گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour @ganjehozourprogramstext Channel on Telegram

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

@ganjehozourprogramstext


چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰)

مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour (Persian)

با ورود به کانال تلگرامی گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour، شما به یک دنیای دانش و آموزش وارد می‌شوید. این کانال با نام کاربری "ganjehozourprogramstext"، میزبان متونی از بت حضور و غیبت و سخنان بزرگانی چون مولوی است. اگر به دنبال یادگیری و رشد دانشی هستید، این کانال بهترین منبع برای شماست. با جملات الهی و پندآموز، گنج حضور متن کامل برنامه‌ها شما را راهنمایی می‌کند تا بهترین نسخه خودتان را به وجود بیاورید. با عضویت در این کانال، شما به یک جامعه از انسان‌های فرهیخته و علاقه‌مند به آموزش و یادگیری ملحق می‌شوید. همچنین، با شعرها و متون زیبا، این کانال برای شما یک مکان آرامش بخش و الهام بخش خواهد بود. پس از ورود به گنج حضور متن کامل برنامه‌ها، با علایق و سلیقه‌های جدیدی آشنا شوید و به دنیایی پر از آموزش و الهام وارد شوید.

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Nov, 08:27


فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۱۸ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Nov, 08:26


فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۱۸ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Nov, 08:26


فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۱۸ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

26 Nov, 08:25


فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۱۸ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 18:42


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۸ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 18:42


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۸ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 13:21


https://t.me/GanjeHozorTeleText/13000

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 13:21


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۸ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 13:20


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۸ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Nov, 13:19


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۸ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Nov, 08:55


https://t.me/GanjeHozorTeleText/12961

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Nov, 08:54


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۸ (روزهای چهارشنبه)

(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Nov, 08:53


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۸ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

22 Nov, 08:53


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۸ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 17:34


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۸
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 17:33


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۸

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 17:32


فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۸

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 15:02


فایل صوتی خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۱۸ گنج حضور

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 15:01


- با تکرار و تأمل روی غزل اصلی خواهیم دید که اصول دین «توحید و نبوت و معاد» در آن گنجانده شده:

- چهار بیت اول اصل «توحید» است و بیان «لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ» می‌باشد. این‌که ما می‌توانیم به خداوند وصل شویم ثابت می‌کند که «خدا یکی است.»

- بیت پنجم تا بیت دهم اصل «نبوت» است که می‌گوید پیغمبران می‌توانند به انسان‌ها کمک کنند، یعنی کسی که فضا را باز کرده و از آن‌ور پیغام می‌آورد برای جامعه بسیار مفید است.

- دو بیت آخر «معاد» را بیان می‌کند، یعنی که بدون حرف زدن باید به خدا زنده شویم.

- ابیات مفیدی راجع‌به غزل که کمک خواهند کرد بهتر بفهمیم:

- مجموعه ابیات «وفاداری و بی‌وفایی»؛ از جمله:

- ابیات ۱۱۸۰ تا ۱۱۸۴ دفتر پنجم بیان می‌کند هرکس سرکشی کند از جنس شیطان می‌شود و حسودِ حضور و‌ زندگی در انسان‌ها خواهد بود. در ادامه می‌گوید خداوند وفادار است، این ما هستیم که عهد اَلست را زیر پا گذاشته‌ایم.

هر‌که او عُصیان کند، شیطان شود
که حسودِ دولتِ نیکان شود
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱١٨٠)

- غزل ۲۶۸۱ دیوان شمس از جانب زندگی یا خداوند به ماست و می‌گوید این عهد و پیمانی که گفته بودی از جنس من هستی را کجا انداختی؟ این امانت عشق که قرار بود به من زنده شوی را چکار کردی؟ چرا در فضاگشایی تنبلی می‌کنی؟ هر یک از ما باید فرداً این سؤالات را پاسخ دهیم.

تو را با من نه عهدی بود زَ اوَّل؟
بیا بِنْشین بگو آن را چه کردی؟
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۲۶۸۱)

«… أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَىٰ… .»
«… آیا من پروردگارِ شما نیستم؟ گفتند: آری… .»
(قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲)


✓بخش چهارم

- طبق ابیات ۱۴۳۶ تا ۱۴۵۲ مثنوی دفتر چهارم، دادن امکانات و قدرت دست «بدگُهَر» یعنی انسان من‌ذهنی، باعث خواهد شد که او خرّوبی‌اش را گسترش بدهد. بنابراین جنگ مقدسی بر مؤمنان واجب شده تا سِلاح مخرّب را از دست من‌ذهنی دیوانه بگیرند. مثلاً اگر دیدیم جان ما این شهوت عظیم را دارد که قلاووزی کند، جلویش را می‌گیریم و از این لذت محرومش می‌کنیم.

پس غزا زین فرض شد بر مؤمنان
تا ستانند از کفِ مجنون سِنان
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۹)

- در ابیات «قبض و بسط» از مولانا یاد می‌گیریم که میوۀ قبض را به کسی تعارف نکنیم.

- طبق تک‌بیت «سست بودن زبان قول» یکی از خاصیت‌های من‌ذهنی این است که فقط حرف می‌زند و عملی در کار نیست‌.

- براساس ابیاتی از داستان «سلطان محمود و شب‌دزدان» از دفتر ششم بالاترین لطف خداوند این است که در انسان می‌خواهد به خودش زنده شود، ولی ما در عوض خودمان را به‌عنوان امتداد خدا مشغول دردهایی همچون حسادت، رنجش و انتقام گرفتن کرده‌ایم.

- تک‌بیتی ۴۰۵۶ دفتر سوم می‌گوید وقتی آموزه‌ها و اشعار مولانا را می‌خوانیم و می‌خواهیم عمل کنیم، من‌ذهنی حمله می‌کند تا ما را از این راه برگرداند.

- بخشی از مثنوی دفتر پنجم «در تفسیرِ قولِ مصطفیٰ علیه‌السلَّام: مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمّاً ...» از بیت ۱۰۸۴ تا ۱۱۰۴:

- بررسی بیت اول این بخش با دو شکل دایرهٔ همانیدگی‌ها و دایرهٔ عدم نشان می‌دهد که هر لحظه فکر یک همانیدگی می‌آید به ذهن ما و هوش یا زندگی‌‌مان می‌رود در جهت همان نقطه‌چین. و ما بر اساس این چیزها حرف‌های بی‌ارزشی می‌زنیم.

هوش را توزیع کردی بر جهات
می‌نیرزد تَرّه‌ای آن تُرَّهات
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۸۴)

- مولانا در ادامه دو درخت که در وجود ما سبز هستند را معرفی می‌کند: یکی درخت دردها و مسائل گذشته، و یکی هم درخت فضای گشوده‌شده. آب دادن یعنی این لحظهٔ خود را صرف درخت خار کردن حرام و ظلم است، ولی آب زندگی را صرف درخت حضور کردن حلال است و عین عدالت.

نعمتِ حق را به جان و عقل دِهْ
نه به طبعِ پُر زَحیرِ پُر گِرِه
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۲)

- درنهایت ما باید به این من‌ذهنی هیچ‌چیزی که میل دارد ندهیم تا درد بکشد و این فشاری که به اشتباه روی جان اصلی‌مان گذاشته‌ایم را برداریم و به من‌ذهنی وارد کنیم. وقتی من‌ذهنی درد می‌کشد، جان اصلی کِیف می‌کند.

زَهر، تن را نافِع است و، قند بَد
تن همان بهتر که باشد بی‌مَدَد
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۷)

🔸۲🔸

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 15:00


خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۱۸ گنج حضور

موضوع کلی برنامه ۱۰۱۸:

جناب مولانا در این غزل چندین دروغ اساسی که جمع قبول کرده‌اند و با سبک زندگی خود درحال بیان و اجرای آن هستند را فاش می‌کند. اولین و بزرگ‌ترین دروغی که اکثریت مردم غیر از عارفانی که از خواب ذهن بیدار شده‌اند باور کرده‌اند این است که «شاه عشق» یا خداوند وفا ندارد.

ما که از جنس همان هشیاری خدا هستیم با آفلین همانیده شده و تبدیل به یک من‌ذهنیِ گذرا شده‌ایم، درنتیجه در شب پُردرد ذهن به خواب فرورفته‌ایم. دومین دروغ جمع که با ارتعاش به درد و به درد آوردنِ دیگران می‌گویند این است که: این شب پردرد تو صبح ندارد، یعنی درد کشیدن‌های ما در ذهن پایان‌پذیر نیست. اگر ما روی خود کار نمی‌کنیم، به‌طور پنهانی به این باور دروغین اعتقاد داریم.

گویند: شاهِ عشق ندارد وفا، دروغ
گویند: صبح نَبْوَد شامِ تو را، دروغ
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۲۹۹)


✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌همراه بررسی چهار دایره‌، و تفسیر بیت سوم و چهارم غزل

- تک‌بیتی جهت روشن شدن کلیدواژهٔ «روان» در بیت چهارم غزل

چون آب باش و بی‌گره، از زخمِ دندان‌ها بجِهْ
من تا گره دارم، یقین می‌کوبی و می‌سایی‌ام
(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۳۸۷)

- ابیاتی که هم ما را آماده می‌کند برای خواندن بقیهٔ غزل، و هم اگر ابیات را مطابق این طرحِ «ترکیب و ترتیب» تکرار کنیم به بیداری ما کمک می‌کند و متوجه می‌شویم که چرا ابیات این‌طوری پشت‌سرهم آمده‌اند؛ از جمله:

- مجموعه ابیات «هوش اصلی و هوش کاذب»
- تک‌بیت‌های «غم دین»
- ابیات عاشق حال من‌ذهنی و آفلین بودن
- مجموعه ابیات معرفی ماهیت خروبی من‌ذهنی از دفتر چهارم


✓بخش دوم

- در ادامهٔ بیان خاصیت‌های من‌ذهنی، تک‌بیتی که یکی از خطرناک‌ترین آن‌ها را نشان می‌دهد: من‌ذهنی خودش راه را نمی‌داند ولی رهبری می‌کند.

ره نمی‌داند، قلاووزی کند
جانِ زشتِ او جهان‌سوزی کند
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۴۸)

- ابیات ۱۴۱۷ تا ۱۴۲۰ دفتر ششم در انتخاب قرین و هم‌صحبت مناسب می‌گوید اگر در کشیدنِ درد هشیارانه و پذیرش حقیقت بی‌صبر شویم، فوراً قرین من‌ذهنی‌مان شده و از این طریق قرین من‌های ذهنی دیگر هم می‌شویم. درنتیجه تنها زرّ خالص که همنشینی‌مان است را پیش یک خائن به امانت می‌گذاریم.

صحبتت چون هست زَرِّ دَه‌دهی
پیشِ خاین چون امانت می‌نهی؟
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۸)

- ابیات ۲۶۷ تا ۲۷۰ دفتر سوم راجع‌به «حزم» یا دوراندیشی که ما را دعوت به تأمل و‌ پرهیز از عجله می‌کند تا فضا را باز کرده و از جمع تقلید نکنیم.

- تفسیر دوبارهٔ بیت چهارم غزل و ابیاتی در تأکید بر اهمیّت «نماز» یا وصل شدن به خداوند و دائماً در اتصال ماندن؛ از جمله:

- در ابیات ۳۷۹۴ تا ۳۷۹۸ دفتر اول مولانا می‌گوید هرجوری که شده ما باید دوباره به خدا وصل شویم، نمی‌شود من‌ذهنی باقی بمانیم. بنابراین هر کاری با من‌ذهنی‌‌مان بکنیم، زندگی در مقابلِ این است.

- براساس ابیات ۲۶۶۹ تا ۲۶۷۲ دفتر ششم ما باید یواش‌یواش فضا را باز کنیم، هرچند با سبب‌سازیِ ذهن بسته شود. تا آن‌جا که مقدور است باید فضاگشایی کنیم تا بالاخره فضا باز بماند، یعنی ما در نماز و وصل دائمی به زندگی باشیم. این تنها راه تمام شدن خماریِ جدایی و بی‌حوصلگی‌های ماست.

نیست زُرْ غِبّاً وظیفۀ عاشقان
سخت مُسْتَسْقی‌ست جانِ صادقان
(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۷۱)

- ابیاتی از داستان سنقر در دفتر سوم می‌گوید اصل ما که از جنس خداست بسیار ولع دارد در وصل شدن به زندگی، و از کسانی که موقتاً وصل می‌شوند و دوباره به ذهن می‌روند، تقلید نمی‌کند.

- نُه بیت بسیار مهم ۲۲۵۱ تا ۲۲۵۹ دفتر سوم که اگر آن‌ها را مرتب تکرار کنیم، خیلی به ما کمک می‌کنند و پس از یک مدتی همین‌ها برای ما کافی‌ست. مولانا در سه بیت اول می‌گوید اگر ما ادعای من‌ذهنی را کنار بگذاریم خداوند ما را جذب می‌کند می‌بَرد. در سه بیت دوم می‌گوید هشیاریِ در گِل می‌خواهد به‌سوی دریا برود، اگر بتواند با فضاگشایی پایش را از گِل رها کند، از همانیدگی‌ها خشک می‌شود. و در سه بیت آخر می‌گوید دلیل این‌که حال ما گرفته است، این است که از همانیدگی‌هایی شیرهٔ زندگی می‌گرفتیم که الآن نیستند.

- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه بیت اول و دوم غزل اصلی

- بررسی مثلث پندار کمال به‌همراه ابیات مربوط‌به این شکل

- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی انسان به‌همراه دو بیت اول غزل

- بررسی مثلث فضاگشایی به‌همراه ابیات مربوط‌به این شکل

- بررسی مثلث ستایش به‌همراه دو بیت اول غزل اصلی


✓بخش سوم

- تفسیر ابیات اول تا هفتم غزل، و سه بیت از ابیات «اَنْصِتوا» و تک‌بیت‌هایی جهت تشریح بیت هفتم غزل

- تفسیر بیت هشتم تا دهم غزل، و تک‌بیت‌هایی برای باز شدن بیت دهم غزل

- تفسیر مابقی غزل، ابیات یازدهم و دوازدهم



🔸۱🔸

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 12:41


💠💠💠پایان بخش چهارم💠💠💠

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 12:41


که اَلَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز؟
چون شدی تو شرح‌جو و کُدیه‌ساز؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۱)

کُدیه‌ساز: گدایی‌کننده، تَکدّی‌کننده


و از این برکهٔ ذهن آب نخواهید و روزنی هست از این برکهٔ ذهن به دریا و این روزن را باز کنید با فضاگشایی. و:

درنگر در شرحِ دل در اندرون
تا نیاید طعنهٔ لاتُبْصِرُون
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۲)

این طعنهٔ خداوند هر لحظه که چرا فضا را باز نمی‌کنید من را ببینید، به جان ما می‌نشیند که ما این طعنه را نمی‌خواهیم، ما می‌خواهیم که خداوند به ما آفرین بگوید و این فقط با فضاگشایی می‌شود.

هست مانندا به صورت پیشِ حس
که غلط‌بین است چشم و کیشِ حس
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۲)

کیش: دین، آیین، روش


یعنی هم دینش هم چشمش هم سبک زندگی‌اش غلط‌بین است، در جای دیگر خواندیم معکوس‌بین است.

هست آن پیدا به پیشِ چشمِ دل
جَهد کن، سویِ دل آ، جُهْدُالْـمُقِل
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۳)

جُهْدُالْمُقِل: نهایتِ سعی و یا بخششِ فرد تهی‌دست و بی‌مایه، اشاره به حدیثی از پیامبر


ور نداری پا، بجُنبان خویش را
تا ببینی هر کم و هر بیش را
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۴)

اما به پیش چشمِ فضای گشوده‌شده یعنی دل این پیداست، اگر فضا باز بشود، می‌فهمی که یک درختی هست که ریشه‌اش در نار و دخان است، یک درختی هست که ریشه‌اش ورای آسمان هفتم است، یعنی از جسم، دیگر درآمده، واقعاً به خدا وصل است. و به پیش فضای گشوده‌شده، چشمِ دل، تفاوت این‌ها پیداست. تو جهد کن، کوشش کن به‌سوی دل بیایی، یعنی این فضای منقبض را با توجه به ابیات امروز و درست کردن دروغ‌های جاافتادهٔ جمع، بیا به‌سوی دل، فضا را باز کن، دل را به خداوند عرضه کن، «جُهْدُالْـمُقِل» یعنی به‌اندازه‌ای که می‌توانی، یعنی به‌‌‌اندازه‌ای که واقعاً از دستت برمی‌آید، هرچه می‌توانی وَلو کم کوشش کن. این خیلی مهم است.

من‌ذهنی هم این‌کاره نیست، می‌گوید یا من باید بهتر از همه فضاگشایی کنم، هیچ‌کس مثل من نمی‌تواند فضاگشایی کند یا اصلاً فضاگشایی نمی‌کنم! نیست این‌طور.

ریزه‌ریزه، ریزه‌ریزه شروع کن روی خودت کار کردن و اگر می‌گوید پا نداری به‌سوی دل بیایی، خودت را تکان بده، بجنب در جهت فضاگشایی، در جهت کار و تا ببینی چه چیزی کم است، چه چیزی زیاد است. «کم و بیش را» در این‌جا یعنی آن چیزی که در ذهن است کم است، آن چیزی که در فضای گشوده‌شده هست زیاد است. و جُهْدُالْمُقِل: نهایتِ سعی یا بخششِ فرد تهی‌دست و بی‌مایه، اشاره به حدیثی از پیامبر. اگر باشد:

«اَفْضَلُ الصَّدَقَةِ جُهْدُ‌الْـمُقِلِّ وَ ابْدأْ بِمَنْ تَعُولُ»
«برترین احسان، کوششِ درویش است. احسان را از کسی آغاز کن که هزینهٔ معاشش بر عهدهٔ توست.»
🌴(حدیث)

توجه کنید، ببینید مثلاً می‌گوییم قانون جبران را شما رعایت کنید، قانون جبران، کسی که مثلاً بیست هزار دلار ماهی درآمد دارد، صد دلار به گنج حضور می‌دهد، این همچون تعریفی ندارد، ولی اگر کسی واقعاً حتی پولش نمی‌رسد ماهیانه هزینه‌اش را تأمین کند، وَلو یک دلار کمک کند، این نشان می‌دهد که دلش می‌خواهد قانون جبران را هر جور شده اجرا کند.

شما هم الآن در ذهن می‌گویید که من که اصلاً این‌همه درد دارم چکار کنم؟ یک ذره شروع کن، یک ذره فضا را باز کن، یک ذره روی خودت کار کن، کوشش کن وَلو کم، هرچه می‌توانی، ولی بکن، خودت را تکان بده، کار کن. به‌تدریج خواهید دید که زندگی دارد به شما کمک می‌کند.

ذرّه‌‌ای گر جهدِ تو افزون بُوَد
در ترازویِ خدا موزون بُوَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١۴۵)

آن بیت هم به‌جاست که بگوییم:

گویند: ذرّه‌ذرّه بَد و نیکِ خلق را
آن آفتابِ حق نرساند جزا، دروغ
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۲۹۹)

ذره‌ذره فضا‌بندی و فضاگشایی شما را خداوند جزا می‌دهد، در نظر می‌گیرد. اگر یکی بگوید نمی‌گیرد، حتماً دروغ می‌گوید. پس بنابراین ولو کم، شما شروع کنید به کوشش و کار روی خودتان.

🔟1️⃣8️⃣ ۵۲ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 12:40


سُرمه را در گوش کردن شرط نیست
کارِ دل را جُستن از تن، شرط نیست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۵)

«گر دلی»، آیا شما می‌توانید بگویید من دل هستم؟ من هر لحظه فضا را باز می‌کنم؟

صد جَوالِ زر بیاری، ای غَنی
حق بگوید: دل بیار، ای مُنحَنی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۸۸۱)

جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه
غَنی: ثروتمند
مُنحَنی: خمیده، خمیده‌قامت، بیچاره و درمانده


صدتا گونی زر بیاور پیش خداوند، صدتا گونی همانیدگی بیاور، صدتا گونی درد بیاور، صدتا گونی افتخار به کارهای من‌ذهنی بیاور، خداوند می‌گوید من دل می‌خواهم ای خمیده، ای آدم کژ. اگر دلی، واقعاً خوشا به حالت. اگر تنی، دراین‌صورت باید زهر بچشی.

هیزمِ دوزخ تن است و کم کُنَش
ور بروید هیزمی، رُو برکَنَش
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۸)

ورنه حمّالِ حَطَب باشی، حَطَب
در دو عالَم، همچو جفتِ بُولَهَب
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۹)

حَطَب: هیزم
بُولَهَب:‌ کنایه از بدنَسَب، بدنژاد


از حَطَب بشناس شاخِ سِدره را
گرچه هردو سبز باشند، ای فتیٰ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۰)

حَطَب: هیزم
فَتیٰ: جوان‌مرد


حَطَب: هیزم. بولَهَب: کنایه از بدنَسَب و بدنژاد. فتیٰ یعنی جوانمرد. خب می‌گوید هیزمِ جهنم تن ما است، من‌ذهنی ما است و این را کم کن و اگر هیزمی برویَد، یعنی در من‌ذهنی چیزی برویَد، این را شما برو بکَنش، مثل خروب می‌ماند. اگر یک دردی به‌وجود آمد، فوراً بکن بینداز دور. اگر یک همانیدگی جدید پیدا شد، بکن بینداز دور، وگرنه تو حمال هیزم خواهی شد ای هیزم، در هر دو عالم، هم عالم بیرون هم عالم درون، مانند «جفتِ بولَهَب» یعنی زن بُولَهَب. درست است؟

می‌گوید تو «شاخِ سِدره» را از هیزم بشناس. هیزم درختی است که از من‌ذهنی، از داخل ذهن می‌رویَد. شاخ سِدره یا درخت سِدره از فضای گشوده‌شده می‌رویَد. می‌گوید این دوتا را باید از هم تشخیص بدهی، گرچه هر‌ دو الآن ای جوان، سبز هستند. درست است؟ و این آیهٔ قرآن را می‌دانید، بارها خواندیم:

«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ. فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.»
«و زنش هيزم‌كش است. و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ لَهَب (۱۱۱)، آیات ۴ و ۵)

به‌طور‌ کلی تشبیه این است که بُولَهَب و زنش، زنش ذهنش است، زن ما ذهن ما است و بولهب هم خودمان هستیم به‌عنوان وجود و اگر از جنس اَلَست نیستیم، دراین‌صورت ذهن ما مشغول خرابکاری است، مشغول هیزم‌کِشی است و گردنمان هم با طناب‌های همانیدگی بسته‌ شده. این‌ها را دیگر امروز هم خواندیم.

اصلِ آن شاخ‌ است هفتم آسمان
اصلِ این شاخ‌ است از نار و دُخان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۱)

نار:‌ آتش
دُخان: دود


هست مانندا به صورت پیشِ حس
که غلط‌بین است چشم و کیشِ حس
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۰۲)

کیش: دین، آیین، روش


خواهش می‌کنم به این «غلط‌بین» هم توجه کنید که می‌گوید چشم و گوشِ حس یعنی من‌ذهنی غلط‌بین است. ما به‌صورت من‌ذهنی همیشه غلط می‌بینیم، ولی نمی‌فهمیم غلط می‌بینیم.

«اصل» یعنی ریشه. ریشهٔ درخت حضور ما در آسمان هفتم است، ولی ریشهٔ این یکی در آتش و یعنی درد و دود است، دود همانیدگی و درد همانیدگی. پس دوتا درخت هست الآن، هر دو سبز هستند، اگر شما فضا را باز کرده باشید، این درخت حضور شما، فضای گشوده‌شده ریشه‌اش می‌گوید در آسمان هفتم است و ریشهٔ این یکی در درد و دود ذهن است.

اما این دوتا شبیه هم هستند، «هست مانندا به صورت» به‌ظاهر وقتی با ذهن نگاه می‌کنیم هر دو را یک جور می‌بینیم، به هم شبیه هستند ما نمی‌توانیم تشخیص بدهیم. «که غلط‌بین است چشم و کیشِ حس» که حس یعنی همین من‌ذهنی. بنابراین چشم من‌ذهنی و دید من‌ذهنی همیشه غلط می‌بیند.

حالا اگر شما بخواهید واقعاً درست ببینید، هیچ چاره‌ای ندارید جز این‌که با توجه به ابیاتی که می‌خوانیم و تکرار آن‌ها، اجازه بدهید این مرکز شما باز بشود.

🔟1️⃣8️⃣ ۵۱ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 12:39


نعمتِ حق را به جان و عقل دِهْ
نه به طبعِ پُر زَحیرِ پُر گِرِه
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۲)

طَبع: خوی، سرشت، نهاد. در اینجا کنایه از من‌ذهنی
زَحیر: دل‌پیچه، اسهال


بار کن پیکارِ غم را بر تنت
بر دل و جان کم نِه آن جان‌کَندنت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۳)

پیکار: جنگ، نَبَرد


بر سرِ عیسی نهاده تَنگِ بار
خر سِکیزه می‌زند در مرغزار
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۴)

سِکیزه: جُفتَک
مَرغزار: سبزه‌زار


«نعمتِ حق را به جان و عقل دِهْ» یعنی آن چیزی که از آن‌ور می‌آید، خداوند به شما می‌دهد، این را تبدیل به جان و عقل کن. «جان و عقل»، «جان»، جانِ فضای گشوده‌شده است، جان اصلی شماست، «عقل» هم عقل کل است، تبدیل به جان و عقل کن. نه بدهی به من‌ذهنی، طبع یعنی من‌ذهنی، طبع یا من‌ذهنی پردرد، زَحیر، درد و گره‌های همانیدگی. همین الآن نشان دادم به شما.

«نعمتِ حق را به جان و عقل دِهْ»، «نه به طبعِ» یعنی من‌ذهنیِ «پُر زَحیرِ پُر گِرِه». «بار کن پیکارِ غم را بر تنت»، تنت یعنی من‌ذهنی‌ات. شما به این من‌ذهنی هیچ چیزی نده، بگذار درد بکشد. می‌خواهد غیبت کند، جلویش را بگیر، بگو نمی‌گذارم حرف بزنی. می‌خواهد حسادت کند، جلویش را بگیر. می‌خواهد خشمگین بشود، انتقام بگیرد، ذوق انتقام گرفتن را لَه‌لَه می‌زند، نگذار، محرومش کن. درست است؟

«بار کن پیکارِ غم را بر تنت» و این جان کندن را به جان اصلی‌ات کم نِه، «کم نِه» یعنی نَنِه. جان اصلی‌ات را به جان کندن مشغول نکن، ولی مردم لِنگهٔ بار را گذاشتند سوی جان اصلی‌شان، اَلَستشان، اما خرشان را ول کردند، من‌ذهنی‌شان را، جفتک می‌اندازد در مرغزار. یعنی من‌ذهنی‌شان را بدون ناظر گذاشتند نشسته‌اند این‌جا زانوی غم بغل کردند. نه، این فشار را به من‌ذهنی‌ات بیاور، به حرفش گوش نده، هرچه که می‌گوید گوش نده. می‌بینید که این درد می‌کشد. وقتی درد می‌کشد یعنی شما دارید کیف می‌کنید.

اگر او بخواهد جفتک بیندازد یعنی شما آزاد شدید؟ چون هر کاری دلش می‌خواهد می‌کند، هر مسئله‌ای دلش می‌خواهد درست می‌کند، هر مانعی درست می‌کند، با هر کسی دشمن می‌شود، هر دردی دلش می‌خواهد ایجاد می‌کند، هر کارافزایی را می‌خواهد ایجاد می‌کند، نعمت حق را می‌گذارد دهن دردهای مختلفش با زیاد کردن درد. نگذارید این کار را بکند. پس:

سُرمه را در گوش کردن شرط نیست
کارِ دل را جُستن از تن شرط نیست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۵)

گر دلی، رُو ناز کن، خواری مَکَش
ور تنی، شِکّر مَنوش و، زَهر چَش
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۶)

زَهر، تن را نافِع است و، قند بَد
تن همان بهتر که باشد بی‌مَدَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۷)

نافِع: مفید و سودمند


یک کسی برای این‌که چشم‌هایش بینا بشود، بهتر ببیند، سرمه را به گوشش می‌کند. این درست نیست. چشم ما، چشم عدم ما می‌خواهد بینا بشود، بعد آن موقع غذا را می‌دهی به دردهای من‌ذهنی. مردم این کار را می‌کنند. برحسب من‌ذهنی و سبب‌سازی عمل می‌کنند تا از نظر معنوی پیشرفت کنند.

«سُرمه را در گوش کردن شرط نیست» و شما نمی‌توانید کار دل اصلی که فضای گشوده‌شده است، از تن یعنی من‌ذهنی بخواهید. زندگی‌تان را بدهید به تن یعنی من‌ذهنی هدر بدهد، زیر پا له کند، بعد فکر می‌کنید که کار دل را خواهد کرد، کار فضای گشوده‌شده خواهد کرد.

حالا می‌گوید اگر دل هستی، اگر فضا را باز کردی، مرکزت عدم است، برو به همهٔ موجودات جهان ناز کن، فخر بفروش و خواری مَکَش، خودت را ذلیل نکن. اما اگر من‌ذهنی هستی و من‌ذهنی‌ات را تغذیه می‌کنی دراین‌صورت شیرینی برای تو حرام است، شادی حرام است، برو زهر بچش.

خب با این بیت ما می‌توانیم خودمان را بسنجیم. زهر، سختی دادن به من‌ذهنی نافع است و شیرینی دادن به آن، یعنی به حرفش گوش کردن و حرف‌هایش را انجام دادن، تمام تقاضاهای من‌ذهنی‌ام را من برآورده کنم، قند به آن می‌دهم، این برایش بد است. زهر ولی برای تن، سخت گرفتن، پرهیز، به حرفش گوش نکردن، این نافع است، قند بد است و من‌ذهنی بهتر است که بی‌مدد باشد.

هیچ‌کس نباید به من‌ذهنی خودش کمک کند، از هیچ‌جا نباید کمک بگیرد تا بی‌مدد باشد، خشک بشود از بین برود. هیچ‌چیز من‌ذهنی را، هیچ دردی را ما نباید تغذیه کنیم، تشویق کنیم یا خودمان را به‌خاطر کارهای من‌ذهنی تشویق کنیم، افتخار کنیم.

هر موقع دیدیم من‌ذهنی‌مان کار کرد، باید به خودمان بیاییم، حَزم کنیم، برگردیم، اشتباهمان را ببینیم که تنم را تغذیه کردم. تنم را تغذیه کردم حتماً ضررش را خواهم دید. می‌بینید که این واضح است، این‌ها اصلاً معنی کردن نمی‌خواهد.

🔟1️⃣8️⃣ ۵۰ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:51


برنامه شماره ۱۰۱۸ گنج حضور
فایل تصویری - بخش‌ سوم

https://t.me/GanjeHozourMessages

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:51


برنامه شماره ۱۰۱۸ گنج حضور
فایل صوتی - بخش‌ سوم

https://t.me/GanjeHozourMessages

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:50


💠💠💠پایان بخش دوم💠💠💠

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:50


حُکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط
که بگویید از طریقِ انبساط
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰)

بِساط: هر چیزِ گستردنی مانند فرش و سفره


شما هم مثل فرشتگان بگویید نمی‌دانم، علم من‌ذهنی علم نیست، تو به من علم بده الآن از طریق فضای گشوده‌شده که من به صنع دست بزنم، به من عقل بده، من عقل ندارم الآن، عقل من‌ذهنی عقل نیست. این هم که آیهٔ قرآن است:

«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»
«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى، دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»
🌴(قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۳۲)

توجه کنید این فضای گشوده‌شده، مرکز عدم حالت فرشتگی ما است، همین‌که فضا گشوده بشود ما متوجه می‌شویم که غیر از دانشی که خداوند به ما در این لحظه می‌دهد ما دانش دیگری نداریم، ولی ما الآن نمی‌دانیم با من‌ذهنی، ما فکر می‌کنیم این دانش ذهنی ما واقعاً دانش است.

دَمِ او جان دَهَدَت، رُو ز نَفَخْتُ بپذیر
کارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۳۴۴)

نَفَخْتُ: دمیدم.


این بیت هم برای این مثلث می‌خوانیم [شکل ‌۱۷ (مثلث فضاگشایی)] که کار ما همیشه با قضا و کُن‌فَکان است. زندگی تصمیم می‌گیرد در این لحظه، قضاوت ما صفر می‌شود، قضاوت من‌ذهنی صفر می‌شود، زندگی قضاوت می‌کند و او می‌گوید بشو و می‌شود از طریق فضای گشوده‌شده. «دَمِ او جان دَهَدَت»، یعنی دَم او که این لحظه می‌آید از فضای گشوده‌شده، برو از آیۀ نَفَخْتُ بپذیر. «کارِ او»، او می‌گوید بشو و می‌شود، کار او این‌طوری انجام می‌شود، نه موقوف سبب‌سازی ذهن ما.

اما توی این غزل صحبت جذبه هست، این مثلث هم به شما نشان بدهم [شکل۷ (مثلث ستایش با مرکز همانیدگی‌ها)] این مثلث درست است. شما وقتی مرکز را عدم می‌کنید [شکل‌۸ (مثلث ستایش با مرکز عدم)]، خداوند را ستایش می‌کنید، عنایت او چون مرکز عدم دارید به شما می‌رسد و او شما را جذب می‌کند. عنایت یعنی توجه ایزدی در این لحظه، عنایت او لحظه‌به‌لحظه برقرار است.

وقتی مرکز ما همانیده است، یک ابری هست به ما که نمی‌تواند ما عنایت او را استفاده کنیم و چون یک عایق است مرکز ما نمی‌تواند بِکِشد ما را. ستایش ما هم ستایش خداوند نیست. پس اگر ما بیاییم فضا را باز کنیم، می‌بینیم که خداوند را می‌آوریم مرکزمان به‌جای جسم‌ها، عنایت او مؤثر است، جذبۀ او هم به‌کار می‌افتد و ما کشیده می‌شویم می‌رویم.

🔟1️⃣8️⃣ ۲۶ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:50


ز ناسپاسیِ ما بسته است روزنِ دل
خدایْ گفت که انسان لِربِّه لَکَنود
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۹۱۴)

پس از ناسپاسی ما که قدر ابزار فضاگشایی و وصل شدن مجدد به زندگی را نمی‌دانیم و این‌ قدر را نمی‌دانیم در این لحظه که ما می‌توانیم به خِرد کل وصل بشویم، درنتیجه می‌رویم از عقل من‌ذهنی استفاده می‌کنیم، این ناسپاسی است. پس شکر این است که شما در این لحظه فضاگشایی کنید و از عقل کل استفاده کنید، خداوند را بیاورید مرکزتان، این شکر است.

پس از بی‌شکری، از استفاده از عقل من‌ذهنی پرهیز می‌کنید، از عجله پرهیز می‌کنید، از آوردن چیزها به مرکز پرهیز می‌کنید، پس شکر و صبر دارید و عمل واهمانش. دارید چه می‌شوید؟ این دروغ‌ها را راست می‌کنید، الآن می‌بینید شاه عشق وفا دارد، شام پُردردتان دارد صبح می‌شود، برای عشق یواش‌یواش این فضا باز می‌شود، من‌ذهنی دارد کوچک‌تر می‌شود، دارد می‌میرد، جسمتان فنا دارد می‌شود، دارید یواش‌یواش بقا را تجربه می‌کنید بقای واقعی را.

و همین‌طور این شکل [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] را شما می‌دانید حقیقت وجودی انسان است. وقتی آن شکل را داخل یک مستطیل بگذارید خواهید دید که یک ضلع مستطیل پذیرش اتفاق این لحظه هست. اگر فضاگشایی کنید، پس این لحظه را با پذیرش شروع می‌کنید و یواش‌یواش شادی بی‌سبب از اعماق وجود شما می‌جوشد می‌آید بالا و آفریننده می‌شوید. همین‌طور فضا گشوده می‌شود و این سیکل (چرخه :cycle) سازنده ادامه دارد و این دروغ‌ها همه راست می‌شود. درست است؟ و:

حُکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط
که بگویید از طریقِ انبساط
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰)

بِساط: هر چیزِ گستردنی مانند فرش و سفره


این شعر را همیشه می‌خوانیم ما که خداوند به ما گفته که فقط از طریق فضاگشایی با من می‌توانید تماس بگیرید، فقط بیان ما از طریق فضاگشایی می‌تواند باشد، انبساط. و همین‌طور این مثلث را به شما نشان می‌دهم [شکل ‌۱۷ (مثلث فضاگشایی)] که یک ضلعش فضاگشایی است، یک ضلعش «نمی‌دانم» است، یک ضلعش قضا و کُن‌ْفَکان است.

اگر فضا را باز کنید، مرکز عدم بشود، خواهید دید که فضا را باز کردید، یک‌دفعه متوجه شدید که آن می‌دانم‌های من‌ذهنی به درد نمی‌خورد و وقتی «می‌دانمِ» من‌ذهنی و سبب‌سازی از بین می‌رود، فضا باز می‌شود، خداوند فکر می‌کند و او می‌گوید بشو و می‌شود.

حُکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط
که بگویید از طریقِ انبساط
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰)

بِساط: هر چیزِ گستردنی مانند فرش و سفره


این فضاگشایی است.

چون ملایک گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰)

«مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.»

پس مانند فرشتگان بگو در این لحظه نمی‌دانم تا از فضای گشوده‌شده خداوند به شما علم بدهد. درست است؟ این هم برای نمی‌دانم بود. پس برای فضاگشایی شما این بیت را خواندید:

🔟1️⃣8️⃣ ۲۵ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:49


کرده حقْ ناموس را صد من حَدید
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۰)

حَدید: آهن


شما الآن به این مثلث هم نگاه کنید [شکل‌۶ (مثلث واهمانش)]، این مثلث مثلث واهمانش است، یعنی شما در این لحظه اگر واقعاً این درک عمیق را داشته باشید که آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد مهم نیست، مرکزتان عدم می‌شود، فضا باز می‌شود، آن چیز نمی‌آید مرکزتان. دوباره می‌گویم، اگر شما خوب بدانید که آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد پس از یک مدت تکرار، آن چیزی که ذهن نشان می‌دهد، این وضعیت‌ها و این‌ها شوخی هستند و جِدِّ جِد این فضای گشوده‌شده است، این سه بیت را بخوانید که الآن خواندم من «باطن او جِدِّ جِد ظاهر او بازی‌ای» که مرتب تکرار می‌کنیم، بالاخره شما عادت می‌کنید یا یاد می‌گیرید که آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد بازی است. اگر این اتفاق بیفتد، این نمی‌آید مرکز شما، اگر مرکز شما نیاید، به‌جایش چه می‌نشیند؟ هیچ‌چیز، همین عدم است، آن باز می‌شود. اگر باز هم نیاید، آن وضعیت بعدی هم نیاید، وضعیت بعدی هم نیاید، خوب یاد گرفته باشید که ذهنم بازی‌ها را نشان می‌دهد و این بازی زندگی است، ماجرا است، و این‌ها را خداوند می‌کند، این‌ها را می‌کند که من فضاگشایی کنم.

ننگرم کس را وگر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹)

مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن


یعنی به کسی یا چیزی نگاه نمی‌کنم، یعنی چیزی را نمی‌آورم مرکزم، اگر هم نگاه کنم، نمی‌آورم مرکزم، بلکه بهانه‌ای است که تو را ببینم، یعنی فضاگشایی کنم. هرچه را که می‌بینم بهانه‌ای است که فضاگشایی کنم، تو را ببینم.

ننگرم کس را وگر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹)

مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن


عاشق صُنع تواَم در شُکر و صبر
عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گبر؟
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰)

شُکر و صبر: در این‌جا کنایه از نعمت و بلا است.
گَبر: کافر
صُنع: آفرینش
مصنوع: آفریده، مخلوق


یعنی وضعم خراب باشد، درست باشد، وضع بیرونی‌، شکر و صبر، من عاشق صنع تو هستم، یعنی هرچه که در این لحظه ذهنم نشان داد بهانه‌ای بود که تو را ببینم، یعنی تو را بیاورم مرکزم، فضا را باز کنم، پس عاشق صنع تو هستم، وضع بیرونی‌ام خراب است یا خوب است، مهم نیست، «عاشق صُنع تواَم در شُکر و صبر»، «عاشقِ مصنوع»، یعنی چیز ساخته‌شده که ذهن نشان می‌دهد، یادمان باشد ذهن چیز ساخته‌شده را نشان می‌دهد، «کِی باشم چو گبر؟» مانند کافر، مانند من‌ذهنی.

عاشق صُنعِ خدا بافَر بُوَد
عاشقِ مصنوعِ او کافر بُوَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۱)

صُنع: آفرینش
مصنوع: آفریده، مخلوق
فَر: شکوهِ ایزدی


عاشق فضاگشایی و به صنع دست زدن، فرِّ ایزدی دارد، هرچه خلق می‌کند بی‌درد است در بیرون، انعکاس مرکزش در بیرون عالی است، زیبا است، بی‌درد است، اما عاشق مصنوع او که ذهنش نشان می‌دهد این آدم کافر است. کافر یعنی زندگی را می‌پوشاند، به وصل نمی‌رسد. امروز گفتم تا ما به وصل نرسیم کارمان درست نمی‌شود.

پس بنابراین شما الآن این دروغ را دارید درست می‌کنید «گویند: شاهِ عشق ندارد وفا، دروغ»، شاه عشق وفا دارد، الآن من فضا را باز می‌کنم شاه عشق را می‌آورم مرکزم. من فهمیدم من وفا نداشتم، چون برحسب همانیدگی‌ها می‌دیدم.

«گویند: صبح نَبْوَد شامِ تو را، دروغ»، نه، شام من که پُر از درد است صبح خواهد داشت. الآن دارد صبح شروع می‌شود، فضا دارد باز می‌شود، من دارم شکر می‌کنم. شکر یعنی استفاده از نعمت فضاگشایی، از ابزار فضاگشایی که خداوند به من داده‌، صبر هم می‌دانم که این با عجلۀ من‌ذهنی نمی‌شود، باید زمان قضا و کُن‌ْفَکان رعایت بشود. پرهیز دارم می‌کنم از عجله، به‌هیچ‌وجه چیزی را نمی‌آورم مرکزم. شکر می‌کنم، هر لحظه فضاگشایی می‌کنم. زندگی گفته از من استفاده کن، من را بیاور به مرکزت، این بزرگ‌ترین ابزار تو است، وصل بشو به من. من شکر این را می‌کنم، نه شکر آن چیزهایی که زندگی به من داده‌‌است.

بعضی‌ها می‌گویند، این هم خوب است، شکرِ قدرِ سلامتی‌ام را می‌دانم، قدر پولم را می‌دانم، فلان‌ و این‌ها، این‌ها را به من داده، این درست، ولی مادر شکرها این است که شما بگویید که در این لحظه من می‌توانم وصل بشوم، این را به من داده. توجه می‌کنید؟ این را می‌گوید که انسان ناشکر است، معنی‌اش این است دیگر، درست است؟

🔟1️⃣8️⃣ ۲۴ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:48


اما همین باعث می‌شود که ما پندار کمال پیدا کنیم [شکل‌۱۶ (مثلث پندار کمال)]. یک مثلثی هست به‌نام مثلث پندار کمال یا مثلث ناموس که قاعده‌اش پندار کمال است، یک ضلعش ناموس است، یک ضلعش درد است و دراثر افسانۀ من‌ذهنی ما پندار کمال پیدا می‌کنیم، پندار کمال فکر می‌کنیم ما کامل هستیم، هیچ ایرادی نداریم.

این شکلی که افسانهٔ من‌ذهنی است [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] که درواقع زندگی را تبدیل به مانع می‌کند و به درد می‌کند، یک چنین شخصی یک پندار کمال از خودش دارد که پندار است، یعنی در تصوراتش کامل است، هیچ ایرادی ندارد. گفتم یکی از خاصیت‌های بسیار خطرناکش قلاووزی بقیۀ مردم است، یعنی خودش خرابکار است، مردم را می‌خواهد ببَرد به خرابکاری. و:

علّتی بتّر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو، ای ذودَلال
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۴)

ذودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه


مولانا می‌گوید ای من‌ذهنی که پر از عشوه و فریب هستی، مرضی بدتر از پندار کمال در جان تو نیست. درست‌ است؟ اما یک چنین پندار کمالی همراه با درد هم هست که می‌گوید:

در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ
گرچه جو صافی نماید مر تو را
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۹)

فَتیٰ: جوان، جوان‌مرد


زیر ظاهر آرام من‌ذهنی، شما هم ممکن است یکی از آن‌ها باشید، دردهای زیادی هست که با مختصر تلنگر بالا می‌آید. اگر در شما دردها بالا می‌آیند، ولی ظاهرتان آرام است، بدانید که یک همچون مثلثی [شکل‌۱۶ (مثلث پندار کمال)] در شما هست.

پس بنابراین پندار کمال قاعده‌اش است، یک ضلعش درد است، یک ضلعش هم ناموس است که ناموس حیثیت بدلی من‌ذهنی است. ما در من‌ذهنی نه‌تنها پندار کمال داریم و درد داریم، یک حیثیت بدلی هم داریم که فوراً چیزها به ما برمی‌خورد:

کرده حقْ ناموس را صد من حَدید
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۰)

حَدید: آهن


بنابراین «کرده حقْ ناموس را صد من حَدید»، حدید یعنی آهن، «ای بسی بسته به بندِ ناپدید». و این ناموس که من خَم نمی‌شوم، آبرویم می‌رود، مردم می‌فهمند، من الآن بیایم بگویم پنجاه سالم است، پنجاه سال اشتباه کردم، مردم چه می‌گویند، آبرویم می‌رود؛ این آبرو آبرو نیست، این ناموس است و شما می‌دانید که این یک بندِ پنهان است که ما را اسیر کرده، شما آزاد بشوید، بگویید آقا نمی‌دانم، بلد نیستم. هیچ اشکالی ندارد، تازه مردم خوششان هم می‌آید.

شما اگر واقعاً بگویید بلد نیستم، به‌ شرط این‌که از روی ریا نباشد، از روی صداقت باشد که واقعاً بلد نیستم. واقعاً ما بلد نیستیم، آن کسی که بلد است می‌دانید از طریق قضا و کُنْ‌فَکان و فضای گشوده‌شده عمل می‌کند و این ناموس می‌تواند یک‌ بند بسیار بزرگی در دست و پای مردم باشد که می‌گفت «در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد»، حرکت را از ما می‌گیرد.

شما می‌بینید مثلاً ما عارمان می‌آید برویم به کلاس یکی. خب من که شصت سالم است، حالا بروم به کلاس یک آدمی که چهل سالش است بنشینم، یعنی چه آخر؟ من با این درجۀ دکترا یا مثلاً این سابقۀ کار و فلان، من بروم حالا تازه مولانا بخوانم؟ مردم می‌گویند یعنی تو بلد نبودی؟ الآن باید از مولانا یاد بگیری؟ این ناموس است.

بله، اگر تو درد ایجاد می‌کنی، اگر رفتار درستی با خانواده‌ات نداری، با مردم نداری، بر ضد خودت عمل می‌کنی، درد می‌سازی، رَیْبُ‌الْمَنُون داری، بدنت مریض شده، می‌بینید که شما در مسیر خرابکاری هستی، من‌ذهنی دارد زندگی تو را می‌بلعد، بله باید روی خودت کار کنی و اقرار کنی که درس زندگی را یاد نگرفتی.

توجه کنید درس دانشگاهی، ده‌تا دکترا هم بگیری، این اصلاً مربوط به زندگی نیست. شما یک دکترای ریاضی بگیر، فیزیک بگیر، نمی‌دانم مکانیک بگیر، ساختمان هم بگیر، پنج‌ شش‌تا دکترا را بزن دیوار، بگو من آقا این‌ها را گرفته‌ام. این‌ها اصلاً ربطی به زندگی ندارد، ربط به مواد بیرونی دارد، ربط به ذهن دارد. شما باید فضاگشایی و وصل مجدد به زندگی را یاد بگیرید.

یعنی من‌ذهنی حتی در جوانی ما پرفسور هم باشیم، بهترین دانشمند ریاضی جهان هم باشیم، می‌تواند در سی چهل‌سالگی ما را بکشد، مطمئن باشید، یعنی جلوی سازندگی ما را بگیرد. یک کسی که می‌تواند سازنده باشد واقعاً، یک کسی خلاق است، این باید بماند مثلاً تا صد سال به جهان کمک کند، خلاق زندگی. ببینید زندگی از طریق مولانا چقدر کار کرده، حالا آن موقع بهداشت و این‌ها نبوده. خب یک کسی که می‌تواند وصل بشود و از آن‌ور اطلاعات بیاورد باید علم زندگی را هم بداند که سالم بماند، وگرنه از این‌ور من‌ذهنی خفه‌اش می‌کند دیگر. پس:

🔟1️⃣8️⃣ ۲۳ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:47


اما اجازه بدهید یک چندتا چیز را که ما مرتب از آن استفاده می‌کنیم این‌جا به شما توضیح بدهم. یکی این شکل مثلث همانش [شکل‌۵ (مثلث همانش)] است.

گویند: شاهِ عشق ندارد وفا، دروغ
گویند: صبح نَبْوَد شامِ تو را، دروغ
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۲۹۹)

این مثلثی که می‌بینید، می‌بینید که قاعده‌اش همانیدگی با چیزهای آفل است، گذرا است، همان نقطه‌چین‌ها و دو ضلعش یکی‌اش مقاومت است، یکی‌اش قضاوت است. مقاومت یک تعریفش این است که آن نقطه‌چین‌ها که به ذهنتان می‌آید برای شما مهم است، مقاومت، و درنتیجه می‌آیند مرکز شما. قضاوت هم خوبی یا بدی آن‌هاست که دارند زیاد می‌شوند اگر خوب است و اگر کم می‌شوند، بد است.

می‌بینید که سیستم من‌ذهنی خیلی ساده است و متوجه شدنش خیلی ساده است و به‌ این‌ ترتیب از گذر کردن از آن نقطه‌چین‌ها یک تصویر ذهنی به‌وجود می‌آید که در زمان مجازی است. زمان مجازی خودش را به‌صورت گذشته و آینده به ما نشان می‌دهد. هر کسی که در گذشته و آینده است حتماً زمان مجازی است. به‌ این‌ ترتیب ما یک داستان درست می‌کنیم برای زندگی خودمان که داستان محرومیت ماست در گذشته و این‌ها باید در آینده به ثمر برسند.

این سیستم من‌ذهنی هست. می‌بینید عقل و حس امنیت و هدایت و قدرت را از همانیدگی‌ها می‌گیرد، دائماً یا درگذشته است یا در آینده، هشیاری جسمی دارد، در زمان مجازی است و این یک چنین شخصی اصلاً حضور را، هشیاری نظر را، خدا را نمی‌شناسد. پس شما اگر همانیدگی‌ها را مهم می‌دانید، در این لحظه آن‌ها می‌آیند به مرکزتان، به سبب‌سازی مشغول می‌شوید.

شما می‌دانید هر کدام از این نقطه‌چین‌ها یک حادث هستند، مربوط به یک وضعیتی یا یک چیزی در بیرون هستند که ذهنتان این‌ها را ساخته. این‌ها یک چیز ازلی‌ ابدی نیستند، این‌ها آفلند. پس بر‌اساس چیزهای آفل یا گذرا من‌ذهنی‌تان درست‌شده، دروغین است و چیزهای دروغ باور دارد.

می‌بینید که یک چنین باشنده‌ای که اسمش من‌ذهنی شما است، براساس آفلین درست‌ شده، خودش بی‌وفاست، چون دائماً تغییر می‌کند، می‌بینید که حالش هم تغییر می‌کند. شما به‌عنوان من‌ذهنی می‌بینید هی کوچک و بزرگ می‌شوید. یکی از شما تعریف می‌کند بزرگ می‌شوید، یکی ناسزا می‌گوید یا توهین می‌کند کوچک می‌شوید.

این یک چیز مجازی است، مجازی‌ است و در زمان مجازی است و فدای آفلین شُدید شما، فدای بی‌وفایان شُدید، یعنی آن نقطه‌چین‌ها، شما خودتان وفا ندارید، فکر می‌کنید خداوند ندارد. شاهِ، یعنی شما هم جزو آن‌هایی می‌شوید که می‌گویید که خداوند وفا ندارد.

و عرض کردم یکی از خاصیت‌های بدِ این، این است که نه‌تنها خودش راه را نمی‌داند، می‌خواهد تازه رهبر و قلاووز بقیه هم بشود و همین‌طور که در چند بیت گذشته خواندیم که خرّوب است، بسیار خراب‌کننده است و شامِ پردرد ما را می‌سازد.

فهمیدن یک چنین چیزی خیلی آسان است با این شکل [شکل‌۵ (مثلث همانش)]. بدانید و بفهمید و از این‌جا شروع کنید که چیزهایی که ذهنم نشان می‌دهد برای من، مولانا گفت که این‌ها بی‌اهمیت هستند. ظاهر او بازی است، این‌ها ظاهر است بازی، و باطن همین فضای گشوده‌شده است.

الآن بگوییم فضای گشوده‌شده در اطراف این‌ها جِدِّ جِد است و این‌ها که ذهنم نشان می‌دهد و من هم مقاومت می‌کنم، می‌آورم به مرکزم این‌ها بازی است. هیچ بازی‌ای نباید شما را خشمگین کند، از کوره درببَرد. درست است؟

این هم اگر بخواهید یک همچو چیزی را بکُشید، مردم می‌گویند که چرا می‌کُشی، برای‌ این‌که اگر این‌طوری زندگی نکنی، یک همچو منی فنا بشود، دیگر باقی نمی‌ماند که، باید رفتار‌های این را شما بروز بدهی تا معلوم بشود که هستی فعلاً. ولی می‌دانیم که این دروغ است.

این افسانهٔ من‌ذهنی است [شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)]. گفتیم اگر آن حالت را ادامه بدهیم ما، ما زندگی را تبدیل می‌کنیم، به‌اصطلاح آن مستطیل را در نظر بگیرید که همانش با چیزهای گذرا سبب می‌شود که ما زندگی را تبدیل به مانع کنیم، مسئله بکنیم و دشمن بکنیم.

این شکل نشان می‌دهد، این افسانهٔ من‌ذهنی است، این افسانۀ من‌ذهنی یک توهم بزرگ است که مردم افتاده‌اند. بنابراین در این افسانۀ من‌ذهنی جمعْ ما را مجبور کرده به دروغ‌ها باور کنیم که خداوند وفا ندارد، این شب ما، شب ذهن سَحر ندارد، تمام نمی‌شود، دردسازی ما تمام نمی‌شود. این هم دروغ است، تمام می‌شود اگر ما فضاگشایی کنیم، اگر مولانا بخوانیم.

برای عشقْ ما این من‌ذهنی را خواهیم کُشت، کوچک خواهیم کرد و جسم ما یعنی همین من‌ذهنی فنا بشود، تازه ما به بقا می‌رسیم، تا زمانی که این هست ما بقا نداریم، این بقا نیست، این من‌ذهنی واقعاً بقای واقعی ما نیست، بلکه یک ابزار شکنجۀ ماست.

🔟1️⃣8️⃣ ۲۲ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:46


شکل ‌۱۷ (مثلث فضاگشایی)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:46


شکل‌۱۶ (مثلث پندار کمال)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:46


شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:45


شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:45


شکل‌۸ (مثلث ستایش با مرکز عدم)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:45


شکل۷ (مثلث ستایش با مرکز همانیدگی‌ها)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:44


شکل‌۶ (مثلث واهمانش)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:42


شکل‌۵ (مثلث همانش)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:42


اگر بتوانیم با فضا‌گشایی و درک این‌که این همانیدگی‌ها مهم نیستند، چیز‌هایی که ذهنم نشان می‌دهد مهم نیستند، پای خودتان را از دست یکی‌یکی از این همانیدگی‌ها بکشید بیرون، دردهایتان را بیندازید، شناسایی کنید، بگویید این‌ها را من برای چه حمل می‌کنم؟ این‌ها مال گذشته است، اشتباه کردم که رنجیدم. آن‌ موقع گِل خشک می‌شود مثل آب. اگر خورشید بیفتد روی گِل، آب می‌پرد می‌رود، گِل هم خشک می‌شود دیگر، ولی گِل همانیدگی‌های شما خشک می‌شود، شما مستقل و آزاد می‌شوید.

حالا می‌گوید این فرآیند که شما از گِل آب را می‌کشید شبیه چیست؟ شما «نُقل و شرابِ ناب» را دارید جذب می‌کنید، یعنی رفته‌رفته شاد می‌شوید، شاد می‌شوید، شاد می‌شوید، شاد می‌شوید، آرام می‌شوید. توجه می‌کنید؟ هم صنع پیدا می‌کنید، هم انعکاس این مرکزتان در بیرون سازندگی است، زیبا است، بی‌درد است. جذب می‌کنید این شراب ناب را.

پس این شراب ما و زندگی ما در همانیدگی‌ها است، ما این‌ها را جذب می‌کنیم، به آن زنده می‌شویم. درست است؟ پس این‌جا هست که شما باید من‌ذهنی را بگذارید کنار و تصورات آن را و دروغ‌های آن را بیندازید دور و درست عمل کنید. اگر بیت‌ها را بخوانید، خودتان راه را می‌توانید پیدا کنید.

هم‌چنین هر شهوتی اندر جهان
خواه مال و خواه جاه و خواه نان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷)
هریکی زین‌ها تو را مستی کند
چون نیابی آن، خُمارت می‌زند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۸)

این خُمارِ غم دلیلِ آن شده‌ست
که بدآن مفقودْ مستیّ‌ات بُده‌ست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹)

هر چیزی که در مرکزتان بیاید این نیروی جاذبه دارد، شما می‌روید به سمتش و نیروی جاذبه‌اش هم خیلی شدید است و از جنس آن می‌شویم ما، این شهوت است. حرص هم درواقع زیاد کردن آن است. «هم‌چنین هر شهوتی»، نیروی جاذبۀ هر همانیدگی در جهان، می‌خواهد مال باشد، می‌خواهد یک منصب، یک مقامی باشد یا یک چیز خوردنی باشد، اگر شما از این‌ها شیره بکشید و انرژی این‌ها شما را مست کند، اگر این‌ها را نیابی، غمگین می‌شوی.

این خمار خیلی لفظ جالبی است. خمار همین بی‌حالی، حال‌گرفتگی، بی‌حوصلگی من‌ذهنی است. درست مثل این‌که یک کسی مست می‌شود، مثلاً چه می‌دانم دوتا لیوان باید شراب بخورد مست بشود، توی انگشتانه یک‌ خرده شراب داده‌اند، این دیگر مست نشده و حالش گرفته‌ شده.

ما هم چون شراب زندگی به ما نرسیده، ما خمار هستیم به‌طور کلی در ذهن. اصلاً ذهن فضای خماری است. ما به آن شراب مست که از طرف زندگی می‌آید احتیاج داریم. حالا یک خوشی مصنوعی داشتیم در ذهن که از یک کسی مثلاً که در مرکزمان بود شیره می‌کشیدیم یا از مالمان، به پولمان نگاه می‌کردیم افتخار می‌کردیم، الآن پول ما رفته، آن شخص هم رفته و الآن خمارش مانده.

می‌گوید اگر کسی من‌ذهنی دارد، در من‌ذهنی حالش گرفته‌ شده، این باید بداند از چیزهایی زندگی می‌خواسته و می‌گرفته که آن‌ها الآن مفقود شدند، ولی آثارش که این بی‌حالی است مانده‌است.

پس همهٔ من‌های ذهنی که داد و فریاد می‌کنند که این‌همه ظلم به ما شده، من حالم خراب است، این‌ها باید بدانند که از همانیدگی‌ها که الآن مفقود شده‌اند شیره می‌کشیده‌اند، نه از خداوند. خودِ این نشان می‌دهد که چقدر راه را اشتباه آمده‌اند. خب، اشتباهشان را می‌توانند درست کنند.

🔟1️⃣8️⃣ ۲۱ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:40


شما به‌صورت حضور ناظر الآن به ذهنتان نگاه می‌کنید. یک موقعی هم این بدن می‌ریزد. آیا شما هم می‌ریزید؟ نه، شما باقی می‌مانید. شما نمی‌ریزید. کسانی از مرگ می‌ترسند که به‌صورت جوهر روی خودشان قائم نشدند. کسی به بی‌نهایت خدا و ابدیت او زنده شده، البته هر چقدر هم که زنده بشویم به او نمی‌رسیم ما، این راه بی‌نهایت است، می‌دانید. درست است؟

ولی خب ما از بین نمی‌رویم. می‌خواهم فقط بگویم که شما آیا فرق بین جوهر و عَرَض را فهمیدید؟ عَرَض هر چیز فرعی است که به ما چسبیده و یک روزی می‌افتد. عرض کردم مثل بدنم، مثل فکرهایم. مثلاً «در» اصل است، «رنگش» عَرَض است. درست است؟ هر چیزی که اصل است، آن اصل است، ولی اگر یک چیز فرعی به آن اضافه شده، آن عَرَض است، اگر نباشد، باشد نباشد مسئله‌ای نیست.
اجازه بدهید این چند بیت هم بخوانم. نُه بیت برایتان می‌خوانم. گرچه که این‌ها را خیلی خواندیم، ولی این نُه بیت بسیار مهم هستند. حتی این نُه بیت را شما بخوانید، پس از یک مدتی شاید همین نُه بیت برای شما کافی باشد.

در بیت اول ما می‌دانیم که خداوند رحمت دارد و دریای رحمت است. به او می‌گوییم که ما را بکش ببر و می‌گوید که من تو را جذب می‌کنم به‌‌شرط این‌که لاف نزنی، ادعا نکنی که تو هیچ چیزی‌ات نیست و آب خوش هستی. یعنی اگر ما ادعای من‌ذهنی را کنار بگذاریم، خداوند ما را جذب می‌کند می‌برد. این سه بیت اول است. درست است؟

سه بیت دوم که خواهم خواند به شما می‌گوید که بله، آب گِل یعنی هشیاریِ در همانیدگی می‌خواهد به‌سوی دریا برود، ولی گِل گرفته پای او را می‌کشد. اگر بتواند با فضاگشایی پایش را از گل رها کند، هم مثل داستان سُنقر، او آزاد می‌شود از گِل، از همانیدگی‌ها و گِلش خشک می‌شود.

سه بیت آخر می‌گوید که اگر شما حالتان گرفته ‌هست، بدانید به‌خاطر همانیدگی‌هایی است که از آن‌ها شیره می‌کشیدید و الآن آن‌ها نیستند. پس شما از همانیدگی‌ها زندگی می‌گرفتید. این نه بیت خیلی مهم است. خب شما این‌ها را هِی تکرار کنید، تکرار کنید، تکرار کنید ببینید که چقدر به شما کمک می‌کند.

آبِ ما محبوسِ گِل مانده‌ست، هین
بحرِ رحمت، جذب کن ما را ز طین
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۱)

طین: گِل


بحر گوید: من تو را در خود کَشَم
لیک می‌لافی که من آب خَوشم
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۲)

لافِ تو محروم می‌دارد تو را
ترکِ آن پنداشت کن، در من درآ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۳)

طین یعنی گِل، می‌دانید. ای خدا، ای زندگی، این هشیاری من محبوسِ گِل همانیدگی‌هایم است. تو که بحرِ رحمت هستی، الآن ببینید ما ذهناً می‌دانیم خداوند بحرِ رحمت است، ما را از این گِل جذب کن، بِبَر پیش خودت، با خودت یکی کن.

و زندگی که بحر رحمت است به شما می‌گوید: «من تو را در خود کَشَم»، جذب می‌کنم، اما تو ادعا می‌کنی که من در من‌ذهنی آب خوش هستم. این ادعای تو تو را محروم می‌کند از کشش من، از لطف من، از عنایت من، نه این‌که من بی‌وفا هستم. تو این پنداشت غلط را، دروغین را بینداز دور، بیا در من. درست است؟ این سه بیت. سه بیت بعدی:

آبِ گِل خواهد که در دریا رَوَد
گِل گرفته پایِ آب و می‌کَشَد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۴)

گر رهانَد پایِ خود از دستِ گِل
گِل بمانَد خشک و او شد مستقل
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۵)

آن کشیدن چیست از گِل آب را؟
جذبِ تو نُقل و شرابِ ناب را
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۶)

می‌توانست بگوید شرابِ خام را. ناب یعنی صاف‌شده، توجه می‌کنید؟ صاف، صاف یعنی از همانیدگی‌ها گرفته‌شده، شراب صاف. آب گِل یعنی هشیاری اصلی ما، اَلَست ما می‌خواهد، مولع در نماز است، می‌خواهد برود وصل شود، می‌خواهد برود به دریا، دریا یعنی خداوند، دریای رحمت.

«آبِ گِل خواهد که در دریا رَوَد»، گِل گرفته پایِ او را می‌کشد. شما به‌عنوان هشیاری می‌خواهید از ذهن، از دست همانید‌گی‌ها در‌بروید بروید دریا، همانیدگی‌ها گرفتند پای شما را می‌کشند. چرا؟ هنوز همانیده هستید.

🔟1️⃣8️⃣ ۲۰ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:39


پس سنقر که همین، کسی که اگر نمی‌داند، آن یک امیر هست و یک صبحی فکر می‌کند که باید برود حمام خودش را شست‌وشو بدهد و بنابراین یعنی شما به‌عنوان یک انسان من‌ذهنی، بالاخره درد این‌قدر زیاد می‌شود که می‌گویید من باید این‌ها را شست‌وشو بدهم. در آن موقع اصلتان را بیدار می‌کنید، اصل بیدار می‌شود. اَلَست بیدار می‌شود و اَلَست، اصل ما بسیار ولع دارد در وصل شدن، درنتیجه فضا را باز می‌کند می‌رود توی مسجد و به امیر می‌گوید ای امیر من، ای بنده‌نواز تو همان دکان من‌ذهنی را فعلاً اداره کن و صبر کن آن‌جا. من بروم توی مسجد و آن‌جا بگویم که من از جنس خدا هستم و بی‌نظیرم. و سنقر می‌رود آن‌جا می‌گوید من بی‌نظیرم، من بی‌نظیرم، من بی‌نظیرم، مقایسه نمی‌کنم. و حتی وقتی جمع خارج می‌شوند، امام و قوم خارج می‌شوند، آن‌ها نفوذ نمی‌توانند بکنند که سُنقر را خارج کنند. درست است؟ و «لَمْ يَكُنْ» می‌دانید که این‌جا است:

«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ.»
«و نه هیچ‌کس مثل و مانند و همتای اوست.»
🌴(قرآن کریم، سورۀ اخلاص (۱۱۲)، آیۀ ۴)

درنتیجه بیرون نمی‌آید، تا نزدیک ظهر آن‌جا می‌ماند. اگر شعر‌هایش این‌جا باشد، بله:

چون امام و قوم بیرون آمدند
از نماز و وِردها فارغ شدند
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۱)

سُنقر آن‌جا ماند تا نزدیکِ چاشت
میرْ سُنقُر را زمانی چشم داشت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۲)

چاشت: ظهر، میانهٔ روز


پس بنابراین اصل شما که همان سُنقر است در مسجد می‌ماند، در فضای گشوده‌شده و نگاه نمی‌کند به این‌که امام یا آن صاحب‌منصب بزرگ، بالا، چکار کرد و قومِ دنبال او هم چکار کردند، چون این‌ها ممکن است که واقعاً پنج بار وصل می‌شدند، رفتند بیرون. درست است؟ و «از نماز و وِردها فارغ شدند»، آن‌هایی که هِی موقتاً وصل می‌شوند، بعد می‌روند ذهن.

پس شما به‌عنوان سُنقر در فضای گشوده‌شده می‌مانید تا ظهر تا آفتاب درونتان بیاید بالا و میر هم، امیر شما هم بیرون منتظر است توی دکان. وقتی آفتابتان آمد بالا، تمام زندگی‌تان از این همانیدگی‌ها بیرون کشیده‌ شد، شما به بی‌نهایت خداوند زنده شدید. آن میر هم در آن‌جا بیرون در دکان خشک شد، دکان هم تعطیل شد، دکان ذهن، تمام شد رفت. و شما می‌دانید:

جوهر آن باشد که قایم با خود است
آن عَرَض باشد که فرعِ او شده‌ست
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۸)

پس وصل می‌شویم. عرض می‌کنم، پس الآن صحبت چه بود؟ که ما اصلاً به دیگران نگاه نمی‌کنیم، باید وصل بشویم، وصل از طریق فضاگشایی است. فضاگشایی مستلزم این هست که شما بدانید آن چیزی که ذهنم نشان می‌دهد در این لحظه مهم نیست و بازی است. همیشه هم این سه بیت را می‌خوانید که می‌گوید:

یار در آخرزمان کرد طَرَب‌ساز‌‌‌ی‌ای
باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازی‌ای

جملۀ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت
تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازی‌ای
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۱۳)

«یار در آخرزمان کرد طَرَب‌سازی‌ای»، «باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او»، یعنی آن‌ چیزی که ذهن نشان می‌دهد، «بازی‌ای». «جملۀ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت»، «تا نکُند هان و هان، جهلِ تو»، یعنی من‌ذهنی تو، «طنّازی‌ای».

در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد
کز حرکت یافت عشق سِرِّ سَراندازی‌ای
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۳۰۱۳)

فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن


یعنی هِی باید حرکت کنی، فضاگشایی کنی. فضا بسته می‌شود، فضاگشایی کنی، حرکت کنی، برای این‌که آب روان منجمد نمی‌شود، یخ نمی‌زند و عاشق از حرکت سِرِّ انداختن سَر من‌ذهنی را پیدا کرده. درست است؟ پس وصل شدیم و فضا باز شد، جوهر ما قائم روی خودش شد. درست است؟

و آن عَرَض یعنی من‌ذهنی است که فرعِ ما است. فضا باز می‌شود، ناظر می‌شوید. فضا باز می‌شود، ناظر می‌شوید، ناظر ذهنتان می‌شوید تا بالاخره همهٔ همانیدگی‌های شما آن زندگی سرمایه‌گذاری‌شده را به شما پس می‌دهند، شما وسیع می‌شوید، به‌صورت خورشید می‌آیید بالا. به‌صورت جوهر اصلی‌تان، اَلَستتان، روی خودتان قائم می‌شوید و می‌گویید که این عَرَض من است، من‌ذهنی عَرَض است، من جوهر هستم. جوهر باید قائم به‌ روی خودش باشد. «قایم با خود است» یعنی قائم به خود است.

عَرَض هم که می‌دانید یعنی چه؟ عَرَض یک چیز فرعی است. ما جوهر هستیم، ما اَلَست هستیم. این بدن ما چیست؟ عَرَض است، تمام فکر‌های ما عرض است. موقعی که ما می‌میریم هر‌چه می‌ریزد، نمی‌ماند عَرَض است. هر چیز آفل عَرَض است. توجه می‌کنید؟ تمام حادث‌ها، هرچه فکر می‌سازد عرض است، فرع ما است، یعنی اصل ما جوهر است.

🔟1️⃣8️⃣ ۱۹ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

21 Nov, 03:39


و دارد می‌گوید که آن خماری که سرِ ما هست، ما انسان‌ها، این خمار چیست؟ تا ما به او وصل نشویم، این غم و غصهٔ من‌ذهنی خواهد ماند. این با پنج بار نماز خواندن درست نمی‌شود، نه با پنج بار نماز خواندن درست می‌شود، نه با پانصد هزار. یعنی پانصد هزار بار هم در روز ما به او وصل بشویم و دوباره جدا بشویم، وصل بشویم، جدا بشویم، باز هم درست نمی‌شود. باید وصل باقی بمانیم، برای همین می‌گوید که این‌که به‌اصطلاح حدیث که می‌گوید همدیگر را کمتر ببینیم تا دلمان تنگ بشود، این در مورد صادقان و عاشقان جور درنمی‌آید. بله این حدیث به‌نظرم اگر باشد این‌جا.

نیست زُر غِبّاً وظیفۀ ماهیان
زآن‌که بی‌دریا ندارند اُنسِ جان
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۷۲)

پس بنابراین انسان‌های عاشق و صادق که همیشه از جنس راستی هستند نه دروغین، این‌ها مشمول این حدیث نمی‌شوند که کمتر ببینیم تا دلمان بیشتر تنگ بشود. این جوان‌های عاشق و معشوق، دختران و پسران می‌گویند، مخصوصاً دخترها، هفته‌ای یک بار ببینیم دلمان تنگ بشود، اگر بخواهیم هر روز ببینیم که دیگر هم دیگر سیر می‌شویم و این‌ها، دلمان تنگ نمی‌شود. می‌گوید این وظیفهٔ ماهیان نیست، ماهیان توی خشکی نمی‌توانند بمانند، همه‌اش باید توی دریا باشند. ما هم مثل ماهی هستیم، بدون دریا جان نداریم ما، جان ما با ما نیست. ماهی اگر در دریا نباشد جان ندارد که، دائماً این‌ور آن‌ور خودش را پرت می‌کند به دریا برسد. عاشقان و صادقان هم همین‌طور هستند. درست است؟ این هم فهمیدیم. بله این است، حدیث این است:

«یٰا اَبٰا هُرَیرَةَ زُرْغِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً.»
«ای ابوهریره (دوستانت) را یک روز در میان (گاه‌گاه) دیدار کن تا علاقه‌ات نسبت‌به ایشان افزایش یابد.»
🌴(حدیث)

یعنی به کسی می‌گوید حضرت رسول که کمتر ببین تا دلت تنگ بشود. می‌گوید این قاعده در مورد عاشقان و صادقان و ماهیان اصلاً صادق نیست، ما باید وصل بشویم. حالا منظور من از خواندن این‌ها، این چند بیت این است که شما بدانید که باید وصل بشوید.

شما توجه کنید به این، می‌گوید: «نه به پنج، آرام گیرد آن خُمار»، خُمار همین بی‌حالی و سستی و بی‌حوصلگی انسان است که هِی هرچه که می‌خواهد به‌دست می‌آورد، نگاه می‌کند می‌بیند آن چیزهایی که می‌خواسته دارد، همسر دارد، بچه دارد، خانه دارد، اگر زن است، طلا و جواهر و این‌ها دارد، مهمانی می‌رود، دوست دارد و همه‌چیز دارد دیگر، ولی حوصله ندارد، حال ندارد، شادی ندارد. آن خمار، خمار جدایی است. «نه به پنج، آرام گیرد»، نه به پنج بار وصل شدن به خدا آرام می‌گیرد، نه پانصد هزار، پانصد هزار معنی کثرت می‌دهد، یعنی شما نگویید که صد بار، دویست بار، سیصد بار، من هر روز فضاگشایی می‌کنم، بقیه‌اش توی ذهن هستم. این درست‌ در نخواهد آمد. شما برای این‌که به آن منظور اصلی برسید، هیچ موقع نباید از او جدا بشوید. باید همیشه فضاگشایی کنید و فضا باز بشود و همیشه فضا باز بماند و به او وصل باشید. این‌ها را مولانا می‌گوید، شما دیگر خودتان می‌دانید. الآن فهمیدید آن دروغ‌ها چه بلایی سر ما آورده. دروغ‌ها را سبک زندگیِ جمع جا انداخته.

خلاصه، و در ضمن در داستان سنقر ما می‌خوانیم:

بود سُنقر سخت مولِع در نماز
گفت: ای میرِ من، ای بنده‌نواز
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۵۹)

تو بر این دکّان زمانی صبر کن
تا گزارم فرض و خوانم لَمْ یَکُنْ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۶۰)

مولِع: حریص، آزمند، مشتاق
فرض: واجب، ضروری، لازم


اصل ما که از جنس خداست، بسیار ولع دارد در وصل شدن. یعنی ما به‌عنوان امتداد خدا اگر یک خُرده فضا باز بشود، یک بار تجربه کنیم زندگی را، وحدت را، ما به من‌ذهنی‌مان مثل سنقر می‌گوییم که، اولاً می‌بینیم که چقدر علاقه داریم به‌سوی زندگی برویم، علاقه نداریم برویم به‌سوی همانیدن با دنیا و درد کشیدن، این شام را درست کردن. این زندگی من‌ذهنی و دردهایش به ما تحمیل شده و مولانا با کلمهٔ «گویند» می‌خواهد به شما بگوید که این را جمع و اشتباه جمع به فرد تحمیل کرده. حالا شما به‌عنوان فرد، شما از زیر این بار بیایید بیرون. بگویید من به حرف جمع گوش نمی‌دهم، به حرف مولانا گوش می‌دهم، جمع اشتباه می‌کند. همه در حال قضاوت و انتقاد و ایرادگیری و دعوا و مقاومت و کبر و غرور و من از تو بهترم و قاطی شدن با ماجراهای مردم و بیهوده و اصلاً حزم ندارند که به من چه مربوط است، من باید از کنار مسائل رد بشوم، همه می‌خواهند درد ایجاد کنند، مسئله ایجاد کنند، من نمی‌خواهم، من دنبال بزرگان می‌روم.

🔟1️⃣8️⃣ ۱۸ 🔟1️⃣8️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

16 Nov, 11:17


گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour pinned «با سلام و احوال‌پرسی، برنامهٔ گنج حضور امروز را با غزل شمارهٔ ۴۰۷ از دیوان شمس مولانا شروع می‌کنم. چشمِ پُرنور که مستِ نظرِ جانان‌ است ماه از او چشم گرفته‌ست و فلک لرزان است 🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۴۰۷) «چشمِ پُرنور» یعنی چشمی که به‌وسیلهٔ همانیدگی‌ها نمی‌بیند،…»

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:43


فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۱۷ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:40


فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۱۷ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:35


فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۱۷ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:34


فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۱۷ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:18


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:17


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

10 Nov, 11:17


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Nov, 12:11


https://t.me/GanjeHozorTeleText/12703

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Nov, 12:00


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۷ (روزهای سه‌شنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Nov, 12:00


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۷ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

07 Nov, 11:59


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۷ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

03 Nov, 11:00


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

03 Nov, 11:00


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

03 Nov, 10:59


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۷ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

01 Nov, 02:09


فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۷ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

01 Nov, 02:07


فایل‌PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۷ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 20:25


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۷ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 20:24


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۷ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 20:24


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۷ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 16:35


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۷
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 16:30


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۷

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 16:30


فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۷

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 15:57


✓بخش سوم

- در ادامهٔ ابیاتی جهت روشن شدن معنای بیت اول، ابیاتی از داستان «سنقر و امیر» در دفتر ششم از ما می‌خواهد که خود را ارزیابی کنیم که آیا میر یا من‌ در من‌ذهنی به‌اندازه ٔکافی درد کشیده و خرابکاری کرده‌ام که بگویم موقع رفتن به گرمابه است و خودم هم که نمی‌توانم آلودگی‌هایم را بشویم و‌ ماه شوم، پس باید سُنقرم را بیدار کنم؟ آیا با صدای بلند اَلَستم را بیدار کرده‌ام که سرت را بلند کن تا دوبه‌دو به‌سمت ماه شدن و زیبا شدن برویم؟

- تفسیر دوباره مابقی ابیات غزل، به‌همراه بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان، و ابیاتی جهت تفهیم هر یک از این ابیات؛ از جمله:

- جهت باز شدن معنای بیت سوم غزل، ابیات اساسی ۳۳۱۶ تا ۳۳۲۳ دفتر چهارم که امید است حفظ باشیم می‌گوید ما نباید حرف بزنیم و بلند شویم، بلکه به‌عنوان «منتظرِ باز شدن فضای درون»، بهتر است گوش بدهیم. دلیل حرف زدن این است که تقریباً همهٔ ما شهوت یاد دادن داریم تا دیگران را عوض کنیم. پس از این با خود بگوییم که من می‌خواهم چیزها را به خودم یاد بدهم نه به دیگران، و این خِسَّت نیست.

- و باز در تشریح همان بیت سوم غزل، ابیات کلیدی ۳۵۱۷ تا ۳۵۲۰ دفتر دوم که باید حفظ کنیم و هر روز بخوانیم، می‌گوید ما دائماً باید به خدا وصل باشیم و فضا گشوده باشد تا او از طریق ما فکر و عمل کند. حتی یک بار هم با ذهنمان حرف نزنیم و سبب‌سازی نکنیم. اگر با ذهن فکر کردیم و این اتصال شکسته شد، باید بتازیم تا این را بشوییم وگرنه نمی‌توانیم وصل شویم. چقدر این مطلب مهم و دقیق است!

- در تشریح بیت هفتم غزل، ابیات ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴ دفتر اول می‌گوید عنایات خداوند در این اوقاتی که من‌ذهنی هم به‌صورت فردی و هم جمعی زیاد کار می‌کند، بیشتر می‌آید، پس ما هم باید گوش و تمرکزمان را بگذاریم تا این فضا باز شود و دمِ خداوند بیاید و ما را جان‌دار کند. در ابتدا می‌توانیم این برکات زنده‌کننده را از یک بزرگی بگیریم.

- در بیان روشن‌تری برای بیت هشتم غزل:

- براساس ابیات ۲۲۵۹ تا ۲۲۶۳ دفتر ششم ما طالب گنج خداوند هستیم درحالی‌که گنج خودمان هستیم، بنابراین باید هر لحظه خودمان به خودمان سجده کنیم. و این زمانی ممکن می‌شود که ما حضور ناظر یا آینه شویم و خودمان خودمان شویم، درنتیجه دیگر از جنس من‌ذهنی نمی‌شویم.

- ابیات ۱۰۰۸ تا ۱۰۱۷ دفتر پنجم بیان می‌کند ما که گولِ دنیا را خورده بودیم، دوباره با فضاگشایی و توجه به صحبت‌های بزرگان، از نو شروع کردیم به جنگِ مقدس یعنی جنگی که ما را به خدا زنده می‌کند، و اسیران دنیا و من‌ذهنی دوباره پیروز شدند.

- با توجه به ابیات ۴۳۳ تا ۴۴۵ دفتر پنجم، تقریباً همهٔ انسان‌ها دسته‌دسته از حرص و با عجلهٔ من‌ذهنی از آتشِ واهمانش گریزانند، و می‌روند به‌سوی آبی که از همانیدگی‌ها می‌آید. بنابراین از درِ همانیدگی‌ها و درد وارد می‌شوند، من‌ذهنی می‌سازند و دوباره از درد سر درمی‌آورند.

✓ بخش چهارم

- ابیاتی جهت بیان بهتر یا بهتر فهمیدن ابیات قبلی:

- ابیات ۱۷۴۳ تا ۱۷۵۹ دفتر پنجم به حدیث و آیهٔ قرآن اشاره می‌کند و مربوط است به این‌که اگر ما از همانیدگی‌ها غذا بگیریم و از فضای گشوده‌شده و زندگی غذا نگیریم، چقدر وضع وخیم و اوضاع ناگوار می‌شود.

- مجموعه ابیات و تک‌بیت‌های «غذا و راه‌های آسمان» و پرهیز از غذای همانیدگی‌ها و دنیا

- با ابیات ۳۷۹۴ تا ۳۷۹۸ دفتر اول می‌توانیم خود را ارزیابی کنیم که آیا من کاهی هستم که هر باد حادثه بیاید من را می‌بَرَد و به هر چیزی واکنش نشان می‌دهم؟ یا از آن‌ها غذا نمی‌گیرم و کوه هستم؟

در این مجموعه بیت ۳۷۹۷ دفتر اول را می‌توانیم هر روز بخوانیم و با خود بگوییم من کوه هستم و حوادث کاه و بازی هستند، بنابراین تکان نمی‌خورم. ولی اگر از طرف خدا پیغام بیاید، من درمقابل باد زندگی مثل کاه حرکت می‌کنم و اصلاً مقاومت نمی‌کنم.

- در ادامهٔ مثنویِ قبل از دفتر پنجم، ابیات ۱۷۶۰ تا ۱۷۷۱ تحت عنوان «جوابِ آن مُغَفَّل که گفته است که: خوش بودی این جهان اگر مرگ نبودی وخوش بودی مُلک دنیا اگر زوالش نبودی وَ عَلیٰ هٰذِهِ الْوتیرةِ مِنَ الْفُشارات» بیان می‌کند انسان مانند خرمن گندمی است که آمده من‌ذهنی به‌وجود آورده، اگر این را نکوبی و از توی آن گندم حضور را بیرون نیاوری یعنی زنده شدن به خداوند را نبینی، چه فایده‌ای دارد؟

❇️2️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 15:54


خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۱۷ گنج حضور

موضوع کلی برنامه ۱۰۱۷:

«چشم پرنور» چشمی‌ست که به‌وسیلهٔ همانیدگی‌ها نمی‌بیند بلکه کاملاً با نور نظر می‌بیند، یعنی با همان هشیاری‌ای که خدا با آن می‌بیند. با همین هشیاری می‌توان خدا را هم دید؛ درنتیجه چنین چشمی مست خداست.

انسانی که مانند ماه زیبا شده یعنی همهٔ خصوصیات خداگونگی ازجمله حس امنیت، نور هدایت، قدرت و سلامتی را دارد، زنده به عشق است و می‌تواند دست به صُنع و طرب بزند، چشمش را از چشمی که قبلاً پرنور شده مانند مولانا گرفته‌است. همچنین انسانی که ماه شده فلکش یعنی تمام اجزای بدن و سیستمش به‌وسیلهٔ همان نیرویی که تمام کائنات را می‌گرداند، اداره می‌شود.

✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌همراه بررسی چهار دایره‌، و تفسیر بیت سوم غزل

- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه بیت اول و دوم غزل اصلی

- بررسی مثلث پندار کمال به‌همراه ابیات مربوط‌به این شکل

- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی به‌همراه دو بیت اول غزل

- ابیاتی جهت باز شدن سه بیت اول غزل که این ابیاتِ تکمیلی کمک به درک کل غزل هم می‌کنند:

- مجموعه ابیات «شیطان» که در این قسمت مولانا خیلی صریح می‌گوید که من‌ذهنی ما با شیطان یکی است؛ از جمله:

- ابیات ۳۱۹۶ تا ۳۱۹۹ دفتر سوم که هرچقدر بخوانیم کم است، می‌گویند وقتی فضا را باز می‌کنیم دارای خاصیت خدایی و نور قابل اعتماد می‌شویم. از طرفی هم شیطان و هم من‌ذهنی‌‌مان دشمن ماست، پس باید بسیار محتاطانه به من‌ذهنی‌مان نگاه کنیم و اصلاً آن را دست‌کم نگیریم، چون ما در ابتدا زیر سلطهٔ او هستیم و دید او را داریم.

✓بخش دوم

- ادامه و اتمام ابیات «نفس و شیطان»

- مجموعه ابیات «قرین»

تا ببینیم مولانا چقدر هشدار می‌دهد که مراقب قرین‌هایی همچون سوشال مدیا (رسانۀ اجتماعی :social media) که درحال پخش درد هستند باشیم، چون ارتعاش آن‌ها باعث می‌شود نتوانیم اثر نور بزرگان را دریافت کنیم و به آموزه‌های آن‌ها کامل عمل کنیم.

- مجموعه ابیات تمرکز روی خود و عدم تمرکز روی دیگران
- ابیات ۳۸۳۷ تا ۳۸۴۱ دفتر ششم سرّ حدیث نبوی‌ را بیان می‌کند که شما پس از مُردن به من‌ذهنی، تازه زندگی و چیزهای باارزش را پیدا می‌کنید. البته بدون عنایت زندگی نمی‌توانیم نسبت‌به من‌ذهنی بمیریم؛ بنابراین باید مطمئن باشیم که هرلحظه با عدم کردن مرکز و از جنس خدا شدن عنایت او را دریافت می‌کنیم.

- ابیات ۳۴۵۵ تا ۳۴۶۰ دفتر دوم خیلی مهم هستند تا با خود بگوییم من کامل نیستم و نباید تنها بروم، باید با مولانا بروم، اصلاً حرف نمی‌زنم و گوش خواهم بود تا خداوند از طریق من حرف بزند، اگر هم حرف بزنم فقط از بزرگان سؤال می‌کنم.

- ابیات ۳۶۵۰ تا ۳۶۵۳ دفتر ششم ابزارهایی هستند که با تکرار واقعاً به ما کمک می‌کنند، چون متوجه می‌شویم اگر من در ذهن بروم و اقامت کنم، به بدبختی ابدی می‌افتم، بنابراین واجب است که پرهیز کنم از رفتن به ذهن، یعنی آوردن چیزهای ذهنی به مرکزم، باید بشناسم که این‌ها بازی هستند.

- تفسیر مابقی ابیات (چهارم تا هشتم) غزل

- چهار بیت اول غزل حاوی چهار قانون یا اصل و معیار سنجش خود می‌باشد که عبارتند از:

۱- من می‌خواهم مانند ماه زیبا باشم، پس باید چشمم را از چشم پرنوری چون مولانا بگیرم.

۲- قبلهٔ من انرژی و معنویتِ چنین غزل یا ابیات بزرگان است.

۳- سرم را باید به کف پای بزرگی چون مولانا بنهم و با من‌ذهنی صفر کاملاً تسلیم شوم.

۴- موقع ارتعاش او در این لحظه یعنی با تأمل و خواندن چنین غزلی، من هم مرتعش شوم و اثر بپذیرم. اگر اثر نمی‌پذیرم هنوز زیر اثر من‌ذهنی هستم.

- و چهار بیت دوم غزل، حاوی چهار عمل است:

۱- «دل به‌جا دار» یعنی دل و توجهم را ثابت نگه دارم و نگذارم چیزی توجهم بدزدد.

۲- «دست بردار ز سینه»، فضای درونم می‌خواهد باز شود، بنابراین منقبض نشم و مقاومت نکنم، و بگذارم باز شود.

۳- «جمله را آب درانداز»، گِل همانیدگی‌ها را در آب این لحظه بیندازم تا خاک آن جدا شود و آب آن به من اضافه شود تا گسترده‌تر شوم.

۴- «سر برآور» از یک جای دیگری غیر از ذهن، از فضای گشوده‌شده.
باید مرتب غزل را تکرار کنیم و این «قوانین و اعمال» را تمرین کنیم.

- تفسیر دوباره بیت اول غزل، به‌همراه بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان، و ابیاتی جهت تفهیم این بیت


❇️1️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 12:53


💠💠💠پایان بخش چهارم💠💠💠

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 12:53


ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خُدعه‌سرا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۵)

هیچ مُرده نیست پُرحسرت ز مرگ
حسرتش آنست کِش کم بود برگ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۶)

ورنه از چاهی به صحرا اوفتاد
در میانِ دولت و عیش و گشاد
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۷)

زین مقامِ ماتم و ننگین‌مُناخ
نَقل افتادش به صحرایِ فراخ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۸)

ننگین‌مُناخ: جایی که به ننگ آلوده است.
فراخ: وسیع


این اصطلاح «ننگین‌مُناخ» هم خیلی جالب است، یعنی این جای، مُناخ می‌دانید جایی که این گاو و گوسفند را نگه می‌دارند. این ننگین است که ما در ذهن زندگی می‌کنیم، این واقعاً فضای ذهن است. هم فضای ماتم است، غصه و غم است، هم واقعاً برای بشر بسیار ننگین است که با این‌همه لطفی که خداوند به او داشته، آمده یک همچون جایی درست کرده. می‌گوید «هیچ مُرده نیست پُرحسرت ز مرگ»، اگر کسی بمیرد از این حسرت نمی‌خورد که چرا مرده، ولی حسرتش از این است که چرا این برگ و نوا را که همین فضا‌گشایی و حضور بود و عشق‌ورزی بود، کم کرده.

و البته شما ببینید وقتی ما سنّمان می‌رود بالا، می‌رسد به حوالی هشتاد و این‌ها، اصلاً این خودکار به آدم دست می‌دهد که اِ من می‌توانستم مثلاً فلان موقع به کسی خوبی کنم نکردم، ظلم کردم، حقش را ندادم، چرا این کار را کردم؟ یعنی یواش‌یواش به این فکر می‌افتد که این کار، اصلاً لزومی به دانش معنوی هم نیست، خود‌به‌خود این فکر می‌آید که من فلان موقع می‌توانستم به یکی کمک کنم موفق بشود، یک کاری کردم شکست بخورد. این چه کاری بود؟ این‌ها همه برگ است. من می‌توانستم عشق‌ورزی کنم، خوبی کنم، یک خدمتی بکنم، نکردم.

هیچ مُرده نیست پُرحسرت ز مرگ
حسرتش آنست کِش کم بود برگ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۶)

ورنه از یک چاهی درآمد به صحرا افتاد، این «صحرا» مثبت است، یعنی یک جای وسیع افتاد که می‌تواند پا بشود برود، چاه که نمی‌تواند تکان بخورد که. «در میانِ دولت و عیش و گشاد»، هر دو مرگ این‌طوری است، یعنی هم مرگ ما نسبت‌به من‌ذهنی، هم حتی مرگ جسمی. البته ما چون با ذهن زندگی می‌کنیم، هر کسی می‌میرد از این جهان می‌رود، می‌گوییم بدبخت شد، بیچاره مُرد ها! واقعاً بدبخت شد، چرا مُرد؟ چرا؟

ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خُدعه‌سرا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۵)

می‌نشینیم زارزار گریه می‌کنیم، از مرگ خودمان هم می‌ترسیم. چرا؟ با دید عدم نمی‌بینیم، با دید جسم می‌بینیم. ما خودمان را فانی می‌دانیم، درست است؟

حالا «هیچ مُرده نیست پُرحسرت ز مرگ»، «حسرتش آنست کِش کم بود»، که اورا کم بود «برگ»، برگ هم معنی کردیم. ورنه از چاهی بیرون آمد، به صحرا افتاد و در میان دولت و عیش و گشاد از این وضعیت ماتم و جایی که واقعاً تنگ است و پر از غصه است و برای انسان باعث شرمندگی است، نَقل کرد افتاد به صحرای گشاد، صحرای فراخ، وسیع.
ننگین‌مُناخ پس جایی که به ننگ آلوده است. فراخ: وسیع.

مَقْعَدِ صِدقی نه ایوانِ دروغ
باده‌ٔ خاصی، نه مستی‌ای ز دوغ
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۹)

مَقعدِ صدق و جَلیسش حق شده
رَسته زین آب و گِلِ آتشکده
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۷۰)

ور نکردی زندگانیِّ مُنیر
یک دو دَم مانده‌ست، مردانه بمیر
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۷۱)

مَقعَد: جایگاه
جَلیس: هم‌نشین
مُنیر: درخشان


مَقعَد یعنی جایگاه. جَلیس: همنشین. مُنیر: درخشان. پس انسان جایگاه صدق است، راستی است، نه ایوان من‌ذهنی که دروغ است، نیامده دروغین ببیند، برعکس ببیند. چرا برعکس می‌بینیم؟ برای این‌که همانیدگی‌ها در مرکزمان است. دیدن بر‌حسب همانیدگی‌ها ایوان دروغ است.

بزرگ کنم، «مَقْعَدِ صدقی نه ایوان دروغ»، «بادهٔ خاصی» ما بادهٔ خاص می‌خوریم که از طرف زندگی می‌آید نه دوغ، آن شربتی که از همانیدگی‌ها می‌آید، «بادهٔ خاصی، نه مستی‌ای ز دوغ».

پس ما جایگاه صدق هستیم در‌حالی‌که همنشین خداوند شدیم. فضا را باز می‌کنیم همنشین خداوند می‌شویم، جایگاه راستی می‌شویم و از این آب و گِل رها می‌شویم، آب و گِلی که پر از درد است.

پس ما در ذهن در یک آتشکده هستیم، یعنی یک دردکده هستیم و پر از آب و گِل همانیدگی هستیم. پس باید جایگاه صدق بشویم با خداوند پس از فضاگشایی همنشین بشویم و از این آب و گِل و دردها راحت بشویم.

حالا به ما می‌گوید تا حالا اگر نکردی «زندگانی مُنیر»، منیر یعنی درخشان، پُرنور. جلیس: همنشین. «ور نکردی زندگانیِّ مُنیر»، «یک دو دَم»، یک دو دَم، «مانده‌ست، مردانه بمیر». خیلی نمانده، شاید حرفش به بنده است. «ور نکردی زندگانیِ مُنیر»، یکی دوتا مانده، یعنی زندگی خیلی کم مانده، حالا واقعاً مردانه بمیر، مردانه بمیر نسبت‌به من‌ذهنی.

🔟1️⃣7️⃣ ۵۰ 🔟1️⃣7️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

31 Oct, 12:52


یعنی ما ذهن ایجاد کنیم، من‌ذهنی ایجاد کنیم، با درد زندگی کنیم، با هم نزاع کنیم بعد همین‌طوری بخوریم و تولیدِمثل کنیم، این چه فایده دارد؟ پس برای همین می‌گوید:

خِرمنی بودی به دشت افراشته
مُهْمَل و ناکوفته بگذاشته
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۲)

مُهمَل: بیهوده


بیهوده یعنی، مُهمَل یعنی بیهوده. بیهوده و نکوبیده بگذاریم خرمن آن‌جا بماند.

مرگ را تو زندگی پنداشتی
تخم را در شوره خاکی کاشتی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۳)

عقلِ کاذب هست خود معکوس‌بین
زندگی را مرگ بیند ای غَبین
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۴)

ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خُدعه‌سرا
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۵)

غَبین: آدمِ سست‌رأی
خُدعه‌سرا: نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا


خُدعه‌سرا یعنی این دنیا، نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا. غَبین: آدمِ سست‌رأی.

ما زندگی در من‌ذهنی را که شبیه مرگ است، زندگی پنداشتیم، فکر می‌کنیم زندگی است. شما چه؟ شما زندگی در ذهن با من‌ذهنی را که مولانا می‌گوید مرگ است، زندگی می‌دانید؟

شما همانیدگی‌ها را به‌دست بیاورید و زیاد هم بکنید، همین که مثنوی قبل بود که گفت چه می‌شود، اگر زیاد کنی چه می‌شود اگر کم باشد چه می‌شود. این را شما که شبیه مرگ است، زندگی می‌دانید؟ نه، این زندگی نیست. و هر روز تخم زندگی را یعنی زندگی را تبدیل به مانع می‌کنیم، مسئله می‌کنیم، تبدیل به درد می‌کنیم، تبدیل به دشمن می‌کنیم.
بادام پوک می‌کاریم. تخم را در خاک شوره می‌کاریم، یعنی با من‌ذهنی شما نگاه کنید ما هر کاری می‌کنیم به شکست می‌انجامد.

چرا ما در خانواده این‌قدر مسئله داریم؟ چرا بحران داریم؟ چرا این‌قدر دعوا هست؟ اصلاً ما با هم چرا دعوا می‌کنیم؟ چرا دو نفر باید اختلاف داشته باشند؟ برای این‌که تخم زندگی را در خاک شوره می‌کارند، برای این‌که حرفی که می‌زنند با من‌ذهنی حرف می‌زنند، عملی که می‌کنند با من‌ذهنی عمل می‌کنند، برای این‌که مرگ را که در همان زندگی ذهنی هست، زندگی می‌پندارند. قدرت‌نمایی را، کنترل را، تحقیر را، توهین را، این‌ها را زندگی می‌پندارند. یکی کوچک بشود شما زندگی کردید دیگر، نه! یکی شکست بخورد شما بیایید بالا، شما زندگی کردید، نه این زندگی نیست، مرگ است. علی‌الاُصول ما الآن مرگ را زندگی می‌پنداریم. می‌بینید من‌ذهنی چه‌جور زندگی برای ما درست کرده هم به‌طور فردی هم به‌طور جمعی.

مرگ را تو زندگی پنداشتی
تخم را در شوره خاکی کاشتی
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۳)

«عقل کاذب هست خود معکوس‌بین»، عقل کاذب یعنی عقل من‌ذهنی، عقل جزوی خودش معکوس‌بین است، همه‌چیز را عکس می‌بیند. «زندگی را مرگ‌ بیند ای غَبین»، یعنی فضا‌گشایی و زندگی کردن با عقل خدا را، عقل کل را، این را مرگ می‌داند. درست است؟ بعد از خدا می‌خواهد، یعنی همه‌مان می‌خواهیم، «ای خدا بنمای تو هر چیز را»، آن‌طوری به ما نشان بده که هست در این سرای فریب.

پس همین‌که همانیده می‌شویم با چیزها، ما برعکس می‌بینیم. خب این مطلب خیلی مهم است شما بدانید، آن‌طوری که الآن شما با من‌ذهنی می‌بینید و این‌همه غم و غصه ایجاد می‌کنید و ناراحتید، نگرانید، خوابتان نمی‌برد، اصلاً آن‌طوری نیست! معکوس‌بین هستید شما.

عقل من‌ذهنی، هشیاری جسمی برعکس می‌بیند و زندگی‌ای را که خداوند برای ما طرح کرده که من در مرکز شما باشم، به طرب و صُنع دست پیدا بکنید، به شادی بی‌سبب دست پیدا کنید، زندگی را با انعطاف و پذیرش شروع کنید، همدیگر را زندگی ببینید، این‌جور چیزها را ما مرگ می‌دانیم، کوچک شدن می‌دانیم. دید معکوس‌بین ذهن را حقیقت می‌شماریم. برای همین می‌گوید ای خدا هر چیز را در این سرای فریب آن‌طور که هست به ما نشان بده. شما می‌خواهید این‌طوری ببینید؟ واقعاً فضاگشایی کنید. خواهید دید که اکثر مردم غلط می‌بینند، غلط عمل می‌کنند، بر ضد خودشان عمل می‌کنند، فکر می‌کنند به نفعشان عمل می‌کنند، نمی‌کنند!

ما جمعاً هم همین‌طور هستیم، بشریت فکر می‌کند این‌طوری که زندگی می‌کند، هِی حمله می‌کند به همدیگر و داغان می‌کند و خراب می‌کند و خودش را نشان می‌دهد مثل بچه، این خوب است؟ واقعاً این خوب است؟ نه.

🔟1️⃣7️⃣ ۴۹ 🔟1️⃣7️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

28 Oct, 19:37


برای انتخاب برنامه روی لینک‌های آبی زیر کلیک کنید.


❇️برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۶

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۵

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۴

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۳

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۲

🔹برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۱



🌺 برنامه‌های شماره ۱۰۰۱ الی ۱۰۱۰

🌺 برنامه‌های شماره ۹۰۱ الی ۱۰۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۸۰۱ الی ۹۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۷۰۲ الی ۸۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۶۰۰ الی ۷۰۱

🌺 برنامه‌های شماره ۵۰۰ الی ۶۰۰

🌺 برنامه‌های شماره ۱۰۰ الی ۵۰۰

🔹🔹🔹

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

28 Oct, 19:35


فایل‌ تصویری بخش چهارم برنامه ۱۰۱۶ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 22:14


فایل‌ تصویری بخش سوم برنامه ۱۰۱۶ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 22:13


فایل‌ تصویری بخش دوم برنامه ۱۰۱۶ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 22:11


فایل‌ تصویری بخش اول برنامه ۱۰۱۶ با زیرنویس چسبیده

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 11:24


https://t.me/GanjeHozorTeleText/12513

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 11:23


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 11:23


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

27 Oct, 11:21


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۳-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Oct, 15:12


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۶ (روزهای سه‌شنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Oct, 15:11


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۶ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Oct, 15:09


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۲-۱۰۱۶ (روزهای سه‌شنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Oct, 09:21


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۶ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی صوتی در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

24 Oct, 09:20


فایل‌ PDF متن کامل برنامه ۱۰۱۶ با لینک ابیات و آیات به فایل اصلی تصویری در سایت گنج حضور
WWW.PARVIZSHAHBAZI.COM

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

20 Oct, 12:35


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

20 Oct, 12:34


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

20 Oct, 12:33


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱-۱۰۱۶ (روزهای جمعه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 18:32


https://t.me/GanjeHozorTeleText/12301

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 18:32


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۶ (روزهای چهارشنبه)
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 18:31


فایل PDF متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۶ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 18:30


فایل WORD متن کامل پیغام‌های تلفنی برنامه ۱۰۱۶ (روزهای چهارشنبه)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 16:29


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۶
(مخصوص چاپ سیاه و سفید)

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 16:28


فایل PDF متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۶

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 16:28


فایل WORD متن کامل برنامهٔ شمارهٔ ۱۰۱۶

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 15:02


خلاصه‌ای فهرست‌وار از برنامه ۱۰۱۶ گنج حضور

موضوع کلی برنامه ۱۰۱۶:

شاه یا خداوند به‌صورت فضاگشایی رسید،  یعنی که زمان زنده شدن به بی‌نهایت و ابدیت خداوند است، و من‌ذهنی یواش‌یواش ذوب شده جایش را اَلَست یا هشیاری می‌گیرد. بنابراین ایوان فضای گشوده‌شده و آسمان درون را، با برداشتن همانیدگی‌ها از مرکز تمیز کنید و آرایش بدهید. جناب مولانا در طول غزل چگونگی آرایش دادن را توضیح می‌دهند.

همچنین وجود مجازی من‌ذهنی و اجزای آن را با شناسایی بِبُرید و بیندازید، تا خداوند به‌صورت یوسف و اصلتان از درون شما ظاهر شود.

پیغام کلی غزل «بندگی» است.


✓بخش اول

- تفسیر بیت اول و دوم غزل به‌همراه بررسی چهار دایره‌، و تفسیر بیت سوم غزل

- در سطح فهمیدن، ما باید سناریویی برای خود تجسم کنیم که من واقعاً چه بودم؟ از کجا و چرا به این جهان آمده‌ام؟ چرا این‌قدر درد دارم و خودم را جدی گرفته‌ام؟ آیا واقعاً طرح خداوند این بوده که با سَبْک من‌ذهنی زندگی کنم و این‌قدر درد بکشم؟ آیا راه‌حل دیگری وجود دارد که با عقل جور دربیاید؟

اگر به «ترتیب، ترکیب و تکرار» ابیاتی که در برنامه ارائه می‌شود توجه کنیم، این سناریو را یواش‌یواش برای خود می‌نویسیم.

- بیت‌هایی در تأیید سه بیت اول غزل؛ از جمله:

- ابیات ۲۸۸۲ تا ۲۸۸۴ دفتر ششم می‌گوید خداوند به دل اصلی که فضای گشوده‌شده است، نگاه می‌کند؛ بنابراین این فضا باید همیشه در ما باز باشد. دراین‌صورت ما به‌تدریج ناظر می‌شویم، هم از ذهنمان و هم به خودمان آگاه می‌شویم.

- ابیات ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴ دفتر اول هشدار می‌دهد که دَمِ زنده‌کنندهٔ ایزدی این لحظه آمد، هر کسی حواسش به ایوان بود و فضا را گشود، او را زنده کرد و رفت؛ ولی هر کسی حواسش پَرت بود زنده نشد و نفحهٔ آن لحظه رفت. این لحظه حواست باشد تا این دَم زنده‌کننده را با ناله و شکایت و ارائهٔ دل آلوده به خداوند، از دست ندهی.


✓بخش دوم

- در ادامهٔ ابیات بخش قبل، سه بیت بسیار مهم ۱۷۴۰ تا ۱۷۴۲ دفتر پنجم «ایوان» را معرفی کرده و می‌گوید هر کسی مانند مولانا که می‌رود در فضای آبگون، آرزو می‌کند که ای کاش بقیهٔ مردم که هنوز با من‌ذهنی زندگی کرده و درد ایجاد می‌کنند، می‌دانستند که چنین فضایی در درون وجود دارد. این یک دعاست و ارتعاشی به‌همراه دارد که واقعاً روی آن‌ها اثر می‌گذارد.

- بررسی مثلث همانش و شکل افسانهٔ من‌ذهنی به‌همراه بیت اول و دوم غزل اصلی.

- بررسی مثلث پندار کمال به‌همراه ابیات مربوط‌‌به این شکل.

- بررسی مثلث واهمانش و شکل حقیقت وجودی به‌همراه دو بیت اول غزل.

- تفسیر مابقی ابیات (چهارم تا هشتم) غزل.


✓بخش سوم

- «حکایت امیر و غلامش که نمازباره بود و اُنسِ عظیم داشت در نماز و مناجات با حق.» در دفتر ششم که از بیت ۳۰۵۵ شروع شده و در بیت ۳۰۷۶ تمام می‌شود.

- برخی از قصه‌های مثنوی با وجود این‌که کوتاه هستند، کلِ سرگذشت و یا سرنوشت ما را در همین جهانِ مادی نشان می‌دهند. این قصهٔ ۲۲ بیتی نشان می‌دهد که وقتی ما به‌عنوان امتداد خداوند به این جهان می‌آییم و با چیزهای آفل همانیده می‌شویم و من‌ذهنی تشکیل می‌دهیم، این من‌ذهنی می‌شود امیر و ما به‌عنوان امتدادِ خدا یا اَلَست می‌شویم غلام زیرِ دستِ او و برایش کار می‌کنیم، من‌ذهنی زندگی ما را اداره می‌کند و بر ما سلطه دارد.

امیر که همان «فهمیدن در ذهن» است، به‌اندازهٔ کافی درد کشیده و از درد کشیدن سیر شده و به این نتیجه رسیده که دیگر نمی‌خواهد به خودش و دیگران ضرر بزند. بنابراین پس از یک مدتی متوجه می‌شود که واقعاً این لحظه وجود دارد و باید حمام کند، و دردها و همانیدگی‌هایش را شست‌وشو دهد. بنابراین بانگِ شَدید و نهیبی به خودش می‌زند، و این نهیب سُنقُر یا اَصلش را از خواب بیدار می‌کند.

پس از سُنقر می‌خواهد که وسایل نمادین حمام را از آلتون که همان لطافت و فضاگشاییِ خودمان است بگیرد. ولی امیر می‌خواهد به حمام معمولی برود تا عادت‌ها و باورهایش را عوض کند، درحالی‌که حمامی که سِنقر انتخاب می‌کند فضای گشوده‌شده یا همان مسجد درون است.

«ترکیب، ترتیب، تکرار» ابیات کمک می‌کند که ما به‌عنوان امیر در سطح فهمیدن، بفهمیم که نیاز به حمام داریم.

در طول داستان از سُنقر می‌آموزیم که چطور با لطافت و فضاگشایی که معادل «لَمْ‌یَکُن خواندن» است، و در نهایتِ احترام و با صبر، امیر که همان شیطان است را عزل کنیم و از او جدا شویم.

ابیات پایانی داستان بسیاربسیار مهم است. امید است که خواندن و تکرار این قصه، زندگی‌ و شکل معنویتمان را برایمان تعیین کند.

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 15:02


- تفسیر دوباره بیت اول غزل، به‌همراه بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان، و ابیاتی جهت تفهیم این بیت؛ از جمله:

- با خواندن ابیات ۳۲۲۲ تا ۳۲۲۴ دفتر دوم می‌فهمیم که ما در وهمِ من‌ذهنی صورتمان را پیش کورها، یعنی من‌های ذهنی آرایش می‌دهیم، آن هم برای جلب توجه. اما پیش خداوند و بینایان، نه‌تنها ایوان را تمیز نمی‌کنیم بلکه حدثِ افکار و همانیدگی‌ها را به رویمان می‌مالیم.


✓ بخش چهارم

- در ادامهٔ ابیاتی جهت باز شدن بیت اول غزل، ابیات ۱۰۷۰ تا ۱۰۷۴ دفتر پنجم نشان می‌دهد که اگر ما از این برکۀ ذهن زندگی نخواهیم، فضا خودش باز می‌شود. و تا انتها هم باز می‌شود که اصلاً حد و حدود ندارد؛ ولی ما درحالی‌که منبع شیرِ شادی و خلاقیت هستیم، انتظار داریم شیرهٔ زندگی را از دیگرانی که ذهن نشان می‌دهد، بگیریم.

- تفسیر دوباره بیت دوم تا ششم غزل، به‌همراه بررسی دو شکل افسانهٔ من‌ذهنی و حقیقت وجودی انسان با هریک از این ابیات، و ابیاتی جهت تشریح این بخش از غزل؛ از جمله:

- در تفهیم بیت سوم غزل، ابیات ۳۳۱۹ تا ۳۳۲۳ دفتر چهارم می‌گوید عقل جزوی مانند عقل کودک، همین‌قدر می‌فهمد که به ما بگوید فضا را باز کن و وارد مدرسهٔ فضای گشوده‌شده بشو، آن‌جا خداوند به تو یاد می‌دهد؛ ولی اگر بخواهی خودت به خودت یاد بدهی، شبیه امیر می‌شوی که هنوز فکر می‌کند لازم نیست حمام برود.

- در بیان دیگری برای بیت پنجم غزل، ابیات ۳۷۸۱ تا ۳۷۸۷ دفتر دوم بیان می‌کند که ما تشنهٔ آب حیات و زندگی هستیم ولی صدای آسمان حوصلهٔ ما را سر می‌برد. صدای آسمان تمام آن اتفاقاتی است که می‌افتد تا به ما بگوید: «رسید آن شَهْ، رسید آن شَهْ»، فضا را باز کن، او را در مرکزت مستقر کن.

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 12:36


💠💠💠پایان بخش چهارم💠💠💠

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 12:36


از غیب رو نمود صَلایی زد و بِرفت
کاین راه کوته است، گرت نیست پا رَوا
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۱۹۸)

رَوا: مخفّفِ روان، رونده


لحظه‌به‌لحظه خداوند از غیب به‌وسیلهٔ یا به‌صورت یک اتفاقی رو می‌کند که اگر فضا را باز کنیم ما، ما می‌توانیم از عنایت او برخوردار بشویم.

پس هر لحظه به ما می‌گوید این راه کوتاه است که من بیایم مرکزتان، اگر شما به پای من‌ذهنی‌تان نروید، این راه خیلی کوتاه است و کوتاهی این راه را در داستان سنقر دیدید، همین‌که راه افتادند به سمت حمام هیچ معطل نکرد سنقر، فوراً گفت که ای امیر، ای بنده‌نواز اجازه می‌دهی من وارد مسجد بشوم و این فرض «لَمْ‌یَکُن» را بگذارم؟ یعنی این‌طوری نبود که سه چهار روز حالا راه رفتند، یک ساعت راه رفتند، حالا دو سه‌تا حمام ذهنی را امتحان کردند نشد و بعد گفت حالا که نشد من بروم، نه! تا سنقر بیدار شد وارد مسجد شد، گفت تو هم توی دکان بنشین و دیگر بیرون نیامد، چرا؟ با پای من‌ذهنی راه نرفت، با ابزارهای من‌ذهنی کار نکرد.

اجازه بدهید به همین‌جا بسنده کنیم، اگر زیاد شد دیگر ان‌شاءالله می‌بخشید. ولی خب اگر همین طرح را شما از اول تا آخر گوش بدهید چندین‌ بار و تکرار کنید، ابیات را تکرار کنید، همین یک برنامه می‌تواند اثر بسیار سازنده‌ای در این راه روی شما بگذارد، همین یک برنامه می‌تواند به شما نشان بدهد که شما از کجا می‌آیید، به کجا می‌روید، این‌جا چه اتفاقی برای شما افتاده به‌عنوان اَلَست و چکار باید بکنید که این اتفاق مثل برق زودی بگذرد. این‌طوری نباشد که شصت‌ هفتاد سال ما به‌عنوان من‌ذهنی با سبب‌سازی زندگی کنیم، هر چهار بعد خودمان را خراب کنیم، یعنی هم جسممان را خراب کنیم، هم فکرمان را، هم جانمان را، هم هیجاناتمان را، هم روابطمان را، همه‌چیز را خراب کنیم بعد متوجه بشویم. نه، خیلی سریع مثل سنقر همین‌که امیر در ما در سطح فهم فهمیدیم که این من‌ذهنی و فکر کردن و عمل کردن با او طبق گفتار مولانا جز ضرر چیزی دیگر ندارد، امان به او ندهیم، از او اجازه بگیریم که من یک کار واجبی دارم، فضا را باز کنم وارد مسجد بشوم، «لَمْ‌یَکُن» را بخوانم که من نظیر ندارم، دیگر بیرون نیایم تا در دکان، این من‌ذهنی من خشک بشود، من هم به بی‌نهایت و ابدیت او زنده بشوم.

هر لحظه خداوند ما را امتحان می‌کند، ببیند ما متوجه شده‌ایم یا نه. اگر متوجه نشدیم، عنایت او تبدیل به قهر می‌‌شود و «خُرد و مُرد». اگر متوجه شدیم، عنایت او شامل حالمان می‌شود، ما رها می‌شویم.

🔟1️⃣6️⃣ ۵۴ 🔟1️⃣6️⃣

گنج حضور متن کامل برنامه‌ها - Ganje Hozour

17 Oct, 12:36


بِجَه از جا، چه می‌پایی؟ چرا بی‌دست و بی‌پایی؟
نمی‌دانی ز هُدهُد جو رهِ قصرِ سلیمان را
🌺(مولوی، دیوان شمس، غزل ۵۸)

پاییدن: ایستادن و توقف کردن
هُدهُد: شانه‌به‌سَر، مُرشدِ هدایت‌کننده


پس الآن دیگر باید شما از جا بجهید، سنقر را بیدار کنید. سنقر از توی ذهن همانیده بجهد بیرون، فضا را باز کند و درنگ نکند در ذهن دیگر.

شما الآن دیگر می‌بینید و می‌دانید که فکر کردن برحسب همانیدگی‌ها فقط زندگی شما را خراب می‌کند، یک ذره خرد زندگی در این نیست.

چرا «بی‌دست و بی‌پا» هستم؟ برای این‌که هنوز در ذهن هستم و براساس سبب‌سازی عمل می‌کنم. خب نمی‌دانی؟ بیا از مولانا بپرس، از «هُدهُد» بپرس که راه قصر خداوند که همین قصر خداوند فضای گشوده‌شده است، کجاست؟ مولانا به شما نشان بدهد.

[شکل‌۹ (افسانه من‌ذهنی)] اگر همین‌طوری در افسانهٔ من‌ذهنی بمانید، این به شما کمک نخواهد کرد. [شکل‌۱۰ (حقیقت وجودی انسان)] فضا را باز کن، بگذار من‌ذهنی‌ات کوچک بشود، کوهت کاه بشود و بگو نمی‌دانم، از مولانا بپرس، راه فضای یکتایی، فضای گشوده‌شده را به تو نشان بدهد.

از پدر آموز ای روشن‌جَبین
رَبَّنا گفت و ظَلَمْنا پیش از این
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۹)

جَبین: پیشانی
ظَلَمْنا: ستم کردیم.


نه بهانه کرد و نه تزویر ساخت
نه لِوایِ مکر و حیلت برفراخت
🔰(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۰)

لِوا: پرچم


پس بنابراین از حضرت آدم بیاموز ای انسان که جَبینت، پیشانی‌ات روشن است. همهٔ ما پیشانی‌مان روشن است، برای این‌که از جنس‌ اَلَست هستیم. او «رَبَّنا» گفته و «ظَلَمْنا»، یعنی خدایا ما به خودمان ستم کردیم، چرا؟ برای این‌که چیزها را به‌جای فضاگشایی و آوردنِ تو، به مرکزمان گذاشتیم.

پس حضرت آدم می‌گوید نه بهانه‌ کرد، نه در ذهنش مانع ساخت و نه برحسب من‌ذهنی فکر کرد. بنابراین پرچم مکر و حیلت را بلند نکرد.

این هم آیۀ قرآن هست می‌گوید:

«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
«گفتند: اى پروردگار، ما به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى، از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»
🌴(قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳)

«ستم کردیم» برای این‌که چیزها را آوردیم به مرکزمان و ما می‌دانستیم که باید تو را بیاوریم به مرکزمان، مدت‌ها ما اشتباه کردیم.

🔟1️⃣6️⃣ ۵۳ 🔟1️⃣6️⃣

3,591

subscribers

3,325

photos

421

videos