کلبه شعر @rahgozarta Channel on Telegram

کلبه شعر

@rahgozarta


تایم شعر ما ۱۶/۳۰ الی۱۸

کلبه شعر (Persian)

با خوشامدگویی و صمیمیت، کانال تلگرام "کلبه شعر" یک فضای زیبا و دلنشین برای علاقه‌مندان به شعر و ادبیات فارسی فراهم می‌کند. اگر عاشق کلمات زیبا و احساسات عمیق هستید، این کانال بهترین مکان برای شماست. از شعرهای کلاسیک تا آثار جدید، تمامی آثاری که در اینجا به اشتراک گذاشته می‌شوند، با دقت انتخاب شده‌اند تا شما را به دنیایی از زیبایی و اندیشه‌های شاعران معاصر و گذشته ببرند. با عضویت در کانال "کلبه شعر"، شما به تایم شعر ما از ساعت ۶ تا ۷ شب در میان ادبیات غرق خواهید شد و با دست نوشته‌های باارزش شاعران معروف و ناشناخته آشنا خواهید شد. هر روز با یک پست جدید، شعرهایی که جان دوباره به آنها می‌بخشید، در کانال منتشر می‌شوند. با دعوت دوستان و همکاران خود به این کانال، شما نیز می‌توانید از تجربه‌ی شعر خواندن و بحث کردن با دیگریان بهره‌مند شوید. این کانال تلگرامی منحصر به فرد، جایی است که عشق به شعر و ادبیات به یک تجربه‌ی مشترک و ماندگار تبدیل می‌شود. پس اگر علاقه‌مند به خواندن و به اشتراک گذاری شعرهای زیبا هستید، بهترین و محبوب‌ترین کانال شعر به نام "کلبه شعر" را دنبال کنید و به جامعه‌ی ادبی اینجا بپیوندید. همراهی شما باعث غنی شدن این فضا و تبدیل آن به یک جامعه‌ی فرهنگی پویا خواهد شد.

کلبه شعر

28 Jan, 03:27


❤️به نام دوست
⚪️گشاییــم
🤍دفتر دل را
❤️بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🤍الـــهــی بــه امــیــد تـــو...
🤍❤️🤍❤️🤍❤️🤍❤️ برخیز هوای آشتی دم کرده‌ست
پیشانی صبح، چهره درهم کرده‌ست
تا برداری ز سنگ ِ عادت ، سرِ خواب
خورشید هزار مشقِ شبنم کرده‌ست
✍️: محمدعلی_شیوا
🌧🤍🌧🤍🌧🤍🌧🤍
🌧دوستان عزیز
❄️سلام صبحتون بخیر
🤍روز سه شنبه تون زیبا
🌧و دوست داشتنی
❄️و لبخندی شیرین
🤍چاشنی زندگیتون
🌧الهى که همیشه
❄️مسیر زندگیتون
🤍پر از گل و دلتون پراز
🌧عشق و نگاهتون
❄️پر از شادی باشه 🎊🌸🎊🌸🎊🌸🎊
🌸امیدوارم به برکت عید مبعث
🎊لبخند به لبهای شماحک باشد
🌸غمهای شما همیشه اندک باشد
🎊 عید بزرگ مبعث مبارک

کلبه شعر

27 Jan, 21:24


🦋شبـــتون شاد و
✨️خوش خاطــــــــره

🦋و کانون زندگیــتون گرم
شبـــ🦋ــتون شاد دلتون بی غم
🎊 عیـد تون مبارک
🙏🏻سپاس از همراهی پرمهرتون 💫خوابتون خوش ✋️تا درودی دیگر بدرود

کلبه شعر

27 Jan, 21:21


‍ شبی در آینه ی دلم
رخسارت را نیلوفری دیدم
چه مستانه در ماه می رقصیدی
سرخوشانه در ستاره دلبری می کردی
و من مدهوش عاشقانه هایت
طلوع چشمانت را در سپیده دم
فخر زمین دیدم
سبزی جنگل ماه نشان شده بود
لبخند خدایی که روی آب راه می رفت
و من اینگونه عاشق چشمانت شدم...

کاظم_حسن_تبار


به رسم هر شب
موزیک پایانی امشب

کلبه شعر

27 Jan, 21:20


🎊اقرا، بہ اسم ربّ تو آغاز ميكنم
💞برگۍ بہ گفتگوے شما بازميكنم

🎊ازكوہ نور تا بہ حرا بین عاشقان
💞عرض ارادتے بہ تو ابراز ميكنم

🎊گر شامل نگاہ كريمانہ ات شوم
💞یاهوزنان بہ اهل جهان نازميكنم

🎊سيمرغ قاف قرب شوم اے رسول مهر
💞هرگاہ در هواۍ تو پرواز ميكنم

🎊خواهم ڪہ خاڪ پاے بلال شماشوم
💞این رتبہ را بہ اذن تو احراز ميكنم

🎊عالم تمام فانے وعشق توباقے است
💞اینجا سخن براۍ تو ايجاز ميكنم

🎊یا ایّها النّبے ڪہ بہ عالم سر آمدی
💞تو احمدے حبیب خدایے محمدی

🎊عیدمبعث برعاشقان محمد وآل
💞محمد(ص) شادباش وتهنیت باد..

🌷🌷

کلبه شعر

27 Jan, 21:11


باز شب و
نبودنهایت...
و گم شدن من بی فانوس چشمت
در حصار تاریک دلتنگی و تنهایی

عجب سکوتی در من چنبره زده امشب
از سکوت سنگین و بغض تلنبار شده
در گلویم پیداست.. !
امشب هوای دل بارانی بارانیست

باز شب و
دلتنگی من...
بیا و این بهانه ی باران را
از چشمان خیس و بارانی من بگیر،،...




رضا_رضایی


شبتان با ارامش❣️🌙

کلبه شعر

27 Jan, 20:34


عشق تو تاج است و برایم بهترین است
قندم که می افتد لبانت انسولین است

امشب بیا بوسه بزن بر کنج لب هام
لبهای تو شیرین تر از سرکنگبین است

خاتون نمی بینی مگر گریانم از درد
ای مه بیا تا بشنوی غم در کمین است

این ناله‌های من همه از درد دوری است
محبوبه‌ی شب این صدای آخرین است

تو ماه هستی من پلنگِ توی برکه‌
تصویری از معشوقه‌ ام روی زمین است

✍️: بیژن_عظیمی
🎙: ایلماه 👑

کلبه شعر

27 Jan, 20:20


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍

یک گوشه از چشمت برای بودنم کافیست
دنیای بی تو ، در سراشیبی ِپایان است
در مغز من انگارجغدی شوم می خواند
از بسکه افکارم خراب و سست و ویران است

می خواهمت ، می خواهی ام یعنی پریشانی
این دلرباییها برای ما  خطر  دارد
یعنی دو قطب غیر همنام و کنار هم
میدان جذب ما عزیزم دردسر دارد


رفتم که از سمت مدارت دورتر باشم
با اینکه بی نور نگاهت سخت خاموشم
من با زمستان الفتی دیرینه تر دارم
جای تو هرشب با تن سرما همآغوشم


هی نخ به نخ سیگارو فنجان پشت فنجان چای
این لعنتی ها ارثیه های من از درداست
دارد عذابم می دهد شهر غریبی که
حال وهوای کوچه هایش سردو نامرداست

گفتی بمان اما تو جای من نبودی که
با فکر کابوس جدایی جان به لب باشی
هرچند سهمت بودم اما می روم شاید
در روزگار خالی از حق ، حق طلب باشی

ماندن برایم فعل نامربوط و تاریکیست
وقتی رفیقانم به شدت رفتنی هستند
دیگر قرابتهای خونی را نمی فهمم
حتی برادرهام با من  ناتنی هستند

مریم_ناظمی

کلبه شعر

27 Jan, 18:58


🥀 دکلمه 🥀


ممنوعه است ...
آنکه درگیر بودنش شدم
مست در خفا و نبودنش
جاری به سیلاب اشک شدنش
ممنوعه است ...
حقارت به شهامت دادم
و طلب بوسه کردم
ندامت را به حماقت دادم
باز طلب دیگر کردم
جان که نه ...
جانان را به عشق تقدیم کردم
مضراب ممنوعگی درد دارد
مصراع دلدادگی شرط دارد
باید ممنوعه ها را گذر کنی
باید شیون و دادها را طلب کنی
باید درگیر عشق شوی و پیکار جان
باید هم از زمین بخوری و از آسمان
این ممنوعه تاوان دارد
عشقش جلای بی پایان دارد
ممنوعه است ...
آنکه دل از بودنش بی تاب است
چشمه شرابش نابِ ناب است
بگو با رسای کلامت
بگو با رسم نگاهت
بگو تا جان داری و جان شده تمامت
بگو تا ضمانت دارد این گمانت..
بگو ممنوعه جانم دوستت دارم ...
بگو ممنوعه جانم دوستت دارم ...
دوست داشتنش خرید واژه نیست
بودنش شرط یک نامه نیست
تو خواستی و خود، خواستنی گشتی
بهار را در نوبت خزان یافتنی کردی
این صدا هست که پیام دارد
نوای تو از هر مانعی توان گذر دارد
شور دارد و قدرت عشق
پیام دارد این صحبت عشق
عشق ممنوعه کتمان جنون است
هنرش ، بازی قلب و خون است
گاه تو را می کشد در نهان
گاه می گوید فقط تنها بمان
ممنوعه است دیگر ...
عشق ممنوعه ...


سیدمجتبی_موسوی

کلبه شعر

27 Jan, 18:43


آرام بگیر امشب، ما هر دو پُر از دردیم
در آتش و یخبندان، داغیم ولی سردیم

داغیم، نمی‌فهمیم؛ تا فاجعه راهی نیست
سردیم، نمی‌خواهیم از فاجعه برگردیم

از مرهمِ یکدیگر تا زخمیِ هم بودن
راهی‌ست که بی‌مقصد، با عشق سفر کردیم

شعریم و نمی‌خوانیم، شوقیم و نمی‌خواهیم
چشمیم و نمی‌بینیم، سبزیم ولی زردیم

این فصلِ پریشان را برگی بزن و بگذر
در متنِ شبِ بی‌ماه، دنبالِ چه می‌گردیم؟

بیداریِ رویایی، دیدی که حقیقت داشت
ما خاطره‌هامان را از خواب نیاوردیم

تردید نکن در شوق، تصمیم نگیر از خشم
آرام بگیر امشب، ما هر دو پُر از دردیم

دﻋﺎ ﮐﻦ ﺩﻟﻢ ﺑــــــــــﻮﯼ ﺑـــــــﺎﺭﺍﻥ ﺑﮕﯿـﺮﺩ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﺟﺎﻧﺴــــــــــــﻮﺯ ﺩﺭﻣــﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﺩ

ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻧﮓ ﺁﯾﯿﻨــــــﻪ ﮔــــــــــــﺮﺩﺩ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻋﺸـــــــــﻖ ، ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﮕﯿــــﺮﺩ

ﭼﮑﺎﻭﮎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮔــــــﻮﺷﻪ ﺍﺵ ﻻﻧﻪ ﺳـﺎﺯﺩ
ﺷﻘـــﺎﯾـــــــﻖ ﺯ ﺷﺎﺩﺍﺑﯽ ﺍﺵ ﺟﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﺩ

ﺩﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﮐـــــــــﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﺎﯾــــــﺪ
ﺑﻪ ﮔﺮﻣﯽ ﺑﻪ ﺁﻏـــــــــــﻮﺵ ،ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﺩ

ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻔــﺮﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﻋﺸـــــﻖ
ﺑﻪ ﺑﺎﺭﯾﺪﻧﯽ ، ﻃﻌﻤﯽ ﺍﺯ ﻧــــﺎﻥ ﺑﮕﯿـــــــﺮﺩ

ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺗﻨﻬــــــﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣــــــــــﺮﺩ ﺩﻧﯿﺎ
ﺩﻣﯽ ﻫﻤﺮﻩ ﻋﺸــــــــــﻖ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﺩ

ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺳﺮﺍﯾﻢ ، ﺗـــــﻮ ﺑــﺎﺷﯽ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﺩﻟﻢ ﺟـــــــــــﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﺩ..

کلبه شعر

27 Jan, 18:42


تنها تو را دوست دارم"...
🕊

تو را با تمام تردیدهایت
دوست دارم!
وقتی لبخندهایت را گم کرده ای،
ابرها در چشم هایت مچاله شده اند!
باران
گونه های اشتیاقت را نوازش می کند،
و تنها فقط مرا می بوسی..."

تو را با همه ی نگرانی هایت
دوست دارم !
که فردا از سر اتفاق
غم در دلت نیفتد،
اندوهی دست هایت را روی حصار تنهایی
تاب ندهد...
پای عشق لنگ نزند...!

تو را با تمام آشوب هایت
دوست دارم !
آن لحظه که می اندیشی
زیباتر از من هم وجود دارد!
و گیسوانی که روی سر پنجه های مهربانی، گره گره
بافته می شوند...
و تنها شبی کنار تو از نقش مهتابی پلک هایم 
چراغ هایی روشن
به خواب هایت آذین ببندم !

تو را با
تمام بی حوصله گی هایت دوست دارم!
آن هنگام که زمان از ندیدنت
روی تنهایی کوک می شود!
لغت نامه ی احساست را فراموش کرده ای!

تو را با تمام اشتباهات دوست دارم"
با تمام خیالاتی که تورا
به آغوش من
آورده"
این خیلی زیباست
که تو نمی توانی جهانی را به دست هایت گره بزنی،
و جهانت در دستهای من است"
و انگشت هایت به انگشت های من وابسته*

تو را با هر آنچه از اشک ها و لبخندهایت
دوست دارم
با تمام دیوانه گی  شاعری
با کلماتی که کنار عطر پیچک دلش
نام مرا ورق می زند،
چشم در چشم من در
لایه های دوست داشتنش
بر مژگان خیس خورده
دیده به شوق می دوزد  ...


به وقت هر آنچه که از تو در من
می گذرد...

#آری
#تنها_تو_را
#دوست_دارم"

#زینب_سادات_حسینی

کلبه شعر

27 Jan, 16:13


💚یا رسوالله ص
مبعث، عید شکوفایی 🌸
خوشبوترین گل هستی، مبارک❤️

کلبه شعر

27 Jan, 16:09


🌸محمد پاک و شفاف
و زلال است
🌸که مرات
جمال ذوالفقار است
🌸محمد تا نبوت را
برانگیخت
🌸ولایت را به کام
شیعیان ریخت
🌸عید مبعث
بر همه مبارکــــــــَ 🌸 🍃

کلبه شعر

27 Jan, 14:19


Live stream finished (1 hour)

کلبه شعر

27 Jan, 12:55


https://t.me/Rahgozarta?livestream=0869dd4216aacba328

کلبه شعر

27 Jan, 12:54


Live stream started

کلبه شعر

27 Jan, 12:54


Live stream finished (2 seconds)

کلبه شعر

27 Jan, 12:54


Live stream started

کلبه شعر

27 Jan, 12:53


Live stream finished (1 second)

کلبه شعر

27 Jan, 12:53


Live stream started

کلبه شعر

19 Jan, 18:30


با آرزوی بهترینها شما خوبان
شبتون ستاره بارون

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌𝐡𝐞𝐬𝐬𝈬꯭͙⋆ᷜ⋆꯭ⷩ⋆꯭ⷪ⋆ⷪ⋆꯭ꙺ𝈮꯭𝐚𝐬𝐡𝐞𝐠𝐡𝐢

کلبه شعر

19 Jan, 18:10


گفتی احساس به یغما برده داری، می‌خرم
باغبانی و، گل پژمرده داری، می‌خرم

گفتی از ترس فلک، یک عالم احساس نجیب
گوشه‌ی پیراهنت افسرده داری، می‌خرم

گفتی انگار از نبرد خویش با دل می‌رسی
نوجوان کشته‌ای بر گُرده داری، می‌خرم

گفتی از بی‌عاشقی در تیر باران غزل
یک بغل مصراع پیکان خورده داری، می‌خرم

جای فریاد و سرور کودکانه در دلت
گفته بودی عندلیب مرده داری، می‌خرم

گفتی از آن عمر سرتاسر زمستان، یادگار
بی‌نهایت شعر سرما خورده داری، می‌خرم

عمر کوتاه من و تو در حد اندازه نیست
هر چه اندوه و غم نشمرده داری، می‌خرم


#حمیدرضاآذرنگ

کلبه شعر

19 Jan, 15:07


مگه میشه واسه من تو عادی بشی....❤️❤️

کلبه شعر

19 Jan, 10:42


دوستی میوه ی مهر است، که چیدن دارد !
مزه ی خالص شهد است...، چشیدن دارد !

قطره ی شبنم عشقیست، که از ابر وفا،
بر بیابان جفا...، شوق چکیدن دارد...!

خاطر از همدلی دوست، ز رخوت برهد؛
طرح لبخند صمیمانه...، چه دیدن دارد !

فارغ از قید تملق...، لب خود را بگشا؛
صحبت صدق و صفا کن، که شنیدن دارد.

مشِکن...، حرمت پیمان مودت، به غمی؛
بار این صبر پسندیده...، کشیدن دارد...!

هرکسی لایق یاقوت رفاقت نشود...؛
آنکه از خود گذرد، قصد رسیدن دارد !

الفت یار...، کند، شمع عطوفت، روشن
گرد این شعله، چو پروانه...، پریدن دارد

دوستی چون نفس گرم مسیحا ست که بر
سوز تنهایی و اندوه...، دمیدن دارد.

کلبه شعر

19 Jan, 08:28


بہ ملاقاتِ من امروز بیا...
ڪہ بہ دیدارِ تُو محتاجم من،
ساعتے را بہ ڪنارم بنشین
اگرَت حوصلہ بود،
شانہ بَر شانہ‌ے من ساےْ وُ
ڪمے راه بیا...
اوّلش هیچ مگو!
تا ڪہ من سُفره‌ے دل باز ڪُنَم،
گِلِہ‌ها دارم از این
عصرِ دلاشوبہ‌ے تزویر وُ ریا.
من دلم مےخواهد
بروم بَر سَرِ یڪ ڪوهِ بُلند
وَ جہان را بہ هَوارے
روےِ سَر بگذارم!
از پسِ آن همہ فریاد وُ فغان ، بازاباز
بہ تُو رو مےزَنَم وُ مےخواهم
چشم در چشمِ تُو اندازم وُ
در منظرِ عطرآگینَت ،
نَفَسے تازه ڪُنَم!
شِڪْوه‌ها چون بہ سَراَنجام رسید،
بہ یقین مےدانم
ڪہ بہ رسمِ عادت،
هنر یڪْدِلِگے را
بہ آغوش ، ڪَلام
وَ گُلِ لبخندے
تُو بہ جا مےآرے،
تا بہ هر فوت وُ فنے
گره از حالِ نزارِ
دلِ ماتم‌ْزده‌اَم بگشایے!
سایہ‌اَت
بَر سَرِ من
تا ابدیّت باقے!
گُلِ خوشرنگِ اقاقے!
دشمنت ویران باد!
از خُدا مےخواهم
تا ڪہ جان در بدنم پابَرجاست،
تا ڪہ دنیا دنیاست،
من بہ جبرانِ همہ خوبےهات
در مسیرت باشم!
همسَفَر ، همپَرواز،
همرفیق‌اَت باشم!!!

••••★☆★••••

آرش_شاهری

کلبه شعر

19 Jan, 08:25


چـه خـوبـه که
کلید باشیم نه قفل

نوازش باشیم نه سیلی
با هم بخندیم نه بِهم

راه باشیم نه سد
درک کنیم نه ترک

نمک لحظه‌ها باشیم
نه نمک زخمها

دست هم و بگیریم
نه پشت پا بزنیم

دنیـا نـاچیز است...

کلبه شعر

19 Jan, 06:09


ای ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻣﺤﻮ روﯾﺖ، ﻣﺤﻮ ﺳﯿﻤﺎی ﮐﻪای؟
ای ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺎﻩ ﻋﺎﻟﻢ، در ﺗﻤﺎﺷﺎی ﮐﻪای؟

ﻋﺎﻟﻤﯽ را روی دل در ﻗﺒﻠﻪ‌ی اﺑﺮوی ﺗﻮﺳﺖ
ﺗﻮ ﭼﻨﯿﻦ ﺣﯿﺮان اﺑﺮوی دﻻرای ﮐﻪای؟

ﺷﻤﻊ و ﮔﻞ ﭼﻮن ﺑﻠﺒﻞ و ﭘﺮواﻧﻪ ﺷﯿﺪای ﺗﻮاﻧﺪ
ای ﺑﻬﺎر زﻧﺪﮔﯽ! آﺧﺮ ﺗﻮ ﺷﯿﺪای ﮐﻪای؟

ﭼﻮن دل ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺪاری ﯾﮏ ﻧﻔﺲ ﯾﮏﺟﺎ ﻗﺮار
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺻﺤﺮا دادﻩ‌ی زﻟﻒ ﭼﻠﯿﭙﺎی ﮐﻪای؟

ﭼﺸﻢ ﻣﯽ‌ ﭘﻮﺷﯽ ز ﮔﻠﮕﺸﺖ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﺑﻬﺸﺖ
در ﮐﻤﯿﻦ ﺟﻠﻮﻩ‌ی ﺳﺮو دﻻرای ﮐﻪای؟

ﻧﺸﮑﻨﯽ از ﭼﺸﻤﻪ‌ی ﮐﻮﺛﺮ ﺧﻤﺎر ﺧﻮﯾﺶ را
از ﺧﻤﺎرآﻟﻮدﮔﺎن ﺟﺎم ﺻﻬﺒﺎی ﮐﻪای؟

#صائب___تبريزی

کلبه شعر

19 Jan, 05:13


علی رها

کلبه شعر

19 Jan, 05:08


سلام صبحتون زیبا
امروزتون نیڪ🕊🌹
لبتون گل
چشماتون نور
ڪامتون عسل🕊🌹
لحنتون مهر
حرفاتون غزل🕊🌹
حستون عشق
دلتون گرم🕊🌹
حالتون خوبِ خوبِ خوب🕊🌹

کلبه شعر

19 Jan, 04:54


خیز که شد صبح دل آرای عشق
لحظه ی پر شور تماشای عشق

می رسد از دور ز گلدسته ها
نغمه ی داوودی زیبای عشق

تا نگشوده سر زلف آفتاب
بر دل خود ثبت کن امضای عشق

باز وضو ساز و نما با طرب
با دل مشتاق، تمنای عشق

لحظه ی دیدار رخ یار شد
سیر نگر قامت رعنای عشق

از هوس غیر تهی ساز دل
تا شود آنگاه پذیرای عشق

خوش بود آن دل که بگردد مدام
واله و دیوانه و رسوای عشق

وقت عزیز است غنیمت شمار
صبح زمستانی و گرمای عشق

✍️: محسن_خانچی

🤍درود
❄️صبح زمستونیون بخیر.
🤍با آرزوی لحظاتی شاد و سرشار از نور و سرور
❄️آخرین روز دیماه رسید
🌷براتون آرزو میکنم
❄️شادی وخوشبختی
🌷در زندگی تون جاری باشه
❄️همیشه سلامت و شاداب باشید
🌷خدا نگاهشو ازتون برنداره
❄️دعای خیر بزرگترا
🌷پشت سرتون و
❄️اتفاقای خوب مثل بارون
🌷شروشر بر سرتون بباره آخرین ❄️یکشنبه دیماه تون به شادی 🎙: ارادتمند ایلماه👑

کلبه شعر

19 Jan, 04:41


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸یه روز خوب مملو از
🌿شادی داشته باشین
🌿با کلی خبرای خوب...
🌸امروز خواهم اندیشید،
🌿تا "خدا" هست، هیچ لحظه‌ای
🌸آنقدرسخت نمیشود
🌿که نشود تحملش کرد...

کلبه شعر

19 Jan, 02:30


🌹بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
الهی🙏
با توکل به اسم اعظمت🙏
آغاز می‌کنیم روزمان را،
🌧☃️❄️🌧☃️❄️🌧☃️❄️
بَر نگین‌ِ تاج‌ِ این فیروزه بام‌ْ اى صبح!
بر تو اى بیدار‌دل،
اى شاد، اى روشن
زین دل‌ِ تاريكِ‌ِ غمگین‌ْ
صد سلام اى صبح!
غم مبادت
گر ندارى بَهر‌ِ من جز حسرت و حسرت
زنده‌‌دل مستان‌ِ سرخوش را بِبَر هر روز
شادتر،
فرخنده‌تر،
خوش‌‌تر پیام اى صبح!

✍️: مهدی_اخوان_ثالث
🤍❄️🤍❄️🤍❄️🤍❄️

‍ سـ🤍ـلام
❄️صبح زیبای یکشنبه تون دلنشین
⛄️و پر از اتفاقات قشنگ

🤍به آخرین روز دیماه
☃️خوش آمدید
🤍امیدوارم
⛄️با به پایان رسیدن
🤍ماه دی
⛄️تمام یاس و نا امیدی ها هم
🤍به پایان برسد و بهمن ماه
⛄️شروع بهترن روزها براتون باشه

    ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌

کلبه شعر

18 Jan, 21:46


آدم‌های مهربان زندگیتون 💫

قرص‌های آرام‌بخش

بدون عوارض هستند 💫

قدرشون را بدانيد
شبتون_خوش
خوابتون آروم
و پر از رویاهای زیبا💫

🙏🏻تا درودی دیگر بدرود دوستان عزیز ✋️

کلبه شعر

18 Jan, 21:45


آه ای ‌شب،
ای شبِ نمناک!
عطرِ مرا به آغوشِ خالی اش بِریز
وقتی شبانه به او فکر‌ می کنم!
ردّ مرا به رویایِ خسته اش بِبَر
وقتی که با خاطره اش
دست در آغوش می کنم!

آه ای شب،
ای شبِ دلگیر!
من را بِبَر به پنجره ی نیمه بازِ خواب
آنجا که می توان به تماشای او نشست
وقتی میان خلوتِ پس کوچه های شهر
او را میانِ شعر و غزل گوش می کنم

آه ای شب
ای شبِ تب دار!
از فصلِ پیرهنش یک دو جین خیال
بر تار و پود خستگی ام بی امان ببار
پاییزِ را ببر به تماشایِ پنجره
باران ببار ببار ای آسمان ببار

آه ای شب
ای شب غمناک!
از من خبر ببر که بداند تمامِ من
بسیار نا تمام است بدونِ حضور او
از او خبر بیار که گلدان اطلسی
حرفی جدید ندارد بدونِ او

✍️: حامد_نیازی 🎙: ایلماه
✨️شبتان بر مدار عشق ❣️

کلبه شعر

18 Jan, 21:44


خورشید در بـرابـرِ شب، دیـر کرده است
شب در گلـوی پنجره‌ ها گیـر کرده است

در این شبِ لجوج ، نشانِ ستـاره نیست
ایـن شب، هـزار آینـه را، زیـر کرده است

شب مثلِ بختکی‌ست که افتاده روی ماه
خورشید را زجانِ خودش سیر کرده است

بـا یـوسفِ رَمیـده ز دستـانِ شـب بگـو
این خوابِ تلخ را، به چه تعبیرکرده است

این شب چرا بـه نقطه‌ی پایان نمیرسد؟
این شب که نسلِ آینـه را پیر کرده است

شهاب_گودرزی


شبتان سرشار از ارامش❣️

کلبه شعر

18 Jan, 21:21


دیدار🎼💔
مهدی_یراحی

"هنوز همونم که میخوای
هنوزم عاشقت موندم
تو زیر چتر کی رفتی
که زیر گریه جا موندم
هنوز همونم که میخوای
یکی مثل خدا تنها
یکی که خم نشد زیر
غم سنگین این دنیا
اونی که عاشقت بود
تنها نفس نفس زد
اونی که هرکسی رو
غیر از تو ساده پس زد
اونی که خاطراتت
هر لحظه روبه رو شه
دیدار اتفاقی یک عمره آرزوشه"...


____


♡تا بی‌نشان نگشتیم از وی نشان نجستیم
غافل خبر ندارد از بی‌نشانی ما... ♡


فروغی_بسطامی


☆این آهنگ سال هاست تو گوش منه
تکرار هر روزه
ترنّم آهنگ دوست داشتنی من تقدیم نگاهتون🍂

❤️برای قلبتون عاشقی کنید❤️

کلبه شعر

10 Jan, 22:01


آدم‌های مهربان زندگیتون 💫

قرص‌های آرام‌بخش

بدون عوارض هستند 💫

قدرشون را بدانيد

به امید طلوع آرزوهایتان
💫 شبتــون بخیرفرداتون قشنگتر از امروز

✋️تا درودی دیگر بدرود عزیزان

⭐️‌ ‎شب خوش🌙

کلبه شعر

10 Jan, 21:58


🎧 بی.تو

حمیرا

🌙موزیک اخر شب

🌙شبتون.خوش


💫💥 💥💫

کلبه شعر

10 Jan, 21:44


  تو را صدا کردم
  در تاریک‌ترینِ شب‌ها دلم صدایت کرد
  و تو با طنینِ صدایم به سویِ من آمدی.
  با دست‌هایت برایِ دست‌هایم آواز خواندی
  برای چشم‌هایم با چشم‌هایت
  برای لب‌هایم با لب‌هایت
  با تنت برای تنم آواز خواندی.

من با چشم‌ها و لب‌هایت
  اُنس گرفتم
با تنت انس گرفتم،
  چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
  من دوباره در گهواره‌ی کودکیِ خویش
به خواب رفتم
و لبخندِ آن زمانی‌ام را
  بازیافتم.

  احمد_شاملو
🎙استادمعین🎼
        ⭐️خـونہ دلتـون گـرم
            ⭐️شـب زیبـاتـون آرام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎

کلبه شعر

10 Jan, 20:53


کلبه شعر pinned an audio file

کلبه شعر

10 Jan, 20:53


ای نگاهت مانده در چشم خمارم ، شب بخیر
صد غزل با چشمهایت می نگارم ، شب بخیر

مثل شب بو ، عطر تو پیچیده در باغ دلم
ای شمیم عشق ،در باغ انارم ، شب بخیر

رنگ گیسوی سیاهت ، طعنه بر شب میزند
ای که در یلدای تو شب زنده دارم ، شب بخیر

می شمارم نبض شب را ، تا طلوع صبحدم
شوق چشمان تو را چشم انتظارم ، شب بخیر

طرح لبخندت ، شکوفا میکند هر غنچه را
خنده ات را بی نهایت دوست دارم ، شب بخیر

میشود آغاز با تو ، سال خورشیدی من
ای طلوع عشق در فصل بهارم ، شب بخیر

می کُشد چشم انتظاری ، مرغ شب را تا سحر
کی به پایان میرسد این شام تارم ، شب بخیر

مثل اسپندی که بر آتش نمی گیرد قرار
بیقرارم بیقرارم بیقرار  ، شب بخیر ✍️: شاعر فرح علی بابایی 🎙: ایلماه

کلبه شعر

10 Jan, 18:41


چه فتنه بود که حُسنِ تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر برنمی‌توان انداخت

بلای غمزهٔ نامهربانِ خونخوارت
چه خون که در دلِ یاران مهربان انداخت

ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
که روزگار، حدیثِ تو در میان انداخت

نه باغ ماند و نه بُستان، که سروِ قامتِ تو
بِرُست و وِلوله در باغ و بوستان انداخت

تو دوستی کن و از دیده مَفکنم، زنهار!
که دشمنم، ز برای تو در زبان انداخت

به چشم‌های تو کان چشم کز تو برگیرند
دریغ باشد بر ماهِ آسمان انداخت

همین حکایت روزی به دوستان برسد
که سعدی از پی جانان برفت و جان انداخت

#سعدی

کلبه شعر

10 Jan, 17:08


‍ ‍ نازنین دیده پرآب است خدا
میداند
حال من بی تو خراب است
خدا میداند
تا ز ره میگذری دست و دلم
میلرزد
سینه‌ام در تب و تاب است
خدا میداند

کاش میشد که ز درد دلم
آگاه شوی
دوریت عین عذاب است
خدا میداند
نازنین چشم سیاهت بخدا
مارا کشت
بوسه‌ات باده ناب است خدا
میداند
نفسم ، مست بکن با نفست
روح مرا
نفست مثل شراب است خدا
میداند
چه شود گر به نگاهی دل ما
شاد کنی
نَفْسِ این کار ثواب است خدا
میداند
کوچه تا میگذری عطر تو را
می‌گیرد
عطر تو همچو گلاب است
خدا میداند
از دل ‌آزاری و دوری "گُلَکَم"
دست بکش
چشم من کاسه‌ی آب است
خدا میداند
همه شب لب بنهم بر لب
همچون شکرت
ولی افسوس به خواب است
خدا میداند
"ماهَکم" چشم سیاه و شکنِ
گیسوی تو
رونق عهد شباب است خدا
میداند
شب‌و روزم شده رویای وصالت
ای‌گل
شرح این قصه کتاب است‌خدا
میداند
"نازَکَم" شاعرِ"تنها" شده دلبسته‌ی
تو
گویی این قصه سراب است خدا
میداند

شعر : استاد علی تنها

کلبه شعر

10 Jan, 16:37


از کجا آمده ای دار و ندارم شد ه ای
رخنه در خون و رگم کرده نگارم شده ای

ای فدای تو و آن چشم خمارت بشوم
با نگاهت که چنین دنج و قرارم شده ای

عاشقم از دل و جان بر تو دل آرای قشنگ
بر زمستان دلم تازه بهارم شده ای

کعبه ی دل تو شدی سجده کنم لیل و نهار
ذکر و تحلیل من و لیل و نهارم شده ای

مظهر عشق تویی عاشق دلباخته من
چون که در باغ دلم شور و هزارم شده ای

شهریارت شده ام بهر تو گویم غزلی
شعر و آرایه تویی حرف و شعارم شده ای


#کریم‌زاده

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

کلبه شعر

10 Jan, 15:31


🟢 آقا👇

عاشقے جلوهٔ دلدار تماشا مے ڪرد
خویش را داشت درآن آینہ پیدا مے ڪرد

محو در موج طلایے نگاهش شدہ بود
قطرہ اے بود ڪہ رو جانب دریا مے ڪرد

ذرّہ اے بود ڪہ در سایهٔ خورشید امید
بے نوا معرڪهٔ رقص مهیّا مے ڪرد

بے گمان شوق وصال آتش جان مے افروخت
ڪین چنین مست ڪنان ولولہ برپا مے ڪرد

نیست جز عشق شڪوهے بہ سرا پردهٔ دهر
اے خوشا آنڪہ درین وادیہ سودا مے ڪرد

سخت باشد ڪہ چنین سهل ز جان دست ڪشد
این هنر را بہ جهان عاشق شیدا مے ڪرد

ڪاش مے آمد و با آن نظر واسع خود
باز هم لطف بہ احوال دل ما مے ڪرد

سید_علی_ڪهنگے
‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌
🔴خانم👇

دل براے با تو بودن بے قرارے می‌ڪند
در خیالش لحظه‌ها را سر شمارے می‌ڪند

در نگاہ مبهمش موجے پر از اندوہ و درد
مثل باران بهارے سیل جارے می‌ڪند

مهر سنگین سڪوتے تلخ بر ڪنج لبش ...
هق هق بغض غریبے پا فشارے می‌ڪند

قاب عڪس خاطراتے از گذشتہ تا ڪنون ...
زل زدہ خیرہ بہ آن... شب زنده‌دارے می‌ڪند

سایه‌ات را پشت در نگذار در را باز ڪن
دل براے دیدنت لحظہ شمارے می‌ڪند

رفتنت پتڪے شد و بر باورش آوار شد
آنچنان محڪم ڪہ صدها زخم ڪارے می‌ڪند

بگذر از فڪر سفر... تقدیر... نه... اینگونہ نیست
دل براے با تو بودن بے قرارے می‌ڪند . . .

میلاد_شمسیان
‌‌‎‌‌‎‌‌

کلبه شعر

10 Jan, 15:22


پیچایی گیسوی شکن در شکن است این؟
یا مطلع پیچیده‌ی شب‌های من است این؟

نم نم بچشان بوسه‌ی خود را به لبانم
گیراییِ بی حدّ شرابِ کهن است این

بگذار در آغوش تو آرام بگیرم
دلچسب‌ترین شیوه‌ی جان باختن است این

بنشین به تماشای فرو ریختن من
دل نه! به خدا خانه‌ی ویران من است این

ارزان مفروشید رفیقان! سر ما را
زنهار! مگر یوسفِ بی‌پیرهن است این؟

سُم کوفته پاییز بر این دشت و گذشته است
انگار نه انگار گل است این، چمن است این

#سعید_بیابانکی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌

کلبه شعر

10 Jan, 15:22


#شب_بخیر

شب بخیر ای عشق من ای غنچه ی بستان من ،
شب بخیر .. ای نور دیده ،  ای شه و سلطان من ،

بهر تشریف خیالت جان و دل آماده است ...
جان فدای آن خیالت ... ای گل ریحان من ،

منکه معذورم خیالت خواب ما را برده است ...
ای مرا  از خواب خوشتر ... ای امید جان من ،

من نیاسودم ز عشقت مستم و دیوانه ام ...
شب به خیر ای مستی من قصه ی هجران من ،

در تماشای تو هستم به تو می اندیشم ...
ای ز صد مهتاب خوشتر ، ای مَهِ تابان من ،

زان دو چشم خفته دارم صد هزاران خاطره ...
شب به خیر ، ای نعمت هستیِِّ بی پایان من

کاش بی روی تو یک لحظه نمی رفت ز عمر ...
ای بهشت و حور من ، ای کوثر رضوان من ،

خوبتر از تو کجا باشد ؟ ز خوبان خوبتر .
ای ز ماه هم خوشترین ،  ای بهتر از خوبان من ،

فارغ از صد خانقاهم ، فارغ از ، دیر مغان ...
شب به خیر ای روشنی بخش همه ایمان من ،

#راحمم کی میتوانم سر به بالینم نهم ...
مات گیسوی تو هستم ، دلبر و جانان من ،


#راحم_تبریزی

کلبه شعر

10 Jan, 14:38


Live stream finished (1 hour)

کلبه شعر

10 Jan, 13:10


https://t.me/Rahgozarta?livestream=cb5bf63e6db90c3595

کلبه شعر

10 Jan, 13:09


کلبه شعر pinned an audio file

کلبه شعر

10 Jan, 13:09


یبار یکی از رفیقام ازم پرسید چرا ساکتی
چرا هر موقع میبینمت چیزی نمیگی
سرم رو انداختم پایین
چون حرفی نداشتم برای گفتن
نگام کرد و گفت چیه بگو
گفتم میدونی کاری باهام کردن
تا لالم شدم ، دیگه کر شدم
نگام کرد و بهم گفت کیا؟
گفتم این روزگار ، این همه درد
این غصه ها و آدمها لالم کردن.
کاری باهام کردن که دیگه
هیچ حسی ندارم.
بهش گفتم من ﻓَﻘﻂ ﻳﻪ ﭼﻴﺰ ﻋَﺬﺍﺑَﻢ ﻣﻴﺪﻩ
گفت ﭼﻲ عذابت میده
گفتم خاﻃِﺮاتی که باهاش گذروندم.
همونایی که هیچ ندید.
این روزها بساط کردم
و تمام نداشته هام رو ﺑﻪ ﺣﺮﺍﺝ ﮔﺬﺍشتم
آهای بی انصاف چونه نزن
تمام ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺎﻢ به قیمت عمرم
به قیمت جوونیم تمام شده
بی انصاف چونه نزن.
ای کاش هیچ وقت نمیشناختمش
‏ولي خدایا اين همه درد و آه کشيدن
براي يه بار زندگى اصلأ انصاف نيست
تو منو آفریدی که فقط بهم درد هدیه بدی
تو منو آفریدی که بشم آئینه عبرت دیگران
تو منو آفریدی که فقط از درد بنویسم
آره رفیق اینا منو لال و کَر و کُور کردن.

خدایا ای كاش امشب
آخرین سردردم باشه ،
آخرین روز زندگیم باشه
آخرین خیسی چشمام باشه خسته شدم.
ازت خواهش میکنم امشب نفسم رو بگیر
که فردا بيان سر خاكم من دیگه بريدم
باور کنین من دیگه کم آوردم خسته ام
خدایا لطفا تمامش کن
نگاش کردم و گفتم
رفیق حالا که حرف دلمو فهمیدی
فقط یه چیز ازت میخوام روز مرگم
بهش بگید تو که بی معرفت نبودی
اما من اینجوری رفتم
نه اونجوری که تو رفتی همین

✍️: مهــدی_محمـــودی
🎙: ایلماه

کلبه شعر

10 Jan, 13:09


Live stream started

کلبه شعر

10 Jan, 10:41


#دکلمه... 🥀



سالها بود که ندیده بودمش
دیگه‌ کم‌کم داشتم فراموشش میکردم
حتی وقتی خاطراتشو مرور میکردم
ی چهره تار با ی صدای نامفهوم تو تصوراتم داشتم
تا اون روز لعنتی که چشمم بهش افتاد
انگار تموم اون سالها تو ی لحظه مثل برق و باد از جلوی چشمام گذشت
داشت با موبایلش حرف میزد
چشم تو چشم شدیم
توقع داشتم منو بشناسه
اما خیلی آروم و طبیعی از  کنار هم رد شدیم
برگشتم و دوباره نگاهش کردم
فکر میکردم الان برمیگرده و منو نگاه میکنه
اما مطمئن شدم که حتی منو نشناخته
حق داشت
خیلی عوض شده بود
راه رفتنش
حتی لباس پوشیدنشم امروزی شده بود
موهای جوگندمی و چهره ای که نشون میداد چقدر خسته بود
دیگه اون شور و نشاط جوونی رو نداشت
خب طبیعی بود
منم دیگه اون آدم سابق نبودم
تو اون لحظه که از کنارش رد شدم
نفس عمیقی کشیدم
که بوی عطری که همیشه دوست داشت رو حس کنم
اما.....
اما عطرشم عوض شده بود
مث قبل بوی شیرین و خنک نبود
ی عطر تلخ که با چهره امروزش ست بود
وایستادم و رفتنشو نگاه کردم
یاد اون روزی افتادم که ی نقطه گذاشت اخر تمام با هم بودنامون و رفت
اون روز از دور داد زدم
اگه ی روز ی جایی منو دیدی و دلت لرزید
برگرد....
نه بگو دوستم داری
نه بگو پشیمون شدی
هیچی نمیخام
فقط برگرد
من تا ابد منتظرتم
من به قولم عمل کردم و به پاش موندم
هر چند گاهی ناامید بودم
که دیگه برنمیگرده
که دیگه نمیبینمش
امروز فهمیدم اون نه تنها به من فکر نمیکرده
بلکه‌منو فراموش کرده
چطور میشه ی آدمی که تمام زندگیت باهاش خاطره داری رو فراموش کنی؟؟
شاید کمرنگ بشه
اما پاک نمیشه
حس عاشقی همینه
یکی که دنیات باشه
تا ابد..‌‌‌‌.....
دنیاته.....

#حامد_زکیان

کلبه شعر

10 Jan, 10:01


عشقِ یک سویه برایت رنگِ خواهش می شود
قلب و چشمان تو دائم گیرِ سازش می شود

از درون میسوزی و خود را پریشان میکنی
زندگی را بر خودت ، مانند زندان میکنی

در میان این همه ، چشمِ تو او را دیده است
بخت خواب آلوده ات بی روی او خوابیده است

می نشینی سوزن عشق خودت نخ میکنی
آش عشق و عاشقی را ، بارِ مطبخ میکنی

می روی حرف دلت را ، بر زبان می آوری
دست رد بر سینه ات بر لب تو جان می آوری

میشوی سَرخورده و افسرده و لال و غمین
میدهی دل را به کشتیِ بلا ، بی سرنشین

رنج های بیشماری میکشی در راهِ عشق
درد بی حدّی دهد بر روزگارت آهِ عشق

سوختن ها میکشی هر شب تو با چشمان خون
دل بسوزانی ، بسوزی در تب و تاب جنون

وقت خوابت تازه بیداری فراهم می شود
جام چشمانت ، شبت لبریز از غم می شود

چون اسیری در هزار و یک شبی بی انتها
دوری و آزردگی ها ، گریه هایی بی صدا !

می برد تا اوج نابودی تمامت را ولی ؛
باز میبینی که دردریای غم بی ساحلی

عشق یعنی تا دَمَش باشی شود او بازدم
قلب او هم می تپد با قلب تو در هر قدم

باید اول جان دهی تا دل دهد بر باورت
تا ببینی می شود همراه و یارت ، یاورت

نا امید از یک جواب رد نشو خود را نباز
بیشتر از پیش با این آتش عشقت بساز

عاشقی یعنی که دربستِ دلت در پای او
هیچکس را هم نخواهی تا نشیند جای او

با صبوری میشود در چشم او گردی عزیز
با وفا و با مرام و معرفت ، مَردی عزیز !

عشق و احساسم فدای شادیِ "گلپونه" است
خنده ام ارزانیِ همسایه اش ، بابونه است


افسانه_احمدی_پونه

کلبه شعر

10 Jan, 07:56


🎶☔️🎶☔️🎶☔️

کلبه شعر

10 Jan, 07:55


جمعه مانند دلبرهای زنانه است
جمعه بوی خانه مادربزرگ میدهد
جمعه عطرتان تازه
دست پدربزرگ است
جمعه شبیه دورهمی فامیلی ست
جمعه چشم انتظاری
عاشقانه است
جمعه یادگارخاطرات شیرین ست♥️

کلبه شعر

26 Dec, 21:54


شبتون ب زیبایی دل مهربونتون🥰
باارزوی فردایی قشنگ⚡️💫

کلبه شعر

26 Dec, 21:08


شب بخیر تا فردا
به درودی دیگر بدرود...

کلبه شعر

26 Dec, 21:02


🌙امــروزهم بــه پــایــان رســیــد
✨️الــهے اگــربــدبــودیــم یــاریــمــان ڪــنــ
🌙تــافــردایــےبــهتــرداشــتــه بــاشــیــمــ

✨️خــدایــابــه حــق مــهربــانــیــتــ
🌙نــگــذارڪــســے بــانــاامــیــدے ونــاراحــتــیــ
✨️شــب خــودرابــه صــبــح بــرســانــد..

🌙شــبــتــون بــخــیــر

کلبه شعر

26 Dec, 20:58


آرزوی امشبم؛

آرزو میکنم خدا جوری خوشحالت کنه
که از شدت شادی اشکات بند نیاد ...👌♥️
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌    ‍ ‌‌‌‌  

کلبه شعر

26 Dec, 20:56


از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران!

+ چقدر این شعر شهریار با صدای
محسن_چاوشی قشنگ تره😔😭❤️‍🔥

کلبه شعر

26 Dec, 20:54


بی کلام آرامش بخش 🌸❤️
شبتون پرازآرامش.خوابتون خوش😴

کلبه شعر

26 Dec, 20:50


شب یک زن است، یک زن غمگین
آرام و پا به ماه نشسته
بالا میان چند ستاره
با چادری سیاه نشسته

شب یک مسافر است که هربار
جا مانده از قطارِ سحرگاه
با ساکی از ستاره و اندوه
بیرون ایستگاه نشسته

مثل من است: خسته و زخمی‌ست
شب، بال و پر شکسته و زخمی‌ست
چونان کبوتری که به ناگاه
بر بام اشتباه نشسته...!

باد است و تکیه‌گاه ندارم
درد آمد و پناه ندارم
روی دلم غم است، شبیهِ
کوهی که روی کاه نشسته

زیبایی‌ات پلنگ سپیدی‌ست
از قابِ تابلو زده بیرون
یا در پی گرفتن آهوست
یا در کمین ماه نشسته!

دردیم و دردمند نداریم
پیشانیِ بلند نداریم
تقدیرمان شبیه سگی هار
در نیمه‌های راه نشسته

می‌آید و دوام ندارد
در صفحه احترام ندارد
در اولِ نبرد می‌افتد
اسبی که جای شاه نشسته

قحطی شده‌ست و هم‌نفسی نیست
این روزها عزیزِ کسی نیست
انگیزه‌ی فرار ندارد
مردی که توی چاه نشسته...


حامد_ابراهیم‌_پور

شبتان دور از دلتنگى ❣️

کلبه شعر

26 Dec, 20:49


امشب به یاد مخمل زلف نجیب تو
شب را چو گربه‌ای که بخوابد به دامنم
من ناز می‌کنم
چون مشتری درخشان،‌ چون زهره آشنا
امشب دگر به نام صدا می‌زنم تو را
نام ترا به هر که رسد میدهم نشان
آنجا نگاه کن
نام تو را به شادی آواز می‌کنم!

مهدی_اخوان‌ثالث

شب_بخیر

کلبه شعر

26 Dec, 20:45


خیال آمدنت دیشبم به سر میزد
نیامدی که ببینی دلم چه پر میزد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر میزد

شراب لعل تو می‌دیدم و دلم میخواست
هزار وسوسه‌ام چنگ در جگر میزد

زهی امید که کامی از آن دهان می‌جست
زهی خیال که دستی در آن کمر میزد

دریچه‌ای به تماشای باغ وا میشد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر میزد

تمام شب به خیال تو رفت و، می‌دیدم
که پشت پرده‌ی اشکم سپیده سر میزد

هوشنگ_ابتهاج
شبتون_بعشق🍎🍃

کلبه شعر

26 Dec, 16:51


حامیم
راز شب ....🌀

کلبه شعر

29 Nov, 22:05


❤️شـــب همگــی بخیــــر❤️سپاس از اینکه تا این لحظه با ما همراه بودید🌺 خوب بخوابید✨️

تــادرودےدیگـــربــدرود👋👋👋👋

🌸
💜🖤🖤💙

کلبه شعر

29 Nov, 22:02


شبـــتون شاد و
خوش خاطــــــــره

و ڪانون زندگیــتون گرم
شبـــــتون شاد دلتون بے غم
شب بخیر
‌‌‌

❤️

کلبه شعر

29 Nov, 20:53


پناهگاه اصلی خانواده‌س، شاید ایده‌ال نباشه، ولی عوضش محکمه، امنه، و‌ می‌تونه ازت مراقبت کنه.

-کاف

کلبه شعر

29 Nov, 20:39


دانی از زندگی چه می‌خواهم
من تو باشم، تو، پایْ تا سَر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریاییست
کِی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین توفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بَس که لبریزم از تو، می‌خواهم
بروم در میانِ صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تَن بکوبم به موجِ دریاها
بَس که لبریزم از تو می‌خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پایِ تو سر نهم آرام
به سبک سایهٔ تو آویزم
آری آغاز، دوست داشتن است
گرچه پایانِ راه ناپیداست
من به پایانِ دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

فروغ فرخزاد

,شبتون پر. از قشنگی❣️




‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎

کلبه شعر

29 Nov, 20:32


عشق اتفاق ساده ای با خنده ی تو بود
معشوقِ این غزل شدن زیبنده ی تو بود

تر دامن از گناهم و عشقم جسارتی...
در پیشگاهِ پاکیِ ارزنده ی تو بود

هرچند میسرودمت با طبعِ خامِ خود...
هر مصرعی که گفته ام شرمنده ی تو بود

گاهی نگاهِ ساده ای تنها نصیبِ من...
از چشم های نافذ و بخشنده ی تو بود

لیلای قصه میشدم تا آخرین نفس...
مجنون گذشته اش اگر آینده ی تو بود

آزاد کردی از قفس من را ولی بدان...
می کرد سروری دلم تا بنده ی تو بود

اندوه بی نهایتم، اما برای من...
عشق اتفاق ساده ای با خنده ی تو بود

طاهره_اباذری_هریس



کلبه شعر

29 Nov, 20:32


.گلدسته ای تو

خوشا بر تو ، که از خود رسته ای تو ..
به خیل عاشقان ، پیوسته ای تو ،

خوشا بر تو ، به بندی وصل داری ..
زِ هر بند دگر ، بگسسته ای تو ،

به صورت چون گلی ، سیرت چو نوری ..
چه خوشتر بر دلم بنشسته ای تو ،

زتو مستم ، ندانم کیستم من ..
هزاران توبه ام ، بشکسته ای تو ،

نمی بینم اثر از خویش و خویشم ..
که چشم دیگرم را ، بسته ای تو ،

چه داری در دل و ، در ان نگاهت ؟
که از چشم و بصیرت ، جسته ای تو ،

قسم بر روح عشق و جان عشاق ..
که از وارسته ها ، وارسته ای تو ،

به گلزارت هزاران غنچه داری ..
به صد پرده نهان ، گلدسته ای تو ،

مگو راحم کزان سودای دلبر ...
که پیوند و قراری ، بسته ای تو ،




راحم__تبریزی

کلبه شعر

29 Nov, 20:27


من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

 
#سعدی

کلبه شعر

29 Nov, 20:23


داشتم آهنگ سیاوش قمیشی رو گوش میکردم  که رسید به اونجا که میخوند
پر از حسرتو خواهش واسه یه لحظه نوازش

واقعا چقدر
حسرت داشتم
برای حتی گاهی  یه لحظه دیدنت
یه لحظه صداتو شنیدن
یه لحظه بوتو حس کردن
یه لحظه خندیدنت

آخه وقتی بهت فکر میکردم
آهنگهای سیاوشو زیاد گوش میکردم
یوقتام فریدونی فروغی.شادمهر..

چه حال خوبی بود
همه چی برام جذاب بود
خیلی قدرتمند شده بودم
اعتماد بنفسم بالا رفته بود
شب به عشقت می‌خوابیدم
صبح زود به عشقت بیدارم میشدم
همه دنیا برام شده بود بهشت


فقط زمانیکه تورو می‌دیدم 
عینه بچه ها میشدم
دستوپامو گم میکردم
منه بچه پرو مگه میشد ،کم بیارم
ولی کافی بود تورو می‌دیدم
زبونم بند میومد، قلبم بومب بومب میکرد

همین باعث میشد آدم ضعیفی
نشون داده بشم
و چقدر زجر می‌کشیدم از این وضعیت
اون ادمی که ادعاش همه جارو گرفته بود

بخاطر عشق شده بود، عینهو یه گنجیشک
گنجیشکی که یه گوشه قلبش داره تند تند
میزنه چون یه جا اسیرش کردن  نمیتونه
تکون بخوره
اونم اسیره یه آدمه سنگدل  که میبینه توقفسش
گیر کردی

ولی براش اصلا مهم نیست
براش این مهمه که
یجورایی زیر دستشی

در کل

عشق زجرشم قشنگه
ولی سخته دوباره ازجات پاشی
چون دیگه اون آدم سابق
نیستی

مجیدتقوی ✍️

مجیدتقوی

کلبه شعر

29 Nov, 20:21


ایـن قــلبِ پر غـرور،، هـنوزم دچـار توست..
حبسِ تن است و هر تپشش بی‌قرار توست..

ابــرم،،،، اگر که پـیله‌ی دلــتنگی‌ات شوم..
اشـکِ به رویِ گــونه‌ی پـروانه کار توست..

شـعری اگر چــکیده به هر ســطرِ دفـترم..
از چشمِ خیس و تارِ قـلم،، یادگار توست..

دل خانه‌ی تو شد،، به وجودت بها گرفت..
حالا جواهری شده چون دل عیار توست..

دستی بکش دوباره به گــیسوی شب‌زده..
تاری بزن که موجِ پریشان سه‌تار توست..

نـاگــفته‌ای،، اگـر شـده دردت مــیانِ دل..
سـنگِ صـبورِ بی‌کـسی‌ام،، رازدارِ توست..

شـاید که لـحظه لـحظه کنارت نبوده‌ام..
هر ذرّه از تـــمامِ وجـــودم،، کنار توست..

ای آنــکه در نـــگاهِ خــــــدا می‌پـرستمت..
این بی‌پناهِ خسته‌ی بی‌جان،، نگار توست..


نگار‌‌_حسینی 🌱

کلبه شعر

21 Nov, 18:00


🌟

کلبه شعر

21 Nov, 18:00


نه انصافن تو جای ِ من اگر بودی چه می کردی؟
سری بر بالشی تا صبح تر بودی چه می کردی؟

اگر که رفته بود آن میرزای ِ کوچک از جنگل
دو چشم ِ خیس ِ دریای ِ خزر بودی چه می کردی؟

به یاد ِ او ته ِ آوار می ماندی، نمی ماندی؟
اگر از لرزه اش زیر و زبر بودی چه می کردی؟

چه میشد سهمت از بازی ِ دنیا؟ پرپر ِ پاییز؟
غروب و خش خش و گنجشک پر بودی چه می کردی؟

امان از خاطرات ِ هر شب و یک صندلی خالی
دو فنجان قهوه اما یک نفر بودی چه می کردی؟

به دستت روزنامه دوره میکردی خبرها را
ولی از او که رفته بی خبر بودی چه می کردی؟

اتاقت سوت میزد کوپه ی ِ سرد ِ قطاری را
هم اینجا بودی و هم در سفر بودی چه می کردی؟

نه هرگز میرسیدی و نه دل میکندی از رفتن
به هر در میزدی و دربدر بودی چه می کردی؟

غریبه بود اگر با پلکهایت خواب مثل ِ من
رفیق ِ قرصهای ِ بی اثر بودی چه می کردی؟

نگو کاری نمیکردم، خودآزاری نمیکردم
اگر از سایه ات سرخورده تر بودی چه می کردی؟

غزل خواندی و گفتی سوخت جانم، این که چیزی نیست
اگر یک عمر چون من شعله ور بودی چه می کردی؟

شهراد_میدری

کلبه شعر

21 Nov, 17:59


🌟

کلبه شعر

21 Nov, 17:59



من آدم‌های خوب زیادی را می‌شناسم که از دست دادم‌شان . این را می‌دانم که زنده‌ان و خوشبخت؛ اما خب شاید تا آخر زندگی دیگر هیچ‌وقت همدیگر را نبینیم.
دانستن این حقیقت باعث این نمی‌شود تا فکر کنم حتما من آدم بدی بوده‌ام که این‌طور از یکدیگر دور افتاده‌ایم.
یک روزی یاد می‌گیریم که این فقط یکی از مهمترین خاصیت‌های زندگی است: هیچ‌وقت نمی‌توانی همه‌چیز و همه‌کس را در کنار خودت نگه‌ بداری چه خوب‌ و چه بد...


#پویان_اوحدی

کلبه شعر

21 Nov, 17:58


🌙

کلبه شعر

21 Nov, 17:58


رفت فرهاد و ازو ، قصّه ی شیرینی ماند
وز جوانمردی او ،تا ابد آیینی ماند

دوش رفت از بَرَم آن دلبر و در خانه ی من
بوی جان پروری از طرّه ی مشکینی ماند

ذوقِ دیدار، دَمی بود و زان تا دَم مرگ
بار رنجی است که بر خاطرِ غمگینی ماند

نام آن خواجه به زشتی و به رسوایی رفت
نام نیکویی اگر ماند ، زمسکینی ماند

ای خوش آن پادشه کشور معنی که از او
از همه مالِ جهان ، خرقه ی پشمینی ماند

دینِ پاکی که پِی خدمت خلق ، آمده بود
شد فراموش و از آن ،زاهد خودبینی ماند

ای که از عشقِ نفیسی، خبری می شنوی
ازجهان رفت و از او شهرتِ دیرینی ماند

سعید_نفیسی



شبتان بر مدار عشق 🧡

کلبه شعر

21 Nov, 17:54


🌙

کلبه شعر

21 Nov, 17:54


جان دلم محبوب من..

تو متن کدام برهه از تاریخ
تلخ سرنوشتم بودی
که دست تقدیر سر رسید مهربانی ات
را پیش از موعد ورق زد و از
من جدایت کرد
منی که هر لحظه دنیایی از نبودنت
را باجام غم سر می کشم

عزیزدلم
هرقدر هم دلتنگت شوم
هراندازه قاب چشمانم را
پراز لبخند کنم
باز هم نمی توانم فاتحه ی
نبودنت را بخوانم

تو بگو چگونه نبودنت را خو
بگیرم
وقتی که هنوز هم یادت را آغوش
می گیرم
ودرسکوت صدایت را که مهربانانه
که صدایم‌میکنی می شنوم

به من بگو چگونه است
که دوست داشتنت در من
تمامی ندارد
بیا و یک بار دیگر سیر نگاهم کن
ابر چشمانم را که سالهاست
آبستن اشکی سیل آساست
بارور کن تا سیررر ببارم....

رضا_رضایی_ساقی

کلبه شعر

21 Nov, 17:54


⭐️

کلبه شعر

21 Nov, 17:54


دکلمــــــه

میگم دلبر از قلبم خبر داری ؟!
خبر داری دلیل حال خوبمی
خبرداری شدی قوت قلبم ، شدی درمون دردم
خبر داری شدی تکیه گاهم ، شدی پشت و پناهم
میدونی عشقم تو اومدی تو زندگیم و با وجودت ، با حرفات ، با نگاهت ، با بودنت ، از این دنیا یه بهشت برام ساختی ، با وجود بهشتی که تو برام ساختی دیگه بهشت واقعی رو نمیخوام.
تو همونی که اگه تو اوج گرفتاریامم باشم ، وقتی یادت میفتم همه وجودم لبخند میزنه و همه ی دغدغه هام آروم میشه .
تو همونی که روی تکیه گاه بودنت تا ابد میشه حساب کرد.
همونی که هیچ وقت نمیشه به عاشق بودنت شک کرد
تو همونی که قلبمو از عشقت پر کردی و از درگریام خالی
تو اومدی تا گرفتاری های خودمو فراموش کنم ، اما لعنتی این روزا فقط گرفتار توأم
تو همون معجزه ای که وقتی تو اوج خستگی بهت فکر میکنم ، دوباره امیدوار میشم ، تو شدی روزنه ی امیدم ، تنها امیدم
تو حس قشنگ آرامشی ، تو رویای منی ، روح منی ، اصلا زندگی من کنار تو زیبا میشه
تو تنها آدمی هستی که وقتی بهت تکیه کردم از هیچی نترسیدم ، اصلا تو نباشی منم نیستما
میدونی دلبر ، تو باهمه فرق داری ، یه جوری ، یه احساس خاصی بهت دارم که شبیه هیچکدوم از حس هایی که تاحالا داشتم نیست.
درسته شاید نتونم کامل ترین باشم برات ولی بهت قول میدم هیچکس نمیتونه اونطوری که من دوستت دارم ، دوست داشته باشه .
میدونی اصلا
اصلا تو همون کادو خوشگله ای که خدا واسم فرستاد
تو حق من بودی
بعد از اون همه روزای سخت و سنگین ، همچین کادویی وسط زندگیم لازم بود دیگه .
چه حس خوبیه بودنت و داشتنت ، یه حسی که وقتی دارمت ، فکر کردن بهت برام آرامش بخشِ
دلبر دل و جونم به بودنت گرمه
میدونی از کی فهمیدم خیلی دوست دارم ؟!
از وقتی که دیگه هیچکس به جز تو‌ ، نمیتونه حالمو خوب کنه
آره فقط تویی دلیل حال خوبم

چه شد در من نمیدانم
فقط دیدم ک پریشانم
فقط یه لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم

✍️ستاره

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

کلبه شعر

21 Nov, 17:53


🌟

کلبه شعر

21 Nov, 17:53


🍃در_بند_.تو🍃



من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم

من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس
پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم

تا خیال قد و بالای تو در فکر من است
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم

دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک
حاصل آن است که چون طبل تهی پربادم

می‌نماید که جفای فلک از دامن من
دست کوته نکند تا نکند بنیادم

ظاهر آن است که با سابقه حکم ازل
جهد سودی نکند تن به قضا در دادم

ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم
داوری نیست که از وی بستاند دادم

دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم

هیچ شک نیست که فریاد من آنجا برسد
عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم

سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح
نتوان مرد به سختی که من این جا زادم



سعدی

کلبه شعر

21 Nov, 17:53


⭐️

کلبه شعر

21 Nov, 17:52


تو بی‌خود می‌کنی یک لحظه از جانم جدا باشی
تو مجبوری! به این دیوانه باید مبتلا باشی

تو باید خانه‌ات محدوده‌ی آغوشِ من باشد
حرام دیگران هستی، به من باید روا باشی!

برای درک بهتر گاه‌گاهی رو به آیینه
تماشا کن خودت را با جنونم آشنا باشی

مرا قانع نخواهد کرد جایی گوشه‌ی قلبت
تو از این سینه سر رفتی که کل ماجرا باشی

اگر مستی فراتر رفت از حدش، پشیمانی ست
کمی از خوبی‌ات کم کن به قدر اکتفا باشی

بیا دیوانگی کن این جهان دیوانه کم دارد
برایت پهن کردم چشم را، ای کاش پا باشی

بخواهی یا نه، لایه لایه بر جانم گره خوردی
تو بی‌خود می‌کنی یک لحظه از جانم جدا باشی


علی_صفری

کلبه شعر

21 Nov, 17:52


🌙

کلبه شعر

21 Nov, 17:52


کمی دلگیرم از چشمانت اما دوستت دارم
نگاهم کردی و رفتی _نفهمیدی که بیمارم

از این تنهاییِ بی انتهایی که در آن غرقم
از این خشم و غرور لعنتی بیزار بیزارم

نباشی در کنارم ، زندگی را هم نمی خواهم
بیا بارانی ام امشب_ برای توست می بارم

برایت عشق دم کردم،برایت مثنوی گفتم
بیا در انتظارت تا اذان صبح بیدارم

من از لبهای تو بی تابیِ تردید می چیدم
بیا با بوسه هایت جان بگیرد جان تب دارم

از این حجم نبودن های تو ،امروز می میرم
بگو از من نرنجیدی، بگو تا دست بردارم


لیلا_سبزی_ملکی

کلبه شعر

21 Nov, 16:38


من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
 
#سعدے

کلبه شعر

21 Nov, 16:38


یک شبی زنگِ نگاهش چه پریشانم کرد
تاب موهایش مرا بی سر و سامانم کرد

صورتِ ناز و لبِ غنچه خود را رو کرد
همچو باران به سرم ریخت و آبادم کرد

گوییا حسرتِ این عمر به پایان برسید
زان دمی عشق خود اظهار و نمایانم کرد

صحبت از فصل بهار و گل و بلبل کردیم
تا که در فصلِ خزان ، اهل خراباتم کرد

روز ها سبز و صبورانه کنارم بنشست
سربلند پیش همه ، دوست و اغیارم کرد

من شب همواره به پیکارِ غزل ها رفتم
"شهریار" آمد و در خویشتن آوارم کرد

چون یتیمی که به بازارِِ عروسک ها شد
شعری آمد که مرا خون دل و شادم کرد

تا که احوالِ منِ عاشقُ و دلباخته دید
خواهشِِ یک سفری خاص به کرمانم کرد

این سفر نکته بسیار به همراهش داشت
بر لبم دوخت لبش ، مستم و بیمارم کرد

من به قربانی تو، آتش از این بوسه بگیر
بی تعارف که همین کارِ تو درمانم کرد

روز ها در برِ من بود و سفر طول کشید
آنچنان مست شدیم ، کافر از ایمانم کرد

فکر او در سر‌ من ، نیست مجالی به کسی
آه دلدار به بالین رسید از فِتَنْ آزادم کرد

شاه کارم ، من از آن شهر به تبریز شدم
بنویس عشق مرا ، عاصی و بیزارم‌ کرد

#حسام_شاه_نظر

کلبه شعر

16 Nov, 13:23


کلبه شعر pinned an audio file

کلبه شعر

16 Nov, 13:23


‍ بعــد عمــری آمــدی  دیــــدار  میــخواهی ز من ؟
یا  دلِ غــم دیـــده وُ  بیـــمار  میــخواهی ز من 

بعــد تـو هرگـز کسی حرف  دلم نشنــیده است 
از زبــان  بی زبــان ، گُفــــتار میــخواهـی ز من ؟

بـا نـــگاهــت مُــــهر خامـوشـی  زدی آخر  به لب
بــی زبــانم کــردی و اظـــهار  میــخواهی ز من ؟

من نیـــازُردم  دلـــی  هـرگــز  میــان عمــر خود
کــــز بــــرای   رفتــنت   آزار میــــخواهی ز من

صــــد بهـــانـه کـــردی و رفتــی پــیِ دلــدادگی
از بــــرای آمـــدن  ،  اصـــرار میـــخواهی ز من ؟

در خزانِ حس و احساس آمدی دیگر چه سود
جسم سرد و خسته را تب دار میخواهی ز من ؟

از دل یخ بستـــه ی خــود بی خبر هستی مگر
کـه دل داغ و  چـو آتـش بـار میـــخواهی زمن

با همــــه نامهـــــربـانــی ها که  با من کرده ای
بار دیــــگر آمـــــدی  ایثـــار میـــخواهی ز من ؟

خنـــده بــر دیــگر زدی آن روز هـا نامهــــربان
گـریـه  روی زانــــوان بسـیار میـخواهی ز من

گفته ام صدها  غزل در وصفِ زلف و چشم تو
بیـتِ نا مطلوبـی از  اشعــار  میــخواهی زمن ؟

بی خبـــر بــودی ز  آوای غــم انگیـزی که  من .
ســـاز با زلفـت زدم ، ابــــزار میــخواهی ز من

یــاد تــو هر شــب پــرستـــار  دل بیـــمار بود
ای پــرستــاری که تــو آثــــار میــخوای ز من

رفتــی و بیــگانه گردیـدی  ز من  ای بیــوفـا
من که بیگانه شدم  ،  دلدار میـخواهی ز من ؟

حال ای بیـگانه   این را  تازه فهمیــدم که تو
قلبــی از جنس  ضمیرِ  زار  میـخواهی ز من

عشق   معنایی  دگر  داشت   ز  محراب  لبت
من نـدانســتم  چــرا   انـکار میـخواهی ز من

#رحمانی

کلبه شعر

16 Nov, 13:22


#دکلمــــــه... 🥀



کلافه بودم تنها چاره ام وجودش بود
نمیخواستم مستقیم حرفی زده باشم
شروع کردم به نطق فلسفی
«اینکه توی اوج استرس و تشویش و نگرانی هام
از تو میخوام بغلم کنی دلیل دارم عزیزم
اون لحظه هورمون های آکسیتوسین به مغزم فرمان میده
که برای بالا رفتنش نیاز به بغلت داره
اگر حجم این هورمون بالا نره استرس هام کم نمیشه»
با دهانی باز، هاج و واج
به حرفای قلبمه و سلمبه ام گوش میداد
وسط حرف زدنم سرفه ای زدم و گلویم را صاف کردم و ادامه دادم
«میدونی عزیزم؟  این هورمون فقط بند به بغل تو
به دو کلمه دوستت دارم گفتنت
به یه بوسه تو روی گونه هام
به یک جمله که توش بهم بگی
کلافه نشو، من اینجا کنارتم»
اگر ولم میکرد تا فردا جملات علمی داشتم که سر هم کنم
نزدیکم شد و دستش را دور گردنم انداخت
و مرا به آغوشش چسباند و گفت
کنج دلی من، کی گفته که تو برام اینهمه فلسفه ببافی؟
قربون خودت و اون هورمون های آکسیتوسینت برم من
لازم نیست آناتومی بدن انسانو برام موشکافی کنی
اینجا، جاته، حتی اگر یه سر سوزن بهم نیاز داشتی
بدون هیچ حرفی بیا..
یادت نره، من هم به این نیاز داشتنت، نیاز دارم
اینا، برام دلگرمی و دلخوشی ان
پیشانی ام را که میبوسید گفت:
معلومه که تا منو داری، نباید کلافه بشی
نطق های فلسفی ام همیشه در عشق پایان خوشی داشتند
شما هم امتحان کنید

#سیما_امیرخانی

کلبه شعر

16 Nov, 12:54


‍ به تصویر آید آیا عشق
آنهم عشق بی تای تو ای نایاب  هستی بخش
محال است این محال و غیر ممکن
بی گمان‌حتی
دوصد ها چیره دست بی رقیب و نقشبند چهره و تصویر
زهر کوی و زهر جا و زهر وادی
توان فکر آن را هم ندارند و نخواهند در تخیل داشتن در ذهن
خود ونگوگ
کمال الملک
وحتی خالق تصویر زیبای مونالیزا
زمحمودی که فرش از نقش های او به خود بالد
همان‌نقاش بی همتا
که بی تا و جهان نام است
به خلق عشق ناب تو
که در جان و دل بیتاب مجنون شاعر مخمور و مدهوشت
چنان رخنه نموده
ای خدای عشق
نیایددر دل  تصویر و بومِ و نقش و نقاشی
قلم هاشان هم در دستهاشان ایسته کرده و وامانده
توانی در خیال و در قلم هاشان
نبوده نیست ناید بعد این حتی
که تصویری زعشق تو
بدست آرند
زنقاشی گذر کن
شاعران هم مات و مبهوتن
ز اول شاعر نامی
که تصویری زجوی مولیان دارد
زمولانا و از خیام و حتی
سعدی و حافظ
به صائب ...وحشی و بیدل
خود فردوسی و نیما
نظامی شاعر بیتای عشق پرور
فروغ و احمد شاملو
لطیف واژه ها سهراب
هما خانم‌میر افشار
و سیمین و خدای واژه ها پونه
همه در حیرت و در خلسه  گفتن
خمار واژها هستن
چگونه از تو  وآن‌ناز چشمانت
چگونه از شراب شعر جاری در وجود تو
چگونه ازتو ای کهنه شراب ای مستی روز ازال
ای شور و سرمستی
الا ای ناب بی همتا
ابد در دل
زلیخا....
لیلی....
ای شیرین
دل وامانده ی  مجنون سرمست نگاه
بی بدیل تو
چگونه تشنه ی بی تاب
به نظم آرد نماز ناز چشمانت
الا یا ایها ساقی
هزاران مستِ خنیاگر
سکوت و لکنت افتاده به جان صوت و آواز و نواهاشان
به جایی که
سه گانه در هنر
نقاشی و موسیقی و اشعار
سرتعظیم و تسلیم و سکوت در نزد تو دارند
تمام تاب و بی تابی یه
این دل رفته ی وادادهِ مست‌ِتمنا و نیاز
آغشته ی مجنون و آشفته
به‌تسلیم و نیاز و خواهش و تعظیم 
که از روز ازل تا حال
به حیرت لب گزیده با تمامش
محو خواهش گشته و تسلیم
چگونه از تو و آن ناز چشمانت
به شعرش وصف تو خواهد به گل دارد
که حتی گل خودش شرمنده این است
که در وصف تو اورا  در مثل آرند
ویا مهتاب و خورشید و جهان و عالم امکان
بدون شک فقط تنها خدا داند
که در وصف تو برخود  بارک الله گفته ای جانا
مرا معذور دار از گفتن یه بیت ای شه بیت زیبای تمام شعر های تر
فقط ای جان
زجان برتو زجانم این چنین‌گویم
مبارک‌باد بر جانم
وجود ناز این نازی که خالق بر خودش تبریک دادو آفرینها گفت
الا ای حضرت دلخواه
شراب ارغوانی ...
ای خدای امن و آرامش
تورا تا پای جان با جان
به نام نامی یزدان
به جان و بیشتر از جان
تو را ای جان‌جانان دوست میدارم
تورا ای جان جانان دوست میدارم
تورا ای جان جانان دوست میدارم

✏️: حسین گودرزی"تشنه"

🎙: ایلماه

کلبه شعر

16 Nov, 12:52


https://t.me/Rahgozarta?livestream=a91ea4fb54c50b97c4

کلبه شعر

16 Nov, 12:49


Live stream started

کلبه شعر

16 Nov, 12:38


.
اگر دنيا خزان گردد ... اسيـر غـــم نمي گردم
زمین هم آسمان گردد ، از عشقش کم نمي گردم

به جز راهش نمي جويم ، به جز نامش نمي گويم !
به جز او در پی یاری ، ... در اين عالم نمي گردم

سخن راني مکن جانا ! ... که من درمان نمي گيرم
ببين کورم ! ... کرم ! ، بشنو ! ... که من آدم نمي گردم

تو شيريني و من تلخم ، ... تو همراهي و من هرگز :
براي هيچ کس جز او ، ... دمي همدم نمي گردم

من آن گلبرگ مغرورم که مي ميرم ز بي آبي
ولي با ذلت و خواري ، پي شبنم نمي گردم

چه شیرین است، اندوهش! غمش! دردش! جراحاتش!
شفایم را نمی خواهم ! ، ... پی مرهم نمی گردم !

تصور می کنم امشب ، ... که می میرم در آغوشش
وز این آغوش تمثالی ، ... جدا یک دم نمی گردم


محسن نظری

.

کلبه شعر

16 Nov, 12:37


نوشتم درد دلهایم ،همه گفتند عالی بود
ندانستند که درمانی ،برای زخم کاری بود

نوشتم درد دلهایم، شبیه شعر بر دفتر
ندانستند که هر شعرم، برایم یادگاری بود

نوشتم درد دلهایم، همه خواندند اما حیف
ندانستند که سوز من، همه ازغمگساری بود

نوشتم درد دلهایم ،همه گفتند شاعر شد
ندانستند که دلتنگی، دلیل بیقراری بود

نوشتم درد دلهایم ،گهی شاد و گهی غمگین
ندانستند که این خنده، فقط چهره نگاری بود

نوشتم درد دلهایم ،زدست روزگار بد
ندانستند که اشک چشم ،برایم برد باری بود

نوشتم درد دلهایم  ،به شبها کنج یک خلوت
لقب سنگ صبورم داد،عجب شب زنده داری بود


#جواد_الماسی


❤️💞

کلبه شعر

16 Nov, 12:25


این خیابان با تمام کوچه هایش سرد بود
بی تو دنیا  قصه ی تنهاییِ یک مرد بود

رد پایت سنگ فرش قلب بیمار من است
حال این احساس شیرین عاری از هردرد بود

رنگ عشق وزنگ عشق وجنگ دلهاروز وشب
گاه قرمز گاه سبز و گاه رنگِ زرد بود

زخم تنهایی ندارد مرهمی بی روی تو
حال دل این روزها چون حال یک شبگرد بود

زوج رویاهای من از انتظارت خسته ام
باختم دل را  چرا دنیای ما نامرد بود ؟

محسن اسکندری

کلبه شعر

16 Nov, 10:10


🌳

کلبه شعر

16 Nov, 10:08


.
زمین می چرخد
به دور و برش نگاه می کند
و نمی بیند شاملو را
نمی داند سال هاست ما بذر شعر را
در دل او کاشتیم
و به رغم قول فروغ جوانه او را ندیدیم

به این جهان
به جستجوی کسی نیامده بودم
و از جهان به جستجوی کسی نرفتم

خواستم، آنچه را که نمی یافتم
یافتم، آنچه را که نمی خواستم

شیرین و تلخ
لفظ های جهان را چشیدم
و سپاس گفتم کدبانوی کور را ...


شعر و صدا شمس_لنگرودی

کلبه شعر

16 Nov, 10:08


🎆

کلبه شعر

16 Nov, 10:08


.
صبور،
مثل درختی که در آتش می‌سوزد
و توان گریختن ندارد.
حیرت‌زده،
چون گوزنی که شاخ‌های بلند
در شاخه گرفتارش کرده‌اند.
همه این روزها این‌چنین‌ایم ...


شمس_لنگرودی


26 آبان
تولد شاعر بزرگ ،پژوهشگر، بازیگر و مورخ ادبی معاصر ایرانی
«محمد تقی شمس لنگرودی»
معروف به شمس_لنگرودی
خجسته و مبارک
عمراشان طولانی🦋

کلبه شعر

16 Nov, 09:08


💎

کلبه شعر

16 Nov, 09:07


میگفت : دلتنگی عینِ غربته.
او که همیشه ضمیر غایبِ دلِ ما بود.......
آدمِ دلتنگ هر جا که باشه غریبه،
جغرافیایی نداره
جز آغوش همون یارِ بی انصافِ ترکِ ما گفته
غیر اون بی پناهه
آواره ست
چشم انتظاره...


اردلان_سرافراز
🍂🌻

کلبه شعر

16 Nov, 09:07


🎶

کلبه شعر

16 Nov, 09:07


یک نظر دیدم و یک
عمر پی یک نظرم


چیزی به من بگو
که شب‌ها
به جای بوسه زدن بر پیشانی خواب
و پرسه در کوچه‌های پریشانیِ خیال
آرام بگیرم

مریم_امینی
🎼🍃🌻

کلبه شعر

16 Nov, 08:59


https://t.me/mozekbe?livestream=d6d127a00d2cfbf9df

کلبه شعر

08 Nov, 17:44


⭐️

کلبه شعر

08 Nov, 17:43


خیلی تند رفت ، 🌸🍂
کودکی هایمان ...🥺
با آن دوچرخه قراضه اش

کاش ... 🍂
همیشه پنچر می ماند ...😔

کلبه شعر

08 Nov, 17:40


🌷

کلبه شعر

08 Nov, 17:40


💛این گلهای زیبا
🤍را تقدیم میکنم
😀به گل وجودتون
🤍ان شاءالله همیشه
😀مثل این گلها
🤍شاداب سرزنده
😀و سـلامـت باسید🦋

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎سپاس از حضور و همراهی پرمهرتون 🌸
  ‌ ‎‌    

کلبه شعر

08 Nov, 17:37


🎶🎶

کلبه شعر

08 Nov, 17:37


ترانه‌ی «پرسون پرسون»

خواننده: دلکش
شعر: اصغر واقدی
آهنگ: ناصر زرآبادی

کلبه شعر

08 Nov, 17:36


مبر پای قمار عشق ای دل-باز- هستت را
ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را

مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان
که ویران میکند این "نقش ایوان" "پای بست" ات را

همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست
کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟!

تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا
که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را

تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را...

حسین زحمتکش

کلبه شعر

08 Nov, 17:36


کاروان

همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم، یارم
با ما بودی، بی‌ ما رفتی
چو بوی گل به کجا رفتی؟
تنها ماندم، تنها رفتی

چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم، خون می‌بارم

فتادم از پا به ناتوانی
اسیر عشقم، چنان‌که دانی
رهایی از غم نمی‌توانم
تو چاره‌ای کن، که می‌توانی

گر ز دل برآرم آهی، آتش از دلم خیزد
چون ستاره از مژگانم، اشک آتشین ریزد
چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون می‌بارم

نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جویم
ای شادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی
از محفل ما، چون دل ما، سوی کجا رفتی؟

تنها ماندم، تنها رفتی
به کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو بازآ، بازآ
از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو بازآ
بازآ سوی رهی
چون روشنی از دیدهٔ ما رفتی
با قافلهٔ باد صبا رفتی
تنها ماندم، تنها رفتی

رهی_معیری

کلبه شعر

08 Nov, 17:36


لب چو آلودی به‌می بسیار می‌باید کشید
کاسه گر دریا بوَد سرشار می‌باید کشید

مَی‌‌کشی را شرط بسیار است و آیین بی‌شمار
اولاً در پرده صوفی‌وار می‌باید کشید

بوده با آن مه به يک خلوتسرا ای آب چشم
انتقام از صورت دیوار می‌باید کشید

نیست بی‌شاهد مسلّم بر کسی دعویّ‌ِ عشق
اول از ما منکران اقرار می‌باید کشید

مرد دنیا را ز اسباب تعلق چاره نیست
تا بوَد سر منّت دستار می‌باید کشید

مغز را دیوانه می‌سازد نسیم زلف یار
بوی مشک از طبلۀ عطار می‌باید کشید

می‌کشی گر قامتش را نسخه، ای صورت‌نگار
سرو را در حالت رفتار می‌باید کشید

هر زمان صد ناله می‌باید کشید و جمله را
از گلوی مرغ آتشخوار می‌باید کشید

خشت و گِل حایل نگردد پرتو شمعِ مرا
گِرد او از نور او دیوار می‌باید کشید

هر کجا حیرت بوَد لذت نمی‌بخشد وصال
یار در بر، حسرت دیدار می‌باید کشید

گر ز مژگان دیرتر بر پایت افشاندم سرشک
غنچه منشین کین گلاب از خار می‌باید کشید

چون برآید حرفِ زلفش قصه را دور و دراز
بر مثالِ داستان یار می‌باید کشید

همچو طالب بهر يک نوشين تبسّم عمرها
تلخی از خوبانِ شیرین‌کار می‌باید کشید.

طالب_آملی

📚 کلّیات اشعار ملک‌الشّعرا طالب آملی

کلبه شعر

08 Nov, 17:33


تقدیـღـــــم به
دلهــღـاےپاڬ
پرمهـღـــرشما
عزیـــღــــزانم

ممنون ڪہ هستین ❤️

کلبه شعر

08 Nov, 17:23


‍ تصنیف زیبای "خراباتیان"

خواننده: شهرام_ناظری
آهنگ: کامبیز_روشن_روان
شعر: رضی_الدین_آرتیمانی
دستگاه: ماهور
آلبوم: ساقی نامه ٢

الــــــهــــی بــــــه جــــــان خراباتـیان
 کـــــزیـن تهمت هستی ام وارهان
بـــــه خـــمـــخـــانـــه ی وحــدتم راه ده
 دل زنــــــــده و جــــــان آگــــاه ده

 خـــــدا را ز مـــــــــیــــخــانه گر آگهی
بـــــه مــــخـــمور بیچاره بنما رهی
کـــــه از کــــثــــرت خــلـق تنگ آمدم
 به هر سو شدم سر به سنگ آمدم

 بـــیا ساقیا مــــی بـــه گـــردش درآر
 کـــــه دل گــــیـرم از گردش روزگار
می ای ده که چون ریزی اش در سبو
بــــــرآرد ســــبــــو از دل آواز هـــو

 بـــــه مـــــیــــخـانه آی و صفا را ببین
مـــــبــــیــن خویش را و خدا را ببین
مــــی ای کــــــو مـــــرا وارهاند ز من
 از ایــــن و از آن و ز مـــــــا و ز مــن

 از آن مــی که چون شیشه بر لب زند
 لـــــب شــــیـــشـه تبخاله از تب زند
تـــــو در حـــلقـــۀ مـی پرستان درآی
 کــــه چـیزی نبینی به غیر از خدای

کلبه شعر

08 Nov, 17:20


دوست دارم بی‌دغدغه شوم،
قهوه‌ام را بردارم،بروم وسط پاییز بنشینم،
کتابی باز کنم و در حالی غرق در وادی
کلمات شوم که عطر باران مشامم را
پر کرده، باد خنکی می‌وزد و برگ‌های
خشک را با خودش همراه می‌کند
و درخت‌های بی‌‌بار و برگ پاییز،
زل زده‌اند به منی که دارم
عمیقا نفس می‌کشم و برش کوتاهی از
جهانم را در کالبدی آرام و خوشبخت،
زندگی می‌کنم و رنج‌ و اندوه زمانه را
روی طاقچه‌ی خانه، جا گذاشته‌ام...

نرگس_صرافیان_طوفان

کلبه شعر

08 Nov, 17:20


آدم‌ها ناگهان از خودشان فاصله می‌‌گیرند.
یک روز قطعه‌ای از وجودِ آنها برای همیشه
از کالبدِ خسته‌شان جدا می‌‌شود.
یک روز ناباورانه پی‌ میبرند که
احساس‌شان،جایی‌ فرسنگ‌ها دوراز خانه،
چون سایه‌ای هزار ساله، دیوانه وار،
کوچه‌های غربت را ‌پرسه می‌‌زند.
یک روز نیاز به خداحافظی
چنان اشتیاق به بودن و ماندن را
به انجماد می‌‌کشاند،
که حتی قلبِ به گور خفتگانِ خاموش،
از ‌وهمِ این فراموشی عظیم،
در تاریکی‌ِ سرد خود مى‌گريد.

براستی آغوشِ عشق و ترانه و تبسّم،
برای هیچ یک از ما جایی‌ نداشت؟

نیکی‌_فیروزکوهی

کلبه شعر

02 Nov, 04:14


‌‌‌‌‌♪🌸‍ꦿ

زندگی کن
مهربانم سخت نگیر
رونق عمر جهان چند صباحی گذراست
دل اگر می شکند
گل اگر می میرد
و اگر باغ به خود رنگ خزان میگیرد
همه هشدار به توست
نازنینم سخت نگیر
زندگی کوچ همین چلچله هاست
به همین زیبایی به همین کوتاهی

روز پاییزیتون
زیبا🌷





‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌

کلبه شعر

02 Nov, 04:13


سلام صبحتون بخیر دوستان جان ♥️

کلبه شعر

02 Nov, 02:19


🍁💕🍁💕🍁💕
💕🍁💕
🍁💕1403/08/12
💕
   ‍  ســ🍁ـــــلام
🍁اول هفــتــہ تــون عــالــے و بــیــنــظــیــر
💕و پــراز ســلــامــتــے و دلــخــوشــے
🍁امــروزتــون شـــاد
💕لــحــظــہ هاتــون قــشــنــگــ
🍁زنــدگــیــتــون پــر بــرڪــتــ
💕عــاقــبــتــتــون خــتــم بــخــیــر
🍁دســتــاتــون ســرشــار از نــعــمــتــ
💕و روزگــارتــون پــراز مــوفــقــیــت
🍁زنــدگــیــتــون ســرشــاراز عــشــق و
💕 شــادے بــاشــہ امــروزتــون زیــبـــا
🍁و در پــنــاہ خــداے مــهربــانــ
💕
🍁
🍁💕🍁💕🍁
🍁💕🍁
💕🍁💕🍁💕🍁

کلبه شعر

02 Nov, 02:09


🌹🍃 شنبہ آبان ماهتون
⚪️🍃پرازیهویے هاے قشنگ
🌹🍃الهے یهویے وبے دلیل
⚪️🍃دل مهربونتون شاد
🌹🍃ولبتون خندون بشه

⚪️🍃الــهــے بــشــہ اون
🌹🍃چیزےڪہ دلتون میخاد
⚪️🍃وهزاران یهویے شاد و زیبا
🌹🍃نصیب لحظہ لحظہ
⚪️🍃زنـدگـیـتـون بـشـه

⚪️🍃تقدیم بہ شما خوبان
🌹🍃شروع هفتہ تون عالے 💃بریم ورزش صبحگاهی🕺 🌹🍃پرانرژی و تندرست باشید

کلبه شعر

02 Nov, 02:02


بشنو
"صبح بخیر"
از من درویش و برو
که اگر هم تو بمانی
غــــم ما را نتـوانی ...

شهریار
درود ❤️بر شما 💖شنبه تون قشنگ و زیبا
🍁و پـراز افـکـار مـثـبـت

💖امـــروزتــــون بهترین
🍁لـحـظـه هــاتـون قـشـنـگ
💖زنـدگـیـتـون پـر بـرکـت
🍁عـاقـبـتـتـون تــابـنــاک
💖دستاتون سرشاراز نعمت
🍁و روزگارتون پراز موفقیت باشه
💖امــــروزتــــون زیــــبــــا
🍁و در پـنـاه خـدای خـوبـی هـا

💖تـــقـــدیـــم بــــه شـــمـــا
🍁زندگیتون پر از عطر خـدا

کلبه شعر

02 Nov, 01:57


ای نسیم سحر
از من به دلارام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست

نی نی ای باد
مرو حال من خسته مگوی
تا غباری ننشیند به دل خرّم دوست

سعدی



☕️آغاز یڪ هفتہ خوب
🍁با سلامے
پر از حسِ خوب زندگی...

ســــــــلام

☕️صبح‌ تون بخیر
🍁و زندگی‌ تون
سرشار از لحظہ هاے ناب
☕️امروزتون پراز موفقیت
🍁و سرشار از خیر و برڪت

کلبه شعر

02 Nov, 01:52



صبح است وصبا مشک فشان میگذرد

دریاب ،که از کوی فلان می‌گذرد

برخیزچه خسبی که جهان می‌گذرد

بوئی بستان که کاروان می‌گذرد


حضرت_مولانا


🍁ســـــلــامــ...
🌸صــبــح زیــبــاتــون بــخــیــر 
🍁یــڪ روز بــے نــظــیــر
🌸شــنــبــه اے دلــنــشــیــنــ
🍁یــڪ لــبــخــنــدازتــه دلــ
🌸یــڪ شــادے بــے دلــیــلــ
🍁یــڪ خــداے همــیــشــه همــراه
🌸بــا هزار آرزوے زیــبــاااا
🍁تــقــدیــم لــحــظــه هاتــونــ

🍁ســرآغــاز هفــتــه تــون بــه خــیــر ونــیــڪــیــ
🌸شــــروع هفــتــــه تـــون پــُر بــرڪـــتــ

کلبه شعر

02 Nov, 01:49


دعای امروز 🌷🌸🌷

خداوندا 🙏
تو را شکر می کنیم
به خاطر نعمت زندگی، 🌸
به خاطر شروع این روزِ خوب،
به خاطر مهر و عطوفت بین انسانها🌸

شُکر ای مهربانم
الطافتت را بر ما ببار 🌸
کمک کن دستان بخشنده ای داشته باشیم
و امروز آغازی پراز بهترینها 🌸
برای همه دوستانم باشد

آمیــن یا رَبَّ الْعالَمین
ای پروردگار جهانیان🌸

کلبه شعر

02 Nov, 01:46


🌸پروردگارا
💫دلم میخواهد آرام صدایت ڪنم:
🌸« یا رب العالمین »
💫و بگویم :
🌸 تو خودِ آرامشی
💫 و من، خودِ خودِ بیقرار
🌸«الهے وربے من لے غیرڪ»

🌸با نام یگانہ او
💫دفتر  اولین روز هفتہ را میگشاییم.

🌸 بسْم اللّٰہ الرَّحْمٰن الرَّحیم
الــهـــے بــہ امــیــد تـــو

کلبه شعر

29 Oct, 15:19


👤 مهستی
🎵 تو مگه قلب منی
هوش_مصنوعی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🎧

کلبه شعر

29 Oct, 14:38


دو فنجان قهوه سفارش می دهم...

و بی محابا دست های

تو را می گیرم راحت باش !

هیچ کس ما را نخواهد دید

اینجا کافه خیال مــن است!!!



☕️🍂

کلبه شعر

29 Oct, 14:36


دلم گرفته خودمم نمیدونم چه مرگمه
نمیدونم اشک بریزم یا بخندم
نمیدونم از چی بنویسم تا آروم بشم.
زندگیم مثل فیلمی میمونه که
کارگردانش ولم کرده رفته به امان خدا
باور کنین که این‌ زندگی منو خسته نکرد
تنها تغییرِ آدمایی که
خیلی واسشون ارزش قائل بودم
و برام مهم بودن منو خسته کرده
خسته از ادامه دادن در این دنیایی فانی
من بزرگترین دروغی که خوندم
تاریخ فوت روی سنگ قبرها بود
اما کی میدونه یه آدم کِی و کجا واقعا مرده
من دیگه آخرامه دارم تموم میشم
من در این زندگی کوفتی بین تمام چیزایی
که از دست دادم
تنها دلم برای خود قبلیم که خودم بودم
بیشتر از همه تنگ شده.
میدونی رفیق گاهی وقتا
سخت ترین کار دنیا قانع کردن خودته
از یه جایی به بعد
دیگه دنبال خوشبختی نمیگردی
فقط دلت میخواد دیگه اذیت نشی
یا که دلت میخواد بری یجایی که هیچکس
نباشه ، تا دلت میخواد داد بزنی.
بعضی وقتا یجوری میشی که نه حوصله خودتو داری، و نه حتی حوصله کارایی که از ته دل
بهشون علاقه داشتی
نمیدونی چکار کنی نمیدونی دلتنگی
یا از چیزی ناراحتی، عصبی هستی
اصلا نمیدونی چته
اینجور موقع ها دقیقا خوده خوده عالم برزخ
میشه نه میتونی خوب باشی، و نه میتونی ناراحت باشی
فقط به ناچار لحظه‌ها رو میگذرونی
چون مجبوری و همه ما آدمها محکوم هستیم به تقدیر.
باورکنین که من داخل زندگیم
هیچوقت محبت فیک به کسی نکردم
و هرچی بوده ازته دلم بوده
چیزی که خودم اصلا از هیچکس ندیدم.
این روزا خیلی خسته ام خیلی.
خدایا تمامش کن دیگه خسته شدم
از روزایی ک همش با درد و عذاب و فکر شروعش میکنم
خدایا ‌زیرخاک رفتن رو به هر روز مُردن ترجیح میدم تمامش کن همین.

✏️ : مهــدی_محمـــودی
🎙: ایلماه

کلبه شعر

29 Oct, 14:35


https://t.me/Rahgozarta?livestream=fad6cdd04f11d4a0d0

کلبه شعر

29 Oct, 14:35


Live stream started

کلبه شعر

29 Oct, 14:24


ماییم و خیال است و ،  شرابست و ، دگر هیچ ،
صد ناله در این مُلکِ خرابست و ، دگر هیچ ،

جز روی تو در ، این دل ما نقش نگنجد ،
هر نقش دگر ، همچو حبابست و ، دگر هیچ ،

تو یوسف جانی و ، به دل ، حضرت جانی ،
باقی همه چون کاه به آبست و ، دگر هیچ ،

صد غنچه وصد گل ، ز کجا ، عطر تو دارند ؟
در خانه ی دل ، بوی گلاب است و دگر ، هیچ ،

نزدیک سحر شد ، همه خوابند و به رویا ،
افسوس مرا بخت به خوابست و ، دگر ، هیچ ،

زین عشق چه شد ؟ حاصل ما ، جز غم دوری ،
هر لحظه ، دلم ،  در تب و تابست و ، دگر هیچ ،

امروز که در میکده ام ، ساغر و می ، نیست ،
در پرده ی دل ، عشق سرابست و ، دگر هیچ ،

مقصود من از شعر تو هستی و ، تویی ، تو ،
بی تو غزلم ، نقش بر آب است و ، دگر هیچ ،

در حسرتِ دیدار تو ، جانم به لب آمد،
راحم چه کند ؟از تو حجابست و ، دگر هیچ


راحم_تبریزی

کلبه شعر

29 Oct, 14:24


نام تو سرآمد شده در گیتی و دوران
منشور تو کوروش همه سرلوحه انسان

ای پادشه خوب، پدر،عاشق ایران
برخیز و ببین پارسه ات،گشته چه ویران

خوردند و بردند و شکستند دلامان
مردم همه از کرده خود گشته پشیمان

دیگر نبود ارج و قربی به پارسی
جولان بزنند جاهل اعراب به ایران


این قشر که بنشسته کنون جای سرایت
افسار محکم بزده بر دهن مردم ایران


هرکس ز شما و منشت یاد همی کرد
پوستش بکندند و میانش همه کاهان

در مملکتت آن چه روا نیست به خلق است
برگیر سر از خاک و ببین نکبت ایران


خشنود بگردند همه مردم ات ای شاه
در روز ولای تو همان هفتم آبان

سیاووش_س

کلبه شعر

29 Oct, 14:22


یک روز خانواده لاک‌پشت‌ها تصمیم گرفتند که به پیک نیک بروند. از آنجا که لاک‌پشت‌ها به صورت طبیعی در همهٔ موارد آهسته و یواش عمل می‌کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!
در نهایت خانوادهٔ لاک‌پشت، خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب برای پیک نیک ترک کردند. در سال دوم سفرشان بالاخره جای مناسب رو پیدا کردند.
برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند! 

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود و همهٔ آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک‌پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.
لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید؛ اما به هر حال تو خانواده اون سریعترین لاک پشت بود. او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک‌پشت کوچولو به راه افتاد. سه سال گذشت و لاک پشت کوچولو برنگشت.
پنج سال، شش سال ... گذشت. در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک‌پشت دیگر نمی‌توانست به گرسنگی ادامه دهد. او اعلام کرد که قصد دارد غذا بخورد و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد. در این هنگام لاک‌پشت کوچولو ناگهان فریاد‌کنان از پشت یک درخت بیرون پرید و گفت: «دیدید..‌‌ می‌دانستم که منتظر نمی‌مانید. منم دیگر نمی‌روم نمک بیاورم!»

زندگی بعضی از ما صرف انتظار کشیدن برای این می‌شود که دیگران به تعهداتی که از آنها انتظار داریم، عمل کنند. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام می‌دهند ،هستیم که خودمان (عملاً) هیچ کاری انجام نمی‌دهیم.


#داستان

کلبه شعر

29 Oct, 14:19


می روم! اما نه دور از تو که دائم در منی
گرچه گور خاطراتم را به توفان می کًنی!

می روم! تا آن من ِ من ، آن من دیگر شوم
خسته ام از این من ِ با چشم هایت ناتنی!

می روم! تا مردنـم را دوره ای دیگر کنم
شاید این نوبت جنون کاسه ام را بشکنی!

رفته ام از یاد تقویمت به قهـر روزگار
ای در عمق خاطراتم تا همیشه ماندنی!

می مزم طعم عسل از شور لب چرخانی ات
ترُد و شیرین و خنک می ریزد از این منحنی!

زندگی یعنی تنیدن بر مدار عاشقی
سوختن در بغض ماندن با غروری آهنی!

زندگی یعنی همین! ای با جنونم متصل
ای شکوه برگ برگ آسمـانت خواندنی!

تــو! درون اشتیاق زخمی و توفانـی ام
شور را در اوج با ساز مخالف می زنی

گرچه سالار غزل تا بی نهایت "منزوی" ست
این غـزل اما نشسته در ردیف "بهمنی"!

ای تمام آرزویم چشم هایت ، ناگهان
می روم ! اما نه دور از تو که دائم با منی!

سالارعبدی

کلبه شعر

29 Oct, 14:19


دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم

از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم

مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست
می‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم

بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم

خورده‌ام تیر فلک باده بده تا سرمست
عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم

جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم

حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم


#حافظ

کلبه شعر

29 Oct, 14:12


یہ غروب قشنگ
یہ لب خندون
یہ دل شـــاد
یہ دورهمے صمیمی
و یہ عالمہ یهویی‌قشنگ
براتون آرزو دارم

غروبتون زیبا🌈

کلبه شعر

29 Oct, 14:11


دکلمه


با تمام عشق و آرزوهایی که داشتیم در یک روز پاییزی زیر باران ازدواج کردیم. آسمان تمام ابرها را دعوت کرده بود. نسیم برگها را از روی شاخه ها جدا میکرد و روی ماشین عروس در هوا می‌رقصاند. رعد و برق آسمان را چراغانی کرده بود و باران بی امان می‌بارید. قرار شد فردای روز عروسی برای ماه عسل به شمال برویم. عاشق جنگل و دریا بودم. دوست داشتم نقاشی پاییز را روی درختان تماشا کنم. احمد قول داده بود فردای روز عروسی، ماه عسل را کنار دریا و هوای ابری شمال تجربه کنیم. صبح زود عازم سفر شدیم. جاده را مه غلیظی در آغوش گرفته بود. درختان طوری به صف شده بودند که انگار به استقبال ما آمدند. برگهای پاییزی زمین را آنقدر زیبا نقاشی کرده بودند که گاهی توقف می‌کردیم و عکسهای یادگاری می‌گرفتیم. احمد با تبسمی روی لب برگ‌های پاییزی را در آغوشش جمع میکرد و روی سرم به رقص وادار می‌کرد. هر چه جلوتر می‌رفتیم درختان زیباتر می‌شدند. مه گویی دهان باز کرده و ماشین را در خود می‌بلعید. کلاغهای شوم به یکباره از درختان جدا شدند و در آسمان بی امان غار غار می‌کردند. ترس به جانم افتاده بود. احمد دستهایم را گرفت و گفت: << نترس جانم الان از دهان مه خارج میشویم. >> انگشتانش را کف دستم فشردم و بدون آنکه چیزی بگویم لبخند زدم. احمد گفت: << ببین بعد از آن تابلو گردش به چپ، وارد دنیای دیگری میشویم آنجا دیگر از مه خبری نیست. >> می‌دانستم تمام این حرفها را برای آرامش من می‌زد. نگاهش که کردم ترس را در چشمانش می‌دیدم. احمد راست میگفت؛ سر همان پیچ، ماشین روی هوا با کلاغهای شوم گویی پرواز می‌کرد. اتومبیل روی هوا به دور خود می‌چرخید و روی زمین کشیده می‌شد. چشم که باز کردم، روی تخت بیمارستان خوابیده بودم. زبانم را گویی به سقف دهانم بخیه زده بودند. دوست داشتم فریاد بزنم ولی توانش را نداشتم. اشک آرام گونه‌هایم را نوازش می‌کرد. دلم آشوب بود. می‌خواستم بدانم احمد، عشق همیشگی من حالش چطور است. از پرستار و هر کس که بالای سرم می‌آمد سراغش را می‌گرفتم. هیچ کس جواب درستی به من نمی‌داد. می‌دانستم اتفاق بدی افتاده است.
احمد بعد سه روز، روی تخت بیمارستان تسلیم مرگ شد. بعد از آن اتفاق تلخ، با پاییز برای همیشه قهر کردم. با برگهای که آنقدر حسادت کردند تا تابلوی گردش به چپ، دستور مرگ احمد را صادر کند. دیگر نه باران را دوست دارم نه هوای ابریش را؛ الان ماه‌هاست که روی تخت، به آسمان خیره می‌شوم. دوست دارم مرگ یک شب مرا هم، در آغوش مهربان احمد جای دهد.


امیر‌نادری💜

کلبه شعر

25 Oct, 21:22


آرزو میڪنم
در این شب سرد پاییزی
ڪلبـه دلاتون💫🌸🍃
همیشه آرام باشـه
و شادی و برڪت
مثل باران رحـمت
از آسمان براتون بباره
شبتون پر از آرامش الهی

شبتون_خوش💫🌸🍃

کلبه شعر

25 Oct, 20:37


⭐️چه خوبست قبل از خواب
❤️زمـزمه کنیـم خدایا
⭐️آخر و عاقبت کارهای ما را
❤️ختم به خیر کن
⭐️آرامـش شب نصیبتان
❤️فردایتان پراز خیروبرکت
🌙شبتون منور به نور خدا

کلبه شعر

25 Oct, 20:37


نیمی از جانِ مرا بردی، محبت داشتی
نیمِ باقی‌مانده هم هر وقت فرصت داشتی

بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی
دستِ یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی

خانه‌ای از جنسِ دلتنگی بنا کردم ولی
چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی

زخم خوردم،گاهی از ایشان و گاه از چشم تو
با رقیبان بر سر جانم رقابت  داشتی

ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته‌ست، کاش
اندکی در مهربانی نیز همت داشتی

#سجاد_سامانی

کلبه شعر

25 Oct, 20:36


من در میانِ دستهایت لانه ای دارم
در لابلای چشمهایت خانه ای دارم

هر شب میانِ شعرهایم حاضری ای عشق!
در خلوتِ شبهای خود افسانه ای دارم

رفتی ولی من همچنان با یادِ تو اینجا
در بینِ اشعارِ خودم دیوانه ای دارم

پر کرده دنیای مرا عطر نفسهایت
دیگر فراموشم شده کاشانه ای دارم

راهِ فراری نیست از این رنجِ بی پایان
تا روزِ محشر، هق هقِ مردانه ای دارم

آنقدر مستِ یادِ تو هستم که مدتهاست
کنجِ خیابانِ دلم میخانه ای دارم

هر چند بعد از تو بریدم از همه دنیا
اما میانِ پیله ام پروانه ای دارم

من با توأم، تو با منی، هر ثانیه، هر روز
من در میانِ چشمهایت خانه ای دارم

کلبه شعر

25 Oct, 19:15


دوست دارم یک شبی را با خودم خلوت کنم
در پس پستوی دل با آسمان صحبت کنم

دوست دارم در سکوت لاله های سرخ شب
شبنم لبخند گل را بر لبم دعوت کنم

دوست دارم یک نفر باشم رها از هر چه غم
لحظه ی آرامشم را با همه قسمت کنم

دوست دارم گل بچینم از لب هر پنجره
غنچه ی احساس را از شاخه ها قیمت کنم

دوست دارم در حضور سایه ی مهتاب شب
آسمانِ تیره را خالیِ از ظلمت کنم


زهرامحمدرسولی


شبتان مهرو ماه💖

کلبه شعر

25 Oct, 18:50


🌙

کلبه شعر

25 Oct, 18:47


"سودای عاشقی"
با صدای علیرضا_قربانی
شــعر: عطار_نیشابوری
آهنگساز و تنظیم‌کننده: مهیار_علیزاده
آلبوم : دخت پری‌وار

سوختی جانم چه می‌سازی مرا
بر سر افتادم چه می‌تازی مرا
در رهت افتاده‌ام بر بوی آنک
بوک بر گیری و بنوازی مرا
لیک می‌ترسم که هرگز تا ابد
بر نخیزم گر بیندازی مرا
بندهٔ بیچاره گر می‌بایدت
آمدم تا چاره‌ای سازی مرا
چون شدم پروانهٔ شمع رخت
همچو شمعی چند بگدازی مرا
گرچه با جان نیست بازی درپذیر
همچو پروانه به جانبازی مرا
تو تمامی من نمی‌خواهم وجود
وین نمی‌باید به انبازی مرا
سر چو شمعم بازبر یکبارگی
تا کی از ننگ سرافرازی مرا
دوش وصلت نیم شب در خواب خوش
کرد هم خلوت به دمسازی مرا
تا که بر هم زد وصالت غمزه‌ای
کرد صبح آغاز غمازی مرا
چو ز تو آواز می‌ندهد فرید
تا دهی قرب هم آوازی مرا🌟

کلبه شعر

25 Oct, 18:46



کلبه شعر

25 Oct, 18:45


نريز باده که دستی به زلف يار ندارم
دلم گرفته و کاری به روزگار ندارم

کدام کوچه‌ی تنگی؟ کدام کافه‌ی دنجی؟
که هيچ جای جهان با کسی قرار ندارم

نشسته گَرد به خانه، نگير خرده که من هم
مسافری که بگيرد مرا به کار، ندارم

ببند پنجره‌ها را، ببند پنجره‌ها را-
-به روی من که اميدی به انتظار ندارم

بگو به مرگ بگيرد تمام هستیِ من را
به جز فراق که چيزی در اختيار ندارم

اگر به خانه‌ی من آمدی، چراغ بياور
که هيچ صبح سپيدی به شام تار ندارم...

میترا_سادات_دهقانی

کلبه شعر

25 Oct, 18:45


💫

کلبه شعر

25 Oct, 18:44


دلِ پاييز ندارد غم جانكاه مرا
رفتنی هستم اگر باز كنی راه مرا

رفتم اما نرسيدم به تو، دريا نشدم
ماندی اما نرساندی به خدا آهِ مرا

تو فقط پلک بزن، كار تو جاری‌شدن است
بغض اگر هست، فشرده‌ست گلوگاه مرا

باز هم پلک بزن، چشم تو لحنش آبی‌ست
نقل كن در همه‌جا قصه‌ی كوتاه مرا

خاطرم نيست به چشم تو چه شعری زيباست
كمی آواز بخوان گريه‌ی دلخواه مرا
‏□
شب خوبی‌ست، هوا طعم قشنگی دارد
نِی بزن باز كه بدمست كنی ماه مرا...

ناصر_حامدی

کلبه شعر

25 Oct, 18:44


🐺

کلبه شعر

25 Oct, 18:44


.همه شب دعا کنم تا به سحر به آه و زارے
که خدا کند نباشد به جز از مَنَتْ نگارے

دلِ زار و ،بی قرارم شده از غمت پریشان
چه کنم که با تو قلبم بِرَهَد ز بی قرارے

همه آرزویم این شد که شبی تو را ببینم
که بگیرم از دو لعلت دو سه بوسه یادگارے

به کدام شیوه گویم شده ام اسیر چشمت
وَ تو کِی قدم به روےِ، دل وچشم من گذارے؟

به تمامِ وسعتِ دل به تو من علاقه مندم
چه شود که فاش سازے که مرا تو دوست دارے

به سراب تو رضا شد دلم از فراق رویت
به غمت چنان اسیرم که از آن خبر ندارے

شده ام چو بینوایی که فتاده قعر چاهی
برسان مرا ز وصلت تو شبی به رستگارے

مهنازنجفی☀️



‌ ‎‌‌

کلبه شعر

25 Oct, 18:43


🤩

کلبه شعر

25 Oct, 18:43


یادت می‌آید
آن روز پاییزی ؟
بر نیمکتی زیر چنار کهنسال
دیوانه‌ وار
به چشمانت نگاه می‌کردم
حرف می‌زدی
و خونی به سرخی گل‌های انار
زیر پوست گونه‌ات دویده بود

شرم مانع می‌شد
رازی را که سال‌ها
کنج قلبم پنهان کرده بودم
زیر گوشَت زمزمه کنم
لرزش دستانم را
لای ریز نقش بازی کردنِ چشمهایم
پنهان
و می‌بلعیدم
ارتعاش صدای در اندوه تنیده را

یکی پس از دیگری می‌باریدند
برگ‌های زرد چنار
و شعله‌های آتشِ نشسته بر گونه‌هایم
زیر قطرات سرگردان باران
زبانه می‌کشیدند…

به راستی چه می‌شوند
دوستت دارم‌هایی
که زیر پوست شرم، سرخ می‌مانند
و بر زبان جاری نمی‌شوند؟

مریم_امینی

کلبه شعر

25 Oct, 18:43


🌟

کلبه شعر

25 Oct, 18:42


پیرمردی یه اسب پیری داشت که سر گذاشت به بیابون و رفت.
همه همسایه ها جمع شدند تو خونش گفتند : عجب پیرمرد بدشانسی
پیرمرد گفت : معلوم نیست خوش شانسی باشه یا بد شانسی فقط خدا میدونه.
دوازده روز بعد اسب پیر برگشت ، هشتاد تا اسب جوون و وحشی رو با خودش آورد.
همسایه ها جمع شدند تو خونش گفتند : عجب‌ پیرمرد خوش شانسی
پیرمرد گفت : معلوم نیست خوش شانسی باشه یا بدشانسی فقط خدا میدونه
چند روز بعد بچه این پیرمرد یکی از اسب هارو داشت رام میکرد که اسبه میزنتش زمین و پاش میشکنه. همسایه ها جمع میشن خونش میگن : عجب پیرمرد بد شانسی
پیرمرد میگه : معلوم نیست خوشبختی باشه یا بدشانسی فقط خدا میدونه
چند روز بعد مامور های دولت اومدند جوون هارو گرفتن ببرن سربازی ، همه رو بردن جز این که پاش شکسته بود
همسایه ها جمع شدن خونش گفتند : عجب پیرمرد خوشبخت و خوش شانسی
و پیرمرد درجواب گفت : معلوم نیست خوشبختی باشه یا بدشانسی فقط خدا میدونه
فقط خدا میدونه
فقط خدا میدونه

هیچ حادثه ای به ذاته در آنِ واحد ، تعلقی به خیر یا شر نداره. نه به خیر نه به شر! بستگی داره به حادثه بعدی و اونم مربوطه به حادثه بعدی
فقط بگید خیره انشالله

کلبه شعر

25 Oct, 18:42


شعردونفره


💙یک روز با اعجاز من آرام خواهی شد
با ساز دل ای عشق ! روزی رام خواهی شد !

🌀مریم تو را از عطر خود سرمست خواهد کرد
با من جدا از غم، رها از دام خواهی شد

💙شیدا بیا، اینگونه چون جنگاوری پُرشور
با رود تا دریا شدن همگام خواهی شد !

🌀اصلن بیا از سر بگیر افسانه، من لیلی .....
مانند مجنون، عاشقی خوشنام خواهی شد

💙سرچشمه ای از عشق هستم، باش با باران
با من رها از خشتِ عقل خام خواهی شد

🌀با یک نگاهم می پَرد هوش از سرت بی شک
مست از شرابی ناب و خوش فرجام خواهی شد !

💙محکم بمان محکم، اگر سرگشته می لرزی
روزی اسیر عقل خون آشام خواهی شد !

🌀پیروز میدان عشقِ بی باک است، می دانم
یک روز با اعجاز من آرام خواهی شد !

مریم_یوسفی_نصیری_نژاد


💙اقا
🌀خانم


‌‎‌‌‌‎‌‌

کلبه شعر

25 Oct, 18:39


🤩

کلبه شعر

22 Oct, 21:53


الهی
🍁در این شب پاییزی
یڪ ذهن آرام
🍁یڪ تن سالم
یڪ خواب شیرین
🍁یڪ خیال راحت
یڪ خبر خـوش
🍁یڪ خوشی از ته دل
نصیب دوستانم ڪن
🍁شبتون زیبا خوابتون رنگی

کلبه شعر

22 Oct, 21:45



مرا بخوان
با اندامی از قُوی زیباتر
با چشمانی از آهوی روشن تر
با لبانی از شهد شیرینتر

من می خوانمت
با دستانی از مهر گسترده تر
با تنی از آهن ستبرتر
با چشمانی از بهار زیباتر

مرا بخوان
با صدای از الهه ناز آرامتر
با دو بال از بال فرشتگان فراتر
با شعری از عشق سرشارتر

در میان آغوشت جای بده
که درون سینه ات
بهشتی است از گلستان خوش عطرتر
به هوای دلت راهی ام کن
که دریایی است از آسمان آبی تر

من می خوانمت
از چشمانت غزل
از لبانت شاهنامه
از دستانت شور آور
از آغوشت ریشه بیدار
از بوسه ات آهی سوزاننده
از لبخندت رقص مواج

مرا بخوان
در پاییز به باران شسته
در زمستان به انار شکسته
در بهار به نبض نسیم نشسته

به رویاهایم تکیه کن
به خش خش برگ ها
به لحظه ی حک شدن نام تو
به عاشقانه بوسیدن باغچه ی قلبم
به نواختن تار تار گیسوانم با نت انگشتانت
تا شیرین گونه سر به بالینت،بخوانم

مست و تیمارم که باشم
            جام می سر می کشم
خواب و بیدارم که باشم
                 بوسه را سر میکشم

مست یارم غرق عشقش
                    تا سحر سر درگمم
با خیالش زنده ام
              با عشق او  پر می کشم.. ثریا_شجاعی_اصل

کلبه شعر

22 Oct, 21:43


نگفتم از غمت ولی قلم شبانه گریه کرد
بهانه در بهانه بود و بی بهانه گریه کرد


هوای خانه غم گرفت و پنجره اسیر غم
به حال این شکسته دل سکوت خانه گریه کرد


نشسته ای به هر غزل مرا رها نمیکنی
که هرغزل به نام تو چه شاعرانه گریه کرد


بـه سیـنـه پـرورانــده ام گـلِ محـبتت دریغ
نیامدی و چشم من چه عاشقانه گـریـه کرد


چگونه دل سپـردم و چگـونـه دل بریده ای
بحـال مـن پـرنــده ی بـدون لانـه گریه کرد


شکایت از تو را به غم ، نوشتم و شبانه خواند
و غم بحال من شبی ، چه غمگِنانه گریه کرد


هـــزار زخـم بــر دلـم در ایـن سرای بیکسی
شکسته بغض در گلو ، بدون شانه گریه کرد


نه راه ِپیش مانده و نه راه پس ،سنگ صبور
به حـال و روز پـر غمت فقـط زمانه گریه کرد


جوادالماسی

کلبه شعر

22 Oct, 21:42


شب به آخر شد و آخر نشد این هجرانم
آخرین آتش این عشق منم ، می دانــــم

از همه شادی عالـــم غم تو برچیــــــنم
راضی ام از غم تو،با غم تو شادانــــــم

من به حبسِ ابدِ بند دلت محکومـــــــم
حــــکم آزادی از این بند بُوَد زنــــــدانم

منِ در بــند،مطیعی به سر کـــوی تــوام
ور نه اربــــاب خرابــاتــم و از رندانـــم

بند بندِ تن من نــــالهٔ هجران باشــــــــم
از همین ناله و زاری است،چُنین خندانم

آخِرم آتش عشق است،در آن ســـوزانم
آخَرین آتش این عشق منم ، می دانـــم


میثم_بشیری

کلبه شعر

22 Oct, 21:42


‍ ‌
من در این بیداد میمیرم,نفهمیدی چه شد؟
خانه ات آباد میمیرم,نفهمیدی چه شد؟

خسته ام از واژه ها و استخوان لایِ زخم
از غمت فریاد میمیرم ,نفهمیدی چه شد؟

مَرد زندانی منم , در چَشمِ زیبایت اسیر
لا اقل آزاد میمیرم,نفهمیدی چه شد؟

یک نشانه میدهم شاید کمی شیرین شوی
این منم فرهاد میمیرم,نفهمیدی چه شد؟

بغض های بی کسی درکنج این ماتمکده
با توام در باد میمیرم ,نفهمیدی چه شد؟

شکر ایزد را که با عشقت مرا تعمید داد
مثلِ یک نوزاد میمیرم,نفهمیدی چه شد؟


امیر_اخوان


کلبه شعر

22 Oct, 20:07


دیوانہ و دلبستہ اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش

یڪ لحظہ نخور حسرت آن را ڪہ ندارے
راضے بہ همین چند قلم مال خودت باش

کلبه شعر

22 Oct, 20:07


#دکلمه


باید راهی یافت،
برایِ زندگی را زندگی کردن،
نه فقط زندگی را گُذَراندَن ..
باید راهی یافت،
برایِ صبح ها با اُمید چَشم گُشودَن،
برایِ شب ها با آرامشِ خیال خوابیدن..
اینطور که نمیشود،
نمیشود که زندگی را فقط گذراند ،
نمیشود که تمام شدنِ فصلی و رسیدنِ فصلی جدید را فقط خُنَکایِ ناگهانیِ هوا یادَت بیاورد،
نمیشود تا نوکِ دماغَت یخ نکرده حواسَت به رسیدنِ پاییز نباشد..
اینطور پیش بِرَوی یک آن چَشم باز میکنی
خودَت را میانِ خزانِ زردِ زندگی ات میابی ،
و یادت هم نمی آید چطور گذَرانده ای مسیرِ بهاری و سبزِ زندگی ات را..
اصلا خدا را هم خوش نمی آید،
راهَت داده به دنیایَش که نقشَت را ایفا کنی،
یک روز خوبُ حتی یک روز بد ،
یک روز شیرینُ حتی یک روز تلخ ،
یک روز آرامُ حتی یک روز پُرهیاهو ،
وظیفه ی تو زندگی را با تمام و کمالَش زندگی کردن است،
با تمامِ سِکانس هایِ تلخ و شیرینَش..
نمیشود که همه اش خسته باشی
و سَرِ سکانس هایِ تلخ بهانه بیاوری و گوشه ای به قهر کِز کنی و بازی نکنی ..
حق داری که خستگی ات را در کنی،
اما حق نداری که دیگر مسیر را ادامه ندهی ..
اینطور که نمیشود،
تا دیر نشده باید راهی پیدا کرد،
باید زندگی را زندگی کرد ..

#سمانه_ملک_پور

کلبه شعر

22 Oct, 18:24


نگاهت
صدایت
و بوسهایت را آرزو مندم
می گذرم در سکوت
از کوچه های دلتنگی
و تو
چون ماه تابناک میدرخشی بر راهم
غرورت را
که آبشاری است از پاکی
و لقمه نانی از دستت
و روز را می خواهم
که در پی ترنم گامهای توست
تشنه می آیم
شفق را
تو را
و عشق را می جویم
و شعری از تو
زخمه ای بر سازم
چونان نوازش بلورین تنت
و نگاهی آشفته در انتظار دیداری
و این عطر دل انگیز توست
که مرا مست کرده
و حیران در نبودنت...


حمیدرضاچوپانی

5,606

subscribers

57,656

photos

19,290

videos