کاین راه کوتهست، گرت نیست پا رَوا
(مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۸)
صلا: دعوت عمومی.
رَوا: مخفّفِ روان، رونده.
📝✨
خداوند هر لحظه به وسیلۀ یک اتفاق از غیب رویش را نشان میدهد و میرود. اگر فضا را باز کنی و پیغامش را بگیری از عنایت او برخوردار میشوی. او با دعوتی عمومی به همهٔ انسانها میگوید این راه که هر لحظه من به مرکزتان بیایم کوتاه است، اگر شما با پای منذهنی نروید و از ابزارهای ذهن استفاده نکنید.
✨✨✨
نکته ١:
شما کوتاهی این راه را در داستان سنقر دیدید. همینکه سنقر و امیر به سمت حمام راه افتادند سنقر معطل نکرد و فوراً به امیر گفت ای بندهنواز اجازه میدهی من وارد مسجد شوم و این فرض «لَم یَکُن» را بگذارم؟ اینطور نبود که سه چهار روز راه بروند، دو سهتا حمام ذهنی را امتحان کنند و بعد بگوید حالا که نشد من بروم مسجد، خیر! سنقر به محض اینکه بیدار شد وارد مسجد شد و به امیر گفت تو هم در دکان بنشین و دیگر بیرون نیامد، زیرا با پای منذهنی راه نرفت و با ابزارهای آن کار نکرد.
نکته ٢:
اگر شما همین طرح را از اول تا آخر گوش دهید و چندین بار ابیات آن را تکرار کنید، همین یک برنامه میتواند در این راه اثر بسیار سازندهای روی شما بگذارد. همین یک برنامه میتواند به شما نشان دهد که شما از کجا میآیید، به کجا میروید و اینجا به عنوان اَلَست چه اتفاقی برای شما افتادهاست و چکار باید کنید که این اتفاق مثل برق زود بگذرد.
نکته ٣:
نباید اینطوری باشد که ما شصت هفتاد سال به عنوان منذهنی با سببسازی زندگی کنیم و هر چهار بُعدمان را خراب کنیم یعنی جسم، فکر، جان، هیجانات، روابط و همهچیز را خراب کنیم بعد متوجه شویم. ما باید خیلی سریع مثل سنقر همینکه فهمیدیم منذهنی و فکر و عمل کردن با آن جز ضرر چیز دیگری ندارد، به آن امان ندهیم، فضا را باز کنیم، وارد مسجد فضای گشودهشده شویم، «لَمْ یَکُن» را بخوانیم که من نظیر ندارم و دیگر بیرون نیاییم تا منذهنی در دکان ذهن خشک شود. ما هم به بینهایت و ابدیت خداوند زنده شویم.
1016✨128
⭐️