کانال مَدّ و مِهْ @madomeh_com Channel on Telegram

کانال مَدّ و مِهْ

@madomeh_com


سایت اصلی: madomeh.com
دفتری برای فرهنگ، ادب و هنر
زیر نظر: حمیدرضا امیدی سرور
تماس با ادمین: @hamidomidis
پیج رسمی اینستاگرام: https://instagram.com/madomeh_com?igshid=1ksb65t31kyrk

کانال مَدّ و مِهْ (Persian)

با خوش آمدید به کانال مَدّ و مِهْ! این کانال یک دفتری مجازی است که به فرهنگ، ادب و هنر اختصاص داده شده است. زیر نظر حمیدرضا امیدی سرور، این کانال به ترویج و ترویق هنر و ادبیات می‌پردازد. اگر به دنبال محتوای متنوع و الهام بخش در زمینه‌های فرهنگی و هنری هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. حمیدرضا امیدی سرور به عنوان مدیر اصلی این کانال، به همراه گروهی از اهل قلم و هنرمندان، تلاش می‌کنند تا شما را با آثار جدید و متنوعی آشنا کنند. از آخرین خبرها و مقالات تا معرفی کتب و نقدهای هنری، همه چیز یکجا در این کانال قرار دارد. برای ارتباط با ادمین و دریافت اطلاعات بیشتر، می‌توانید از طریق پیام خصوصی تلگرام با @hamidomidis در ارتباط باشید. همچنین می‌توانید پیج رسمی اینستاگرام کانال را نیز دنبال کنید: https://instagram.com/madomeh_com?igshid=1ksb65t31kyrk

کانال مَدّ و مِهْ

12 Nov, 15:17


رستاخیز آب/ نگاهی به «سنگ اقبال» اثر مجید قیصری

لیلا زارع
در آثار داستانی متنوع مجید قیصری دامنه‌ی گسترده‌ای از موضوعات را می‌توان یافت؛ از دغدغه‌های اجتماعیِ روز گرفته تا پرداختن به فرهنگ‌ها و اقلیم‌های متفاوت. او اغلب در تلاش است تا رویکردی متفاوت برای تجزیه و تحلیل وقایع بیابد. به طور نمونه در کتاب «دیگر اسمت را عوض نکن» او در پس تمام صحنه‌های تاریک و روشنی که جنگ با خود دارد به جنبه‌هایی کاملاً انسانی و مبتنی بر عواطف از این رخداد می‌پردازد و رابطه‌ی دورادور دو سرباز ایرانی و عراقی را از زاویه‌ای دیگر به مخاطب نشان می‌دهد. در کتاب «سنگ اقبال» نیز او به سراغ یکی از سنت‌های اقلیمی دیرینه می‌رود، اما سعی دارد از بُعدی متفاوت از معمول به آن بنگرد. به همین خاطر است که شاید نتوان در داستان او، چندان نشانی از کلیشه‌های مرسومِ روایت از سنت‌ها و آیین‌ها یافت.

رمان با فضایی برزخ‌گونه آغاز می‌شود و روستایی را به تصویر می‌کشد که چهاردیوار نام دارد و همانند اسمش ابعاد محدودی می‌توان برایش متصور شد. با این‌که کوه و دشت و بیابان در اطراف خود کم ندارد، اما آب و آبادانیِ چندان گسترده‌ای در آن نیست. ارتباطاتش با دنیای بیرون کم است و دور از دسترس و محروم به شمار می‌آید. مردم روستا کوشیده‌اند برای مدرسه‌ی فرزندان‌شان از مرکز درخواست معلم کنند، اما گویی کسی قصد آمدن به ته دنیا را ندارد. بنابراین آموزش بچه‌ها معطلِ حضور یک معلم است. اما در این میان مردی که دیگر تاب زیستن در مرکز را ندارد، به روستا می‌آید.

معلم مردی بریده از شهر و هیاهوهای بسیار آن است و آمده تا در جایی دورافتاده به آسایش و رضایتمندی برسد. اما آن‌چه در انتظار اوست خلاف این مسأله را ثابت می‌کند. تمامی روستا در فصل خشکسالی از شن پوشیده می‌شود و هیچ چیز از این سیل بنیان‌کن در امان نیست. آب به شدت کاهش یافته و مردم به شدت به چاه و قنات وابسته‌اند و وحشت از دست دادن همین اندک آب را دارند. به همین خاطر است که به هر دستاویزی چنگ می‌زنند تا خود را از این وضعیت برهانند. نسل تازه‌تر مستأصل و ناامید به مسأله می‌نگرند، اما نسل قدیمی‌تر می‌کوشند تا از تجربه‌های زیسته‌ی اجداد خود بهره جویند بلکه بتوانند این روند نابودی زندگی و آبادانی را کند کنند.

صدای طبلی که به صور اسرافیل تشبیه می‌شود رستاخیزی را به ذهن متبادر می‌کند که در پس مناسک خواهش آب که احضار دوباره زندگانی است، جریان دارد. معلم از خوابی سنگین برمی‌خیزد و با پرسش از آن‌چه در حال وقوع است به درک چندانی نمی‌رسد. همه چیز در گرو حضور در مراسمی است که سنگ بهره نام دارد. متولی برگزاری این مراسم مردی به نام آقابزرگ است که انگار تا به حال کسی مستقیماً او را ندیده و همین نکته وجهی جادویی به وجود او می‌بخشد.

مراسم سنگ بهره جنبه‌ای بسیار ضروری در زندگی مردمان روستای چهاردیوار دارد و هر یک از آداب و آیین‌هایی که در آن به اجرا درمی‌آید باید به دقت جدی گرفته شود. اگر نکته‌ای از قلم بیفتد و احیاناً نادیده گرفته شود می‌تواند همه چیز را به سمت ویرانی کامل بکشاند. همه مراقب‌اند که خللی در طی مراسم ایجاد نشود و همه چیز طبق روال درست اجدادی پیش برود. آقابزرگ نیز به عنوان مرجع و هدایت‌گر این مراسم حضور دارد، گرچه حضورش ناپیدا و از دیده‌ها نهان است.
ادامه....
https://madomeh.com/1403/08/22/sang/

کانال مَدّ و مِهْ

19 Oct, 08:46


کتابفروشی های اینترنتی؛ آفت یا موهبت؟

حمید رضا امیدی سرور

بخش اول

چرخیدن در خیابان انقلاب، با قدم زدن در راسته کریمخان و سرزدن به کتاب فروشی‌ها یکی از جذاب ترین تفریحات ما در دوران جوانی بود، روزگاری که هنوز فضای مجازی اینطور همه چیز را تحت سیطره خود درنیاورده بود. هر هرماه چندباربرای خبردار شدن از تازه ترین کتابهای منتشرشده، شال وکلاه می کردیم به طرف مراکز اصلی کتاب در تهران و ساعتها از این کتابفروشی به آن کتابفروشی می رفتیم از کشف کتابهای تازه کیفور می شدیم.

در دهه اخیر با رشد و همه گیر شدن اینتزنت، و راه افتادن کسب و کارهای اینترنتی همه چیز دگر گون شده، کتابفروشی های کوچک محلی یکی پس از دیگری تعطیل شده اند، اگرچه راسته کریمخان و انقلاب هنوز رونقی دارند، اما دیگر مثل گذشته نیست. اخبار انتشار کتابها به سرعت در فضای مجازی منتشر می‌شوند. دیگر دیدن کتابهای تازه و تورق آنها در کتابفروشی‌ همچون گذشته پر شور نیست، اما در عین حال امکانات تازه‌ای پیش روی علاقمندان کتاب قرارگرفته که در نوع خود خالی از جذابیت نیست.

در فضای مجازی سروکله کتابفروشی های اینترنتی پیدا شده که به دلیل خدماتی که ارائه می کنند بازار فروش کتاب را عملا در دست گرفته اند، اما سوای آنها کتابفروشی های بزرگی در فضاهای چند منظوره در نقاطی از شهر تهران و برخی از شهرستانها راه اندازی شده اند که رفته رفته جای کتابفروشی های کوچک محلی را پر کرده اند. در این کتابفروشی ها که برخی زیرمجموعه موسسه شهر کتاب هستند و برخی وابسته به ناشران بزرگ و مطرح ایرانی، علاوه بر ارائه مجموعه نسبتا کاملی از تولیدات روز ناشران ایرانی، مخاطبان امکان تورق و مطالعه کتابها را نیز دارندو حتی فضایی برای این منظور نیز تدارک دیده شده است. این در حالی است که در گذشته کتابفروشان میانه‌ای با این مسئله نداشته و در چنین مواردی به خریداران متلک هم می‌انداختند! سوای وجود کافی شاپ، در برخی از این کتابفروشی‌ها، فضایی برای برگزاری گالری، نشست‌های نقد و بررسی کتاب ویا جلسات معرفی و رو نمایی از کتابها نیز تدارک دیده شده است که از امتیازات این فروشگاه‌هاست.

همه این ویژگی ها نشان از یک تغییر دارد که نتایج آن در ابعاد گوناگون قابل بررسی است. اما در اینجا قرار است درباره کتابفروشی های آنلاین صحبت کنیم. کتابفروشی هایی که تعداد آنها در فضای مجازی بسیار هم زیاد شده و حجم قابل توجهی از بازار خرید کتاب را به خود اختصاص داده اند.

در ادامه (پست های بعدی) به تعدادی از آنها خواهیم پرداخت و ویژگی های مثبت منفی آنها را مورد اشاره قرار خواهیم داد. فروشگاه هایی نظیر: سی بوک، بنوبوک، دی دی بوک، نهنگ، ایران کتاب و...

شما تجربه خرید از کدام یک از این فروشگاه ها را داشته اید؟ اسامی برخی از آنها را با ما در میان بگذارید؟

راستی! بهترین آنها به نظر شما کدامیک بوده اند؟ دیدگاه های خود را در این پست و پستهای بعدی با ما به اشتراک بگذارید؟
ادامه دارد....

https://madomeh.com/wp-content/uploads/2024/10/Banner-min-3.jpg

کانال مَدّ و مِهْ

16 Oct, 08:36


بازگشت بومی
تامس هاردی
ترجمۀ ابراهیم یونسی نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۳
قطع رقعی، جلد سخت ۴۹۷ صفحه، ۶۵۰۰۰۰ تومان،
#کتاب_روز

کانال مَدّ و مِهْ

16 Oct, 08:26


اعتراضی ابدی
جستارهایی درباره ابراهیم گلستان
نوشته محسن حاجی پور
چاپ اول 1403، انتشارات بازتاب نگار
#کتاب_روز

کانال مَدّ و مِهْ

16 Oct, 08:09


برنده نوبل ادبیات 2024 و جذبه ی نوشتن

«در کار با هان کانگ، همکاری با نویسنده‌ای را تجربه کردم که به ترجمه همانند فرآیند نوشتن خود احترام می‌گذاشت. او مجذوب این بود که چگونه می‌توانیم کوچک‌ترین جزئیات یا تصویر را در متن بیان کنیم.»

هان کانگ، نویسنده اهل کره جنوبی و برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۴، با اولین رمان ترجمه شده خود با عنوان «گیاهخوار» به موفقیت در دنیای انگلیسی زبان دست یافت. این کتاب که در سال ۲۰۱۵ به زبان انگلیسی منتشر شد، بلافاصله با موفقیت همراه شد و در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های روزنامه «ایونینگ استاندارد» قرار گرفت و سال بعد آن جایزه بوکر بین‌المللی را برای این نویسنده و مترجم انگلیسی جوانش دبورا اسمیت به ارمغان آورد.

در تابستان ۲۰۱۵، هان کانگ یک هفته را در دانشگاه ایست آنگلیا (UEA) در انگلیس گذراند، جایی که این نویسنده یک کارگاه ترجمه ادبی کره‌ای به انگلیسی در مدرسه تابستانی سالانه مرکز ترجمه ادبی بریتانیا (BCLT) برگزار کرد. هان کانگ که پیش از آن نیز یک نویسنده شناخته شده در کره بود، اخیراً رمان جنجالی با عنوان «اعمال انسانی» را نیز منتشر کرده که دبورا اسمیت قرار است آن را به انگلیسی برگرداند.

به عنوان بخشی از مدرسه تابستانی در جولای ۲۰۱۵، دبورا اسمیت کارگاهی را با هان کانگ برای شش مترجم نوظهور زبان کره ای برگزار کرد که توسط مؤسسه ترجمه ادبیات کره حمایت می‌شد.

روکسان ادموندز یکی از شرکت‌کنندگان در این کارگاه ترجمه گفت: «نکته مهم کارگاه‌ها این بود که ما توانستیم روی ترجمه با حضور نویسنده کار کنیم. در ابتدا کمی ترسناک بود، اما بعد با دیدن شور و اشتیاق هان، احساس راحتی کردیم».

سوفی بومن، یکی دیگر از شرکت کنندگان (و متعاقباً برنده جایزه ترجمه کره تایمز) نیز گفت: «به یاد دارم که در کارگاه یک ساعت یا بیشتر درباره یک ویرگول صحبت می‌کردیم و چندین بار آن را حذف و اضافه کردیم و مدت زمان زیادی را صرف بحث در مورد رنگ و احساس و ظاهر ژاکتی که یکی از شخصیت ها پوشیده بود، کردیم. من کاملاً شگفت زده شدم که چگونه می‌توانیم این کار را با جدیت انجام دهیم، کار کردن روی چنین جزئیاتی با حضور نویسنده شگفت آور بود».

ویکتوریا کادل، یکی دیگر از شرکت کنندگان در این کارگاه ترجمه ادبی که اکنون دانشجوی مقطع دکتری در داشنگاه کالیفرنیاست نیز افزود: «در کار با هان کانگ، نویسنده‌ای را تجربه کردم که به ترجمه همانند فرآیند نوشتن خود احترام می‌گذاشت. او مجذوب این بود که چگونه می‌توانیم کوچک‌ترین جزئیات یا کوچک‌ترین تصویر را در متن بیان کنیم. به طور کلی، به یاد دارم که او چقدر سخاوتمند بود، چقدر آرام صحبت می کرد و کلماتش چقدر قدرتمند بود».

ماحصل یک هفته بحث فشرده، ترجمه‌ای از داستان کوتاه هان «اروپا» بود که کمتر از یک صفحه طول داشت اما ارزش چنین فعالیت هایی همیشه در فرآیند آن نهفته است و نه در محصول نهایی.

بومن و کادل در ادامه همراه با چندین فارغ التحصیل دیگر، یک راهنمای ترجمه ادبی کره‌ای-انگلیسی منتشر کردند و دبورا اسمیت با موفقیت در ترجمه‌اش از کتاب «گیاه‌خوار»، انتشارات «Axis» را منتشر کرد که در ادامه جایز بوکر بین‌المللی را با ترجمه انگلیسی «گیاهخوار» دریافت کرد.

ویونگ چون، رئیس مؤسسه ترجمه ادبیات کره‌ای در پاسخ به اعطای جایزه نوبل ادبیات 2024 به هان کانگ، اظهار داشت: «جایزه نوبل ادبیات هان کانگ، لحظه ای مهم است که تلاش‌های موسسه ترجمه ادبیات کره‌ای را برای معرفی ادبیات کره ای به جهان را برجسته می‌کند.

آکادمی سوئد، هان کانگ را به دلیل «نثر شاعرانه‌اش که آسیب‌های تاریخی را شامل می‌شود و شکنندگی زندگی انسان را آشکار می‌کند»، شایسته دریافت جایزه نوبل معرفی کرد.
#گزارش_روز

https://www.alef.ir/files/post/lg/2024/42/480511.jpg

کانال مَدّ و مِهْ

03 Oct, 05:45


سلامی دوباره!

سخن سردبیر (1)

چندی است فعالیت «مد و مه» با وقفه روبه رو شده، این مشکل البته ریشه در مصائبی دارد که در ماه های اخیر بر من گذشت؛ مصائبی فراتر از توان من که هرچه بود تاب آوردم و در جبر زندگی چاره ای جز این نیز نبود. زمانی رسید که حتی تصمیم گرفتم، برای همیشه با رفقا خدا حافظی کنم و یا در زمانی دیگر قرار شد مدیریت سایت را به فرد موجه‌ای بسپارم که متاسفانه به دلایلی اتفاق نیفتاد. هرچند که حالا براین باورم که تقدیر بهترین فرصت را پیش پای «مد و مه» گذاشت. چرا که در آن صورت تمام هویت اندوخته شده برای این دفتر در طول چهارده سال گذشته، اگر از دست  نمی رفت، به شدت مخدوش می شد.

در این وقفه چند ماهه برخی از دوستان محبت کردند جویای حال ما شدند که برایمان بسیار دلگرم کننده بود. شاید همین پیگیری‌ها و محبت ها بود که دلیلی شد دو باره این دفتر گشوده شود با سرو شکلی که به تدریج اصلاح خواهد شد. به این امید که شاید «مد و مه» را به روزهای اوجش نزدیک کند. اما در این مسیر نیار به حمایت و همکاری همه علاقمندان ادبیات و فرهنگ داریم، چه آنها دستی بر قلم دارند و با فرستادن آثارشان می توانند به پربار شدن این دفتر بیفزایند و چه آنها که می توانند با ارتباطی نزدیک تر برقرار کرده و در گرداندن چرخ های «مد و مه» مارا یاری کنند.

اما تفاوت عمده این دوره از منظر اجرایی این است که برخلاف گذشته که سایت در اولویت قرار داشت و کانال در حاشیه قرار می گرفت. این بار کانال تلگرام مدومه است که محوریت دارد و مخاطبان بیشتر از طریق کانال به سایت هدایت می شوند تا نسخه کامل مطالب را بخوانند و برخی مطالب که صرفا جنبه اطلاع رسانی دارند و یا وابسته به اتفاقات روز هستند تنها در کانال منتشر می‌شوند.

البته آرشیو کامل همه مطالب از روز نخست فعالیت در سایت قابل دسترسی است و کما فی سابق اگر کسانی دوست داشتند از طریق آدرس سایت ( https://madomeh.com/ ) ، «مد و مه» را دنبال کنند می توانند. تازه ترین مطالب را در صفحه اصلی سایت، به ترتیب انتشار مطالعه کنند. 

در طول همه این سالها هدف روشن ماندن چراغ رسانه ای مستقل بود و حفظ آرشیوی که امروز با قریب به بیست و پنج هزار مقاله خود منبعی سودمند و پرو پیمان برای علاقمندان ادبیات، فرهنگ و هنر است.

امید که با کمک شما این چراغ روشن بماند.
از این پس سعی خواهد شد که از طریق این ستون ( #سخن_سردبیر ) بیشتر و نزدیک تر با شما در ارتباط باشیم.

#حمیدرضا_امیدی_سرور

@madomeh_com

کانال مَدّ و مِهْ

03 Jul, 22:41


زندگی وزمانه‌ی روبرتو بولانیو؛

پرچم‌دار موج نوی ادبیات آمریکای لاتین

پس از خدایان زاده‌ شد و پیش از آنان درگذشت

پرتو مهدی‌فر

ادبیات آمریکای لاتین از آغاز تا جنبش بوم

پیشینه‌ی ادبیات مکتوب در آمریکای لاتین به دوران استعمار برمی‌گردد و عقب‌تر از آن صرفا با ادبیات شفاهی بومیان منطقه تعریف می‌شود‌. مسیر شکوفایی و عملی شدن پتانسیل‌های ادبیِ شگفت در این سرزمین شامل چند مرحله بلوغ و دگردیسی است. نخست «ادبیات استعمار» که در قرن پانزدهم با ورود دریانوردان اسپانیایی به قاره‌ی آمریکا آغاز شد، و شامل وقایع‌انگاری‌هایی از مواجهه‌ی استعمارگران با ساکنان منطقه بود؛ گزارشاتی که عموما توسط مبلغان مسیحی نگاشته می‌شد. با گذر زمان و نفوذ هنر و ادبیات باروک از اروپا به مستعمره‌ها و ادغام‌اش با فرهنگ بومی منطقه، ادبیاتی به نام «باروک سرخ‌پوستی» در قرن هفدهم پدید آمد. سپس دغدغه‌های هویتی و نوع‌آوری‌هایی که ارمغان جنبش‌های استقلال‌طلبانه در قرن نوزدهم بود، آمریکای لاتین را به سمت ادبیاتی مستقل سوق داد و نهایتا در قرن بیست به دوران شکوفایی و برآمدن «جنبش بوم» (مدرنیسمو در شعر) انجامید؛ ادبیاتی پرکشش و نسبتا دشوار که انقلاب کوبا مهم‌ترین عامل محرک‌اش بود، از معضلاتِ استعمار، جنگ ودیکتاتوری‌ تغذیه می‌شد، و رگه‌های غلیظی از باورها و اسطوره داشت. ادبیات بوم زندگی شهروند آمریکای لاتین را که به تعبیر اوکتاویو پازهمواره در حاشیه‌ی تاریخ و حومه‌ی غرب زیسته بود و قرن‌ها خارج از حوزه‌ی اهمیت و ارزشمندی به‌سر می‌برد، به مرکز توجه جهان منتقل کرد. شاید میگل آنخل آستوریاس در جمله‌ی کوتاه خود کامل‌ترین تعریف را از این وضعیت ارائه داده باشد: «اکنون شما بنشینید، این ماییم که می‌خواهیم برای‌تان از بسی چیزها حکایت کنیم». جنبش بوم، ظهور چندین استعداد ادبی از کشورهای مختلف، اما با وجوهی مشترک بود. جریانی که از دل رئالیسم سنتی بیرون آمد، خود را از قید کلیشه‌های رایج رها کرد و طیف وسیعی از نویسندگان با ملیت‌ها، سبک‌ها و شخصیت‌های مختلف را در حوزه‌ی فرهنگی-زبانی مشترکی به نام «آمریکای لاتین» گرد هم آورد؛ غول‌های ادبیِ عمیقا‌ سیاسی و بی‌تکراری که ازیک نویسنده‌‌ی جدی و ساختارمند.ِ راست (یوسا) تا شخصیت شهودیِ چپ (مارکز) متفاوت بودند والبته گاه بی‌اعتنا به سیاست، به انتزاع وپیچیدگی‌های متافیزیک میل می‌کردند (بورخس). جنبش بوم، مهم‌ترین جریان ادبی آمریکای لاتین که با «لی‌لی بازی» خولیو کورتاسار شروع شد و با «صد سال تنهایی» مارکز به اوج رسید، عنوان خود را مدیون خوزه‌دونوسو، نویسنده‌ی شیلیایی بود و طنین انفجاری را تداعی می‌کرد که موجب جلب نگاه جهان به ادبیات آمریکای لاتین شد. بوم، ادبیات منحصر‌به‌فردِ سرزمینی بود که با اسطوره‌ و باورهای کهن خویش هم‌زیستی داشت، به تناوب، دیکتاتوری ژنرال‌های نظامی یا چریک‌ها را میزبانی می‌کرد. تا سه دهه‌ی آخر قرن بیست، هیچ نویسنده‌ای در مقابل نویسندگان این جریان توان عرض اندام نداشت.

موج نوی ادبیات آمریکای لاتین و جریان پُست‌بوم

تشخیصِ این‌که دقیقا چه شخصی و درچه زمانی از جریان ادبی غالب جدا می‌شود معمولا کار دشواری است، مگر نویسنده‌ای شاخص یا شا‌‌‌هکاری مسلم نخستین حلقه‌ی زنجیره‌ی جدید را پدید آورده باشد. بنابر این جنبش ادبی «پست‌بوم» را هم می‌توان به یک تاریخ تقریبی نسبت داد. دهه‌ی هشتاد نویسندگان جوان آمریکای لاتین دیگر تمایل به تبعیت از قواعد رئال جادو و زیبایی‌شناسی مدرنیستی بوم نداشتند. ترجیح آن‌ها ارائه‌ی تصویری جهانی‌شده و متاثر از عناصر فرهنگی و رسانه‌ای غرب در آمریکای لاتین بود. دغدغه‌‌ی هویتِ‌ این نویسندگان بیشتر معطوف به فرد بود تا تاریخ، و گلوبالیسمی را نشانه می‌گرفت که فردیت شهروند لاتین را در سیطره‌ی خود داشت. آثار این نویسندگان عاری از فضا‌های محلی شگفت و جذابیت‌‌های جادویی بود. و به‌جای دیکتاتورهای سفاک، ازخودبیگانگی و عصیان انسان‌ معاصر را به تصویر می‌‌کشید. و گاه در اهداف خود چنان بی‌مهابا عمل می‌کرد که نمادهای شاخص دوران شکوفایی را به سخره می‌گرفت.
بولانیوی شاعر و اینفرارئالیسم

روبرتو بولانیو پیش از تبدیل شدن به رسا‌ترین صدای ادبیات معاصر آمریکای لاتین و تنها کسی که به اعتبار و شهرتی هم‌پایه‌ی رمان‌نویسان بوم دست یافت، مسیر ناهمواری طی کرد. او در سال ۱۹۵۳ در سانتیاگو متولد شد. مادرش معلم و پدرش یک راننده کامیون فقیر بود، این شغل هم‌چون یک فراخوان، سرگردانی را به سرنوشت خانواده دعوت کرد. پس از ۱۵ سال‌ آوارگی در شیلی آن‌ها بالاخره به مکزیکوسیتی مهاجرت کردند. این شهر برای روبرتوی جوان با اشتیاق و آزادی و تجربه‌های جدید همراه شد،
مطلب کامل....


https://madomeh.com/1403/04/13/7507r8976r/

کانال مَدّ و مِهْ

03 Jul, 22:38


زندگی وزمانه‌ی روبرتو بولانیو؛

پرچم‌دار موج نوی ادبیات آمریکای لاتین

پس از خدایان زاده‌ شد و پیش از آنان درگذشت

پرتو مهدی‌فر


https://madomeh.com/1403/04/13/7507r8976r/

کانال مَدّ و مِهْ

18 Jun, 14:58


بیرون از کوران زمان

با نگاهی به «زندگی و زمانه مایکل ک» نوشته جی. ام. کوتسیا / از نشر نو با ترجمه مینو مشیری

هوشمند مشایخی

جان مکسول کوتسیا جایی می‌‌گوید «تاریخ ما به گونه ای است که به ناگاه مردم عادی باید تصمیم های سخت بگیرند اما آنها به چنین موقعیتهایی عادت ندارند.» زندگی و زمانه مایکل ک از همین تصمیم سخت آغاز می-شود. مایکل «ک» یکی از همین مردمان عادی است، یک مرد عادی با لب‌‌های شکری که توجه قابله‌‌اش را در اولین نگاه جلب می‌‌کند. «لب [مایکل]مثل شکم حلزون تاب خورده بود». مایکل حتی چیزی کمتر از عادی. او در سی و یکمین سال زندگی‌‌اش ناگهان با تصمیم مادرش همراه می‌‌شود: رفتن. مایکل دیگر سر کارش حاضر نمی-شود. «اسکناسهای مادرش را لوله کرد و در جوراب‌‌هایش چپاند و به ایستگاه راه آهن رفت که بلیط بگیرد.» تصمیم سخت مایکل همین بود. سختی این تصمیم به خاطر بداهتی است که زندگی به شیوه‌‌ای که جریان دارد به ما تحمیل می‌‌کند. زندگی تحت سیطره قانون‌‌های خشونت بار، تحت پیگرد نگاه های مزاحم. در وحشت از اختلالی هر چند خفیف در روند جاریِ از پیش معین. برای مایکل «ک» به خاطر ترس از بیرحمی جنگ‌‌های داخلی این تصمیم سختی بود اما برخلاف آنچه از قول کوتسیا آمد، مایکل این تصمیم سخت را آسان می‌‌گیرد. شاید به خاطر اینکه «به چنین موقعیت هایی عادت ندارد» شاید هم این تصمیم است که مایکل را می‌‌گیرد.

آن وقت، «…پلیس برای ساکت کردن او با دست روی پیشخوان کوبید…وقت منو نگیر . برای دفعه آخر میگم اگه با در خواستت موافقت شده باشه میفرستن …وقت منو نگیر…نمیفهمی؟… زبون سرت نمیشه؟»، گواهی خروج از محدوده‌‌های جنگی در پیچ و خم زمان کثافت ادارات گم و گور می‌‌شود. اما همین مایکل کمتر از عادی هم سرشت این دایره‌‌های مقرر را می‌‌فهمد. برای همین زبان سرش نمی‌‌شود. سفرش را از میان همین زمان‌‌های بسته لوله وار آغاز می‌‌کند. مادرش را بر می‌‌دارد و سبکبار به سمت مرزها پیش می‌‌رود. آغاز سفر برگذشتن از اجبار زمانی است که نبضش در گُم‌‌گُم جنگ می‌‌زند. مادر تحمل این پیچ در پیچ طاعون زده را ندارد. به غبار تبدیل می‌‌شود، به خاکستری که به باد می‌‌رود و در بی‌‌زمانی محض گم‌‌ می‌‌شود و جز روحی معلق و سرگردان با موهای گُرگرفته چیزی از او باقی نمی‌‌ماند. مایکل هم در هیچ زمان درست و درمانی جا نمی‌‌گیرد، نه گذشته سایه‌‌وار پدرش، نه آینده‌‌ای بیمارستانی که از پس جنگ خواهد آمد. حتی بی شکلی صورتش تن به معنای زمانی که در اردوگاه برایش قاب گرفته‌‌اند نمی‌‌دهد و کلمات مبهم و بی ضرباهنگش هر مخاطب زمان به گرده‌‌ای را کلافه می‌‌کنند.
ادامه....

https://madomeh.com/1403/03/29/89897674/

کانال مَدّ و مِهْ

18 Jun, 14:34


نگاهی به «لنگرگاهی در شن روان»

شش مواجهه با سوگ و مرگ

نیلوفر نیک سیر

درجغرافیایی که مرگ از شش جهتش می ریزد و سوگ، خبر هر روزه اش هست، آدم ها عادت می کنند به شنیدن خبر درد و مرگ. با از دست دادن راحت تر روبرو میشوند و دیدن تصاویر جنازه و مثله شدن برایشان بسیار طبیعی ست. در جاییکه مرگ عادی هست و رنج کشیدن دیگران برایت اهمیتی ندارد، همانجاست که فاجعه ی انسانی رخ میدهد. وقتی تو از چیزی دیگر تکان نمیخوری. وقتی خبر انفجار و انتحار به گوشت میخورد و تو به تعداد کشته شده گان دقت میکنی که اگر زیاد بود و چشمگیر، کمی ترا ناراحت میکند و اگر کم بود، راحت از کنارش میگذری. در جایی که تکه های گوشت همنوعانت روی شاخه های درختان پریده است، از بس که شدت انفجار قوی بوده. تو می بینی که تکه هایشان را روی پارچه ی سفید جمع میکنند. تو همین ها را از پشت پنجره می بینی

درجغرافیایی که مرگ از شش جهتش می ریزد و سوگ، خبر هر روزه اش هست، آدم ها عادت می کنند به شنیدن خبر درد و مرگ. با از دست دادن راحت تر روبرو میشوند و دیدن تصاویر جنازه و مثله شدن برایشان بسیار طبیعی ست. در جاییکه مرگ عادی هست و رنج کشیدن دیگران برایت اهمیتی ندارد، همانجاست که فاجعه ی انسانی رخ میدهد. وقتی تو از چیزی دیگر تکان نمیخوری. وقتی خبر انفجار و انتحار به گوشت میخورد و تو به تعداد کشته شده گان دقت میکنی که اگر زیاد بود و چشمگیر، کمی ترا ناراحت میکند و اگر کم بود، راحت از کنارش میگذری. در جایی که تکه های گوشت همنوعانت روی شاخه های درختان پریده است، از بس که شدت انفجار قوی بوده. تو می بینی که تکه هایشان را روی پارچه ی سفید جمع میکنند. تو همین ها را از پشت پنجره می بینی و چیزی در درونت اتفاق نمی افتد.خود میدانی که این عادی نیست. اما حاصل زندگی در جغرافیایی این چنینی، همین است.، جغرافیایی که در آن تجارب تلخ خیلی بیشتر از تجارب مثبت و شیرین است. از دست دادن بیشتر است و به دست آوردن، هیچ.
ادامه...

https://madomeh.com/1403/03/25/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%84%d9%86%da%af%d8%b1%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%b4%d8%b4-%d9%85%d9%88%d8%a7%d8%ac/

کانال مَدّ و مِهْ

07 Jun, 14:07


راهنمای کتاب/ در جست‌وجوی رؤیاهای تحقق‌نیافته

لیلا زارعی

«گورهای بی‌سنگ»
(نُه جستار درباره‌ی نازایی)
نوشته: بنفشه رحمانی
ناشر: چشمه، 1402
131صفحه، 110000 تومان
#نشرچشمه #ناداستان #کتاب


انسان در طی زندگی همواره نگاهی به راهی که پیموده و دستاوردهایی که داشته می‌افکند و بر مبنای آن ثمربخش بودن زیستِ خود را ارزیابی می‌کند و اغلب هم بر همین اساس است که خود را موجودی مولد و مفید یا ناکارآمد و بی‌کفایت توصیف می‌نماید. معیارهای بسیار گسترده‌ای برای سنجش درجه‌ی ارزشمندی زندگی می‌توان یافت که گاه اهمیتی حیاتی دارند و زمانی اولویت پایین‌تری به آن‌ها داده می‌شود. در میان این معیارها، تولید نسل ممکن است برای بسیاری از افراد جایگاهی ویژه پیدا کند.

آدمی به شکلی غریزی تمایلی شدید به تحقق رؤیاهای خویش در فرزندانش دارد. گویی انسان با فرزندآوری رسیدن به اهداف و آرزوهایی را که خود از آن‌ها بازمانده، ممکن می‌سازد و فرصتی دوباره برای زیستن می‌یابد. به همین خاطر است که گاه احساس مثمر ثمر بودن با چنین معیاری برای آدم‌ها معنا پیدا می‌کند. اما اگر انسان توان تولید نسل را نداشته باشد، این مسأله برای او چه شکلی پیدا خواهد کرد؟ بنفشه رحمانی در مجموعه جستاری که در کتاب «گورهای بی‌سنگ» گرد آورده به این موضوع از ابعاد مختلف نگریسته است.

مجموعه‌ی «گورهای بی‌سنگ» به سلسله تجاربی اختصاص دارد که نویسنده در مسأله‌ی ناباروری با آن‌ها مواجه شده و جنبه‌های مختلفی از زندگی شخصی، اجتماعی و حرفه‌ای او را تحت تأثیر قرار داده است. این‌که انسان امتداد وجود خود را در فرزندش می‌بیند و برای هر کسی ممکن است در برهه‌ای از زندگی‌اش این مسأله چنان اهمیتی پیدا کند که بسیاری از ضروریات زندگی‌اش را زیر سایه‌‌ی آن قرار گیرد. گاه از آن به راحتی عبور می‌کند و برخی اوقات برای مدتی طولانی و به شکلی عمیق درگیر آن می‌شود و نمی‌تواند به سادگی از آن بگذرد.

بخش آغازین کتاب به مواجهه‌های اول با مسأله‌ی نازایی اختصاص دارد و آن را از منظر زنی نشان می‌دهد که در ابتدا با پیشینه‌های ذهنی و احساساتی گاه متناقض با مسأله برخورد می‌کند. بیش از هر چیز مفهوم زنانگی و زن توانمند برای او چالش‌برانگیز می‌شود، شاید چون یکی از معیارهای کهن و سنتی ارزیابی یک زن، قدرت زایش اوست. نویسنده در شروع بحث از تصویری می‌گوید که هم جامعه و هم خودِ زنان درباره‌ی مولد بودن دارند. او این پرسش‌ها را نیز مطرح می‌نماید که آیا اگر زنی نتواند صاحب فرزند شود باید احساس شکست و بی‌کفایتی کند؟ باید به هر ترتیبی که شده راهی برای مادر شدن بیابد؟ باید غریزه‌ی تولید نسل را نادیده بگیرد و این مسأله را به کلی فراموش کند؟ باید جایگزین‌هایی برای احساس مفید بودن در زندگی بیابد؟ کدام راه است که بهترین پاسخ برای حل مسأله‌ی نازایی است؟

نویسنده که راوی تجارب دست اول خود است، در آغاز از فعالیتی می‌گوید که کوشیده آن را جایگزین مادر شدن کند؛ پرداختن به نوعی ورزش به نام اریال که سخت است و کسب مهارت در آن می‌تواند به انسان حس توانمندی و موفقیت بسیار بالایی بدهد. اما آن‌قدر موضوعاتی متعدد حول مسأله‌ی تولید نسل برای او شکل می‌گیرد که ناگزیر به اندیشیدن و غور در این باره می‌شود و به عرصه‌ای پا می‌گذارد که دیدگاه متفاوت و متکاملی درباره‌ی نازایی به او می‌دهد. مسأله‌ای که در آغاز صرفاً به عنوان یک فقدان دیده شده بود، به تدریج و در طی مسیر روایت، اشکال دگرگونه‌ای پیدا می‌کند و دامنه‌ی آن تمام جهان‌بینی راوی را در برمی‌گیرد و او را به گونه‌ای به یک مسیر تحولی سوق می‌دهد . ارتباط نزدیک با مادران، متخصصان و افرادی که در این موضوع سوابق ذهنی و تجارب متفاوتی دارند نیز به شکل‌دهی و قوام بخشیدن این تحول کمک شایانی می‌کند و این اتفاقی است که در این مجموعه در مقیاسی گسترده رخ می‌دهد.

https://www.alef.ir/news/4030318069.html

کانال مَدّ و مِهْ

07 Jun, 11:58


وقتی خلاقیت کافکا ته کشید

نامه‌ای نادر به قلم «فرانتس کافکا» که در آن به نداشتن ایده جدید برای ادامه خلق آثار ادبی اعتراف می‌کند، در حراجی ساتبیز به فروش گذاشته می‌شود.

این نویسنده بزرگ متولد پراگ که بیشتر به خاطر رمان کوتاه «مسخ» در سال ۱۹۱۵ شناخته شد، در طول زندگی کوتاه خود با اضطراب، ناامیدی و انزوا دست و پنجه نرم کرد، مضامینی که در آثار او نیز تجلی یافته اما اطلاعات کمی درباره روند خلاقیت او وجود دارد.

بر اساس اعلام خانه حراج ساتبیز، نامه‌ای به قلم و امضای فرانتس کافکا قرار است به فروش گذشته شود که در آن نامه، کافکا خطاب به دوست و ناشر آلمانی‌اش «آلبرت ارنشتاین» ابراز تاسف می‌کند که «سه سال است که چیزی ننوشته است و با پدیده‌ به اصطلاح سد نویسنده دست و پنجه نرم می‌کند.»

سد نویسنده، وضعیتی مرتبط با خلق اثر و نوشتن است که در طی آن نویسنده توانایی تولید اثر جدید را از دست می‌دهد یا کندروی در خلاقیتش را تجربه می‌کند. این شرایط از دشواری در یافتن ایده‌های اصیل تا عدم توانایی در تولید یک اثر تا چندین سال متغیر است.

سی‌ان‌ان در این باره نوشت: انتظار می‌رود این نامه یک صفحه‌ای بین ۷۰ تا ۹۰ هزار پوند (۸۹ تا ۱۱۵ هزار دلار) در ساتبیز لندن به فروش برسد، نامه‌ای که در بهار سال ۱۹۲۰ میلادی نوشته شده است.

این نامه زمانی نوشته شده که کافکا در حال درمان بیماری سل بود؛ از سال ۱۹۱۷ بیماری‌اش تشخیص داده شده بود. کافکا به طور متناوب از کار خود در یک شرکت بیمه مرخصی استعلاجی می‌گرفت و اغلب دوره‌هایی را در آسایشگاه می‌گذراند.

کافکا در این نامه شکایتی می‌کند که سه سال است نتوانسته چیزی بنویسد و آنچه اکنون از او منتشر می‌شود پیش از این نوشته شده است.

او درباره توقف توانایی‌اش در نوشتن می‌نویسد: «وقتی نگرانی‌ها به لایه خاصی از وجود درونی نفوذ کرد، نوشتن آشکارا متوقف می‌شود، در واقع مقاومت من چندان قوی نبود».

«گابریل هیتون» متخصص کتاب‌ها و دست‌نوشته‌های حراجی ساتبی در این باره گفت: «زندگی و آثار فرانتس کافکا مدت‌ها منبع جذابی در سراسر جهان بوده است.این نامه نشان می‌دهد که نوشتن چه انرژیی فراوانی از او می‌گرفته و به ذخایر عمیقی از نیروی درونی نیاز داشته، زیرا کافکا با ناامنی عمیق و نگرانی درباره بیهودگی کارش دست و پنجه نرم می‌کرد. همه ما می‌توانیم قدردان این باشیم که کافکا علی‌رغم محدودیت‌های نویسنده فلج‌کننده‌اش، همچنان به نوشتن ادامه داد».

در زمان نگارش نامه، کافکا همچنین رابطه عاشقانه شدیدی را با روزنامه‌نگار و نویسنده چک، «میلنا یسنسکا» آغاز کرده بود. بنابراین، علیرغم این‌که سلامت جسمانی او رو به افول بود، با حمایت جسنسکا دوباره اعتماد به نفس پیدا کرد و توانست آخرین تلاش‌های ادبی خود از جمله داستان کوتاه «هنرمند گرسنگی» و رمان «قصر» را آغاز کند. هر دوی این کتاب‌ها پس از «مرگوی» به ترتیب در سال‌های ۱۹۲۴ و ۱۹۲۶ منتشر شدند، علی‌رغم اینکه کافکا درخواست کرده بود که دست‌نوشته‌های منتشر نشده‌اش پس از مرگش از بین بروند.

اگرچه در طول زندگی کافکا، ناشران پیشرو به دنبال آثار او بودند، اما بزرگترین تحسین‌های ادبی کافکا پس از مرگش به رقم خورد. آثار او که همگی به زبان آلمانی نوشته شده بودند، پس از سال ۱۹۴۵ در آلمان و اتریش دوباره کشف شدند و تأثیر عظیمی بر ادبیات آلمانی گذاشت و تا دهه ۱۹۶۰ در سطح جهانی گسترش یافت. این آثار به طور گسترده منبع اقتباس برای سینما، تلویزیون و تئاتر شده‌اند.

فشارهای اجتماعی و افسردگی‌های کافکا موجب شد تا او به بیماری‌های متعددی مانند سل، میگرن و بی‌خوابی مبتلا شود. وضعیت وخیم او این اجازه را به او نمی‌داد تا بتواند به اندازه‌ کافی غذا بخورد و از آن‌جایی ‌که آن زمان درمان داخل وریدی هنوز کشف نشده بود، هیچ راهی برای تغذیه‌ او نبود، تا این‌که سرانجام در سوم ژوئن ۱۹۲۴ در آسایشگاهی در منطقه‌ کرلینگ نزدیک وین درگذشت.

پیکر این نویسنده روز یازدهم ژوئن پس از انتقال به پراگ به خاک سپرده شد.

داستان‌های زیادی از کافکا به ‌جا مانده‌اند که از جمله‌ آن‌ها می‌توان به «توصیف جنگ» (۱۹۰۴)، «مقدمات عروسی در ییلاق» (۱۹۰۷)، «تفکر» (۱۹۱۲)، «در تبعیدگاه» (۱۹۱۴)، «رییس آرامگاه» (۱۹۱۷)، «دیوار بزرگ چین» (۱۹۱۷)، «پیامی از سوی امپراتور» (۱۹۱۹) و «محاکمه» (۱۹۲۵). «قصر» (۱۹۲۶) و «آمریکا» (۱۹۲۷) اشاره کرد.

https://www.alef.ir/files/post/lg/2024/23/458735.jpg

کانال مَدّ و مِهْ

08 May, 19:38


نگاهی به «با بوطیقای نو در آثار صادق چوبک» اثر جواد اسحاقیان

این کتاب، کوششی برای بازخوانی برخی از آثار “صادق چوبک” است که متأسفانه به دلیل ضعف تئوری ادبی یا “نقد و نظریه‌ی ادبی معاصر” در دهه‌های چهل و پنجاه و پیش از “انقلاب” – چنان که شایسته‌‌ی آن بود – شناخته نشد. آنان که در باره‌ی آثار برجسته‌تر ادبی و ادبیات داستانی چیز می‌نوشتند، از آنچه امروز به آن “بوطیقای نو” (New Poetics) می‌گویند، آگاهی نداشتند و تنها پس از انقلاب بود که اندک اندک، آثاری با محوریت “نظریه‌ی ادبی” از راه ترجمه به بازار بی‌رونق “نقد و نظریه‌ی انتقادی” آمد و به خواننده‌گان کمک کرد تا با تازه‌ترین دیدگاه‌های ادبی در گستره‌ی “نظریه‌ی ادبی” آشنا شوند.

دومین مانع در اندیشه‌وررزی در پهنه‌ی “نقد ادبی” چیره‌گی ذهنیت مارکسیستی و میراث نظری و ادبی و زیر تأثیر “رآلیسم سوسیالیستی” در ادبیات و هنر کشور شوراها و به تَبَع آن در آثاری بود که نویسنده‌گان وابسته یا هوادار “حزب توده‌ی ایران” بود که همان رسالت ادبی کارگری، مارکسیستی و کمونیستی را تبلیغ و ترویج می‌کردند..

ادامه....

https://madomeh.com/1403/02/19/boti/

کانال مَدّ و مِهْ

28 Apr, 14:29


شکوه­ یک کابوس

با نگاهی به رمان «شکوه زندگی»* نوشته میشائیل کومپفیلو

هوشمند مشایخی

«نوشته است… در این فاصله داستانش را به آخر رسانده….» هرگز! داستان تمامی ندارد. هیچ چیز تمام نمی‌شود همواره نیش زهرآگین ادامه‌ای ناگزیر در جان آدمی فرو می‌رود. حرارتی سوزنده در تن آدم موج می‌زند، تبی داغ و وحشی. «…تبش فروکش نکرده و صدایش همچنان گرفته و خش‌دار است…». صدایی هذیانی در سر و گوش آدم طنین بر می‌دارد. صدایی وحشت آور که مدام ناگزیری کلمات را، شبح وهمناک داستان را به یاد می‌آورد. « نوشته است تقریبا شبی نیست که خواب دورا را نبیند. گرچه هر صبح جز خاطره‌ای محو ازآن خواب در خاطرش باقی نمی‌ماند.. نوشته است که دورا همیشه در خواب‌هایش حضور دارد و پرستار خوب او است البته اگر اصلا بخوابد.. چون بیشتر شبها تا صبح بیدار است.» شب تمامی ندارد، صبح وقفه مبهمی است که در مهابت تاریکی محو می‌شود. مثل روزی که دورا است؛ روزی که نمی‌پاید.

شاید داستان از زهدان ناامیدی روی خشت می‌افتد. ناامیدی مزمنی که خودش را در لباس شکوه زندگی به خاطرات آدم قالب می‌کند. شب شخصیت اصلی حکایت‌هایی است که به پنجره‌های ناتوان فرانتس هجوم می-آورند و «شکوه زندگی» روایت وارونه هیجان این سرپنجه‌های ترسیده است. عشق و جوانی در سطرهای نه چندان تو در توی داستان موج می‌زند اما تاریکی و ابهام جهان کافکا در همان شبهای وصال و هم آغوشی هم مثل روز روشن است. درست شبیه صراحت و بی پروایی تصویری که در میان سایه‌های اطراف «قصر» با فریدای کافه چی، معشوقه رئیسِ ک. در شبی وهمناک و شهوت آلود و چندش‌آور رقم می‌خورد.

«شکوه زندگی»روایت تلخ و سرد یک مرگ تدریجی، تحلیل رفتن صدای مبهمی است که در نفس‌های فرو خورده محو می‌شود. آواز خش‌داری که به زوزه به «جیر جیر» یوزفین می‌کشد. «شکوه زندگی» بر خلاف ظاهر گرم و آرام ناشی از عشق دورا تصویر تنهایی و انزوای حشره‌ای است که در کنج سرد و مرطوب اتاقی در برلین تقلا می‌کند تا آخرین ثانیه‌های حیات بیهوده‌اش را زندگی کند؛ در پناه دستان گرم معشوقی که بیتاب صدای حشره‌هاست. زندگی پس از جنگ جهانی اول به برلین هجوم آورده است و دارد از رگ و پی فرانتس رنجور خودش را بالا می‌کشد اما برقی به چشمان غمگینش نخواهد رسید. اندوه دورای دیر از راه رسیده و حسرتی ناگزیر دست در گردنش می‌اندازد. بهتر که متقاعدش کرده بود جدایی و انزوا تقدیر بی‌تردید آنهاست. شب جهان شهر را بر می‌دارد دیگر چیزی به پایان آخرین داستان نمانده است. هر چند پایانی در میان نخواهد بود. کافکا تبدیل به حشره‌ای غول آسا می‌شود و سر میز شام در مقابل چشمان غمزده مادرش زق‌زق‌های خنده‌دار می‌کند. حتما ارزشش را دارد. زندگی در چشمان بی‌رمقش موج می‌زند حتی زمانی که خانم هرمان، صاحبخانه سمج و عبوس، هر روز یقه‌اش را می‌گیرد و از حضور دورای نازک و لطیف می‌پرسد. دورای مهربانی که در چشم‌های غمگین کافکا زندگی می‌کرد. فرانتس فقط لبخند می‌زند. یعنی بیهودگی جهان با همین اشارت کمرنگ از تنش، از نفس‌های خش دارش، از جیر جیر مرگ آورش، محو می‌شود؟


https://madomeh.com/1403/02/08/kafka-3/

کانال مَدّ و مِهْ

28 Apr, 14:28


شکوه­ یک کابوس

با نگاهی به رمان «شکوه زندگی»* نوشته میشائیل کومپفیلو

هوشمند مشایخی

https://madomeh.com/1403/02/08/kafka-3/

کانال مَدّ و مِهْ

28 Apr, 14:25


حریفی برای کهن‌ترین بازی‌های جهان

نگاهی به«استاد» اثر یاسوناری کاواباتا (نشر نو)

میلاد شاملو

یاسوناری کاواباتا، اولین برنده‌ی ژاپنی نوبل ادبی، نویسنده‌ای ماجراجو و سرسخت در دنبال کردن وقایع دراماتیک اطرافش بود و شغل روزنامه‌نگاری‌اش چنین روحیه‌ای را در او تقویت می‌نمود. در تهیه‌ی گزارش برای روزنامه به تحقیقاتی چند روزه اکتفا نمی‌کرد و گاه ممکن بود ماه‌ها درگیر یک پرونده باشد و تا بسته شدن آن به پیگیری‌اش ادامه دهد. بزرگ‌ترین نمونه‌ی این نوع کارهایش، پرونده‌ی استاد بازیِ گو بود که بر ادامه‌ی مسیر حرفه‌ای‌اش تأثیر شگرفی گذاشت و از کاواباتا یک حریف حرفه‌ای و جدی برای این قدیمی‌ترین بازیِ تخته‌ای تاریخ بشری ساخت. حاصل کار این نویسنده از این تحقیق میدانی دست اول و مستقیم، آن‌قدر حجیم بود که بتواند در قالب یک کتاب منتشر شود. کاواباتا بعدها تجارب بیش‌تری نیز به این مجموعه افزود و نتیجه‌ی آن کتاب «استاد» بود که منبعی ارزشمند درباره‌ی بازیِ گو است.

ادامه...
https://madomeh.com/1403/01/23/kava/

کانال مَدّ و مِهْ

02 Apr, 10:02


سفر قهرمان اسطوره‌ای – جادویی در رمان “هری پاتر و سنگ جادو”

با روی‌کرد “جوزف کمبل” در “قهرمان هزار چهره”

جواد اسحاقیان

“جولیا اکسلشیر” در کتابش با عنوان “رهنمودی برای درک رمان‌های هری پاتر” می‌نویسد کامیابی “جی. کی. رولینگ” به دستاوردهای بی‌پیشینه‌ای اشاره دارد که تنها خاصِ همین نویسنده است:

“این توفیق برجسته، افق انتظاراتی را در خواننده افزایش می‌دهد که در هیچ یک از دیگر آثار نویسنده‌گان مطرح نشده و “رولینگ” را به یک سوپر استار بین المللی تبدیل کرده است که تا کنون نصیب هیچ ستاره‌ی موسیقی پاپ، ستاره‌گان سینمایی و سوپر مدل‌ها هم نشده است. چنین تحولی تأثیر بسیار شگرفی بر جای‌گاه نویسنده‌گان و مقام و موقعیت دیگر نویسنده‌‌گان در سلسله مراتب اجتماعی نهاده است” (اکسلشایر، ۲۰۰۲، ۱۰۹).
ادامه...
https://madomeh.com/1403/01/14/hari/

کانال مَدّ و مِهْ

29 Mar, 09:36


نوروز و آیین‌های باستانی خود را بشناسیم و پاس داریم

جواد اسحاقیان

“به نام خداوندِ جان و خِرد”

همه‌‌ی آیین‌های نوروزی، از “چهارشنبه سوری” آغاز می‌گردد و با آیین “سیزده به در” پایان می‌پذیرد و همه‌‌ی این آیین‌ها با “فَرَوَر” یا “روان” درگذشته‌گان” ما پیوند دارد که گویا در روزهای پایانی و آغاز نو از نزد “اًهورا” (= خداوند، یزدان) نزد به دیدار عزیزان زنده‌ی خود زنده‌گان می‌آیند. این گونه پاس داشتن آیین‌ها را هرگز نباید گونه‌ای از “مُرده پرستی” ما ایرانیان به شمار آورد، بلکه نشانه‌ای از پیوند ناگسستنی ما با نیاکان، فرهنگ باستانی، تاریخی ما و مایه‌ی دوام و جاودانگی و حافظه‌ی ملّی ما شمرده می‌شود.

چهارشنبه سوری: واژه‌ی “سور” هم به معنی “جشن” است و “شادخواری” و “شادنوشی” و “خوش کردن وقت” بر خود و دیگران در انجمنی، از جمله ملازمات آن است، چنان که در تعبیراتی مانند “سور دادن” یا “خَتنه سوران” به کار می‌رود، هم به معنی “قرمز” چنان که در واژه‌ مرکب “گُلِ سوری” به معنی “رُز سرخ” به کار رفته است.
ادامه...
https://madomeh.com/1403/01/10/norooz/

کانال مَدّ و مِهْ

29 Mar, 09:35


گزارشی از نظر منتقدان درباره آخرین کتاب چاپ شده مارکز
از «تا آگوست» باید به عنوان رمانی «بازکشف شده» یاد کرد که مارکز استاد کلمبیایی در حالی آن را نوشت که حافظه‌اش شروع به نقصان کرده بود.

در حالی که آخرین رمان گابریل گارسیا مارکز، ۱۰ سال پس از مرگش بنا به تصمیم پسرانش و خلاف میل این نویسنده منتشر شده، منتقدان صاحب نظر امتیازهایی از B تا ِD به این رمان داده‌اند.

پس از مروری بر نقد نویسنده نیویورک تایمز، گلچنینی از دیگر نقدهایی که بر این کتاب نوشته شده، در ادامه می آید.

مایکل گرینبرگ منتقد نیویورک تایمز در نقد خود نوشت: «تا آگوست» احتمالاً آخرین کتابی است که از گابریل گارسیا مارکز برنده جایزه نوبل منتشر می‌شود. تصور خداحافظی با نویسنده «صد سال تنهایی» (۱۹۶۷) که درهای ادبیات آمریکای لاتین را با قدرتی هم پای «دکامرون» بوکاچیو در قرن چهاردهم باز کرد، دشوار است.
ادامه...
https://madomeh.com/1403/01/10/markez/