رمان های آنلاین @online_romans Channel on Telegram

رمان های آنلاین

@online_romans


کانال اصلی رمان های تکمیل شده :
@romansarairani

🔊درخواست لینک رمان آنلاین 👇
https://telegram.me/harfbemanbot?start=MTE1NDM0MDEx

رمان های آنلاین (Persian)

با خوشامدگویی حرفه ای به کانال تلگرامی 'رمان های آنلاین' خوش آمدید! اگر دوست دارید به دنیای شگفت انگیز و جذاب رمان ها فرار کنید، این کانال برای شماست. در اینجا شما می‌توانید به رمان های تکمیل شده دسترسی داشته و لذت بردید. کانال اصلی که معرفی شده است @romansarairani مکملی عالی برای این کانال است و شما می‌توانید نهایت استفاده را از مطالب فوق العاده آنها ببرید. بدون تعویق، الان به این کانال عضو شوید و از دنیای هیجان انگیز رمان های آنلاین لذت ببرید!

رمان های آنلاین

11 Nov, 12:14


_اگه ریاست بیمارستان بفهمه دکترش با یکی از بیمارا رابطه داره دستور اخراجت رو می ده مگه نه؟!🔞⛔️

با چشم ترسیده به لب هاش که فاصله ای با لب هام نداشت نگاه کردم.

_می... میلاد... میلاد من... ⚠️

بزاقم رو از ترس قورت دادم و اون نیم نگاه سمت دوربین گوشه اتاق انداخت.

_این باید تاوان خوبی باشه برات تا بدونی دم پر آدمی مثل شدن هیچ آینده خوبی نداره.‼️

حرفش با کوبیدن ناگهانی لب هاش روی لب هام تموم شد و...

https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0

رمان های آنلاین

11 Nov, 12:14


زیر شکمم تیر کشید به سختی نشستم:
- بخواب دختر خوب... چیکار می‌کنی؟

کنار تخت نشسته بود. از درد خم شدم. موهای بلند و دو رنگم توی صورتش ریخت. خجالت زده گفتم:

- ببخشید.. حواسم نبود بازه! نمی‌دونم شالمـ...

به روی خودش نیاورد. مثل همیشه دنبال ردی از احساس من مشتاق فقط نگاهم کرد:

- من برنداشتم، کار مامانه! سرت دیدن تعجب کردن. منم گفتم تازه از بیرون اومدیم که شک نکنه

ازدواج اجباریمون این مردِ متعصب رو خیلی به دردسر انداخته! با وجود اینکه قبلاً بهش جواب رد دادم، ولی وقتی بخاطر قتل برادرش مجبور شدم زنش بشم، مردونه پای خواسته‌ی من موند و هر شب جدا خوابید.

با لبخند نگاه گرفته بود، ولی یهو دستش دور کمرم حلقه شد! در حالی که سعی می‌کرد باز نگاه نکنه و روی تخت بخوابوندم پچ زد:

- ببخش الهه جان! شرمنده‌ام، مامان اومد

با ظاهر شدن توران خانوم صداشو بالاتر برد:
- یکم دیگه بخواب عزیزم.

هول شدم از تماس دست گرم و بزرگش:
- چیکار می‌کنید؟ برید عقب!

توران خانم با اخم گفت:
- نترس عزیزم! کاریت نداره بذار کمک کنه. هر چی باشه خودش مقصره! باید حواسش بهت باشه؟

ترس؟ بخاطر هیکل درشتش یا فاصله‌ی سنیمون فکر کرد می‌ترسم؟ فکر می‌کنه پسرش اذیتم می‌کنه؟ شاید از اون شبی که برهنگیم دردسر شد خبر داره؟

گیج نگاهش کردیم بی ملاحظه به آتا گفت:
- وقتی اولین پریودِ زنت بعد از ازدواج انقدر سخته، یعنی تو سخت گرفتی و مراعات نکردی مرد گنده! یعنی خوب تربیتت نکردم!

آتا کلافه دست روی ته ریشش کشید. خجالت زده پلک بستم. نمی‌دونه پسرش با فاصله از من روی زمین می‌خوابه تا راحت باشم و برام اجبار نباشه.

- حداقل بغلش کن بیارش بیرون! نذار راه بره
- چشم شما برید، میارمش.

اونکه حتی برای گرفتنِ دستم از ترسی که ازش داشتم اجازه می‌گرفت، دست‌هاشو زیر زانو و کتفم گذاشت. زمزمه کرد:

- ببخشید.. لطفا باز بهم بد نگو که بدتر از این چوب‌کاریم می‌کنه!

شرمگین از توپیدنم لباسشو روی سینه‌ مشت کردم. مادرش اما نرفت! چیو اینطوری با اخم نگاه می‌کنه؟

یهو داد زد:
- اینطوری بزرگت کردم؟ سی رو رد کردی باز با این هیکل و نتیجه‌ی کارت مثل چوب خشک بغلش می‌کنی؟

نفهمید مادرش مراعات کردنش رو از جدیت همیشگیش اشتباه برداشت کرده! هاج و واج نالید:
- چیکار کردم مادر من؟

- بمیرم! چطوری شب اولو با این سن کم با تو سرکرده؟ چرا فکر کردم حواست هست؟ اصلاً تا حالا بوسیدیش؟ نوازشش کردی؟ یا فقط به فکر تن خودت بودی همه‌ی فیضش رو ببره؟

شوکه شدم! فشار دست‌هاش زیر تنم زیاد شد! عضلاتش منقبض شد. لب گزیدم. حق داره عصبی بشه وقتی انقدر مراعات می‌کنه و هنوز می‌ترسم.

- دادیار! همسرته نه عروسک که فقط بخوایـ...

حرص مادرش تکونش داد. تنمو بالا کشید با چشم‌هایی سرخ گفت:
- حق با شماست، ببخش عزیزم که نفهمیدم و اذیتت کردم.

کاش از عذاب وجدان می‌مُردم. یهو سرش پایین اومد. زمزمه کرد:
- بخدا شرمنده‌ام! می‌دونی نمی‌خواستم نخوای و مجبورت کنم، ولی اگه یکاری نکنم نمیره! نمیره تا مطمئن نشه زنمی.

گرمی لب‌هاش گونه‌های سردمو لمس کرد و بعد قفل لب‌های لرزونم شد. پیشرویِ دست‌های داغش تنمو شوکه کرد! حرکت لب‌هاش نرم‌‌تر شد و پچ زد:

- نذار اینطوری بمونه. می‌دونی چقدر می‌خوامت! تو رو جون من یکم کوتاه بیا... حلالمی دختر.. تنم بیشتر از این نمی‌کشه.. حریف دلم نمیشم، حسرت لمست بیچاره‌ام کرده.. بهم نشون بده زنمی!
https://t.me/+7AHJlpp06JQ0Mjhk
این دوتا خیلی خوبن🥺😍 مجبوری با هم ازدواج می‌کنن🙄 دادیار که عاشقه مردونه پای حرفش می‌مونه تا الهه که مجبور شده دلی راضی بشه، ولی هر بار با یه اتفاق مجبوره جلوی همه..🤭 یه مرد جدی و با مرام که بعد از یه شکست عشقی دوباره عاشق میشه‌ می‌خواد زندگیشو با یه دختر ریزه میزه‌ی دلبر بسازه🥰😎
https://t.me/+7AHJlpp06JQ0Mjhk
صحنه‌های عاشقانه‌ایی که رقم می‌زنه رو از دست ندید..😍 ناب و خاص.. کنار بغل‌ها و بوسه‌هاش گیر نکنید♥️ خطر اعتیاااد🤩

رمان های آنلاین

10 Nov, 15:48


-به اندازه ی یه شهر پشتت حرف و حدیثه! یه روزی با آصف بودی و سر  و گوشت اون قدر جنبید که سهراب پات رو از خونه ش برید و حتی آصف هم دیگه حاضر نشد قبولت کنه ... یه روز برای پسر خام و ساده ی من دام پهن کردی و یه روز دیگه پای یه بی ناموس قاتل رو به خونه ی پسر من باز کردی و باعث مرگش شدی و اون وقت با وقاحت توی صورت من نگاه می کنی و می گی محرم حبیب بودی و ازش حامله ای!؟

توان گوهر تا همان جا بود. کوه هم اگر بود زیر بار فشار توهین و تهمت های عنایت خان فرو می ریخت، گوهر تنها و کم سن و سال و بی تجربه که جای خود داشت!
سقوط کرد روی سنگ های سرد و سفید خانه و با هق هق سعی کرد از شرافت و نجابت لکه دار شده اش دفاع کند:
-دروغه! دارین تهمت می زنین ... به همون خدایی که می پرستین، به روح مامانم قسم می خورم که همش دروغه! من نه اون مرد رو می شناختم نه هیچ وقت خطایی کردم ... تنها گناه من این بود که عاشق حبیب شدم و بهش دل دادم ... به خداوندی خدا که سهراب و آصف دروغ می گن ...
-سهراب دروغ می گه ... آصف دروغ می گه ... تو اون بی ناموس حرومزاده رو نمی شناختی ... این برگه مال چند ماه پیشه و تو توقع داری باور کنم محرم حبیب بودی و از پسر جوون مرگ شده ی من حامله ای!

مکث کرد و نفسی گرفت و بعد سرش را کمی پایین آورد تا با گوهر چشم در چشم شود. خیره در نگاه تر گوهر جویده جویده و با حرص اتمام حجت کرد:
-داغ حبیب کمرم رو خم کرده درست! اما هنوز اون قدر خرفت نشدم که اراجیف تو رو باور کنم و تو یه الف بچه بخوای هرز پریدنات رو به پای پسر جوون مرگ شده ی من بنویسی و خودت هم این وسط به نون و نوایی برسی دختر شاپور!

https://t.me/+cgFQDv_XH2JiYWJk

روزی که باهاش پا به محضر گذاشتم باورم نمیشد یه روزی به خاطر جنینی که ازش توی بطنم داشتم مجبور به شنیدن بدترین تهدید و تهمت ها بشم...
ماجرا اما به همین جا ختم نشد... یه مرد پا به زندگیم گذاشت و راه نجاتم از بی آبرویی رو نشونم داد اما اون یه شرط داشت... یه شرط داشت و من چاره ای نداشتم جز قبول شرطش....

https://t.me/+cgFQDv_XH2JiYWJk

رمان های آنلاین

10 Nov, 15:48


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

10 Nov, 12:18


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

10 Nov, 12:18


-به اندازه ی یه شهر پشتت حرف و حدیثه! یه روزی با آصف بودی و سر  و گوشت اون قدر جنبید که سهراب پات رو از خونه ش برید و حتی آصف هم دیگه حاضر نشد قبولت کنه ... یه روز برای پسر خام و ساده ی من دام پهن کردی و یه روز دیگه پای یه بی ناموس قاتل رو به خونه ی پسر من باز کردی و باعث مرگش شدی و اون وقت با وقاحت توی صورت من نگاه می کنی و می گی محرم حبیب بودی و ازش حامله ای!؟

توان گوهر تا همان جا بود. کوه هم اگر بود زیر بار فشار توهین و تهمت های عنایت خان فرو می ریخت، گوهر تنها و کم سن و سال و بی تجربه که جای خود داشت!
سقوط کرد روی سنگ های سرد و سفید خانه و با هق هق سعی کرد از شرافت و نجابت لکه دار شده اش دفاع کند:
-دروغه! دارین تهمت می زنین ... به همون خدایی که می پرستین، به روح مامانم قسم می خورم که همش دروغه! من نه اون مرد رو می شناختم نه هیچ وقت خطایی کردم ... تنها گناه من این بود که عاشق حبیب شدم و بهش دل دادم ... به خداوندی خدا که سهراب و آصف دروغ می گن ...
-سهراب دروغ می گه ... آصف دروغ می گه ... تو اون بی ناموس حرومزاده رو نمی شناختی ... این برگه مال چند ماه پیشه و تو توقع داری باور کنم محرم حبیب بودی و از پسر جوون مرگ شده ی من حامله ای!

مکث کرد و نفسی گرفت و بعد سرش را کمی پایین آورد تا با گوهر چشم در چشم شود. خیره در نگاه تر گوهر جویده جویده و با حرص اتمام حجت کرد:
-داغ حبیب کمرم رو خم کرده درست! اما هنوز اون قدر خرفت نشدم که اراجیف تو رو باور کنم و تو یه الف بچه بخوای هرز پریدنات رو به پای پسر جوون مرگ شده ی من بنویسی و خودت هم این وسط به نون و نوایی برسی دختر شاپور!

https://t.me/+cgFQDv_XH2JiYWJk

روزی که باهاش پا به محضر گذاشتم باورم نمیشد یه روزی به خاطر جنینی که ازش توی بطنم داشتم مجبور به شنیدن بدترین تهدید و تهمت ها بشم...
ماجرا اما به همین جا ختم نشد... یه مرد پا به زندگیم گذاشت و راه نجاتم از بی آبرویی رو نشونم داد اما اون یه شرط داشت... یه شرط داشت و من چاره ای نداشتم جز قبول شرطش....

https://t.me/+cgFQDv_XH2JiYWJk

رمان های آنلاین

09 Nov, 20:03


این رمان از اون رمان هاست که حتما باید خونده بشه😍


-خودت گفتی سبحان رو نمی خوای وگرنه که ما اول از همه...

بژین آشکارا پوزخند زد. چشم های سیاهش در حدقه چرخید و بعد رو به عمه ثابت ماند. عمه حرص و جوشش را با فشردن دندان ها روی هم و مربعی شدن و زاویه پیدا کردن فک نشان داد وگرنه که شدت بوتاکس های تزریق شده هیچ خط و خطوطی روی صورت نمی انداخت.

-سبحان هم که خودش اول گفت تو.

-عمه...

-حالا اینطور اومدی که چیو ثابت کنی؟

بژین لبخندی گشادتر تحویل داد:

-اومدم مراسم عروسی خواهرم.

-با این ریخت؟

-شما گفتید بیا منم اومدم. گفتید به خاطر بابات بیا اومدم. به خاطر آبرو و حرف و حدیث و ....

مرثیه‌ای بر باد
منیر کاظمی

عاشقانه‌ای لطیف و جذاب از نویسنده‌ی فصل توت، اندوه باکره و به تماشای دود👇👇

https://t.me/+91RiYi30ecA2NjQ0
https://t.me/+91RiYi30ecA2NjQ0

رمان های آنلاین

09 Nov, 20:03


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

08 Nov, 13:03


-بهم خیانت کردی؟! کثافت چجوری تونستی با دوستم بخوابی و بهم خیانت کنی؟


در حالیکه صدای ناله‌های از روی شهوت‌شان هنوز در گوشم بود، لبه‌ی تیز چاقو را روی رگم گذاشتم و به آن دو خیانت کار نگاه کردم. یکی دوست صمیمی ام بود و دیگری معشوقه‌ام!

خدایا پس من دردم را به چه کسی میگفتم.

_ طنین صبر کن تا برات توضیح بدم...

-حالم از جفتتون بهم می‌خوره! امیدوارم بعد از اینکه من مُردم، شما دوتام خوش بخت نشید!

این را گفتم و چاقو را روی رگم کشیدم که صدای فریاد فرهاد...عشق بچگی و خیانتکارم بلند شد!

-نه...نه طنین غلط کردم...چکار کردی زندگی!؟ ای وای!

https://t.me/+2LF3paKLUjgwYTJk

«پسره توی حال خودش نبوده که به زنش خیانت میکنه و توی مستی با دوست صمیمی زنش می‌خوابه اما همون موقع زنش سر می‌رسه و ...»🥺

رمان های آنلاین

08 Nov, 13:03


- تو که... تو که دختر دست‌خورده نمیخوای، پس چرا عقدم کردی؟ میخوای همش جلو روم دختر بیاری خونه تحقیرم کنی؟
- خفه شو!
- جواب منو بده میراث... چرا وقتی بهم دست نمیزنی و نگامم نمیکنی نمیذاری ازت جدا شم و با کسی که میخوا...
فشرده شدن فکم توی دستش باعث قطع شدن حرفم شد و من به زور زمزمه کردم:
- من طلاق میخوام، میخوام با یکی دیگه که نیازامو برطرف میکنه با...
گاز محکمی از لب پایینم گرفت و غرید:
- نیازاتو برطرف کنه آره؟ من امشب یه دردی بزنم به جونت که دیگه از این غلطا نکنی!
https://t.me/+20aRO-nQPKdkOWNk

https://t.me/+20aRO-nQPKdkOWNk

https://t.me/+20aRO-nQPKdkOWNk

https://t.me/+20aRO-nQPKdkOWNk

https://t.me/+20aRO-nQPKdkOWNk

رمان های آنلاین

08 Nov, 13:03


-از سن من گذشته بخوام مثل پسرهای کم‌سن دم‌خونه بمونم من می‌خوام تو بغلم رو تخت دراز کشیده حبست کنم هورمون‌هام زیر و رو شه...!

حرف‌های قشنگش دلم را زیر و رو می‌کند.او شبیه امیرعلی نیست.او عاشقانه و پراحساس رفتار کردن با زن را بلد است.
با گونه‌های سرخ پشت گوشی لبخند می‌زنم ولی اضطراب به قلبم نیش می‌زند:
-می‌ترسم آراز...! کاش من لعنتی شوهر نداشتم...
اخم‌هایش را پشت گوشی هم می‌توانم تصور کنم.
بغض در صدایم کمین می‌کند:
-یا شوهرم امیرعلی کفایت نبود...!
نفس عمیقش را بیرون می‌دهد:
-دلم می خواد الان لبات‌و بهم می‌دوختم تا حرف مفت نزنی...!
لب می‌گزم و او غُرغرش گوشم را پر می‌کند:
-هزار بار نگفتم اسمش‌‌و نیار...بابا لعنتی این لب‌ها کارایی دیگه هم داره‌ها..‌..
گونه‌هایم بیشتر سرخ می‌شود.باید یه مرد باشد آن هم عاشق که گونه‌های زن‌ را سرخ کند.
آن قدر در حرف های عاشقانه‌ و مثبت هیجده‌اش گم می‌شوم و حواسم نیست در وردی باز شده و امیرعلی شوهرم با چشم‌های سرخ و رگ گردن بیرون زده در چارچوب در ایستاده.گوشی از دستم می‌افتد و با کاری که می‌کند جان از بدنم می‌رود...

https://t.me/+pQDbGU2wEbdkOGI8

رمان های آنلاین

06 Nov, 13:38


مخاطبان عزیزکانال
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️

بار گران
https://t.me/baregeran
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🐠
بن بست واهیلا
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
قهوه با رایحه زن
https://t.me/+lr2yvorU2WU3MzRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/+gnJ8IOwmdd45Yjdk
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
رهایی
https://t.me/+4s9jFl58EpgyYzE0

شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهران‌تاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
خاج
https://t.me/+1qS1AWMr81hkN2Vk
❤️‍🔥
امیر سپهبد
https://t.me/+cI4OSH1RYYEwZjY0
🕯
سایه های سرگردان
https://t.me/+QM7Vfpq1G9RiNzE0
🐠
دلبرآتش
https://t.me/+SXqxen_N1vI4MTU0
🍃
بیاعشق رامعنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دوعین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ترفنج
https://t.me/+3Azy9WBF1D83ZTU0
🐝
مودت نوشکفته
https://t.me/+Vyde_aMYHJA0NWI0

کابوس ورویا
https://t.me/+MyxnN8QHYpI5ZTY0
🕯
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
دنیای تاریک
https://t.me/+NZJC-Zf4oIA2YjJk
🍓
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
شبیخون‌نیرنگ
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8

گیس طلایی
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
قلب‌هاهرگزنمی‌میرند
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
گریز
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
کاوررمان
https://t.me/+3qIZbz7SRk42M2Zk
💔
اقیانوس زندگی
https://t.me/+Hqm64uWpt6dkOTQ0
🐠
سالیز
https://t.me/+7c77UZ1Xr5k3OTA8
🍃
ضربان
https://t.me/+feDAzk7KXQ84MWQ0
💍
تبار
https://t.me/+_YxoeeEfQss4MGVk
👑
هایش
https://t.me/+xAk9TVbRn5Y3NzQ0
🐠
آرام وحشی
https://t.me/+-9EbT6TQIillZDY0
🌾
لیلی درسیسیل
https://t.me/+9IL05T6OAEo1YmU0
🎃
جنون
https://t.me/+JDg7pbXNVnphNGI0
🍃
بی رحم ترین عاشق
https://t.me/+T1knjmRkjJgxMmY0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
یاس من
https://t.me/+iinsh0LwOIhmNGE0
🎃
قرارنبودعاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
سارین
https://t.me/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
🐈
آن سوی چشمان رنگ شبت
https://t.me/+i-AULEBzIu9jMjNk
🎁
ازجنس طلا
https://t.me/+l7OIXTpNitY2M2E0
🦚
گندم‌در طوفان زندگی
https://t.me/+8MyxgQ4mGOVjOTA0
🍂
چشمآهو
https://t.me/+FscYk1fAp6llYzVk
🌺
جوخه‌ ی‌تقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦‍🔥
شهربندگرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk

اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0

رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
اغواوعشق
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی درپروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بی‌جان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
رازمبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0

زخم‌ دل
https://t.me/+iJf8w0gY2vA0NWZk
🐠
پیوندارغوانی
https://t.me/+TMmbUnpBbTE2YjA0

رمان های آنلاین

06 Nov, 09:55


بنر۱:
https://t.me/baregeran

کارت را که برمی‌دارد هزاربار خودم را لعنت می‌کنم که پیشنهاد این بازی را دادم.

صدایش سرخوش در فضا می‌پیچد:

ــ «یکی از رازهات که مربوط به افرادِ بازی باشه.»

سرم پایین می‌افتد و کمی فکر می‌کنم، من یک رازِ خنده‌دار درباره‌ی او دارم. همان‌طور که نگاهم را به لبه‌ی میز دوخته‌ام لب‌ می‌زنم:

+ «من وقتی بچه بودم عاشقت شدم، اون سال که با بابا اومدیم ایران، فکر می‌کردم تو پیترپَنی.»

سعی می‌کنم سریع از چهره‌ی جاخورده‌اش بگذرم و بازی را ادامه دهم. بلند می‌خندد و من در لحظه پشیمان می‌شوم از اعترافی که کرده‌ام.

ــ «پس به‌خاطر همین عشق و عاشقیت بود که وقتی راجع‌به اون سال ازت پرسیدم، هُل کردی گفتی یادم نمیاد؟»

نامرد! خوب می‌دانست چه‌چیزی را باید چه جایی رو کُند. نگاهِ سُرخم را که می‌دوزم به او خنده‌اش بیشتر می‌شود.

با حرص می‌گویم:

+ «می‌شه کارت‌ها رو بدی؟ نوبت منه!»

کارت‌ها را که روی میز می‌گذارد، اولینش را بر می‌دارم و با خواندنِ عنوانش لبخند روی لب‌هایم نقش می‌بندد سرم را بالا می‌گیرم و او انگار که از تغییر حالت ناگهانی من ترسیده باشد با تعجب نگاهم می‌کند.

کارت را روی میز می‌اندازم و می‌گویم:

+«کارتِ تکرار سوال قبلی. حالا تو بگو چه رازی درباره‌ی من داری.»

لبخند می‌زند و به عادتِ همیشه‌اش هنگامِ فکر کردن دستش را روی صورتش می‌کشد و بعد با نگاهِ عجیبی می‌گوید:

ــ «من رازی درباره‌ی تو ندارم.»

جا می‌خورم و او با لبخند خبیثی ادامه می‌دهد:

ــ «برعکسِ تو من اون سال به این فکر می‌کردم که تو چقدر بچه‌ی لجباز و بی‌تربیتی هستی! همیشه لباسات گِلی بود، همش بیدار بودی، کارهای عجیب می‌کردی و من دائم با خودم می‌گفتم که این بچه چرا اینجوریه؟ به خاطر همین من تو بچگی عاشقت نشدم که الان اینجا به دردم بخوره.»

همه‌ی جملاتش را با آن لبخند مضحک ادا می‌کند و من به طرزِ مسخره‌ای ناراحت می‌شوم که او در کودکی عاشق من نشده. دیگر دلم نمی‌خواهد که بازی را ادامه دهم که او دوباره شروع می‌کند:

ــ «اما...»

سرم را بالا می‌گیرم و به او نگاه می‌کنم.

ــ «اما وقتی تو فرودگاه دیدمت یه لحظه جا خوردم، بابابزرگ گفته بود که قراره با تو بیاد و من همش منتظر بودم که همون دختر بچه رو با موهای شونه نشده و لباس شلخته گِلی ببینم. وقتی دیدمت هنوز نمی‌دونستم چه اتفاقی واسه بابات افتاده، تعجب کردم که انقدر عوض شدی.»

همان روز را می‌گوید که من بابا را خاک کردم، خانه را ول کردم و به اینجا آمدم. همان روز که آن دختر بچه‌ی سرزنده و تمام خاطراتش را در مزاری بهاری کنارِ بابا دفن کردم، همان روز که این بارِ گران افتاد روی شانه‌های من.

نگاهش را که می‌بینم لبخند می‌زنم و می‌گویم:

+ «خیلی هم تغییر نکردم، اون‌روز هم لباسام گِلی بود»

می‌خندد و بعد طوری که انگار برای گفتنش مردد باشد زمزمه می‌کند:

ــ «آره، ولی انگار غم خوشگل‌ترت کرده بود.»

https://t.me/baregeran

ونوس که پس از کشته شدنِ پدرش، همراهِ پدربزرگش به ایران برمی‌گردد تا در وقتِ مناسب انتقامِ از دست دادن پدرش را بگیرد، درگیر رابطه‌ای با پسر عمویش می‌شود که در کودکی عاشق او بوده.

https://t.me/baregeran

رمان های آنلاین

06 Nov, 09:52


مخاطبان عزیزکانال
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️

بار گران
https://t.me/baregeran
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🐠
بن بست واهیلا
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
قهوه با رایحه زن
https://t.me/+lr2yvorU2WU3MzRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/+gnJ8IOwmdd45Yjdk
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
رهایی
https://t.me/+4s9jFl58EpgyYzE0

شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهران‌تاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
خاج
https://t.me/+1qS1AWMr81hkN2Vk
❤️‍🔥
امیر سپهبد
https://t.me/+cI4OSH1RYYEwZjY0
🕯
سایه های سرگردان
https://t.me/+QM7Vfpq1G9RiNzE0
🐠
دلبرآتش
https://t.me/+SXqxen_N1vI4MTU0
🍃
بیاعشق رامعنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دوعین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ترفنج
https://t.me/+3Azy9WBF1D83ZTU0
🐝
مودت نوشکفته
https://t.me/+Vyde_aMYHJA0NWI0

کابوس ورویا
https://t.me/+MyxnN8QHYpI5ZTY0
🕯
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
دنیای تاریک
https://t.me/+NZJC-Zf4oIA2YjJk
🍓
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
شبیخون‌نیرنگ
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8

گیس طلایی
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
قلب‌هاهرگزنمی‌میرند
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
گریز
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
کاوررمان
https://t.me/+3qIZbz7SRk42M2Zk
💔
اقیانوس زندگی
https://t.me/+Hqm64uWpt6dkOTQ0
🐠
سالیز
https://t.me/+7c77UZ1Xr5k3OTA8
🍃
ضربان
https://t.me/+feDAzk7KXQ84MWQ0
💍
تبار
https://t.me/+_YxoeeEfQss4MGVk
👑
هایش
https://t.me/+xAk9TVbRn5Y3NzQ0
🐠
آرام وحشی
https://t.me/+-9EbT6TQIillZDY0
🌾
لیلی درسیسیل
https://t.me/+9IL05T6OAEo1YmU0
🎃
جنون
https://t.me/+JDg7pbXNVnphNGI0
🍃
بی رحم ترین عاشق
https://t.me/+T1knjmRkjJgxMmY0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
یاس من
https://t.me/+iinsh0LwOIhmNGE0
🎃
قرارنبودعاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
سارین
https://t.me/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
🐈
آن سوی چشمان رنگ شبت
https://t.me/+i-AULEBzIu9jMjNk
🎁
ازجنس طلا
https://t.me/+l7OIXTpNitY2M2E0
🦚
گندم‌در طوفان زندگی
https://t.me/+8MyxgQ4mGOVjOTA0
🍂
چشمآهو
https://t.me/+FscYk1fAp6llYzVk
🌺
جوخه‌ ی‌تقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦‍🔥
شهربندگرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk

اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0

رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
اغواوعشق
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی درپروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بی‌جان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
رازمبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0

زخم‌ دل
https://t.me/+iJf8w0gY2vA0NWZk
🐠
پیوندارغوانی
https://t.me/+TMmbUnpBbTE2YjA0

رمان های آنلاین

05 Nov, 19:48


سرگذشت سه خواهر که برای خرج زندگی همه کار میکنند.....ازدست فروشی بگیر تا رقاصی...حالا بزرگ شدیم....
من عاشق شدم
اما چه عشقی یه عشق ممنوعه....
یا باید کسی که نمیخواستمو انتخاب میکردم....
یا میزاشتم سرنوشت هربلایی که میخواد سرعشقم بیاره....
آره فقر...فقر.....نزاشت زندگیمو کنم.....
دختر کبریت فروش چه به این حرفا...
آخرش من یه دختر کبریت فروش بودم....

https://t.me/+Z1JvOhillWk5ZjJk
اگه رمان به سبک قدیمی وعاشقانه علاقه دارید اینجا به دردت میخوره
https://t.me/+Z1JvOhillWk5ZjJk
رمان آهو👆👆👆

رمان های آنلاین

05 Nov, 19:37


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

27 Oct, 12:35


_همین امشب تخم من باید تو شکمت‌‌کاشته بشه!

بغض کرده دستمو برای فاصله بینمون رو سینش گذاشتم
_نمیخامت لعنتی میفهمی؟ تو شوهر خواهر مرحوممی‌ چطور میتونم باهات رابطه داشته باشم

با آرامش وزنشو روم انداخت که بغضم با صدا ترکید که لبهامو خیس بوسید و خمار لب زد
_همون موقع که بله میدادی باید فکر اینجاشو‌ میکردی

سعی کردم لبهای لرزونمو‌ از زیر زبون داغش دور کنم
_من..بخاطر نهال ...

گازی از چونم گرفت که آخی گفتم و حرفم نصفه موند آروم پچ زد
_نهال یعنی من آیه! وقتی خواستی کنار نهال بمونی یعنی خواستی پیش من بمونی با من بمونی یعنی قبول کردی که تمکینم کنی...

https://t.me/+BMMBS0JGa0BjYzI8
https://t.me/+BMMBS0JGa0BjYzI8

به خواهرم قبل مرگش قول دادم برای دخترش مادری کنم غافل از اینکه....🔥

رمان های آنلاین

27 Oct, 12:34


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

27 Oct, 12:16


بعد سه سال زن حامله عشق سابقش و مي‌بينه🥺💔😱

وارد شركت شدم و نگاهي به محيط شركت انداختم. بايد چيزي كه حقم بود و مي‌گرفتم!

با قدم هاي محكم به سمت زني كه پشت ميز نشسته بود رفتم و با جديت گفتم:
- مي خواستم مدير عامل شركت و ببينم.

- وقت قبلي داشتيد؟!

پوزخند زدم و گفتم:
- بهش بگيد ماندگار اينجاست، خودشون مي‌فهمن وقت قبلي نياز نيست. ايشون خيلي وقته وقت من و هدر كردن.💔

تا خواست حرفي بزنه، صداي سردار از پشت سرم به گوش رسيد و تازه فهميدم كه تمام تلاشم براي ناديده گرفتنش چه قدر بي‌فايده بوده.🥲

- خانم اينجا چه خبره؟!

به سمتش برگشتم و با تمام توان ظاهرم و حفظ كردم و پوزخند عميقي تحويلش دادم.

- خيلي وقته هم و نديديم جناب مهندس ماندگار! احوالتون چه طوره؟!

رنگ از صورت سردار پريد و با تته پته سعي كرد اسمم و هجي كنه.

- سردار جان عزيزم؟!

اين صداي النا بود!…
زني كه سال ها قبل سردار و ازم گرفته بود.

جلو اومد و با ديدن شكم برجسته‌اش، انگار كه روح از تنم خارج شد و دنيا دور سرم مي‌چرخيد كه…

چيدا و سردار سال ها قبل عاشق هم بودن و به خاطر دخالتاي مادر سردار به هم نرسيدن. حالا چيدا بعد از سه سال برمي‌گرده و با همسر باردار سردار مواجه ميشه كه…🙂💔😱



https://t.me/+LTX5NOTIBwJmN2Vk

https://t.me/+LTX5NOTIBwJmN2Vk

رمان های آنلاین

27 Oct, 12:16


حضورش را کنارم حس کردم. دستوری گفت:
- امشب پارتی نبینمت‌هااا

لجم در آمد‌ه. فقط یکبار در پارتی دیدم و هر بار در خانه‌ی پدرش روبرو شویم بی‌توجه به اینکه تا مدتی مهمانشان هستم تهدید می‌کند

بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
- از شما دستور نمی‌گیرم

حرکت دستش را روی کمرم حس کردم! از جا کنده شدم و نگاهِ ترسیده‌ام روی صورت عمو و همسرش که تلوزیون می‌دیدند چرخید. عادت دارد هر بار در جمع معذبم کند تا لال شوم.

- اگه نمی‌دونستی از الان بدون که فقط از من دستور می‌گیری. نذار کار دستت بدم آبروت جلوی بابام و زنش بره

می‌خواهد باز در جمع سواستفاده کند؟ با اینکه نمی‌شود این موجود وقیح و مغرور را تهدید کرد اما پچ‌وار گفتم:

- جیغ می‌زنم عمو و نجمه بفهمن که دارید با من....

حرفم تمام نشده بود که ناگهان سوزشی روی پشتم حس کردم. بند سوتینم را کشید و ول کرد! همزمان برای اینکه صدای جیغم بلند نشود دستش را روی دهانم گذاشته پشت دیوار کشیدم.

سرش را طوری توی صورتم آورد که یک آن فکر کردم می‌خواهد ببوسدم! با وحشت عقب پریدم

- هیع! چیکار می‌کنید؟

با پوزخند گفت:
- هنوز انقدر کنترل غرایضم برام سخت نشده که دیدن یکی در حد تو از راه به درم کنه و بهت حمله کنم.

توده‌ای در گلویم نشست و نگاهم لرزید. خوب می‌دانم خیلی متفاوتیم! او که از نظر جایگاه اجتماعی و شخصیتی شهره‌ی شهر است کجا و من کجا؛ اما از تحقیر کردنم چه عایدش می‌شود؟ چرا دست برنمی‌دارد؟

نگاهش بین چشم‌هایم چرخید. اخم کرد و با خشم غرید:
- گریه نمی‌کنی‌هااا

صدایم از بغض لرزید: برید کنار... بذارید برم

دستش بالا آمد. سر عقب کشیدم و کف دستش را روی گونه‌ام گذاشت:

- منم مَردم دختر! چه انتظاری ازم داری وقتی اینطوری می‌گردی؟

نگاه گیجم در صورتش چرخید! چطور ناگهانی انقدر مهربان شد؟

دلیلش را با درماندگیِ عجیبی که در صدایش بود به زبان آورد:

- اگه نتونم خودمو نگه دارم و حتی به زور بخوام مال من بشی مقصرش تویی! به لباس زیرها و مانتوهایی که انتخاب می‌کنی دقت نمی‌کنی! رد لباس زیرت با اون رنگ جیغ از روی مانتوت با اون رنگ روشن نباید انقدر که من می‌بینم پیدا باشه!

پیش چشم‌های وق زده‌ام کلافه غرید:
- توقع داری از خود بی‌خودم نشم و اذیتت نکنم؟ چطوری خودمو خالی کنم؟ خواجه که نیستم!

قفل کرده بودم اما باید می‌گریختم. فهمید و مچم را چسبید

- کجاااا؟! نگفتم که بترسی یا فرار کنی! گفتم که بفهمی چیزی که می‌بینم باعث میشه یه حرف‌هایی بزنم و روشنت کنم. بعضی چیز‌ها دست خودم نیست آزارم میده. دشمنت نیستم

معذب گفتم: بذارید برم... عوضش کنم

لب‌هایش با اشتیاق کشیده شد مبهوت پرسید:
- واقعا نفهمیده بودی؟ میشه عوض نکنی؟ به جاش از راه به درم کن. هوم؟

شوکه نگاهش کردم. با لبخند گفت:
- دردمو فهمیدی یا نه؟ اگه بذارم بری دیگه نمی‌تونم گیر دادن‌هام رو بندازم گردن تو. شاید اصلاً دیگه فرصتی نباشه که بهت گیر بدم، بهت بچسبم، بوت کنم... می‌دونی بوی چی میدی؟

نفس بریده و بی‌طاقت؛ گفتم: برید... لطفاً

خندید: بوی چادر نماز مادرمو میدی. بچگی زیرش قایم می‌شدم بابام پیدام نکنه. حالا تو صاحب اتاقشی و حتی نمی‌تونم برم اتاقش چادرو بو کنم.

سرش را جلو آورد. بی‌اعتنا به لرز تنم عمیق بو کشید:
- یادمه بچه که بودی خیلی جای منو تو بغل مادرم می‌گرفتی. وقتی مُرد هر بار یاد اون روز‌هایی که جامو گرفتی حرصیم کرد...

دست‌هایش را باز کرده دورم پیچید:
- بیا حالا جبرانش کن و پسرش رو بغل کن یکم حالش بهتر بشه.

اجازه نگرفت! خبر نداد! فقط به زبان آورد و اجرا کرد تا نفسم را چسبیده به سینه‌اش ببرد

- نه!... نه!.. برو... من... من...

نفس نفس می‌زدم کلمه جمله نمی‌شد. بی‌صدا خندید:
- حق داری! منم قلبم اومد کف دستم. فکر نمی‌کردم داشتنت از نزدیک انقدر خوب باشه که دلم بخواد بپرسم ماچ میدی یا اونم خودم زوری بگیرم؟
https://t.me/+_fH_Z276yHo2NzZk
زوری می‌گیره اونم چه جایی! صداشو همسایه‌ هم می‌شنوه چه برسه به باباش و زنش که تصویر رو فول‌اچ‌دی می‌بینن😂🙈
https://t.me/+_fH_Z276yHo2NzZk
https://t.me/+_fH_Z276yHo2NzZk
#عاشقانه‌_طنز 😂😍 یه دختر آروم که هر شب طعمه‌ی مالک اتاق روبروییش میشه، پسری شرور و خبیث که به جرم اینکه ساکن اتاق مادرش شده حتی به لباس زیرش هم ناخونک می‌زنه🤭🙈
https://t.me/+_fH_Z276yHo2NzZk
https://t.me/+_fH_Z276yHo2NzZk

رمان های آنلاین

27 Oct, 12:16


#اهل دعوایی. این یکمی تحریک می‌کنه!🔞

اما نه اونقدری که بهت سخت نگیرم. وقتی حرف نمی‌زنی و تکون نمی‌خوری، بیشتر ازت #خوشم میاد.»

باور نمی‌کنم که قبلا فکر کردم این پسر #جذاب باشه.

«می‌دونی برای مردایی مثل تو که دخترا دوسشون ندارن، عروسک‌های بادکنکی درست می‌کنن. حتی فکر می‌کنم یه سوراخم توشون هست که می‌تونی ازش استفاده کنی.»

«چیزای گرم و ترجیح میدم.» بازوش دور کمرم حلقه شده بود. من رو به خودش نزدیک‌تر کرد.

الان طوری من رو نگاه می‌کرد که انگار #طعمه‌اش بودم. گوشه لب‌هاش بالا رفت و چهره‌اش #شیطانی شد.
«باهوش و بامزه‌ای. اگه به خاطر دهن لعنتیت نبود، تو همه چی تموم بودی. شاید بتونم از #دهنت یه استفاده بهتر بکنم. اینطوری تحمل کردنت خیلی سخت نمی‌شه.»

ابا ترس گفتم: «معذرت می‌خوام.»

بهم چسبید. «معذرت خواهیت و نمی‌خوام. چیزی که من می‌خوام، فریادها و اشک‌هاته. میخوام ضعیف و بی‌حرکت بشی. می‌خوام وقتی دارم همه چیز رو ازت می‌گیرم و دیگه چیزی ازت باقی نمونده، بهم #التماس کنی که دست از این کار بکشم.»

#پارت_هشتاد_و_سه پارت واقعی♨️

دختره به خطرناک‌ترین دانشگاه دنیا رفته، جایی فرزندان تبهکارها خشن‌ترین آموزشها رو میبینن و حالا اون مرکز توجه همه است، چون پدرش به قوی‌ترین تبهکار دنیا خیانت کرده. پسر این مرد که مدرسه رو کنترل میکنه، میخواد ازش انتقام بگیره و زندگی رو برای این دختر جهنم کنه.

رمان های آنلاین

26 Oct, 14:36


_ بچه مال منه، زنت بهت خیانت کرده داداش!

نیواد با خشم به سمتش هجوم برد و داد زد:

_ حرف دهنتو بفهم عوضی.
چشاتو باز کن ببین راجب کی داری زر مفت میزنی، زن منه!

قلبم تو دهنم میزد. اما خیالم از دفاع نیواد یکم راحت شد.
جوری که اگه داییش نمیگرفتش بعید نبود دامون رو زیر مشت و لگد بگیره.

اما پوزخند و نگاه پر از تمسخر اون نامرد که معنادار به من خیره بود منو میترسوند. اونم جلوی تموم خونواده!

_ تو چشاتو باز کن زنتو ببین، رنگش پریده، آدم بی عیب انقد میترسه؟

نیواد بدون اینکه به من نگاه کنه برای ازاد کردن خودش از چنگ داییش تلاش میکرد:
ــ ولم کن دایی...

_ دهنتو ببند دامون...مگه تو برادرش نیستی؟ به زن داداشت چشم داری احمق؟

_ ولم کن دایی...ولم کن ادبش کنم...د ولم کن!

فریاد بلند نیواد اشکمو درآورد، دست روی شکم برآمده‌م گذاشتم و اشکام فرو ریخت.

_ وایسا سر جات نیواد، این یه زری زده، قدیما دلش پیشش بوده الان از لجش حرف میزنه. زنت حالش خوش نیست مرد حسابی...خر نشو!

صدای حرفا و فریادها تو هم پیچیده بود. محکم دست روی دهنم گذاشتم تا صدای هق هقم اوضاع رو بدتر نکنه.

اما دامون بلند خندید.
دستمو به دیوار تکیه دادم.
از اون طرف آناهید مثل مگس مزاحم به سمت نیواد رفت و بازوش رو گرفت:

_ نیواد عزیزم، آروم باش، گوش کن شاید دامون راس میگه...

_ الان نه آناهید...

ــ خاله حالش خوب نیس، کمک میخواد! نیواد عزیزم ارزش نداره اینطوری...

اما نیواد به سمت دامون یورش برد که لحظه‌ای قبل از رسیدن بهش، دامون موبایلش رو بالا آورد و نشون داد:

_ بیا، خودت ببین...ببین چطوری قبل رفتنم برام دلبری می‌کرد. ببین، بخون همشو...


نیواد با مشت خشک شده به موبایل خیره بود و قلب من محکم‌تر میزد. اشکم خشک شد اما مغزم ترک برداشت.

نیواد موبایل رو ازش گرفت و به یکباره سمت من چرخید:
_ اینا چیه آیه؟

نگاه پر تمسخر آناهید رو مغزم و نگاه پر شک و تردید نیواد روی قلبم مانور میدادن.

_ نـ...نیواد...


بهم نزدیک شد. میترسیدم از اون چشمای خونیش:
_ دارم میگم اینا مال توعه؟

به موبایل نگاه کردم. پیام‌های قدیمیمون بود
پیام‌هایی که قبل ازدواجم، با دامون داشتیم.

وقتی زوری به عقد نیواد درومدم دیگه به دامون پیام ندادم اما...
_ ن...نیواد...توضیح میدم...

نگاهش رنگ باخت:
_ توضیح؟ پس راسته...این بچه...

نگاهش رو به شکمم دوخت. با ناباوری سری تکون داد.
قبل از اینکه قدمی عقب بره بازوش رو چنگ زدم:

ــ نه...نه نیواد...بخدا بچه‌ی توعه...باور کن راس میگم...لطفا، بذار حرف بزنم...

محکم دستم رو پس زد و غرید:
ــ تا وقتی به دنیا نیومده حق نداری پا تو این خونه بذاری، کمااال...


کمال باغبون سریع پا پیش گذاشت:
ــ جونم آقا امر بفرما؟


نیواد خیره با نگاهی نفرت انگیز لب زد:
ــ اتاق زیرشیروونی رو حاضر کن، آیه ازین به بعد اونجا میمونه...

https://t.me/+ySWnUZQHjckwMjY0
https://t.me/+ySWnUZQHjckwMjY0
https://t.me/+ySWnUZQHjckwMjY0

رمان های آنلاین

26 Oct, 13:36


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

25 Oct, 13:01


-تو یا احمقی یا خیلی زرنگ!
بغض کردم و یه قدم به عقب برداشتم که با همون پوزخند بدی که روی لبش بود گفت:
-به خیالت آقا برای خبر بارداریت شیرینی پخش میکنه و هلهله راه می ندازه؟ فکر میکنی اون توله ی توی شکمت اون قدر عزیز میشه که یادش بره خون عزیزترینش رو ریختی؟
تنم می لرزید، به زحمت یه قدم به عقب برداشتم و اون با همون لحن تند و تحقیر آمیز ادامه داد:
- یه شهر حرف پشت سرته دختر جون! پای یه مرد توی خونه ت باز شده و اون وقت اومدی این جا و توقع داری باور کنیم راست می گی که نطفه ی حلال توی شکمته؟
صدای فریادش جلوی ادامه دادن زن رو گرفت و من سرجایم خشک شدم از ترس:
-کی این بی آبرو رو راه داده خونه ی من؟!

https://t.me/+KvhOyepe7eU5YjRk

-از جلوی چشمم گم شو دختره ی عوضی قاتل!
پرتم کرد بیرون و در رو محکم به روم بست.
من اما میون هق هق هام فریاد زدم:
-یه روز پشیمون می شی!
حالا اون روز رسیده! روز پشیمونی اون..‌. من اما دیگه اون دختر چشم و گوش بسته و ساده ی قبل نیستم!
این بار همه چیز فرق می کنه!
این بار اونی که به دست و پا میفته من نیستم!

https://t.me/+KvhOyepe7eU5YjRk
پارت گذاری منظم
عاشقانه هیجانی

رمان های آنلاین

25 Oct, 13:01


با بیچارگی به جنگ بزرگی که به راه افتاده بود نگاه میکردم و حتی توان انجام کوچک ترین حرکتی رو هم نداشتم.

یک طرف جنگ جن ها بودن که سردم دارشون یاکیهانِ من بود، پادشاه جن ها.

طرف دیگه جنگ هم خون‌آشام ها بودن که خب فرمانده اونها هم شخصی نبود جز......
با اشاره اون خوناشام لعنتی به خودم که تهدیدهاش برای اینکه باید یاکیهان رو بکشم رو به یادم میآورد ناچارانه با برداشتن شمشیرم به طرف یاکیهان که در حال دریدن سربازای خون‌آشام بود رفتم.

با در آغوش گرفتنش طی حرکتی شمشیرم رو داخل قلبش فرو کردم. قلبی که تا الان برای من میتپید. برای منی که مجبور شدم بکشمش!!.
_آاااا...آاااخ ...نی...نیو..شا
منو به طرفی پرت کرد و اون موقع بود که فهمیدم جن ها وقتی میمیرن آتیش میگیرن. اون حتی حالا هم مراقب من بود و من...
لعنتی من چیکار کردم ...من...من...من اونو کشتم من کسی که دوسش داشتم و کشتم.....♨️
LINK 🔗 https://t.me/+hymKUtKCCB1jODQ0
LINK

https://t.me/+hymKUtKCCB1jODQ0


LINK

https://t.me/+hymKUtKCCB1jODQ0




دختره مجبور میشه عشقشو که یه جن هست بکشه😭💔

رمان های آنلاین

25 Oct, 13:01


از تاریخ امروز تا آخر هفته تخفیف خورده به کتابامون🥹😍
هرطور کتابی هست
#عاشقانه
#فانتزی
#انتقامی
#همخونه_ای
فکر کن یه کانالی تاسیس شده که همه ی علاقه مندی های مخاطب رو تو خودش جا داده😍
عضوگیری این ماهش تازه شروع شده بدو تا جا نمونی🥺🕊

دنبال این رمانای ایرانیِ سبک سنتی و مذهبی هستی؟ اینجا همشون هستن🙂‍↔️

قسمتی از رمانی که توی کانال هست 👇🍒

لب زدم:
- تو هم بیا!
زمزمه کرد:
- من می‌میرم برای خوابیدن کنار تو میدونی دیگه؟
موهایم را از روی پیشانی کنار زد و به لمس کردنش ادامه داد. می‌توانست کامل حس کند که تنم چه قدر داغ شده است.
گفته بود بروم بخوابم اما من عدم تمایلش را از همین حرکت دستانش میتوانستم بفهمم.
بلندتر گفتم:
- نمیخوام صبر کنیم. میدونم داری مراعات میکنی، اما من مطمئنم!
دستم را به طرفش ،گرفتم اما به جای گرفتن دستم کمرم را گرفت و لبم را بوسید... دو دستی گرفتمش تا تعادلم را حفظ کنم. دو بالش روی تختش بود؛ یکی از آنها را کنار گذاشت تا سر روی یک بالش بگذاریم کنار گوشم زمزمه کرد :
- باید پتو رو ول کنی.


https://t.me/+SW9rgsJp2lg0MzFk
https://t.me/+SW9rgsJp2lg0MzFk

ظرفیت عضویت محدودددددد🥹

رمان های آنلاین

23 Oct, 09:24


-من از رابطه زناشویی با زن قانونیم که تو باشی نمی‌گذرم تو گوشت فرو کن...

با بغض چشم می‌بندم.صدایش را باز می‌شنوم:
-فکر کردی خونه منم خونه باباته...بخور و بخواب نگفتی وظایفت تغیر می‌کنه...
چشم باز می‌کنم در حال باز کردن دکمه‌های پیراهن مردانه‌اش می‌بینمش.
پاهایم می‌لرزد و بغضم سرباز می‌کند:
-چی از جونم می‌خوای ؟!
به پاهای لرزانم اشاره می‌کند:
-چته...چرا می لرزی ؟
نفس نفس می‌زنم.دردم را نمی‌فهمید.نمی‌دانست من روزگاری جسم و روحم دریده‌شده‌ بود که با نیشخند پرتمسخری روی تنم خیمه می‌زند:
-شوهر از زنش چی می‌خواد...؟!
نمی‌فهمید من از سر خوشی زنش نشده‌ بودم.من هنوز هم از لمس دست های مردانه روی پوستم می‌ترسیدم.با دو دست روی سینه‌اش پسش می‌زنم:
-من چطوری زنت شدم والا...؟ باورت شده عین تموم زن و شوهرهای این شهر زیر یه سقف رفتیم...!
دست‌هایم را با یک دست قفل می‌کند و با دست دیگرش پیراهنش را از تنش در می‌آورد و غُرشش نفس را در سینه‌م حبس می‌کند:

-بخاطر تو لعنتی مجبور شدم از دختری که دوستش دارم بگذرم...اولین بارت که نیست پس عادت کن به این شب های جذاب...

https://t.me/+t41Arxu_mytkYTVk

توصیه‌ی ویژه

رمان های آنلاین

23 Oct, 09:23


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

21 Oct, 08:06


فروش ویلای مستقل در گیلان

۳۴۰ متر زمین
۱۰۰ متر بنا
سربندی ویلایی و بهارخواب
درختان میوه و مرکبات بصورت رویایی
۲ خواب و ۱ پذیرایی
انباری ۱۲ متری در حیاط
حمام و سرویس جدا از هم
سرسبزترین محله و نزدیک به شهر

با قیمت و تخفیف عالی

برای اطلاعات بیشتر با این شماره تماس بگیرید:

09016958578

رمان های آنلاین

20 Oct, 13:11


بنر واقعی

- آخه دختره احمق، به آدمی که مُرده حسودی می‌کنی؟ انقدر بیشعوری که از آدمی که دو ساله زیر خاکه لجت گرفته؟! از چی می‌ترسی؟ می‌ترسی از قبر در بیاد و منو از تو بقاپه؟! 
نگار بهت زده نگاهش می‌کرد، این مزخرفات چه بود که می‌گفت؟!
- باز مست کردی تو؟! من موندم وقتی تو هپروتی جایی غیر از من سراغ نداری؟! برو همونجا چرا دست از سرم برنمیداری؟!
حسام با تحکم گفت:
- چرا دوست داری همه واقعیتارو پشت مستی من پنهون کنی ها؟ یبارم که شده قوی باش اعتراف کن بگو درست می‌گم.
- وقتی درست نیست چیو اعتراف کنم؟
حسام حرصی دست توی موهایش فرو برد:
- اوکی قبول همه اینا غلطه و من مستم! خودت بگو چه مرگته؟ چرا از وقتی بحث خواستگاری رو پیش کشیدم یه آدم دیگه شدی؟ بد بود می‌خواستم تو رو به آرزوت برسونم؟!
نگار ناباور خندید، این دیگر چقدر از خود راضی بود؟!
- حتما آرزوی من ازدواج با تو بود آره؟! میشه تموم کنی این مسخره بازیارو؟!
- من تموم کنم یا تو؟! 
- ببین دفعه دیگه می‌خواستی آشتی کنی از من مایه نذار، با فاکتور و این چرتو پرتا سرم کلاه نمیره خب؟! میایی مثل بچه خوب میگی غلط کردم، ببخشید دیگه تکرار نمی‌شه! بعدش من فکر می‌کنم یا میبخشم یا نمیبخشم.
زبان حسام انگار به کامش چسبیده بود، دختر رو به رویش بدون شک نگار نبود که این حرف ها هیچ جوره شبیه او نبود.
نگار ادامه داد:
- الانو دیدی؟! خودت رفتی خودتم برگشتی، دفعه های دیگه هم همینه دیگه اون نگاری که نازتو می‌کشید مُرد!
حسام ناباور گفت:
- عوض شدی.
- فکرشو نمی‌کردی نه؟ فکر می‌کردی خب دو روز دیگه خودش میاد منت کشی.
- زیر سرت بلند شده به ولله هوایی شدی تو.
نگار قاطع گفت:
- آره حدست درسته.
چشم های حسام در چهره بی تفاوت نگار چرخید:
- کیه؟
- یکی خیلی از تو بهتر، باشعورتر، فهمیده تر، تازه قدرمو میدونه!
حسام با تمسخر گفت:
- این قدر خوبه یعنی؟!
نگار زمزمه کرد:
- بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی حواسش به منه.
و بی اختیار چهره مردی مقابل چشم هایش زنده شد، مردی که این روزها برایش پررنگ شده بود و اعتراف می‌کرد در قلبش بدون اینکه بداند برای او باز شده بود...

https://t.me/+REfjlK-E4vwzY2Q0
https://t.me/+REfjlK-E4vwzY2Q0

شما رو دعوت می‌کنم به خوندن رمانی پر از هیجان و پر چالش و البته عاشقانه...

رمان های آنلاین

20 Oct, 13:11


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

20 Oct, 09:45


بنر واقعی

- سوار ماشین اون مردتیکه شدی بعد بهم میگی خونه ام؟

نگار بغض کرده نگاهش کرد و ارسلان مشتش را به دیوار کوبید، فریاد بعدی اش نگار را از جا پراند:

- جواب منو بده!

نگار به سختی گفت:

- اونجوری که فکر می‌کنی نیست.

ارسلان نیش خند زد:

- اونجوری که فکر می‌کنم نیست؟! پس چطوریه؟! فقط اون‌ لاشی یه کوچلو عشق سابقت بوده و یه ذره هم خواستگارت! چیا بینتون بوده که بعد از این همه سال وقتی می بینیش چشمات برق میزنه؟

اشک نگار چکید:

- به خدا داری اشتباه می‌کنی.
- چطور باور کنم وقتی یه نمونه از دروغ هات رو با چشم خودم دیدم؟

نگاه نگار میان چشم های به خون نشسته او چرخید، دیگر بی فایده بود هر چه می‌گفت باورش نمی‌کرد و انگار باید فاتحه عشقی که تازه جوانه زده بود را می‌خواند.
یک قدم به عقب برداشت:

- آره تو راست میگی من هنوز هم اونو دوست دارم و تو فقط برام یه جایگزین بودی.

اشک دیگری از چشم نگار چکید، باورش نمیشد این دروغ را گفته و انگار قلب خودش بود که زیر پا گذاشته و له می‌کرد.
ارسلان اما نفسش بالا نمی‌آمد و دم و باز دمش کند شده بود، اتفاقی که از آن می‌ترسید افتاده و نگار بالاخره اعتراف کرده بود.
جلو رفت، کاش کسی جلودارش می‌شد وگرنه خون به پا می‌کرد. یقه نگار را چسبید و او را به طرف خودش کشید، اختیار رفتارش دست خودش نبود و با دیوانه فرقی نداشت.
در یک سانتی او از میان دندان های کلید شده گفت:

- که جایگزین بودم آره؟ باشه، قبول بدم نیست، الان نقشش رو از خودش بهتر برات بازی می‌کنم.

جلو رفت و فاصله را به صفر رساند و نگار تسلیم شده پلک هایش را روی هم گذاشت.
شاید بدون انعطاف بود بوسه ای که ماه ها انتظارش را می‌کشید، شاید در شرایط درستی نبود، شاید ارسلان با فکر مسمومش لذت را از خودش سلب کرده، اما برای خودش این اولین بوسه از کسی بود که عاشقانه دوست داشت حتی اگر صاحب آن بوسه باورش نداشت و بی اعتماد بود...

https://t.me/+lO5ST7ThJWI0ZGY0
https://t.me/+lO5ST7ThJWI0ZGY0

نگار بعد از شکستی که از حسام می‌خوره تصمیم می‌گیره دیگه به هیچ مردی اجازه نده قلب و احساس رو صاحب بشه اما ناخواسته اتفاقاتی میوفته که تسلیم ارسلان فاتحی میشه و...

رمان های آنلاین

20 Oct, 09:45


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

19 Oct, 09:29


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

16 Oct, 10:41


من بهرازم مدیر یه شرکت خدماتی معروف دختری که تنها امیدش برای زندگی انتقام از اون لعنتیه
بعد سالها به هدفم نزدیک شده بودم به هادی که اون لعنتی رو سرش قسم میخورد، نزدیکش شدم تا بتونم تیر خلاص رو بزنم
اما این تازه شروع ماجرا بود وقتی سوت پایان بازی زده شد این من بودم که می‌خندیدم اما مثل احمقای ناباور،
این مدت کسی که بازی خورده بود من بودم نه اونا هادی کسی بود که مغز متفکر پشت همه‌ی نقشه‌ها بود، ته بازی من انتقامم رو می‌گرفتم ولی عروسک خیمه شب بازی هادی بودم و باید طبق نقشه‌‌ها اون بازی میکردم.

https://t.me/+fn6FV2D1g8MxMDk0

رمان های آنلاین

15 Oct, 14:12


💛 @online_romans❤️

نام رمان: #آهو
آهو

نویسنده: نوشین گوگوچانی

خلاصه : سرگذشت زندگی آهو جریان دختر بچه ایه که بخاطر خرج خانوادش سر چهارراه کبریت میفروشه..یه روز باعث میشه بتونه وارد عمارتی بشه کارکنه.... پسر ارباب عاشقش میشه.....فقط این نیست
داستان ادامه دارد...

https://t.me/roman_aaho

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

رمان های آنلاین

13 Oct, 13:22


دوتا رمان عالی آوردم برای شما عزیزان😍

این دو رمان پارت گذاری منظم دارند و توصیه ویژه ادمین هستند☺️

بن بست واهیلا
https://t.me/+RO3OxGFh06JiZmI0

بی گناه
https://t.me/+gld2nS4gq7lmOTRk

رمان های آنلاین

13 Oct, 13:20


لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓رمان های چاپی رو با نصف قیمت بخر


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

رمان های آنلاین

10 Oct, 17:21


روز تمااام دخترای باغیرت که با وجود همه‌ی سختیا خیلی مردونه تلاش کردن تا روی پای خودشون وایسن،مستقل باشن و آرزوهاشونو بسازن؛

مبارک🌼🌼🌼🌼

رمان های آنلاین

04 Oct, 10:53


💛 @online_romans❤️

نام رمان : #میخواهم_حوایت_باشم
میخواهم حوایت باشم

نویسنده: شهلا خودی زاده

خلاصه :
دختره پاک دیوو‌نه‌اس بخاطر این‌که  زن پسری که تایید باباش نشه. روز خواستگاری می ره گریم زشت می‌کنه.ولی نمی‌دونه محمد از خودش دیوونه تره و با این حال می‌گه من همین زشت خانوم رو می‌خوام.

https://t.me/+fFNseS_JcPkwYzQ0

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

رمان های آنلاین

17 Sep, 12:29


سلام عزیزان

سازنده کانال، سونیا صحبت میکنه 😅😊❤️


یه سوال واجب دارم

کی چند ساله لنگرود زندگی میکنه؟؟؟


لطفا بهم پیام بده

@Designer_soniyaa

رمان های آنلاین

18 Jul, 14:00


💛 @online_romans❤️

نام رمان: #آقا_شاه
آقا شاه

نویسنده: آزاده امانی

خلاصه:
من یه دختر کله پزم....خیلی‌ها اعتقاد دارن این‌کار مختص مردهاس ولی من خوب از پسش بر میام اما درست از روزی که باشگاه کنار کله پزی و یکی خرید همچی تغییر کرد اون یه مرد گنده و عظیم و جسه و شیک و پیک ضد کله پاچه‌ست که می‌خواد هر طور شده در مغازه‌ی من و تخته کنه؛ اما...

https://t.me/+hFgXMDu4A2xjYzI0

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

رمان های آنلاین

11 Jul, 13:02


💛 @online_romans❤️

نام رمان : #از_غروب_تا_غرب
از غروب تا غرب

نویسنده : نیلوفر رستمی

خلاصه :
رمان درمورد سرنوشت معراج و کیمیا و وریاست که با نخی سرخ به هم مربوط شدن. قاتلی سریالی منصوب به «شکارچی» پنج سالی میشه که چهارده مَرد رو به روش‌های مختلف به قتل رسونده. پانزدهمین قربانی، در کرمانشاه به قتل می‌رسه و برخلاف قبلی، این بار مقتول یک زن است!
بازرس معراج افضلی مسئول پرونده‌ست و با تحقیقاتش به نتایج جدیدی می‌رسه اما مافوقش اون رو تهدید می‌کنه که پرونده رو کنار بذاره و دخالتی نکنه! معراج اما دست بردار نیست و همین لجبازی به تعلیق و اخراجش ختم میشه. در همین حین، همسر سابق وریا رو به عنوان متهم پرونده دستگیر می‌کنن و وریا به کلیدهایی می‌رسه که فکر می‌کنه باید به اون بازرسِ تعلیق شده بگه... کلیدهایی که گام‌های پرونده رو برای وریا و معراج می‌سازن و هردو کاملا خودسرانه و غیرقانونی، راهیِ کرمانشاه میشن که معما رو حل کنن! معمایی که ربط پیدا می‌کنه به گذشته‌ی تاریکِ وریا و تنها مقتولِ زن و مشکوکش؛ مادرِ دختری با موهای حنایی به اسم کیمیاست...

https://t.me/+zptfSspnWUxkN2Yx

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

رمان های آنلاین

08 Jun, 11:44


سلام عزیزان

کیا لاهیجان زندگی میکنن و میشناسن؟

رمان های آنلاین

10 May, 13:40


🦋امروز که روز عشقه

🌻روز گل و بهشته

🦋روز، روز ما دختراست

🌻دنیا با ما بهشته

🦋روز دختر بر دخترای گل کانال مبارک

ܥ‌ܝ‌❟ܥ‌ࡅߺ߲ܝ‌ܝܝ݅ܝܩߊ‌‌ܥ‌❟ࡄࡅߺ߳ߊ‌‌ࡍ߭ ࡏަࡋܩܢ‌‌ܝ‌❟ܝ‌‌ࡅߺ߳❟ࡍ߭ ܝ‌‌ࡅ࡙ߺࡅߺ߲ߊ‌‌

رمان های آنلاین

07 May, 18:28


#پادشاه_عقربها

#نویسنده_گلوریا


خلاصه رمان جذابمون🔥

طبق افسانه ای باستانی از تمدن ِ بابِل اولین
نیمه خدا حاصل پیوند دختر پادشاه و خدای عقرب بوجود اومد...نیمه خدایی که به پادشاه عقربها معروف شد و شهری عظیم و پیشرفته در بیابانی پهناور بنا نهاد که از دید انسانهای فانی مخفی بود...
پادشاهی قدرتمند و پُرابهت که با مرگ همسر محبوبش ، قلب خودشم همراهش دفن میکنه
و هزاران سال بدون عواطف و احساسات به فرمانرواییش ادامه میده تا اینکه ارتعاشات قلب دفن شده دختری صاف و زلال رو به سمت خودش میکشونه...

https://t.me/+ioNvK65B9A80Nzg0

#ممنوعه #باستانی #تناسخ #فول_عاشقانه

14,381

subscribers

692

photos

15

videos