آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود @aztominevisamtafarsitamamshavad Channel on Telegram

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

@aztominevisamtafarsitamamshavad


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود (Farsi)

به کانال تلگرامی آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود خوش آمدید! این کانال به منظور به اشتراک گذاری داستان ها، شعر ها، نوشته ها و افکت های زیبا از زبان فارسی ایجاد شده است. اگر شما علاقمند به خواندن و خلق اثر های ادبی هستید، این کانال بهترین مکان برای شما است

آیا تا به حال برای خواندن داستان ها و شعر های زیبای فارسی بیشتر دچار مشکل شده اید؟ با عضویت در این کانال، شما می توانید به راحتی به بیش از هزاران نوشته زیبا دسترسی داشته باشید. اینجا فضایی است که اندیشه ها آزادانه جریان پیدا می کنند و هنرمندان و نویسندگان می توانند اثر های خود را به اشتراک بگذارند

پس چه منتظری؟ عجله کنید و به جمع ما بپیوندید تا با زیبایی های زبان فارسی آشنا شوید و به دنیایی از خیال و ابتکار وارد شوید. به کانال تلگرامی آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود بپیوندید و از محتواهای فوق العاده آن لذت ببرید!

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

07 Feb, 13:12


جمعه
از دمنوش به‌لیمو هم ،
فاجعه بخار می‌شود!
#پریسا_ناصری

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

07 Feb, 10:09


.
"دست های تو خورشید بودند "
پرده را از قاب پنجره کنار می زدند !
می ریختند توی هوای اتاق،
زودتر از هر بامداد
می نشستند در آغوش من !
لبخندی می نوشیدند
از گلبرگ زعفرانی
که بر لبان من آب می شد...!
دست های تو
شب را پنهان می کردند
پشت گونه های تاریک زمین،
فتیله ی روشنِ ماه را پایین می کشیدند...
دست های تو
تقویم را ورق می زنند!
هر روز تاریخی به" دوست داشتنت "
اضافه تر می شد...
من صبح را بغل می کردم،
صدایت را نوازش می کردم،
دست هایت را حبس می کردم ،
میان بند بند انگشتانم!
جهانی را با تکه نانی می جویدم
نام تو ساقه ساقه گندم
عشق را در نگاهم
وسعت می بخشید...
دست های تو سرزمین دیگری بودند!
نفس های زرد آفتاب
توی  رگ هایت بالا و پایین
می رفت !
من عطر پیراهن تو بودم"
نبض تندی توی مشت هایت،
مزرعه ای بر شانه هایم
در مسیر انگشت هایت
تاب می خورد..
بهشت جایی همین نزدیکی ها بود
از جایی که
سرانگشتانت شروع می شد...

#ترنم_حسینی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

07 Feb, 07:36


شراب
از لبان تو
صبح را روی
هر حوصله ای
مست می‌کند
دهانت را ساقی کن

#شهیا_مفرح

آنقدر از تو می‌نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Feb, 14:13


رخت افکنده‌ام
در مجالی
که برخاستن را تهِ ماه سنگین می‌کرد

نپاییده__
شریانی از شبْ فتنه می‌شُد؛
چاه را پُر کند!

چه‌ها می‌آویخت زنگوله‌ی نسیان
بر ساحتی که نیست؟
چه قوس‌ها زدم بر میدانچه‌ی پلک
تا بیابمت

بِسْتیز وُ نادیده بگیر
شلّاق به تَن می دَوَم در قلب
وَ تو در شقیقه‌ی غربت زانو می‌زنی!

اکنون که دست‌های دیوانگی‌م
سُرمه‌کشِ کوکبی‌ست بی‌چشم‌انداز؛
چراغی
آسمان را می‌بَرَد تا گونه‌ی روز

آنم
که دورخ ببالد به سوختنَ‌م
پَس بی هیچ شیهه
رُخ به استحاله‌ی دود باید داد
وَ کامْ که می‌گمارَدَم بر باد!

باری!
رودی به سینه دارم
گذشتنی__
کیست در احاطه‌اش
چشمِ ریخته‌ی مرگ را گِرد کند؟!

زمانه‌ام
زمانه که
ناخن‌ْجویده
کلام را وامی‌گذارد به شَکّ_به ناگهان

امّا به یاد خواهم آورد
در مِه‌ی دوررَس
مُژه‌هات بیدار ..
وَ تو دیدن را از دست داده‌ای
چون گوری بر لب!


#عاطفه_انتظامی
منتشر در شماره‌ی شصت و یکم نوشتا
پاییز ۱۴۰۳

@SoogeYashm72

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Feb, 11:45


پیر شدن چیست جز تجمعِ کُرور کُرور فعل ماضی در ذهنت؟!

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Feb, 11:45


...
پیری
انتظار مرگ را کشیدن است
یا خسته بودن
از تکرر مرگ؟!

#علیرضا_قاسمیان_خمسه

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Feb, 11:41


"انسداد"

مصرفِ چند گرم بی‌خوابی
تا باز فراموشم شود زمان
چگونه مرا مصرف کرد

زمان
هیولایی که گمان بردیم
در صفحه‌ی ساعت به دامش انداخته‌ایم
او اما آزاد بود
یک جایِ خالیِ دیگر بود
در تنِ ورقه‌ی قرص‌ها
ماده گربه‌ی تکیده‌ی دوباره آبستنِ کوچه بود
که چند بچه دنیا خواهد آورد و
چند جیغِ ترمز

ماهی مرده‌‌ی روی آب
با دستِ مادر به سطل زباله پیوست
عاقبت سبک
به سطحِ راکدِ روزی می‌آیم
و دستِ تو ...
زمان
دستی بود که دراز کردی
گذشت از تنهایی‌ام
در حیاطِ برفیِ دبستان با دندانی خونی در دست
گذشت از میانِ روزهایی که برای پس گرفتن خون‌ها
خون می‌دادیم
دستی که در مسیر پیر شد
دیر شد برای مداوا
و حال تنها می‌توان نوازش کرد
غده‌های این سرطان را

تنم
توده‌ای که هربار فراموشش می‌کنم
با دردی تازه
بودنش را نهیب می‌زند
پیرزنِ آلزایمریِ همسایه باز می‌پرسد : کیستی؟!
باز از خود می‌پرسم : کیستم؟!
پیری
انتظارِ مرگ را کشیدن است
یا خسته بودن
از تکررِ مرگ؟!

خواستم مقصد را فراموش کنم
مسیر را لذت ببرم
مرگ بود منظره‌ی مسیر
مادر بود که دیگر نمی‌تواند راه برود
راه بود که آهِ مرا نمی‌شنید

خسته‌ام
و سوت می‌کشد گوشم
قطاری در من زندانی‌ست
که روزی مرا له می‌کند و
آزاد می‌شود

من نمی‌نویسم
من هیچ‌گاه ننوشته‌ام
خراش می‌اندازم بر پشتِ کاغذ
تا این حجامت
آلودگیِ پنهانی را آزاد کند

خراشِ ناخن‌هایت بر پوستم
خاطرات را دفع نکرد
معاشقه‌های احمقانه
آغازها و پایان‌های احمقانه
و عاقبت دیوار
این آینه‌ی احمقانه که تنها
ترک‌های صورتم را نشانم می‌دهد

از تو به تنهایی می‌‌گریزم
از تنهایی به آدم‌ها
و تو و آدم‌ها
لِرتِ نوشیدنیِ در لیوان‌اید

بی‌خوابی
لیوان را از دستم می‌اندازد
زندگی
به خیسیِ سرامیک بدل می‌شود
قدم برمی‌دارم
لیز می‌خورم

می‌گویند اتومبیلش لیز خورد
من اما گمان می‌کنم
او خسته از تکرارِ این دوراهی
عاقبت به تابلویی کوبید
که انشعاب جاده را نشان می‌داد

او خسته از رفتن
ناگهان فرمان را چرخاند
و تصمیم گرفت
برسد

*لِرت : رسوب
*حجامت : درمانی سنتی برای تصفیه خون

#علیرضا_قاسمیان_خمسه

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Feb, 11:31


هیچ گاه اینقدر
نیازمند رویا نبوده ام
داغِ تو می تواند
یک اسب را خاکستر کند


#غلامرضا_بروسان

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Feb, 11:28


دستان باد
دیوارهای جدایی کشیده اند
در روی خاک
این ظلم نیست؟

#نصرت_رحمانی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Feb, 11:25


روز چندان طولانی بود
كه همسایه‌ام
چراغ را دوباره افروخت
تا شاپركان را بدان فریب دهد..

#بیژن_الهی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Feb, 09:35


#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

05 Feb, 10:18


...
نکند چشمان مترسکی را که برای نخیل مویم به کار
گماردی
از فرط سرما بلرزد...

#م_ب_آهو

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

05 Feb, 10:17


_
زیبایی رزهای قرمز
که بر موهایم می کاری
ریشه اش خطوط دستانت
ساقه اش ،انگشتانت
و عطرش از صدایت تراوش می کند

اکنون سرخ ترین بوسه
از گلبرگ لب هایت ،
مستانه ترین نجوای عاشقانه ای ست
که بی واژه بر پوستم می لغزد

تو ای باغبان همیشه پر تشویش من

نکند دستان باد ،گونه ات را بیازارد
نکند چشمان مترسکی را که برای نخیل مویم به کار گماردی
از فرط سرما بلرزد
 برف بر زیبایی رز ها چیره شود
و بوسه ها بر گلبرگ ، قندیل بندد

نکند...
__
"م_ب_آهو"
"رز قرمز"

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

05 Feb, 09:50


"سنسار"

لغتی که سنجاب است
و در هیچ کجای جمله قرارش نمی‌گیرد
لغتی که زرافه است و گردن‌اش از کتاب می‌زند بیرون
لغتی که کابوس کاغذ است
که موریانه است
که بید است
لغتی که سال‌هاست استخوان هما را می‌جود
همایی که به شانه‌ی شاعر چسبیده است
همایی که مبتلا به سرطان سرگردانی است
نه نوشته می‌شود نه می‌پرد از سر
کبریت هزارم را هم کشیده‌ام
بر زمستان شانه‌ام بِدَم الهه‌ی عشق دمدمی ‌مزاج‌!
لعنت به برزخ
لعنت به هیزم خیسی که فقط دود می‌کند
لعنت به لغت
لغتی که در آوند خودکار است
لغتی که بازی در می‌آورد
لعنت به آلی که کلکسیون پالتوی پوست دارد 

گفتم من هم برای رهایی تن به تناسخ بدهم
دادم
حالا من یک مارگیر هندی‌ام که برای تخم کبرا ساز می‌زند.

#هوشنگ_ملکی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

05 Feb, 09:09


چشم‌های تو
پنجره‌های بلند ابدیت هستند

#منوچهر_آتشی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Jan, 19:04


شانس کسایی که آنلاینن
لیست تا ساعاتی دیگر حذف می‌شود ...

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Jan, 19:04


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود pinned «فولدری پر از فیلم‌های آموزشی، مقاله و ابزارهای مورد نیاز. این فولدر کلی ویدئو و فایل‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف روانشناسی؛ادبیات؛زبان؛کامپیوترو... داره و کلی اطلاعات مفید و فرصت‌های شغلی بهتون میده فقط کافیه دکمه‌ی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام…»

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Jan, 19:04


بیا اینجا هر روز تست زبان بزن ❤️

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Jan, 19:03


فولدری پر از فیلم‌های آموزشی، مقاله و ابزارهای مورد نیاز.
این فولدر کلی ویدئو و فایل‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف روانشناسی؛ادبیات؛زبان؛کامپیوترو... داره و کلی اطلاعات مفید و فرصت‌های شغلی بهتون میده
فقط کافیه دکمه‌ی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنی 🙏🏻👇🏻

https://t.me/addlist/NUOyg0ulVcU3MTU0

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Jan, 16:22


من چیزی برای گفتن ندارم
آه ، آن را می‌گویم
این شعر را
   ‏━━━━━━━━
جان_کیج

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Jan, 15:14


پیش از آن که این اندوه کامل شود
گفتم  به دوست که با دل ام حرفی نمی زند چیزی
و در پلک هایم هیچ چهره ای برای ماندن نیست
حس می کنم نباید از گل سخن گویم
جایی که هر کسی دوست نیست
اما زود می برم از یاد و خیلی زود دیوانه می شوم و
می آیم تا از درخت بگویم و گریانی قدیم آن
و گل ها هم
با آن که می دانم جان را هم که تعارف کنیم
پلکی نخواهد جنبید
چون دست نوازشی که می کشیم بر سنگ

#هرمز_علیپور

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Jan, 09:29


اکنون نفس من از صدای تو بلند تر است
و انگشتم در تصرف خاک
زوزه می‌کشد
از آشفتگی می‌آیم
که بیرقم رنگین است

باد را دیدی؟
با زبان بریده؟

دو زنگوله
به پلک‌هایم می‌آویزم
تا شب در مردمک‌های من
خواب لیلی نبیند
و خون در شکاف استخوان‌هایم
رها از ریختن گردد

همیشه باران گیسوان مرا خیس نمی‌کند
و  دستی که چشم مرا می‌بندد
همیشه پیر است!

#بتول_عزیزپور

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Jan, 09:18


گفتا به من:
درنیمه شب،پنهان بیا،پنهان برو
درباغ پرریحان من،خندان بیا،گریان برو

گفتاکه:
برکس ننگرم،برعاشقان عاشق ترم
درخان من گرآمدی،باجان بیا،بی جان برو

#مولانا

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

26 Jan, 08:26


نه باران
نه بوران
نه آتش
نه توفان

صدای تو انگشت تبدار آن دختر نوجوانی‌ست
که یک نام را بر بخار تن شیشه
       ننوشته خط زد

صدای تو انگشت یخ‌بسته‌ی مادر تازه‌پیری‌ست
که در اشک‌ریز گلاب و گلایل
گِل از نام یک مرد می‌شست

صدای تو
سوسوی مهتاب
در چشم‌های شبی بی‌پناه است
صدای تو
آتش نه
توفان نه
آه است

#آرش_شفاعی
ترافیک فرشته

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

26 Jan, 08:11


آن روز که مُردم
آنچه را که یادگار دریاست
به دریا باز دهید،
آنچه را که از آسمان
در دل من مانده است
به آسمان بازگردانید،
زمزمه‌ی جنگل
و صدای آبشارها را،
به جنگل و آبشار
برگردانید،
و اگر ستاره‌ای در دست‌های من
مانده است
آن را به آسمان باز فرستید،
و آن گاه تن من را به زمین
باز دهید
و قلب من را به سکوت و تاریکی
بسپارید
وسپس به آهستگی از من دور
شوید
تا هرگز از رفت و آمد شما
با خبر نباشم

#بیژن_جلالی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

26 Jan, 08:05


هزار کودک که اُفتادند که آفتاب / بِباشد که ... !
خَلسه‌ی خروس !
خمیازه ی خرس خوابیده باشد که ...

جلادِ جامعه‌ی تَن،جلادِ جُره‌های طلا
حتما ازاین تاک،بُنه
شراب می‌رسد !

اگر دست مجری هر انگور پیچد
خَتمِ باغچه ، آخرین صنوبر را
چنگ می‌زند
هفت بوطیغایی که اعدام شد
برمی‌خیزد ، خِرخِره میکروفون را می‌مَکَد .



هر سالِ ساختمانِ شماره ۳۳
خرناسِ صبح
یا شرحِ شامگاهِ ندامتگاهِ نهان
در این بُعدِ عصیان ... که بِرکه بر سر می‌ریزد
بر رستاخیزم خزندگان
اجرای قورباغه می‌کنند ...
مرا
به علتِ
تسمه ی تمساح می‌بندند ! ...


آخ ، دهانی برگشته از نوجوانِ سُر خورده
عودتِ پَس مانده‌ی سَندیکا
و رادیکالِ جیب‌بُری ، سقوط کرده
قصه‌ی بازی‌ها
در ظلماتِ روستا دفن شده ...


یا مجرایی در تمرکزِ سُس قرمز بوده
یا معدنِ جنون انگیزه یاقوت
شهید شده !...

آخ دهانی که سوخت و یوزی درخشان زایید ...
مردی کنار میزد مردی از میانه را
هیچ بود و بازجوی درون
در بیانِ پارینه‌سنگ
جلادِ جُلجتای تفنگ
حتما ازین موسیقی
شراب می‌رسد ! ...

مَسخی صندلی بر پا می‌زد ، مسخی دِگرباره پا می‌کوبید
بر نظارتِ موبدان.
هر مکعبِ ویران .



سَن ، سَن !
ستون مشرقیِ باغ لال است ... ؟
بنگاه سایه پراکنی ام
اَشباهِ فکور و مترسک‌ِ زبان‌بازی ست ...
از دهانِ اخبارم ، ترس می‌ریزد
افشانده بر صورتِ یاسَمین شک می‌کنم
انگاره‌های ژینا ... هر تخت می‌غلتد.
هر تابوت ، در دریغِ تنباکو دود می‌شود
مکاشفه‌ی کلاغ
و هنگامه‌ی دندان را می‌گویم ...


رُستنِ این شعر
کینه‌ی جام است یا تو بگو ...
مثلث‌اَم در تَکانه‌ی توست
آذرمهر نمی‌بخشد ، آذرمهر نمی‌آید ... ،
دشنامی
بر میز لکه انداخته
دستمال نمی‌کشم و سیگارِ رهایی بر لَب نمی‌دوزم ...


بلورِ برف ، بشارت مرگم داد
تا کرانه‌ی اتاق سینه ساییدم
شمنِ عطر‌ها بوییدم
لباس‌هایت را
هر محاکاتِ بدیع ، پیمودم ...

من اژدهای چشم ، راه می‌بردم...
سَرم صد جُذام تراشیده ، از اسبی که می‌بایم
فرو ریختم
شیهه‌ام
هر سرزمینِ صورتکان.
و اِدرارم
بر کُنامِ بَندپایان ...


صد سال بعد
صد شهر اجدادی ، و کابل‌های بجا مانده
دکل‌های فرسوده
رُبات‌های باریستا دارِ از کار افتاده
آذرمهرِ جنسیِ پیر شده ... !

صد سال بعد .

#امیر_تیمور_زحمتکش

آنقدر از تو می‌نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

26 Jan, 07:03


جولین بارنز می‌گوید: «اگر موسیقی تراژیک باشد، ان‌هایی که گوش خر دارند می‌گویند بدبینانه است.»

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Jan, 10:10


مقصود منم، اویِ در آئینه بهانه

                                                                              

کی چهره می‌کنم، ای چاه !
دائم، کی می‌شوم ؟
مثل این میل
که اصل باشد
یا وصف

در تهِ تاریکِ تو سقوطِ مسافت
شیبِ سیاه، ای چاه !
کی خواهمت دید، ای کی !
ای طی !
طیّ ِ بیراهه در سُرایتِ اسرار،
آئینه‌ها‌ئی بر خاکِ راه

تا ابر
تقلیدِ خاک می‌کند
سیمای تو ضدّ تو
از سمتِ ذهن می‌آید
و ضدِ تو در آینه سیمای تو

ستاره در بغلِ برگ
جوانه هم سخنِ ماه
من در تو اصل
من در تو میل
کی چهره می‌کنم، ای چاه !

#یدالّله_رویائی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Jan, 09:56


درد از جایی شروع می شود که برای کجای درد ردّ گرفته ای
عشق اگر این نبود که مرا بگیرد و به هوا پرتاب کند
تو کجایی که مرا نگرفته یی نه از ستاره یی نه از زمینی
بگذار برایت
این خاطره بماند
که هم مانده ام، هم همه ی تو
تو در دردی که شروع می شود که به جایی بردم
من و ستاره یی که تو
به عشق
از من دو چیز مانده
یکیش را که می دهم به تو
از من یک چیز مانده
بیا که
بگیری ش
و جز دو رگ ِ غبار
چه می ماند بر خار
روشن / تا آبی شب
روشن ِ ناتمام

#پرویز_اسلامپور

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Jan, 08:35


به گمانم، ما موسیقی و عطر را اصلا برای این دوست داریم که فضاهای قبلی زندگیمان را تداعی میکنند؛ این هم راهی است برای اینکه با مرگ لحظه بجنگیم و آن را به زندگی بازگردانیم و سایه‌ها و بازتاب‌ هایش را زنده کنیم، هر چند موقت.

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

24 Jan, 14:46


یک عکس قدیمی 
   پشت پنجره، تنها 
غروب می‌بارد
   ‏━━━━━━━
شهیا_مفرح
هایکو

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

24 Jan, 11:55


من
واپسین بوته از نوعی گیاه لجبازم
واپسین بوته
که مسیر انقراض را دارد
سبزینه به سبزینه طی می‌کند

غمگین و یَشم
درست مثل کاج برف‌به‌دوشی
که  در محوطه‌ی زندان هم حتی
بی‌واهمه زنده است

غمگین و لیز
مثل ماهی نایابی
در رودخانه‌ی گَنگ
که با خاکستر مردگان بزرگ شده
باشد

من واپسین شعله در
آتشکده‌ای ویرانم
که دارد
دعاهای گرگرفته‌ی  نامستجاب را
به اتاق خداوند می‌برد

حزن واپسین ماموت ماده‌ام من
در لحظه‌ای
که خیره بوده
به گرده‌افشانی گل‌ها

من آخرین موجود امیدوار جهانم
لطفا به یاس‌های من  دست نزنید
سرمایه‌های انقراض من‌اند...

#رویا_شاه_حسین_زاده

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

24 Jan, 11:54


روی مردمک خاطراتم
لنز طوسی بدوز
شاید یادم برود
در اضلاع فروپاشی من
همیشه/
یک‌نفر با چشم‌های مشکی
ایستاده است...
#پریسا_ناصری

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

24 Jan, 09:30


من برای دوست داشتنت، به دليل احتياج ندارم.
همين‌كه بارون می‌زنه.. همين‌كه يه جايی توی دلم خالی می‌شه.. همين‌كه يه زخم كهنه روی قلبم دهن باز می‌كنه.. يعنی به تو فكر می‌كنم.
وقتی هوا می‌گيره، وقتی بارون می‌باره.. آدم چه می‌دونه، شايد خدا دلش واسه كسی تنگ شده.

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

24 Jan, 07:49


زمانی هست که دیگر صدای اشیا در گوش تو
به هیچ آونگی شبیه نیست
زمانی هست که صدای پای ساحل تا
رد پاهای تو در شن‌ها کش می آید
و باد از میان بیدها به غروب می‌پیچد
زمانی به پنجره‌ها که می‌رسی
باران برایت خیابان را تکرار می‌کند
و تو در مولکول اشیا
به چشم‌های کسی خیره می‌شوی
قهوه ات برای ارتعاش یک بوسه تلخ می‌شود
حاشیه‌ی کوچه‌ها با جمعه ای که خاکستری است
ادامه دارد
زمانی هست که
به کفش‌هایت فکر نمی‌کنی
و رفتن روی خطوط قرمز شهر
تکرار می‌شود

#شهیا_مفرح


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

       https://t.me/shahya_m

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

24 Jan, 07:12


رودخانه اگر بودم
نمی‌گذشتم؛
می‌مُردم بر پاهایم
می‌مُردم بر دست‌هایم
می‌مُردم بر سینه‌ام...
پشت پنجره‌ی تو
یک دریا کم داشت!

#بهزاد_عباسی_دشتکی





https://t.me/par_par_par

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 13:26


برگرد
که فرصتی سبز
دلم میخواهد
در رفت و آمد اندامت
شاید
که شعری لخت مادر زاد
در رگ هام جاری شود
تا
با دو بوسه
بر گیلاس لبانت
آلزایمر بگیرد دستانم
که به رقص
تا دامنه ی دامنت
طواف کنم
تا
باران بگیرد
ابری که در چشمانم میخواهد
آخرین کولاک
این زمستان را
به پای تو بریزد
برگرد
گوشه ی همین اتاق
که با هم
قدم می زدیم حرف ها
را .

معراجی. 16/ 8 / 88 3 1

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 09:31


_
مرا بخوان!
به نگاهی بلند
اعتماد را بزرگ‌تر بخوان بزرگ

"غاده السمان"

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 09:30


...
تو
تمام کتاب های عاشقانه ای ...

#م_ب_آهو

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 09:28


_
دست هایت دور
روحت نزدیک

تو ،
خیابانهای ذهن منی
مستقیم با پیچشی ملایم
که فتح اندوه رابه ذهن،
                 نا ممکن می سازد

تو برگرفته از نت های قلبی
که به وقت هیجان ، شتاب می کند
به وقت من
        از سینه ات بیرون می خزد
ودر دمی عمیق ،
به بوسه های سر در گم جان می بخشد..

تو
 تمام کتاب های عاشقانه ای
اکنون کافی ست
    از این شعر بگریزی
    خواهی دید
    که چگونه کلمات، آشفته 
بوسه ها حباب شده و می ترکند
روحت پرنده ای مهاجر
و خیابانهای بی تو
به دره ای عمیق سقوط خواهند کرد.
 

"م_ب_آهو"

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 09:26


#تمام کن
و تباه کن به تمامی
کلمات روشن دیروز را
دیرادیرتر از غروب تابستان
تاب بردار از آخرین ذهنیت باران.

آن تبلور آلوده به پاکی/کیست؟
تابیده ی زمان ها
ها می‌کند به آخرین پانوشت مه
پای انگشتهای من
قله ی شیشه گی های توست!

رگ به تگرگ نخستین یخ زدگی
زده ام به چاهار چوبه های تکرار
تکراری تر از احتضار شعرم.

چلیپای زبانم به هذیان جمله های بی جان!
ناچیزتر از انکسار دود لباب زمان
دچار تنفس های تو
در راه به راه یقه ی آخرین نقطه ها
هیستریکم! 
به جاهای خالی از پرحرفی؛

پر از حرف هایی که نمی نویسم
ولی می‌خوانی!

#سمیه_الماسی
https://t.me/adabiyat_vaak

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 09:22


یکی ساعت‌ها در خیابان قدم می‌زند
سیگار می‌کشد
یکی‌که با خودش حرف می‌زند
یکی‌که گوشه‌ی اتوبوس نشسته بود گریه می‌کرد

حتا کسی نبود
جنازه‌اش را از سردخانه تحویل بگیرد
یکی‌که روزها گذشت
تا فهمیدند گوشه‌ی حمام، رگش را بریده است

هیچ وقت نفهمیدم کسی که مرده‌ بود خودم هستم
همان‌طور رگم را می‌بریدم
همان‌طور اشک می‌آمد.

تو ترکم کرده‌ای
دوستانم ترکم کرده‌اند
 
خدا ترکم کرده
و باید جراح قلبی باشد که تنهاست
 
تیغ را برداشت،
سینه‌ام را شکافت
و قلبم را به حال خودش رها کرد
 
خدا ترکم کرده
و احساس می‌کنم
از میان زن‌ها
زنی هستم که برای سقط جنین
از روستا به شهر آمده
 
از میان عروسک‌ها
عروسک دختری، که بعد از بمب گذاری
در آتش خرابه‌ها می‌سوخت...

بریده‌ای از یک شعر بلند
«کورش رنجبر»

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 09:18


بگو چگونه؟
زیر کدام سقفِ کدام خانه ی کدام شهرِ لعنتی؟
به بوی سرابِ شرابِ کدام سینه ی بی عشق؟
بگو
فقط بگو چگونه گم ام کردی؟
که من
اینگونه تاریک 
جَلدِ سپیدیِ شعر شدم
بی امیدِ نشستن بر بامِ باورت...

بگو چگونه بازگشتی
از آسمانِ آن همه مهر 
به فریبِ آفتابِ بهمنِ سرد...؟

بگو
بگو حالا چه کنم با این همه شعر
شعرِ یتیم
سرگردان
تشنه
تشنه ی یکی نگاه تو
بر التماس واژه...

فقط بگو چگونه فراموش ات کنم؟




#پوریا_اشتری

از کتاب"مویه‌ها به زبانِ مادری ساز می‌شوند"

@InGooneShokaran

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 08:59


اما كه ديد سال
با چند بنفشه به دنيا آمد؟ ــ
كِی كه تشنگی
شيرين بود.

دورم از ياد نمی‌داری:
به هدر رفته جوانی‌ام ــ
پوستی شگرف ــ اما
چسبيده به تو، جوانی‌ی ديگر!

اين جا كه بسنده بود
چند بنفشه به پوشاندن دهانه‌ی چاه.

#بيژن_الهی


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 08:58


گفت: "اين حادثه است كه مى گذرد و ما گمانى از گذشتِ زمان داريم. زمان در برابرِ حادثه مثلِ خورشيد در برابرِ زمين مى گذرد."

پرسيدم: "پس زمانِ من زندگىِ من است؟"

#یدالله_رویایی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 08:57


#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

#کانال_پیشنهادی_موزیکهای_خاص

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 08:56


@Aminimaal

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Jan, 08:56


Desiderii Marginis - Bathe In Black Light (2021)
#DroneSwedishAmbient
#MelancholicFeel
.
.
.
@Aminimaal

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

22 Jan, 09:32


فقر گاهی خیرگی به کلمات در سکوت است.

#یاسر_متاجی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

22 Jan, 09:24


گریه‌ام گاهی بر اسبی می‌نشیند
که راه را بلد نیست
صدای تو حزن خودش را داشت
مثل چوبی که در زندان تزیین شده باشد
اما تو باید بیایی، باید بخندی
در نیم‌رُخ غمگین تو وقتی که می‌خندی
پرنده‌ای به پرواز در می‌آید
چون آب که هدایت می‌شود
تا به مزرعه‌ای دیگر برسد
دست‌های تو می‌توانست شاخه‌ها را کنار بزند
رد کفش‌های تو روی برف می‌ماند
تو قدیمی بودی
زندگی در کنار تو از چاه آب می‌گرفت

#غلامرضا_بروسان

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

22 Jan, 08:41


نخواهی شنید اما
هرگز، که ماه
یک نیم ثانیه از مدار پر علف خود
خارج چریده باشد

بر آخور آسمان
اسبی نجیب طویله شده
که سر به راه از میانه‌ی شب‌تاب‌ها
از کاهِ مانده‌ی خورشید می‌خورد
و دور می‌زند دوباره
تا میخ خشک نقره‌ای ریسمان خویش

ای ما!
هرگز نخواهی دانست اما
که این خدای نقره‌ای تو، سنگی است
که ریسمان خواب‌های تو را
بر آن گره زده‌اند
تا نیم ثانیه از قلمرو شب‌تاب‌ها و یونجه‌زار قدیمت
بدورتر نروی

#منوچهر_آتشی
کتاب "چه تلخ است این سیب"

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

22 Jan, 08:22


زرد و پریده‌ام
از کودتای موز
با بالنگ‌های لنگ
تیمور سرهای تراشیده ام را
کرمان چشم‌های مندلیف کرده‌ام
با تریلیتیوم‌های بزاق سامری
کسی بنفشه نمی‌فهمد
به لانگرهاووس روده‌های دراز
از این‌جا که سپید رودم نشسته از ازن پاره‌تر ، چشم می‌کشم
له اشتنباخ با کربن‌های دو وجهی از سیگارهای بی فیلتر
تا سانسور سیاه و سفید از
حلقه‌های آپارات دود شود در جفت شش‌های خوش شانس
کلمات وسیع‌تر که می‌شوند
دریا لوند تر از ساق
بالا می‌زند

#شهیا_مفرح
  ‏ ━━━━━━━━━━
   سانتریفوژ کلمات عاصی‌ام در کودتا
       https://t.me/shahya_m
  ANARCHY OF WORDS

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

22 Jan, 08:21


#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

#کانال_پیشنهادی_موزیکهای_خاص

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

22 Jan, 08:13


@Aminimaal


Woman, why are you weeping the one you are seeking, he’s no
longer here.
Tell me where have you laid him so I can take him yet he feels
so near.
The Stone’s been rolled way
the stones been rolled away
Son why do you doubt me look in my eyes and choose to
Believe
just put your hand here, and look into my
eyes
Place your hands here and you will realize ...
The Stone’s been rolled way
the Stones been rolled away
The Stone’s been rolled way
the stones been rolled away

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

22 Jan, 08:13


Paul Greene - The Stone
#Country
#RoadTrip
.
.
.
@Aminimaal

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Dec, 18:33


با عضویت در کانال های بالا، در کمترین زمان ممکن به بیشترین محتوای باکیفیت دسترسی دارین 😍😍😍

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Dec, 18:33


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود pinned «فولدری پر از  ویدئو و فایل‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف روانشناسی.زبان.ادبیات که کلی اطلاعات مفیدبهتون می ده. 🏹فقط کافیه دکمه‌ی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید: 👇👇👇 https://t.me/addlist/a8oGdO9S7tw4MTNk 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥»

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Dec, 18:33


اینم کانالVIP رایگان کردیم تا امشب فقط🔐

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Dec, 18:33


فولدری پر از  ویدئو و فایل‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف روانشناسی.زبان.ادبیات که کلی اطلاعات مفیدبهتون می ده.

🏹فقط کافیه دکمه‌ی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید:
👇👇👇
https://t.me/addlist/a8oGdO9S7tw4MTNk
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Dec, 12:55


بوده ای آیا در عنفوان زمان‌...؟

یا دیده ای که اکسیر روح
با کدام سیاق رقص آوازهای وحشی را در هجمه ی عبرت
به آغوش می فشارد


زیسته ای آن شب زیرپای مانده را که چگونه با حربه سحرگاه
خود را به زعفران انوار خورشید می کشاند و
لرز به خَموشی خواب می اندازد


چشیده ای لمس مِه را، که ناز به اشک
می بازد و
چشم به سپیدی می گرداند وُ محو
می کند...؟!


تو گسسته از حال شراب
در جبروت تاک
می پنداری در بازگشت
آنچه هست
دسیسه ی آفریدگاری ست که
روشن نخواهد بود...‌؟!


و زمان به مجازات و‌ پاداش گمشده اش نخواهد رسید.



#مهنازتوماج_آوات

1403/10/04
@aavvaatt
🌾☘️🌾

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Dec, 11:23


این غم، که مراست کوه قاف است، نه غم
این دل، که تو راست، سنگ خاراست، نه دل

 - رودکی.

@Leilycafe

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Dec, 11:18


باید شعری تازه گفت
آهنگی تازه نواخت
باید در چوبی این باغ‌ها را
که در رویاهایمان شکل گرفته‌اند
رو به شهر باز کرد
باید همه چیز را از نو ساخت
هیچ بادی، لانه‌ی پرندگان را
دوباره سر جایش نمی‌گذارد.

#رسول_یونان

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Dec, 08:33


.
#دکوپاژ


مائیم/
اکسسوارهای اسقاطی
با میزانسنی مضحک
گیر در لودگیِ روایات لنز...
بوی التزامِ چوب می‌دهد زندگی
بوی ارادت میخ به خستگیِ قاب ...
پشت و رو کن زمین را
مائیم ورق‌های برگشته...!


#شادیہ_‌غفارے
https://t.me/shadiehghaffari

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Dec, 08:19


وفق نظریه انتقادی کانت در کتاب نقد عقل محض،فهم انسان از جهان خارج ، فهمی استعلایی و منوط به پیش ساختارها و مقولات پیشینی است .و در واقع، از نظر کانت؛ شناخت انسان از جهانِ واقع منوط به عبور داده‌های حسی از مقولات ذهنی و ساختارهای زمانی و مکانی است و بدین‌گونه از نظر کانت، شناخت جهان لاجرم شناختی انسانی است ( سوژه محور). که از محدودیت‌های خاص مفاهمه انسانی برخودار است.
از نظر کانت، این دستگاه فکری و ذهنی انسان است که پیش شرط‌ها و شرایط و ساختارهای خود را به جهان خارج و یا پدیدارها تحمیل می‌کند که از این پدیده بعنوان انقلاب معرفتی کانتی و شناخت استعلایی کانتی و یا ایده‌الیسم کانتی نام برده می‌شود.به عبارتی در جهان کانتی و فیلسوفان پساکانتی، جهان به دوبخش نومن/فنومن و یا پدیده/پدیدار تقسیم می‌شود و صرفا فهم پدیدار تمام سهم انسان از جهان خارج است و فاهمه فاقد سهمی از شناخت نومنها و یا پدیده‌ها و یا جهان آن‌گونه که هست، می‌باشد.
ایده‌الیسم کانتی، بدین معنا است که در ایده‌الیسم کانتی، وجود جهان خارج؛ نفی نمی‌شود و بلکه شناخت انسان از پدیده‌ها و یا نومن‌ها بعنوان فاکت‌های عینی و واقعی به آن‌چه که بر ما و بعد از عبور از صافی ذهن و خصوصا با دو شرط مهم زمان و مکان محدود می‌شود و سوژه شناسا در مرکز جهان هستی قرار می‌گیرد و همواره تفاوت اساسی میان فهم او از بودها و نمودها وجود دارد که با هیچ وسیله‌ای این شکاف معرفتی و دوگانه و یا ثنویتی پر نمی‌شود و انسان برای همیشه میان این دو شکاف بزرگ معرفتی و هستی شناسانه قرار دارد. بدین‌گونه در چارچوب اندیشه انتقادی کانتی، همه شناخت نظری و یا قدرت فاهمه انسان که براحتی به‌ همه‌جا و منجمله به جهان خارج از زمان و مکان سر می‌کشید، به ناگهان همانند سیاه چاله‌ای که همه چیز را به درون خود می‌بلعد ( واحیانا آن‌را به سیارات جدید تبدیل می‌کند) بلعیده می‌شود و در محدوده زمان ومکان قرار می‌گیرد و فهم انسان از هستی به محدوده زمان و مکان دربند می‌شود.
ثنویت معرفتی کانت و انقلاب معرفتی او  برای جهان پساکانتی بقدری مهم بود که همه فلسفه بعد ازکانت ،چه موافق و چه مخالف او، نوعی واکنش و یا تسلیم دربرابر معرفت‌شناسی کانتی بوده است. در میان فیلسوفان غربی، فیلسوفان آلمانی که توفیق هم‌جواری و هم‌زبانی با کانت را داشته اند، بیش و پیش از سایر فیلسوفان غربی به بررسی و نقد و یا واکنش به معرفت شناسی کانتی و ایده‌الیسم انتقادی او پرداختند و برخی از آنان تلاش نمودند تا بار دیگر معرفت انسان را از محدوه زمان و مکان، رهایی بخشند. واکنش‌هایی که همزمان با خود کانت و از فیشته و شوپنهاور و تا هگل آغاز و تا نیچه و هوسرل ووو هایدگر ادامه یافته بود. و هر یک از این فیلسوفان در واکنش به معرفت شناسی کانتی و خصوصا معرفت شناسی ثنویت‌گرای او واکنش نشان داده اند.
   ‏━━━━━━━━━━━
بخشی از یک گفتگو
شهیا_مفرح

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

25 Dec, 08:18


در منگنه ام
با تو
در یک تانگوی تنگ
بر شاخ گاو

   #فرید_کیانی‌

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

24 Dec, 17:36


در صدایش پرنده میرقصید…

#علیرضا_آذر

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

24 Dec, 14:45


"آه اگر گندم میگذاشت
فانوس بوسه هایم را
به شاخه ی وضوح می آویختم
و‌ از رود تمنا
به سرم مسح میکشیدم
آه اگر گندم میگذاشت
نام‌ شعر تو را میگفتم
و کاسه کوزه ی پچ پچ را جمع میکردم
با تو می آمیختم
چنان که رنگی در نشاسته و آب
ای پای پر آبله ی شعر
خداقوت
هنوز نگاه مشبک حیا
نم غمگنانه ی خواهش را میپوشاند
ای دست پینه بسته ی واژه ها
خداقوت
هنوز بشارتم روزیست که کمترین نگاه او دعوت است
شاید ...شاید خدای بی گندم
خدای رحمت است
آی جلگه ی بی جگری
آی قله ی بی قلبی
گلوگاه بغض را
به مسلخ شعر اورده ام
با من گریه نکنید
به بلندای سایه اش بر سر گندم زار قسم
زیر پای انتظار م
هنوزعلف عشق سبز است
به گرسنگی هایمان قسم
که بقچه ی نان را
به دیوار حمایتش آویختم
تیغ شدم روی رگ نصیحت و اعتقاد
سیگار شدم روی لب اعتماد و انتظار
سیاره شدم در هیئت مطالعه و فهم
فصل جاذبه بود و گیلاس دوقلو
دار دافعه بود و نخ پیری ام را ریستم
آری...آری...
آه اگر گندم میگذاشت
برایش شرح میدادم که
چگونه روزگارسیب و سیب زمینی بود
و من در تفسیر سماق سرکه ی انتظار ترشیدم و زیستم"

#مجید_قلیچ_خانی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

24 Dec, 11:36


انسان و جاده‌ها

در سفر زاده شدم
در کوچ طایفهٔ خزان‌زدهٔ آدم‌ها
در بغض عاطفه‌های وحشی و تاریک
و در آن زمان که سایه‌های پرخاشجوی مردان ستیزه‌گر
بر نجوای مبهم دره‌ها
و جنبش پنهان دشمنی آهنگ سایه‌ها
تجهیز می‌شد
و اندیشه لرزان زنان
در پشت عزم سترگ مردان پناه می‌جست

من در سفر زاده شدم
و چشمم سرشار از دشت‌های رنگین و سیراب
به سوی سرزمین‌های آفتابی و تازه
که چون احساس‌هایی تازه
از پشت افق‌ها برمی‌خاست
با جست‌جویی پرتکاپو فرسوده می‌شد.
در تابش گلگون و درخشان خورشید
تیغ رنگ‌ها بر پشته‌ها فرود می‌آمد
و در سایهٔ تشنهٔ خاربوته‌ها
دسته‌های گوسفندان درهم فرورفته بودند

من سفر کردم، من سفر کردم
در معبر دردها، خنده‌ها و پرسش‌ها
در گذرگاه پندارها و الهام
و زمانی که به اندیشه‌ای سنگین شدم
و به ژرفنای خویش نگریستم،
دیدم که خود گذرگاه دردها، پرسش‌ها و قافله‌ها در دامنه‌های تاریک
                    و ناایمن هستم
و لحظه‌هایم بر دشت‌های تاریک گسترده است

من در سفر بودم
از آن هنگام که آریا
از کوهستان‌های کبود
از مشعل پرتلاطم زرتشت
به سوی دامنه‌ها و جلگه‌ها به سوی دشت‌های زرین سرازیر شد
از آن هنگام که سفر در نبض زمین تپیدن گرفت
و از آن هنگام که سفر زندگی آغاز شد

و بامدادان من
چون گنج‌های باستانی
در اعماق صخره‌های عبوس محبوسند

خورشیدهای من
سرد و تاریک
در سکون بهت می‌چرخند
تپش‌های من دور می‌شود، دور می‌شود...
من افسرده‌ شده‌ام، من فرسوده می‌شوم
ای توقف شوم، ای سکون بی‌باغ و بی‌گیاه!

#منوچهر_آتشی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

24 Dec, 11:21


#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Dec, 12:32


.
برای میم. الف. شهیار.



احساس می‌کنم
سال‌هاست
که زیر پاهای‌ پاییز ایستاده‌ام
و تماشای رنج یک درخت
بعد از گذشت زمستانی سخت
در جنگلی انبوه
از درختان سرو و کاج

تمام این دویست و چند تکه استخوان آدمی‌ست
و روحی که خشک شدنِ
درخت سرو را درک می‌کند
درختی‌که تنها یک‌بار خشک می‌شود
-و آن‌هم برای همیشه-

ساعت‌ها نشستن روبه‌روی پنج عصر
در کافه‌ای غمگین
یا تلاش
برای راندن قایقی کهنه
که سال‌ها در باتلاق گیر کرده است

اگر بگویم زخم،
زخمی که همچون گلوله‌ای داغ
لابه‌لای استخوان‌های دنده‌ام گیر کرده است

اگر بگویم آسمان
می‌گویم
آسمانی که تمام پرندگانش را بیرون راند
تا سکوتی تازه‌تر را تجربه کند

چرا که
اگر زمستان بودی
همیشه
بی‌صدا برف می‌آمد
اگر جنگل،
جنگلی که با تمام درختانش
بی‌صدا می‌سوخت.

شعری ناگفته‌ای
که برای نوشتنش کاغذها، دفترها، کتاب‌ها...
آه
برای نوشتنت
جنگل‌ها
طول می‌کشد.

«کورش رنجبر»

عکس:
• Alfred Eisenstaedt, Andrew Wyeth's bed, Cushing, Maine, 1965


▾  t.me/Kourosh_ranjbarr

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Dec, 12:20


#بیکلام

اینک دوباره شب
با آن همه سخاوت بی‌پایان
مانند یک رفیق فروتن
با من به سازش و مدارا
و من سرود کهنه‌ی خود را
که یک سرود ساده و تکراری‌ست
در گوش او به زمزمه می‌خوانم

ای شب...
ای آگه از تمامی اندوهم
من از تمام راز تو آگاهم
دیگر مرا نیاز به صبحی نیست
من خویش را کنار تو می‌خواهم

#هوشنگ_چالنگی

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Dec, 12:16



دیگر برای رجوع مجدد
راهی نمانده است
من مثل باد
با برگ‌های باغ شما قهرم
من با بهار باغ شما قهرم
من در نگاهِ قوم شما گیجم.
‌‌‌
ای «بی‌منی» برای تو دهشت‌زا
دیگر خیالِ بودن با من را
مانند این درازِ کج و معوج!
که در حدود ساعت سه‌وبیست
شهر عروسکی تو را پشت سر نهاد
پشت سر بنه
زیرا که من
با این بهار و باغ شما قهرم.

#هوشنگ_چالنگی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

23 Dec, 08:32


تصمیم غار
بهانه‌ی اکونومیک خفاش بود
با هشتگ یا بی شناسنامه
در بیضه‌ی تاریک و سرد پای هیچ سفسطه‌ای به زهدان سکولار زفاف نمی‌رسید
حالا تو هی تا پریشانی هوا راه برو
و اسید بپاش بین عبادت تا تاویل یک کلمه را با اعتراض من تپق بزنی
نه من شک دارم
نه نیچه و نه از ساراماگو کورتر
بین خوردن و کردن و پکیدن سُر می‌خورم در اضلاع شهر
تو بگو شغال حیوان خانگی ست
من می‌نویسم موش
با آن فورواردهای بی بدیل
وقتی سوراخ دیوار
از ماتحت دهان باز کسی
گشادتر است

#شهیا_مفرح
  ‏ ━━━━━━━━━━
    سورآلیسم اتفاق مورب کلمه بود
       https://t.me/shahya_m
  ANARCHY OF WORDS

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

22 Dec, 14:51


من شیفته ی مردی شدم که شبیه باران بود
دانه دانه
بسیار
من عاشق مردی شدم که روی صورتش زخمی بود
پهن
اما پنهان
رودها را بنام صدا می زد
و شبها از درختی می آویخت
با آوازی الکن می خواند
و من در هوهووووی صدایش به دنیا می امدم
من عاشق مردی شدم که
سایه اش برابر خودش بود
و روی دیوارها شعر می نوشت
او شبها به سراغم می امد
به وقتِ ماه

#سعیده_جهانگیری

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

22 Dec, 14:24


می خواستیم
در شب طولانی سر کنیم
وقتی سر بریدیم
سر بریدند...

#جوادشکریزاده

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

30 Nov, 18:40


با عضویت در کانال های بالا، در کمترین زمان ممکن به بیشترین محتوای باکیفیت دسترسی دارین 😍😍😍

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

30 Nov, 18:39


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود pinned «✈️هر دوره یا کلاسی شرکت میکنی دست نگه دار!!! ⬅️دیگه لازم نیس پولی به کلاس های آموزشی بدی اینجا کاملا رایگان همه چی برات گذاشتن ⬇️⬇️ https://t.me/addlist/xPnmidIWlIg5Nzg0 https://t.me/addlist/xPnmidIWlIg5Nzg0 🟠یه مجموعه‌ی کامل از تموم کانالها و گروههای علمی،علوم…»

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

30 Nov, 18:39


🔴 تخفیف خیلی ویژه Black Fridayداریم
⌛️ فقط تا امشب
🪙اگر می‌خوای انگلیسی رو شروع کنی و6️⃣ماهه پرونده‌اش رو ببندی عدد6️⃣رو بفرس ⬇️
http://T.me/Reza_Arashnia_admin

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

30 Nov, 18:39


✈️هر دوره یا کلاسی شرکت میکنی دست نگه دار!!!
⬅️دیگه لازم نیس پولی به کلاس های آموزشی بدی اینجا کاملا رایگان همه چی برات گذاشتن ⬇️⬇️
https://t.me/addlist/xPnmidIWlIg5Nzg0
https://t.me/addlist/xPnmidIWlIg5Nzg0
🟠یه مجموعه‌ی کامل از تموم کانالها و گروههای علمی،علوم انسانی⬆️⬆️⬆️

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

30 Nov, 10:32


یک بعدازظهر،
لب‌هایت را
مهمانِ بی‌حوصلگی‌هایم کن
می‌خواهم/
با استکانی چای،
به میزبانیِ
شرابِ موهایت بنشینم‌...
#پریسا_ناصری

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

30 Nov, 10:18


فکر کن
فارسی تمام شود
آن وقت‌
من با زبان گنجشک‌ها
با تو سخن خواهم گفت؛
جیک جیک

حالا بر لبان کبودم
دانه‌های دوست‌داشتنت را
می‌ریزنم

خوشا گنجشک‌‌های
نگاه تو...



#مهتاب_میرقاسمی‌

@mirghasemimahtab

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

30 Nov, 09:29


و غمگین ایستادم
تنها نِی شبیه من بود

مظفر النواب

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

30 Nov, 08:58


الیناسیون



مرگی خیس روی صفحه ی گرامافون
زندگی در پلتفرم
مردن در صفحات گسترده
و شهر، تلویزیونی شهری با صفحه ی فلت
که لحظه به لحظه مرگی در آن در نمایش
.مثل سقوط از بازاری چارسو






پانته آ گلپر

https://t.me/soroodhaye_golpar

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

30 Nov, 08:56


‍ ‍ ‍ مارگارت_اتوود: «فانتزی‌های مردانه، فانتزی‌های مردانه، همه‌چیز با افسار فانتزی‌های مردانه داره کنترل می‌شه؛ چه بر عرش کبریایی ایستاده باشی و چه روی زمین زانو زده باشی، همه‌اش فانتزی مردانه‌ است. یک روز اونقدر قدرتمندی که حقت رو از حلقومشون بکشی بیرون، و یک روز اونقدر ضعیفی که هیچ‌کاری در موردش نمی‌تونی بکنی، حتی این‌که وانمود کنی که به امیال و هوس‌هاشون بی‌اعتنایی، خودش براشون یک فانتزیه، این‌که وانمود کنی نمی‌بینیشون، زندگی مستقل خودت رو داری، بازم تحریکشون می‌کنه. فکر می‌کنی می‌تونی خودت رها و بی‌خیال بشینی و پاهات رو بشوری و موهات رو شونه کنی، بی‌توجه به اون ناظرِ همیشه حاضر که داره از سوراخ کلید نگاهت می‌کنه، حتی اگه کسی نباشه هم یه ناظر توی کله لعنتیِ خودته. تو یک زنی هستی که یک مردی درونش داره که بهت نگاه می‌کنه، همه‌اش فانتزیِ مردانه‌ست.»
   ‏━━━━━━━━━━━

   مارگارت_اتوود در این متن به بررسی عمیق و پیچیده وضعیت زنان در جوامع مردسالارانه می‌پردازد. او با اشاره به "فانتزی‌های مردانه"، به نوعی از قدرت و کنترل اشاره می‌کند که نه تنها در دنیای بیرونی، بلکه در ذهن زنان نیز وجود دارد. این فانتزی‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که زنان را در موقعیت‌های مختلف تحت تأثیر قرار دهند، چه در حالتی که قدرت دارند و چه زمانی که احساس ضعف می‌کنند. اتوود به این نکته می‌پردازد که زنان به طور ناخودآگاه، خود را تحت نظارت و قضاوت مردان قرار می‌دهند ، حتی زمانی که در موقعیت‌های مستقل و به ظاهر آزاد هستند. این ناظر درونی، نمادی از انتظارات اجتماعی و فرهنگی است که بر روی رفتار و ذهنیت و انتخاب‌های زنان تأثیر می‌گذارد. بدین ترتیب، زنان به نوعی در یک چرخه دائمی از ارزیابی و قضاوت قرار دارند که بر اساس فانتزی‌های مردانه شکل گرفته است.
اتوود هم‌چنین به مفهوم "مواجهه با ناظر" اشاره دارد. به بیان دیگر، برای رسیدن به بلوغ و استقلال، زنان باید با این ناظر درونی و اجتماعی مواجه شوند. این مواجهه ممکن است تلخ و دشوار باشد، اما ضروری است تا زنان بتوانند خود را از قید و بندهای فانتزی‌های مردانه آزاد کنند و زندگی مستقل خود را بسازند.
در نهایت، اتوود با بیان این مفاهیم، نقدی بر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ارائه می‌دهد که زنان را در موقعیت‌های محدودکننده قرار می‌دهند. او دعوتی به آگاهی و شناخت از این شرایط می‌کند تا زنان بتوانند از آن عبور کرده و به سوی آزادی و خودمختاری حرکت کنند. این دیدگاه نه تنها به بررسی وضعیت زنان می‌پردازد، بلکه همچنین به فهم عمیق‌تری از دینامیک‌های قدرت و جنسیت در جامعه کمک می‌کند.
#شهیا_مفرح
    ‏━━━━━━━━━━
   سورآلیسم اتفاق مورب کلمه بود
       https://t.me/shahya_m
  ANARCHY OF WORDS

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

29 Nov, 15:57


کمی پیش‌تر بهبود از کیفیت می‌پرید و از دهان واسطه بی اکران زولپیدم مثل خرمگس روی خواب‌ها وزوز می‌نوشت ...چراغ هال به حال نبود با تخلخل بی اختلال کمی آن طرف‌تر قوه‌های نوترونی از فاز تنگستن لامپ می‌پراند ...کمی پیش‌تر از قبل می‌شد ناردانه سنگ قلوه کرد کلوخ کلوخ حبه حبه قند ،پند نوشت سفره در گره‌ی اخم چکاند ...چند فصل ملوان‌تر شیرجه زد و کمی کم‌تر از قبل و بعد از قبیله‌ها از طناب ورید گردن ترکاند ...کسی که نمی‌داند چه وقت پیش یا بعد یا بعدتر از گزینه‌ی صرف شده می‌توان دون ژووان لب پسته به اعتکاف پرید

#شهیا_مفرح
  ‏ ━━━━━━━━━━
    سورآلیسم اتفاق مورب کلمه بود
       https://t.me/shahya_m
  ANARCHY OF WORDS

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

29 Nov, 13:37


_

وق
تی «تاریخ» برعکس شود
«خیرات» می‌شود سر هر کوچه
که انتهاش
می‌رسد به امامزاده‌ای
که نه شفا می‌دهد
نه می‌تواند دخیل را روی شاخه‌هاش نگه دارد

شب حلوای سیاه رنگی‌ست
که مرده‌ها
از ستاره‌های در گلومانده
به سرفه می‌افتند
تاریخ چرا باید مدام مرور شود

ما فکر می‌کنیم راه می‌رویم
در واقع چلاق‌های روشنفکری هستیم
که از دهانمان
گوگرد می‌ریزد زمین
کافی‌ست
کودکی بازیگوش کبریت بکِشد
به همین راحتی

ما خاکستریم
ما گریه هستیم و
فریاد وامصیبتمان
به تخمِ آسمان هم نیست
که ستاره‌زایی تفریح شبانه‌اش خواهد بود
.

وقتی «تاریخ» برعکس شود
عکس ما طرحِ جلدِ ماهنامه‌ای سفید می‌شود
تا هیچ خبرنگاری نفهمد
چرا عاشقان بی‌جیر و مواجبیم

به اتاقم بیا
من از این همه دوره
از این همه تاریخ برعکس
به کشف‌ِ حجاب تو دلخوشم
به دست‌خطی از میخی
وارونه در چشم‌هات

به اتاقم بیا
من از تاریخ برعکس
من از موزه‌های بی‌شماری
یک تکه در پیراهن‌ات می‌گذارم و
به خیابان می‌فرستم‌ات

حالا همه چیز
آماده‌ی انفجاری انتحاری‌ست.

#وحید_پورزارع


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

29 Nov, 13:27


انسان
بی نهایت تنهاست
بی نهایت غمگین
آویخته بر چاهار سوی جهان
افسانه ی هولناکی را
با نام زندگی
بر دوش می کشد

در تنگنایی توأمان
به پسین ِ دروغین ِ حیات می اندیشد
و تباهی
آغاز می‌شود

#احمد_نجاتی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

29 Nov, 13:02


چگونه بدون دست تو، روحم را دوباره ببافم؟

#سوزان_علیوان

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

28 Nov, 08:56


راه می‌روی
پاهات در تنم سیخ می‌شوند 
انبوه درد
در پهلوگاهت یله کرده‌‌
لرز آغشته به تب
در جانت تنوره می‌کشد
و آفت
زخم‌های کهنه را باز می‌کند
همچون اخگری بر آتش

از تو پنهان نیست
عقابی پنجه‌هایش را در سرم فرو می‌کند
و ناخن‌هایش سیلابی از خون مردگی
بر سیاه‌چاله‌های درون می‌کشد
چنان‌که که از حفره‌ها
مه بلند می‌شود
عمیق

از عمق فاجعه بوی وحشتی می‌آید
که مثل جنون
زخم‌ها را چریک می‌کند

قسم به ریسمانی که گردنم را
در شیارهای درون جا کرد

هیچ کس
تاوان تاویل درد نبود
آشیانه‌ای
که بر فراز آسمان نشست
  سایه‌اش را تاریکی می‌گسترد
و پرهاش
چشم‌های جغدی را می‌آزارد
اکنون
سهمیه‌ام از تعاملات،
رفتن بود

مرگ
با بقچه‌‌ی اندوه
بر شیارهای این خاک نسبتی چندگانه دارد

در گوش‌هات عمیق‌تر پنبه بگذار
ترس‌ها آفت زبانی‌ست
و مقعدش سیاهی فرورفتگی در زمان

بیرون
سهو اما بی‌رنگ
درون خلاء‌ای آبی‌تر
رنگ چشم‌هات سیلانی از دریاست
وحشت پرندگان را می‌بینم
که دایره‌وار بر راس می‌چرخند

تو که شانه‌هات را عریض پهن کرده‌ای
غصه‌هات را دلمه بپیچ

اکنون شکارچی‌ای هستی
که از مطلع شب
موهات
قلاب‌گیر آسمان شده است

ستاره‌ای را دور خود
گرد آورده‌ای
اکنون
بر کدام مرصع خشک شده
خشونت باروت را
حمل بر اصوات کرده‌ای
که مبادا رد خون پایت را بگیرد

از جنون بیدار
تمام شانه‌هایت را برق گرفته است
و آغوشت پر از طعمه‌هاست
خونی پُر پیه‌ زیردندان‌هات خوابیده

غروب
ردایش را که بر تن کرد
از هیبت‌اش تمام پرندگان به خلسه رفتند
حتی گربه‌ای که از دیوار بالا رفت
تمام اقتدارش
لیسیدن دست‌ها‌ی تو بود

#نبیه_آل_کثیر

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

28 Nov, 08:30


نامی تازه برایت برمی گزینم
که من بدانم و فقط تو
نامی که از میان برگ های شعر من
پر بکشد،چه چهی بزند یا سوتی بلند
عشوه ایی بگشاید به شکفتن غنچه وار

اشکی از عذار فرو چکد
و هر کسی گمان کند که مخاطب اوست
اما فقط ،من و تو یقین کنیم
عاشقان می توانند

نمی توان با یک دل
دو عشق را از گردنه ها گذراند
اگر می خواهی بمیرم
خنجر و فنجان زهر را دور انداز
لبخندی بخلان در جانم ،یا
انگشتی بگذار بر الانم همین ....
عاشقان می توانند

#منوچهر_آتشی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

28 Nov, 08:22


«مرا ببوس، مرا فراوان ببوس♥️🍷

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Nov, 08:59


...
دوست بدار تصویر تازه ام را
آنوقت ها که نیستی ما را فرا می گیرد...

#م_ب_آهو

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Nov, 08:57


~~

تاریخِ پیدایشِ سنگسار
  از  مجسمه‌ی اندامِ من بود!
بوسه‌های بند انگشتی 
حک شد دور بازوانِ شرم

دوست بدار تصویرِ تازه‌ام را
آنوقت‌ها که نیستی ما را فرا می‌گیرد
روی شکلکِ سنگی‌
تنانگی‌ام
در شهرِ فریب‌خوردگان
نگاره‌ی باکره‌هایِ  مفقودَ‌ست

هی   هو
برقصم یا همین‌طور ایستاده بچرخم روی الف
فسیلم از تاریخی به تاریخی دیگر
زنده شونده‌تر از قرن   منم
و قلم‌موهای نَشُسته‌ات
میلِ به غلتیدن و مردن در بطنِ ملولم

به اشاره‌ی سینه 
به علفزارِ ران‌هایم بیا
ای پیشگوی حادثه‌های لب‌پر
در انقلابی پر از کلمه‌ها
از قابِ روحِ  وحشی‌
مرا ببر به معروف‌ترین سکوی شهر و
رهایم کن

دوست بدار تصویرِ تازه‌ام را
روشنم می‌دارد
تارهای مجعد‌ و چراغ‌های سبزِ کابوس


"م‌ب آهو"

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Nov, 08:45


رازی نیست
در عزیمت فصل ها
خوکرده ام به تکرار اندوهگین ریزش و رویش
و در این تواتر غمناک اجباری
خیره می شوم
به دغدغه ی دستهایی
که خاک را از جهان می زدایند
از اشیا ئ منفعل موروثی
اجسامِ ساکتِ ساده

ما تلاش می کنیم
کجای جهان خالی مان را
کجای خالی جهان مان را
با "چه" پر کنیم
ما عادت داریم
به برون ریزی بی برنامه ی حرف
اشک
و حس هایمان
و درک بی واسطه ی جهانی پر از نقطه چین های بی دلیل

دست وپا می زنم هنوز
در همزیستی صادقانه ی دیوار و در
‌  پشت هر پنجره ای که بسته می شود
آن دست که  با رویای گشودن به خواب رفته
گاهی جز‌گیراندن سیگار
به هیچ کاری نمی آید

#فلورا_تاجیکی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

27 Nov, 08:38


همچو یک ساز در آغوشمی،
می‌نوازمت نرم و آرام
در نفس‌هایت می‌چرخم و
لایه لایه اوج می‌گیرم ❤️

#عباس_معروفی

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

18 Nov, 13:18


.
قيچى به دست گرفته
مردى كه رفت هوا بخورد اما
به ايستگاه متروى زيرزمينى رسيد
خواست بازگردد اما
سوار قطار شد
و خواست چشم‌هايش را ببندد
كه خيره به سقف قطار باز زمزمه كرد :
"فرش اتاقت را كنار بزن
و تماشايم كن!"
.
قيچى به دست گرفته
مردى که براى پُر كردن تنهایی‌‌اش انتخاب كرده او را
تنهايى

او كه هربار قلم‌مويش را در طلايى فرو كرد
خورشيدش سياه شد
و هربار گفت شادم
گریست
.
مردى كه از آغاز می‌گويد
اما ناخن‌هايش را طورى می‌جود
انگار كه بخواهد خودش را تمام كند
.
قيچى به دست گرفته مدام
هواى بالاى سرش را مى‌بُرد
مدام هواى بالاى دستانش را مى‌برد
مدام هواى بالاى پاهايش را ...
.
ديروز رو به يك اعدامى گفت :
غم‌انگيز طناب دور گردن تو نيست
غم‌انگیز طناب‌هاى متصل به من است
كه انگشتانى از آسمان تكانشان می‌دهند
.
.
.
.
.
• شعری از کتاب اتوبان | ۱۳۹۵
#علیرضا_قاسمیان_خمسه

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

18 Nov, 13:09


تو
از حوصله‌ی آسمان می‌ریزی
و من از پاییز سرریزم؛
ببار ای همه‌ی دلتنگی‌ام
کفش‌هایم جفت است
حالا...
گل‌های یخ 
خاکستری می‌نویسند
اندوه مرا

#رؤیا_سامانی
#یک‌فنجان‌آرامش

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

18 Nov, 08:44


شهر خالی
نسیم خوشنواز و ناریا
🖤

آی شب، آی شب
من خانه ای ندارم
اما دهانم با من است
رو به قلعه ی تاریکت می ایستم
و فریاد می زنم.

نه پرده ها
نه پیاله ها
نه پاسبانها
پنهانت نمی توانند
که صدایم از سیمان می گذرد
از سنگ می گذرد
و تا استخوانت تیر می کشد
آی شب،
آرام نخواهی خفت.

من می گریم
اما این گریه
شکستن بغض هزار ساله است

این گریه
بغض هزار پرنده است
که مجال رها شدن نیافتند....

آی شب
آرام نخواهی خفت....

#الیاس_علوی

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

18 Nov, 07:28


بی تو
شکل دیگری از زندگی ام
آینه را چشم می بندم
دست به دامن جیب٫
نان
آب
برق
و
حرف های همسایه
از خودم برمی گردم
شب
کلاه از سر برداشته
دوباره
بابا می شوم
دیوار اتاق تخته سیاهی است
که
این مرد
در باران آمد
بی تو
با نان
سبزی وهمان حرف ها
که بوی سوختگی می دهد.

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

17 Nov, 10:31


بیدار می‌شوی
حالا،
هزار سالِ بعد است
اگر بخواهی جای استخوان، آهن بگذاری
اگر بخواهی به دردت،
دارو بِدَهی.
اگر بخواهی خنده‌های کوچک بخری
اگر بخواهی بی‌هیچ ترسی
برای رود شدن
رگی به رگی پیوند بزنی
و روبروی حالِ بی‌قراری شبیهِ خودت
بایستی و برای همیشه بگویی دوستت دارم...
حالا،
هزار سالِ بعد است
اگر بخواهی نفس بِکِشی
اگر بخواهی زندگی کنی
اگر بخواهی چیزی بخواهی
یا حقی داشته باشی...

درد، ادامه می‌دهد
قلب،
رگ‌های خونی‌اش را از دست می‌دهد.
و دل،
قرص‌های غم می‌خورَد
و دوست داشتن را
با حالی سوگوار
به وقفه می‌اندازد...

هر شب،
یکی از کبریت‌هایت را
آتش می‌زنی
و در کابوس می‌خوابی
شب،
هزار ساعت است که نمی‌گذرد
روز،
بیدار شدن در تاریکی‌ست
و تو فکر کن
به جای پرنده‌ها
و صداهایشان
خفاش‌ها را هر‌بار
از شاخه‌های فراوانِ روز
آویزان ببینی...

در کابوس می‌خوابی
و می‌دانی
فردا،
هزار سالِ بعد است...
هزار سالِ بعد
با جیب‌هایی
پُر از
سکه‌های قدیمی‌ی بی‌ارزش.

|م. حسین امیری|
۲۲ اردی بهشت ۹۹

https://telegram.me/Amiri_mh

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

17 Nov, 10:17


می‌خواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم.

خیال‌گونه
در نسیمی کوتاه
                    که به تردید می‌گذرد

خوابِ اقاقیاها را
بمیرم.

می‌خواهم نفسِ سنگینِ اطلسی‌ها را پرواز گیرم.

در باغچه‌های تابستان،
خیس و گرم
              به نخستین ساعاتِ عصر
نفسِ اطلسی‌ها را
پرواز گیرم.

حتا اگر
        زنبقِ کبودِ کارد
بر سینه‌ام
گُل دهد ــ
می‌خواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم در آخرین فرصتِ گُل،
و عبورِ سنگینِ اطلسی‌ها باشم
بر تالارِ ارسی
به ساعتِ هفتِ عصر.

#احمد_شاملو

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

17 Nov, 09:23


انسان
تنی مُردنی دارد..
‏و روزهایی نمُردنی !

#یدالله‌_رویایی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

17 Nov, 08:45


نگاهم را در پاکت نامه می‌گذارم، کمی از عطرم را به آن می‌زنم و برای تو می‌فرستم.
پستچی که نامه ‌ات را بیاورد می‌فهمی، دیوار هجران را می‌شود همینقدر ساده شکست.

#آیدین_قریشی

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

16 Nov, 14:25


ماه،
خنده‌ی زمین را
پشتِ ابر
تاکسیدرمی می‌کند
وقتی/
گس‌ِ واژه‌هایت
زبانِ شب را
جمع‌ کرده است...


#پریسا_ناصری

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

16 Nov, 14:03


تو رهگذر نبودی
هنوز و همچنان
ایستاده ای در قلبم
زیرِ باران و چشم‌انتظارِ بوسه هایی که
ما را به کام نرساندن
هنوز و همیشه چشمه ای در قلبم می جوشد
که از نگاه تو در چشمانم حادث شد
عطر تنت بوی جنگل باران خورده
بوی مه
که هنوز در هوایم می پراکند
تو رهگذر نبودی
تو صاحب خانه ای، که از بد حادثه ترک وطن کردی
دستهایت ابرهایِ سنگین باور بودند
که هنوز در من می بارند
تو یک تکه از جهنم بودی
داغ و سوزان
که هنوز در قلبم شعله وری
تو جهنم بودی و من شیطانی
که سخت ترین عذابهایت را دوست می داشتم
تو رهگذر نبودی
تو خود گذر
خود حادثه
خودِ سوژه
خودِ خودش بودی
که تا ابد پابرجاست

#علی_ناظری

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

16 Nov, 11:30


Celeste Buckingham
سلست ریزوانا باکینگهام (٢٢ساله)
(متولد ۳ مه ۱۹۹۵)خواننده، ترانه سرا، بازیگر و نویسندهٔ اهل کشور اسلواکی با تبار سوئیسی، آمریکایی است. همچنین وی به چند زبان مختلف مسلط است.

وی در یکی از مصاحبه‌هایش می‌گوید: «من غریبه‌ای هستم که مدتی طولانی را در اسلواکی زندگی کرد و زبان محلی را یاد گرفت. این زبان را با لهجهٔ خوب حرف می‌زنم هرچند هنوز اشتباهاتی در دستور زبان دارم. وقتی پدر و مادرم مرا در مهد کودک گذاشتند به طور کلی نمی‌توانستم به زبان اسلواکی حرف بزنم. برایم خیلی سخت بود و هنوز یادم هست که بچه‌ها به من می‌خندیدند. اما در نهایت به این مشکل فائق آمدم...» (تاریخ نقل قول:۲۹ اوت ۲۰۱۲)

با کینگهام در شهر زوریخ متولد شد از والدینی با پیشینهٔ فرهنگی متفاوت. پدرش، توماس، یک آمریکایی با نژاد ایرلندی، بریتانیایی بود. مادرش، زرین، از تبار روسی، ایرانی بود. گذشته از اینها خود سلست شهروند سوئیس محسوب می‌شود اما اوایل کودکی خود را در آلاسکا گذرانده است.

اجرای سلِست باکینگهام
از ترانه ی «گل گلدون من» سیمین غانم

@Zoomeye 💌

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

16 Nov, 11:28


Celeste Buckingham
Gole Goldun

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

16 Nov, 10:41


خیابانی در پاریس
کوچه ای
در میلان
کافه ای در ونیز
ونیز،ونیز
چقدر این اتاق
این تخت
شبیه ونیز می شود
حتی بدون بارندگی
آب دنیایم را بر می دارد
وقتی بر قایق خیالم
سوار می شوی
تصورت نمی شود،نکرد
دست از تو نمی توان کشید
در میلان
در لندن و مسکو
که دیکتاتور کوتوله ش
با دست های رعشه دارش
خواب دنیا را آشفته
در بامیان و هرات و قندوز
در کراچی
که دختران ایزدی
هرشب به حجله ی
بی ریشه هایی می روند
که با مغزهای متحجر
جوان های تازه ای را
به مسلخ انتحار می فرستند
نمی شود به تو فکر نکرد
و عاشقانه تازه ای نسرود
حتی با درد
و همپای دختران بیروتی
دختران بغدادی
که چاه های نفت
در چشم هایشان شعله ور است
تا صبح نرقصید
با طعم ودکاهایی فرانسویی
و شراب هایی
روسی
نمی شود
نه نمی شود
عاشق تو نبود
تویی که روسریت
خواب خفاش ها را به هم ریخته
و عطر موهایت
تیرماه را اردیبهشتی کرده است
نه! نمی شود خوابید
وقتی
خیالت
در اشکهایم شنا می کند
و خوابهایم
بوی توهم گرفته اند
هر کجای این دنیا که باشم
که هستی
باش
تا دنیایم
با تصورت رنگی بماند

#مجتبی_رمضانی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

16 Nov, 10:25


مرا به قدمت چند ساعت در زمان
درخمیر روزنامه
رازی ست 
به پهلوی یکشنبه
سر به مهر چون غنچه ای سیاه
که مسیح/
دوشنبه مرده
خا خام پیر

خون از خم صلیب
به دروازه ی بزرگ/ دوشنبه چکیده
به بامداد بیداد
دور از چشم زردقمر
در کژدم کبود

جهان از تلاش /بیهوده میکشددست به آیین

پرویز
نام پادشاهی بود مرده
درهیءات حشره
پیش هیبت شمشیر

"دهقانی/  از ظهور طمع ترسیده بود"
به بامداد جمعه

ازآن مرگ تا به این
بیشمار هفته ها/گذشته در هزاره
وآدمی همچنان  غوطه ور است به نیستی
به قرنهای فراموش
درشمارش معکوس
باعکس سلفی در دست
به روز های یکشنبه یا دوشنبه
ویا پایان سکانسی باز
درچشم لنز فروشی زرنگ
شبیه اصغر فرهادی

#مهریار_صدقیانی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

16 Nov, 08:09


دفتر را که ببندی
همه‌ی سطر ها درتاریکی اند

#مهریار_صدقیانی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

16 Nov, 07:35


دهان سرآغاز است، یا چنان‌چه آدمی ترجیح می‌دهد، پوزه‌ی حیوانات. پوزه در شاخص‌ترین نمونه‌ها، زنده‌ترین عضو حیوان است، به معنای دیگر، هراس‌انگیزترین اندام در برابر حیواناتِ مجاور. اما معماریِ دهان انسان هم‌چون حیوانات ساده نیست، و حتی نمی‌توانیم بگوییم آدمی از کجا آغاز می‌کند. شاید انسان از بالای جمجمه آغاز می‌کند، اما راس جمجمه عضوی ناچیز است، بی‌اهمیت‌تر از آنکه مورد اعتنا باشد؛ در حقیقت این چشم‌ها یا پیشانی هستند که برای آرواره‌های حیوان، نقشِ معنادار بازی می‌کنند.
در میان انسان‌های متمدن، دهان، کاراکترِ نسبتا برجسته‌ی خود را که هم‌چنان در میانِ انسان‌های اولیه باقی است، از دست داده است. اگرچه معنای خشونت‌بارِ دهان در وضعیتی پنهان نگاه داشته شده است، در بیانِ کلمه به کلمه‌ی آدم‌خوارانه‌ای، ناگهان دوباره برتریِ خویش را باز می‌یابد، همچون دهانه‌ی آتش بر سرِ لوله‌های توپی که انسان‌ها با آن یکدیگر را می‌کشند. هنوز هم دقایقِ مهمِ زندگیِ انسانی، به طرزی حیوانی در دهان متمرکز شده است؛ خشم، آدمی را وامی‌دارد تا دندان‌هایش را به روی هم کشد، همچنان که دهشت و رنج بیرحمانه، دهان را به اندامی برای جیغ‌های دریده بدل می‌کند. آنگاه بی‌تردید خواهیم دید فردِ مغلوب، سرش را به عقب می‌کشد، هم‌چنان که گردن‌اش به طرز جنون‌آمیزی کشیده می‌شود، چنان‌که به دهانی بدل می‌شود تا حد امکان کشیدگیِ ستون فقرات. به بیان دیگر ، در این حالت انسان معمولا سرشتِ حیوانات را بازقلمرویابی می‌کند. گویی تکانه‌های انفجاری، در فرمِ جیغ‌هایی هستند که به‌طور ناگهانی و مستقیم از خلالِ دهان به بیرون از بدن پرتاب شده‌اند. این واقعیت بر اهمیتِ دهان در فیزیولوژیِ حیوانات و حتی روان‌شناسی، و اهمیت کلیِ اندامِ فوقانی و درونی بدن، تاکید می‌کند، سوراخِ تکانه‌های فیزیکیِ عمیق.
فرد درمی‌یابد در همان لحظه انسان قادر است این غرایز را دست‌کم به دو روش مختلف آزاد کند، از طریق ذهن یا دهان، هرچند به محض آنکه تکانه‌ها خشونت‌آمیز می‌شوند، آدمی ناگزیر است به شیوه‌های حیوانیِ آزاد ساختنِ آن‌ها برآید، اما در نهایت به خاطر یبوستِ کوته‌نظرانه‌ی فیگوری به شدت انسانی، واکنش این‌گونه است: نگاهِ تحکم‌آمیز به چهره، با دهانی بسته، به زیباییِ بی‌خطرِ گاوصندوق.
   ‏  ━━━━━━━━━━━
ژرژ_باتای؛ مقاله‌ی "دهان"

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

15 Nov, 18:30


با عضویت در کانال های بالا، در کمترین زمان ممکن به بیشترین محتوای باکیفیت دسترسی دارین 😍😍😍

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

15 Nov, 18:29


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود pinned «🌟خسته شدی از سرچ کردن کانال تو تلگرام؟ کانال خوب و مفید میخوای؟ بهترینها رو براتون جمع آوری کردیم در قالب فولدری عاااالی بیا اینجا⬇️⬇️ https://t.me/addlist/gr_r6h180BtmMDZk»

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

15 Nov, 18:29


بیا اینجا هر روز تست زبان بزن 👑

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

15 Nov, 18:29


🌟خسته شدی از سرچ کردن کانال تو تلگرام؟
کانال خوب و مفید میخوای؟
بهترینها رو براتون جمع آوری کردیم در قالب فولدری عاااالی
بیا اینجا
⬇️⬇️
https://t.me/addlist/gr_r6h180BtmMDZk

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

15 Nov, 10:56


ارتکاب

قنوت
ترفند مناسبی
برای نگاه به دست های خون‌آلود است
وقتی قاتل
در نماز میت مقتولش
حاضر است

#عارف_معلمی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

15 Nov, 10:53


#حرفی_بزن
ــــــــ

بی صدا گریه می کنی
و سنگ
در خروشی سنگین
تلخی درد را
تا مغز استخوان زمین می برد

بی صدا گریه می کنی
و آذرخش
در سراسیمگی فریاد
سر بر حصار ستاره می کوبد

کجایی / کجایی
در مٍه کدام جزیره گم شده ای
حرفی بزن
چیزی بگو
که عمر
از سپیدی پیچ پیچ گیسو
دشوار می گذرد ...

#هوشنگ_رئوف

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

15 Nov, 08:55


قرار ما آغوش گرفتن بود
کشیده ای به صلیبم چرا؟
چه چکش ها خط میخی را
بر دستانم ترانه کوباند
تا ضربات بر رباط وُ استخوانم
ملودی های محفلت باشد
عربی می رقصی وُ هست مبهم!     
ترجمه ی ما از هم
وقتی قصد من از رقص
توجیهِ تَ تَ تشنجم است

انگشت هام جهت اُلفت با میخ
چوب بودن را تمرین.
این می توانست تنها قاب چوبی باشد
که بی عکس تماشایی تر است 
میخ ها برادران تنی من اند
آن ها    را     جدا     اگر     کنم

کلکسیونی از هیچ \
دهان باز (
خواهند بلعید مرا  /

بلعیدن
عمیق ترین شیوه ی به آغوش کشیدن
اینکه چوب گشته بخشی از بدنم
نامش پیوند است یا تجاوز؟

  حفره هایم برای حفظ بقا
زندگیِ تهی خود را پذيرفته اند
پذیرفته اند خلأ های درونی شان
پر می شود
گم اما نه!
پس چرا انگشتانت را  به قصد نواختن فلوت
  در حفره هایم می کنی فرو
من که پشت نت های بلند فراموش شده ام

به صلیبم می کشی وُ درک می کنم حال مترسک ها را
هرچند هر مترسک، جسد یک رقص است
از ترک های چوبی شان اگر ماجرا را باز کنی
نمی بینی رَحِم را بعنوان اولین

                        ص
                  ل.....|.....ی
                                                         ‌|
                                                         |
                        ب
به این امید که  تقاطع صلیب
  قلب من است
قصدم از هر تپش، لرزشِ حصار بود
قلبم اما  حصار را حیات بخشید 
با نیمی گوشت نیمی چوب
نجاری از جنس درخت شدم
به دنبال چوبی نیستم
بجز تنه ی خودم

#عارف_معلمی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

15 Nov, 08:53


چقدر کوچه ها را دویدند
در فرار های تاریک
و چه خیابان ها
و میدان هایی را
نجویده قورت دادند
در روزهای ابری بی باران
حالا
پرت افتاده اند
در گوشه ای از خستگی
و با گرهِ کورٍ  بند‌هایشان
درست شده اند
شبیه قیافه ی خودم
کفش‌هایم را می گویم

#هوشنگ_رئوف

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

14 Nov, 15:13


گرمسیرِ  شیارهای  نچرال!
از استحلاجی  چند ساعته  برگ ریزان می آیم
از شصتِ  تاول های مبهم  خبرت کنم
به  زبان  بی زبانی
ترجمه ای  زنده   از  گریه و تهاجم .


سرِ    یقه های  پاره  سلامت!
که دستِ شرم  به  انتها  نمی رسد
به اعماقِ  یکی به دُوِ  بوسه های  نمکی از استعمالِ دورِ چشم.


حالا بیا وُ  حالیِ  شقه های  وارفته  کن و
این  یاخته های  نمک گیر 
در آرایش های سپید
نرمشِ نیش/خورده های  قبل از طوفانیم.


با ساعتی شنی  در مزایده  اندام
و  نرسانِ  گاردِ  بسته به انتظار؟
چندجانبه از تصویرهای دوخته می آییم در تراکم های زننده  مخاط.


کوفت!
کمی  بغل  به  تصورم  بده
مدام  پرها  و پرچم ها  جا به جا  می شوند
پرهای  رونده ، راهِ  برگشت   می بندند
پرچم ها  دیدن آفتاب را  حرام  می کنند
نه  از  فالِ پاشیده ابرهای یکدنده  بر میگردم
نه  از پیراهن های  واژگون  دیده  می شوی.

بفهم! 
پنجره  وسط  دیوار  زندان
قابی سلطنتی ست  در قلب  دیواری  مخروبه!


یک پُرز  از زیباگُشایی  پرهای طاووس نمی دزدم
من با چشم های حلال و بال های سنتیِ مصدوم 
کتف  کشیدم ؛
پریدم  از  ورطه ی  تخریب
به وضعیتی که حدودِ سرخ  از فضای خون،  ناتشخیص بود
چرا که پسندازِ  بامم  را کشیدند بالا  شاخه های تمایل :
که خَلعِ  بازبینیِ  روز  و 
مُسَلَح   به دستبندِ  مه،
با همین فرمانِ لرزان خوردند به استخوان بندیِ کاهدان

و ما که جرقه ی بازیگوشی بودیم بی اختیار در کفه سنگینِ
تَر و خشک !


#اهورا_آیین_پور


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

14 Nov, 11:07


.
نه باورِ دردم
نه یاورِ مرگ
سنگِ شتابِ صبرم
که می‌پرانی‌ام به مرزهای دور

"م‌ب آهو"

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

14 Nov, 10:51


هولناک تر از باد در پیرهن منی!

#سمیه_الماسی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

14 Nov, 10:39


می‌ترسند
مردانی شجاع در سرزمینِ من
ازجنگ می‌ترسند
می ترسند
و پنج‌شنبه‌های گورستان
پیام‌های کوتاهی را به شهر مخابره می‌کند
به بوسه‌های نیمه‌کاره در صدای خمپاره
به شیشه‌های شکسته
به خاک
خاکِ سرخ
می‌ترسم از صدای هلهله
سوووووووت
رد می‌شود از کنارِ سرم نفیرکشان
کودکیِ دست‌های‌ام
می‌دود دنبالِ توپ‌ها
چشم‌های‌ام دنبالِ انارهای سرخ
و پیراهنِ دخترانِ روستا
رودخانه‌یی
که به هیچ کویری تن نمی‌دهد
می‌ترسم
باد بوی موهای‌ات را به سرزمینی دیگر...
بوی باروت اتاق‌مان را به زخم
می‌ترسم
از گریه‌ی روسری‌ات زیر چکمه‌ها
تفنگ‌ام را بده
تفنگ‌ام را بده
من از جنگ می‌ترسم

#فلورا_تاجیکی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

14 Nov, 10:26


هر شامگاه سرخ
آن دم که آفتاب
با قاره های سوخته و زرد آسمان
دریاچه ها و قایق و توفان است
هر شامگاه سرخ
آن دم که بی کرانگی نرم ابرها
با خیمه های نقره و فیروزه
تصویر یادها و خدایان است
آه، ای برادرم
هابیل!
از ماورای کنگره ی روزگار دور
افسانه ی تو بال گشاید
اسرار کاخ های طلایی کهکشان
خون تو و سرود شهیدان است
هر شامگاهِ سرخ
آن دم که آفتاب عقابی ست آتشین
بر جاده ها و بر پل بدعت
تا بی کران محو که آن جا فرشتگان
بر پلک هایشان
الماس های اشک شکوفان است
قابیل
آوخ، برادرم
بر پیکر شهید برادرم
با اسب زردِ خشم روان است
آری
از شامگاه «آدم» ، تا شامگاهِ ما
آلوده، رد پای جهان است.

#هوشنگ_بادیه_نشین

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

13 Nov, 14:35


شيئان لا يجتمِعان،
عيناكِ و هدوء نَبضي

دو چيز
با هم جمع نمى شوند!
چشمانت
و آرامش نبض ام...


#محمود_درویش

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

13 Nov, 13:05


بگوشیم؟!

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

13 Nov, 13:05


شاعر چشمات

شاهین نجفی.

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

13 Nov, 10:07


آن‌طور که کمر قاف می‌گرفت از زیر شکمش کاف قد می‌کشید حالا دال دلبری لخت هم بشود با کاکل زری عنابم هم قرمز‌تر از این نمی‌شود ...به جان الکسیس‌تر از جان کرگدن این طرف‌ها دهان هیچ قیدی توصیف اندام گلابی نیست ...به چیز کودک‌ام که نکاشته‌امش نارنجک بسته‌ام اروند بزند از نیزار هم جفت نمی‌کشم بیرون ...کسی که دهانش سوراخ است تف به قبر خودش که نبات بعد اسهال، بن ماضی نمی‌شناسد اگر به صرف دو کلمه حساب خوابیده‌ای مفعول زید، وهب کله کرده حبه قند دندان را ...دست‌ام درد نکند آن‌همه فیلتر را روی دهان گوساله نشخوار نوشته‌ام

#شهیا_مفرح
  ‏ ━━━━━━━━━━
   سورآلیسم اتفاق مورب کلمه بود
       https://t.me/shahya_m
  ANARCHY OF WORDS

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

13 Nov, 10:06


درون بادی که
همه چیز را بهم می ریزد
چه خبر است !؟
چه چیز بهانه شده
تا یک برگ از زندگی کم شود
چرا خواب دست ها اینقدر اشفته است
من حواسم را به تنهایی گیاهی معصوم جمع کرده ام
و در سینه ام دریایی پر خروش در حال غرق شدن است

من به ناچار سرم را
در اندیشه ی
یک شکوفه در پاییز از دست داده ام

#بهنام_مهدی_نژاد

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

13 Nov, 09:35


خیلی دوری،
شانه‌هایت دور است
هُرم نَفَست دور است
بادی که موهایت را می‌برد، دور است،
چشم‌هایت دور است و خیلی نزدیکی!
سایه‌ات.. سایه‌ات همه جا هست؛
کنار موسیقی و باران و جاده و نور و کلمه!
و سکوتت....

#بیژن_الهی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

13 Nov, 09:17


اصلا همین عادتِ هزارسالهٔ خزان قشنگ است
می‌دانی
از خانه که درآمدی
یا دچار ابر خواهی بود
یا دلتنگی...

@Aminimaal

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

08 Nov, 18:30


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود pinned «🟠منتخبی از #بهترین کانالهای آموزشی  تلگرام را برای شما عزیزان جمع آوری کردیم 🔵این پست موقته و به زودی پاک می شود کافیه از طریق لینک زیر گزینه ADD رو بزنید و عضو بشید https://t.me/addlist/gRd2IayOk0MyZGM0 https://t.me/addlist/gRd2IayOk0MyZGM0 🌟کانال منتخب…»

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

08 Nov, 18:30


‼️ این فرصت طلایی رو از دست ندید. لیست به زودی حذف میشه

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

08 Nov, 18:30


🟠منتخبی از #بهترین کانالهای آموزشی  تلگرام را برای شما عزیزان جمع آوری کردیم
🔵این پست موقته و به زودی پاک می شود
کافیه از طریق لینک زیر گزینه ADD رو بزنید و عضو بشید
https://t.me/addlist/gRd2IayOk0MyZGM0
https://t.me/addlist/gRd2IayOk0MyZGM0
🌟کانال منتخب امشب👇👇
بیا اینجا هر روز تست انگلیسی بزن🌟
https://t.me/QuizEnglishClub

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

08 Nov, 16:21


نه به توازی‌ام هوازی‌ام نه از اهواز واضح و بی غبار بار کشیده‌ام، حالا متوسلی به وصول حدس که چیز ِ میز از آباژور با رژ لنگ در هواست؛ این‌جاست که رگ‌ام از دمار، مار می‌زاید حتی گاهی هم از شانه‌ها می‌پرد ...بوی کله‌ی له با درفش/ های کاوه‌ام گرفت، نقطه ...بحنبانم از تقطیع تا تخم‌ام از املت خط خطی یک وجب بیرون نزند ...حالا تو فرض کن شعور خیار، شور است دست بی نمک مرا روی زخم‌ام بنویس چدار به دار

#شهیا_مفرح
  ‏━━━━━━━━━━
    سورآلیسم اتفاق مورب کلمه بود
       https://t.me/shahya_m
  ANARCHY OF WORDS

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

08 Nov, 16:21


جمعه/
پیراهنِ تاناکورایی‌ست
تنِ روسپیِ همسایه
که بعد از هر قرار
درزهای‌ شکافته‌‌ی آن را
با اشک‌‌‌هایش
رفو می‌کند...


#پریسا_ناصری

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

08 Nov, 16:20


🤍

کدام کفن مرا سفیدبخت
به تاریکخانه می‌برد
تا باقی داستان‌ام را به دوره‌گردهای دره بگویم.

این‌جا کسی آشنا نیست ـ
اگر تو آمدی
پژواکِ پاهایت را پنهان کن
من با بی‌قراری‌هایم قرار گذاشته‌ام
تا باقیِ اندوه‌ام را
با دره بگویم.

#م_روان_شيد

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

08 Nov, 16:17


سکوت کن
زیباترین سخن...
حدیثِ دستهای توست .

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

07 Nov, 09:07


این سطر انتها ندارد
و هیچ شعری به چشمهای تو نمیرسد
من هم اصراری ندارم
تا وسط این همه
حرف
دکمه هایم را
باز کنم تا تو با
آن دست های سفید
بالهای کبوتری را
قیچی کنی
تا هر وقت که نمی آیی ،
از یک طرف من
نشسته باشم
عریان و پر خواهش
و یک طرف دیگر
تو از لای
دست هایت
کبوترهای مرا
پر بدهی تا
اوج

#شهیا_مفرح

https://t.me/+xqg5pj7WZzBlZTRk

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

07 Nov, 09:05


جز استخوان و مرگ
در انتهای جاده برآورد کن
که کیست؟
جز گرد استخوان
در دستهای باد؟‌

#منصور_اوجی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

07 Nov, 08:21


_

اگر دلت بخواهد
با هر ترانه به‌ گریه‌ات می‌اندازم
(تو شمعدانی‌های لیوانت را سیراب کن)
اما من دلم برای کاکتوس‌های خودم می‌سوزد.

#منوچهر_آتشی
مجموعه‌ی اشعار "دفترِ اتفاق "

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

07 Nov, 08:00


#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

07 Nov, 06:55


عطر او
فراسوی قبر
به مشام میرسد
شمیمِ تنهایی یک شعر
میان ِ سنگ ِ من
تا آسمان ِ او . . .
.
.
.
@Aminimaal

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Nov, 10:31


آدم توی جنده‌خانه به واقعیت نزدیک‌تر است تا صومعه
   ‏━━━━━━━━━
بارگاس‌_یوسا

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Nov, 10:02


-کو ستاره بخت مو؟
ای روزگار سخت مو...

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Nov, 07:59


به جمعه‌های مفعول نماز، در قنوت چند اختلاس که می‌بایست می‌رفتیم . می رفتیم به دهان رئال مادرید با هر رئالیسم که در داوینچی بود یا در کمدی نوشته‌ها ، کمی به ژیژک متلک می‌پراندیم که مثلا جفت پای اش در کون کپی پیست مجله‌ی مانکن در ماساچوست که داشت سلفی می‌گرفت ...شیره‌کش خانه ، از بسملاهه رهمن و رهیم و بقیه فامیل‌ها که چند تایی در زبور ِبور و چندتا به اورشلیم خانه‌ی مریم و چند تایی مهمان کوکب خانوم داشتیم استکان به استکان عرق زحمت‌کش انگور می‌زدیم که لای دست حافظ به غلط کردن از خمره پراندیم چند نخ غزل، بعد از آن غزنویان قضاوت‌مان کردند رونی کولمن روی چانه‌ها رینگ‌مان را شلوارک کرد ...ماییم و غربت کربلا با بستنی‌های قیفی در لاس وگاس ،ما ماندیم و پفک های الپونزو در بارسلون ...به فارسی‌های بی‌بی‌سی گوش می‌کردیم و روضه‌ی سینه های الکسیس گریه می‌کردیم برای تنوین ها نمره کم می آوردیم و نفت کش را می‌کشیدیم روی خلیج و با کراوات برای مسجدها خرما خر می‌کردیم

#شهیا_مفرح

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

06 Nov, 07:53


رویای زنان زیبا تمام شده
توباید بتوانی قلبت را از سینه دربیاوری بگذاری روی اجاق گاز
باید بتوانی اسم خیلی ها را بدون لکنت برای فردا بنویسی
اسم آنهایی که شصت سال بدون قلب زیستند
آنهایی که شصت سال با چند قلب در نقاط مختلف بدن زیستند
خیلی دلم می خواست آدم باشم
خیلی
مگر گذاشتند این حرامزاده ها
هی شیاف کردند که تَبَت بالاست
هی شیاف کردند که زبان ات اندازه نیست
هی شیاف کردند که بسم الله الرحمن الرحیم
چقدر جادار بودم من
یک آدمی با صدوهفتادوچهار سانتی متر قد وُ هشتادوهفت کیلو وزن وُ چهل سن وُ تعدادی زن که قبل و بعد از بلوغ در اقصای مختلف اندامش زیسته اند
من حق داشتم وقتی سینه ی مادرم را بریدند از مردی بیفتم
حق داشتم به مهربانی زنی فکر کنم
که در آغوش من فریاد می زد علیرضا عاشقتم
و از گلویش تمام زنان فریاد می زدند
فردا انقلاب خواهد شد
فردا پروانه های آزادی بر فراز شهر
شهر را به رنگین کمانی بدل خواهند کرد
عده ای از زنان در گلویش گریستند
به درد گریستند
و آرام
بدون اینکه بطن چپ صدایشان را بشنود
روی دبوارهای شهر نوشتند
با قلب کوچکی در سینه ما را فریفتند
در من دری بود که قرن ها قرنِ قبل باز شده بود
آسمان بار امانتش را چنان در من خالی کرد
که آیه آوردم
سوره آوردم
اینک کتاب
در من دری به تمام خیابان های شلوغ باز می شد
کسی که شلیک می کرد من بودم با قیافه ای موجه
مدتی هم برای باطنیان اسماعیلی بار بردم با قیافه ای موجه
در شاهنامه نامم رخش بود
در جنگ ها که رستم زنی نمی یافت
با من در کار بود
جای اسماعیل سرم را در مقتل برید با قیافه ای موجه
داخلم را خالی کردند و با برق خشک شدم در موزه ای
از مردن بیزار بودم
دَرَم را می بندم
آن مدت که باربر باطنیان بودم
کلمه نبودم
زنگ زدم به زن
گفتم درست که من دوستت دارم
و بارها در آغوش هم وزیده ایم
و بارها به استقامت ران هایم اشاره ای کرده ای
و بارها سینه هایت را چنان با ولع بلعیده ام که انگار تازه برگشته ام از قحطی
نشد
نشد که کلمه را تا آخر بپاشم بر تنت
زنان زیبا سردند
باور کن زنانی با قیافه ی متوسط و اندامی درست می توانند انقلاب کنند
زنها تنها انقلاب غیر تاریخی جهانند
زنان زیبا سردند
شلیک کن و با گلوله ای نامریی مرا بچسبان به تیتر روزنامه ای حشری در پایتخت
شلیک کن و مرا بچسبان به بسم اله الرحمن الرحیم
جاهایی دارم که هنوز به خدا احترام می گذارد
به آنجا شلیک کن و مرا نجات بده
خدا
خدااااااااااااااااااااا
دوباره کی به دنیا می آیم؟
کی به دنیا می آیم؟
کی؟
کی؟

#علیرضا_نوری

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

05 Nov, 09:55


...
و قفل سنجاق سینه ام‌
تنها با نوای کلام تو، گشوده می شود...

#م_ب_آهو

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

05 Nov, 09:54


_
دوست میدارمت
همچون کلمات جنون آمیز ،
 که معجون فراموشی را
بی جرعه ای نوشیدن
از پیاله ی زمان  سرریز می کند

 از اسرار نهانی
و قفل سنجاق سینه ام
تنها با نوای کلام تو ،گشوده می شود

دوست میدارمت
همچون چشمک اولین ستاره
که قصد بوسه ای آتشین را
    از گونه ی ماه ، در سر می پروراند

دوست میدارمت
همچون وزش نسیم
که موسیقی نگاهت را
     در پیراهن زمین می نوازد

 دوست میدارمت
بسان خیال درخواب
که مرز میان آغوشمان را می درد ..

دوست میدارمت
همچون رقص  ماهی ها در آب
که سنگ های هزار ساله را
صیقل می دهد

تو را
تو را
همچون صلح
در تابستانی پر از گلوله های بوسه، 
                        دوست میدارمت ..
__

"م_ب_آهو"
"خیال مبهم" 

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

05 Nov, 09:13


چگونه می‌توانی
از من بی‌خبر باشی
میان مزرعه‌ی نگاه تو ایستاده‌ام!
چشم‌هایت گندم‌زار
و دست‌هایم نسیمی
که لابلای ساقه‌های طلایی خیال
تانگو می‌رقصند

چگونه!
وقتی این روزها
کلاغ‌های خبرچین
پرچین‌ها را رها کرده
روی آنتن‌های دروغ
زاغ سیاهم را چوب می‌زنند
و بادهای مسموم
برای ربودن عطر رویاهایم
چون کولیانی رقصان
به دورم می‌پیچند

به درک که موش‌ها
کابل‌های مرده را جویده‌اند!
و شهاب‌های بی‌رحم
روی مدارهای خسته‌ی انتظار
خطی سرخ کشیده‌اند

ترسی نیست!
هنوز راه شیریِ دوست داشتن‌ها را
خوب می شناسم
ستاره قطبی آرزوها را
و ماه را که در گودیِ چشمان تو
آشیان دارد

می شناسم!
دانه‌های باروری را
که از میان استخوان‌هایِ
شکسته در خاک جوانه می‌زنند
و کبوترانی که هنوز
روی مرزهایی سوخته
پیغام عشق را جابجا می‌کنند...

#پاییز
#عصیان
#مهتاب_میرقاسمی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

05 Nov, 09:12


نه چموشی باد
نه مخافت رگبار
خاموش نمی شود این آتش عریان . . .

#منوچهرآتشی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

05 Nov, 09:10


ما چون دو قطره‌ی باران
یک صدا داریم
چون دو قطره‌ی باران
به سپیدی می‌انجامیم ؛
تو بر دست‌های من می‌ریزی
و من از خود رها می‌شوم

چون دو قطره‌ی باران
که فقط یک قلب دارند
تا یکدگر را یکسان دوست بدارند ...

#بیژن_الهی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

05 Nov, 08:57


گیسوانت را به من بسپار ...
می‌خواهم آواز تاب‌داری بخوانم
که سایه بیفکند بر وطنم ..!!!


که ببارد
بر دانه‌ای
 که مثل دلم
در عمق این جهنم سوزان
پنهان است‌...!!

#منوچهر_آتشی

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

04 Nov, 18:42


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود pinned «🟠منتخبی از #بهترین کانالهای آموزشی  تلگرام را برای شما عزیزان جمع آوری کردیم 🔵این پست موقته و به زودی پاک می شود کافیه از طریق لینک زیر گزینه ADD رو بزنید و عضو بشید https://t.me/addlist/l0GHObR5QjMwZGU0 🌟کانال منتخب امشب👇👇 بیا اینجا هر روز تست انگلیسی…»

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

04 Nov, 18:41


🍁 لیست حرفه ای ترین کانال های تلگرام تقدیم شما

👌🏻 این فرصت طلایی رو از دست ندید. لیست به زودی حذف میشه

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

04 Nov, 18:41


🟠منتخبی از #بهترین کانالهای آموزشی  تلگرام را برای شما عزیزان جمع آوری کردیم
🔵این پست موقته و به زودی پاک می شود
کافیه از طریق لینک زیر گزینه ADD رو بزنید و عضو بشید
https://t.me/addlist/l0GHObR5QjMwZGU0

🌟کانال منتخب امشب👇👇
بیا اینجا هر روز تست انگلیسی بزن🌟
https://t.me/QuizEnglishClub

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

04 Nov, 08:55


تفسیر چشم ها
کار هر شاعری نیست
از رنگ ها فقط
سبز را می بینند
سال هاست حال مداد رنگی ها
خراب ست
و تنها مات ، شطرنج
صورت های بی قافیه ست

#شهیا_مفرح

Inception
بیگ بنگ با صدای
گلوی من آغازید
https://t.me/shahya_m

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

04 Nov, 08:48


گفتم دست‌هایت را
برای من بگذار و برو
من مى‌توانم بدونِ تو
با سایه‌های دست‌های تو
روی دیوار زندگی کنم

#احمدرضا_احمدی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

04 Nov, 08:36


مدلاسیون لاس را
عوضی
کن فیکون کن
از کنه متن
تو را از پشت لب ات
بلدم
به دریائی سرخ لیس
بلدم به بال خط اژدها
بلدم به سرمه راه مداد
در سواد توتیا
مانکن ساس پروئیده
به ضرب مو
آئین پرروئی آینه هاست
ببین
نجات بخش ات را
از غریق بپرس
از ترومپت پت نت
که همه یکسره ته مرگ را
در آورده به حاشا
از در که در انتظار گودو چرخید
حالا از گنجشکک لا...شی
به حوض کلاشی
به ماهی در مقیاس سیاه

شاباش شیخ باش
این گوی و این میدان مین
گویایی کوکو
وقتی
که شن عقربیدن گرفت
به دوایر آفتاب
زیر آسمان وقتی برای پرنده نیست
من
سنگ زیرین
که امور آسیاب را
می چرخد به اشک
و مو را به گونه سرخ
در چرخُشت خون و سلول

بادبان استریپ تیز مقصد کرد
مرگیدن ام گرفت
روح ات را برای روز مبادا
عزم تمرگیدن کن
عدد ppیِ فوکو
قهوه قجر
فراسوی قطرانِ
نیکوتین و شر
تاریخ انقضای جنس ام جور

از گوش می.
از فال
از موش می.
دیوار

کابوس دستتو میبوسه، رویا
بادیدن گرفتی
ای مژه نازل از قدسی پلک
با ری..دن گرفتی
    بینی ات 
           ای ابر
کمر ات منارجنبان ست
تن ات کاشی پوست
بر کاچی روح
انگاری که هیچ
...بر در و دیوارت
ای اصفهان

سیب افتاد
از دهان باد
درخت  نرسیده به مقصد
پیچیده به پای کبوتران
که چی؟
دستبرد می زنم به لمس
موی تو دست ام برد
لای نوازش درب خروج
موی تو باد را برد با خود حتا
موی تو استخوان را
موی تو زبان را
موی تو شانه ها را
موی تو را را برد

چشم ات،
زبانزدِ،
زخمه و مضراب مردم
مژه ات
که هی می موج اد و هی مواج
مژه ات
که زهی های عشق بود
در یک نگاه
سی نمای خصوصی ما
در سوراخ کلید

که روح ام در گل و لای تن
دم کرد
که خون ام نقطه کانونی دم نوش
َجان ام به چاپ مجدد جهان در آمده بود
و  شناسنامه به ورق بازی باد
سه مجلد بود
که مرگ را تکه تکه می کرد



#فرید_کیانی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

04 Nov, 08:35


.
بگذارید عاشقانه‌ها
بر لب‌هایم
بماند
در این جهان
            فقط لب‌هایم
                     جای امنی‌ست.

#احمدرضا_احمدی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

04 Nov, 08:25


گلوی ماه را هر شب
در آبهای ارغوانی می‌شویند
و در شیار سرخ ماهتاب
سروها، تبرها
و گیسوان و دارهای گُر گرفته موج می‌زنند...
در این حباب شرجی رؤیایی‌ست
که با هزار چشم‌بند
چشم‌هایش را بسته‌اند.
نه برگ‌های خویش را
بجا می‌آورد درخت،
نه جای پای خویش را درمی‌یابد آب،
و رود
می‌رود
که ریشه‌های رؤیا
بگسترد.

- به چرخش است
نگاه بر جدارهٔ حباب
و می‌تراود
جنینی از شکاف آب،
شاهد زمین به آزادی
می‌گراید،
و آب‌های تازهٔ ستارگی را فرامی‌خواند.
زمین صدای ریشه‌ها را حفظ کرده است
و راه‌های سبز منتهی می‌شود
به سینهٔ شکستهٔ زنی در اعماق
که رنگ سرو
رنگ آب
رنگ عشق
رنگ کودکی یک‌روزه‌ست
و با نفس‌کشیدن‌هایش
فضای تازه‌ای در خنج خون
سربرمی‌آورد.

شقیقهٔ زمین به تندی می‌زند
و موج می‌اندازد عشق
در شریانی کز اندام‌های تابان
گذشته است.

#محمد_مختاری

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

04 Nov, 08:01


زهری که مرا کشت چرا طعم شکر داشت!؟

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

03 Nov, 11:16


هندسه
شطرنج سکوت من بود
و رنگ
تعبیر دلتنگی‌هایم

من اولین کسی هستم
که در دایره‌ی صدای پرنده‌ای
بر سرگردانی خود، خندیده است

من اولین سیاه‌مست زمینم

هر چرخی که می‌بینید
بر محور شراره‌های شور عشق من می‌چرخد

آه را من به دریا آموختم

#حسین_پناهی

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

03 Nov, 09:07


کاش نام تو را به خوشه‌های تاک نگفته بودم
به آن کوچه که بارها به دعوتش آمدی
به ایوان، به اتاق، به دیوارها که تو را دیده بودند
به آن حریر که ما را به عشق سپرد
و به آتش
کاش نام تو را به آتش نگفته بودم
به آن شب داغ پاییزی
به آن باد که می‌وزید
کاش نام تو را به تمام باران‌ها نگفته بودم
آن وقت هرگز آتشی در پیاله‌ام نبود
و خون تاک بر احساسم تازیانه نمی‌زد
و پاییز مثل باقی فصل‌ها بود

#شیما_سبحانی

#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

02 Nov, 12:21


ساده سختِ مردنم
دامم اندام انحنا
در تراکم زاویه ای بی هنگام
به وسعت دندان در پنجه ی حلق
نمی اندیشم!

این درد، دهان دارِ کدام  آب است؟
که  پای نحس به رقص گهواره، باز، نیلگون/
                                          واژگونِ نبودنت!

هر روز کوچه می شوم
کوچ بگذرد از پرستوهای شانه هات
هنوز در پنه لوپه های چال می خندند گونه هات.
مشت لبخندت در هوا باز است.
به تلخی این بازی
نمی اندیشی!

خواب را پل کن
به مردمک های سیاهت مردم شوم
رس به رسوایی
بام های مشترکی دارم
با گاف های بلند سوگ
با هزارساله های ندیدنت

نحیف کتف هایم
کهولت درد است
این خواب را پل کن
به عکس خوشبختی.

#سمیه_الماسی
https://t.me/adabiyat_vaak

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

02 Nov, 11:38


الیاس_خوری در کتاب "دروازه‌ی خورشید" صفحه‌ی ۵۷۸ می‌نویسد: «وقتی کسی که دوستش داریم می‌میرد، چیزی در ما می‌میرد. زندگی همین است، زنجیرهٔ درازی از مردن. دیگران می‌میرند و چیزهایی در ما می‌میرد؛ کسانی که دوستشان داریم می‌میرند و باعث می‌شوند بعضی از اعضای بدن ما هم بمیرد. آدم منتظر مرگ خودش نمی‌ماند، بلکه با آن زندگی می‌کند.
آدم در درون خودش با مرگ دیگران زندگی می‌کند و وقتی به مرگ خودش می‌رسد، بخش اعظمِ خودش را از دست داده و دیگر چیز زیادی نمانده است.»
   ‏━━━━━━━━━━━
  سوگوار مادرم شدم
اول_نوامبر

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

02 Nov, 11:37


غم آدمی هم مایملک‌ اش است؛
بسیار اختصاصی است. مثل اثر انگشت ..
در این میانه، سوگ هیچ وجه مثبتی ندارد. هیچ چیزی را در زندگی انسان بهتر نمیکند و درس خاصی نمی‌دهد که اتفاقات دیگر نمی‌توانستند به آدم بدهند. آن تغییر ماهوی که در دنیای آدم ایجاد میکند اما، باعث میشود کسی که فقدان را دریافته، بلد باشد دست تازه‌کارها را بهتر بگیرد.
من هم تجربه سوگ دارم .
جناب اقای مفرح ،تسلیت میگم
روح عزیز رفته تان غرق در آرامش باد .

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

02 Nov, 10:33


آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود pinned «تو قلب بودی تر و ناپیدا و باد بودی لای موهایم وقتی در هلهله ی توفان می خواندمت مادر تو آب بودی و ابریشم. شهیای عزیز تسلیت میگم .روحشان شاد. 🖤🖤🖤 Shahya #در_غم_فقدان_مادر»

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

02 Nov, 10:29


تو قلب بودی
تر
و ناپیدا
و باد بودی
لای موهایم
وقتی در هلهله ی توفان می خواندمت مادر
تو آب بودی و
ابریشم.

شهیای عزیز تسلیت میگم .روحشان شاد.
🖤🖤🖤
Shahya
#در_غم_فقدان_مادر

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

02 Nov, 08:32


دستی به نیمه‌ی تن خود می‌‌کشم
چشم‌هایم را می مالم
اندامم را  به دشواری به یاد می‌آورم
خنجی درون حنجره‌ام لرزشی خفیف به لب‌هایم می دهد
نامم چه بود؟
اینجا کجاست؟
دستی  به دور گردن خود می‌لغزانم
سیب گلویم را چیزی انگار می‌خواسته است له ‌کند
له ‌کرده است؟

نیمی از این تن
ا‌کنون آشناست
نیم دیگر
آن سایه‌ی شکسته است ‌که دوران انحلالش
پایان  گرفته است
تنها نیاز تاریکی را به خاطر می‌آورم
مثل پوستی هنوز بر استخوان ‌کشیده و
چهره‌اش در نیمی از چهره‌ی زمین
گم گشته است

آن نیمه‌ام ‌کجاست؟
تا من چقدر گورستان باقی است؟

#محمد_مختاری

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

02 Nov, 08:31


و تنها
اگر بدانی چقدر تاریک شده‌ست،
می‌باید
تا همه‌ی روشنای از دست رفته شوی
بی که چیزی از تاریکی
بر توانی داشت.

دیدن/
بیژن الهی


#با_من_همراه_این_لحظه_های_گریزان
@aztominevisamtafarsitamamshavad

آنقدر از تو می نویسم تا فارسی تمام شود

01 Nov, 10:26


نامه‌ای به محسن نیک


باز غربت
پشت در آشیانه‌‌اش برایت
کلید و شتاب گذاشت؟!
حتی سفر به ماه هم
نشان ده مرا
در یادت
محو نمی‌کند

دیده‌ایم
دیوارهای جهان به هم رسیده‌
دست داده‌
و شبانه همدیگر را بالا می‌برند
آیا مدار خورشید فرو می‌ریزد؟
و امید‌ دیدار شعله‌ایست که بلرزد؟

نه!
هیچ یخ‌بندانی
نمی‌رسد پای راین* را گچ بگیرد
دیوانه‌، می‌گذرد از مرزها
و نام‌های بسیارش
مست به مست
می‌نوشند همدیگر را


دور دنیا را می‌بینی رفیق!
قسم به رودهای بزرگ
لحظه‌ای که پهلو می‌درَند
تا کاسه‌پشت‌های یتیم آب بردارند

شهرها را  می‌بینی
شاید برنو*
برنو که با ایل من دست‌ودلباز بود
و هر مرد دو تفنگ داشت
لول‌بلند برای تاخت زدن با یک گونی گندم
لول‌کوتاه برای چکاندن در سینه

برنو کدخدایی که زیباترین دختران را
عروس خون‌بس* می‌کرد
تا جنگ دو قبیله
در یک نفر فشرده شود

به برنو بگو
پازن‌های* زاگرس پیش از کوچ
سرها را به امانت سپرده‌اند
و حالا از ته‌مانده‌ی حیات
حفاظت می‌شود
به شیر گم‌‌شده
غذای اضافه می‌دهند
تا جنازه‌‌ای زیبا
از جنگ کفتارها دور بماند
بخند!

در سفر
صخره
سنگ
قلب‌هایی می‌بینی که قرن‌ها
غار را ترک نکرده‌
و هنوز می‌تپند
قسم به قندیل‌ها
که خونسردترین غمخوار زمین‌اند

به روح رام نشدنی اسب‌
که پس از شکستن ساق
پرواز می‌آموزد
تمام دژهای بلند
با واژگونی قرار دارند
قسم به صاعقه
که آسمان را امضا می‌زند
طویل‌ترین طومار آزادی را
به ماه که پیگیر مانده
چه کسی اول پیدایت می‌کند
پستچی
پیام
یا کوچ؟


بهزاد عباسی دشتکی

راین: رود راین که از کوه‌های آلپ سرچشمه می‌گیرد و از کشورهای سویس، آلمان، فرانسه، هلند و اتریش می‌گذرد.

برنو: یکی از شهرهای چک‌اسلواکی

پازن: نر بز کوهی

خون بس: وقتی در جنگ قبیله‌ای کسی کشته می‌شد؛ به منظور ایجاد صلح، دختری از خانواده قاتل را به همسری یکی از مردان خانواده‌ی مقتول درمی‌آوردند.

https://t.me/par_par_per