گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour @ganjehozourprogramstext Channel on Telegram

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

@ganjehozourprogramstext


چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰)

مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour (Persian)

با ورود به کانال تلگرامی گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour، شما به یک دنیای دانش و آموزش وارد می‌شوید. این کانال با نام کاربری "ganjehozourprogramstext"، میزبان متونی از بت حضور و غیبت و سخنان بزرگانی چون مولوی است. اگر به دنبال یادگیری و رشد دانشی هستید، این کانال بهترین منبع برای شماست. با جملات الهی و پندآموز، گنج حضور متن کامل برنامه‌ها شما را راهنمایی می‌کند تا بهترین نسخه خودتان را به وجود بیاورید. با عضویت در این کانال، شما به یک جامعه از انسان‌های فرهیخته و علاقه‌مند به آموزش و یادگیری ملحق می‌شوید. همچنین، با شعرها و متون زیبا، این کانال برای شما یک مکان آرامش بخش و الهام بخش خواهد بود. پس از ورود به گنج حضور متن کامل برنامه‌ها، با علایق و سلیقه‌های جدیدی آشنا شوید و به دنیایی پر از آموزش و الهام وارد شوید.

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

11 Feb, 15:09


فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۲۳ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

11 Feb, 15:05


فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۲۳ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

11 Feb, 15:04


فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۲۳ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

11 Feb, 15:04


فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۲۳ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Feb, 01:34


فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۳ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Feb, 01:33


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۳ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Feb, 14:05


https://t.me/GanjeHozorTeleText/14475

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Feb, 14:05


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۳ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Feb, 14:04


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۳ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Feb, 14:04


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۳ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Feb, 08:32


https://t.me/GanjeHozorTeleText/14429

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Feb, 08:30


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۳ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Feb, 08:30


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۳ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Feb, 08:29


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۳ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Feb, 07:03


فایل صوتی خوانش خلاصه برنامه ۱۰۲۳

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Feb, 07:02


- ابیاتی جهت باز شدن معنای بیت آخر و تأکید بر عمل کردن به ابیات مولانا؛ چون اگر عمل نکنیم، این آموزش طلایی و بسیار باارزش را تبدیل به «دُرد» کرده و در ذهن ذخیره کرده بعد از مدتی هم فراموش می‌کنیم که این فایده‌ای ندارد.

- ابیات ۱۰۶۱ تا ۱۰۶۵ دفتر چهارم می‌گوید ما می‌توانیم ابتدا با فضاگشایی مردهٔ خود را زنده کنیم و سپس با ارتعاش ما دیگران هم زنده خواهند شد.

- ابیات ۵۸۶ تا ۵۹۵ دفتر پنجم «در بیانِ آن‌که ثوابِ عملِ عاشق از حقّ هم حقّ است.» که می‌گوید ما کار می‌کنیم تا به خداوند زنده شویم و مزد ما همان زنده شدن به خداوند است، نه چیزی که ذهن نشان می‌دهد.


صفحه ۴ از ۴

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Feb, 07:01


- چهار بیت ۳۸۴ تا ۳۸۷ دفتر چهارم، اگر وسوسه و علاقهٔ این امتحان که عقل جزوی من بهتر از عقل کل است یا حداقل مساوی آن است، به سراغم آمد، باید فضا را باز کرده، شروع به سجده و تسلیم شدن کنم، و لطیف‌تر شوم که خدایا مرا از این فکر که عقلم درست کار می‌کند و به همین دلیل هم من‌ذهنی را نگه داشته‌ام، نجات بده.

- براساس چهار بیت از داستان «سلطان‌محمود و شب‌دزدان» در دفتر چهارم، خدا می‌خواهد ما همانیدگی‌ها را به مرکزمان نیاورده و درعوض ناظر ذهنمان شویم تا بتوانیم هم آینهٔ درون و هم ذهن را با جزئیات ببینیم.

حق همی خواهد که تو زاهد شَوی
تا غَرَض بگْذاری و شاهد شَوی

(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷٢)

- تفسیر بیت پنجم غزل که می‌گوید فضای گشوده‌شده و زنده شدن به عشق، کالایی است که ما به‌عنوان بازرگان باید ارزشش را بدانیم و بابت به دست آوردن و نگه داشتنِ این کالا، دستمان نلرزد که چقدر همانیدگی باید از دست بدهیم.

- ابیاتی در تشریح بیت پنجم؛ از جمله دو بیت از داستان «سلطان‌محمود و شب‌دزدان» در دفتر ششم می‌گوید وقتی با فضاگشایی نور خداوند در درونمان پا گرفت، یواش‌یواش متوجه می‌شویم زرهایی که ذهن نشان می‌داد، دارند کم‌رنگ می‌شوند؛ مثلاً رنجش‌هایی که درحال بلعیدن زندگی ما بودند و می‌درخشیدند، دیگر دیده نمی‌شوند.


✓بخش چهارم

- در تفسیر بیت ششم غزل، مولانا دعا و پیشنهاد می‌کند که الهی هیچ انسانی که از جنس اَلَست است و از جمله کودکان ما که تازه از طرف خدا آمده‌اند، خودشان را به کسی که دچار زخم کچلیِ «حرص در زیاد کردن دانه‌های شهوتی» شده‌است، نمالد. چون این بیماری خارش خیلی زیادی دارد و هر دانهٔ کچلی که معادل یک همانیدگی است، درد داشته و عفونت می‌کند و یک بیماری مُسری نیز می‌باشد.

- ابیاتی برای فهم بهتر بیت ششم؛ از جمله پنج بیت «هنر» از دفتر ششم که بسیار واضح و گویاست می‌گوید: هنری که ذهن بتواند با آن همانیده شود و خودش را نشان دهد گردن همهٔ ما را بسته و این‌ها فقط پوستهٔ زندگی است.
اگر کل ابیات برنامه را با این ترکیب و ترتیب، هر روز یک بار تکرار کنیم مطلب در ما جا می‌افتد.

- تفسیر بیت هفتم غزل، ادامهٔ همانیدگی با انسان‌ها و دیگر دانه‌های کچلی، باعث کهنه شدن این زخم می‌شود. چنین شخصی برای درمان باید فضا را باز کرده و پمادی از طرف خداوند بگیرد و به سرش بمالد، یعنی خودش را در معرض دم ایزدی و انرژی او قرار دهم تا شفا یابد.

- ابیاتی در تبیین بیت هفتم، از جمله دو بیت ۹۱۰ و ۹۱۱ دفتر اول می‌گوید در این لحظه پیش حکم حق باید فضا را باز کرده با خدا صحبت کنیم، همچنین باید من‌ذهنی‌ صفر باشد و بمیرد، یعنی اصلاً حرکت نکند و ما برحسب آن فکر و عمل نکنیم.

- تفسیر بیت هشتم غزل که می‌گوید اگر می‌خواهی در خدا باز شود باید روان یعنی بدون مقاومت و بدون غصه و درد و شکایت به‌سوی خدا بیایی. بعد از هر بیت باید تأمل کنیم که این بیت چطور به «عمل» ترجمه می‌شود.

- تفسیر بیت نهم غزل که آشکارا می‌گوید صدر یعنی رسیدن به آن‌چه ذهن می‌شناسد و مهم‌تر از دیگران شدن، نداریم. ما روزبه‌روز فضاگشایی کرده و به خدا زنده‌تر می‌شویم. پس باید صدر و آبروی من‌ذهنی و پندار کمال را رها کرده و یک جایگاه رفیعی را در فضای گشوده‌شده جست‌وجو کنیم تا به‌عنوان زندگی بالا بیاییم و اگر هم می‌خواهیم دیده شویم در این فضا دیده شویم.

- تفسیر بیت دهم و تک‌بیت‌هایی جهت تشریح آن. براساس این بیت از غزل کلاه بلندمرتبگی که به‌دنبال آن هستیم، هرگز بر سر کسی که من‌ذهنی را نگه داشته و بیماری کچلی‌اش را درمان نمی‌کند، گذاشته نمی‌شود.

- تفسیر بیت یازدهم غزل که براساس آن پس از این‌که سخنانی در غزل گفته شد، اکنون بهتر است ذهن خاموش شود و در این لحظه سروصدای ذهن و تکرار دُردها جایی ندارد و مزاحم است، چون زندگی می‌خواهد از طریق ما حرف بزند و خلاقیت کند.

- در تفهیم این بیت از غزل، طبق چهار بیت از داستان کوچک موسی و خضر در دفتر دوم، خضر که نماد خداوند است خطاب به ما که نماد موسی هستیم می‌گوید خیلی با ذهنت حرف‌های بیهوده می‌زنی، از من جدا شو برو. اگر هم نمی‌خواهی جدا شوی و چیزی دیدی که ذهنت قبول نمی‌کند چیزی نگو یا اصلاً با ذهنت نبین.

- در بیت آخر مولانا می‌گوید این غزل را در جواب آن شاعر و یا در پاسخ به تمام اشعار به‌ظاهر زیبایی که گفته شده، سروده است؛ اشعاری که در وصف سوز و گداز رفتن همانیدگی‌ها و مخصوصاً در مرگ انسان‌های آشنا گفته شده که شعر همهٔ من‌های ذهنی است و می‌گوید که وقتی همانیدگی‌هایم کوچید، تمام زندگی‌ام رفت.

غزل مولانا عکس این را می‌گوید که اگر همهٔ چیزهای باارزشی که داریم برود، باز هم ما زنده هستیم، باید زندگی و شادی کنیم و به بی‌نهایت و ابدیت خداوند زنده شویم.


صفحه ۳ از ۴

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Feb, 07:00


- تک‌بیتی که می‌گوید مواد ذهنی که در آن هویت هست، مواد شیطانی در ذهن ما هستند و اگر ما استرس داریم فنّ شیطان را خورده‌ایم و در زمان هستیم.

کاین تأنّی پرتوِ رحمان بُوَد
وآن شتاب از هَزّهٔ‌ شیطان بُوَد

(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹)

- دو بیت از دفتر ششم که می‌گوید اگر بی‌صبر باشیم من‌ذهنی می‌شویم و عاقبت به خیر نمی‌شویم. حیف است این زندگی همچون زرم که دادم به خر من‌ذهنی و خرابش کرد.

- دو تک‌بیتی که می‌گوید جواب شخصی که حواسش به خودش نیست و فضا را باز نمی‌کند و دُردِ موادِ ذهنی را به‌سمت ما پرتاب می‌کند، سکوت و سکون است، نه بحث و جدل!

پس جوابِ او سکوت است و سکون
هست با ابله سخنْ گفتن، جنون

(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۷)

ور نباشد اهلِ این ذکر و قُنوت
پس جوابُ الاَحْمَق ای سلطان، سکوت

(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۸۲)

- تک‌بیت گذشتن از حرف و دُردِ مواد ذهنی که مربوط به این جهان است و همچون پلی‌ است تا ما دوباره به فضای گشوده‌شده برویم و به خدا زنده شویم.

- دو بیتی که می‌گوید چراغ ذهنی ما که از جنس دُرد و گفت‌گوست، ناقص است و برای این بیان می‌کنیم تا عمل کرده و تبدیل شویم و چراغ حضور خداوند در مرکزمان روشن شود.


✓بخش سوم

- ابیاتی که فن‌های من‌ذهنی را یکی‌یکی به ما معرفی می‌کند:
رفتن به گذشته، مقایسه و درنتیجه حسادت که درمان آن خواندن هر لحظهٔ فرض «لَمْ یَکُن» یعنی من از جنس خدا و بی‌نظیر هستم، می‌باشد، و همانش با یک انسان دیگر که یکی از مهم‌ترین لغزش‌هاست.

- تک‌بیتی که پاسخ سؤال «من که هستم؟» را می‌دهد. من همان هستم که اگر بخواهم آشکارا برحسب همانیدگی‌ها دیده شوم‌ و پُز بدهم، خودم دارم خودم را در درون می‌دَرّم. و اگر شرطی شوم برای چیزها، خودم هم نمی‌دانم که دارم خودم را نشان‌دار می‌کنم و باز هم خودم را می‌سوزانم.

- ابیاتی که «رفتن به زمان روان‌شناختیِ گذشته و آینده» را که یکی از فن‌های من‌ذهنی است، نشان می‌دهد.

- تک‌بیتی که می‌گوید راه رهایی از وسواس کهنه یعنی فکرهای بی‌اختیار پی‌ در پی: حرف نزدن به‌وسیلهٔ ذهن، فضا را باز کردن و تکرار ابیات مولانا با این ترکیب و ترتیبی که در هر برنامه ارائه می‌شود، هست.

«آنان كه ايمان آورده‌اند و دل‌هايشان به ياد خدا آرامش مى‌يابد. آگاه باشيد كه دل‌ها به ياد خدا آرامش مى‌يابد.»
(قرآن کریم، سورهٔ رعد (۱۳)، آیهٔ ۲۸)

- تک‌بیتی از غزل ۴۰۰ برای پرورش دادن من‌ذهنی حولِ هر محوری که بحث‌ و جدل کرده با تأمل و بازبینی کردن تا در آن موضوع به بی‌مقاومتی تبدیل شویم.

- تک‌بیت بی‌مانع، بی‌مقاومت و بی‌اعتنا بودن مانند آب برای رهایی از جویدن خودمان

- براساس سه بیت ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱ دفتر سوم من هر لحظه و در هر وضعیتی می‌خواهم خدا را ببینم. هرچه هم که ذهن نشان می‌دهد برای این است که فضا را باز کنم و شاه را ببینم.

- تک‌بیت بسیار مهمی که می‌گوید آسانی ما در فضاگشایی ماست، در تمام وضعیت‌های مختلفی که گرفتاری به نظر می‌آید.

یُسر با عُسر است، هین آیِس مباش
راه داری زین مَمات اندر معاش

(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱)

- تک‌بیت دیگری از غزل ۴۰۰ که می‌گوید جای ما به‌عنوان زندگی در یک خانهٔ همانیدگی ذهن نیست، باید از این ظاهر نقل کنیم به خانه‌ٔ اصلی‌مان که واقعاً وجود دارد.

- با دو بیت دیگر از غزل ۴۰۰ از خود بپرسیم: چرا ما از این جهان درد و رنج قرض می‌کنیم؟ چرا بیدار نمی‌شویم که دستمان را در سوراخ مارِ فکرها نکنیم؟

- تک‌بیتی که می‌گوید ظلم‌هایی که به ما می‌شود، خویِ ماست که به‌سوی‌مان منعکس می‌شود‌.

- براساس چهار بیت از غزل فیض کاشانی، از هیچ‌کس نباید شکایت کنم، بلکه باید از خودم به خودم در فغان باشم تا فضا را باز کرده خودم را معالجه کنم.

از خویش اگر خلاص گردم
آن کو در وهم نایَد آنَم

(فیض کاشانی، دیوان غزلیات، غزل ۵۷۰)

- طبق دو بیت از دفتر‌ ششم پیغمبر فرموده اگر بهشت را از خداوند می‌خواهی، از کسی چیزی را که ذهنت نشان می‌دهد، نخواه.

«...و هركه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است... .»
(قرآن کریم، سورهٔ طلاق (۶۵)، آیهٔ ۳)

- ابیات پناه نخواستن از غیر خدا و «ناامید نشدن» از رحمت خدا

- از بیت چهارم تا انتهای غزل، تک‌تک ابیات با دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان بررسی می‌شوند.

- مرور و خلاصه‌ای از بیت اول تا سوم غزل، و تفسیر بیت چهارم. آینهٔ این بیت به ما می‌گوید که با عقل جزوی که همین عقل من‌ذهنی است، نمی‌توانیم از بند من‌ذهنی بِرَهیم. مجبور هستیم که فضاگشایی کرده، عقل زندگی را بیاوریم تا به ما کمک کند.

- ابیاتی جهت تکمیل بیت چهارم؛ از جمله:

- براساس دو بیت از دفتر دوم باید سبب‌سازی ذهنی یا دُردها را کنار بگذاریم چون حادث هستند و باید دوپاره شوند.


صفحه ۲ از ۴

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Feb, 06:58


خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۲۳ گنج حضور


موضوع کلی برنامه ۱۰۲۳:

ای انسان، تو با مرکز و جان ذهنیِ آلوده یعنی همانیده، در درگاهِ زندگی یا پیشگاه خداوند هستی، و چون خودت خودت را آلوده کرده‌ای پس وظیفه داری خودت هم خودت را با تسلیم،‌ فضاگشایی یا دست از سرِ خود برداشتن، پالایش و تصفیه کنی. وقتی اصلت از همانیدگی‌ها جدا شد، خودش بالا می‌رود.

یکی از مفاهیم ضمنی بیت اول این است که وقتی صاف شدی، دیگر بالا می‌روی، پس نباید پیشرفتت را با خط‌کش ذهن و معیارهای من‌ذهنی اندازه بگیری یا فکر کنی چه‌جوری دیده می‌شوی، چون وارد چهارچوب‌های ذهن شده و فلج می‌شوی. اثرات پیشرفت با جَف‌َالقَلَم معلوم می‌شود، زیرا خداوند هر لحظه زندگیِ درون و بیرونت را می‌نویسد.

دل و جان را در این حضرت بِپالا
چو صافی شد، رَوَد صافی به بالا

(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۰۳)

هر غزل یا هر بیتی مانند یک آینه است که باید خودمان را در آن درست نگاه کنیم تا متوجه شویم چه عملی باید انجام دهیم. یکی از مهم‌ترین لغزش‌ها و فن‌هایی که از من‌ذهنی می‌خوریم این است که آینهٔ بیت را کج کرده و عیب دیگران را در آن ببینیم که باید خودشان را درست کنند.


✓بخش اول

- تفسیر بیت اول تا سوم غزل به‌ همراه بررسی چهار دایره‌، مطلب پنهانی که در سه بیت اول دیده می‌شود عمل، تلاش و جنبش است. اگر در آینهٔ این سه بیت «عمل» خودش را نشان نمی‌دهد و فقط «مفاهیم» آن تبدیل به دُرد یا مواد ذهنی شده و در ذهنمان ذخیره می‌شود، پس ما در این آینه خودمان را درست ندیدیم.

- در آینهٔ بیت دوم می‌بینم که من تا به‌حال آب صاف نمی‌خوردم، اکنون تصمیم می‌گیرم فضا‌گشا باشم و آبِ صاف را از طرف خداوند بخورم، بنابراین لبم را به هر دُردی آلوده نمی‌کنم یعنی هر فکری را نشخوار نمی‌کنم و نمی‌گذارم دیگران هشیاری و فکرهای مرا تعیین کنند.

- قانون بیت سوم می‌گوید انسان در معرض سیلاب مواد ذهنی است که دائم از فکرهای من‌ذهنی خودش و از ارتعاشات ذهنی‌ که اکثر مردم می‌فرستند، جاری می‌شود. چون ناظر جنس منظور را تعیین می‌کند، کسی پاک می‌ماند که جان ذهنی را نگه نمی‌دارد، فوراً آن را می‌اندازد و به دُرد یا مواد ذهنی بی‌اعتنا است، یعنی برایش ارزشی ندارد.

- ابیاتی جهت یادآوری و آماده‌سازی برای فهم بهتر غزل؛ از جمله:

- دو بیت از غزل ۸۶۲ می‌گوید با فضاگشایی و سوار شدن هشیاری بر هشیاری می‌توان از دامگاه مشکل دانه‌های شهوتی با یک حرکت گذر کرد.

- دو بیت ۱۴۱۲ و ۱۴۱۳ از دفتر پنجم می‌گوید مردم عادی با دانه‌هایی که در دام دنیاست همانیده می‌شوند، ولی کسانی که هوشمند شده‌اند خودشان را از همانش باز گرفته‌اند.

- سه بیت تمرکز روی خود و عدم تمرکز روی دیگران

- در آینهٔ دو‌ بیت ۳۶۱۲ و ۳۶۱۳ دفتر چهارم می‌بینیم: هر دانه‌ای که به مرکز من می‌آید شهوتی است، یعنی نیروی جاذبه دارد و مانند شراب و مواد مخدّر عمل می‌کند، چون چشم و گوش اَلَست و هشیاری‌ام را می‌بندد.

دان‌ که هر شهوت چو خَمْر است و چو بَنگ
پردهٔ هوش است و، عاقل زوست دَنگ

(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱۲)

- در دو بیت ۱۷۶۴ و ۱۷۶۵ دفتر پنجم، دیده شدن براساس یک همانیدگی مغبون و خنده‌دار است. در آینهٔ این بیت می‌بینیم:
من در این دنیا چه چیزی را زندگی گرفتم و چکار دارم می‌کنم؟ چرا این‌قدر می‌خواهم برحسب چیزی دیده شوم؟


✓بخش دوم

- در ادامهٔ ابیات بخش قبل، سه بیت ۳۷۰۴ تا ۳۷۰۶ دفتر دوم می‌گوید ما نباید مانند مورچه دنبال دانه‌های همانیدگی بدَویم وگرنه گمراه شده و آن دانه داممان می‌شود؛ ولی اگر با فضاگشایی سلیمان یا خداوند را جست‌‌وجو کنیم، هم می‌توانیم به زندگی زنده شده زیبایی بیافرینیم و هم دانه‌ها را داشته باشیم.

- اگر خود را در آینه‌ٔ دو بیت ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ دفتر چهارم نگاه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم:
من نباید دنبال این من‌ذهنی مثل زاغ بدَوم یعنی اگر فکری کردم دنبال آن فکر نروم، وگرنه به‌جای باغ مرا به‌سوی گورستان می‌بَرد.

- تک‌بیت ۳۰۶۰ دفتر سوم مانند یک آینه نشان می‌دهد که من‌ذهنی براساس هنرهایی که به‌دست آورده‌ایم دکان باز کرده و همه را به مردم می‌فروشد. باید به من‌ذهنی خود بگوییم فعلاً تو خرید و فروش کن تا من فضا را باز کرده و هر لحظه این نمازِ واجبم که «بی‌نظیرم و از جنس خدا هستم» را بخوانم. چون فضا را باز کرده‌ایم، من‌ذهنی منتظر است و هیچ کاری نمی‌‌تواند بکند.

تو بر این دکّان زمانی صبر کن
تا گُزارم فرض و خوانم لَمْ یَکُنْ

(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۰)

- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه سه بیت اول غزل اصلی

- بررسی مثلث پندار کمال و مثلث فضاگشایی به‌همراه ابیات مربوط‌ به هر یک از این شکل‌ها

- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی انسان به‌همراه سه بیت اول غزل

- ابیاتی که خواندن و عمل کردن به آن‌ها باعث می‌شود خودمان را در معرض سونامی دُرد قرار ندهیم؛ از جمله:


صفحه ۱ از ۴

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

06 Feb, 18:43


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۳
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

02 Feb, 12:17


https://t.me/GanjeHozorTeleText/14336

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

02 Feb, 12:16


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۲ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

02 Feb, 12:15


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۲ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

02 Feb, 12:14


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۲ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

30 Jan, 10:42


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۲ (روزهای سه‌شنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

30 Jan, 10:41


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۲ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

30 Jan, 10:41


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۲ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

30 Jan, 06:01


فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۲ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

30 Jan, 06:01


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۲ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

29 Jan, 18:21


فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۲۲ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

29 Jan, 18:20


فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۲۲ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

29 Jan, 18:19


فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۲۲ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

29 Jan, 18:19


فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۲۲ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Jan, 18:57


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۲ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Jan, 18:56


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۲ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Jan, 18:55


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۲ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Jan, 22:23


- از بیت چهارم تا انتهای غزل، تک‌تک ابیات با دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان بررسی می‌شوند.

- تفسیر بیت چهارم غزل، براساس این بیت هر کسی باید خودش را درمان کند؛ بدین ترتیب که با خودش شرط کند این لحظه از جنس اَلَست شده، فضا را باز کند و چیزی را به مرکزش نیاورد، و این شرط را لحظه‌ای نشکند یعنی مرکزش را همیشه عدم نگه دارد.


✓بخش سوم

- تفسیر بیت پنجم غزل؛ طبق این بیت خداوند شرط تندی دارد، بدین صورت که اجازه نمی‌دهد حتی یک بار مرکزمان جسم باشد و این قانون لحظه‌‌به‌لحظه اجرا می‌شود. اگر ذهن ما به این قانون عادت کند که هرگاه مرکزم جسم شود کارها بد می‌شود و وقتی عدم باشد کارها درست می‌شود، درون ما وسیع‌تر شده و در همهٔ ابعاد بیرونی‌مان پیشرفت حاصل می‌شود.

- در تفهیم بیت پنجم غزل، تک‌بیت طالب و غالب بودن خداوند برای مجازات هر من‌ذهنی‌ای که بالا می‌آید.

طالب است و غالب است آن کردگار
تا ز هستی‌ها برآرَد او دمار
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣٢١۴)

- تفسیر بیت ششم غزل؛ براساس این بیت وقتی خودمان را فقط برای خودمان درست می‌کنیم نه برای ریاکاری و نشان دادن به دیگران، این دلی که سفت و سخت بود، با تعلّل کردن در مقابل خواسته‌های من‌ذهنی، یک‌دفعه آیینه می‌شود و ما «حضور ناظر» می‌شویم. فضای گشوده‌شدهٔ درون مانند آینه هم اصل ما که مانند خدا کاهل در جنب‌وجوشِ سبب‌سازی است و هم من‌ذهنی ما را اگر هنوز مانده، نشان می‌دهد. درون و بیرونمان را هم نشان می‌دهد.

- تک‌بیتی از داستان سه برادر در دفتر ششم که نشان می‌دهد تنها برادر سوم که خیلی کاهل است، البته کاهلِ مثبت، یعنی فضا را باز می‌کند و مثل آیینه ساکن است، موفق می‌شود.

- براساس بیت هفتم غزل اگر آیینه شویم شادی‌‌ بی‌سبب از درونمان می‌آید و خودمان مطربِ خودمان می‌شویم، متوجه می‌شویم از همه شبیه‌تر به ما خود زندگی است نه این من‌ذهنی که در ما عاریتی است. پس من‌ذهنی را که جان ما بود و فکر می‌کردیم داریم آن را حمل می‌کنیم، می‌اندازیم دور. بنابراین هشیاری بر هشیاری منطبق شده و ما به امانت اصلی که «عشق» است زنده می‌شویم. از این پس ما را خودِ زندگی حمل می‌کند.

- در تشریح بیت هفتم غزل، سه بیت ۱۸۰ تا ۱۸۲ دفتر پنجم که از مجموعه‌ ابیات خیلی جالبی انتخاب شده‌اند، می‌گوید متوجه شدنِ این‌که من‌ذهنی مثل اسب چوبی است، یک لحظه است! متوجه شو و این را بینداز.

یک زمان کار است، بگزار و بتاز
کارِ کوته را مکن بر خود دراز
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱)

- بیت هشتم غزل بیان می‌کند وقتی به شادی بی‌سبب زنده شدیم، شعارِ «جست‌وجو کنم در ذهن، پیدا نکنم» از بین می‌رود. بنابراین از اشتغالات من‌ذهنی و فارغ بودن به‌وسیلهٔ همانیدگی‌ها فارغ می‌شویم. دراین‌صورت «گنج حضور» که همان «ناظر زندگی خود بودن» است، مشهور می‌شود؛ چون خودمان آن را کشف کرده و به معرض نمایش می‌گذاریم.

- در بیت نهم غزل مولانا می‌گوید اگر تا به این‌جا تمامی کارهای غزل را انجام داده‌ای، تمام اتفاقات بیرونی حلوا دارد و شیرین است و هیچ‌کدام به تو درد نمی‌دهد. ولی جان تو این‌قدر به آن جان اصلی شیرین است که شیرینی و ذوق این اتفاقات نیک تا زمانی که درحال تجربه کردن و خوش‌گذرانی با آن‌ها هستی، جانت را شیرین‌تر نمی‌کند و به آن شادیِ اصیل اضافه نمی‌کند.

- تفسیر بیت دهم غزل که می‌گوید اگر این من‌ذهنی کور و کر نیست، پس چرا راه خطای سبب‌سازی را دوباره امتحان می‌کنی؟ من که می‌دانم خودم به‌عنوان من‌ذهنی حجاب و حائل بین خدا و خودم هستم، پس چرا باز هم هر لحظه با ساختن من‌ذهنی و بالا آوردن آن حجاب خودم می‌شوم و به‌سوی خدا می‌روم؟ ما من‌ذهنی را با فکر کردنِ پی‌درپی می‌سازیم و مانعِ بین خودمان و خدا می‌کنیم و فکر می‌کنیم داریم به‌سوی خدا می‌رویم.

- در تفهیم بیت دهم غزل، چهار بیت ۳۸۴ تا ۳۸۷ دفتر چهارم می‌گوید اگر وسوسه شدیم به این که سبب‌سازی عینِ «قضا و کُن‌فَکان» و فضا‌گشایی و مرکز عدم است، باید زود از این وسواس بیرون بیاییم و فضا را باز کنیم، شروع به تواضع واقعی کنیم که خدایا من نمی‌دانم، تو‌ مرا از این فکر بد وارهان.

سَجده‌گَه را تَر کُن از اشکِ روان
کِای خدا، تو وارَهانَم زین گمان
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۶)


✓بخش چهارم

- مرور دوبارهٔ بیت دهم و تفسیر بیت یازدهم غزل که این دو بیت خیلی مهم هستند.

- بیت یازدهم می‌گوید من‌ذهنی از ریشهٔ رنج و غصه، و درد و بلا و هیجانات منفیِ ذهن روییده است و عاشقِ یک نتیجهٔ بیهوده است. قانونی که این بیت بیان می‌کند این است که با هرچه همانیده شویم درد ایجاد می‌شود.


صفحه ۲ ⬇️

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Jan, 22:23


فایل صوتی
خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۲۲ گنج حضور

خوانش خانم ستاره مزروق از مشهد

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Jan, 22:23


- در بیت دوازدهم غزل، مولانا به کار عملی دیگری که پلهٔ دوم برای اصلاح خود و گامی مؤثر برای پیشرفت معنوی است، اشاره می‌کند و آن «تواضع» است. تواضع ما به‌عنوان من‌ذهنی درمقابل خدا و دیگران، واقعی نیست و درحقیقت تکبّری است که آن را نمی‌بینیم. ما باید سِرّ تکبرمان را پیدا کنیم؛ سرّ و علتش این است که «به چیزهایی که ذهن نشان می‌دهد سجده می‌کنیم.» تواضع واقعی این است که فضا را باز کرده از جنس خدا شویم و به او سجده کنیم. این تواضع‌های بی‌حد که تواضع‌ زندگی در مقابل زندگی است، تشکیل‌دهندهٔ کبر مثبت و ناز کردن به چیزها می‌باشد.

در تواضع‌های طَبْعَت سِرِّ نَخْوَت را نِگَر
وَانْدَر آن کِبْرَش تَواضع‌های بی‌حد شاکِله‌ست
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

- این لحظه را از تواضع شروع کن و مطمئن باش که تواضع زندگی در مقابل زندگی باشد.

- تفسیر بیت سیزدهم غزل که می‌گوید هر همانیدگی در اطراف خود داستانی دارد و یک جور خاصی خودش را بیان می‌کند. ما باید این حدیث‌ها را ببینیم و با ناظر بودن، خودمان را در حول و حوش آن موضوع پرورش دهیم و تربیت کنیم. فضا را باز کرده و بگوییم من به این دلیل این‌جا بالا می‌آیم و درد می‌کشم که دوباره به جسمی تعظیم کرده‌ام. سپس دوباره خودم را می‌شناسم که من هشیاری بی‌فرم بوده‌ام که مانع نیست، من نباید این‌جا در ذهن باشم، ولی اشتباه کرده‌ام که این‌طوری آمده‌ام بالا و بین خودم و خدا مانع درست کرده‌ام. اکنون که متوجه شدم با گشودن فضا این اشتباه را رفع می‌کنم و در این قسمت دیگر مانع نیستم.

هر حدیثِ طَبْع را تو پرورش‌هایی بِدَش
شرح و تَأویلی بکن، وادان که این بی‌حائِل است
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

- بیت چهاردهم باز هم بیت قبلی را تکمیل می‌کند و بیان می‌کند در ذهن هر همانیدگی یک خانه‌ای است که قیافهٔ ظاهری و معادل یک خانهٔ دیگری می‌باشد؛ درحقیقت خانهٔ اصلی ما این‌جاست نه در آن خانه‌های توهمی ذهنی که هر قسمت از وجود ما در آن‌ها تقسیم شده. یک انسان تأییدشده به‌وسیلهٔ خداوند، مانند مولانا انسان‌ها را با این طریقت مشغول می‌کند که خودت باید با تواضع و فروتنیِ کامل خودت را پرورش دهی.

- تفسیر بیت پانزدهم غزل که می‌گوید وقتی تربیت‌کنندهٔ خود و شاهد چیزهایی می‌شویم که ذهن نشان می‌دهد، ممکن است یک‌دفعه چیزی بالا بیاید و آن را در خودمان ببینیم که ما را بترساند، ترس هم ما را به من‌ذهنی می‌برد. در این موقع باید دوباره فضاگشایی کنیم و از خدا بخواهیم که خدایا من را به این چیزی که از عُهده‌اش برنمی‌آیم بکُش. یعنی باید حواسمان را از روی شاهد برداریم بگذاریم به این فضای گشوده‌شده و از خدا شیرینی مرگ نسبت‌به من‌ذهنی را بخواهیم، اما باید بدانیم که این کار خیلی کُند پیش می‌رود، پس مواظب باشیم دوباره با عجله به من‌ذهنی نرویم که خدایا چرا هنوز مرا نکُشته‌ای؟!

- مولانا در بیت شانزدهم قانون دیگری بیان می‌کند: این‌که خداوند به ما درد نداده، پس اگر می‌خواهیم به یک جهت برویم و حول و حوش آن فکر و حدیث ایجاد کنیم، باید از این دنیا درد قرض کنیم که بی‌حاصل هم هست. در صورتی که ما باید همیشه فضاگشایی کنیم و به‌سوی بی‌سویی برویم.

هر طرف رنجی دگرگون قرض کن آن‌گه برو
جز به سوی بی‌سوی‌ها، کآن دگر بی‌حاصل است
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

- بیت هفدهم غزل، ذهن را به لانهٔ مار تشبیه می‌کند که ما با همانیده شدن با یک چیزی و به آن فکر کردن، دستمان را در آن سوراخ می‌کنیم و مار ما را می‌گزد، بعد دوباره دنبالش یک فکر من‌دار دیگر می‌کنیم و دستمان را در سوراخِ دیگر ذهن می‌بَریم. عوض این‌که توبه کنیم، این‌قدر پشت‌سرهم فکر می‌کنیم تا غصهٔ همهٔ ماران یعنی همهٔ هم‌هویت‌شدگی‌ها برای ما پدید بیاید و دائماً بنالیم. 

- طبق بیت هجدهم غزل، وقتی دستمان را در سوراخ مار کرده و مار ما را می‌گزد، زیر نفوذ درد می‌رویم و هشیاری‌مان پایین می‌آید. در این حالت که درد و زهرِ مار در جانمان است، هر حرفی با من‌ذهنی بزنیم مفهوم نیست و به درد نمی‌خورد. بنابراین هم مار و هم زندگی ما را متهم می‌کند که علاوه‌بر دست کردن در سوراخ مار، این شکایت کردن تو هم باطل است. تو باید از این فکرِ اذیت‌کننده یاد بگیری که فضا را باز کنی و هیچ‌ موقع اینجا نیایی یعنی دیگر فکرِ من‌دار نکنی.

- در بیت آخر مولانا به ما توصیه می‌کند که آن حدیث‌ همانیدگی‌ها را رها کن، فضا را باز کن که در این فضای ناب تو افتخار کائنات و خداوند هستی. و مرتب از خداوند که از درونت طلوع می‌کند حرف بزن، چون این گفت‌‌وگوها و فضاگشایی‌های پی‌درپی مزاج انسان را به‌عنوان اَلَست گرم می‌کند، نه هر چیزی که در ذهن است و فکر می‌کنی اگر بیاید مزاجت گرم می‌شود.

از حدیثِ شمسِ دین آن فَخْرِ تبریزِ صفا
آن مِزاجش گرم باید، کاین نه کارِ پِلْپِل است
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)


صفحه ۳

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Jan, 22:23


خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۲۲ گنج حضور
🔹تهیه خانم مرضیه جمشیدیان از نجف‌آباد

موضوع کلی برنامه ۱۰۲۲:

ای انسان، اگر با هشیاری نظر نگاه کنی متوجه خواهی شد که همهٔ خاصیت‌ها، رفتارها و نتایج خوب موقعی‌ست که مرکزت خدا یا زندگی بوده و فضاگشایی کرده‌ای. بنابراین متوجه خواهی شد تمام کارهایی که کرده‌ای و به تو ضرر زده و دون شأنت بوده‌، زمانی بوده که در مرکزت همانیدگی‌ها بوده‌است.

این قضیه که «منبع همهٔ رفتارها و نتایج بد از من‌ذهنی من است که از طریق همانیدگی‌ها عمل می‌کنم.» خیلی مهم است، چون دیگر وضعیت فعلی خرابمان را به گردن مردم یا خدا نمی‌اندازیم. یکی دیگر از نتایج قضیهٔ بیت اول این است که ما در پناه فضای گشوده‌شده خود را از آسیب من‌های ذهنی که قرینمان می‌شوند، حفظ می‌کنیم.

چون نظر کردی همه اوصافِ خوب اندر دل است
وین همه اوصافِ رسوا، معدنش آب و گِل است
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

بیت اول شبیه یک قانون یا قضیهٔ هندسی است که اگر آن را، چه برایمان ثابت شود چه نشود، قبول کنیم، خواهیم فهمید که در بقیهٔ غزل باز هم قضایای کوچک‌تری هست که عملاً به ما راهکار می‌دهد. این غزل بسیار جامع و فراگیر است که اگر همه را خوب بخوانیم و تکرار کنیم، شاید همین یک غزل برای بیداری انسان کافی باشد.

✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌ همراه بررسی چهار دایره‌، و تفسیر بیت سوم غزل

- بیت دوم غزل می‌گوید من‌ذهنی دائماً «می‌خواهد» و آن چیزی که می‌خواهد مرتب ما را به‌طرف خودش جذب می‌کند، چون فکر می‌کنیم اگر آن چیز بیشتر شود زندگی‌‌مان بیشتر خواهد شد، درصورتی‌که صد درصدِ زندگی‌‌مان را تسخیر می‌کند. بنابراین کار مشکل این است که خواستن برحسب همانیدگی‌ها را ترک کنیم و فضای گشوده‌شده که کشف‌کنندهٔ هر مشکل است را بشناسیم. اِشکال ما این است که کاشف هر مشکل را پیدا نمی‌کنیم؛ این فضای گشوده‌شده به من می‌گوید که چرا الآن حالم گرفته‌ شده؟ 

- مولانا دوباره راه‌ حل را ادامه می‌دهد، چون بیت‌ها به‌ هم مربوط هستند:

- بیت سوم اولین راهکار عملی این غزل را با کلمهٔ کلیدی «تعلّل» نشان می‌دهد و پیشرفت ما از این‌جا آغاز می‌شود، بدین ترتیب که باید یواش‌یواش در عمل کردن به رفتارها و اوامرِ من‌ذهنی سستی کنیم، بگوییم: «تا به‌ حال این کار را کرده‌ام، دیگر نمی‌کنم، اگر بتوانم پرهیز می‌کنم.» عمداً و هشیارانه شهوت من‌ذهنی را ارضا نمی‌کنیم.

وین تَعَلُّل بهرِ ترکَش دافعِ صد علّت است
چون بشد علّت ز تو پس نَقْلِ منزل منزل است
(مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰)


✓بخش دوم

- برای این‌که آموزش‌های مولانا برایمان مفید باشد دو چیز مهم را باید بدانیم: یکی این‌که ما امتداد خدا یا زندگی هستیم، و یکی هم شرح دل یا فضاگشایی است که تنها راهکار و چارهٔ زنده شدن به بی‌نهایت و ابدیت خداوند می‌باشد.

- ابیاتی از مثنوی جهت تجزیه و تحلیل غزل:

- دوازده بیت ۱۰۶۱ تا ۱۰۷۲ دفتر پنجم که مهم هستند و باید آن‌قدر بخوانیم تا حفظ باشیم. این قسمت می‌گوید هر لحظه یک فرصت یادگیری از اتفاق است، نه ناله و‌ شکایت بابت آن اتفاق که باعث می‌شود چیزی یاد نگیریم. باید لحظه‌به‌‌لحظه فقط‌‌ و فقط حواسمان به خودمان باشد و لباس خودخواهی را از تن بیرون کنیم تا جانمان از جان بزرگ‌تری مانند مولانا چیزی یاد بگیرد. برای این‌که مرکزمان خالی شود، باید با تکرار ابیات همنشین مولانا شویم و حواسمان را به خودمان و فضاگشایی درون بدهیم.

درنگر در شرحِ دل در اندرون
تا نیاید طعنه‌ٔ لاتُبْصِرُون
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۲)

- دو بیت سوار شدن هشیاری بر هشیاری و جدا شدن از ذهن، برای دیدن خدا بدون ابر و غبارِ همانیدگی‌‌ها

- سه بیت ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۸ دفتر چهارم که خیلی مهم است و از ما می‌خواهد ناظر ذهنِ خراب‌کنندهٔ خود که دارای اوصاف رسوا است شویم.

- تک‌بیت طرح خداوند برای بیرون کردن مردگی از خودش که زندگی زنده است.

- براساس دو بیت از غزل ۳۶۷ امتداد خداوند هر کسی که آشکارا می‌گوید من‌ذهنی هستم را می‌درّد و هر کسی که نمی‌داند من‌ذهنی دارد را می‌سوزاند.

ـ سه بیت طرب‌سازیِ اَبدی خداوند در آخرزمان و دائماً در حرکتِ فضاگشایی بودن، برای منجمد نشدن در سرمای ذهن

- سه بیت عدم تمرکز بر دیگران؛ باید این چند مورد را در خود چک کنیم که حواسمان به خودمان است یا به حبر و سنی، نوحه‌گری و رفوگریِ دیگران

- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه سه بیت اول غزل اصلی

- بررسی مثلث پندار کمال و مثلث فضاگشایی به‌همراه ابیات مربوط‌ به هر یک از این شکل‌ها

- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی انسان به‌همراه سه بیت اول غزل

- مرور دوبارهٔ بیت اول تا سوم غزل که این ابیات مرتب در شکل حقیقت وجودی انسان اجرا می‌شود. این سه بیت نشان می‌دهد که من‌‌ذهنی مَرَضی است که اَلَست گرفته و تله‌ای درست کرده که هر لحظه در آن می‌افتد.


صفحه ۱ ⬇️

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 20:01


https://t.me/GanjeHozorTeleText/14133

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 20:00


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۲ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 19:59


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۲ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 19:59


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۲ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 17:42


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۲
مخصوص چاپ سیاه و سفید

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 17:41


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۲

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 17:41


فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۲

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:30


💠💠💠پایان بخش چهارم💠💠💠

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:28


پس تو به مار نمی‌توانی شکایت کنی، مار تو را متهم می‌کند می‌گوید تو دستت را آوردی توی سوراخ من. شما مگر نمی‌دانید که این ذهن محل مار است، فکرهای همانیده است، تو می‌توانی فضا را باز کنی هیچ‌ موقع نیایی این‌جا.

هر کسی فضا‌گشا باشد فضاگشا باشد، هیچ‌ موقع دستش را توی سوراخ مار نمی‌کند، یعنی فکر همانیده نمی‌کند که، از این جهان درد قرض کند. آخر این صفتِ رسوا نیست که ما به‌عنوان اَلَست، بی‌درد، دارای بی‌نهایت شادی، بی‌نهایت خرد، بی‌نهایت حس امنیت، بی‌نهایت قدرت آمدیم، الآن خودمان دام درست کردیم افتادیم توی آن و هر روز هم دام را محکم‌تر می‌کنیم؟

بعد آن‌ موقع فکرهای همانیده می‌کنیم، از این جهان درد قرض می‌کنیم درحالی‌که منبع شادی هستیم، قرار است این شادی را به‌عنوان اشرف مخلوقات به جهان بپراکنیم، خرد را و عشق را به جهان بپراکنیم. آن‌ موقع خودمان ماندیم غرق در ناله‌ها و شکایت‌های خودمان، هر لحظه هم غصهٔ ماران را می‌بینیم.

این صفت رسوا نیست که ما از جهان آمدیم درد قرض کردیم به‌جای این‌که دردهای این جهان را شفا بدهیم و درد می‌کشیم و در جهان درد را زیاد می‌کنیم؟ الآن در جهان ما به‌طور دسته‌جمعی درد را زیادتر می‌کنیم یا کم می‌کنیم؟ شما بگویید، این تلویزیون‌ها چه می‌گویند؟ می‌گویند زیادتر می‌کنیم یا کم می‌کنیم؟ زیادتر می‌کنیم. هِی مارها ما را می‌گزند، غصهٔ ماران می‌بینیم، بی‌سویی نمی‌رویم، به‌سوی سوها می‌رویم، عاشق بی‌طایلی هستیم، بی‌حاصلی هستیم.

از حدیثِ شمسِ دین آن فَخْرِ تبریزِ صفا
آن مِزاجش گرم باید، کاین نه کارِ پِلْپِل است
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

پِلْپِل: فلفل


حالا آن حدیث‌ها را رها کن، حدیث همانیدگی‌ها را، باید فضا را باز کنیم، مرتب از شمسِ دین حرف بزنیم. شمسِ دین ما هستیم، خداوند است که از درون ما طلوع می‌کند. یعنی شما بیایید فضاگشایی کنید، فضاگشایی کنید، فضاگشایی کنید و دائماً دنبال این آفتاب باشید که خداوند به‌صورت آفتاب از مرکزتان طلوع کند و این افتخار فضای صفا است. تبریز در این‌جا معادل فضای نابی‌ است که این فخر تبریز صفا است.

پس «شمسِ دین» یعنی ما به‌عنوان خورشید از درونمان طلوع می‌کنیم، در فضای نابی افتخار کائنات هستیم، افتخار خداوند هستیم. کائنات، این کَون و مکان مثل ما ندارد، تو بیا از آن حرف بزن. ما آمدیم به این بدبختی افتادیم، مرتب از جهان درد قرض می‌کنیم، در سوها می‌رویم، از سوها زندگی می‌خواهیم، نتیجهٔ کارهایمان پس از دردهای زیاد بی‌حاصلی است، بی‌طایلی است، از این بیدار شدیم. الآن در بیت آخر می‌گوید بیا این حدیث شمس دین را بگوییم که افتخار فضای صفا یا نابی‌ است. و از این حدیث، از این گفت‌وگوها، از این فضا‌گشایی‌ها مِزاج ما گرم می‌شود.

گرم کردن مِزاج انسان به‌عنوان اَلَست از فلفل یعنی چیزهای این‌جهانی که فکر می‌کنیم مزاجش گرم است گرم نمی‌شود. ما می‌گوییم هر کسی پولش زیاد بشود گرمای زندگی پیدا می‌کند مزاجش گرم می‌شود، همیشه خوشحال است. نه، نه، این پول همان پِلْپِل است یا فلفل است. پِلْپِل یعنی فلفل.

هر چیزی که شما فکر می‌کنید توی ذهن است و اگر بیاید به زندگی شما مزاج شما را گرم می‌کند، این یک توهم است. برای همین می‌گوید که این مزاج انسان از فضاگشایی و از گرمای زندگی، تابش خورشید ازلی مزاجش گرم می‌شود و این کارِ چیزهای ذهنی نیست که ما فکر می‌کنیم واقعاً ما را گرم می‌کند، آن‌ها گرم نمی‌کنند. البته این فکر را من‌ذهنی [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] نمی‌تواند قبول کند. فقط باید شما فضا را باز کنید [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] تا این درک را بکنید.


🔟2️⃣2️⃣ ۵۳ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:28


تا نگویی مار را از خویشْ عُذری زَهرناک
وآن‌گَهَت او مُتَّهَم دارد که این هم باطِل ‌است
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

مُتَّهَم: کسی که به او تهمت زده شده


خب ما دستمان را می‌بریم سوراخ مار، مار ما را می‌گزد، وای دردمان می‌رود بالا و نالۀمان می‌رود بالا و در آن حالتی که زیر نفوذ درد هستیم هشیاری‌مان پایین آمده، یک حرف‌هایی می‌زنیم برای خودمان، هیچ مفهوم نیست چه می‌گوییم با من‌ذهنی‌مان، «از خویش». بعد آن‌ موقع همان مار، «او» برمی‌گردد به مار یا زندگی، ما را متهم می‌کند که این کار تو هم باطل است، این شکایت کردن تو هم باطل است، تو از این باید یاد بگیری که دیگر دستت را سوراخ مار نکنی، فکر اذیت‌کننده را، فکر من‌دار را دیگر نکنی، برحسب همانیدگی فکر نکنی که درد از این جهان قرض کنی، این را باید یاد بگیری. این را یاد نمی‌گیری، همین‌طور دستت را می‌‌گذاری سوراخ مار، می‌گزد، می‌آوری بیرون در زیر سلطهٔ دردها و ناله‌ها با هشیاری پایین هِی حرف‌هایی می‌زنی با من‌ذهنی‌ات، یعنی چه این‌ها؟! خدا کرده، مردم کرده، چه کسی دست من را گرفت کرد توی سوراخ مار؟ چه کسی این حرف‌ها را به ما یاد داده؟ چرا من این‌طوری شدم؟ تقصیر شما است. نه، «عُذری زَهرناک» یعنی همین.

عذری زهرناک یعنی در‌حالی‌که من درد می‌کشم و زهرِ این مار در جان من هست، دردش هست، با هشیاری پایین من یک حرف‌هایی می‌زنم، این حرف‌های من‌ذهنی به درد نمی‌خورد، ناله و شکایت و از زیر بار مسئولیت در‌رفتن و تمام آن حرف‌ها بیهوده است، بلکه من باید فضاگشایی کنم، باید خودم خودم را تربیت کنم.

می‌بینید که پس به مار، مار را ملامت نمی‌کنیم. شما اگر دستتان را بکنید توی سوراخ مار، خودتان دستتان را می‌کنید، مار دست شما را می‌گزد، بعد برمی‌دارید مار را ملامت می‌کنید چرا دستم را گزیدی؟ می‌گوید می‌خواستی دستت را نکنی در این سوراخ. او برمی‌گردد تو را متهم می‌کند که دستت را چرا کردی توی سوراخ.

الآن شما می‌گویید این فکرِ خراب، این پولِ فلان‌‌شده من را نابود کرد چون با آن همانیده شدم. پول به تو می‌گوید تو من را آوردی مرکزت، تو فکرهای من را کردی، می‌خواستی نکنی! خب الآن چه یاد می‌گیری؟ که حداقل من را از مرکزت بیاور بیرون، دیگر برحسب من فکر نکن. اگر می‌خواهی من را نگه داری، دوباره من تو را بگزم، که این ناله و شکایت زهرناک تو که باطل است که.

هر عذری که غیر از پریدن از این ذهن به بیرون باشد و من یاد دارم می‌کنم که فکر همانیده نکنم، دستم را توی سوراخ مار نکنم، من این را یاد می‌گیرم در این لحظه. اگر این را یاد نگیرم هرچه بگویم باطل است. بابا تقصیر من نبود که! یکی من را هُل کرد دستم را کردم توی سوراخ مار، مار هم زد، این تقصیر من است؟ نه! خب هل کردند من را دیگر، ترساندند نمی‌دانستم چکار دارم می‌کنم. این‌ها باطل نیست؟ بچه بودیم نفهمیدیم، جوان بودیم کسی به ما نگفت. این‌ها همه باطل است. توجه می‌کنید؟
و با این صحبت‌ها، با ناله و شکایت، با این، این «عُذری زَهرناک» تمام حرف‌های من‌ذهنی است که از روی درد می‌کشد. توجه کنید، این دو شکل [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] را نگاه کنید، ما می‌گوییم با فضاگشایی مثل آن دیمر هر فضاگشایی نورتان را زیاد می‌کند و هر همانیدگی نورتان را کم می‌کند، هر انقباض نور را کم می‌کند، روشنایی را کم می‌کند، چشم ما بینایی‌‌اش را از دست می‌دهد، نه این چشم‌ها، چشم عدم ما، کور و کر می‌شویم.

شما کور و کر بودن بعضی آدم‌ها را دیده‌اید. یک‌ عده‌ای می‌گویند آمده‌اند ما را جادو کردند، از بس به خودشان فشار آوردند هشیاری‌شان آمده پایین، الآن هرچه می‌گویی این‌ها نمی‌فهمند. مثلاً می‌گویند یک عده‌ای آمدند ما را جادو کردند ما وضعمان خراب شده و مرتب این حدیث را تکرار می‌کنند. هرچه هم به آن‌ها می‌گویی که این‌طوری نیست، شما بیایید مثلاً فضا باز کنید، می‌گوید نه نه نه، آمدند جادو کردند ما این‌طوری شدیم. چه شده؟ با فضاگشایی مثل دیمر روشنایی بیشتر می‌شود. با فضابندی، مقاومت، قضاوت، زیر فشار گذاشتن خود، ما جمع می‌شویم هشیاری کم می‌شود. وقتی هشیاری کم می‌‌شود، دیگر حرف روی ما اثر ندارد که، نمی‌شنویم که، هی من می‌گویم جادو کردند من را، من را به این روز انداختند. هی شما بگویید نه جادو نکردند، نمی‌شنوم.
هرچه می‌گویم «عُذری زَهرناک»، هر چیزی را ملامت می‌کنم، آن می‌آید می‌گوید شما اَلَست بودی، شما امتداد خدا بودی، به عقل کل دسترسی داشتی، این بلا را برای چه سر خودت آوردی؟ چرا دستت را کردی توی سوراخ مار؟ چرا فکرهای همانیده پشت‌سرهم کردی؟ چرا تند‌تند فکر می‌کنی هشیاری‌ات می‌آید پایین، هیچ‌چیز نمی‌فهمی؟

🔟2️⃣2️⃣ ۵۲ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:27


«هر طرف رنجی دگرگون قرض کن آن‌گه برو»، «جز به سویِ بی‌سُوی‌ها»، که اگر غیر از سوی بی‌سوی‌ها بروی، هر طرفی بروی بی‌حاصل است. این بی‌حاصل دوباره برمی‌گردد بی‌طایِل. یعنی اگر در جهت سو‌ها بروی بی‌طایِل است، بی‌حاصل است. روشن است؟

آها!

تو وُثاقِ مار آیی، از پی ماری دگر
غصّهٔ ماران ببینی، زآن‌که این چون سِلسِله‌‌ست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

وُثاق: خانه، اتاق
سِلسِله: زنجیر


می‌بینی که ذهن را به لانهٔ مار تشبیه می‌کند. در بیت قبل گفت تو درد قرض می‌کنی، آخر این واقعاً عقل است؟ تو بیایی این جهان، با خودت درد نیاوردی، خداوند تو را فرستاده به‌عنوان خودش درد ندارد که، خداوند مریض نیست که، تو می‌آیی از این جهان قرض می‌کنی، بعد می‌روی به‌سوها، این سو می‌روی یک مقدار قرض می‌کنی، آن سو می‌روی یک مقدار قرض می‌کنی، این سو می‌روی یک مقدار قرض می‌کنی. این قرض‌ها را جمع می‌کنی می‌شود درد و می‌شود فضای درد شما، دائماً با شما است، با خودت حمل می‌کنی. آخر مگر شما عقل نداری می‌گوید؟!

بعد می‌گوید تو دستت را می‌کنی سوراخ مار، درست است؟ یعنی ذهن. توجه کنید در بیت قبلی گفت می‌رود سو، رفتن به‌ سو یعنی برحسب یک چیزی فکر کردن، همانیده شدن با یک چیزی، فکر آن را کردن، درست شبیه این است که شما دستت را می‌کنی سوراخِ مار دستت را می‌گزد دیگر مار. یک فکرِ سودار می‌کنی، من‌دار می‌کنی، درد قرض می‌کنی، پس آن هم می‌گزد شما را. درست است؟ بعد دوباره دستت را می‌کنی، بعد دوباره دستت را می‌کنی.

«تو وُثاقِ مار آیی، از پی ماری دگر». الآن یک فکری کردی در یک جهت بوده، جهت پول بوده، الآن دوباره دستت را می‌کنی توی سوراخِ مار در مورد همسرت که با او همانیده‌ هستی فکر می‌کنی، خب دوباره دستت را مار می‌گزد. دوباره می‌روی دستت را می‌کشی آخ‌آخ‌آخ دستم را مار گزید، دوباره می‌کنی آن تو، دوباره می‌گزد. خب می‌گویی وای‌، وای، دیگر نمی‌کنم، دوباره می‌کنی آن تو.

خب «تو وُثاقِ مار آیی، از پی ماری دگر»، یعنی یک فکر را می‌کنی دنباله‌اش یک فکر دیگرِ من‌دار می‌کنی، دنباله‌اش یک فکر دیگر من‌دار می‌کنی. درست است که دستت را مرتب سوراخ مار می‌کنی می‌گزد، بعد عوض این‌که توبه کنی یاد بگیری دیگر این‌ کار را نکنی، ولی تو این‌قدر این‌ها را پشت‌سرهم می‌کنی مثل سلسله، زنجیر، تا غصهٔ همهٔ ماران را ببینی، دردی که تمام فکر‌های جهت‌دار دارد به تو بدهد. خب این‌همه غصه را می‌خواهی چکار کنی؟ که از این دنیا گرفتی دراثرِ فکر‌های جهت‌دار، من‌دار. فکر‌های همانیدگی که می‌کنی درد ایجاد می‌کنی جمع می‌خواهی بکنی، انبار می‌کنی این غصه‌ها را و درد‌ها را، می‌خواهی چکار کنی؟ جواب بده!

حالا شما با این بیت می‌توانی بگویی من دستم را سوراخ مار کرده‌ام، الآن در مورد یک همانیدگی بحث کردم و فهمیدم با این همانیده‌ هستم، من دیگر دستم را توی این سوراخ نمی‌کنم، حداقل در این مورد تأمل می‌کنم، شرح و تأویلی می‌کنم، می‌خواهم ببینم انگیزهٔ این فکر من که در سوها می‌روم این لحظه، قبل از این‌که دستم را توی سوراخ مار بکنم این چه هست، می‌خواهم خودم را پرورش بدهم، چه‌ چیزی سبب می‌شود که من پشت‌سر‌هم فکرهای من‌دار بکنم، چرا این فکرم را نمی‌توانم متوقف کنم، نکند فضا باز نمی‌کنم، با من‌ذهنی می‌خواهم فکرهایم را متوقف کنم و نمی‌توانم، فکرها سریع‌تر می‌شود.

پس معلوم می‌شود این تمثیل در مورد همهٔ ما صادق است. کسانی‌ که پشت‌سر‌هم، زنجیروار فکر می‌کنند و مثل این‌که دستشان را سوراخ مار می‌کنند، دستشان را مار می‌گزد، دوباره می‌کنند، سه‌باره می‌کنند، تا غصهٔ همهٔ ماران، همهٔ مارها یعنی همهٔ هم‌هویت‌شدگی شما پدید بیاید و شما دائماً بنالید.

پس شما علت دردتان را متوجه شدید. و چون من‌ذهنی ما کور و کر است نمی‌داند که دستش را می‌کند سوراخ مار، مار می‌گزد و این اختیار را دارد و این انتخاب را خداوند به ما داده، الآن دستمان را سوراخ مار کردیم، کشیدیم بیرون دیگر نکنیم، «تا کنون کردی چنین، اکنون مکن».

بعد از این من تعلل می‌کنم، از همانیدگی‌ها و از دردها نمی‌خواهم هویت بگیرم، برای این‌که این مثل زنجیر است، این فکر به آن فکر وصل است، آن فکر به آن فکر وصل است، من یک‌ جایی باید این زنجیر را پاره کنم. و این به‌صورت سبب‌سازی ذهن صورت می‌گیرد، من از سبب‌سازی پرهیز می‌کنم و من فضا را باز می‌کنم از خداوند شیرینی اَجَل را می‌خواهم. پس فهمیدم دستم را نکنم سوراخ مار. درست است؟

🔟2️⃣2️⃣ ۵۱ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:27


بارها گفته‌ایم دیگر، می‌گوییم که آقا، خانم از دود کناره بگیرید، از مشروب الکلی کناره بگیرید به‌خاطر سلامتی‌تان. این نوشابه و فلان و این‌ها را نباید بخوریم ما. کوک است، فلان است، پپسی کولا است و پر از قند است. حالا شما مثلاً ما کسانی می‌شناسیم، دیگر من الآن نزدیک ۷۹ سالم می‌شود، یک عده‌ای مشروب زیاد خورده‌اند، الآن که هم‌سن و سالِ من هستند به یک مسائلی برخورده‌اند، همه‌اش دارند حسرت می‌خورند ما چرا این‌ کار را کردیم؟ چرا مشروب خوردم؟ برای این‌که آدم که نمی‌میرد، زنده می‌ماند.

چرا این دود‌ها را وارد بدنم کردم؟ چرا این سم‌ها را وارد بدنم کردم؟ چرا فلان اشتباه را کردم؟ گاهی اوقات دراثرِ حرص، آدم معاملاتی می‌کند تمامِ اموالش را از دست می‌دهد. بعد می‌افتد به پشیمانی و حسرت و این‌ها، وقتی این‌ها بالا می‌آید نمی‌تواند تحمل کند که من همچون اشتباهی چرا کردم.

حالا، می‌گوید اگر این چیز‌ها پیش آمد، چون داریم خودمان را تربیت می‌کنیم، فضا را باز کن پناه ببر به خدا بگو که هرچه که دیگر هست این، این من‌ذهنی ما خیلی وضعش خراب است، این را بکُش برای ما، ولی بدان که این کُند پیش خواهد رفت. آجِل با الف است نه با آن یکی. عاجل با عین یعنی عجله‌کننده، با الف درست برعکسش است.

هر طرف رنجی دگرگون قرض کن آن‌گه برو
جز به سویِ بی‌سُوی‌ها، کآن دگر بی‌حاصل است
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

آهان، بعضی نسخه‌ها هست «فرض کن». ممکن است «قرض کن» بهتر باشد، حالا می‌گویم چرا. می‌گوید که حالا فهمیدیم در این لحظه یا باید فضا را باز کنیم، توجه کنید، [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] فضا را باز کنیم برویم «بی‌سُوی‌ها». فضا باز کردن و عدم کردن مرکز، رفتن به‌سویِ بی‌سوی‌ها است، عدم سو نیست. اما هر کدام از این نقطه‌چین‌ها [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] یک فکر است، مثلاً یکی‌اش پول است. پول را آوردید می‌روید به‌سوی پول و حرصِ پول را دارید، شهوت پول را دارید می‌خواهید زیادش کنید. یکی هم قدرت این دنیا است، قدرت سیاسی است. یا یکی‌اش فرض کن همانیده شدن با فرزند است، یکی‌اش همانیده شدن با بدن است، حالا هرچه هست. این‌ها هر کدام سو هستند.

حالا به شما یک قانون دیگر را می‌گوید. می‌گوید خداوند به شما درد نداده. شما اگر می‌خواهید به‌ سو بروید باید درد را قرض کنی از این دنیا. توجه کنید، خداوند به ما درد نداده، من الآن می‌خواهم مرکزم را یک چیزی بکنم، اصلاً یک انسان جدید دیدم خیلی خوشم آمده می‌خواهم همانیده بشوم، چکار دارم می‌کنم؟ دارم می‌روم به‌ سو. سو یعنی جهت. می‌خواهم او را بیاورم مرکزم، بگذارم مرکزم، عاشق تصویر او بشوم و بعد دائماً حول و حوشِ این محور فکر کنم و حدیث و موضوع ایجاد کنم، ولی می‌دانم در ضمن این اگر مرکز من باشد درد ایجاد خواهد شد. این را هم می‌دانم دیگر، نه؟ شما نمی‌دانید؟ شما هم می‌دانید.

خب درد ایجاد خواهد شد این درد را من دارم از این جهان قرض می‌کنم به‌عنوان اَلَست. به‌عنوان امتداد خدا آمده‌ام، به‌عنوان خدا آمده‌ام که درد ندارم. می‌گویم ای دنیا یک مقدار به ما درد قرض بده، من دارم می‌روم به‌ سو، یکی را دارم می‌آورم مرکزم با او همانیده بشوم، می‌خواهم ازدواج کنم، اول می‌خواهم همانیده بشوم.

پس قانون را به شما می‌گوید. می‌گوید اگر شما بخواهید در یک سو بروید باید از این جهان درد قرض کنید. «هر طرف رنجی»، دردی دگرگون که این‌ها بستگی به این نقطه‌چین‌ها از جنس چه باشد درد خودش را دارد. همانیده شدن با پول درد خودش را دارد، همانیده شدن با همسر درد دگرگونه‌ٔ خودش را دارد. همانیده شدن با بچه آن هم درد دارد، یک جور دیگر هست. همانیده شدن با یک مقام سیاسی یا قدرت سیاسی آن هم یک دردی دارد، آن هم متفاوت از این‌ها. ولی ما این درد‌ها را از کجا قرض می‌کنیم؟ از این جهان. آخر این احمقانه نیست؟ چه کسی گفته ما درد قرض کنیم؟

«هر طرف رنجی دگرگون قرض کن آن‌گه برو»، «جز به سویِ بی‌سُوی‌ها»، یعنی همه‌اش به‌سوی بی‌سُوی‌ باید بروی تو، این حالت [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)]، همه‌اش باید فضاگشایی کنی بروی به‌‌سوی بی‌سُوی‌ها. ولی اگر خواستی به‌سویِ یک سو [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] بروی، یعنی یک جهت بروی، جهت یک فکر بروی، درد را از این جهان قرض می‌کنی می‌روی.

پس می‌بینی چه بگذاری «فرض»، چه «قرض»، هر‌ دو به یک معنی هست. قرض بهتر است برای این‌که به شما می‌گوید که درد را خدا نمی‌دهد، درد را از این جهان تو می‌خواهی قرض کنی.

شما می‌‌خواهی وام بگیری؟ به‌جای پول می‌خواهی درد وام بگیری از این جهان؟ یعنی از این جهان اگر بروی سو، یعنی چه؟ از این سو فراغت می‌خواهی، زندگی می‌خواهی. معادل این است که از این جهان می‌خواهی، درد نداشتی، درد قرض کنی. به‌عنوان اَلست آمده‌ای این‌جا درد قرض کنی از این جهان؟ چه کسی گفته این را؟

🔟2️⃣2️⃣ ۵۰ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:26


وَر تو را خوفِ مَطالِب باشد از اَشْهادها
از خدا می‌خواه شیرینی اَجَل کآن آجِل است
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

اَشْهاد: جمعِ شاهد
اَجَل: مرگ
آجِل: تأخیرکننده، ضد عاجل به‌معنیِ باشتاب، کُنْد


حالا می‌گوید شما می‌آیید سر این چیز‌هایی که ذهن نشان می‌دهد، این‌ها «اَشْهادها» هستند، یعنی شاهد هستند. ما از آن‌ چیزی که ذهن نشان می‌دهد ما می‌خواهیم فضا باز کنیم در اطراف آن‌ها، ولی یک‌دفعه که بالا می‌آید ما می‌ترسیم. ترس هم ما را می‌برد به من‌ذهنی. کافی است بترسیم، من‌ذهنی بیاید بالا. کافی است خشمگین بشویم، من‌ذهنی می‌آید بالا، چون این‌ها درد‌های من‌ذهنی هستند و من‌ذهنی هم از درد‌ها رُسته‌. توجه می‌کنید؟

کافی است شما یک لحظه حسادت کنید، من‌ذهنی می‌آید بالا. برای چه می‌گفت که تعلّل کنید؟ تعلّل کنید. حسادت می‌آید بالا، ما الآن هشیار هستیم به این موضوع، این قوانین را می‌دانیم، ما جلویِ خودمان را می‌گیریم، عکسش را می‌کنیم. اگر دیدیم یکی خانه خریده درونِ ما به جوشش درآمد، داریم حسادت می‌کنیم، پا می‌شویم بغل می‌کنیم، بوسش می‌کنیم، می‌گوییم مبارک است، یک کادو می‌آوریم، این «تعلّل» در حسادت است. می‌گوییم من این حسادت را می‌خواهم تبدیل به جوانمردی کنم، می‌خواهم تبریک بگویم، می‌خواهم خوشحال بشوم، من‌ذهنی در درون می‌جوشد؟ نمی‌گذارد؟ من تربیتش می‌کنم، من در اطراف حسادت، خودم را تربیت می‌کنم.

من می‌دانم مولانا من را به‌عنوان راهرو‌اَش به این کار اشتغال داده، گفته توی این کار باش. اگر بعضی چیزها بالا می‌آید شما را می‌ترساند، اگر می‌ترساند، دوباره باید فضاگشایی کنی و از خداوند بخواهی که من می‌خواهم تو من را به من‌ذهنی بکُشی، «از خدا می‌خواه شیرینیِ اَجَل» یعنی مردن به من‌ذهنی، ولی توجه کن او کُند است، آجِل با الف است، با شتاب نیست.

شما الآن با من‌ذهنی ممکن است این چیزها را بفهمید، ممکن است بگویید که خیلی خب پس زود بمیرم. می‌گوید نه، این پرورشِ خود و تراشیدنِ خود، انگار مثلاً یک نفر خیلی بدهیکل است، غذا کم می‌خورد، ورزش زیاد می‌کند، می‌خواهد بتراشد خودش را، اضافه‌ها را می‌خواهد بزند، بعد یک چیز خوشگل از این دربیاورد. خب خیلی پرهیز می‌خواهد، نخوردن می‌خواهد، ورزش زیاد می‌خواهد، خیلی کار‌ها می‌خواهد که از این هیکل بدقوارهٔ چاقِ بسیار پُروزن که مثلاً ۲۵۰ کیلو را می‌خواهیم مثلاً ۸۰ کیلو بکنیم، همه را آب کنیم، خب خیلی باید کار کنیم.

ولی در این حیص و بیص که جلو می‌رویم خودمان را تربیت می‌‌کنیم، یک‌دفعه یک چیزی می‌آید بالا ما را می‌ترساند، وحشت می‌کنیم. یک‌‌دفعه یک چیزی در خودمان می‌بینیم می‌گوییم واقعاً این من هستم؟ من این‌همه ظلم کردم؟ من این‌همه دروغ گفتم؟ من این خیانت را کردم؟ من این بدی را کردم؟ هان، می‌ترسیم. می‌گوید اگر از این چیز‌ها بالا بیاید شما را بترساند، باز هم فضا را باز کن بگو خدایا من را بکُش به این چیزی که من از عهده‌اش برنمی‌آیم من می‌ترسم.

یعنی حواست را از روی این شاهد بردار بگذار به این فضای گشوده‌شده، از خدا طلب کن شیرینیِ مرگ نسبت‌به من‌ذهنی را، ولی حواست باشد اگر واقعاً هم از او بخواهی که این من‌ذهنی را بکُشد، این خیلی کُند پیش می‌رود، با شتاب نمی‌رود، دوباره نرو من‌ذهنی هی بگو من که از خدا خواستم من را بکشد هنوز نکشته، هنوز من‌ذهنی دارم.

این تراشیدن، این تربیت، یواش‌یواش کُند جلو می‌رود، هی مرتب فضاگشایی کن صبر کن، فضاگشایی کن صبر کن، پرهیز کن صبر کن، شکر کن صبر کن. هی مرتب این کار را بکن، این کار را بکن، بالاخره خداوند شما را گرچه به‌کُندی ولی نسبت‌به من‌ذهنی می‌کُشد. درست است؟

پس اگر در خودمان یک چیزی دیدیم وحشت کردیم و می‌گوییم من نمی‌توانم این را ببینم دیگر، هست، ما کار‌هایی کردیم الآن پنهان است، کارهایی کردیم که اگر بالا بیاید بدانیم این‌ها را ما کردیم می‌ترسیم. ولی نباید بترسیم، باید پناه بیاوریم دوباره به خداوند با فضاگشایی.

خب حالا این من‌ذهنی [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] وقتی ترسید می‌گذارد کنار، شما نباید کنار بگذارید. کافی است یک چیزِ وحشت‌انگیزی را به شما نشان بدهد که این قسمتی از وجود شما است، شما یا متنفر بشوید از خودتان یا بترسید یا به ناتوانی بیفتید که این را نمی‌شود کاری کرد. توجه می‌کنید؟ یا اصلاً خبط به شما دست بدهد، احساس اشتباهِ شدید، من چرا این‌ کار را کردم؟

یعنی شما الآن ممکن است، شما حالا هر کسی می‌شنود این را ممکن است یک‌دفعه متوجه بشود که یک کاری که کرده، الآن نتیجه‌اش یک کار خیلی بدی است که بلایی سرش آمده.

🔟2️⃣2️⃣ ۴۹ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:25


هر حدیثِ طَبْع را تو پرورش‌هایی بِدَش
شرح و تَأویلی بکن، وادان که این بی‌حائِل است
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

تَأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن
وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن


من این ‌‌را مرتب می‌خوانم، نه که واقعاً نمی‌دانم مرتب می‌خوانم، خوشم نمی‌آید تکرار کنم، ولی این‌قدر مهم هستند این‌ها، من می‌خواهم ببینم آیا شما می‌شنوید؟ شما این کار را خواهید کرد؟ یا مثلاً گوش می‌کنید می‌گویید فهمیدیم دیگر، می‌روید دنبال کارش؟ نه، دنبال کارتان بروید، درست نمی‌شود. باید بنشینید یکی‌یکی شرح و تأویل بکنید.

عرض کردم، یک چیزی که شما باید تصمیم بگیرید و باور کنید، شما آدم مهمی هستید، شما بگویید من آدم مهمی هستم و مهم‌ترین آدم برای من، خود من هستم. پس من ارزش دارم، به خودم احترام می‌‌گذارم، من می‌نشینم یک گوشه‌ای خلوت می‌کنم، خلوت خیلی مهم است، برای خودم یک تأملی بکنم اصلاً من چه کسی هستم؟ این‌جا چکار می‌کنم؟ تا حالا چکار کردم؟ به کجا می‌روم؟ چه می‌خواهم؟ چکار می‌کنم؟ من وقتم را چه‌جوری صرف می‌کنم؟ کجا می‌خواهم بروم؟ یک سال دیگر کجا هستم؟ پنج سال دیگر کجا هستم؟ سنم چقدر است؟ تا حالا چکار کرده‌ام؟ بقیه‌اش را می‌خواهم چکار کنم؟

شما اگر بگویی من مهم نیستم، آقا ما مهم نیستیم که، هرچه شد دیگر، درست نمی‌شود. ولی اگر شما مهم باشید برای خودتان، می‌آیید می‌گویید هان، مولانا می‌گوید که در اطراف هر همانیدگی یک حدیثی هست که من‌ذهنی ساخته، من باید در قسمت‌های مختلف، خودم را پرورش بدهم، خودم را بررسی کنم، درست کنم. من باید خودم به خودم شرح بدهم، خودم تفسیر کنم، خودم معنا را پیدا کنم ببینم که این ظاهر معادلِ چه باطنی است، آن باطن را پیدا کنم. باطن هم یک قسمتی از وجود من است که خودم با دستِ خودم به تله انداخته‌ام.

حالا بعد آن‌ موقع در مورد تمام خانه‌های مختلف یا این همانیدگی‌های مختلف، این کار‌ها را انجام بدهی و بدانی که آن‌که توی ذهن است نیست و آن‌که معادلش است در این فضا [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] که فضای گشوده‌شده است هست، وجود دارد، عین است.

ما به‌عنوان زندگی، امتداد خدا، خداوند وجود داریم، من‌ذهنی و این تصویر ذهنی یک چیزِ موهومی است. زمان روان‌شناختی، گذشته و آینده یک زمان موهومی است، این لحظهٔ ابدی واقعی است. من‌ذهنیِ ما و حالش یک چیز موهومی است. شما نگاه کنید ما به یک چیز موهومی مشغول هستیم، همه‌اش می‌خواهیم حال یک تصویر ذهنی را، یک من‌ذهنی موهومی را خوب کنیم. هِی فکر‌های مثبت بکن، آقا من پولم دارد زیاد می‌شود، دارم ازدواج می‌کنم، بچه‌دار شدم، خانه‌ام بزرگ شده، این‌ها را به‌ خودم تلقین می‌کنم حالم بهتر بشود، چون حالم خراب است. حالِ چه کسی را درست می‌کنید؟ حالِ من‌ذهنیِ خودتان را.

هِی می‌نویسم چرتکه می‌اندازم، آری دیگر پولم دارد زیاد می‌شود خوشحال بشویم، چکار دارم می‌کنم؟ دارم حال من‌ذهنی خودم را خوب می‌کنم. حالا می‌فهمم این من‌ذهنی حالش، زمانی که در آن کار می‌کند، همه توهمی است.

این لحظهٔ ابدی من به‌عنوان امتدادِ خدا و قائم به ‌ذاتِ خودم در این لحظه ساکن بشوم، عمقم بی‌نهایت بشود، مثل کوه بشوم و زندگی خودش را از من بیان کند، این عین است، این زندگی است، این وجود دارد. برای همین می‌گوید «هر یکی بیتی جمال بیتِ دیگر دان که هست» و با انسانی که معلمِ واقعی است مثل مولانا، پیروانش را، رهروانش را به این کار اشتغال داشته، به همین کاری که الآن دارد می‌گوید.

اگر یک مؤیَّدِ مصنوعی بود، من‌ذهنی بود، می‌گفت بیایید باورپرست بشوید، مکان‌پرست بشوید، آقا بروید این مکان را بوس کنید، در این زمان اگر دعا کنید مستجاب می‌شود، بقیهٔ زمان‌ها زمانِ خدا نیست، فقط این زمان این‌طوری است.

خب پنج هزار سال پیش این زمان نبود، این زمان معادل یک اتفاق است که تو گرفتی مقدسش کردی، زمان روان‌شناختی که مقدس نیست. این لحظهٔ ابدی است، زندگی در این لحظه خودش را از طریق شما که از جنس خودش است بیان می‌کند، با توهم که نمی‌تواند بیان کند.

پس شما بگویید من به چه‌ کاری مشغول هستم؟ می‌گوید آدم‌هایی مثل مولانا که تأیید‌شدهٔ زندگی هستند، رهروانِ خودشان را شاغل کار واقعی می‌کنند که نتیجه دارد، نه به من‌ذهنی مشغول کنند نتیجه‌اش هیچ‌چیز، بی‌طایلی، تمامِ راه عذاب، نتیجه هیچ‌چیز. این‌طوری نبوده زندگیِ ما؟

خداوند بی‌نهایت فراوانی است، شما از فراوانی برخوردار هستید یا از کمیابی برخوردار هستید؟ چه کسی همه‌چیز را کمیاب کرده؟ من‌ذهنی. شما به چه مشغول بوده‌اید؟ شما لحظه‌به‌لحظه مشغول آزادی خودتان، پرورش خودتان بوده‌اید؟ یا خودتان را بد تربیت کرده‌اید؟ آخرسر یک من‌ذهنی پُردرد از شما بیرون آمده. درست است؟

🔟2️⃣2️⃣ ۴۸ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:24


اما اگر کسی مؤیَّد نباشد یعنی تأییدشدهٔ خداوند نباشد، مرکزش همانیدگی داشته‌ باشد، آن شخص آدم‌ها را به کار‌های من‌ذهنی، به همان حرف و حدیث‌های من‌ذهنی مشغول می‌کند، دائماً خودش هم از آن‌ها حرف می‌زند. توجه می‌کنید؟

هر کدام از این نقطه‌چین‌ها [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] یک خانه است، یک منزل است که قسمتی از وجود شما به‌عنوان قراضه بگوییم، آن‌جا اقامت کرده است، شما تقسیم کردید خودتان را. الآن دارید جمع می‌کنید. توجه می‌کنید؟ شما تقسیم شدید به‌اندازهٔ نقطه‌چین‌ها، تعدادش خیلی زیاد است، هر کدام از آن‌ها یک خانه است که با ذهنتان می‌بینید، حرف و حدیث‌ها را می‌بینید.

ولی شما بدانید هر چیزی که در ذهن شما را اذیت می‌کند، این یک خانه‌ای است که درواقع جمال یا صورتِ یک خانۀ دیگری است که الآن با چشم صورت دیده نمی‌شود، ولی وجود دارد. این ‌را که شما می‌بینید به‌عنوان خانه، خانه گرفته‌اید، این وجود ندارد.

می‌گوید یک انسان تأییدشده به‌وسیلهٔ خداوند، انسان‌های دیگر را به این طریقت مشغول می‌کند که خودت باید خودت را پرورش بدهی. اول تواضعت باید تواضع باشد، سِرّ تکبر را ببینی، تواضعت را اول تواضع کن. آن کار را که کردی، در زمینۀ تواضع و فروتنی کامل، من‌ذهنی صفر، کسی شما را نمی‌تواند بلند کند به‌عنوان من‌ذهنی، حالا با فضای‌ گشوده‌شده، با هشیاری ناظر، الآن خودت خودت را باید پرورش بدهی. ببینید این کار مشکل است، برای این‌که شما فکر می‌کنید یکی دیگر باید شما را پرورش بدهد.

در این ابیات «هر حدیثِ طبع را تو»، تو یعنی چه کسی؟ یعنی شخص شما، نه یک کس دیگر بیاید شما را پرورش بدهد. اشکال ما این است که می‌گوییم ما که چیزی بلد نیستیم، فلانی بیاید ما را پرورش بدهد، برویم دکتر روان‌شناس یا یک عارف ما را پرورش بدهد. چنین چیزی نیست. شما باید خودتان حواستان به خودتان باشد، خودتان خودتان را پرورش بدهید، وگر‌نه کار درست نمی‌شود.

شما منتظر نباشید یکی بیاید شما را پرورش بدهد. دیگر بالاتر از این لطف و کمک نمی‌شود که شما این مطالب عالی مولانا را به آن دسترسی داشته باشید، یعنی این شعر را بخوانید بگویید یک بزرگی مثل مولانا که در دنیا بی‌نظیر است این را گفته، من از این یاد بگیرم. بقیه‌اش را باید خودتان انجام بدهید. نمی‌توانید بگویید هرکس من را من‌ذهنی کرده، بیاید من را بردارد از جنس خدا کند، به من مربوط نیست، من مسئول نیستم، من اصلاً بلد نیستم. نه، دست شما است.

«هر حدیث طبع را تو»، شخص شما، «پرورش‌هایی بِدَش» یعنی یکی‌یکی این‌ها را باید پرورش بدهی و خودت بنشینی تأمل کنی، حزم کنی، فضا را باز کنی و بگویی که در این قسمت من اشکال دارم، این اشکال هی مرتب پیش می‌آید، حرف و حدیث و داستان دردناک درست کردم، این اصلاً اصلش چیست؟ ریشه‌اش چیست؟ ریشه‌اش ببینید یک قسمتی از وجودت آمده در این‌جا به تله افتاده، آزادش کن، آن چیز را هم نخواه، تمام شد.

«وادان» یعنی دوباره بشناس که تو این نیستی، تو نباید این‌جا باشی، تو نباید با این همانیده می‌شدی، اصلاً حرف و حدیث و داستان هم توهمی است، نباید ایجاد می‌کردی، این‌همه حرف نباید می‌زدی، این‌‌ را بفهم. وادان یعنی این‌ها را بدان تو.

وادان که این قیافهٔ ظاهری است که شما می‌بینید، یادتان است می‌گفت که عُسر با یُسر است، می‌گوید این تنگنا همیشه با آسانی است، هفتۀ گذشته داشتیم‌. این تنگنای ذهن که ظاهراً نشان می‌دهد، درواقع قیافهٔ ظاهری یک آسایشی است که این زیر هست، چون این هست آن ‌را نمی‌بینیم ما. «یُسر با عُسر است، هین آیِس مباش». درست است؟ «راه داری زین مَمات اندر معاش»، از این مردگی به آن زندگی راه داری. ولی این چیزی که می‌بینی پر از درد است، اصلاً کل من‌ذهنی که پر از درد است، نشانهٔ یک فضای آسایش بسیار زیبایی است که آن زیر هست، ولی چون ما این را چسبیدیم، از آن بی‌خبریم.

بله آیۀ قرآن است دیگر می‌گوید با هر تنگنا، با هر تنگی، با هر بیچارگی، یک آسایشی هست. همین سورۀ انشراح است که مرتب ما این‌جا می‌خوانیم. «درنگر در شرح دل در اندرون» در همان‌جا است. پس من‌ذهنی یک گرفتاری است، این گرفتاری قیافهٔ ظاهریِ یک آسایش، یک گلستانی است که آن زیر است، اگر این ‌را رها کنی، این‌ هم دردناک شده که ولش کنی آن یکی را بگیری. این هم همین است:

🔟2️⃣2️⃣ ۴۷ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:24


پس پرورش یعنی چه؟ یعنی در قسمت‌های مختلف که این نقطه‌چین‌ها نشان می‌دهند شما شرح و تأویل بکنید و دوباره شناسایی می‌کنید، و این‌جا که بالا می‌آمدید مانع درست می‌کردید، من‌ذهنیِ شما شروع می‌کرد به حرف زدن، حرف و حدیث درست می‌کرد، شما فضا را باز کنید و آن را بی‌مانع کنید، یعنی در آن ناحیه دیگر مانع درست نکنید برحسبِ من‌ذهنی. توجه می‌کنید؟

و همین‌طور یکی‌یکی بروید جلو، این را می‌گویند پرورش دادنِ خود. «هر حدیثِ طَبْع را تو پرورش‌هایی بِدَش»، یعنی بِدَهَش، «شین» برمی‌گردد به «حدیث طبع»، موضوع همانیدگی را برای خودت شرح بده. درست است؟ یا فضا را باز کن درست ببین، تأویل کن، تفسیر کن، بررسی کن، از جوانبِ مختلف نگاه کن، فضا را باز کن به‌صورتِ ناظر نگاه کن، ببین چکار‌ها می‌کنی و خوب بشناس، دوباره بشناس.

وقتی بشناسی، می‌بینی که یک قسمتی از شما این‌جا گیر افتاده، خودت خودت را صید کردی، خودت را آزاد کن. وقتی آزاد کردی می‌بینی این دیگر بی‌مانع است. من‌ذهنی به این ترتیب مانع درست می‌کند. پس تکه‌تکه ما خودمان را پرورش می‌دهیم به این ترتیب و بیت بعدی دوباره آن را کامل می‌کند:

هر یکی بیتی جَمالِ بیتِ دیگر دان که هست
با مُؤَیَّد این طَریقَت رهروان را شاغِل‌ است
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

مُؤَیَّد: تأییدشده


بیت را در این‌جا می‌توانیم منزل بگیریم، خانه. هشیاری در ذهن تکه‌تکه شده، در خانه‌های مختلف است. درست است؟ مولانا جای دیگر می‌گوید بُرجِ مَهی. این ذهن بُرجِ ماه است، خودِ ماه نیست، ولی ما برج ماه را می‌پرستیم.

بالا گفت موضوع را، هر حدیثِ طبع را، الآن می‌گوید هر کدام از این نقطه‌چین‌ها که می‌بینید این‌ها هر کدام حدیث طبع دارد، یک همانیدگی است اطرافش مسئله داریم، درد داریم، موضوع داریم، بحث و جدل داریم.

ولی شما با ناظر بودن و نگاه کردن و این‌ها می‌توانید آن قسمت از وجودتان را تربیت کنید، خیلی هم ساده است. بیت بعدی می‌گوید که این‌جا یک خانه است توی ذهن، خانه یک مسئله است، مربوط‌به این همانیدگی است، ممکن است همانیدگی با پول است، همانیدگی با همسر است، همانیدگی با مثلاً پدر و مادر است یا یک چیز دیگری است، همانیدگی با بدن است، همانیدگی با یک نقص است، همانیدگی با یک باور است، همانیدگی با یک درد است. می‌دانید؟ اطرافش من موضوع ایجاد کردم، حدیث ایجاد کردم، بحث ایجاد کردم، داستان درست کردم.

شما نگاه کنید با یک کسی که همانیده بودید فرض کن همسر سابق، اطرافش می‌بینید که چقدر حرف و حدیث دارید شما، این کار را کرده، آن کار را کرده، کافی است که شما آن را بشناسید که مقدار زیادی از زندگیِ خودتان این‌جا به تله افتاده. درست است که فکر می‌کنید راجع‌به همسر سابقتان بد می‌گویید، محکومش می‌کنید خودتان را می‌برید بالا، این سِر نیست، این درست نیست، داری خودت را به تله می‌اندازی.

پس بنابراین تو می‌آیی موضوع همسر سابق را می‌بینی که چه حدیث، چه موضوعاتی شما ایجاد کردید، همه را به‌هم می‌ریزید، خودت را از آن‌جا آزاد می‌کنی، می‌گویی آهان، این موضوع تمام شد و این‌جا من بی‌حائل شدم. قبلاً به‌وسیلهٔ این مانع ایجاد می‌کردم، من‌ذهنیِ من هم کور و کر بود نمی‌دید این را. توجه می‌کنید؟ این بیت‌ها را باید خوب بفهمیم ما.

حالا می‌گوید هر کدام از این همانیدگی‌ها، در این‌جا می‌گوید [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)]، درست است؟ نگاه کنید، هر کدام از این‌ها یک منزل است، یک خانه است، و این خانه معادلِ یک خانهٔ دیگری است در این‌جا، که خانهٔ دوم وجود دارد [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)]، خانهٔ اول توهم است.

هر منزلی را که شما به‌عنوان هشیاری آن‌جا هستید در این من‌ذهنی که یکی از این نقطه‌چین‌ها است [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)]، آن‌جا یک منزل است، یک اتاق است، حرف و حدیث هم اطرافش درست کردید، داستان درست کردید برای هر کدام از آن‌ها، این داستان باید به‌هم بریزد.

پس هر یکی از آن‌ها «جمال» است، جمال یعنی قیافهٔ ظاهری یک خانهٔ دیگری هست که این هست، یعنی حقیقتاً از نظر زندگی وجود دارد، وقتی شما می‌روید این‌جا [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)]، این‌جا خانهٔ اصلی شما است که وجود دارد توهم نیست. درست است؟

«با مؤیَّد» یعنی کسی‌که تأیید شده. تأییدشده چه کسی است؟ به‌وسیلهٔ چه کسی تأیید شده؟ به‌وسیلهٔ خداوند تأیید شده، مثل مولانا، یا یکی از شما. شما اگر فضا را باز کردید، باز کردید، باز کردید و واقعاً همه‌چیز را فهمیدید مثل این غزل دیگر خودتان می‌دانید.

هر کسی همانیدگی‌ها را از مرکزش بیرون انداخته هیچ‌چیز نمانده این مؤیَّد است، چرا؟ خداوند او را تأیید کرده دیگر، یک‌ چنین آدمی مردم را به این کار مشغول می‌کند. یادتان است یک بیتی بود گفت که از شغل‌های من‌ذهنی و از فارغی بیرون می‌آیی.

🔟2️⃣2️⃣ ۴۶ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:23


هر حدیثِ طَبْع را تو پرورش‌هایی بِدَش
شرح و تَأویلی بکن، وادان که این بی‌حائِل است
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

تَأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن
وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن


«این بی‌حائل است» دوباره برمی‌گردد، گفته بود که من‌ذهنی هِی مانع می‌شود، حائل می‌شود، متوجه نیست برای این‌که کور و کر است.

حالا می‌گوید از تواضع شروع کرد، گفت مطمئن باش این تواضعِ شما تواضعِ زندگی در مقابل زندگی است، اگر تواضعِ من‌ذهنی باشد تکبر توی آن است.

حالا «هر حدیثِ طَبْع را»، دوباره طَبْع من‌ذهنی است، حدیث یعنی موضوعاتی که اطراف یک همانیدگی است، هر همانیدگی یک حدیثی دارد، یک داستانی دارد، یک جور خاصی می‌بیند، یک بلاهایی سرِ شما آورده، یک جوری خودش را بیان می‌کند. شما این را در ذهنتان می‌بینید، مثلاً یک همانیدگی است وقتی می‌آید شما خشمگین می‌شوید، بعد یک کارهایی می‌کنید به خودتان لطمه می‌زنید، این یک حدیث من‌ذهنی است در آن همانیدگی.

حالا می‌گوید که تو باید حدیث‌های موضوعات موجود در اطرافِ هر همانیدگی را ببینی و مثل بیتِ قبل پرورش بدهی، یعنی خودت پرورش‌دهندهٔ خودت هستی. بنشینی بگویی که خب من در این‌جا این‌طوری می‌آیم بالا، وقتی این موضوع می‌آید، من به‌صورتِ من‌ذهنی می‌آیم بالا، من باید در حول و حوشِ این موضوع خودم را پرورش بدهم.

«هر حدیثِ طَبْع را تو» یعنی شخصِ شما پرورش‌هایی بده، «بِدَش». درست است؟ «شرح و تأویلی بکن»، شرح و تأویلی بکن، تأویل یعنی تفسیر، بررسی، فضا را باز کن و این را خوب ببین، «وادان» یعنی دوباره بشناس، وادان.

شما بگو من این‌جا می‌آیم بالا به‌ علت این‌که این‌جا دوباره تعظیم کردم به یک جسمی، سِرّش این است، من این را فهمیدم، این عشق را از این چیز گرفتم، دیگر دوستش ندارم نمی‌خواهم بیاید مرکزش. حالا وقتی این را شناختم، الآن فضا باز شد، دانستم که آن کبر، آن درد، آن موضوع که الآن دارم خودم را پرورش می‌دهم در این ناحیه، بررسی کردم، شناختم دوباره.

وقتی شناختم که این من بودم، هشیاریِ بی‌فرم بوده که رفته آن‌طوری آمده بالا، اشتباه کرده، اشتباه را رفع می‌کنم، «وادان»، دوباره بشناس که این بی‌مانع است. یعنی اصلِ شما مانع نیست، ولی چون رفته همانیده شده، اشتباهاً تعظیم کرده به یک‌ چیزی، یک موضوعی را بالا آورده، یک همانیدگی را اطرافش یک داستانی ساخته، می‌گوید این داستان را تو بررسی کن، نگاه کن، بِسَنج، زیر نورافکن قرار بده، فضاگشایی کن، نگاه کن به آن که این چه موضوعی است که من را دارد اذیت می‌کند این‌جا.

من چرا این‌جا می‌آیم بالا و درد می‌کشم و خودم را به‌عنوان من‌ذهنی بلند می‌کنم؟ چکار داریم می‌کنیم؟ مولانا می‌گوید خودمان خودمان را داریم پرورش می‌دهیم، دنبالهٔ بیتِ قبل است.

بیت قبل از جایی شروع کرد که درواقع یک قدمِ مؤثری است در پیشرفت معنوی ما، که می‌گوید تو باید خضوع داشته باشی، تو باید تواضع داشته باشی، ولی ما در من‌ذهنی نه تواضع داریم، نه ادب داریم، نه می‌بینیم، نه سود و ضررمان را می‌توانیم بسنجیم، خرّوب هستیم.

از طرف دیگر در بیت گفت که این من‌ذهنی، «طَبْع»، ریشه‌اش درد است. خب شما می‌دانید اگر درد‌های ما زیاد بشود، هشیاریِ ما می‌آید پایین. شما الآن این شکل‌ها را نگاه کنید.

این افسانهٔ من‌ذهنی است [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)]، هرکدام از این نقطه‌چین‌ها یک حدیثی دنبالش است، یک قضیه‌ای، یک داستانی دارد که شما همانیده شدید در اطرافش درد ایجاد شده، صحبت شده، بحث شده، جدل شده، شما با خودتان حرف زدید که چرا این‌طوری شده، دلیلش را پیدا کردید یا نکردید و دلایلش به‌اصطلاح اگر هم پیدا کردید مربوط نبوده، دلیلش این بوده که شما فضاگشایی نکردید. داریم الآن این‌ها را می‌گوییم دیگر.

الآن می‌گوید هر کدام از این نقطه‌چین‌ها در اطرافشان یک حدیث‌هایی دارند، این‌ها را شما باید یکی‌یکی پرورش بدهید مثل قبل شرح و تأویل بکنی. «وادانستن» یعنی دوباره شناختن، درست شناختن که این حدیث و این موضوع، این بحث و جدل‌ها نشانهٔ یک بی‌فرمی، یک قسمتی از اَلَستِ من است که گیر افتاده، پس بنابراین آن را من آزاد کنم می‌شوم «بی‌حائل».

بی‌حائل یعنی در این قسمت دیگر من مانع ندارم، مانع نیستم، پس از این، وقتی فضا را اطرافِ این باز کردم این مانع تبدیل شد به بی‌مانع، یعنی دیگر مانع نیست.

🔟2️⃣2️⃣ ۴۵ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:23


حالا می‌گوید شما بیا سِرّ تکبرت را ببین. اولاً ببین که تو که تواضع می‌کنی در مقابل زندگی، تکبر داری، ولی می‌توانی سِرّش را پیدا کنی. سِرّش چیست؟ سِرّش این است که ما تعظیم می‌کنیم، سجده می‌کنیم به چیزها، به چیزهایی که ذهنمان نشان می‌دهد. اگر شما در این لحظه فضا را باز کنید و به خودِ زندگی تعظیم بکنید، از جنس او می‌شوید. این تواضع واقعی است. من‌ذهنی صفر می‌شود، تواضع در مقابل زندگی دارید. ولی اگر شما چیزها را می‌پرستید و آن‌ها را گذاشته‌اید مرکزتان، می‌شود این شکل [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] و در این حال که من‌ذهنی دارید، در زمان روان‌شناختی هستید، تواضع می‌کنید، باید بدانید که این تواضع، تواضع نیست، تواضع از سَر تکبر است و سِرّش این است که بدانید، علت این کار یعنی این است، سِرّش را نگر یعنی علتش را پیدا کن، در زیر این چه خوابیده که تو فکر می‌کنی داری تعظیم می‌کنی، سجده می‌کنی، ولی تکبر داری؟

می‌گوید سِرّش این است که تو به‌عنوان امتداد خداوند، به چیزها که ذهن نشان می‌دهد، تعظیم کرده‌ای و عشق آن‌ها را داری. این‌ها آمده‌اند مرکزت. چون این‌ها آمده‌اند مرکزت، سِرّش این است.

پس اگر بخواهی بفهمی چرا این‌طوری شده، شما باید عکسش را بکنید. به چیزها دیگر چه؟ تعظیم نکنی، سجده نکنی، نپرستی، یا عاشق این‌ها نشوی. که همین پایین بود، عشق به چیزها شما را کور و کر می‌کند. پس تواضع ما به این علت کِبر دارد که تعظیم کرده‌ایم به چیزها.

اگر ما به چیزها تعظیم نکنیم، چه می‌شود؟ یک کبر دیگر پیدا می‌کنیم. در گذشته داشتیم این کبر را.‌ شما یک کِبری داشته باشید، این کِبر خداوند است، کِبر الست است که خم نمی‌شود در مقابل هیچ‌چیز. یعنی آن‌چه را که ذهن نشان می‌دهد، آن مهم نیست. همیشه فضاگشایی و دیدن زندگی مهم است. یعنی شما از خودتان بپرسید در این لحظه فضاگشایی و دیدن زندگی مهم است یا چیزهای ذهنی؟ می‌گویید فضاگشایی و دیدن خداوند. این را می‌گویید دیگر، درست است؟ اگر می‌گویید. پس سِرّ را پیدا کردید.

الآن شما خودتان را می‌گیرید، ناز می‌کنید به چیزهایی که ذهن نشان می‌دهد، کِبر واقعی دارید. این کِبر واقعی، کِبر خداوند هم هست. در این کِبر می‌گوید، در این یکی کِبر، وقتی تعظیم می‌کنی به چیزها، یک کِبری پیدا می‌کنی که خودخواهی است، فرعونیت خودت هست و در مقابل خداوند سجده می‌کنی، فکر می‌کنی که واقعاً سجده است، این سجده نیست می‌گوید.

یک آدم متکبر در مقابل خداوند سجده‌اش، سجده نیست. ولی اگر می‌بینید که واقعاً شما ناز می‌کنید به چیزها و پرهیز می‌کنید و این‌قدر این تعلل را، تعلل نسبت‌به هواهای من‌ذهنی داشته‌اید که شاخه‌هایش را زده‌اید و این دیگر در هیچ جهتی نمی‌تواند خودنمایی کند، دراین‌صورت شما به‌عنوان الست الآن، فضای گشوده‌شده، ناز می‌کنید، این کِبر یک کبر جالبی است، زیبایی است. در این کِبر می‌گوید تواضع‌ها بی‌حد است. با کِبر به چیزها، تواضع واقعی در مقابل خداوند، این تواضع‌ها را می‌خواهیم ما.

توجه کنید، می‌گوید تواضع پلهٔ دوم است. اما تواضع تو، تواضع نیست با من‌ذهنی. و تو هم با من‌ذهنی کور و کری، نمی‌بینی که این تواضع، تواضع نیست. حالا الآن دیگر رو کرده به شما، قانون نمی‌گوید. قبلاً قوانینی می‌گفت. می‌گفت این‌طوری بکنی، این‌طوری می‌شود، ولی الآن می‌گوید در تواضعات شما که الآن گوش می‌کنید، در تواضع‌های من‌ذهنی که به‌عنوان تواضع داری خرج می‌کنی، سِرّ تکبر را نگاه کن. تو متکبری، تواضع نداری. سِرّش این است که به چیزها تعظیم می‌کنی.

اگر به چیزها ناز کنی، به آن‌ها تعظیم نکنی، فضا را باز کنی، الآن من‌ذهنی صفر می‌شود، در این تواضع‌ها، تواضع‌های بی‌حد است. در این کِبر شما، ناز شما به چیزها که نمی‌آورید مرکزتان، تواضع‌های بی‌حد این‌ها را تشکیل داده. تواضع‌های بی‌حد تشکیل‌دهندهٔ این کِبر است، آن یکی کِبر نه، این یکی کِبر، تواضع‌های بی‌حد است.

پس شما با این بیت تواضع را هم یاد گرفتید. درست است؟ بیت کلیدی‌‌ای است. پس بقیه‌‌اش هم به همین ترتیب دارد می‌رود جلو که شما الآن باید بدانید که این تواضع شما چه‌جور تواضعی است. خودتان را یک ارزیابی کنید. نگویید که معلوم است تواضع من تواضع هست. نه، اگر تواضع شما تواضع بود، در عرض مدت کوتاهی ما تغییر می‌کنیم.

هر کِبر ما، بالا آمدن ما، خودنمایی ما، متناظر با یک کِبری است که ناز کردن به چیزها است. این یکی کِبر دوم را بگیریم، آن یکی کِبر را می‌گیریم و سِرّش را پیدا می‌کنیم تا این را متوجه بشویم. حالا این را که متوجه شدیم، این تواضع بی‌حد در مقابل زندگی هست. این را می‌خواهیم ما، این اثر دارد.

این تواضع شما که همراه با ناز به چیزها است، فقط تعظیم به خداوند است، این است که کار می‌کند. برای همین می‌گوید در این کبر تواضع‌های بی‌حد تشکیل‌دهندهٔ آن است، این‌طوری باید باشد. حالا بیت بعدی هم دوباره تکمیل می‌کند:

🔟2️⃣2️⃣ ۴۴ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:22


شما الآن با شنیدن معنی این بیت چشم‌هایتان را باز می‌کنید، می‌بینید که من‌ذهنی‌تان را دوباره به‌وجود می‌آورید. اگر به آن لطمه بخورد، ناموسش خدشه‌دار بشود، یک جوری از خودش دفاع می‌کند، بالاخره من‌ذهنی را دوباره می‌سازد، بهتر از قبل می‌سازد، ولی توهم است. شما از این خواب و توهم بیدار بشوید به‌وسیلهٔ مولانا و بدانید که نه‌تنها من‌ذهنی شما کور و کر است و کور و کری‌اش به‌خاطر این است که عاشق چیزها است. گفتیم عشق به چیزها شما را کور و کر می‌کند، البته حدیث است، مولانا مرتب این مطلب را به ما گوشزد می‌کند.

از آن‌ور هم اگر مرکز ما عدم بشود، می‌دانید کور و کر می‌شویم به دنیا. «کوری عشق است این کوریِّ من»، خلاصه «حُبِّ یُعْمی و یُصِم است، ای حسن». پس کوری عشق، وقتی مرکز عدم می‌شود، آدم کور می‌شود به چیزها، چیزها را نمی‌بیند. «در دلش خورشید چون نوری نشاند»، وقتی خورشید، زندگی در ما نورش را می‌نشاند، «پیشش اختر را مقادیری نماند»، هم‌هویت‌شدگی‌ها از ارزش می‌افتند. آن‌ها دیگر به مرکز ما نمی‌آیند.‌ ولی ما می‌دانیم کسی که فضا را باز کرده، کور شده نسبت‌به چیزها و فقط زندگی را می‌بیند.

کوریِ عشق‌ است این کوریِّ من
حُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است، ای حَسَن
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲)

«آری اگر من دچارِ کوری باشم، آن کوری قطعاً کوریِ عشق است نه کوریِ معمولی. ای حَسَن، بدان که عشق موجبِ کوری و کریِ عاشق می‌شود.»

حسن یعنی ای آدم نیکوکار یا ای آدم معمولی. این کوری این است که هر چیزی مرکزتان باشد، آن را می‌بینید، به بقیۀ چیزها کور می‌شوید. مرکز شما خدا باشد، او را می‌بینید، برحسب او فکر و عمل می‌کنید، به چیزها کور می‌شوید، ولی اگر چیزها باشد، این دفعه به خدا کور می‌شوید، چیز را می‌بینید، خدا را نمی‌بینید. درست است؟ پس کور و کر است. اگر من‌ذهنی دارید شما، می‌دانید که من‌ذهنی‌تان کور و کر است، مواظبش هستید.

و می‌دانید این را هم که این من‌ذهنی شما از ریشهٔ درد رُسته.‌ ریشه درد است، یعنی از آبِ درد می‌خورد، درد می‌آید بالا و بنابراین شاخ و برگش هم همه هر طرف رفته، می‌خواهد درد ایجاد کند، از قیافه‌اش درد می‌بارد. توجه می‌کنید؟ درختی است که تمام شاخه‌هایش درد دارد، خروب است. و پس از رنج و بلای بسیار در هر زمینه‌ای، عاشق یک بیهودگی است. خب درست است؟

خیلی خب، این شکل [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] را می‌بینید. این شکل افسانهٔ من‌ذهنی است. از ریشهٔ رنج و غصه روییده و پس از، در هر زمینه‌ای، در هر جهتی، پس از رنج و بلا و غصه و همه‌چیز، نتیجه‌اش بی‌نتیجگی است. چاره نداریم جز این‌که فضا را باز کنیم [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] و مرکز ما عدم بشود، با تفاسیری که امروز دیدیم، عمل کنیم. درست است؟ بیت بعدی هست:

در تواضع‌های طَبْعَت سِرِّ نَخْوَت را نِگَر
وَانْدَر آن کِبْرَش تَواضع‌های بی‌حد شاکِله‌ست
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۰)

نَخْوَت: تکبر، خودستایی
شاکله: شکل، هیئت، صورت


از این بیت دوباره مولانا به ما اشاره می‌کند که یک کار دیگری هم ما می‌توانیم بکنیم برای اصلاح خودمان و آن تواضع است. در آن‌جا گفت که شما بیایید تعلل کنید در مقابل هواهای نفس. در جهت‌های مختلف خودتان را ببینید و این را هی کم کنید.

الآن می‌گوید تواضع کنید، ولی اگر با من‌ذهنی تواضع کنید، شما باید ببینید که من‌ذهنی تواضع‌هایش تکبر دارد، یعنی درست است که ما در مقابل خدا تواضع داریم با من‌ذهنی، ولی تکبری داریم که چون کور و کر هستیم نسبت‌به دید عدم، با من‌ذهنی می‌بینیم، تکبر خودمان را نمی‌بینیم.

«در تواضع‌های طَبْعَت»، طبعت گفتیم یعنی من‌ذهنی، وقتی من‌ذهنی تواضع می‌کند، یا شما به عنوان من‌ذهنی تواضع می‌کنید، درست است؟ [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] این تکبر دارد، یعنی واقعاً تواضع نیست.

ما نه‌تنها در مقابل همدیگر تواضع‌های پر از تکبر داریم، تواضع پر از تکبر یعنی این‌که من واقعاً تواضع نمی‌کنم، من ادب ندارم، من گوش نمی‌کنم، من جذب نمی‌کنم. متأسفانه همچو تواضعی در مقابل خداوند داریم، چون اگر ما تکبر در مقابل خداوند نداشتیم، با سبب‌سازی خداوند را امتحان نمی‌کردیم. اصلاً سبب‌سازی نمی‌کردیم، فضا را باز می‌کردیم، واقعاً تسلیم می‌شدیم. ما تسلیم نمی‌شویم، پس ما نخوت داریم. نخوت یعنی داشتن ناموس، تکبر.

🔟2️⃣2️⃣ ۴۳ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

23 Jan, 10:21


شما قرار بود با چندتا چیز خیلی خلاصه همانیده بشوید، من‌ذهنی را تجربه کنید، من‌ذهنی را به‌هم بریزید بیایید بیرون. پدر و مادر ما این موضوع را نمی‌دانستند، جامعه نمی‌داند، به بزرگان توجه نکرده‌ایم. مولانا چند سال پیش این‌ها را گفته، ما توجه نکرده‌ایم، الآن می‌خوانیم، می‌بینیم این‌ها را گفته‌اند به ما، ما نخوانده‌ایم. شما می‌گویید من چرا نمی‌دانستم؟ برای این‌که هیچ‌کس نخوانده این‌ها را به ما بگوید.

این بیت را چه کسی به ما گفته که من‌ذهنی از ریشهٔ رنج، غصه، درد، این‌ها یعنی چه؟ یعنی از خشم و ترس و حسادت و یعنی هرچه که به‌اصطلاح هیجانات منفی ذهن هست، از آن روییده، پس ریشه‌اش درد است. ریشه‌اش درد است، یعنی چه؟ یعنی لحظه‌به‌لحظه این رنج و بلا ایجاد می‌کند.

شما نگاه کنید، برآیند کارهای ما در جهان چیست؟ شما اگر تلویزیون را باز کنید، ببینید که آیا تلویزیونی هست که مثلاً بگوید امروز در فلان جا یک اتفاق عشقی افتاد؟ نه، همه‌اش صحبت این است که این‌جا را مثلاً الآن آدم کشته شد، تصادف شد، چرا؟ برای این‌که من‌ذهنی اصلاً می‌خواهد ببیند خبر بد چه هست. تصادف شده، خب چند نفر مُرده؟ خیلی خب آن را فهمیدیم. آن‌جا هم یک اتفاقی افتاد، جنگ شده، چند نفر مرده‌اند، چند نفر زخمی شده‌اند، چند نفر آواره شده‌اند؟

شما برای چه دنبال این اخبار هستید، این‌جور چیزها؟ برای این‌که از ریشهٔ غم و غصه رُسته‌اید، اگر دنبالش هستید، اگر خوشتان می‌آید. ولی می‌بینید اکثریت خوشش می‌آید، برای چه ما اخبار گوش می‌دهیم؟ ببینیم که یک حادثهٔ غم‌انگیزی کجا اتفاق افتاده. کاری می‌خواهیم بکنیم؟ نه، فقط می‌خواهیم بشنویم. خب چرا خوشتان می‌آید از این؟ نمی‌دانم. دارد می‌گوید، من‌ذهنی از ریشهٔ رنج و غصه رُسته، از رنج و غصه خوشش می‌آید، اخبارش را می‌خواهد بشنود.

شما اگر از عشق بگویید، بگویید مثلاً فلان مملکت رفته فلان جا مثلاً پانصدتا مدرسه ساخته، کدام تلویزیون این اخبار را می‌گوید؟ پل ساخته‌اند، راه ساخته‌اند، به مردم کمک کرده‌اند، نه! ما می‌زنیم داغان می‌کنیم می‌رویم کمک می‌کنیم، بعد این را بوق و سرنا می‌گذاریم که ما کمک‌کننده هستیم. اتفاقاً نمی‌رسیم یک داستان می‌خواستیم بخوانیم، آن‌جا هفتهٔ آینده می‌خوانیم. کمک‌های ما کمک‌های من‌ذهنی است، برای خاطر خدا یا زندگی نمی‌کنیم، به‌خاطر خود اصلی‌مان نمی‌کنیم، به‌خاطر دیده شدن می‌کنیم.

«لیک طَبْع از اصلِ رنج و غُصّه‌ها بررُسته‌‌است»، «در پِیِ رنج و بلاها»، یعنی من‌ذهنی رنج و بلا، رنج و بلا، رنج و بلا، رنج و بلا، رنج و بلا، این‌جا تهِ آن است، چیست؟ هیچ‌چیز، هیچ، بی‌طایل.

ما سؤال بکنیم از خودمان. من چرا عاشق یک نتیجهٔ بیهوده هستم که هیچ‌چیز نیست؟ چرا پس ما این خانواده این‌همه زحمت می‌کشیم برای بچه‌هایمان نتیجه‌اش گِله هست و بچه‌هایمان جوان بودیم ماشین نخریدید، نمی‌دانم توپ نخریدید، فلان چیز را نخریدید، به من بی‌محبتی کردید، نمی‌دانم من اصلاً به شما سر نمی‌زنم، شما پیر هستید خب بروید خودتان را نگه دارید، به ما چه اصلاً؟ ما چرا باید به شما سر بزنیم؟ شما دنبال این نتیجه بودید؟! نه. یا نه بچه‌های ما گوش‌های ما می‌شنود که پیر شده‌ایم مثلاً، حالا پیر هم نشده‌ایم مثلاً هفتاد، هفتاد و پنج، دارند دعوا می‌کنند که چرا به او زیادتر کمک کردی، به او این‌قدر دادی، به من کمتر دادی، بعد او از او قهر می‌کند، با او قهر می‌کند، این به این ناسزا می‌گوید، این‌ها با هم دعوا می‌کنند، خب این مرد هم گوش‌هایش می‌شنود فردا دق می‌کند. این‌همه زحمت کشیدم، ببین سر مال من، من نمُرده دارند دعوا می‌کنند، حالا این بی‌طایل است. بی‌طایل، بیهوده، بی‌نتیجه. برای همین می‌پرسد:

گاوِ زرّین بانگ کرد، آخر چه گفت؟
کاحمقان را این‌همه رغبت شگُفت‏
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳)

این من‌ذهنی این‌همه سروصدا راه انداخته، چه می‌گوید؟ می‌خواهیم بگوییم که تا فضا گشوده نشود، مرکز شما عدم نشود، درست است؟ همه‌اش صفات رسوا را ما ابراز خواهیم کرد، به نتایج رسوا خواهیم رسید. بعد هم خواهیم گفت که تقصیر مردم است، نمی‌دانم قضا است، بالاخره خداوند این‌طوری خواسته. نه، ما باید بیدار بشویم، هر کسی باید روی خودش کار کند.

پس این دو بیت خیلی مهم بود، من‌ذهنی درد ایجاد می‌کند، ولی کور و کر است، راه‌های غلط را مرتب آزمایش می‌کند، خودش مانع می‌شود و نمی‌گذارد که رحمت خدا برسد، بعد گِله می‌کند، از خدا گِله می‌کند، از مردم گِله می‌کند، زیر بار مسئولیت نمی‌رود، چون کور و کر است، نمی‌داند خودش مسائل خودش را ایجاد می‌کند. دائماً به‌سوی خودش مایل است، خودش را دوباره ایجاد می‌کند، دوباره ایجاد می‌کند، دوباره ایجاد می‌کند، دوباره ایجاد می‌کند.


🔟2️⃣2️⃣ ۴۲ 🔟2️⃣2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

19 Jan, 13:28


برای انتخاب برنامه روی لینک‌های آبی زیر کلیک کنید.

❇️ برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۱

🔻🔻🔻🔻🔻

🌺 برنامه‌های شماره ۱۰۱۱ الی ۱۰۲۰

🌺 برنامه‌های شماره ۱۰۰۱ الی ۱۰۱۰



🌺 برنامه‌های شماره ۹۰۱ الی ۱۰۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۸۰۱ الی ۹۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۷۰۲ الی ۸۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۶۰۰ الی ۷۰۱

🌺 برنامه‌های شماره ۵۰۰ الی ۶۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۱۰۰ الی ۵۰۰

🔹🔹🔹

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

19 Jan, 13:24


برای انتخاب برنامه روی لینک‌های آبی زیر کلیک کنید.

🔹 برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۰

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۹

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۸

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۷

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۶

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۵

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۴

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۳

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۲

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۱


گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

19 Jan, 13:20


https://t.me/GanjeHozorTeleText/14041

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

19 Jan, 13:19


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۱ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

19 Jan, 13:19


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۱ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

19 Jan, 13:18


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۱ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

16 Jan, 14:13


https://t.me/GanjeHozorTeleText/13961

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

16 Jan, 14:12


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۱ (روزهای سه‌شنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

16 Jan, 14:12


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۱ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

16 Jan, 14:11


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۱ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

15 Jan, 08:03


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۱ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

15 Jan, 08:02


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۱ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

13 Jan, 12:52


فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۲۱ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

13 Jan, 12:52


فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۲۱ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

13 Jan, 12:51


فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۲۱ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

13 Jan, 12:51


فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۲۱ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

12 Jan, 11:14


https://t.me/GanjeHozorTeleText/13874

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

12 Jan, 11:13


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۱ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

12 Jan, 11:13


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۱ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

12 Jan, 11:12


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۱ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 21:58


https://t.me/GanjeHozorTeleText/13830

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 21:55


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۱ (روزهای چهارشنبه)(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 21:54


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۱ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 21:53


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۲۱ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 19:50


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۱
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 19:50


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۱

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 19:49


فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۲۱

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 15:45


فایل صوتی خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۲۱ گنج حضور

تهیه خلاصه سازی برنامه از خانم مرضیه جمشیدیان از نجف‌آباد
خوانش خانم ستاره مرزوق از مشهد

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 15:44


کارِ سِحر این است کاو دَم می‌زند
هر نفَس، قلبِ حقایق می‌کند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰٧٢)

- تک‌بیت درد نکشیدن و آزرده نشدن بابت شوخی‌هایی که من‌ذهن درست کرده
- تفسیر بیت هشتم غزل که چیز جالبی می‌گوید: این‌ جهان که به این زیبایی کار می‌کند از جمله بدن ما، نشانِ معجزهٔ خداست ولی فانی‌ است پس نباید به آن بچسبیم بلکه باید حواسمان به آن چیزی که فناناپذیر است و زنده شدن هشیاری به هشیاری است باشد. بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان به‌همراه این بیت، و ابیاتی جهت فهم بهتر آن:

- تک‌بیت رفتن به صورت و گم شدن در فکرها و جهان فنا
- تک‌بیت شگفت‌زدگی مولانا از گنجیدن خدا در انسان
- تک‌بیت سلام کردن هر لحظه به خداوند با فضاگشایی
- تک‌بیتی که حدیث پیامبر در مورد لال بودن زبان نسبت‌به زندگی را بیان می‌کند.

- تفسیر بیت آخر غزل که می‌گوید هشیاری جسمی ما که همچون قراضه یا برادهٔ کوچک طلاست شرط نیست، چون ما را از معدن اصلمان جدا کرده‌است. بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان به‌همراه این بیت، و ابیاتی جهت فهم بهتر آن:

- دو بیت ۱۴۶۳ و ۱۴۶۴ دفتر ششم می‌گوید باید تمام هشیاری جسمی و دیدن برحسب دانه‌های شهوتی را در «بصر» یعنی دیدن برحسب عدم سوزاند.

- شش بیت ۱۰۲۷ تا ۱۰۳۲ دفتر پنجم بیان می‌کند که نیروی زندگی پشت این جهان فنا و پشت وجود ماست. پس نباید به آن چیزی که ذهنمان می‌بیند مشغول باشیم، وگرنه بیماریم و درحال نفی کردن خدا می‌باشیم.

نفی را اثبات می‌پنداشتیم
دیدهٔ معدوم‌بینی داشتیم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۳۲)

- تک‌بیت نهان شدن آفتاب خداوند در ذرهٔ انسان

- مرور سیزده بیت ۳۴۱ تا ۳۵۳ مثنوی دفتر پنجم که در برنامهٔ ۱۰۲۰ تفسیر شد. در این قسمت مولانا می‌گوید مراقب باشیم استادی که برای زنده شدن به خدا انتخاب می‌کنیم خودش به خدا زنده شده باشد، نه این‌که من‌ذهنی داشته باشد.

✓بخش چهارم

- هفت بیت ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۹ دفتر چهارم که اگر خوب بفهمیم مسیر زندگی ما عوض می‌شود. این ابیات فرق بین انسان موفق که فرزند حضرت آدم است، متوجه اشتباهش شده و عذرخواهی می‌کند، و انسان ناموفق که فرزند شیطان است و خدا یا دیگران را مسئول بدبختی‌هایش می‌داند، را بیان می‌کند. همچنین دو بیت از دفتر اول تأکیدی بر تفاوت این دو گروه است.

- در ادامهٔ مثنوی دفتر پنجم، از بیت ۳۵۴ تا ۳۹۴ تحت عنوان «سبب آن‌ که فَرَجی را نامِ فَرَجی نهادند از اوّل» آمده‌است.

- این قسمت بسیاربسیار مهم است. و اگر خوب بخوانیم خواهیم دید که از بزرگان باید چه چیزی را بگیریم؟ آیا آن ظاهری که مانده و ذهن می‌بیند، یا تبدیل شدن آن‌ها به زندگی؟

- ما که من‌ذهنی داریم زنده شدن و نجات یافتن انسانی مانند مولانا را نمی‌بینیم، بلکه فقط به چیزهایی که از او باقی مانده مانند اشعار، طرز نشستن و راه رفتن و یا سماع که خصوصیات شخصی ایشان بوده، توجه می‌کنیم؛ این‌ها خرقه و ظاهر است درحالی‌که اصل، فرج یا گشایشی است که مولانا می‌خواهد با خواندن و عمل به این اشعار برای ما پیش بیاید.

- ما می‌خواهیم با فکر و خیالاتمان به دیدار خدا برویم ولی از غیرتِ خداوند، تمام این خیالات سرنیزه شده و به تن و جانمان فرومی‌رود. پس هیچ‌کسی جز افکار ما، جلوی رسیدنمان به خدا و ورود به فضای یکتایی را نگرفته‌است.

دورباشِ غیرتت آمد خیال
گِرد بر گِرد سراپردهٔ جمال
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۷)

- در این بخش بیت مهمی هست که می‌گوید ای کسی که این‌همه هنر ذهنی جمع کرده‌ای، برخوردِ خودت در این لحظه با خدا را جدّی بگیر و جدّی بطلب. تا فضاگشایی نکنی و به‌عنوان هشیاری خالص با هشیاری خدا تماس پیدا نکنی، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

«لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْـمُطَهَّرُونَ.»
«كه جز پاكان دست بر آن نزنند.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ واقعه (۵۶)، آیهٔ ۷۹)

1021*3

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 15:43


- تک‌بیت سرنگون شدنِ ما به‌علت پیش رفتن با سرِ من‌ذهنی
- تک‌بیتی که می‌گوید ما طاقت بلایی که گذاشتن دانهٔ شهوتی در مرکز بر سرمان می‌آورد، را نداریم؛ پس باید به‌سادگی از آن فرار کنیم و آن را کِش ندهیم.

چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهْ
در فرارِ لایُطاق آسان بِجِهْ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶)

- طبق تک‌بیت جناب عطار، هر رنجیدن و درد کشیدنی نشانهٔ داشتنِ من‌ذهنی است.

- دو بیت از دفتر چهارم می‌گوید «چراغ ابترِ بیان» برای روشن کردن «چراغ حضور» است.

- طبق هفت بیت ۲۰۸۸ تا ۲۰۹۴ دفتر دوم من به‌عنوان امتداد خدا بسیار فرق‌گذارنده هستم یعنی تشخیص می‌دهم چه فکر و عملی وقتم را تلف می‌کند، انرژی بد داده و هیجان منفی و مسئله ایجاد می‌کند، پس آن را نمی‌خواهم. و می‌دانم چه کاری سازنده بوده و از خرد کل است، پس آن را انجام می‌دهم.

- تک‌بیت حرف زدن با خدا بدون گوش حسی و بی‌زبان

تو بی ‌ز گوش شنو، بی‌زبان بگو با او
که نیست گفتِ زبان بی ‌خلاف و آزاری
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۵۵)

- تک‌بیت حافظ و پرده شدن خودمان برای خودمان
- تک‌بیتی که می‌گوید به هر صورتی که خود را ارائه کنیم، ما آن نیستیم.
- تک‌بیت در اندیشه نیامدن خدا و انسان
- تک‌بیت معطل نکردن برای غرق شدن در بحر یکتایی

- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی انسان به‌همراه دو بیت اول غزل

- سه بیت «دانه‌جو» نبودن و «سلیمان‌جو» بودن برای برقراری صلح و رهایی از جور

- تکرار تک‌بیت «اَنصِتوا»
- تک‌بیت عربی روی کردن به خداوند در هر وضعیتی
- سه بیت دشمنِ عزیزان خدا شدن و آزار دادن آن‌ها
- پنج بیت «هنر» از داستان سلطان‌محمود و شب‌دزدان در دفتر ششم

- مرور سه بیت اول غزل، و تفسیر بیت چهارم که می‌گوید ما حتماً باید حرکتی انجام دهیم و پرهیز کنیم از نگاه کردن به کف؛ بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان با این بیت، و ابیاتی جهت فهم بهتر آن:

- سه بیت نگاه نکردن به کف و آن‌چه ذهن نشان می‌دهد، مگر به بهانهٔ فضاگشایی و دیدن خداوند یا دریا

✓بخش سوم

- در ادامهٔ ابیاتی جهت باز شدن معنای بیت چهارم غزل: تک‌بیت «شیوهٔ نو» و تک‌بیت عربی «شأن جدید»

- تفسیر بیت پنجم غزل که مهم است و می‌گوید از نقش‌هایی که خدا یا من‌ذهنی خلق کرده مترس وگرنه به مرکزت می‌آیند؛ بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان با این بیت، و ابیاتی جهت فهم بهتر آن:

- تک‌بیت فراخ کردن روزی، با هر لحظه دریدن یا بی‌اهمیت کردنِ قبایی که زندگی برایمان می‌دوزد یا خودمان خلق می‌کنیم.
- تک‌بیت سوزاندن و زیر پا لِه کردنِ تمامی نقش‌ها، با فضاگشایی و دیدن روی خدا

- تفسیر بیت ششم غزل که می‌گوید برای پیدا کردنِ مغزِ سخن که از جنس زندگی است باید از فضای محدود ذهن بیرون پرید. بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان با این بیت، و ابیاتی جهت فهم بهتر آن:

- تک‌بیت جستنِ مُسمّیٰ پس از خواندن اسم
- دو بیت فکر و راه درست برای شاه شدن، یعنی زنده شدن به خداوند
- تک‌بیت برخاستن از صورت و نام و لقب، یعنی قانع نشدن به هیچ‌کدام از این اقلام ذهنی

- براساس سه بیت ۱۴۵۳ تا ۱۴۵۵ دفتر سوم قبلهٔ ما باید فضای گشوده‌شده باشد، نه فکر یک چیزی که مشغولِ آن هستیم.

قبله کردم من همه عمر از حَوَل
آن خیالاتی که گم شد در اَجَل
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵٣)

- تفسیر بیت هفتم غزل که خیلی مهم است و می‌گوید حتی فکرها و رفتارهای خیلی عالی یا مثلاّ بهترین ابیات مولانا را هم باید بیندازیم و مشغول آن نشویم، یعنی از ذهن به فضای یکتایی بپریم؛ بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان به‌همراه این بیت، و ابیاتی جهت فهم بهتر آن:

- تک‌بیت وسیله نساختن صورت برای رسیدن به بحر یکتایی

هر‌چه صورت می‌ وسیلت سازدش
زآن وسیلت بحر، دور اندازدش
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳)

- طبق چهار بیت ۱۱۱۰ تا ۱۱۱۳ دفتر دوم سبب‌سازی ممکن است در مورد چیزهای این‌جهانی درست باشد ولی برای زنده شدن به زندگی درست درنمی‌آید؛ بنابراین باید سبب‌سازی ذهن برای رسیدن به خدا را فلج کنیم.

- دو بیت ۴۷۲۶ و ۴۷۲۷ دفتر سوم می‌گوید آفت ادراکِ خداوند فقط حرف زدن ما و مهم دانستن حال من‌ذهنی ماست. بنابراین غیرممکن است به‌وسیلهٔ ذهن از شرّ ذهن خلاص شد.

- براساس سه بیت مهم ۴۰۷۰ تا ۴۰۷۲ دفتر سوم، با آمدن یک دانهٔ شهوتی به مرکز سِحر می‌شویم، پس ما جن‌زده نیستیم بلکه من‌ذهنی‌زده هستیم.

1021*2

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 15:43


خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۲۱ گنج حضور

موضوع کلی برنامه ۱۰۲۱:

«سخن» یعنی حرف زدن در ابتدا به‌صورت فکر از جان اصلی و فضای یکتایی برمی‌خیزد و در ذهن حاصل می‌شود؛ سپس به زبان جاری شده و انسان برحسب آن به‌صورت من‌ذهنی و تصویر ساخته‌شده از فکرها بلند می‌شود. بنابراین اجازه نمی‌دهد که انسان تبدیل به جان اصلی‌اش شود.

اگر انسان از گذشته و آینده به این لحظه بیاید و به ابدیت خداوند زنده شود، «گوهر» می‌شود و خدا می‌تواند خودش را با ذهن ساده‌شده‌ که همان «لب دریا» است، از طریق او بیان کند. بنابراین حرفی که انسان برحسب من‌ذهنی می‌زند و باور می‌کند، غلط‌بین است و جان اصلی را می‌پوشاند و همین ما را از مقصودمان وامی‌دارد.

مصرع اول به مقصود آمدن انسان به این جهان و مسئله‌ای که پیش آمده و دچارش هست اشاره می‌کند، و مصرع دوم مقصود او را بیان می‌کند. مولانا در طول غزل نشان می‌دهد که ما چطور خودمان، خودمان را می‌پوشانیم.

سخن که خیزد از جان، ز جان حجاب کند
ز گوهر و لبِ دریا زبان حجاب کند
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۹۲۱)

✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌همراه بررسی چهار دایره‌، و تفسیر بیت سوم غزل

- «ترکیبی» از ابیات که با «ترتیب» خاصی چیده شده و اگر چندین بار «تکرار» کنیم می‌فهمیم که چه اتفاقی برای ما افتاده و چرا علی‌رغم این‌که می‌خواهیم از ذهن و من‌ذهنی خارج شویم ولی نمی‌توانیم. یکی از دلایلش این است که ذهناً می‌دانیم باید از چه چیزهایی پرهیز کنیم ولی عمل نمی‌کنیم.

- در چهار بیت ۱۱۳۶ تا ۱۱۳۹ دفتر اول مولانا می‌خواهد نشان دهد سخنی که از فضای بازشده برمی‌خیزد، لطیف است یعنی خلّاق و دارای خرد است، اما سخنی که از من‌ذهنی و انقباض برمی‌خیزد، خشن است چون من‌ذهنی ما را تبدیل به خرّوب و موجودی غیرقابل‌‌ قبول می‌‌کند.

- سه بیت شهوت بودن منصب تعلیم
- تک‌بیت اقرار به جهالت خود و طلب تعلیم

- تک‌بیت «اَنْصِتُوا» می‌گوید اگر مفاهیم معنوی را به بهترین، ساده‌ترین و شیرین‌ترین صورت هم بیان کنیم، باز هم فایده ندارد؛ باید از بیان خارج شده و تبدیل شویم.

پس شما خاموش باشید، اَنْصِتوا
تا زبانْ‌تان من شَوَم در گفت‌وگو
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲)

- دو بیت از غزل ۸۶۲ می‌گوید اگر «دانه‌های شهوتی» در مرکزمان بیاید، هم می‌ترسیم هم به‌سوی آن جذب می‌شویم. پس باید هرچه زودتر آن‌ها را آتش بزنیم تا هشیاری‌مان آزاد شود.

- بررسی مثلث پندار کمال به‌همراه ابیات مربوط‌به این شکل

- مولانا در سه بیت ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۸ دفتر چهارم می‌گوید به عمل من‌ذهنی نگاه کن، نه به حرفی که می‌زند. اگر با ناظر بودن به من‌ذهنی و خرابکاری‌هایش نگاه نکنیم، تبدیل نمی‌شویم.

- تک‌بیت امتحان خدا و خرّوب شدن

✓بخش دوم


- تک‌بیت بسیار مهمی که می‌گوید من‌ذهنی دائماً دنبال خراب و نابود کردنِ خودش است.

چون ز زنده مُرده بیرون می‌کُنَد
نفْسِ زنده سویِ مرگی می‌‌تنَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰)

- در دو بیت از غزل ۳۶۷ خداوند می‌گوید: ای انسان مطمئن باش که از جنس من هستی، اگر آشکارا جسمی بیاید مرکزت آن را خواهی دَرید، و اگر در نهان اسمی روی خودت بگذاری یعنی یک من‌ذهنی معنوی درست کنی، خودت خودت را از درون خواهی سوزاند.

- سه بیت ۴۰۵۵ تا ۴۰۵۷ دفتر سوم می‌گوید هر دانهٔ شهوتی یا همانیدگی یک سوراخ است که من‌ذهنی از این طریق مانند یک سوسمار به ما حمله کرده و سپس در آن سوراخ پنهان می‌شود. باید مواظب باشیم و با فضاگشایی، بر کار این دشمن درونی نظارت کنیم.

- تک‌بیت در امان نبودن مرغ جان‌ها در آخرزمان
- تک‌بیت حماقت انسان در گذاشتن دام برای خود

- چهار بیت ۶۲۰ تا ۶۲۳ دفتر چهارم می‌گوید در جان ما به‌عنوان اَلَست، آشوبِ دانهٔ شهوتی افتاده ولی هنوز بالای بام هستیم، می‌توانیم بپریم برویم. ولی اگر به آن نظر کنیم و لذت ببریم، داریم پای خودمان را به تله گره می‌زنیم. با آمدن آن دانه به مرکز، صبر و قرارمان از بین می‌رود.

- سه بیت ۱۷۶۳ تا ۱۷۶۵ دفتر پنجم می‌گوید عقل کاذب من‌ذهنی معکوس‌بین است، هر کاری که با آن انجام دهیم و فکر کنیم به نفعمان است، حتماً به ضررمان تمام می‌شود.

- سه بیت ۱۰۳۲ تا ۱۰۳۴ دفتر پنجم و در کل همهٔ ابیات می‌خواهند بگویند این خیالات ما که برایمان خیلی اهمیت دارند چون با آن‌ها همانیده شده‌ایم، روی اصل ما و خدا را پوشانده‌اند، باید با کمک این «ترکیب و ترتیب» عواقب این کار و بلاهایی که سرمان آورده را ببینیم.

لاجَرَم سرگشته گشتیم از ضَلال
چون حقیقت شد نهان، پیدا خیال
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۳۴)

- تک‌بیت سپردن زخم من‌ذهنی به جرّاحی چون مولانا، آن هم با خواندن پانصد تا هزار دفعه هر بیت و خوب گوش کردن به حداقل یک برنامهٔ گنج حضور

1021*1

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 15:32


💠💠💠پایان بخش چهارم💠💠💠

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 15:32


خب مولانا می‌گوید اگر روا بود گفتن این چیزها، مرکزم را عدم کردم، ناله کردم. شما روا می‌دارید؟ فهمیدید؟ پسندیدید؟ یا گفتید که این‌ها چیست این‌ها را می‌گوید؟ اگر خداوند خواست، من این‌ها را گفتم از مرکز عدم. اگر به علت این‌که شنونده ظرفیت نداشت، گفتنی نبود، دیگر حالا بس کردم، تمام کردم همین‌جا.

می‌گوید این‌هایی که گفتم بیان، می‌دانید بط مرغابی تمثیل حرص است و آن چهار مرغ ابراهیم که باید این‌ها را کُشت. درست است؟ چهار مرغ ابراهیم را، یکی‌اش بط است نماد حرص است. حرص یعنی یک دانهٔ شهوتی در مرکز ما هست و ما می‌خواهیم این را هر لحظه یک مقدار زیادتر کنیم و دچار این حرص هستیم.

«بطِّ حرصِ مُنْثنی» که مُنْثَنی هم یعنی راه معنویت را نمی‌رویم، منحرف از راه حق، از راه فضاگشایی. می‌گوید این بیان، بیانِ ذهن بود، مواظب باشید. این بیانِ مرغابیِ حرصِ مُنثنی‌ست که دور از معنویت است و «از خلیل آموز کآن بَط کُشتنی‌ست» یعنی قسمتی که درست است که این‌ها را گفتم ولی به زبان ذهن گفتم، آن قسمت قشرش اگر اصرار کنی کشتنی است.

ولی در پایین می‌گوید این در بط، در بط، در حرص، خیر و شر زیاد است. شرّش مشخص است. شرّش این است که شما یک دانهٔ شهوتی را در مرکز می‌گذارید می‌خواهید زیادترش کنید شرّش است. همه دچار این حرص هستند این شرّش است. اما یک خیری هست، کسی‌ که فضا را باز می‌کند یک حرص مثبت می‌افتد. الآن مولانا می‌گوید من این خیر حرص را گفتم، ولی شما با من‌ذهنی نیایید افراط کنید.

شما اگر من‌ذهنی دارید بدانید که بط حرص شما کشتنی است. من داشتم با بط حرص معنوی خودم صحبت می‌کردم برای همین می‌گوید در این‌جا بیان می‌کند که در این بط، مرغابی که نماد حرص است وقتی‌ فضا را باز می‌کنی، زیبا می‌شود این‌ها را می‌گوید. وقتی می‌بندی، می‌افتد به من‌ذهنی بسیار بد می‌شود. من دیگر بیشتر از این حرف نمی‌زنم، اگر بزنم حرف‌های دیگر خواهد ماند، حرف‌های دیگری باید بزند که در برنامه‌های بعدی صحبت خواهیم کرد. اجازه بدهید به همین‌جا بسنده کنیم خیلی ممنون از تحمل و حوصلهٔ شما.

🔟2️⃣1️⃣ ۵۷ 🔟2️⃣1️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 15:30


«حَبَّذا آن خرمنِ صحرایِ دین» حَبَّذا یعنی چه خوش است این فضای گشوده‌شده که دین هم همین‌ است که هر خرمنی چه من‌ذهنی باشد چه حالا یک مقدار زنده شده باشد، از آن‌جا دانه می‌چیند، یعنی محتاج آن است. خیلی از بزرگان ما خودشان بزرگ هستند ولی از خرمن مولانا دانه می‌چینند یعنی احتیاج دارند که بتوانند هشیاری‌شان را عمیق‌تر کنند.

پس ضیا یعنی نور. کار و کیا: شکوه و جلال و کارایی عملی. حَبّذا: خوشا، زهی. نوش: شیرینی، مقابل تلخ، نوش به‌معنی عسل هم هست. کاسه‌لیس: لیسندهٔ کاسه، آن‌که ته‌ماندهٔ غذا را می‌خورد، ریزه‌خوار، چاپلوس.

حَبَّذا دریایِ عُمرِ بی‌غمی
که بُوَد زو هفت دریا شبنمی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۹)

جُرعه‌یی چون ریخت ساقیِّ اَلَسْت
بر سرِ این شوره خاکِ زیردست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۰)

زیردست: پَست و فرودست، خوار و ذلیل


جوش کرد آن خاک و، ما زآن جوششیم
جرعهٔ دیگر، که بس بی‌کوششیم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۱)

می‌بینید هِی می‌گوید جرعه‌ای دیگر. حَبَّذا یعنی چه خوش است واقعاً آمدن به این لحظه و ابدی شدن، دریای عمر یعنی دیگر عمر پایان‌ناپذیر. بی‌غمی یا بی‌غمی با «یای» نسبت یعنی غمِ نیازمندی و غم فناپذیری از بین رفته، هیچ غمی نداریم.

اگر بیاییم به این لحظهٔ ابدی و ساکن این‌جا بشویم و من‌ذهنی صفر بشود، ما غمِ این‌که ما خواهیم مُرد و فنا خواهیم شد و غم نیازهای من‌ذهنی را نداریم. این دو غم خیلی گرفتار می‌کند ما را. که هشیاری‌های جسمی که جهان را به هفت دریا می‌گوید تمام آب‌های این جهان را قدیم هفت دریا می‌گفتند. در این‌جا تمام هشیاری‌های جسمی را به هفت دریا تشبیه می‌کند که این شبیه به شبنمی از آن است.

یک جرعه ساقی اَلَست که خداوند است، یک جرعه چون ساقی اَلَست به این خاکِ زیردست یعنی پست و زیردست به‌معنی این‌که قابل اداره کردن و کنترل به وسیلهٔ ما هم هست. درست است؟ زیردست یعنی پست. آیا خاک شما، همانیدگی‌های شما، بدن شما تحت اختیار شما هست یا نیست؟ البته که هست اگر در اختیار بگیرید. ولی اگر به یک چیزی معتاد هستیم آن ما را کنترل می‌کند، نه نیست. ولی شما به‌عنوان اَلَست کنترل‌کنندهٔ خاک خودتان هستید و این شوره‌ خاک را می‌توانید به هر صورت دربیاورید، اراده‌اش را دارید شما، امکانش هم دارید.

خلاصه ساقی اَلَست، خداوند چون یک جرعه ریخت بر این شوره خاک زیردستِ ما حالا بگوییم به این ترکیب مواد شیمیایی، ترکیب چهار بُعد ما، این خاک به حرکت درآمد جوش کرد و ما آن جوشش هستیم الآن. ولی احتیاج به یک جرعهٔ دیگر داریم با فضاگشایی برای این‌که بسیار بی‌کوشش هستیم، کار نمی‌کنیم.
با من‌ذهنی اَلَست را معطل کردیم، خداوند را بیکار گذاشتیم. قرار بود به او زنده بشویم و به کار بیفتیم، ولی الآن در من‌ذهنی نه کوشش می‌کنیم من‌ذهنی را صفر کنیم، نه کوشش می‌کنیم یک کاری برای زندگی بکنیم. پس جرعه‌ای دیگر. درست است؟

گر روا بُد، ناله کردم از عدم
ور نبود این گفتنی، نک تن زدم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۲)

تن زدم: خاموش ماندم، صبر کردم.


این بیانِ بَطِّ‌ حِرصِ مُنثنی‌ست
از خلیل آموز کآن بَط کُشتنی‌ست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۳)

بَطّ: مرغابی
مُنثنی‌: دوتا، مضاعف، خمیده، در این‌جا منحرف از راهِ حق


هست در بط غیرِ این بس خیر و شر
ترسم از فوتِ سخن‌هایِ دگر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۴)

تن زدم یعنی خاموش ماندم، خاموش کردم. بَطّ: مرغابی. مُنثنی‌: دوتا، مضاعف، خمیده، در این‌جا منحرف از راهِ حق.

🔟2️⃣1️⃣ ۵۶ 🔟2️⃣1️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 15:30


چونکه وقتِ مرگ، آن جرعهٔ صفا
زین کلوخِ تن به مُردن شد جدا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۳)

آنچه می‌مانَد، کُنی دفنش تو زود
این چنین زشتی بدآن چون گشته بود؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۴)

این چنین زشتی [ی نکره] بدآن چون گشته بود؟ یا این چنین زشتی [ی مصدر] بدآن چون گشته بود؟

جان، چو بی این جیفه بنماید جمال
من نتانم گفت لطفِ آن وصال
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۵)

جیفه: مردار


می‌گوید که موقعی که یکی را دوست داری او می‌میرد آن جرعهٔ صفا از او خارج می‌شود، جدا می‌شود و این کلوخ تن می‌ماند [اشاره به بدن].

وقتی یکی می‌میرد، این کلوخ تن می‌ماند، آن جرعهٔ صفا، آن جانش، آن اَلَستش از او جدا می‌شود. آن‌چه می‌ماند یعنی این تنش را فوراً می‌بریم زیر خاک می‌گذاریم. شما می‌گویید که این آدم مُرده این‌قدر زشت شده آخر این زشت به آن زیبایی چه‌جوری شده بود؟ من این را می‌پرستیدم. «این چنین زشتی بدآن چون گشته بود؟»

هان! دارد الآن می‌گوید که «جان، چو بی این جیفه»، جیفه یعنی تن و هر چیزی که با ذهنت می‌توانی ببینی، تمام فکرهای شما، چهار بعد شما، این‌ها زنده است ها! نمی‌گوید این‌ها بد است.

می‌گوید جان ما، هشیاری خالص ما اگر خارج بشود از این چهار بُعد و روی خودش، بی‌نهایت خداوند قائم بشود می‌گوید لطف آن وصال را من نمی‌توانم به ذهن توصیف کنم. این درواقع نتیجه‌گیری از این قصه است تا حدودی. «جان، چو بی این جیفه بنماید جمال» دیگر ما حرف نمی‌زنیم، من چه‌جوری می‌توانم بگویم لطف آن وصال چه‌جوری است؟

جیفه یعنی مردار. البته خب تن ما مردار نیست، ولی در مقایسه با آن صفا وقتی این را می‌پرستیم برای همین می‌گوید جیفه. جیفه یعنی آن چیزی که ارزش ندارد و جلوی ما را گرفته و با آن وصال دست پیدا نمی‌کنیم، نمی‌خواهیم خودمان را پاک کنیم. توجه می‌کنید می‌گوید باید خودمان را پاک کنیم، حداقل پاک کردن از آن‌ چیزی که الآن ذهنمان نشان می‌دهد با فضاگشایی میسر است. باید پاک باشی او را لمس کنی. «جان، چو بی این جیفه بنماید جمال» «من نتانم» یعنی نمی‌توانم بگویم «لطفِ آن وصال».

مَه چو بی ‌این ابر بنماید ضیا
شرح نتوان کرد ز آن کار و کیا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۶)

ضیا: نور
کار و کیا: شکوه و جلال


حَبَّذا آن مطبخِ پُر نوش و قند
کاین سلاطین کاسه‌لیسانِ وی‌اند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۷)

حَبَّذا: خوشا، زهی
نوش: شیرین، مقابل تلخ
کاسه‌لیس: لیسندهٔ کاسه، آن‌که ته‌ماندهٔ غذاها را می‌خورد، ریزه‌خوار، چاپلوس


حَبَّذا آن خرمنِ صحرایِ دین
که بُوَد هر خرمن آن را دانه‌چین
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۸)

ماه یعنی خداوند در این‌جا اگر بدون این ابر تن یا همانیدگی‌ها روشنی ایجاد کند، آن جلال و شکوه و کارایی عملی آن را نمی‌شود توصیف کرد. می‌بینید که تا حالا هِی می‌گفت شما به جُبه نچسبید، آن صوفی جُبه را درید و نجات پیدا کرد. مردم جُبه را چسبیدند، ظاهر را چسبیدند، حرف را چسبیدند. پس ماه، زندگی، خداوند بدون ابر همانیدگی‌هایِ ما روشنی ایجاد کند آن کار و کیا، جلال و شکوه و کارهای عملی را نمی‌شود توضیح داد فقط باید تبدیل بشوی ببینی.

الآن می‌گوید خوشا به‌ حال آن آشپزخانهٔ پر از عسل و قند، پر از شیرینی، یعنی همه‌اش شیرینی است. «کاین سلاطین»، سلاطین می‌تواند سلاطین جسمی باشد، سلاطین روحی باشد «کاسه‌لیسانِ وی‌اند» یعنی کاسهٔ او را می‌لیسند. توجه می‌کنید؟ سلاطین که می‌گوید هرجور سلطانی می‌گوید این را می‌لیسد. ولی دیگر شما هم جزو سلاطین هستید، شما هم روی خودتان کار می‌کنید.

اگر مولانا به بی‌نهایت خداوند و ابدیت خداوند زنده شده، این‌ها البته به خاک آغشته است خودش الآن گفت این‌ها شما را مست می‌کند ببینید شما بدون این‌ها مست بشوید، به هشیاری خالص او مست بشوید، ببینید چه می‌شود؟ خب شما این آشپزخانه را باید درست کنید خودتان، خوشا به حال آشپزخانه‌ای که همه‌اش شیرینی است.

🔟2️⃣1️⃣ ۵۵ 🔟2️⃣1️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

09 Jan, 15:29


جِدّ طلب آسیبِ او، ای ذُوفُنون
لا یَمَسُّ ذٰاکَ اِلَّاالْـمُطْهَرون
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۷۹)

«ای کسی که دارای چندین هنری، با سعی و جدّیّت خواهان تجلّی و نفخهٔ الهی شو. اما جز پاکان از آن تجلّی برخوردار نشوند.»

لا یَمَسُّ: لمس نمی‌کند.
ذٰاکَ: آن


ها! این بیت مهم است. «ای ذُوفُنون» در این‌جا اشاره می‌کند دارای فن‌های مختلف، هنر‌های مختلف که به‌وسیلهٔ ذهن کسب کردی که بر‌اساس آن‌ها من درست کردی. یعنی برخورد خداوند را با خودت در این لحظه با فضاگشایی جدی بگیر و جدی ‌بطلب ای کسی که این‌همه هنر جمع کردی، هنر ذهنی جمع کردی، برای این‌که «لا یَمَسُّ ذٰاکَ» یعنی نمی‌توانی او را لمس کنی، کسی نمی‌تواند او را لمس کند غیر از پاکان. توجه می‌کنید؟ ذاکَ یعنی آن. لایَمَسُّ: لمس نمی‌کند، ذاکَ، آن را. پس مشخص است معنی‌اش. «لایَمَسُّ ذاکَ»: لمس نمی‌کند او را، یعنی خدا را، غیر از پاکان. پاکان از چه پاک شده‌اند؟ از همانیدگی‌ها. توجه می‌کنید؟

ای کسی که دارای چندین هنری، هنر ذهنی، با سعی و جدیت خواهان تجلّی و نفخهٔ الهی شو. با جدیت فضاگشایی کن تا این آسیب، برخورد، لمس او به‌وسیلهٔ تو صورت بگیرد. تا فضا را باز نکنی، به‌صورت هشیاری خالص با هشیاری خالص تماس پیدا نکنی، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

توجه کنید این مغایر و عکسِ کار ما است در ذهن که هر لحظه فکر، هر لحظه فکر توی من‌ذهنی، هی بلند می‌شویم می‌گوییم من این هستم، من این هنر را دارم، مقایسه می‌کنیم خودمان را با دیگران، انتقاد می‌کنیم از دیگران، اصلاً حواسمان به خودمان نیست. این کار مستلزم این است که ما باید حواسمان روی خودمان باشد. پس فهمیدیم غیر از پاکان، کسی دستش به او نمی‌رسد. این البته آیهٔ قرآن است می‌دانید.

«لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْـمُطَهَّرُونَ.»
«كه جز پاكان دست بر آن نزنند.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ واقعه (۵۶)، آیهٔ ۷۹)

یعنی تا مرکز شما از همانیدگی‌ها پاک‌ نشود یا حداقل شما اطراف یک دانهٔ شهوتی یا یک وضعیت خاصی که ذهنتان نشان می‌دهد فضا باز نکنید، با خداوند تماس برقرار نمی‌توانید بکنید. روشن است دیگر نه؟ بله، دوباره ادامه می‌دهد.

جُرعه‌‌یی بر زرّ و بر لعل و دُرَر
جرعه‌یی بر خَمْر و بر نُقْل و ثَمَر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۰)

دُرَر: جمعِ دُرّ به‌معنیِ مروارید
خَمْر: شراب
ثَمَر: میوه


جرعه‌یی بر رویِ خوبانِ لِطاف
تا چگونه باشد آن راواقِ صاف
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۱)

لِطاف: جمعِ لطیف
راواق: شراب صاف و بدونِ دُرد


چون همی مالی زبان را اندرین
چون شَوی چون بینی آن ‌را بی ز طین؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۲)

می‌خواهد بگوید که هر چیزی که شفاف به نور است جرعهٔ او ریخته. هر چیزی که ارزش دارد جرعهٔ او ریخته. باز هم این‌ها قابل انطباق است با برخی چیزهای انسان ولی می‌توانید همین‌طوری معنی هم بکنید. می‌گوید جرعه‌ای بر طلا و بر لعل و بر دُر ریخته، جرعه‌ای بر شراب، بر نُقل و میوه ریخته. این‌ها می‌تواند همه‌اش مربوط به انسان باشد که زر انسان چه هست؟ لعل انسان چه هست؟ دُر انسان چه هست؟ یعنی تا جرعه نریزد این حالت‌ها عوض نمی‌شود‌. مثل زَر به لعل تبدیل می‌شود، لعل به دُر تبدیل می‌شود. و در غزل هم داشتیم می‌گفت که گوهر، گوهر و لب دریا.

جرعه‌ای بر شراب، بر نُقل، بر میوه. میوه می‌تواند میوهٔ ما باشد. شراب می‌تواند شراب ایزدی باشد. نُقل می‌تواند آن‌ چیزی که در بیرون ما به‌صورت جسمی حسش می‌کنیم، خلقش می‌کنیم، نه؟! یعنی آن شیرینی‌ای که به ما دست می‌دهد در این خلق کردن. ثمر می‌تواند میوهٔ بیرونی باشد.

جرعه‌ای بر رویِ خوبانِ لطیف، زیبارویان. درست است؟ «تا چگونه باشد» دوباره می‌بینیم مرتب می‌گوید «آن راواقِ صاف» یعنی آن شراب صافِ صاف که ما می‌گیریم از او.

خب می‌گوید وقتی زبان را می‌مالی در این، یعنی لیس می‌زنی این‌ها را، اگر بدون گِل، طین یعنی گِل، اگر بدون گِل این‌ها را ببینی چه می‌شود؟ همهٔ این‌ها را ما تجربه می‌کنیم، با گِل یک‌ مقداری ذهن قاطی است، اگر اصلاً ذهن صفر بشود و ما خالص بشویم ببینید چه می‌شود؟ درست است؟ طین یعنی گِل.

🔟2️⃣1️⃣ ۵۴ 🔟2️⃣1️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

29 Dec, 16:23


https://t.me/GanjeHozorTeleText/13743

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

29 Dec, 16:10


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۰ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

29 Dec, 16:10


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۰ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

29 Dec, 16:09


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۲۰ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Dec, 16:24


https://t.me/GanjeHozorTeleText/13667

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Dec, 16:20


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۰ (روزهای سه‌شنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Dec, 16:16


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۰ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Dec, 16:14


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۲۰ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

25 Dec, 20:36


فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۲۰ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

25 Dec, 20:33


فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۲۰ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

25 Dec, 20:27


فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۲۰ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

25 Dec, 20:26


فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۲۰ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Dec, 17:32


https://t.me/GanjeHozorTeleText/13587

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Dec, 17:31


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۰ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Dec, 17:30


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۰ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Dec, 17:30


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۲۰ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Dec, 03:42


فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۰ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Dec, 03:41


فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۲۰ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

20 Dec, 11:58


فایل صوتی خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۲۰ گنج حضور

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

20 Dec, 11:57


- سه بیت خیلی جالب ۱۷۴۰ تا ۱۷۴۲ دفتر پنجم می‌گوید راه نفوذ و تأثیرگذاری روی دیگران از طریق این آرزومندی درونی در فضای گشوده‌شده است که ای کاش، دیگران هم می‌دانستند که می‌توانند فضا را باز کنند و وارد بهشت شوند. این همان نعرهٔ بلبل است.

«گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مى‌دانستند.»
(قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۲۶)

- تفسیر دوبارهٔ ابیات چهارم و پنجم غزل، و تفسیر بیت ششم و هفتم و ابیات زیر جهت درک این دو بیت:

- تک‌بیتی که «قانون کمان بودنِ ما و تیرانداز بودنِ خدا» را بیان می‌کند.

- تک‌بیت برخاستن صدهزاران بیان از دلِ بازشده

- سه بیت ۳۴۷ تا ۳۴۹ دفتر چهارم می‌گوید که باید نیاز خود را با فضاگشایی به خداوند عرضه کنیم و من‌ذهنی را با سخت‌رویی و مقاومت پیش نبَریم.

- تفسیر دوباره بیت ششم و هفتم غزل، و تفسیر بیت هشتم و ابیات زیر جهت درک این بیت:

- تک‌بیت راه درونی آسمان

- دو بیت مهم ۳۶۹۹ و ۳۶۹۱ دفتر دوم می‌گوید وقتی مولانا می‌خوانم می‌بینم در درون دارم یکتا می‌شوم و فضای گشوده‌شدهٔ درونم بزرگ‌تر می‌شود، اما وقتی درس از نویسندهٔ کتاب یا شخصی می‌گیرم که من‌ذهنی دارد، به جدایی می‌افتم.

- تفسیر ادامهٔ غزل ابیات نهم تا سیزدهم


✓بخش سوم

- تفسیر بیت آخر غزل و چهار بیت ۳۵۱۷ تا ۳۵۲۰ دفتر دوم برای درک بهتر بیت آخر غزل. این ابیات می‌گویند وقتی فضاگشایی می‌کنیم خدا حرف می‌زند. فضا که بسته شود حرف او تمام می‌شود، پس حرف‌های ما هم باید تمام شود. اگر با ذهن حرف زدیم ارتباطمان با خدا قطع می‌شود، پس باید فوراً فضا را باز کنیم و هویتی که پیدا کرده‌ایم را بشوییم تا دوباره به خدا وصل شویم.

- ابیاتی از مثنوی دفتر پنجم که همه مهم هستند و اگر دقت کنیم می‌توانیم خیلی چیزها را در خود ببینیم و اصلاح کنیم. این مجموعه از بیت ۲۹۸ شروع می‌شود و در ابتدا می‌گوید که انسان باید مانند فرشته وصل بودن به خدا را غذای خود کند تا از ضرر زدن و آزار رساندن به خود رها شود.

چون مَلَک تسبیحِ حق را کن غذا
تا رهی هم‌چون ملایک از اَذا
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۸)

- در ادامه سهم من‌ذهنی از سفره‌ای که خدا پهن کرده را خاک که همان خوردن از ذهن است بیان می‌کند و با مثال‌هایی ما را آگاه می‌کند به نهایت آلودگی و مضر بودن غذاهایی که می‌خوریم و تازه آن را بسیار هم شیرین می‌دانیم.

- پس از این‌که فهمیدیم ما همچون موش و مار خسیس هستیم که از چیزها زندگی می‌خواهیم و از حضرت آدم «ربَّنا ظَلمنا» گفتن یاد نگرفتیم بلکه مانند شیطان گفتیم خدایا تقصیر توست، مناجاتی با خداوند آغاز می‌شود.

ای خدایِ بی‌نظیر، ایثار کن
گوش را چون حلقه دادی، زین سخُن
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۰۵)

- در این مناجات بیت مهمی هست که می‌گوید ما باید فضا را باز کرده و بر عدم مست شویم، نه بر موجودی که ذهن دارد نشان می‌دهد.

بر عدم باشم، نه بر موجود، مست
زآن‌که معشوقِ عدم وافی‌تر است
 (مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵)

- در ادامهٔ همین بخش می‌آموزیم که باید هر لحظه مانند فرشته از این فضای گشوده‌شده که لوح محفوظ است، درسِ آن لحظه را بگیریم.

چون مَلَک از لوحِ محفوظ آن خِرَد
هر صباحی درسِ هر روزه بَرَد
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۷)

- سپس پرهیز می‌دهد از این‌که دنبال مردمی برویم که به‌جای ادارهٔ زندگی خود با خلاقیت، کوشش و وصل مجدد با خدا، مسخرهٔ روش‌های ذهنی و خرافات شده‌اند.


✓بخش چهارم

- مولانا در مثنوی دفتر پنجم، مطلب را به این‌جا رساندند که دراثر همانیدگی با خیالات بی‌اساس ذهنی، مردم قبلهٔ جان را که درواقع فضای گشوده‌شده در این لحظه است، خودشان با دست خودشان گم کرده‌اند. درنتیجه هر کسی روی به سو یا جانب فکری آورده و همه‌اش در ذهن دنبال فکرها هستند بلکه بتوانند قبله یا خدا را پیدا کنند، ولی به قبله‌های باطل نماز می‌خوانند، بنابراین وصل نمی‌شوند. و چون مرکزشان آن نیروی وحدت‌بخش نیست و ناهماهنگ است، بیرونشان هم با هم اختلاف دارد به‌طوری‌که مرتب به همدیگر ایراد می‌گیرند.

- در ادامهٔ مثنوی دفتر پنجم تفسیر آیه‌ای از قرآن است که می‌گوید حسرت و افسوس بر این بندگان، تا ما هم اینچنین موضوع را برای خود روشن کنیم که آیا باید به حال حضور من حسرت خورد یا بر من افسوس داشت؟

- در پایان مثنوی کوتاهی از دفتر سوم بیت ۱۶۲۴ تا ۱۶۳۳، داستان ما را بیان می‌کند که پیش زرگر خداوند رفته تا ترازویی بگیریم و میزان حضور را در خود بسنجیم. با خواندن داستان متوجه می‌شویم که این کار ما درست نیست تا نهایتاً از خود بپرسیم آیا ما توانایی این را داریم که این ابیات را با این ترکیب بارهاوبارها تکرار کنیم تا این معانی در درون به‌هم بپیوندد و زرّ ما از قراضگی دربیاید و یک‌تکه باشد تا یک‌دفعه زنده بشویم و در تمام زمینه‌ها این حضور با ما باشد؟
2⃣✔️

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Nov, 08:27


فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۱۸ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Nov, 08:26


فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۱۸ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Nov, 08:26


فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۱۸ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Nov, 08:25


فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۱۸ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 18:42


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۸ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 18:42


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۸ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 13:21


https://t.me/GanjeHozorTeleText/13000

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 13:21


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۸ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 13:20


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۸ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 13:19


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۸ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Nov, 08:55


https://t.me/GanjeHozorTeleText/12961

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Nov, 08:54


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۸ (روزهای چهارشنبه)

(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Nov, 08:53


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۸ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Nov, 08:53


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۸ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 17:34


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۸
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 17:33


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۸

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 17:32


فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۸

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 15:02


فایل صوتی خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۱۸ گنج حضور

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 15:01


- با تکرار و تأمل روی غزل اصلی خواهیم دید که اصول دین «توحید و نبوت و معاد» در آن گنجانده شده:

- چهار بیت اول اصل «توحید» است و بیان «لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ» می‌باشد. این‌که ما می‌توانیم به خداوند وصل شویم ثابت می‌کند که «خدا یکی است.»

- بیت پنجم تا بیت دهم اصل «نبوت» است که می‌گوید پیغمبران می‌توانند به انسان‌ها کمک کنند، یعنی کسی که فضا را باز کرده و از آن‌ور پیغام می‌آورد برای جامعه بسیار مفید است.

- دو بیت آخر «معاد» را بیان می‌کند، یعنی که بدون حرف زدن باید به خدا زنده شویم.

- ابیات مفیدی راجع‌به غزل که کمک خواهند کرد بهتر بفهمیم:

- مجموعه ابیات «وفاداری و بی‌وفایی»؛ از جمله:

- ابیات ۱۱۸۰ تا ۱۱۸۴ دفتر پنجم بیان می‌کند هرکس سرکشی کند از جنس شیطان می‌شود و حسودِ حضور و‌ زندگی در انسان‌ها خواهد بود. در ادامه می‌گوید خداوند وفادار است، این ما هستیم که عهد اَلست را زیر پا گذاشته‌ایم.

هر‌که او عُصیان کند، شیطان شود
که حسودِ دولتِ نیکان شود
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱١٨٠)

- غزل ۲۶۸۱ دیوان شمس از جانب زندگی یا خداوند به ماست و می‌گوید این عهد و پیمانی که گفته بودی از جنس من هستی را کجا انداختی؟ این امانت عشق که قرار بود به من زنده شوی را چکار کردی؟ چرا در فضاگشایی تنبلی می‌کنی؟ هر یک از ما باید فرداً این سؤالات را پاسخ دهیم.

تو را با من نه عهدی بود زَ اوَّل؟
بیا بِنْشین بگو آن را چه کردی؟
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۲۶۸۱)

«… أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَىٰ… .»
«… آیا من پروردگارِ شما نیستم؟ گفتند: آری… .»
(قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲)


✓بخش چهارم

- طبق ابیات ۱۴۳۶ تا ۱۴۵۲ مثنوی دفتر چهارم، دادن امکانات و قدرت دست «بدگُهَر» یعنی انسان من‌ذهنی، باعث خواهد شد که او خرّوبی‌اش را گسترش بدهد. بنابراین جنگ مقدسی بر مؤمنان واجب شده تا سِلاح مخرّب را از دست من‌ذهنی دیوانه بگیرند. مثلاً اگر دیدیم جان ما این شهوت عظیم را دارد که قلاووزی کند، جلویش را می‌گیریم و از این لذت محرومش می‌کنیم.

پس غزا زین فرض شد بر مؤمنان
تا ستانند از کفِ مجنون سِنان
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۹)

- در ابیات «قبض و بسط» از مولانا یاد می‌گیریم که میوۀ قبض را به کسی تعارف نکنیم.

- طبق تک‌بیت «سست بودن زبان قول» یکی از خاصیت‌های من‌ذهنی این است که فقط حرف می‌زند و عملی در کار نیست‌.

- براساس ابیاتی از داستان «سلطان محمود و شب‌دزدان» از دفتر ششم بالاترین لطف خداوند این است که در انسان می‌خواهد به خودش زنده شود، ولی ما در عوض خودمان را به‌عنوان امتداد خدا مشغول دردهایی همچون حسادت، رنجش و انتقام گرفتن کرده‌ایم.

- تک‌بیتی ۴۰۵۶ دفتر سوم می‌گوید وقتی آموزه‌ها و اشعار مولانا را می‌خوانیم و می‌خواهیم عمل کنیم، من‌ذهنی حمله می‌کند تا ما را از این راه برگرداند.

- بخشی از مثنوی دفتر پنجم «در تفسیرِ قولِ مصطفیٰ علیه‌السلَّام: مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمّاً ...» از بیت ۱۰۸۴ تا ۱۱۰۴:

- بررسی بیت اول این بخش با دو شکل دایرهٔ همانیدگی‌ها و دایرهٔ عدم نشان می‌دهد که هر لحظه فکر یک همانیدگی می‌آید به ذهن ما و هوش یا زندگی‌‌مان می‌رود در جهت همان نقطه‌چین. و ما بر اساس این چیزها حرف‌های بی‌ارزشی می‌زنیم.

هوش را توزیع کردی بر جهات
می‌نیرزد تَرّه‌ای آن تُرَّهات
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۸۴)

- مولانا در ادامه دو درخت که در وجود ما سبز هستند را معرفی می‌کند: یکی درخت دردها و مسائل گذشته، و یکی هم درخت فضای گشوده‌شده. آب دادن یعنی این لحظهٔ خود را صرف درخت خار کردن حرام و ظلم است، ولی آب زندگی را صرف درخت حضور کردن حلال است و عین عدالت.

نعمتِ حق را به جان و عقل دِهْ
نه به طبعِ پُر زَحیرِ پُر گِرِه
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۲)

- درنهایت ما باید به این من‌ذهنی هیچ‌چیزی که میل دارد ندهیم تا درد بکشد و این فشاری که به اشتباه روی جان اصلی‌مان گذاشته‌ایم را برداریم و به من‌ذهنی وارد کنیم. وقتی من‌ذهنی درد می‌کشد، جان اصلی کِیف می‌کند.

زَهر، تن را نافِع است و، قند بَد
تن همان بهتر که باشد بی‌مَدَد
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۷)

🔸۲🔸

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 15:00


خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۱۸ گنج حضور

موضوع کلی برنامه ۱۰۱۸:

جناب مولانا در این غزل چندین دروغ اساسی که جمع قبول کرده‌اند و با سبک زندگی خود درحال بیان و اجرای آن هستند را فاش می‌کند. اولین و بزرگ‌ترین دروغی که اکثریت مردم غیر از عارفانی که از خواب ذهن بیدار شده‌اند باور کرده‌اند این است که «شاه عشق» یا خداوند وفا ندارد.

ما که از جنس همان هشیاری خدا هستیم با آفلین همانیده شده و تبدیل به یک من‌ذهنیِ گذرا شده‌ایم، درنتیجه در شب پُردرد ذهن به خواب فرورفته‌ایم. دومین دروغ جمع که با ارتعاش به درد و به درد آوردنِ دیگران می‌گویند این است که: این شب پردرد تو صبح ندارد، یعنی درد کشیدن‌های ما در ذهن پایان‌پذیر نیست. اگر ما روی خود کار نمی‌کنیم، به‌طور پنهانی به این باور دروغین اعتقاد داریم.

گویند: شاهِ عشق ندارد وفا، دروغ
گویند: صبح نَبْوَد شامِ تو را، دروغ
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۲۹۹)


✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌همراه بررسی چهار دایره‌، و تفسیر بیت سوم و چهارم غزل

- تک‌بیتی جهت روشن شدن کلیدواژهٔ «روان» در بیت چهارم غزل

چون آب باش و بی‌گره، از زخمِ دندان‌ها بجِهْ
من تا گره دارم، یقین می‌کوبی و می‌سایی‌ام
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۳۸۷)

- ابیاتی که هم ما را آماده می‌کند برای خواندن بقیهٔ غزل، و هم اگر ابیات را مطابق این طرحِ «ترکیب و ترتیب» تکرار کنیم به بیداری ما کمک می‌کند و متوجه می‌شویم که چرا ابیات این‌طوری پشت‌سرهم آمده‌اند؛ از جمله:

- مجموعه ابیات «هوش اصلی و هوش کاذب»
- تک‌بیت‌های «غم دین»
- ابیات عاشق حال من‌ذهنی و آفلین بودن
- مجموعه ابیات معرفی ماهیت خروبی من‌ذهنی از دفتر چهارم


✓بخش دوم

- در ادامهٔ بیان خاصیت‌های من‌ذهنی، تک‌بیتی که یکی از خطرناک‌ترین آن‌ها را نشان می‌دهد: من‌ذهنی خودش راه را نمی‌داند ولی رهبری می‌کند.

ره نمی‌داند، قلاووزی کند
جانِ زشتِ او جهان‌سوزی کند
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۴۸)

- ابیات ۱۴۱۷ تا ۱۴۲۰ دفتر ششم در انتخاب قرین و هم‌صحبت مناسب می‌گوید اگر در کشیدنِ درد هشیارانه و پذیرش حقیقت بی‌صبر شویم، فوراً قرین من‌ذهنی‌مان شده و از این طریق قرین من‌های ذهنی دیگر هم می‌شویم. درنتیجه تنها زرّ خالص که همنشینی‌مان است را پیش یک خائن به امانت می‌گذاریم.

صحبتت چون هست زَرِّ دَه‌دهی
پیشِ خاین چون امانت می‌نهی؟
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۸)

- ابیات ۲۶۷ تا ۲۷۰ دفتر سوم راجع‌به «حزم» یا دوراندیشی که ما را دعوت به تأمل و‌ پرهیز از عجله می‌کند تا فضا را باز کرده و از جمع تقلید نکنیم.

- تفسیر دوبارهٔ بیت چهارم غزل و ابیاتی در تأکید بر اهمیّت «نماز» یا وصل شدن به خداوند و دائماً در اتصال ماندن؛ از جمله:

- در ابیات ۳۷۹۴ تا ۳۷۹۸ دفتر اول مولانا می‌گوید هرجوری که شده ما باید دوباره به خدا وصل شویم، نمی‌شود من‌ذهنی باقی بمانیم. بنابراین هر کاری با من‌ذهنی‌‌مان بکنیم، زندگی در مقابلِ این است.

- براساس ابیات ۲۶۶۹ تا ۲۶۷۲ دفتر ششم ما باید یواش‌یواش فضا را باز کنیم، هرچند با سبب‌سازیِ ذهن بسته شود. تا آن‌جا که مقدور است باید فضاگشایی کنیم تا بالاخره فضا باز بماند، یعنی ما در نماز و وصل دائمی به زندگی باشیم. این تنها راه تمام شدن خماریِ جدایی و بی‌حوصلگی‌های ماست.

نیست زُرْ غِبّاً وظیفۀ عاشقان
سخت مُسْتَسْقی‌ست جانِ صادقان
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۷۱)

- ابیاتی از داستان سنقر در دفتر سوم می‌گوید اصل ما که از جنس خداست بسیار ولع دارد در وصل شدن به زندگی، و از کسانی که موقتاً وصل می‌شوند و دوباره به ذهن می‌روند، تقلید نمی‌کند.

- نُه بیت بسیار مهم ۲۲۵۱ تا ۲۲۵۹ دفتر سوم که اگر آن‌ها را مرتب تکرار کنیم، خیلی به ما کمک می‌کنند و پس از یک مدتی همین‌ها برای ما کافی‌ست. مولانا در سه بیت اول می‌گوید اگر ما ادعای من‌ذهنی را کنار بگذاریم خداوند ما را جذب می‌کند می‌بَرد. در سه بیت دوم می‌گوید هشیاریِ در گِل می‌خواهد به‌سوی دریا برود، اگر بتواند با فضاگشایی پایش را از گِل رها کند، از همانیدگی‌ها خشک می‌شود. و در سه بیت آخر می‌گوید دلیل این‌که حال ما گرفته است، این است که از همانیدگی‌هایی شیرهٔ زندگی می‌گرفتیم که الآن نیستند.

- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه بیت اول و دوم غزل اصلی

- بررسی مثلث پندار کمال به‌همراه ابیات مربوط‌به این شکل

- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی انسان به‌همراه دو بیت اول غزل

- بررسی مثلث فضاگشایی به‌همراه ابیات مربوط‌به این شکل

- بررسی مثلث ستایش به‌همراه دو بیت اول غزل اصلی


✓بخش سوم

- تفسیر ابیات اول تا هفتم غزل، و سه بیت از ابیات «اَنْصِتوا» و تک‌بیت‌هایی جهت تشریح بیت هفتم غزل

- تفسیر بیت هشتم تا دهم غزل، و تک‌بیت‌هایی برای باز شدن بیت دهم غزل

- تفسیر مابقی غزل، ابیات یازدهم و دوازدهم



🔸۱🔸

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 12:41


💠💠💠پایان بخش چهارم💠💠💠

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 12:41


که اَلَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز؟
چون شدی تو شرح‌جو و کُدیه‌ساز؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱)

کُدیه‌ساز: گدایی‌کننده، تَکدّی‌کننده


و از این برکهٔ ذهن آب نخواهید و روزنی هست از این برکهٔ ذهن به دریا و این روزن را باز کنید با فضاگشایی. و:

درنگر در شرحِ دل در اندرون
تا نیاید طعنهٔ لاتُبْصِرُون
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۲)

این طعنهٔ خداوند هر لحظه که چرا فضا را باز نمی‌کنید من را ببینید، به جان ما می‌نشیند که ما این طعنه را نمی‌خواهیم، ما می‌خواهیم که خداوند به ما آفرین بگوید و این فقط با فضاگشایی می‌شود.

هست مانندا به صورت پیشِ حس
که غلط‌بین است چشم و کیشِ حس
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۲)

کیش: دین، آیین، روش


یعنی هم دینش هم چشمش هم سبک زندگی‌اش غلط‌بین است، در جای دیگر خواندیم معکوس‌بین است.

هست آن پیدا به پیشِ چشمِ دل
جَهد کن، سویِ دل آ، جُهْدُالْـمُقِل
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۳)

جُهْدُالْمُقِل: نهایتِ سعی و یا بخششِ فرد تهی‌دست و بی‌مایه، اشاره به حدیثی از پیامبر


ور نداری پا، بجُنبان خویش را
تا ببینی هر کم و هر بیش را
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۴)

اما به پیش چشمِ فضای گشوده‌شده یعنی دل این پیداست، اگر فضا باز بشود، می‌فهمی که یک درختی هست که ریشه‌اش در نار و دخان است، یک درختی هست که ریشه‌اش ورای آسمان هفتم است، یعنی از جسم، دیگر درآمده، واقعاً به خدا وصل است. و به پیش فضای گشوده‌شده، چشمِ دل، تفاوت این‌ها پیداست. تو جهد کن، کوشش کن به‌سوی دل بیایی، یعنی این فضای منقبض را با توجه به ابیات امروز و درست کردن دروغ‌های جاافتادهٔ جمع، بیا به‌سوی دل، فضا را باز کن، دل را به خداوند عرضه کن، «جُهْدُالْـمُقِل» یعنی به‌اندازه‌ای که می‌توانی، یعنی به‌‌‌اندازه‌ای که واقعاً از دستت برمی‌آید، هرچه می‌توانی وَلو کم کوشش کن. این خیلی مهم است.

من‌ذهنی هم این‌کاره نیست، می‌گوید یا من باید بهتر از همه فضاگشایی کنم، هیچ‌کس مثل من نمی‌تواند فضاگشایی کند یا اصلاً فضاگشایی نمی‌کنم! نیست این‌طور.

ریزه‌ریزه، ریزه‌ریزه شروع کن روی خودت کار کردن و اگر می‌گوید پا نداری به‌سوی دل بیایی، خودت را تکان بده، بجنب در جهت فضاگشایی، در جهت کار و تا ببینی چه چیزی کم است، چه چیزی زیاد است. «کم و بیش را» در این‌جا یعنی آن چیزی که در ذهن است کم است، آن چیزی که در فضای گشوده‌شده هست زیاد است. و جُهْدُالْمُقِل: نهایتِ سعی یا بخششِ فرد تهی‌دست و بی‌مایه، اشاره به حدیثی از پیامبر. اگر باشد:

«اَفْضَلُ الصَّدَقَةِ جُهْدُ‌الْـمُقِلِّ وَ ابْدأْ بِمَنْ تَعُولُ»
«برترین احسان، کوششِ درویش است. احسان را از کسی آغاز کن که هزینهٔ معاشش بر عهدهٔ توست.»
🌴(حدیث)

توجه کنید، ببینید مثلاً می‌گوییم قانون جبران را شما رعایت کنید، قانون جبران، کسی که مثلاً بیست هزار دلار ماهی درآمد دارد، صد دلار به گنج حضور می‌دهد، این همچون تعریفی ندارد، ولی اگر کسی واقعاً حتی پولش نمی‌رسد ماهیانه هزینه‌اش را تأمین کند، وَلو یک دلار کمک کند، این نشان می‌دهد که دلش می‌خواهد قانون جبران را هر جور شده اجرا کند.

شما هم الآن در ذهن می‌گویید که من که اصلاً این‌همه درد دارم چکار کنم؟ یک ذره شروع کن، یک ذره فضا را باز کن، یک ذره روی خودت کار کن، کوشش کن وَلو کم، هرچه می‌توانی، ولی بکن، خودت را تکان بده، کار کن. به‌تدریج خواهید دید که زندگی دارد به شما کمک می‌کند.

ذرّه‌‌ای گر جهدِ تو افزون بُوَد
در ترازویِ خدا موزون بُوَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١۴۵)

آن بیت هم به‌جاست که بگوییم:

گویند: ذرّه‌ذرّه بَد و نیکِ خلق را
آن آفتابِ حق نرساند جزا، دروغ
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۲۹۹)

ذره‌ذره فضا‌بندی و فضاگشایی شما را خداوند جزا می‌دهد، در نظر می‌گیرد. اگر یکی بگوید نمی‌گیرد، حتماً دروغ می‌گوید. پس بنابراین ولو کم، شما شروع کنید به کوشش و کار روی خودتان.

🔟1️⃣8️⃣ ۵۲ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 12:40


سُرمه را در گوش کردن شرط نیست
کارِ دل را جُستن از تن، شرط نیست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۵)

«گر دلی»، آیا شما می‌توانید بگویید من دل هستم؟ من هر لحظه فضا را باز می‌کنم؟

صد جَوالِ زر بیاری، ای غَنی
حق بگوید: دل بیار، ای مُنحَنی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۸۸۱)

جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه
غَنی: ثروتمند
مُنحَنی: خمیده، خمیده‌قامت، بیچاره و درمانده


صدتا گونی زر بیاور پیش خداوند، صدتا گونی همانیدگی بیاور، صدتا گونی درد بیاور، صدتا گونی افتخار به کارهای من‌ذهنی بیاور، خداوند می‌گوید من دل می‌خواهم ای خمیده، ای آدم کژ. اگر دلی، واقعاً خوشا به حالت. اگر تنی، دراین‌صورت باید زهر بچشی.

هیزمِ دوزخ تن است و کم کُنَش
ور بروید هیزمی، رُو برکَنَش
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۸)

ورنه حمّالِ حَطَب باشی، حَطَب
در دو عالَم، همچو جفتِ بُولَهَب
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۹)

حَطَب: هیزم
بُولَهَب:‌ کنایه از بدنَسَب، بدنژاد


از حَطَب بشناس شاخِ سِدره را
گرچه هردو سبز باشند، ای فتیٰ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۰)

حَطَب: هیزم
فَتیٰ: جوان‌مرد


حَطَب: هیزم. بولَهَب: کنایه از بدنَسَب و بدنژاد. فتیٰ یعنی جوانمرد. خب می‌گوید هیزمِ جهنم تن ما است، من‌ذهنی ما است و این را کم کن و اگر هیزمی برویَد، یعنی در من‌ذهنی چیزی برویَد، این را شما برو بکَنش، مثل خروب می‌ماند. اگر یک دردی به‌وجود آمد، فوراً بکن بینداز دور. اگر یک همانیدگی جدید پیدا شد، بکن بینداز دور، وگرنه تو حمال هیزم خواهی شد ای هیزم، در هر دو عالم، هم عالم بیرون هم عالم درون، مانند «جفتِ بولَهَب» یعنی زن بُولَهَب. درست است؟

می‌گوید تو «شاخِ سِدره» را از هیزم بشناس. هیزم درختی است که از من‌ذهنی، از داخل ذهن می‌رویَد. شاخ سِدره یا درخت سِدره از فضای گشوده‌شده می‌رویَد. می‌گوید این دوتا را باید از هم تشخیص بدهی، گرچه هر‌ دو الآن ای جوان، سبز هستند. درست است؟ و این آیهٔ قرآن را می‌دانید، بارها خواندیم:

«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ. فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.»
«و زنش هيزم‌كش است. و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ لَهَب (۱۱۱)، آیات ۴ و ۵)

به‌طور‌ کلی تشبیه این است که بُولَهَب و زنش، زنش ذهنش است، زن ما ذهن ما است و بولهب هم خودمان هستیم به‌عنوان وجود و اگر از جنس اَلَست نیستیم، دراین‌صورت ذهن ما مشغول خرابکاری است، مشغول هیزم‌کِشی است و گردنمان هم با طناب‌های همانیدگی بسته‌ شده. این‌ها را دیگر امروز هم خواندیم.

اصلِ آن شاخ‌ است هفتم آسمان
اصلِ این شاخ‌ است از نار و دُخان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۱)

نار:‌ آتش
دُخان: دود


هست مانندا به صورت پیشِ حس
که غلط‌بین است چشم و کیشِ حس
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۲)

کیش: دین، آیین، روش


خواهش می‌کنم به این «غلط‌بین» هم توجه کنید که می‌گوید چشم و گوشِ حس یعنی من‌ذهنی غلط‌بین است. ما به‌صورت من‌ذهنی همیشه غلط می‌بینیم، ولی نمی‌فهمیم غلط می‌بینیم.

«اصل» یعنی ریشه. ریشهٔ درخت حضور ما در آسمان هفتم است، ولی ریشهٔ این یکی در آتش و یعنی درد و دود است، دود همانیدگی و درد همانیدگی. پس دوتا درخت هست الآن، هر دو سبز هستند، اگر شما فضا را باز کرده باشید، این درخت حضور شما، فضای گشوده‌شده ریشه‌اش می‌گوید در آسمان هفتم است و ریشهٔ این یکی در درد و دود ذهن است.

اما این دوتا شبیه هم هستند، «هست مانندا به صورت» به‌ظاهر وقتی با ذهن نگاه می‌کنیم هر دو را یک جور می‌بینیم، به هم شبیه هستند ما نمی‌توانیم تشخیص بدهیم. «که غلط‌بین است چشم و کیشِ حس» که حس یعنی همین من‌ذهنی. بنابراین چشم من‌ذهنی و دید من‌ذهنی همیشه غلط می‌بیند.

حالا اگر شما بخواهید واقعاً درست ببینید، هیچ چاره‌ای ندارید جز این‌که با توجه به ابیاتی که می‌خوانیم و تکرار آن‌ها، اجازه بدهید این مرکز شما باز بشود.

🔟1️⃣8️⃣ ۵۱ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 12:39


نعمتِ حق را به جان و عقل دِهْ
نه به طبعِ پُر زَحیرِ پُر گِرِه
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۲)

طَبع: خوی، سرشت، نهاد. در اینجا کنایه از من‌ذهنی
زَحیر: دل‌پیچه، اسهال


بار کن پیکارِ غم را بر تنت
بر دل و جان کم نِه آن جان‌کَندنت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۳)

پیکار: جنگ، نَبَرد


بر سرِ عیسی نهاده تَنگِ بار
خر سِکیزه می‌زند در مرغزار
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۴)

سِکیزه: جُفتَک
مَرغزار: سبزه‌زار


«نعمتِ حق را به جان و عقل دِهْ» یعنی آن چیزی که از آن‌ور می‌آید، خداوند به شما می‌دهد، این را تبدیل به جان و عقل کن. «جان و عقل»، «جان»، جانِ فضای گشوده‌شده است، جان اصلی شماست، «عقل» هم عقل کل است، تبدیل به جان و عقل کن. نه بدهی به من‌ذهنی، طبع یعنی من‌ذهنی، طبع یا من‌ذهنی پردرد، زَحیر، درد و گره‌های همانیدگی. همین الآن نشان دادم به شما.

«نعمتِ حق را به جان و عقل دِهْ»، «نه به طبعِ» یعنی من‌ذهنیِ «پُر زَحیرِ پُر گِرِه». «بار کن پیکارِ غم را بر تنت»، تنت یعنی من‌ذهنی‌ات. شما به این من‌ذهنی هیچ چیزی نده، بگذار درد بکشد. می‌خواهد غیبت کند، جلویش را بگیر، بگو نمی‌گذارم حرف بزنی. می‌خواهد حسادت کند، جلویش را بگیر. می‌خواهد خشمگین بشود، انتقام بگیرد، ذوق انتقام گرفتن را لَه‌لَه می‌زند، نگذار، محرومش کن. درست است؟

«بار کن پیکارِ غم را بر تنت» و این جان کندن را به جان اصلی‌ات کم نِه، «کم نِه» یعنی نَنِه. جان اصلی‌ات را به جان کندن مشغول نکن، ولی مردم لِنگهٔ بار را گذاشتند سوی جان اصلی‌شان، اَلَستشان، اما خرشان را ول کردند، من‌ذهنی‌شان را، جفتک می‌اندازد در مرغزار. یعنی من‌ذهنی‌شان را بدون ناظر گذاشتند نشسته‌اند این‌جا زانوی غم بغل کردند. نه، این فشار را به من‌ذهنی‌ات بیاور، به حرفش گوش نده، هرچه که می‌گوید گوش نده. می‌بینید که این درد می‌کشد. وقتی درد می‌کشد یعنی شما دارید کیف می‌کنید.

اگر او بخواهد جفتک بیندازد یعنی شما آزاد شدید؟ چون هر کاری دلش می‌خواهد می‌کند، هر مسئله‌ای دلش می‌خواهد درست می‌کند، هر مانعی درست می‌کند، با هر کسی دشمن می‌شود، هر دردی دلش می‌خواهد ایجاد می‌کند، هر کارافزایی را می‌خواهد ایجاد می‌کند، نعمت حق را می‌گذارد دهن دردهای مختلفش با زیاد کردن درد. نگذارید این کار را بکند. پس:

سُرمه را در گوش کردن شرط نیست
کارِ دل را جُستن از تن شرط نیست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۵)

گر دلی، رُو ناز کن، خواری مَکَش
ور تنی، شِکّر مَنوش و، زَهر چَش
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۶)

زَهر، تن را نافِع است و، قند بَد
تن همان بهتر که باشد بی‌مَدَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۷)

نافِع: مفید و سودمند


یک کسی برای این‌که چشم‌هایش بینا بشود، بهتر ببیند، سرمه را به گوشش می‌کند. این درست نیست. چشم ما، چشم عدم ما می‌خواهد بینا بشود، بعد آن موقع غذا را می‌دهی به دردهای من‌ذهنی. مردم این کار را می‌کنند. برحسب من‌ذهنی و سبب‌سازی عمل می‌کنند تا از نظر معنوی پیشرفت کنند.

«سُرمه را در گوش کردن شرط نیست» و شما نمی‌توانید کار دل اصلی که فضای گشوده‌شده است، از تن یعنی من‌ذهنی بخواهید. زندگی‌تان را بدهید به تن یعنی من‌ذهنی هدر بدهد، زیر پا له کند، بعد فکر می‌کنید که کار دل را خواهد کرد، کار فضای گشوده‌شده خواهد کرد.

حالا می‌گوید اگر دل هستی، اگر فضا را باز کردی، مرکزت عدم است، برو به همهٔ موجودات جهان ناز کن، فخر بفروش و خواری مَکَش، خودت را ذلیل نکن. اما اگر من‌ذهنی هستی و من‌ذهنی‌ات را تغذیه می‌کنی دراین‌صورت شیرینی برای تو حرام است، شادی حرام است، برو زهر بچش.

خب با این بیت ما می‌توانیم خودمان را بسنجیم. زهر، سختی دادن به من‌ذهنی نافع است و شیرینی دادن به آن، یعنی به حرفش گوش کردن و حرف‌هایش را انجام دادن، تمام تقاضاهای من‌ذهنی‌ام را من برآورده کنم، قند به آن می‌دهم، این برایش بد است. زهر ولی برای تن، سخت گرفتن، پرهیز، به حرفش گوش نکردن، این نافع است، قند بد است و من‌ذهنی بهتر است که بی‌مدد باشد.

هیچ‌کس نباید به من‌ذهنی خودش کمک کند، از هیچ‌جا نباید کمک بگیرد تا بی‌مدد باشد، خشک بشود از بین برود. هیچ‌چیز من‌ذهنی را، هیچ دردی را ما نباید تغذیه کنیم، تشویق کنیم یا خودمان را به‌خاطر کارهای من‌ذهنی تشویق کنیم، افتخار کنیم.

هر موقع دیدیم من‌ذهنی‌مان کار کرد، باید به خودمان بیاییم، حَزم کنیم، برگردیم، اشتباهمان را ببینیم که تنم را تغذیه کردم. تنم را تغذیه کردم حتماً ضررش را خواهم دید. می‌بینید که این واضح است، این‌ها اصلاً معنی کردن نمی‌خواهد.

🔟1️⃣8️⃣ ۵۰ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:51


برنامه شماره ۱۰۱۸ گنج حضور
فایل صوتی - بخش‌ سوم

https://t.me/GanjeHozourMessages

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:51


برنامه شماره ۱۰۱۸ گنج حضور
فایل تصویری - بخش‌ سوم

https://t.me/GanjeHozourMessages

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:50


💠💠💠پایان بخش دوم💠💠💠

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:50


حُکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط
که بگویید از طریقِ انبساط
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰)

بِساط: هر چیزِ گستردنی مانند فرش و سفره


شما هم مثل فرشتگان بگویید نمی‌دانم، علم من‌ذهنی علم نیست، تو به من علم بده الآن از طریق فضای گشوده‌شده که من به صنع دست بزنم، به من عقل بده، من عقل ندارم الآن، عقل من‌ذهنی عقل نیست. این هم که آیهٔ قرآن است:

«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»
«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى، دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»
🌴(قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۳۲)

توجه کنید این فضای گشوده‌شده، مرکز عدم حالت فرشتگی ما است، همین‌که فضا گشوده بشود ما متوجه می‌شویم که غیر از دانشی که خداوند به ما در این لحظه می‌دهد ما دانش دیگری نداریم، ولی ما الآن نمی‌دانیم با من‌ذهنی، ما فکر می‌کنیم این دانش ذهنی ما واقعاً دانش است.

دَمِ او جان دَهَدَت، رُو ز نَفَخْتُ بپذیر
کارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۳۴۴)

نَفَخْتُ: دمیدم.


این بیت هم برای این مثلث می‌خوانیم [شکل ‌۱۷ (مثلث فضاگشایی)] که کار ما همیشه با قضا و کُن‌فَکان است. زندگی تصمیم می‌گیرد در این لحظه، قضاوت ما صفر می‌شود، قضاوت من‌ذهنی صفر می‌شود، زندگی قضاوت می‌کند و او می‌گوید بشو و می‌شود از طریق فضای گشوده‌شده. «دَمِ او جان دَهَدَت»، یعنی دَم او که این لحظه می‌آید از فضای گشوده‌شده، برو از آیۀ نَفَخْتُ بپذیر. «کارِ او»، او می‌گوید بشو و می‌شود، کار او این‌طوری انجام می‌شود، نه موقوف سبب‌سازی ذهن ما.

اما توی این غزل صحبت جذبه هست، این مثلث هم به شما نشان بدهم [شکل۷ (مثلث ستایش با مرکز همانیدگی‌ها)] این مثلث درست است. شما وقتی مرکز را عدم می‌کنید [شکل‌۸ (مثلث ستایش با مرکز عدم)]، خداوند را ستایش می‌کنید، عنایت او چون مرکز عدم دارید به شما می‌رسد و او شما را جذب می‌کند. عنایت یعنی توجه ایزدی در این لحظه، عنایت او لحظه‌به‌لحظه برقرار است.

وقتی مرکز ما همانیده است، یک ابری هست به ما که نمی‌تواند ما عنایت او را استفاده کنیم و چون یک عایق است مرکز ما نمی‌تواند بِکِشد ما را. ستایش ما هم ستایش خداوند نیست. پس اگر ما بیاییم فضا را باز کنیم، می‌بینیم که خداوند را می‌آوریم مرکزمان به‌جای جسم‌ها، عنایت او مؤثر است، جذبۀ او هم به‌کار می‌افتد و ما کشیده می‌شویم می‌رویم.

🔟1️⃣8️⃣ ۲۶ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:50


ز ناسپاسیِ ما بسته است روزنِ دل
خدایْ گفت که انسان لِربِّه لَکَنود
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۹۱۴)

پس از ناسپاسی ما که قدر ابزار فضاگشایی و وصل شدن مجدد به زندگی را نمی‌دانیم و این‌ قدر را نمی‌دانیم در این لحظه که ما می‌توانیم به خِرد کل وصل بشویم، درنتیجه می‌رویم از عقل من‌ذهنی استفاده می‌کنیم، این ناسپاسی است. پس شکر این است که شما در این لحظه فضاگشایی کنید و از عقل کل استفاده کنید، خداوند را بیاورید مرکزتان، این شکر است.

پس از بی‌شکری، از استفاده از عقل من‌ذهنی پرهیز می‌کنید، از عجله پرهیز می‌کنید، از آوردن چیزها به مرکز پرهیز می‌کنید، پس شکر و صبر دارید و عمل واهمانش. دارید چه می‌شوید؟ این دروغ‌ها را راست می‌کنید، الآن می‌بینید شاه عشق وفا دارد، شام پُردردتان دارد صبح می‌شود، برای عشق یواش‌یواش این فضا باز می‌شود، من‌ذهنی دارد کوچک‌تر می‌شود، دارد می‌میرد، جسمتان فنا دارد می‌شود، دارید یواش‌یواش بقا را تجربه می‌کنید بقای واقعی را.

و همین‌طور این شکل [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] را شما می‌دانید حقیقت وجودی انسان است. وقتی آن شکل را داخل یک مستطیل بگذارید خواهید دید که یک ضلع مستطیل پذیرش اتفاق این لحظه هست. اگر فضاگشایی کنید، پس این لحظه را با پذیرش شروع می‌کنید و یواش‌یواش شادی بی‌سبب از اعماق وجود شما می‌جوشد می‌آید بالا و آفریننده می‌شوید. همین‌طور فضا گشوده می‌شود و این سیکل (چرخه :cycle) سازنده ادامه دارد و این دروغ‌ها همه راست می‌شود. درست است؟ و:

حُکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط
که بگویید از طریقِ انبساط
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰)

بِساط: هر چیزِ گستردنی مانند فرش و سفره


این شعر را همیشه می‌خوانیم ما که خداوند به ما گفته که فقط از طریق فضاگشایی با من می‌توانید تماس بگیرید، فقط بیان ما از طریق فضاگشایی می‌تواند باشد، انبساط. و همین‌طور این مثلث را به شما نشان می‌دهم [شکل ‌۱۷ (مثلث فضاگشایی)] که یک ضلعش فضاگشایی است، یک ضلعش «نمی‌دانم» است، یک ضلعش قضا و کُن‌ْفَکان است.

اگر فضا را باز کنید، مرکز عدم بشود، خواهید دید که فضا را باز کردید، یک‌دفعه متوجه شدید که آن می‌دانم‌های من‌ذهنی به درد نمی‌خورد و وقتی «می‌دانمِ» من‌ذهنی و سبب‌سازی از بین می‌رود، فضا باز می‌شود، خداوند فکر می‌کند و او می‌گوید بشو و می‌شود.

حُکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط
که بگویید از طریقِ انبساط
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰)

بِساط: هر چیزِ گستردنی مانند فرش و سفره


این فضاگشایی است.

چون ملایک گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰)

«مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.»

پس مانند فرشتگان بگو در این لحظه نمی‌دانم تا از فضای گشوده‌شده خداوند به شما علم بدهد. درست است؟ این هم برای نمی‌دانم بود. پس برای فضاگشایی شما این بیت را خواندید:

🔟1️⃣8️⃣ ۲۵ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:49


کرده حقْ ناموس را صد من حَدید
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۰)

حَدید: آهن


شما الآن به این مثلث هم نگاه کنید [شکل‌۶ (مثلث واهمانش)]، این مثلث مثلث واهمانش است، یعنی شما در این لحظه اگر واقعاً این درک عمیق را داشته باشید که آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد مهم نیست، مرکزتان عدم می‌شود، فضا باز می‌شود، آن چیز نمی‌آید مرکزتان. دوباره می‌گویم، اگر شما خوب بدانید که آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد پس از یک مدت تکرار، آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد، این وضعیت‌ها و این‌ها شوخی هستند و جِدِّ جِد این فضای گشوده‌شده است، این سه بیت را بخوانید که الآن خواندم من «باطن او جِدِّ جِد ظاهر او بازی‌ای» که مرتب تکرار می‌کنیم، بالاخره شما عادت می‌کنید یا یاد می‌گیرید که آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد بازی است. اگر این اتفاق بیفتد، این نمی‌آید مرکز شما، اگر مرکز شما نیاید، به‌جایش چه می‌نشیند؟ هیچ‌چیز، همین عدم است، آن باز می‌شود. اگر باز هم نیاید، آن وضعیت بعدی هم نیاید، وضعیت بعدی هم نیاید، خوب یاد گرفته باشید که ذهنم بازی‌ها را نشان می‌دهد و این بازی زندگی است، ماجرا است، و این‌ها را خداوند می‌کند، این‌ها را می‌کند که من فضاگشایی کنم.

ننگرم کس را وگر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹)

مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن


یعنی به کسی یا چیزی نگاه نمی‌کنم، یعنی چیزی را نمی‌آورم مرکزم، اگر هم نگاه کنم، نمی‌آورم مرکزم، بلکه بهانه‌ای است که تو را ببینم، یعنی فضاگشایی کنم. هرچه را که می‌بینم بهانه‌ای است که فضاگشایی کنم، تو را ببینم.

ننگرم کس را وگر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹)

مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن


عاشق صُنع تواَم در شُکر و صبر
عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گبر؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰)

شُکر و صبر: در این‌جا کنایه از نعمت و بلا است.
گَبر: کافر
صُنع: آفرینش
مصنوع: آفریده، مخلوق


یعنی وضعم خراب باشد، درست باشد، وضع بیرونی‌، شکر و صبر، من عاشق صنع تو هستم، یعنی هرچه که در این لحظه ذهنم نشان داد بهانه‌ای بود که تو را ببینم، یعنی تو را بیاورم مرکزم، فضا را باز کنم، پس عاشق صنع تو هستم، وضع بیرونی‌ام خراب است یا خوب است، مهم نیست، «عاشق صُنع تواَم در شُکر و صبر»، «عاشقِ مصنوع»، یعنی چیز ساخته‌شده که ذهن نشان می‌دهد، یادمان باشد ذهن چیز ساخته‌شده را نشان می‌دهد، «کِی باشم چو گبر؟» مانند کافر، مانند من‌ذهنی.

عاشق صُنعِ خدا بافَر بُوَد
عاشقِ مصنوعِ او کافر بُوَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۱)

صُنع: آفرینش
مصنوع: آفریده، مخلوق
فَر: شکوهِ ایزدی


عاشق فضاگشایی و به صنع دست زدن، فرِّ ایزدی دارد، هرچه خلق می‌کند بی‌درد است در بیرون، انعکاس مرکزش در بیرون عالی است، زیبا است، بی‌درد است، اما عاشق مصنوع او که ذهنش نشان می‌دهد این آدم کافر است. کافر یعنی زندگی را می‌پوشاند، به وصل نمی‌رسد. امروز گفتم تا ما به وصل نرسیم کارمان درست نمی‌شود.

پس بنابراین شما الآن این دروغ را دارید درست می‌کنید «گویند: شاهِ عشق ندارد وفا، دروغ»، شاه عشق وفا دارد، الآن من فضا را باز می‌کنم شاه عشق را می‌آورم مرکزم. من فهمیدم من وفا نداشتم، چون برحسب همانیدگی‌ها می‌دیدم.

«گویند: صبح نَبْوَد شامِ تو را، دروغ»، نه، شام من که پُر از درد است صبح خواهد داشت. الآن دارد صبح شروع می‌شود، فضا دارد باز می‌شود، من دارم شکر می‌کنم. شکر یعنی استفاده از نعمت فضاگشایی، از ابزار فضاگشایی که خداوند به من داده‌، صبر هم می‌دانم که این با عجلۀ من‌ذهنی نمی‌شود، باید زمان قضا و کُن‌ْفَکان رعایت بشود. پرهیز دارم می‌کنم از عجله، به‌هیچ‌وجه چیزی را نمی‌آورم مرکزم. شکر می‌کنم، هر لحظه فضاگشایی می‌کنم. زندگی گفته از من استفاده کن، من را بیاور به مرکزت، این بزرگ‌ترین ابزار تو است، وصل بشو به من. من شکر این را می‌کنم، نه شکر آن چیزهایی که زندگی به من داده‌‌است.

بعضی‌ها می‌گویند، این هم خوب است، شکرِ قدرِ سلامتی‌ام را می‌دانم، قدر پولم را می‌دانم، فلان‌ و این‌ها، این‌ها را به من داده، این درست، ولی مادر شکرها این است که شما بگویید که در این لحظه من می‌توانم وصل بشوم، این را به من داده. توجه می‌کنید؟ این را می‌گوید که انسان ناشکر است، معنی‌اش این است دیگر، درست است؟

🔟1️⃣8️⃣ ۲۴ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:48


اما همین باعث می‌شود که ما پندار کمال پیدا کنیم [شکل‌۱۶ (مثلث پندار کمال)]. یک مثلثی هست به‌نام مثلث پندار کمال یا مثلث ناموس که قاعده‌اش پندار کمال است، یک ضلعش ناموس است، یک ضلعش درد است و دراثر افسانۀ من‌ذهنی ما پندار کمال پیدا می‌کنیم، پندار کمال فکر می‌کنیم ما کامل هستیم، هیچ ایرادی نداریم.

این شکلی که افسانهٔ من‌ذهنی است [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] که درواقع زندگی را تبدیل به مانع می‌کند و به درد می‌کند، یک چنین شخصی یک پندار کمال از خودش دارد که پندار است، یعنی در تصوراتش کامل است، هیچ ایرادی ندارد. گفتم یکی از خاصیت‌های بسیار خطرناکش قلاووزی بقیۀ مردم است، یعنی خودش خرابکار است، مردم را می‌خواهد ببَرد به خرابکاری. و:

علّتی بتّر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو، ای ذودَلال
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴)

ذودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه


مولانا می‌گوید ای من‌ذهنی که پر از عشوه و فریب هستی، مرضی بدتر از پندار کمال در جان تو نیست. درست‌ است؟ اما یک چنین پندار کمالی همراه با درد هم هست که می‌گوید:

در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ
گرچه جو صافی نماید مر تو را
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۹)

فَتیٰ: جوان، جوان‌مرد


زیر ظاهر آرام من‌ذهنی، شما هم ممکن است یکی از آن‌ها باشید، دردهای زیادی هست که با مختصر تلنگر بالا می‌آید. اگر در شما دردها بالا می‌آیند، ولی ظاهرتان آرام است، بدانید که یک همچون مثلثی [شکل‌۱۶ (مثلث پندار کمال)] در شما هست.

پس بنابراین پندار کمال قاعده‌اش است، یک ضلعش درد است، یک ضلعش هم ناموس است که ناموس حیثیت بدلی من‌ذهنی است. ما در من‌ذهنی نه‌تنها پندار کمال داریم و درد داریم، یک حیثیت بدلی هم داریم که فوراً چیزها به ما برمی‌خورد:

کرده حقْ ناموس را صد من حَدید
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۰)

حَدید: آهن


بنابراین «کرده حقْ ناموس را صد من حَدید»، حدید یعنی آهن، «ای بسی بسته به بندِ ناپدید». و این ناموس که من خَم نمی‌شوم، آبرویم می‌رود، مردم می‌فهمند، من الآن بیایم بگویم پنجاه سالم است، پنجاه سال اشتباه کردم، مردم چه می‌گویند، آبرویم می‌رود؛ این آبرو آبرو نیست، این ناموس است و شما می‌دانید که این یک بندِ پنهان است که ما را اسیر کرده، شما آزاد بشوید، بگویید آقا نمی‌دانم، بلد نیستم. هیچ اشکالی ندارد، تازه مردم خوششان هم می‌آید.

شما اگر واقعاً بگویید بلد نیستم، به‌ شرط این‌که از روی ریا نباشد، از روی صداقت باشد که واقعاً بلد نیستم. واقعاً ما بلد نیستیم، آن کسی که بلد است می‌دانید از طریق قضا و کُنْ‌فَکان و فضای گشوده‌شده عمل می‌کند و این ناموس می‌تواند یک‌ بند بسیار بزرگی در دست و پای مردم باشد که می‌گفت «در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد»، حرکت را از ما می‌گیرد.

شما می‌بینید مثلاً ما عارمان می‌آید برویم به کلاس یکی. خب من که شصت سالم است، حالا بروم به کلاس یک آدمی که چهل سالش است بنشینم، یعنی چه آخر؟ من با این درجۀ دکترا یا مثلاً این سابقۀ کار و فلان، من بروم حالا تازه مولانا بخوانم؟ مردم می‌گویند یعنی تو بلد نبودی؟ الآن باید از مولانا یاد بگیری؟ این ناموس است.

بله، اگر تو درد ایجاد می‌کنی، اگر رفتار درستی با خانواده‌ات نداری، با مردم نداری، بر ضد خودت عمل می‌کنی، درد می‌سازی، رَیْبُ‌الْمَنُون داری، بدنت مریض شده، می‌بینید که شما در مسیر خرابکاری هستی، من‌ذهنی دارد زندگی تو را می‌بلعد، بله باید روی خودت کار کنی و اقرار کنی که درس زندگی را یاد نگرفتی.

توجه کنید درس دانشگاهی، ده‌تا دکترا هم بگیری، این اصلاً مربوط به زندگی نیست. شما یک دکترای ریاضی بگیر، فیزیک بگیر، نمی‌دانم مکانیک بگیر، ساختمان هم بگیر، پنج‌ شش‌تا دکترا را بزن دیوار، بگو من آقا این‌ها را گرفته‌ام. این‌ها اصلاً ربطی به زندگی ندارد، ربط به مواد بیرونی دارد، ربط به ذهن دارد. شما باید فضاگشایی و وصل مجدد به زندگی را یاد بگیرید.

یعنی من‌ذهنی حتی در جوانی ما پرفسور هم باشیم، بهترین دانشمند ریاضی جهان هم باشیم، می‌تواند در سی چهل‌سالگی ما را بکشد، مطمئن باشید، یعنی جلوی سازندگی ما را بگیرد. یک کسی که می‌تواند سازنده باشد واقعاً، یک کسی خلاق است، این باید بماند مثلاً تا صد سال به جهان کمک کند، خلاق زندگی. ببینید زندگی از طریق مولانا چقدر کار کرده، حالا آن موقع بهداشت و این‌ها نبوده. خب یک کسی که می‌تواند وصل بشود و از آن‌ور اطلاعات بیاورد باید علم زندگی را هم بداند که سالم بماند، وگرنه از این‌ور من‌ذهنی خفه‌اش می‌کند دیگر. پس:

🔟1️⃣8️⃣ ۲۳ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:47


اما اجازه بدهید یک چندتا چیز را که ما مرتب از آن استفاده می‌کنیم این‌جا به شما توضیح بدهم. یکی این شکل مثلث همانش [شکل‌۵ (مثلث همانش)] است.

گویند: شاهِ عشق ندارد وفا، دروغ
گویند: صبح نَبْوَد شامِ تو را، دروغ
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۲۹۹)

این مثلثی که می‌بینید، می‌بینید که قاعده‌اش همانیدگی با چیزهای آفل است، گذرا است، همان نقطه‌چین‌ها و دو ضلعش یکی‌اش مقاومت است، یکی‌اش قضاوت است. مقاومت یک تعریفش این است که آن نقطه‌چین‌ها که به ذهنتان می‌آید برای شما مهم است، مقاومت، و درنتیجه می‌آیند مرکز شما. قضاوت هم خوبی یا بدی آن‌هاست که دارند زیاد می‌شوند اگر خوب است و اگر کم می‌شوند، بد است.

می‌بینید که سیستم من‌ذهنی خیلی ساده است و متوجه شدنش خیلی ساده است و به‌ این‌ ترتیب از گذر کردن از آن نقطه‌چین‌ها یک تصویر ذهنی به‌وجود می‌آید که در زمان مجازی است. زمان مجازی خودش را به‌صورت گذشته و آینده به ما نشان می‌دهد. هر کسی که در گذشته و آینده است حتماً زمان مجازی است. به‌ این‌ ترتیب ما یک داستان درست می‌کنیم برای زندگی خودمان که داستان محرومیت ماست در گذشته و این‌ها باید در آینده به ثمر برسند.

این سیستم من‌ذهنی هست. می‌بینید عقل و حس امنیت و هدایت و قدرت را از همانیدگی‌ها می‌گیرد، دائماً یا درگذشته است یا در آینده، هشیاری جسمی دارد، در زمان مجازی است و این یک چنین شخصی اصلاً حضور را، هشیاری نظر را، خدا را نمی‌شناسد. پس شما اگر همانیدگی‌ها را مهم می‌دانید، در این لحظه آن‌ها می‌آیند به مرکزتان، به سبب‌سازی مشغول می‌شوید.

شما می‌دانید هر کدام از این نقطه‌چین‌ها یک حادث هستند، مربوط به یک وضعیتی یا یک چیزی در بیرون هستند که ذهنتان این‌ها را ساخته. این‌ها یک چیز ازلی‌ ابدی نیستند، این‌ها آفلند. پس بر‌اساس چیزهای آفل یا گذرا من‌ذهنی‌تان درست‌شده، دروغین است و چیزهای دروغ باور دارد.

می‌بینید که یک چنین باشنده‌ای که اسمش من‌ذهنی شما است، براساس آفلین درست‌ شده، خودش بی‌وفاست، چون دائماً تغییر می‌کند، می‌بینید که حالش هم تغییر می‌کند. شما به‌عنوان من‌ذهنی می‌بینید هی کوچک و بزرگ می‌شوید. یکی از شما تعریف می‌کند بزرگ می‌شوید، یکی ناسزا می‌گوید یا توهین می‌کند کوچک می‌شوید.

این یک چیز مجازی است، مجازی‌ است و در زمان مجازی است و فدای آفلین شُدید شما، فدای بی‌وفایان شُدید، یعنی آن نقطه‌چین‌ها، شما خودتان وفا ندارید، فکر می‌کنید خداوند ندارد. شاهِ، یعنی شما هم جزو آن‌هایی می‌شوید که می‌گویید که خداوند وفا ندارد.

و عرض کردم یکی از خاصیت‌های بدِ این، این است که نه‌تنها خودش راه را نمی‌داند، می‌خواهد تازه رهبر و قلاووز بقیه هم بشود و همین‌طور که در چند بیت گذشته خواندیم که خرّوب است، بسیار خراب‌کننده است و شامِ پردرد ما را می‌سازد.

فهمیدن یک چنین چیزی خیلی آسان است با این شکل [شکل‌۵ (مثلث همانش)]. بدانید و بفهمید و از این‌جا شروع کنید که چیزهایی که ذهنم نشان می‌دهد برای من، مولانا گفت که این‌ها بی‌اهمیت هستند. ظاهر او بازی است، این‌ها ظاهر است بازی، و باطن همین فضای گشوده‌شده است.

الآن بگوییم فضای گشوده‌شده در اطراف این‌ها جِدِّ جِد است و این‌ها که ذهنم نشان می‌دهد و من هم مقاومت می‌کنم، می‌آورم به مرکزم این‌ها بازی است. هیچ بازی‌ای نباید شما را خشمگین کند، از کوره درببَرد. درست است؟

این هم اگر بخواهید یک همچو چیزی را بکُشید، مردم می‌گویند که چرا می‌کُشی، برای‌ این‌که اگر این‌طوری زندگی نکنی، یک همچو منی فنا بشود، دیگر باقی نمی‌ماند که، باید رفتار‌های این را شما بروز بدهی تا معلوم بشود که هستی فعلاً. ولی می‌دانیم که این دروغ است.

این افسانهٔ من‌ذهنی است [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)]. گفتیم اگر آن حالت را ادامه بدهیم ما، ما زندگی را تبدیل می‌کنیم، به‌اصطلاح آن مستطیل را در نظر بگیرید که همانش با چیزهای گذرا سبب می‌شود که ما زندگی را تبدیل به مانع کنیم، مسئله بکنیم و دشمن بکنیم.

این شکل نشان می‌دهد، این افسانهٔ من‌ذهنی است، این افسانۀ من‌ذهنی یک توهم بزرگ است که مردم افتاده‌اند. بنابراین در این افسانۀ من‌ذهنی جمعْ ما را مجبور کرده به دروغ‌ها باور کنیم که خداوند وفا ندارد، این شب ما، شب ذهن سَحر ندارد، تمام نمی‌شود، دردسازی ما تمام نمی‌شود. این هم دروغ است، تمام می‌شود اگر ما فضاگشایی کنیم، اگر مولانا بخوانیم.

برای عشقْ ما این من‌ذهنی را خواهیم کُشت، کوچک خواهیم کرد و جسم ما یعنی همین من‌ذهنی فنا بشود، تازه ما به بقا می‌رسیم، تا زمانی که این هست ما بقا نداریم، این بقا نیست، این من‌ذهنی واقعاً بقای واقعی ما نیست، بلکه یک ابزار شکنجۀ ماست.

🔟1️⃣8️⃣ ۲۲ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:46


شکل ‌۱۷ (مثلث فضاگشایی)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:46


شکل‌۱۶ (مثلث پندار کمال)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:46


شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:45


شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:45


شکل‌۸ (مثلث ستایش با مرکز عدم)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:45


شکل۷ (مثلث ستایش با مرکز همانیدگی‌ها)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:44


شکل‌۶ (مثلث واهمانش)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:42


شکل‌۵ (مثلث همانش)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:42


اگر بتوانیم با فضا‌گشایی و درک این‌که این همانیدگی‌ها مهم نیستند، چیز‌هایی که ذهنم نشان می‌دهد مهم نیستند، پای خودتان را از دست یکی‌یکی از این همانیدگی‌ها بکشید بیرون، دردهایتان را بیندازید، شناسایی کنید، بگویید این‌ها را من برای چه حمل می‌کنم؟ این‌ها مال گذشته است، اشتباه کردم که رنجیدم. آن‌ موقع گِل خشک می‌شود مثل آب. اگر خورشید بیفتد روی گِل، آب می‌پرد می‌رود، گِل هم خشک می‌شود دیگر، ولی گِل همانیدگی‌های شما خشک می‌شود، شما مستقل و آزاد می‌شوید.

حالا می‌گوید این فرآیند که شما از گِل آب را می‌کشید شبیه چیست؟ شما «نُقل و شرابِ ناب» را دارید جذب می‌کنید، یعنی رفته‌رفته شاد می‌شوید، شاد می‌شوید، شاد می‌شوید، شاد می‌شوید، آرام می‌شوید. توجه می‌کنید؟ هم صنع پیدا می‌کنید، هم انعکاس این مرکزتان در بیرون سازندگی است، زیبا است، بی‌درد است. جذب می‌کنید این شراب ناب را.

پس این شراب ما و زندگی ما در همانیدگی‌ها است، ما این‌ها را جذب می‌کنیم، به آن زنده می‌شویم. درست است؟ پس این‌جا هست که شما باید من‌ذهنی را بگذارید کنار و تصورات آن را و دروغ‌های آن را بیندازید دور و درست عمل کنید. اگر بیت‌ها را بخوانید، خودتان راه را می‌توانید پیدا کنید.

هم‌چنین هر شهوتی اندر جهان
خواه مال و خواه جاه و خواه نان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷)
هریکی زین‌ها تو را مستی کند
چون نیابی آن، خُمارت می‌زند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۸)

این خُمارِ غم دلیلِ آن شده‌ست
که بدآن مفقودْ مستیّ‌ات بُده‌ست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹)

هر چیزی که در مرکزتان بیاید این نیروی جاذبه دارد، شما می‌روید به سمتش و نیروی جاذبه‌اش هم خیلی شدید است و از جنس آن می‌شویم ما، این شهوت است. حرص هم درواقع زیاد کردن آن است. «هم‌چنین هر شهوتی»، نیروی جاذبۀ هر همانیدگی در جهان، می‌خواهد مال باشد، می‌خواهد یک منصب، یک مقامی باشد یا یک چیز خوردنی باشد، اگر شما از این‌ها شیره بکشید و انرژی این‌ها شما را مست کند، اگر این‌ها را نیابی، غمگین می‌شوی.

این خمار خیلی لفظ جالبی است. خمار همین بی‌حالی، حال‌گرفتگی، بی‌حوصلگی من‌ذهنی است. درست مثل این‌که یک کسی مست می‌شود، مثلاً چه می‌دانم دوتا لیوان باید شراب بخورد مست بشود، توی انگشتانه یک‌ خرده شراب داده‌اند، این دیگر مست نشده و حالش گرفته‌ شده.

ما هم چون شراب زندگی به ما نرسیده، ما خمار هستیم به‌طور کلی در ذهن. اصلاً ذهن فضای خماری است. ما به آن شراب مست که از طرف زندگی می‌آید احتیاج داریم. حالا یک خوشی مصنوعی داشتیم در ذهن که از یک کسی مثلاً که در مرکزمان بود شیره می‌کشیدیم یا از مالمان، به پولمان نگاه می‌کردیم افتخار می‌کردیم، الآن پول ما رفته، آن شخص هم رفته و الآن خمارش مانده.

می‌گوید اگر کسی من‌ذهنی دارد، در من‌ذهنی حالش گرفته‌ شده، این باید بداند از چیزهایی زندگی می‌خواسته و می‌گرفته که آن‌ها الآن مفقود شدند، ولی آثارش که این بی‌حالی است مانده‌است.

پس همهٔ من‌های ذهنی که داد و فریاد می‌کنند که این‌همه ظلم به ما شده، من حالم خراب است، این‌ها باید بدانند که از همانیدگی‌ها که الآن مفقود شده‌اند شیره می‌کشیده‌اند، نه از خداوند. خودِ این نشان می‌دهد که چقدر راه را اشتباه آمده‌اند. خب، اشتباهشان را می‌توانند درست کنند.

🔟1️⃣8️⃣ ۲۱ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:40


شما به‌صورت حضور ناظر الآن به ذهنتان نگاه می‌کنید. یک موقعی هم این بدن می‌ریزد. آیا شما هم می‌ریزید؟ نه، شما باقی می‌مانید. شما نمی‌ریزید. کسانی از مرگ می‌ترسند که به‌صورت جوهر روی خودشان قائم نشدند. کسی به بی‌نهایت خدا و ابدیت او زنده شده، البته هر چقدر هم که زنده بشویم به او نمی‌رسیم ما، این راه بی‌نهایت است، می‌دانید. درست است؟

ولی خب ما از بین نمی‌رویم. می‌خواهم فقط بگویم که شما آیا فرق بین جوهر و عَرَض را فهمیدید؟ عَرَض هر چیز فرعی است که به ما چسبیده و یک روزی می‌افتد. عرض کردم مثل بدنم، مثل فکرهایم. مثلاً «در» اصل است، «رنگش» عَرَض است. درست است؟ هر چیزی که اصل است، آن اصل است، ولی اگر یک چیز فرعی به آن اضافه شده، آن عَرَض است، اگر نباشد، باشد نباشد مسئله‌ای نیست.
اجازه بدهید این چند بیت هم بخوانم. نُه بیت برایتان می‌خوانم. گرچه که این‌ها را خیلی خواندیم، ولی این نُه بیت بسیار مهم هستند. حتی این نُه بیت را شما بخوانید، پس از یک مدتی شاید همین نُه بیت برای شما کافی باشد.

در بیت اول ما می‌دانیم که خداوند رحمت دارد و دریای رحمت است. به او می‌گوییم که ما را بکش ببر و می‌گوید که من تو را جذب می‌کنم به‌‌شرط این‌که لاف نزنی، ادعا نکنی که تو هیچ چیزی‌ات نیست و آب خوش هستی. یعنی اگر ما ادعای من‌ذهنی را کنار بگذاریم، خداوند ما را جذب می‌کند می‌برد. این سه بیت اول است. درست است؟

سه بیت دوم که خواهم خواند به شما می‌گوید که بله، آب گِل یعنی هشیاریِ در همانیدگی می‌خواهد به‌سوی دریا برود، ولی گِل گرفته پای او را می‌کشد. اگر بتواند با فضاگشایی پایش را از گل رها کند، هم مثل داستان سُنقر، او آزاد می‌شود از گِل، از همانیدگی‌ها و گِلش خشک می‌شود.

سه بیت آخر می‌گوید که اگر شما حالتان گرفته ‌هست، بدانید به‌خاطر همانیدگی‌هایی است که از آن‌ها شیره می‌کشیدید و الآن آن‌ها نیستند. پس شما از همانیدگی‌ها زندگی می‌گرفتید. این نه بیت خیلی مهم است. خب شما این‌ها را هِی تکرار کنید، تکرار کنید، تکرار کنید ببینید که چقدر به شما کمک می‌کند.

آبِ ما محبوسِ گِل مانده‌ست، هین
بحرِ رحمت، جذب کن ما را ز طین
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۱)

طین: گِل


بحر گوید: من تو را در خود کَشَم
لیک می‌لافی که من آب خَوشم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۲)

لافِ تو محروم می‌دارد تو را
ترکِ آن پنداشت کن، در من درآ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۳)

طین یعنی گِل، می‌دانید. ای خدا، ای زندگی، این هشیاری من محبوسِ گِل همانیدگی‌هایم است. تو که بحرِ رحمت هستی، الآن ببینید ما ذهناً می‌دانیم خداوند بحرِ رحمت است، ما را از این گِل جذب کن، بِبَر پیش خودت، با خودت یکی کن.

و زندگی که بحر رحمت است به شما می‌گوید: «من تو را در خود کَشَم»، جذب می‌کنم، اما تو ادعا می‌کنی که من در من‌ذهنی آب خوش هستم. این ادعای تو تو را محروم می‌کند از کشش من، از لطف من، از عنایت من، نه این‌که من بی‌وفا هستم. تو این پنداشت غلط را، دروغین را بینداز دور، بیا در من. درست است؟ این سه بیت. سه بیت بعدی:

آبِ گِل خواهد که در دریا رَوَد
گِل گرفته پایِ آب و می‌کَشَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۴)

گر رهانَد پایِ خود از دستِ گِل
گِل بمانَد خشک و او شد مستقل
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۵)

آن کشیدن چیست از گِل آب را؟
جذبِ تو نُقل و شرابِ ناب را
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۶)

می‌توانست بگوید شرابِ خام را. ناب یعنی صاف‌شده، توجه می‌کنید؟ صاف، صاف یعنی از همانیدگی‌ها گرفته‌شده، شراب صاف. آب گِل یعنی هشیاری اصلی ما، اَلَست ما می‌خواهد، مولع در نماز است، می‌خواهد برود وصل شود، می‌خواهد برود به دریا، دریا یعنی خداوند، دریای رحمت.

«آبِ گِل خواهد که در دریا رَوَد»، گِل گرفته پایِ او را می‌کشد. شما به‌عنوان هشیاری می‌خواهید از ذهن، از دست همانید‌گی‌ها در‌بروید بروید دریا، همانیدگی‌ها گرفتند پای شما را می‌کشند. چرا؟ هنوز همانیده هستید.

🔟1️⃣8️⃣ ۲۰ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:39


پس سنقر که همین، کسی که اگر نمی‌داند، آن یک امیر هست و یک صبحی فکر می‌کند که باید برود حمام خودش را شست‌وشو بدهد و بنابراین یعنی شما به‌عنوان یک انسان من‌ذهنی، بالاخره درد این‌قدر زیاد می‌شود که می‌گویید من باید این‌ها را شست‌وشو بدهم. در آن موقع اصلتان را بیدار می‌کنید، اصل بیدار می‌شود. اَلَست بیدار می‌شود و اَلَست، اصل ما بسیار ولع دارد در وصل شدن، درنتیجه فضا را باز می‌کند می‌رود توی مسجد و به امیر می‌گوید ای امیر من، ای بنده‌نواز تو همان دکان من‌ذهنی را فعلاً اداره کن و صبر کن آن‌جا. من بروم توی مسجد و آن‌جا بگویم که من از جنس خدا هستم و بی‌نظیرم. و سنقر می‌رود آن‌جا می‌گوید من بی‌نظیرم، من بی‌نظیرم، من بی‌نظیرم، مقایسه نمی‌کنم. و حتی وقتی جمع خارج می‌شوند، امام و قوم خارج می‌شوند، آن‌ها نفوذ نمی‌توانند بکنند که سُنقر را خارج کنند. درست است؟ و «لَمْ يَكُنْ» می‌دانید که این‌جا است:

«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ.»
«و نه هیچ‌کس مثل و مانند و همتای اوست.»
🌴(قرآن کریم، سورۀ اخلاص (۱۱۲)، آیۀ ۴)

درنتیجه بیرون نمی‌آید، تا نزدیک ظهر آن‌جا می‌ماند. اگر شعر‌هایش این‌جا باشد، بله:

چون امام و قوم بیرون آمدند
از نماز و وِردها فارغ شدند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۱)

سُنقر آن‌جا ماند تا نزدیکِ چاشت
میرْ سُنقُر را زمانی چشم داشت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۲)

چاشت: ظهر، میانهٔ روز


پس بنابراین اصل شما که همان سُنقر است در مسجد می‌ماند، در فضای گشوده‌شده و نگاه نمی‌کند به این‌که امام یا آن صاحب‌منصب بزرگ، بالا، چکار کرد و قومِ دنبال او هم چکار کردند، چون این‌ها ممکن است که واقعاً پنج بار وصل می‌شدند، رفتند بیرون. درست است؟ و «از نماز و وِردها فارغ شدند»، آن‌هایی که هِی موقتاً وصل می‌شوند، بعد می‌روند ذهن.

پس شما به‌عنوان سُنقر در فضای گشوده‌شده می‌مانید تا ظهر تا آفتاب درونتان بیاید بالا و میر هم، امیر شما هم بیرون منتظر است توی دکان. وقتی آفتابتان آمد بالا، تمام زندگی‌تان از این همانیدگی‌ها بیرون کشیده‌ شد، شما به بی‌نهایت خداوند زنده شدید. آن میر هم در آن‌جا بیرون در دکان خشک شد، دکان هم تعطیل شد، دکان ذهن، تمام شد رفت. و شما می‌دانید:

جوهر آن باشد که قایم با خود است
آن عَرَض باشد که فرعِ او شده‌ست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۸)

پس وصل می‌شویم. عرض می‌کنم، پس الآن صحبت چه بود؟ که ما اصلاً به دیگران نگاه نمی‌کنیم، باید وصل بشویم، وصل از طریق فضاگشایی است. فضاگشایی مستلزم این هست که شما بدانید آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد در این لحظه مهم نیست و بازی است. همیشه هم این سه بیت را می‌خوانید که می‌گوید:

یار در آخرزمان کرد طَرَب‌ساز‌‌‌ی‌ای
باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازی‌ای

جملۀ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت
تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازی‌ای
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۱۳)

«یار در آخرزمان کرد طَرَب‌سازی‌ای»، «باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او»، یعنی آن‌ چیزی که ذهن نشان می‌دهد، «بازی‌ای». «جملۀ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت»، «تا نکُند هان و هان، جهلِ تو»، یعنی من‌ذهنی تو، «طنّازی‌ای».

در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد
کز حرکت یافت عشق سِرِّ سَراندازی‌ای
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۱۳)

فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن


یعنی هِی باید حرکت کنی، فضاگشایی کنی. فضا بسته می‌شود، فضاگشایی کنی، حرکت کنی، برای این‌که آب روان منجمد نمی‌شود، یخ نمی‌زند و عاشق از حرکت سِرِّ انداختن سَر من‌ذهنی را پیدا کرده. درست است؟ پس وصل شدیم و فضا باز شد، جوهر ما قائم روی خودش شد. درست است؟

و آن عَرَض یعنی من‌ذهنی است که فرعِ ما است. فضا باز می‌شود، ناظر می‌شوید. فضا باز می‌شود، ناظر می‌شوید، ناظر ذهنتان می‌شوید تا بالاخره همهٔ همانیدگی‌های شما آن زندگی سرمایه‌گذاری‌شده را به شما پس می‌دهند، شما وسیع می‌شوید، به‌صورت خورشید می‌آیید بالا. به‌صورت جوهر اصلی‌تان، اَلَستتان، روی خودتان قائم می‌شوید و می‌گویید که این عَرَض من است، من‌ذهنی عَرَض است، من جوهر هستم. جوهر باید قائم به‌ روی خودش باشد. «قایم با خود است» یعنی قائم به خود است.

عَرَض هم که می‌دانید یعنی چه؟ عَرَض یک چیز فرعی است. ما جوهر هستیم، ما اَلَست هستیم. این بدن ما چیست؟ عَرَض است، تمام فکر‌های ما عرض است. موقعی که ما می‌میریم هر‌چه می‌ریزد، نمی‌ماند عَرَض است. هر چیز آفل عَرَض است. توجه می‌کنید؟ تمام حادث‌ها، هرچه فکر می‌سازد عرض است، فرع ما است، یعنی اصل ما جوهر است.

🔟1️⃣8️⃣ ۱۹ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:39


و دارد می‌گوید که آن خماری که سرِ ما هست، ما انسان‌ها، این خمار چیست؟ تا ما به او وصل نشویم، این غم و غصهٔ من‌ذهنی خواهد ماند. این با پنج بار نماز خواندن درست نمی‌شود، نه با پنج بار نماز خواندن درست می‌شود، نه با پانصد هزار. یعنی پانصد هزار بار هم در روز ما به او وصل بشویم و دوباره جدا بشویم، وصل بشویم، جدا بشویم، باز هم درست نمی‌شود. باید وصل باقی بمانیم، برای همین می‌گوید که این‌که به‌اصطلاح حدیث که می‌گوید همدیگر را کمتر ببینیم تا دلمان تنگ بشود، این در مورد صادقان و عاشقان جور درنمی‌آید. بله این حدیث به‌نظرم اگر باشد این‌جا.

نیست زُر غِبّاً وظیفۀ ماهیان
زآن‌که بی‌دریا ندارند اُنسِ جان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۷۲)

پس بنابراین انسان‌های عاشق و صادق که همیشه از جنس راستی هستند نه دروغین، این‌ها مشمول این حدیث نمی‌شوند که کمتر ببینیم تا دلمان بیشتر تنگ بشود. این جوان‌های عاشق و معشوق، دختران و پسران می‌گویند، مخصوصاً دخترها، هفته‌ای یک بار ببینیم دلمان تنگ بشود، اگر بخواهیم هر روز ببینیم که دیگر هم دیگر سیر می‌شویم و این‌ها، دلمان تنگ نمی‌شود. می‌گوید این وظیفهٔ ماهیان نیست، ماهیان توی خشکی نمی‌توانند بمانند، همه‌اش باید توی دریا باشند. ما هم مثل ماهی هستیم، بدون دریا جان نداریم ما، جان ما با ما نیست. ماهی اگر در دریا نباشد جان ندارد که، دائماً این‌ور آن‌ور خودش را پرت می‌کند به دریا برسد. عاشقان و صادقان هم همین‌طور هستند. درست است؟ این هم فهمیدیم. بله این است، حدیث این است:

«یٰا اَبٰا هُرَیرَةَ زُرْغِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً.»
«ای ابوهریره (دوستانت) را یک روز در میان (گاه‌گاه) دیدار کن تا علاقه‌ات نسبت‌به ایشان افزایش یابد.»
🌴(حدیث)

یعنی به کسی می‌گوید حضرت رسول که کمتر ببین تا دلت تنگ بشود. می‌گوید این قاعده در مورد عاشقان و صادقان و ماهیان اصلاً صادق نیست، ما باید وصل بشویم. حالا منظور من از خواندن این‌ها، این چند بیت این است که شما بدانید که باید وصل بشوید.

شما توجه کنید به این، می‌گوید: «نه به پنج، آرام گیرد آن خُمار»، خُمار همین بی‌حالی و سستی و بی‌حوصلگی انسان است که هِی هرچه که می‌خواهد به‌دست می‌آورد، نگاه می‌کند می‌بیند آن چیزهایی که می‌خواسته دارد، همسر دارد، بچه دارد، خانه دارد، اگر زن است، طلا و جواهر و این‌ها دارد، مهمانی می‌رود، دوست دارد و همه‌چیز دارد دیگر، ولی حوصله ندارد، حال ندارد، شادی ندارد. آن خمار، خمار جدایی است. «نه به پنج، آرام گیرد»، نه به پنج بار وصل شدن به خدا آرام می‌گیرد، نه پانصد هزار، پانصد هزار معنی کثرت می‌دهد، یعنی شما نگویید که صد بار، دویست بار، سیصد بار، من هر روز فضاگشایی می‌کنم، بقیه‌اش توی ذهن هستم. این درست‌ در نخواهد آمد. شما برای این‌که به آن منظور اصلی برسید، هیچ موقع نباید از او جدا بشوید. باید همیشه فضاگشایی کنید و فضا باز بشود و همیشه فضا باز بماند و به او وصل باشید. این‌ها را مولانا می‌گوید، شما دیگر خودتان می‌دانید. الآن فهمیدید آن دروغ‌ها چه بلایی سر ما آورده. دروغ‌ها را سبک زندگیِ جمع جا انداخته.

خلاصه، و در ضمن در داستان سنقر ما می‌خوانیم:

بود سُنقر سخت مولِع در نماز
گفت: ای میرِ من، ای بنده‌نواز
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۵۹)

تو بر این دکّان زمانی صبر کن
تا گزارم فرض و خوانم لَمْ یَکُنْ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۰)

مولِع: حریص، آزمند، مشتاق
فرض: واجب، ضروری، لازم


اصل ما که از جنس خداست، بسیار ولع دارد در وصل شدن. یعنی ما به‌عنوان امتداد خدا اگر یک خُرده فضا باز بشود، یک بار تجربه کنیم زندگی را، وحدت را، ما به من‌ذهنی‌مان مثل سنقر می‌گوییم که، اولاً می‌بینیم که چقدر علاقه داریم به‌سوی زندگی برویم، علاقه نداریم برویم به‌سوی همانیدن با دنیا و درد کشیدن، این شام را درست کردن. این زندگی من‌ذهنی و دردهایش به ما تحمیل شده و مولانا با کلمهٔ «گویند» می‌خواهد به شما بگوید که این را جمع و اشتباه جمع به فرد تحمیل کرده. حالا شما به‌عنوان فرد، شما از زیر این بار بیایید بیرون. بگویید من به حرف جمع گوش نمی‌دهم، به حرف مولانا گوش می‌دهم، جمع اشتباه می‌کند. همه در حال قضاوت و انتقاد و ایرادگیری و دعوا و مقاومت و کبر و غرور و من از تو بهترم و قاطی شدن با ماجراهای مردم و بیهوده و اصلاً حزم ندارند که به من چه مربوط است، من باید از کنار مسائل رد بشوم، همه می‌خواهند درد ایجاد کنند، مسئله ایجاد کنند، من نمی‌خواهم، من دنبال بزرگان می‌روم.

🔟1️⃣8️⃣ ۱۸ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

16 Nov, 11:17


گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour pinned «با سلام و احوال‌پرسی، برنامهٔ گنج حضور امروز را با غزل شمارهٔ ۴۰۷ از دیوان شمس مولانا شروع می‌کنم. چشمِ پُرنور که مستِ نظرِ جانان‌ است ماه از او چشم گرفته‌ست و فلک لرزان است 🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۷) «چشمِ پُرنور» یعنی چشمی که به‌وسیلهٔ همانیدگی‌ها نمی‌بیند،…»

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:43


فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۱۷ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:40


فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۱۷ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:35


فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۱۷ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:34


فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۱۷ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:18


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:17


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:17


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Nov, 12:11


https://t.me/GanjeHozorTeleText/12703

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Nov, 12:00


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۷ (روزهای سه‌شنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Nov, 12:00


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۷ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Nov, 11:59


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۷ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

03 Nov, 11:00


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

03 Nov, 11:00


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

03 Nov, 10:59


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

01 Nov, 02:09


فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۷ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

01 Nov, 02:07


فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۷ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 20:25


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۷ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 20:24


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۷ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 20:24


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۷ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 16:35


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۷
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 16:30


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۷

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 16:30


فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۷

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 15:57


✓بخش سوم

- در ادامهٔ ابیاتی جهت روشن شدن معنای بیت اول، ابیاتی از داستان «سنقر و امیر» در دفتر ششم از ما می‌خواهد که خود را ارزیابی کنیم که آیا میر یا من‌ در من‌ذهنی به‌اندازه ٔکافی درد کشیده و خرابکاری کرده‌ام که بگویم موقع رفتن به گرمابه است و خودم هم که نمی‌توانم آلودگی‌هایم را بشویم و‌ ماه شوم، پس باید سُنقرم را بیدار کنم؟ آیا با صدای بلند اَلَستم را بیدار کرده‌ام که سرت را بلند کن تا دوبه‌دو به‌سمت ماه شدن و زیبا شدن برویم؟

- تفسیر دوباره مابقی ابیات غزل، به‌همراه بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان، و ابیاتی جهت تفهیم هر یک از این ابیات؛ از جمله:

- جهت باز شدن معنای بیت سوم غزل، ابیات اساسی ۳۳۱۶ تا ۳۳۲۳ دفتر چهارم که امید است حفظ باشیم می‌گوید ما نباید حرف بزنیم و بلند شویم، بلکه به‌عنوان «منتظرِ باز شدن فضای درون»، بهتر است گوش بدهیم. دلیل حرف زدن این است که تقریباً همهٔ ما شهوت یاد دادن داریم تا دیگران را عوض کنیم. پس از این با خود بگوییم که من می‌خواهم چیزها را به خودم یاد بدهم نه به دیگران، و این خِسَّت نیست.

- و باز در تشریح همان بیت سوم غزل، ابیات کلیدی ۳۵۱۷ تا ۳۵۲۰ دفتر دوم که باید حفظ کنیم و هر روز بخوانیم، می‌گوید ما دائماً باید به خدا وصل باشیم و فضا گشوده باشد تا او از طریق ما فکر و عمل کند. حتی یک بار هم با ذهنمان حرف نزنیم و سبب‌سازی نکنیم. اگر با ذهن فکر کردیم و این اتصال شکسته شد، باید بتازیم تا این را بشوییم وگرنه نمی‌توانیم وصل شویم. چقدر این مطلب مهم و دقیق است!

- در تشریح بیت هفتم غزل، ابیات ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴ دفتر اول می‌گوید عنایات خداوند در این اوقاتی که من‌ذهنی هم به‌صورت فردی و هم جمعی زیاد کار می‌کند، بیشتر می‌آید، پس ما هم باید گوش و تمرکزمان را بگذاریم تا این فضا باز شود و دمِ خداوند بیاید و ما را جان‌دار کند. در ابتدا می‌توانیم این برکات زنده‌کننده را از یک بزرگی بگیریم.

- در بیان روشن‌تری برای بیت هشتم غزل:

- براساس ابیات ۲۲۵۹ تا ۲۲۶۳ دفتر ششم ما طالب گنج خداوند هستیم درحالی‌که گنج خودمان هستیم، بنابراین باید هر لحظه خودمان به خودمان سجده کنیم. و این زمانی ممکن می‌شود که ما حضور ناظر یا آینه شویم و خودمان خودمان شویم، درنتیجه دیگر از جنس من‌ذهنی نمی‌شویم.

- ابیات ۱۰۰۸ تا ۱۰۱۷ دفتر پنجم بیان می‌کند ما که گولِ دنیا را خورده بودیم، دوباره با فضاگشایی و توجه به صحبت‌های بزرگان، از نو شروع کردیم به جنگِ مقدس یعنی جنگی که ما را به خدا زنده می‌کند، و اسیران دنیا و من‌ذهنی دوباره پیروز شدند.

- با توجه به ابیات ۴۳۳ تا ۴۴۵ دفتر پنجم، تقریباً همهٔ انسان‌ها دسته‌دسته از حرص و با عجلهٔ من‌ذهنی از آتشِ واهمانش گریزانند، و می‌روند به‌سوی آبی که از همانیدگی‌ها می‌آید. بنابراین از درِ همانیدگی‌ها و درد وارد می‌شوند، من‌ذهنی می‌سازند و دوباره از درد سر درمی‌آورند.

✓ بخش چهارم

- ابیاتی جهت بیان بهتر یا بهتر فهمیدن ابیات قبلی:

- ابیات ۱۷۴۳ تا ۱۷۵۹ دفتر پنجم به حدیث و آیهٔ قرآن اشاره می‌کند و مربوط است به این‌که اگر ما از همانیدگی‌ها غذا بگیریم و از فضای گشوده‌شده و زندگی غذا نگیریم، چقدر وضع وخیم و اوضاع ناگوار می‌شود.

- مجموعه ابیات و تک‌بیت‌های «غذا و راه‌های آسمان» و پرهیز از غذای همانیدگی‌ها و دنیا

- با ابیات ۳۷۹۴ تا ۳۷۹۸ دفتر اول می‌توانیم خود را ارزیابی کنیم که آیا من کاهی هستم که هر باد حادثه بیاید من را می‌بَرَد و به هر چیزی واکنش نشان می‌دهم؟ یا از آن‌ها غذا نمی‌گیرم و کوه هستم؟

در این مجموعه بیت ۳۷۹۷ دفتر اول را می‌توانیم هر روز بخوانیم و با خود بگوییم من کوه هستم و حوادث کاه و بازی هستند، بنابراین تکان نمی‌خورم. ولی اگر از طرف خدا پیغام بیاید، من درمقابل باد زندگی مثل کاه حرکت می‌کنم و اصلاً مقاومت نمی‌کنم.

- در ادامهٔ مثنویِ قبل از دفتر پنجم، ابیات ۱۷۶۰ تا ۱۷۷۱ تحت عنوان «جوابِ آن مُغَفَّل که گفته است که: خوش بودی این جهان اگر مرگ نبودی وخوش بودی مُلک دنیا اگر زوالش نبودی وَ عَلیٰ هٰذِهِ الْوتیرةِ مِنَ الْفُشارات» بیان می‌کند انسان مانند خرمن گندمی است که آمده من‌ذهنی به‌وجود آورده، اگر این را نکوبی و از توی آن گندم حضور را بیرون نیاوری یعنی زنده شدن به خداوند را نبینی، چه فایده‌ای دارد؟

❇️2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 15:54


خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۱۷ گنج حضور

موضوع کلی برنامه ۱۰۱۷:

«چشم پرنور» چشمی‌ست که به‌وسیلهٔ همانیدگی‌ها نمی‌بیند بلکه کاملاً با نور نظر می‌بیند، یعنی با همان هشیاری‌ای که خدا با آن می‌بیند. با همین هشیاری می‌توان خدا را هم دید؛ درنتیجه چنین چشمی مست خداست.

انسانی که مانند ماه زیبا شده یعنی همهٔ خصوصیات خداگونگی ازجمله حس امنیت، نور هدایت، قدرت و سلامتی را دارد، زنده به عشق است و می‌تواند دست به صُنع و طرب بزند، چشمش را از چشمی که قبلاً پرنور شده مانند مولانا گرفته‌است. همچنین انسانی که ماه شده فلکش یعنی تمام اجزای بدن و سیستمش به‌وسیلهٔ همان نیرویی که تمام کائنات را می‌گرداند، اداره می‌شود.

✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌همراه بررسی چهار دایره‌، و تفسیر بیت سوم غزل

- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه بیت اول و دوم غزل اصلی

- بررسی مثلث پندار کمال به‌همراه ابیات مربوط‌به این شکل

- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی به‌همراه دو بیت اول غزل

- ابیاتی جهت باز شدن سه بیت اول غزل که این ابیاتِ تکمیلی کمک به درک کل غزل هم می‌کنند:

- مجموعه ابیات «شیطان» که در این قسمت مولانا خیلی صریح می‌گوید که من‌ذهنی ما با شیطان یکی است؛ از جمله:

- ابیات ۳۱۹۶ تا ۳۱۹۹ دفتر سوم که هرچقدر بخوانیم کم است، می‌گویند وقتی فضا را باز می‌کنیم دارای خاصیت خدایی و نور قابل اعتماد می‌شویم. از طرفی هم شیطان و هم من‌ذهنی‌‌مان دشمن ماست، پس باید بسیار محتاطانه به من‌ذهنی‌مان نگاه کنیم و اصلاً آن را دست‌کم نگیریم، چون ما در ابتدا زیر سلطهٔ او هستیم و دید او را داریم.

✓بخش دوم

- ادامه و اتمام ابیات «نفس و شیطان»

- مجموعه ابیات «قرین»

تا ببینیم مولانا چقدر هشدار می‌دهد که مراقب قرین‌هایی همچون سوشال مدیا (رسانۀ اجتماعی :social media) که درحال پخش درد هستند باشیم، چون ارتعاش آن‌ها باعث می‌شود نتوانیم اثر نور بزرگان را دریافت کنیم و به آموزه‌های آن‌ها کامل عمل کنیم.

- مجموعه ابیات تمرکز روی خود و عدم تمرکز روی دیگران
- ابیات ۳۸۳۷ تا ۳۸۴۱ دفتر ششم سرّ حدیث نبوی‌ را بیان می‌کند که شما پس از مُردن به من‌ذهنی، تازه زندگی و چیزهای باارزش را پیدا می‌کنید. البته بدون عنایت زندگی نمی‌توانیم نسبت‌به من‌ذهنی بمیریم؛ بنابراین باید مطمئن باشیم که هرلحظه با عدم کردن مرکز و از جنس خدا شدن عنایت او را دریافت می‌کنیم.

- ابیات ۳۴۵۵ تا ۳۴۶۰ دفتر دوم خیلی مهم هستند تا با خود بگوییم من کامل نیستم و نباید تنها بروم، باید با مولانا بروم، اصلاً حرف نمی‌زنم و گوش خواهم بود تا خداوند از طریق من حرف بزند، اگر هم حرف بزنم فقط از بزرگان سؤال می‌کنم.

- ابیات ۳۶۵۰ تا ۳۶۵۳ دفتر ششم ابزارهایی هستند که با تکرار واقعاً به ما کمک می‌کنند، چون متوجه می‌شویم اگر من در ذهن بروم و اقامت کنم، به بدبختی ابدی می‌افتم، بنابراین واجب است که پرهیز کنم از رفتن به ذهن، یعنی آوردن چیزهای ذهنی به مرکزم، باید بشناسم که این‌ها بازی هستند.

- تفسیر مابقی ابیات (چهارم تا هشتم) غزل

- چهار بیت اول غزل حاوی چهار قانون یا اصل و معیار سنجش خود می‌باشد که عبارتند از:

۱- من می‌خواهم مانند ماه زیبا باشم، پس باید چشمم را از چشم پرنوری چون مولانا بگیرم.

۲- قبلهٔ من انرژی و معنویتِ چنین غزل یا ابیات بزرگان است.

۳- سرم را باید به کف پای بزرگی چون مولانا بنهم و با من‌ذهنی صفر کاملاً تسلیم شوم.

۴- موقع ارتعاش او در این لحظه یعنی با تأمل و خواندن چنین غزلی، من هم مرتعش شوم و اثر بپذیرم. اگر اثر نمی‌پذیرم هنوز زیر اثر من‌ذهنی هستم.

- و چهار بیت دوم غزل، حاوی چهار عمل است:

۱- «دل به‌جا دار» یعنی دل و توجهم را ثابت نگه دارم و نگذارم چیزی توجهم بدزدد.

۲- «دست بردار ز سینه»، فضای درونم می‌خواهد باز شود، بنابراین منقبض نشم و مقاومت نکنم، و بگذارم باز شود.

۳- «جمله را آب درانداز»، گِل همانیدگی‌ها را در آب این لحظه بیندازم تا خاک آن جدا شود و آب آن به من اضافه شود تا گسترده‌تر شوم.

۴- «سر برآور» از یک جای دیگری غیر از ذهن، از فضای گشوده‌شده.
باید مرتب غزل را تکرار کنیم و این «قوانین و اعمال» را تمرین کنیم.

- تفسیر دوباره بیت اول غزل، به‌همراه بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان، و ابیاتی جهت تفهیم این بیت


❇️1️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 12:53


💠💠💠پایان بخش چهارم💠💠💠

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 12:53


ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خُدعه‌سرا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۵)

هیچ مُرده نیست پُرحسرت ز مرگ
حسرتش آنست کِش کم بود برگ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۶)

ورنه از چاهی به صحرا اوفتاد
در میانِ دولت و عیش و گشاد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۷)

زین مقامِ ماتم و ننگین‌مُناخ
نَقل افتادش به صحرایِ فراخ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۸)

ننگین‌مُناخ: جایی که به ننگ آلوده است.
فراخ: وسیع


این اصطلاح «ننگین‌مُناخ» هم خیلی جالب است، یعنی این جای، مُناخ می‌دانید جایی که این گاو و گوسفند را نگه می‌دارند. این ننگین است که ما در ذهن زندگی می‌کنیم، این واقعاً فضای ذهن است. هم فضای ماتم است، غصه و غم است، هم واقعاً برای بشر بسیار ننگین است که با این‌همه لطفی که خداوند به او داشته، آمده یک همچون جایی درست کرده. می‌گوید «هیچ مُرده نیست پُرحسرت ز مرگ»، اگر کسی بمیرد از این حسرت نمی‌خورد که چرا مرده، ولی حسرتش از این است که چرا این برگ و نوا را که همین فضا‌گشایی و حضور بود و عشق‌ورزی بود، کم کرده.

و البته شما ببینید وقتی ما سنّمان می‌رود بالا، می‌رسد به حوالی هشتاد و این‌ها، اصلاً این خودکار به آدم دست می‌دهد که اِ من می‌توانستم مثلاً فلان موقع به کسی خوبی کنم نکردم، ظلم کردم، حقش را ندادم، چرا این کار را کردم؟ یعنی یواش‌یواش به این فکر می‌افتد که این کار، اصلاً لزومی به دانش معنوی هم نیست، خود‌به‌خود این فکر می‌آید که من فلان موقع می‌توانستم به یکی کمک کنم موفق بشود، یک کاری کردم شکست بخورد. این چه کاری بود؟ این‌ها همه برگ است. من می‌توانستم عشق‌ورزی کنم، خوبی کنم، یک خدمتی بکنم، نکردم.

هیچ مُرده نیست پُرحسرت ز مرگ
حسرتش آنست کِش کم بود برگ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۶)

ورنه از یک چاهی درآمد به صحرا افتاد، این «صحرا» مثبت است، یعنی یک جای وسیع افتاد که می‌تواند پا بشود برود، چاه که نمی‌تواند تکان بخورد که. «در میانِ دولت و عیش و گشاد»، هر دو مرگ این‌طوری است، یعنی هم مرگ ما نسبت‌به من‌ذهنی، هم حتی مرگ جسمی. البته ما چون با ذهن زندگی می‌کنیم، هر کسی می‌میرد از این جهان می‌رود، می‌گوییم بدبخت شد، بیچاره مُرد ها! واقعاً بدبخت شد، چرا مُرد؟ چرا؟

ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خُدعه‌سرا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۵)

می‌نشینیم زارزار گریه می‌کنیم، از مرگ خودمان هم می‌ترسیم. چرا؟ با دید عدم نمی‌بینیم، با دید جسم می‌بینیم. ما خودمان را فانی می‌دانیم، درست است؟

حالا «هیچ مُرده نیست پُرحسرت ز مرگ»، «حسرتش آنست کِش کم بود»، که اورا کم بود «برگ»، برگ هم معنی کردیم. ورنه از چاهی بیرون آمد، به صحرا افتاد و در میان دولت و عیش و گشاد از این وضعیت ماتم و جایی که واقعاً تنگ است و پر از غصه است و برای انسان باعث شرمندگی است، نَقل کرد افتاد به صحرای گشاد، صحرای فراخ، وسیع.
ننگین‌مُناخ پس جایی که به ننگ آلوده است. فراخ: وسیع.

مَقْعَدِ صِدقی نه ایوانِ دروغ
باده‌ٔ خاصی، نه مستی‌ای ز دوغ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۹)

مَقعدِ صدق و جَلیسش حق شده
رَسته زین آب و گِلِ آتشکده
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۷۰)

ور نکردی زندگانیِّ مُنیر
یک دو دَم مانده‌ست، مردانه بمیر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۷۱)

مَقعَد: جایگاه
جَلیس: هم‌نشین
مُنیر: درخشان


مَقعَد یعنی جایگاه. جَلیس: همنشین. مُنیر: درخشان. پس انسان جایگاه صدق است، راستی است، نه ایوان من‌ذهنی که دروغ است، نیامده دروغین ببیند، برعکس ببیند. چرا برعکس می‌بینیم؟ برای این‌که همانیدگی‌ها در مرکزمان است. دیدن بر‌حسب همانیدگی‌ها ایوان دروغ است.

بزرگ کنم، «مَقْعَدِ صدقی نه ایوان دروغ»، «بادهٔ خاصی» ما بادهٔ خاص می‌خوریم که از طرف زندگی می‌آید نه دوغ، آن شربتی که از همانیدگی‌ها می‌آید، «بادهٔ خاصی، نه مستی‌ای ز دوغ».

پس ما جایگاه صدق هستیم در‌حالی‌که همنشین خداوند شدیم. فضا را باز می‌کنیم همنشین خداوند می‌شویم، جایگاه راستی می‌شویم و از این آب و گِل رها می‌شویم، آب و گِلی که پر از درد است.

پس ما در ذهن در یک آتشکده هستیم، یعنی یک دردکده هستیم و پر از آب و گِل همانیدگی هستیم. پس باید جایگاه صدق بشویم با خداوند پس از فضاگشایی همنشین بشویم و از این آب و گِل و دردها راحت بشویم.

حالا به ما می‌گوید تا حالا اگر نکردی «زندگانی مُنیر»، منیر یعنی درخشان، پُرنور. جلیس: همنشین. «ور نکردی زندگانیِّ مُنیر»، «یک دو دَم»، یک دو دَم، «مانده‌ست، مردانه بمیر». خیلی نمانده، شاید حرفش به بنده است. «ور نکردی زندگانیِ مُنیر»، یکی دوتا مانده، یعنی زندگی خیلی کم مانده، حالا واقعاً مردانه بمیر، مردانه بمیر نسبت‌به من‌ذهنی.

🔟1️⃣7️⃣ ۵۰ 🔟1️⃣7️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 12:52


یعنی ما ذهن ایجاد کنیم، من‌ذهنی ایجاد کنیم، با درد زندگی کنیم، با هم نزاع کنیم بعد همین‌طوری بخوریم و تولیدِمثل کنیم، این چه فایده دارد؟ پس برای همین می‌گوید:

خِرمنی بودی به دشت افراشته
مُهْمَل و ناکوفته بگذاشته
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۲)

مُهمَل: بیهوده


بیهوده یعنی، مُهمَل یعنی بیهوده. بیهوده و نکوبیده بگذاریم خرمن آن‌جا بماند.

مرگ را تو زندگی پنداشتی
تخم را در شوره خاکی کاشتی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۳)

عقلِ کاذب هست خود معکوس‌بین
زندگی را مرگ بیند ای غَبین
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۴)

ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خُدعه‌سرا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۵)

غَبین: آدمِ سست‌رأی
خُدعه‌سرا: نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا


خُدعه‌سرا یعنی این دنیا، نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا. غَبین: آدمِ سست‌رأی.

ما زندگی در من‌ذهنی را که شبیه مرگ است، زندگی پنداشتیم، فکر می‌کنیم زندگی است. شما چه؟ شما زندگی در ذهن با من‌ذهنی را که مولانا می‌گوید مرگ است، زندگی می‌دانید؟

شما همانیدگی‌ها را به‌دست بیاورید و زیاد هم بکنید، همین که مثنوی قبل بود که گفت چه می‌شود، اگر زیاد کنی چه می‌شود اگر کم باشد چه می‌شود. این را شما که شبیه مرگ است، زندگی می‌دانید؟ نه، این زندگی نیست. و هر روز تخم زندگی را یعنی زندگی را تبدیل به مانع می‌کنیم، مسئله می‌کنیم، تبدیل به درد می‌کنیم، تبدیل به دشمن می‌کنیم.
بادام پوک می‌کاریم. تخم را در خاک شوره می‌کاریم، یعنی با من‌ذهنی شما نگاه کنید ما هر کاری می‌کنیم به شکست می‌انجامد.

چرا ما در خانواده این‌قدر مسئله داریم؟ چرا بحران داریم؟ چرا این‌قدر دعوا هست؟ اصلاً ما با هم چرا دعوا می‌کنیم؟ چرا دو نفر باید اختلاف داشته باشند؟ برای این‌که تخم زندگی را در خاک شوره می‌کارند، برای این‌که حرفی که می‌زنند با من‌ذهنی حرف می‌زنند، عملی که می‌کنند با من‌ذهنی عمل می‌کنند، برای این‌که مرگ را که در همان زندگی ذهنی هست، زندگی می‌پندارند. قدرت‌نمایی را، کنترل را، تحقیر را، توهین را، این‌ها را زندگی می‌پندارند. یکی کوچک بشود شما زندگی کردید دیگر، نه! یکی شکست بخورد شما بیایید بالا، شما زندگی کردید، نه این زندگی نیست، مرگ است. علی‌الاُصول ما الآن مرگ را زندگی می‌پنداریم. می‌بینید من‌ذهنی چه‌جور زندگی برای ما درست کرده هم به‌طور فردی هم به‌طور جمعی.

مرگ را تو زندگی پنداشتی
تخم را در شوره خاکی کاشتی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۳)

«عقل کاذب هست خود معکوس‌بین»، عقل کاذب یعنی عقل من‌ذهنی، عقل جزوی خودش معکوس‌بین است، همه‌چیز را عکس می‌بیند. «زندگی را مرگ‌ بیند ای غَبین»، یعنی فضا‌گشایی و زندگی کردن با عقل خدا را، عقل کل را، این را مرگ می‌داند. درست است؟ بعد از خدا می‌خواهد، یعنی همه‌مان می‌خواهیم، «ای خدا بنمای تو هر چیز را»، آن‌طوری به ما نشان بده که هست در این سرای فریب.

پس همین‌که همانیده می‌شویم با چیزها، ما برعکس می‌بینیم. خب این مطلب خیلی مهم است شما بدانید، آن‌طوری که الآن شما با من‌ذهنی می‌بینید و این‌همه غم و غصه ایجاد می‌کنید و ناراحتید، نگرانید، خوابتان نمی‌برد، اصلاً آن‌طوری نیست! معکوس‌بین هستید شما.

عقل من‌ذهنی، هشیاری جسمی برعکس می‌بیند و زندگی‌ای را که خداوند برای ما طرح کرده که من در مرکز شما باشم، به طرب و صُنع دست پیدا بکنید، به شادی بی‌سبب دست پیدا کنید، زندگی را با انعطاف و پذیرش شروع کنید، همدیگر را زندگی ببینید، این‌جور چیزها را ما مرگ می‌دانیم، کوچک شدن می‌دانیم. دید معکوس‌بین ذهن را حقیقت می‌شماریم. برای همین می‌گوید ای خدا هر چیز را در این سرای فریب آن‌طور که هست به ما نشان بده. شما می‌خواهید این‌طوری ببینید؟ واقعاً فضاگشایی کنید. خواهید دید که اکثر مردم غلط می‌بینند، غلط عمل می‌کنند، بر ضد خودشان عمل می‌کنند، فکر می‌کنند به نفعشان عمل می‌کنند، نمی‌کنند!

ما جمعاً هم همین‌طور هستیم، بشریت فکر می‌کند این‌طوری که زندگی می‌کند، هِی حمله می‌کند به همدیگر و داغان می‌کند و خراب می‌کند و خودش را نشان می‌دهد مثل بچه، این خوب است؟ واقعاً این خوب است؟ نه.

🔟1️⃣7️⃣ ۴۹ 🔟1️⃣7️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

28 Oct, 19:37


برای انتخاب برنامه روی لینک‌های آبی زیر کلیک کنید.


❇️برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۶

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۵

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۴

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۳

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۲

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۱



🌺 برنامه‌های شماره ۱۰۰۱ الی ۱۰۱۰

🌺 برنامه‌های شماره ۹۰۱ الی ۱۰۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۸۰۱ الی ۹۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۷۰۲ الی ۸۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۶۰۰ الی ۷۰۱

🌺 برنامه‌های شماره ۵۰۰ الی ۶۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۱۰۰ الی ۵۰۰

🔹🔹🔹

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

28 Oct, 19:35


فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۱۶ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 22:14


فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۱۶ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 22:13


فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۱۶ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 22:11


فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۱۶ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 11:24


https://t.me/GanjeHozorTeleText/12513

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 11:23


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 11:23


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 11:21


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Oct, 15:12


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۶ (روزهای سه‌شنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Oct, 15:11


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۶ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Oct, 15:09


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۶ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Oct, 09:21


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۶ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Oct, 09:20


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۶ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

20 Oct, 12:35


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

20 Oct, 12:34


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

20 Oct, 12:33


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 18:32


https://t.me/GanjeHozorTeleText/12301

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 18:32


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۶ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 18:31


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۶ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 18:30


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۶ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 16:29


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۶
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 16:28


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۶

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 16:28


فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۶

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 15:02


- تفسیر دوباره بیت اول غزل، به‌همراه بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان، و ابیاتی جهت تفهیم این بیت؛ از جمله:

- با خواندن ابیات ۳۲۲۲ تا ۳۲۲۴ دفتر دوم می‌فهمیم که ما در وهمِ من‌ذهنی صورتمان را پیش کورها، یعنی من‌های ذهنی آرایش می‌دهیم، آن هم برای جلب توجه. اما پیش خداوند و بینایان، نه‌تنها ایوان را تمیز نمی‌کنیم بلکه حدثِ افکار و همانیدگی‌ها را به رویمان می‌مالیم.


✓ بخش چهارم

- در ادامهٔ ابیاتی جهت باز شدن بیت اول غزل، ابیات ۱۰۷۰ تا ۱۰۷۴ دفتر پنجم نشان می‌دهد که اگر ما از این برکۀ ذهن زندگی نخواهیم، فضا خودش باز می‌شود. و تا انتها هم باز می‌شود که اصلاً حد و حدود ندارد؛ ولی ما درحالی‌که منبع شیرِ شادی و خلاقیت هستیم، انتظار داریم شیرهٔ زندگی را از دیگرانی که ذهن نشان می‌دهد، بگیریم.

- تفسیر دوباره بیت دوم تا ششم غزل، به‌همراه بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان با هریک از این ابیات، و ابیاتی جهت تشریح این بخش از غزل؛ از جمله:

- در تفهیم بیت سوم غزل، ابیات ۳۳۱۹ تا ۳۳۲۳ دفتر چهارم می‌گوید عقل جزوی مانند عقل کودک، همین‌قدر می‌فهمد که به ما بگوید فضا را باز کن و وارد مدرسهٔ فضای گشوده‌شده بشو، آن‌جا خداوند به تو یاد می‌دهد؛ ولی اگر بخواهی خودت به خودت یاد بدهی، شبیه امیر می‌شوی که هنوز فکر می‌کند لازم نیست حمام برود.

- در بیان دیگری برای بیت پنجم غزل، ابیات ۳۷۸۱ تا ۳۷۸۷ دفتر دوم بیان می‌کند که ما تشنهٔ آب حیات و زندگی هستیم ولی صدای آسمان حوصلهٔ ما را سر می‌برد. صدای آسمان تمام آن اتفاقاتی است که می‌افتد تا به ما بگوید: «رسید آن شَهْ، رسید آن شَهْ»، فضا را باز کن، او را در مرکزت مستقر کن.

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 15:02


خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۱۶ گنج حضور

موضوع کلی برنامه ۱۰۱۶:

شاه یا خداوند به‌صورت فضاگشایی رسید،  یعنی که زمان زنده شدن به بی‌نهایت و ابدیت خداوند است، و من‌ذهنی یواش‌یواش ذوب شده جایش را اَلَست یا هشیاری می‌گیرد. بنابراین ایوان فضای گشوده‌شده و آسمان درون را، با برداشتن همانیدگی‌ها از مرکز تمیز کنید و آرایش بدهید. جناب مولانا در طول غزل چگونگی آرایش دادن را توضیح می‌دهند.

همچنین وجود مجازی من‌ذهنی و اجزای آن را با شناسایی بِبُرید و بیندازید، تا خداوند به‌صورت یوسف و اصلتان از درون شما ظاهر شود.

پیغام کلی غزل «بندگی» است.


✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌همراه بررسی چهار دایره‌، و تفسیر بیت سوم غزل

- در سطح فهمیدن، ما باید سناریویی برای خود تجسم کنیم که من واقعاً چه بودم؟ از کجا و چرا به این جهان آمده‌ام؟ چرا این‌قدر درد دارم و خودم را جدی گرفته‌ام؟ آیا واقعاً طرح خداوند این بوده که با سَبْک من‌ذهنی زندگی کنم و این‌قدر درد بکشم؟ آیا راه‌حل دیگری وجود دارد که با عقل جور دربیاید؟

اگر به «ترتیب، ترکیب و تکرار» ابیاتی که در برنامه ارائه می‌شود توجه کنیم، این سناریو را یواش‌یواش برای خود می‌نویسیم.

- بیت‌هایی در تأیید سه بیت اول غزل؛ از جمله:

- ابیات ۲۸۸۲ تا ۲۸۸۴ دفتر ششم می‌گوید خداوند به دل اصلی که فضای گشوده‌شده است، نگاه می‌کند؛ بنابراین این فضا باید همیشه در ما باز باشد. دراین‌صورت ما به‌تدریج ناظر می‌شویم، هم از ذهنمان و هم به خودمان آگاه می‌شویم.

- ابیات ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴ دفتر اول هشدار می‌دهد که دَمِ زنده‌کنندهٔ ایزدی این لحظه آمد، هر کسی حواسش به ایوان بود و فضا را گشود، او را زنده کرد و رفت؛ ولی هر کسی حواسش پَرت بود زنده نشد و نفحهٔ آن لحظه رفت. این لحظه حواست باشد تا این دَم زنده‌کننده را با ناله و شکایت و ارائهٔ دل آلوده به خداوند، از دست ندهی.


✓بخش دوم

- در ادامهٔ ابیات بخش قبل، سه بیت بسیار مهم ۱۷۴۰ تا ۱۷۴۲ دفتر پنجم «ایوان» را معرفی کرده و می‌گوید هر کسی مانند مولانا که می‌رود در فضای آبگون، آرزو می‌کند که ای کاش بقیهٔ مردم که هنوز با من‌ذهنی زندگی کرده و درد ایجاد می‌کنند، می‌دانستند که چنین فضایی در درون وجود دارد. این یک دعاست و ارتعاشی به‌همراه دارد که واقعاً روی آن‌ها اثر می‌گذارد.

- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه بیت اول و دوم غزل اصلی.

- بررسی مثلث پندار کمال به‌همراه ابیات مربوط‌‌به این شکل.

- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی به‌همراه دو بیت اول غزل.

- تفسیر مابقی ابیات (چهارم تا هشتم) غزل.


✓بخش سوم

- «حکایت امیر و غلامش که نمازباره بود و اُنسِ عظیم داشت در نماز و مناجات با حق.» در دفتر ششم که از بیت ۳۰۵۵ شروع شده و در بیت ۳۰۷۶ تمام می‌شود.

- برخی از قصه‌های مثنوی با وجود این‌که کوتاه هستند، کلِ سرگذشت و یا سرنوشت ما را در همین جهانِ مادی نشان می‌دهند. این قصهٔ ۲۲ بیتی نشان می‌دهد که وقتی ما به‌عنوان امتداد خداوند به این جهان می‌آییم و با چیزهای آفل همانیده می‌شویم و من‌ذهنی تشکیل می‌دهیم، این من‌ذهنی می‌شود امیر و ما به‌عنوان امتدادِ خدا یا اَلَست می‌شویم غلام زیرِ دستِ او و برایش کار می‌کنیم، من‌ذهنی زندگی ما را اداره می‌کند و بر ما سلطه دارد.

امیر که همان «فهمیدن در ذهن» است، به‌اندازهٔ کافی درد کشیده و از درد کشیدن سیر شده و به این نتیجه رسیده که دیگر نمی‌خواهد به خودش و دیگران ضرر بزند. بنابراین پس از یک مدتی متوجه می‌شود که واقعاً این لحظه وجود دارد و باید حمام کند، و دردها و همانیدگی‌هایش را شست‌وشو دهد. بنابراین بانگِ شَدید و نهیبی به خودش می‌زند، و این نهیب سُنقُر یا اَصلش را از خواب بیدار می‌کند.

پس از سُنقر می‌خواهد که وسایل نمادین حمام را از آلتون که همان لطافت و فضاگشاییِ خودمان است بگیرد. ولی امیر می‌خواهد به حمام معمولی برود تا عادت‌ها و باورهایش را عوض کند، درحالی‌که حمامی که سِنقر انتخاب می‌کند فضای گشوده‌شده یا همان مسجد درون است.

«ترکیب، ترتیب، تکرار» ابیات کمک می‌کند که ما به‌عنوان امیر در سطح فهمیدن، بفهمیم که نیاز به حمام داریم.

در طول داستان از سُنقر می‌آموزیم که چطور با لطافت و فضاگشایی که معادل «لَمْ‌یَکُن خواندن» است، و در نهایتِ احترام و با صبر، امیر که همان شیطان است را عزل کنیم و از او جدا شویم.

ابیات پایانی داستان بسیاربسیار مهم است. امید است که خواندن و تکرار این قصه، زندگی‌ و شکل معنویتمان را برایمان تعیین کند.

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 12:36


💠💠💠پایان بخش چهارم💠💠💠

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 12:36


از غیب رو نمود صَلایی زد و بِرفت
کاین راه کوته است، گرت نیست پا رَوا
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۹۸)

رَوا: مخفّفِ روان، رونده


لحظه‌به‌لحظه خداوند از غیب به‌وسیلهٔ یا به‌صورت یک اتفاقی رو می‌کند که اگر فضا را باز کنیم ما، ما می‌توانیم از عنایت او برخوردار بشویم.

پس هر لحظه به ما می‌گوید این راه کوتاه است که من بیایم مرکزتان، اگر شما به پای من‌ذهنی‌تان نروید، این راه خیلی کوتاه است و کوتاهی این راه را در داستان سنقر دیدید، همین‌که راه افتادند به سمت حمام هیچ معطل نکرد سنقر، فوراً گفت که ای امیر، ای بنده‌نواز اجازه می‌دهی من وارد مسجد بشوم و این فرض «لَمْ‌یَکُن» را بگذارم؟ یعنی این‌طوری نبود که سه چهار روز حالا راه رفتند، یک ساعت راه رفتند، حالا دو سه‌تا حمام ذهنی را امتحان کردند نشد و بعد گفت حالا که نشد من بروم، نه! تا سنقر بیدار شد وارد مسجد شد، گفت تو هم توی دکان بنشین و دیگر بیرون نیامد، چرا؟ با پای من‌ذهنی راه نرفت، با ابزارهای من‌ذهنی کار نکرد.

اجازه بدهید به همین‌جا بسنده کنیم، اگر زیاد شد دیگر ان‌شاءالله می‌بخشید. ولی خب اگر همین طرح را شما از اول تا آخر گوش بدهید چندین‌ بار و تکرار کنید، ابیات را تکرار کنید، همین یک برنامه می‌تواند اثر بسیار سازنده‌ای در این راه روی شما بگذارد، همین یک برنامه می‌تواند به شما نشان بدهد که شما از کجا می‌آیید، به کجا می‌روید، این‌جا چه اتفاقی برای شما افتاده به‌عنوان اَلَست و چکار باید بکنید که این اتفاق مثل برق زودی بگذرد. این‌طوری نباشد که شصت‌ هفتاد سال ما به‌عنوان من‌ذهنی با سبب‌سازی زندگی کنیم، هر چهار بعد خودمان را خراب کنیم، یعنی هم جسممان را خراب کنیم، هم فکرمان را، هم جانمان را، هم هیجاناتمان را، هم روابطمان را، همه‌چیز را خراب کنیم بعد متوجه بشویم. نه، خیلی سریع مثل سنقر همین‌که امیر در ما در سطح فهم فهمیدیم که این من‌ذهنی و فکر کردن و عمل کردن با او طبق گفتار مولانا جز ضرر چیزی دیگر ندارد، امان به او ندهیم، از او اجازه بگیریم که من یک کار واجبی دارم، فضا را باز کنم وارد مسجد بشوم، «لَمْ‌یَکُن» را بخوانم که من نظیر ندارم، دیگر بیرون نیایم تا در دکان، این من‌ذهنی من خشک بشود، من هم به بی‌نهایت و ابدیت او زنده بشوم.

هر لحظه خداوند ما را امتحان می‌کند، ببیند ما متوجه شده‌ایم یا نه. اگر متوجه نشدیم، عنایت او تبدیل به قهر می‌‌شود و «خُرد و مُرد». اگر متوجه شدیم، عنایت او شامل حالمان می‌شود، ما رها می‌شویم.

🔟1️⃣6️⃣ ۵۴ 🔟1️⃣6️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 12:36


بِجَه از جا، چه می‌پایی؟ چرا بی‌دست و بی‌پایی؟
نمی‌دانی ز هُدهُد جو رهِ قصرِ سلیمان را
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۵۸)

پاییدن: ایستادن و توقف کردن
هُدهُد: شانه‌به‌سَر، مُرشدِ هدایت‌کننده


پس الآن دیگر باید شما از جا بجهید، سنقر را بیدار کنید. سنقر از توی ذهن همانیده بجهد بیرون، فضا را باز کند و درنگ نکند در ذهن دیگر.

شما الآن دیگر می‌بینید و می‌دانید که فکر کردن برحسب همانیدگی‌ها فقط زندگی شما را خراب می‌کند، یک ذره خرد زندگی در این نیست.

چرا «بی‌دست و بی‌پا» هستم؟ برای این‌که هنوز در ذهن هستم و براساس سبب‌سازی عمل می‌کنم. خب نمی‌دانی؟ بیا از مولانا بپرس، از «هُدهُد» بپرس که راه قصر خداوند که همین قصر خداوند فضای گشوده‌شده است، کجاست؟ مولانا به شما نشان بدهد.

[شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] اگر همین‌طوری در افسانهٔ من‌ذهنی بمانید، این به شما کمک نخواهد کرد. [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] فضا را باز کن، بگذار من‌ذهنی‌ات کوچک بشود، کوهت کاه بشود و بگو نمی‌دانم، از مولانا بپرس، راه فضای یکتایی، فضای گشوده‌شده را به تو نشان بدهد.

از پدر آموز ای روشن‌جَبین
رَبَّنا گفت و ظَلَمْنا پیش از این
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۹)

جَبین: پیشانی
ظَلَمْنا: ستم کردیم.


نه بهانه کرد و نه تزویر ساخت
نه لِوایِ مکر و حیلت برفراخت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۰)

لِوا: پرچم


پس بنابراین از حضرت آدم بیاموز ای انسان که جَبینت، پیشانی‌ات روشن است. همهٔ ما پیشانی‌مان روشن است، برای این‌که از جنس‌ اَلَست هستیم. او «رَبَّنا» گفته و «ظَلَمْنا»، یعنی خدایا ما به خودمان ستم کردیم، چرا؟ برای این‌که چیزها را به‌جای فضاگشایی و آوردنِ تو، به مرکزمان گذاشتیم.

پس حضرت آدم می‌گوید نه بهانه‌ کرد، نه در ذهنش مانع ساخت و نه برحسب من‌ذهنی فکر کرد. بنابراین پرچم مکر و حیلت را بلند نکرد.

این هم آیۀ قرآن هست می‌گوید:

«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
«گفتند: اى پروردگار، ما به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى، از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳)

«ستم کردیم» برای این‌که چیزها را آوردیم به مرکزمان و ما می‌دانستیم که باید تو را بیاوریم به مرکزمان، مدت‌ها ما اشتباه کردیم.

🔟1️⃣6️⃣ ۵۳ 🔟1️⃣6️⃣