مجلّه سياست‌نامه @goftemaann Channel on Telegram

مجلّه سياست‌نامه

@goftemaann


مجله مجازی فصل‌نامه اندیشه سیاسی ایران
سردبير: حامد زارع
کانال دوم: سیاست‌نامه پلاس
https://t.me/politicalmag

مجلّه سياست‌نامه (Persian)

با خوشامدگویی به همگان، مجلّه سياست‌نامه را به شما معرفی می‌کنیم. این مجله مجازی فصل‌نامه اندیشه سیاسی ایران است که توسط سردبیر ما، حامد زارع، تحریر می‌شود. در کانال دوم ما به نام سیاست‌نامه پلاس نیز فعالیت داریم که می‌توانید از آن هم بهره ببرید. با عضویت در این کانال، شما به آخرین مقالات، تحلیل‌ها و اخبار مربوط به اندیشه سیاسی و مسائل سیاسی در ایران دسترسی خواهید داشت. اگر به بحث و گفتگو درباره موضوعات سیاسی علاقه‌مند هستید، این مجله به عنوان یک منبع قابل اعتماد برای شما خواهد بود. برای عضویت در کانال ما، به لینک https://t.me/politicalmag مراجعه کنید و از محتوای پربار و کارآمد ما لذت ببرید.

مجلّه سياست‌نامه

24 Jan, 09:57


🖊متفکران فرانسوی و مسئله تحول ذهن انسان

📚شناخت یا آگاهی؟

📥یدالله موقن

🖇بنا بر نظر مسیحیت تاریخ بشر با هبوط آدم آغاز می شد و با بازگشت مسیح در پایان هزاره اول میلادی نجات نوع بشر فرا می‌رسید. در پایان هزاره نخست میلادی مسیحیان نشانه‌ای از بازگشت مسیح ندیدند پس به این فکر افتادند که سرزمین‌های خود را آباد کنند تا هرگاه مسیح بازگشت با سزمین‌های آباد مسیحی نشین روبرو شود. سن اگوستین در کتابش «شهرخدا» نمایشی الهی بر زمین می‌بیند که ابتدایش هبوط آدم و انتهایش نجات و رستگاری بود. او تصوری خطی از تاریخ داشت. تاریخ به سوی غایت خودش که بازگشت مسیح و نجات بود به پیش می رفت و این واقعه هنگامی اتفاق می افتاد که تعداد مقدسان مسیحی کامل شده باشد.

🖇در قرن دوازدهم یوآخیم اهل فی یوری، تاریخ بشر را به سه دوره تقسیم کرد. عصر پرودگار، عصر پسرش مسیح و عصر روح‌القدس. او اعلام کرد که عصر حاضر عصر استیلای کشیشان است و عصر فساد و تباهی است. یوآخیم به خاطر این اظهارات ملحد شناخته شد و در آتش زنده سوزانده شد. دوره رنسانس به نظریه دورگشت یا «سیکل» تاریخ بازگشت. در دوره روشنگری فیلسوفان تاریخ کسانی مانند وینکلمان، ویکو و مندلسون می‌گفتند که تاریخ از دوره‌هایی تشکیل شده که این دوره‌ها وقتی به انتها رسیدند تاریخ دوباره از ابتدا آغاز می‌شود.

🖇اندیشه پیشرفت یا ترقی به این معنی که تاریخ در خطی مستقیم به سوی هدفی مشخص حرکت می کند در پایان قرن هجدهم توسط تورگو ( 1727- 1781) بیان شد. تورگو در کابینه پیش از انقلاب فرانسه وزیر اقتصاد بود ( سال‌های 1770). تورگو انواع پیشرفت و رابطه آنها را با هم برشمرد. او پیشرفت را در صنعت، علم، اخلاقیات (به معنای متمدن شدن و پرهیز از خشونت) و زیبایی می‌دید. بنا بر نظر تورگو، پیشرفت پدیده‌ای چندگانه بود. در هر قلمروی توسعه نابرابر وجود داشت. از نظر او فقط اختراعات مکانیکی پیشرفت بی‌وقفه‌ای داشته اند. او پیشرفت را برای انسان امری طبیعی می‌دانست چون به نظر او سرشت بشر تکامل پذیر بود. با این وصف او موانعی که جلوی ترقی و نیز عواملی که ترقی را شتاب می‌بخشند درنظر داشت.

🖇با تورگو تمامی تاریخ تابع معیار پیشرفت و ترقی و ارزش غایی آن دانسته شد. در اندیشه قرون وسطایی مسیحی هرچیز نو، بدیع و غیرعادی مذموم و بد بود. در مقابل هر چیز کهنه و آشنا و معلومی خوب دانسته می‌شد؛ اما تورگو این نظر سنتی را واژگون کرد. اکنون هر چیز ایستا و غیر متحول مضر و بد شناخته می‌شد. جوامع بد جوامعی متحجر بودند که خود را از دیگر کشورهای جهان مجزا می‌کردند و توسط دارودسته اداره می‌شدند؛ مانند ماندارین‌های چینی و کاهنان مصری که با ممانعت از تغییر در جوامع خود و منجمد کردن رشد ذهنی انسان چینی و مصری ترقی انسانیت را متوقف کردند. از نظر تورگو خطر دیگری که در کمین پیشرفت است حمله بربرها به کشورهای متمدن اروپایی است. او انحطاط رم باستان را از یاد نبرده بود ؛ اما خطر واقعی را رفع شده می‌دید؛ زیرا جلوی حمله ترکیه به اروپا گرفته شده بود و کشیشان هم مغلوب شده بودند.

🖇از این رو تورگو ترقی را بی انتها می دانست و معتقد بود که روشنگری از طریق ریاضی شدن علم، وضعیت مستحکمی پیدا کرده و وجودش جاودانه شده است. تورگو تاریخ ترقی ذهن انسان را طی سه مرحله می‌دانست: مرحله اول اعتقاد به ارواح وسلطه اندیشه دینی، مرحله دوم سلطه اندیشه متافیزیکی و سرانجام سلطه اندیشه علمی که مشخصه روشنگری مترقی است. تورگو معتقد بود که برخلاف طبیعت که در دور زایش و مرگ گرفتار است، و پیشرفت نمی‌کند نوع انسان تغییرات بی‌پایانی دارد. او تکامل پذیری ذهن انسان را اصل موضوع قرار می‌دهد. واسطه حیاتی پیشرفت، فرایند ارتباطات انسانی است. اندیشه‌هایی که از حساسیات ناشی شده‌اند از طریق به کارگیری نشانه‌ها و تصاویر و به ویژه زبان توسعه می‌یابند و از این طریق علم و تجربه نسل به نسل منتقل می‌شوند. از همه اینها مهم‌تر وجود نوابغ است که درس‌های تجربه و استلزامات آن را درک می‌کنند و به درس‌های تجربه جامه بیان می‌پوشانند. وظیفه جامعه این است که از نوابغ فطری حمایت کند و به سخنان آنان گوش فرا دهد. شرایط معنوی و اخلاقی برای پرورش نوابغ و نیز تعیین نوع پیشرفت و دامنه آن امور مهم‌تری هستند تا شرایط اقلیمی.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

23 Jan, 10:34


📰استیون فلدشتاین در این کتاب به خوش‌‌خدمتی هوش مصنوعی به نظام‌های اقتدارگرا پرداخته و معتقد است که نه تنها اقتدارگرایان خاورمیانه، بلکه سیاستمداران در سطح جهان از هوش مصنوعی برای سرکوب معترضان استفاده می‌کنند؛ با این تفاوت که در نظام‌های غیردموکراتیک سرکوب جنبه‌های وسیع‌تری به خود می‌گیرد. هوش مصنوعی با تکیه بر کلان‌داده‌ها تحولی شگرف در مدیریت و صد البته سرکوب ایجاد می‌کند. چین نمونه بارز بهره‌برداری نظم اقتدارگرا از هوش مصنوعی است. مقامات امنیتی چین در ایالت سین کیانگ شبکه نظارتی به سبک داستان‌های جورج اورول ایجاد کرده‌اند. آن‌ها به‌اجبار DNA شهروندان را جمع‌آوری می‌کنند و در کنار آن تمامی اطلاعات الکترونیکی، پیام‌های متنی، پست‌های رسانه‌های اجتماعی، تماس‌های تلفنی، بازدید از وب‌سایت‌ها و... را پرونده‌سازی می‌کنند و در نهایت تمامی داده‌ها را به هوش مصنوعی می‌دهند تا به مقامات سیاسی بگوید احتمال این‌که شهروندی در آینده به یک معترض تبدیل شود چقدر است تا پیش از هر اعتراضی او را بازداشت کنند...

🔖متن کامل: 2600 کلمه
زمان مطالعه: 13 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

21 Jan, 13:19


🖊بومی‌گرایی به مثابه پرده‌ پندار معرفت خویشتن

📚عوارض مدرنیته به جای مبادی مدرنیته


📥 نگین نوریان دهکُردی

🖇شاید در نقد گفتمان‌های بومی‌گرایی دهه‌های مزبور آنقدر نوشته‌اند و خوانده‌ایم که از دید عده‌ای، حتی انتقاد از آن به کلیشه‌ای نخ‌نما بدل شده باشد. درست به همین سبب است که باید بار دیگر، فارغ از جنجال‌هایی که از اتهام و حمله به مخالف در مواضع قدرت فراتر نمی‌رود، به پرسشی مهم و کلیدی که در این میان مفقود مانده پاسخ داد، این‌که به‌راستی چرا اتخاذ رویکردی انتقادی نسبت به بومی‌گرایی رایج در این دوره، و مانیفست‌های اصلی آن در قالب دو گفتمان «غربزدگی» جلال‌آل احمد و «بازگشت به خویشتن» دکتر علی شریعتی، هنوز جدی و محوری است؟ می‌توان با مرور برخی نظرات بومی‌گرایان، نشان داد که چنین نقدی جدای از هرگونه ایستار سیاسی، دلیل اصلی و بنیادینی دارد که با حوزه‌ی اندیشه گره می‌خورد و با درک ما از هویت‌مان و زیست‌جهان‌مان پیوند دارد. در حقیقت، به‌دلیل لزوم شناخت همین خویشتن است که نقد بومی‌گرایی امری ضروری است. چراکه گفتمان بومی‌گرایی، بر سر راه شناخت ما از خویشی‌مان، مانعی معرفتی ایجاد می‌کنند. شاید این ادعا عجیب به‌نظر برسد، زیرا بومی‌گرایان، مدعی دفاع از هویت بومی‌اند، اما نکته آن است که وقتی دقیق‌تر به واکاوی متون اصلی و دعاوی آن‌ها می‌پردازیم، به‌شکلی تناقض‌بار در می‌یابیم که بومی‌گرایی، عاری از هرگونه دغدغه‌ی شناخت و معرفت راستین نسبت به زیست‌جهان و هویت ما و در واقع، نوعی نقض‌غرض است و از این‌روست که بزرگان، آن‌را «نعل وارونه زدن بر خویش» خوانده‌اند.

🖇بومی‌گرایی، علی‌رغم نامِ خود، ضد شکل‌گیری اندیشه‌ی اصیل و برخلاف ادعای آن، حجابی است بر فهم روشن مرز و بوم، سنت و ریشه‌های ما و، در یک کلام، دانش و معرفتی که برآمده از زیست‌جهانمان باشد. گفتمان‌های «غربزدگی» و «بازگشت به خویشتن»، از جنس خطابه و سخن‌پردازی‌اند و نه جد و جهدی برای یافتن حقیقت. زمانی می‌توان از دانش و معرفت سخن گفت که به وجود حقیقت و امکان دست‌یابی به آن، باور داشت و در راه آن کوشید. در غیر این‌صورت، معرفت به زائده‌ی قدرت و دانش به رتوریک بدل می‌شود که در شکل مبتذل آن از بازی با واژگان فراتر نخواهد رفت. این همان مرزی است که سقراط را از سوفسطائیان و دانشمند را از سیاستمدار جدا می‌کند و معیاری که محصول کار آنان یعنی دانش و ایدئولوژی را از یکدیگر متمایز می‌سازد.

🖇از همین آغاز سخن، باید روشن ساخت که جلال آل‌احمد، با هرگونه تلقی از سیاست به‌مثابه‌ی علم مخالف است. او ضدیت خود را با سیاست به‌مثابه‌ی علم به‌صراحت مطرح می‌کند و آن‌را «نسخه ي فرنگ نوشته؛ آن هم براي مستعمرات» می‌داند. در مقاله‌ی «نمونه‌هاي روشنفكري اخير» از خليل ملكي سخن مي گويد و تلقي علمي ملكي از سياست را يك اشتباه فكري مي داند. البته، شاید به‌یک معنا، حق با اوست که سیاست، علمي نیست «که به دقت علوم رياضي قادر به حل مشكلات اجتماع» باشد. و شاید باز هم برخطا نیست که سیاست را از «كشدارترين علوم انساني، و پايه اش را نهاده بر آن وجدانيات پنهان جماعت ها- از مذهب گرفته تا رفتارهاي خرافي و از زبان گرفته تا آداب معاشرت [می‌بیند که] هرگز قابل قياس با علوم دقيق همچون رياضي و فيزيك [نیست]»

🖇اما وقتی ادامه‌ی عبارات او را می‌خوانیم، درمی‌یابیم که او می‌خواهد سیاست را به مقوله‌ای عوامانه و از جنس خطابه تقلیل دهد که برای ورود به آن نیازی به پیش‌زمینه‌های فلسفی و معرفتی نیست. جالب است که او حتی ترجمه‌ي «فرهنگ لغات بزرگ سياسي و اجتماعي» را اشتباه فكري خليل ملكي می‌داند، چراکه با نسبی‌گرایی نیچه‌ای و این‌که سیاست جز بازیچه‌ی قدرت نیست، دیگر جایی برای «دقت علمي است در مسائل سياسي و اجتماعي» باقی نمی‌ماند. از نظر او ادعای علم بودنِ سیاست، اهداف خاصی را دنبال می‌کند، چراکه «به طور كلي وقتي سياست علم تلقي شد، يعني هر كس تا اصول و قواعد آن را در كلاس نخوانده باشد، حق اظهار رأي درباره‌ي آن را ندارد... چنين حكمي فقط مي‌تواند ابزار كاري باشد در دست يك حكومت استبدادي يا استعماري. تا مرد عادي را به صورتي فريبنده از دخالت در سياست منع كنند و سياست را به صورت معما درآورند و نوعي حرمت و تقدس به آن بدهند و آن را كار خواص و برگزيدگان جا بزنند»

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

20 Jan, 09:06


📰«خیال شیرین فدرالیسم» در ایران همانند تجویز داروی اشتباه است. مانند پوشیدن لباس بزرگ‌تر یا کوچک‌تر است. به‌صراحت می‌توان گفت فدرالیسم برای ایران بی‌ربط‌ترین نظریه است، حتی بی‌ربط‌تر از کمونیسم و تمام اصناف آن. استدلال این بی‌ربطی سه پایه دارد: نخست تبار اندیشه‌ای و تاریخی فدرالیسم در موطن خود، غرب؛ دوم مبانی اندیشه سیاسی، حقوق اساسی و تاریخ ایران؛ و سوم تجربه عملی و نگرانی از تبار خیال‌پردازان فدرالیسم. فدرالیسم اتحاد حقوقی قدرت‌های کوچک برای ساختن قدرتی بزرگ است. اتحاد دارایان چهار عنصر دولت یعنی: سرزمین، جمعیت، حکومت و حاکمیت برای برساختن دولتی بزرگ‌تر. کاملا آشکار است که در فدرالیسم «دولت‌ها» پیش‌نیاز اصلی است و بدون وجود دولت‌هایی موجود، اما کوچک، دولت فدرال ساخته‌شدنی نیست...

🔖متن کامل: 2000 کلمه
زمان مطالعه: 10 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

19 Jan, 10:34


❗️۳ پیشران «توافق جامع» ایران و روسیه

🖊دکتر آرمینا آرم، پژوهشگر ارشد مسائل روسیه

معاهده جامع راهبردی میان ایران و روسیه در سفر هیات ایرانی به مسکو در ۲۸ دی‌ماه ۱۴۰۳ به امضای طرفین رسید. گرچه هنوز جزئیات این معاهده کاملا روشن نیست اما این توافق شامل ۴۷ ماده است که در برگیرنده حوزه‌های گسترده‌ای از جمله همکاری‌های مشترک در زمینه فناوری، اطلاعات و امنیت سایبری، انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز، فعالیت‌های ضدتروریسم، همکاری‌های منطقه‌ای، مسائل زیست‌محیطی، مسائل مرتبط به دریای خزر و مبارزه با پول‌شویی و جرائم سازمان‌یافته است.
سایر مفاد توافق به همکاری‌های دفاعی و نظامی، از جمله آموزش و ابتکارات مشترک مربوط می‌شود، هرچند جزئیات دقیق‌تر نیازمند توافق‌ها و قراردادهای بیشتری خواهد بود. این همکاری‌ها برای هر دو طرف از اهمیت زیادی برخوردار است زیرا ایران نیازمند خرید سامانه‌های دفاعی پیشرفته و تجهیز نیروی نظامی هوایی خود است و در مقابل روسیه به دنبال پهپادهای ایرانی برای استفاده در جنگ اوکراین است.

ادامه در👈
https://www.iras.ir/?p=11782

📎تلگرام
@IRAS_INSTITUTE
📎اینستاگرام:
https://www.instagram.com/iras_institute/

مجلّه سياست‌نامه

18 Jan, 11:22


👆👆

آیا پژوهشگران اجتماعی ایرانی در یک جهان علمی مشترک زندگی می‌کنند؟
✍🏻بهروز رضائی دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی دانشگاه تربیت مدرس
[email protected]

🖇در سال‌های اخیر، یکی از پرسش‌های اساسی در علوم انسانی ایران این بوده است که چرا نظریه‌پردازی در این حوزه با ناکامی مواجه شده و بیشتر شاهد تقلید از نظریات غربی هستیم. عباس کاظمی در گفتگویی با مجله سیاست، به بررسی این مسئله پرداخته و چند عامل مهم را در این زمینه مطرح کرده که در این مقاله صرفاً به دو عامل مهمتر پرداخته می شود: فقدان اجتماع علمی و وجود فضای گلخانه‌ای دانش. در این متن، با بهره‌گیری از نظریات برایان فی در کتاب فلسفۀ امروزی علوم اجتماعی و همچنین نظریۀ میدان بوردیو، تلاش می‌شود تا مرز ایدولوژیک آکادمی در ایران تحلیل شود.


https://t.me/Varijkazemi

مجلّه سياست‌نامه

16 Jan, 13:35


🖊قصه تقابل ایرانیان با ترقی فرنگیان

📚ده‌بیست‌سه‌پونزده‌هزاروشصت‌وشونزده

📥محسن خلیلی


🖇تکیه‌کلامِ مش‌قاسم (پرویز فنی‌زاده) در سریال دایی‌جان ناپلئون (که براساس رمان بسیارنام‌آور ایرج پزشکزاد ساخته شد) این بود: «آقا دروغ چرا؟ تا قبر آآآآ». حکایتِ اکنونِ ما هم، همانند آن شده است؛ با این تفاوت که، ببایست گفت که «آقا! خانم! پیر! جوان! دروغ چرا؟ تا زوال آآآآ». تاریخ معاصر ایران دامگه بلا شده است؛ ملتِ شلوغ، در انباشتگیِ تلنبارها اسیر شده است. روایتِ تاریخ معاصر ایران، گیرافتادن در چنگارِ تلنبارها است؛ آشفتگیِ برآمده از زنجیروارشدنِ انبوهه (Aggregate)، نابسامانی (Entropy)، فاجعه (Catastrophe).

🖇اگر علی شريعتي (که سرسلسلۀ تلنبارکنندگانِ رطب‌ویابس و غثّ‌وثمین به‌شمار است و کشکول‌به‌دوش، صحیح و سقیم را از شرق و غرب، گردآورده است) یک جملۀ درست گفته باشد، آن‌هم خطاب به دیگراسب‌سوار عرصۀ اکتشاف و اختراعِ پرت‌وپلاگویی (جلال آل‌احمد)، این است: مي‌گويد از مرحوم جلال آل‌احمد پرسيدم فكر نمي‌كنيد قبل از اين‌كه دست‌به‌هر كاري بزنيم و به‌عنوان روشنفكر اظهار ‌نظر كنيم، بزرگ‌ترين و ضروري‌ترين مسئوليت ما اين باشد كه ببينيم ‌آيا در دورۀ صنعتي به‌سر مي‌بريم؟ آيا به دورۀ بورژوازي رسيده‌ايم؟ آيا فرهنگ ما يك فرهنگ صنعتي و عقلايي است؟ يا فرهنگ دكارتي است؟ در قرون وسطي هستيم يا در عصر رفورم مذهبي؟ در دورۀ رنسانس يا انقلاب فرانسه؟ پس اول بايد تكليف‌مان را با خودمان روشن كنيم و تعيين كنيم كه در چه مرحله‌اي از تاريخ هستيم تا رسالت روشنفكر و تكليف مردم روشن شود.

🖇شكست تاريخي ايرانيان از روس‌ها در روزگار پادشاهي قاجاريه وضعي را رقم زد كه در آن، جماعت ايراني خود را دربرابر جماعت فرنگي فروتر و كهتر احساس كرد. ايرانيان تا پيش‌ازبرخورد روياروي با تمدن غرب، تنها از سرتفنن و تبختر از وجود برخي كشورها و انسان‌ها در نقاط دوردست خبر داشتند و چون در فضايي مالامال از بي‌نيازي مستبدانه زيست مي‌كردند خود را نيازمند دنياي ديگر نمي‌دانستند. اين امر هم از آن‌رو بود كه خود را صاحب تمدني ديرينه با پيشينه‌‌هاي افتخارآفرين به‌حساب مي‌آوردند كه روزگاري سرآمد بود و كسي جرأت گوشۀ چشم‌داشتن به سطوت و سلطنت آن‌را نداشت، و هم از باب آن‌كه دين اسلام و مذهب شيعه، فضايي پديد آورده بود كه در آن، ملت مستفيض‌ازدين نبي، نيازي به بلاد كفر درخود احساس نمي‌كرد.

🖇ولي غرب مدرن، ايرانيان را افسون كرد و كاخِ زجاجيِ اوهام خودبرتربيني‌هاي متكبرانۀ آنان‌را درهم فروريخت و به‌جاي آن بنايي مستحكم از خودكم‌بيني و نوخواهي همراه با شگفت‌زدگي و تحير بنيان نهاد. پركردن شكاف عقب‌ماندگي و پيشرفت درگرو گام‌نهادن در مسير نوسازي تلقي شد و زان‌پس، ايراني‌جماعت، چندين‌وچندمرتبه كوشش‌هاي نوسازانه‌اي را به‌منصه ظهور رسانيد كه هركدام از آن‌ها، واژگان، مضمون‌ها و مفهوم‌هاي ويژۀ خود را به‌همراه آورد؛ پدیداری که «پروژه‌های ناتمام» نام دارد. سيال‌بودن كاربست «پروژه‌هاي ناتمام» در سير تحولات تاريخ معاصر ايران سبب شده است تا وضعيتي پديد آيد كه طي آن، «انبوهه‌اي» از واژگان و مفاهيم، در بي‌تناسبي با همديگر پديد آيند؛ تلنبارشدن انبوهه‌ها به «آنتروپي» تبديل شده و همانند زوال و انحطاط گشته است؛ هرزش و كاستي پديدارشده، اين استعداد را يافته است‌كه به‌سوي يك فاجعه يا پايان بد (کاتاستروف) در حركت باشد.

🖇منظور از «پروژه‌هاي ناتمام» آن است‌كه ايرانيان در هنگامِ شناخت شكاف ميان عقب‌ماندگيِ «خودي» و ترقيِ «ديگري»، مجبور بودند واكنش نشان دهند و بكوشند تا چالۀ عميق ميان ما و آن‌ها به‌نحوي پر شود. بنابراين ايرانيان از سر بي‌چار‌گي سه گونه موضع گرفتند: يا به‌شيوه‌اي غرب‌باورانه به پذيرش بي‌قيدوبند و بي‌چون‌وچراي «ديگري» پرداخته و خودحقيرپندارانه و از باب درمان، خود را دربرابر غرب پنداشته و درمان از همو خواستند. اين گرايش دربست‌پذيرانه، تفاوتي ميان تكنيك و فراتكنيك قائل نبود و به خود/ همان‌ديگري‌شدن اعتقاد داشت؛ زيرا، «خودي» را درحال نفي و هويت دروني را درحال اضمحلال مي‌يافت؛ وضعيتي كه برپايۀ مقبوليت و محبوبيت ديگري و مردوديت و منفوريت خودي شكل يافته بود. گروهي ديگر، غرب‌پذيرانه تنها به تكنيك گرايش يافتند و معتقد شدند كه مي‌توان ابزار را بدون محتوا گرفت و به‌كار بست. اين گروه، نيكوپندارانه و شگفت‌زده، در برابر مقولۀ تكنيك به‌حيرت درغلطيدند؛ اما، دقت نكردند كه مقولۀ نوسازي از نوانديشي منفك نيست.


🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

15 Jan, 12:56


📰پس از رویدادهای سال ۱۴۰۱ و تثبیت رویکردی نوین در اعتراضات مدنی که مشخصا بر عبور از تمامیت نظام سیاسی کنونی ایران تأکید می‌کرد، وضعیتی جدید در ذهنیت سیاسیِ ایرانیان پدید آمده و بیش‌وکم همچنان برقرار است؛ نوعی تمایل به تخیل آینده و وضعیت مطلوب. بدین معنا که در میان فعالان سیاسی ایرانی گرایشی به وجود آمده به درانداختنِ گفتمان سیاسی جدید و بر مبنای آن تخیلِ نوع حکومت آینده‌ی ایران. این موضوع مخصوصا به دلیل بن‌بست سیاسی موجود در حوزه‌ی عمل، تشدید می‌شود، زیرا هرآنقدر که تغییر نظام سیاسی در عمل غیرممکن به نظر می‌رسد، در اذهان ممکن و سهل‌الوصول است؛ چندان که عامه گفته‌اند «وصف العیش، نصف العیش». نیز اگر ذهنی موشکاف و کمی بدبین داشته باشیم، شاید دور از ذهن نباشد که هدف اصلی این تخیلات واهی را عادی‌سازیِ آن گفتمان در جامعه و در واقع مقدمه‌ای برای طرح‌های سیاسی آینده از سوی مخالفان خارجی و دولت‌های حامی ایشان ارزیابی کنیم؛ آنچه خود اهمیتِ پرداختن به این انگاره‌های ذهنی و گفتمان‌های تخیلی را بر ما روشن می‌سازد...

🔖متن کامل: 2000 کلمه
زمان مطالعه: 10 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

14 Jan, 14:52


🖊 گفت و گو با عباس کاظمی


📚 مرز ایدئولوژیک آکادمی

🖇 در بحث بومی گرایی من سعی می‌کنم از دوگانه غربی- بومی فراتر بروم. عمده تحلیل‌ها در باب بومی گرایی و بعد از آن در مطالعات پسااستعماری ما شاهد این دوگانه بینی هستیم. از یکسو هر دانشی در شرایط تاریخی و اجتماعی که در آن قرار دارد متولد می شود و از دیگرسو تحت تاثیر قلمروهای متعدد دانشی است هم به لحاظ جغرافیایی و هم از بعد رشته‌ای این تاثیر و تاثر وجود دارد. هم علم و هم نظریه اگرچه وجهی جهانشمول بخود می دهند به شدت تحت تاثیر مسائل و زمینه‌های محلی خود هستند.

🖇از سویی دیگر، نظریه‌ها سخت و تثبیت یافته نیستند بلکه در فرایندی مستمرا تغییر شونده به جلو می روند، هنگامی که از یک فرد به فرد دیگر، یک جامعه به جامعه دیگر و یک رشته به رشته‌ای دیگر حرکت می‌کنند با محیط خود درگیر می‌شوند و در اکثر اوقات منطبق می‌شوند. اگر نظریه مهاجرت پذیر بودن دانش را جدی بگیریم و بومی شدن را با در نظر گرفتن چنین مفروضاتی درک کنیم آن وقت این پرسش به میان ما می‌آید که نظریه‌های علوم انسانی در ایران چرا چنین تقدیری داشته‌اند؟ چرا همیشه سخن از ناکامی در نظریه‌سازی مطرح می‌شود و چرا اگر هم در خلق نظریه و دانش موفق بودیم موفق به صادر کردن آن به جوامع دیگر نشده‌ایم؟

🖇 حتی اگر یک نظریه غربی وارد جامعه‌ای متفاوت مانند ما شود باید بتواند با شرایط منطقه‌ای و محیطی خود سازگار شود و به محصولی جدید تبدیل شود. اساسا چیزی به عنوان « دانش ناب» نداریم، هر نظریه‌ای همواره نیم نگاهی به نظریات همسایه خود دارد، و برای پویا ماندن فراتر از مرزهای جغرافیای و رشته‌ای و تاریخی خود می رود. بنابراین وقتی نظریه ای مارکسیستی از اروپا به افریقای جنوبی می رود باید بتواند با شرایط و موقعیتهای جدید( مثلا تبعیض نژادی، ساختار طبقاتی و نژادی و قومیتی) تطبیق یابد. جامعه‌شناسان افریقای جنوبی نظریات مارکس را کاملا متفاوت با آنچه در اروپا درک شده است فهم کرده‌اند و آن را به نظریه‌ای تبدیل کرده‌اند که در کشور مقصد بتواند عمل کند.


🖇 اینکه کتاب خوب علوم اجتماعی در ایران کم داریم ,دلائل زیادی را می‌توان برشمرد. هرچند این وضعیت در رشته های دیگر هم صدق می‌کند,مثلا نمی توانیم بگوییم کتب خوبی در علوم سیاسی و یا جغرافیا داریم,کم و بیش تمامی رشته های اینچنینی وضعیتی مشابه به هم دارند, من به برخی از این دلایل در اینجا اشاره می کنم، ,یکی از دلایلی که در کتاب "دانشگاه از نردبان تا سایبان" به آن اشاره کردم نظریه زدگی بوده است,اندیشمندان جسارت تولید دانش نظری و جامعه شناختی را ندارند و با نظریات غربی یا به مثابه کالاهایی لوکس یا موجوداتی انتزاعی و عام برخورد می‌کنند. دلیل دوم، فقدان یک اجتماع علمی یا جهان سوم پوپری است. در علوم انسانی پژوهشگران کمتر کارهای یکدیگر را می خوانند و به ندرت از حیطه فعالیتهای همدیگر با خبرند. دلیل اصلی اش این است که همدیگر را باور ندارند و بیشتر اگر چیزی می خوانند متون ترجمه ای یا منابع خارجی است.

🖇 دلیل سوم، وضعیت گلخانه‌ای دانش در ایران است. ما برای مخاطبان محدود خود در ایران می نویسیم و اساسا در نوشتن کتاب و مقالات داخلی امکان گفت و گو با جهان علمی خارج از ایران را در نظر نمی‌گیریم. ما حتی برای خوانندگان فارسی خارج از ایران هم نمی نویسیم. البته مرزهای بسته زبان فارسی و ناتوانی در نوشتن بسیاری از محققان به زبان های بین المللی نقش مهمی در تقویت این جهان گلخانه‌ای دارد. از این رو کتابهایی در ایران نوشته می شود که در آکادمی برای دانشجویان کلاس نوشته می شود و عمدتا مطالبی تکراری، ترجمه‌ای و غیر تحقیقی هستند.

🖇 دلیل چهارم به این امر بر می گردد که در دانشگاههای ایران ما بیشتر با شخصیتهایی چون استاد، مدرس، صاحب نظر، روشنفکر و... روبرو هستیم و کمتر با شخصیتی چون پژوهشگر و محقق روبرو می‌شویم. در علوم اجتماعی محققانی که به میدان های تحقیق گام بردارند و برنامه پژوهشی مشخصی را برای سالها دنبال کنند بسیار بندرت یافت می شوند و محققان قلیلی که در یک حوزه مشخص و محدود در ایران کار می‌کنند به چشم حقارت نگریسته می‌شوند. ما با شخصیتهای همه چیز دان، فیلسوف نما و روشنفکرانی که از بالای کوه به موعظه خلق مشغول‌اند مواجه می شویم.

🖇 نکته جالب این است که برخی از کتابهای جامعه شناسی در ایران در انتشارات دانشگاهی چاپ می شود که برای مخاطبان محدود کلاس درس نوشته شده‌اند و انتشارات دانشگاهی در ایران یعنی کتابهایی چاپ بشود که خریدار بیرونی ندارد و در بازار فضای علمی قدرت رقابت ندارد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

13 Jan, 11:48


📰طباطبایی همچون سهروردی زاده آذربایجان بود و این بیش از هر چیز اردوگاه تفکر چپ را می‌آزرد، زیرا با ظهور او افسانه ستم قومی در ایران در عمل و نظر بی‌اعتبار شد. برخاستن فیلسوف ملی ایران از آذربایجان، نقطه پایانی بر همه تزهای استالینی بود که چپ‌ها از امر موهومی به نام مسئله قومی در ایران برساخته بودند. جواد طباطبایی متولد تبریز از دوران دانشجویی خود در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در فضای آموزشی و علمی ایران حضور داشت پس از اتمام درس در سوربن به ایران بازگشت و چند کتاب در حوزه ادبیات مارکسیستی از جمله کتاب مهم لوئی آلتوسر (مهم‌ترین مقام دانشگاهی حزب کمونیست فرانسه که با سیاست‌های شوروی سر ستیز داشت) منتشر کرد. اما شهرت علمی طباطبایی به پس از ورود به دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بازمی‌گردد. این دوره که مصادف با حضور حسین بشیریه در دانشگاه تهران نیز بود، یکی از مقاطع مهم این کانون علمی محسوب می‌شد و دانش‌آموختگان مهمی در این مقطع تربیت شدند که بعدها در زمره شاخص‌ترین اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها شناخته شدند...

🔖متن کامل: 8000 کلمه
زمان مطالعه: 40 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

12 Jan, 16:15


🖊گفتگو با نعمت الله فاضلی

📚تجدد ایرانی و بومی شدن علم انسانی

🖇پرسش «علوم اجتماعی بومی» از درون سازوکارهای سیاسی تاریخ معاصرما سر بر آورده و جنبه های گوناگون و تفاسیر متفاوتی دارد. چیزی که در این جا اهمیت دارد «امر بومی» است. بومی مفهوم ساده و روشنی نیست. چند معنای متفاوت دارد. برای انسان شناسان «دانش بومی» به دانشی گفته می شود که «بومیان» آن را تولید می کنند. انسان شناسان هنگام مطالعه در قبایل و اقوام دور به دانش این اقوام، دانش بومی می گفتند. همچنین دانش بومی، امروزه مفهومی است که برای توصیف «دانش محلی» به کار می رود. این نوع دانش مختص جوامع بومی و قبایل دور از دسترس نیست.

🖇هر شهر و منطقه ای حتی در توسعه یافته ترین کشورها دانش محلی دارد. اما مفهوم علوم اجتماعی بومی که در گفتمان سیاسی در دوره پساانقلاب در ایران به کار می رود به معنای دانش بومی یا دانش محلی نیست. این مفهوم از دورن مناقشات و کشمکش های سیاسی و ایدئولوژیک برآمد و برساخت شد. اتفاقات سیاسی در تاریخ معاصر ما رخ داد که در نهایت ما علوم اجتماعی خود را به صورت ایدئولوژیک فهمیدیم. یعنی علم و دانش انسانی را به صورت ابزارهایی برای تثبیت و استمرار روابط سلطه سیاسی. در اینجا میان قدرت و سلطه تفکیک قائلم. این تفکیک را فوکو ایجاد کرد. علم در تمام شاخه هایش با قدرت پیوند دارد. اما لزوما این پیوند همسو با سلطه نیست. علم می تواند رهایی بخش هم باشد.

🖇اما در ایران معاصر ما علم صرفا در خدمت سلطه فهمیدیم. هر چند وجوه و عملکردهای رهایی بخش داشته و مولد قدرت هم بوده است. این پیوند خوردن دانش ها و سیاست در تاریخ معاصر ما صرفا محدود به دورۀ خاصی نیست. یعنی چه در دوره آغازین پیدایش این دانش ها( که به زمان تاسیس دارالفنون بازمیگردد) و از دوره رضاشاه تا جمهوری اسلامی و تا به امروز، همواره این دانشهای انسانی و اجتماعی به منزله زبان و گویش و گفتمانی فهمیده شدند که ایدئولوژی های سیاسی در جامعۀ ما آنهارا بخشی از خودش تلقی کردند.

🖇در کتاب «علوم انسانی و اجتماعی درایران، چالش ها و فرصت ها» (1396) و کتاب جدیدتر خود «زندگی سراسر فهم مساله است» (1399) سه وجه این دانش ها را از هم جدا کرده ام. یکی دانش انسانی- اجتماعی به مثابه «گفتمان». دوم، دانش انسانی- اجتماعی به مثابه «رشته»؛ و سوم، علوم انسانی- اجتماعی به مثابه «علم نظری». بروس مازلیش در کتاب «دانش های ناروشن: بنیادهای تاریخی و چشم اندازهای علوم انسانی، علم انسانی را در معنای سوم آن توضیح می دهد.

🖇در جامعه جهانی یک وجه دانش های انسانی-اجتماعی علم نظری است. یعنی علمی که مخاطب آن و موضوع آن انسان به معنای عام تلقی می شود. یعنی از زمانی که علم انسانی- اجتماعی ظاهر میشود با این هدف که بیان کند انسان چیست و چگونه در طول تاریخ حیات خود زیسته و دارای تصوراتی شده و چگونه این موجود را ( مانند گیاهان و جانوران ) به مثابه شناخت برای علم در نظر بگیریم. اگر به تاریخ علم انسانی نیز نگاهی بیندازیم بخشی از تلاش های مهم را مثلا در رشته انسان شناسی، تاریخ و یا علوم عصب شناختی، روانشناسی و جامعه شناسی و امثال اینها را می بینیم که هدف آنها شناخت انسان به عنوان یکی از اجزای عالم میباشد. فارغ از آنکه معیار آنها چه بوده و چقدر کامیاب بوده اند یا نه، ما وجهی از علم انسانی را داریم که علم هستند.

🖇اما دو وجه دیگر نیز وجود دارند. یکی از آنها علم انسانی به معنای «رشته» است. رشته وجهی است که دانش انسانی و اجتماعی در قالب «نهاد دانشگاه» در جامعه ی ما شکل می گیرد و هدف اساسی رشته ترویج و انتقال و یادگیری و یاددهی دانش انسانی-اجتماعی است. طبیعتا رشته ها متناسب با اقتضائات آموزشی طرح پرسش می کنند. «پرسش های رشته ای» کتب یا نوشته ها یا تلفیقی از همۀ مطالبی است که برای تدریس تنظیم شده اند. همانطور که درباره ی رشته های دیگر این موضوع صدق می کند. از این رو، بین رشته و دانش تمایز آشکاری وجود دارد. بدین صورت که رشته ها «واحد آموزشی در نهاد دانشگاه» هستند و از دو دهه آخر قرن نوزدهم شروع به گسترش می کنند و در قرن بیستم توسعه می یابند و جهانی می شوند. رشته ها به تربیت انسان و خلق عاملان و سوژه ها می پردازند. اگر به تاریخ معاصر ایران نگاه کنیم تعداد پرشماری از شخصیت های تأثیرگذار تاریخی می بینیم که دانش آموخته رشته های علوم انسانی و اجتماعی هستند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

12 Jan, 12:15


📰در یک روند طبیعی شکل‌گیری نظام فدرال که واحدهای مجزا به یکدیگر می‌پیوندند، این واحدها هر یک اختیار تام تصمیم‌گیری در باب جنگ و صلح را به مرجعی بالاتر و که همانا دولت فدرال و مرکزی است واگذار می‌کنند. فدرالیسم از این منظر متضمن منتفی شدن جنگ داخلی و از بین بردن امکان منازعه میان واحدهایی است که تا پیش از این مرحله خود رأساً امکان تصمیم در خصوص جنگ و صلح را دارا بودند. آنجا که سخن از منطق درونی تکوین ایران و دیالکتیک وحدت و کثرت است، این امر به قسمی دیگر و از مسیری متفاوت از فدرالیسم محقق شده است. اما تجویز فدرالیسم قومی به عنوان روندی معکوس نه تنها در این روند اخلال ایجاد کرده و رابطه میان وحدت و کثرتی که در ایران متضمن هم‌زمانی حفظ وحدت، حفاظت از تکثرها و صلح داخلی است به خطر می‌اندازد، بلکه هیچ تضمینی مبنی بر این امر وجود ندارد که واحدهایی که برای فراهم کردن زمینه شکل‌گیری فدرالیسم، دارای استقلال سیاسی شده‌اند، اختیارات خود را برای وحدت سرزمینی به مرجعی بالاتر واگذار کرده و موجبات جنگ داخلی را فراهم نکنند...

🔖متن کامل: 2000 کلمه
زمان مطالعه: 10 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

10 Jan, 15:54


#اختصاصی

❗️هیات تحریر الشام ؛ طالبان ؛ شباهتها ؛ تفاوتها

🖊حمیدرضا شیرزاد کارشناس فرهنگی افغانستان

گرووهای معارض؛ مسلح و شورشی سوری پس از نزدیک به ۱۳ سال و با پشتیبانی تعدادی از کشورهای منطقه و قدرتهای فرا منطقه ای موفق به سرنگونی حکومت سوریه شدند.

بسیاری بر این عقیده هستند که دو عامل مهم موجب این تحول گردید، یکی از آن دو عامل پشتیبانی کشورهای بیگانه از شورشیان و عامل دیگر نارضایتی مردم آن کشور ناشی از فساد عوامل حکومتی در این کشور بود ؛ دو عاملی که در یک نگاه کلی مصداق دولت اشرف غنی در افغانستان را شامل می شود.

در افغانستان نیز پس از نزدیک به ۲۰ سال مبارزه به اصطلاح علیه اشغالگری آمریکا و متحدانش و البته با حمایت آمریکا در توافقنامه صلح سال ۱۳۹۸ و همچنین فساد بیش از حد دولت افغانستان که این کشور را در صدر فاسد ترین کشورهای جهان قرار داده بود؛ طالبان توانست مجددا بر آن کشور تسلط پیدا کرده و حکومت را به دست گیرد.

ادامه در👈
https://www.iras.ir/?p=11716

📎تلگرام
@IRAS_INSTITUTE
📎اینستاگرام:
https://www.instagram.com/iras_institute/

مجلّه سياست‌نامه

09 Jan, 17:15


🖊روشنگری و بنیادهای فکری فرهنگ مدرن

📚تحول عقل در رنسانس

📥لوئیس دوپره/ ترجمه مسعود آذرفام


🖇در سال 1783 نویسندۀ مقالۀ «روشنگری چیست؟» اذعان کرد که نمی‌تواند به پرسشی که طرح کرده است پاسخ دهد. امروز نیز تعریف روشنگری به همان اندازه دشوار است. این عدم‌قطعیت در ارزیابی‌های متعارضِ این جنبش پدیدار می‌شود. ویراست دوم فرهنگ انگلیسی آکسفورد روشنگری را ملهم از «خردگرایی‌ای کم‌عمق و پرمدعا، و تحقیر نامعقول سنت و مرجعیت» توصیف می‌کند. بی‌تردید تعریفی از این سنخ برای فهم پدیده‌ای که به دلیل پیچیدگی‌اش متمایز است چندان سودمند نیست. اما توصیف مشهور کانت از روشنگری به منزلۀ «رهایی آدمی از صغارتِ بر خود تحمیل ‌کرده‌اش» امروزه اساساً به عنوان آماج حملات به روشنگری مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. ترجیح می‌دهم بحثم را به‌جای آغاز با یک تعریف، با دنبال کردنِ اجمالی این جنبش تا خاستگاه‌های آن بیاغازم. روشنگری جستجوی همنهاد فرهنگی جدیدی را به سرانجام رساند که در اواخر قرون وسطی آغاز شد، هنگامی که همنهاد کیهان‌شناختی، انسان‌شناختی و الهیاتیِ سنتی فروپاشیده بود.

🖇فرهنگ اروپایی مبتنی بر تعداد نسبتاً کمی ایده است. یکی از این ایده‌ها این مفروض است که واقعیت آن‌سان که مشاهده یا تجربه‌اش می‌کنیم با اصولی که آن را توجیه می‌کنند منطبق نیست. افلاطون این تمایز را به برنهاد کانونی فلسفۀ خویش بدل ساخت: نمودها منفک از ایده‌هایی هستند که آنها را بنیان می‌نهند و مشروعشان می‌کنند. او به‌خوبی می‌دانست که این نظریه را به چالش خواهند کشید. چرا چیستی نباید درون خودش مشتمل بر دلیل هستی‌اش باشد؟ خودِ او این نظریه را در محاوره‌ای که از قضا نام اندیشمندِ الهام‌بخش آن را داشت – پارمنیدس - به پرسش گرفت.

🖇بعدها برجسته‌ترین شاگرد افلاطون نظریۀ ایده‌های او را، که به‌ندرت در صورت آغازینش دوباره پدیدار می‌شد، به طرزی بسیار رادیکال به نقد کشید. با وجود این، ارسطو دربارۀ خودِ اصل چون و چرایی نکرد. او نیز همچون افلاطون بین دلیل وجودِ یک شیء و خودِ آن وجود تمایز گذاشت. در واقع به همین دلیل است که مفهوم علیّت چنین اهمیتی در اندیشۀ او یافت. به احتمال زیاد در فلسفۀ روشنگری این تمایز نیرومندترین صورت‌بندی خود را در اصل دلیل کافی یافته باشد: وجود هر چیزی باید دلیلی داشته باشد. بسیاری این اصل را ذات عقل‌گرایی می‌دانند. اما این اصل موضوعه که امر واقع ریشه در اصلی ایدئال دارد دال بر این نیست که ذهن آدمی ضرورتاً قادر به توجیه امر واقع است. این امرِ اخیر موضعی عقل‌گرایانه است که یونانیان هرگز اتخاذش نکردند.

🖇فلسفۀ یونانیِ عصر کلاسیک مشتمل بر سه حوزه از واقعیت بود که اندیشۀ مدرن آنها را به قلمروهای جداگانۀ کیهان‌شناسی، انسان‌شناسی و الهیات تقسیم‌بندی کرده است. خدایان و آدمیان در طبیعتی فراگیر، فیزیسِ پیشاسقراطیان، و کاسموسِ افلاطون و ارسطو مندرج بودند. هم خدایان و هم کیهان همواره وجود داشت. از این رو، خدایان کیهان را توجیه نمی‌کردند. دمیورگِ افلاطون نیز وجود جهان را توضیح نمی‌داد. اسطورۀ تیمائوس، که بر اساس آن موجودی شبه‌الهی کیهان را آفریده است، می‌کوشد سرشت واقعیت را توجیه کند، هرچند نه به واسطۀ خاستگاه آن بلکه به واسطۀ تحلیل مؤلفه‌های متافیزیکی‌اش. احتمالاً ارسطو این تحلیل را جستجویی برای علت صوریِ طبیعت خوانده باشد. این آموزۀ سامی که خدایی جهان را آفریده است وجود جهان را به واسطۀ خاستگاهی متعالی توجیه می‌کرد. آفرینندۀ داستان کتاب مقدس به قلمرو واقعیتی متفاوت از خودِ آفرینش تعلق دارد.

🖇علیرغم این تقابل بین تفاسیر یونانی و عبری-مسیحی، مسیحیان برای بیان پیوند نزدیک بین آفریننده و آفرینش به استفاده از مفاهیم افلاطونی روی آوردند. کل آفرینش در و به واسطۀ شخصِ انسان در قلمرو الهی سهیم می‌شود. به نظر می‌رسید که آموزۀ تجسد مسیح، که مطابق با آن خداوند بخشی از جهان شده است، این اتحاد را تسهیل می‌کند. در واقع تقابلی ژرف دو دیدگاه را از هم جدا می‌کرد. در همنهاد یونانی، ضرورتی درون‌ماندگار بر کیهان حکم می‌راند. اما در سنت‌های یهودی و مسیحی، عمل آزادانۀ خدا خاستگاه هرگونه واقعیتِ دیگر بود. همنهاد کلاسیک-مسیحی به‌ناگزیر دچار مشکلات بزرگی شد. هنگامی که متألهان نام‌گرا خاستگاه همه چیز را به ارادۀ غیرقابل‌درک خدا منتسب کردند، پیوند فهم‌پذیری‌ای که منشأ واقعیت را با معلول آفریده شده‌اش پیوند می‌داد، گسستند. در نتیجه با آغاز عصر مدرن واقعیت دیگر ذاتاً فهم‌پذیر نبود و خدا نیز دیگر توجیه عقلانیِ جهان را در اختیار نمی‌گذاشت. از آن پس معنا دیگر مندرج در سرشت چیزها نبود: بلکه ذهن آدمی باید وضعش می‌کرد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

09 Jan, 10:34


📰شاه جوانی که خویش‌کاری او، ایران را پس از قریب 900 سال دارای یک حکومت ملی و ایرانشهری کرد. اهمیت این خویش‌کاری تا جایی است که برخی مورخان -مانند والتر هینتس- وی را بنیان‌گذار «تشکیل دولت ملی در ایران» نیز می‌دانند. البته شاه اسماعیل را نباید موسس اولین «دولت ملّی» در ایران دانست؛ بلکه او در واقع فرصت دیگری را برای احیای «امر ملّی» در صورتی متفاوت در ایران‌زمین مهیا کرد. تحلیل دقیق‌تر در این باره را می‌توان این‌گونه بیان کرد که با پایان دولت ساسانی، ایران‌زمین برای حدود 9 سده فاقد یک «حکومت ملّی» در معنای واقعی کلمه بود. این بدین معنا نیست که ایران در ایران 900 سال، فاقد ملّت و دولت نیز بوده؛ بلکه ایرانیان با تکیه بر مولفه‌های قوی هویت ایرانی، ملّت‌بودگی خود را تداوم دادند و به تعبیری دیگر ایران به مثابه یک کشور و دولت، دست‌کم از زمان هخامنشیان تاکنون «تداوم» داشته است. بدین‌سان «امر ملّی» در این جستار، ناظر به «حکومت ملّی» است نه «دولت ملّی» که ناظر بر کشور و ملّت-دولت ایران است که همواره وجود داشته است...

🔖متن کامل: 2400 کلمه
زمان مطالعه: 12 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

08 Jan, 16:39


🖊در باب نسبت فقه سیاسی و دموکراسی

📚معارضان مردمسالاری

📥صادق حقیقت

🖇مسئله اول این است که به دلیل مطلوبیت دموکراسی، امروزه كمتر كسی حاضر است به شكل مستقیم با آن مخالفت كند. هرچند ممکن است با دموکراسی لیبرال مخالفت شود، اما امروزه حتی رژيم های اقتدارگرا و شخصيت های مستبد خود را دموكرات می نامند. تمایل به جمع دین و دموکراسی را نیز بايد در عقلانی بودن شاخص های دموكراسی و غیرعقلانی بودن اقتدارگرایی و استبداد جستجو نمود.

🖇مفروضه دوم آن است که دموكراسی (مخالفان و) مبانی نظری متفاوتی دارد؛ و به همين سبب دارای ابهامات تئوريك گوناگونی نيز هست. دموكراسی روسويی با دموكراسی هابز و لاك متفاوت است؛ و بنابراين، انتقاداتی كه به دموكراسی روسو وارد می شود (همانند ابهام در مفهوم اراده عمومی ) به شكل الزامی به ديگر انواع دموكراسی وارد نمی شود. به نظر افلاطون، دموكراسی در نهايت به مردم فريبی (دماگوژی) می انجامد. از نظر ماكياول نيز نظام مردمی ثبات ندارد. نقد دموكراسی پس از انقلاب فرانسه در انديشه مغز محافظه كاری – ادموند برك - به اوج خود رسيد. هگل و هايدگر نيز به نحوی ديگر مفهوم دموكراسی را به چالش كشيدند. موسكا و ديگر نخبه گرايان نيز منتقد مردم سالاری بودند.

🖇بر اساس مفروضه سوم، هرچند دموكراسی در بستر ليبراليسم رشد كرده، ولی از نظر منطقی با آن مساوی نيست. لاك بر خلاف لاسكی، شومپيتر و دال بين دموكراسی و ليبراليسم تلازم می بيند. حتی در فرهنگ های علوم سياسی و روابط بين الملل گاه ديده می شود كه دموكراسی را به وسيله ليبراليسم تعريف می كنند. بيتهام و بویل که هر گونه تلاش برای استقرار دموکراسی بدون وجود لیبرالیسم را محکوم به شکست می دانند، در واقع از مسلک لیبرالی خود دفاع می کنند. در جهان غرب دموكراسی و ليبراليسم مساوق يكديگر بوده اند، تا آن جا كه پاره ای متفكران شاخص های آن دو را با هم خلط نموده اند.

🖇هرچند امروزه محور دموکراسی آزادی تلقی می شود و دموكراسی در بستر ليبراليسم رشد كرده، ولی از نظر منطقی می توان دموكراسی بدون ليبراليسم داشت. هم نشينی دموكراسی با سوسياليسم در نظام های سوسيال دموكراتيك شاهدی بر اين مدعا تلقی می شود. همان گونه كه بوبيو اشاره می كند، نه هر حكومت دموكراتيكی به شكل الزامی ليبرال است، و نه هر حكومت ليبرالی دموكرات.

🖇آربلاستر نیز با بیانی دیگر دموکراسی را از لیبرالیسم جدا می داند. به اعتقاد او، آزادی فقدان موانع و محدودیت هایی است که فرد را از آن چه می خواهد انجام دهد ، باز می دارد؛ در حالی که دموکراسی چگونگی انتخاب حکومت هاست. پس بین این دو مسأله ضرورتاً پیوندی وجود ندارد. در مقابل لیبرالیسم، توتالیتاریانیسم قرار می گیرد؛ و در مقابل دموکراسی، خودکامگی. پس این امکان وجود دارد که یک حکومت دموکراتیک توتالیتر باشد، و یک حکومت اقتدارگرا بر اساس اصول لیبرالی عمل کند. این واقعیت که حکومتی انتخابی است، فی نفسه مانع از آن نمی شود که آزادی مردم را محدود کند. به اعتقاد سروش نیز، یکی شمردن لیبرالیسم و دموکراسی هم جهل به لیبرالیسم است، و هم جفای بر دموکراسی. جامعه لیبرال دموکرات جامعه چند بنی است؛ و اگرچه پایه هایش متزاحم نیستند، متلازم هم نیستند؛ و منطقاً انفکاک برخی از برخی دیگر ممکن است.

🖇قبل از نسبت سنجی فقه سیاسی شیعه با دموکراسی، لازم است مفهوم یا مراد خود را از دو طرف مقایسه مشخص کنیم. به نظر می رسد، گام های زیر در راستای ایضاح فقه سیاسی ضروری باشد: بررسی چیستی فقه سیاسی، نظریه همروی و اعتبار فقه سیاسی، فربه شدن فقه سیاسی در برابر فلسفه سیاسی، و قرائت های مختلف در فقه سیاسی شیعه. از طرف دیگر، باید برای روشن کردن تعریف دموکراسی به چند مسأله اساسی بپردازیم: مفهوم تشکیکی دموکراسی، و ویژگی های آن. پس از مشخص شدن مفهوم فقه سیاسی و دموکراسی، برای مقایسه آن ها دو گام مهم دیگر باید برداشته شود.

🖇ظرفیت سنجی مفاهیم مدرن در مقایسه با سنت (به شکل کلی)، و ظرفیت سنجی شاخص های دموکراسی در فقه سیاسی (به شکل خاص). در تعريف، اين پيش فرض از قبل پذيرفته شده كه می توان مؤلفه های يك واژه را شناخت و به ديگران شناساند. برعكس، در تعيين مراد چون فرض می شود كه امكان ارائه يك تعريف مشخص وجود ندارد، معنايی از طرف نويسنده مورد قصد و اراده قرار می گيرد. ذات گرايان همواره به دنبال تعريف واژگان هستند، چون اين امر را از قبل پذيرفته اند كه كلمات از ذات برخوردارند. نوميناليست ها يا تسميه گرايان كه به چنين ذاتی اعتقاد ندارند، هرگز سراغی از ذاتيات (جنس و فصل) نمی گیرند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

08 Jan, 12:50


📰میرزاده‌ی عشقی در مورد نمایشنامه سه تابلو از مریم یا ایده‌آل دهقان که خود آن را «دیباچه‌ی انقلاب ادبی» می‌خواند می‌گوید: «این سه تابلو، بهترین نمونه‌ی انقلاب شعری این عصر است. و به آنچه پیش من عزیز است قسم که اگر این تابلو اثر قریحه‌ی دیگری بود، بیش از این در حق آن تعریف می‌کردم چه تاکنون نظیر این منظومه در زبان فارسی تهیه نشده است» عشقی این نمایشنامه را در سال 1302 شمسی می‌نویسد. او از تمامی اندیشمندان و روشنفکران می‌خواهد تا هر کدام مطلبی در مورد ایده‌آل خود از ایران بنویسند تا در روزنامه‌ی شفق سرخ منتشر شود. میرزاده عشقی دست‌به‌کار می‌شود و منظومه‌ی سه تابلو از مریم را می‌سراید، اگر چه منشور دبیر اعظم ایده‌آلی برای ایجاد حکومت به دست رضاخان بود، اما این منظومه در سال سوم روزنامه شفق منتشر شد. این منظومه را می‌توان تصویری تمام‌عیار از سرگذشت مشروطه، و علت ناکامی آن از نگاه عشقی دانست. تصویری که در سه تابلو و به صورت سمبلیک پیش چشم مخاطب گشوده می‌شود. تابلوی اول با وصفی رمانتیک از طبیعت در فصل بهار در شمیران آغاز می‌شود...

🔖متن کامل: 2000 کلمه
زمان مطالعه: 10 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

07 Jan, 09:52


🖊مروری بر آثار و آراء کارل مارکس در زبان فارسی

📚مارکس ایرانی

📥حامد زارع

🖇اگر تعریف و توصیف ریمون آرون از کارل مارکس را بپذیریم که او نخستین جامعه شناس سرمایه داری بود، نمی توانیم از گستره علاقه هایی که ذیل توجه به مارکس می تواند در جهان سوم به وجود آید بگذریم. اگر چه پس از جنگ جهانی دوم، لنینیسم و استالینیسم به مثابه یک روح سرگردان، سرزمین های خاور دور و نزدیک را درمی نوردید، اما نمی توان کتمان کرد که کار مارکس به مثابه پیام آور بزرگ زوال سرمایه داری، در کانون هر بحث سیاسی و اقتصادی دهه هایی سرنوشت سازی از قرن بیستم قرار داشته است. در مورد ایران می توان از تاثیر فوق العاده مخرب مارکسیسم در گفتمان سازی تجدد ستیزانه برای متفکران قوم و روشنفکران شهر از 1320 تا 1360 سخن به میان آورد.

🖇اگر در چهاردهه پیش گفته توجه سیاسی به مارکسیسم تاریخی رواج یافته بود، در چهار دهه اخیر توجه معرفتی به مارکسیسم به مثابه یک علم رواج یافته و کتاب های مهم مارکس و همچنین رساله های زیادی درباره او به فارسی برگردانده شده است. در این نهضت ترجمه نقش افرادی مثل باقر پرهام، حسن مرتضوی و در وهله بعد کاظم فیروزمند و اکبر معصوم بیگی را باید مورد تاکید و تمجید قرار داد. در این یادداشت به بررسی آثاری از کارل مارکس می پردازیم که به فارسی ترجمه شده است. ناگفته پیدا است که مارکس بیش از چهل سال در کار خواندن و نوشتن بود و آثار زیادی از خود بر جای گذاشت. برخی از این آثار در زمان حیات و برخی دیگر سالها پس از مرگ او منتشر شدند.

🖇شاید امروز قضاوت ریمون آرون را با خیالی آسوده‌تر می توانیم بپذیریم که فارغ از همه نقدهایی که به کارل مارکس داریم، تدقیق در امور معطوف به علم‌الاجتماع و تثبیت عینیت اجتماعی زیر سایه نوری امکان‌پذیر شد که آثار او فراهم آورد. هر چند پیش از مارکس، این الکسی دوتوکویل بود که با سفر به ایالات‌متحده و پژوهش در باب دموکراسی در آمریکا، توانست مسیر افتتاح شده توسط مونتسکیو را به نحوی بسط دهد که صد سال پس از مرگش، توسط آرون به عنوان موسس جامعه‌شناسی معرفی شود، اما امروزه به سبب انبوه نوشته‌های کارل مارکس است که جهان جدید می‌تواند با دیدگاهی انتقادی به روندهای مستقر در سرمایه‌محوری و رویکردهای فردیت‌محور بیندیشد.

🖇«کارل مارکس در مقام منتقد نظام اجتماعی مدرن، پاشنه آشیل اقتصاد سیاسی کلاسیک، یعنی نظریه ارزش کار را هدف قرار داد. مارکس با هوشیاری تمام دریافت که علم اقتصاد، علم جامعه بورژوایی، یعنی جامعه مبتنی بر ارزش‌های فردگرایانه است.» استعداد خیره‌کننده مارکس در توصیف و تبیین جامعه جدید باعث شد تا در قرن بیستم نام او بیش از نام هر نظریه‌پرداز دیگری بر سر زبان‌ها برود و نظریه اجتماعی و انتقادی او محل اساسی‌ترین بحث‌ها قرار گیرد. تحلیل او سرمایه‌داری و منطق تحول آن و همچنین شکافتن ماهرانه شکاف، تضاد و مبارزه طبقاتی از او چهره‌ای بی‌بدیل و بی‌نظیر در سده بیستم ساخت.

🖇چهره‌ای که سخنان تازه‌ای درباره اقتصاد و اجتماع به میان می‌آورد و سخن‌اش مورد شوق و اقبال افراد زیادی قرار می‌گرفت. اما این خیل مشتاق چند دهه پس از مرگ مارکس، هر یک به کیفیتی از او عبور کردند و جنبه‌های تاسیسی نظام فکری او در توجه نشان دادن به ساختار زندگی اجتماعی را وانهاده و به جنبه‌های معطوف به امکان ایجاد تاسیسات سیاسی از نظریه مارکس چشم دوخته و دخیل بستند. چه متفکرانی که تلاش کردند از مارکس، نظام تولید علم مارکسیستی مستخرج کنند و چه عمل‌گرایانی که کوشیدند از مارکس، ایدئولوژی مارکسیسم بیرون بیاورند، هر دو گرفتار فریبی بودند که یکی از نتایج آن، غفلت از آثار مارکس به عنوان نویسنده‌ای حرفه‌ای بود. اینچنین بود که مارکس روزنامه‌نگار، مارکس جامعه‌شناس و مارکسی که می‌نوشت تبدیل به مارکس خطابه‌گو، مارکس سیاست‌مدار و مارکسی که فرمان می‌داد شد. مارکسی که بود برای فهم سیر تحولات دنیای جدید مفید فایده بود و مارکسی که ساخته شد تنها برای مبارزه سیاسی کاربرد داشت.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

06 Jan, 10:24


📰در مقابله با دشواری‌هایی که هست، از تحریم‌ها گرفته تا مشکلات دیگر، یکی از عواملی که به نظر می‌رسد به فناوری و اجرای عملی کمک شایانی کرده باشد «مهندسی معکوس» است که در مقام خود در واقع پرداخت فناوری و ابتکار است. البته این مهندسی معکوس جنبه‌های دیگر هم ممکن است داشته باشد و حتی این بحث هم هست که آیا مثلاً ترجمه، مخصوصاً در زمینۀ علوم انسانی، نوعی مهندسی معکوس است؟ این مطلب بازی با کلمات نیست و می‌توان آن را در مورد علوم انسانی در نظر آورد و اساساً قیاس مع‌الفارق هم نیست. البته در مورد علوم انسانی به این شرط که بعد بتوان همه جزئیاتی را که به اصطلاح باز کرده‌ایم دوباره سوار کرد و به سبب سانسور (یا به تعبیر رایج «ممیزی»)، قطعاتی از آن از چرخه مونتاژ خارج نشوند، در غیر این صورت داستان حالت دیگری پیدا خواهد کرد...

🔖متن کامل: 6800 کلمه
زمان مطالعه: 34 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

05 Jan, 17:45


#اختصاصی #معرفی_کتاب

❗️انتشار کتاب "نومحافظه کاری عصر پوتین ریشه ها و اندیشه ها" از مهدی سنایی

📚بخشی از پیشگفتار کتاب:

کتاب پیش روی روایتی ناشناخته یا کمتر شناخته شده از روسیه و تحولات سیاسی و اجتماعی مرتبط با آن است. در اینجا به روسیه نه تنها به چشم یک جغرافیا بلکه به عنوان یک تاریخ، و به فرد روس نه تنها به عنوان نماینده یک نژاد بلکـه بـه مثابه یک هویت نگریسته می‌شود. در این چارچوب تغییرات و تحولات سیاسی روسیه طی چند سده اخیر نه صرفاً به عنوان روندی از منازعه بر سر قدرت، بلکه از پنجره تلاقی اندیشه ها و ریشه ها و مشاجره میان سنت و تجدد آموخته می شود. به زبان دیگر این پژوهش به بررسی لایه های زیرین تحولات اجتماعی در روسیه تزاری، اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون روسیه میپردازد و همزمان این واقعیت را به نمایش میگذارد که زنجیره ای از جنس اندیشه، همه این تاریخ هزارساله و حوادث آن را بهم پیوند می‌دهد.
کتاب حاضر در زبان فارسی و ایران ما، یک اثر کاملا تازه است و بر خلاف معمول، تکیه آن بر حوادث سیاسی نیست بلکه بر ریشه‌های آن و اندیشه‌های فلسفی و سياسي است.
ادامه در👈
https://www.iras.ir/?p=11685

مجلّه سياست‌نامه

04 Jan, 17:44


🖊 روش‌شناسی مطالعات قرآنی در غرب و جهان اسلام

📚 قرآن‌پژوهش در گذر زمان

📥 مهرداد عباسی

🖇 نقد تاریخی دغدغۀ مهم زمان ماست. افرادی که با متون مقدس سر و کار دارند یکی از رهیافتهای آشنا برایشان رویکرد تاریخی‌ـ‌انتقادی است. این مسئله همان رهیافتی است که در مسیحیت حتی منجر به تردید در وجود تاریخی عیسی شد. یعنی این رویکرد نتایجی در مسیحیت داشته اما بی‌تردید مخالفانی هم در میان آنان داشته است. تمام نگاهها دربارۀ یک مسئله باید بررسی شوند. آیا طرح این دیدگاه در غرب منجر انکار مسیح شده است؟ قطعاً چنین نیست. این هم نگاهی است در میان نگاه‌های دیگر. این تلاقی‌ها و تعارض‌ها سؤالها و بحثهای بنیادین جدیدی را در حوزه دین‌پژوهی ایجاد کرده که حل آنها نیاز به آگاهی از دانشهای جدیدی چون معرفت‌شناسی، فلسفه دین، هرمنوتیک و نظایر اینها دارد، ازجمله این پرسش مهم که آیا یک مورخ حرفه‌ای دین می تواند مؤمن واقعی به آن دین هم باشد یا خیر؟

🖇 از اواسط قرن بیستم در غرب نگاه جدیدی به ادیان ایجاد شد. آنان دریافتند که هر دین را نه فقط از معبر متون بلکه از منظر عقاید و اعمال واقعی پیروان آن دین نیز می‌توان شناخت. مفهوم اپوخه را تعریف کردند، یعنی در تعلیق گذاشتن اعتقادات خود محقق برای فهم و درک بهتر اعتقادات دیگری. عواملی چون بروز جنگ جهانی اول در پیدایی این مکتب که پدیدارشناسی نام گرفت مؤثر بوده است.

🖇 در دائرةالمعارف قرآن دو مدخل جالب و جذاب وجود دارد که برای آشنایی با سیر قرآن‌شناسی در غرب بسیار کارآ و مفیدند. این دو مدخل بر روی هم سیر تاریخی نحوه مواجهه غربیان با قرآن را نشان می‌دهند: یکی «دغدغه‌ها و دل‌مشغولی‌های قرآن‌پژوهی پیش از سال 1800 میلادی» و دیگری «مطالعات آکادمیک قرآنی پس از دورۀ روشنگری». از همین تفکیک می‌توان دریافت که حدود سال 1800 نقطة عطفی در مطالعات قرآنی و آغاز مطالعة آکادمیک قرآن است. در این میان، نباید از تأثیرگذاری محققان آلمانی ‌یهودی‌تبار چشم پوشید، کسانی چون: آبراهام گایگر، گوستاو وایل، هینریش اشپایر، و یوزف هورویتس. باید چندین جلسه را به همین یک موضوع اختصاص داد و از خدمات اینان به مطالعات اسلامی سخن گفت و اسباب و زمینه‌های آن را کاوید. قرابت‌های زبانی، قومی، فرهنگی و اشتراکاتی در متون مقدس، تاریخ و اسطوره همگی از دلایل این اقبال‌اند تا جایی‌که گروهی از ایشان را یهودیان اسلام‌دوست -خوانده‌اند.

🖇فضل تقدم در این سلسله تحقیقات متعلق به آبراهام گایگر است که کتابی مهم در مقایسه اسلام و یهودیت و به‌طور خاص قرآن و تورات نوشت. او درحالی‌که حدوداً فقط 24 سال داشت اثری به لاتین نوشت و بعد نسخه‌ای آلمانی از آن را در 1833 منتشر کرد. این اثر در 1933 در هند به انگلیسی ترجمه شد و هم اکنون از این طریق در دسترس ماست.

🖇ایگناتس گلدتسیهر هم از دیگر محققانی است که در مطالعات اسلامی تلاش بسیاری کرده-است. یکی از آثارش که حاصل درس‌گفتارهای او دردانشگاه اوپسالا در سوئد است، مبنای تفسیر پژوهی در مطالعات قرآنی در عرصة بین‌المللی می شود. در واقع، او کار روش‌شناسی و تاریخ تفسیر قرآن را در دنیا پایه گذاری کرد. در جهان اسلام محمدحسین ذهبی چهل سال بعد در این موضوع کتابی می نویسد که در مصر چاپ می شود و محمدهادی معرفت سی سال بعد از ذهبی و بر اساس کتاب او تألیفی با همان سبک و سیاق عرضه می‌کند. آثاری که گایگر و گلدتسیهر و شخصیتی چون تئودور نولدکه برجای گذاشته اند به مبنا و مرجع در مطالعات اسلامی بدل شده‌اند، به طوری که پس از سال 1860 هر محققی که قصد تحقیق در مطالعات قرآنی و تاریخ نزول و قرائات داشته باشد، باید از آثار نولدکه بهره ببرد، هر فردی که پژوهشهای مقایسه ای بین قرآن وعهدین انجام می دهد از کتاب گایگر بی‌نیاز نیست و همۀ آنان که در پژوهشهای تفسیری دستی بر قلم دارند مدیون گلدتسیهرند.

🖇کار آکادمیک تاریخ و سنتی تعریف‌شده و معین دارد. اگر محققی قصد نظریه پردازی دربارۀ موضوعی دارد باید اطلاعات مناسبی در حوزة تاریخ و نظریات رقیب داشته باشد؛ لازم است معرفت‌شناسی، و تاریخ ادیان بداند. در غیر این صورت، چندان نمی‌توان ادعای او را جدی گرفت. کتاب الاتقان دستاورد مسلمانان در علوم قرآن در طی 700 سال است. سیوطی (د. 911) نویسنده و معلم خوبی است و انصافاً کتاب خوبی نوشته است. او چکیده‌ای از حدود هفتصد سال قرآن‌پژوهی در میان مسلمانان را گزارش کرده. آیا گزارش خوبی از سال 900 به بعد در دست ما هست؟ آیا ما کتاب‌شناسی و منبع‌شناسی و روش‌شناسی جامع و دقیقی از یکصدسال اخیرمان در همین ایران خودمان داریم؟


🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

04 Jan, 10:36


📰یکی از آفت‌های پژوهش در حوزه تاریخ جنگ‌های صلیبی در ایران، حاکم شدن سه تصور ایدئولوژیک است. تفسیر استعماری که با اسلام‌گرایی و جریان مبارزه با اسرائیل همراه شد، تفسیر تهاجم فرهنگی و استعمار فرهنگی که در دهه‌های نخستین انقلاب اسلامی یکی از پرطرفدارترین ایده‌ها بود و در آخر تفسیر ماتریالیستی-مارکسیستی که به تعبیر مارکسیست‌ها برای بررسی جنگ‌های صلیبی جزو ملزومات است. لذا به لطف فضای ایدئولوژیک ایران در چند دهۀ گذشته، این سه مفهوم بر کلیت جنگ‌های صلیبی سایه افکند. ضعف تاریخ‌نگاری و تاریخ‌نگاران ما در این حوزه که مسبوق به سابقه است، همراه این مسئله، فضای بسته‌ای را به وجود آورد که در نهایت موجب شد جنگ‌های صلیبی بیشتر یک مسئله ایدئولوژیک مطرح شود که کمتر بتوان در مورد آن اظهارنظر کرد. همچنین مطرح شدن این مقوله در جوامع روشنفکری به مدت چندین و چند دهه و غفلت تاریخ‌نگاری ما در نهایت ضد تاریخ‌نگاری ما عمل کرد. این غفلت به آرامی هویت تاریخی پدیدۀ جنگ‌های صلیبی را سلب کرد و به آن هویتی ایدئولوژیک و تئولوژیک بخشید...

🔖متن کامل: 3800 کلمه
زمان مطالعه: 19 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

03 Jan, 15:56


🖤 دکتر رضا رئیس طوسی استاد بازنشسته گروه روابط بین‌الملل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در سن ۸۸ سالگی درگذشت. از ایشان آثاری در روابط بین‌الملل و تاریخ معاصر به جای مانده است.
#انجمن_حقوق_شناسی درگذشت این استاد فقید را به خانواده ایشان و جامعه علمی و دانشگاهی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل تسلیت می‌گوید.

@iranianlls

مجلّه سياست‌نامه

02 Jan, 14:35


#اختصاصی

❗️به مناسبت ۳۳ امین سالگرد انحلال اتحاد جماهیر شوروی: سیاست ایالات متحده آمریکا در برابر گورباچف با تکیه بر اسناد تاریخی

🖊مبین قادرمرزی دانشجو کارشناسی ارشد تاریخ و پژوهشگر مهمان موسسه ایراس

بر اساس اسناد جدیدی که از شورای دولتی اتحاد جماهبر شوروی به تازگی منتشر شده برخلاف تصور عموم سیاست ایالات متحده آمریکا در برابر تجزیه شوروی یک سیاست محافظه کارانه بوده و بیشتر تمایل داشته تا اتحاد جماهیر شوروی حفظ و از تجزیه آن جلوگیری شود. این اسناد در تاریخ ۲۱ دسامبر ۲۰۲۱ توسط دو پژوهشگر با نام های سویتلانا ساورانسکایا و توماس بلانتون جمع آوری شده و در موسسه غیرانتفاعی آرشیو امنیت ملی آمریکا به انتشار رسیده است.

بیشتر نظریه پردازان معتقدند که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی متاثر از دسیسه های سیاستمداران آمریکایی بوده است در حالیکه آمریکا با تجربه ای که از تجزیه خونین یوگسلاوی داشت از تجزیه اتحاد جماهیر شوروی بیم داشت که مبادا منافع ایالات متحده را تهدید کند.

ادامه در👈
https://www.iras.ir/?p=11663

📎تلگرام
@IRAS_INSTITUTE
📎اینستاگرام:
https://www.instagram.com/iras_institute/

مجلّه سياست‌نامه

02 Jan, 13:53


🖊بخشی از مقدمۀ جدید بر ویراست جدید کتاب «ابن‌خلدون و علوم اجتماعی»

📚انكارِ اِمكانِ انديشيدن

📥جواد طباطبایی


🖇 روشنفكرى ايرانى، چنان‌كه از نام آن برمى‌آيد، روشنفكرى ايرانى، يعنى حزب روشنفكران ايرانى است كه اصحاب آن نه اهل فكرند و نه توانسته‌اند به‌عنوان ايرانى در نسبتى با جهان پرسش‌هاى خود را مطرح كنند، زيرا آن‌گاه كه در جهان هستند، در ايران نيستند و در دو سده اخير آن‌گاه كه ايرانى بوده‌اند، مكانى در جهان نداشته‌اند. به‌عبارت‌دیگر، روشنفكرى ايرانى، به‌طور عمده، اهل تقليد مضاعفى است و اگر خرقه تقليد را از تن بيرون كند، نمى‌تواند تنفس كند. در روشنفكرى ايرانى، اصل بر تقليد است و مرجع تقليد اهميت چندانى ندارد: آنچه در تقليد از كارل ماركس، ژان پل سارتر، ميشل فوكو، كارل اشميت و نويسندگان خرده‌زير ديگر مانند اَلِن بديو، ريچارد رورتى و ژيژك، مشترك است، كه هر يك در دوره‌اى به مرجعى براى همه بحث‌هاى ايرانى تبديل شده بودند بی‌آنکه بدانند ايران در كجاى ربع مسكون قرار دارد، همان تقليد است.

🖇 مهم نيست كه ماركس نظريه‌پرداز ديكتاتورى پرولتاريا و اشميت نظريه‌پرداز دولت توتاليتر بوده‌اند؛ آنچه اهميت دارد، اين است كه با تكيه بر هريك از آنان مى‌توان وضع تقليد را ابدى كرد. البته، وضع تقليد اين حُسن را نيز داشت كه دست‌كم مانع خيال‌انديشى‌هايى از نوع «آنچه خود داشت ...» مى‌شد. تقليد از ماركس و اشميت خود مبيّن اين درجه از آگاهى است كه روشنفكرى ايران بدون پشتوانه دانش آنان حتى از طرح پرسش‌هاى خود ناتوان است، اما آنجا كه رضا براهنى غرب‌زدگی آل‌احمد را همتاى بيانيه حزب كمونيست ماركس مى‌داند، از طريق مفهوم مخالف نشان مى‌دهد كه در وضعى كه روشنفكرى ايرانى قرار دارد، حتى براى تقليد نيز مى‌توان فضيلتى تصور كرد. براهنى نه تنها با اصحاب «آنچه خود داشت ...» ميانه‌اى نداشت، بلكه دشمن آنان نيز به شمار مى‌آمد، اما در اين‌كه به خلاف گفته اسپينوزا كه «جهل دليل نيست»، جهل را دليل قرار مى‌داد، پيوندهاى استوارى با آنان داشت.

🖇 البته، با يك تفاوت كه نمى‌توان آن را ناديده گرفت: اصحاب «آنچه خود داشت ...»، به الزامات نظر خود، حتى در توجيه خودكامگى خودى، وفادار بودند، اما براهنى حتى در پيروى از اين نظر پيگير نبود. ترديدى نيست كه براهنى، كه لاجرم مى‌بايست شطرى از ماركس را خوانده باشد، اگر چيزكى از آن فهميده بود، جز به سائقه دوستى و هم‌پيالگى با آل‌احمد نمى‌توانست چنين شطحى را بر زبان جارى كند. بديهى است كه، در اين مباحث، براهنى عوام‌تر از آن بود كه بتوان سخن او را جدی گرفت، اما از آنجا كه هيچ سخنى نيست كه جز از سر بازيچه گفته نشده باشد و هيچ پايه‌اى در واقعيتى ژرف نداشته باشد، چنين سخنانى مبنايى در نوعى از رويكرد روشنفكرى ايرانى به واقعيت‌هاى تاريخ و تاريخ انديشه دارد و نمى‌توان به پیامدهای چنين رويكردى بی‌اعتنا ماند. سخن بى‌معناى براهنى دربارۀ غرب‌زدگی آل‌احمد عين داورى بى‌معناتر دشمن او، احسان نراقى، دربارۀ قانون‌مداری سلطان محمود غزنوى است كه در جای دیگر به آن پرداخته‌ام.

🖇 پيش از آنكه ادوارد سعيد نقادى از شرق‌شناسى را مقدمه‌اى براى بازگشت به شرق ناب و معصوم قرار دهد، روشنفكرى ايرانى كوششى اساسى براى بازسازى شرقى انجام داده بود كه در «ذات لايزال» خود جز ناب و معصوم نمى‌توانست باشد. اين تأكيد بر شرق ناب و معصوم، كه جز در صراط مستقيم حق گام نمى‌گذارد، به‌نوبۀ خود، قرينه‌اى غربى دارد كه در آن آزادى جز در گمراهى رقابت با ديگران پديدار نمى‌شود. بدين‌سان، شرق و غربِ نويسندگانى مانند احسان نراقى ذوات مابعدالطبيعى غيرـ وـ فراـ تاريخى هستند و آنچه به‌ویژه در تاريخ اين شرق اهميت دارد، اين است كه، چنان‌كه پیش‌تر نيز گفتيم، تاريخ آن به‌طور اساسى غيرتاريخى است. گويا اين شرق ناب و معصوم در الست عهدى با حق بسته و همچنان به آن وفادار مانده است.

🖇 بنابراين، از نخستين نتيجه‌هايى كه مى‌توان از اين مقدمات گرفت، اين است كه تاريخ شرق، حتى به گونه‌اى كه خود شرقيان نوشته‌اند، تاريخِ جعلِ دروغى بزرگ است كه «شرق‌شناسى» غربى پيش از آنكه تدوين شود، ساخته است. البته، ميان شرقِ ناب و معصومِ خيال‌انديشى اهل ايدئولوژى و واقعيت تاريخ غربى دست‌كم يك تمايز اساسى وجود دارد كه خيال‌انديشى‌هاى روشنفكرى ايرانى راه فهم آن را بر او بسته است. علم غربى، كه ادوارد سعيد آن را «شرق‌شناسى» مى‌نامد، دربارۀ شرق نه تنها مانع از آگاهى او نيست، بلكه بر مبناى همين آگاهى از غير نيز امكان‌پذير شده است، درحالى‌كه «آگاهى» شرقى معصوم حتى از خود او نيز جز از مجراى خيال‌انديشى ممكن نيست.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

02 Jan, 10:10


📰داستان وزرا و شاهان داستان همیشگی شک و توطئه و اغلب قربانی شدن وزرا به دست شاهان بوده است. وزرا اغلب از طبقه یکجانشین و دارای سلوک مدنی هستند که سعی داشتند با سامانه معرفت ایرانی ساختار قبیله‌ای را به سمت الگوهای شاهی ایران باستان حرکت دهند. سه‌گانه خلیفه، شاهنشاه و وزرا دعوای همیشگی ایجاد کرده بود که قربانی اول وزرا بودند. از حسنک وزیر تا نظام‌الملک هرگاه آمدند نظامی منسجم و مبتنی بر نقش به مثابه آنچه در عهد اردشیر ایجاد کنند مغلوب ساختار قبیله‌ای و غیرمدنی شدند و از بین رفتند. در تاریخ بیهقی درخشان‌ترین داستان مربوط به ذکر بر دار کردن امیر حسنک وزیر است که یکی از بهترین نمایشنامه‌های ادبیات سیاسی ایران را شکل داده است. خواندن این نمایشنامه درخشان روابط قدرت، جامعه‌شناسی و فرهنگ سیاسی را به شکلی شکوهمند بیان کرده است. بیهقی در این نمایشنامه مردمی را نشان می‌دهد که به کشته شدن حسنک اعتراض دارند و بر مظلومیت او می‌گریند اما امکان و سازوکار هیچ اعتراضی ندارند. قدرت تعذیبی نمایشگر است و جهت عبرت بر بدن داغ و ننگ قرار می‌دهد و سخت‌کشی می‌کند...

🔖متن کامل: 3200 کلمه
زمان مطالعه: 16 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

01 Jan, 13:10


🖊در باب اهمیت کتاب جمع میان آرای دو فیلسوف اثر فارابی

📚در جستجوی فضیلت

📥مهدی فدایی مهربانی

🖇فارابی به لحاظ عملی نیز در زندگی اش پیرو عقاید فلسفی اش بود؛ اگر در میان فلاسفۀ اسلامی چند فیلسوف را بتوان به عنوان کسانی نام برد که حقیقتاً در عمل فارغ از رنگ و لعاب دنیا بودند، فارابی را باید یکی از آنها دانست. او آنچه به لحاظ عقلی بدان رسیده بود را در زندگی خود عملی می کرد. موسیقی را ارج می نهاد و در آن رساله ای نگاشت، و در عمل نیز ساز می نواخت. چنان اهل زهد و تأمل و ساده زیستی بود که می گفتند او یادآور قدمای فلاسفه است. با اینکه سیف الدوله برای وی مقرری بسیار بالایی از بیت المال در نظر گرفته بود، او از دریافت آن خودداری می کرد و تنها چهار درهم آن هم برای تأمین قوت روزانه اش قناعت می کرد. همۀ اینها در حالی بود که او دانشمندترین فرد زمانه اش بود و می توانست زندگی متمولی داشته باشد.

🖇فارابی به راستی موسس فلسفۀ اسلامی و از اساطین علم و حکمت است. گسترۀ دانش وی در علوم مختلف را در آثار متعددش می توان شاهد بود. نگاه افسانه ای در مورد فارابی این است که او علاوه بر ترکی و فارسی که زبان های مادری او محسوب می شدند، قریب به هفتاد زبان می دانسته است، اما بدیهی است که چنین نگاهی آغشته به اغراق است. قراین نشان از آن دارد که فارابی علاوه بر ترکی که بدان سخن می رانده، و فارسی که زبان ملّی اش بوده، عربی، لاتین، یونانی و سریانی را نیز می دانسته است.

🖇حنا الفاخوری و خلیل جر در تاریخ فلسفه در جهان اسلامی آورده اند: «فلسفۀ فارابی آمیزه ای است از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثناعشری به خود گرفته است.» به زعم آنان بین فارابی شیعی و دیگر فلاسفۀ شیعه با نام اخوان الصفا در مورد اینکه حقیقت واحد است و در باطن وحدت حاکم است و اختلاف مذاهب و آرا امری صوری و ظاهری است هماهنگی وجود دارد. به زعم اخوان الصفا نیز حقیقت چیزی است که جز عده ای از حکمای راسخ در علم بدان دست نمی یابند. به زعم آنها، تمایلات شیعی فارابی را می توان از آنجا فهمید که او گام در وادی سوق دادن فلسفه به سمت سیاست- که راهِ همۀ پیروان تشیع برای سرنگون ساختن قدرت حاکمه و اقامۀ نظام سیاسی با محوریت امام است- برداشت. به زعم آنها ایدۀ فارابی در مورد رئیس اول، همان ایدۀ شیعی امامِ هادی و مهدی است که رنگ و بوی فلسفی و نوافلاطونی یافته است.

🖇در میان بیش از صد اثر فلسفی فارابی که امروزه بخش کمی از آنها به دست ما رسیده است، احصاء العلوم از جهات بسیاری یکی از مهمترین آثار فارابی است که در آن، جدای از احصاء و تقسیم بندی علوم مختلف زمانه اش، تعریف خویش از فلسفه را نیز ارایه داده است. او طبقه بندی هشت گانه ای از علوم مختلف را آورده است که عبارتند از: علم لغت، منطقیات، ریاضیات، طبیعیات، الهیات، سیاسات، فقه و کلام. هریک از اینها تقسیمات خاص خود را دارند که برخی به اقتباس از حکمای مورد نظر است و برخی ابداعی است. مثلاً منطق شامل تقسیم بندی هشت گانه ای می شود که همان تقسیم بندی ارسطویی در ارغنون است، یعنی: مقولات (قاطیغوریاس)، عبارت (باری ارمنیاس)، قیاس (آنالیطوقای اول)، برهان (آنالیطوقای ثانی)، جدل (طوبیقا)، مغالطه، خطابه (ریطوریقا)، شعر (بوطیقا).

🖇در نهایت، به رغم همۀ شهرت فلسفی فارابی، نباید از شخصیت عرفانی وی غافل شد؛ اگرچه فارابی دارای گرایشات صوفیانۀ جدی در زندگی شخصی اش بود، باید به گرایشات عرفانی وی در آثارش فلسفی اش نیز اشاره کرد؛ گرایشی که از جانب کسانی چون پل کراوس مورد غفلت قرار گرفته است، تنها بدان جهت که فارابی را شخصیتی صرفاً مشایی مسلک با آرای سیاسی در نظر آورده اند و از همین روی انتساب فصوص الحکمه بدو را بی وجه دانسته اند. بدیهی است که این تصویر کلیشه ای از فارابی به عنوان یک فیلسوف مشایی تا چه میزان می تواند دور از واقعیت باشد. حقیقت این است که فارابی، این فیلسوفِ همعصر با منصور حلاج، یک نوافلاطونی با گرایشات قوی عرفانی است که این گرایش او در جای جای آثارش به چشم می خورد.

🖇شاید اینکه دلیل تلاش فارابی برای جمع میان افلاطون و ارسطو را گرایشات باطنی او بدانیم، چندان خالی از وجه نباشد. او به نوعی حکمت خالده باور داشت که حقیقتی ازلی است و فیلسوف حقیقی باید بدان دست یابد. آن فلسفۀ حقیقی را باید با دشواری های بسیار و اتصال به عقل فعال به دست آورد، و انتقال آن نیز جز به صورت خفیه نگارانه و رمزی مقدور نیست. بدین ترتیب فلسفه دارای باطنی است که جز بر اهلش مکشوف نیست و تنها فلاسفۀ حقیقی بدان دسترسی دارند. باطن تمام کثرت ها یکی است که آن نیز به لحاظ فلسفی قابل وصول است. پیامبر به روش وحیانی و فیلسوف به شیوۀ عقلانی بدان دسترسی دارند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

01 Jan, 08:30


📰زیست جمعی ما ایرانیان در ارتباط با فضای هویتی مدرن قرار گرفته است. باید تلاش نمود تا میان ذهنیت و هویت خودمان و گفتمان هویتی مدرن نوعی تناسب برقرار کنیم. حضور زنده و زاینده در دنیای جدید نیازمند پشتوانه‌ای از آئین و اندیشه نو و تأملی جدی در مدرنیته است که بتواند با فراگذشتن از مرزهای شناخت ایدئولوژیک در دو قالب نفی/ تقلید پشتوانه فکری استواری را بر پایه اندیشه عقلی و فلسفه سیاسی برای تأسیس خودآگاهی و تأمل در خود فراهم آورد. در این وضعیت با مددگیری از نوعی نگاه نقادانه در اندیشه و رفتار، ذهن با مراجعه دائم به واقعیت و بازسازی مداوم رابطه‌اش با جهان به درک جدیدی دست پیدا می‌کند و با گذار از موقعیت انفعالی به عنوان فاعل شناسا نحوه رابطه خود را با موضوع شناسایی تغییر داده و در موقعیت جدیدی قرار می‌گیرد. هرچند اگر حتی چنین اندیشه‌ای نیز واقعیت یابد، در فرايند دگرديسي گفتمان‌های هویتی از مرحله نظر تا عمل، بن‌بست‌ها و چالش‌هايي نظير بحران متون، بحران مفاهيم، بحران عمل و ناتواني در ترسيم نوعي وحدت هويتي عام معضلاتی است که پيش ‌روي آنها خواهد بود...

🔖متن کامل: 6200 کلمه
زمان مطالعه: 31 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

31 Dec, 16:06


🖊ترجمه و تلخیص کتاب «تروتسکی زندگی یک انقلابی»

📚با انقلاب همه چیز امکان‌پذیر است


📥جاشوا روبن‌استاین/ ترجمه مهدی نیکوئی

🖇لئون تروتسکی حافظه تاریخی ما را تسخیر کرده است. او یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های انقلابی و نویسنده‌ای چیره‌دست است که در تعیین شکل و ساختار سیاست‌های قرن بیستم نقش زیادی داشته است. او در حالی که نوجوان بود، موضعی ضدتزاری گرفت و هیچگاه از تعهد خود به انقلاب دست نکشید. او به سازماندهی نیروهای انقلابی، نوشتن و پخش شب‌نامه و مقالات مختلفی اقدام کرد، به سیبری تبعید شد، همسر نخست و دخترانش را رها کرد. تمام این بخش‌های سرگذشت او با هدف مبارزه با یک پادشاهی به شدت محافظه‌کار بود. اما زمانی که بر خلاف تمام احتمالات و انتظارات در زمره مسئولان انقلاب پیروز قرار گرفت، دقیقا همان شیوه‌ها و روش‌های رژیمی را به کار گرفت که زمانی او را زیر طوق خود درآورده بودند.

🖇تروتسکی به طور کامل متوجه شده بود که استالین در حال ایجاد رژیمی است که از ظاهر فریبنده سوسیالیسم برای استتار اهداف سبعانه‌اش استفاده می‌کند. او همچنین خطر واکنش مبهم استالین به ظهور هیتلر را درک کرده بود؛ زمانی که کرملین نتوانست بر این موضوع پافشاری کند که حزب کمونیست آلمان به همراه سوسیالیست‌های آلمان در تقابل با رژیم نازی قرار گرفته‌اند. تروتسکی در زمره نخستین کسانی بود که دو موضوع را درباره هیتلر پیش‌بینی کرد

🖇نخست آنکه فتوحات هیتلر می‌تواند فاجعه‌ای برای رفقای یهودی‌اش در اروپا باشد و دوم آنکه اگر پیشقدمی شوروی برای پیوستن به جبهه دموکراسی‌های غربی به نتیجه نینجامد، استالین به دنبال اتحاد با هیتلر برخواهد آمد. اما تروتسکی هیچگاه متوجه این موضوع نشد که او و لنین مسئول رد ارزش‌های دموکراتیک خواهند بود؛ ارزش‌هایی که استالین از آنها به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف شیطانی‌تر خود استفاده کرد. تروتسکی و لنین تأکید کرده‌اند که آنها به دنبال ترویج نوع متفاوتی از دیکتاتوری بوده‌اند.تاریخ پر از است از چنین قهرمانان تراژیکی؛ کسانی که رویای عدالت داشتند و باعث ویرانی شدند.

🖇تروتسکی پس از تأسیس حزب کمونیسم و شکل‌گیری اتحاد جماهیر شوروی هم مسئولیت هدایت ارتش سرخ و روابط خارجی کشور را بر عهده داشت اما احتمالا سرآغاز فصل سقوطش را باید خود انقلاب اکتبر دانست. جایی که پس از رسیدن لنین به پایتخت و پیروزی نهایی انقلاب، بلافاصله دستور توقف جنگ «امپرالیستی» داد. این دستور همان چیزی است که سفر با قطار لنین در سراسر آلمان را امکان‌پذیر ساخته بود. ژنرال ستادی ارتش آلمان از اینکه بتواند به دشمنان جنگی روسیه یعنی لنین کمک کند، بسیار خرسند بود.

🖇اعلامیه اتمام جنگ با امپرالیسم روز بعد از پیروزی صادر شد و حتی نزدیک‌ترین رفقای او را هم در بهت فرو برد. به گفته لنین، انقلاب تنها یک نقطه آغاز بود. بحث بر سر دفاع از دولت انقلابی و ایجاد یک دموکراسی پارلمانی نبود. جنگ باید بلافاصله به پایان می‌رسید. زمین‌ها باید بلافاصله در بین رعایا توزیع می‌شد. دولت، پارلمان، جنگ یا هیچ چیز دیگری اهمیت نداشت. این مشکل پرولتاریای آلمان بود که باید امپرالیسم آلمانی را دفن می‌کردند! دیکی از کسانی که سخنان لنین را شنیده، به وضوح آن لحظه را به یاد می‌آورد: «این احساس را داشتم که با پتک به سرم کوبیده‌اند.»

🖇با نگاه به عقب، چیزی شگفت‌آور درباره این مرد و انقلاب 1917 به چشم می‌خورد: اینکه چگونه سیاست‌های جدیدی متولد می‌شوند که از تسلیم شدن به هر نوع محدودیت‌های عملی سر باز می‌زنند. این سیاست‌ها حتی از تسلیم شدن به نظریات یا سایر مارکسیست‌ها هم امتناع کردند. رقبای دست‌چپی لنین هشدار دادند که زمان برای انقلاب بعدی، مناسب نیست. این خواست خدا (یا خواست مارکس) بود که دموکراسی بوژوا پیش از سوسیالیسم بیاید، لطفا برای مرحله بعدی عجله نکنید! لنین مرد عمل بود. حتی استالین هم چنین بود.

🖇از سال 1917 تا 1940 که زندگی تروتسکی را با ترور به پایان رساند، هیچ روزی را نمی‌تواند دید که بین تروتسکی با حاکمان شوروی اختلاف‌نظر جدی وجود نداشته باشد. در حالی که آنها مرد عمل بودند، تروتسکی همچنان فردی انقلابی و متفکر باقی مانده بود. لنین و استالین اهل سیاست و مدیریت بودند. آنها باید کشور را به ثبات می‌رساندند و ریشه جنگ و ناآرامی را می‌خشکاندند. حتی در روابط بین‌المللی نیز شوروی نیاز به متحدان جدیدی داشت و تروتسکی به خوبی پیش‌بینی کرده بود که در صورت ناکام ماندن استالین در ایجاد ائتلاف با جهان غرب حاضر است حتی سراغ آلمانی برود که نماد ظلم و سرکوب یهودیان بود.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

31 Dec, 11:45


📰چرا سنت در ساختارهای جماعتی در خاورمیانه از این امکان گسترده برخوردار است. پرسش را باید در محتوای این نوع ساختارها جست‌وجو کرد. هویت‌های اولیه نژادی، زبانی، قومی، دینی و مذهبی بخش قابل‌ملاحظه از سنت را در این نوع ساختار اجتماعی می‌سازند. این هویت‌ها در وضعیت بحرانی کارکردهای اجتماعی و به دنبال آن سیاسی پیدا می‌کنند. همان‌طور که هویت دینی و مذهبی ایرانیان در ربع آخر قرن بیستم نخست کارکرد اجتماعی و درنهایت سیاسی پیدا کرد. تمام ممالک خاورمیانه این تجربه را تقریباً داشته‌اند، فقط شکل، سطح و عمق آن در ساختارهای جماعتی خاورمیانه‌ای با یکدیگر فرق دارد. کشور ترکیه به یک‌ شکل این روند را تجربه کرد، افغانستان و پاکستان به شکلی دیگر، عراق با صدام حسین به ظاهری غیرمذهبی و سوریه، لبنان، مصر، لیبی و بسیاری از کشورهای مسلمان به شکل‌های مختلف دیگر. ریشه این تغییرات و تفاوت دگرگونی اجتماعی در جوامع غربی با جماعت‌های خاورمیانه‌ای را باید در ساختار متفاوت جامعه‌ای و جماعتی این دو جغرافیای سیاسی و تاریخ دگرگونی اجتماعی در این دو نوع ساختار جست‌وجو کرد...

🔖متن کامل: 4000 کلمه
زمان مطالعه: 20 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

30 Dec, 16:24


🖊درباره ژان کلود مونود و میراث تاریخی نظریة سکولاریزاسیون

📚ضرورت یا امکان الهیات سیاسی

📥اِستیژن لاترِه/ ترجمه زانیار ابراهیمی

🖇قضاوت در این باره را به خوانندگان واگذار می‌کنم که نظریه‌پردازان سکولاریزاسیون، در دستة طرفداران تز انتقال قرار می‌گیرند یا تز رهایی‌بخشی. در بیشتر موارد، دشوار می‌توان متفکری را به یکی از این دو چارچوب تقلیل داد. بهتر است این دو پارادایم را ترکیب کنیم. سخنِ ظاهراً واضحِ هگل دربارة سکولاریزاسیون به مثابة دنیوی شدن و سپس انتقال آن، سویه‌ای رهایی‌بخش نیز دارد: این‌که عقل نهایتاً به خودش بازمی‌گردد، به خودآگاهی. دفاعیة بلومنبرگ از استقلال دوران مدرن به مثابة رهایی از مسیحیت، همچنان هم اهمیت مسیحیت را در مقام خاستگاهِ حادثِ تاریخی تأئید می‌کند و هم رد و نشانِ مستمر مسیحیت در دوران مدرن را، رد و نشانی که می‌توان آن را در فلسفه‌های تاریخ سراغ گرفت.

🖇آنچه از این پژوهش بسیار مختصر، آشکارا نتیجه می‌شود، این است که نظریه‌های تبارشناسانة سکولاریزاسیون در قرن بیستم، به تدریج بر آخرت‌شناسی به منزلة مفهومی اساسی در مسیحیت تمرکز کردند. در نظر اشمیت، اندیشة آخرت‌شناسانه، انتقال مفاهیم مسیحی به سیاست را مشروع و حتی ضروری می‌سازد و کاتخونِ دجال یکی از این مفاهیم است. او راه «درون‌ماندگارِ» آخرت‌شناسی را در پیش می‌گیرد. در نظر پترسون، برداشت اشمیت از آخرت‌شناسی، این مفهوم را از جوهرش منحرف می‌کند. تفسیر حقیقتاً مسیحیِ آخرت‌شناسی، بکارگیری این مفهوم دربارة جهان سکولار را مردود می‌شمرد؛ در این تفسیر، آخرت‌شناسی صبغة استعلاییِ آن‌جهانی‌اش را حفظ می‌کند. الهیات سیاسی، چیزی جز الهیات سیاسیِ پاگان نخواهد بود. پس از همین آغاز معلوم می‌شود که مفهوم آخرت‌شناسی، سرشتی دووجهی دارد.

🖇لوویت این سرشت دووجهی را تأئید می‌کند. او در اتهامش علیه دوران مدرن به مثابة صورت سکولارِ نامشروعِ آخرت‌شناسی مسیحی، در کنار پترسون می‌ایستد. اصالتِ خاصِ مسیحیت، این نیست که جهان سکولار را در آغوش می‌کشد، بلکه این است که امیدِ رستگاری و رهایی از این جهان را به یاریِ مداخلة استعلاییِ خداوند، در سر می‌پرورد. از سوی دیگر، لوویت به این نکته توجه می‌کند که قریب‌الوقوع بودنِ انتظارات آخرت‌شناسانه، به شِق‌های سکولارِ درون مسیحیت (یواخیم) و بیرون آن (فلسفة تاریخ) مجال ظهور داد که به مفهوم مدرنِ پیشرفت انجامیدند. گرچه همان‌طور که گفتم، روایت لوویت از بورکهارت، امکانِ مدرنیتة اصیل را گشوده نگاه می‌دارد، اما او عموماً دوران مدرن را انحرافی از جوهر مسیحیت تلقی می‌کند. مهم است بدانیم که قصد لوویت، تماماً این است که از مفهوم باستانیِ «بازگشت جاودان» دفاع کند، نه این‌که به دفاع از مسیحیت برخیزد.

🖇بلومنبرگ می‌خواهد معادلة سکولاریزاسیون را بی‌اعتبار کند، معادله‌ای که دوران مدرن را به دورانی نامشروع بدل می‌سازد. مفهوم خوداثباتی را نه از فلسفة باستان و نه از فلسفة مسیحی نمی‌توان اخذ کرد. استدلال کرده‌ام که تحلیل بلومنبرگ، به رغم امتیازاتی که دارد، کاملاً از معادلة سکولاریزاسیون نمی‌گریزد. تأکید او بر نومینالیسم در مقام طلیعة دوران مدرن، شاهدی بر این مدعاست، و شاهد دیگر، غفلت او از جنبش‌های آخرت‌شناسانة «درون‌ماندگار»ی مثل جنبشِ برخاسته از یواخیم فیوری است. این استدلال، مساهمتِ سراپا آموزنده و «اصیل» بلومنبرگ در این مجادله را نفی نمی‌کند. فهم رابطة مسیحیت و مدرنیته، کاملاً به فهم متفکر و تفسیر او از آخرت‌شناسی مسیحی وابسته است؛ و نتیجة نظریة او تعیین خواهد کرد که باید رویکرد «استعلاییِ» آخرت‌شناسی را انتخاب کند یا رویکرد «درون‌ماندگار»، یا ترکیبی از این دو را.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

30 Dec, 11:49


📰در خصوص قانون اساسی، واقعیتی انکارناشدنی وجود دارد. این واقعیت مسلّم به نحو خلاصه عبارت است از: «تغییر قانون اساسی». این تغییر -چنان‌که به نحو مرسوم در کتاب‌های حقوق اساسی بیان می‌شود - علی‌الاصول صرفاً در قالب‌های رسمی‌ای که قانون اساسی هر کشوری بیان کرده‌، قابل پذیرش است و دیگر تغییرات از دید ایشان و نیز نویسندگان قانون‌های اساسی‌، پذیرفتنی نیست. موضوع اما ابعاد دیگری هم دارد. یک بررسی‌ استقرایی در متن قانون اساسی‌ کشورهای مختلف، معمولاً پژوهشگر را به اصلی می‌رساند که شرایط تغییر یا بازنگری در قانون اساسی را بیان می‌کند. چنین اصلی امروزه به اصلی جهانی در این متون بدل شده ‌است. در واقع قوۀ مؤسس با تعبیه قوه بازنگری و شرایط خاصی برای تجدیدنظر، امکان این‌که قوای تأسیس‌یافته بتوانند قانون اساسی را نظیر قانونی عادی تغییر دهند، سلب می‌کند. صرف نظر از این بُعدِ بازنگری، اصول یادشده به طور کلی مشتمل بر سازکار بازنگری در قانون اساسی، مقام و نهاد ذی‌صلاحی که ابتکار بازنگری در اختیار او قرار دارد و نیز کیفیت تأیید و تصویب اصلاحات قانون اساسی است...

🔖متن کامل: 3400 کلمه
زمان مطالعه: 17 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

29 Dec, 15:50


🖊 نگاهی انتقادی به آرای فکری فرهنگی سید فخر الدین شادمان

📚 اندیشمند فرهنگی

📥 احسان تاجیک

🖇 ایران در نظریات شادمان محور اصلی تمام دغدغه های فکری و اجتماعی آن است. می توان ایران را مدار اصلی نظریه پردازی شادمان دانست. برای او ایران صرفا کشور مادری ، زبان و ادبیات فارسی نیست بلکه هویت و شخصیت اصلی و تمام دارایی او از جهان هستی است. وی باور داشت «همه مملکت از همه افراد ملت است که هیچ مالک متصرفی نمیتواند یک وجب از ملک خود را به دولت خارجی بفروشد. صاحب واقعی سراسر خاک کشور و تمام متعلقاتش ملت است و بس و این ملت است که یکایک هموطنان باید به دفاع از آن بپردازند و در این کار از جان باختن هم دریغ نکنند. دفلع ملی یکی از بزرگترین تکالیف ملی است و سبب جدا کردنش از قسمت تکالیف ملی اهمیت خاص و لزوم مشخص و ممتاز بودن آن است حفظ مملکت از دشمن واجب است واجب عینی.. به دست و سخت و ناگوار هزیمت یافتن و سلاح و بیرق و علم و افتخار و خاک وطن از دست دادن و اسیر یا کشته شدن. اما از این همه بدتر آن است که بیگانه پیش از آمدن به میدان جنگ ، فکر و دل به امید ما را گرفته و کار خود را چندان آسان کرده باشد که برای گرفتن هر چیز دیگر ما خود را محتاج جنگیدن نبیند. پس دفاع ملی همه نبرد کردن یا خشم نیست جسم و روح هر دو را باید پیوسته آماده جنگ داشت .

🖇 مصداق دفاع ملی وقتی به وجود آمده است که افراد ملت به هدایت و پرورش حکومت ملی چنان باشند که بیگانه اگر بتواند جانشان را بگیرد ، فکر و دل و امیدشان را نتواند گرفت. چنین حالتی بهترین حافظ مملکت و بزرگ ترین علامت اعتماد خلق است به حکومت و این حاصل نمی‌شود جز در سایه عدل و آزادی» بر پایه همین تعابیر فخرالدین شادمان به دنبال تسخیر تمدن فرنگی بود که با احیای زبان و ادبیات فارسی ، فرهنگ ایرانی بتواند بر تمدن و فرهنگ غرب نفوذ و گسترش یابد و این احیای تمدن و فرهنگ ایران را می طلبد که در باور شادمان بیش از آن که فرهنگ غرب بر ایران نفوذ یابد می بایستی فرهنگ ایران و زبان و ادبیات فارسی ، فرهنگ غرب را تسخیر کند و این راهی است که در شناخت ملل مختلف جهان به کار می آید.

🖇 سید فخر الدین شادمان بر اساس مصلحت گرایی ایرانی اصالت را بر احیای فرهنگ و تمدن ایران به ویژه زبان و ادبیات فارسی می نهاد . وی بی شک قرائتی جدید از فرهنگ و ادبیات فارسی داشت که جدای از قرائت ضدیت با غرب در باور جلال آل احمد و احمد فردید قرار می گیرد. شاید قرائت شادمان از غربزدگی با آنان در بومی اندیشی مشترک است اما شادمان به تسخیر تمدن غرب با مجهز شدن به احیای فرهنگ و تمدن ایرانی و زبان علم شدن ادبیات فارسی معتقد بود که این نگاه در سپهر اندیشه شادمان با دیگران تفاوت فکری و فرهنگی بوجود می آورد. اشتباه شادمان در این بود که غربزدگی را به مثابه کل در نظر می گرفت و متوجه نبود که غرب از یک فرهنگ کلی و هم ذات و مشترک برخوردار نیست بلکه خود دچار تکثر و تفاوت های بسیاری در نوع فرهنگ کشورهای غربی و اروپایی برخوردار است.

🖇 شادمان با نگاه فرهنگی ، در رویکرد اندیشه ورزی با فلسفیدن میانه نداشت بلکه بیشتر یک اندیشمند فرهنگی بود که در زمانه خود بر روی مسائلی اشاره کرد که بر خلاف جو زمانه اش تحت تاثیر تجدد اندیشی صرف قرار نگرفت ، اما می توان بر این نکته تاکید داشت شادمان صرفا اندیشمند فرهنگی دوران گذار ایران به تحولات عصر جدید بود که آرمان فرهنگی اش در همان گفتمان غربزدگی می توان مورد شناخت قرار داد و با این که کارگزار سیاسی و فرهنگی حکومت پهلوی بود خود به آشفتگی فکری رسیده بود که درد جامعه میدانست . سیاست فرهنگی رژیم پهلوی با آرمان های فرهنگی شادمان همسو بود اما شادمان متوجه نبود دچار تناقض اندیشی شدیدی است و آن تجدد اندیشی صرف بر پایه ایران باستان با چاشنی سلطنت گرایی بود که شادمان را از اسلام گرایی سیاسی واقع در هسته سنت گرایی در همان دهه چهل خورشیدی غافل کرده بود و شادمان در خلاء اندیشی ایرانی بر مدار آشفتگی فکر تاریخی گام بر میداشت.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

29 Dec, 11:46


📰تاریخ بیهقی را می‌توان سرشار از کنش‌های گفتاری مقصودرسانی دید که تا حد امکان از دکترین‌های اسطوره و انسجام دور است تا خواننده با درک تاریخ این موقعیت زمانی، متوجه شرایط خاصی شود که بر امرا، حکام، سلاطین و مردم جامعه آن دوره حاکم بوده است. از این منظر می‌توان به مهم‌ترین برآمدهای متنی پی برد و آن را به شرح زیر گزاره‌شناسی کرد: اولا سلطان برگزیده خداوند است. ثانیا مشروعیت سلاطین، مرهون دینمداری، شریعت پناهی، حمایت از خلفای سنی مذهب، گسترش قلمروهای اسلامی و تظاهر به عدالت است. ثالثا مخالفت سیاسی با خلیفه و سلطان مورد حمایت او، چونان خروج از اسلام است که جز با جهاد و ریختن خون آن‌ها نمی‌توان به آرامش اجتماعی رسید. رابعا مفاهیمی مانند ظل اللهی، دین‌جویی، قاهریت خدادای، و سلطه بر آنچه مورد پسند سلطان است، از جمله مبانی مشروعیت و حقانیت خلفا و تاییدشدگان آن‌هاست که در تاریخ بیهقی با وضوح بالایی قابل فهم و تشخیص است...

🔖متن کامل: 4400 کلمه
زمان مطالعه: 22 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

28 Dec, 14:58


🖊 تاملاتی درباره آداب و ادبیات مدرن

📚شعر و شهر

📥 رضا داوری اردکانی

🖇 شعر و شهر جز شباهت لفظی شان در زبان ما چه نسبت دیگری با هم دارند و می توانند داشته باشند؟ ظاهرا شعر و شهر همزمانند و با هم به وجود آمده اند. زمان پیش از شعر و شهر هم زمان قبل از تاریخ است. به عبارت دیگر، می توان گفت ایستادگی آدمی در زمین و سکنی گزیدن در آن شاعرانه آغاز می¬شود. شعر با ایستادگی و شهر با سکنی گزیدن مردمان به وجود می آید. روستا به معنی قدیمیش جایی برای رفع نیازهای لذاته و زندگی در روستا به سر بردن در هماهنگی با طبیعت و تسلیم در برابر پیشامدهای طبیعی است.

🖇 اما شهر به وجود آمده است که جایی برای ساختن و همکاری و همراهی و همزبانی و تدبیر و عیش و برخورداری و تمتّع باشد. شهر را شاعران بنیاد کرده و ساخته اند و گرچه فهم این قضیه آسان نیست، دشوارترش کنم و بگویم شاعران آن را در زبان و شاعرانه ساخته اند. ما کمتر فکر کرده ایم که چرا شاعران همه شهری اند و غالبا به شهرهای بزرگ تعلق دارند و وقتی حرفی از روستا و روستایی می زنند از سادگی روستا و ساده لوحی روستاییان می گویند. البته مقصود این نیست که شاعر پرورده شهر است بلکه شعر و شهر حتی اگر شهر را به معنی سیاست بگیریم با هم پدید می¬آیند روستای قدیم جای طاعت و تسلیم و بی گناهی بود و شهر از این حیث که فضای دعوی و سرکشی و اختیار و قدرت و ساختن و بهره مندی است در برابر آن قرار دارد.

🖇 سعدی در گلستان قصه ملاقات با جوانی را حکایت می کند که مقدمه نحو زمخشری در دست داشته و ضرب زید عمرواً می خوانده و با طنز خاص خود به وی گفته است خوارزمشاه و ختا صلح کرده اند، زید و عمرو را هنوز خصومت است؟! جوان که از این گفته نشاطی پیدا می کند از مولد گوینده می پرسد و پاسخ می شنود: خاک شیراز. جوان می پرسد از سخنان سعدی چه داری؟ به پاسخ سعدی کاری نداریم. نکته اینست که جوان ابجد خوانی در خوارزم شیراز را با سعدی می شناسد.

🖇 وقتی هم که جوان خبردار می شود همصحبتش سعدی بوده است، نزد او می رود و تاسف می خورد که چندین روز چرا نگفتی تا شکر قدوم بزرگان را به خدمت میان بستمی؟ چه شود در این بقعه چند روزی برآسایی؟ اما سعدی نمی تواند بماند و عذر عجیبی می آورد: «بزرگی دیدم اندر کوهساری/ قناعت کرده از دنیا به غاری/ چرا گفتم به شهر اندر نیایی/ که باری بندی از دل برگشایی/ بگفت آنجا پریرویان نغزند/ چو گل بسیار شد پیلان بلغزند»

🖇 بقیه حکایت را که می خوانیم درمی یابیم سعدی از عذر ناموجهی که آورده است چندان راضی نیست و مگر نه اینکه قرار بوده است. او به شهر شیراز که به قول حافظ معدن لب لعل و کان حسن است باز گردد و نه به کوهسار و غار. در این عذر و اعتذار شاید می خواسته است وصفی از شهر و امکانهای آن را ذکر کند. سعدی می دانسته است که شاعر به شهر و شهر به شاعر تعلق دارد، ما نیز باید بدانیم که این تعلق یکسویه نیست، زیرا هم شاعر به شعر تعلق دارد و هم شهر به شاعر.

🖇 یک روز که (در حاشیه یکی از اجلاس¬های رؤسای آکادمی¬های علوم آسیا) یکی از اعضاء آکادمی علوم ازبکستان پرسید حافظ سمرقند و بخارا را از کجا آورده که به خال هندوی ترک شیرازی بخشیده است؟ پاسخ دادم: همه شهرها در سراسر عالم از آن شاعران است ولی آنها شهرها را با مکر و قهر و غلبه تسخیر نکرده اند. چند بیتی هم از سعدی و حافظ خواندم: «جهان به تیغ بلاغت گرفته ای سعدی/ سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست» و «عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ/ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است» و سپس پرسیدم مگر پاریس، پاریس بودلر و پترزبورگ شهر پوشکین و گوگل و داستایوسکی و تولستوی نیست؟

🖇 دیگر مقام این نبود که برایش توضیح دهم که شاعران قدیم فاتحان شهر و حافظان و پشتیبانان آن بودند. توضیح هم مخصوصاً از آن جهت مشکل می شد که از شاعران دوران جدید نام برده بودم و این شاعران جدید نقادان شهر مدرنند. شهر مدرن، شهر سیاست و تکنولوژی جدید و در تناسب با آنهاست. در این تناسب زیبایی ها و زشتی های شهر و درد و ملال آن نیز آشکار می شود حتی گاهی ممکن است بعضی از دشواریها و پیچیدگی های شهر که از نظر سیاستمداران و مهندسان پوشیده می ماند در نظر شاعران آشکار شود.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

28 Dec, 10:27


📰مرحوم استاد دکتر سید علیرضا ازغندی از جمله اساتید علاقه‌مند مدرنیزاسیون در ایران بود. همه او را با شوخی‌ها و مطایبه‌هایش می‌شناختند اما فردی مودی آداب و پای‌بند اصول آکادمیک بود. از نسل اساتیدی مثل مرحوم دکتر قوام بود که اهمیت ویژه‌ای برای مقام استادی قائل بودند. من در دوره فوق لیسانس و دکتری دانشجوی او بودم. دلسوز ایران و سرسپرده پیشرفت آن بود. همواره با تاسف از فرصت‌های تاریخی از‌دست‌رفته یاد می‌کرد و البته مثل بسیاری از هم‌نسلان خودش متاثر از ملی شدن صنعت نفت بود. جوانی و دوران تحصیلش در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم هم دوران درخشش و معجزه اقتصادی آلمان بود و آغاز مدرنیزاسیون در ایران دهه 1350. چهارچوب ذهنی و نظری‌اش با مدرن شدن و روند تاریخی آن شکل گرفته بود. نخ تسبیح اغلب بحث‌های تاریخی‌اش چگونگی مدرن شدن ایران بود. نسل او دلداده توسعه و مدرنیسم بود و به‌درستی مشکل ایران را در فقدان توسعه می‌دانست. دغدغه اصلی‌اش ایران بود. نگاه واقع‌بینانه و عقلانی و نه احساسی به آن داشت. در سیاست عملی ورود نکرد و سعی کرد شأن و جایگاه دانشگاهی خودش را حفظ کند...

🔖متن کامل: 800 کلمه
زمان مطالعه: 4 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

26 Dec, 13:51


🖊«ایران بین دو انقلاب» مبتنی بر تاریخ‌نویسی شورویستی‌ـ توده‌ای، آب به آسیاب تجریه‌طلبان می‌ریزد

📚ملیّت‌سازی جعلیِ مورّخِ سخیف

📥جواد طباطبایی

🖇این‌که ایران، مانند هر کشور دیگری، دشمنانی دارد امری بدیهی است، اما این‌که همۀ دشمنان خارجی ــ یا مقیم خارج ــ نمایندگانی نیز در داخل دارند که شمار اینان از عدد آنان نیز بیشتر است جای شگفتی دارد. در نخستین نگاه، احتمال دارد این ادعا، مانند برخی دیگر از ادعاهای نگارندۀ این سطور، سخن گزافی به نظر آید. در این یادداشت کوتاه به یک نمونۀ جالب توجه و سخت اسفناک اشاره می‌کنم و می‌خواهم بگویم که در مواردی برخی از دشمنان این کشور نمایندگانی دارند که آمیب‌وار تکثیر و پخش می‌شوند و، آگاهانه یا ناآگاهانه، تیشه به ریشه انسجام و وحدت ملّی می‌زنند.

🖇نمونۀ عبرت‌انگیز: نویسندۀ متوسطی کتابی متوسط‌تر در ستایش حزب توده مرتکب می‌شود، در دو مترجم تولید مثل می‌کند، در دانشگاه، بار دیگر، در ده‌ها استاد تکثیر می‌شود، از طریق دانش‌آموختگان دانشگاه و کنکور در انبوه دانشجویان سراسر کشور پخش می‌شود و به بخشی از ایدئولوژی انواع پان...ها تبدیل می‌شود. آن‌چه بیشتر از همه در این تولید و تکثیر بلاهت باید بیشتر از همه مایۀ عبرت باشد، شرکت «فعال» دانشگاه و وزارت «علوم» کشور است که گویا مهم‌ترین وظیفۀ آن‌ها نمی‌گویم نگاه‌داشت وحدت و انسجام ملّی، بلکه دست‌کم باید «علمی» باشد که برحسب تعریف متوّلی آن هستند.

🖇دربارۀ نوع گزینش استاد، ادارۀ ایدئولوژیکی دانشگاه و کنکور و باقی قضایا مرا نمی‌رسد که چیزی بگویم! این‌که در وزارت علوم علمی و در دانشگاه دانشی نمانده بحثی نیست که بتوان در چند سطر ناقابل تکلیف آن را روشن کرد. مسئولان انتخاب خود را کرده‌اند و دود این انتخاب نیز به چشم آنان خواهد رفت. در این باره نیز مانند بسیاری از مشکلات کشور باید فکری اساسی کرد و البته باید کسانی باشند که فکری داشته باشند و مسئولانی که گوش شنیدن دارند. در چنین کارهایی، در کشوری مانند ایران، هیچ عجله‌ای نیست، که از قدیم می‌دانیم که کار شیطان است، اما کار انسجام و وحدت ملّی کشور مهمی نیست که اگر فوت شد بتوان خسارت آن را جبران کرد.

🖇این‌جا نظر خواننده را به تنها یک نکته در کتاب ایران بین دو انقلاب یرواند آبراهامیان جلب می‌کنم که کتاب دانشگاهی مهمی است و از زمان انتشار ترجمۀ نخستینِ آن در 1378 تاکنون نزدیک به سی بار به چاپ رسیده است. دلیل این‌که دانشگاه چنین کتاب بی‌اهمیتی را هم‌چون کاغذ زر می‌بَرَد روشن است. دانشگاه نیم‌بِسمِل زیر لوای «تولید علم» چیزی تولید نمی‌کند که استادان آن دست‌کم برای تدریس تاریخ معاصر کشور و تاریخ انقلاب اسلامی کتابی نوشته باشند و دانشگاه در این زمینه به «خودکفایی» برسد.

🖇این آبراهامیان، هموطن سابق ارمنی‌تبار، توده‌ای امریکایی و استاد ممتاز کالجی در نیویورک آیتی در سفاهت بازماندۀ چپ وطنی است و با این‌که بیش از شصت سال را در انگلستان و امریکا گذرانده حتی یک ذرّه هم از این سفاهت کاسته نشده و به نوعی مصداق آن آسیب‌شناسی عامیانه از خلق توده‌ای است که آنان «بر این زاده‌اند، بر این هم بگذرند»! تاریخ‌نویسی ایدئولوژیکی یکی از رایج‌ترین شیوه‌های تاریخ‌نویسی معاصر ایران است که با تولیدات نویسندگان شوروی و حزب توده آغاز شده و مرده‌ریگ آن نیز از طریق نویسندگانی مانند احسان طبری به فعالان سازمان‌های تروریستی مانند بیژن جزنی رسیده و با مهاجرت فعالان سیاسی به اروپا و امریکا نیز تولّد دوباره‌ای در غرب پیدا کرده است.

🖇آن‌چه میان همۀ این جریان‌ها مشترک است همانا بی‌خبری آنان از ایران و تقدّم ایدئولوژی بر امر واقع تاریخی است که به صورت‌های گوناگون در همۀ این نوشته‌ها آمده است. نیازی به گفتن نیست که نه از شوروی اثری باقی مانده و نه از حزب توده، اما عقب‌ماندگی، آن هم در کشورهای عقب‌مانده، چنان فاجعه‌ای است که مشکل بتوان به اعماق آن رسید. شیوۀ تاریخ‌نویسی ایدئولوژیکی نوعی از تاریخ سیاسی است که بیشتر فعالان سیاسی برای پیشبرد اهداف ایدئولوژیکی خود نوشته‌اند.

🖇بدیهی است که این نوشته‌ها را نمی‌توان تاریخ در معنای دقیق آن دانست. از نمونه‌های جالب توجه این نوع تاریخ‌نویسی نوشته‌های همین یرواند آبراهامیان است که با ته‌مانده‌هایی از تاریخ‌نویسی شورویستی‌ـ توده‌ای، در ادامۀ تاریخ‌نویسان چپ اروپایی، کوشش کرده است روایت سیاسی چپی از تاریخ معاصر ایران عرضه کند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

26 Dec, 10:02


📰رفتار فکری چهار چهره درخشان تاریخ ایران معطوف به نگاهی است که زبان فارسی را فراتر از یک امکان ارتباطی میان ایرانیان ارزیابی می‌کند. در این الگو زبان فارسی عامل رستاخیز فرهنگی برای بازگشت به سرچشمه‌های فرزانگی ایران باستان است که پس از حمله اعراب مورد تعدی یا فراموشی قرار گرفته. طباطبایی در منظومه فکری خود جای مهمی را به نظام‌الملک، فردوسی، بیهقی و سهروردی اختصاص داده و حتی در پی آن بود که برای هر چهار چهره شهیر ایرانشهر تک‌نگاری مستقلی را به رشته تحریر درآورد که البته به دلایلی این مهم به طور کامل به سرانجام نرسید و تنها در مورد نظام‌الملک طوسی شاهد نگارش کتابی ارزشمند و ماندگار بودیم. با این همه نباید از نقش زبان فارسی و اهمیت همه‌جانبه آن در احیای اندیشه ایرانشهری در مرزهای ایران کنونی غفلت ورزید. به خصوص با توجه به فعالیت‌های قوم‌گرایان و تجریه‌طلبان علیه تمامیت ارضی ایران، وظیفه همگانی ایرانیان است که نام بلند ایران را در زبان فارسی زنده نگهداشته و از طریق گرامیداشت و ترویج این زبان از میهن خود در برابر تهدیدات بیگانگان دفاع کنند...

🔖متن کامل: 1200 کلمه
زمان مطالعه: 6 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

25 Dec, 16:10


🖊نگاهی به نظریه امتناع دولت مدرن اسلامی وائل‌بن حلاق

📚خوانش اشعری از دولت مدرن

📥محمد قاری سید فاطمی

🖇در این میان که سخن از امکان و یا امتناع دولت مدرن اسلامی است، اثر پروفسور وائل بن حلّاق، اثری است درخور توجه. مراد از «دولت مدرن اسلامی» دولتی است که افزون بر پذیرش اقتضائات دولت ملت و تعهد در برابر آن، خود را در قیدوبند تعالیم و احکام اسلامی می‌بیند. دربارۀ پرسش از امکان یا امتناع دولت مدرن، حلّاق بر این باور است که هر خوانشی از دولت مدرن با هر برداشتی از اسلام در تعارض تام و تمام هستند؛ بنابراین دولت مدرن اسلامی یک امر متناقض نما و ناشدنی است. از دیدگاه وی، دولت مدرن اقتضائاتی دارد و دولت اسلامی اقتضائات دیگری.

🖇ازجمله اقتضائات دولت مدرن حاکمیت مطلق دولت و چیرگی منافع ملی بر همه شئون سیاسی، اداری، تقنینی و هنجاری کشور است. دولت‌های مدرن به‌مثابه الهه‌های جدید خود حاکم مطلق هستند؛ هم قانون گذار هستند و هم مجری قوانین؛ معیار تقنین، معیار اجرا، گستره تقنین و قلمرو اجرا را یک چیز تعین می‌کند و آن خواست و اراده دولت است. به نظر می رسد حلّاق این سخن «کارل اشمیت» اندیش ورز آلمانی را بسیار جدی گرفته است که تمام مفاهیم سیاسی مدرن خاستگاهی الهیاتی دارند.

🖇دولت و یا کشور مفهوم مدرنی است از خدای قادر متعال؛ دولت به‌جای خدا نشسته و منبع و غایت تشریع است. دولت در شرایط استثنایی معجزه می‌کند، وضعیت عادی را در هم می‌ریزد و بر پایۀ منافع کشور تصمیم می‌گیرد. این مفهوم «هابزی اشمیتی» از دولت با هیچ مفهومی از حکمرانی در اندیشه اسلامی سازگار نیست؛ چراکه حکمرانی در اندیشه اسلامی سرانجام خود را در تبعیتِ قواعد هنجارهایی بالاتر و فراتر از ناسوت می‌بیند که از سوی خدای سبحان معین شده و دولت و آدمیان بالسویه باید خود را در قیدوبند آن قواعد قرار دهند وگرنه در تبعیت نخواهند بود؛ فرد و دولتی که در تبعیت فرمان خداوند نباشد، مؤمن نیستند.

🖇اکنون پرسش آن است که چگونه ممکن است که از یک سو در تبعیت لاهوت بود و از سوی دیگر دولت کشور این خدای زمینی را غایت الغایات، منشأ جعل قاعده و هدف جعل آن دانست. ازاین‌رو حلّاق بر این باور است که این نظام اساساً امتناع اخلاقی دارند؛ نظام اخلاقی دولت مدرن نظامی است کاملاً در تعارض با نظام اخلاقی و هنجاری حکمرانی اسلامی.

🖇حلّاق در بررسی های تاریخی خود گرچه دچار خلط و کژروی‌های عمیقی شده است، اما مهم تر آن‌که تصویری چنان آرمانی از حکمرانی اسلامی در تاریخ و تلقی چنین خداگونه از حکمرانی مدرن ارائه می کند که نه با واقعیات تاریخی انطباق کامل دارد و نه با موقعیت زمانه ما. وی گویی آگاهانه میراث تفکر حقوق طبیعی از یک سو، تأثیر اخلاق‌گرایان و کانتی‌ها بر دولت مدرن از سو دیگر، وهم-چنین پیدایش گفتمان سترگ حقوق بشر را نادیده می انگارد.

🖇حلّاق همان‌گونه که در جستارهای اسلامی تنها یک تفکر یعنی تفکر اشعری را به رسمیت می‌شناسد و به‌کلی جایگاه انسان محورانه اندیشه عدلیه و تفکر معتزلیان را انکار می‌کند، در ارتباط با دوران جدید و حکمرانی برآمده از آن نیز تفکر شبه اشعری هابزیان و اشمیتی ها را اندیشه غالب می-پندارد و از همین روی نیز دولت اشعری هابزی اشمیتی را تنها مدل ممکن دولت مدرن برمی‌شمارد. واضح است خوانش اشعری گونه از دولت مدرن و انگاشته اشعری محور به‌عنوان تنها تلقی پذیرفتنی از تعالیم اسلامی می‌تواند به چنین نتیجه سترگی برای حلّاق منتهی شود؛ یعنی امتناع دولت مدرن اسلامی.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

25 Dec, 11:53


📰دکتر ازغندی، یکی از اساتید متعلق به نسل غیرقابل تکرار اساتید علوم سیاسی در ایران بود. او توانایی قابل توجهی در الهام‌بخشی و محاورات جذاب با دانشجویان داشت و آنان را به تفکر انتقادی و مستقل تشویق می‌کرد. روی گشاده‌ای که همراه با طنز شیرینی بود، مصاحبت را دلنشین و خاطره‌انگیز می‌کرد. کاربرد واژگانی مانند «شبه‌استاد» و «شبه‌دانشجو» در توصیف برخی تمسک‌جویی‌ها به ساحت علم از او به یادگار است. به رشد شخصی و حرفه‌ای دانشجویانش علاقه‌مند بود. بسیاری از دانشجویان او به شخصیت‌های تأثیرگذار در حوزه‌های علمی، دولتی و فراتر از آن تبدیل شده‌اند که این خود گواهی بر تأثیر عمیق اوست. فراتر از دستاوردهای علمی‌اش، دکتر ازغندی به خاطر صداقت، همدردی و تواضع خود شناخته می‌شد. او به زندگی با حس کنجکاوی و تعهد به عدالت نگریسته و این ارزش‌ها را در اطرافیانش تقویت می‌کرد. میراث او نه تنها در آثار علمی‌اش بلکه در رفتار و منش او و تأثیر بر فکر دانشجویانش وجود دارد...

🔖متن کامل: 1000 کلمه
زمان مطالعه: 5 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

24 Dec, 18:54


🖊مروری بر مواضع اولیه چریک های فدایی خلق در پنجاهمین سالگرد واقعه سیاهکل

📚روشنفکری و تروریسم

📥محمد برزویی

🖇اگر از کنار معدود چهره های تئوریک و محدود کوشش های نظرورزانه سنت چپ در ایران بگذریم، باقی ماترک این جریان در طول مدت عمر نه چندان طولانی خود، مرده ریگ عملگرایی است که در ادبیات باورمندان به این نحله به «مبارزه» ترجمه شده است. فهم و درک این جریان از اندیشه جهانی چپ، فاقد غنای تئوریک بوده و عمده آن مبتنی بر ترجمه نه چندان دقیق از آثار نه چندان عمیق مارکسیسم بوده که این فهم، متوجه ریشه ها و خاستگاه و پیشینه فلسفه نبوده و مارکسیسم را به صورت انتزاعی و بی پیوند با سنت فلسفی در اروپا دربرگرفته است.

🖇به عنوان نمونه، فهم کل جریان چپ در ایران از هگل، معطوف به نقدها و نظرات مارکسیست ها از این فیلسوف تاثیرگذار بر اندیشه مارکسیسم بوده و در سیاقی دیگر، چپ در ایران از مارکس به هگل می رسد و نه از هگل به مارکس و این مشت نمونه خروار، به خوبی نشانگر سیر ناصوابی است که طی شده است. از منظر یک ناظر بیرونی، آن چه که میراث باقیمانده سنت چپ در ایران، عاید نسل های پس از خود گردیده، مجموعه ای دراماتیک از تعقیب و گریز، مبارزه و مقابله، شکنجه و زندان و مرگ و اعدام است که سویه رادیکالیسم آن، پررنگ تر از هر جنبه دیگر آن می باشد. این عمومات، اصل بوده و استثنا آن را می توان در فعالیت های نظری «تقی ارانی» در قالب مجله دنیا، ترجمه ایرج اسکندری از کتاب کاپیتال مارکس، مکتوبات احسان طبری و معدود دیگر از این نوع فعالیت ها است که در مقایسه با فعالیت های عملگرایانه چپ، بسیار ناچیز، اقل و اندک است.

🖇در عبور از این وضعیت نحیف و لاغر تئوریک، بازار جزوه نویسی با رویکرد استراتژیک و با هدف تحلیل وضعیت جامعه ایران و انشعاب مسیر مبارزه، ساختار حاکمیت سیاسی و شیوه مبارزه بسیار داغ بوده که اوج این جزوه نگاری ها، در نیمه دوم دهه چهل و نیمه نخست دهه پنجاه می باشد. از «مبارزه مسلحانه-هم استراتژی هم تاکتیک» مسعود احمدزاده، تا «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء» امیر پرویز پویان، «وقایع سی ساله اخیر» بیژن جزنی و «جمع بندی سه ساله» حمید اشرف و «شورش یا انقلاب» مصطفی شعاعیان تا جزوه تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق(فرقه رجوی) گونه ها و مثال هایی از این شیوه جزوه نویسی با رویکرد مسائل استراتژیک در میان سنت چپ در ایران است.

🖇البته در بررسی رویکرد و مشی حزب توده می توان به مواردی برخورد که نشان از سبقه پررنگ تر تئوریک در ساختار این حزب کلاسیک چپ دارد و نشانگر توجه رهبران این حزب به اهمیت و ضرورت درک تئوریک از مارکسیسم بوده که از جمله می توان به ترجمه کاپیتال مارکس توسط ایرج اسکندری از سران حزب توده، و ترجمه مانیفست در اردیبهشت ماه 1324 در بنگاه آذر وابسته به حزب توده که نام مترجم در آن به اختصار ن-ش درج گردید و بعدها مشخص شد که این اختصار، همان عبدالحسین نوشین است و ترجمه «اصول کمونیسم» انگلس به قلم عبدالحسین نوشین و «مزد، بها، سود» توسط همین مترجم و به قلم کارل مارکس اشاره کرد.

🖇به این فهرست می توان به ترجمه برگزیده آثار لنین، هجدهم برومر لوئی بناپارت اثر مارکس توسط محمد پورهرمزان از اعضای مرکزیت حزب توده اشاره کرد که به سال 1354 در لایپزیک آلمان شرقی چاپ و منتشر گردید. مجموع این مطالب، روشنگر نکته ای است و آن اینکه سنت چپ در ایران در بدو امر، بهره چندانی از مارکسیسم به مثابه یک مکتب نظری و فکری نداشته و آن چه که امروز از آن بجای مانده، بیش از آن که ارزش تئوریک داشته باشد، واجد حیث تاریخی و عملی است که روایتگر مقطعی از تاریخ پرفراز و نشیب معاصر این مرز و بوم است. در این جستار و در آستانه پنجاهمین سالگرد واقعه سیاهکل، به مطالعه موردی تجربه چریک-های فدایی خلق در حوزه نظری و با نگاه اجمالی به واقعه سیاهکل می پردازیم.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره شانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

24 Dec, 12:47


📰فقه کارکردی پربسامد و جایگاهی کانونی در سنت ایرانی دارد. فهم انتقادی نحوه‌های حضور به هم رساندن فقه در این سنت و توضیح تحلیلی چگونگی اثرگذاری آن بر منش و روش ناشی و منشعب از این سنت وظیفه خطیری است که به فرجام نرسیده و، ای بسا شوربختانه بتوان گفت، به صورت جدی در دست نیز گرفته نشده است. اهمیت این کار بر زمین مانده و این بار به سرمنزل نرسیده آن‌گاه آشکار می‌شود که آن را در افق تمنای «تجدد ایرانی» بنگریم. واقعیت آن است که توش و توان ضروری برای گام نهادن در راه تجدد ایرانی از فهم تطورپژوهانه و تحلیلی سنت می‌گذارد و پی‌ریزی آینده‌ای آگاهانه و انتخاب‌گرانه در گرو شناخت انتقادی سنت است. نوشتار پیش رو حاوی تلاشی است برای فهم و تقریر برخی وجوه حضور پربسامد فقه در سنت ایرانی. مدعای نوشتار آن است که فقه، خلاف آمدِ عادتِ ذهنِ معاصرت‌زده ما، جایگاهی کانونی و کارکردی تعیین‌کننده در سنت ایرانی دارد...

🔖متن کامل: 4600 کلمه
زمان مطالعه: 23 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

23 Dec, 15:38


🖊نگاهی به زوایای تفکر سیاسی محمد باقر صدر

📚تداوم بخش نواندیشی نائینی

📥محمد عثمانی

🖇محمد باقر صدر از نواندیشان عرصه فقه بود. توجه به میراث علمی دنیای جدید در برسازی نظام دانایی او تاثیر بسیاری داشته است. به ویژه وی با اتکاء به دستاوردهای بشری در زمینه سیاست، نوآوری های نوینی در عرصه حکومت اندیشی اسلامی ایجاد کرد. این رویکرد نوین صدر را باید در ادامه اندیشه نائینی تصور کرد. وی در طول حیات خود سه دیدگاه مختلف را در باب حکومت اسلامی مطرح ساخته است. اما آن چه برای ما دراین مقاله ملاک تحلیل قرار دارد ،آخرین دیدگاه صدر است. آخرین نظریه صدر تحت عنوان خلافت مردم ونظارت مرجعیت عرضه شده است. این نظریه در اواخر عمر ودر آستانه پیروزی انقلاب اسلامیمطرح کردند. سعی او در این نظریه ارائه الگوی جمهوری با ماهیتی اسلامی است. لذا با تکیه بر دیدگاههای اولیه خود (حکومت انتخابی و ولایت عامه فقیهان) این سیستم را طراحی می کند.

🖇صدربا چند پیش فرض مذهبی به سراغ امر حکومت می رود. وی در ابتدا قدرت مطلق را از آن خداوند می داند،که بر همه چیز سلطه وسیادت دارد. آدمی نیز از هر گونه سلطه غیر از خدا آزاد ورها است.از آن رو که خداوند عادل است از ظلم وستم وهمانندی با سلطنت های بشری به دوراست.این خداوند در کتاب خود انسان را به عنوان خلیفه خود بر زمین قرار داده است،که حاکم بر سرنوشت خود واداره کننده امور جامعه انسانی ،سیاست وتدبیر منزل باشد. اما انسان مختار نیست که این بار امانتی را هرگونه که بخواهد مورد تصرف قرار دهد؛بلکه بید حکومتی مبتنی بر احکام اسلامی به حق وعدل رفتار ومصالح نوع بشر را مد نظر قرار دهد.

🖇 صدر شریعت اسلامی را به عنوان منبع اصلی قوانین اساسی وعادی حکومت اسلامی می‌داند. صدر نیز بر سنت پیشینیان خود قائل به عدم ولایت فقها در امر سیاست بود.تنها وظیفه نظارت را برای فقها در امر حکومت قائل بوده است.وی پیامبران وامامان را منصوبان از جانب خدا می داند،که ولایت آناندر همه امور ساری وجاری است.اما در عصر غیبت امام معصوم ،مراجع تقلید ناظران عصر هستند.یعنی مراجع صالح تقلید که از سوی شارع شرایط آنها اعلام شده،تعیین نوع شده اند تا در عصر غیبت کبرا امام معصوم ناظر ومشرف بر امور باشند.

🖇 صدر تنها در یک زمان آن هم در دورانی که جامعه تحت سیطره طاغوت است،دامنه این نظارت را گسترده می کند و وظیفه خلافت مردم را به دوش مراجع می نهد.وی استدلال می کند،که چون ذی حق تون بهره برداری از حق خود را ندارد ،مراجع صالح به احقاق این حق الهی باید اقدام نمایند.بستر سازی برآی احقاق حقوق انسان ها توسط خود انسان ها از وظایف وتکالیف مراجع تقلید قلمداد می شود.زیرا وظایف مراجع در عصر غیبت بسی سنگین تر از زمان برپایی حکومت اسلامی است.چرا که زمانی که مردم تحت زعامت فقیه یا مرجع صالح از سلطه طاغوت خارج شوند،خلافت عامه الهی به مردم منتقل می شود.اما هنگامی که مردم در ذیل سلطه استبداد هستند،این وظیفه مراجع است که نهضت را آغاز و زمینه رهایی را مهیا سازد.

🖇صدر خلافت مردم با نظارت مرجعیت را جمهوری اسلامی می نامد،که مقید به قانون اساسی است؛زیرا که شرع برنهاد دولت ومردم بطور یکسان سیطره دارد.از آن جایی که مرجعیت نیز یک نهاد است،قوه قضائیه باید زیر نظر نهاد مرجعیت ایفا وظیفه کند.این تنها ارگانی است که خارج از خلافت مردم قرار دارد.این امر زمینه تفکیک قدرت واسلامیت قدرت سیاسی را تضمین می کند.

🖇در صورت مقایسه دو نظریه صدر ونائینی در می یابیم،که صدر بر خلاف نائینی حقوق سیاسی مردم، مستقل از ولایت فقیهان را به رسمیت شناخته است. در این چارچوب نقش مرجعیت نظارتی بوده تا اجرایی،البته نقش مردم در تکوین قوه مجریه کمتر است.چون رئیس قوه مجریه از طرف مرجعیت تائید صلاحیت می شودو آنگاه مردم دست به انتخاب می زنند.نقش مردم در نظریه صدر بیشتر در قوه مقننه متبلور است.زیرا مجلس متبلور از آراء عمومی مردم است وبا اعمال نظارت در قانون گذاری خواست مردم را به قانون تبدیل می کند.

🖇صدر با بهره گیری از دادهها ی دنیای جدید ،حکومت جمهوری اسلامی را ترسیم می کند،که اصول مذهبی سنتی را با مولفه های دولت مدرن همراه سازد.قدرت در این اندیشه توسط قانون ومردم تحدید می شود.سازوکارهای مهمی چون اصل انتخاب حکمرانان،رای گیری،تفکیک قوا،آزادی های مردمی،بالندگی جامعه مدنی مستقل از دولت و اصل پاسخگویی ومحاسبه پذیری در این سیستم تامین می گردد.نقش مراجع وفقها در این سیستم نظارتی بوده و قدرت معنوی آنان چندان در توزیع قدرت دخیل نیست.


🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

23 Dec, 10:56


📰حسین علاء در فروردین 1336 از نخست‌وزیری کناره‌ گرفت و ترجیح داد بار دیگر به جایگاه امن خود در دربار پناه برد. او تمایلی برای قرار گرفتن در تیتر روزنامه‌ها و مخالفت‌های سیاسی و هیاهوها نداشت. از همان دوران حضور در وزارت‌خارجه به عنوان کارمند پدرش نیز بیشتر به نوعی شبکه‌سازی در دستگاه سیاسی متمایل بود و شهرت داشت که در آن سمت به فارغ‌التحصیلان مدرسه علوم سیاسی بسیار بها می‌داد و منشاء برخی انتصابات خارج از قاعده، اعمال نفوذ در دستگاه‌های دولتی و خصوصی و شماری از سوءاستفاده‌های مالی نیز بود که برخی از اسناد آن در ساواک موجود است. چنین روحیاتی را شاید باید در زیرمجموعه فعالیت‌های وی در لژ فراماسونری جست‌وجو کنیم. بنابر برخی نوشته‌ها او مقام فراماسونری مادام‌العمر و استاد اعظم داشت. علاء در سال‌های پایانی زندگی تا حد زیادی مورد بی‌مهری شاه قرار گرفت و در اوایل سال 1340 از وزارت دربار نیز خارج شد. او پس از دورانی خانه‌نشینی سرانجام در 1343 در 83سالگی از دنیا رفت و در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد...

🔖متن کامل: 3200 کلمه
زمان مطالعه: 16 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

22 Dec, 16:37


🖊 نگاهی به تفکر علی شریعتی چهل سال پس از فقدان او

📚 پروژه ناتمام شریعتی

📥 حسین پایا / علی پایا

🖇 دیدگاه های دکتر شریعتی، علیرغم تاثیر گذاری گسترده آنها، در عرصه ارزیابی های نقادانه، با نوعی نابختیاری همراه بوده است. گذشته از کسانی که با نوعی رویکرد عمدتا عاطفی و احساسی یا همچنان او را ستایش می کنند و یا مستحق طعن و لعن می دانند، حتی آنان که به ارزیابی نقادانه اندیشه های او همت گمارده اند نیز عموما به شیوه ای گزینشی، تنها با تاکید بر جنبه هایی خاص و محدود از آراء او، از توجه به وحدت پنهان در زیر ظاهر پراکنده آنها غفلت ورزیده اند.

🖇 اما قرائتی دقیق تر، در پرتو یک نظریه راهنمای کارآمد و تبیین گر، از مجموعه آراء پرحجم دکتر شریعتی، این نکته را آشکار می سازد که شریعتی در طول عمر کوتاه اما پربار خود به سائقه جست و جویی عمیقا وجودی-معرفتی برای یافتن پاسخ برای پرسش هایی بنیادین در باره خدا، هستی، و سرنوشت، از رهگذر تجربه هایی زیسته و بسیار غنی و تاملاتی پر بار، سیری تطوری و کمال یابنده را به انجام رساند و به مدد گشودگی به نقد و آمادگی برای درس گیری از خطا ها، به بصیرت هایی دست یافت که همچنان برای هر مسلمان و بل هر انسانی که دغدغه های اصیل در خصوص آن پرسش های بنیادین دارد راهگشا و کمک کار است.

🖇 پروژه او، که پروژه ای وحدت یافته بود که میان اجزاء بظاهر پراکنده آن، ارتباطی ارگانیک و زیرین-بنیاد و عمیق برقرار بود. اما پروژه دکتر شریعتی که اجزاء و بخش های مختلفش در مجموعه آثار شریعتی پراکنده است، با همه وسعت و تنوعی که در مضامین مطروحه و مندرج در آنها به چشم می خورد، و علیرغم وحدتی که در میان اجزائ آن برقرار است، همچنان پروژه ای ناتمام است: این کل بهم پیوسته و وحدت یافته، که البته در ظاهر از شماری پاره ها و اجزاء مستقل تشکل یافته، عمدتا بصیرت ها و اشارت هایی در مسیر دستیابی به پاسخ برای پرسش هایی بنیادین است، بی آن که گزاف گویانه مدعی دست یافتن به پاسخ های مورد نظر باشد.

🖇 هیئت وحدانی و پیوستگی محتوایی اندیشه های شریعتی در نوع مسائل، در روش شناسی، و بالاخره در غایتی كه شریعتی در قالب یك پروژه فکری دنبال می كرد، تجلی و برجستگی می یابد. این وحدتِ منتشر در یک کثرت پرحجم از انواع آموزه های معرفتی، نوعی محدودیت بر خواننده یا پژوهشگری که در صدد رازگشایی از تکاپو های نظری و عملی شریعتی است تحمیل می کند: هر نوع برخورد دلخواهانه و گزینشی با آثار شریعتی و تلقی آنها به عنوان پاره گفتارها و یا گزین گویه هایی مستقل و بی ارتباط یا کم ارتباط با هم، مانع از آن می شود تا بهم پیوستگی ساختاری اجزاء طرح او و وحدت تنیده در آنها به درستی دیده شود.

🖇 چنین رویکردی ناگزیر به ارائه تصویری كژدیسه از اندیشه های شریعتی منجر می گردد.ما در بررسی شتابزده خود از نظام و میراث فکری شریعتی، کار پژوهش خود را از منظر عقلانیت نقاد و با تکیه به آموزه های معرفتشناسانه- روش شناسانه این مکتب فکری پی گرفته ایم. مدعای ما، که در مقاله پیش گفته با تفصیل بیشتری بدان پرداخته شده است، آن است كه جنبه های مغفول و كمتر دیده شده پروژه دکتر شریعتی با كمك این رویکرد نظری بهتر برجسته می شود و قرائت آثار پربرگ و پر حجم او در قالب یك طرح و پروژه به هم پیوسته، از این منظر میسرتر و پر بازده تر خواهد بود.

🖇 اگر دکتر شریعتی اکنون در میان ما حضور می داشت، به اعتبار قرابت زیادی که میان مولفه های اصلی اندیشه اش با آموزه های بنیادین عقلانیت نقاد برقرار است، در پذیرش رویکرد اخیر به نحو تام و تمام، با هیچ تکلف و دشواری روبرو نمی بود و براحتی در زمره عقل گرایان نقاد جای می گرفت. این نکته از آن حیث حائز اهمیت است که چارچوب نظری عقلانیت نقاد، در قیاس با غالب چارچوب های نظری مورد استفاده در کاوش ها در حوزه "وضع و حال و شرایط انسانی"، از برتری تئوریک و معرفت شناسانه قابل ملاحظه ای برخوردار است. سازگاری و بالاتر از آن، انطباق، دیدگاههای دکتر شریعتی با آموزه های عقلانیت نقاد بدین معناست که اندیشه های شریعتی همچنان سرشار از ظرفیت های الهام بخش و مواد و مصالح نکته آموز برای کمک نظری به پژوهشگران و نیز کنشگرانی است که در تکاپوی شناخت بهتر "وضع و حال و شرایط انسانی" در زمانه کنونی و گام برداشتن در مسیر برساختن جهانی بهترند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

22 Dec, 11:11


📰مدعایِ «بحرانِ مشروعیّت دوران مدرن»، حکایت از این دارد که دورانی مقدم بر دوران مدرن وجود داشته که دارای «مشروعیت» بوده است؛ اما با برآمدن دوران جدید، اروپا در وضعیتی قرار گرفته است که مشروعیت آن، در بهترین حالت، مورد تردید است و در بدترین حالت، نامشروع است؛ چراکه، دوران جدید «مولودِ نامشروعِ» اندیشة الهیاتی مسیحی است که در «صورتی اشتباه» جلوه‌گر شده است. لذا، دوره‌های تاریخیِ مدرن، به‌ویژه «روشنگری» و مفاهیم و ایده‌های پیشرفت، رهایی، انقلاب و غیره به واسطة تبار الهیاتی، نامشروع هستند. این کلیّت مدعایی است که دوران جدید را دچار بحران مشروعیت می‌داند. ذیل این مدعا، له یا علیه، دسته‌بندی‌ها و نظریاتی گوناگون طرح شده است. برخی از این نظریه‌ها، بر دوره یا جریانی خاص در مدرنیته متمرکز شده و از بحران مدرنیته سخن گفته‌اند. آلمان 1900 تا 1970م برهه‌ای از تاریخ اروپاست که تحولاتی عمیق را نه تنها در آلمان بلکه در اروپا ایجاد کرد. تحولات فکری در این دوره بسیار چشمگیر است، و دقیقاً مجادلات اساسی بر بحران مشروعیت مدرنیته در این دوره شکل گرفت...

🔖متن کامل: 7400 کلمه
زمان مطالعه: 37 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

21 Dec, 14:39


🖊 شمار مشخصات بورژوایی در سنت غربی از افلاطون تا آدام اسمیت

📚 فضایل بورژوا

📥 دیردره مک کلاسکی/ ترجمه محمد ماشین‌چیان

🖇شمار فضایل سنت غربی از افلاطون گرفته تا آدام اسمیت هفت تا است. در سنت کنفوسیوسی از ۴۹۷ پیش از میلاد مسیح هم فضایل به همین شمارند. کتاب شگفت‌انگیزی که در سال ۲۰۰۴ به قلم چهل استاد روانشناسی منتشر شد هم همین را می‌گوید. کتاب فضایل و قدرت‌های شخصیت: کتاب راهنما و طبقه‌‌بندی که با یاری «انجمن روان‌شناسی آمریکا» چاپ شد به دست کریستوفر پترسن و مارتین ای. پی. سلیمان ویراست شد. همه‌ی این‌ها به کنار اگر درست به قضیه فکر کنیم، عملاً بر اساس هر نظریه‌ای در باب آن‌چه زندگی انسان را شکوفا می‌کند هم فضایل مورد بحث کمابیش همان‌ها هستند.

🖇عدالت (Justice) یکی از فضایل اساسی است. تعادل و احترام متقابل در جامعه مانند آن‌چه در سوییس بود؛ خب به گمانم نه همیشه و نه برای همه‌ی مهاجران و تا سال ۱۹۷۱ نه برای تمام زنان رأی‌دهنده؛ خب نه همیشه اما معمولاً! دیگر فضیلت اساسی هم خویشتن‌داری (Temperance)است.

🖇تعادل درونی روح و لگام‌زنی به خواسته‌ها. دلاوری (Courage) را نیز می‌توان سومین فضیلت به شمار آورد. کدام آدمی است که بتواند به شکوفایی دست یابد اگر تمام مدت ابلوموف‌وار از ترسی مهارناشدنی از بستر برنخیزد، یا از ملالت که نسخه‌ی اعیانی بزدلی است؟ حساب‌گری (Prudence) از سوی دیگری فضیلتی عملی است.

🖇سنت توماس آکویناس آن را چگونه-دانی یا حضور ذهن از منظر حب‌نفس می‌نامد. تا به این‌جا چهار فضیلت را نام بردیم که شهرهای کوچک جان‌سخت و امپراطوری‌های جان‌سخت‌تر مدیترانه‌ی کهن آن‌ها را می‌ستودند. رومیان چهار فضیلت عدالت، خویشتن‌داری، دلاوری و حساب‌گری را فضایل بنیادی (کاردینال) می‌نامیدند که جامعه‌ی جنگ‌جویان یا خطیبان یا درباریان بر آن می‌چرخید (کاردو، لولا به لاتین). مسیحیان ایشان را، نه کاملاً از روی تحقیر، «پاگان» می‌خواندند.

🖇مسیحیت هم سه فضیلت برای خود به این مجموعه افزود. سنت پال می‌گوید:« ایمان (Faith)، امید (Hope) و عشق (Love)، این سه پایدارند. اما بزرگ‌ترین آن‌ها عشق است.» این سه را فضایل «الهیون» یا با لطف بسیار به مسیحیان فضایل «مسیحی» می‌نامند. هرچند هر کدام‌مان مسیحیانی را می‌شناسیم که از روی بیگانه‌هراسی یا هر‌چه‌هراسی دیگر این فضایل را فراموش کرده‌اند. این سه فضیلت مقدس بودار به نظر می‌رسد. اما می‌توان تعریف‌هایی سکولار هم از آن‌ها ارائه کرد. همچنان‌که پترسن و سلیمان در تألیف خویش ارایه کرده‌اند.

🖇ایمان فضیلتی است مبدأنگر که به درون، به هویت باز می‌گردد. یعنی همان جایی که خود واقعی آغاز می‌شود: شمای خواننده یا مادری هستید، یا دختری هستید، یا همسری هستید، یا رفیقی هستید، یا زنی هستید، یا معلمی هستید، یا خواننده‌ای هستید، و هرگز فکر انکار این صفات خود را به ذهن راه نمی‌دهید و سبک‌سرانه در صدد تغییر این خصایص برنمی‌آیید. در مقابل امید فضیلتی پیش‌رونگر است به معنی مقصد یا هدفی داشتن. به کجا می‌روید؟ فاین تذهبون؟ اگر ناامید باشید امشب به خانه می‌روید و با تفنگ نظامی‌تان (اگر سوییسی باشید که حتماً یکی دارید.) خودکشی می‌کنید. سرانجام می‌رسیم به عشق که بزرگترین فضایل است، معنی همه چیز را در خود دارد: عشق شوهر، عشق کشور، عشق هنر، عشق علم و عشق خدا.

🖇چهار به علاوه‌ی سه می‌کند هفت. این هفت فضیلت بنیادی از تصادفی برآمده‌اند که در قرن اول میلادی رخ داد. یعنی ادغام امپراطوری روم با فرقه‌ی یهودیان رافضی. اما این رخداد به طرزی شگفت‌آور غریب است. این هفت فضیلت به همان نحوی «اصلی» هستند که رنگ‌های قرمز و آبی و زرد رنگ‌های «اصلی» هستند. از قرمز و آبی می‌توان به بنفش رسید، اما از بنفش و سبز نمی‌توان به قرمز یا زرد یا آبی رسید. از عدالت و دلاوری می‌توان به فضیلت صداقت رسید، یا از امید و دلاوری به فضیلت خوش‌بینی.

🖇این فضایل از جهت دیگری هم اصلی به شمار می‌آیند. به این معنی که زندگی بدون یکی از آن‌ها، یا زندگی بدون مشق ترکیبی شخصی و منحصر به فرد از هر هفت فضیلت چیزی کم دارد و ناقص به نظر می‌رسد. در بیان ارسطو، زندگی بدین گونه فاقد غایت حیات آدمی (telos) خواهد بود.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

21 Dec, 10:45


📰کتاب با این مقدمه آغاز می‌شود که جامعه ایرانی در میان چرخ‌دهنده‌های گذار دوگانه «داخلی» و «گذار ژئوپلیتیک بین‌المللی» متحمل فشارهایی شده و اگر در جهان در حال گذار که هنوز قادر به یافتن نظم جدید ژئوپلیتیکی نشده است، ایران به تثبیت ارزش‌های سیاسی-اجتماعی رسیده بود، تحمل درد زایمان گذار از نظم بین‌المللی قدیم به نظم جدید بسیار آسان‌تر می‌بود. به زعم نویسنده، همین مساله یعنی درگیر شدن جامعه در فرآیند گذار دوگانه موجب فرسایش مفاهیم علوم انسانی و ارزش‌های اجتماعی نیز شده است. بنابراین کتاب در ابتدا با شرحی بر این مفهوم آغاز می‌شود اما همان‌گونه که در سایر فصول نیز مشهود است این مفاهیم را در نسبت با مواد و مصالح تاریخی ایران سنجیده و در هر فرصتی از متون مهم تاریخ اندیشه ایران مانند کلیله و دمنه یا تاریخ بیهقی شواهدی دال بر توجه به مفهوم سیاست و قدرت در میدان واقعیت موثر ذکر کرده است. بنابراین همان‌گونه که از ترتیب مفاهیم پیداست، نویسنده کوشش کرده است تا «امر ملّی» را ذیل مفهوم واقعیت موثر بررسی و تحلیل کند...


🔖متن کامل: 1800 کلمه
زمان مطالعه: 9 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

20 Dec, 13:42


داستان اسطوره مهر و شب یلدا یا شب چله

هر چه هست، شب یلدا (زایش در سریانی) شب میلاد مهر است؛ شبی که نیاکانمان در کنار یکدیگر تا پاسی از شب به شادی می‌گذراندند تا در سپیده‌دم و با طلوع «خورشید مهربان» پیروزی مهر بر اهریمن را ببیند. رازِ میل به زیستن در این مرزوبوم را، با همه خطرات، در «پیروزی نور بر تاریکی» ببینید!

در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که تاریکیِ غم بر زندگی ایرانیان چیره شده و دیگر خبر از جشن و سرور نیست. شادی، حرام گشته و بزرگداشت غم، ثواب یافته. از این رو، باید بیش از پیش میراث نیاکان را حفظ کرده و در همه سال، یک شب و بک روز در کنار خانواده خود به شادی گرد هم آییم: ‌شب یلدا⁩ و ‌نوروز⁩!

@Iran_simorgh

مجلّه سياست‌نامه

19 Dec, 13:26


🖊 مبنای پژوهش‌های تراثی چیست؟

📚سنت یا نص؟

📥داود فیرحی

🖇اولین کاری که بنده به انتشارات سپردم رساله دکتریم بود که همان کتاب «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» بود. قبل از آن تنها مکتوبم رساله فوق لیسانس بود که هنوز هم منتشر نشده و عنوان آن«افکار سیاسی علمای شیعه در دوره قاجار» است. در رساله فوق لیسانس بیشتر روی کسانی که منصب مرجعیت داشتند و مراجع مشهور دوره قاجار بودند کار کردم. اما در کتاب «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» که نخستین اثر تالیفی ام بود کوشش کردم تا درباره رابطه قدرت و دانش در تمدن اسلامی توضیحی بدهم.

🖇ایده اصلی کتاب در واقع توضیح دادن دو جمله بود: یکی اینکه بین نصوص دینی و سنت سیاسی مسلمانان چه نسبتی وجود دارد؟ و دیگر این که این سنت چگونه خود را بر نص تحمیل کرده و ضمن اخذ تأیید از آن، وجوه دموکراتیک نص را به حاشیه رانده و پنهان نموده است؟ برداشت من این بود که نصوص دینی با سنت فکری- سیاسی مسلمانان انطباق چندانی ندارند و بین این دو، یک نوع ناهمپوشانی دیده می شود. چرا که نصوص یک چیزی بزرگتر از سنت سیاسی مسلمانان دارد و بالعکس.

🖇کتاب دوم با عنوان« نظام سیاسی و دولت در اسلام» یک کتاب درسی بود. در این کتاب بیشتر به نظریه-های سیاسی پرداختم. ایده ای که در این کتاب وجود داشت این بود که سعی می کرد نشان بدهد که مسلمانان به تدریج تلاش می کنند از اندیشه های اقتداری فاصله بگیرند، اما خیلی هم این توان وجود ندارد که فاصله معناداری بگیرند. زیرا بسیاری از این اندیشه ها خصلت ترکیبی و تردیدی داشتند. یعنی از نظم سلطانی به نظم جدید عبور می کنند اما با تردید و تردد همراهند. این کتاب نیز معمولا سالانه تجدید چاپ می شود.


🖇کتاب سوم بنده با عنوان «تاریخ تحول دولت در جهان اسلام» در پی توضیح این نکته بود که سبکی از دولت اسلامی که به سلطنت ها ختم شد، چطور ساخته و پرداخته شد و چه نسبتی با خلافت و سنت حکمرانی ایرانی پیدا کرد. در واقع در این کتاب پیدایی و تکوین دولت های بزرگ اسلامی از خلافت راشدین، امویان و عباسیان تا عثمانی و صفوی را پیگیری کردم و سعی کردم مسیر تحول آنها را دنبال کنم. البته سبک کتاب تاریخی نبود و فقط لحظه هایی از تاریخ که دولت ها شکل می گیرند و متلاشی می شوند در آن اهمیت داشت.

🖇بعد از آن جلد اول کتاب «فقه و سیاست در ایران معاصر» را نوشتم که با عنوان «فقه مشروطه» توسط نشر نی منتشر شد. در این کتاب کوشیدم توضیح دهم که چگونه فقه شیعه درگیر دولت مدرن می شود و تحولی در دستگاههای فقهی پیدا می شود که هرچند فراگیر نمی شود، اما یک شروع نسبتاً مهم و جالبی دارد که در اهل سنت چنین سبکی دیده نمی شود. به عبارت دیگر در فقه مشروطه یک « امکانی» به نام نوگرایی ویژه شیعه مستتر است که با اهل سنت متفاوت است.

🖇در این کتاب توضیح دادم که برخلاف نظریه های قدیم که سلسله مراتبی بود و بر پایه نابرابری ایستاده بود، فقه مشروطه راهی را به برابری باز کرده و از درون این ایده، واقعیتی به اسم حکومت مشروطه سربرآورده بود که توانسته بود دولت را دموکراتیک کند. در این کتاب تلاشم این بود که توضیح دهم این مسیر مبتنی بر مشروطیت، مسیر اختصاصی شیعه است و با مسیر اهل سنت متفاوت است، هرچند که مرحوم نایینی برخی از منابع خود را از اهل سنت نیز گرفته است، اما سامانه فکری او طوری است که درون یک نوگرایی شیعی معنا پیدا می‌کند.

🖇در جلد دوم کتاب «فقه و سیاست در ایران معاصر» که با عنوان «فقه حکومت اسلامی» منتشر شد، خواستم توضیح دهم که چرا متفکران ما با بحرانی که مشروطیت پیدا کرد، از مشروطه عبور می کنند و برای آن چه دلایلی دارند و بحث در باب حکومت اسلامی چه استدلال های داشت. این جلد دوم نشان می دهد که فقه ما دو سابقه بد دارد. یکی شکست مشروطه و یکی هم شکل گیری دولتی به نام دولت رانت که در دوره پهلوی دوم شکل گرفت. این دو سابقه بد کمک کرده که فقه حکومت اسلامی گرایش اقتدا گرا پیدا کند و یا حتی اقتدارگرایی تاریخی و مکنون آن مجال ظهور یابد و کوشش کند با با موجه سازی اقتدارگرایی، این نوع از نظم سیاسی را به دین و نصوص دینی نسبت دهد و نوعی این همانی بین نص و اقتدار ایجاد نماید.


🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

19 Dec, 10:00


📰کوشش‌های پژوهشگرانی که بر آن بوده‌اند تا ظهور مفهوم حق سوبژکتیو را در اندیشۀ باستان یا قرون وسطی ردیابی کنند، به‌رغم بصیرت‌های بسیاری که در اختیار قرار داده‌اند، ناکام بوده (از جمله کارهای میشل ویله، براین تیرنی، ریچارد تاک و جان فینیس). صِرف یافتن تشابهی معنایی بدون توجه به زمینۀ هرمنوتیکی و هستی‌شناختی ما را صرفاً با خطر زمان‌پریشی مواجه می‌کند. البته پیش‌تر نیز اشاره کردیم که این کوشش‌ها ذیل پروژۀ نقد مدرنیته از طریق نفی اصالت آن قرار می‌گیرند که به‌ویژه از قرن بیستم بدین سو مورد اقبال گستردۀ پژوهشگران قرار گرفته است. از سوی دیگر، اگرچه ما استدلال کردیم که حق طبیعی سوبژکتیو امری مدرن است، اما با نتایجی که برخی از پژوهشگران از این مقدمه می‌گیرند همدل نیستیم (از جمله کسانی چون لئو اشتراوس، ارنست فورتین، السیدر مک‌اینتایر و رابرت کرینک). ظهور حق سوبژکتیو صرفاً یکی از دستاوردهای جهان مدرن است و گرچه تمدن مدرن همچون تمام تمدن‌های دیگر از محدودیت‌هایی رنج می‌برد، اما نباید در سودای بازگشت به ناکجاآبادی در گذشته، دستاوردهای امروز را فاجعه قلمداد کنیم...

🔖متن کامل: 8000 کلمه
زمان مطالعه: 40 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

18 Dec, 14:40


🖊 گفتگوی اختصاصی با سیاست‌نامه

📚 چپ در چهره ای راست

📥 مارچلو موستو/ ترجمه امیرعلی مالکی

🖇پس از سالها حضور در نئولیبرال مانترا، یا بهتر است بگوییم که بعد تلاش بشر برای بقای فردی در جهت نگاهداری از عناصر اجتماعی که انان را تشکیل داده هیچ چیز مهم تر از آزادی در کمال حفظ جامعه نیست. همکاری و آزادی باید به عنوان دو عنصر اساسی در "مطب دکتر مارکس" در نظر گرفته شود. من همچنین می توانم سه دستور را در درمانی که او برای بیماریهای جامعه مدرن تجویز می کند را هم بیان کنم: انتقال نیرومند قدرت تصمیم گیری از حوزه اقتصادی به سیاسی ؛ استفاده از علم و فناوری برای رفاه حال همه به جای سود چند نفر ؛ و نقش اصلی آموزش ، از جمله ورودی عظیم منابع دولتی در ان,را می توان از اصول پایه ای دانست که این پزشک اجتماعی در جهت بیان آنان بود.

🖇همچنین تصادفی نیست که دو کشور تحت تأثیر ویروس کرونا، مانند ایالات متحده و انگلیس ، که هدایت گران جنگ های صلیبی خصوصی هستند، با یک مدل سرمایه داری که مانع توسعه دولت اجتماعی می شود یا آن را به طور فعال از بین می برد, پیش روند . با این وجود ، در زیر سطح ، یک اختلاف حتی مهمتر در مورد توزیع مجدد ثروت وجود دارد ، سرمایه ای که در چند دهه گذشته همچنان در بطن سرمایه داری پیروز و مورد بحث است(گویی فرمانروای این کشتی).

🖇مارکس فهمید که استعمار انگلیس در هند عمدتاً شامل انبوهی از منابع طبیعی و اشکال جدید برده داری است ، نه پیشرفت مداوم که توسط مدافعان شرمنده آن اعلام می شود. از طرف دیگر ، او در مورد نقش انقلابی طبقه کارگر اروپا اشتباه می کرد. او متوجه این موضوع در سالهای آخر زندگی خود شد ، وقتی با ناراحتی خاطر نشان كرد كه كارگران انگلیسی ترجیح داده اند "از اربابان برده خود دم بكشند".

🖇من فکر می کنم مارکس امروز سعی می کرد بیشتر یاد بگیرد ، خصوصاً از جنبش فمینیستی جدید در آمریکای لاتین ، که نقش اصلی را در بسیج های بزرگ اجتماعی داشته است و به نوعی محرک اجتماعی خشک بوده است. او قطعاً در این زمینه بی تفاوت نبود. وی در برخی از مطالعاتی که قبل از مرگ انجام داد ، دقیقاً به اهمیت برابری جنسیتی پرداخت و مطالبی را که برای برنامه های سیاسی تهیه کرد ، بیش از یک بار تأکید کرد که رهایی طبقه تولید کننده مربوط به "همه انسانها ، صرف نظر از جنسیت و قومیت آنها ". او از زنان جوان ، از کتاب های سوسیالیست های اولیه فرانسه آموخته بود که سطح عمومی رهایی در یک جامعه به سطح رهایی زنان بستگی دارد.

🖇مبارزات طبقاتی و مبارزات زیست محیط کاملاً مکمل یکدیگر هستند. هر کدام به دیگری احتیاج دارند. انتقاد از استثمار نیروی کار و انتقاد از تخریب محیط زیست اکنون از یکدیگر جدا نیستند. هر مبارزه ای که از هر دو موضوع غفلت کند ناقص و یا از تأثیر کمتری برخوردار است. من مواضع تولید گرایانه جنبش کارگری در قرن نوزدهم و جنبش های بوم گرایی را که اغلب "شیوه تولید" را نادیده می گیرند در ذهن دارم. این که چه موضوعاتی وجود دارد ، چگونه به وجود می آید و برای چه کسی ، پرسش هایی است که با مالکیت انحصاری بر ابزار تولید گره خورده است.

🖇چین در حالی که برخی از مهمترین هشدارهای وی را نادیده می گیرد ، از تصویر مارکس استفاده می کند. استالین این کار را نیز انجام داد ، دقیقا زمانی که در روزهای گولاگ ، با چهره ای اطمینان بخش ، در زیر تصویر مارکس ، از او عکس گرفته بودند. در غرب ، مارکس دوباره در سالن های سخنرانی دانشگاه ظاهر شده است ، اما نفوذ سیاسی را که در روزهای احزاب "مارکسیست" داشت دوباره بدست نخواهد آورد. با این حال ، سوژه های سیاسی جدیدی که به دنبال تجدید نظر در یک جامعه جایگزین خواهند بود ، قادر نخواهند بود نظریه های وی را از حساب خارج کنند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

18 Dec, 10:03


📰مهم‌ترین دستاورد جنبش مشروطه‌خواهی که در قانون اساسی به «اساس مشروطیت» شناخته می‌شد که «جزئاً و کلاً تعطیل‌بردار نیست»؛ شناسایی ولایت و حاکمیت عامه در اداره امور عمومی بود. این دستاورد بزرگ به سبب آماده نبودن شرایط انتقال چنین ولایت و حاکمیتی از شاه و از فقیهان به ملت به تدریج فراموش شد و با تجاوزهای مکرر به حق مشارکت ملت در اداره امور عمومی از حکومت مشروطه سلب اعتبار شد و در چنین شرایطی چاه‌راه‌های دیگری در برابر ملت ایران گشوده می‌شد که هر یک به نوبه خود مشروطیت را «فکر عاریتی» می‌شمردند که یا «دفع فاسد به افسد بود» یا «یک سند کهنه بی‌مصرف بود». صدمه بزرگی که سلب اعتبار از مشروطیت به تدوین قانون اساسی 58 وارد کرد این بود که دیگر اعضای مجلس بررسی نهایی قانون اساسی و کسانی که در بیرون از آن مجلس درباره قانون اساسی بحث می‌کردند خود را از سوابق چنان درسی بی‌نیاز می‌دانستند و به جزییات حوادث و وقایع تاریخ مشروطه‌خواهی رجوع نمی‌کردند تا به استدلال و استنباط راه حل‌ها و جستن راهی برای مقابله با استبداد تاریخی نیروی بیشتری بدهند که در ایران سابقه داشت...

🔖متن کامل: 17000 کلمه
زمان مطالعه: 85 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

17 Dec, 13:30


🖊 نکاتی درباره حسین کاظم زاده ایرانشهر

📚 عارف و فیلسوف ایرانشهری


📥 كاظم آذری سیسی


🖇در آن زمانی که حسین کاظم زاده ایرانشهر در دانشگاه کمبریج مشغول تدریس بود سید حسن تقی زاده با یک عده از ایرانی ها کمیته‌ای برای نجات ایران در برلین تشکیل داده بودند. تقی زاده خطاب به ایرانشهر می نویسد: «ما یک عده از ایرانیان آزادی خواه، در اینجا جمع شدیم و با فداکاری بزرگ، استقلال از دست رفته خود را و وطن خود را بدست بیاوریم شما هم به ما ملحق شوید وظیفه خدمت به وطن را بجا آوریم ». ایرانشهر جواب تقی زاده را لبیک می گوید و به ایشان می نویسد که «من تصمیم گرفتم که دعوت شما را بپذیرم و زندگی خود را در راه خدمت به نجات وطن عزیز به طبق اخلاص بگذارم».

🖇ایرانشهر برای کمک به انقلاب از طریق سفارت آلمان عازم برلین شد. وی چندین هفته با تقی‌زاده و دیگران با کمیته‌ی نجات مشورت‌هایی کردند که از چه راهی می توانند به ملت ایران که زیر نفوذ روس و انگلیس بود کمک کنند. البته آن موقع حکومت آلمان، هر نوع مساعدت سیاسی و مالی را به کمیته ی ملی ایران در برلین می کرد و بعداً تصمیم گرفته شد که ایرانشهر برای سازمان دهی نیروهای ژاندارمری و فرقه دمکرات یک قوه دفاعی تشکیل دهد و در مقابل روس و انگلیس مقاومت کنند. ایرانشهر از طریق روسیه وارد ایران شد، پس از چندی قوای نظامی روسیه تزاری در گیلان پیاده شده بود و به بهانه این که تمام آزادی خواهان اعم از دمکرات و اعتدالی و غیره در تهران جمع شده اند، برای مقابله با آزادی خواهان تا قزوین هم پیش رفته بود.

🖇ایرانشهر با کمیته ی دفاع ملی همکاری می کرد و مهاجرت انقلابیون را از تهران به کرمانشاه سر و سامان داد و در راه مهاجرت به سعايت عده ای دستگیر و در کرمانشاه زندانی گردید. در زندان کرمانشاه، ایرانشهر بیکار ننشست و کتاب زیادی در زندان کرمانشاه به رشته تحریر کشید. از آن جمله، کتاب راه نو که یادگار محبس نام گذاشته بود. کتاب راه نو، از مصائب و بلایا و از اذیت و آزار زندان تاریک کرمانشاه صحبت نمی کند این کتاب درباره سه موضوع نوشته شده است: درباره دین اسلام و زبان فارسی و حکومت ضد مردمی گذشته ایران.

🖇 ایرانشهر پس از چندین ماه حبس و تبعید در کرمانشاه پس از آزادی، از مصائب جسمانی و روحی رهایی یافته و از راه موصل و حلب وارد استانبول می شود و بعد از یک سال اقامت در استانبول، در ماه نوامبر سال 1917 که هنوز جنگ در اروپا پایان نیافته بود از راه بالکان به برلین بازگشت در این مدت دو سال تدریس از دانشگاه کمبریج تا برلین مصائب و شداید بسیار خوفناکی دید و همیشه خدا را شکر می کرد که در این مدت، جان به سلامت به برلین رسانیده است.

🖇ایرانشهر در برلین، همکار قلمی و فکری تقی زاده، در نشر روزنامه کاوه شد و علاوه بر آن به نشر رساله هایی در زمینه ی ادبیات فارسی و تاریخ ایران باستان و آموزش زبان فارسی به نام اصول جدید راه نو که آموزش آسان زبان فارسی را در پی داشت. ایرانشهر، در سال 1919 کتابخانه‌ای در برلین تأسیس کرد که در آن کتابخانه، کتاب های شرقی به ویژه کتاب های فارسی درباره اسلام و فرهنگ ایران به مشتریان عرضه می شد. در سال های بعد درباره نشر افکار آزادی خواهی، تجربه های زیادی در روح و ضمیر ایشان ایجاد شده بود به وسیله کتاب یا نشر دادن مجله به هم وطنانش خدمت می کرد. پس از چهار سال زحمت و تلاش و کوشش مداوم، به نشر مجله ایرانشهر نائل آمد.

🖇ایرانشهر منظور از انتشار مجله ایرانشهر را، پرورش و ترقی تمام فرزندان ایران می دانست و آن را وسیله ای می دانست که برای آزادی و ترقی افکار و بالاخره تجلی گاه روح ایرانی در ساحت علم و ادب مي دانست وي، در شماره یکم سال اول مجله ایرانشهر ایرانیان را مخاطب قرار داده و از اهداف و مقاصد عالیه خود سخن می گوید و مثل عاشق در جستجوی معشوق خویش است و پروانه وار دور شمع جهان افروز ایران می گردد و عظمت و سربلندی آن را طلب می کند و از سرزنش خارمغیلان نمی هراسد و به شوق کعبه در بیابان بی انتها با قلم شیوای خود قلم می زند و خود را مثل نوح می بیند و از طوفان زمانه هراسی ندارد. مجله ایرانشهر، به مدت چهار سال به علت نبودن خواننده، لنگ لنگان به انتشار خود ادامه داد و آخرین شماره آن در اسفند ماه 1305 شمسی منتشر شد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

17 Dec, 09:27


📰محافظه‌کاری و مدرنیته هر دو واژگانی هستند که ابهام زیادی گریبانشان را گرفته است. محافظه‌کاری و لیبرالیسم هر دو ثمرۀ مدرنیته هستند و جای دیگری وجود نمی‌توانستند داشت. ادعای تمایز بین محافظه‌کاری و لیبرالیسم در برّ اروپا از این هم دشوارتر است.محافظه‌کاری، مانند همیشه، در اروپا گونه‌ای در معرض خطر است. محافظه‌کاری میان جهانشمول‌باوری و جهان‌وطنی چپ چندفرهنگی و ناسیونالیسم و بومی‌گرایی راست مرتجع چلانده می‌شود. امروزه دغدغۀ محافظه‌کاری بقای دموکراسیِ مبتنی بر قانون اساسی است، درحالی‌که این یعنی یک‌جور اروپایِ دولت‌های مجزای مستقل که هم بر وحدت سیاسی یک تمدن مشترک استوار باشد و هم سنت‌های متمایز و رقیب ملی و دینی را در برگیرد. هستۀ این محافظه‌کاری مهم‌‌تر از همه، یک درک یا حس محدودیت و اعتدال است. اشتراوس هشدار داده است که فقط اعتدال می‌تواند ما از «خطرهای توأمان انتظارات رؤیابافانه از سیاست و خوارداشتن جبن‌آمیز و غیرمردانۀ سیاست ایمن بدارد.» اعتدال نه فقط اساس یک قانون اساسی شایسته بلکه آرمان یک حکومت مبتنی بر قانون اساسی است...

🔖متن کامل: 11000 کلمه
زمان مطالعه: 65 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

16 Dec, 13:24


🖊 تأملي در فرجام انقلاب مشروطه ایران

📚 جدال نظم قدیم و جدید

📥علی اشرف نظری

🖇تجربه ناکام مشروطیت، به رغم سهیم شدن مشروطه خواهان در قدرت سیاسی، مبین این نکته بودکه جا به جایی قدرت سیاسی در شرایط جهل عمومی از کار فرو بسته مردم گرهی نمی گشاید و ایجاد آگاهی عمومی مهم ترین شرط برای سازماندهی فکری و اجتماعی در درازمدت است. لازمه انقلاب واقعی، تحقق انقلابی در افکار و اندیشه های مردم است تا به واسطه آن بتوان اسباب خوشبختی هیئت اجتماع را فراهم آورد. جملگی آگاهان جامعه به این نکته وقوف یافتند که «اگر صد بار مجلس عالی تشکیل بدهید، مجلس اساسی انتخاب بکنید، مجلس شورای ملی هم منعقد کنید، تغییر اساسی جبری در وضع اداره مملکت به عمل آورید، فتوای جهاد یا تحریم امتعه خارجه از تمام فقها صادر نمائید، باز هم بعد از همه این ها مملکت در همان جا که بود خواهد بود. فقط چیزی که مایه یگانه نجات ایران است تعلیم عمومی است و بس»

🖇یکی دیگر از زمینه های بحران در انقلاب مشروطه، نارسایی مواد قانون اساسی و متمم آن در برخورد با اوضاع و شرایط مذهبی و اجتماعی و ذهنیت مردم بود. از آن جایی که قانون اساسی مشروطه و متمم آن برگرفته از قوانین اساسی کشورهای فرانسه و بلژیک بود، حدود مسئولیت وزراء، نحوه نصب وزراء، تفکیک قوا، اختیارات شاه و تلقی سلطنت به عنوان موهبتی الهی و مبرا بودن وی از مسئولیت، محل بحث و مناقشه بود. این ابهامات در قانون اساسی و متمم آن به حدی بود که از یک طرف ضمن اعلام حاکمیت ملی بر بنیان نهادن «اداره دیموکراتی» و معین نمودن حقوق ملت تأکید شده بود و از طرف دیگر حقوق سلطنت به همان ترتیب سابق باقی مانده بود. بالطبع با توجه به شرایط اجتماعی کشور و حضور تاریخی نظام پادشاهی مستبد دور از ذهن نبود که این ساختار بتواند دوباره در ساختار سیاسی بازتولید شود.

🖇اختلاف نظرهای حاد و عمیقی از دیگر زمینه های اجتماعی بحران زا بود که منازعات سیاسی را گاه به سمت ترور و خشونت نیز می کشاند. این مجادلات از آن جایی که برپایه نوعی نگاه انحصارگرایانه و ایدئولوژیک پی‌ریزی شده بودند، موجب بروز هرج ومرج در فضای سیاسی کشور شد و فضای اجتماعی کشور تا آن میزان ملتهب شد که هرگاه کسی به اهداف خودخواهانه خود دست می یافت از روی بدبینی بیان می داشتند که به مشروطه خود رسید. در یکی از روایت‌های عرضه شده توسط شیخ محمد مردوخ کردستانی آمده است، «سلب اعتماد از مشروطه و مشروعه طلب شد. کلمه مشروطه در میان مردم ترجمه قتل و غارت شد، که هر کس هر کس را می کشت یا هر جا را غارت می کرد می گفتند مشروطه شد»

🖇بغرنج بودن چنین نگاهی به مشروطه زمانی بهتر درک می شود که به خاطر داشته باشیم سال های اولیه پس از استقرار مشروطیت، اقتدار مرکزی تضعیف شده است و منازعات گروهی، ایلی و قبیله ای به سر حد ممکن خود رسیده است. پس از وقایع کودتای محمد علی شاه و ورود نیروهای ایلی به تهران، علیرغم برقراری مجدد مشروطه، موجی از رقابت جویی در مرکز و سایر نقاط کشور ظهور یافت که در سال های بعد به صورت جنبش های محلی درآمد.

🖇بنابراین هرچند انقلاب مشروطه در ابتدا طلیعه بازسازی ملی تلقی شد، اما به واقع 15 سال آشفتگی و هرج و مرج مستمر را به دنبال داشت. در پایتخت، طبقه جدید روشنفکران که از سوی برخی اقلیت های مذهبی حمایت می شدند، بر سر پاره ای از مسائل حیاتی مانند اصلاحات ارضی، مالیات، نقش مذهب در سیاست، حقوق زنان و موقعیت غیر مسلمانان در ایران به مجادله با سایر نیروهای اجتماعی می پرداختند. متنفذان محلی ایالات از کشمکش های پایتخت استفاده کرده و خود را در برابر حکومت مرکزی تقویت نمودند.

🖇متأثر از چنین شرایطی، بسیاری از مفاهیم و مؤلفه های محوری مندرج در گفتمان مشروطیت نظیر آزادی و برابری اصالت و اعتبار خود را از دست دادند و ضرورتهای جدیدی در راستای حفظ وطن و استقلال کشور مورد توجه قرار گرفت. در واقع، شاید این امر غایت محتوم ناکارآمدی مشروطه در بنیان نهادن دولتی مقتدر بود که میل به ایجاد آنرا در جامعه تقویت نمود.

🖇تناقض اصلی گفتمان مشروطیت در این بود که به رغم در انداختن تلاشی جدی برای طرح تجدد سیاسی و نوسازی نهادهای دولتی، ساختارهای اصلی اجتماع دچار تحول و تغییر نشده بود و همین امر می توانست به بازتولید مجدد استبداد بینجامد. از این رو، بی راه نخواهد بود که برآمدن دولت اقتدارگرای رضاخان را ناشی از کاستی های تفکر مشروطه بدانیم. گفتمان سیاسی متجددین با همه ناسازگاری های درونی خود، اندکی بعد از انقلاب مشروطه، موجد بروز تحولات دوره پهلوی اول شد.


🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

25 Nov, 11:37


📰شایگان در دهه پنجاه شمسی اندیشمندی بسیار تاثیرگذار محسوب می‌‏شد و روایتی خاص که از سنت و نسبت آن با دنیای جدید ارائه می‏‌داد بسیار جذاب و در فضای آن روزگار برای بسیاری قانع‏‌کننده بود. کتاب انقلاب دینی چیست؟ به فاصله حدود پنج سال پس از آسیا در برابر غرب نوشته می‏‌شود. شایگان در این کتاب همان دوگانگی و تحلیل موازی بین شرق و غرب را حفظ می‏‌کند، اما با یک تفاوت اساسی. او در آسیا در برابر غرب از دید یک آسیایی به تمدن غربی می‌‏نگرد و با آن وارد گفت‏‌وگوی انتقادی می‌‏شود. به‏‌عنوان نمونه او نگران است که فرایندهای غربی شدن بر سنت‏‌های اصیل آسیایی پنجه افکنده و آنها را تهدید کند (به ویژه درمورد ژاپن پیشرفته و چین کمونیست ولی تلویحاً در مورد دیگر تمدن‌‏های آسیایی از جمله ایران). اما در انقلاب دینی چیست؟ از زاویه دیدی کمابیش غربی به جوامع و سنت‏‌های شرقی (که در کتاب از آنها، به گونه‌‏ای معنادار، نه به‏‌عنوان شرقیان بلکه تحت عنوان سلبی غیرغربیان یاد می‌‏شود) می‏‌نگرد و می‏‌کوشد از دریچه تجربه غربی این بار به انسان شرقی نکاتی مهم را یادآور شود...

🔖متن کامل: 4600 کلمه
زمان مطالعه: 23 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

24 Nov, 06:56


📔خلوت گزینان دانش نوین سیاست در ایران
همایش نکوداشت؛
سه نسل از مترجمان آثار علوم سیاسی

با گفتارهایی از:
#سید_محمدآل_مهدی
#زانیار_ابراهیمی
#افشین_جهاندیده
#علی_رضائی
#محمدابراهیم_فتاحی
#فریدون_مجلسی
#حمیرا_مشیرزاده
#رضا_نجف_زاده
#صالح_نجفی
#حسینعلی_نوذری

دبیر همایش:
#ابوالفضل_دلاوری

🗓 چهارشنبه 7 آذر 1403 ساعت 16/30

🏡 سالن فردوسی

🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.

🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.

💢مجله سیاست نامه💢

💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢

🆔 @iranianhht

مجلّه سياست‌نامه

23 Nov, 17:11


🖊تاملاتی درباره علوم انسانی و مهندسی اجتماعی

📚 الزامات جهان توسعه‌نیافته

📥 رضا داوری اردکانی

🖇توسعه‌نیافتگی با ناتوانی از درک شرایط و امکان‌های تاریخی ملازمت دارد. اینست که در کشورهای توسعه‌نیافته معمولاً برنامه‌های کارساز توسعه تدوین و اجرا نمی‌شود و اگر در جایی راهی به توسعه باز شود شاید نتیجه پدید آمدن خواستی و خردی در درون جامعه و عزمی در سیاست و حکومت برای تغییر و اصلاح باشد. کره جنوبی و بعضی کشورهای دیگر شرق آسیا که با عزم سیاسی برای توسعه، راهی را گشودند و پیمودند مسلماً در پیمودن راهشان از نظر طراحان و دانشمندان سود بردند اما در کشورهای توسعه نیافته معمولاً متصدیان امور در موارد بسیار زمان را با آزمایش و خطا می گذرانند. اینجا مهم عزم توسعه است. این عزم، مطالعات دانشمندان و توانایی حکومت و مردمان را بکار می‌گیرد.

🖇عزم سیاسی هم یک امر اتفاقی و متعلق به اشخاص خاص و بدون زمینه تاریخی و فرهنگی و اجتماعی نیست. یعنی تا آمادگی در جامعه برای ورود در راه به وجود نیاید، سیاستمدارانی هم که عزم اصلاح و توسعه دارند، راه به قدرت سیاسی پیدا نمی‌کنند یا اگر پیدا کردند دوران قدرتشان دیر نمی پاید و راهشان ادامه نمی یابد. جامعه‌ای که توسعه نمی‌خواهد، به شرایط توسعه هم کاری ندارد. سیاستش هم سیاست توسعه نیست و شاید به جای توجه به توسعه برای اجرا و تحقق رویاهایی که به توسعه نمی رسد بکوشد. چنین جامعه و سیاستی با دشواری های بزرگ مواجه می شود و سودای مهندسی اجتماعی هم گره آن را نمی گشاید.

🖇البته طرح های مهندسان، طرح های دلخواه شخصی نیست اما مهندسی اجتماعی گاهی بر این فرض یا اصل قرار دارد که سیاستمداران می‌توانند هر طور که لازم و مناسب بدانند در جامعه و روابط و مناسبات مردم تصرف کنند و ارزش ها و رسوم مطلوب خود را تحقق بخشند. می بینیم که مهندسی اجتماعی وجوه و درجات متفاوت دارد که از انقلاب شروع می‌شود و به برنامه‌های جامع یا جزئی توسعه و بالاخره به توهم اعطای صورت دلخواه به جامعه می‌رسد. انقلاب شرایطی دارد که تابع تصمیم های شخصی و گروهی نیست و وقتی اتفاق می‌افتد غالباً در مسیری که اهل انقلاب انتظار آن را دارند، سیر نمی‌کند.

🖇هیچیک از انقلاب‌هایی که در دو سه قرن اخیر اتفاق افتاده به مقاصدی که عنوان می کردند نرسیده و عجیب اینکه گاهی انقلاب درست در راهی افتاده و بجایی رسیده است که در ابتدا آن را راه و مقصد ظلم و فساد می دانسته و نفی می‌کرده است. به مهندسی اجتماعی بازگردیم این مهندسی سودای ساختن پیکره‌ای است که اجزاء و اعضایش باهم تناسب ندارند و در جای خود نیستند و در آن پروای چه می‌توان و چه نمی‌توان کرد وجود ندارد به این جهت در آن به علوم اجتماعی هم اعتنا نمی شود. حزب بلشویک به هیچ یک از علوم اجتماعی جز علم زبان مجال نداد و علم زبان و نقد ادبی را هم از آن جهت آزاد گذاشت که در آن خطری برای انقلاب نمی دید و نمی‌دانست که زبان و ادبیات اگر نه در کوتاه مدت، در زمانی نه چندان دور نظم تصنعی و سست بنیان را از هم می پاشاند. صورت های اخیر مهندسی اجتماعی را نیز با سیاست تعدیل و اصلاح اشتباه نباید کرد. سیاستمدار مدبر، درکی از جامعه و زندگی و آینده آن دارد و با این درک و بر اساس آشنایی با مردم و فرهنگ آنان و با رعایت امکان‌ها و خواسته‌هایشان تصمیم می گیرد. به این قبیل تصمیم ها نام مهندسی اجتماعی نباید داد.

🖇بعضی صاحبنظران که انقلاب و مهندسی کلی اجتماعی را نفی و رد کرده اند، امکان مهندسی جزئی را پذیرفته و حتی آن را ضروری دانسته اند. اگر مقصود این باشد که نواقص سازمان ها، قوانین و دستورالعمل ها را باید رفع کرد، در آن چون و چرا روا نیست. زیرا کار سیاست همین است، ولی چرا نام آن را مهندسی اجتماعی بگذاریم؟ مهندسی اجتماعی مکانیکی بودن جامعه و زندگی و سیاست را به ذهن متبادر می کند و صرفاً بر اساس تلقی مکانیکی که از جامعه پدید آمده است، توجیه می شود این تلقی چندان بی اساس و سست است که حتی بنیانگذاران پوزیتیویست جامعه‌شناسی هم آن را تبیین عالی با دانی تعبیر کرده و مردود دانسته اند ولی وقتی سیاست در همه جای جهان و مخصوصاً در وضع توسعه‌نیافتگی بی-بنیاد و مستعد منحل شدن در سوداها و بلهوسی ها و خودرایی‌ها می شود و نظام غالب مصرف بدشواری به سیاست اجازه دخالت می‌دهد، احتمال تبدیل سیاست به مهندسی اجتماعی کم نیست.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

23 Nov, 10:58


📰زبان نقش محوری برای جذب و ادغام مهاجران و راهی برای یافتن شغل مناسب است. پیدا کردن شغل در برلین و دیگر شهرهای آلمان بدون دانش زبان آلمانی به‌سادگی امکان‌پذیر نیست. زبان همچنین نقشی اساسی در انتقال فرهنگ و ارزش‌های این جامعه دارد؛ متون دانش زبان آلمانی تصویری از آلمان و غرب به مخاطب انتقال می‌دهد که سرمایه‌های اجتماعی کشورهای کمترتوسعه‌یافته یا توسعه‌نیافته را به خود جذب می‌کند. با این تصاویر، رؤیاهایی برای آنان می‌سازند که با واقعیت فاصله زیادی دارد. کتاب‌های آموزشی زبان آلمانی و حتی فرانسوی آکنده از تصاویر و معنایی است که منعکس‌کننده دیدگاه‌های جهان برتر است. زبان تا کجا می‌تواند حامل ارزش‌های غربی باشد و از سنن و فرهنگ آلمان محافظت کند؟ با‌این‌حال، زندگی پرتحرک و هشت ساعت کار مداوم و همچنین زندگی در آپارتمان‌های کمتر از شصت یا پنجاه متر با حداقل امکانات و اجاره‌های بسیار بالا، زندگی برای مهاجران و ایرانیان تازه‌‌وارد را سخت‌تر از قبل می‌کند...

🔖متن کامل:3400 کلمه
زمان مطالعه:17 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

21 Nov, 14:19


🖊در باب کتاب دانشمند و سیاستمدار ماکس وبر

📚ایستاده در مرز فلسفه و جامعه‌شناسی

📥احمد نقیب‌زاده

🖇کتابی که از آن سخن می گوییم حاصل دو سخنرانی است,در حقیقت ماکس وبر در حال بیان این اصل است که دو متودولوژی خاص در میان این دو حرفه وجود دارد,دانشمند تحقیق می کند و بیان می سازد,حال شاید در همان زمانه به کار نیاید.اما سیاست دارای هدف و جهتی است و در اروپا نیز دارند نام علم را از سیاست می گیرند و نام آن را دانش سیاسی می گذارند حتی رشته ای که خود من در دکتری آن تحصیل کرده ام مطالعات سیاسی است,اروپاییان ایمان دارند در سیاست عملی هیچ علمی نیست,و تنها هدف و مدیریت و اخذ آن خواسته اهمیت دارد.حالا خود سیاست می تواند موضوع مطالعه خود دانشمند نیز باشد,اما سیاستمدار هم می تواند از دانش زایده شده از تفکرات اندیشمندان بهره ببرد,اما باز با تمامی این تفاسیر ماکس وبر معتقد است که بایست این دو حرفه خارج از هم شناخت شوند.

🖇 ماکس وبر می دانست که دو حرفه دانشمند و سیاستمدار الزاماتشان از یکدیگر مستثنا است,اما روابط انان را با یکدیگر ترسیم می سازد و بیان می کند که یک سیاستمدار چگونه می تواند از داده های علمی در جهت پیشبرد اهدافش بهره ببرد,اما بایستی اشاره کرد سیاستمدار از بی طرفی که دانشمند از آن بهره برده,فقیر است و دیدگاهش به اموری است که دانشمند از انان چشم پوشی می کند تا بتواند تحقیقی خارج از دایره جناح زدگی تدوین سازد.

🖇ماکس وبر بر خلاف ساختارگرایان سوژه را همچون خواسته مکتب آلمان,نمی پوشاند و ان را حذف نمی کند,اما اشاره می سازد که شرایط ویژه ای نیز زاینده کنش های متفاوتی است,مثلا ممکن است اقای فلانی در موقعیتی واکنش متفاوتی از خود بروز دهد و در همان حال اقای فلانی نیز در همان جایگاه,واکنش متباینی نمایان سازد.این اندیشه بیشتر تحت تاثیر ادموند هوسرل بوده است,البته آن بخش خارج شده اش از اگزیستانسیالیسم سارتی, فلسفه هایدگر و اتنومتدولوژی امریکایی,اما همه این دیدگاه ها,در این قول به یگانگی میرسند که کنشگر در تصمیم گیری ها و جهت گیری ها تاثیر دارد,هرچند از زمانه هم بر انان نفوذ دارد,در اصل چنین است که چرخ تاریخ حرکت می کند.

🖇روش ماکس وبر به هرمنوتیک تعبیر نمی شود و بیشتر تفهمی است,اما از جمله افرادی است که به جامعه شناسی تاریخی اعتقاد دارد و بیان می کند هر جامعه ای را باید نسبت به تاریخ به خصوص خود بررسی ساخت و ان را نمی توان بدون اتفاقاتی که پشت سر گذاشته تعبیر کرد اما به هرمنوتیک تام وارد نمی شود,زیرا این مسئله مربوط به فلسفه است, و ماکس وبر همچنان بر حکم جامعه شناس بودن خویش پافشاری می کند.او سماجت می ورزد که روش پیش گرفته اش تفهمی است و کنشگر باید در شرایط تاریخی بازسازی شود و اگر قرار است یک پدیده تاریخی مورد بررسی قرار گیرد باید با تکیه بر کنشگر باشد تا از این طریق نمایان گردد برای چه شخصی چنینی عملی را انجام داده است.

🖇من گمان می کنم,وبر هم در حقیقت یک جامعه شناس عقل گرا می باشد و از این جهت با کسی که در برابر عقلانیت می ایستد,طبعا جبهه می گیرد و به مخالفت می ورزد,اما نباید این نکته را از یاد برد که وقتی رهبری سیاسی به وجود می اید,به شدت از انانی که تنها حسابگری عقلایی می کنند و به شیوه بوروکراتیک متکی می شوند ابراز نگرانی می کند,و باور دارد که بایست سیاستمدار برای پیشبرد اهدافش باید در احساسات مردم نفوذ کند و برای عوام و خواص علاقه ای نسبت به خویش به وجود اورد.

🖇وبر از نظر مکتب تاریخی که به آن اعتقاد دارد,مخالف با مکتب هامبورگ که تاثیر گرفته از اندیشه های رانکه بوده,می باشد.این افراد در قرن نوزدهم در زمانی می زیستند که در اندیشه رونشگری غرق بوده است و همه ی انان به دترمینیسم معتقد بوده و گمان می کردند می توان از دل تاریخ برای آینده راهی را پیدا کرد,اما مکتب المان به واقع مخالف با این امر بود و اصرار می ورزید تاریخ را کنش های ما می سازد,یعنی اعتقادی به بازیگران و استراتژی هایی که به رفع نیاز ها دامن می زند و برای ایندگان عمل خواهد کرد,پس نمی شود پایان تاریخ را اینچنین حدس زد,این مکتب تاریخی در قرن بیستم بر جبرگرایی برتری یافت ولی ضمن اینکه ما داریم تاریخ را به جلو می بریم,باید این را بدانیم که وبر تحت تاثیر این مکتب بوده است و برروی تحلیل های سیاسیش تا حدودی تاثیر گذار بود و آینده ملتی را با توجه به دیدگاهش غیرقابل پیشبینی می دانسته است.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

21 Nov, 08:16


📰جناب فراستخواه که علم دینی را «‏شبه‌‏علم‏» و «غیراخلاقی‏» می‌‏دانند تعابیری از قبیلِ «مخدوش‏‌کننده‌‏ی میراث مشترک انسانی و فرایند علم‌‏آموزی» و «دشوارکننده‏‌ی راه تفکر انتقادی و اصیل در علوم انسانی و اجتماعی» را درباره‌‏ی آن به کار برده بودند و گفته بودند که «وقتی آقای گلشنی کتاب علم دینی و علم سکولار را می‌‏نویسند، همه‏‌ی این نقدهایی که عرض کردم بر کار ایشان وارد است»، در جوابیه‌‏ی اخیرشان نوشته‌‏اند که «دیدگاه و فعالیت امثال دکتر گلشنی و حتی گروه‌‏ها و مراکز قائل به علم دینی نه تنها مانعی برای علم‏‌ورزی و دانشگاه نیست بلکه بخشی از رنگین‏‌کمان تنوع و تکثر در ساحت اندیشه و علم‏‌ورزی است»، و در حالی که من در جوابیه‏‌ام نوشته بودم که «لازم می‌‏دانم از ایشان بپرسم که کدامیک از اقداماتِ انجام‌‏شده در کشور طی دهه‌‏های اخیر با استناد به دیدگاه اینجانب درباره‌‏ی علم دینی بوده است؟ و ایشان به طور مشخص توضیح دهند که سهم من از آن بودجه‏‌های میلیاردی چه بوده است؟»، با سکوتِ ایشان مواجه می‏‌شویم. به نظرم وضعیت بسیار گویاست و نیازی به توضیح اضافی نمی‌‏بینم.

🔖متن کامل: 4600 کلمه
زمان مطالعه: 23 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

20 Nov, 06:57


🖊 سرمقاله شماره پانزدهم سیاست‌نامه

📚 احیای ایران

📥 حامد زارع

🖇 ایران کنونی به مثابه کانون فلات ایران در یکی از حساس‌ترین دوره‌های تاریخی خود به سر می‌برد. از حضور نظامی ایالات متحده در اطراف کشور گرفته تا سرکشی‌های همسایه‌های تازه به دوران رسیده شرایطی را پیش آورده که لزوم توجه هر چه بیشتر به وحدت ملی را یادآور شده است. وحدت ملی در هر دوره‌ای پیرامون مفاهیمی شکل گرفته و سپس نصوص مربوط به خود را سامان داده است. از دوران باستان تا شاهنشاهی ساسانیان، وحدت ملی ایران حول مفردات معطوف به فر شاهی و دیانت زرتشتی شکل گرفته است.

🖇 با هجوم اعراب و گذار از دو قرن سکوت، در دوران سلطنت غزنویان و سلجوقیان بازگشتی به اندرزنامه‌های ایرانی شکل گرفت و مضامین کهن وحدت ملی ایران در اشعار فردوسی بازتاب یافت و در کشورداری خواجه نظام‌االملک رخنه کرد. نگارش سیاست‌نامه توسط خواجه و عطف توجه دوباره به مفهوم عدالت یکی از مهمترین مقاطع تاریخ فکری ایران‌زمین به شمار می‌رود که زمینه‌ساز تداوم فرهنگ و خرد سیاسی ایران در دوره اسلامی تاریخش شد.

🖇 با ظهور شاه اسماعیل و شکل‌گیری شاهنشاهی صفویان و قدرت‌نمایی شاه‌عباس صفوی، وحدت ملی ایران حول محور تشیع شکلی تازه به خود گرفت و در متون فقهای ایرانی و لبنانی نصوص تازه‌ای یافت. در پایان دوران قاجاریه نیز بازگشت دوباره‌ای به مفهوم عدالت ذیل جنبش مشروطه‌خواهی پیدا شد و با مطمح‌نظر قرار گرفتن تجربه مغرب‌زمین، لزوم تاسیس نهادهای دوره جدید مورد تاکید ایرانیان قرار گرفت و لاجرم اندیشه غربی نیز تبدیل به یکی از نصوصی شد که نظام مشروطیت مهمترین و برجسته‌ترین مصداق آن شد. آرمان‌های مشروطه در صد سال اخیر همواره به مثابه یکی از عوامل پیدایش وحدت ملی مورد تبیین و بررسی اندیشمندان قرار گرفته است.

🖇 در مقطع کنونی لزوم حفظ و حراست از نصوص ایرانی، شیعی و غربی که پایه و مایه تاریخ جدید ایران را تشکیل داده است بیش از همیشه ضروری است. اگر با تشبث به وحدت ملی توانسته‌ایم از گذرگاه‌هایی نظیر جنگ تحمیلی و همچنین بحران هسته‌ای عبور کنیم، با همین وحدت نیز می‌توانیم در حفظ یکپارچگی کشور و تمامیت ارضی آن کوشا باشیم.

🖇 واکنش شهروندان ایرانی به شعرخوانی رجب طیب اردوغان در رژه نظامی باکو به خوبی نشان دهنده حضور این وحدت ملی در وجدان عمومی ایرانیان و تبلور روحیه ملی آنان در دفاع از کیان ایران است. تعرض لسانی اردوغان نه تنها مایه عقب‌نشینی و سرخوردگی نشد، بلکه پایه‌ای برای احیای ایران در افکار عمومی نیز شد.

🖇 احیای ایران به عنوان ستونی که اقوام گوناگون را زیر یک سقف نگاه داشته است، مهمترین و فوری‌ترین امر سیاسی به شمار می‌رود و لازمه این امر سیاسی نیز تقویت وحدت ملی است. وحدتی که بر پایه اندیشه ایرانی، مذهب شیعی و تجدد غربی شکل گرفته، دوام یافته و ساختار پیدا کرده است.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

19 Nov, 10:02


📰هر سفرنامه‌ای از نقطه‌ای که از همه حیرت‌برانگیزتر است،‌ آغاز می‌شود. برای یکی از «حمام‌های لندن که نباید خیس و با حنا رنگی می‌شدند»، دیگری «راه‌آهن اسبی، که سوار را به هرجهتی که بخواهد می‌برد»، یا خیابان سنگ‌فرش‌شده دلباز،‌ یا شاید هم فرودگاهی به بزرگی یک شهر! برای من وهله مهم سفر، ترک زادگاه بود. اینکه چرا سکونی این‌چنین طولانی را بر خود تحمیل کرده‌ام؟ من همه دوران زندگی‌ام را در شرق ایران زیسته‌ام. و البته همواره از اینکه در شرق جفرافیایی که «شرق» نامیده می‌شود،‌ در شهر تاریخی توس، با رنگ‌های آبی فیروزه‌ای و زرد کویری خاصش، خرسند بودم. شاید تداعی‌کننده ترکیبی شبیه یا زنگی زنگ یا رومی روم بوده، اما هرچه هست تمام دوران تحصیل از دبستان تا دکتری را در این منطقه جفرافیایی زیسته‌ام. حالا که قصد سفرکرده‌ام،‌ آمده‌ام به غربی‌ترین نقطه «غرب»، ونکوور کانادا، ‌جایی نزدیکی مرز آمریکا! تکثر بسیار زیاد این ایالت کانادا و نزدیکی آن به سیاتل، این اجازه را به من می‌دهد که بتوانم مقایسه‌هایم را در چشم‌اندازی گسترده‌تر ببینم، که همین خود موضوع این نوشتار است...

🔖متن کامل:1800 کلمه
زمان مطالعه:9 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

18 Nov, 20:39


📄دریچه

سیاست‌نامه در اینستاگرام
🔻ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

اینستاگرام مجله سیاست‌نامه حاوی خلاصه مطالب، اعلان‌ها و چکیده مباحث شماره‌های مختلف مجله از ابتدا تا به امروز است

اینجا کلیک کنید
👆🏽 برای دسترسی به اینستاگرام سیاست‌نامه

🎲@politicalmag

مجلّه سياست‌نامه

18 Nov, 13:34


🖊 نکاتی درباره روش‌شناسی، جریان‌شناسی و ایران‌شناسی

📚 جریان‌شناسی اندیشه سیاسی در ایران

📥 روح‌اله اسلامی

🖇مشروطه خواهان: نسل اول و اولین جریان روشی در ایران کسانی هستند که به دفاع از عقلانیت مدرن پرداختند. این گروه با تمدن مکانیکی جدید آشنا بودند و به لحاظ روشی علمی فکر می کردند. باور به اندیشه متفکرانی چون دکارت و منتسکیو باعث شده بود که فهم کنند که کشورهای پیشرفته سیصد سال جلو هستند و ایران باید گام های ساختن کشوری مدرن را به سرعت در قرن بیستم طی کند. متفکرانی چون محمد علی فروغی، پیرنیا، دهخدا، مستشارالدوله، نائینی، بهار و ... در این دسته جای دارند. نسل اول سنت ایران و زبان فارسی را پاس می داشتند و می دانستند دنبال چه مقصدی هستند. این گروه وطن، کشور، قانون، عقلانیت و فنون راهبردی جدید را آگاه بودند و تمام تلاش خود را جهت دفاع از ایران به کار گرفتند. مشروطه خواهی و ساختن ایران نوین دستاوردهای روشی جریان اول یعنی علم گرایان بود و آنچه امروز از زیرساخت های دانشگاهی، فرهنگستانی، مجلس شورای ملی و حتی بوروکراسی باقی مانده است.

🖇مارکسیست ها: جریان دوم اندیشمندانی هستند که نسبت به مدرنیته و عقلانیت علمی اعتراض داشتند. آنها برای نقد کردن فرایند توسعه به سراغ روش شناسی انتقادی و چپ گرا حرکت کردند. عینک مارکس و انواع مختلف آن از گرامشی تا آلتوسر از سارتر تا فانون را به چشم زدند و از شیشه کبود ایدئولوژی ایران را نگریستند. در روش شناسی جریان دوم جهان به دو گروه طبقه پایین و بالا تقسیم گردید و با هجوم به جهان سرمایه داری به دنبال خلق آرمانشهری بر اساس عدالت بودند. جریان دوم تهاجمی و زبانی تند داشت و به معنای کامل ایدئولوژی را به جای اندیشه قرار داد. متفکرانی چون جلال آل احمد، علی شریعتی، احسان طبری در این گروه قرار می گیرند. بخش بزرگی از جریان چپ گرا از اندیشه به مثابه ایدئولوژی حزبی استفاده کردند و به سراغ تاسیس حزب رفتند. احزابی همانند توده، فدائیان خلق و مجاهدین منتقدانی داشتند که تنها در حیطه اندیشه قرار نمی گرفتند بلکه به سراغ ترسیم مبانی جدید تمدنی بر اساس آموزه های مارکس حرکت کردند. گروهی دست به سلاح شدند و گروهی منتظر تکمیل فرایندهای سرمایه داری در ایران تا رسیدن شرایط انقلابی بودند. روش مارکسیستی خشونت طلب و ضد ایران بود به نحوی که کشور ایران را در راستای تحقق آرمانشهری جهانی هزینه می کرد و هر آنچه مشروطه خواهان ایجاد کردند این چپ گرایان از بین بردند

🖇پدیدارشناسان: روش شناسی دیگری که در ایران دهه چهل و پنجاه رواج پیدا کرد پدیدارشناسی بود. پدیدارشناسان به خصوص تحت تاثیر اندیشه های هایدگر و هوسرل بودند و عملکرد ایدئولوژی و اتوپیایی ایفا کردند. از یکسو حکومت پهلوی برای پاسخگویی به غرب در مقابل حملات دموکراسی خواهی و حقوق بشری نیاز به ایدئولوژی ضد مدرنیته در ابعاد سیاسی و فرهنگی داشت و از سوی دیگر جامعه برای نقد وابستگی اقتصادی و سیاست خارجی غربی پهلوی از سنت پدیدارشناسی با محوریت بازگشت به خویشتن اتوپیا ساخته بود. پدیدارشناسی منتقد و حتی نافی غرب، علم و مدرنیته است و با برداشتی فلسفی تکنولوژی را نقد می کند. اعتقاد به فلسفه به مثابه کلیتی که می توان همدلانه جهان هستی را فهم کند و نقد کردن روش های علمی و استقرایی مدرنیته در روش پدیدارشناسی به کار می رود. سید حسین نصر، داوری اردکانی، سید احمد فردید، داریوش شایگان و هانری کربن در ایران روش پدیدارشناسی را به عنوان پروژه ای در جهت بازگشت به شرق، اسلام، ایران و احیای عرفان به کار گرفتند.

🖇پسامدرن ها: جریان چهارم که به مثابه ایدئولوژی روش های هرمنوتیک، تبارشناسی، گفتمان، پساساختارگرایی را وارد ایران ساخت پست مدرنیسم نام دارد. به خصوص بعد از انقلاب سال 1357 در ایران کتاب های گادامر، فوکو، لیوتار، لکان و بودریار ترجمه گردید. مجموعه افکار آشفته که همه روایت های اندیشه را ارتباط قدرت و دانش فرض می کنند. پست مدرن ها برای اینکه بتوانند در برابر بنیادگرایان بایستند به سمت پست مدرنیسم رفتند و هر گونه حقیقت، اصالت، واقعیت و عقلانیت را مشکوک فرض کردند. به باور پست مدرن ها اول و آخری نیست و همه کلان روایت ها مرده هستند. این روش همه مفاهیمی که در جریان اول برای دفاع از اندیشه سیاسی ایران و تطبیق آن با روزگار معاصر ایجاد شده بود به نام بازنمایی و در جهت تکثرگرایی مورد انتقاد قرار داد. پست مدرنیسم که تداوم غایت های جریان چپ گرایی است به وطن، کشور، ایران و دولت ملت حمله کرد و هیچ فهمی نسبت به منافع ملی ندارد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره پانزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

18 Nov, 09:31


📰بهار شش سال قبل فرانسه بودیم که شایگان در ایران که آن را بسیار دوست می‌داشت چشم از گیتی فروبست و به مینو پیوست، این خبر را به استاد پییر لوری منتقل کردم، که بر تارنمای دوستداران هانری و استلا کربن یادداشتی نوشت و اطلاع‌رسانی کرد. یک ماه بعد، فرانسواز بوناردل که دوستی نزدیک با شایگان داشت مهمان ما بود، می‌خواستم بدانم که یک فیلسوف هندشناس فرانسوی شایگان را چگونه توصیف می‌کند. پاسخ وی این بود: «شایگان برخوردار از اندیشه‌ای شاعرانه بود»؛ تعبیری که مرا به یاد مرحلة دوم اندیشه‌ورزی هایدگر انداخت، تعبیری که به‌هیچ‌وجه بیراه نیست. اندیشة شاعرانه اثر خود را بر نوشتار وی نیز نهاده است، یا به بیان بهتر جان لطیف وی اندیشه و نوشتار وی را شاعرانه کرده است، چنان‌که نثر فرانسة شایگان نسبت به نثر متون استادش هانری کربن که سختی و غرابت آن‌ها حتی برای خود فرانسویان مشهود است، ادبی‌تر، نازک‌اندیشانه‌تر و شیواتر است و سخت‌تر برای ترجمه به فارسی؛ و البته بی‌درنگ باید بیفزاییم که نثر هانری کربن از دقت علمی و انتظام بیشتری برخوردار است، امری که طبیعی می‌نماید...

🔖متن کامل: 2800 کلمه
زمان مطالعه: 14 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

17 Nov, 15:11


🖊 مایکل گیلسپی و پرسش از الهیات و تجدد

📚 پدیدارشناسی مدرنیته

📥 احمد بستانی

🖇انتشارکتاب «ریشه های الهیاتی مدرنیته» توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو در سال 2008 به قلم مایکل گیلسپی رخدادی بسیار مهم در حوزه مطالعات مدرنیته سیاسی و نسبت آن با سنت الهیاتی به شمار می آید. گیلسپی استاد فلسفه ی سیاسی و فلسفه ی قاره ای در دانشگاه دوک است آثار مهمی را درباره هایدگر، هگل و نیچه به نگارش درآورده است. آثار گیلسپی عموماً ویژگی تاریخ نگاری اندیشه دارند و کتاب «ریشه های الهیاتی مدرنیته» هم نوعی تاریخ فکری مدرنیته است که به طور خاص از قرن سیزدهم تا هفدهم را دربرمی-گیرد؛ سده هایی حیاتی که شاهد گذار از قرون میانه به اندیشه مدرن و شکل گیری نگاهی جدید به انسان و جهان بوده است. همانگونه که نام کتاب به روشنی نشان می دهد، گیلسپی کوشیده است تا ریشه های مدرنیته را در اندیشه الهیاتی نشان دهد.

🖇چنین طرحی، البته یادآور منازعات آلمانی در نیمه اول قرن بیستم است و به ویژه آثار کارل اشمیت، کارل لوویت و اریک فوگلین. با این وجود، کتاب به هیچ روی قابل تقلیل به این اندیشمندان نیست و از جهاتی نسبت به عموم آثار پیش از خود فاصله قابل ملاحظه ای دارد. کارل اشمیت هنگامی که از الهیات سخن می گفت عمدتاً الهیات مسیحی را در ذهن داشت، هرچند در جلد دوم «الهیات سیاسی» که دهه ها بعد منتشر شد، به امکان الهیات سیاسی در ادیان دیگر هم اشاراتی کلی دارد. سنت الهیات سیاسی مسیحی عموماً در چارچوبی اشمیتی و متاثر از مباحث مسیح شناسی، توحید و تجسد درکی کمابیش همگن و یکپارچه از الهیات داشت و نسبت آن را با اندیشه سیاسی مدرن برمی رسید.

🖇در مباحثه ی میان اشمیت و پترسون هم که بیشتر جبه ی الهیاتی داشت تا فلسفی، بحث عموماً حول مفاهیم اساسی اندیشه و ایمان مسیحی است و حتی اشارات تاریخی هم بیشتر به سرآغازهای الهیات مسیحی ناظر است و نه تکوین تاریخی آن. ازسوی دیگر، تحلیل اشمیت عموماً در چارچوب نظریه دولت و نظامهای حقوقی مدرن بود. اما برخلاف نگرش اشمیت و سنت الهیات سیاسی که به جزئیات تاریخی کم توجه بوده اند، نگاه گیلسپی بسیار دقیق و مبتنی بر جزئیات تاریخی و متون متنوع اصلی و تفاسیر آنهاست. او تحلیل خود از تکوین مدرنیته را به نظریه دولت محدود نمی کند بلکه کمابیش می کوشد پایه های نگرش جدید به انسان و جهان را، که به مدرنیته انجامید، در سنت الهیاتی نشان دهد. این نگرش مدرن عموماً مبتنی بر دو اصل بنیادین است: نخست این ایده که انسان حاکم بر طبیعت و جهان است (اومانیسم) و دوم ایده آزادی و خودمختاری انسان (فردگرایی).

🖇دیگر عناصر اندیشه مدرن از دید گیلسپی کمابیش از این دو ایده ی به هم پیوسته ناشی شده اند. اما آنچه در بحث او اهمیت کلیدی دارد این است که برخلاف سنت الهیات سیاسی اشمیتی، او الهیات کاتولیک را درمعنایی همگن و یکدست درنظر نمی گیرد بلکه به تنوع درونی و ناپیوستگی های الهیات قرون وسطی تاکید دارد و این تعارض ها و منازعات درونی را موتور محرک شکل گیری مدرنیته تلقی می-کند. همین نگرش پویا و کثرت گرا، درمقابل نگاه تاحدی ایستا و وحدت گرای اشمیت، از ویژگیهای مهم کتاب است. شیوه نگارش گیلسپی نیز به این خصیصه ی مهم دامن زده است. او تاریخ اندیشه ها را مانند ماجرا حکایت می کند و به هم پیوستگی میان تحولات و بحران های سیاسی (و حتی شخصی) را با نظامهای فلسفی و الهیاتی با مهارت تمام نشان می دهد. هر فصل با حکایتی جالب و نمادین آغاز می شود و پس از شرحی جذاب و دلکش در انتهای فصل به تصویری عمیق تر از همان حکایت یا روایت می رسد. الگوی نگارش کتاب به گونه ای است که می توان آن را از ابتدا تا انتها همانند یک رمان جذاب به مطالعه گرفت.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره چهاردهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

17 Nov, 09:35


📰دموکراسی همواره دو جنبه یا معنا داشته است. معنایی لیبرال داشته، که همچنان نیرومند است، و به تضمین حق‌های فردی مربوط می‌شود. دولت لیبرال برای پاسداری از همین حق‌ها ساخته شده است. با‌این‌وصف، دموکراسی علاوه بر این معنی دیگری هم داشته که همان حکومت جمعی باشد، به معنی «خود-حکمرانی» اجتماع سیاسی، و حکومت جمع همبسته یا اجتماع انسانی بر خود. و روشن است که این دو جنبه فرق دارند و متمایز از هم‌اند. در طی دو قرن اخیر، یعنی دورانی که با انقلاب‌های فرانسه و آمریکا شروع شد و تا اواسط قرن بیستم داشت، ما شاهد تحول همزمان این دو جنبه بوده‌ایم: از یک‌سو، ساخت و گسترش دولت لیبرال، و از سوی دیگر، به وجود آمدن و تحول دموکراسی در بافت و زمینه‌ای ملی. این دو حرکت یکدیگر را تقویت کرده‌اند. امروزه، به نظر من، جنبۀ نخست (پاسداری از حق‌های فردی) نه فقط اولویت پیدا کرده بلکه کم‌کم مانعی برای جنبۀ دوم (حکومت جمعی) شده است، زیرا هرگونه حکمرانی‌ یک جمع بر خود ضمناً به معنی شماری قید و بندهاست که حق‌های فردی را محدود می‌کنند...


🔖متن کامل: 6200 کلمه
زمان مطالعه: 31 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

16 Nov, 13:29


🖊 چرا برنامه‌های انتزاعی بنیان جامعه‌ را بر باد خواهد داد؟

📚 عقل در سیاست

📥 جین کالاهان / ترجمه: مهدی صادقی

🖇پل فرانکو معتقد است که نظرات سیاسی اوکشات از دیدگاه‌های فلسفی او نشات می‌گیرد، زیرا فلسفه صرفا بررسی موشکافانه‌تری از نظرات فهم متعارف نیست، بلکه به‌خودی‌خود تجربه‌ای است که از جایگاهی متفاوت به زندگی عملی نگاه می‌کند .به همین خاطر روا نیست که که آن را موقعیتی بدانیم که درمورد قوانین انتزاعی پرگویی می‌کند یا مشتی اصول پیشینی که ادعای راهبری زندگی را دارند.

🖇تحلیل اوکشات از تمثیل غار افلاطون مثال بی‌نظیری است که فهم او از رابطه‌ی بین نظر و عمل را به ما نشان می‌دهد. او منظر افلاطون را تصدیق می‌کند که می‌گوید تئوریسین به سایه‌های روی دیوار پشت می‌کند و رو به سوی نور می‌رود تا فهم والاتری نسبت به اصحاب خود که گرفتار سایه‌های روی دیوار(امورات عملی) هستند بدست بیاورد. با این‌حال اوکشات نتیجه‌گیری افلاطون که توانایی تئوریسین برای تحمیل عمل صحیح به غارنشینان است را نادیده می‌گیرد. تمرکز بر زندگی عملی، باعث شده تا غارنشینان در امورات مربوط به سایه‌ها معرفت نابی کسب کنند. اگر فیلسوف فلسفه‌ی خود را برای یک اسب‌سوار چنین شرح دهد که اسب جلوه‌ای از حقیقت باری‌تعالی است، ممکن است خوشایند اسب‌سوار قرار گیرد اما اگر همان فیلسوف درمورد قوانین صحیح سوارکاری برای اسب‌سوار سخنرانی کند، بدون اینکه تفاوت سر و دم اسب را بلد باشد، اسب‌سوار به درستی او را یک شارلاتان خطاب خواهد کرد.

🖇بنابراین هر ایدئولوژی‌ای که بخواهد با "عقل‌گرایی در سیاست"(این عبارت عنوان مشهورترین کتاب وی نام گرفت) و براساس فانتزی‌های مشتی نظریه‌پرداز کل بنیان اخلاق، عرف و نهادهای اجتماعی سنتی را از نو بسازد برای اوکشات مسخره و مضحک خواهد بود. چنین تلاشی هرگز موفق نخواهد شد چراکه اصول انتزاعی به‌خودی‌خود نمی‌توانند عملی انضمامی را خلق کنند. با این‌وجود تلاش‌‌ها برای اینکه الگوهای انتزاعی را به زور در بافت جامعه فرو کنیم، ضربه‌ی مهلکی را بر بدنه‌ی سنت‌هایی خواهد زد که طی قرن‌ها و از خلال تجربه‌های عملی شکل گرفته‌اند. اوکشات عمده شماتت خود را نثار طرح‌های برنامه‌ریزان اجتماعی چپ‌گرا می‌کرد. اما تعداد زیادی از اندیشمندان راست، که متحدد طبیعی وی بنظر می‌رسیدند هم از نقدهای وی بخاطر تکرار همان اشتباه در امان نبودند. برای مثال، اوکشات در تعلیقه‌ی خود بر کتاب راه بردگی چنین می‌نویسد، "دادن طرحی برای مقابله با دیگر طرح‌ها بنظر بهتر از عکس آن است اما باز هر دو در یک مسلک سیاسی هستند"

🖇ایده‌ی اصلی‌ای که اوکشات در آخرین اثر خود، در باب رفتار انسان، مطرح می‌کند بر پایه‌ی درک وی از "انجمن مدنی" و موسسه اقتصادی" به عنوان دو سنخ کاملا متفاوت از روابط انسانی شکل می‌گیرد. در یک موسسه اقتصادی همکاری افراد بر اساس توافقی شکل می‌گیرد که هدف آن غایتی مادی است- به عنوان مثال، کسانی که در شرکت کوکاکولا مشارکت می‌کنند به این امید بسته‌اند که از راه فروش نوشابه پول دربیاورند. در مقابل اعضای انجمنی مدنی به‌طور معمول چنین هدفی ندارد. ارتباط آنها توسط قانونی بازشناسی می‌شود که به آنها اجازه‌ی استفاده از امکانات مشروع برای کسب منافع گوناگون‌شان را نمی‌دهد. جریان‌های مختلف در اندیشه‌ی سیاسی اروپایی، هر یک دولت را در یکی از این دو صورتِ انجمن مدنی و موسسه اقتصادی صورت‌بندی کرده‌اند. از نگاه اوکشات این رقابت برای توصیف، منشا اصلی شکل‌گیری نوعی کج‌فهمی نسبت به سرشت دولت مدرن اروپایی است. او مشخصا با کسانی که دولت را انجمنی مدنی فرض می‌کردند همدلی داشت و آن را متمدنانه‌ترین درک از نقش دولت می‌دانست.

🖇او می‌نویسد میان رفتار و باور انسان پیوندی وجود دارد که از او عاملی اخلاقی برمی‌سازند. اما یک سازمان اقتصادی اجباری مثلا دولتی که رسیدن به توزیع دلخواهی از درآمد را غایت خود می‌پندارد، این پیوند میان رفتار و باور را از بین می‌برد. بنظر می‌رسد که فرانکو مناقشه‌ی اوکشات علیه موسسه اقتصادی اجباری را به درستی درک نکرده و آن را صرفا به "اشکال افراطی و توتالیتر نسبت می‌دهد". گویی کار اجباری‌ برای هدفی غیر آزاد اگر برای ساعات کمی در هفته باشد مسئله‌ای ایجاد نخواهد کرد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره چهاردهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

16 Nov, 09:53


📰خصیصه رادیکال‌ و مبتکرانه بودن فعالیت علمی‌ کارل اشمیت، از او مرجعی نه تنها برای مباحثات حقوق عمومی، اساسی و بین‌الملل بلکه برای علوم سیاسی، تاریخ تفکر و نهادهای سیاسی نیز ساخته است. کار اشمیت می‌تواند به‌عنوان پاسخی به سه چالش بیان شود: بحران سیاسیِ دولت، بحران تئوریک پوزیتیویسم عقلانی و تصدیق علم حقوقِ هانز کلزنی که مبتنی بر ابژکتیویته و شمولیت منطق درونی نُرم‌هاست. اشمیت به تمایزی میان حقوق و واقعیت، قوانین و سیاست باور داشت. امر واقع، فی‌نفسه مشتمل بر هیچ نظم یا نُرمی نیست و حقوق نیز فی‌نفسه دارای نیروی مبدل شدن به واقعیت نیست، اما او این حوزه‌های متمایز را از رهگذر «تصمیم» به یکدیگر مرتبط می‌ساخت، {تصمیمی} که توسط سوژه‌های مختلفی اخذ می‌شود: قاضی، حاکم، مردم. تصمیم، قانون را در «امور انضمامی» موثر می‌سازد، {اموری} که می‌توانند همچون «موارد استثنایی» متحقق شوند. این تصمیم فعلی است که می‌تواند نحوی میانجی‌گریِ گذرا و ناپایدارِ همیشگی را میان حوزه‌های متضاد مذکور برقرار سازد، بدین روی تصمیم جزئی از حقوق است نه بیرون از آن...

🔖متن کامل: 4400 کلمه
زمان مطالعه: 22 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

14 Nov, 13:37


🖊 سه تقریر رقیب درباره مدرنیته

📚 خروج، اعتراض، وفاداری

📥 مختار نوری

🖇 دامنۀ وسیع سنت انتقادی نسبت به مدرنیته و وجود طیف های فکری مختلف موید این موضوع است که احتجاجات در باب مدرنیته، هم برای زندگی بشری و هم برای حوزۀ اندیشه سیاسی، خطیر و حیاتی است. لذا بررسی و شناخت منازعاتی از این دست که بر سر معنا، ماهیت و صورت بندی سیاسی و اخلاقی مدرنیته پدید آمده است، نویسنده را به سمت نگارش اثر دیگری پیرامون مدرنیته رهنمون ساخته است. از این حیث، این کتاب، می خواهد این داستان فکری را بیان کند که چگونه مواجهۀ متفکران معاصر غربی با مدرنیته، از رویکرد سه وجهی «خروج»، «اعتراض» و «وفاداری» حکایت می کند. اندیشه های فوکو، لیوتار، اشتراوس، مک اینتایر، هابرماس و راولز، این رویکرد سه وجهی را نمایندگی می کنند. پسامدرنهایی چون فوکو و لیوتار و همفکران آنها به طور کلی از مدرنیته ناامید و مأیوس شده اند و در آثارشان سعی بلیغ نموده اند تا نظم دیگری را در قالب «وضعیت پست مدرن» جایگزین آن نمایند. این دسته از متفکران را باید منتقدانی دانست که به چیزی کمتر از عبور و خروج از مدرنیته، فراروایت ها، نهادها و ساختارهای اصلی آن رضایت نمی دهند.

🖇 البته در این اثر، دسته ای دیگر از متفکران معاصر را می توان نام برد که ضمن آسیب شناسی فکری و اخلاقی دنیای مدرن و فلسفۀ برآمده از آن در پی بازگشت به عصر قدیم و یونانی و احیای آن در دوران معاصر هستند. از جمله متفکرانی که شایستۀ نام معترضان به مدرنیته هستند می توان به لئو اشتراوس و السدیر مک اینتایر اشاره کرد. کتاب مک اینتایر با عنوان در پی فضیلت: مطالعه ای در نظریه اخلاق متنی پیچیده و پراستدلال در این زمینه است. محتوای فکر این قسم از اندیشمندان معاصر نشانگر این موضوع است که شاید عقب رفتن و بازگشت به گذشته، خود می تواند راهی برای جلو رفتن و امیدآفرینی باشد. این دسته از متفکران بر این باورند که احیا و به خاطر آوردن فلاسفۀ فضیلت مدار عصر قدیم می تواند قدرتِ خیال و شجاعت خلق زندگی بهتری را به ما معاصرانِ «بحران زیست» عطا کند. به سخن دیگر آنها از اندیشه های یونان باستان برای بحران زدایی از مدرنیته در دوره معاصر مایه می گذارند.

🖇 با وجود تمامی انتقادات موجود، نباید تیره وتار و بدبینانه به مدرنیته نگریست، این سخن وفاداران به مدرنیته است. آنها مدعی اند مدرنیته را نباید به طور کلی از معادلات فکری کنار گذاشت، چرا که امروزه مدرنیته و نظم سیاسی برآمده از آن تا حد زیادی در همۀ جای جهان از جوامع غربی تا غیرغربی به عنوان نظمی پرطرفدار و مطلوب مورد شناسایی قرار گرفته است. از این رو، برخی طرفداران و وفاداران به مدرنیته که خود از منتقدان اصلی دنیای مدرن و صورت بندی سیاسی و اخلاقی آن محسوب می شوند، در تلاش اند تا با آسیب شناسی از نظم مدرن همچنان به آن وفادار بمانند. از جمله وفاداران مطرح شده در این اثر می توان به یورگن هابرماس و جان راولز اشاره کرد. این دو متفکر ضمن انتقاد از مدرنیته و لیبرالیسم می کوشند با ابزارها و امکانات درونی گفتمان مدرن مانند عقلانیت، راه هایی برای حل و فصل معضلاتی چون آزادی و عدالت بگشایند.

🖇 به هر صورت، شش متفکر منتخب در این اثر طیفی از مواضع فلسفی، سیاسی و اخلاقی را مطرح و نمایندگی کرده اند و هر یک از آنها نسبتی با مدرنیته و صورت بندی فکری، سیاسی و اخلاقی آن برقرار می کنند تا اندیشۀ انتقادی در درون گفتمان مدرنیته بازسازی شود. نتایج بحث نشانگر آن است که ما نباید در مواجهه با مدرنیته صرفاً به قرائتی واحد یعنی قرائت پسامدرن متفکرانی چون فوکو، لیوتار و امثالهم برای غلبه بر معضلات آن بسنده کنیم، چرا که نظریات رقیب در اندیشۀ سیاسی و اخلاقی معاصر در مواجهۀ با ناخرسندی های مدرنیته راه ها و تقریرهای متفاوتی پیش روی ما می نهند و دریافتن این نوع راه ها به این موضوع بستگی دارد که ما با چه عینکی به جهان پیرامونمان و از جمله جهان مدرن بنگریم. چنین راه هایی ما را وامی دارد به امکان ها و انتخاب های متفاوت در مواجهه با عصر مدرن بیندیشیم و بکوشیم به جای تفسیر تک وجهی از مدرنیته به تفاسیر دیگر و استدلا ل های متعارضی از این پدیدار عظیم روی آوریم.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره چهاردهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

14 Nov, 08:42


📰چرا کافه‌هایی که نماد روشنفکری بودند به همراه روشنفکرانی که بیش از همه دوران‌ها دغدغه مدرنیته داشتند به محاق رفتند و حذف و ناپدید شدند؟ و امروز آن کافه‌ها و آن جماعت روشنفکر جای خود را به ساکنان امروزی کافه‌ها و کافه‌کتاب‌ها داده است. نگاهی گذرا به تاریخ نشان می‌دهد ایران دهه چهل با نوعی شکوفایی در تمام بخش‌های اقتصادی، فرهنگی و آموزشی مواجه شد که تا پیش از آن تجربه‌اش نکرده بود. دهه‌ای که یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» آن را در بخش «ایران معاصر» مجزا کرده است. بیشتر آثار ادبی و هنری در این دوران پدید آمد، بالا رفتن نرخ نفت، تاسیس برخی صنایع کلان که نماد شکوفایی اقتصادی بودند، اصلاحات ارضی، شناخت حق رأی زنان، توسعه اجتماعی و اقتصادی و مبارزه با حکومت شاه که تصویر دهه چهل را سیاست‌زده کرد. شاید هیچ دورانی بیش از این دوران دغدغه روشنفکری و مدرنیته نداشت. آنچه در کتاب پیش رو می‌آید گشت‌و‌گذاری است در احوال پاتوق و پاتوق‌نشینی و بیش از همه پاتوق‌نشینی روشنفکران که بیشتر بر دهه‌های سی و چهل متمرکز شده است...

🔖متن کامل: 2600 کلمه
زمان مطالعه: 13 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

13 Nov, 15:14


🖊بازیابی جایگاه انسان در مکتب لیبرالیسم در شرایط مرگ عاجل

📚انسان، دولت، لیبرالیسم

📥فرزین رحیمی زنوز


🖇تفکر لیبرالی، با محوریت قرار دادن حقوق طبیعی فرد و قوانینی که ضامن حقوق بنیادین وی باشند معنا یافته است. از این منظر، انسان‌ها به صرف انسان بودن واجد حقوق برابری هستند که نقض آن‌ها در تعارض با کرامت ذاتی ایشان است. در این راستا، جان آدمی و سلامت وی از بنیادی‌ترین حقوقی است که یا به صراحت مورد اشارة شارحان این مکتب قرار گرفته و یا به عنوان بدیهیات آن به‌طور تلویحی در آثار سایر اندیشمندان این ایدئولوژی ملحوظ است. اگر جان آدمی، آن‌گونه که جان لاک بدان پرداخته است، جزیی از حقوق طبیعی انسان قلمداد شود، دسترسی به مواد غذایی جهت ادامة حیات وی نیز امری است ضروری.

🖇در نتیجه، داشتن ابزار شکار و یا زمینی برای کشت و زرع نیز جهت تأمین مواد غذایی، می‌بایست در زمرة حقوق بنیادین وی قلمداد شود. مضاف بر این، در عصر حاضر که نه مجالی برای شکارگری وجود دارد و نه می‌توان همگان را آن‌گونه که خمرهای سرخ می‌پسندیدند، به انجام کار کشاورزی مجاب کرد، هر کنش اقتصادی که به فرد قدرت مبادلة آزادانة کالا و خدمات خود با مایحتاج لازم برای ادامة حیات انسان را بدهد، منطقاً در زمرة حقوق طبیعی وی تلقی خواهد شد. بدین معنا، مالکیت خصوصی و تمکن فرد بر دارایی‌هایش می‌بایست توأم با حق صیانت از جان، جز لاینفک حقوق طبیعی وی در نظر گرفته شوند.

🖇از طرفی، لاک با فرض این که تلاش برای نقض حریم و آزادی فرد، ممکن است به نقض حقوق طبیعی فرد منتهی شود، بر جایگاه آزادی به عنوان یکی از بنیادی‌ترین حقوق انسان تأکید کرده است. به بارو لاک، حق یعنی آزادی انتفاع از چیزی و بنابراین، حق و آزادی مفاهیمی هستند که می‌توانند به جای هم به کار گرفته شوند. آزادی و حق، ملازم ذات آدمی است، بدین معنا که فارغ از مجادلاتی که حول منشأ حق وجود دارد و صیانت از جان را از طریق اثبات عقلایی و یا مبتنی بر میل و غریزه توجیه‌پذیر می‌نماید، انسان محق است که از جان و مال خود، بدان سان که می‌خواهد، بهره‌مند گردد. لازم به ذکر است که همین رویکرد پیش‌تر در آرای متفکران مکتب سالامانکا _ به عنوان اسلاف فکری اندیشمندان مکتب اتریش _ به وضوح مورد اشاره قرار گرفته بود.

🖇با این فروض مقدماتی می‌توان حقوق طبیعی را بن‌مایه لیبرالیسم در نظر گرفت. حال لازم است تا تعاریفی از آزادی را که شارحان لیبرالیسم در پیوند با حقوق طبیعی انسان ارائه کرده‌اند را از نظر بگذارنیم. به عنوان معروف‌ترین تعریف آزادی، که بیش از سایرین از جان استوارت میل نقل شده است، آزادی عبارت از حق انجام هر عملی است مادامی که آزادی سایرین نقض نشده و توأمان احترام به قوانینی است که ضامن آزادی سایرین باشد.

🖇وی با استناد به "اصل ضرر"، به عنوان یکی از شروط آزادی، فقط مداخله‌ای برخلاف خواست ارادة اعضای جامعه را بحق و بجا می‌داند که مانع از آسیب رسیدن به دیگران شود و بدین معنا، حدود آزادی را جایی می‌داند که جان آدمی مورد تهدید و تعرض قرار گیرد. بر مبنای این تعریف، هرگونه تعرض به حریم سایرین مصداق نقض بارز آزادی وی می‌باشد. در نتیجه، آزادی هم شأن با سایر حقوق طبیعی، وجه مهمی از کرامت ذاتی انسان تلقی خواهد شد. آیزایا برلین نیز آزادی را رفع هرگونه مانعی می‌داند که کنش آزادانة فرد را محدود نماید. وی با رویکردی تکثرگرایانه، ضمن تأکید بر حداقلی از آزادی به عنوان حق بنیادین فرد، با نگرشی اومانیستی، ضرورت توجه به انسان را در کانون مباحث خود قرار می‌دهد.

🖇از این دو تعریف می‌توان گریزی به اخلاق مطلق‌گرای کانتی زد، آنجا که بر انجام اعمالی اصرار دارد که بتوان آن‌ها را به عنوان الگویی عام و جهان‌شمول در نظر گرفت. وی عملی را مشروع می‌داند که آزادی قیام به آن عمل با آزادی هر کس دیگری تحت یک قاعدة عام سازگار باشد. بر این مبنا، آزادی در نظر کانت عبارت از آن است که انسان مجبور به اطاعت از ارادة انسانی دیگر نباشد. فی‌الواقع، آزادی فرد تا آنجا که بتواند به آزادی دیگران بر حسب یک قانون عام هم‌زیستی داشته باشد، تنها حق اصیل و فطری‌ای است که هر انسان به اقتضاء انسان بودن از آن برخوردار است. علی‌رغم مواضع گاهاً متضاد اندیشمندانی که آزادی رو حول مفهوم فردیت تعریف کرده‌اند، همة ایشان، تعاریف خود از آزادی را بر بستر حقوق طبیعی استوار ساخته‌اند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره چهاردهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

13 Nov, 09:47


📰 با خط خوردن نام و پرچم کشورها، سومین معرف حائز بررسی، سرود ملی ست که چون پیشانی بندی ست بر جبین ادبیات سیاسی هر کشوری. در شمارۀ پیشین سیاستنامه در نوشتاری با عنوان «چرا ادبیات سیاسی مهم است؟» از حدود و سیالیت ادبیات سیاسی سخن گفته ام و به تشریح کارکردهای آن در بازآفرینی و تثبیت حافظه و هویت جمعی پرداخته ام. سرود ملی نیز به مثابه کلامی برآهنگ نشسته که در مجامع ملی و بین المللی و به بهانه ها و مناسبت های گونه گون پخش و زمزمه می شود و دربرگیرندۀ نشانه های هویتی و تاریخی و نمایانندۀ خواسته ها، آرزوها و ارزش های ملی-ست، از نخستین و مهم ترین موضوعات لازم به بازخوانی و پژوهش ست که در این ساحت می گنجد، به ویژه آن که با برخورداری از حمایت حکومتی و ایفای نقش معرفی و هویتی خویش، خود بستری ست محض شناسایی رویکرد حکومت ها در عرصۀ ملی و بین المللی! و از همین سوست که می توان آن را چون پیشانی بندی حاوی شعار دانست. درست در همین نقطه است که پرسش‌هایی بس مهم طرح شدنی ست و آن این که سرود ملی تا چه پایه ملی ست و آیا به واقع از پس کارکردهایش برمی آید؟

🔖متن کامل: 2000 کلمه
زمان مطالعه: 10 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

12 Nov, 14:35


🖊تاملی پیرامون ساختار قدرت در شاهنامه فردوسی

📚علیه اقتدارگرایی

📥محمدابراهیم انصاری‌لاری

🖇در تلقی عموم از شاهی و شاهنشاهی به ویژه آنها که به سده‌های اخیر حکومت شاهان در ایران می‌نگرند، مترادف با سلطنت موروثی، تمرکز همه قوا در شخص پادشاه و قدرت مطلق و بی‌قید و شرط پادشاه است. در حالی که آیین شاهی و شاهنشاهی در شاهنامه با این برداشت غالب، تفاوت‌های آشکاری دارد و با ملاحظه شاهنامه فردوسی درمی‌یابیم که برخی سلسله‌های پادشاهی به ویژه در سده‌های اخیر، آیین شاهی و شاهنشاهی اصیل ایرانی را کاملا تحریف کرده و در نتیجه مخوف‌ترین و وحشت‌انگیزترین نظام‌های حکومتی را به نام نظام سلطنتی و پادشاهی بر مردم مسلط کرده‌‌اند.

🖇بنابراین در اینجا من بر آنم که با ملاحظه شرح احوال شاهان در شاهنامه و چگونگی کشورداری و روش حکومت آنها و مناسبات موجود میان پادشاهان، موبدان، بخردان و پهلوانان، به این نتیجه دست یابم که: اولا سلطنت لزوما موروثی نیست. ثانیا همه قوا در شخص شاه متمرکز نیست. ثالثا اختیارات و قدرت شاه مطلق و نامقید نیست.

🖇به عبارت بهتر و روشن‌تر و با زبان حقوق سیاسی، شاهنامه به سلطنت مشروطه و حتی به گونه‌ای تفکیک قوا معتقد است و مشروعیت فرمانروایی که به تعبیر فردوسی «فر کیانی» و «فر ایزدی» نام دارد، تا هنگامی پایدار است که پادشاه و کارگزارانش به دادگری و خرد رفتار می‌کنند.

🖇در واقع سلطنت مشروط به دادگری و خردورزی است و خواهیم گفت که تشخیص این معنا نیز در وهله اول با انجمن بخردان و موبدان و پهلوانان است و در نهایت نیز این مردم هستند که اگر پادشاه ستم آغاز کند و بی‌خردی پیشه کند و از آسایش مردم غفلت کند، با اعتقاد به این که دیگر فر ایزدی و فر کیانی از او جدا شده است و روزگار عزت او به پایان رسیده است، او را با قیام و شورش عمومی برکنار می‌کنند.

🖇در منطق شاهنامه، پادشاهی به لیاقت و شایستگی است. گاهی البته این لیاقت و شایستگی با وراثت هم منطبق می‌شود و اغلب هم نمی‌شود و در مقام تعارض میان این دو فردوسی صریحا اصالت را به لیاقت و شایستگی می‌دهد. همچنین این نکته شایان توجه است که در یک نظر کلی به شاهنامه، به ندرت می‌توان شاه دادگر و موفقی پیدا کرد که پادشاهی را مستقیما از پدر به ارث برده و بی‌دردسر به جای پدر نشسته باشد.

🖇اکثریت شاهان دادگر کسانی هستند که در واقع پیش از رسیدن به سلطنت، آزمون‌های سخت و دشواری را از سر گذرانده و لیاقت و شایستگی خواد را در عمل نشان داده‌اند و در واقع برای امر سلطنت برگزیده شده‌اند و این مطلب درباره شاهان بیدادگر، ضعیف و ناموفق برعکس است. اکثریت این دسته از شاهان کسانی‌اند که در ناز و نعمت دربار پرورده شده و بی‌هیچ دردسر، سلطنت را از پدر به ارث برده و تخت را تصاحب کرده‌اند، به این ترتیب شاهنامه در یک منطق قابل فهم و روشن، از سلطنت غیرموروثی حمایت می‌کند. در دوران اول که هنوز نظام دودمانی تثبیت نشده، کیومرث و هوشنگ و طهمورث که دادگرند، ادعایی در مورد دودمان و اصل و نسب ندارند، زیرا چنین به نظر می‌آید که کیومرث، نخستین آفریده، نخستین آدم و نخستین شاه است و شاید به تعبیری که برخی از نویسندگان کرده‌اند واژه شاه حتی کنایه‌ای باشد از آغاز فرمانروایی انسان بر جهان.

🖇از نظر شاهنامه و در منطق سیاسی فردوسی، ساختار قدرت به گونه‌ای ترسیم شده است که سه نهاد قدرت یعنی پادشاه، موبد و پهلوان هر کدام پایگاه و جایگاه جداگانه‌ای دارند. این جدایی پایگاه و جایگاه را همه می‌دانند و امری پذیرفته و متعارف محسوب می‌شود، تا جایی که پهلوان با همه لیاقت و شایستگی‌هایی که دارد، خود را هرگز در خور پادشاهی نمی‌بیند و نه‌تنها در کل شاهنامه دیده نشده که پهلوانی طمع شاهی داشته باشد، بلکه حتی وقتی به پهلوانی پیشنهاد قبول پادشاهی هم می‌شود، خود پهلوان این پیشنهاد را رد می‌کند.

🖇گفتیم که در بینش سیاسی فردوسی سلطنت لزوما موروثی نیست و گفتیم که همه قدرت در شخص شاه متمرکز نیست. اکنون نوبت آن است که بگوییم همان میزان قدرت شاه یعنی اعلام جنگ و صلح و عمران و آبادانی و تامین راه و معیشت و... باز هم مقید است و مشروط است به دادگری و خردورزی و هرچند پهلوانان علی‌الاصول در جنگ و صلح فرمانبردار شاه هستند، اما فرمانبر چشم و گوش بسته او نیستند. پهلوانان از آنجایی که در عین وفاداری به نهاد پادشاهی و شهریاری نماد وجدان ملی و مظهر آزادگی و گردن‌فرازی هستند، اگر پادشاه از مرز خرد و داد، پا را فراتر نهد، در برابر او بی‌درنگ و مردانه می‌ایستند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره چهاردهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

12 Nov, 09:50


📰دغدغه محوری شایگان فرهنگ بود و طبعا ارزیابی آثار او صرفاً با لحاظ پیامدهای اجتماعی سیاسی‌شان به ورطه تقلیل‌گرایی خواهد افتاد. اما نفسِ اندیشیدن به دلالت‌های سیاسیِ تفکرات فلسفی، همان‌طور که درخصوص فیلسوفان برجسته غربی نیز شاهد بوده‌ایم، دغدغه‌ای موجه می‌نماید. داریوش شایگان، در نظر و عمل بر موضوعیت چنین دغدغه‌ای صحه گذاشت، چنان‌که در ارزیابی انتقادات وارده به دموکراسی متذکر می‌شود: «اگر از منظر حومه‌های جهان بنگریم، همه‌ی این نقدهای عالمانه... برای مردمی که از ابتدایی‌ترین خواست‌های خود مانند امکان بیان و دسترسی به آزادی‌های بنیادی محروم‌اند، جز لفاظی تخصصی و نامفهومی بیش نیست. معنای دموکراسی بسته به اینکه در کدام طرف باشید، متفاوت است.» در عمل نیز، با نگارش آثاری همچون «انقلاب مذهبی چیست؟» و «نگاه شکسته: اسکیزوفرنی فرهنگی» از پیشقراولان ارزیابی انتقادی دلالت‌های اجتماعی-سیاسیِ گفتمان هویت‌اندیش عصر خود بود...

🔖متن کامل: 3200 کلمه
زمان مطالعه: 16 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

11 Nov, 14:43


🖊عدالت اجتماعی: آرمان دیرین همکاری علم و فلسفه

📚آیا می‌توان کاملا هایکی بود؟

📥موسی اکرمی

🖇هر گاه به گونه‌ئي کامل هايکي باشيم و دخالت دولت و هيچ مرجع ديگري را در رفتار اقتصادي موجودي به نام «انسان اقتصادورز» مجاز ندانيم فساد و چپاول ادامه مي‌يابند. اگر اينک در کشورها با افسارگسيختگي کامل فعالان حوزۀ اقتصاد روبه‌رو نيستيم علت را بايد در دخالت کمابيش دولت و نهادهائي دانست که، نيک يا بد، مي‌کوشند مانع بروز بحران و شورش بي‌چيزان شوند وگر نه خود فعالان اقتصاد، که بيشتر به زمينه‌هائي علاقه دارند که پولسازتر است نقطه‌ئي براي توقف خود نمي‌شناسند مگر آن که با موانع جدّي از سوي دولت و يا بي‌چيزان روبه‌رو شوند.

🖇اين تجلي نوليبراليسم ملهم از انديشه‌هاي کساني چون هايک است که هوادارنش چنان آن را بر سر بازار جار زدند که بسياري را، حتي در حکومت ايران، فريفته و شيفتۀ آن کردند؛ و چنان شد که ايران نيز، همچون آمريکا و انگلستان و شيلي و آرژانتين و برزيل و بسا کشورهاي ديگر، در مسيري قرار گرفت که کاش هايک زنده بود و مي‌ديد و به ما پاسخ مي‌داد آيا همين آرزو را براي حذف دخالت دولت در اقتصاد داشته است؟

🖇پرسيدني است که ما با اين گونه مديريت براي کشورها به کجا مي‌رويم؟ در اينجا فروتنانه همۀ پيروان هايک را، همچنان که هر کس ديگري را که به فلسفۀ سياسي علاقه دارد، به خواندن دقيق فصل مرتبط با علل پديدآيي انقلاب در کتاب سياست ارسطو، يعني فصل پنجم کتاب دعوت مي‌کنم، همچنان که به تأکيد تقاضا دارم دفتر پنجم اخلاق نيکوماخوسي را، که در بارۀ دادگري و انصاف است، نيز با دقت بخوانند.

🖇من با بيم هايک از حکومت‌هاي توتاليتر راست و چپ همدلم. حتي مي‌توانم فرياد بزنم که آرزوي نهايي من حذف کامل حکومت در آيندۀ دور یا نزدیک، با برقراری شرایط زیست بهینۀ همۀ انسان‌ها در کنار یکدیگر، است. ولی تا آن زمان باید به بهینه‌سازی ساختار و کارکرد حکومت توجه کرد. در این مورد بي‌ترديد بايد در آسيب‌شناسي حکومت‌ها از تحليل‌ها و تبيين‌هاي هايک بهره گرفت. گذشته از نمونه‌های کلاسیک حکومت‌های توتالیتر، ما شاهد بوده‌ایم که حتی در کشور خودمان شماری از مديران دولتي چنان ناکارآمد بودند و چنان فاسد شدند و چنان فجايعي براي اقتصاد کشور پديد آوردند که مستمسکي به دست هايکي‌هاي وطني داد تا، بر متن نمونه‌های شکست‌خوردۀ حکومت‌های توتالیتر کلاسیک و نمونه‌های کوچکتر حکومت‌هائی که با تمرکز قدرت سیاسی کنترل بنگاه‌های اقتصادی و نهادهای سیاسی را به سود باند خودی‌های حکومتی در دست داشته‌اند و دارند، در مذمت دخالتگري حکومت/دولت داد سخن دهند و خواستار کوچک شدن آن و واگذاري بنگاه‌های اقتصادی تولید و مبادلۀ کالا و خدمات به بخش خصوصي و حتی فروش اموال عمومي به ثمن بخش به کساني از طیف رنگارنگ رانت‌خوار شوند که قصۀ پر غصۀ حاصل کار هر روز ديده و شنيده مي‌شود. در چنین وضعی هايک و هايکيان به جای این که به گونه‌ئی علمی به آسيب‌شناسي راستين بپردازند، شرايط ذهني و توجیه شبه‌ایدئولوژیک گرايش بيشتر به فساد را فراهم کردند.

🖇علاقه‌مندم از هايکيان بپرسم آيا می‌پذیرند که اولاً و بالذات همۀ انسانها در آفرینش و در بهره گیری از کرۀ زمین و ثانیاً و بالتبع در برخورداری از همۀ امکانات یک کشور برابراند و در زیست جمعی باید ارادۀ خود را، در چارچوب حق برابر، از طریق مشارکت دموکراتیک در تصمیم گری به نمایش گذارند؟ راه برونرفت از مشکلات کنوني به سخره گرفتن دموکراسی نيست. هايک از دوست خود، کارل پوپر، نشنيد که اگر معيار را امکان تعويض حکومت نالايق با کمترين هزينه بدانيم دموکراسي بهترين حکومت است.

🖇بي‌گمان در جوامعي که انسان‌ها بنا بر تعلقات سنّي، جنسيتي، نژادي، قومي، ديني، سياسي، و اقتصادي در طبقات و اقشار گوناگوني دسته‌بندي مي‌شوند آن گونه که تعلق به دستۀ خاص ممکن است موجب پيشرفت يا باعث پسرفت شود نمي‌توان سخن از دموکراسي راستين به ميان آورد. ولي بايد همواره به وضعيتي در آينده ‌انديشيد که شرایط زیست بهينه باید برای همگان، صرف نظر از هر گونه تعلق و تفاوت جنسیتی، قومی، دینی ، سنی و سياسي و اقتصادي، فراهم شود و در عين حال حقوق کساني که به هر علت استحقاق دريافت «عادلانه»ي بيشتري از امکانات را دارند تأمين و تضمين شود.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره چهاردهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

11 Nov, 10:25


📰شاید شادروان طباطبایی در حصار معذوراتی و با تصور گفت‏‌وگو درباره روشنفکری یا روشنفکران ایران، انجام این مصاحبه را پذیرفته باشد، اما نمی‌‏توانسته به‌‏عنوان یک روشنفکر تن به این گفت‌‏وگو بدهد، و با انتشار آن در آینده‌‏ای نامعلوم ـ آن‏‌هم بدون ملاحظه متن و جرح‏‌و‏تعدیل آن ـ موافقت کند. پس به این نتیجه می‌‏رسیم که یا عظیمی‌‏نژادان از ارائه متن پیاده‌‏شده به استاد فقید خودداری کرده یا این‏که نتوانسته تاییدیه انتشار بگیرد. در هر صورت انتشار آن پس از درگذشت استاد، آن‌‏هم در محلی غیر از محل توافق شده، یعنی کتابی درباره روشنفکری ـ چه از منظر اخلاقی و چه از منظر حرفه رسانه‌‏ای ـ به هیچ وجه درست نبوده و می‌‏تواند از سوی خانواده آن شادروان تحت پیگرد قرار گیرد. اگر از پیگیری حقوقی و قضایی بگذریم که حق خانواده است، آنچه برای ما اهمیت دارد، مسئولیت اخلاقی و وجدان علمی است که متاسفانه از جنبه‌‏های مختلف نقض شده است. نخست این‏که؛ تاکید می‏‌کنم که ایشان امکان نداشت حاضر به مصاحبه به عنوان یک روشنفکر شود، بنابراین و به احتمال زیاد، درباره عنوان مصاحبه گول خورده است...

🔖متن کامل: 3200 کلمه
زمان مطالعه: 16 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

10 Nov, 14:29


🖊چرا هیچ بهبودی در کار نخواهد بود؟

📚اپیدمی از منظر فلاسفه

📥مارکو دِ ارامو/ ترجمه محمدمحسن نداف

🖇«هیچ بهبودی در کار نخواهد بود. ناآرامی اجتماعی و خشونت وجود خواهد داشت. پیامدهای اجتماعی-اقتصادی به وجود خواهد آمد: بیکاری ناگهانی. شهروندان به سرعت صدمه خواهند دید؛ عده‌ای می‌میرند، و عده‌‎ای احساسی وحشتناک خواهند داشت. » این‌ها سخنان یک فرجام‌شناس نیست؛ بلکه صحبت یاکوب والنبرگ، وارث یکی از قوی‌ترین خاندان‌های سرمایه‌داری جهان است، که پیش‌بینی می‌کند در نتیجه محدودیت‌های ویروس کرونا، اقتصاد جهانی با یک افت 30 درصدی بیکاری مواجه می‌شود. در حالی که فیلسوفان نگران هستند که حاکمان از شیوع ویروس برای برقراری یک نظم زیست‏سیاسی بهره‌برداری کنند، به نظر می‌رسد طبقه حاکم خود دغدغه‌های متضادی دارد: «من بسیار از عواقب آن برای جامعه می‌ترسم... ما باید ریسک دارویی را که به شدت روی بیمار اثر می‌گذارد، ارزیابی کنیم.»

🖇در این جا سرمایه‌دار سوئدی، پیش‌آگهی ترامپ را بازگو می‌کند که این نسخه درمانی منجر به مرگ بیمار می‌شود. در حالی که فیلسوفان اقدامات پیشگیرانه را به دیده مکانیزم‌های شرارت‌بار کنترلی می‌نگرند، حاکمان از این می‌ترسند که این اختلالات کنترل آن‌ها را تضعیف کند. فلاسفه در ارزیابی تاثیر کرونا، به صفحات فوق‌العاده‌ای از کتاب «مراقبت و تنبیه» در مورد شیوع طاعون ارجاع می‌دهند. جایی که فوکو اشکال جدید نظارت و مقررات ناشی از شیوع بیماری در اواخر قرن هفدهم را توصیف می‌کند.

🖇اندیشمندی که صریح‌ترین موضع را در قبال همه‌گیری گرفته است، جورجیو آگامبن است. آگامبن در مجموعه مقالاتی مشاجره‌برانگیز که با مقاله «ابداع یک شیوع» آغاز و در il manifesto در 26 فوریه 2020 چاپ شده است، اقدامات اضطراری‌ای را که در ایتالیا پیاده شد تا جلوی گسترش ویروس گرفته شود، تحت عناوین «آشفته، غیرعقلانی و تماما بی اساس» توصیف می‌کند. او می‌نویسد: «ترس از شیوع، موجب وحشت می‌شود و ما به نام امنیت، اقداماتی را می‌پذیریم که شدیدا آزادی را محدود می‌کند و وضعیت استثنایی را توجیه می‌کند.» از منظر آگامبن، این دست اقدامات، تمایل حکومت برای بهره‌برداری از وضعیت استثنایی با عنوان پارادایم عادی حکومت را نشان می‌دهد.

🖇می توان گفت که با پایان تروریسم به عنوان علت اقدامات استثنایی، ابداع یک اپیدمی بهانه‌ای ایده‌آل برای برقراری مجدد آن اقدامات را فراتر از هر محدودیتی ارائه می‌کند.» آگامبن این نظرات را در دو متن دیگر که در اواسط ماه مارس در سایت انتشارات ایتالیایی Quodlibet منتشر شد، مجددا بیان کرد.

🖇اکنون، حرف آگامبن هم درست است هم غلط: یا بهتر بگویم به شدت غلط و مقداری درست است. غلط است چون واقعیت‌های بنیادی با آن در تناقض است. حتی اندیشمندان بزرگ می‌توانند از واگیر بمیرند و فیلسوفان وظیفه دارند تا دیدگاه‌هایشان را وقتی شرایط آن‌ها را به خود فرا می‌خواند بازنگری کنند. اگر انکار کرونا در فوریه قدری ممکن بود، دیگر در اواخر مارس منطقی نیست. با این وجود، حرف آگامبن درست است که حاکمان ما از هر فرصتی استفاده خواهند کرد تا قدرت خودشان را مستحکم کنند، به خصوص در مواقع بحران. این که از کرونا برای تقویت زیر ساخت‌های نظارت عمومی بهره‌برداری می‌شود بر هیچ کس پوشیده نیست. حکومت کره جنوبی گستره سرایت را با ردیابی موقعیت شهروندانش به کمک موبایل آن‌ها تجزیه و تحلیل می‌کند. در نتیجه این سیاست، وقتی تعدادی از روابط خارج از خانواده افشا شد، هیاهویی به پا کرد.

🖇در همین حال حکومت چین نظارت ویدیویی و دستگاه‌های تشخیص چهره‌اش را دوبرابر کرد. بسیاری از حکومت‌های اروپایی در حال حاضر درحال تصمیم‌گیری هستند که آیا در برنامه‌های پایش دیجیتالی از کره جنوبی و چین تقلید کنند یا خیر. آگامبن اولین کسی نیست که در این باب استدلال می‌کند که یکی از اهداف سلطه اجتماعی، اتمیزه کردن سلطه‌پذیر است. گی دبور در «جامعه نمایش» نوشته است که توسعه آرمان‌شهرهای کالایی سرمایه‌داری ما را در یک «جدایی کامل» منزوی می‌کند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره چهاردهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

10 Nov, 10:29


📰مفهوم سیاسی قانون کتابی است متشکل از مقالات مارتین لاگلین که در امتداد آثار پیشین او راجع به مبانی و بنیادهای حقوق عمومی قرار می‌گیرد. پرسش از رابطۀ میان حقوق عمومی و سیاست مسئله‌ای است که مقالات این کتاب را به یکدیگر پیوند می‌دهد. لاگلین در آثار پیشین خود راجع به تاریخ و نظریۀ حقوق عمومی، در پی تحلیل این رویکرد بوده که برای رسیدن به پاسخی رضایت‌بخش دربارۀ منابع اقتدار حقوقی یا عناصر بنیادینی که اقتدار مقام حکومت را برمی‌سازند، لازم است نظریۀ حقوق عمومی را با توجه به ریشه‌های سیاسی حقوق عمومی مورد مطالعه قرار داد. در مفهوم سیاسی قانون، لاگلین، براساس تحلیلی که پیش‌تر در مبانی حقوق عمومی و بنیادهای حقوق عمومی ارائه داده بود، درصدد تشریح پیشینۀ نظری این بحث است «تا موضوع بحث را در نظریۀ سیاسی در باب حقوق جامع‌تر بیان کند» سهم عمدۀ مقالات کتاب را شرح و تفسیر آرای متفکرانی به خود اختصاص داده که لاگلین آنها را ذیل سنت نظریۀ حقوقیِ سیاسی کنار هم نشانده است. در این گروه کسانی همچون ژان بُدَن، توماس هابز، ژان ژاک روسو، و کارل اشمیت قرار گرفته‌اند...

🔖متن کامل: 3400 کلمه
زمان مطالعه: 17 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

09 Nov, 14:52


🖊مهدی حائری یزدی در کجای سپهر معرفتی ایران جای می گیرد؟

📚حکیم لیبرال

📥حامد زارع

🖇23 تیرماه 1378 و در اوج درگیری‌های برخاسته از حادثه کوی دانشگاه، حکیمی لیبرال، فیلسوفی منزوی و فقیهی اصولی از دنیا رفت که قدر و منزلتش به سبب دیدگاه سیاسی متفاوتش هیچ‌گاه آن‌طور که باید شناخته نشد و هیچ مراسم یادبودی نیز برای او برپا نشد. 27 آبان 1398 و در اوج درگیری‌های برخاسته از اعتراضات به افرایش نرخ بنزین، فرصتی برای شکستن سکوت بیست ساله درباره مهدی حائری یزدی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران پیش آمد و طی آن به گرامی‌داشت یاد و خاطره این متفکر آزاده پرداخته شد.

🖇در این مراسم که با پخش فیلمی به تهیه‌کنندگی عبدالرضا تاجیک درباره آراء و آثار مهدی حائری یزدی آغاز شد، فتح‌الله مجتبایی، مهدی محقق، مصطفی محقق داماد، غلامرضا اعوانی سخنرانی کردند. در این پرونده متن منقح سخنرانی این چهار اندیشمند در این مراسم استثنائی برای نخستین بار منتشر می‌شود. در این مراسم که در نوع برگزاری آن بسیرا قابل توجه بود، ابتدا مصطفی محقق داماد پشت تریبون قرار گرفت و درباره دایی خود سخنرانی کرد. او با انتقاد از دانشگاه تهران به خاطر سکوت بیست ساله درباره مهدی حائری یزدی، نخبگان را مورد انتقاد قرار داد که نتوانستند توده مردم را با حکمت و اندیشه آشنا سازند.

🖇او در بخش دیگری از سخنان خود، حائری یزدی را تنها متفکر معاصر خواند که همانند فیلسوفان قدمایی، یک دوره کامل حکمت نظری (الهیات و طبیعیات) و حکمت عملی (اخلاقیات و سیاسات) را به رشته تحریر درآورده است. پس از سخنرانی محقق داماد، نوبت به غلامرضا اعوانی رسید که درباره مهدی حائری یزدی سخنرانی کند. اعوانی از میانه دهه شصت تا میانه دهه هفتاد و در زمانی که مسئولیت انجمن حکمت و فلسفه ایران را بر عهده داشت، میزبان درسگفتارهای مرحوم حائری یزدی و کلاس‌های آزاد او برای عموم دانشجویان و علاقمندان بوده و به همین خاطر خاطراتی از آن مرحوم دارد.

🖇اعوانی با ذکر آن خاطرات، به نشر هفت جلد از مجموعه آثار مهدی حائری یزدی در انتشارات موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با ویراستاری شهین اعوانی اشاره کرد و این نکته مهم را مورد تاکید قرار داد که بیش از 100 نوار از جلسات آزاد مرحوم حائری ضبط شده است که تا کنون پیاده‌سازی و ویراستاری نشده است. پس از اعوانی، فتح‌الله مجتبایی، خاطرات مشترک خود با حائری یزدی در آمریکای شمالی را برای حضار بیان کرد.

🖇یکی از خاطرات جالب او درباره درخواست یکی از اساتید دانشگاه در آمریکا از مجتبایی برای مجاب ساختن مرحوم حائری برای اقامه نماز و تماشای آن توسط اعضای دپارتمان تاریخ ادیان جهان بود که با واکنش تند حائری یزدی مواجه شده بود. حائری یزدی در پاسخ به آن درخواست گفته بود که عبادت ما ناظر به حضور قلب است و تا حضور قلب نباشد، نیایشی هم در کار نخواهد بود. به همین خاطر نیایش ما تماشایی نیست! پرونده الهیات سیاست‌نامه به احترام شخصیت علمی استاد دکتر مهدی حائری یزدی، به این اندیشمند استثنائی تاریخ معاصر ایران اختصاص داده شده است.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره چهاردهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

09 Nov, 10:59


📰یکی از مهم‌ترین مشکلات ایران ریشه در انفکاک دو مفهوم ایران از یکدیگر دارد. منطق تجدد به شرط بنیادگذاری آن بر ویرانه‌های سنت می‌توانست در ایران محلی برای طرح بیاید. اما همواره با این مشکل مواجه بوده است که سنت در چارچوب «ایران» محصور مانده است و اندیشمندان در چارچوب ایران اندیشیده‌اند. این دومین ایران در حکم کالبدی برای آن نخستین ایران است و بدیهی است که تغییر اساسی بدون تفکر در روح ممکن نخواهد شد. شکست روشنفکری ایران، البته به شرط آنکه بتوان چنین مقامی را به طلایه‌داران آن نهضت تفویض کرد، همواره به همین دلیل است که از سویی تنها به کالبد غرب چشم دوخته‌اند و از سوی دگر به کالبد ایران و گمان برده‌اند با تحمیل آن به این می‌توان تحولی ایجاد کرد درحالی‌که سخن از تجدد زمانی می‌تواند راه به جایی ببرد که مواد اندیشه غربی بر محک سنتِ محصور در مفهوم «ایران» زده شود...

🔖متن کامل: 10000 کلمه
زمان مطالعه: 50 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

08 Nov, 13:17


معرفی دوره آموزشی «تاریخ بیهقی از منظر شهریار ماکیاولی» با تدریس دکتر #زانیار_ابراهیمی

🗓️ یکشنبه ۲۰ آبان‌ماه ۱۴۰۳
🕞 ساعت ۱۵ تا ۱۸:۳۰
🏢 💻 حضوری و آنلاین

کسب اطلاعات بیشتر:
https://bashiriyeh.ir/c/دوره_آموزشی_تاریخ_بیهقی_از_منظر_شهریار_ماکیاولی_

ارتباط در واتس‌اپ و تلگرام:
۰۹۲۱۸۵۰۹۸۹۷

#مجله_سیاست_نامه
@politicalmag
#موسسه_مطالعاتی_بشیریه
@bashiriyehins

مجلّه سياست‌نامه

07 Nov, 15:00


🖊تشیع را نمی‌توان تسلیم هیچ‌گونه ایدئولوژی کرد

📚تشیع و ایدئولوژی

📥انشالله رحمتی

🖇هانری کربن بسیار خوب تفاوت تشیع با اقران خودش و تفاوت ایران با اقران خودش را فهمیده و آن در قالب «اسلام ایرانی» تبیین کرده است. از نظر کربن ویژگی اصلی اسلام ایرانی ناظر به تاویل است و مواجهه تشیع با اسلام، مواجهه‌ای تاویلی است نه تنزیلی. برای کسی که شیعه نیست و یا برای کسی که در ایران زندگی نمی‌کند، وحی پیامبر با وفات پیامبر به پایان می‌رسد و در واقع تنزیل به پایان می‌رسد. ناگفته پیدا است که در این حالت متن کتاب مقدس هم یک معنای ثابت بیشتر ندارد. همین کافی است تا نوعی جمود و تصلب و عدم تسامح پیش آید. تمایل هانری کربن به تشیع به خاطر تاویل است که از متن معناهای متعددی را استخراج و استفهام می‌کند.

🖇هانری کربن بر آن است که تفکر شیعی یک تفکر انقلابی، و نه شورشی است. انقلابی به این معنا که همیشه شیعه یک فهم در حال تحول را از نبوت و دیانت به پیش می‌برد. به همین دلیل به راحتی نمی‌توان تشیع را تسلیم یک ایدئولوژی خاص کرد. این نکته بسیار مهمی است که تشیع، تفکری انقلابی است که قابل تحویل به ایدئولوژی نیست، اما اسلام غیرشیعی مستعد تبدیل شدن و متمایل شدن به ایدئولوژی است.

🖇نکته دیگر بحث تساهل است. در مغرب‌زمین به دلیل نسبیت فهم و عدم باور به حقیقت مطلق، تساهل امری ضروری و لازم به شمار می‌آید. جالب است که نظریات معطوف پلورالیسم که روشنفکری دینی از آن بهره می‌برد نیز همین‌گونه تدوین شده‌اند. اما کربن به نوع دیگری به این نسبیت و تفاوت فهم‌ها می‌نگرد. او بر آن است که با وجود پذیرش تفاوت‌ها، این تفاوت‌ها در تردیدهای ما نیست، بلکه در حقایق ما هستند. یعنی یک حقیقت واحد وجود دارد که ما با آن مواجهه تاویلی داریم و هر مواجهه‌ای مبتنی بر یک سطح از فهم هست منتها موازی. در این حالت با اینکه یک فهم برتر وجود دارد، اما ما باید به همه فهم‌ها احترام بگذاریم و با آنها متساهلانه برخورد کنیم، چون همه در یک مسیر واحد قرار دارند. ناگفته پیدا است که جهان اسلام در دوره معاصر به این دو نکته‌ای که از مباحث هانری کربن دریافته می‌شود، بسیار نیاز دارد: یکی اینکه مذهب را به ایدئولوژی فرونکاهیم و دیگری اینکه با همدیگر متساهلانه برخورد کنیم.

🖇واقعیت این است که هر حقیقتی اگر از مبنای معرفتی خودش تهی بشود تبدیل به خرافه می‌شود. از سوی دیگر اگر فردی نااهل و یا ظاهرگرا حقیقتی را بدون شناخت به مبانی آن برای عوام‌الناس بر روی منبر فریاد بزند، آن حقیقت در میان مردم تبدیل به خرافه خواهد شد. وقتی حدیث پیامبر اسلام که می‌فرماید: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي بدون توجه به مبادی و مبانی آن منتشر شود، تبدیل به یک امر صرفا خارج از فهم بشری می‌شود و ارزش معنایی و معنوی آن از بین می‌رود. به همین مقیاس اگر هانری کربن سخن از حقیقت محمدی می‌گوید، ناظر به مستندات روایی و قرآنی وعرفانی و فلسفی آن است که بدون آنها این حقیقت تبدیل به خرافه می‌شود. اگر ما می‌بینیم که کربن سخنی را در آثار خود مطرح کرده است که یکی از افراد نااهل یا ظاهرگرا هم از همان سخن بهره می‌جوید، نباید به غالی بودن کربن صحه بگذاریم، بلکه باید عمق تفسیر و تاویل او را دریابیم و تفاوت میان نگاه عمقی و باطنی با نگاه سرسری و ظاهری را تفکیک کنیم. اگر بخواهیم اینگونه حکم به غالی بودن بدهیم، اکثر معتقدات شیعه غالی است، اما نکته مهم مبانی معرفتی آن است که توسط فردی نظیر کربن به روشنی بیان شده است.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

07 Nov, 08:49


📰زنده‌یاد بهمن کشاورز شخصیتی کم‌نظیر در بین حقوق‌دانان و وکلا بود. ارتباط مستمر و تخصصی با مسائل میان‌رشته‌ای حقوق با سیاست داشت، به گونه‌ای که از او قلم‌به‌دستی ساخته شد، صاحب نظر و ایده که ارتباط موثر و حضورش منحصر به محافل حقوقی نبود و به همان اندازه که در بین حقوق‌دانان شناخته شده بود در بین سایر اندیشمندان و سیاستمداران نیز ارج‌وقرب داشت. توانایی ایشان در انتقال علم و هنر حقوق به سمت فنون عملی و کاربردی قضاوت و وکالت، با آگاهی قابل‌توجه به سایر علوم ‌مرتبط با حقوق، نتیجه‌اش این بود که نام و قلمش با تدوین آثار کاربردی حقوق به زبان ساده‌تر خصوصا برای وکلای جوان، به حرفه و نهاد وکالت اعتبار بخشید. آقای کشاورز آگاه به خشکی و کمی انعطاف مسائل حقوقی بود و با نگاهی ظریف و با ادبیاتی طنزگونه، مبادرت به انتشار کتاب «قضاء و مزاح» نمود. شخصیت کاریزماتیک، ابهت تلفیق‌شده با مهربانی و تواضع، شجاعت، آزادی‌خواهی و دغدعه‌مندی اجتماعی و اینکه همچو فرهاد، کوه‌کنی پیشه او بود و از او آنچنان شخصیتی ساخت که در نهایت باید گفت: بهمن کشاورز، بهمن کشاورز بود و بس...

🔖متن کامل: 1400 کلمه
زمان مطالعه: 7 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

06 Nov, 13:25


🖊نگاهی به تئوری گیلسپی در ریشه‌های الهیاتی مدرنیته

📚تِزِ غَصب

📥زانیار ابراهیمی

🖇در شرح های لوویت، اشمیت و گیلسپی، مدرنیته تناقض هایی را به ارث می برد که از عهدة حل ورفع آنها برنمی آید. بنا بر تعبیر مشهور لوویت، مدرنیته یک چشم با ایمان می بیند و یک چشم با عقل: عقلِ یونانی-رومی و ایمانِ یهودی-مسیحی. این دو مؤلفة سنت را نمی توان با هم جمع کرد. به عبارتی نمی توان هم در آتن ساکن شد و هم در اورشلیم و باید میان آن دو دست به انتخاب زد. در شرح لوویت، نه می توان به چیز جدیدی قائل شد و نه می توان هر دو مؤلفه را با هم داشت. بنابراین مدرنیته حرامزاده ای اَحوَل است که دیدگانی مغشوش و تار دارد. مدرنیته دو آئین و نوموسِ آشتی ناپذیر را به ارث می برد. در شرح اشمیت، مدرنیته ای که می کوشد حاکم قدرقدرت را به جای خدای قدرقدرت بنشاند، در نهایت به بن بست می خورد، چون عقل روشنگری که می کوشد همه چیز را فراچنگ آورد، همواره با وضعی استثنایی روبرو می شود که از هنجارمندی آن فراتر می رود. به عبارت دیگر، مدرنیته ای که می کوشد مشروعیت خود را بر بداعت و تازگی استوار سازد، نمی تواند امر تازه و بدیع را که در هیئت امر استثنایی بر او ظهور می کند، هنجارمند سازد.

🖇چنین است که عقل روشنگری همواره باید با تناقض سر کند. و دست آخر در شرح گیلسپی، مدرنیته تناقضی را به ارث می برد که در دوران مسیحی وجود دارد و وجودشناسی نومینالیستی آن را بر آفتاب می-افکند: تناقض بین ارادة مطلق خداوند و ارادة بشری. در این دوران، رستگاریْ مسئله است و اراده راه حل، اما آیا راه حل را باید در ارادة خداوند جست که از طریق لطف شامل حال انسان می شود، انسانی که بار گناه اصلی کمرش را خم کرده است، یا این راه حل را باید در ارادة انسان جستجو کرد، انسانی که به دلیل آزادیِ اراده از رحمت خداوند محروم شده و با توسل به همین آزادی باید به رستگاری دست یابد. این تناقض در مجادلة لوتر و اراسموس نمودار می شود که اولی به ارادة مطلق خداوند تکیه می زند و دیگری می کوشد جایی برای ارادة انسان بیابد. در شرح گیلسپی، چون مدرنیته نمی تواند خود را از وجودشناسی نومینالیستی رها سازد، در چنبرة موجودات باقی می ماند و می کوشد با حذف خداوند از سه پایة الهیاتیِ خدا، انسان و طبیعت، این مسئله را حل کند.

🖇اما از عهدة حل مسئله برنمی آید و این تناقض در هیئت مجادلة هابز و دکارت دوباره آشکار می شود. هابز انسان را فاقد اراده و آزادی و موجودی تماماً طبیعی می داند و دکارت قائل به ساحتی الوهی نیز می شود تا بتواند آزادی و اراده را حفظ کند. نهایتاً این تناقض به روشن ترین وجهی در سومین قضیة جدلی الطرفین کانت برای سومین بار آفتابی می شود: تناقض قلمروهای آزادی و ضرورت، که هر دو را باید با هم داشت ولی این هر دو با هم آشتی ناپذیرند.

🖇تقلیل مدرنیته به ریشه های الهیاتی، مدرنیته را دچار فروبستگی می کند و جهان شمولیتِ عقل مدرن را از آن می ستاند. در نظر لوویت، مدرنیته نه دوران یا اپوخه ای مستقل از دوران های باستان و مسیحی، بلکه زائده-ای است بر عناصر عقل و وحی. لوویت به اذعان خود، در باب آگاهی تاریخی غرب سخن می گوید و علاوه بر نفی جهان شمولیت این آگاهی، خود این آگاهی را نیز چیزی مغلوط و مغشوش می انگارد. اشمیت نیز به همین منوال مدرنیته را در مقام عصر خنثی سازی مردود می شمرد و عقل روشنگری را ناتوان از فراچنگ آوردنِ تمامیتِ واقعیت می داند. مدرنیته دگرآئین است و این آئین، یعنی الهیات یهودی-مسیحی، مختصِ زمینه و زمانة غربی است. حتی هانس بلومنبرگ، در مقام مدافع پرشور مدرنیته، این دوران را بدون مسیحیت «اندیشه ناپذیر»تلقی می کند. بنابراین برای اندیشیدن به مدرنیته، ناچار باید به مسیحیت اندیشید.

🖇حتی بلومنبرگ نیز قائل به پیشرفتی از میتوس به لوگوس نیست و از از این حیث با طرفداران عقل جهان شمول روشنگری درمی افتد. بدین سان وقتی الهیات یهودی-مسیحی را مقدمة ضروری ظهور مدرنیته تلقی می کنیم، مدرنیته را فرومی بندیم و آن را تخته بندِ زمینه و زمانه ای می کنیم که ماهیتاً غربی است و نه جهان شمول. این فروبستگی مخصوصاً از آن رو خود را در مقام پیامد ناخواستة این مجادله (بویژه در نظر بلومنبرگ) آشکار می سازد که مدرنیته در مقام پیامد، نمی توان خود را از فرایندِ منتج به خود جدا کند و از این فرایند استقلال یابد. اگر مدرنیته را فروبسته و محلی و نه جهان شمول تلقی کنیم، ناگزیر باید به امتناعِ تکرار تجربة مدرنیته در زمینه ها و زمانه هایی گردن نهیم که فاقد این پیش زمینة الهیاتی هستند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره چهاردهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

06 Nov, 08:46


📰نجوم اسلامی یعنی علم ستاره‌شناسی موجود در جهان اسلام در گذشته، طب اسلامی یعنی علم پزشکی موجود در جهان اسلام در گذشته، فلسفه‌ی اسلامی یعنی فلسفه‌ی موجود در جهان اسلام در گذشته، هنر اسلامی یعنی هنر موجود در جهان اسلام در گذشته. هر کس در حد مدرسه دستور زبان خوانده باشد می‌داند که فرق «درِ سبز» و «درِ باغ» این است که در مورد اولی می‌شود گفت «این در، سبز است» و در مورد دومی نمی‌شود گفت «این در، باغ است». به ساختار نخست ساختار وصفی و به ساختار دوم ساختار اضافی می‌گوییم. صورت ظاهری تعبیر اسلامی سبب شده عده‌ای تصور کنند می‌شود گفت این علم/فلسفه/دانش/هنر اسلامی است به این معنا که غیردینی نیست، در صورتی که در حقیقت آن علم/فلسفه/دانش/هنر متعلق به تاریخ سرزمین‌های مسلمان‌نشین است. هنگامی که دلالت درست و دقیق این ساختار در جامعه آشکار بشود بی‌گمان یکی از پشتوانه‌های شیوع و پذیرش گفتمان علم و دانش اسلامی برداشته خواهد شد و بحث در اسلامی‌سازی علوم یا نسبت فلسفه‌ی اسلامی و فلسفه‌ی جدید و مانند این‌ها در مسیر هموارتری قرار خواهد گرفت...

🔖متن کامل: 6800 کلمه
زمان مطالعه:34 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

05 Nov, 17:30


🖊نگاهی به کتاب سه تقریر از مدرنیته

📚تقریرهای مدرن از مدرنیته

📥رضا بهارلویی

🖇مدرنیته آن گونه که ماکس وبر، لئو اشتراوس و دیگر اندیشمندانی که در این خصوص تامل کرده اند ،به دورانی اطلاق می‌شود که با به پایان رسیدن و فروپاشی سده‌های میانه و اندیشه مدرسی پدیدار شد. در واقع به باور برخی از اندیشمندان مدرنیته در گسست از جهان ماقبل خود متولد شد و از این جهت دارای وجهه تمایزهای مهم و بنیادینی با دنیای قبل از خود است. از دیدگاه اقتصادی، مدرنیته با زوال فئودالیسم و ظهور فرهنگ بورژوایی قابل شناسایی است، فرهنگ تولیدی که ماکس وبر ریشه های آن را در نهضت اصلاح دینی آلمان میدید. بعضی چون مارشال برمن، مدرنیته را در تقابل با جوامع سنتی مورد بحث و تحلیل قرار می‌دهند و در زمره خصلت‌های اساسی این پدیده نوظهور به تحرک، پویایی، تغییر، نوآوری و توسعه اشاره می‌کنند. گفتمان تئوریک مدرنیته از سده شانزدهم آغاز شد و در عصر روشنگری به اوج خود رسید.

🖇در نگاه روشنگری، عقل و خرد زمینی خاستگاه هرگونه دگرگونی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی قلمداد شد. بعضی مبدأ ظهور مدرنیته را رنسانس و برخی آن را با ظهور فلسفه روشنگری مقارن می‌شمارند. اکثریت پژوهندگان تاریخ، اندیشه دکارت را پایه‌گذار فلسفه مدرنیته و کانت را طراح عرصه‌های مستقل اندیشه، عمل و ابداع خودبنیاد سوژه اندیشنده معرفی کرده‌اند. رهبران سیاسی مدرنیته، عقل را سرچشمه ترقی اجتماعی قلمداد کرده و مدعی شدند در سایه عقلانیت است که می‌توان نظام اجتماعی عادلانه و برابری طلب را جانشین رژیم‌های استبدادی متقدم کرد. همین باور بود که زمینه انقلاب های دموکراتیک فرانسه و آمریکا را فراهم آورد. بعضی گفته‌اند که جوهر مدرنیته را می‌توان در اعلامیه استقلال امریکا و نیز اعلامیه حقوق بشر فرانسه به وضوح ملاحظه کرد.

🖇پل دومان، منتقد ادبی بلژیکی- آمریکایی در جایی درخصوص درمورد مدرنیته بیان می کند که: مدرنیته میل رسیدن به شروع جدیدی است همراه با خواست ازمیان برداشتن هرآنچه ازقبل وجود داشته. به به نظر می رسد منظورپل دومان ازاین گفته این است که هربارکه ما درباره مدرنیته سخن میگوییم ضرورتا از”نو” دربرابر “کهنه” و “حال” در برابر”گذشته” صحبت می کنیم. وازاین نظر، مدرنیته همواره به منزله مفهومی پویا وروندی سیال تجلی یافته است.

🖇 مدرنیته در عین حالی که بسیاری از وجوه مثبت آن نظیر؛ استدلال گرایی و دفاع از عقلانیت، آزاد اندیشی و دفاع از حقوق و حق مشارکت انسان ها، پیدایش نظام ها و ساز و کارهای مدنی و سیاسی جدید و از بین بردن ارزش های موروثی و استبدادی، پیشرفت های علمی، صنعتی و تکنولوژی و بالا رفتن سطح زندگی و رفاهی مادی و ... قابل انکار نیست، اما در گذر تاریخ خود با چالش های متعددی روبرو بوده است و مورد انتقاد مکاتب فکری متعددی قرار گرفته، از برخی از پیامدهای مدرنیته که مورد انتقاد جدی است میتوان به : نسبیت گرایی و بحران های معرفتی، پوچ انگاری، ، گسست های اجتماعی،‌بحران های اقتصادی، تعمیق نابرابری و تقسیم انسان ها به فرادست و فرودست، بحران های جدی و نگران کنده زیست محیطی، بحران های سیاسی، تجاوز و استثمار، پروراندن نظام های توتالیتر، جنگ های جهانی، فجایع و کشتارهای عمومی اشاره کرد.

🖇در همین جهت پس از جنگ جهانی دوم و ظهور نظام های توتالیتر چپ و راست تعدادی از متفکرین و اندیشمندان به بازخوانی تاریخ مدرنیته اقدام نمودند، در این خوانش انتقادی مدرنیته جریانات فکری مختلف با عطف نظر به هسته مرکزی امر مدرن تلاش کردند تا در سه جایگاه خروج ، اعتراض و وفاداری رابطه خود و اندیشه هایشان را با مدرنیته مشخص نمایند، از یک طرف متفکری مانند لئواشتراوس و شاگردانش با اعلام این امر که بحران مدرنیته ، بحران در فلسفه سیاسی است سعی نمودند تا با احیای فلسفه سیاسی کلاسیک به این بحران جواب داده و علاوه براین برای نسبیت گرایی و نهیلیسم پیچیده ی دوران مدرن جوابی درخور بیابند، از طرفی دیگر اندیشمندی مانند مک اینتایر با احیای فضیلت گرایی ارسطویی سعی در اعتراض نسبت به برخی از روندهای فکری جهان مدرن داشت، و از سمت دیگر متفکری مانند هابرماس که بزرگترین فیلسوف باقی مانده از مکتب فرانکفورت است در راستای تئوری خود با عنوان «مدرنیته راه بی پایان» سعی در احیای نظام فلسفی و بازسازی هسته عقلانی و ارتباطی مدرنیته نمود، دراین میان البته جریان پست مدرن با اندیشمندانی چون لویاتار سعی در ساخت گشایی فراروایت مدرنیته داشتند و یا اندیشمندی چون میشل فوکو در آثار خود سعی نمود تا شیوه های انقیاد و تولید سوژه در تفکر و کارکردهای اندیشه مدرن را نشان بدهد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره چهاردهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

05 Nov, 11:20


📰رشد اقتصادی و افزایش تعداد تحصیل‌‏کردگان دانشگاهی زمینه لازم را برای گسترش و تأسیس نهادهای جدید علوم سیاسی فراهم کرد، به‌‏ویژه آنکه اهمیت کیفی‌‏گرایی در آموزش عالی از اوائل دهه 1350 جدی گرفته شد. از نظر رشد می‏‌توان گسترش فعالیت‌‏های مرکز مطالعات عالی بین‌‏المللی در دانشگاه تهران را مورد توجه قرار داد. از نظر تأسیس هم می‏‌توان به تأسیس «مرکز تحقیقاتی و مطالعاتی علوم سیاسی» اشاره کرد. پیشنهاد شده بود که این مرکز به‌‏عنوان مؤسسه‏‌ای وابسته به وزارت علوم و آموزش عالی درباره مسائل سیاسی ایران؛ شوروی و اروپای شرقی؛ چین و آمریکای لاتین؛ مجموعه جهان سرمایه‌‏داری صنعتی؛ نقد و سنجش ایدئولوژی‏‌های معاصر؛ و جنبش‏‌ها و نظام‌‏های جدید سیاسی تحقیق کند. جالب آنکه نام عنایت‌‏الله رضا و ابوالفضل قاضی به‌‏عنوان دو نفر از اعضای هیئت امنای آن به‌‏چشم می‏‌خورد. بااینکه راه‌‏اندازی این مؤسسه پژوهشی نقطه عطفی در تاریخ علوم سیاسی کشور محسوب می‏‌شود، نگرانی از وضعیت جوانان و گرایش آنان به فعالیت‌‏های مخالفت‌‏آمیز آشکارا از مهمترین دلایل تشکیل چنین مرکزی بوده است...

🔖متن کامل: 5800 کلمه
زمان مطالعه:29 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

04 Nov, 14:42


🖊نقدی بر روش‌شناسی تالیفات و پژوهش‌های هانری کربن

📚عبور از سنت تفسیری شیعه

📥احمد بستانی

🖇رویکرد هرمنوتیک هانری کربن را می‌توان شکلی از هرمنوتیک فلسفی دانست که نه تنها انتولوژیک، بلکه آن چیزی است که من هرمنوتیک کیهانی می‌خوانم. این هرمنوتیک هرچند بهره‌های فراوانی از هایدگر و پدیدارشناسی گرفته در نهایت در بسیاری موارد از آن جدا می‌شود. هرمنوتیک کیهانی کربن به گمان من دست‌کم سه ایراد اساسی دارد و ازاین روی برای درک و تفسیر سنت اسلامی و حتی اندیشه ایرانی شیعی کفایت و صلاحیت لازم را دارا نیست. این سه ویژگی به شدت با یکدیگر مرتبط هستند و ریشه مشترکی دارند.

🖇اسلوب تفسیر کربن خالی از هرگونه بعد انتقادی است. در واقع می‌توان گفت کربن رویکرد هرمنوتیکی خود را تا حد زیادی از همان ماده و موضوع پژوهش خود اخذ کرده است. یعنی او بر مبنای همان اسلوب و در همان سطحی به موضوع بحث خود می‌نگرد و آن را می‌کاود که اندیشمندان مورد بحث او به موضوعات مدنظر خود پرداخته‌اند. بدین معنا نگرش کربن فاقد آن چیزی است که مورخان فلسفه آن را برتری مورخ نسبت به موضوع مطالعه خود نام نهاده‌اند. مورخ فلسفه به دلیل موقعیت برتری که نسبت به سوژه مطالعه خود دارد می‌تواند چیزهایی را در یک نظام فلسفی ببیند که حتی خود فیلسوف از آن آگاه نبوده است. پیر اوبنک به تفسیر هایدگر از نقد اول کانت اشاره می‌کند که از تعبیر «کاربرد خشونت» در فهم نظام‌های فلسفی سخن گفته است تا به وسیله ان شور درونی پنهان متن آشکار شده و ناگفته و نا‌اندیشیده‌های آن هویدا گردد. هرمنوتیک کربن اما کاملا برعکس به منطق دنیای قدیم و اندیشه کلاسیک اسلامی تن می‌دهد و از همین روی توانایی فاصله‌گیری انتقادی از متون را ندارد.

🖇خود کربن البته به این نکته آگاهی کامل دارد و از آن تحت عنوان «مسئولیت پدیدارشناس» یاد می‌کند. او حتی در مکاتبات با ایوانف به صراحت اذعان دارد که به گونه‌ای اسماعیلیه را مطالعه کرده‌ام که گویی خودم اسماعیلی هستم. تمایز میان دو گونه هرمنوتیک «احیای معنا» و «کاهش توهم» از سوی پل ریکور در این زمینه اهمیت فراوانی دارد. هرمنوتیک فلسفی در معنایی که هایدگر و گادامر بحث می‌کنند و همچنین پدیدارشناسی دین در قطب احیای معنا قرار می‌گیرند و بعد انتقادی در آنها چندان قوی نیست. با این وجود همان‌طور که ریکور توضیح می‌دهد پدیدارشناسی امر قدسی هرچند بر میزانی از همدلی و مشارکت در ایمان دینی تاکید می‌ورزد، به تعلیق باور دینی و نوعی از فاصله‌گیری از آن باور دارد و آن را به شکل مطلق نمی‌پذیرد. به بیان دیگر وجود میزانی از همدلی برای هرمنوتیک ضروری است اما بحث کربن فراتر از همدلی است؛ مسئولیتی است که باید بار آن را به دوش کشید.

🖇کربن نه تنها به معنای مدنظر هابرماس به «نقد ایدئولوژی» باور ندارد، بلکه حتی همانند گادامر و شلایرماخر به سوء‌تفاهم یا بدفهمی در تاویل نیز اشاره نمی‌کند و اساساً هیچ گونه ابزار انتقادی برای تشخیص کژفهمی‌های هرمنوتیک عرضه نمی‌کند. اما نکته مهمتر این است که در نگرش تفسیری کربن اصولا میزانی از فاصله‌گیری که مستلزم هر متنی است در نظر گرفته نمی‌شود. همان‌طور که ریکور توضیح داده است، در بطن مفهوم متن نوعی «تثبیت نوشتاری» نهفته است و گفتار هنگامی که تثبیت می‌گردد از نیت نویسنده و شرایط خلق آن فراتر رفته و مستعد قرائت‌های گوناگون می‌شود. متن ادامه شرایط گفتگو نیست بلکه گسست از آن است زیرا امکان مواجهه حضوری و تشریح و توضیح بیشتری وجود ندارد. از نظر ریکور این امر موجب شده است که نوعی «لحظه انتقادی» در دل مفهوم متن وجود داشته باشد. زیرا نوعی فاصله‌گیری لازمه تبدیل گفتار به متن است. نگرش تفسیری هانری کربن اما نمی‌تواند این نوع از فاصله‌گیری حداقلی را بپذیرد.

🖇درک غیرزبانی یا فرازبانی کربن از مفهوم رمز و فراتر بردن آن از الزامات زبانی راه را برای نوعی نگرش غیرانتقادی به هرمنوتیک می‌گشاید. کاربرد همین اسلوب در نوشته‌های کربن و شاگردان او موجب شده است تا در عمل نیز این دسته متون فاقد توانایی ارزیابی انتقادی و پالایش سنت اسلامی-ایرانی را داشته باشند. این امر موجب شده است که کربن به عنوان نمونه ایرادهای سنت تفسیری شیعه را نادیده بگیرد. گرایش‌های غالی و افراطی در درون تشیع که مطرود امامان شیعه نیز بوده‌اند را نه تنها نقادی نمی‌کند بلکه سرشت شیعه را بر آن استوار می‌سازد. کژفهمی‌های علمای شیعه و حتی اختلافات درونی میان فلاسفه، متکلمان و عرفا را به کلی نایدیده بگیرد و الی آخر. باطن‌گرایی افراطی او موجب شده است که باطن واحدی را مفروض کرده و هرگونه تعارض و اختلافی در درون سنت ایرانی را به سود آن باطن مفروض تفسیر کند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

04 Nov, 10:36


📰بخشی از خودشناسی و بازگشت به خویش در هر واحد جمعی و سامان بشری مطالعه و شناخت وطنی ا‏ست که آن جمع برای خود انتخاب کرده است. طبیعی است مصداق این اصل بشری برای ما ایرانیان شناخت ایران است. اما در زمانة حاضر گیجی غریبی به سراغ مردم ما آمده و موجب شده که در دو سدة گذشته ایران بازیگریِ متناسبی را که با توانش و جایگاه سازگار باشد از وی تا بدان‏جا دریغ شود که شدیداً از چرخة زندگیِ بازیگرانه هم در سطح ملی و هم در سطح بین‏‌المللی کنار زده شده است. نگارنده یکی از علل مهم این وضعیت را نبود یک ایرانشناسی استوار می‏‌دانم. بی‌‏توجهی به امر ایرانشناسی یکی از مصداق‌‏های عدم رعایت ادب در چند حوزه است؛ خودشناسی، وطن‏‌دوستی، و حتی ادب قانون عقل کشورداری و جهانداری. روانشاد محمدعلی اسلامی نُدوشن در مجلة یغما در فروردین 1339 می‏‌نویسد: «آنان که ایران را می‌‏شناسند، هیچ‏گاه از او امید برنخواهند گرفت» آیا استاد با این گزاره به طور غیرمستقیم گلایه نمی‏‌کند که در زمان نگارش مقاله به زعم وی ما نه فقط ایران را نمی‌‏شناسیم، بلکه به دلیل نشناختنش از آن امید برگرفته‌‏ایم...

🔖متن کامل: 4400 کلمه
زمان مطالعه: 22 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

03 Nov, 16:56


🖊کربن نموداری از تجربه‌های معنوی و پژوهش‌های باطنی است

📚منادی مشرقیان جهان

📥الکساندر واسیلینف/ مترجم سید امیرحسین اصغری

🖇هانری کربن به شکل ممتازی این پیش‌فرض را ثابت کرده است که وی همانند افلاطون، ماهیت زمان را در «حضور» ماورای الهی در «آن ازلي» درک کرده است. اما مهم‌تر از آن در این تحقیق ثابت کردیم که از نظر کربن، میان حضور ماوراي ازلی، «آنِ ازلی» و انسان، رابطه‌ای ناگسستنی وجود دارد. هم چنین به روشنی دریافتیم که هدف کربن از تفسير نظرات متفکران مسلمان در حول مسألة زمان، همواره این بوده است که در هر شخص واحدی، هم زمانی همة زمان‌ها در آگاهی اسطوره‌ای تحقّق پیدا می-کند.

🖇در ديدگاه کربن، لحظات زمان چیزی جز حالات متوالی درونی انسان نیست. هم چنین می توان گفت که به طور واضح یکی از مهم‌ترین نظرات کربن مطابق نظر ملاصدرا بیان شده است که تقسیم زمان به گذشته و آینده، امری ذهنی است و انسان از حیث ذات خود، برتر از زمان است و در زمان نیست، بلکه زمان در انسان است. در نتیجه، کربن از قیدهای تصورات مفروض در مورد زمان خطی خارج شده است و مطابق تفکّرات حکما و عرفای مسلمان بزرگ، در اقلیم‌های صورت‌های ازلی جدید وارد شده است که در آن‌ها، اوّلویت تاریخی به اوّلویت مکانی مبدل می‌شود.

🖇به نظر کربن این تأویل عرفانی- اسطوره‌ای در مورد زمان و ادراک «اکنون حقیقی»، امکان هم‌زمانی با جامعیت واقعیت را به ما می‌دهد. همان‌طور که ملاحظه می‌کنیم، کربن در نزد مؤلّفان بزرگ مسلمان، اتحاد با حقایق ازلی را در خلال این هم زمانی با «اکنون» یا با «آنِ ازلی» غیر قابل تقسیم می‌یابد؛ امّا این هم‌زمانی تنها وقتی امکان دارد که سالک معنوی از خلال تمامی تحولات نفس عبور نماید و مجدداً به «آن» یا ائون مبدل شود؛ یعنی به حالت اولیة ماوراي ازلی خود بازگردد که در آن با ذات الهی خویش در وحدت تام قرار داشت.

🖇آن چه از تحلیل های کربن برای ما اهمیت دارد این است که هنگامی که وی از تأخر یک زمان بر زمان دیگر سخن می‌گوید، در حقیقت مراد وی این است که تنها باید به زمان در تمامی انواع خود، به عنوان حالتی از نفس نگریست. وی مشابه این استنتاج را در مورد تاریخ، چه ارضی و چه آسمانی نیز مطرح کرده است و آن‌ها را حالات نفس دانسته است. تحلیل عمیقی که کربن در مورد درجات هفت‌گانة دور نبوت بیان کرده است نیز برای ما ارزش خاصّـی دارد. این درجات، تاریخ قدسی یعنی تاریخ الهی و سـرّی بشر را پدیـد می‌آورند. کربن تأکید می‌کند که «زمان مندی» را نمی‌توان به هیچ وجه مترادف مفهوم متداول «تاریخ‌مندی» به شمار آورد. وی برای اثبات این دیدگاه خود از معنویت اسلام ایرانی استفاده کرده و نشان داده است که چگونه در معنویّت اسلام ایرانی این دوگانگی از طریق زمان حقیقی و قدسی حوادثِ عالم غیب، حل گردیده است. لازم به ذکر است که «مکان» این حوادث، همان نفس است.

🖇وجود «عالم مثال» در نظر کربن اهمیت ویژه‌ای دارد؛ یعنی عالمی که در آن تمامی تحوّلات در مقامات طولی وجود رخ می‌دهند. البته مشاهده کردیم که تمامی حکما و عرفای مسلمان، وجود این عالم میانی را نپذیرفته‌اند، اما بر اساس نظر کربن، بدون وجود این عالم، توضیح و شرح نحوة انتقال در میان مقامات وجودی و عوالم مختلف از عالی به دانی (سفلی) و برعکس آن امکان‌پذیر نیست. به نظر می‌رسد که در پایان کار، در هم‌زمانی کامل حقيقت با خودش و در جامعیت واقعیت؛ واقعیتی که همة اعتبارات عقلی نسبت با آن، تنها سايه هايي به شمار می آیند و تمامی مقامات وجودی، تنها کوششی فکری برای ايـجاد ساختاری از واقعيت که قابل تعریف نیست، محسوب می شوند.

🖇هانری کربن در جستجوی مفهومی برای زمان است که موافق با علم وجودی عالم مثال و جسم لطیف انسانِ باطنی باشد؛ چراکه وی کاملاً آگاه است که نفس انسان پیش از بازگشت به حالت ماوراي ازلی خود و پیش از آن‌که به وحدت تام با ذات الهی برسد، به ناچار باید از تحوّلات بی‌شماری عبور کند که به معنای زمان ها، مکان‌ها و تاریخ‌های متعدد است. نظریة قاضی سعید قمی در مورد مقدار زمان، مکان و مادة هر شخص، نزد کربن دارای اهمیت خاصّی است. همین طور بسیار لازم است به این مطلب اشاره کنیم که کربن به این دلیل اهتمام زیادی به عالم مثال دارد که این عالم، ابزار ضروری ذهن برای عبور از زمان است و چنان که بارها بیان کردیم، زمان فاصله یا تأخّر از ازلیّت به شمار می‌آید. اما لازم است مجدداً تکرار کنیم که هدف نهایی، خلاص نفس از وهم تنزّل از حالت ماوراي ازلی او است؛ یعنی حالتی که در وحدت تام با ذات الهی بوده است.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

03 Nov, 09:25


📰نظریه ‌افول آمریکا اکنون به حوزه‌های اقتصاد سیاسی و اقتصاد بین‌الملل راه یافته و برآمدن قدرت‌های نوظهور اقتصادی و ژئوپلیتیک در دهه گذشته از دلایل مهم تغییر در معادلات جهانی است. بریکس و سازمان همکاری شانگهای تبدیل به دو نماد اصلی درخواست برای چندجانبه‌گرایی بین‌المللی شده‌اند. تجدیدنظرخواهی در نظم جهانی تنها محدود به حوزه سیاست بین‌الملل نیست و جست‌وجوی راه‌های تازه برای خروج از سلطه دلار از سوی کشورها آغاز شده است. تسلیحاتی شدن دلار به‌عنوان ابزار رهگیری مبادلات اقتصاد بین‌الملل و امکان اعمال تحریم‌ها باعث شده تا کشورهای تحت تحریم در پی یافتن راه‌های تازه برای دادوستد فرامرزی، بدون واسطه دلار هستند. امروز نقش نهادها و سازمان‌های بین‌المللی پاسدار نظم جهانی لیبرال مانند بانک جهانی، و صندوق بین‌المللی پول مسئول گسترش نظم لیبرال در جهان، کمتر از گذشته شده است. در سال‌های گذشته نمونه‌های بسیاری از ناکارآمدی یا تضعیف نهادهای بین‌المللی در حوزه‌های گوناگون دیده شده است که برای نمونه می‌توان به بی‌عملی در برابر کشتار وسیع در غزه اشاره کرد...

🔖متن کامل: 4200 کلمه
زمان مطالعه: 21 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

02 Nov, 12:52


🖊باطنی‌گری بر خلاف ظاهرش پروژه‌ای سياسی است

📚پروژه سیاسی باطنی‌گری

📥حسن انصاری قمی

🖇جريان های باطنی بر خلاف ظاهرشان عموما پروژه هایی سياسی بوده اند. نوعی مقابله و عصيان بر جريان مسلط سياسی و الهياتی. فرض اين جريان ها اين است که تفسير جريان مسلط تنها موافق با ظاهر شريعت و متن مقدس است و معانی باطنی آنها را ناديده می گيرد و يا به حاشيه می برد. بنابراين جريان های باطنی و عرفانی که در پيرامون قرائت های رسمی و در برابر آنها رشد می کنند به تأويل متن مقدس در راستای ارائه معنایی باطنی دعوت می کنند. اين خود يک بار سياسی و اجتماعی بسيار قوی دارد. يعنی ايدئوژی باطنی گرا و تأويلی در برابر مشروعيت قدرت و تفسير مسلط قرار می گيرد و آن را به چالش می کشد. جريان های باطنی معمولا در آغاز ضد نظام سلسله مراتبی حاکم می ايستند و مرجعيت رسمی نهادهای مذهبی را به چالش می کشند اما خود به نوعی و به تدريج به سلسله مراتب بديلی فرا می خوانند که جای قدرت خليفه/شيخ الاسلام می نشيند. قطب، شيخ، رکن چهارم، باب و امثال اين مفاهيم مرجعيت های بديل طرق عرفانی و باطنی و غاليانه اند.

🖇در تفکر عرفانی و باطنی برای درک باطن و تأويل متن مقدس و همچنين تضمين "نجات" باطنی و دسترسی به "معرفت" بايد به واسطه ای تکيه کرد و از او "راه" را خواست و هدايت گرفت. از نقطه نظر بُعد الهياتی اين واسطه در حقيقت واسطه تأويل متن مقدس و فهم باطن شريعت و راهيابی به حقيقت است. بايد به واسطه "قطب" سالک طريقت شد. واسطه نجات از بعد متافيزيکی واسطه وجود و فيض و "آب حيات" هم هست. خدای دست نايافتنی از طريق واسطه فيض نه تنها شناختش ممکن می شود بلکه اصلا فيض وجودش تنها از طريق واسطه هاست که به ساير مخلوقات می رسد. تشيع غاليانه و باطنی همچون تصوف لايه ها و رگه های متفاوت و متنوعی از اين انديشه را در خود داشته است. تشيع امامی خط اعتدالی با وجود قبول جايگاه برتر امامان شيعه به عنوان واسطه لطف الهی و دارای عصمت با هرگونه ارتقای امام در جايگاه خداوندی و "تفويض" مخالف بوده است.

🖇در جريان اعتدالی تشيع امامی، شريعت و ظواهر متن مقدس مرجعيت دارند. در اين ديدگاه امام معصوم برای تفسير شريعت و تضمين حفظ آن وجودش ضروری است و "لطف" قلمداد می شود. فقيه در مقام فهم اجتهادی شريعت و در غيبت امام به تبع مرجعيت پيدا می کند. فقيه بدين معنا در زمان غيبت جانشين امام است. نظريه ولايت فقيه در واقع نظريه جانشينی (نيابت) امام است در زمان غيبت. در مقابل در ديدگاه های باطنی، تأويلی و يا صوفيانه "شيخ" و يا قطب و يا "باب/حجت" جای "امام" را می گيرد. در ديدگاه های افراطی اين جريان ها شريعت جای خود را به طريقت و يا تأويل می دهد. در برخی از اين جريانات تأويلی و باطنی، شريعت تنها ضرورت دوران "ستر" است و بعد از آن نوبت به دوران "کشف" حقيقت و "ظهور قيامت" می رسد.

🖇خط اعتدالی تشيع در طول تاريخ با اين نوع تفاسير که شريعت را به حاشيه می راندند و يا بر نسخ آن حکم می راندند مخالف بوده است و جوهره ديانت را در تعبد به شريعت و ظاهر متن مقدس در عين اعتقاد به ضرورت اجتهاد و تفسير می دانسته است. با وجود اينکه طرق صوفيانه و يا باطنی از لحاظ نظری سياسی قلمداد نمی شوند اما درونمايه سياسی آنها را بايد در پرتوی ديدگاهی که درباره شريعت و تأويل و مرجعيت دارند فهميد. در واقع با پيشنهاد دادن مرجعيت و مشروعيتی جانشين، اين نظام های معرفتی و باطنی به شدت معطوف به امر سياسی و قدرت اجتماعی و سياسی اند. در عمل هم در طول تاريخ عموما از بستر طرق ساده اوليه صوفيانه و يا عرفانی به تدريج شاهد بروز طرق پيچيده و دارای ساختارهای سلسله مراتبی بوده ايم که گاهی عملا هم دعوی به دست گرفتن قدرت سياسی را داشته اند.

🖇در حقيقت به جای خليفه، شيخ صوفی داشته ايم و به جای سلسله مراتب فقيهان و شيخ الاسلامان و مفتيان سلسله مراتبی به شدت فروبسته تر از اقطاب و مراتب مختلف صوفيانه و باطنی تجربه کرده ايم. در نظام فقه و شريعت، نجات در پرتوی ايمان به "ضروريات دين" و نظام الهياتی و عمل به شريعت ممکن است و فقيه تنها با اجتهادش عمل به شريعت را برای مقلدان و غير مجتهدان تسهيل می کند اما در نظام های باطنی نجات نه عمل به شريعت بلکه تنها در پرتوی تمسک به "شيخ" و "قطب" و "ولی" و "باب/حجت" معنا می يابد. برای دستيابی به نجات و معرفت خدا بايد از سلسله مراتب باطنی و معنوی گذر کرد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

02 Nov, 07:43


📰با توجه به این‌که مبانی حقوق مدرن در ایران با استقرار مشروطیت تکوین یافت و با توجه به این‌که نظام حقوقی جدید، نظامی مبتنی بر عرف بود که برای نخستین بار در تاریخ حقوق ایران تکوین یافت، تحلیل و تفسیر چگونگیِ این تحول نظام حقوقی ایران از حقوقِ قدیم که مبتنی بر شرع بود به حقوقِ جدید که عرف‌محور بود، محتاج نظریه‌ای است که با ابتناء بر آن نظریه بتوان چرایی و چگونگیِ این تحول مهم تاریخی را که از قضا در حوزۀ حقوق رخ داد، تحلیل و تفسیر نمود. ضعف نظام حقوقی ایران، ضعف تدوین مبانی نظری و به عبارتی نظریه‌پردازی در خصوص چگونگیِ تدوین نظام جدید حقوقی در ایران است و مولف فاضل و کوشای اثر، حتماً، به این موضوع علم دارند. به نظر می‌رسد برای رفع این نقیصه، باید مولف محترم از حوزۀ نقل وقایع به تحلیل و نظریه‌پردازی عزیمت نموده و رنج نظریه‌پردازی را صرف تقویت مبانی نظریۀ حکومت قانون در ایران می‌نمودند. با تحقق مشروطیت ایران و تصویب قانون اساسی، نظام قدیم حقوقی ایران به جدید متحول شد و راه بازگشت به گذشته برای همیشه بسته شد...

🔖متن کامل: 3800 کلمه
زمان مطالعه: 19 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

31 Oct, 12:05


🖊ترجمه مدخلی در دانشنامه زیبایی‌شناسی و فلسفه هنر

📚معنای موسیقایی عرفان ایران

📥هانری کربن/ مترجم انشاءالله رحمتی

🖇وظیفه عارف سخن گفتن از ناگفتنی است و این حکایتی است که آنچه را «تاریخ» می‌نامیم، متزلزل می‌سازد. بهتر است آن را فراتاریخ بنامیم، زیرا واقعه‌ای که از آن سخن می‌گوید، در مبدا المبادی پیش از هر واقعه ثبت شده یا ثبت‌شدنی در رویداد شمارهای ما، جای گرفته است. حماسه‌نامه عارف،‌حماسه‌نامه غریبی است که به جهان بیگانه‌ای رسیده، و در مسیر بازگشت به خانه خویش، به جهان خویش، قرار دارد. در چنین حماسه نامه‌ای می‌کوشد تا از رویاهای نوعی پیشاتاریخ، پیشاتاریخ جانسخن بگوید. به همین دلیل،‌در حماسه‌نامه‌ای چون مثنوی سخن گفتن از توالی حکایت‌ها، چندان معنایی ندارد، زیرا همه حکایت‌ها رمزی و تمثیلیاست. هیچ‌گونه دیالکتیک بحثی را بدان راه نیست. آن آگاهی فراگیر به گذشته و اینده که این اثر در ورای همه محدودیت‌های گاه‌شناسی ما را بدان دعوت می‌کند، فقط به شیوه موسیقایی به تحقق نهایی خویش می‌رسد. این «کتاب قدسی» مثنوی که غالبا «قرآن پارسی» خوانده شده است، مریدانش را وا می‌دارد که به منظور بیان، نغمه کنند.

🖇به نظرم این معنا درباره ساختار آن ارائه‌های موسیقایی که غالبا به شیوه فی‌البداهه در میان دوستان در ایران روی می‌دهد، صدق می‌کند. نوازندگان با پیش‌درآمد بلندی که طنین آن به آهستگی تشدید می‌شود، آغاز می‌کنند. سپس صدای بشری نمایان می‌شود. چنانکه گویی در لحظه غلیان‌سازی در طنین‌های آهسته آغاز می‌شود و در نهایت در نقطه اوج تاثیر به بالاترین حد خود می‌رسد و سپس به تدریج به سوی سکوت فرود می‌آید و سپس با همراه شدن ساز با این سکوت به پایان می‌رسد. در نهایت همانند آریژهای یک نور دوردست، آن نور که در آن عارف سپیده‌دمان نوین را به انتظار می‌نشیند، محو می‌شود.

🖇آن چیزی که سماع نامیده شده است، البته مشتمل بر چیزی بسیار بیشتر از موسیقی مولانا و طریقه او است. این یادآور کل تاریخ تصوف ایرانی است که در آن برخی اساتید سخت‌گیر، حتی خشکه مقدس، به این سماع‌ها به دیده تردید می‌نگرند، حال آنکه برخی دیگر، در مقابل، با تمام شدت وحدت دلبستگی به مناسک خود به آنها عمل می‌کنند و تاثیر کوبنده‌ای/ ماندگاری بر روی همه ناظران بر جا می‌گذارند. مایلم در میان گروه اخیر از روزبهان بقلی شیرازی یاد کنم؛ روزبهان، هم‌شهری حافظ شیرازی است که حدود دویست سال پیش از حافظ می‌زیسته و قرابت‌های بسیاری میان این دو وجود دارد.

🖇 اما روزبهان در پایان عمرش از گوش دادن به موسیقی خودداری می‌کرد. او دیگر به واسطه صداهای شنیدنی نیاز نداشت، زیرا ناشنیدنی را در قالب موسیقی درونی ناب، استماع می‌کرد. بدین‌سان کل زندگی او، همان ساختار عرضه موسیقی را که هم‌اینک متذکر شدم، تجسم می‌بخشد. شیخ روزبهان در پاسخ به دوستی که از سبب امتناع وی از موسیقی پرسیده بود، می‌گوید: «اکنون من از خدای – عزوجل – سماع می‌کنم، پس از آنچه از غیر او سماع کردم، پرهیز می‌نمایم.»

🖇در این اوج یک تجربه مادام‌العمر، که در آن گوش دل، گوش شخصی باطنی، به اصوات عالم خارج بی‌اعتنا می‌شود – اینها در حقیقت طنین‌هایی است که هرگز به ادراک انسان [پراکنده دل]، انسان پراکنده در امور بیرونی، که به موجب جاه‌طلبی‌های این جهان از خویشتن خویش بریده است، در نمی‌آید. آنچه گوش دل می‌شنود صدا و صوتی از ورای گور است که فقط عده اندک‌شمار خاصان آن را در این جهان شنیده‌اند، تا بدان حد که مرز تیره میان عوالم برای ایشان شفاف شده است.

🖇امیدوارم که این تقدیس موسیقی از سوی عرفان ایرانی، بتواند درک ما از نوعی زیبایی را که در جهان امروز، از سوی جنون/ خشم و خروش تمام‌عیار انکار و ویرانی زیرحمله قرار گرفته است، احیا کند. امیدوارم بتوانیم اهمیت و حضور همیشگی نوعی هنر را که قلمرو مد نیست، درک کنیم. کار کسی مانند مولانا یا روزبهان و همچنین بسیاری دیگر از نمایندگان تاریخ معنوی ایران‌زمین در هر صورت نشانی اساسی از نوعی شخصیت است که فقط یک بار در میان انسان‌ها حادث می‌شود. کسانی که آنها را حقیقتا به این معنا درک کرده‌اند،‌هرگز نمی‌توانند کمترین تصوری از توصیف آنها به منزله انسان‌هایی «در گذشته» در ذهن خویش داشته باشند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

30 Oct, 12:32


📰حمیدی شیرازی با دقت تمام وقایع سیاسی و اجتماعی را دنبال می‌کرد و هرجا که منافع ملی ایران را در خطر می‌دید، شعری می‌سرود. شعر «دوم مارس» سروده‌ای از حمیدی شیرازی است که نام آن برگرفته از تاریخی است که ارتش متفقین خاک ایران را ترک کردند. در قصیده‌ی دیگری به نام «دایگان از مادر مهربان‌تر» بیگانگان را غارت‌گر منابع و سرمایه‌های آن معرفی می‌کند. او به تاریخ ایران تفاخر می‌کند و هشدار می‌دهد که در طول تاریخ ایرانیان تمام متجاوزان را به ذلت نشانده است.مسئله‌ی دیگری که حمیدی شیرازی را بسیار متاثر و خشمگین کرده بود، شورش پیشه‌وری و تلاش او برای الحاق خاک آذربایجان به شوروی با حمایت آن‌ها بود. حمیدی در سروده‌های خود بارها بر جدایی‌ناپذیر بودن خاک ایران تاکید می‌کند و آذربایجان را پاره‌ی تن ایران می‌داند. به طور کلی اشعار سیاسی و اجتماعی حمیدی شیرازی در پاسداشت وطن و مراقبت از این خاک و مردمانش سروده شده ‌است. این شاعر میهن‌دوست همواره هوشیارانه حوادث ایران را تعقیب می‌کرد و با صدای بلند در اعتراض به هر آنچه به ایران آسیب می‌زد، فریاد می‌کشید...

🔖متن کامل: 1800 کلمه
زمان مطالعه: 9 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

29 Oct, 13:31


🖊چرا عرفان سیاسی اقتدارگرايانه نیست؟

📚عرفان و اقتدارگرایی

📥مهدی فدایی مهربانی

🖇من فکر می‌کنم نظریه زوال بر اساس کتاب های چاپ شده در حوزه فلسفه سیاسی اسلام تدوین شده و نسخی بسیار مهم از دوره ای که من بررسی کرده ام را مورد توجه قرار نداده است. بنابراین می توان اذعان کرد که فلسفه سياسي در اسلام هرگز تعطيل نشد و از طرفي آنگونه كه در نظرات فارابي و ابن رشد وجود دارد نيز ادامه نيافت. بنابراين ما مي توانيم از تأسيس انديشه سياسي در ايران بر مبناي انديشه عرفاني سخن بگوئيم. اصلا قصد من در پایان نامه دکتری همین بود که رساله انديشمندان سياسي ميان دوره صفويه و خاصه مكتب اصفهان تا زمان حاضر را مورد بررسی قرار دهم. به عبارت دیگر من در اين رساله در جست و جوي ماهيت انديشه سياسي در متون عرفاني و اشراقي بودم كه متأسفانه غالباً ناديده انگاشته شده¬ بود و همين غفلت، تا کنون ادامه داشته و بدل به مبنايي براي داوري-هاي عجولانه در باب انديشة سياسي در ايران شده است.

🖇نتیجه اصلی آن این بود که بپذیریم يكي از جريانات انديشگي كه تأثير بسياري بر انديشه سياسي در اسلام گذاشت جريان انديشه عرفاني بود كه پس از مدتي به رويكردي مسلط در انديشه سياسي ايران تبديل شد. در واقع انديشه سياسي در ايران از يك دوره زماني بر مبناي انديشه عرفاني استوار شد. اين تأثير پذيري تنها مختص انديشه سياسي نبود. جاذبه و قدرت انديشه عرفاني به حدي بود كه از قرن هفتم به اين سو به عنصر اصلي تمدن ايراني- اسلامي تبديل شد. متأسفانه از آنجایی که پژوهشگران این حوزه از غربی و مسلمان، بنا به سنت متعارف عادت داشتند تا هرگونه بحث در باب سیاست را از زاویۀ حکمتِ عملی در فلسفۀ مشایی در نظر آورند، اساساً توجهی به این متون که از زاویۀ عرفان به نگارش درآمده¬اند نکردند و تقریباً هیچ اطلاعی از این متون نداشتند.

🖇واقعیت این است که در حوزه تمدني اسلام بر خلاف رويكرد ابن رشد، فلاسفه اشراقي رشد و نمو بيشتري يافتند. در ابتدا هرچند آموزه هاي شيخ اشراق سهروردي كه تحت تأثير حكمت خسرواني ايران باستان بود براي عامه مردم و طلاب جوان دانش پيچيده بود، اما صدرالدين شيرازي، اسلوب اشراقي سهروردي را در طرحي مشائي در انداخت و حكمت متعاليه را به عالم اسلام عرضه داشت. انديشه هاي ملاصدرا منظومه اي را بوجود آورد كه ساليان سال بر تارك فلسفة ايراني- اسلامي نقش بست و از يك انسجام منطقي كامل به معني تام و تمام آن برخوردار است. در واقع اين از نقاط قوت حكمت متعاليه است كه به لحاظ روش شناختي يك كوهرنس فلسفي را به نمايش مي گذارد كه هر يك از اجزاء آن، ديگري را تأييد مي كند.

🖇چنين روشي در فلسفه اسلامي بطور حتم تمامي اجزاي يك دستگاه فلسفي را متأثر مي كرد. فلسفه سياسي نيز به عنوان يكي از اجزاي فلسفه اسلامي در اين جريان افتاد و تحت تأثير مشرب فكري صدرالدين شيرازي درآمد. بنابراين انديشه سياسي در عالم اسلام هرگز تعطيل نشد، بلكه از ميان دو جريان كلي انديشگي كه در عالم فلسفي اسلام وجود داشت، يعني جريان اشراقي و جريان مشائي، اولي بر دومي پيروز شد. مسلط شدن جريان اول بدين دليل بود كه توانست با صدرالدين شيرازي، قرائتي عقلاني تر را از خود به نمايش بگذارد و خود را به هيئتي فلسفي عرضه كند. بنابر اين اگر چه به زعم بسياري از انديشمندان حكمت متعاليه صدرا جمع ميان فلسفه اشراقي و مشائي است ، اما درواقع عناصر فلسفه اشراقي در آن غلبه دارد. بالطبع در حوزه فلسفه سياسي نيز ما شاهد تأسيس فلسفه سياسي صدرايي هستيم كه مي توان آن را حكمت سياسي متعاليه ناميد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

29 Oct, 08:29


📰اگر مردم یک جامعه بگویند ما کیستیم، پاسخ آن را در قانون اساسی خود پیدا خواهند کرد. قانون اساسی مانند نخ تسبیح، هویت‌های گوناگون اجتماعی را به هم گره می‌زند و یک امر یکپارچه را پدید می‌آورد. قانون اساسی در جوامعی مانند افغانستان تنها یک مجموعه برای هدایت نهادهای سیاسی نیست، بلکه هم هویت و هم ثبات اجتماعی و سیاسی را به دنبال دارد.چرا تا به امروز این امر مستمر و هویت‌بخش در جامعه افغانستان شکل نگرفته یا اگر در دوره‌های ده یا بیست‌ساله شکل گرفته، چرا و چگونه از هم پاشیده و پایدار نبوده است؟ دو عامل اصلی موجب شده این هویت سیاسی پایدار و این عامل هویت پایدار در جامعه افغانستان شکل نگیرد. نخست عنصر خارجی است؛ یعنی آن چیزی که موجب شده این مسئله شکل نگیرد، تحولات نظام بین‌الملل است.عنصر دوم، تضادهای میان اقوام، مذاهب یا هر پدیده اجتماعی است که یک نوع نظام معنایی به وجود می‌آورد؛ نظام‌های معنایی که با هم ناسازگار و تمامیت‌خواه بوده‌اند و می‌خواستند دیگر نظام‌های معنایی را به شکل خود درآورند یا زبان مذهب یا قومیت آنها را نادیده بگیرند...

🔖متن کامل: 1200 کلمه
زمان مطالعه: 6 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

28 Oct, 18:16


🖊سید حسین نصر: رجال‌الغيب در ذهن و ضمیر عارفان

📚افق غیب‌اندیشی

📥ویلیام چیتیک/ مترجم سید امیرحسین اصغری


🖇سید حسین نصر غالباً به از دست رفتن جهان بيني سنتي اسلامي و ويراني که نظريات علمي درباب جهان در اذهان مسلمانان به بار آورده اشاره مي کند. چنان که وي مي گويد و چنان که براي آشنايان با وضعيت معاصر روشن است، ما با دو نگاه کاملا متضاد به واقعيت مواجهيم، هر چند که بسياري از مسلمانان معاصر ميان باور به خداي اسلامي و باور به عينيت واقعيات علمي هيچ تناقضي نبينند. در سراسر جامعه مسلمانان، متفکران دو دسته اند. يک گروه، که دائما در حال کاهش اند، کم و بيش در جهان بيني سنتي مي زيند. گروه ديگر را، که هماره در حال افزايش اند، مهندسان، دکتران و اصحاب ديگر حِرَف که به سياق غربي آموزش ديده اند، راهبري مي کنند. اين دو گروه به زبان مشترکي سخن نمي گويند و نمي دانند طرف مقابل از چه سخن مي گويد. براي هر گروه ماهيت جهان چنان بديهي است که حتي تصور نمي کنند بشود طور ديگري به جهان نگريست. نصر، در چندين اثر خويش اصول عمده جهان بيني سنتي اسلامي را شرح داده است

🖇 اينجا سعي بر آن خواهم داشت تا برخي از ديدگاههاي اين جهان بيني را تا آنجا که مي توانم به زباني عاري از اصطلاحات فني اسلامي بيان کنم. هدف اصلي من، بيان آراء اساسي نصر پيرامون حقيقت انسان و خصوصاً ارزيابي وي از تفکر جديد است. من نظريات شخصي را بيان مي کنم که تفسير وي از لوازم تفکر اسلامي براي امروز، قوياً ريشه در سنت دارد ــ بسيار بيش از آنچه منتقدانش مي پذيرند. اين که او هميشه به منابع اسلامي مراجعه نمي کند بلکه به افرادي چون فريتيوف شوئُن و آناندا کوماراسوامي ارجاع مي دهد، نمي تواند دليلي بر آن شود که آرائش از پشتوانه ي اسلامي مورد ادعاي او برخوردار نيست. او خطيب نيست که بخواهد بحث خود را با نقل گفته هاي بزرگان دين تقويت کند، بل فيلسوفي است که يکي از روشن ترين بيانهاي بينش عقلي خود را نزد نويسندگان معاصر يافته است.

🖇 البته نصر نه تنها درباره ي اسلام بلکه درباب ساير اديان نيز مي نويسد. او چون شوان و کوماراسوامي مدعي اعتبار جهاني منظري است که او و ايشان "سنتي" مي نامندش و ديگران اغلب "سنت گرايانه" يا "جاودان گرايانه". اين ديدگاه اظهار مي دارد که انسانها هماره و در همه جا واقعيت مبدأ يگانه ي يکتا را شناخته و در سطوح مختلف از آن هدايت يافته اند. انسانيت انسان نه به محدوديتهاي زيستي، اجتماعي و تاريخي نوع انسان، که به دسترسي اي است که انسان به امر نامتناهي و مطلق دارد. اين دسترسي به آدميان اعطا شده است؛ يعني از آن سوي ديگر است و با تلاشهاي خودانگيخته به دست نمي آيد. همين امر ضرورت وجود پيامبران، آواتاراها، بوداها، حکما، شمن ها، و ...، و ضرورت انتقال نسل به نسل هدايت را توضيح مي دهد. نصر و سنت گراها نه هرگز اين نظر نامعقول را داشته اند که همه ي دعاوي هدايت فوق بشري صادق اند، و نه مي گويند که همه ي انحاء هدايت وحياني به يک جا ختم مي شوند. شر و گمراهي نقش مهمي در زندگي انسان ايفا مي کنند. نصر براي تشخيص صدق از کذب و درست از نادرست اصولي کلي پيشنهاد مي کند اما ازريابي مصداقي آموزه ها را به خود سنتي وامي گذارد که آموزه در آن مطرح شده است.آنچه براي وي مهم است اصل جهاني بودن و هميشه در دسترس بودن هدايتي است که از سوي خدا مي آيد.

🖇يکي از مضامين آراء نصر، ربط عرفان به وضع کنوني، و نتايج فاجعه باري است که مسلمانان اين روزگار از ناديده گرفتن و طرد آن تحمل مي کنند. به دلايل بسيار مردمان هرگاه اسم عرفان مي آيد گمان بد مي برند. در آمريکاي معاصر، عرفان را غالباً با حقه بازي، احوال احساساتي، و "مکتب نيو ايج" مرتبط مي کنند. در جهان اسلامي طي سده ي گذشته ، بسياري از مسلمانان عرفان را حضور شيطان پنداشته اند که اگر بناست اسلام وارد جهان جديد شود، بايد طردش کرد، و اکنون هم بنيادگرايان آن را کفر مي دانند. حقيقت اين است که مسلمانان امروز شديداً مخالف عرفان هستند، اما در ميان آنها انگشت شمارند کساني که کوچکترين اطلاعي درباره ي نقش تاريخي عرفان داشته باشند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

28 Oct, 13:21


📰بهمن کشاورز با باور عملی به زکات علم، در راه روشن‌سازی حقوق مردم بسیار کوشید، به نحوی که می‌توان او را «وکیل مردم» خواند. او تقریبا هر هفته از حقوق مردم به زبان ساده گفت و نوشت تا نه تنها محبوب قلوب وکلا که وکیل‌المله‌ای وجیه باشد. وقار و آراستگی گفتار و رفتار، ملکه‌ای در او بود که چشم و دل مخاطب را روشن می‌کرد. ظریف، مطایبه می‌کرد و قوی احتجاج می‌نمود. در مقابل هرکس که به هر نیازی به او مراجعه می‌کرد فروتن بود و آن‌گاه که ظلم و خطایی از زورمندان می‌دید در صف اول بر نادرستی‌ها شمشیر می‌کشید. تعصبش به وکالت فراوان بود اما نه از آن تعصب‌های چشم‌بسته؛ بلکه چون وکالت را مسیر بهره‌مندی مردم از حقوق خود می‌دانست، از اصول آن کوتاه نمی‌آمد و بر سر آنها به هیچ قدرتمداری باج نمی‌داد. از نظر روانی، مستغنی بود و هیچ حق‌الوکاله‌ای نمی‌توانست او را بفریبد. سفره کرمش، کم یا زیاد، همیشه گسترده بود و هم دوستان و هم آنان که دوستش نمی‌داشتند بر آن سفره دعوت بودند. باهوش و سریع‌الانتقال بود و به‌طرفه‌العینی‌، مطالب را می‌گرفت و تمهید می‌کرد. از مشورت دست نمی‌کشید...


🔖متن کامل: 600 کلمه
زمان مطالعه: 3 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

27 Oct, 16:40


🖊درآمدی بر اندیشه سیاسی، جامعه‌شناسی و معرفت سیاسی اسماعیلی

📚متافیزیک اسماعیلیه

📥حبیب الله فاضلی

🖇 چگونه می توان اندیشه و عمل سیاسی، اسماعیلیان را به طور اعم و نزاریان را به طور اخص فهم کرد؟ به نظر می رسد بیان پاسخ های متعدد برای این پرسش محتمل است اما به صورت کلی دو روش غالب قابل تصور است: نخست آنکه به بیانی پدیدارشناسانه تسلیم متن شویم و متون موجود را هدف و وسیله اصلی پژوهش قرار دهیم و به فراتر از آن توجه خاصی نکنیم. روش دیگر آن است که به این بیان لاكان و یا اندیشه هایی از این سنخ تن در دهیم که همیشه نیمی از حقیقت گفته می شود و بین خطوط ارزشی درخور توجه دارند و شناخت هر متنی جز با درک و فهم شرایطی که در آن تولید شده ممکن نیست. کاربست روش دوم در باب اسماعیلیان و نزاریان منجر به تولید دانشی می شود که می توان آن را «جامعه شناسی معرفت سیاسی اسماعیلی» نامید. به کارگیری این رویکرد می تواند تحقیقات اسماعیلی را از جمود و تکرار برهاند و افق های جدید را روی محققان بازگشاید. یکی از معایب روش فوق این می تواند باشد که مورد استقبال جامعه مومنان اسماعیلی قرار نگیرد، چرا که نهایت رهیافت فوق اجتماعی دیدن معرفت اسماعیلی است و این بانگاه ذات باورانه و آسمانی مومنان سازگار نیست.

🖇 در نزد نزایان ایران نقش امام حاضر بسیار متمایز و متعالی است و اوست که کارگزار اصلی تاویل شریعت صامت است و در غیاب او مومنان به گمراهی خواهند افتاد. در هر یک از دوره های تاریخ مقدس بشر و ظهور هر یک از نطقاء (پیامبران) هفت امام پرده از راز و محتوای باطنی کلام و شریعت برمی دارند. به تعبیری دیگر این مسئله امامت است که در کنار سلسله نبوت و بلکه مهم تر از آن، تاریخ انسان ها را در برگرفته است و در نهایت، امام قائم و حجت در پرده اسماعیلی پیش از پایان جهان و در آستانه رستاخیز جدید، دوره معرفت محض روحانی و آزاد را آغاز می کند؛ امری که در الموت دقیقا تکرار شد و حسن دوم سخن از پایان شریعت گفت و همگان را به حقیقت آنچه نزد امام است متوجه ساخت. در واقع امام، کارگزار تاویل، واسطه کمال و چشم خداوند است و در گفتمان اسماعیلیان دال مرکزی است که تمامی دال های حاشیه ای با وجود و در ارتباط با آن معنا می یابند و هر چند که در نگاه نخست این امر مختص اسماعیلیان نیست و به جرات می توان گفت «مفهوم امامت» عنصر اساسی و پایدار کلیت نظام فلسفه سیاسی شیعیان است.

🖇 با نگاهی پدیدارشناسانه به کلیت ادبیات و منابع اسماعیلی به سهولت این نکته آشکار می شود که «عنصر امام» واژه و مفهوم کلیدی در نزد اسماعیلیان است و همه مفاهیم و واژگان دیگر در ارتباط با آن اعتبار می یابند. اگر در عصر پیشافاطمیان «انتظار امام قائم مهمترین وظیفه مومن اسماعیلی شمرده می شد؛ در عصر فاطمیان و مابعد آن و بویژه در عصر نزاریان ایران «نفس حضور امام حاضره و پیروی از فرامین او مهم ترین وظیفه مومنان بود. البته این نکته را نباید به فراموشی سپرد که مرکزیت داشتن عنصر امام تنها ویژگی شیعیان اسماعیلی نبوده و وجه مشترک تمامی گرایش های شیعه است و اساسا تمامی کتب ملل و نحل علت اصلی تفرق ها و جدایی ها را در اختلاف داشتن بر سر شخص امام دانسته اند.

🖇 مفهوم امامت در مکتب اسماعیلیه به نخ تسبیحی ماند که همه تعالیم و آموزه ها و ابعاد فعالیت آنان را در پیوندی محکم جهت دهی و معنادار می کنند. این که آیا موسس این مکتب و نیز جد خلفای فاطمی مردی علوی، و سلسله امامان اسماعیلی از امام علی آغاز می شود یا آن حضرت در مرتبه ای بالاتر و در رتبه پیامبران و حتی بالاتر از آنان قرار دارد و سلسله ایشان از امام حسن یا امام حسین آغاز می شود، و نیز آیا اسماعیل بن جعفر، امام هفتم دور ششم تاریخ مقدس است یا محمد بن اسماعیل؛ همه پرسش های دشوار و گاه بی پاسخ درباره این فرقه است. پرسش دیگر این که آیا قائم منتظر، امام هفتم اسماعیلی است با امام هشتم و یا مختص به نواده دیگری از امام صادق است و با شامل هر امامی است که از این پس بیاید؟ سرنوشت این قائم چگونه است؟ آیا ظهور کرده و پنهان شده با تاکنون ظهور نکرده است؟ سرنوشت آنان که به نام قائم اسماعیلی تاکنون پرچم برافراشته اند، چگونه است؟ تکالیف امام و مردم در دوره ستر با وظایف آنان در دوره کشف چه فرقی دارد؟ نقش و مسئولیت داعیان هر امام در این دو دوره چگونه است؟

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

24 Oct, 14:05


🖊فقر و بیکاری چگونه جرقه اعتراضات آبان 98 را زد؟

📚توسعه فقر به جای توسعه متوازن

📥رضا نیک‌منش

🖇اعتراضات آبان ماه دو مولفه چشمگیر و قابل بررسی داشت، اولین نکته این امر بود که عمده اين اعتراض‌ها در مناطق حاشيه‌نشين شهري مانند شهر قدس در تهران، شهر صدرا در استان فارس و حاشیه شهری کرمانشاه و شهرهایی مانند ماهشهر رخ داد و نکته دوم طیف حاضر در صحنه اعتراضات بود که اکثرا جوان و با متوسط سن ۱۸ الی ۲۰ سال بودند. این اعتراضات که می‌توان درگذشته نیز ردی از آن یافت از اعتراضات کوی طلاب مشهد و زنجان و قزوین و همچنین اسلامشهر در دهه هفتاد آنهم در اوج اجرای سیاست‌های توسعه‌ای در دولت سازندگی، باردیگر زنگ خطر را برای بازیگران دولتی به صدا درآورد.

🖇 مرکز پژوهش های مجلس در یک گزارش مفصل در سال ۹۷ درخصوص خط فقر به ابعاد و شرایط آن پرداخت بوده و از عمیق تر شدن خط فقر و تبعات اجتماعی و سیاسی آن رونمایی کرده بود. نكته قابل توجه آن است که خط فقر در تابستان ۹۷ نسبت به بهار ۹۷ نيز رشد قابل ملاحظه‌ای داشته؛ به طوری که برای مثال در شهرستان تهران، خط فقر در تابستان نسبت به بهار ۱۱ درصد و در برخي دیگر از خوشه‌ها بيش از ۱۳ درصد رشد داشته است. این در حالي است که طي این بازه زماني به طور معمول درآمد خانوار در بهترین حالت ثابت است و یا حتي به واسطه از دست دادن شغل ممكن است با کاهش نيز مواجه شده باشد.

🖇 سال‌هاست که دولت‌های مختلف در ایران تلاش کرده‌اند تا تصویری مدرن و پرزرق و برق از تهران بسازند که در آن رفاه و زندگی روزآمد شهری پررنگ است؛ حتی شهردارهای مختلف هم وجهه همتشان برساخت پایتختی زیبا و سفید بدون کوچکترین نشانی از رنگ های سیاه فقر و نداری بوده است. روی این تصویر سفید، اما یک لکه پررنگ سیاه، به اسم فقر و حاشیه‌نشینی وجود دارد که همه آن زرق و برق را به حاشیه می‌راند. بزرگ‌ترین اجتماع فقرای ایران در تهران متشکل شده است. بیش از ۱۵درصد فقرای کل ایران در پایتخت با زندگی سخت دست و پنجه نرم می‌کنند؛ جمعیتی بالغ بر ۲ میلیون نفر که غذای کافی برای خوردن ندارند. جمعیت فقرای استان تهران از کل جمعیت ۲۰ استان بیشتر است.

🖇 نحوه توزیع درآمد در پایتخت چندان عادلانه نیست، جمعیت زیادی در مناطق مرفه شهر تهران در رفاه مطلق زندکی می‌گذارنند و جمعیت زیادی در شهرهای اقماری و حاشیه و حریم شهرها، برای بقا با فقر خشن و گرسنگی دست به گریبانند. در چنین شرایطی ویترین تهران، بیش از آنکه تصویری فریبنده به خورد تماشاگر داخلی و خارجی دهد، نمایشگاه فاصله طبقاتی، بی‌عدالتی، تبعیض و شکست چند دهه برنامه ریزی توسعه‌گرایی غیرمتوازن است. جمعیت فقرا در مناطق شهرنشین استان تهران در سال ۹۵، بیش از یک میلیون و ۹۲۵ هزار نفر برآورد شده است. از این میان سهم شهر تهران حدود یک میلیون و ۳۸۰ هزار فقیر است که نزدیک ۱۶درصد از جمعیت شهر را تشکیل می‌دهند.

🖇 خط فقر در استان تهران بالاتر از همه جای دیگر در ایران است، مرکز پژوهش‌های مجلس خط فقر استان را در دو مجزا یعنی شهر تهران و مناطق شهری استان به جز شهر تهران، محاسبه کرده است. خط فقر در شهر تهران در سال ۹۵، برای یک نفر نزدیک ۷۷۰ هزار تومان و برای یک خانواده چهار نفری ۲ میلیون و ٧۶ هزار تومان محاسبه کرده است. اگر این اعداد را با احتساب نرخ تورم در آبان ۹۷ به‌روز کنیم خط فقر در پاییز امسال برای یک نفر بیش از یک میلیون و ۱۵۶ هزار تومان و برای یک خانواده چهار نفری بیشتر از ۳ میلیون و ١٢٢ هزار تومان برآورد می‌شود. این عدد در مقیاس دستمزدها بسیار بالا است، چنانکه اگر نرخ دستمزد کارگران را در سال ۱۳۹۷ مبنای قرار دهیم، نتیجه تکان‌دهنده خواهد بود. برای قرار گرفتن یک خانواده چهار نفری بالای خط فقر مطلق، دست کم فعالیت تمام‌وقت سه نیروی کار با حداقل نرخ دستمزد لازم و ضروری است تا غذای کافی به همه برسد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

24 Oct, 09:21


📰از سال ۱۳۰۱شمسی که اولین قانون اساسی افغانستان در زمان امان‌الله‌خان به تصویب رسید، تا زمان حاضر در این کشور ۷ قانون اساسی به تصویب رسیده و اجرایی شده است. این در حالی است که بعد از به قدرت رسیدن مجدد طالبان در اسد۱۴۰۰، قانون اساسی ۱۳۸۲ افغانستان با هدف نگارش قانون اساسی جدید، توسط طالبان ملغا اعلام شد. این تسلسل باطل ملغا کردن قانون اساسی موجود و تدوین قانون اساسی جدید پس از فروپاشی هر نظام سیاسی و به قدرت رسیدن رژیم سیاسی جدید در این کشور، نه‌تنها گره‌ای از مشکلات حقوقی-قانونی افغانستان نگشوده است بلکه بر پیچیدگی‌های حقوقی سیاسی امور، افزوده و حاکمیت و تطبیق قانون را با چالش جدی مواجه ساخته است. آنچه قابل تامل و پرسش‌برانگیز است این است که علل و پیامدهای تعدد قوانین اساسی در افغانستان چیست؟ یافتن پاسخ این پرسش، مستلزم نوع‌شناسی قوانین اساسی در افغانستان است.با بررسی اجمالی ۷ قانون اساسی مصوب در افغانستان، می‌توان آنها را در سه دسته مشخص قوانین اساسی اقتدارگرا، قوانین اساسی ایدئولوژیک و قوانین اساسی دموکراتیک طبقه‌بندی کرد...

🔖متن کامل: 1000 کلمه
زمان مطالعه: 5 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

23 Oct, 15:20


🖊طبقات اهل معنا در دوره اسلامی تاریخ ایران

📚زائران ملکوت ایران

📥حامد زارع

🖇 شیعیان: مسلمانان ایران
تشیع به مثابه واکنش آئینی و فرهنگی ایرانیان به استیلای خلافت سنی در اراضی ایران‌زمین، به روشنی آغشته با مواد و مصالح اندیشه ایرانی است. البته این به معنای ایرانی خواندن مذهب تشیع نیست، بلکه متضمن این معنا است که شیعه تمثیل معنا و رمزی برای ایرانیان بود که با تخلق و تشبث به آن می‌توانستند برداشت‌های فکری پدران خود را در قالب هیئتی جدید بازیابند. اگر حمله اعراب حجازی به سرزمین‌های مختلف خاورمیانه و غرب آسیا و شمال آفریقا مسبب صدور زبان عربی و اسلام اهل سنت و جماعت به آن سرزمین‌ها شد، این حمله در فلات ایران از همان ابتدا شکست خورد. چه اینکه ایرانیان نه تنها زبان عربی را به مثابه زبان دستگاه خلافت نپذیرفتند و گوهر پارسی را برای خود نگهداشتند، بلکه مذهب اهل سنت و جماعت به مثابه مذهب رسمی خلافت را نیز نپذیرفتند و با درآمیختن اسلام محمدی با حکمت ایرانی، تشیع را به مثابه اسلام ایرانی بازتولید کردند.

🖇 اشراقیان: افلاطونیان ایران
اگر برای شیعیان غیبت یک امر کانونی است، برای اشراقیان شهادت امری کانونی است. این شهادت ناظر به تاملی شهودی است که در برابر تعقل استدلالی سربرمی‌اورد و اشراقیان را به مثابه دومین طبقه اهل معنا در ایران‌زمین معرفی می‌کند. سرسلسله این اشراقیان کسی جز شیخ شهاب‌الدین سهروردی نیست که امام اشراق و افلاطون شرق به شمار می‌رود. او در اندیشه ترکیب فلسفه افلاطون و حکمت زردشت، حکمت ایران باستان را نوزایی می‌کند و با تلفیق برخی از وجوه فلسفه و عرفان افلاطونیان ایران را راهبری می‌کند و در این مسیر بیش از هر متفکر دیگری ایران در جایگاهی فکری و معنوی قرار می‌دهد.

🖇 اسماعیلیان: باطنییان ایران
اسماعیلیان که در عنوانی چالش‌برانگیز «رافضیان» و در عنوان واقع‌گرایانه «باطنییان» نامیده می‌شدند، جنبشی مخفی، مقتدر و مستبد بودند که در عین حال مبتکر و مبدع هم بودند. اسماعیلیه در برون‌داد سیاسی خود، نه تنها توانست وزیر پرهیبت و نامدار سلاجقه را به خاک افکند، بلکه مقدمات نمدمالی خلیفه عباسی و در هم پیچیدن طومار خلافت اهل سنت و جماعت را نیز فراهم آورد. این شیعیان هفت امامی در برون‌داد اعتقادی نیز یکی از اثرگذارترین گروه‌هایی بودند که در فلات ایران دستی در بازی قدرت داشتند. آنان به مثابه گروهکی ضدمدنی و چریکی، اگر چه نقشی در مهندسی تمدن اسلامی نداشتند، اما جایگاهی دیرپا در پیچیدگی‌های ایدئولوژیک تاریخ ایران برای خود ایجاد کردند.

🖇 صدرائیان: شهسواران ایران
جایگاه ملاصدرا از لحاظ متابعت از پیشینیان فلسفی و قدمای حکمی خود، جایگاهی منحصر به فرد است. چرا که او هم به بوعلی اقتدا کرده و حکمت مشاء را گرامی داشته است و هم به سهروردی رو کرده و به حکمت اشراق او توجه نشان داده است. به عبارت بهتر ملاصدرا اشتیاق پر کردن حدفاصل بین شیخ‌الرئیس و شیخ اشراق را هیچ وقت از دست نداد و چون مطابقت و مقاربت میان این دو را ممتنع یافت، به تدوین مفردات حکمت متعالیه، نه به عنوان تجمیع حکمت مشا و اشراق، بلکه به عنوان نسخ‌کننده آن دو حکمت دست یازید.

🖇 شیخیان: غالیان ایران
شیخ احمد احسایی همواره می‌گفت قادر است که صحت سند و وثاقت راوی احادیث ائمه شیعه را از روی رایحه و با مشام خود بفهمد. او با این شامه معنوی خود پایه‌گذار مکتبی شد که اگر چه نهایتا بابیت و بهائیت از دل آن بیرون آمد، اما سرفصل مهمی در باطنی‌گرایی ایران اسلامی با او رقم خورد. شیخ مقام امامت را بسیار رفیع‌تر از آنچه نزد شیعیان اثنی‌عشری است تحلیل می‌کرد و در بیانات و مکاتبات و تالیفات خویش، چنان از اعماق معناگرایی سخن به میان می‌آورد که تقریبا ظاهر امور و متون را به هیج می‌گرفت. شیخیه چنان در تاویل‌گرایی و باورهای آخرالزمانی مستغرق بود، که به جریانی غیرعقلی بدل شد و از سوی شیعیان به اتهام غالی‌گری مورد اتهام قرار گرفت.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

23 Oct, 09:33


📰استاد سه جلد کتاب فلسفه حقوق خود را در سال 1377 تکمیل و به اندیشمندان علوم انسانی و اجتماعی پیشکش کرد. از به پایان بردن این کار سترگ چنان خشنود بود که به من گفته بود مانند کودکی که اسباب بازی جدید به او داده باشند زمان زیادی را به خواندن دوباره کتاب تازه‌‏چاپ‌‏شده خود می‏‌گذراند. به باور من، او در طرح فلسفی که برای دانش حقوق پی ریخت، به هدف پرهیز از آثار زیانبار رویارویی تند دو جریان سنت‌‏گرایی و تحول‌‏خواهی، از میان دیدگاه‏‌های فلسفی-حقوقی، رویکرد‏های معتدل و پایدار را بازیافت و هر زمان برای گذر کم‌‏زیان‏‌تر از این دوران گذار، دیدگاه کارآمد و سازگار با ویژگی‏‌های جهان معاصر و نیز واقعیات ایران امروز نیافت، خود دیدگاه نوینی را برساخت. در تبیین مبنای قاعده حقوقی نه مانند طرفداران مکاتب حقوق فطری تاریخی و اجتماعی منکر نقش اراده دولت در معنای عام کلمه در ایجاد قاعده حقوقی شد و نه مانند هگل و برخی دیگر از اتحاد دولت و حقوق سخن گفت. در عین شناسایی اثر اراده دولت در ساخت قاعده حقوقی، این اراده را محاط در نیروهای دیگر سازنده حقوق اعلام کرد...

🔖متن کامل: 1600 کلمه
زمان مطالعه: 8 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

22 Oct, 16:05


دوره آموزشی آشنایی با متون فلسفه سیاسی کلاسیک
(همراه با متن‌خوانی)

با تدریس: دکتر شروین مقیمی
مترجم فلسفه سیاسی/ استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

با اعطای گواهینامه
(ظرفیت محدود)

📚متن‌ها
جمهوری و قوانین (افلاطون)
تربیت کوروش و خاطرات سقراطی (کسنوفون)
سیاست (ارسطو)

🕠 زمان:
سه‌شنبه‌ها (جلسه اول ساعت ١٦ تا ١٧:٣٠
و جلسه دوم ١٨ تا ١٩:٣٠)
مجموعا ٨ جلسه

آغاز دوره: سه‌شنبه
هشتم آبان‌ماه

مهلت ثبت‌نام:
تا روز یکشنبه ۶ آبان‌ماه



برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد شرایط و ثبت‌نام دوره به وب‌سایت موسسه (لینک زیر) مراجعه کنید:

https://bashiriyeh.ir/c/دوره_آشنایی_با_متون_فلسفه_سیاسی_کلاسیک_همراه_با_متن_خوانی


ارتباط در واتس‌اپ و تلگرام:
۰۹۲۱۸۵۰۹۸۹۷

#مجله_سیاست_نامه
@politicalmag
#موسسه_مطالعاتی_بشیریه
@bashiriyehin

مجلّه سياست‌نامه

22 Oct, 09:27


📰در ترکیب عبارت انقلاب اسلامی (یا هندی یا بودایی)، کدام یک از این دو واژه فعّال‌تر و تعیین‌کننده‌تر است، انقلاب یا اسلام؟ واضح است که برنده همواره سامانة فراگیر در همه اکناف زمین است. این سامانه سامانة دیگر را از مدارش خارج می‌کند و با تحمیل وزن و قواعد خاص خود بر آن، موجب هضم و جذب آن در اندرون خود می‌شود. این انقلاب نیست که به منظور یک صیرورت، برای یک فرجام‌شناسی یا حتی برای یک تغییر و تبدیل استعلایی دیده‌ورانة عالم نظیر استعلا و رخنه در عوالم بالا که پیش از این برای اهل عرفان رخ می‌داد، «اسلامی‌سازی» می‌شود. بلکه این اسلام است که ایدئولوژی‌سازی می‌شود و برای مبارزه با سرکشان (: کافران)- یعنی برای نبرد با ایدئولوژی‌های رقیب- به اندرون تاریخ وارد می‌شود؛ این رقبا عموماً ایدئولوژی‌های چپ هستند که بهتر از آن مجهزند و به هر روی با روح زمان بیشتر متناسب هستند. بدین ترتیب، دین در دام نیرنگ عقل فرومی‌‌افتد: می‌خواهد در برابر غرب قد برافرازد، ولکن خودْ غربی می‌شود؛ می‌خواهد عالم را معنوی کند، اما خودْ دنیوی و عرفی می‌شود...

🔖متن کامل: 3000 کلمه
زمان مطالعه: 15 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

21 Oct, 10:57


🖊تفسیرهای متعدد از اندیشه ماکیاولی

📚شهریار ماکیاولی کیست؟

📥روح اله اسلامی

🖇 شهریار فاش کننده قدرت
ماکیاول شهریار را نوشت نه به مثابه رساله برای اهالی قدرت بلکه متنی بود برای شهروندان تا به آنها فریب های سیاسی را آموزش دهد. مردمی که توسط نظام های سیاسی فریب خورده بودند و گمان می کردند عاقلترین و اخلاقی ترین سیاست مداران در جهت خیر عمومی حکمرانی می کنند با خواندن شهریار مخفی گاه سیاست را می بینند. واقعیت تلخ و زننده ای که مشروعیت نظام های سیاسی کلاسیک را در هم می شکند و شهروندان را جهت گرفتن مسئولیت جدید آماده می کند. شهریار افشا کننده است و روایت سنتی، اخلاقی و ترحم آمیز قرون وسطی ای از سیاست را شالوده شکنی می کند و گفتارها موسس دانش سیاسی جدید برای شهروندان به شمار می رود. ویرولی اعتقاد دارد این تفسیر اشتباه است چون شهریار و گفتارها یکی هستند و هدف ماکیاول شوراندن مردم علیه کارگزارن حکومتی نبوده است.

🖇 واقع گرای راستگو
ماکیاول واقع گرا است و نمی خواهد همچون اندیشمندان پیش از خود از افلاطون تا آکویناس تنها اخلاقیات آموز دهد. او راستگویی است که اخلاق را بر شالوده های مدرن استوار ساخت و عنوان کرد آنچه تا کنون گفته شده است آرمان های توهمی بوده اند که برای رام کردن شهروندان ساخته شده است. ماکیاولی واقع گرایی راستگو بود که عرصه سیاست را با محوریت قدرت سامان دهی کرد و نشان داد همه جریان ها، نهادها و نخبگان به دنبال قدرت هستند و تنها در صورتی پیروز می گردند که قواعد سیاست را رعایت کنند. به رسمیت شناختن قدرت و الزام قواعد آن به پیروزی ختم می گردد بنابراین اگر به لحاظ حقانیت پیامبر نیز باشید بدون سلاح و استفاده از هنر سیاست نمی توان موفق بود. ویرولی این تفسیر را ساده سازی می داند و در فصل دوم نشان می دهد ماکیاول آرمان گرا است و به شهریار منجی که رهایی بخش است اعتقاد دارد.

🖇 شریر و ظالم و بی دین
تفسیرهای زیادی ماکیاول را بی اخلاق، شرور و شیطان معرفی کرده اند. ماکیاول در قامت شیطان هر آنچه رذیلت و پستی است به عرصه سیاسی آورده است. او دروغگویی و ریاکاری را اصل سیاست می داند و به سیاست مداران پیشنهاد می کند برای آنکه در قدرت بمانند خون مردم بریزند. ماکیاول بی اخلاق و ضد دین است و سعی می کند از دین نیز برای ریاکاری، استفاده ابزاری کند. همه چیز در خدمت قدرت است و ذات شرور آدمی بدون محدودیت و بی اعتنا به اخلاق و فضیلت افسارگسیخته حکمرانی می کند. رساله شهریار را شیطان نوشته است تا کشتار، غارت، دروغ، ریاکاری و همه پلیدی ها را در سیاست عادی نشان دهد و راه را برای سیاست مداران مستبد و دیکتاتور باز کند. ویرولی این تفسیر را رد می کند و اعتقاد دارد ماکیاولی به مصلحت عمومی، اخلاق ملی و حکومت قانون باور داشت و در سطح تکنیک برای رهایی و رستگاری ایتالیا فنون واقع گرایی را توصیه کرد که همیشه در سیاست رواج دارد.

🖇 کاشف مدرنیته سیاسی
اشتراوس اعتقاد دارد همانطور که کشف آمریکا در دوره مدرن اروپا را ثروتمند کرد کشف قلمروی سیاست مدرن که علمی و جدید بود توسط ماکیاول اتفاق افتاد. ماکیاول به قدرت نگاه علمی داشت به این معنا که قدرت را نمی توان حذف و انکار کرد و هر گونه روایت ضد قدرت خود نوعی قدرت است. بنابراین تنها قدرت را با قدرت می توان مهار کرد و برای سامان دهی به سیاست باید قواعد علمی آن را شناخت و استفاده کرد. قدرت دارای اصول و فنونی است که با مطالعه تاریخ و اثبات ناشی از تجربیات به دست می آید و ماکیاول نیز در کنار هر اصلی که توضیح می دهد شواهد تاریخی به صورت عنوان می کند. مدرنیته سیاسی ماکیاول قواعد جنگ، سفارت، دیپلماسی و سیاست گذاری را به شکل حرفه ای مبتنی بر مصلحت عمومی و تعادل میان جنگ و دیپلماسی بیان می کند. ویرولی بر این باور است که رگه های مذهبی و کلاسیک منجی باوری در اندیشه ماکیاول وجود دارد و فن خطابه نیز برای برانگیختن احساسات ملی به کار گرفته می شود.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

20 Oct, 09:54


📰عظیمی بلوریان تجربه همکاری با سازمان برنامه و بودجه را به‌عنوان کارشناس مسائل آمایش سرزمین در کارنامه خود داشته و از این منظر به مسئله پیش‌نویس قانون اساسی توجه نشان داده و کوشیده دریافت خود را به معرض داوری عموم بگذارد و به اندازه سهم و حق شهروندی خود در این پیمان عمومی غور و غوص کند. این نکته نشان‌دهنده این مطلب است که در آن هنگامه کسانی مانند او مسائل را از منظری متفاوت نظاره می‌کرده‌اند. از سوی دیگر اهمیت آن بدین سبب است که در چنان زمانه‌ای که ایدئولوژی التقاطی مارکسیستی ـ اسلامی عقل همه را ربوده بود و کمتر کسی از نفوذ چنان افکاری دور بود شخصی مانند نویسنده توانسته است بدون هرگونه اثرپذیری از ایدئولوژی مارکسیستی ـ اسلامی درباره پیش‌نویس قانون اساسی یادداشتی بنویسد. بدین دو دلیل ذکر کردن از یادداشت و دیدگاه نویسنده به‌عنوان نماینده چنین کسانی لازم است تا دانسته شود هر چند در بحبوحه انقلاب 57 این کسان پرشمار نبوده‌اند اما در جامعه ایران حضور داشته‌اند. آنچه در یادداشت این کسان اهمیت دارد بررسی قانون اساسی از منظر عقل سلیم یا بنای عقلاست...

🔖متن کامل: 16000 کلمه
زمان مطالعه: 80 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

19 Oct, 17:44


🖊ما هنوز نمی‌دانیم بدن اجتماعی چه می‌تواند بکند

📚سیاست را نمی‌توان کدگذاری کرد

📥محمدرضا تاجیک

🖇 ما نمی‌دانیم بدن اجتماعی – به‌ویژه بدن اجتماعی حاشیه‌ای ما امروز چه می‌تواند بکند. بی‌تردید، بدنِ اجتماعی امروز ما ارگانی پویا و انعطاف‌پذیر است، نه ایستا و منجمد. این بدن، در هر لحظه‌ی هستیِ در حال صیرورتِ (شدن) خود، با ورودش به ترکیب متفاوتی از روابط و نسبت‌ها و اتصالات، که نسبت به آن بیرونی و پیوسته در حال ساخته‌شدن و افزوده‌شدن هستند، بدن دیگری می‌شود. به بیان دیگر، از آن‌جا که مواضع این بدن (انسان/جامعه‌ی ایرانی) همواره به‌وسیله‌ی «بیرون» تعین و تشخص می‌یابد، پس این بدن یک «بودن/استن» نیست، بلکه یک «و...سپس» است که با حرکت و جنبش دائمي‌اش، و خطوط گریزش که همواره آن را به خارج وصل مي‌کند، معنا می‌یابد.

🖇 پس، ما با انسان‌ها/جامعه‌های ایرانی مواجه‌ایم که هر یک روایت و حکایت خاص خود را دارند. همان‌طور که لاتور می‌گوید: هر موجودی فقط بر اساس نسبت‌هایش تعریف مي‌شود. اگر نسبت‌ها تغییر کنند، به همین‌سان تعریف نیز تغییر مي‌کند. دانشكده‌ی علم بدونِ و با پاستور دقیقا یک دانشكده نیست؛ شكر با و بدون مایه‌ی تخمیر لاکتیک یک شكر دقیقا همان شكر نیست؛ مایه‌ی تخمیر لاکتیک بعد از و پیش از 1857 به‌هیچ‌وجه یک مایه‌ی تخمیر یكسان نیست. لذا ماهیت یک کنشگر را نیز، باید در نسبتش با دیگر کنشگران جست، باید دید که یک کنشگر در چه شبكه‌ای قرار دارد و این شبكه حاوی چه کنشگراني است. ماهیت یک کنشگر در هر قدم، با هر اتصالي، ساخته مي‌شود و از قبل امكان پیش‌بیني این‌كه با این اتصالات دقیقا ماهیت آن کنشگر چه مي‌شود وجود ندارد.

🖇 آن‌چه در آبان‌ماه 98 شاهد آن بودیم، توامان یک بدن بدون اندام (دلوز) و یک اندام بدون بدن (ژیژک) بود: سوژه‌ای کلکتیو (جمعی) که نه بدنی منسجم داشت و نه اندامش در یک اتصال و چینه‌ی ارگانیستی. این سوژه‌ی کلکتیو بدن‌های – به بیان کلوسوفسکی – همان هستی‌ای بود که هویت خود را در نفی هرگونه هویت متصلب، یکپارچه، منجمد و مومیایی‌شده تعریف کرد، و بدنِ اجتماعی یا جمعی خود را به‌شکل غیرارگانیستی سامان و نظم داد: بدنی که بر منطق مانعه‌الخلو و نفی منطق مانعه‌الجمع (ارگانیسم) ابتناء یافت، بدنی که به‌تصریح دلوز، هم‌چون بیابانی بود که هرگز دشمن گروه‌هایی که آن‌را اشغال می‌کنند نیست، چراکه همه‌ی امکان‌ها و پتانسیل‌ها و بالقوه‌گی‌ها را در خود جای داده است، محلی برای گردهمایی نیروها، یا ظرفی برای تقابل و کنش و واکنش آن‌ها نبود، بلکه به‌عکس، نتیجه و پیامد واکنش نیروها بود.

🖇 این بدن-کنشگر جمعی، بدن جمعی خود را در فرایند کنشگری و پیوندهای تصادفی و پیشامدی خلق می‌کرد. بی‌تردید، این بدن-کنشگر جمعی یک ارگانیسم یا یک کلیت خودتنظیم‌کننده - با تعادلی ارگانیک میان اجزای آن – نبود، بلکه شورشی بود علیه ارگانیسمی که تلاش داشت بدانان نظم و هنجار و سامان و اندامی خاص ببخشد و آنان را متناسب با غایات ارگانیک و منطق سیاسی خاص، چینه‌بندی کند. این بدن-کنشگر جمعی، همان بدن منحرف با نیروی شمول و فراگیری بود که هم پذیرای ورود روح‌های مختلف به بدن خود بود و هم از ورود روح خود به بدن‌های متعدد و متکثر و متفاوت استقبال می‌کرد. این بدن-کنشگر جمعی در هیبت و صورت یک اقلیت – در معنای دلوزی – ظاهر شد که با کنشگری خود بر تفاوت و واگرایی و انحراف خود از هنجارهای اکثریتی – باز در معنای دلوزی – پای فشرد.

🖇 این بدن-کنشگر از امکان برقرارکردن نسبت‌های متغیر و متکثر چینه‌بندی و چینه‌برداری یا قلمروزدایی و قلمروگذاری، و استعداد بدن‌شدن‌های مستمر و متنوع – و به تبع، گریز از هر نوع بازنمایی - برخوردار بود. شاید از همین‌رو بود که کسی نمی‌دانست این بدن واقعا چه می‌تواند بکند، و کسی (تا کنون) قادر به ارائه تحلیلی از واقعیت شیزوفرنیک و خائوس‌گون (آشوبناک) آن نشده است. می‌دانم هر نوع تلاش برای بازنمایی واقعیت و حقیقت این واقعه، ناگزیر و ناگریز با نوعی تسلط و خشونت مفهوم بر تفاوت همراه است و امکان بازنمایی امر بازنمایی‌ناپذیر (بدن بدون اندام) – جز از رهگذر سرکوب کردن واقعیت و حقیقت متکثر آن - وجود ندارد، لذا شاید شایسته آن باشد که به‌جای تلاش برای ارائه تحلیلی عقلی از آن به سبک تجربه‌گرایی دلوزی، تحلیل خود را با تمرکز بر «حالات» این واقعه آغاز کنیم و درصدد استخراج مفاهیمی از آن‌ها برآییم

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

19 Oct, 07:40


📰ایران‌شناسی امتداد تاریخ کهن و باستان‌شناسی نیست بلکه در این هوشیاری در تحلیل مسائل فرهنگی و اجتماعی روز و نسبت آن با امر ملی ضروری است. مشکلات داخلی باعث شده تا برخی از سیاستمداران و نخبگان در رده‌های مختلف به هر ایده و برنامه‌ای به چشم فرصت و راه‌حل نگاه کنند (البته اگر نیت این افراد را خوش‌بینانه تفسیر کنیم). مثلا فدرالیسم که مقدمه ایرانستانی‌شدن ماست و تمامی دشمنان ایران در تلاش برای عادی‌سازی و پیگیری آن در سطح مجلس، دولت یا رسانه‌ها هستند و ممکن است برخی نخبگان سیاسی هم بدون شناخت در دام این مساله قرار بگیرند، لذا روشنگری و توضیح ابعاد آن یکی از وظایف گروه‌های فکری علاقه‌مند به مصالح ملی ایران است. احتشام‌السلطنه، رئیس مجلس مشروطه، در خاطراتش می‌نویسد یکی از دلایل اصلی شکست مشروطه ایده و قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود. این قانون باعث شد به بهانه تشکیل انجمن‌های ایالتی هرکس زودتر جنبید، بتواند گوشه‌ای از کشور را بگیرد و مجرایی برای خودسری، تسویه‌حساب شخصی و قبیله‌ای و دخالت بیگانگان کند و در نهایت هم اساس مشروطیت هم از بین رفت...

🔖متن کامل: 1600 کلمه
زمان مطالعه: 8 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

16 Oct, 15:04


🖊ترجمه چکیده‌ای از فصل سوم کتاب «قرآن صامت و قرآن ناطق»

📚ضرورت هرمنوتیک شیعی

📥محمد علی امیر معزی/ مترجم نورالدین الله دینی

🖇 نوع تاویلی که در تفسیر حبری با آن مواجهه می شویم، که همه نوع افرادی ازاطرافیان پیامبررا زیر پوشش این یا آن آیه قرآن تشخیص/تمیز می دهد/شناسایی می کند، در میان نویسندگان غیر شیعی هم رخ می دهد- درست است که/البته در حد بسیار محدودتری و به خصوص، در زمینه "اسباب نزول". اما در تشیع، این به سبک ادبی واقعی تبدیل شد که با مرور زمان دو ویژگی در آن دامنه وسیع تری به خود می گیرند: نخست سرکوب افراد غیر شیعی درسلسله اِسناد به نفع افراد شیعی، به خصوص ائمه اطهار، به عنوان راویان اصلی حدیث یا به عنوان تاویل گران پیشرو متن قرآن. بنابراین، افرادی را که زیر پوشش الفاظ و کلمات قرآن شناسایی می شوند، به ترتیب اهمیت شان، عبارت اند از علی، سایر اعضای پنج تن آل عبا، دشمنان تاریخی علی از منظر شیعی، سایر ائمه پیروان آنها، و دشمنان آنها. این سبک ادبی را ما می توانیم "تفسیر شخصی" بنامیم، عبارتی که خیلی هم زیبا و برازنده نیست اما از مزیت وضوح و روشنی برخوردار است. این سبک در تشیع بسیار است.

🖇 با به قدرت رسیدن آل بویه اوضاع دستخوش تغییرات شد. دلایل این تغییرات در هم تنیده و مرکب اند؛ استیلای سیاسی شیعیان باعث شد که این دوران را "قرن تشیع" اسلام بنامند؛ در حقیقت همراه آل بویه در مرکز خلافت، فاطمیان، قرامطه و همچنین حمدانیان در بیشترین مناطق مهم امپراطوری اسلام فرمانروایی می کردند. دلیل دیگر: بنا بر روایات، غیبت کامل امام دوازدهم شیعیان امامی است. دلیل سوم و اصلی: چرخش به سوی خرد گرایی در اندیشه اسلامی است. ترکیب این عوامل تاریخی، سیاسی و مذهبی، در میان سایر چیزها، سبب پیدایش طبقه جدیدی از فقیه- متکلمان دوازده امامی گردید که با گرایش به امرای آل بویه در تلاش بودند حکومت آنها را توجیه کنند. با وجود خلافت سنی عباسیان، و اکثریت اهل تسنن، این عالمان شیعی نیاز مبرمی را برای مشروعیت و احترام احساس می کردند و از این رو به فاصله گرفتن جدی از پیشینیان خود که متعلق به "سنت باطنی فرا عقلانی نخستین" بودند، اقدام نمودند. این آغاز توسعه سنت جدید فقهی-کلامی خردگرا در مرکز تشیع دوازده امامی است که از این پس غالب و اکثریت سالار می گردد و سنت باطنی نخستین را به حاشیه می راند.

🖇 تا آنجا که به ادبیات تفسیری مربوط می شود، تفسیر بزرگ شیخ توسی با نام التبیان فی تفسیرالقرآن، نماینده درخشان این سنت جدید به حساب می آید نماینده ای که شاخص این نقطه عطف است. به احتمال فراوان، این نخستین تفسیرکاملی است که حاوی تفسیر همه آیات قرآن است که در آن بخصوص مسائل ویژه شیعه کاملا کنار گذاشته شدند اگر نه در تفسیرهای صرفی و نحوی، لغوی، کلامی و فقهی غرق شدند. در واقع در کنار نقل روایات اهل بیت، نظرات دیگران، از جمله حتی اهل تسنن و نظرات شخصی مولف (آنچه را تفسیر به رای می خوانند) به این ترکیب اضافه گردید. از این دوران به بعد، پایبندی تفاسیر به سنت نخستین که اثر حبری به آن تعلق دارد، جزو استثناها خواهند شد، جز بعد از دوران صفوی به بعد و خاطره جزئی اخباریون شیعی.

🖇 یکی از لایه های باطنی این گونه تفاسیر قرآن پس شامل توجیه و حفظ این دید دوگانه گرایی بشریت است در ذهن باورمندان با ثبت آن در بافت کتاب مقدس. با این حال لایه دیگری هم به نظر می رسد دقیقا همین نقش را با توجه به تصور دوم ایفا کند: مفهوم دو گانه کلام خداوند. بر این اساس، وحی شامل دو سطح است: حرف، در قالب آن، قالب، معنای تحت الفظی و ظاهری آن و روح آن در بعد رمزی، نهانی و باطنی آن. پیامبران شارع، (نبی، انبیا، رسول یا رُسل)، پیامبران ظاهر کلام خدا هستند که مقصد آن اکثریت باورمندان است در حالی که ائمه آنها، پیامبران روح همان کلام خدا هستند که به تعداد اندکی راز آشنا تعلیم داده/ابلاغ می شود.

🖇 این استدلال بر مبنای جفت های مکمل نبوت/ولایت، تنزیل/تاویل است و در مرکز دید دو گانه نسبت به قرآن اقرار دارد که موافق این دید هر کلام خدا دست کم دارای دو سطح است: سطحی آشکار و پیدا (ظاهر) که سطح رمزی و درونی (باطن) را می پوشاند در حالی که سطح نهانی به سطح آشکار معنا می بخشد. برای تفاسیر نخستین شیعی، یا تفاسیر شخصی، عنصر اساسی باطنی قرآن در شناسایی افراد تاریخی است که متن مُنزل به طور ضمنی یا صراحتا به آنها اشاره دارد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

16 Oct, 06:30


📰افغانستان پیوند‌دهنده چهار منطقه مهم در آسیاست. این سرزمین در طول تاریخ، شرق آسیا را به غرب آسیا و آسیای مرکزی را به جنوب آسیا پیوند داده است. افغانستان را «چهارراه آسیا» نیز می‌خوانند. هم از دیدگاه ژئوپلیتیکی درست است و هم از دیدگاه سیاسی و فرهنگی. آمدوشد سلسله‌های گوناگون حکمرانی و کاروان‌های بازرگانی کوچک و بزرگ از دل این سرزمین، از دیرباز زمینه شکل‌گیری جوامعی چندقومی، چندزبانی و چندمذهبی را فراهم آورده است. این گوناگونی فرهنگی اما در سده‌های اخیر، بیش از آنکه نقطه قوت افغانستان باشد، به چشم اسفندیار آن بدل شده و ناآرامی پشت ناآرامی پدید آورده و هر تحولی در منطقه و جهان، تلنگری به جامعه افغانستان زده است. نشانه آن همین بس که از هنگام تشکیل ملت ـ دولت به معنای نوین آن در این سرزمین (۱۲۹۸ خورشیدی) تا به امروز، قانون اساسی که سند هویت ملی و قوام‌بخش پیوندهای میان باشندگان یک کشور به شمار می‌رود، بارها و بارها در افغانستان تغییر کرده و هر که آمد، عمارتی نو ساخت و قانونی تازه نوشت و طرحی نو درانداخت و پس از مدتی کوتاه، رفت و منزل به دیگری پرداخت...

🔖متن کامل: 1000 کلمه
زمان مطالعه: 5 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

15 Oct, 15:05


🖊یادداشتی در باب شهریار منجی اثر مائوریتزیو ویرولی

📚جسارت غیرجنون‌آمیز


📥شروین مقیمی زنجانی

🖇 مائوریتزیو ویرولی یکی از شارحان برجسته آثار ماکیاولی، و به اعتباری می‌توان گفت در زمره‌ی جسورترین آنان است. تعبیر «جسور» را از آن رو می‌آورم که ویرولی برخلاف اغلب کسانی که مطالعه و تحقیق در باب ماکیاولی را وجهه همت خود قرار داده‌اند، می‌کوشد تا از تبدیل‌کردن این کار به یک فعالیت دانشورانه‌ی صرف بپرهیزد و بیانش در باب ماکیاولی، از درون‌مایه‌ی ماجراجویانه‌ی خود ماکیاولی ملهم باشد. تاکید وی بر رتوریک در تفسیر شهریار ماکیاولی، صرفاً تاکیدی دانشورانه نیست بلکه این رتوریک در شرح خود ویرولی بر «خطابه‌ی بزرگ»، نقشی اساسی ایفاء می‌کند. این را باید یکی از نقاط قوت کار ویرولی به ویژه در شهریار منجی دانست.

🖇 به نظر می‌رسد نقد او بر اغلب رویکردهای تفسیری به شهریار علی‌رغم تفاوت‌های اساسی که با یکدیگر دارند، در نهایت نقد مواجهه غیررتوریکال با این اثر است. ویرولی معتقد است که شهریار نه یک رساله‌ی «علمی» در معنای متداول آن (یعنی رساله‌ای ناظر بر تمهید مقدماتی برای علم سیاست فارغ از ارزش) و نه رساله‌ای برای هجو شهریار به سود دفاع از ارزش‌های جمهوریخواهانه، و نه حتی رساله‌ای به قلم یک آموزگار شرّ، بلکه اثری است که با هدف برانگیختن معاصرانش (و در راس آنها خاندان مدیچی) برای دست‌یازیدن به یک عمل انقلابی به رشته‌ی تحریر درآمده است. این عمل انقلابی چیزی نیست جز رستگاری سرزمین پدری او یعنی ایتالیا. از این رو ویرولی بر این نکته تاکید می‌کند که اثری که قرار است محرّک یک اقدام عملی بزرگ باشد، لاجرم نباید و نمی‌تواند از سرشتی رتوریکال برخوردار نبوده و درون‌مایه‌های عمیق دینی و اسطوره‌ای نداشته باشد. این استدلال اخیر ویرولی نیز از جمله‌ محسّنات تفسیر او و مبتنی بر بینشی صحیح نسبت به طبیعت امور سیاسی است؛ بینشی که ما آن را وامدار فلسفه‌ی سیاسی سقراطی هستیم؛ یعنی آن حوزه‌ای از تاملات انسانی که به دنبال شکست نسخه‌ی مدرن آن از سده‌ی نوزدهم به بعد، به محاق رفت و تنها کوشش‌های کسانی چون لئو اشتراوس در سده‌ی بیستم بود که بار دیگر بازاندیشی در دقایق آن را موضوعیت بخشید.

🖇 تفسیر ویرولی از شهریار ماکیاولی به همین اعتبار از یک مزیت دیگر نیز برخوردار است و آن تاکید بر بدیع‌بودن این اثر در مقایسه با آثار علی‌الظاهر مشابه، در همان زمینه‌ی تاریخی نگارش شهریار است. او بر خلاف تفسیر کوئنتین اسکینر بر این نکته تاکید می‌ورزد که حتی یک مقایسه‌ی کلی میان ساختار شهریار ماکیاولی با سیاست‌نامه‌هایی که در همان حول و حوش منتشر می‌شدند، سرشت «بدیع» کوشش ماکیاولی در این اثر را برملا می‌کند. از سوی دیگر ویرولی به درستی سعی دارد تا توجه خود را عمدتاً بر متون ماکیاولی و نیز نامه‌های بجامانده از او متمرکز ساخته و «تا سرحد امکان»، غرض مولف را در نحوه‌ی تدوین اثر و چینش فصول و اشارات و دلالت‌های متن، اولویت ببخشد. به علاوه او به درستی قائل به وحدت میان دو اثر بزرگ ماکیاولی یعنی شهریار و گفتارها است؛ تلقی‌ای که تاثیرات تعیین‌کننده‌ای در فهم فلسفه‌ی سیاسی ماکیاولی دارد. همه‌ی این‌ها دالّ بر آن است که تفسیر ویرولی و نوع نگاه او به شهریار ماکیاولی را باید جدّی گرفت.

🖇 با این حال وقتی از قید «تا سر حد امکان» سخن می‌گوییم، باید معنای آن را روشن سازیم. این قید نسبت تنگاتنگی با همان خصیصه‌ای دارد که ابتدائاً برای توصیف تاملات ویرولی به کار بردیم: «جسارت». تفسیر ویرولی بر شهریار ماکیاولی، تفسیری «جسورانه» و به یک معنا تفسیری در اُفق خود شهریار است. در اینجا می‌توان میان «جسورانه‌بودن» از یک سو و اُفق «اصالتاً» سیاسی شهریار که به دست ماکیاولی ترسیم می‌شود، نسبتی برقرار ساخت. بدین اعتبار اگر مزیت تفسیر ویرولی در فهم اثر ماکیاولی، به تبع نزدیک‌شدن او به رتوریک شهریار، وجه ممیزه‌ی او از دیگر تفاسیر عمدتاً دانشورانه در این حوزه باشد، اما دست‌کم از حیث فلسفی با یک نقص عمده روبروست: اینکه تقلیل شهریار ماکیاولی به یک «رتوریک بزرگ»، در نهایت به معنای پیروزی رتوریک ماکیاولی در کوشش برای القای این تقلیل به خوانندگان خویش است.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

15 Oct, 07:39


📰 واقعیت این است که افراد معدودی هستند که نقششان درتاریخ دانش حقوق این است که این دانش را پدر و مادردار کرده‌اند. من در مراسمی که برای تجلیل از آقای دکتر لنگرودی در دانشگاه تهران برگزار شد، گفتم که با تعبیر پدر این علم و مادر آن علم که امروز بسیار مرسوم شده چندان موافق نیستم. به جای آن ترجیح می‌دهم چنین بگویم که افرادی مانند دکتر لنگرودی و دکترکاتوزیان حقوق خصوصی ایران را از مجهول‌النسب بودن درآورده‌اند و به عبارت دقیق‌تر آن را پدر و مادردار کرده‌اند، زیرا بر هیچ‌کس پوشیده نیست که قانون مدنی ایران با قانون مدنی فرانسه یک تفاوت عمیق دارد. قانون مدنی فرانسه هرچند ممکن است ریشه‌هایش را در حقوق روم بیابید، ولی هرگز چنین نیست که عینا از یک متن رومی ترجمه شده باشد. درحالی‌که قانون مدنی ایران به جز قسمت محدودی از آن، عینا برگرفته از متن شرایع یا تبصره علامه یا اللمعة‌الدمشقیه است. دکتر لنگرودی و دکتر کاتوزیان با ارجاعات خود توانستند ارتباط حقوق مدنی ایران را به مراجع اصلی خود یعنی کتب فقهی برگردانند...

🔖متن کامل: 1000 کلمه
زمان مطالعه: 5 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

14 Oct, 13:32


🖊درباره پیوند و ناپیوندی عرفان و سیاست

📚حلقه مریدان در خانقاه قدرت

📥ابراهیم موسی‌پور بشلی

🖇در هر دو نظام عرفانی و حکومتی، اتوریتیه‌ی راس دستگاه، موجودی مقدس و مصون از خطا و اشتباه انگاشته می‌شده‌است. شیخ، انسان کامل و خلیفه‌ی خدا در زمین و شاه، ظل‌الله و سایه‌ی خدا در زمین تلقی می‌شده‌است. هردو از فره‌ای ایزدی برخوردار انگاشته می‌شده‌اند. این مشایخ/ حاکمان برخوردار از بینشی ماورایی پنداشته می‌شده‌اند و حتی خوابها و رویاهاشان می‌توانست حجت باشد. حتی اگر تجربه‌ی تاریخی به روشنی ثابت می‌کرد که قول یا فعل‌شان بر خطا بوده‌است، باز اقوال و افعال اشتباه‌شان حکمت تلقی می‌شده‌است. در هر دو سنت سیاسی و عرفانی مورد بحث، حتی نفس الفاظِ سخنان شیخ/ حاکم مقدس دانسته می‌شد و حفظ تک‌تک کلمات این اقوال، ارزش به حساب می‌آمد؛ حتی جسم این مشایخ/ حاکمان بعد از مرگ و دفن در خاک نیز به مثابه‌ی عنصری پاک و مقدس مورد تکریم و زیارت واقع می‌شد و برای اغلب این مشایخ/ حاکمان مقبره‌های باشکوهی به عنوان زیارتگاه‌ می‌ساخته‌اند و کراماتی به ایشان منسوب می‌شده‌است.

🖇در سخن صوفیه مرید باید در دست شیخ، چون مرده‌ای باشد در دست مرده‌شوی. بی‌اختیاری و اطاعت مطلق و بی‌چون‌و‌چرا از شیخ، در اغلب نظامات عرفانی یک اصل لایتخلف است؛ ایده‌ای که در عالم سیاست در شرق فرهنگی_تاریخی، به‌روشنی در قالب هنجارِ «شهروند خوب» بازتاب یافته‌است. رعیت باید که در برابر حاکم، مطیع و منقاد باشد و از آن‌جا که عوام، قدرت و درک تشخیص مصلحت خویش را ندارند باید صرفاً چونان اعضا و جوارح بدنی باشند که مغز به عنوان قوه‌ی عاقله آن‌ها را فرماندهی می‌کند. این نگاه ابزار‌انگارانه به مردم/ رعیت در سخن سیاسی حکومت‌های اسلامی در دوره‌های مختلف تاریخی در اغلب سیاست‌نامه‌ها و کتاب‌های آداب‌الملوک و آموزش‌های ملکداری مورد تاکید بوده‌است.

🖇در این نگاه همچنان‌که شیخ بر اساس تجربه‌های غیرقابل نقد و بررسی می‌توانسته‌است آموزه‌های خود را برای مریدان سامان دهد و انشاکند، حاکم نیز بی آن‌که نیازی به توضیح‌دادن چیزی باشد، می‌توانست تشخیص خود را در اداره‌ی سرنوشت رعیت اعمال کند و کسی را از رعیت و بلکه از حلقه‌های نزدیک‌ترِ کارگزاران حکومتی، قدرت چون‌و‌چرا کردن در افعال او نبود، زیرا او، چیزی را می‌دید یا می‌فهمید که دیگران: رعیت/ مریدان نمی‌توانستند ببینند یا بفهمند. به همین سیاق، کاری که حاکم می‌کرد حتی اگر به صورت ظاهر بر خلاف تمام آموزه‌های معمول و متعارف و هنجارهای اجتماعی و بلکه دینی یا حتی بر خلاف آموزه‌های خودش هم بود، باز قابل بحث نبود زیرا حتماً توجیهی داشت که مردم عادی و طبقات مادون از درک و فهم آن عاجز بوده‌اند حتی اگر این کار، ریختن خون انسان‌ها به اشاره‌ی سرانگشت حاکم بوده باشد.

🖇هم در نظام عرفانی و هم در سیاست‌گری عرفان‌منشِ شرقی، باید رضا به داده داد و محافظه‌کاری پیشه کرد. تغییر، نه برازنده‌ی شیخ/ حاکم است نه مطالبه‌ی آن زیبنده‌ی مرید/ شهروند خوب. ارزش و اعتبار و اقتدار شیخ در بیشتر مرام‌های عرفانی، در حفظ سنت‌های ثابتِ فرقه و ارزش‌ها و اصولی است که دوام و قوام طریقت بر آن‌ها استوار است و تلاش برای هرگونه بازنگری و مطرح ساختن اندیشه‌ی ترقی و تغییر، مستقیماً به مثابه‌ی بی‌اعتقادی، و نمک‌نشناسی و شورش علیه نظامات سنتی طریقت تعبیر می‌شود؛ به همین‌سان در ساخت سیاسی حکومت‌های مبتنی بر رهیافت‌های عرفانی نیز همین نگرش‌هاست که تضمین‌کننده‌ی ثبات و پایایی حکومت انگاشته می‌شود. تغییر، شعاری دگراندیشانه و کفر مطلق تلقی می‌شود و داعیه‌داران تغییر، سیاه‌کارانی هستند در پی براندازی.

🖇فِرق صوفی و مدعیان آموزش‌های عرفانی، مدعی تامین نجات و سعادت اخروی و تضمین صلاح معنوی‌اند و در این میان اصلاح زندگی دنیوی را در راستای تامین آن هدف اخروی در جزو اهداف و خط‌مشی عمومی و اولیِ خود قرار می‌دهند. به همین‌سان حکومت‌های عرفانی نیز تدبیر امر دنیوی رعیت را مبتنی و معطوف و منوط به اصلاح حیات اخروی و تامین سعادت مردمان در دنیای دیگر می‌دانند و هرگز نمی‌پذیرند که کار سیاست‌گران و حاکمان باید صرفاً متوجه تامین صلاح و رفاه دنیوی رعیت باشد. در اغلب طریقت‌های صوفیه، ساده‌زیستی یک ارزش است و مریدان و سالکان باید بتوانند با حداقلی‌ترین مایه‌های برخورداری در حد زنده‌ماندن، از دنیا بهره‌مند باشند؛ به همین‌سان در نظام‌های سیاسی مبتنی بر عرفان نیز، حداکثر تلاش و دلواپسی حکومت‌ها تامین مایحتاج زنده‌ماندن رعیت است نه تامین رفاه و سعادت مادی. اقوال سیاست‌مداران در این نوع حکومت‌ها در این زمینه‌ی خاص، با اقوال مشایخ صوفیه نه فقط شبیه بلکه یکسان است.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

14 Oct, 08:17


📰 با اینکه تلاش شایگان در «آسیا در برابر غرب» نشان دادن راه‌ها و امکان‌هایی تاریخی است، اما «شیوه‌ی طرح مشکل، یکی از واپسین چاره‌اندیشی‌ها در این زمینه می‌تواند به شمار آید، حتی در مقایسه با برخی از کوشش‌های نظری که در دهه‌های پیش از فراهم آمدن مقدمات جنبش مشروطه‌خواهی صورت گرفته بود، گامی به عقب به شمار می‌آید.» و دام تجددستیزی گسترده شده در تاریخ روشنفکری معاصر ایران دامن شایگان را نیز می‌گیرد و کتاب را تبدیل به نظریه‌ای فلسفی علیه تجدد در ایران می‌کند. بدین ترتیب ایده‌ی فلسفی غرب‌زدگی توسط فردید طرح، به همت آل‌احمد سیاسی و با مجاهدت شریعتی در تلفیق اسلام و مارکسیسم، تبدیل به یک ایدئولوژی شد. در گام بعدی نمودی از این ایدئولوژی تجددستیزانه، در ضمن تحلیل‌های جامعه‌شناسانه نراقی از بحران‌های غرب، مسبب تدوین نظریه‌ی فلسفی علیه تجدد توسط شایگان و در نهایت قوام یافتن تئوریک تجددستیزی به‌عنوان یک مقوله‌ی عمومی در آستانه انقلاب 1357 در ایران شد. مقوله‌ای که پیش از پدیدار شدن نخستین نشانه‌های سرنگونی رژیم شاه، تبدیل به یک روحیه‌ی ملی شده بود...

🔖متن کامل: 3600 کلمه
زمان مطالعه: 18 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

13 Oct, 14:46


🖊درباره طبقه متوسط فرودست

📚خیزش و ناجنبش

📥آصف بیات

🖇طبقه متوسط فرودست یکی از فرماسیون‌های نسبتاً جدیدی است که در سه-چهار دهه گذشته در خاورمیانه عربی بویژه در مصر ظهور کرد و بعداً به تدریج شاهد گسترش آن در ایران نیز در دو دهه گذشته بوده‌ایم. نوعی تناقض و جابه جایی طبقاتی در این فرماسیون وجود دارد. اعضای این طبقه اغلب تحصیل کرده، دارای مدارج دانشگاهی هستند. از شبکه اجتماعی به خوبی مطلع هستند، شناخت خوبی از اوضاع و احوال جهان دارند و به خصوص علایق، اطلاعات و رویای زندگی طبقه متوسطی را در سر می‌پرورانند. اما در عین حال محرومیت اقتصادی و دانش اجتماعی social exclusion آن‌ها را به سوی زندگی فرودستان، زندگی و مشقت در محلات فقیر نشین در حاشیه شهرها و سکونت‌گاه‌های غیرقانونی، زندگی در وضعیت بیکاری و یا مشاغل دون‌پایه و وابسته به خانواده، دویدن از این شغل به آن و اجبار به کار نظیر راننده تاکسی، فروشندگی در خیابان و یا شاگردی مغازه و غیره سوق داده است.

🖇 فرد متعلق به این طبقه اغلب در شهرها پرسه می‌زند، انگار خود را متعلق و مستحق این مناطق می‌داند ولی در واقعیت در حاشیه این شهر زندگی می‌کند. می‌خواهد با مد و تیپ وسط شهری ظاهر بشود، ولی مجبور است به نمونه ارزان قیمت آن بسنده کند. همیشه رویای سفر و زندگی خارج کشور در سر دارد ولی هزار موانع پیش روی این رویا می‌بیند. این طبقه‌ای است که فقر و محرومیت و محله فقیرنشین را به دنیای سواد و دانشگاه و اطلاعات و اینترنت پیوند می‌زند. از این رو اعضای این طبقه می‌توانند به عنوان روشنفکران ارگانیک عمل بکنند. چنانکه در مصر و تونس شاهدش بوده‌ایم. بالاخره اینکه افراد این طبقه دانش وآگاهی نسبت به آنچه در جهان می‌گذرد برخوردارند. آنها می‌دانند چقدر چیزهای خوب در دنیا وجود دارد و چقدر آن‌ها از همین چیزهای خوب محرومند . این‌ها قهرمانان «محرومیت» نسبی هستند و از این رو بسیار عصبانی هستند. این طبقه نشان داده که بازیگر برجسته در صحنه سیاسی کشور است. در انقلابات تونس و مصر این طبقه نقش مرکزی ایفا کرد و ابعاد حضور این طبقه در حال ظهور است و در آینده نیز حضور سهمگینی خواهد داشت.

🖇آنچه من تاکید دارم بزرگ‌تر شدن طبقه متوسط به لحاظ انتظار است و تیپ زندگی و سرمایه تحصیلاتی و و اطلاعاتی. به این علت که هزاران نفر هرسال از دانشگاه‌های مختلف فارغ‌التحصیل می‌شوند و بسیاری از آن‌ها از عواید اقتصادی متوازن با انتظارات طبقه متوسطی خود بهره‌مند نمی‌شوند؛ این‌ها درواقع به طبقه متوسط فرودست اضافه می‌شوند. چنانکه گفتم این افراد با این سطح انتظارات و اطلاعات و احساس محرومیت نسبی به شدت ناراضی هستند و آماده ورود به سیاست اعتراضی و سیاست خیابانی هستند. در عین حال وجود وسایل جدید ارتباطی – منظورم social media- است، کنش‌های جمعی اعتراضی را به مراتب آسان کرده است. این روزها حتی گروه‌های اجتماعی مختلف و جدا از هم نظیر کارگرانی که دستمزدشان عقب افتاده، کشاورزانی که آب ندارند، زنانی که از تبعیض جنسیتی در عذاب هستند و یا دانشجویان معترض، همه می‌توانند باهم ارتباط داشته باشند، حتی اگر درد و درخواست‌شان مشترک نباشد. این‌ها می‌توانند در یک زمان واحد و در فضاها و جغرافیای مختلف اعتراضات خیابانی تاثیرگذاری برگذار کنند. به این لحاظ باید گفت بله ما شاهد ظهور جنبش‌های جدید اجتماعی هستیم. جنبش‌هایی که به نوعی ریشه در- به قول شما- حاشیه دارند.

🖇در کشوری مثل مصر طبقه متوسط فرودست ابتدا بیشتر از سوی اسلام‌گرایان- چه از نوع جهادی مانند جماعة‌الاسلامیة و چه اخوان‌المسلمین- نمایندگی می‌شد. پس از نزول این جریانات در آستانه انقلاب در مصر در 2011 اغلب اعضای این طبقه گرایش‌های پساایدئولوژیک و پسااسلامگرایی پیدا کردند. در تونس به جز این جریانات برخی از این افراد به گرایشات جهادی و داعش پیوستند. در ایران این طبقه در حال حاضر فاقد نمایندگی سیاسی است. به نظر می‌رسد نه بخش اصولگرای حاکمیت و نه اصلاح‌طلبان دغدغه منافع و مطالبات این طبقه را ندارند. شاید شعار «اصطلاح، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» گویای جدایی این طبقه از این دو جریان سیاسی اصای در کشور باشد. طبقه متوسط فرودست در حال حاضر خودش را نمایندگی می‌کند. گویی با توسل به شیوه‌های رادیکال دارد فریاد می‌زند که «ما وجود داریم، ما را دریابید». گویی آن‌ها درد مشترکند و خود را فریاد می‌زنند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

12 Oct, 07:33


📰گیلسپی به طور خاص بر دو جریان مهم در صدر مدرنیته تاکید می ورزد و اهمیت آنها را در شکل گیری جهان مدرن برجسته می داند: نهضت اومانیسم رنسانس و جبنش اصلاح دینی مارتین لوتر. از دید کتاب هردو جریان محصول زمینه ای هستند که توسط انقلاب نومینالیستی فراهم آورده شد. او ابتدا به پترارک نویسنده ی ایتالیایی می پردازد و نقش او را در شکل گیری اومانیسم تحلیل میکند. یکی از نکات بدیع مهم کتاب همین توجه به نقش کلیدی پترارک در مدرنیته است که توسط دیگر مورخان اندیشه کمابیش به حاشیه رانده شده بود. فهم گیلسپی از اومانیسم تاحد زیادی از فهم امثال هانس بارون، کوینتن اسکینر و پوکاک که آن را به مثابه ی نهضتی مدنی و سیاسی توضیح می دهند فاصله می گیرد و چنین درکی را ناقص می داند. جریان مهم دیگر در شکل گیری مدرنیته جنبش اصلاح دینی لوتر است. از دید گیلسپی اندیشه لوتر برخاسته از نگرش نومینالستی و حاصل عدول او از سنت مدرسی و ارسطویی است. از دید لوتر لطف الهی برای انسان قابل فهم نیست و رازآلود است. به همین دلیل تنها می تواند متعلق ایمان قرار گیرد...

🔖متن کامل: 3200 کلمه
زمان مطالعه: 16 دقیقه

🦉@goftemaann

مجلّه سياست‌نامه

11 Oct, 10:30


🖊چند نکته درباره پروفسور فضل الله رضا

📚دانشمند ایران‌شناس

📥محمد عثمانی

🖇فضل الله رضا بر این باور بود که اگر از تقویت فرهنگ ایرانی دور شویم، بی شک این فرهنگ به خرده فرهنگ تبدیل و در رهیافت فرهنگ جهانی نابود خواهد شد. از این رو در مقام اول باید فرآیند ارتباطی مبتنی بر دیالکتیک فرهنگی یا آن چیزی که در فرآیند ارتباط جهانی به صورت کنش و واکنش تاثیرگذار وجود دارد را در میان ایرانیان حکمفرما کرد. این فرآیند تاثیر گذاری از طریق شبکه نرم افزارانه را اگر در درون شبکه اجتماعی و فرهنگی ایران پیاده کنیم، باعث می شود تا همه ایرانیان در ساخت یک فرهنگ جمعی شریک و در ضمن تاثیرگذاری، تاثیرپذیزی را در منش ارتباطی خود می پذیرند. این روحیه مشارک مساعی در درون یک سرزمین باعث می شود در مقام دوم، گامی استوار و تاثیرگذار در فرآیند شبکه ارتباطی جهانی برمی دارند. نکته حایز اهمیت در این رهیافت این است که ما ایرانیان اگر بخواهیم در این سیل عظیم جهانی شدن از طریق شبکه های اجتماعی دیجیتالی، رو به اضمحلال فرهنگی نرویم باید به تقویت بنیادهای فکری و فرهنگی در درون را در دستور کار خود قرار دهیم.

🖇یعنی در گام اول در ارتباطی دیالکتیکی مبتنی بر گفتگوی نخبگان در ابتدا و سپس انتقال داده های حاصل از این کنش ارتباطی نخبگان به سطح جامعه، فرهنگی نوین بر پایه میراث مشعشع پیشین برسازیم. این فرهنگ در جامعه ی متکثر و متنوع ایرانی چون حاصل ارتباط کنشی و گفتگویی همه نخبگان از اقوام و خرده فرهنگ ها است؛ اجماع و مقبولیت ملی در پذیرش آن وجود خواهد داشت. آن گاه این فرهنگ در بستر کنش جهانی، ضمن تاثیرپذیری، قدرت تاثیرگذاری و ارتباط دیالکتیکی خواهد داشت. در صورتی اگر فرآیند برسازی فرهنگی را به صورت یک سویه از جانب صاحبان قدرت بدانیم و روند گذشته را که منجر به افول فرهنگ ایرانی شده را ادامه دهیم؛ سقوط و افول ستاره فرهنگ ایرانی را در شبکه فرهنگ جهانی خواهیم دید.

🖇فضل‌الله رضا این رویکرد فرهنگی را برای ایرانیان خارج نشین هم توصیه می کرد؛ زیرا که آنان بیش از همه در معرض اضمحلال هویت ایرانی خود در سرزمین های مهمان می دانست. چرا که آنان در سرزمین های غربی در بستر هویت شبکه ای جهانی قرار دارند. در این رهیافت به صورت نخواسته، فرهنگ جهانی حاکم بر غرب به صورت شبکه ارتباطی هژمونیک، هویت و فرهنگ آنان را تحت تاثیر قرار می دهد. از این چشم انداز وی عقیده داشت استوارترین پیوند میان ایرانیان پراکنده در جهان همدلی فرهنگی و همزبانی است. او بیش از صد مقاله‌ فارسی در زمینه فرهنگ و ادبیات فارسی و دوازده کتاب نوشته است. در این نوشته ها رضا در دو سطح ایرانیان در داخل سرزمین و خارج نشین، شیوه ارتباطی با شبکه جهانی را توضیح و تبیین کرده است.

🖇از نوشته‌های آغازین او در جوانی می‌توان به هندسه علمی و عملی(۱۳۲۰)و راز آفرینش(۱۳۲۳) اشاره کرد. مجتبی مینوی درباره کتاب راز آفرینش می نویسد ((نسخه ای را که برای بی‌بی‌سی رسیده بود، خوانده بودم، بار دیگر هم خواندم و حظ کردم. او مردی است بسیار مطلع و باسواد و با ذوق:. فضل‌الله رضا سال‌ها بعد نوشتن به زبان فارسی را با هدف حفظ هویت و زبان مادری‌اش)) در زمانه ای که پناهگاه‌های معنوی و هنری فرهنگ سنتی، به خاطر شتاب اطلاعات و تکنولوژی در خطرند" ادامه داد. مهم‌ترین دغدغه‌اش که در سال‌های ریاست دانشگاه شریف و تهران در او پدید آمده بود، نگرانی از غفلت قشر تحصیلکرده از فرهنگ باستان و شعر و ادب و هنر و توجه بیش از حد به ساخته و پرداخته‌های غرب به دلیل سلطه تمدن و تکنولوژی و فرهنگ آنان بود. کتاب ‌"پژوهشی در اندیشه‌های فردوسی" که در دو مجلد در سال‌های ۱۳۵۳، و ۱۳۶۹ به چاپ رسید این اندیشه را در خود دارد.

🖇آن چه بیش از هشتاد سال فضل الله رضا از تحولات علمی در دانشگاه های غربی را می شنید؛ امروز ما به صورت عینی در حال مشاهد آن هستیم. فرآیندی که بوسیله امواج دیجیتالی جهان را به شبکه در هم تنیده در آورده که کم، کم ابعاد قدرت هژمونیک حکومت ها به صاحبان شبکه های اجتماعی و قدرت دیجیتالی انتقال می یابد. امروزه دیگر حکومت ها نبض تحولات در ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی را در اختیار نخواهند داشت؛ بلکه حکومت ها تنها به ابزاری بستر ساز قدرت های نرم افراز دیجیتالی خواهند شد. جهانی شبکه ای که میزان تاثیرگذاری و تاثیرپذیری در آنان از طریق این رهیافت صورت می گیرد. این خطر را فضل-الله رضا با توجه به تخصص دانشگاهی خود به خوبی دریافته بود. وی به دلیل علاقه وافر به هویت فکری و فرهنگی ایرانی خود، در صدد برآمد تا با نوشتن در دو بعد علمی و فرهنگی، به تبیین زوایای تاریک جهان پیش رو برای ایرانیان برآید.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره سیزدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann