کلبه شعر @rahgozarta Channel on Telegram

کلبه شعر

@rahgozarta


تایم شعر ما ۱۶/۳۰ الی۱۸

کلبه شعر (Persian)

با خوشامدگویی و صمیمیت، کانال تلگرام "کلبه شعر" یک فضای زیبا و دلنشین برای علاقه‌مندان به شعر و ادبیات فارسی فراهم می‌کند. اگر عاشق کلمات زیبا و احساسات عمیق هستید، این کانال بهترین مکان برای شماست. از شعرهای کلاسیک تا آثار جدید، تمامی آثاری که در اینجا به اشتراک گذاشته می‌شوند، با دقت انتخاب شده‌اند تا شما را به دنیایی از زیبایی و اندیشه‌های شاعران معاصر و گذشته ببرند. با عضویت در کانال "کلبه شعر"، شما به تایم شعر ما از ساعت ۶ تا ۷ شب در میان ادبیات غرق خواهید شد و با دست نوشته‌های باارزش شاعران معروف و ناشناخته آشنا خواهید شد. هر روز با یک پست جدید، شعرهایی که جان دوباره به آنها می‌بخشید، در کانال منتشر می‌شوند. با دعوت دوستان و همکاران خود به این کانال، شما نیز می‌توانید از تجربه‌ی شعر خواندن و بحث کردن با دیگریان بهره‌مند شوید. این کانال تلگرامی منحصر به فرد، جایی است که عشق به شعر و ادبیات به یک تجربه‌ی مشترک و ماندگار تبدیل می‌شود. پس اگر علاقه‌مند به خواندن و به اشتراک گذاری شعرهای زیبا هستید، بهترین و محبوب‌ترین کانال شعر به نام "کلبه شعر" را دنبال کنید و به جامعه‌ی ادبی اینجا بپیوندید. همراهی شما باعث غنی شدن این فضا و تبدیل آن به یک جامعه‌ی فرهنگی پویا خواهد شد.

کلبه شعر

21 Nov, 18:00


🌟

کلبه شعر

21 Nov, 18:00


نه انصافن تو جای ِ من اگر بودی چه می کردی؟
سری بر بالشی تا صبح تر بودی چه می کردی؟

اگر که رفته بود آن میرزای ِ کوچک از جنگل
دو چشم ِ خیس ِ دریای ِ خزر بودی چه می کردی؟

به یاد ِ او ته ِ آوار می ماندی، نمی ماندی؟
اگر از لرزه اش زیر و زبر بودی چه می کردی؟

چه میشد سهمت از بازی ِ دنیا؟ پرپر ِ پاییز؟
غروب و خش خش و گنجشک پر بودی چه می کردی؟

امان از خاطرات ِ هر شب و یک صندلی خالی
دو فنجان قهوه اما یک نفر بودی چه می کردی؟

به دستت روزنامه دوره میکردی خبرها را
ولی از او که رفته بی خبر بودی چه می کردی؟

اتاقت سوت میزد کوپه ی ِ سرد ِ قطاری را
هم اینجا بودی و هم در سفر بودی چه می کردی؟

نه هرگز میرسیدی و نه دل میکندی از رفتن
به هر در میزدی و دربدر بودی چه می کردی؟

غریبه بود اگر با پلکهایت خواب مثل ِ من
رفیق ِ قرصهای ِ بی اثر بودی چه می کردی؟

نگو کاری نمیکردم، خودآزاری نمیکردم
اگر از سایه ات سرخورده تر بودی چه می کردی؟

غزل خواندی و گفتی سوخت جانم، این که چیزی نیست
اگر یک عمر چون من شعله ور بودی چه می کردی؟

شهراد_میدری

کلبه شعر

21 Nov, 17:59


🌟

کلبه شعر

21 Nov, 17:59



من آدم‌های خوب زیادی را می‌شناسم که از دست دادم‌شان . این را می‌دانم که زنده‌ان و خوشبخت؛ اما خب شاید تا آخر زندگی دیگر هیچ‌وقت همدیگر را نبینیم.
دانستن این حقیقت باعث این نمی‌شود تا فکر کنم حتما من آدم بدی بوده‌ام که این‌طور از یکدیگر دور افتاده‌ایم.
یک روزی یاد می‌گیریم که این فقط یکی از مهمترین خاصیت‌های زندگی است: هیچ‌وقت نمی‌توانی همه‌چیز و همه‌کس را در کنار خودت نگه‌ بداری چه خوب‌ و چه بد...


#پویان_اوحدی

کلبه شعر

21 Nov, 17:58


🌙

کلبه شعر

21 Nov, 17:58


رفت فرهاد و ازو ، قصّه ی شیرینی ماند
وز جوانمردی او ،تا ابد آیینی ماند

دوش رفت از بَرَم آن دلبر و در خانه ی من
بوی جان پروری از طرّه ی مشکینی ماند

ذوقِ دیدار، دَمی بود و زان تا دَم مرگ
بار رنجی است که بر خاطرِ غمگینی ماند

نام آن خواجه به زشتی و به رسوایی رفت
نام نیکویی اگر ماند ، زمسکینی ماند

ای خوش آن پادشه کشور معنی که از او
از همه مالِ جهان ، خرقه ی پشمینی ماند

دینِ پاکی که پِی خدمت خلق ، آمده بود
شد فراموش و از آن ،زاهد خودبینی ماند

ای که از عشقِ نفیسی، خبری می شنوی
ازجهان رفت و از او شهرتِ دیرینی ماند

سعید_نفیسی



شبتان بر مدار عشق 🧡

کلبه شعر

21 Nov, 17:54


🌙

کلبه شعر

21 Nov, 17:54


جان دلم محبوب من..

تو متن کدام برهه از تاریخ
تلخ سرنوشتم بودی
که دست تقدیر سر رسید مهربانی ات
را پیش از موعد ورق زد و از
من جدایت کرد
منی که هر لحظه دنیایی از نبودنت
را باجام غم سر می کشم

عزیزدلم
هرقدر هم دلتنگت شوم
هراندازه قاب چشمانم را
پراز لبخند کنم
باز هم نمی توانم فاتحه ی
نبودنت را بخوانم

تو بگو چگونه نبودنت را خو
بگیرم
وقتی که هنوز هم یادت را آغوش
می گیرم
ودرسکوت صدایت را که مهربانانه
که صدایم‌میکنی می شنوم

به من بگو چگونه است
که دوست داشتنت در من
تمامی ندارد
بیا و یک بار دیگر سیر نگاهم کن
ابر چشمانم را که سالهاست
آبستن اشکی سیل آساست
بارور کن تا سیررر ببارم....

رضا_رضایی_ساقی

کلبه شعر

21 Nov, 17:54


⭐️

کلبه شعر

21 Nov, 17:54


دکلمــــــه

میگم دلبر از قلبم خبر داری ؟!
خبر داری دلیل حال خوبمی
خبرداری شدی قوت قلبم ، شدی درمون دردم
خبر داری شدی تکیه گاهم ، شدی پشت و پناهم
میدونی عشقم تو اومدی تو زندگیم و با وجودت ، با حرفات ، با نگاهت ، با بودنت ، از این دنیا یه بهشت برام ساختی ، با وجود بهشتی که تو برام ساختی دیگه بهشت واقعی رو نمیخوام.
تو همونی که اگه تو اوج گرفتاریامم باشم ، وقتی یادت میفتم همه وجودم لبخند میزنه و همه ی دغدغه هام آروم میشه .
تو همونی که روی تکیه گاه بودنت تا ابد میشه حساب کرد.
همونی که هیچ وقت نمیشه به عاشق بودنت شک کرد
تو همونی که قلبمو از عشقت پر کردی و از درگریام خالی
تو اومدی تا گرفتاری های خودمو فراموش کنم ، اما لعنتی این روزا فقط گرفتار توأم
تو همون معجزه ای که وقتی تو اوج خستگی بهت فکر میکنم ، دوباره امیدوار میشم ، تو شدی روزنه ی امیدم ، تنها امیدم
تو حس قشنگ آرامشی ، تو رویای منی ، روح منی ، اصلا زندگی من کنار تو زیبا میشه
تو تنها آدمی هستی که وقتی بهت تکیه کردم از هیچی نترسیدم ، اصلا تو نباشی منم نیستما
میدونی دلبر ، تو باهمه فرق داری ، یه جوری ، یه احساس خاصی بهت دارم که شبیه هیچکدوم از حس هایی که تاحالا داشتم نیست.
درسته شاید نتونم کامل ترین باشم برات ولی بهت قول میدم هیچکس نمیتونه اونطوری که من دوستت دارم ، دوست داشته باشه .
میدونی اصلا
اصلا تو همون کادو خوشگله ای که خدا واسم فرستاد
تو حق من بودی
بعد از اون همه روزای سخت و سنگین ، همچین کادویی وسط زندگیم لازم بود دیگه .
چه حس خوبیه بودنت و داشتنت ، یه حسی که وقتی دارمت ، فکر کردن بهت برام آرامش بخشِ
دلبر دل و جونم به بودنت گرمه
میدونی از کی فهمیدم خیلی دوست دارم ؟!
از وقتی که دیگه هیچکس به جز تو‌ ، نمیتونه حالمو خوب کنه
آره فقط تویی دلیل حال خوبم

چه شد در من نمیدانم
فقط دیدم ک پریشانم
فقط یه لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم

✍️ستاره

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

کلبه شعر

21 Nov, 17:53


🌟

کلبه شعر

21 Nov, 17:53


🍃در_بند_.تو🍃



من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم

من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس
پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم

تا خیال قد و بالای تو در فکر من است
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم

دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک
حاصل آن است که چون طبل تهی پربادم

می‌نماید که جفای فلک از دامن من
دست کوته نکند تا نکند بنیادم

ظاهر آن است که با سابقه حکم ازل
جهد سودی نکند تن به قضا در دادم

ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم
داوری نیست که از وی بستاند دادم

دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم

هیچ شک نیست که فریاد من آنجا برسد
عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم

سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح
نتوان مرد به سختی که من این جا زادم



سعدی

کلبه شعر

21 Nov, 17:53


⭐️

کلبه شعر

21 Nov, 17:52


تو بی‌خود می‌کنی یک لحظه از جانم جدا باشی
تو مجبوری! به این دیوانه باید مبتلا باشی

تو باید خانه‌ات محدوده‌ی آغوشِ من باشد
حرام دیگران هستی، به من باید روا باشی!

برای درک بهتر گاه‌گاهی رو به آیینه
تماشا کن خودت را با جنونم آشنا باشی

مرا قانع نخواهد کرد جایی گوشه‌ی قلبت
تو از این سینه سر رفتی که کل ماجرا باشی

اگر مستی فراتر رفت از حدش، پشیمانی ست
کمی از خوبی‌ات کم کن به قدر اکتفا باشی

بیا دیوانگی کن این جهان دیوانه کم دارد
برایت پهن کردم چشم را، ای کاش پا باشی

بخواهی یا نه، لایه لایه بر جانم گره خوردی
تو بی‌خود می‌کنی یک لحظه از جانم جدا باشی


علی_صفری

کلبه شعر

21 Nov, 17:52


🌙

کلبه شعر

21 Nov, 17:52


کمی دلگیرم از چشمانت اما دوستت دارم
نگاهم کردی و رفتی _نفهمیدی که بیمارم

از این تنهاییِ بی انتهایی که در آن غرقم
از این خشم و غرور لعنتی بیزار بیزارم

نباشی در کنارم ، زندگی را هم نمی خواهم
بیا بارانی ام امشب_ برای توست می بارم

برایت عشق دم کردم،برایت مثنوی گفتم
بیا در انتظارت تا اذان صبح بیدارم

من از لبهای تو بی تابیِ تردید می چیدم
بیا با بوسه هایت جان بگیرد جان تب دارم

از این حجم نبودن های تو ،امروز می میرم
بگو از من نرنجیدی، بگو تا دست بردارم


لیلا_سبزی_ملکی

کلبه شعر

21 Nov, 16:38


من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
 
#سعدے

کلبه شعر

21 Nov, 16:38


یک شبی زنگِ نگاهش چه پریشانم کرد
تاب موهایش مرا بی سر و سامانم کرد

صورتِ ناز و لبِ غنچه خود را رو کرد
همچو باران به سرم ریخت و آبادم کرد

گوییا حسرتِ این عمر به پایان برسید
زان دمی عشق خود اظهار و نمایانم کرد

صحبت از فصل بهار و گل و بلبل کردیم
تا که در فصلِ خزان ، اهل خراباتم کرد

روز ها سبز و صبورانه کنارم بنشست
سربلند پیش همه ، دوست و اغیارم کرد

من شب همواره به پیکارِ غزل ها رفتم
"شهریار" آمد و در خویشتن آوارم کرد

چون یتیمی که به بازارِِ عروسک ها شد
شعری آمد که مرا خون دل و شادم کرد

تا که احوالِ منِ عاشقُ و دلباخته دید
خواهشِِ یک سفری خاص به کرمانم کرد

این سفر نکته بسیار به همراهش داشت
بر لبم دوخت لبش ، مستم و بیمارم کرد

من به قربانی تو، آتش از این بوسه بگیر
بی تعارف که همین کارِ تو درمانم کرد

روز ها در برِ من بود و سفر طول کشید
آنچنان مست شدیم ، کافر از ایمانم کرد

فکر او در سر‌ من ، نیست مجالی به کسی
آه دلدار به بالین رسید از فِتَنْ آزادم کرد

شاه کارم ، من از آن شهر به تبریز شدم
بنویس عشق مرا ، عاصی و بیزارم‌ کرد

#حسام_شاه_نظر

5,234

subscribers

56,903

photos

18,254

videos