اشوosho @oshoe Channel on Telegram

اشوosho

@oshoe


اشوosho (Persian)

اشوosho یک کانال تلگرامی فوق العاده برای علاقه‌مندان به زندگی سالم، ذهن آرام و روحانیت است. این کانال تلگرامی توسط کاربر oshoe اداره می‌شود و در آن می‌توانید به دنیایی پر از محتوای الهام‌بخش و آموزش‌های مفید در زمینه‌های مختلف مانند یوگا، روان‌شناسی مثبت، مدیتیشن و تمرینات روحانی وارد شوید. اگر به دنبال راه‌هایی برای بهبود کیفیت زندگی و رسیدن به آرامش داخلی هستید، اشوosho کانالی ایده‌آل برای شماست. البته فقط اینجا نه، بلکه شما می‌توانید از لینک اینستاگرام اشو نیز بازدید کنید و از محتواهای بیشتری نیز بهره‌مند شوید: https://instagram.com/oshoiran?igshid=cmbbvheoss2d. پس چه می‌ماند؟ عجله کنید و عضو این کانال تلگرامی فوق العاده شوید تا از آموزش‌ها و نکات مفیدی که در انتظار شما هستند بهره‌مند شوید!

اشوosho

28 Dec, 18:38


انسانی که در سرش زندگی کند
ابداٌ زندگی نمی کند

فقط انسانی که اهل دل است
و آوازهایی را می‌خواند که قابل درک برای سر نیستند، و چنان می‌رقصد که هیچ ربطی به فضای بیرون ندارد
فقط به سبب سرشار بودنش چنان انرژی زیادی در خود دارد که می خواهد برقصید و آوازبخواند و فریاد بزند
بیشتر زنده خواهد بود

انسان جدی قبل از مرگش مرده است. خیلی قبل از مرگش، تقریباٌ مانند یک جسد زندگی می کند.
زندگی فرصتی بسیار گرانبهاست،
نباید در جدی بودن گم شود
جدی بودن را برای قبر نگه دار.
بگذار جدی بودن در قبر سقوط کند و منتظر روز قیامت باشد. ولی قبل از اینکه وارد قبر بشوی، یک جسد نباش.

به یاد کنفوسیوس افتادم
یکی از مریدانش از او سوالی پرسید که نوعاٌ هزاران مرید آن را می پرسند
"ایا ممکن است چیزی در مورد اتفاقات پس از مرگ بگویید؟"
کنفوسیوس پاسخ داد:
"تمام این فکر های پس از مرگ را می توانی پس از مردن، در قبر فکر کنی
هم اکنون، زندگی کن!"


#اشو

@oshoe

اشوosho

26 Dec, 18:30


پیام من بسیار ساده است:
در زندگی حد و مرزی برای خود قائل نشوید.
با تمام وجود، با شور، شوق، عشق، و نهایت احساس زندگی کنید،
زیرا جز زندگی، خدایی وجود ندارد.

نیچه می‌گوید: "خدا مرده است."
این جمله اشتباه است، زیرا خدایی که او می‌گوید، هرگز وجود نداشته که حالا بخواهد بمیرد.

زندگی هست، همیشه بوده و همیشه خواهد بود.
این یعنی خدا

باز هم تکرار می‌کنم:
بگذارید زندگی ذره‌ذره وجود شما را فرا بگیرد و شما را سرشار کند.

#اشو

@oshoe

اشوosho

24 Dec, 18:15


داستانی از زندگی جُنید:
جُنید برای زندگی به یک روستای جدید رفت. او یک صوفی بود، یک صوفی بزرگ
اما همسایه کناری او یک مرد شرور بود، مردی مشکل آفرین، جُنید ۳ یا ۴ روز نگاه می‌کرد تا اینکه طاقتش سر آمد
یک سپیده دم که در حال عبادت بود و بر روی سجاده خودش خم می‌شد، در دعا گفت:
«خدایا جان این مرد را بگیر. فایده او چیست؟ او همسایه من است و جز آشفته کردن من کار دیگری ندارد. او مردم تو را هم آزار می‌دهد. آنها را شکنجه می‌کند. او شرور است.»

جنید تا آن موقع پاسخی از خدا در قبال یک دعا دریافت نکرده بود. اما آن روز دریافت کرد.
خدا گفت:
«جُنید، تو چهار روز اینجا بودی، من ۶۰ سال است که با این مرد هستم.
یعنی او ۶۰ سال همسایه من بوده.
من او را ۶۰ سال تحمل کردم، آنوقت تو نمی‌توانی چهار روز تحملش کنی؟
و اگر من او را ۶۰ سال تحمل کردم حتماً دلیلی داشته. اینجا حتماً رازی هست. تو باید به این فکر می‌کردی. حداقل قبل از عبادت به این فکر می‌کردی که شخصی را که خدا پذیرفته تو چرا باید از او شکایت کنی؟»

و این چه زیباست.
از آن روز به بعد جُنید حتی یک بار هم برای  بهتر داستانی از زندگی جُنید:
جُنید برای زندگی به یک روستای جدید رفت. او یک صوفی بود، یک صوفی بزرگ
اما همسایه کناری او یک مرد شرور بود، مردی مشکل آفرین، جُنید ۳ یا ۴ روز نگاه می‌کرد تا اینکه طاقتش سر آمد
یک سپیده دم که در حال عبادت بود و بر روی سجاده خودش خم می‌شد، در دعا گفت:
«خدایا جان این مرد را بگیر. فایده او چیست؟ او همسایه من است و جز آشفته کردن من کار دیگری ندارد. او مردم تو را هم آزار می‌دهد. آنها را شکنجه می‌کند. او شرور است.»

جنید تا آن موقع پاسخی از خدا در قبال یک دعا دریافت نکرده بود. اما آن روز دریافت کرد.
خدا گفت:
«جُنید، تو چهار روز اینجا بودی، من ۶۰ سال است که با این مرد هستم.
یعنی او ۶۰ سال همسایه من بوده.
من او را ۶۰ سال تحمل کردم، آنوقت تو نمی‌توانی چهار روز تحملش کنی؟
و اگر من او را ۶۰ سال تحمل کردم حتماً دلیلی داشته. اینجا حتماً رازی هست. تو باید به این فکر می‌کردی. حداقل قبل از عبادت به این فکر می‌کردی که شخصی را که خدا پذیرفته تو چرا باید از او شکایت کنی؟»

و این چه زیباست.
از آن روز به بعد جُنید حتی یک بار هم برای  بهتر شدن هیچ کسی دعا نکرد.
بگذار او همان طور که خدا می‌خواهد باشد، همانطور که او مناسب می‌داند.
من کیستم؟

#اشو
@oshoe

اشوosho

23 Dec, 18:31


#دستگاه-تولید-بچه-نباش

انرژی همیشه خنثی است. برنامه‌ای در خود ندارد. می‌تواند ذخیره شود یا می‌تواند هدر برود؛ می‌تواند بسازد یا می‌تواند نابود کند.

اکنون که زنان از قید بیولوژی آزاد شده‌اند، فرصتی عظیم در اختیار آنان قرار گرفته است. البته، مردان همیشه از زنان برای خلاقیتشان در فرزندآوری تجلیل کرده‌اند
ولی چه نوع فرزندانی تولید کرده‌اید؟ فقط به سراسر دنیا نگاه کن:
اینها فرزندان شما هستند، چه خلاقّیتی! تمام حیوانات نیز همین کار را می‌کنند، شاید بهتر از شما!

من در بسیاری از جنگل‌ها و کوهستان‌های هندوستان بوده‌ام
هرگز ندیده‌ام که یک آهو خیلی چاق باشد یا خیلی لاغر؛ همگی مانند هم هستند. آنها مانند انسان نیستند: یکی لاغر است و دیگری بسیار چاق و زشت من انواع حیوانات را بصورت وحشی دیده‌ام: هیچکس به آنها آموزش نمی‌دهد که چطور بچه تولید کنند! آنها مدرسه‌ای ندارند،زایشگاه ندارند،هیچ دستورالعملی از هیچکسی ندارند
پس خیلی به این واقعیت افتخار نکن که می‌توانی تولید مثل کنی!

آری، مرد در این مورد بسیار از زنان تجلیل کرده است:
“تو خالق بزرگی هستی زیرا به انسانی زندگی می‌بخشی!”
این درواقع یک حقّه‌ی بزرگ از سوی مرد بوده است؛ یعنی که زن باید به فرزندآوری ادامه بدهد
در کشورهای فقیر هنوز هم ادامه دارد داشتن دوازده فرزند پدیده‌ی کمیابی نیست. برخی از زنان بیش از دوازده فرزند دارند. من زنی را دیدم که بیست فرزند داشت. حالا، تمام زندگی او به هدر رفته است. او یا حامله است و یا مشغول بزرگ‌کردن فرزندانش
وقتی نوزاد حتی شش ماهه نشده، او دوباره آبستن است. او هر دو کار را باهم انجام می‌دهد!
تمام مذاهب در دنیا با روش‌های کنترل جمعیت، مخالف هستند. آنان با سقط‌جنین مخالف هستند. این یعنی که زن در قید بیولوژی باقی بماند، و انرژی او پیوسته صرف خلق انسان‌های میانحاله شود:
جمعیت‌هایی که باید به خدمت ارتش بروند، به نیروی دریایی، به نیروی هوایی بروند و بکشند یا کشته شوند. فوقش این است که منشی یا پرستار یا باربر شوند!
تو یک باربر خلق کرده‌ای
آیا افتخار می‌کنی؟ این چقدر به تو احساس غرور می‌دهد؟

تمام والدین باید احساس شرمساری کنند. شما مانند حیوانات تولیدمثل می‌کنید
امروزه علم به شما این فرصت را داده تا از قید بیولوژی بیرون بیایید ــــ یک آزادی عظیم؛ تا سکس بتواند برای نخستین بار یک روش تولید مثل نباشد؛ فقط یک بازی و خوشی محض بشود

از من می‌پرسی که اگر انرژی زنان صرف تولید فرزندانش نشود، چه بر سر آن انرژی خواهد آمد؟
هزاران راه هست تا این دنیا را زیباتر کنی. هرچیزی که دنیا را زیباتر کند، عملی خلاّق است
در اطراف خانه‌ات باغچه درست کن. گیاهان را باهم پیوند بزن؛ گلهایی خلق کن که قبلاً‌ هرگز وجود نداشته‌اند. و البته آنها رایحه‌هایی را می‌بخشند که زمین هرگز آنها را تجربه نکرده است
و در هر زمینه‌ای با مردان رقابت کن
به آنها اثبات کن که برابر هستی
نه با “نهضت آزادی زنان”؛
با رفتار و اعمال خودت ثابت کن که برابر هستی، شاید هم برتر
“نهضت آزادی زنان” فقط احمقانه است: چند زن دورهم جمع می‌شوند و فقط خشم و نفرت برعلیه مردان تولید می‌کنند؛ از مردان متنفر هستند؛ نمی‌توانند مردان را دوست بدارند، فقط عاشق زنان هستند! این یک انحراف اساسی است.

راهبان مسیحی همجنس‌بازهای شناخته‌شده‌ای هستند. ولی این از روی ضرورت است. راهب‌ها باید باهم در یک صومعه زندگی کنند؛ راهبه‌ها نیز باید جداگانه در یک راهبه‌خانه باهم زندگی کنند ـــ این ها نمی‌توانند باهم ملاقات کنند. طبیعی است که نیروی جنسی طبیعی آنان شکل‌های دیگری به خود بگیرد. و من فکر می‌کنم که این هوشمندی است و ناهوشمندی نیست: اگر نتوانی خوراکی را که دوست داری بگیری، پس باید خوراکی را که داری دوست داشته باشی! این هوشمندی ساده است.
#اشو


@oshoe

اشوosho

20 Dec, 18:30


هنگامی که درختی سرشار از زندگی می‌شود، شکوفه می‌دهد و گل می‌کند.

تنها زمانی که بیش از نیاز دارید و نمی‌توانید آن را مهار کنید، سرریز می‌شوید. معنویت، نوعی شکوفایی است؛ وفور و سرشاری.
اگر از حیات لبریز شوید، چیزی همچون گلی طلایی در درونتان می‌شکفد. ویلیام بلیک حق داشت که می‌گفت:
«انرژی سرچشمه‌ی شادی است.»
هرچه انرژی بیشتری داشته باشید، شادی و سرور بیشتری احساس خواهید کرد.

ناامیدی زمانی شما را فرا می‌گیرد که انرژی‌هایتان به هدر می‌رود و نمی‌دانید چگونه آن‌ها را بازسازی کنید.
با هزار و یک فکر، نگرانی، آرزو، توهم، رؤیا و خاطرات پراکنده، انرژی خود را تلف می‌کنید؛
در حالی که می‌توان این هدررفت انرژی را به‌سادگی متوقف کرد.
مردم اغلب زمانی که نیازی به انجام کاری نیست، نمی‌توانند بی‌حرکت بمانند؛ گویی باید همواره مشغول باشند.
انسان خود را بیش از حد درگیر کارهای مختلف می‌کند،
شاید به این امید که این اشتغال او را از فکر کردن به مشکلات زندگی بازدارد و راهی برای فرار از آن‌ها بیابد.
اما این درگیری مداوم، او را از مواجهه با خود بازمی‌دارد و انرژی‌اش را بیهوده مصرف می‌کند.

باید بیاموزید غیرضروری‌ها را از زندگی خود حذف کنید.
نود درصد از امور روزمره، غیرضروری است و می‌توان آن‌ها را به‌آسانی کنار گذاشت.
اگر تنها به ضروریات بپردازید، انرژی اضافی در شما ذخیره می‌شود؛
تا جایی که روزی، بی‌هیچ دلیل آشکاری، به‌طور ناگهانی شروع به شکوفا شدن خواهید کرد.

#اشو

@oshoe

اشوosho

19 Dec, 18:31


چرا احساس خوشبختی نمی‌کنیم؟

هیچ حیوانی چنین ناشاد نیست،
هیچ پرنده ای چنین ناشاد نیست،
هیچ ماهی ای چنین ناشاد نیست که انسان هست
چرا انسان این قدر ناشاد است؟
زیرا انسان در آرزوی خوشبختی است و پرندگان همین حالا خوشحالند؛ درختان همین اینک شادند
انسان خوشبختی را آرزو می‌کند؛ هیچ‌گاه در اینک اینجا شاد نیست. همیشه در آرزوی خوشبختی است و همچنان از دستش می‌دهد.

خوشبختی اینجا است
در تمام پیرامونت در حال روی دادن است. بگذار وارد درونت شود.
بخشی از هستی باش. به آینده نرو هستی هیچ گاه به آینده نمی‌رود؛ فقط ذهن می‌رود.
من این را مدیتیشن می‌نامم:
اینجا بودن، نرفتن به آینده. جاه‌طلب نباش، تمام آرزوی زندگی را بکش، خوشبختی را آرزو نکن و بعد خوشحال خواهی بود و هیچ‌کس نمی‌تواند خوشی تو را نابود کند.
آنگاه ناشاد بودن برای تو غیر ممکن خواهد بود.
و بعد تو بی‌مرگ می‌شوی و زندگی ابدی بر تو رخ می‌دهد.
در واقع پیشاپیش رخ داده است اما تو آگاه نیستی. آنگاه خشنود می‌شوی. بدون جاه‌طلبی، خشنود می‌شوی.
تو بی‌همتایی. هر چیزی ، هر تجربه‌ی اوجی که برای دیگران ممکن است،
برای تو نیز ممکن است؛
اما آن در راهی بی همتا رخ می‌دهد.
برای بودا، برای عیسی، برای زرتشت
رخ داده است. و برای تو نیز رخ خواهد داد.
اما هرگز به همان شکل رخ نمی‌دهد.
مانند همان چیزی که برای زرتشت رخ داد برای تو رخ نمی‌دهد.
برای تو به شکلی بی‌همتا و فردی رخ می‌دهد.
وقتی برای تو رخ بدهد کاملا نو خواهد بود.
هسته‌ی درونی تجربه همان خواهد بود: همان سرور، همان سکوت، همان روشن‌بینی، اما در پیرامون همه چیز متفاوت خواهد بود
پس از هیچ‌کس تقلید نکن.
تقلید بخشی از جاه‌طلبی است.
از بودا تقلید نکن ، از عیسی تقلید نکن، سعی کن خودت باشی
البته سعی کردن نیز بیهوده است .
فقط خودت باش،
وقتی خودت هستی،
به روی تمام امکانات گشوده ای.
وقتی خودت هستی،
کل هستی به تو کمک می‌کند.
مبارزه نمی‌کنی. وقتی مبارزه نمی‌کنی ...
این معنای اعتماد است
وقتی مبارزه نمی‌کنی، هستی بر تو رخ می‌دهد. اگر با هستی مبارزه کنی صرفا خودت را نابود می‌کنی، امکاناتت را، انرژی ات را، زندگی ات را، هستی ات را نابود میکنی.

مبارزه نکن ! تسليم هستی شو.
خودت را همان طور که کل می‌خواهد باشی بپذیر، سعی نکن کسی دیگر باشی، و روشن‌بینی هر لحظه می‌تواند رخ دهد. در همین لحظه می‌تواند رخ دهد؛ نیازی به صبر کردن نیست.

#اشو

@oshoe

اشوosho

18 Dec, 18:25


‍ #سوال_از_اشو:

اشو عزیز شما وضعیت فعلی ما انسانها را چگونه میبینید؟

#پاسخ:

عزیزان من، همه شما مرده اید.
وضعیت شما مانند یک جسد است.
همه شما در غارهای تاریک تان زندگی میکنید.
همه شما بو گرفتید و فاسد شده اید.
زیرا مرگ چیزی نیست که ناگهان در یک روز اتفاق بیفتد.
شما همه روزه در حال مرگید.
شما از روز تولدتان در حال مرگ بوده و هستید.
مرگ رویکردی طولانی است.
گاه هفتاد سال یا هشتاد سال برای تکمیل آن زمان لازم است.
اما شما طوری رفتار میکنید که انگار زنده هستید!
شما به گونه ای زندگی میکنید که گویی میدانید زندگی چیست!

از غار بیا بیرون
از گورت بیا بیرون
از مرگت بیا بیرون
اگر در زندگى تان جايى براى ماجراجویی و بازیگوشی های عاشقانه وجود ندارد، مرده ايد و هم اكنون در گور خود زندگى مى كنيد.

از آن خارج شويد!

بگذاريد در زندگى تان ماجرايى احساسى و خيال انگيز وجود داشته باشد.
ميليونها شكوه و زيبايى در انتظار شماست.
درصدد جستجو و كشف آن برآييد.
هستی، سفر نيست، جشن و سرور است.
به زندگی به چشم جشن و شادمانی و خوشی نگاه كن.
زندگی را به صورت درد و رنج و انجام وظيفه و كار در نياور.
بگذار زندگی يك بازی باشد.
بدون هيچ مقصد و مقصود ...
فقط در اينجا و در حال بودن ...
با درختان و پرندگان و رودخانه ها و كوهها بودن.
تو در زندان نيستی.
پس آن را زندان ندان.
چرا كه زندگی زندان نيست.
تو زندگی را نفهميده ای.
آن را به اشتباه معنا كرده ای.
حتی با گوش دادن به حرفهای من هم خيلی چيزها را به غلط تعبير ميكنی و همچنان به تعبير و تفسيرت ادامه ميدهی.....

#اشو

@oshoe

اشوosho

17 Dec, 18:15


مرگی در کار نیست.
مرگ فقط تغییری از یک شکل به شکلی دیگر است،
و سرانجام از شکل به بی شکلی.
و هدف همین است،
زیرا هر شکل نوعی زندان است.
تا وقتی بی شکل نشده ای،
نمی توانی از بدبختی، حسادت، خشم، کینه، حرص و ترس خلاص شوی
زیرا اینها با شکل تو ارتباط دارند.

#اشو

@oshoe

اشوosho

17 Dec, 09:43


دوستان و همراهان عزیز
صفحه اینستاگرام "اشو ایران" از دسترس‌ خارج شده است و امکان برگشت آن نزدیک به صفر است .با این پیج جدید ما را همراهی کنید.

برای همراهی لطفا بر روی لینک کلیک کرده و جوین شوید 🙏

https://www.instagram.com/oshooiran?igsh=ZnJodHVpMXQzOHUx

اشوosho

16 Dec, 18:20


عبادت با آنچه امروز در سراسر دنیا به نام عبادت انجام می‌شود.
هیچ ارتباطی با عبادت واقعی ندارد
عبادت واقعی انجام آداب و رسوم نیست
عبادت واقعی بر زبان راندن کلمات نیست. عبادت کلامی نیست،
بلکه شکرگزاری در سکوت است.
زانو زدن در سکوت است در برابر هستی

پس هرگاه در هر کجا احساس کردی دوست داری در برابر زمین، در برابر درختان و آسمان زانو بزنی، زانو بزن.
این چنین زانو زدن به تو کمک خواهد کرد آرام آرام نیست شوی.

عبادت یکی از بزرگترین روش‌های نیست کردن "خود" است.


#اشو
@oshoe

اشوosho

15 Dec, 18:15


و زمانی که درخت‌ها حسّ کردند که باغبان با شلنگ آب وارد می‌شود، بسیار خوشحال می‌شدند. آب هنوز به آنها پاشیده نشده ولی تشنگی آنان تحریک شده است: آماده هستند؛ خوشحال هستند. یک “تشکر” در حال بیان‌شدن است. امروزه اینها واقعیت‌های علمی هستند. شاعران همیشه این‌چیزها را می‌گفتند. شاعران هزاران سال پیش گفته بودند و برای علم هزاران سال طول می‌کشد تا این را درک کند.

ماهاویرا به یقین می‌باید این نوع چیزها را در درختان دیده باشد، می‌باید آن را شناخته باشد. او گفته است:
“میوه‌های نرسیده را از درختان نچینید. وقتی میوه پخته شد و خودش از درخت افتاد، آنوقت آن را قبول کنید.”
وقتی چنین چیزی بادرختان وجود دارد، پس تا پرندگان و حیوانات چگونه است؟ مردمی که به پرندگان و حیوانات را می‌خورند چقدر غیرحساس هستند!
و مردمان غیرمهم را کنار بگذارید که از آنها انتظاری نیست….

ماهاویرا باید این را دیده باشد که آسیب‌زدن به درخت فقط وقتی ممکن است که تو حساس نباشی، وقتی مانند سنگ شده باشی. کشتن و خوردن حیوانات فقط وقتی ممکن است که قلب تو مرده باشد و روح تو کاملاً زمخت شده باشد.

این درست همان چیزی است که گوراک می‌گفت: به یاد داری
نه؟ تو سنگ را می‌پرستی و مانند سنگ می‌شوی. معابد شما از سنگ ساخته شده، بت‌های شما سنگی هستند؛ درون شما نیز سنگ است. در درون شما زندگی ناپدید شده است.

تمام جهان هستی حسّاس است. تمام اجزای این کائنات در حال نیایش هستند: هریک به طریق خودش. عبادت ادامه دارد، پیشکش‌ها ادامه دارند
موضوع زبان در کار نیست،
بلکه احساس است
زبان را بینداز. وقتی احساس دست بدهد، وقتی احساس زندگیت را پر کند، آنوقت در آن غرق شو. آری، اگر می‌خواهی گریه کنی، گریه کن. اگر مایلی بخندی، بخند. اگر می‌خواهی برقصی، برقص
این راه احساس‌کردن است.

اشک‌هایت تو را به خدا نزدیک‌تر می‌سازد تا متون مذهبی تو
اشک‌ها مال خودت هستند:
از اعماق وجودت جاری می‌شوند. اشک‌ها درخواست متواضعانه‌ی تو هستند:
لطفاً سلام مشتاقانه‌ی مرا بپذیر،
لطفاً عشق مرا بپذیر.

گاهی اوقات با شادمانی برقص:
او چنین دنیای کمیابی را به تو بخشیده است. او یک زندگی باارزش به تو بخشیده است. تک‌تک موجودات این دنیا پرارزش هستند. در اینجا هر یک دانه گندم سراسر پُر از اوست. چنین کائناتی پر از ضرب‌آهنگ ـــ و تو حتی تشکر هم نمی‌کنی؟

شکرگزاری همان نیایش است
و البته که یادآوری او تو را شکنجه می‌دهد!. این خوب است. یادآوری او تو را از درون به‌هم می‌زند؛ این خوب است. ولی این یادآوری را یک تشریفات نکن؛ وگرنه دروغین می‌گردد. تشریفات کار نمی‌کند.

پس نپرس که دعا چگونه باید انجام شود
بگذار آن احساس بیاید، در آن احساس شناور باشد. فقط آن را متوقف نکن، وقتی که آن احساس تو را دربرگرفت، متوقف نشو
ما بسیار خسیس شده‌ایم. از گریه‌کردن می‌ترسیم، از خندیدن هراس داریم. می‌ترسیم که برقصیم! از اینکه احساسات بر ما غلبه کنند وحشت داریم. ما کاملاً‌ خشک شده‌ایم
تمام انسانیت ما دروغین، توخالی و پر از نفاق شده است.
#اشو

@oshoe

اشوosho

14 Dec, 18:14


تا باور شما از خدا رها نشود،
نفس را نمی‌توان رها کرد.

شما نمی‌توانید از یک سایه یا بازتاب
بدون اینکه منبع و سرچشمهٔ ایجاد آن را نابود کنید، رها شوید.

تلقی شما از خدا کاملاً نفسانی است.

#اشو

@oshoe

اشوosho

13 Dec, 18:12


🔹آرامش یکی از پیچیده ترین پدیده‌هاست
بسیار غنی و چند بعدی


همه این چیزها بخشی از آن هستند:
رهاسازی
اعتماد
تسلیم
عشق
پذیرش
همراهی با جریان
یکی شدن با هستی
بی نفسی،
وجد و خلسه.
همه اینها بخشی از آن هستند.
و همه اینها شروع به اتفاق افتادن می‌کنند. اگر تو راههای آرامش را بیاموزی.

به اصطلاح ادیانِ شما، شما را بسیار پُر تنش کرده اند؛ چونکه در شما احساس گناه ایجاد کرده اند.
تلاش من در اینجا این است که به شما کمک کنم تا از شر همه احساس گناه ها و همه ترس ها خالص شوید.

من دوست دارم به شما بگویم:
هیچ جهنم و بهشتی وجود ندارد.
بنابراین از جهنم نترسید و طمع بهشت نداشته باشید.
همه آنچه که وجود دارد، این لحظه است. شما میتوانید این لحظه را جهنم سازید یا بهشت – که قطعاً ممکن است.
اما هیچ بهشت یا جهنمی در جایی دیگر وجود ندارد.
جهنم هنگامی است که شما سراسر در تنش باشید
و
بهشت وقتی است که در آرامش باشید. آرامش کامل، بهشت است.

#اشو

@oshoe.

اشوosho

12 Dec, 18:10


🔹آرامش یکی از پیچیده ترین پدیده هاست
بسیار غنی و چند بعدی


همه این چیزها بخشی از آن هستند:
رهاسازی
اعتماد
تسلیم
عشق
پذیرش
همراهی با جریان
یکی شدن با هستی
بی نفسی،
وجد و خلسه.
همه اینها بخشی از آن هستند.
و همه اینها شروع به اتفاق افتادن می‌کنند. اگر تو راههای آرامش را بیاموزی.

به اصطلاح ادیانِ شما، شما را بسیار پُر تنش کرده اند؛ چونکه در شما احساس گناه ایجاد کرده اند.
تلاش من در اینجا این است که به شما کمک کنم تا از شر همه احساس گناه ها و همه ترس ها خالص شوید.

من دوست دارم به شما بگویم:
هیچ جهنم و بهشتی وجود ندارد.
بنابراین از جهنم نترسید و طمع بهشت نداشته باشید.
همه آنچه که وجود دارد، این لحظه است. شما میتوانید این لحظه را جهنم سازید یا بهشت – که قطعاً ممکن است.
اما هیچ بهشت یا جهنمی در جایی دیگر وجود ندارد.
جهنم هنگامی است که شما سراسر در تنش باشید
و
بهشت وقتی است که در آرامش باشید. آرامش کامل، بهشت است.

#اشو

@oshoe

اشوosho

11 Dec, 18:10


آیا زندگی تو آکنده از  شعر و شور و شعور هست ؟
آیا در زندگی ات عشق هست ؟
زیبایی هست ؟
نیایش هست ؟
آیا وقتی کسی را می بینی سرشار از اعتماد به او هستی ؟
آیا تا کنون به چشمان فرزندت خیره شده ای ؟
آیا کسی را بی آنکه نیازمندش باشی دوست داشته ای ؟

اگر بتوانی یک لحظه را عاشقانه زندگی کنی، به صد سال زندگی خالی از عشق می ارزد

این را مدار زندگی خویش قرار بده،
اگر اینگونه نیست
مدار زندگی ات را عوض کن .

#اشو
@oshoe

اشوosho

10 Dec, 18:15


عارف شويد،
اما به عارفان باور نداشته باشيد.
صوفی شويد،
اما به صوفيان باور نداشته باشيد.
مثل من بشويد،
اما به من باور نداشته باشيد.
اگر شما به من باور داشته باشيد؛ گمراه
می‌شويد.

به باور چه نيازی داريد؟
وقتی می‌توانيد مزه ای از يک چيزی را بچشيد، چرا بايد به آن باور داﺷﺖ.

ﺑﺎﻭﺭ يعنی اينكه شما در حال عقبگرد كردن هستيد.
شما داريد می‌گوييد امروز باور پيدا می‌كنم، فردا می‌چشیم
اما چرا امروز نه؟
چرا حالا نه؟
اگر شما لرزش مرا احساس كنيد،
آن وقت بيش از اينكه بر حسب باور فكر كنيد به فكر زيستن با آن می‌افتيد و
اينكه به چيزی غير از آنچه كه آن را تجربه كرده‌ايد باور نداشته باشيد.
در غير اين صورت شما يک رياكار خواهيد شد.
اين اصل بايد به عنوان يك معيار در نظر گرفته شود:
انسان باورمند غمگين است و انسان دانا بی نهايت شاد.
انسانی كه فقط باور دارد ابله، مرده، در خود فرو رفته، بسته و متحجر است،
ولی انسانی كه به دانايی رسيده است، با عطر فراوانی كه از وجودش بر می‌خيزد شكوفا می‌شود.
او هميشه جاری است.
او هيچ وقت راكد نيست.
او هميشه تازه و با طراوت است.
بگذاريد مذهب طراوت و زندگی داشته باشد، نه اينكه به باور تبديل شود.

#اشو
@oshoe

اشوosho

10 Dec, 08:32


تو اینجا جدید نیستی ،
هیچکس جدید نیست.
شما همگی زائرانی باستانی هستید.
شما بودا و مسیح و زرتشت و لائوتسو را دیده اید ،
شما کل تکامل هوشیاری انسان را
دیده اید و بخشی از آن بوده اید .
شما بارها اینجا بوده اید.
و مرگ بارها اتفاق افتاده است.
و به هیچ وجه به شما کمک نکرده است.
مرگ نمی تواند کمک کند.
زیرا مرگ یک مکانیزم طبیعی است.
و قبل از اینکه بمیرید ناهوشیار می شوید.

#اشو

@oshoe

اشوosho

01 Dec, 18:30


هیچ چیزی نه متولد می شود و نه می میرد.
بلکه بین حضور و غیاب، حرکت می کند. پیدا می شوند و سپس پنهان،
پنهان شدن، محلی است برای آرامش و راحتی، هر شب، نیاز به خواب احساس می کنید، خوابیدن برای سرزندگی و شادابی و طراوت، به همین ترتیب، پس از هر زندگی ، نیاز به مرگ پیدا می کنید. مرگ،چیزی بیش از خوابی عمیق نیست. پس از هر زندگی، جسمتان خسته می شود و به جسم جدید و حضور جدیدی نیاز پیدا می کنید.
موج قدیمی از روی آب ناپدید می شود ولی آب همچنان باقی می ماند، و به شکل موج هایی جدید می آید.
پیوسته، کهنه نو می شود.
اجازه بده این اتفاق رخ دهد.
فقط به زندگی رخصت بده و با اعتمادی عمیق، همراهش شو.
این، تعریفی است که من از مذهبی بودن دارم. این نوع از اعتماد.

و این باور نیست. باور همیشه حالتی جزم اندیشانه، نظریه و فلسفه و دیدگاه به همراهش دارد.
این نوع رویکرد، باور نیست بلکه اعتماد به هستی است.
مبدا ما هستی است، ما از آن آمده ایم
ما بیرون از هستی نیستیم، بلکه از اعضای درونی آنیم.
و به مبدا خودمان برخواهیم گشت هستی مبدا ماست.

آفرینش از هستی و بازگشت دوباره به آن، خوب است. همه چیز خوب است! درک این پدیده، شور و شعف می آورد. همه چیز خوب است.
و این معنای اعتماد است:
همه چیز خوب است.

#اشو

@oshoe

اشوosho

24 Nov, 13:22


دو نوع خدا وجود دارد:

یکی خدای باورها، خدای مسیحیان، خدای هندوها ، و...

و دیگری خدای واقعیت، نه خدای باورها که نامحدود است

اگر در مورد خدای مسیحیان فکر کنی، یک مسیحی خواهی بود، ولی نه انسانی بادیانت
اگر ذهنت را به خود خداوند بیاوری، انسانی با دیانت خواهی بود ــ دیگر هندو نیستی، محمدی و مسیحی نیستی
و این خدای واقعیت یک مفهوم نیست! مفهوم یک بازیچه‌ی ذهنی است که با آن بازی کنی
خدای واقعی بسیار پهناور است.....
آن خدا با ذهن تو بازی می‌کند، نه اینکه ذهن تو با آن خدا بازی کند!
آنگاه خداوند دیگر بازیچه‌ای در دست تو نیست؛ تو بازیچه‌ای در دست‌های خداوند هستی
تمام این ماجرا کلاً‌ تغییر کرده است. اینک تو دیگر صاحب کنترل نیستی: خداوند تو را تسخیر کرده است
واژه‌ی درست ”تسخیرشدن“ است؛ تسخیرشدن توسط بی‌نهایت.
آنگاه خداوند دیگر تصویری در برابر چشمان ذهن تو نیست
نه،‌دیگر تصویری وجود ندارد
یک تهیای پهناور....
و تو در آن تهیای گسترده حل می شوی: نه تنها تعریف خداوند گم شده است، مرزها ازبین رفته‌اند
وقتی با آن بی‌نهایت در تماس هستی، شروع می کنی به گم‌کردن مرزهای خودت. مرزهایت مبهم می‌شوند. مرزهای تو کمتر و کمتر قطعی می‌شوند، بیشتر و بیشتر قابل‌انعطاف هستند؛ مانند دودی در آسمان ناپدید می‌شوی. لحظه‌ای فرا می‌رسد...
به خودت نگاه می‌کنی:
دیگر وجود نداری.

ذهن با چیزهای محدود بسیار زرنگ است
اگر در مورد پول فکر کنی، ذهن زرنگ است؛ اگر در مورد قدرت، سیاست فکر کنی، ذهن زرنگ است؛ اگر در مورد کلام، فلسفه‌ها، سیستم‌ها، باورها فکر کنی، ذهن زرنگ است ــ تمام این‌ها محدود هستند
اگر در مورد خداوند فکر کنی، ناگهان یک خلاء.....
چه فکری می‌توانی در مورد خداوند بکنی؟ اگر بتوانی فکر کنی، آنوقت آن خدا دیگر خدا نیست؛ یک چیز محدود شده است
اگر خدا را یک کریشنا تصور کنی، دیگر خدا نیست؛ آنگاه شاید کریشنا با فلوتش در برابرت ایستاده باشد، ولی این یک محدودیت است. اگر خداوند را همچون مسیح تصور کنی ــ کار تمام است! آن خدا دیگر وجود ندارد: یک موجود محدود را از آن بیرون کشیده‌ای. موجودی زیبا، ولی در برابر زیبایی آن نامحدود هیچ است.

#اشو

@oshoe

اشوosho

21 Nov, 17:47


تقلید برای نابود کردن شماست، خودکشی است!
اما همه والدین چیزی کشنده را تعلیم میدهند:
کسی باش، کسی دیگر باش.
هرکسی باش اما خودت نباش!!!

بچه سرزنش میشود، به هرطریق ممکن دفع میگردد و مستقیم و غیر مستقیم به او گفته میشود:
تو هرآنچه که هستی، درست نیست. هرآنچه که انجام میدهی، درست نیست.
تو باید یک آرمان و ایده آل را دنبال کنی.
تا مانند بودا، ماهاویرا، کنفسیوس یا موسی نشوی، درست و برحق نیستی.
و بچه شروع به تقلید میکند
این دنیا پر از مقلدان است.
به همین دلیل این همه رنج و بدبختی وجود دارد،
به همین دلیل این همه عدم خلاقیت، عدم حساسیت و زشتی وجود دارد. 
مانند این است که به گلهای سرخ گفته شود که گل همیشه بهار شوند و به گلهای همیشه بهار گفته شود که نیلوفر شوند.
نه گل سرخ میتواند گل همیشه بهار شود و نه گل همیشه بهار میتواند نیلوفر گردد. فقط یک چیز امکان دارد:
اگر نیلوفر ایدە گل سرخ شدن را داشته باشد، دیگر نیلوفری وجود نخواهد داشت، و همینطور گلهای دیگر،
چون که کل انرژی نیلوفر صرف 
گل سرخ شدن میشود و از آنجا که آن نمیتواند گل سرخ شود، انرژی اش هدر میرود. 

هیچ شرطی کردنی برای بچه ها لازم نیست. هیچ جهتی نباید به آنها داده شود.
به آنها باید کمک شود که خودشان باشند.
آنها باید حمایت شوند،تغذیه گردند و قوی شوند.
یک پدر واقعی، یک مادر واقعی برای بچه یک برکت و سعادت خواهد بود.
بچه احساس خواهد کرد که 
توسط آنها مورد کمک قرار میگیرد تا در طبیعت خود بیشتر ریشه کند و متمرکز تر و مستقرتر گردد، طوری که به جای احساس گناه، شروع به دوست داشتن خود نماید و به خود احترام  بگذارد.

#اشو

@oshoe

اشوosho

14 Nov, 18:01


چرا هرکس میل دارد کسی که نیست باشد؟
دلیل روانشناختی این تمایل چیست؟

#پاسخ_اشو
همه از همان کودکی مورد سرزنش واقع شده اند.
هر عمل کودک که خود انگیخته و از روی تمایلاتش باشد، مورد پذیرش نیست.

مردم، آن جمعیتی که کودک در آن باید رشد کند، مفاهیم و آرمان های خودش را دارد. این کودک است که باید با آن مفاهیم و آن آرمانها خودش را وفق دهد.
کودک موجودی ناتوان است.
آیا تاکنون در این مورد اندیشیده ای؟ کودک انسان ناتوان ترین کودک در تمام خانواده حیوانات است.
تمام حیوانات می توانند بدون حمایت والدین و جمعیت بقا یابند، ولی کودک انسان نمی تواند بدون حمایت دیگران زنده بماند، بی درنگ خواهد مرد.
او ناتوان ترین مخلوق در دنیا است، بسیار آسیب پذیر و شکننده است.

طبیعی است که کسانی که در قدرت هستند قادرند تا کودک را به هر ترتیب ممکن شکل بدهند. بنابراین همه چیزی شده اند که هستند، مخالف خودشان!

دلیل روانشناختی اینکه هر کسی میل دارد کسی باشد که نیست، همین است.

#اشو

@oshoe

اشوosho

13 Nov, 10:13


آدولف هیتلر در شرح زندگی نامه اش در کتاب "نبرد من" نوشته است:
اگر میخواهید فرمانروا باشید همیشه کشور را در رعب و وحشت نگه دارید، همیشه کشور را در این هراس نگه دارید که همسایه قصد حمله دارد و دولتهایی در پی فراهم سازی مقدمات جنگ هستند و آماده هجوم میشوند.
همیشه شایعه سازی کنید. هرگز مردم را در راحتی و آرامش رها نکنید، چون اگر مردم در راحتی و رفاه باشند، تـوجهی بـه سیاست مداران نمی کنند.
وقتی مردم کاملاً در رفاه باشند، سیاستمداران بی اهمیت میشوند.
ولی اگر مردم در ترس باشند، سیاستمداران قدرتمند مـی شـوند.
بـه هـنـگـام وقوع جنگ سیاست مداران مقتدر میشوند، جنگ موقعیتی ایجاد میکند، فرصتهایی به وجود می آورد تا سیاستمداران  بر مردم سلطه گری کنند و حاکم شوند.
ذهن آدمی نیز دقیقا از همین شیوه برای تسلط بر انسان استفاده میکند
و مراقبه چیزی نیست جز ایجاد شرایطی که در آن ذهن کمتر و کمتر اجازه عمل و تسلط داشته باشد.
در چنین شرایطی شما آن چنان نترس، آن چنان عاشق، آن چنان آرام و آن چنان با وقایع یکی می شوید که ذهن چیزی برای گفتن نخواهد داشت. سرانجام ذهن کم کم عقب می نشیند و فاصله بین شما و آن بیشتر و بیشتر میگردد تا روزی که ذهـن بـه کـلی کنار  بکشد.


#اشو
@oshoe

اشوosho

06 Nov, 18:03


همه سعی دارند تا دیگران را برای رنج‌هایشان سرزنش کنند. و اینگونه است که ما در رنج باقی می‌مانیم، زیرا این سرزنش کردن کمکی نخواهد کرد. اول اینکه کاری اشتباه است ــ
هیچکس دیگر علت رنج تو نیست؛
علت در درون تو هست. تویی که در یک مفهوم کاذب زندگی می‌کنی. ولی حتی اگر در کذب زندگی کنی، ذهن از این فکر که دیگری مسئول است لذت می‌برد: “من مسئول نیستم!” احساس راحتی می‌کنی.

حتی اگر دیوانه باشی، ذهن دوست دارد باور کند که دیگری مسئول است ــ دیگری دیوانه است. مردم آماده هستند تا باور کنند که تمام دنیا دیوانه است،‌ ولی نه خودشان! درواقع، ‌انسان دیوانه هرگز نمی‌پذیرد که دیوانه است. می‌توانی به یک تیمارستان بروی و  از تمام دیوانگان در آنجا بپرسی، و تعجب خواهی کرد: حتی یک نفر هم موافق این نیست که او دیوانه است. تمام دنیا دیوانه است و او کاملاً عاقل است!

درواقع، کسانیکه مردم دیوانه را درک می‌کنند می‌گویند که وقتی یک انسان دیوانه بپذیرید که دیوانه است، دیگر دیوانه نیست؛ عقل شروع کرده به واردشدن به وجودش.

این چیزی است که تمام بودا همیشه می‌گفته‌اند:
لحظه‌ای که درک کنی که «من جاهل هستم،» نخستین نشانه‌های خرد و شناخت رخ داده است. لحظه‌ای که بگویی، «من وجود ندارم،» برای نخستین بار وجود واقعی در تو نفوذ کرده است. نخستین بار که بگویی، «من مالک هیچ چیز نیستم،» تمام دنیا مال تو است. نخستین بار که بگویی، «من جدا نیستم، با آن کُلّ یکی هستم،» همان کُل خواهی شد.
قطره‌ی شبنم واقعاً‌ ازبین نمی‌رود؛ اقیانوس می‌شود. با شناخت خالی‌بودن خود، بی‌نفس بودنِ خودِ انسان چیزی از دست نمی‌دهد، همه چیز را به دست می‌آورد.

#اشو

@oshoe

اشوosho

05 Nov, 18:03


تا جایی که به اشراق مربوط است، طبیعت تبعیضی نمی‌گذارد
هر انسان یک فرصت برابر دارد
ولی به نظر چنین نمی‌رسد زیـرا در میان ما، مردمان بسیاری هستند که هرگز سعی نکرده اند این امکان را به واقعیت برسـانند
بنـابراین خـوش‌بـین بـودن یـک الـزام اساسی است. این اطمینان را با خودتان حمل کنید که اگر یک نفر آرامش را تجربه کرده باشد، اگر یک نفـر توانسـته باشـد سـرور را تجربه کند، برای شما نیز ممکن است
با بدبین بودن خودتان را تحقیر نکنید. بدبین بودن نوعی توهین بـه خـود اسـت. ایـن بـه آن معنی است که تو احساس می‌کنی که ارزش تجربه کردن حقیقت را نداری
و من به شما می گویم که شما ارزش آن را داریـد و بـه یقین به آن خواهید رسید. امتحانش کنید و ببینید!
تا حدی که ممکن است خوش بین باشید که آن تجربه غایی برایتان رخ خواهـد داد و حتماً رخ خواهد داد.
چرا؟
در دنیای بیرون این امکان هست که با خوش‌بینی به سمت چیزی بروید و موفق نشوید. ولی در دنیـای درون، خوش‌بینی ابزاری بسیار مفید است. وقتی پر از خوش‌بینی باشی، هر سلول بدنت سرشار از خوش‌بینی می‌شـود، هـر منفـد پوستت پر از خوش‌بینی می‌شود، هر نفست سرشار از خوش‌بینی میشود، هر فکرت از خوش‌بینی می‌درخشد، نیروی حیاتی ات از خوش بینی به تپش در می آید و ضربان قلبت سرشار از خوش‌بینی می‌شود. وقتی تمام وجـودت آکنـده از خـوش‌بینـی اسـت، آنوقت در تو حال و هوایی می‌آفریند که آن تجربه غایی می‌تواند برایت روی بدهد
بدبینی نیز یک شخصیت می آفریند: شخصـیتی که در آن هر سلول می‌گرید، غمگین است، فرسوده است، ناامید است، بی‌جان است، گویی که انسان فقط به اسم زنده اسـت، ولـی در روح مرده است.

اگر شخص برای جستوجو عازم سفر شود.
و سفر در طریق روحانی بزرگترین سفر است، هـیچ انسـانی بـه چنان اوجی صعود نکرده است، هیچکس تا چنین اعماقی شیرجه نزده است. ژرفای خود، ژرف ترین اسـت، و اوج آن بـالاترین اسـت.

#اشو
@oshoe

اشوosho

03 Nov, 18:02


به‌کار گیری ذهن برای جستجوی حقیقت توهم است و همه فلاسفه و همه متخصصین الهیات این کار را کرده اند متفکرین بزرگ کاری نکرده اند جز بازی با کلمات.
ذهن‌ نمی‌تواند حقیقت را بشناسد
مثل اینکه بخواهی با چشمانت موسیقی گوش کنی. نمیتوانی چون چشمها برای شنیدن کارایی ندارند یا اگر بخواهی نور را با گوش‌هایت بیینی نمی‌توانی چون گوش‌ها برای دیدن نور کارایی ندارند. گوش‌ها برای صدا و چشم‌ها برای نور کارایی دارند.

هر یک از آنها بُعد معینی برای کارکردن دارند. کارکرد ذهن ایجاد افکار، رویاها، تصورات، خیالات، تجسم، سراب از همه نوع است کارکرد آن یافتن حقیقت نیست.‌

استفاده نکردن از ذهن راهِ یافتن حقیقت است. کاملاً ساکت شدن بدون هیچ فکری. تنها یک لوح پاک، یک لوح سفید. در آن وضوح، شفافیت و روشنی، شخص در می‌یابد حقیقت چیست.
هم در درون و هم در بیرون، چون حقیقت یکی است. این ذهن است که آن را به درون و بیرون تقسیم می‌کند. وقتی ذهن کنار رفت، جدایی از بین‌ می‌رود. آنگاه تو حقیقت هستی. آنگاه حتی دورترین ستاره به تو وصل است. و حتی کوچکترین برگِ علف به تو وصل است. این همه یک هستی است.
@oshoe

اشوosho

01 Nov, 17:30


مراقبه یعنی:
خالی شدن از تمام محتویات ذهن، خاطرات، تصاویر ذهنی، افکار ؛ آرزوها؛ انتظارات، طرح ونقشه‌ها.
تو باید خودت را ازهمه‌ی این محتویات خالی کنی
بزرگ‌ترین روز زندگی زمانی فرا میرسد که درخود چیزی برای دور ریختم نیابی و خالی باشی.
درآن فضای کاملا خالی، فقط زمانی خالی است که ذهن  درمیان نباشد
فضایی که سرشار از وجود است،
خالی از ذهن اما سرشار از  خودآگاهی است.
پس از واژه‌ی" خالی" نترس
بار آن منفی نیست.
فقط بارهای اضافی و به درد نخور را که بر اساس عادت قدیمی باخود حمل میکنی خالی میکند.
خالی میکند چیزهایی را که مانع تراشی میکنند، سنگینی می آفرینند و همچون یک کوه سنگین هستند.

همچنین که کاملا خالی شوی،
از تمام چارچوب ها رها میشوی.
به بی کرانگی آسمان میشوی

این همان تجربه خداوندی است که یا هر اسم دیگری که به آن میدهی.
میتوانی آن را دارما، حقیقت یا نیروانا بنامی. معنای همه آنها یکی‌ست.

#اشو

@oshoe

اشوosho

31 Oct, 18:30


شما در زمان وجود دارید ولی به ابدیت تعلق دارید.
شما نفوذ ابدیت هستید در دنیای زمان

#اشو

@oshoe

اشوosho

29 Oct, 19:30


اگر تمام عواملی كه آرامش را از بين ميبرند، سركوب كنی،
هرگز بر آرامش چيره نمیشوی، زيرا حالت كلی تو نادرست است. تو برده تمام آن چيزهايی میشوی كه سركوب كرده ای. سركوب كردن هيچگاه به چيرگی نمی‌انجامد
اين اساسی‌ترين مطلبی است كه بايد بفهمی:
سركوب كردن بردگی می آفريند. هركس انرژی جنسی را سركوب كند، بيشتر به آن گرايش می‌يابد و شدت انرژی جنسی اش بيش از انسان‌های طبيعی ميشود.
بنابراين، راهبان و راهبه‌ها و تمام ديگر كسانی كه انرژی جنسی را سركوب كرده اند، ميل جنسی بيشتری دارند.
انرژی جنسی بيش از هر چيز ديگر برای آنان فريبنده است، زيرا آن را سركوب كرده اند و آن پيوسته در دلشان فرياد ميزند « مرا رها كن! مرا رها كن! » هرقدر به ميزان انرژی سركوب شده افزوده شود، قوی‌تر میشود.
پيوسته به دنبال راهی برای برون رفتن است .
اگر از در جلویی ممكن نباشد، از در پشتی خارج میشود. مشكل اينجاست كه:
تو هرقدر بيشتر سركوب کنی بيشتر میترسی و هر قدر بيشتر بترسی بيشتر سركوب میکنی، بيشتر محكوم میکنی
دور باطلی ايجاد ميشود و سرعت حركت تو در اين دور باطل روز به روز افزايش می‌يابد.

بر آرامش چيره بودن، به آن معناست كه تو هيچ چيز را سركوب نكرده ای، بلكه كوشيده ای همه چيز را بفهمی.

از راه درک كردن و فهميدن است كه چيرگی پديد می آيد

اين جادوی درک كردن و فهميدن است:
هر چيزی را كه بدرستی فهميده باشی ديگر فشاری بر تو وارد نمی‌كند.

#اﺷﻮ
@oshoe

اشوosho

27 Oct, 18:37


زمان و مكانی را پيدا كن و آنرا به مراقبه اختصاص بده
اين كار در آغاز كمی مشكل است،
پس صبر پيشه كن
تنها چيز لازم صبر است.
اميدوار و خوش بين باش،
زيرا گذشت زمان لازم است
گويی بذری را كاشته ای. نبايد انتظار داشته باشی بذر همين فردا شكوفا شود. شكيبا باش!
بذر به موقع شكوفا خواهد شد
شكوفايی بذر نه تابع انتظارات تو، بلكه تابع قوانين مخصوص خود است. بذر، قانون ذاتی و طبيعت خود را دارد. منتظر فصل مناسب می ماند. شايد منتظر ابرها، منتظر باران و منتظر بهار...
پس بی‌تابی مكن. بی تابی يكی از اصلی‌ترين دلايلی است كه بسياری از مراقبه نتيجه نمیگیرند
مساله موفقيت يا شكست در ميان نيست. بدون توجه به اينكه چه اتفاقی روی می‌دهد به اين كار ادامه بده. همانگونه كه هر روز وقتی شستشو ميكنی يا به خواب میروی، هيچگاه در مورد اينكه آيا موفق شده ای يا نه، آيا چيزی را به دست آورده ای يا نه، نگران نيستی. شستشو خود به خود خوب و ذاتا ارزشمند است
ديری نمی‌گذرد كه مراقبه تبديل به شستشوی درون میشود. به تو احساس خوبی دست می‌دهد. احساس متمركزتر شدن، ريشه‌دارتر شدن و استوارتر شدن می‌كنی
اگر صبر پيشه كنی، روزی ناگهان انفجاری در تو رخ می‌دهد. نوری به پا خواهد خاست و از آن لحظه به بعد تو ديگر همان آدم گذشته نخواهی بود
ديگر لزومی به مراقبه نخواهی داشت. هركاری انجام دهی، مراقبه خواهد بود. نفس كشيدنت مراقبه خواهد بود و همچنين راه رفتن و غذا خوردنت
مراقبه به طبيعت وجود تو تبديل خواهد شد.
انسان هركاری برای توضيح خدا انجام داده به خرابی انجاميده است. به جای اينكه دنيا را ديندارتر سازد،‌ بی‌دين تر ساخته است، زيرا اين پندارها چنان نارسا هستند كه فقط می توانند انسان‌های احمق را قانع سازند. اگر تو فقط اندكی باهوش باشی، هيچكس نمی‌تواند تو را قانع سازد. فقط اندكی باهوش...
عارفان واقعي در مورد خدا سكوت كامل پيشه كرده اند، زيرا خدای راستين را تنها در سكوت میتوان شناخت
پس در مورد خدا تمام پندارها را دور انداز و بيشتر و بيشتر سكوت پيشه كن تا روزی خدا در تو فرود آيد
آنگاه كه سكوت كامل برقرار باشد، خدا چنان بی‌سر و صدا و نامحسوس وارد می‌شود كه حيران ميشوی. حتی صدای پايش را نمی‌شنوی. لحظه ای قبل خدا حضور نداشت، لحظه ای بعد حضور يافت و تو از او سرشار شدی.
#اشو

@oshoe

اشوosho

21 Oct, 08:54


بامدادان كه خورشيد در حال طلوع است، همه بيقرارند؛
باید بمانند پرندگان و درختان به رقص و آواز در آمد.
ترانه خوش آمد گويی است، زيباترين ترانه، زيرا روز آغاز شده است.

ديروز را هدر داده ايم، همه ديروز را، اما
به ما فرصتی ديگر داده شدە تا دوباره تلاش كنيم. تا زندگی كنيم. تا شاد باشيم.  تا كامل باشيم
.

اساسی‌ترين نياز امروز، تولدی انسانی جديد است.
كهنه به پايان رسيده، از پا افتاده و به مصرف رسيده است.
ما جسد كهنه و قديمی را با خود حمل می‌كنيم.
بايد اين جسد را سوزاند.
بايد با او وداع گفت و از او خداحافظی كرد.
مراقبه و نيايش، تو را به آغازی تولدی تازه، تولدی درونی رهنمون می‌كند.
آغاز سپيده دم درون.
تنها از طريق مراقبه می‌توان از خواب بيدار شد و روزی تازه را ازسر گرفت.

#اشو
@oshoe

اشوosho

13 Oct, 17:30


درطول سه‌هزار سال گذشته، پانزده‌هزار جنگ بین انسان‌ها درگرفته
پانزده‌هزار جنگ در سه‌هزار سال؟!
حتی فکرکردن به آن چقدر ناخوشایند است. اینهمه جنگ نمی‌تواند بدون دلیل وجود داشته باشد
هر سال پنج جنگ؟!
این چه چیزی را نشان می‌دهد؟

من تاریخ بشریت را به دو بخش تقسیم می‌کنم: یکی دوران جنگ و دیگری دوران آمادگی برای جنگ
ما واقعاً هیچ دوران صلحی را تجربه نکرده‌ایم. در اساس مسئولیت این وضعیت، به تقسیم انسانها به بخش‌های زیاد بازمی‌گردد
و چه کسی بشریت را تقسیم کرده است؟
آیا ادیان رسمی نیستند، ایدئولوژی‌ها، نظریه‌ها و فرقه‌ها مسئول چنین تقسیم‌شدگی‌هایی نیستند؟
آیا ملیت و ملیّ‌گرایی و زندان‌های ایدئولوژی بشر را تقسیم نکرده‌اند؟
عمدتاً مذاهب و ادیان انسان‌ها را تقسیم و از هم جدا کرده‌اند.

در پشت تمام تضادها و نزاع‌ها “ایسم”‌ها وجود دارند
چه این “ایسم”ها مذهبی باشند و چه سیاسی؛ اینها تولید تضاد می‌کنند که در نهایت به جنگ‌ها منتهی می‌گردد.
حتی امروزه شوروی کمونیست و آمریکای دموکراسی به دو مذهب تبدیل شده‌اند: مانند جنگ بین دو مذهب شده است
ولی من می‌پرسم که آیا ممکن نیست که این تقسیمات بشری را، که براساس این افکار شکل گرفته، متوقف ساخت؟ آیا درست است که بخاطر یک امر غیراساسی، مانند فکر و عقیده، ما دست به کشتار انسان‌ها بزنیم؟
آیا درست است که فکر شما و فکر من باید قلب‌هایمان را دشمن همدیگر کند؟

آدلف هیتلر در جایی گفته است که اگر هر نژادی بخواهد متحد شود؛ ضرورت دارد که نفرت نسبت به نژاد دیگر خلق شود. او نه‌تنها این را گفت، بلکه به آن عمل کرد و آن را موثر و کارآمد یافت.

تمامی تبه‌کارانی که این دنیا را مسموم ساخته‌اند این روش را موثر یافته‌اند
با شعار “اسلام در خطر است،” می‌توان مسلمانان را متحد کرد و با شعار “هندویسم در خطر است” هندوها را می‌توان متحد کرد
خطر تولید ترس می‌کند و درنتیجه نفرت از کسانی که سبب ترس ما هستند ایجاد می‌شود
بنابراین تمام اتحادیه‌ها و سازمان‌ها بر اساس نفرت و ترس شکل گرفته‌اند. بنابراین درحالیکه تمام ادیان از عشق صحبت می‌کنند چون نیاز به وحدت دارند، در نهایت از نفرت کمک می‌گیرند! آنگاه عشق فقط حرف بیهوده است و نفرت پایه و اساس می‌گردد.

پس آن دیانت که من از آن سخن می‌گویم در مورد هیچ اتحادیه یا سازمان نیست،
یک جستار معنوی است
یک تجربه‌ی فردی است که علاقه‌ای به جمع‌آوری نفرات و پیروان ندارد

درواقع، تجربه‌ی معنوی در اساس فردگرا است.

و تمام سازمان‌ها بر اساس نفرت پایه‌گذاری شده‌اند
نفرت چه ربطی می‌تواند با دیانت و معنویت داشته باشد؟
هرآنچه که بین من و شما نفرت ایجاد کند نمی‌تواند مذهبی باشد. فقط هرچه که بین من و شما عشق ایجاد کند می‌تواند معنوی باشد

به‌یاد بسپارید:
هرآنچه که انسان را از انسانی دیگر جدا می‌کند، چگونه می‌تواند انسان را به خداوند وصل کند؟
این غیرممکن است. ولی آنچه ما مذهب می‌خوانیم ما را تقسیم می‌کند
با اینکه این به‌اصطلاح ادیان در مورد عشق صحبت می‌کنند، در مورد اتحاد همگان و برادری حرف می‌زنند؛
عجیب است که این فقط یک حرف باقی می‌ماند؛ و هر عملی که انجام می‌دهند دشمنی و نفرت را منتشر می‌کند. مسیحیت در مورد عشق حرف می‌زند، ولی هیچکس مانند مسحیان آدم نکشته است
شاید چیزهای خوب در پنهان‌کردن چیزهای بد ابزارهای مناسبی هستند!
اگر بخواهی آدم بکشی، می‌توانی به آسانی با نام عشق چنین کنی!
اگر کسی بخواهد خشن باشد، می‌تواند به آسانی در محافظت از عدم خشونت به خواسته‌اش برسد
اگر بخواهم شما را بکُشم، می‌تواند به آسانی بخاط خیر خودتان این کار را بکنم زیرا در اینصورت شما خواهید مرد ولی من گناهکار شناخته نمی‌شوم. آنوقت شما خواهید مرد، کشته خواهید شد و شکایت نخواهید کرد!

گفته شده که انسان حیوانی روشنفکر است؛ پس طبیعتاً، هرکاری که بخواهد بکند یک راه روشنفکرانه برای انجامش پیدا می‌کند
شاید شیطان به او مشورت داده که یک شعار خوب برای تبه‌کاری‌هایش انتخاب کند!
عمل هرچه شیطانی‌تر باشد، شعار باید بهتر باشد!

#اشو
@oshoe

اشوosho

12 Oct, 17:45


از جنون خاص و ویژه بودن دوری کن.
در زندگی ات کاملا معمولی باش، ولی آگاهی و گوش سپردن را چاشنی آن کن.
بخواب، بخور، کار کن، عشق بورز، نیایش کن، به مراقبه و مکاشفه بنشین، ولی هیچگاه تصور نکن آدم خاصی شده ای و یا کار ویژه ای انجام میدهی. در چنین معمولی بودنی است که به خواص میپیوندی.

#اشو
@oshoe

اشوosho

08 Oct, 17:30


عاشق باش، نه عاشق شخصی معين،
فقط عاشق باش
بگذار عشق كيفيت وجود تو باشد،
نه فقط رابطه تو با شخصی معين،
زيرا هرگاه عشق به رابطه تبديل شود، تنها يک نفر را در بر می‌گيرد نه كل عالم را، معامله ای بس خطرناک است برگزيدن يک نفر و مستثنی كردن كل عالم، در جايی كه كل عالم متعلق به توست و تو متعلق به آن
كل عالم پيوسته عشقش را بر تو جاری می‌سازد و پاسخ ندادن به آن بسی ناسپاسی است.
عاشق خورشيد باش! عاشق ماه، ستارگان، درختان، كوه‌ها، انسان‌ها، حيوان‌ها. فقط يک عاشق باش
و بگذار كل، معشوق تو باشد.
اين همان چيزی است كه تو را ديندار می‌كند.
آنگاه كه عشق تو در همه فضا گسترده شود و هيچ حد و مرزی نشناسد،
آنگاه كه هيچ چيز نتواند عشق را محدود سازد
آنگاه كه عشق تو بر هيچ چيزی متمركز نيست و فقط حالتی از بودن است
آنگاه عشق عبادت است، مراقبه است
و آنگاه عشق رهايی بخش است.

#اشو
@oshoe

اشوosho

07 Oct, 17:30


شما موجود كاملا آزاد هستيد؛
عاری از هرگونه محدوديت،
تمام محدوديتها‌، كاذب هستند
به همين دليل است كه فقط در عشق، سالم و كامل می‌شويم؛ زيرا عشق تمام محدوديت‌ها و عنوان‌ها را می‌زدايد. شما را طبقه بندی نمی‌كند. شما را همان‌گونه كه هستيد، می‌پذيرد
هيچكس به راستی بيمار نيست
در واقع، ‌جامعه بيمار است و مردم قربانی جامعه بيمار هستند
جامعه نياز به درمان دارد. افراد جامعه فقط به عشق نياز دارند. جامعه بيمار است و نيازمند درمان. افراد جامعه رنج می‌برند،‌ ولی نمی‌توانيد جامعه را دستگير كنيد. جامعه نامريی است. وقتی می‌كوشيد جامعه را دستگير كنيد، ‌فردی را به جای آن می‌يابيد و او مسئول می‌شود. در حاليكه او هم خود قربانی است و رنج می‌برد. آن شخص نيازمند درک و همدلی است نه درمان؛‌
او نيازمند عشق است. جامعه شناخت و دركی به او نداده است. جامعه به او عشق نداده است. جامعه در عوض، زندان و زنجير به او داده است. او را بايگانی كرده، طبقه بندی و عنوان گذاری كرده است:
« اين تو هستی، ‌اين هويت توست. »

شما آزاديد و هويتی نداريد.
اين زيبايی و شكوه شماست
نمی‌توان گفت شما چه كسی هستيد. تصميم میگيريد هر لحظه چگونه باشد؛‌ اصلا باشد يا نباشد. هرلحظه تصميم تازه ای وجود دارد؛ ‌زندگی تازه منتشر میشود. يک گناهكار در عرض يک لحظه میتواند پاک و مطهر شود.
فردی پاک و مطهر مي تواند در يك لحظه، فردی گناهكار شود. بيمار میتواند سالم شود و سالم میتواند بيمار شود
فقط تغيير دادن تصميم، ‌نگرش و شناخت،‌ همه چيز را تغيير میدهد.

#اشو
@oshoe

اشوosho

06 Oct, 17:30


یکی از اساسی ترین توهمات آدمی
این است که:
گمان می کند عشق را می شناسد
به همین سبب از تجربه ی عشق عاجز است

هر کسی می پندارد که می داند عشق چیست، بنابراین نیازی به تجربه ی آن احساس نمی کند
به همین دلیل عشق با دنیای ما قهر کرده است
ما با عاشقانی روبروییم که از عشق تهی اند
والدین تظاهر می کنند که
فرزندانشان را دوست دارند
شوهران تظاهر می کنند
همسران تظاهر می کنند
تظاهر و تظاهر
البته هیچ کس به عمد این کار را نمی کند. بسیاری از آن ها نمی دانند که چنین می کنند
ای کاش از همان ابتدا آدم ها می آموختند که:
عشق برترین هنر زندگیست
به جادو می ماند و معجزه می کند!

ای کاش می آموختند که:
عشق را باید کشف کرد
باید برای کشف آن زحمت کشید
باید به ژرفای آن رفت و شیوه های آن را آموخت!


عشق هنر است
عشق ورزیدن مهارت نیست
بلکه امکانی بالقوه در همگان است
به همین سبب امید آن هست که
روزی همگان به بلندای بلند عشق صعود کنند
در واقع تنها در چنان روزی است که
انسانیت حقیقی زاده می شود
ما هنوز پیش از آن واقعه‌ی عظیم زندگی می‌کنیم
آن واقعه‌ی بزرگ و باشکوه هنوز رخ نداده است

#اشو

@oshoe

اشوosho

26 Sep, 18:10


گذشته تنها چيزی است كه در مورد خودت می دانی
انداختن گذشته دشوار است،
سخت ترين چيز در زندگی است.
ولی كسانی كه جرات انداختنش را داشته باشند، فقط آنان زندگی می كنند.
ديگران فقط تظاهر به زندگی كردن می كنند، آنان فقط خودشان را به نوعی می‌كشانند، بدون هيچ سرزندگی ،
نمي توانند سرزنده باشند.
آنان در حداقل زندگی می كنند.
و در حداقل زندگی كردن، یعنی:
از كف دادن تمامی زندگی
شكوفایی وجود فقط وقتی رخ می دهد كه نيروهای بالقوه ات را در حد بهينه بكار ببری
خداوند فقط در بيان بهينه وجودت است كه فرا می‌رسد
در اينجاست كه شروع می کنی به احساس حضور الوهيت

هرچه بيشتر از ميان برخيزی، حضور الوهيت را بيشتر احساس میکنی.

#اشو

@oshoe

اشوosho

23 Sep, 17:04


نخستین شرط برای آموزش در دیانت آزادشدن از مذاهب و تمام فرقه‌ها است.

ولی مردمان به‌اصطلاح مذهبی هیچ چیز جز سموم فرقه‌ای به نام دین را به کودکان نمی‌دهند
چرا می‌خواهند چنین کاری بکنند؟
آیا واقعاً به دیانت علاقه دارند؟
نه؛ آنان فقط به دین “خودشان” علاقمند هستند. خود چنین علاقه‌ای بی‌دینی است
هرگاه دین به من و تو تعلق بگیرد، دیگر دیانت نیست. هرگاه “دین من” و “دین تو” در میان نباشد، آغاز راهی است به سوی الوهیت.

در علاقه‌ای که مردمان مذهبی به آموزش دین نشان می‌دهند انگیزه‌های‌ خود‌خواهانه وجود دارد که ریشه‌های عمیق و باستانی دارند که اساس انواع بهره‌کشی‌ها از انسان بوده‌اند
اگر نسل‌های جدید از زندانی که در آن نگه‌داشته می‌شوند فرار کنند، یک انقلاب اساسی در زندگی اجتماعی ممکن خواهد بود. چنین انقلابی نتایج بسیاری دارد که در آن انواع صاحبان منافع ضرر خواهند کرد و آنان که زندگیشان از واداشتن مردم به جنگیدن با هم تامین می‌شود، درآمدهای خودشان را ازدست خواهند داد. همچنین تمام کسانیکه جاذبه‌های مذهبی را برای خودشان شغل و حرفه ساخته‌اند، بیکار خواهند شد. آنگاه بهره‌کشی طبقاتی و منافع طبقات بالا با تقسیم‌کردن انسانها ممکن نخواهد بود ـــ زیرا تاکنون فقط مذاهب رسمی چنین حفاظتی را برای این طبقات به شکل‌های مختلف فراهم کرده‌اند.

نسل قدیم به‌نام آموزش دین می‌خواهد جهل، باورهای کور، تعصبات، بیماری‌ها و دشمنی‌های خود را به نسل های جدید منتقل کند. نفس‌های آنان اینگونه ارضاء می‌شود. نفس‌های آنان به انسان اجازه نمی‌دهد که از الگوهای فکری ناسالم آزاد شود
در راه رشد و توسعه هیچ مانعی بزرگتر از این وجود ندارد
توسعه و پرورش نیروهای بالقوه‌ی انسان فقط در جایی ممکن هست که عصیانگری وجود داشته باشد.

نفْس‌های نسل قدیم نمی‌تواند به هیچ عصیانی اجازه بدهد زیرا تشنه‌ی باورمندی، اطاعت و انضباط است. بنابراین نسل‌های جدید را برای این موارد آموزش می‌دهد. نسل قدیم می‌خواهد تمام قوای بالقوه‌ی نسل جدید را ـــ که قادر باشند باورهای کهنه را مردود اعلام کند و در پی اکتشافات تازه باشد ـــ ازبین ببرد
ولی این سقط‌جنین به روشی بسیار غیرمستقیم انجام می‌شود
شاید خود این مردم هم آگاه نباشند که چه اتفاقی صورت می‌گیرد؛ این روندی ناخودآگاه است. اجداد و آموزگاران آنان نیز همین کار را با آنان انجام داده‌اند. آنها بصورت ناخودآگاه همان کار را با فرزندان و شاگردان خود می‌کنند.

این چرخه‌ی باطل از روزگار باستان وجود داشته ولی باید شکسته شود زیرا اجازه نمی‌دهد که زندگی با حقیقت دیانت مرتبط شود
مرکز این چرخه‌‌ی باطل کجاست؟
مفهوم مرکزی این است:
قبل از اینکه کودکان خردسال قادر به فکرکردن شوند؛ بذرهای باورها بایددر آنان کاشته شوند، زیرا ذهن پر از باور قادر به اندیشیدن نیست.

جهت‌های باور و اندیشمندی مخالف همدیگر هستند
باور کورکورانه است
اندیشیدن یافتن چشم‌های خود است

کودکان با دریافت باورهای کور برای همیشه از چشم‌های خودشان محروم می‌شوند. به سبب چنین هدف خطرناکی است که مردمان به‌اصطلاح مذهبی بسیار مشتاق هستند تا تعالیم مذهبی خود را اشاعه دهند. این اشتیاق هیچ خوب نیست. درواقع، هیچ گناهی بزرگتر از کشتنِ ظرفیت اندیشمندی نیست. ولی والدین پیوسته همین گناه را نسبت به فرزندانشان مرتکب می‌شود؛ و دلیل اصلی اینکه دیانت واقعی هنوز زاده نشده همین گناه نسل قدیم است.

اندیشیدن را باید آموزش داد
نه باورها را
استدلال درست باید آموزش داده شود، نه اعتقاد به مفاهیم
فقط آنوقت است که دیانت دیگر ایمانی کورکورانه نیست و یک علم عالی می‌شود. باچنین علمی، آموزش و پرورش می‌تواند رابطه‌ای مفید داشته باشد. نه با باورهای کورکورانه،
بلکه با آزمودن حقایق علمی توسط معیار اندیشه‌ی تمیز دهنده است،
که انسان می‌تواند منتفع شود.
#اشو

@oshe

اشوosho

22 Sep, 08:54


#سوال_از_اشو
چرا هرکس میل دارد کسی که نیست باشد؟
دلیل روانشناختی این تمایل چیست؟

پاسخ اشو

همه از همان کودکی مورد سرزنش واقع شده اند.
هر عمل کودک که خود انگیخته و از روی تمایلاتش باشد، مورد پذیرش نیست.

مردم، آن جمعیتی که کودک در آن باید رشد کند، مفاهیم و آرمان های خودش را دارد. این کودک است که باید با آن مفاهیم و آن آرمانها خودش را وفق دهد.

کودک موجودی ناتوان است.
آیا تاکنون در این مورد اندیشیده ای؟ کودک انسان ناتوان ترین کودک در تمام خانواده حیوانات است.
تمام حیوانات می توانند بدون حمایت والدین و جمعیت بقا یابند، ولی کودک انسان نمی تواند بدون حمایت دیگران زنده بماند، بی درنگ خواهد مرد.
او ناتوان ترین مخلوق در دنیا است، بسیار آسیب پذیر و شکننده است.

طبیعی است که کسانی که در قدرت هستند قادرند تا کودک را به هر ترتیب ممکن شکل بدهند. بنابراین همه چیزی شده اند که هستند، مخالف خودشان!

دلیل روانشناختی اینکه هر کسی میل دارد کسی باشد که نیست، همین است.

#اشو

@oshoe

اشوosho

18 Sep, 17:50


انسان دارای سه منبع انرژی است.
يكی بدن است، ديگری ذهن و سومی قلب،
در نقطه ای كه اين سه جريان باهم تلاقی می‌كنند و به هم می‌پيوندند و با هم يكی می‌شوند، چهارمی پديد می‌آيد.
اين چهارمی را نه بدن، نه ذهن و نه قلب است،
از اين رو آن را تنها، "چهارمی" (turia) می‌نامند.به آن نام ديگری نداده‌اند.

و پديد آمدن چهارمی سر آغاز معنويت و دگرگونی و سرآغاز زندگی واقعی، راست و درست، جاودان و الهی است.
اين سه جريان در همه وجود دارد.
اما آنها به هم پيوسته نيستند. 
در واقع آن‌ها هر يک در مسيری متفاوت حركت می‌كنند.
ذهن تو را به سويی می‌كشد،
قلب به سويی ديگر و 
بدن راه خود را می‌رود.
آن‌ها هرگز با هم به توافق نمی‌رسند.
اگر تو فعاليت‌های درونی خود را به تماشا بنشينی، شگفت زده خواهي شد! 
بدن می‌گويد: بس است ديگر نخور،
دارم بالا مياورم!  
اما ذهن پافشاری ميكند: اين خيلی خوشمزه است؛ فقط يه خورده ديگر...!

و قلب می‌گويد: اين خيلی زيباست.
ذهن می‌گويد تو خيلی نادانی، احمقی، ديوانه‌ای. 
هر زمان قلب گرفتار عشق ميشود ذهن ميگويد تو كور شده ای. 
قلب در هر جهتی حركت می‌كند، 
ذهن در آن ايرادی می‌يابد. 
آن‌ها در دنيايی متفاوت به سر می‌برند.

هدف مراقبه آن است كه:
به اين نيروهای ناموفق كمک كند تا بهم بپيوندند و با هم هماهنگ شوند.

آن گاه تو سرشار از انرژی می‌شوی، 
زيرا تمام آن انرژی‌هايی كه در دشمنی باهم بی جهت به هدر می‌رفتند حالا در اختيار تو قرار می‌گيرند. 
و اين همان انرژی است كه به بال‌های تو تبديل می‌شود و تو را به فراسو میبرد.

#اشو

@oshoe

اشوosho

16 Sep, 20:34


مسیحیان به‌ این پندار ادامه می‌دهند كه: رستگاری توسط مسیح پدید می‌آید. هنوز كه روی نداده است.
دنیا همانگونه باقی است!!!
دوهزار سال از مصلوب شدن مسیح می‌گذرد، ولی ما به‌ این امید بسته‌ایم كه كس دیگری رنج می‌برد و ما به سرور می‌رسیم!!!! نه....
هر انسانی باید صلیب خودش را بردوش كشد.
مسیح مصلوب شد، او به مقصد رسید. تو نمی‌توانی برسی. تو باید خودت از آن مصلوب‌ شدن گذر كنی.
و مصلوب شدن ‌این است كه:
خشم وجود دارد،
شهوت وجود دارد،
طمع وجود دارد،
حسادت وجود دارد.
با ‌این‌ها چه می‌كنی؟

جامعه می‌آموزد كه قطب متضادی بیافرین. طمع وجود دارد، پس آن را سركوب كن و ذهنی بی‌طمع بساز. خشم وجود دارد، پس سركوبش كن. خشمگین نباش. انرژی را فرو بده و لبخند بزن. چه اتفاقی می‌افتد؟
خشم به انباشته‌ شدن در درون ادامه می‌دهد و تو خشمگین‌تر و خشمگین‌تر می‌شوی، زیرا انرژی بیشتر و بیشتری به‌عنوان خشم در درون انباشته می‌گردد، انرژی شدیدی كه سركوب شده است. این انرژی، منبع ناخودآگاه تو می‌گردد و تو در برابر ‌این خشم به لبخندزدن ادامه می‌دهی. آن لبخند دروغین می‌شود، زیرا وقتی كه در درون خشم در می‌زند، تو چگونه می‌توانی لبخند بزنی؟
می‌توانی لبخند بزنی، ولی آنوقت لبخندی ساختگی خواهد بود.

راه دیگری وجود ندارد زیرا تو در خشونت، در خشم، در طمع و در شهوت زندگی می‌كنی.
راه از جایی كه تو وجود داری آغاز می‌شود، فقط از آنجا شروع می‌شود.

من به شما نخواهم گفت كه بی‌طمعی را در مقابل طمع ‌ایجاد كنید، من به شما می‌گویم كه تماماً طمع‌كار باشید،
ولی با ذهنی تماماً هشیار
خشن باشید، خشمگین باشید،
ولی تمامیت داشته باشید تا تماماً رنج ببرید، تا بتوانید تمامی ‌زهر آن را احساس كنید. تو باید از ‌این آتش عبور كنی. هیچ‌كس دیگر برای تو نخواهد گذشت، وكالت‌ دادن ممكن نیست!
تو باید از آن عبور كنی، و تو همیشه می‌پنداری كه دیگری از آن عبور خواهد كرد.
تو باید بازگردی زیرا كه رویاها نمی‌توانند تو را به جایی ببرند. فقط می‌توانند تو را به امید و ناكامی‌هدایت كنند، ولی هیچ چیز واقعی توسط آن‌ها روی نمی‌دهد. ولی نكته‌ی مرا به یاد داشته باش كه تو نمی‌توانی تقلید كنی.
باید از میان رنج عبور كنی.
راهش رنج بردن است.
رنج تو را پالایش می‌دهد، تو را هشیار می‌سازد. هرچه هشیارتر باشی، خواهش كمتری داری
اگر كاملاً هشیار باشی،
هیچ خواسته‌ای پدید نمی‌آید، و مراقبه چیزی جز هشیاری كامل نیست
.
@oshoe
#اشو

اشوosho

15 Sep, 08:30


#سوال_از_اشو: 
انسان به چه دلیل رنج می برد ؟

#پاسخ:

انسان به دلیل تمناهایش رنجور است
تمنای مالکیت چیزی که:
اساساً به تملک در نمی آید،
و تمنای نگه داشتن ابدی چیزهایی که اساساً ناپایدارند
مهمترین این چیزها
نفس است و شخصیت او

اما همە چیزها گذرا هستند
همه چیز تغییر می‌کند
مگر خود تغییر

در واقع ، هیچ چیز وجود ندارد،
زیرا هرچیزی ، یک روند و جریان است،به محض آنکه کسی تلاش می‌کند چیزی را تملک کند،
آن چیز لیز می‌خورد و میرود
خود مالک نیز مدام لیز می‌خورد
و می‌رود !
علت دل‌مردگی و علت رنجوری،
همین توهمات است

اینها را خوب بشناس
اگر این حقیقت را بفهمی،
هیچگاه رنجور نمی‌شوی،
زیرا با فهم این نکته،
ریشه رنج را از زمین بیرون کشیده ای .

#اشو
@oshoe

اشوosho

01 Sep, 14:10


اگر دیدگانی برای دیدن داشته باشی، می‌بینی که زندگی پی در پی به سویت می آید.
حیات چون رگباری بر تو می بارد
ولی تو زندانی گذشته‌ها هستی، تقریبا در نوعی گور گیر کرده ای و بی احساس شده ای، بخاطر بزدلی، حساسیت‌ات را از دست داده ای
حساس‌ بودن به معنی درک تازگی است.
و آنگاه که نور و هیجان تازه،
بخشش تازه و ماجراجویی تازه بر می‌خیزد و تو به سمت ناشناخته قدم بر میداری بدون آنکه بدانی به کجا می روی،
ذهن تصور می کند این کار دیوانگی است.
ذهن می اندیشد: ترک قدیمی منطقی نیست.
اما هستی همیشه تازه است.
به خاطر بسپار :
هر چیز تازه ای که به زندگی وارد می شود پیامی از طرف هستی است.
اگر تو آن را بپذیری، مذهبی هستی و اگر آنرا رد کنی، غیر مذهبی


انسان به کمی استراحت نیاز دارد تا تازه را بپذیرد. کمی پذیرش و آغوش بازتر برای دادن اجازه ورود به تازه، این كل معنی نماز یا مراقبه است؛

اجازه دهید تمام هستی به درونتان بیاید،
تو آماده پذیرش می‌شوی و می‌گویی: «بیا»
می‌گویی:
«منتظرت بودم، منتظر و اکنون خوشحالم که بالاخره آمدی.»

همیشه تازه را با شادی بسیار پذیرا باش.
حتی اگر گاهی تازه تو را متقاعد نمی‌کند، هنوز ارزشمند است.

حتی اگر ماهی تازه تو را بسوی چاله هدایت کند، هنوز قابل توجه است.
چون که از طریق اشتباهات، شخص یاد می‌گیرد و از طریق مشکلات رشد کرده و تکامل می‌یابد.
تازه ممکن است مشکلاتی در پی داشته باشد. شاید به این دلیل کهنه را انتخاب می کنیم، چون مشکلاتی به دنبال ندارد. کهنه، تسلی بخش و پناهگاه است
و در صورتیکه تازه کاملا و عيمقا پذیرفته شود، تو را تغییر خواهد داد.
تو نمی توانی تازه را به زندگی‌ات بیاوری، بلکه خود خواهد آمد.
تو نمی توانی آن را قبول یا رد کنی.
اگر ردش کنی چون سنگ بی جان و خرد، باقی میمانی،
و اگر آن را بپذیری، گل می شوی،
شکوفا میشوی، و این شکوفایی جشن است.
تنها ورود تازه می تواند تو را تغییر دهد. راه دیگری برای تغییر نیست.

به خاطر بسپار :
تازه کاری با تو و تلاشت ندارد اما این عمل به معنی توقف فعالیت نیست، بلکه به معنای عمل بدون خواسته بدون راهنمایی و بدون تمایل به گذشته است.

#اشو

@oshoe

اشوosho

29 Aug, 17:31


گوش دادن بسیار دشوار است. گوش‌سپردن یعنی، بودن در اینک‌اینجا گوش‌سپردن یعنی، بدون افکار بودن. گوش سپردن یعنی هشیار و گوش‌به‌زنگ بودن
اگر این شرایط برآورده شوند، فقط آنوقت است که گوش سپرده‌ای

ذهن مانند یک دیوانه، دیوانه‌ای غارتگر، در درون به کار خودش ادامه می‌دهد. ذهن هزار و یک فکر را به هم می‌بافد و در سراسر دنیا در حرکت است
در گذشته، در آینده
چگونه می‌توانی گوش بدهی؟
و به هرآنچه که گوش بدهی، ابداً گوش‌ دادن درست نخواهد بود. تو چیزی را خواهی شنید که ابداً‌ گفته نشده است، تو همیشه آنچه را گفته شده از دست می‌دهی. زیرا که تنظیم نخواهی بود. البته کلمات را خواهی شنید، زیرا که ناشنوا نیستی، ولی فقط این مقدار به معنی گوش‌دادن نیست.

گوش سپردن خوب، معمولاًً یعنی  شنیدن در وضعیت پذیرش، یک پذیرش عمیق. وقتی می‌شنوی، اگر در حالت بحث‌کردن باشی، اگر در حال قضاوت کردن باشی،‌ اگر بگویی:
“بله،‌ این درست است چون با ایدئولوژی من جور است؛ و این درست نیست زیرا از نظر منطقی برای من جاذبه ندارد. این درست است؛ آن درست نیست. این را می‌توانم باور کنم؛ آن را نمی‌توانم باور کنم….”
اگر پیوسته در درونت نکات را دسته‌بندی کنی، می‌شنوی ولی خوب گوش نمی‌دهی. و طوری می‌شنوی که ذهن گذشته‌ات در آن مداخله می‌کند

آنکه قضاوت می‌کند کیست؟
این تو نیستی، گذشته‌ات است.
چند چیزی خوانده‌ای، چیزهایی شنیده‌ای، برای چند چیز شرطی شده‌ای. این گذشته است که پیوسته مداخله می‌کند. گذشته می‌خواهد خودش را جاودانه سازد. به هیچ چیز اجازه نمی‌دهد که در کار خودش مداخله کند. ذهن به هیچ چیزِ جدید اجازه نمی‌دهد؛ فقط چیزهای قدیمی را که با آن جور است مجاز می‌دارد.

سنّت یهودی می‌گوید: "لخت کردن گوش‌های"
اگر واقعاً گوش‌هایت را باز کرده باشی و در درون هیچ اختلال و تداخلی وجود نداشته باشد، و هیچ انحرافی از هیچ‌کجا وجود ندارد، نه‌تنها گوش‌هایت را باز کرده‌ای، قلبت را نیز گشوده‌ای. و اگر آن بذر وارد قلب بشود، دیر یا زود یک درخت خواهد شد، دیر یا زود شکوفه خواهد داد. شاید قدری طول بکشد تا یک درخت بشود. باید منتظر فصل مناسب بشود، فصل بهار باید فرا برسد، ولی یک درخت خواهد شد. اگر حقیقت را شنیده باشی، از آن اطاعت خواهی کرد. برای همین است که ذهن به تو اجازه نمی‌دهد که حقیقت را بشنوی،
زیرا ذهن از این واقعیت آگاه است که وقتی حقیقت شنیده شود، هیچ راهی برای فرار وجود ندارد. پس اگر بخواهی فرار کنی، بهتر است که حقیقت را نشنوی. وقتی حقیقت شنیده شود، در آن گرفتار می‌شوی؛ دیگر راهی برای فرار نیست. چگونه می‌توانی فرار کنی وقتی که بدانی حقیقت چیست؟ آنگاه خودِ این پدیده که می‌دانی حقیقت چیست، انظباطی را در تو خلق خواهد کرد. شروع می‌کنی به دنبال کردن آن
و این چیزی نیست که بر خودت تحمیل کنی؛ خودش از راه می‌رسد

قفل‌های گوش‌ را باید حذف کرد. قفل‌های گوش کدام‌اند؟
قفل اصلی گوش ترس از حقیقت است. تو از حقیقت وحشت داری ـــ
علی‌رغم اینکه چه بگویی، علی‌رغم اینکه بارها و بارها بگویی، “می‌خواهم حقیقت را بشناسم.” تو به این سبب از حقیقت وحشت داری که در دروغ‌ها زندگی کرده‌ای. و تو چنان به مدت‌هایی زیاد در دروغ‌ها زندگی کرده‌ای که تمام آن دروغ‌ها می‌ترسند و می‌لرزند
اگر حقیقت بیاید، همگی اینها باید تو را ترک کنند. آنان صاحب و مالک تو شده‌اند. درست همانطور که تاریکی از نور وحشت دارد، دروغ‌ها نیز از حقیقت وحشت دارند. لحظه‌ای که به حقیقت نزدیک شوی، ذهن بسیار مختل می‌شود. آشوب و هیاهو و گردوخاک زیادی ایجاد می‌کند و چنان ابرهایی در اطراف تو خلق می‌کند تا تو نتوانی بشنوی که حقیقت چیست
این قفل‌های گوش را باید حذف کرد. قفل اصلی ترس است. تو در ترس قفل شده‌ای. بودا گفته است که تا وقتی نترس نشده‌ای، به حقیقت نخواهی رسید. و نگاهی به مذاهب خود بیندازید، ببیند که چه کرده‌اید! اساس تمامی این به اصطلاح مذاهب شما ترس است. و از طریق ترس هیچ راهی برای رسیدن به حقیقت وجود ندارد؛ فقط نترس‌بودن است که می‌داند حقیقت چیست.

وقتی در کلیسا زانو می‌زنی یا در معبد نزد یک مجسمه یا کتابی مذهبی سر خم می‌کنی، این تعظیم و تکریم تو از کجا می‌آید؟ فقط درون را تماشا کن ـــ و فقط ترس و ترس را خواهی یافت.
هیچ اعتقاد و ایمانی از ترس ناشی نمی‌شود ولی این به‌اصطلاح ایمان شما ریشه در ترس دارد. برای همین است که یافتن انسانی که ایمان داشته باشد در این دنیا بسیار نادر است، زیرا ایمان فقط وقتی رخ می‌دهد که ترس ازبین رفته باشد. ایمان فقط در مرگ ترس پدید می‌آید. ایمان یعنی اعتماد و توکل.

انسان ترسو چگونه می‌تواند اعتماد کند؟ او همیشه در حال فکر کردن است،
برای اعتماد نیاز به شهامت داری. برای توکل‌کردن نیاز به جرات و شهامت است
@oshoe
#اشو
#اوشو

اشوosho

28 Aug, 17:32


نیت بودا این نبوده است که بودیسم را ایجاد کند. و یا مذهبی سازمان یافته را ایجاد کند.
او حتی در 25 قرن پیش هم هرگز مذهبی سازمان یافته خلق نکرد.

لحظه‌ای که حقیقت سازمانی شود،
به دروغ تبدیل می‌شود.
مذهب سازمان یافته چیزی جز،
سیاست کاری پنهان نیست،
استثماری ژرف توسط رهبانیت.
در این رهبانیت چه شانکارا چایارها باشند ، پیشوایان باشند، خاخام‌ها یا پاپ‌ها، تفاوتی ندارند
.

بودا از خود جانشینی برجانگذاشت. آخرین گفته‌های او چنین بود:

(از من تندیس نسازید،کلام مرا گردآوری نکنید.من نمی‌خواهم نمادی باشم که مورد پرستش قرار می‌گیرد. ژرف‌ترین اشتیاق من این است که شما تقلید کننده نباشید. من مایل نیستم شما بودایی باشید، زیرا نیروی بالقوه‌ی شما ،بودا شدن است.)

در این جمله آزادی بزرگی نهفته است.
او مایل نیست مرشد کسی باشد،
او فقط می‌خواهد یک دوست باشد. حقیقت آزادی می‌آورد.
مراقبه آزادی می‌آورد
.
آزادی از کلام‌های پوسیده،
آزادی از تشویش، از سردرگمی
،

حقیقت سکوت می‌آورد.
حقیقت زندگی شما رقصی را می‌آورد، آوازی تازه، یک موسیقی جدید،
روشی تازه از زندگی در  عشق.
هیچ روش سازمان یافته‌ای شما را به عشق رهنمون نخواهد کرد.

در طول قرن‌ها مردم تنها مقلد بوده‌اند،
با تقلید کردن و انجام فرائض و دستورات خاص شما هرگز مسیر درست را پیدا نخواهید کرد.
حتی به انحراف هم کشیده خواهید شد. شما اگر بودا نشوید در زندگی هیچ معنایی نخواهید یافت.
برای انسان ننگ است که پیش از مردن یک بودا نشود.
بیایید پیمانی عمیق ببندیم
-نه با کسی، بلکه با خویشتن:
که هر نفسی می‌کشیم برای آن مقصد غایی باشد، تا که نوری جاودانه باشیم ، نیلوفری آبی که تماما شکفته باشد. هرگز یک بودا نخواهید شد تا خود را نشناسید .
باز هم می‌گویم ، راه بودا شدن از خودشناسی ژرف میگذرد نه با تقلید.

#اشو
@oshoe

اشوosho

18 Aug, 18:21


مردم عادی وقتی كه تنها هستند خوشحال نيستند.
احساس تهی بودن می كنند.
احساس می كنند چيزی كم دارند.
نمی توانند مدتی طولانی در تنهايی به سر برند.
حتی يک ساعت كوتاه برايشان چندين ساعت به نظر می آيد.
آنان به روابط عاطفی پناه می‌برند.
اما رابطه عاطفی نوعی گريز از خويش است. يک ارتباط حقيقی نيست.

مرد و زن به اين دليل در عشق هم می‌افتند كه از تنهايی درآيند.
ارتباط حقيقی چيزی كاملا متفاوت است.
در ارتباط حقیقی، تو نمی‌كوشی از خودت بگريزی. خودت را همانگونه كه هستی دوست می داری. تنهايی ات را دوست داری. از آن لذت می‌بری و هرگاه فرصتی يافتی به سوی آن میروی.

اما در تنها بودن تو چنان شادمانی فراوانی ايجاد می‌شود كه:
چاره ای جز سهيم شدن آن با ديگران نداری. شور و شادماني تو همچون باری بر روی دوش يا همچون ابری پرباران است.
ابر پر باران بايد كه ببارد. فرقی نمی‌كند كه آيا درختان تشنه باران هستند يا نه.
بايد كه ببارد. بايد كه خودش را خالی كند.
يادت باشد كه بزرگترين بار زندگی بار شادمانی است.
تو می‌توانی بار همه چيز را با خود حمل كنی
ولی بايد بار شادمانی را بر زمين بگذاری
و آنرا ميان همه تقسيم كنی.
بار شادمانی سنگين‌ترين بار است
.
شيرين و خوشايند اما كوهی از بار است. نمی‌توانی آنرا به تنهايی به دوش بكشی.
به دوستانی نياز داری تا با تو شريک شوند. آنگاه ارتباط،‌ حقيقی و مثبت می‌شود.
تو در عشق نمیفتی،
در عشق به پا میخيزی.



#اشو
@oshoe

اشوosho

17 Aug, 06:10


تمنای کسی بودن و کسی شدن
به شدت منفی ست
نفس ، سرچشمه همه حقارت‌هاست
اما حقه‌ی آن ظریف است
زیرا نفس، وعده‌ی عزت و بزرگی می‌دهد. اما در انتها فقط حقارت را نصیبت می‌کند
از این حقیقت رمزگشایی کن و آن را به روشنی فهم کن
کسی که بر حسب عزت و بزرگی می‌اندیشد، همواره حقیر می‌ماند زیرا این‌ها دو روی یک سکه‌اند

بذرهای عزت و بزرگی را که بپاشی ،
محصول حقارت و درماندگی درو می‌کنی
اشتیاق بزرگی و عزت را در دل پروراندن در انتها به حقارت می‌کشاندت و هر آن چه که دوزخی‌ست، در این حقارت گرد آمده است

#اﺷﻮ
@oshoe

اشوosho

05 Aug, 21:40


پس از سال‌های سال تجربیات مختلف در مدیتیشن به این نتیجه رسیده‌ام که: 

دو لایه باید در وجود شما کاملاً شکسته شود.
خنده‌ها و شادی‌هایی که در وجود شما انباشته شده‌اند.

زندگی‌های پی در پی از درد و غم باعث انباشته و سخت شدن این لایه در و جودتان شده است.
در صورتی که بتوانید از شر این دو لایه خلاص گردید، برای اولین بار خود واقعی‌تان را پیدا خواهید کرد.

در صورتی که یک مرد شروع به گریستن کند احتمالا به او می‌گویید:
«این چه کاری است که می‌کنی؟
باید از خودت خجالت بکشی،
مگر بچه شده‌ای که داری گریه می‌کنی؟»

کافی است امتحان کنید روزی در خیابان شروع به گریه کردن کنید پس از مدت کوتاهی افراد زیادی دور شما جمع می‌شوند و شروع می‌کنند به دلداری دادن شما که هر چه اتفاق افتاده فراموش کن. دیگر گریه بس است
اصلاً هیچ کدام نمی‌دانند که چه اتفاقی برای شما رخ داده است ولی بدون استثنا همگی توصیه می‌کنند که:
«گریه نکن!»

علت اصلی این است که اگر شما به گریه کردن ادامه دهید آنها نیز شروع به گریستن می‌کنند زیرا آنها نیز پر از غم و اندوه هستند و آماده‌اند تا منفجر شوند.

در اصل گریستن نیز درست مانند خندیدن نشانه سلامتی است.

امروزه دانشمندان کشف کرده‌اند که خندیدن و گریستن نه تنها از لحاظ فیزیکی بلکه از نظر ذهنی و روانی نیز باعث سلامتی انسان می‌شوند.

ولی متأسفانه انسان امروزی بیش از حد جدی شده است و نمی‌تواند به طور کامل و از ته دل بخندد.

اگر شما به عنوان مد‌تیشن بدون دلیل شروع به اشک ریختن و گریستن کنید... هیچ کس آن را درک نمی‌کند.
اشک ریختن هرگز به عنوان مد‌تیشن مورد قبول واقع نشده است
ولی بدانید که:
گریستن نه تنها نوعی مد‌یتیشن است بلکه نوعی دارو نیز به حساب می‌آید.
پس از مدتی گریستن چشمان شما شفاف‌تر خواهند دید و حتی دید درونی واضح تری نیز خواهید داشت.

تمامی آنچه انسان‌های امروز به آن نیاز دارند:
پاک‌سازی دل‌ها از تمامی تیرگی‌های گذشته است و خندیدن و گریستن هر دو به خوبی این کار را انجام می‌دهند.

گریستن باعث می‌گردد تا تمامی دردهایی که به صورت پنهانی در درون شما وجود دارند بیرون ریخته و خالی شوند و خندیدن سبب می‌شود تا تمامی موانعی که بر سر راه شادی و سرور شما قرار دارند از میان برداشته شوند.

#اشو

@oshoe

اشوosho

04 Aug, 07:05


هر چه را که به تمامیت جسته باشی،
به دست می آوری
فکرها ، هنگامی که متمرکز شوند،
به چیزها تبدیل می شوند
همان طور که رود دریا را پیدا می کند، 
روح‌های تشنه نیز راە را
می یابند
اما تشنگی ات باید شدید باشد، 
تلاشت باید خستگی ناپذیر باشد، 
انتظارت باید بی منتها باشد
وبا تمام وجود بخواهی

و همه این تشنگی ها ، کارها ، انتظارها و خواستن ها، در یک کلمه کوچک میگنجد.
وآن کلمه نیایش است

اما نیایش کاری نیست که انجامش بدهی، نیایش ، یک عمل نیست، 
نیایش چیزی است که در آن واقع می شوی
نیایش، یک حس است، روح است.

#اشو
@oshoe

اشوosho

04 Aug, 06:48


ساختار کل زندگی ما چنان است که به ما آموخته اند:
تا وقتی به رسمیت شناخته نشده ایم، کسی نیستیم؛ بهایی نداریم.
خود عمل کار مهم نیست،
اما شهرت اهمیت دارد.
و این وارونه کردن چیزهاست. 

کار باید مهم باشد،
باید لذت در خود کار باشد

تو نباید کاری کنی که سری توی سرها در بیاوری، بلکه باید از خلاق بودن خودت لذت ببری، تو کار را به خاطر خود کار دوست داشته باشی، این باید شیوه نگاه کردنت تو به پدیده‌ها باشد. 

اگر عاشق کار بودی،  به آن کار دست بزن، طلب شهرت نکن، اگر زمینه آن فراهم شد، با آغوش باز آن را استقبال کن؛ اگر نشد به آن فکر نکن‌. رضایت خاطر تو باید در کار باشد. 
و اگر هر کس همین هنر ساده عشق ورزیدن به کارش را بیاموزد.
هر کاری که هست ، و بدون طلب شهرت آن لذت ببرد، ما دنیای زیباتر و مسرورواری خواهیم داشت‌
.
اما دنیا تو را در قالب فلاکت‌باری محبوس ساخته است

آنچه میکنی مطلوب است، نه به این دلیل که به آن عشق می‌ورزی و آن را به گونه ای عالی به انجام می‌رسانی
بلکه به این دلیل که دنیا آن را به رسمیت می‌شناسد، و به آن پاداش می‌دهد و تو را به دریافت مدال طلا و جایزه نوبل مفتخر میسازد.
آنها کل ارزش ذاتی خلاقیت را از میان برده اند و میلیون‌ها انسان را به نابودی کشیده اند.
چرا؟ 
چون تو نمی‌توانی به میلیون‌ها نفر از مردم جایزه نوبل اهدا کنی‌.
اما تو در همه عشق به شهرت ایجاد کردی
این است که هیچکس نمیتواند با آرامش خاطر و سکوت و لذت به کارش بپردازد.

زندگی از چیزهای ساده و کوچکی تشکیل یافته است. برای آن چیزهای کوچک و پیش پا افتاده هیج پاداشی نیست. 
نه عنوان و مقامی از جانب سردمداران و نه دیپلم افتخاری از سوی مراکز فرهنگی.

#اشو

@oshoe