شعر روز جهان @worlddaypoetry Channel on Telegram

شعر روز جهان

@worlddaypoetry


21March 2024World Poetry Day/ Day Poetry of Iran & World Poets/ Modern Poetry of Iran & World/ Contemporary poetry Iran & World/ Join Our World Day poetry & Art Magazine Telegram Channel

شعر روز جهان (Persian)

با ورود به کانال تلگرام شعر روز جهان با نام کاربری @worlddaypoetry، شما می‌توانید به دنیایی از شعر و ادبیات وارد شوید. این کانال به مناسبت روز جهانی شعر در 21 مارس 2023 تاسیس شده است و به مناسبت این روز، شعرهای برگزیده از شاعران ایرانی و جهانی ارائه می‌شود. علاوه بر این، شما می‌توانید از شعرهای مدرن ایران و جهان، شعرهای معاصر ایران و جهانی، و مجله هنری شعر روز جهان لذت ببرید. بهترین روزانه‌ها با کانال شعر روز جهان تلگرام همراه باشید و به دنیایی از زیبایی و هنر پیوند بزنید.

شعر روز جهان

05 Dec, 05:41


.



دلم جا مانده است ، میان جنگل های شیرگاه وبرگهای هزار رنگ پاییزی ، کنار گرمای دلپذیر آتش و قل قل کتری و دوستانی از جنس بلور...
دلم جا مانده است تا صبحگاهی دیگر را بماند کنار درختان قد بر افراشته با صدای زنگوله خوش نوای گله گاو و نجوای رودخانه در گوش سنگ های خزه بسته و صدای صوت ممتد قطار باری و شیطنت دوست داشتنی کارگران راه آهن.
دلم جا مانده است تا بشنود در سکوت با وقار جنگل ، همهمه برگها که آرام همدیگر را به خدا می‌سپارند تا دیداری دیگر..... که می‌دانند خواهد آمد.
در پی دلم نمی‌روم. میدانم جا ماندنی خود خواسته بوده است. بگذار بماند. اینجا در و دیوار شهر ، جای ماندن دلم نیست. اینجا آجر است و سیمان و سنگ. بگذار دلم بماند کنار تمام بودن های ناب جنگل ، زیستن های خالص سبزه ها، رویش های سبز و سرخ و زرد و نارنجی، بگذار دلم در پیچ و خم ریل ، در تونل مأوای عروس و داماد ها ، در لانه چکاوک ها و تخت حریر ابرها و خش خش برگها.......بماند.


💚💚💚
#مهربانو



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 18:18


.


مادرم رفته است
از دری که باز بود و
شب می ریخت بر شانه های من
شبی که نشانه‌ها زار می زدند و
دست ِ آخر بود
از دست‌های من کاری ساخته نبود
و قطعیت از این تن محجوب ترک بر داشت
که باید رفت
فکرهایم پر از مادر بود و
غلغله ای بود
در عشق قدیمی
در خانه که مادر بود
در مادر که خانه بود و
ماه بود و ما مودبانه حلقه‌ زدیم
با زانوهای مرگ
زانو به زانو
چشم در چشم
چشم پدر خالی
مچاله روی گذشته‌
گذشته پر بود از خانه
حال خانه پر تیک ِ مرگ بود
وپدر تند پک می‌زد
لای دود سیگار می پیچید
زود دود می شد و
پر می شد از مادر
مادر هنوز
با چشم‌هایش
ما را دَور می زد و دور می شد
هوای گرگ و میش سنگین بود و
پلک‌های مادر
وغصه‌ای که چشم به چشم
می چرخید دَور ِ مرگ بود و
مرگ نزدیک
من دویدم زیر پای مادر
مرگ رسیده بود
کاش له می شد مرگ
می رفت در دهان باز شب
از در
مرگ سرد از داغ دور بود
می گویند کمی پایین تر بهشت است ‌پای مادران
اگر بود ،نبود !
شب بود روی چشم پدر می ریخت
هوای خانه ،پریشان پایان بود
ساعت صدا می زد
دم صبح سگ هار
حالِ من می دوید
پیچیدم دور چشم مادر
که به رویم بسته بود
دورت بگردم مادر می دانی
جایی برای این معترضه‌ی سمج نمانده
چشمی به معرکه وُ
چشمی به طاقچه وُ
چشم‌هایی به مادر
قربان دویدن‌هایت ای مادرِ ماضی‌های من
می شد باران می آمد و
خط پایان را می گرفت
می شد این که در تو می دود در من تمام می شد!
نبض هار
رگ هار
مرگ گرم ِپایان
و من به بوسه نرسیدم
رسیده بود پیشانی
و خطوط را در نوردید
مرگ از دهان افتادده
زیر پای مادر بود!
زیر پای مادران تو بگو چیست؟

پدر مرگ را
تا چشم‌های مادر بدرقه کرد
ما نیز گریستیم
در خانه، از مادر ،در مرگ ،در درد
که از مادر افتاده بود
با چشم های پر از مادر بادرد
دویدم تا خط،
تاخطوط
تا سر که سرد بود
تا آخرین بوسه
تا مرگ که گرم بود
که باران شروع شد و
در باز بود...


#عبدالله_سلیمانی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 16:16


.



کاش !
این زودتر می‌رسیدیم
که دیر رسیدیم آمدن را.....

یک قفس پرهای سوخته
یک گلدان گل‌های پرپر
...و کاشی‌های لب پریده‌ی حوض نیلوفری !
ایوان آوار شده
سه‌تار ِدچار آمده به تار
...و رنگ پریده‌تر از پنجره
عکس بیرون زده از چوبی قاب !
نه طاق و تاقچه‌ای
که بذر مرگ ؛ ریشه‌سوز ِباغچه‌‌ای !

دریغ نرسیدیم 
این زودتر
که چه اگر دیر
- رسید اتفاق دوری‌مان به ناگهان.....

یادت نرود راحله
که به خاطر آورم
- پلاک این خانه
به وقت قرار‌های عاشقانه‌ی ما بود.
که هر هنگام دیر می‌رسیدیم....

نه - نرو - برگرد
...و کمی با من این تلّ ِاز تنهایی را بگرد
صفحه‌ی چندم از کتابی
که نام ندارد !
نامه‌ای ناتمام هنوز
تا رسیدن به حس آغوش‌ات
- بال‌بال می‌‌زند...‌‌.


#گویا_فیروزکوهی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 16:16


.


چه فرق می‌کند ؛ چه‌گونه ؟!
- که سال‌هاست مرده‌ام !
..و نعش خویش به تنهایی
بر شانه‌ی شکسته می‌کشم
بی شِکوِه از تابوت سنگین وُ
- سایه‌های سنگی
بی گلایه از گلایل‌ها
که یک گل‌خانه  تازه‌تر
بال به بال پروانه‌ها عطر می‌پراکند
- دل تا هماره عاشق در من....

چه تفاوت ؛ که اگر ناهمراه؟!
- نزدیک‌تر از تو به من
ماه هر نیمه‌شب‌ ِکنار آمده با پنجره‌ام
یا آفتاب خواب‌زده‌
که صبح را معطل خود دارد
تا ناشتا‌تر کولی ِچشم‌ من‌اش به تعبیر بنشیند..
...و خیلی چیز‌های دیگر
شبیه آینه..آسمان مهتابی..و زمینِ شیشه‌یی....

چه خیال ؟!
که مرا نبیند تلویزیون
که مرا نشنود رادیو
که مرا نپرسد تلفن
- حتا زنگ خانه‌ی چفت شده با تنهایی‌ام....

چه انتظار ؟!
از چشم‌های خاموش
که پرده می‌کشد
از انزوا گرفته‌‌ی در من‌ ِفرآموش
از به تآخیر آمده‌ی بی‌تفاوت در تو
که این زودتر
- رفته از کوچه‌ی یاد و دیدار ...

چه گواه دیگر ؟!
برای دلتنگی‌های هر هنگام‌ام
جز این واژه‌های ردیف آمده در ذهن
که اندوه چین شعر می‌شوند
در دفتر عاشقانه‌هایم
تا یک کومه بیرون زند از خود
نی‌زن ِلال مغموم
که به نگاهی در تو
- دلم را می‌خواند.....


#گویا_فیروزکوهی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 16:15


.


خوابم را دوباره کجا می‌بری !
کجای جهان این چنین
نشسته به تماشا ی خواب‌های دور
دوباره از این اعماق آهن و فلز
به سمت تو آمده و
خودش را دار می‌زند
دنیا  به کام ما دوباره نمی‌چرخد
وقتی از این خواب‌ها دور باید باشم
مردانه بگو؟!
حالا کجای من باید قدیسه بوده باشد
که از این شعرها بیرون بزنم !
وخدا در همین نزدیکی‌ها
به من نگاه بکند
و جهان را تسخیر کنم !
از خودم دور شدم
  تو دورتر از من دریا را بوسیده‌ای
و در اعماق آن به خودت رسیده‌ای
من شاعر شعرها ی سرگردان وطنم!
مانده ام که
  شاعر شعرهای سوخته نمانم
یاشاعر شعرهای همیشه در خواب !
خودم را برمی‌دارم حالا
به دوباره گی
به جایی سر می‌زنم
که  باشم و شعر
و حالی که مرا به خواب نبرد دوباره!

#حمیدرضا_اکبری_شروه



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:24


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:24


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:23


.


جای من نیستی که بدانی
ادم خلوتی هستم
پروانه ای که پیله اش را شکل مار افعی میبافد
کوهستانی غمگین کنار دره ای پرتم
دوست دارم روزی که بدنیا امده ام
از دنیا بروم
دست به ارامش ام نزن
برکت از خواب من رفته ست
تو رفته ای و روزهای من
مثل خوردن سوپ با خاکستر مرده ست
و تماشای خورشیدی که لباس اش را تابه تا پوشیده
تو رفتی دیده من لنگ مانده
غیظ اش شکست و بارانی شد
جای من نیستی که بدانی
می دانم خیلی آدم ها سنباده اند
روح می تراشند
نیکوتین را می مانند
و مثل نعره علف تراشهای شهرداری
انگار هزار سگ شکنجه می شود
جای من نیستی که...
خدا کند نفرین ها بگیرد
کاری کرده ای دل ام می خواهد
خورشید را مثل تکه ای باسلق ببلعم
اتش بگیرم
بمیرم...
وقتی نمی خواهی برگردی


#فاطمه_ملک_زاده



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:22


.



#با_دیوار


دیوار را چه‌گونه رام کنم؟
بودن‌ات بر در و دیوار می‌زند
پراکنده‌یی در تمامِ سمت‌وسوهای تن‌ام بر همه‌جای‌ام سرک می‌کِشی
چشم‌های‌ات را تنها می‌توانم روی بوم‌ها منفجر کنم
بوم
بوم
بوم
باورم نمی‌شد صدای تو رامِ الفبا باشد
از آویشن بیاید آرام‌آرام
در تن‌ام مختصاتِ سنجابی شود
که دست بکِشم بر اضلاعِ آن
و حس کنم روی خواستن‌ام باران بریزد با نم‌نمِ الفباش
شاید تاب نیاورد تن‌هامان
درهم نمی‌تواند ما را مجذوبِ خود کند
درهم را سنجاق می‌کنم به دیوار
خشاب می‌چرخد
شلیک می‌کنم به «ها»
شلیک می‌کنم به «میم»
سر درمی‌آوریم از خانه‌هایی در دو سوی شهر
و تاریکی تن‌های چموش‌مان را می‌بلعد



#آفاق_شوهانی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:22


.





شاعر:#نازنین_ایران_مهر
مترجم:#آلا_شریفیان
(آناهیدا)

.



#تراوشِ_باران


می پیچد کلاف آفتاب
بر ستیغ قدمگاه بهاران و عقربه‌های نژند
یادآور خزان یغمایی
با همهمه‌ی رگبار عارضه
از سالمانده‌های تاریخ
با ساقه‌های اندوه روییده در بهشتی واژگون و فرود غباری ملتهب بر مژگان زمین


آه ای تلالوی اعجاز!
در تراوش باران
با سرانگشتان شعر
نمایان کن!

مسیح پنهان در سطور زمان که خنکای این موهبت به بال می‌خواند صلیب شوریدگان دوران را

Rain Leak


The skein of the sun weaves
On the crest of spring' s footsteps and the tragic (gloomy) clock-hands /
Reminder of the charming autumn
Events with a storm hum
From the aged of history
With stems of sorrow grown in an overthrown paradise and the influx of inflamed dust on Earth's eyelashes.

Oh the miracle glitter!
In the pouring rain
With the fingers of a poem
Show me!

Christ hidden in the line of time as the cool of this blessing calls to the wings of the cross of the rebles of time

Poet:#Nazanin_Iranmehr
Translaor:#Ala_Sharifian
(Anahida)




https://telegram.me/worlddaypoetry

.

شعر روز جهان

03 Dec, 14:22


.


شاید در آن سکوت

که ناخن به استخوانِ زمستان کشیده‌ام

پرنده‌ای با بویِ تنِ تو می‌گذشت.



#بیژن_نجدی


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:22


.



قسم به دیلمیان
که درخت را فهمیده‌اند

می‌دانم

تنها چشم تو بود

تک درخت بازمانده
چون دیلمی به سینه خیال من


#رفیعی_فرد


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:21


.


جویای راهِ خویش باش
از این سان که منم
در تکاپوی انسان شدن
در میانِ راه دیدار می‌کنیم حقیقت را
آزادی را
خود را
در میانِ راه می‌بالد و به بار می‌نشیند
دوستی‌ای که توانمان می‌دهد
تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری
این است راه ما
تو و من...


#مارگوت_بیکل
#احمد_شاملو



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:21


.


دوستت دارم
اما نمى‌توانى مرا در بند کنى

همچنان که آبشار نتوانست
همچنان که دریاچه و ابر نتوانستند
و بند آب نتوانست

پس‏ مرا دوست بدار
آنچنان که هستم
و در به بند کشیدن روح و نگاه من
مکوش‏
مرا بپذیر آنچنان که هستم.


#غادة_السمان
#احمد_پوری



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:21


.



کیست به دریا کناران
که می‌گرید همه روز و
فرسوده از گرسنه‌گی به سوی مرگ می‌رود؟
پا فرو برده به ماسه
در ساعات مشخص معلوم،
کیست که انگشتان قطع شده دارد
و شبانش به روزهای هرگز ندیده
در پیچیده است؟


-منم

کیست که چشمانی دارد خیس
از تحقیر شده‌ترین خون
از کشنده‌ترین درد
از خشکیده‌ترین مرگ؟

کیست آن هزار بار به فروش رسیده
هزار بار و بیش به قتل آمده
کرورها بار ریشخند شده مرد؟


-منم

کیست که دگر بار در حال تولد است
در خوکدانی آلوده‌یی
که می خواهد چنگ فروبرد
در صبح روشن و
بر آن است که ویران کند
ماه‌های شب دغلکار را؟


-منم

کیست که سر فریاد کشیدن دارد
تا حد بر دریدن گلویش،
کیست آن پیش از وقت مرده که در کار است
تا بی اجازه دوباره به جهان آید؟


-منم

منم که در کار تجدید حیاتم
از خشکیده‌ترین مرگ
از کشنده‌ترین درد
از بی‌درمان‌ترین نومیدی،


-من

مبادا کسی متهمم کند
که اسرار آمیز باقی مانده‌ام..
من جز این نکرده ام که وفادار بمانم
به سبز آرام سرزمینم
و به بهار محقق
سپیده‌دم‌های بی‌ارباب.



#گابریل_ماریانو
#احمد_شاملو



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:20


.



یک ذره‌بین، یک دوربین
فرهنگ واژگان زبان‌های گوناگون.
دریافتی ناچیز
از ارزش لحظات.
ولعِ دانایی.
موهبت طرح پرسشی فارغ از هر هراس.
دو جفت کفشِ محکم، یک عصا.
حافظه‌ای خوب که همیشه
جای کافی دارد برای دلتنگ‌شدن.

در اتاق، عطر زنی که
رفته و
دوباره باز می‌گردد.



#راینر_مالکوفسکی
#علی_عبداللهی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

03 Dec, 14:20


.



جدایی تاریک است و گس
سهم خود را از آن می‌پذیرم
_ تو چرا گریه می‌کنی؟
دستم را در دست خود بگیر و بگو که در یادم خواهی بود
قول بده سری به خواب‌هایم بزنی
من و تو چون دو کوه، دور از هم جدا از هم
نه توان حرکتی نه امید دیداری
آرزویم اما این است که
عشق خود را با ستاره‌های نیمه‌شبان به سویم بفرستی.



#آنا_آخماتووا
#احمد_پوری



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

30 Nov, 11:58


.


پشت به ماه رو به هیچ
سوار کدامین کوچه
به من می‌رسد
اسبم را زین کرده به ماه نمی‌رسم !
باید از این کوچه‌ها گذشته باشم
و تو ای دوست
از ترانه‌های ناگفته شب
هزار دهان بخوانی !
گفته باشم!
من همین انسان نخستینم
که ازجنگل‌های هیرکانی و
کناره‌های کارون
خودش رادور زده است
برای گفتن آزادی!
حالا با شاعرانه‌های هیچ
دوباره  تمام بلوط‌های منگشت را
شعر می‌کنم
دستم را که بگیری!
سوار بر اسب‌هایی که
نامش ذوالجناح ست
کنار این علقمه‌ها
دوباره کسی را می‌بینم
خودم شدم
و کشورم که دیگر نامی از او شاید نباشد
کودکی‌های خودش را
پای این همه درد !

حمید رضا اکبری شروه



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

30 Nov, 10:46


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

30 Nov, 08:16


.


ای خواب
ای خسته وامانده در من
برخواهم خاست
از این حزن
آرمیده در درونم
چابک
چون یک گوزن
پویا چون تُندر
گرم چون خورشید
غمزه از غزالان می ستانم
یورش چونان
خروش یک آذرخش
اززبانه یک قلم
ما راز را
از رمزینه سبز
سرو
بارمی گذاریم
برتوشه اعتماد
تفنگ را
خیلی سال است
دفن کرده ایم
پاورچین
آمدیم
تاحجره های
سربی سخن
برای بیدارشدن
خاک از دفتر
زدودیم
اکنون
ما هستیم و
لحظه های هوشیاری
آمده ایم
خیمه گاه خیال را
پر کنیم از
هجاهایی که
ترس را
از تصمیم
سوا میکند .‌.

#محمدفروغی_نیا



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

30 Nov, 08:15


.



ایستادنی داشتم
طرح اشیا فرسوده که مادر حبس می کند
طرح چوب هایی که درخت نشدند
در من چیزی مثل حس علف کنده‌ شده ،اذیتم می کرد
انگار زیر فواره ی گریه خوابیده باشم
از نفس هایم ،بوی مشمئزی خارج می شد
من رو به روستاهای خسته
دویدن سنگ هایی بودم که
جاده را می بست
جنون تکان هایی که
میوه‌های کال را می‌ریخت
و دلهره ی بی ملاحظه ای که
به جهان کلمات من فشار می آورد
تمام عصر
آرزویی بودم
در نی چوپانان که
در دره های گل های ختمی
شنا می کرد
من سمت بادهای خیس
سرگردانی ی عندالمطالبه ای بودم
که تو خواسته بودی

#دکتر_وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی

(از کتاب
آواز مچاله ی ماهی و موج/ /دو زبانه ،انگلیسی ، فارسی ص ۲۶)



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Nov, 18:38


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Nov, 16:58


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Nov, 16:57


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Nov, 16:54


.



فردایم را از من بگیر و دیروزم را بده ..
و بگذار با هم بمانیم.

#محمود_درویش



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Nov, 16:54


.



پرنده‌ای که با من می‌رفت
تمام فریادش در چشمش بود
و چشم، آه،
تمام فاجعه از چشم می‌رود.

#یدالله_رویایی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Nov, 16:53


.



‍ من اگر بمیرم، غروب‌هنگام خواهم مرد
برفی سیاه بر شهر می‌بارد
راه ها با قلب‌ام پوشیده می‌شوند
از میان انگشتان‌ام
آمدن شب را می‌بینم

من اگر بمیرم، غروب‌هنگام خواهم مرد
بچه‌ها به سینما می‌روند
چهره‌ام را در گُلی دفن می‌کنم
می‌خواهم گریه کنم
قطاری از اعماق می‌گذرد

من اگر بمیرم، غروب‌هنگام خواهم مرد
می‌خواهم سر برداشته و بروم
یک شب به دهکده‌یی وارد می‌شوم
از میان درختانِ زردآلو
رفته و به دریا نگاه می‌کنم
تئاتری را تماشا می‌کنم

من اگر بمیرم، غروب‌هنگام خواهم مرد
ابری از دوردست‌ها می‌گذرد
یک ابر سیاه دوران کودکی
یک نقاش سوررئالیسم
شروع به تغییر دادنِ جهان می‌کند
صدای غریوکش پرندگان
رنگ دریا و پلشتی
با هم یکی می‌شوند

شعری برای تو می‌آورم
کلمه‌های‌اش خروشیده از خواب‌های‌ام
جهان به تکه‌هایی تقسیم می‌شود
در یکی صبح یکشنبه
در یکی آسمان
در یکی برگ‌های زرد
در یکی انسان
همه چیز دوباره شروع می شود.

شاعر:#آتااول_بهرام_اوغلو
مترجم:#کیومرث_نظامیان



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Nov, 16:52


.



بعد از رفتن‌ات تنها خواهم ماند
از تنها ماندن که ترسی ندارم
ولی اگر هوس کنم دست هایت را بگیرم چه ...

بله عزیزم
چه کسی دلتنگ بوی عرق کف دستانت می‌شد
چه کسی می خواست که برسد به انگشتان نازک‌ات
در گذشته‌هایش شاهد یک زندگی شکوهمند نمی‌بود
اگر!!

شاعر#جان_یوجل
مترجم:#وحید_آقایی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Nov, 16:51


.



‍ همه چیز ناگهان اتفاق افتاد.
ناگهان نور خورشید زمین را روشن کرد؛
ناگهان آسمان پدیدار شد؛
آبی ناگهان.
همه چیز ناگهان اتفاق افتاد؛
ناگهان بخار از خاک بلند شد؛
ناگهان درخت جوانه زد، شکوفه روئید.
ناگهان میوه رسید.

ناگهان،
ناگهان؛
همه چیز ناگهان اتفاق افتاد.
ناگهان دختر، ناگهان پسر؛
راه ها، بیابان ها، گربه ها، انسان ها...
ناگهان عشق اتفاق افتاد،
شادی ناگهان.

شاعر:#اورهان_ولی
مترجم:#مجتبا_نهانی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Nov, 14:39


.



شعر را بهتر بشناسیم
قسمت:#پنجم

#پژوهش_ادبیات
#مینا_جلالیان



⭕️وضعیت شعر امروز

🔴وضعیت امروز شعر فارسی معلول علت هایی است که باید آنها را شناخت و بررسی کرد. یکی از مهمترین علت های آن رخ دادن انقلاب ( انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی ) به همراه ورود تکنولوژی غرب و بعضی پیامدهای مدرنیته به کشور است.
به طور کلی هنر کلاسیک در جامعه ای استوار و پایدار به وجود می اید که از نظر طرز تفکر و فرهنگ و خواستها میان گروه های جامعه و نسلهای آن اختلاف عمیقی وجود نداشته باشد. آنچه باعث فروپاشی هنر کلاسیک می شود، انقلاب است زیرا بنیان تفکر و عقیده و شرایط سیاسی و اجتماعی را زیر و رو می کند و اختلاف عقیده و اختلاف طرز تفکر شدت می یابد.

🔴در ایران اول بار این انقلاب با ورود اعراب روی داد و دوم بار با انقلاب مشروطه و ورود تکنولوژی به ایران و سوم بار با انقلاب اسلامی که حرکتی رو به عقب بود. با انقلاب تحول اساسی در زندگی و طرز تفکر مردم به وجود می آید. عده ای در تلاش برای حفظ گذشته و سنتها هستند، عده ای طرفدار پیشرفت و نوگرایی، و جمعی هم سرگردان میان این دو. این وضعیت، وحدت و یکدستی جامعه و طرز فکر و خواست و سلیقه را از بین می برد و جامعه متکثر می شود. این وضعیت روی شعر و هنر نیز اثر می گذارد. آنچه مسلم است بازگشت به دنیای سابق امکان ندارد و بحران هویت پیش آمده را فقط با یافتن هویت جدید می توان از بین برد. اما مهم چگونگی هویت جدید است. در تجربیات گذشته هرگاه ایران مورد هجوم فرهنگ بیگانه قرار گرفته، آن را در خود مستحیل ساخته است. اما این بار به نظر می رسد که تفاوت دارد. مدرنیته تهاجمی ترین فرهنگی است که تا به امروز وجود داشته زیرا با تکنولوژی همراه است. علاوه بر این تغییرات در دنیا سرعت گرفته و خواه ناخواه بر همه جا تاثیر می گذارد.

🔴نکته مهم دیگر تفاوت ماهوی اندیشه شرق و غرب است.اندیشه شرقی از دیرباز مبتنی بر یک مبداء و امر متعالی بوده است که همه چیز از آن آغاز می شود و بدان پایان می یابد. در این نوع تفکر همه چیز حالت دورانی به خود می گیرند، مانند زمان، اندیشه، زبان، و تاریخ. اما اندیشه غرب از یکجایی به بعد امر متعالی و متافیزیک را نادیده گرفت و عقل متغییر انسانی جایگزین آن شد. بنابراین همه چیز خطی شد. اندیشه غرب در پویایی خود روی سطح حرکت می کند، به جلو می رود، افق های تازه کشف می کند و گذشته را پشت سر می گذارد. و اما اندیشه شرق به عمق می رود و لایه لایه معانی ای را می کاود که در انتها به رازی ناگشودنی می رسد.
هنری که بر مبنای تفکر غربی به وجود می آید، تکثرگرا، بدون مرکزیت معنایی، دارای عدم قطعیت معنایی، با پایان باز و طرفدار ابداع است. اما هنر شرقی بر تقلید از بزرگان و رعایت قوانین سنت استوار است. معناگرا و دارای مرکزیت معنایی و لایه های معنایی است.
وقتی مدرنیته به کشوری شرقی هجوم می اورد، برخورد این دو طرز تفکر سبب بحران در هویت و سرگشتگی فکری می شود که لاجرم روی شعر و هنر نیز تاثیر می گذارد.

🔴وضعیت شعر در ایران تحت تاثیر ورود مدرنیته و ترجمه اشعار غربی تغییر کرد. این تغییر اجتناب ناپذیر بود. در نتیجه شعر نیمایی و سپید به وجود آمدند. انقلاب اسلامی هرچند از نظر فرهنگی حرکتی رو به عقب بود اما نتوانست کاملا جلو پیشرفت و افکار تازه را بگیرد زیرا دنیای مجازی جهان را در دسترس ساخته بود. شرایطی که ایجاد کرد این بود که شکاف بزرگی میان طرز تفکر و جهان بینی و خواست مردم پدید امد. شکاف نسلها هم بیشتر شد .به این ترتیب جامعه متکثر شد و انواع مختلف شعر های جدید و غزل نئوکلاسیک و غزل پست مدرن پدید آمدند . این که کدام بماند و رشد کند و قانونمند شود و کدام از بین برود و ابتر بماند، باید صبر کرد و دید. اما مسلم است که در جامعه متکثر دیگر نمی توان انتظار داشت که یک سبک فراگیر وجود داشته باشد.

#مینا_جلالیان



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Nov, 14:27


‍ ‍ ‍ ‍ نگاهی به شعر ” ری را “
—----------------------------------------

عمق اندیشه‌ی نیما را صدا در این شعر پُر می‌کند نیما می‌داند که ابهامی در این صدا وجود دارد.
” گویا کسی‌ست که می‌خواند.” صدای اسطوره‌ای که می‌تواند از درون شاعر بر خاسته شود.
ابهام صدا در سرشت و معنای شعر، نهفته است. و این گونه است که نیما شعر را گسترش یافته در برابر مخاطب می‌نشاند. با همه ی ارزش‌های زیباشناختی آن را در این عرصه فریاد می‌زند. ” ری را / ری را… صدا می‌آید امشب ” آن چه نیما در این صدا به جای می‌گذارد مصوت‌های بلند ( ای و آ ) در مکان مشخص است.

” از پشت کاچ که بنداب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم می‌کشاند “

شاعر، مخاطب را در مکان متوقف می‌کند. در جنکلی از کاچ و پشت آب بند تا صدا را بشنود و تردید خود را در مورد این صدا بیان می‌کند.

” اما صدای آدمی این نیست
با نظم هوش ربایی – من
آوازهای آدمیان را شنیده ام “
که سنگین تر از اندوه شاعر است.
در شرایط زمانی و آن هم در شب که صدا در کوه و دره می پیچد . شاعر تاکید دارد که صدای آدمی این نیست.

” در گردش شبانی سنگین
از اندوههای من سنگین تر
و آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.”
از هیبت صدا و دریا می‌گوید‌. درون قایق و با دلتنگ. احساس ناشی از عدم شناخت صدا را به ادراک خود پیوند می‌زند‌. تا خواننده‌ی این شعر هم در آغاز صدا را حس کند و بعد به درک این صدا برسد.

” یک شب درون قایق – دلتنگ
خواندند آن چنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب می‌بینم.”

اتفاقی نه در بیداری که در رویا می‌افتد و خلق حادثه می‌کند . تا موقعیت تازه‌ای را برای درک این صدا فراهم کند. خروش طوفنده‌ی دریا تفکر شاعر را در هم می‌ریزد.
” ری را… ری را…” شما هم با تکیه روی ” ای ” در – ری – و ” آ ” در – را – بخوانید . ریییییییییی + راااااااااااا
همراه نیما و در کنار نیما در مکان معلوم – دریا – و زمان معین – شب – گوش به این صدا بدهیم.

” دارد هوا که بخواند
در این شب سیا “

تشخص دادن به هوا جهت انعکاس احساس صدا به همراه ادراک صدا که هر لحظه دور و دورتر می‌شود. در ذهن خواننده ی شعر، ماندگار می شود.

” -او نیست با خودش
او رفته با صدایش- اما
خواندن نمی‌تواند.”

نیما تمام هوش خود را متوجه این صدا می‌کند. و در زمزمه با خود مکان این صدا مشخص می‌کند.
” ری را…
صدا می‌آید امشب “
مکان در پشت کاچ. آن جا که انبوه درختان شرایط را تنگ و تنگ‌تر می‌کند. و آب بندهایی که برای آبیاری زمین‌های زراعی به صورت حفره حفره به دست کشاورزان ساخته می‌شود. تا باریکه‌های کوچک آب که به سمت دامنه‌ی کوه سرازیر می‌شود در یک جا جمع شوند. و بعدها برای آبیاری زمین‌ها از آن بهره‌برداری کنند.
” از پشت کاچ که بند آب
برق سیاه تابش تصویری از خراب “
این صدا از پشت کاچ و از همان حفره‌ها، کنار بند آب یا آب‌بندها در میان درختان جنگلی به گوش می‌رسد. ” گویا کسی‌ست که می‌خواند…”
صدا که از دل تاریکی بلند می‌شود. و تردید شاعر از این صدا با آوردن واژه‌ی ” گویا ” نشان دهنده‌ی آن است که این صدای انسان است! به دلیل نا مفهوم بودن صدا است که نیما از کلمه‌ی کسی بهره می‌برد؟ کسی که می‌خواند؟ تمنایی در این صدا نیست! مخاطبی را طلب نمی‌کند. کمک نمی‌خواهد. دیالوگی بر قرار نمی‌شود. گفت‌وگویی نیست.
پس چیست؟ نیما پاسخ می‌دهد که:
” اما صدای آدمی این نیست “
پس این صدای دردمندی‌های بشر امروز است که گرفتار شرایط خفقان‌آور عصر خود شده است. صدای نیما است. می‌دانیم که شب در شعر نیما نماد خفقان و استبداد حاکم بر جامعه است.

” با نظم هوش‌ربایی – من
آوازهای آدمیان را شنیده‌ام
در گردش شبانی سنگین
از اندوه‌های من سنگین‌تر”

این صدای انسانی است که گرفتار درد و دردمندی است. اندوه صدای شاعر است که از سرشت و سرنوشت او بلند می‌شود و بیان می‌کند که من صدای انسان عصر خود را می‌شناسم.

” آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر

نیما صدای انسان معاصر خود را می‌شناخت.
” آوازهای آدمیان را شنیده‌ام ” به راز و رمز همه‌ی صداها آشنا بود. نیما فراخوان صدای جمع بود. صدای آب را که نماد روشنی بود، با
” برق سیاه تابش ” درک می‌کرد و تیرگی این صدا را در برکه‌های کوچک با نظم هوش‌ربا می‌شنید.

#منصور_خورشیدی

@nima_yoooshij👈

شعر روز جهان

29 Nov, 08:01


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

11 Nov, 06:49


.


من!
ص د ا ی

ش
ک
س
ت
ن
خ
و
ی
ش
ت
ن

ام


#آلاءشریفیان (#آناهیدا)



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 20:27


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 20:06


.


«خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان ابروهایم دوتا چین بزرگ در پوستم نشسته است. خوشحالم که دیگر خیال‌باف و رؤیایی نیستم. دیگر نزدیک است که سی‌و‌دو سالم بشود. هرچند که سی‌و‌دو ساله شدن یعنی سی‌و‌دو سال از سهم زندگی را پشت سرگذاشتن و به پایان رساندن. اما در عوض خودم را پیدا کرده‌ام.»


از نامه های
#فروغ_فرخزاد
به
#ابراهیم_گلستان.



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 20:03


.


من از تو می مردم
اما تو زندگانی من بودی

تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
وقتی که من خیابان ها را
بی هیچ مقصدی می پیمودم
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی

تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
وقتی که شب مکرر می شد
وقتی که شب تمام نمی شد
تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی

تو با چراغهایت می آمدی به کوچهٔ ما
تو با چراغهایت می آمدی
وقتی که بچه ها می رفتند
و خوشه های اقاقی می خوابیدند
و من در آینه تنها می ماندم
تو با چراغهایت می آمدی ...

تو دستهایت را می بخشیدی
تو چشمهایت را می بخشیدی
تو مهربانیت را می بخشیدی
وقتی که من گرسنه بودم
تو زندگانیت را می بخشیدی
تو مثل نور سَخی بودی

تو لاله ها را می چیدی
و گیسوانم را می پوشاندی
وقتی که گیسوان من از عریانی می لرزیدند
تو لاله ها را می چیدی...


تو گوش می دادی
اما مرا نمی دیدی


#فروغ_فرخزاد



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 19:54


.


ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت.
و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت.
از مرزی گذشته بود،
در پی مرز گمشده می گشت.
کوهی سنگین نگاهش را برید.
صدا از خود تهی شد
و به دامن کوه آویخت:
پناهم بده، تنها مرز آشنا! پناهم بده.
و کوه از خوابی سنگین پر بود.
خوابش طرحی رها شده داشت.
صدا زمزمه بیگانگی را بویید،
برگشت،
فضا را از خود گذر داد
و در کرانه نادیدنی شب بر زمین افتاد.
کوه از خواب سنگین پر بود.
دیری گذشت،
خوابش بخار شد.
طنین گمشده‌ای به رگ هایش وزید:
پناهم بده، تنها مرز آشنا! پناهم بده.
سوزش تلخی به تار و پودش ریخت.
خواب خطا کارش را نفرین فرستاد
و نگاهش را روانه کرد.
انتظاری نوسان داشت.
نگاهی در راه مانده بود
و صدایی در تنهایی می‌گریست.


#سهراب_سپهری



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 17:48


.




در سینه‌ام
سرمایی از زمستانی ناشناخته
رخنه کرده است
من فردای روزِ رفتنت هستم


#ایلهان_برک



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 17:48


.


پیراهنِ بلند بپوش...!

تا باغ های یاس

نسوزد

از هُرمِ آفتاب...


#فرخ_تمیمی




https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 17:47


.



در نور پاک صبح
اندام من، ز خواب گران می شود تهی
در دستهای من
گویی توان گمشده یی یافت می شود
از قلب من که دشت بزرگیست
دشتی برای زیستن باغ های مهر
اینک گیاه دوستی جاودانه ای
سر می کشد ز نور توان بخش آفتاب
آوند این گیاه پر از خون آشتی است

من این گیاه را
تا بارور شود
با نوگیاه دوستی دستهای تو
پیوند می زنم

#فرخ_تمیمی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 17:46


.



تو به اندازه‌ی سپیده‌دمان و شفق‌ها زیبایی
و به‌سان شب‌های تابستان وطن.
مرا به یادآر
دمی که قاصدان سعادت به در می‌کوبند
مرا به یادآر‌...
آه ای تبسم پنهان من
آه ای زیبای دست‌نیافتنی
در بطن زبا‌نه‌ی شلعه‌های شعرم شکفتنی باش...
من بوسه‌ی وداع زندگی را در همین لحظه با تو خواهم داد
که به سان وطن زیبایی...
زیبا بمان
زیبا بمان فراموشم نکن...


#ناظم_حکمت



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 17:46


.



ناگهان تو را به یاد می آورم
و صدایی بسیار شیرین
که از دور شنیده می شود
آرام بخش و ملموس
همانند آهنگی که هر قدر به طرفش می روم
نزدیک تر شنیده می شود
چقدر زیباست
به یاد آوردن تو ...


#آتیلا_ایلهان



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 11:34


.


با درود فراوان ..
وطن درون، با درون وطنی ، یا حتی جهان وطنی ، تفاوت ماهوی دارد ، باید پذیرفت ، نگارنده ی این مستند نوشتاری ، باب جدیدی با ادبیات جدید درعرصه جهان ادبیات. با موضوعیت وطن آنهم وطن درون ،جهان نگری یا همان چهان بینی و وطن بینی و وطن خواهی را به چالش کشیده اند، نگاه جدید، مقوله ی جدید [ وطن درون ] !!!
که به زیبایی و درعین حال حساب شده به تحریر کشیده شد..
اریک فروم نویسنده وکنشگر اجتماعی با پرداختند به مقوله عشق تحت عنوان ( هنر عشق ورزیدن ) که عشق ورزی به وطن را دست مایه اثر خودش نموده بود، و دکتر علی شریعتی اسلام شناس وتاریخ پژوه ی اجتماعی در نقداثر اریک فروم ، مقاله ی تحت عنوان ( دوست داشتن برتر از عشق ورزیدن) را نوشت ، اینجا ودر پارت اول ، این مستند نوشتاری، خانم دکتر مرضیه رشید پور هردو نگره ی یاد شده ودر کل موضوع وطن ستایی ووو....را به چالش کشیده اند
باید به شاعر. اندیشه سرکارخانم دکتر مرضیه رشیدپور هم دستمریزاد گفت وهم تحسینش نمود..
با آرزوی موفقیت روز افزون برای ایشان ..
...
با سپاس وارادت
#حمید_فرحناک


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

10 Nov, 08:39


مستند نوشتاری " وطنِ درون"
#دکتر_مرضیه_رشیدپور_کیمیا
#پارت_یک


روابطی صمیمی با خاک و آب و هوا‌‌ در فرودست خانه و خانواده. این سازه چنان خواهد بود که بدون تکرار شوندگی اذهان و رویاهای فرد را همیشه روشن نگه می دارد. جستجو برای تحلیل ها منظره های بسیاری را به تصویر می کشد. چهره ی هنر و گاهی بینش هنری نقش اصلی این تصویر را بعهده دارد و بعنوان نماد فرهنگ داستانی را در دل جهانیان جای می دهد.

وطن در بخشی نوستالژی و خاطرات ما را تشکیل می دهد، ناگفته ها از چیزهایی که همیشه دوست شان داریم و به محض اینکه از کنارشان دور می شویم عزیز بودنشان را در می یابیم. پذیرش ها اینجاست که نمی توان با شنیدن نام وطن شور و شوق را در درون خود حس نکرد. با همین اندک گرمای لمس شده از نام آن داستانی روایت می شود که هر کس به ظرفیت وجودی خودش آن را تفسیر می کند. در هم تنیده شدن صداها، عکس ها و  کشف احساسات گوناگون و همگی می دانیم در وجودمان چطور فرو می ریزد همچون آدرنالین! متوجه می شویم که چطور هزاران کلمه در گفتگو کوتاهند  از حیث زنده کردن شنونده. تجسمی خیال انگیز میان وهم و واقعیت، همه ما را به درون می کشد. صورتک ها، رنگ ها، طبیعت زیبا و.. برای ارائه و خلق آنچه ما را به درون کشانده تعامل می کنند. هر حرکت ما به سمت هر یک از این زیبایی ها خیالی را می آفریند. و همینطور فراتر از مفهوم وطن گام بر می داریم به سمت لحظه های مجذوب زیست بوم مان که غیر مرسوم هستند. وقتی اعماق مان به لحظه های ناب پیوست آن رنج های دوران کودکی شدت می گیرد. رقابت ها، حسادت ها و... و از خودمان اسطوره ای می سازیم.

بین ما و فضایی که بر ما تنگ است و سقف اش کوتاه ست سرخورده و غمگین می شویم. داستان به مروری فشرده از دهه های زندگی می رسد با فضایی که خلق می شود هر لحظه با تماشا به وحشت می افتیم. شمایل زنان اغواگر و مردان ستیزه جو این احساس را به ما می دهد که از همه چیز خود بی خبریم و سرزمینی در روند رو به رشد جنبه های پیشرو وطن را می سازند.

پس شاید بتوان گفت وطن از ذهن شروع می شود، از تصاویر نا تمام که هنر تجسم دسترسی ما را به آن سهل می کند. اگر بخواهیم از سر کنجکاوی برای کشف این مفهوم در حالی که همچنان جذاب باقی بماند پیش برویم باید به نشانه هایی که هنوز سبزند و حیات در آنها دیده می شود بپردازیم. فراوانی گیاهان این تصویر حیرت آور ایستاده، وجه ورود انسان به عصر مدرنیته را به بهترین نحو پشت سر می گذارد. وضعیت انسان موقع نشستن و برخاستن، هنگام نوشیدن یک لیوان آب، ژست های دورافتاده و پرداختن به گذران انسان هاست. در این تجربه یکه و تنها نمی توان به درک توسط دیگران رسید. تا وقتی که به مفاهیم دارای معنا نرسیم، از طبیعت بی جان، منظره و... در حال فراموشی خود هستیم.

این چنین است که زندگی واقعی برای بهترین شدن خود تلاش می کند و شوق به آینده، فروتنانه از ما می خواهد در زندگی و نگاه زیبایی ها سهیم باشیم.

شهریور ۱۴۰۳


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

09 Nov, 19:01


.

به
خاستگاه تعلق باور  
که تعلیق می شود در مفصلِ سقوط

و عضلات شکسته در آناتومی بارور
که تکثیر می شود در ساختار صعود

به
ایهام در خراش سکوت آنی/ dad*
در دیالوگ تنهایی آنی/ mom*

و به عشق
یگانه ترین ضیافت هبوط 
می درخشد
در افلاطون چشمان تو
"رُزهای سفید"



آنی/dad*= آنیموس
آنی/mom*=آنیما


#آلاءشریفیان (#آناهیدا)



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

09 Nov, 17:31


.




شعر را بهتر بشناسیم.
قسمت: اول


#پژوهش_ادبیات
#شعر


شاعر - شعر - مخاطب

ماده اولیه شعر، زبان است و زبان یک وسیله ارتباطی بین ذهن های انسانهاست که افکار و احساسات و عقاید آدمیان را به دیگران منتقل می کند. سخن در واقع، پل ارتباطی میان ذهن گوینده و ذهن مخاطب است که صورت مادی و آشکار دارد، در حالی که آنچه در اذهان می گذرد، غیرمادی و پنهان است. به عبارت دیگر، دوسوی این ارتباط معناهای ذهنی هستند و فقط در میانه و حین انتقال به صورت سخن که به کمک زبان واقعیتی مادی یافته آشکار می شود. سخن مانند ظرفی است که معنا را از ذهنی به ذهن دیگر منتقل می کند و البته این ظرف باید متناسب با مظروف باشد.

هر چه بر زبان می آید، هنگامی سخن است که دارای معنا باشد و گوینده حرفی برای گفتن داشته باشد و از گفتن آن نیز هدفی داشته باشد. هدف هر سخنی انتقال معنایی یا القای احساسی به مخاطب و دریافت اوست. تنها دیوانگان و کودکان شیرخوار هستند که صداها و کلماتی بی معنا و بی منظور از دهانشان خارج می شود. انسان به طور معمول از سخن خود هدفی دارد و بسته به آن هدف، محتوا و ساختار سخن تعیین می شود. انسان معنایی را که در نظر دارد در قالب نشانه ها، کدها، و رمزهای قراردادی زبان بیان می کند و مخاطب آنها را در ذهن خود رمزگشایی و دریافت می کند. وجود هر گونه اختلالی در ذهن گوینده یا ساختار سخن یا ذهن مخاطب می تواند این روند انتقال معنا را دچار اختلال کند.

باید دانست که سخن امتیاز انسان است و سخن نیک امتیاز انسان های والاست و سخن موزون یا شعر، امتیاز عده ای خاص که از ذوق سرودن برخوردارند. شعر نوع خاصی از سخن است که پیام و هدف خاصی دارد و آن برانگیختن احساسات و عواطف و تاثیرگذاری بر مخاطب و در عین حال تحریک اندیشه و تخیل او همراه با لذت ناشی از درک زیبایی است. اگر شعر نتواند به این هدف برسد، یا سخنی درخور گفته نشده، یا ساختار سخن معیوب بوده، و یا ذهن شنونده توان درک معنا را نداشته است.


  #مینا_جلالیان



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

09 Nov, 17:28


.


بی‌بهانه می‌آیی
شاید عشق این است
با لباسی دیگر!

#نسرین_محمدے


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

09 Nov, 17:19


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

07 Nov, 17:50


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

07 Nov, 17:20


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

07 Nov, 17:19


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

07 Nov, 17:19


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

07 Nov, 17:15


.



تنها تو وقتی صدا می زنی
نامم دهان به دهان می چرخد؛
ماه کامل می شود
و با ده انگشت می تابد؛
بلبلی پشت سنگ می خواند
با رگه هایی از طلا؛
دستت
مثل یک شعر سیاسی گرم است.


#غلامرضا_بروسان



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

07 Nov, 17:15


.





تو را در کوهستان به خاطر می آورم
به هنگام در به دریِ باد
وقتی پلی را از جا می کند
در اتاقی کوچک، به اندازه ی کف دست
و پرچمی، که پاییز را دشوار کرده است
ترا به هنگام باریدن باران
_حلزونی که بیهوده برگی را مرطوب می کند_
ترا در مِه
وقتی که به رود نزدیک می شود
چون پیغامی خونین به خاطر می آورم
و سنگ ها
سعی می کنند خونت را پنهان کنند.




#غلامرضا_بروسان




https://telegram.me/worlddaypoetry

.

شعر روز جهان

07 Nov, 17:15


.




فَمُك الضوءُ لا حمرةٌ
تلیقُ بآفاقهِ
فَمُكِ الضوءُ والظلُ
في وردةٍ



نور است لبانِ تو؛
هیچ گُلرنگی
زیبنده‌ی آفاقش نیست.
لبانِ تو نور است و سایه
در یک گُل...


شاعر:#آدونیس
ترجمه:#سعید_هلیچی




https://telegram.me/worlddaypoetry

.

شعر روز جهان

07 Nov, 17:15


.





امروز صبح
مثل همیشه زود بیدار شدم
و به سراغ میزکارم رفتم،
اما بهار رسیده است،
و توکاها در جنگل
در میان شاخه‌های درهم‌پیچیده آواز می‌خوانند،
من حالا جلوی در خانه‌ام
من حالا پای بر علف‌ها می‌گذارم
برگها را لمس می‌کنم
و حرکت پروانه‌های زرد را
که چون ابری درخشان
بر بالای چمن‌زارند
دنبال می‌کنم
با خود می‌اندیشم
شاید کارکردنِ واقعی
همین دیدن و گوش‌سپردن باشد
شاید جهان
بدون حضور ما
خودِ شعر باشد.



#مری_اولیور
برگردان #مهیار_مظلومی





https://telegram.me/worlddaypoetry

.

شعر روز جهان

07 Nov, 17:15


.





با مرگ قراری دارم

در راهبندی با بحث وجدل

وقتی بهار برگردد با سایه ی خش خش کنان

و سیب – شکوفه ها هوارا پر می کنند-

با مرگ قراری دارم

وقتی بهار روزهای آبی و خوب را برگرداند

 

امکان این نیز هست که دستم را بگیرد

و مرا راهنمایی کند به سرزمین تاریکش

و چشمانم را ببندد ونفسم را فرو بنشاند

امکان این نیز هست که دوباره از او بگذرم.

با مرگ قراری دارم

در سرازیری غمگین تپه ای قدیمی

وقتی بهار امسال همه جایش را می پوشاند

وقتی اولین گل های علفزار شکوفا می شوند

 

خدا می داند که بهتر بود

در ابریشم و شمیم معطری به خواب فرو رفتن

جایی که نبض عشق می تپد در خوابی لذت بخش

تپش بعد تپش،نفس بعد نفس

آنجا که هوشیاری های ساکت وآرام دوست داشتنی اند.

اما من قراری دارم با مرگ

در نیمه شب شهری سوزان

وقتی بهار امسال دوباره به شمال سفر کند

و من بر سوگندم صادقم

ونباید در قرار کوتاهی کنم.



#آلان_سیگر
#اسدالله_مظفری




https://telegram.me/worlddaypoetry

.

شعر روز جهان

07 Nov, 17:15


.




کودا*

آه ای آوازهای من
چرا این قدر مشتاقانه و کنجکاوانه به چهره ی مردم خیره می شوید ؟
آیا مرده ی گم شده ی خود را در میان آن ها پیدا می کنید؟


*کودا, قطعه ی آخر یک موسیقی را می گویند، آن چه به عنوان نتیجه در خاتمه ی موسیقی آورده می شود.



#ازرا_پاوند
#اسدالله_مظفری



https://telegram.me/worlddaypoetry

.

شعر روز جهان

07 Nov, 17:15


.





من، راهنما؟
راهنمای چه کسی؟
تا به کجا راهنما؟

تا در کوره راه های ندانستن می چرخم
تا نقش محوی از رویاهایم را پی میگیرم
نه، این شدنی نیست

من، راهنما؟
نه، من پرنده ای ام
با شماره ای بر پا
گم شده ای، شاید.

در چنگال دلتنگی ها تا انسانم آرزو بود
اندیشیدم
گر پیش از تو میزیم در این زمان
خواستنم از تو این پیام ست:
آرزوی تو دارم

اکنون تا با توأم در زمان
نمی دانم
در سفرم یا در رویا.



شاعر:#ریتوا_لوکانن
مترجم:#کیومرث_باغبانی





https://telegram.me/worlddaypoetry

.

شعر روز جهان

31 Oct, 18:34


.


عزیز من!

به شما گفته بودم شعر قدیم ما سوبژکتیو است، یعنی با باطن و حالات باطنی سر و کار دارد. در آن مناظر
ظاهری نمونه ی فعل و انفعالی ست که در باطن گوینده صورت گرفته، نمی خواهد چندان متوجه آن چیزهایی باشد که در خارج وجود دارد. بنابر این نه به کار ساختن نمایشنامه می خورد و نه به کار این که دکلمه شود.
دکلاماسیون و تئاتر، سازنده ی ظاهرند. هر دو می خواهند زنده را با آنچه در بیرون زنده است سر و کار بدهند. به این جهت تئاتر هایی که از روی شاهنامه با نظامی و امثال آنها ساخته می شود، به نظر من، بسیار کار کودکانه است و باید این کار باشد تا کار آدم بزرگ جانشین آن بشود و تئاتر با طرز کار جدید در ادبیات معنی پیدا کند. از این خلاصه، مفصلی را خودتان دریابید.


#نیما_یوشیج



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 18:27


.



بی‌آوازی ِپرنده
..و رسوب ِ رود !
به بستری فراهم از گَرده‌ی فلس
که باد ولنگار اَلَک‌اش می‌کند
در چشم ِفصل.
جز این حصول‌اش
- از جنس هیچ ِنفس‌گیر
پشت ِپنهان چپرگاه
در عصر جدال ِموش ِکور و کلاغِ پر شکسته....

سوخته از آفتاب
مترسکی وسواس
که چشم‌های تا‌ب‌ِتا
تا به خود پاییدن خیره دارد....

بارور از بی‌تعلّقیِ دشت
- زهدان سراب‌های وهم‌زا
چه بار غبطه نبارد‌؟!
هم‌سایه‌ی سحاب سیاه وُ
ابر عقیم
از اقلیم خشک آمده
- تا صحاری ِبه قحطي خورده..‌‌..

مگر که سوخته از صاعقه
- نی‌زارهای فراموش
تا سبز آید گلوی نی‌زن در من
که اندوهان بر آمده از دل را
به کومه‌ی غروب
پر دهم در فصل بی‌آوایی
پشت کبودا کوه ِبی ردّ ِکوتوالی و رمه
که تسخیری ِسکوت سنگی......


#گویا_فیروزکوهی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 15:59


.



طلوع می کند از شانه هایت
آفتاب!

پل می شوند دستها
در عبور از سایه ها



#آلا_شریفیان (#آناهیدا)



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 15:06


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 15:05


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 15:01


.


"حقیقت تا چکمه‌هایش را بپوشد
دروغ نیمی از جهان را دور زده است"



بخوان و بنویس
از فراز و نشیب نه‌ چندان تند کلمات
در حقیقت دروغی که هنوز نیامده
در برهنگیِ حرفهایم
نیمی از جهان شعرم را دور زده است

در گاه و بیگاهِ تلخ‌ترین اتفاق افتاده
آنگاه که پشت به دیوار همسایگی
رو در رو با چند تخته سنگ و
غلتیدن در فرسایش استخوان‌های صیقل خورده
به دوش می‌کشم اندوه آب را

قبل از درخت
و تخته تابوتها
آبستنِ سایه‌های وحشتم
در اشتراک با گوری جمعی
حتی روی لبه‌ی تیز صخره‌‌ها

هر آفتابی که بزند
دود از دماغه‌ی واگون‌ها
سیاهه می‌کشد
خارج از تونل زمانی که
بی‌وزنی‌ام می‌گیرد

به سبک و سیاق ماهی‌ها
به آب می‌زنم
که دریای سیاهی در من شناور است

من که اسبی
با بالهای سپید پرواز بودم
یالهایم را در سوگ ماه
به بادها سپرده‌ام



#مهری_ذبیحی_اترگله



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 14:59


.



اگر چه
بر نرده‌های خمیده‌
حاشیه  پلک هایم
زبان بستی و
به پناه نشستی
دیر و دور
پر می‌گشایی
از حصار  ابرهای ترک خورده 
تا در مسیری سر راست
هموار تر  از حلقه‌های پیچ در پیچ
مرا به ابدیت خود برسانی
آنجا که
گلسنگ ها
کهیر دردهای مزمنی هستند
بر لاشه‌‌ها
و آشفته می‌‌کنند
خاطره ها
خواب   سنگ  را

        #شهین_راکی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 13:37


.



ماهی


من فکر می‌کنم
هرگز نبوده قلبِ من
اینگونه
گرم و سُرخ:

احساس می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای
چندین هزار چشمه‌ی خورشید
در دلم
می‌جوشد از یقین؛

احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس
چندین هزار جنگلِ شاداب
ناگهان
می‌روید از زمین.



آه ای یقینِ گم‌شده، ای ماهیِ گریز
در برکه‌های آینه لغزیده توبه‌تو!
من آبگیرِ صافی‌ام، اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکه‌های آینه راهی به من بجو!



من فکر می‌کنم
هرگز نبوده
دستِ من
این سان بزرگ و شاد:

احساس می‌کنم
در چشمِ من
به آبشرِ اشکِ سُرخ‌گون
خورشیدِ بی‌غروبِ سرودی کشد نفس؛

احساس می‌کنم
در هر رگم
به هر تپشِ قلبِ من
کنون
بیدارباشِ قافله‌یی می‌زند جرس.



آمد شبی برهنه‌ام از در
چو روحِ آب
در سینه‌اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسویِ خیسِ او خزه‌بو، چون خزه به‌هم.

من بانگ برکشیدم از آستانِ یأس:
«ــ آه ای یقینِ یافته، بازت نمی‌نهم!»

(سال ۱۳۳۸)


#احمد_شاملو
#باغ_آینه



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 13:36


.


ریشه‌ام در بهار است وُ
برگ‌هایم در پاییز.
نه سبز می‌شوم
نه زرد.
این روزها
حال درختی را دارم
که فصل‌ها را نفهمیده.

#بابک_زمانی


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 13:26


.


برای:#فروغ_فرخزاد

بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند داد
به شکل خلوت خودبود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد
برای ما ، یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم
و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم
که با چقدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله ی نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم.


#سهراب_سپهری




https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 13:22


.



#هفت_وادی_عشق
#قسمت_دوم

ادامه ی داستان منطق الطیر

در قسمت قبل خواندیم که:
هدهد آن‌قدر از زیبائی و فر و جلال سیمرغ می‌گوید که مرغان همه از شوق دیدار او بی‌قرار می‌شوند و عزم حرکت به‌سوی او می‌کنند.
هنگامی که زمان حرکت می‌رسد؛ به‌خاطر دوری و سختی راه، کم‌کم هر یکی عذری برای همراهی نکردن با گروه می‌آورند.

اول از همه بلبل آن‌چنان نعره‌ای می‌زند و چنان آوازی می‌خواند که از زیبایی صدایش همه‌ی مرغان ساکت می‌شوند.

بلبل می‌گوید: «من عاشق و دیوانه‌ی گلم. در وصف او می‌سرایم و تنها به آن دلخوشم.
در زمستان که گلی نیست ساکتم.
اما در بهار از عشق گل دیوانه می‌شوم و با آوازم همه‌ی دنیا را از این عشق خبر می‌کنم و حتی عاشقی را به دیگران می‌آموزم.
من طاقت عشق سیمرغ را ندارم همان عشق گل مرا بس است.»

هدهد جواب می‌دهد: « این ظاهربینی را کنار بگذار.
زیبائی اصلی نزد سیمرغ است.
عشق گل جز ناله‌ی تو و خندیدن گل به ناله‌ات چه فایده‌ای دارد؟
عشق گل کوتاه است و عاقلان به آن‌چه ناپایدار است دل نمی‌بندند. »

پرنده‌ی بعدی طوطی شیرین سخن است.
او می‌گوید: « من سبز پوشم و خضر مرغانم.
من چون خضر (ع) به یک جرعه آب حیات و عمر جاودانی راضیم و طاقت جستجوی سیمرغ را ندارم.»

هدهد می‌گوید: « جان چه فایده‌ای دارد جز این‌که در راه جانان فدایش کنی.

عمر جاودان این نیست که زندگی بی‌ارزشت را حفظ کنی بلکه وقتی جانت را در راه دوست فدا کنی به عمر جاودان می‌رسی.»

سپس طاووس زبان به سخن می‌گشاید و می‌گوید:
« من جبرئیل مرغانم، که روزی ساکن بهشت بودم و به خاطر فریب شیطان، خدا پایم را زشت کرد و از بهشت رانده شدم.
من تنها آرزویم برگشتن به بهشت است و با سیمرغ کاری ندارم.»

هدهد پاسخ می‌دهد : « تو گمراه شده‌ای. بهشت جلوه‌ای از بال و پر حضرت سیمرغ است.
تو صاحب خانه را رها کرده‌ای و به خانه چسبیده‌ای؟»


پایان قسمت دوم
ادامه دارد……



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 13:20


.

#داستان_منطق_الطیر
#عطار_نیشابوری

منطق‌الطیر منظومه‌ای از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری (627-537) شاعر و عارف ایرانی است که مراحل سیر و سلوک در عرفان  را از زبان پرندگانی که به‌دنبال سیمرغ هستند و هدهد (شانه‌به‌سر) راهنمای آنان است؛ بیان می‌کند.
این کتاب را عطار احتمالاً در اواخر عمر سروده است و چون خود به بالاترین مراحل عرفان رسیده است؛ برای مشتاقان طی مراحل عرفان بسیار کارگشاست...

هر روز با قسمتی از این حکایت همراهتان هستیم.👇👇


#هفت_وادی_عشق
#قسمت_اول

روزی مرغان و پرندگان دنیا به‌دور هم جمع می‌شوند و می‌گویند: « هر سرزمین و قومی پادشاه و فرمانروائی دارد که نظم و ترتیبی به آنان می‌دهد و کارشان را سامان می‌بخشد.
ما نیز باید فرمانده و شهریاری برای خود پیدا کنیم و زمام امورمان را به او بسپاریم.»

از میان جمعشان هدهد زبان به سخن می‌گشاید و می‌گوید: «من پرنده‌ای هستم که با پیامبران الهی هم‌سخن و هم‌کلام بوده‌ام. نخستین بار من از سرزمین سبا خبر آوردم و نامه‌ی حضرت سلیمان (ع) را من به ملکه‌ی سبا رساندم.
من با سلیمان پیامبر به همه‌جا سفر کرده‌ام و چیزهائی می‌دانم که شما نمی‌دانید.»

او اضافه می‌کند: «ما پرندگان پادشاهی داریم به‌نام سیمرغ که در کوه قاف منزل دارد. در حریم اوست که ما به عزت و آرامش می‌رسیم و کسی زیباتر و داناتر از او ندیده است.
اما رسیدن به آستان او کار سختی است و خشکی‌ها و دریاهای زیادی در راه است.

پیمودن این راه تحمل رنج و جان‌فشانی بسیاری می‌خواهد و رسیدن به آستان سیمرغ کار هر کسی نیست»

هدهد ادامه می‌دهد: «اما از سیمرغ برایتان بگویم:
هرچه زیبائی در دنیاست از جمال او سرچشمه گرفته است.
پری از او در نگارستان چین است که این همه نقاشی‌ها و پارچه‌های پر نقش و نگار که در چین ساخته شود پرتوی از ‌همان یک پر است.
به همین دلیل گفته‌اند جویای علم باشید حتی اگر در چین باشد . . . . »

هدهد آن‌قدر از زیبائی و فر و جلال سیمرغ می‌گوید که مرغان همه از شوق دیدار او بی‌قرار می‌شوند و عزم حرکت به‌سوی او می‌کنند.

هنگامی که زمان حرکت می‌رسد؛ به‌خاطر دوری و سختی راه، کم‌کم هر یکی عذری برای همراهی نکردن با گروه می‌آورند....


پایان قسمت اول
ادامه دارد....


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 12:25


.




چشم در برابر خشم

دهان های زیادی گسل
و دهان هایی نه چندان، مکث

نگاه هایی دور دست
نگاه هایی سوال
هیچ هایی انبوه

ماه هر شب
زرد و لاغر تر
پشت عصای نابینایان
کورمال کورمال
می گذشت از فاصله ی زمین

سخن از حرف ها، تهی
و رعدهای وحشی
در کارزار ابر و ستاره
لالِ لال

پیام آسمان به زمین
خشم در برابر چشم!
و برق ستاره ها خاموش

و زمین
درمانده
شب ها را هی خط
روزها را ورق می زد

سال پشت به ماه
و روز رو به دقایق
پا بر خطوط تقویم
می چرخید به دور دایره
موازی تر

و امای معجزه
از قله های ناگزیر
در ازدحام کج و معوج
قدم بر سکوی فرود

و آدم!
سیبی در دست
و چشم ها در برابر خشم!


#آلا_شریفیان (#آناهیدا)




https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 11:50


.


اندوهِ مرا بچین که رسیده است.

#سهراب_سپهری



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 11:47


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

31 Oct, 11:46


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Oct, 10:21


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

29 Oct, 09:14


.


از رفاقت با رودخانه برمی‌گردم
با سنگ‌هایی که در من ته‌نشین شده‌اند
از پیچ و تاب و آرامش
خاک کوهستان را به شانه آورده‌ام.

به من بگویید
چگونه می‌توانم برادر آب باشم؟
وقتی کودکی‌م در آغوش او گذشت
و سرمای اسفند هنوز لای دندان‌هایم
آرام نگرفت!

کجا مانده‌ام که خواب‌هایم
هنوز برنگشته‌اند!

آن روز که زیر برف سینه را
تا ملاقات آب بردم
و سگ در استخوانم دوید
رویاهایم هنوز
در چشم ماهیان
از ردیف سنگ و ساحل
به سال نو سلام می‌کردند!


بگویید که خواب را زیر آبشار پنهان می‌کردم
و در تاریکی
به کشتن ماهی مشغول می‌شدم
و جوانی‌ام
از پوست زخمی‌ام در می‌رفت!


تو از کدام زخم
از کدام‌ روزنه رفتی؟
که چون ماهی گریسته بودم
و هیچ‌کس نفهمید.

#میثم_متاجی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 19:22


.



هیچ برگی در خاطرم نیست
جز آن ساقه ی بنفش
و آفتابی
که به من
راه بخشید...!


#مرضیه_رشیدپور_کیمیا



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 19:06


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 19:03


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 19:01


.



به راهی چیره در ماه
رفتن داشتیم
درگره حرفی که نور های افقی
باز می کردند
شعر از ته حلق مان چکیدن می آورد
زندگی
جنبنده ای بود
به تعجب سایه های بلند
می رفت و سایه ها را
کوتاه و کوتاه تر می دید
و ما معاصر باد های خودمان بودیم


#وسعت_الله_کاظمیان_دهکردی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 19:00


.



چه اگر کوه‌کن !
- شیرین نمی‌زنم.
این‌گونه با کوه‌ها که سنگی
با دشت‌ها که سترون
با رودها که سیراب ِسراب
با درخت‌ها که زخمی
با پرنده‌ها که خسته از کوچ
- حرف می‌زنم....

چه اگر کوه‌کن
- شیرین نمی‌زنم.
این‌گونه با درها که بسته
با پنجره‌ها که مستور
با دیوارها که قد کشیده
با مدادها که تراشیده
با دفترها که از سپید و سیاه ِشعرهایم
با کتاب‌های ناخوانده در قفسه
که اگر مجال و حوصله‌ی بیرون زدن از قفسم
این‌گونه که با خود ِتنهاترم در آینه‌ی غبار‌نوش
- حرف می‌زنم.....

کاش قیاس ِبا قیس‌ام !
که بندئ آوار شده از آفتاب
با رویایی بی تعبیر از شبی
که بر شانه‌ی باد
گیسوانی - پریشان گردی‌ام را
- سپیدتر شعری تا سپیده‌دمان
در دفتر بی خطّ و نام رقم می‌زد...‌

شیرین نمی‌زنم.
این‌گونه که با قاصدکی
- کنار آمده با گلدان شکسته‌ی کنج ایوان
در سایه روشن نرده‌ها که چوبی
حرف می‌زنم....

نه - شیرین نمی‌زند 
کوه‌کن ِدر من
که در کهف سنگی
- شاعرانه با نقش خیالی‌ات حرف می‌زند......


#گویا_فیروزکوهی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 18:59


.



آمده‌ام
برای تو بنویسم
بی‌نشانیِ دست‌هام را
آنجا که روزها و روزها
بر زانوان
درهم تنیده می‌شوند و
سال‌ها و سال‌ها
درهم تکیده
برای تو که می‌توانی
وصلم کنی به فصلی دور
فصلی که لبانِ کودکی‌ام هنوز
در قصه‌هاش
باکره‌اند
با درخت و پرندگان و
جاده‌هایی که در مه
به جُستن، پوست می‌اندازند
آمده‌ام
بَدَل شوم به تنهایی کلمات
و بیامیزم
به بارانی که شاعر است
تا خود را
در پوست تو تعمید دهم
آمده‌ام
برای تو بنویسم
شاید
به نشانی و جوانی دست‌هام برگردم
در فصلی دور و
تنهایی کلمات

#رضا_عباسی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 18:59


.


دوری از تو مثل جداییِ
حرف "ق"از قلب
دردناک‌ و کشنده است
تنها "لبی" به یادگار می‌ماند
که می‌خواهد
مهر و موم شود رازهایی
مگوی را سقط کند

این روزها پناهجویانی هستیم
که هیچ سرزمینی
ما را قبول نمی‌کند
و زندگی نامادری ست
که ما را به کول‌ خویش می‌بندد
تا صورت‌مان را نبیند

حالا که بر کشتزار کلمات
حرف‌های هرز را وجین می‌کنم
با تشخص بیتی سبز
به پیشوازم بیا!
تا برای شعرهای یتیمم
پدری کنی

بگذار بجویمت!
ای که به چشم‌ زخم می‌مانی
به نعناع‌هایی فلفلی
که دل سنگین سنگ‌ را آرام می‌کند
به چشمه‌سارانی در بهار
که در عمیق شیار لبانم
خاکی سرخ را
از رخوتی بی‌پایان
بیدار می‌کند

کوزه‌ات را بردار زن!
که جویبار مثل تو
منتظر دریا نمی‌ماند
که عشق میهمانی سرزده است
تعارف سرش نمی‌شود!
و چون بادهایی گرم بی‌گُدار
گریبان شوق را می‌بوید...


#مهتاب_میرقاسمی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 18:58


.


در گریه ای با من
تقسیم شو
جوار همین وقت
به جنبش های پر شعف آن سوها
بی قایق از دریا
مرا عبور ده
رنجی به کولم
کوهانی زخمی ست
شعر ی نگفته است
آن را هیچ وقت
ساکن نکن
مرا از نگرانی ی سالیان دور بگیر
میان قبایل در سکوت
دوباره خوانی ی چشمم را
رسم کن وقتی از
سرزمین های در باران می گذری
به تیرانداز ان بی کلمه
لب بده بگذار
تمام مصیبت تو من باشم
وتمام ترنم ات
بگذار پاهایم را به وقت مسافرت  با تو
قراول کنم
و در آوازی که از لب صخره ها
فرو می جهد
به نام تو
به حقیقت زندگی ،
مقیم شوم


#وسعت_الله_کاظمیان_دهکردی


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 16:06


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 16:03


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 14:38


.



#دیوار


از بابل در چین دیوارها
تا چشم های برلین
سم کوبانِ تروا
ویرانه های ویت نام
نشان به نشان/ به تار به ریخ

از تاریخ تا ناکجاهای موعود/ عود
به اشارتی کشیده می شد / شد
دیوار دیوار
آتش در میان
ارتفاع راس عمود
سطر سطر

برگ برگ
بر می گشت ورق های تاریخ
پیچان در اضلاع هندسی جبر
اختیار در دستانِ مات کیش می شد / شد
به پهنای چینش چینه های مذاب

جرز لا به لای فریادهایی که
شنیده نشد نه شد شنیده
و کژ تر از عمود
سکوتِ هر دیوار در نمایه

ازدحام دیوارهایی
که می خمید می خماند
ستون به ستون شانه ها


#آلا_شریفیان (#آناهیدا)



.https://telegram.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

28 Oct, 10:45


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 20:05


"باران ببارد"

#حجت_ اشرف زاده

قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سال‌های سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام.

#قیصر_امین_پور


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 18:15


.


بسان شرم درخت
پای برگ ها
و ندامت آفتاب
پشت سایه ها

بسان رخنه ی بیقراری
در حس خسته ی دیوار
و خلوت حواس
در یورش پرسه ها

می رسد از راه
در غروب پاییزی


#آلا_شریفیان (#آناهیدا)



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 12:08


.



.

چشم‌هایم را بُکُش،
من نگریستن به تو را
ادامه خواهم داد.
گوش‌هایم را مُهر و موم کن،
من شنیدنِ تو را ادامه خواهم داد.
و بدون پاهایم من می‌توانم
راهم به سوی تو را پیش روم،
بدون دهانم من می‌توانم
نامت را قسم بخورم.
بازوهایم را بشکن،
تو را باز در آغوش خواهم گرفت
با قلبم همچون دستانم ...

#راینر_ماریا_ریلکه


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 12:08


.



‏طی همه این قرن‌ها، زنان چون آینه‌هایی عمل کرده‌اند که قدرتی جادویی و خوشاینددارندو میتوانند قامت مردرادوبرابراندازه‌ی واقعی‌اش نشان بدهند

‏ #ویرجینیا_وولف



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 12:07


.



.


و جراحت کهنه ی ما را
مرحم بودند
مانند ه ی درختان رو به خواب طویل
وقتی کسوت شورانگی را دراندند و گریختند
اما راه های ناهموار از آن ها
چه می پرسند:
مگر از آب تنی ی رود می آیید!
یا از سوختنی دامن گیر!
راستی درختان کجا رفته اند
با آدم های سرگران
با شعر های تکیده
با  دردهای مرطوب
و باد و باد و باد
هم چنان
در سرزمین من
به چلاندن ابرها
وظیفه دارد

#وسعت_اله_کاظمیان_دهکردی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 12:07


.



#محال

وقتی می‌گویی دوستت دارم،
کبوتری آسمانِ بروکسل را می‌شکافد؛
دختری روی برجِ ایفل مست می‌شود؛
و شاپرکی در مونتری، عاشق...
بگو دوستت دارم
تا زایمان کند شعر/
جوانه شود سنگ ...

#شادیہ_‌غفارے



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 12:06


.



خیالی فراتر از فردا
دارم طرحی تازه‌تر
..و نقشی بیرون زده از قاب ِخاطر
که می‌رود شکل دیگری
- از عاشق ِدر من سازد...

شاید رسیدی به شعر اکنون‌ام
- به حجم ؛ بی هجمه‌ی هجاها
که از سرانگشتان‌ات !
تا هر اندیشه نیم نگاهی بخوانی :
که عشق از هماره
- آینه‌دار دلم تا حجله‌ی خیال بوده‌ست
راز آمیز ِشب‌های زفاف شاعرانه
در امتزاج شاعر
- با واژهایی عریان از ذهن.....

خیالی فراتر از فردا
بال‌ آرای سفری بی بازگشت
- به دقیقه‌های اکنون
پَر می‌دهد تمام مرا
تا به بی‌اقلیمی ِدر تو....

چه کوچ زیبایی
که پُر دارد کوله‌بار رسیدنم را
در فصلِ خالی‌تر آمدن آدمی بر خاک
همین کوتاه نیآمدن‌ تا تو
- کافی عاشق در مرا.......


#گویا_فیروزکوهی


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 10:49


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 10:36


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 10:36


https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 10:25


.


نشانه‌ای با او
و اما آن‌چنان که نشانه بود
در هر باد
در هر باران

شادی از دریا
نشاط از صحرا برمی‌داشت
و باد
در انبوه نی‌لبکی می‌زد
می‌دمید

ما از هیچ صحرایی برنمی‌گشتیم
و دست‌های‌مان بوی سیاست نمی‌داد
در هر لحظه می‌رسیدیم به نشانه.ای

هر روز دوباره تکرار کردم
این راه پر از انبوه
امسال اما زود
مثل آن سال اما زود بر‌گشتم

تا گمان کردم که راه این آغاز
پایانی ندارد
و هنوز مرور می‌کنم
راهی را در انبوه هر سال

#حسن_سهولی



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

25 Oct, 10:14


.



"امروز به تو فکر می‌کنم "
"فردا بیشتر "

تو هم کمی به من فکر کن
به باران چشمانم که خاموشی ندارد
به سکوت لبخندم
که روی لبانم ورم کرده
به چال ریز،گونه ام بیاندیش
که آشیان پرنده‌های ریز نگاهت بود
به بلاتکلیفی قلبم 
به شعرهایی که با هم
مشق می‌کردیم

کمی تو را راحت کنم 
این شب ها بدون تو
لبخندم می‌گرید و
من مرگ باورم را
نقاشی می‌کنم ...


#شهناز_صمدی‌



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

24 Oct, 20:15


.


.
صدای تو می آمد
با ساقه های باران
و هر بار که می رفتی
روشنایی بدرقه می شد.
این سپیدی ها کار توست
و آن کلمه های خاموش
که دیگر برنگشتند
پرندگانی
که تو رهایشان کردی.
آخر
سینه ام گندم زار شد
و دهانم
خوشه خوشه انگور،
شاید این دشت ها را
تو لمس کرده ای
که از حوصله ی شراب لبریزم...!

#مرضیه_رشیدپور_کیمیا



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

24 Oct, 19:46


.



نه در میان شلوغیِ آدم‌ها
نه در میان جنگ‌های جهانی
مرده‌ای هستم
که تنهایی‌ام اندازه‌ی یک تابوت نمی‌شود

گفتند: «طوری نیست! طوری نیست!»
من امّا
در روزهای گذشته
آن‌قدر
سرخرگم را بریده‌ام
که اگر دوباره جنازه‌ام را از سردخانه بیرون بیاورند
بارها و
بارها خواهم مرد

درخت‌ها، دیگر درخت نیستند
و زمان،
گیوتین است

زمان
که پشت‌ شیشه‌های این کافه
دیده نمی‌شود.
زمان که در کوله پشتی‌ام جا نمی‌شود.

زمان
همیشه تلخیِ این چای را
بیشتر می‌کند.

و مرگ
که معلوم نیست
می‌رود یا
می‌آید
معمولاً از دری وارد می‌شود
که پاییز
از آن بیرون رفته است.


#کورش_رنجبر



https://t.me/worlddaypoetry

شعر روز جهان

24 Oct, 18:28


.



این حال/رمز گشایی کن از طنین درد...👌👏👏

بانو شریفیان نازنین‌، گرچه که بسیار موفق در ترجمه حرفه ای در ادبیات هستید. باور دارم که زبان شعری شما، زبان نویی ست که بشکلی رمزدار بیان می شود، همچنانکه خود شما در ترجمه اشعار انگلیسی به رمزگشایی واژه ها پرداخته اید، در اشعارتون مخاطب را به چالش رمزگشایی می کشانید تا به لذتی دو چندان پس از تلاش برسد.
اشعار شما خاصه شعری که پیش روست شرح آنچه است که بر شما می گذرد از زبان روایتی نو.
فقط قلمی نو می تواند کوتاه شدن فریادی به آه را گره بزند به سازه های باور و سطوح تردید. به زاویه شب پناهیدن/از ازدحام شوم... بیانی ساده و صادقانه که حالی ست بجامانده در تلال خاطرات. طرح واره های رهایی از سرسپردگی چشم ها و دست ها. من از رمزگشایی این حال رسیدم به سکوت و برآ_شفتن!
این حال/ بر_خاسته ام
برآ
شاعر اینچنین زییا حالات روحی خود را، از درگیری چارچوب های نوآباد و ساختارهای ناکجا ، می کشد بیرون.
به زعم من بانو شریفیان این کلمات را بشکلی رها ساخته اند از وجودشان که دیگر جایی برای حکاکی طنین درد بر عمق انزوا باقی نماند.
دستمریزاد استاد بانو #آلا_شریفیان گرانقدر
قلمتان سبز و نویسا 🙏🤍🌱

#مرضیه_رشیدپور_کیمیا



https://t.me/worlddaypoetry