“A difficult feat indeed was accomplished, great king, by the Exalted One.” “Which is that difficult feat, Venerable Nāgasena?” “The Exalted One, great king, has accomplished a difficult task when he analyzed a mental process having a single object, as consisting of consciousness with its concomitants, as follows: 'This is sense-contact, this is feeling, perception, volition, consciousness.'” “Give an illustration of it, venerable sir.” “Suppose, great king, a man has gone to the sea by boat and takes with the hollow of his hand a little sea water and tastes it. Will this man know, 'This is water from the Ganges, this is water from such other rivers as the Yamunā, the Aciravatī, etc.'?” “He can hardly know that.” “But a still more difficult task, great king, was accomplished by the Exalted One when he analyzed a mental process having a single object, as consisting of consciousness with its concomitants.”11
The rather terse and abstract form in which the Dhammasaṅgaṇī presents its analysis of the mind should not mislead us into supposing that it is a product of late scholastic thought. When, in the course of closer study, we notice the admirable inner consistency of the system, and gradually become aware of many of its subtle conceptions and far-reaching implications, we will be convinced that at least the fundamental
outlines and the key notes of Abhidhamma psychology must be the result of a profound intuition gained through direct and penetrative introspection. It will appear increasingly unlikely that the essential framework of the Abhidhamma could be the product of a cumbersome process of discursive thinking and artificial thought construction. This impression of the essentially intuitive origin of the Abhidhamma's mind—doctrine will also strengthen our conviction that the basic structural principles of the Dhammasaṅgaṇī and the Paṭṭhāna must be ascribed to the Buddha himself and his great disciples. What is called “scholastic thought”—which has its merit in its own sphere and does not deserve wholesale condemnation—may have had its share later in formulating, elaborating, and codifying the teachings originally sprung from intuitive insight.
«شاه بزرگ، حقیقتاً کار دشواری توسط والامقام انجام شد.»
«آن کار دشوار کدام است، محترم ناگاسینا؟»
«والامقام، شاه بزرگ، هنگامی که فرآیند ذهنیای را که دارای یک موضوع واحد است، به عنوان مجموعهای از آگاهی با عناصر همراه آن تحلیل کرد، کار دشواری انجام داد و چنین گفت: "این تماس حسی است، این احساس است، این ادراک است، این اراده است، این آگاهی است."»
«مثالی از آن بیاورید، جناب محترم.»
«فرض کنید، شاه بزرگ، مردی با قایق به دریا رفته و با گودی دستش کمی از آب دریا را گرفته و میچشد. آیا این مرد خواهد دانست که "این آب از رود گنگ است، این آب از رودهای دیگر مانند یامونا، آچیرَواتی و غیره است؟"»
«بهسختی میتواند بداند.»
«اما کار بسیار دشوارتری، شاه بزرگ، توسط والامقام انجام شد، زمانی که فرآیند ذهنیای با یک موضوع واحد را به عنوان مجموعهای از آگاهی با عناصر همراه آن تحلیل کرد.»
فرم نسبتاً فشرده و انتزاعیای که در آن دهاماسانگانی تحلیل ذهن را ارائه میدهد، نباید ما را به اشتباه بیندازد که آن را محصول اندیشههای دیرهنگام مدرسهای بدانیم. هنگامی که در جریان مطالعهای دقیقتر، به انسجام درونی تحسینبرانگیز این نظام پی میبریم و به تدریج از بسیاری از مفاهیم ظریف و دلالتهای ژرف آن آگاه میشویم، متقاعد خواهیم شد که دستکم خطوط بنیادین و نغمههای کلیدی روانشناسی ابیدهمه باید نتیجهی شهودی ژرف باشد که از راه دروننگری مستقیم و نافذ به دست آمده است. احتمال اینکه چارچوب اصلی ابیدهمه محصول یک فرایند پیچیده از تفکر استدلالی و ساختار ذهنی مصنوعی باشد، به طور فزایندهای بعید به نظر خواهد رسید. این برداشت از منشأ اساساً شهودی آموزههای ذهنی ابیدهمه همچنین اعتقاد ما را تقویت میکند که اصول ساختاری بنیادی دامماسانگانی و پتانا باید به خود بودا و شاگردان بزرگ او نسبت داده شود. آنچه «اندیشه مدرسهای» نامیده میشود - که در حیطه خود دارای ارزش است و شایسته نکوهش کلی نیست - ممکن است بعدها در فرمولبندی، تبیین و قانونگذاری آموزههایی که در اصل از شهود به دست آمدهاند، سهمی داشته باشد.