پیام آلبر کامو در اثر خود « افسانه سیزیف» صریح است: پوچی را به رسمیت بشناس و به جای خودکشی، عصیان کن.
کامو در این اثر، تمام پاسخها به حیرانی انسان در برابر دنیایی پررمز و راز و هستی آکنده از پرسش و تردید را ناکافی می داند: از ایمان مذهبی تا عقل خودبنیاد.
در نظر او، حقیقت دست نیافتنی است و این نسبیت، انسان را در حیرت و بعضا یاس قرار میدهد و برای همین کامو، خودکشی را تنها مسأله فلسفی واقعا جدی انسان میداند. اما در «افسانه سیزیف»، او بر این گزاره تاکید میکند، اگر پوچی دنیا را به رسمیت بشناسیم، به سمت یک کنشگری پورشور حرکت میکنیم، عصیان شورمند در جهان بی شور.
از اینرو، آثار و رمانهای او نه در صدد ارایه تصویری از انسان بی تفاوت و تسلیم پوچی که در راستای شناسایی وضعیتی است که مقابله با آن یک راه دارد: عصیانگری و کنشگری علیه پوچی. پس پیام کامو به مخاطبش این است در برابر پوچی وضعیتی که در آن گرفتار هستی، نه خودکشی که عصیان کن.
برای همین نگاه کامویی، مبارزه برای رهایی را فارغ از نتیجه اش لذت بخش میداند و کنشگری را علیه پوچی ارج مینهد، همان تلاش شورمندانه سیزیف در بالابردن سنگی که از کوه می افتاد اما دوباره اراده میکرد تا تکرار کند. این تکرار، عصیان شورمندانه علیه پوچی است. به عبارتی این عصیان انسان است که به جهان بی معنا، معنا میدهد.
@paarandiran
https://www.instagram.com/paarandiran
https://t.me/paarandiran/141