"پس از آن هگل، امپراتور این جان جهان را دید که برای شناسایی در شهر گشت میزد: با دیدن چنین فردی در واقع احساس عجیبی به انسان دست میدهد، اینجا بر یک نقطه چشم دوخته و بر اسبی نشسته، پیروز شده است و بر جهان حکومت میکند."
اما خود هگل غارت شده بود و تنها چند روز بعد توانست دستنوشتهاش را به انتشاراتی بامبرگ بفرستد. کتاب پدیدارشناسی روح شاید برجستهترین و در عین حال مبهمترین کتاب هگل باشد، کتاب پیشگامی که تمام فلسفه او اکنون در آن قرار دارد. این کتاب خلاصهی همهی کارهای پراکنده قبلی هگل است و آنها را غنا میبخشد؛ کتابی دارای اندیشه محوری و قوی، گرچه کاملاً بی ابهام نیست، جوشان و خروشان گاهی و به ویژه در بخش دوم لبریز از احساسات و در نهایت منسجم، همه چیز در آن لحاظ شده است، اثری از نشاط جوانی و در عین حال حاوی نشانههای پختگی، به رغم همه تغییرات درونی، نبود یکپارچگی و پیچیدگیهای غیر ضروری زبانی، اثری عمیق از یک اندیشه کامل است.
@hekmatvaandishe