کانال مَدّ و مِهْ @madomeh_com Channel on Telegram

کانال مَدّ و مِهْ

@madomeh_com


سایت اصلی: madomeh.com
دفتری برای فرهنگ، ادب و هنر
زیر نظر: حمیدرضا امیدی سرور
تماس با ادمین: @hamidomidis
پیج رسمی اینستاگرام: https://instagram.com/madomeh_com?igshid=1ksb65t31kyrk

کانال مَدّ و مِهْ (Persian)

با خوش آمدید به کانال مَدّ و مِهْ! این کانال یک دفتری مجازی است که به فرهنگ، ادب و هنر اختصاص داده شده است. زیر نظر حمیدرضا امیدی سرور، این کانال به ترویج و ترویق هنر و ادبیات می‌پردازد. اگر به دنبال محتوای متنوع و الهام بخش در زمینه‌های فرهنگی و هنری هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. حمیدرضا امیدی سرور به عنوان مدیر اصلی این کانال، به همراه گروهی از اهل قلم و هنرمندان، تلاش می‌کنند تا شما را با آثار جدید و متنوعی آشنا کنند. از آخرین خبرها و مقالات تا معرفی کتب و نقدهای هنری، همه چیز یکجا در این کانال قرار دارد. برای ارتباط با ادمین و دریافت اطلاعات بیشتر، می‌توانید از طریق پیام خصوصی تلگرام با @hamidomidis در ارتباط باشید. همچنین می‌توانید پیج رسمی اینستاگرام کانال را نیز دنبال کنید: https://instagram.com/madomeh_com?igshid=1ksb65t31kyrk

کانال مَدّ و مِهْ

04 Feb, 07:49


گزارش هایی از جشنواره چهل و سوم فیلم فجر (4)

حمید رضا امیدی سرور

باورهای خرافی و امامزاده قلابی!

سانس دوم روز دوم جشنواره به نمایش انیمیشن «افسانه سپهر» اختصاص یافته است. نکته مهم اینکه امسال چهار فیلم انیمیشن در جشنواره حضور دارند که این خود نشانه رشد این صنعت هنری در ایران است.

«افسانه سپهر» به کارگردانی مشترک عماد رحمانی و مهرداد محرابی به عنوان نخستین اثر از این گونه سینمایی در کاخ جشنواره به نمایش درآمد. سازندگان «افسانه سپهر» که سال گذشته با انیمیشن «شمشیر و اندوه» در جشنواره فجر حاضر بودند، امسال اثری متفاوت با مضمون و حال و هوایی ایرانی را به جشنواره آورده اند.

انیمیشن «افسانه سپهر» داستان نوجوانی به نام سپهر است که همچون یک ابرقهرمان غول‌هایی را که از بند اسارت آزاد شده اند، شکست می‌دهد و همچون نجات دهنده دنیا عمل می کند.

نکته جالب ارائه اسباب بازی مرتبط با این انیمیشن، یعنی تیر و کمانی که شخصیت اصلی از آن استفاده می کند، در سالن رسانه های گروهی بود که نشان دهنده نگاه حرفه ای تولید کنندگان این اثر برای استفاده از همه ظرفیت های مرتبط با این انیمیشن در جذب مخاطب و خلق فرصت هایی برای بازده اقتصادی دارد.

در سانس چهارم روز دوم، اولین تغییر در برنامه از پیش اعلام شده را شاهد هستیم. فیلم زمانی در ابدیت، فیلم صنم در سالن نمایش فیلم برج میلاد به نمایش گذاشته شد. این فیلم، بر اساس وقایع آتش‌سوزی در شهرستان فیروزآباد استان فارس به نویسندگی، کارگردانی و بازیگری شهره رحیم زاده ساخته شد.

«صنم» داستانی واقعی و روایتی از زندگی زنی از عشایر فیروزآباد است که در حادثه آتش‌سوزی جنگل اعضای خانواده خود را از دست می‌دهد. در خلال این مسئله فیلمساز تصویری از زندگی دشوار عشایری را به تماشاگر ارائه می کند، زندگی دشواری که عشایر به آن خو گرفته و می کوشند آن را در برابر تغییرات زمانه حفظ کنند. فیلم اگرچه ساختاری روایی دارد اما از پرداختی مستند گونه نیز برخوردار است که فیلمساز در آن به بازتاب دادن بخشی از آداب و رسوم جغرافیایی که فیلم در آن اتفاق می افتد، پرداخته است.

«آنتیک» ساخته هادی نائیجی یک کمدی داستانی است که در عین چشم‌داشت به گیشه در تلاش است فاصله خود را با جریان نازل کمدی فعلی حفظ کند. در روزگاری که گیشه در دست فیلمهای کمدی است، حضور فیلمهایی کمدی در بخش مسابقه جشنواره، از این جهت امیدوارکننده است که لااقل نشان از برخورداری آن فیلم از حداقل های کیفیت هنری است، چیزی که خیلی از این کمدی ها فاقد آن هستند.

این فیلم داستان دو دوست است که در فضای ملتهب آغاز انقلاب می کوشند با دزدیدن یک کتیبه اشکانی پولی به جیب بزنند، در این مسیر اتفاقاتی رقم می خورد که پای آنها به روستایی می رسد که باورهای خرافی ساکنانش فرصت مناسبی را در اختیارشان قرار می دهد تا با ساخت یک امام زاده قلابی پولی به جیب بزنند. از حاشیه های این فیلم مطرح شدن شکایتی در رابطه با کپی بودن فیلمنامه آن است که در نشست پرسش و پاسخ فیلم نیز کارگردان آنتیک آن را چندان باز نمی کند.

فیلمهای روز دوم جشنواره در قیاس با روز نخست از کیفیت بهتری برخوردار بودند و البته احتمال موفقیت آنها در گیشه نیز بیشتر است.
ادامه دارد ...

https://www.alef.ir/files/archive/originals/2025/05/498430.jpg

کانال مَدّ و مِهْ

04 Feb, 07:45


گزارش هایی از جشنواره چهل و سوم فیلم فجر (3)

حمید رضا امیدی سرور

والس سه نفره!

در سالهای گذشته آنچه موجب رونق و اعتبار هر دوره از جشنواره می شد، حضور فیلمسازان با تجربه و نامداری بود که از قضا تعداد آنها چندان هم کم نبود و در هر دوره تعدادی از آنها حاضر می شدند و در کنار فیلمسازان جوانی که اسم و رسمی نداشتند آثار خود را به محک رقابت می‌گذاشتند.

در سالهای اخیر اما در غیاب چهره های قدیمی و نامدار سینما، این جوانان بوده اند که دست بالا را در جشنواره داشته‌اند و رونق جشنواره نیز به کمیت و کیفیت آثار همین جوانان مستعد بستگی داشته است.

از این جهت پر بیراه نیست اگر بگوییم سینمای ایران در دهه گذشته پوست انداخته و جوانتر شده است. جوانهایی که سینمای روز جهان خوب می شناسند، فیلم زیاد دیده اند، با ابزار روز فیلسازی هم آشنا هستند. به همین دلیل با فیلمهای خود اگر نگوییم زمینه ساز دگرگونی در سینمای ایران شده اند، لااقل در آثار خود طرحی نو در انداخته اند و نوید دهنده‌ی آینده ای در خور اعتتا بوده اند.

«ترک عمیق» به کارگردانی و نویسندگی آرمان زرین‌کوب و تهیه‌کنندگی محسن چگینی اولین فیلم روز دوم جشنواره بود. داستان فیلم درباره مردی است که پس از مدت‌ها بستری در بیمارستان روانی به خانه بازمی‌گردد، همسرش پیش از رسیدن او به قفل‌زدن درها می‌پردازد. در این میان مردی به عنوان میهمان وارد خانه می شود که حضورش به تدریج مناسبات خانواده را تغییر می‌دهد. با ورود این میهمان رازهای پنهان و تاریک یکی پس از دیگری برملا می‌شوند. فیلمساز با این خط داستانی که از بار روان شناسانه به همراه اتمسفری پر از تعلیق همراه است ،برای جستجو در روابط انسانی و تأثیرات روانی مشکلات گذشته بر زمان حال آدمها می‌پردازد.

این فیلم که در ابتدا «والس سه نفره» نام داشت و بعدا به «ترک عمیق» تغییر نام داد؛ نخستین ساخته تهیه کننده ای است که در کار خود چهره ای شناخته شده و معتبر محسوب می‌شود. زرین کوب در محک ساخت فیلم بلند داستانی نیز سربلند از آزمون بیرون آمده است و یکی از آثار در خور اعتنای جشنواره امسال را ارائه کرده است.

فیلم «ترک عمیق» پیش از اکران در جشنواره فیلم فجر، در جشنواره‌های معتبر بین‌المللی همچون جشنواره فیلم آسیایی بارسلون و جشنواره فیلم داکا حضور داشته است. این فیلم در دوازدهمین جشنواره فیلم آسیایی بارسلون نیز به نمایش درآمد و موفق شد جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه از جشنواره فیلم آسیایی بارسلون را از آن خود کند.

ادامه دارد...
https://www.alef.ir/files/archive/originals/2025/05/498432.jpg

کانال مَدّ و مِهْ

01 Feb, 19:39


گزارش هایی از جشنواره چهل و سوم فیلم فجر (2)

حمید رضا امیدی سرور

عجب فروغ عجیبی!

در برنامه روزانه سالن رسانه های گروهی امسال، پنج سانس در نظر گرفته شده است که از ساعت 11 آغاز می شود. بعد از هر فیلم نیز در همان سالن نشست پرسش و پاسخ برگزار می‌شود. جشنواره فیلم امسال در برج میلاد با نمایش فیلم «صیاد» به نویسندگی حسین تراب نژاد، کارگردانی جواد افشار و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی در سالن اصلی برج میلاد به نمایش درآمد. در این فیلم مقطعی چند ساله از زندگی و مبارزه یکی از چهره‌های نامدار ارتش، به تصویر کشیده شده است. فیلمی که با حمایت همین ارگان نیز تهیه و تولید شده است و از نقش ارتش در هشت سال جنگ می‌گوید. از نکات جالب فیلم گریم پذیرفتنی فیلم و نقش آفرینی یک زوج واقعی در فیلم است که امکان به تصویر کشیدن ارتباطی معقول تر میان شخصیت صیاد و همسرش را به وجود آورده است.
فیلم دوم روز نخست هم سوژه‌ای مرتبط با تاریخ انقلاب اسلامی دارد. . «بازی خونی» به کارگردانی حسین میرزامحمدی، در تلاش است یکی از رویدادهای مهم ابتدای انقلاب در خطه شمال و شهر آمل را به تصویر بکشد. در این فیلم مبارزات مردم و نیروهای انقلابی با گروهک‌های کمونیستی در قالب فیلمی معمایی و حادثه ای روایت می‌شود.
«سونسوز» ساخته رضا جمالی فیلمی متفاوت با دیگر فیلمهای روز اول و البته شاید کل جشنواره باشد. آنچه بیش از هرچیز توجه مخاطب را جلب می کند داستان خاص این فیلم است که به زبان ترکی ساخته شده است. کاظم فیلمسازی است پیر که سالها پیش فیلمی درباره نازایی زنان روستایشان ساخته است. زنان روستا اما از ترس آبروی خود فیلم را ربوده و سوزانده اند. بیست سال بعد با بچه دار نشدن مردان از زنان دوم و سومشان اومتوجه می شود که مشکل بچه‌دار نشدن نه از زنان که از مردان ده بوده است. کاظم برای جبران گذشته این‌بار به کمک دستیارانش فیلمی را با موضوع عقیم بودن مردان روستا بسازد که این زمینه ساز ماجراهایی شیرین و طنز آمیز می شود.
ابوالفضل جلیلی با «داد» پس از ۲۷ سال به جشنواره فجر بازگشته است. فیلم شروعی جذاب دارد. در کانون اصلاح و تربیت نوجوانان، بچه‌هایی که کس و کار یا بضاعتی ندارند، برای رفتن به مرخصی باید قسم یاد کنند که باز می‌گردند. شخصیت اصلی فیلم نوجوانی است که حاضر به قسم‌خوردن نیست. روز بعد قاضی با مسئولیت خودش به او مرخصی می‌دهد، با این شرط که بعد از اتمام مرخصی شرافتمندانه به زندان بازگردد. اما داستانی که اینطور جذاب شروع می شود به شکلی تخت و بی افت و خیز پیش می رود. مسئله ای که فیلمساز آگاهانه انتخاب کرده و حتی از بکار بردن موسیقی نیز صرف نظر کرده است.
«رگهای آبی» ساخته جهانگیر کوثری قرار است روایت گر زندگی یکی از برجسته ترین چهره های شعر معاصر فارسی باشد. باید پذیرفت نمایش جنبه های عاطفی و شخصی زندگی خصوصی فروغ فرخزاد با توجه به رویکرد جسورانه‌ی او در شعر زندگی در حال حاضر به سادگی ممکن نیست و از قضا کوثری به همین حوزه قدم گذاشته و توفیق چندانی هم بدست نیاورده است. نکته جالب اما انتخاب باران کوثری برای ایفای نقش فروغ فرخزاد است که تنها دلیل آن را می توان به خویشاوندی بازیگر و فیلمساز نسبت داد. رگهای آبی به صورت سیاه و سفید ساخته شده و استفاده کوثری از فیلمبرداری سیاه و سفید برای نزدیک شدن به حال و هوای دوران فروغ شاید اندک توحیهی داشته باشد، اما در بخش معاصر شده فیلم که ستاره پسیانی نقش فروغی امروزین را بازی می کند، از توجیه چندان منطقی‌ای برخوردار نیست. شاید تنها دلیل آن یکدست شدن فیلم با تصاویر جالب توجه آرشیوی است که فیلمساز مورد استفاده قرار داده و از کلیت بخشهای ساخته شده دیدنی تر است!
سرانجام اینکه در روز نخست جشنواره در برج میلاد، اکثریت با آثاری است که داستان آنها از زمینه تاریخی واقعی برخوردار است. فیلمهایی که هرسه باوجود تفاوتهای حال و هوای آنها و تلاش سازندگانشان چنانکه باید چنگی به دل نمی زنند.

ادامه دارد....

https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRkvOChkiHUZ4IZdB1eVDuBoAYD52Vi0xS20g&s

کانال مَدّ و مِهْ

01 Feb, 19:27


گزارش هایی از جشنواره چهل و سوم فیلم فجر (1)

شور و حال از دست رفته

حمید رضا امیدی سرور

اولین جشنواره فیلم فجری که به عنوان خبرنگار در آن شرکت کردم، سیزدهمین دوره آن بود، به گمانم در سال 1373 که جشنواره مصادف با ماه رمضان در سینما قدس برگزار شد. حالا چهل و سومین جشنواره فیلم فجر کلید خورده و باورش برایم اگرنه سخت که تکان دهنده است. سی سال از آن زمان گذشته، بهترین فصل یک عمر از نوزده سالگی تا حالا که چهل و نه ساله ام. در این سال‌ها جشنواره فراز و نشیب‌های بسیار برخود دیده و تفاوتهای بسیار کرده است. آن زمان فیلم‌ها به صورت 35 میلی متری نمایش داده می شد گاه اتفاق می افتاد که باوقفه حلقه حلقه به سالن می رسید ونمایش داده می شد. امروز اما همه چیز دیجیتال شده، راحت تر و بی درد سرتر و البته کم شور حال تر. نمی دانم شاید آن شور حال گذشته نه فقط برای فیلم‌ها که اقتضای سن و سال و جوانی ما بود و جمع های دوستانه و رفاقتهایی که حالا به خاطره ای دور بدل شده اند. حکایت آدمهایی که در گذر زمان از هم دورشده اند و تغییر کرده اند و زمانه هم مثل آنها دگرگون شده است.
جشنواره‌ فیلم فجر هم در طول این سال‌ها پا به پای، پیش آمده و پیر شده تفاوت‌های جدی با گذشته کرده است اگرچه الزاماً می‌توان گفت که این تفاوت‌ها همگی در راستای بهبود برگزاری آن بوده است برگزاری مکرر جشنواره در سالن همایش‌های برج میلاد، شاید برای برخی این شائبه را به وجود آورده که این جا می‌تواند همان کاخ جشنواره باشد؛ اما حقیقت این است که سالن همایش‌های برج میلاد کاخ جشنواره نیست و شاید مکان خوبی برای برگزاری جشنواره به حساب بیاید اما سالن نمایشش، بیش از آنکه مناسب فیلم دیدن باشد؛ مناسب برگزاری کنسرت است. با این حال باید پذیرفت که برج میلاد و سالن همایش‌هایش کماکان بهترین محل برای برگزاری جشنواره فیلم فجر محسوب می‌شود و تجربه‌های برگزاری آن در سالن‌های دیگر این نکته را تاکنون بارها ثابت کرده است. شاید خوشبینانه بتوان آرزو کرد که جشنواره در آینده خود صاحب خانه‌ شود و همینطور مستاجری نباشد که هرسال بیم آن می‌رود که موجر حکم تخلیه را برای آن صادر کند!
ادامه دارد...
https://img9.irna.ir/d/r2/2024/12/28/4/171585113.jpg?ts=1735364563771

کانال مَدّ و مِهْ

29 Jan, 09:46


#یادگار
نمونه ترجمه و بازسرایی شعری از سعید نفیسی چاپ شده در مجله دانشکده

شنیدستم که نادانی به میراث
کتابی یافت کان بفروخت ارزان

یگی گفتش این گنجی گران بود
چرا از کف چنین دادیش آسان

به پاسخ گفت کز اینم چه سود است
که زر بهتر بود در چشم نادان

کانال مَدّ و مِهْ

26 Jan, 12:15


#نوستالژی
پمپ بنزین
دروازه دولت، سال ۱۳۴۳
مقایسه وضعیت امروز آن با آن سالها نشان آشکاری است از ویرانی شهر تهران

کانال مَدّ و مِهْ

25 Jan, 12:59


فهرست اولیه جایزه دوبلین ۲۰۲۵ منتشر شد

جایزه ادبی دوبلین با انتشار فهرست اولیه نامزدهایش رقابت ۲۰۲۵ خود را شروع کرد.

به گزارش مهر به نقل از آیریش تایمز، جایزه ادبی دوبلین که با همکاری کتابخانه‌های سراسر جهان نامزدهایش را انتخاب می کند، امسال ۷۱ کتاب را نامزد کرده است. در این فهرست ۲۶ عنوان ترجمه هستند و از ۱۵ زبان دیگر به انگلیسی ترجمه و منتشر شده‌اند.

هیئت داوران در مرحله بعد از این فهرست ۱۰ عنوان را به عنوان نامزدهای نهایی خود انتخاب می کنند.

فهرست بلند امسال همچنین شامل ۷ رمان از نویسندگان ایرلندی است که در رقابت برای جایزه ادبی دوبلین که توسط شورای شهر دوبلین حمایت می‌شود، جای گرفته‌اند.

عناوین نویسندگان ایرلندی برای جایزه ۲۰۲۵ عبارتند از: «خانه های وحشی» اثر کالین بارت، «آب» نوشته جان بوین، «هگستون» نوشته سینئاد گلیسون، «آهنگ پیامبر» اثر پل لینچ، «متولد آب» نوشته نوآلا اوکانر، «مسیح روی دوچرخه» نوشته اورلا اوون، و «لانگ آیلند» اثر کالم تویبین که دنباله‌ای بر موفق‌ترین رمان او «بروکلین» است که سال ۲۰۰۶ برای آن برنده این جایزه شد.

از دیگر کتاب‌هایی که به فهرست امسال راه یافته‌اند می‌توان از «پشت در بی بازگشت» نوشته دیوید دیوپ، «پنهان ترین خاطرات مردان» نوشته محمد امبوغار سار و «سیرک ولادیوستک» نوشته الیسا شو دوساپین که هر ۳ از زبان فرانسه ترجمه شده‌اند یاد کرد.

«مرگ آقای غریبه» نوشته استیون کارول، «جیمز» نوشته پرسیوال اورت برنده جایزه ملی کتاب داستانی ۲۰۲۴، «اتاق الویس» نوشته سباستین پرلی، «شهید» نوشته کاوه اکبر، «تنهایی» نوشته امیلی پرکینز، «مطالعه برای اطاعت» نوشته سارا برنشتاین، «آینده» کارتین لروکس، «رود یخ زده» آریل لاوون، «دختری با هفت جان» نوشته ویکاس سواروپ، «بهشت و زمین مغازه خواروبار فروشی» نوشته جیمز مک براید، «سقوط نهنگ» الیزابت اوکانر، «عشق گمشده اکبر منزل» از شوبنوم خان، «جنگل‌های شمالی» نوشته دنیل میسون، «رویاهای باورنکردنی گاربا داکاسکوس» نوشته عمر ابوبکر سیدی از دیگر کتاب های این فهرست هستند.

این فهرست دربرگیرنده بهترین آثار داستانی از آفریقا، اروپا، آسیا، آمریکا، کانادا، آمریکای جنوبی، استرالیا و نیوزیلند است و از این میان ۱۶ رمان اثر اول یک نویسنده هستند.

۲۶ کتاب به انگلیسی ترجمه شده و شامل ترجمه‌هایی است که از کره‌ای، فارسی، اسلوونیایی، کرواتی، هلندی، فنلاندی، فرانسوی، آلمانی، مجارستانی، ایسلندی، ایتالیایی، نروژی، پرتغالی، اسپانیایی و سوئدی به انگلیسی ترجمه شده است.

امسال کریس مورآش استاد متخصص در آثار شیموس هینی در کالج ترینیتی دوبلین ریاست هیئت داوران را برعهده دارد و فیونا سی‌لورن نویسنده، شاعر و مترجم و ویراستار ساکن پاریس، گربراند بکر نویسنده سرشناس هلندی و برنده جایزه ادبی دوبلین در سال ۲۰۱۰ برای رمان «دوقلو»، لئونارد کاسوتو استاد دانشگاه و روزنامه‌نگار ادبی و نویسنده چندین عنوان کتاب، مارتینا دولین نویسنده و روزنامه نگار، نیهدی زاک آریا ایپ شاعر، اعضای هیئت داوران را تشکیل می‌دهند.

جایزه ادبی دوبلین هر سال ارزشمندترین جایزه سالانه جهان برای یک اثر داستانی منتشر شده به زبان انگلیسی را با اهدای ۱۰۰ هزار یورو به برنده برگزار می کند. اگر کتاب برنده ترجمه شده باشد، نویسنده ۷۵ هزار یورو و مترجم ۲۵ هزار یورو دریافت می‌کند.

فهرست نهایی ۲۵ مارس ۲۰۲۵ و برنده توسط شهردار دوبلین، ۲۲ می ۲۰۲۵، به عنوان بخشی از جشنواره بین المللی ادبیات دوبلین، که توسط شورای شهر دوبلین حمایت می‌شود، اعلام می شود.

در مراسم معرفی این فهرست طولانی شهردار دوبلین گفت: جایزه ادبی دوبلین بیش از ۳۰ سال است که خوانندگان را از طریق بهترین آثار داستانی از سراسر جهان به هم وصل کرده است.

برای واجد شرایط بودن برای دریافت جایزه ۲۰۲۵، رمان باید ابتدا بین ژوئیه ۲۰۲۳ و ژوئن ۲۰۲۴ به زبان انگلیسی منتشر شده باشد و اگر ترجمه است برای اولین بار به زبانی غیر از انگلیسی بین جولای ۲۰۱۴ تا ژوئن ۲۰۲۴ منتشر شده باشد.

برنده جایزه ادبی دوبلین ۲۰۲۴ میرچا کارتارسکو برای «سلنوئید» بود. در سال ۲۰۲۴ کاتیا اوسکامپ برای «مرزان، عشق من» از آلمان برنده این جایزه شد و «هنر از دست دادن» نوشته آلیس زنتایر از فرانسه این جایزه را در سال ۲۰۲۲ به خانه برد.
https://media.mehrnews.com/d/2025/01/24/3/5345479.jpg?ts=1737712790655

کانال مَدّ و مِهْ

24 Jan, 08:02


چهل سالگی «بار هستی»

فلسفه‌ی رمان نمادین میلان کوندرا

رامان سیوا کومار (ژانویه ۲۰۲۵)

مترجم: یلدا حقایق

زندگی را چگونه باید زیست؟ به‌‌نظر می‌رسد که از ابتدا دو مسیر مبتنی بر دو تلقی از زمان وجود دارد. من این موضوع را خط اصلی روایت در بار هستی (سبکی تحل‌ناپذیر هستی)* می‌دانم. رمان دربستری از تعلیقِ چهار شخصیت بین دو حالت وجودی با دیدگاه‌های متفاوت نسبت به زمان شکل می‌گیرد و «سبکی و سنگینیِ» زندگی به ازاء دوالگوی خطی یا تکرار شونده‌‌ی زمان تعریف می‌شود. کوندرا خیلی زود از همان آغاز داستان زیربنایی فلسفی بر اساس ایده‌های نیچه و پارمنیدس پی‌ریزی می‌کند و از طریق آن یک ماتریس فکری غنی از شخصیت‌ها می‌سازد تا خوانندگان را به تأمل در شرایط انسانی وا‌دارد.

دیدگاه زمانی:

دو دیدگاه زمانی خطی و دایره‌ای مقابل یکدیگرند؛ اگر هر‌آن‌چه را که در جهان و زندگی‌تان اتفاق می‌افتد تکرار تاریخ می‌دانید و اگر باوردارید تمام رویدادها مجددا به شکلی دیگر رخ می‌دهند، اگر دوباره و دوباره با انتخاب‌های ‌یکسانی سر و کله می‌زنید. شما به ماهیت تکرار شونده‌ی زندگی معتقدید. افرادی با این ایده باید با پیامدهای ابدی تصمیمات و انتخاب‌های خود دست و پنجه نرم کنند، زیرا بی‌نهات بار در زندگی‌شان تکرار خواهد شد. اگر نتایج خوشنودکننده باشد متعاقبا چنین لحظات شادی را انتظار می‌کشند، اما اگر نتایج تصمیمات‌شان چیزی جزخرسندی باشد چه؟ در چنین دنیایی هر تصمیم و حرکت مهم بوده و مسئولیت عظیمی در قبال عمل ما بوجود می‌آید، چرا که هیچ چیز در زندگی‌مان گذرا نیست و تصمیمات و اعمال ما بر زندگی «سنگینی» می کند. در جهانِ این‌چنینی ما دائما با چالش‌های یکسان مواجه می‌‌شویم و هر تصمیم به مثابه باری گران خواهد بود. آگاهی از این‌که هر لحظه مجددا رخ می‌دهد، ما را وامی‌دارد که با دقت فکر کنیم و هوشیارباشیم، هر لحظه عمیقاً مهم می‌شود و ما را مجبور می‌کند تا زندگی را در آغوش کشیده و آن را با هر آنچه هست از شادی و رنج بپذیریم.

در وجه مقابل، اگر اتفاقات زندگی و دنیای اطراف شما هر بار منحصر‌به‌فرد است، اگر معتقدید فرصت‌ها تنها یک بار دست می‌دهند. شما به زمان خطی باور دارید. این‌گونه هر لحظه‌ رنگی جدید دارد، وقایع گذشته باز نمی‌گردند و هیچ کس قرار نیست با رویدادی بیش از یک بار دست‌و‌پنجه نرم کند. زندگی بر مسیری مستقیم رو به جلو می‌رود، هرگز به عقب باز نخواهد گشت و عواقب اعمال گذشته گریبان‌گیرمان نخواهد شد. از آن‌جا که قرار نیست تصمیمات گذشته بر ما سایه اندازد، قادریم گذشته را فراموش کرده و «سبک‌‌» بار به سمت آینده ادامه دهیم.

کدام یک از این دو ایده درست است؟ قضاوت بر عهده خواننده است و البته رمان مواد فکری غنی برای تعمق در اختیار او می‌گذارد.

مفهوم مثبت و منفی:

مضمون قابل توجه دیگردر رمان، مفهوم مثبت و منفی است که از عقاید پارمنیدس نشات گرفته است. این فیلسوف یونانی عموما جهان را به هستی و نیستی تقسیم می کند. و در جست‌وجوی حقیقت وجود است. فلسفه‌ی پارمنیدس پیرامون حقیقت و واقعیت شکل گرفته: اگر چیزی ادراک‌پذیر باشد، پس موجود است و مثبت تلقی می‌شود، در غیاب حقیقت و واقعیت، ناموجود بوده و منفی محسوب خواهد شد. این دسته‌بندی به موجودات و ابعاد مختلف تعمیم می یابد؛ آن‌ها که با سنگینی پیوند دارند، «منفی» و آن‌هابی که درنسبت با سبکی‌اند، «مثبت» تلقی می‌شوند.
ادامه....

https://madomeh.com/1403/11/04/condra/

کانال مَدّ و مِهْ

22 Jan, 10:24


بعد از فروید چه شد؟ / تاریخ روانکاوی (نشر نو)

نگاهی به «تاریخ روانکاوی» اثر استیون میچل و مارگارت بلک

دکتر علی غزالی‌فر*

احتمالاً روان‌کاوی قَدَرترین و پیچیده‌ترین شاخۀ روان‌شناسی باشد. این شاخه با نام و نظریات فروید عجین شده است، طوری که اغلب افراد از روان‌کاوی، دیدگاه‌های فروید به ذهن‌شان متبادر می‌شود. بله، خیلی‌ها خیال می‌کنند روانکاوی یعنی دیدگاه‌های فروید. اما واقعیت این است که نه‌فقط روانکاوی مساوی با روانکاوی فروید نیست، بلکه حالا دیگر چند دهه است که از دیدگاه‌های او عبور کرده‌اند. در این‌جا فقط با یک مشکل علمی سروکار نداریم، بلکه یک معضل عملی مضر هم وجود دارد. کسانی که به فروید چسبیده‌اند، در بعد بالینی، به روش‌های درمانی ناکارآمد چسبیده‌اند. و این یعنی جهل درمان‌گران و ضرر مراجعان.

استیون میچل و مارگارت بلک در پیشگفتار کتاب چهار باور نادرست و البته رایج در باب روانکاوی را ذکر و نقد می‌کنند: «روان‌کاوی عمدتاً حاصل کار یک نفر است»، «روان‌کاوی معاصر، در نظریه و روش بالینی، کم‌وبیش همانی است که در زمان فروید بود»، «روان‌کاوی منسوخ و ازمدافتاده است» و «روان‌کاوی فرقه‌ای است رازآمیز که باید بدان گروید و سال‌ها برایش ممارست کرد». کل این کتاب را می‌توان ابطال این باورها به شمار آورد، به‌علاوۀ نشان دادن تفصیلی نقطۀ مقابل‌شان. به عبارت دیگر، تاریخ روانکاوی، پس از فروید، به‌خوبی نشان می‌دهد که تقریباً همۀ نظریات فروید رد شده‌اند؛ لااقل در شکل خام‌شان. پس سهم فروید چه می‌شود؟ می‌توان این‌طور گفت که فروید مجموعه‌ای از مسائل را برای مشتاقان به ارث گذاشت که روی آن‌ها کار کنند. اما پاسخ‌هایی که به آن مسائل داده بود، همگی کنار گذاشته شدند.

معظل دیگر در باب روان‌کاوی، بدفهمی فراگیر در آموزش نادرست آن است. نویسندگان می‌خواهند در این اثر خود شکل درست آن نیز را ارائه کنند. نویسندگان بر این باورند که «اگر مفاهیم روان‌کاوی به‌درستی تعلیم داده شوند، به‌جای بی‌مایه ساختن تجربۀ آدمی، آن را پرمایه و به‌جای تضعیف، آن را تقویت، و به‌جای تکرار، بدان ژرفا می‌بخشند. با چنین آرمانی به نگارش این کتاب دست زدیم، به این امید که محتوای آن برای خواننده برانگیزنده و چالش‌برانگیز و عمیقاً قابل‌فهم باشد.»

واضح است که هدف نویسندگان صرفاً سلبی نیست تا فقط ثابت کنند که این پندارهای رایج نادرست‌اند. هدف اصلی ایجابی است؛ اثبات گزینه‌های گوناگون و امکانات خلاقانۀ روانکاوی. روشن است که بهترین روش این است که نشان دهند عملاً و بالفعل چه نظریات متفاوتی ارائه شده است. چنین کاری تسلطی شگرف بر جریان روانکاوی را الزامی می‌کند. نویسندگان نه‌فقط این دانش نظری گسترده را دارند بلکه در بعد عملی و تجربی روانکاوی هم مسلط‌اند و این دو حیطه را به هم ربط می‌دهند. از این‌رو، این کتاب نه‌فقط برای تدریس و پژوهش آکادمیک منبع مهمی به شمار می‌آید، بلکه برای فعالیت‌های بالینی نیز سخت سودمند است.
ادامه....
https://madomeh.com/1403/11/03/fro25/

کانال مَدّ و مِهْ

20 Jan, 07:56


نطق زنده‌یاد سید حسن تقی‌زاده در مورد اهمیت تاریخی اصلاحات ارضی در کنگره ملی دهقانان ایران، دی ماه ۱۳۴۱

🎙️گوینده رادیو، تقی روحانی است.

کانال مَدّ و مِهْ

20 Jan, 07:50


#تاریخ
سید حسن تقی زاده
از بزرگ مردان تاریخ معاصر ایران

کانال مَدّ و مِهْ

19 Jan, 06:26


نگاهی به «تپه‌ی خرگوش» علی اکبر حیدری

روایتی به بلندای سه نسل

میلاد شاملو

رابطه‌ی میان تاریخ و ملت‌ها همواره زیر ذره‌بین علمای سیاسی و جامعه‌شناسان قرار داشته و حول آن حواشی و کلیشه‌های بسیاری شکل گرفته است. یکی از معروف‌ترین این کلیشه‌ها که بارها در قالب جملات قصار زبان به زبان چرخیده همین است که ملتی که حافظه‌ی تاریخی ضعیفی دارد ناگزیر از تکرار تجارب تلخ تاریخی خود است. این کلیشه دستمایه‌ی تاریخ‌نگاران و نویسندگان فراوانی قرار گرفته تا بر مبنای آن به تأکید بر روایت یک سری از وقایع تاریخی بپردازند و بکوشند از آن طریق نوری بر بخش‌های تاریک حافظه‌ی ملت‌ها بتابانند تا شاید آن‌ها را از وقوع دوباره‌ی تراژدی‌ها دور نگه دارند. با این‌حال گاهی این تأکید و تکرار نیز کمکی به پیشگیری از فجایع نکرده و ملت‌ها بارها و بارها اشکال مختلفی از یک اتفاق را تجربه کرده‌اند.

اما در تحلیل تجارب تاریخی ملت‌ها دیدگاه‌ها بسیار متفاوت و متکثرند. گروهی، مردم را در ساختن تاریخ خویش کاملا تام‌الاختیار و خودمختار می‌پندارند و در مقابل، گروهی آن‌ها را ناگزیر از تجربه‌ی کردن وقایعی خاص می‌دانند. در یک سر طیف مردمی آگاه، مستقل و دارای اراده می‌توان دید که همه چیز به دست قدرقدرت آن‌ها قابلیت تغییر پیدا می‌کند و در سر دیگر طیف همان قربانیانی قرار می‌گیرند که در هرحال چاره‌ای جز تن دادن به عبور از چرخ تاریخ از روی بدن‌هایشان ندارند. علی اکبر حیدری در کتاب «تپه‌ی خرگوش» با نگاهی نقادانه و در قالب داستانی پرفراز و نشیب و سرشار از ماجرا، این تحلیل‌ها را به چالش می‌کشد. کتابی که داستانش در میان دو خط تاریخ و رئالیسم اجتماعی حرکت می‌کند و روایتی به وسعت چهار دهه را در خود جا داده است.

مطلع کتاب نقل قولی از کارل مارکس دارد که پارادوکسی میان تاریخ‌ساز بودن انسان‌ها و میراث‌داری‌شان از گذشتگان می‌سازد. جملاتی که هم مؤید اختیار و آزادی انسان‌ها در ساختن تاریخ‌شان است و هم به نوعی با موروثی بودن تجارب تاریخی بر ناگریزی از تکرار مداوم برخی وقایع تأکید دارد. این میراث البته می‌تواند نادیده گرفته شود و آدم‌ها قادر خواهند بود بدون آن تاریخ‌شان را بر مبنای اراده‌ی خویش بسازند، اما عبور از چنین میراثی به شدت دشوار و گاه ناممکن می‌نماید. این دیدگاه پارادوکسیکال خبر از چالش‌های بزرگی درباره‌ی تکرار تاریخ در این کتاب می‌دهد که به مرور بر پیچیدگی‌ آن‌ها افزوده می‌شود.

رمان مشتمل بر سه بخش یا کتاب اصلی است که هر یک فصول متعددی از یک برهه‌ی خاص از تاریخ معاصر را به تصویر می‌کشد. هر کتاب از منظر یک شخصیت محوری داستان به روایت یک دوره‌ی مشخص از وقایع نیم‌قرن اخیر می‌پردازد. مبدأ روایت را رخدادهای انقلاب ۵۷ می‌سازد و نقطه‌ی مقصد اتفاقاتی است که تحولات اواخر دهه‌ی ۸۰ را شکل داده‌اند. بنابراین مخاطب با قهرمانانی مواجه است که به درازای چهار دهه وقایع مختلف تاریخی را تجربه کرده‌اند. گاه میان آن‌ها شباهت‌های تنگاتنگ و گاه تفاوت‌های بنیادین مشاهده می‌شود. اما قضاوت و تحلیل همواره به عهده‌ی مخاطب گذاشته می‌شود.
ادامه...
https://madomeh.com/1403/10/30/tape/

کانال مَدّ و مِهْ

18 Jan, 13:55


آگهی (پست موقت)

کانال مَدّ و مِهْ

15 Jan, 08:40


بوکر عربی ۲۰۲۵ نامزدهایش را شناخت

جایزه بین‌المللی ادبیات داستانی عربی (IPAF) که به عنوان بوکر عربی شناخته می‌شود و معتبرترین جایزه ادبی در جهان عرب است، فهرست اولیه خود را که شامل ۱۶ رمان است، برای رقابت ۲۰۲۵ منتشر کرد.

این فهرست از میان ۱۲۴ کتاب ارسال شده برای این جایزه انتخاب شده و هیئتی متشکل از ۵ داور به ریاست مونا بیکر چهره دانشگاهی مصری با همراهی سعید بنگراد چهره دانشگاهی و منتقد مراکشی، مریم الهاشمی منتقد و استاد دانشگاه از امارات، بلال اورفالی محقق و دانشگاهی لبنانی و سامپسا پلتونن مترجم فنلاندی کار انتخاب را انجام داده است.

در این فهرست ۳ نویسنده که پیش از این در فهرست اولیه این جایزه جای داشتند حضور دارند که شامل رشید الضیف نامزد سال‌های ۲۰۱۲ و ۲۰۲۴، سوسن جمیل حسن نامزد سال ۲۰۲۳ و تایسیر خلف نامزدی ۲۰۱۷ می شود. اظهر جرجیس هم سال ۲۰۲۰ و ۲۰۲۳ در فهرست نهایی این جایزه جای داشت. در کنار این نویسندگان، ۱۲ نویسنده دیگر برای اولین بار به این فهرست راه یافته اند.

فهرست کامل کتاب‌های نامزد شده چنین است:

عقیل الموسوی برای «گریه کنندگان» از بحرین

انعام بیوض برای «هواریا» از الجزایر

رشید الضعیف برای «زینا چه دید و چه ندید» از لبنان

احمد فال الدین برای «دانشمند» از موریتانی

جان دوست برای «زندانی فرانسوی» از سوریه

سوسن جمیل حسن برای «وارث کلیدها» از سوریه

ایمان حمیدان برای «آهنگ هایی برای تاریکی» از لبنان

ازهر جرجیس برای «دره پروانه‌ها» از عراق

حسن کمال برای «رمان دزدیده شده» از مصر

تیسیر خلف برای «مسیحای اندلس» از سوریه

احمد الملوانی برای «رویاهای شاد» از مصر

محمد سمیر ندا برای «دعای اضطراب» از مصر

نادیا نجار برای «لمس نور» از امارات

حنین الصایغ برای «منشور زنان» از لبنان

سومر شحاده برای «زندگی من تازه شروع شده است» از سوریه

ایمن رجب طاهر برای «حامل مشعل» از مصر

رمان‌های فهرست اولیه امسال خوانندگان را از خیابان‌های شلوغ لبنان و بحرین دهه ۱۹۸۰ به شهر پرجنب‌وجوش اوران در الجزایر می‌برند. از گورستانی در بغداد و شهری خیالی و آخرالزمانی که در آن مردم به طور مصنوعی به خواب می‌روند، به زندگی شخصیت‌های تاریخی مانند امام ابوحامد غزالی می‌روند و زندگی در اندلس را دوباره به تصویر می‌کشند. برخی از رمان‌ها هم داستان‌های نسل‌ها را در پس‌زمینه‌ای از تحولات سیاسی دنبال می‌کنند تا در مجموع طیفی از دیدگاه‌ها، ارزش‌ها و دیدگاه‌ها و تجربیات شخصی و جمعی را منتقل کنند.

جایزه بین المللی ادبیات داستانی عربی یک جایزه ادبی سالانه برای رمان‌هایی است که به زبان عربی نوشته شده‌اند و به برنده جایزه‌ای ۵۰ هزار دلاری اهدا می‌شود. این جایزه از سوی مرکز زبان عربی ابوظبی، در بخش فرهنگ و گردشگری حمایت می‌شود.

از میان این فهرست ۶ عنوان توسط داوران انتخاب و در قالب فهرست نهایی در روز چهارشنبه ۱۹ فوریه ۲۰۲۵ (یکم اسفند) در کتابخانه اسکندریه مصر معرفی خواهند شد.

برنده این جایزه پنجشنبه ۲۴ آوریل ۲۰۲۵ (۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) در نمایشگاه کتاب ابوظبی معرفی خواهد شد.
مهر به نقل از سایت جایزه
https://media.mehrnews.com/d/2025/01/14/3/5331465.jpg?ts=1736848008703

کانال مَدّ و مِهْ

11 Jan, 07:14


نوشته‌ای از شاهرخ مسکوب درباره‌ی درباره سهراب سپهری

قصهٔ سهراب و نوشدارو

شاهرخ مسکوب

دیروز سهراب مرد. آفتاب که غروب کرد او را هم با خود برد. دربارهٔ مرگ دوست چه می‌توان گفت: مرگی که مثل آفتاب بالای سرمان ایستاده و با چشم‌هائی گرسنه و همیشه بیدار نگاه‌مان می‌کند، یکی را هدف می‌گیرد و بر او می‌تابد و ذوب می‌کند و کنارمان خالی می‌شود،‌ مرگی که مثل زمین زیر پای‌مان درازکشیده و یکوقت دهن باز می‌کند. پیدا بود که مرگ مثل خون در رگ‌های سهراب می‌دود، تاخت و تازش را از زیر پوست می‌شد دید. چه جولانی می‌داد و مرد، مثل سایه‌ئی رنگ می‌باخت و محو می‌شد. بی‌شباهت به‌مرغ پرکنده‌ئی نبود. در گوشه‌ئی از تخت مچاله شده بود. کوچک بود، کوچک‌تر شده بود. درد می‌کشید. می‌گفت همیشه از آدم‌هائی که حرمت زندگی را نگه نمی‌دارند و خودشان را می‌کشند تعجب می‌کردم اما حالا می‌فهمم چه طور می‌شود که خودشان را می‌کشند. بعضی وقت‌ها زندگی کردن غیرممکن است. جای رادیوتراپی می‌سوخت، تکان نمی‌توانست بخورد. حتی سنگینی ملافه دردناک بود. شاید در سرطان خون هر گلبول تیغی است که تار رگ‌ها را می‌خراشد تا در گودال قلب فرو رود.

در بیمارستان پارس به‌سراغش رفتم. هنوز یارای حرف زدن داشت. ته کشیده بود اما نه به‌حدّی که صدایش خاموش شده باشد. از نوشتهٔ ناتمام آخرش صحبت می‌کرد: گفت‌وگوئی دراز میان استادی و شاگردی دربارهٔ نقاشی، معیارهای زیبائی‌شناسی، دو دید و دو برداشت از چیزها و در نتیجه دو «زیبائی» متفاوت. استاد اروپائی و شاگرد ایرانی است. می‌گفت هنوز خیلی کار دارد و امیدوار بود که بعداً تمامش کند. نمی‌دانم این ناخوشی کی تمام می‌شود؟

گفتم انشاءالـله زودتر تمام می‌شود. و از این «امید» وحشت کردم. چه آرزوی هولناکی در حق دوستی معصوم. آخر این ناخوشی فقط با مرگ تمام می‌شد. آدم به‌دنبال دروغ تا کجاها کشیده می‌شود. خیال می‌کنم خودش هم می‌دانست که رفتنی است، چه طور می‌شد نداند. آن هم او، نه بی‌هوش بود نه بی‌خبر. اما در چنین حال‌هائی آدم نمی‌خواهد قبول کند و قدرت نخواستن به‌حدّی است که امر دانستنی – آن دانستهٔ بی‌تردید که با سرسختی تمام روبروی‌مان سبز شده و چشم در چشم نگاه‌مان می‌کند – دیده نمی‌شود، فراموش و بدل به‌نادانسته می‌شود. انگار که نیست، دست کم در ذهن ما نیست، هر چند که در بُن خاطرمان خفته باشد. در نتیجه (از برکت این فراموشی) ما آسیب‌ناپذیر و بی‌خدشه هستیم؛ آن هم در حالیکه مرگ در تن ما دارد پوست می‌اندازد تا مثل مار زهرش را بچکاند و جان‌مان را منفجر کند.

مرگ سهراب غافلگیرکننده نبود. مثل حلزونی تنبل و سمج کم‌کم از لاک خود سرک می‌کشید و شاخهٔ نازک تن این شاعر و نقاش کنارهٔ کویر را می‌جوید. سهراب «اهل کاشان» بود. و من سال‌هاست که این شهر را می‌شناسم. کم‌تر از ده سالی داشتم. با پدربزرگم بودم. او به‌دیدار سرزمینی که وقتی از آن فرار کرده بود، به‌سراغ جوانی فرسوده و قوم و خویش‌های عتیقه‌اش رفته بود، از سمساری خاطراتش گروگیری می‌کرد. پیرمرد مرا هم با خودش برده بود. تابستان بود و ما از مازندران رسیده بودیم. من بچه مازندران بودم؛ خیس‌تر از باران. مغز استخوانم به‌طراوت نطفهٔ جنگل بود و از پُری می‌شکافت،‌ تنم به‌سرسبزی بهار و چشم‌هایم ابروبادی‌تر از آسمان! در سر هوای دریا داشتم، صبحِ دمیده از خاک بودم در کوچه‌های خاک‌آلودِ تنگ، پیچ در پیچ و مخروبه، جای پای پرسهٔ سر به‌هوا و بی‌هدفِ قرن‌های لاغر و مندرسِ گذشته. سهراب راست می‌گفت که:

پشت سر مرغ نمی‌خواند.

پشت سر باد نمی‌آید.

پشت سر پنجرهٔ سبز صنوبر بسته است.

پشت سر روی همه فرفره‌ها خاک نشسته است

پشت سر خستگی تاریخ است.


ادامه...
https://madomeh.com/1403/10/20/meskob/

کانال مَدّ و مِهْ

09 Jan, 07:07


#نوستالژی
تهران زیبا و رویایی دهه سی
میدان توپخانه حدود سال 1329

کانال مَدّ و مِهْ

06 Jan, 19:10


«مرگ» جفری اسکار/ نشر نو

قصۀ نامکرر مرگ

دکتر علی غزالی‌فر*

گفت: «این جهان ارزش زیستن ندارد.» گفتم: «خب، پس جهانت را عوض کن!» پرسید: «جداً؟! خب چه‌جوری؟»

سؤال مردافکنی است. واقعاً چگونه می‌توان جهان فردی را عوض کرد؟ این جهان البته یک جهان پدیدارشناختی است، یعنی جهان آن‌گونه که بر من پدیدار می‌شود. چنین جهانی به وضعیت ادراک و آگاهی من هم بستگی دارد. پس اگر ادراک و آگاهی خودم را عوض کنم، جهانم نیز تغییر می‌کند. برای تغییر جهان می‌توان خود را تغییر داد. اما این مطلب اگر هم کار فرد را واضح‌تر و روشن‌تر سازد، اما آن را ساده‌تر و آسان‌تر نمی‌کند. کارْ کار دشواری است. انسان چگونه به‌نحو اساسی و مبنایی دگرگون می‌شود؟ گاهی یک رخداد قوی و عمیق انسان را زیروزبر می‌کند، مثل یک شکست عظیم و خردکننده، مثل یک شکست عشقی یا منهدم شدن یک آرزوی بزرگ.

اما این تغییر می‌تواند غیرانقلابی و تدریجی باشد. در گذر زمان، طی سال‌ها، فهم انسان به‌تدریج عمق بیشتری می‌یابد و به پختگی می‌رسد و به لایه‌های زیرین امور رسوخ می‌کند. انسان کم‌کم می‌فهمد که نه، جهان طور دیگری است و از تب‌وتاب پرآشوب دوران خامی می‌افتد و بعد جا می‌افتد. گاهی نیز این دو راه بر هم می‌افتند و نوعی راه میان‌بر باز می‌شود. گاهی این دو راه در نقطه‌ای به هم می‌رسند و بدون رخدادی عظیم و عینی، ادراک و آگاهی انسان به‌شکلی جهشی مراحل را سریع درمی‌نوردد. آن نقطۀ تقاطع می‌تواند یک اندیشه باشد، یک اندیشۀ عمیق. برای نمونه، مرگ، مرگ‌اندیشی، مرگ‌آگاهی. اگر انسان بتواند مسئلۀ مرگ را هضم کند و آن را در ذهنش جا بیندازد، به پختگی عمیقی می‌رسد. نیازی به صرف هزینه و زمان و رنج ندارد. حکمت رایگان به‌دست می‌آورد. درک نزدیکی مرگ بندهای اضافه و فراوان شخص را در ارتباط با جهان و دیگران و دیگر امورِ پیش‌پاافتاده قیچی می‌کند و او را به هستی متفرد و زیست وجودی‌اش باز می‌گرداند.

البته در این‌باره کم نگفته و اندک ننوشته‌اند. ازاین‌رو، کتابی جدید دربارۀ مرگ به‌طوری طبیعی این سؤال را برای ذهن خوانندۀ علاقمند پیش می‌آورد که چه حرف نوآورانه‌ای دارد که تا پیش از این دیگران نگفته‌اند.

مرگ بی‌شمار مطلب دارد و نامتناهی معنا از آن سرچشمه می‌گیرد. از این رو، در باب آن نامحدود می‌توان گفت و نوشت. کتاب‌هایی با عنوان مرگ هم غالباً می‌خواهند سیری در این دیدگاه‌ها داشته باشند و به همین دلیل شکل گزارش اجمالی از نظریات به خود می‌گیرند. اما نویسندۀ این کتاب یک مبنای مشخص دارد و از آن موضع مباحث کتاب خود را پیش می‌برد. از نظر او مرگ به‌احتمال زیاد پایان وجود انسان است. هستی انسان با مرگ به پایان می‌رسد. سپس، بر همین مبنا، می‌خواهد مرگی را که چنین پایان تراژیکی است بفهمد و از آن مهم‌تر دلالت‌های مهمش را برای زندگی استخراج کند. بله، هدف نهایی از کتابِ «مرگ» زندگی است. به عبارت دیگر، مسئله این است که ژرف‌اندیشی در باب مرگ چه چیزهایی در باب زندگی به ما می‌آموزد. به‌قول برخی از فیلسوفان، زندگی در مواجهه با مرگ عمق و غنای بیشتری می‌یابد. چراکه مرگ هیچ‌گاه نوعی تجربه در زندگی انسان نخواهد بود، بلکه فقط می‌تواند به‌صورت یک افق بر او پدیدار شود. به همین دلیل، فهم آن هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد، حتی اگر بی‌نهایت به آن بیندیشیم.

ادامه....

https://madomeh.com/1403/10/17/marg-4/

کانال مَدّ و مِهْ

05 Jan, 11:56


نوستالژی : تهران - خیابان شاهرضا - سر خیابان ویلا
سال ۱۳۴۹ خورشیدی

کانال مَدّ و مِهْ

05 Jan, 07:43


کتابخانه به مثابه موطن

آلبرتو مانگوئل

ترجمه کیوان باجغلی

جهان (که دیگران کتابخانه مى‌نامندش)…

خورخه لوئیس بورخس، کتابخانه بابل‌

فراسوی کتابخانه‌های ملی تمام ملل، کتابخانه عظیم‌تری وجود دارد که دربردارنده تک تک آن کتابخانه‌هاست: کتابخانه‌ای آرمانی و به نحو باورناپذیری پهناور که نه تنها تمامی کتاب‌های تاکنون به نگارش درآمده را در خود جای می‌دهد، که نیز شامل آثاری است که چه‌بسا روزی روزگاری به نگارش درآیند، حاوی آن مجلداتی که هنوز از راه نرسیده‌اند. گرچه چنین انبوهه غول‌آسایی از کتابخانه‌ها، هر کتابخانه منفردی را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد، با این همه، هریک از کتاب‌های آن مجمـوعه‌های منفـرد تلویحـا ً به وجـود چنین انبوهه عظیمـی اشاره می‌کنند. نسخه ادیسه کتابخانه من، که «ترجمه‌ای است به انگلیسی منثور، به قلم تی. ای. شاو[۱]» (نویسنده‌ای که بیشتر به نام لارنس عربستان او را می‌شناسند)، درعین‌حال که بازتابی از فضای اسکندریه و تفاسیر باریک‌بینانه آریستارخوس[۲] است، به نحوی پیشگویانه نیز اشارتی است به کتابخانه پروپیمانی که جورج استاینر[۳] در ژنو با گردآوری نسخه‌های ادیسه برپا داشت، و هم اشارتی به چاپ‌های جیبی متعددی از هومر، که خواننده‌ای گمنام در مونته ‌ویدئو آن‌ها را برای بازسازی کتابخانه سارایوو ارسال کرد. هریک از این خوانندگان ادیسه متفاوتی را قرائت می‌کنند، و خوانش‌های ایشان ماجراهای اولیس را به فراسوی جزایر نیک‌بختان[۴]، به سوی بی‌کرانگی، بسط و گسترش می‌دهد.

در میان تمامی ماجراهای اولیس، هیچ یک به انداز‌ه بازگشت او به خانه و موطنش برای من تکان‌دهنده نیست. ماجرای سیرن‌ها[۵]، سیکلوپ‌ها[۶]، ساحره و افسون‌هایش عجایبی چشمگیر و حیرت‌آوراند، اما حکایت مردی سالمند که به محض رؤیت آن ساحل فراموش‌نشدنی می‌گرید و قصه سگی که با شناختن صاحبش، از فرط اندوه، در برابر پاهای وی جان می‌دهد، حقیقی‌تر و جذاب‌تر به نظر می‌آید تا آن ماجراهای شگرف و اعجاب‌انگیز. نـُه دهم حماسه ادیسه سرشار از حیرت و شگفتی است؛ پایان آن ملموس و آشناست.

اما مراد از «بازگشت به خانه» چیست؟ می‌توان به نحو اقناع‌ کننده‌ای بیان داشت که ما معمولا ً به جهان یا به چشم سرزمینی ناآشنا و بیگانه می‌نگریم یا به چشم خانه و زادگاهمان، و درعین حال می‌توان نشان داد که کتابخانه‌های ما فی‌الواقع منعکس‌کننده این دو بینش مخالف‌اند. هنگامی که در میان کتاب‌هایمان پرسه می‌زنیم و به‌ طور اتفاقی مجلدی را از قفسه‌ها بیرون کشیده، آن را تورقی می‌کنیم، آن صفحات یا به دلیل اخـتلاف و ناهمخـوانی‌شـان با تجربه‌ها و آموخـته‌هـای ما موجـب حیرتمان می‌شوند یا به سبب همانندی و همخوانی‌شان با تجارب ما مایه تسلای خاطرمان. حرص و آز آگاممـنون یا آرامـش و فروتنـی کشـیش بوداییِ رمان «کیم» [نوشـته رودیارد کیپلینگ] به چشم من کاملا ً نا‌آشنا و بیگانه است، ولی سرگردانی آلیس یا کنجکاوی سندباد برایم در حکم آینه‌ای است که به کرّات در آن عواطف و احساساتم را مشاهده کرده‌ام. هر خواننده‌ای یا آواره‌ای مردد و حیرت‌زده است یا مسافری از سفر بازگشته.
ادامه....
https://madomeh.com/1403/10/16/easy/

کانال مَدّ و مِهْ

04 Jan, 09:10


دیوید لاج، نویسنده و منتقد مطرح ادبی اهل بریتانیا در ۸۹ سالگی درگذشت.

دیوید لاج نویسنده و منتقد ادبی اهل بریتانیا بود. وی استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه بیرمنگام بود. لاج از جمله مشهورترین تفسیرکنندگان نظریه رومن یاکوبسن دربارهٔ کاربرد مباحث مربوط به زبان‌پریشی در بررسی سبک‌های ادبی بود. او علاوه بر نوشتن رمان، در زمینه نقد ادبی نیز آثار مطرح و شناخته‌شده‌ای دارد. وی هم‌چنین نویسنده چندین نمایشنامه و برنامه تلویزیونی بوده که می‌توان به «بچه‌های راه‌آهن»، «بازگشت پلنگ صورتی» «تعمیرکار» «جنایت‌هایی به ترتیب الفبا» اشاره کرد. لاج دو بار نامزد دریافت جایزه ادبی من بوکر و همچنین برندهٔ جوایزی همچون جایزه هاثورندن بوده است. او نخستین بار برای رمان «دنیای کوچک» در سال ۱۹۸۴ و بار دوم در سال ۱۹۸۸ برای رمان «کار خوب» که دومین و سومین بخش از سه‌گانه معروف او هستند، نامزد دریافت جایزه ادبی من بوکر شد. از وی کتاب ‏ «هنر داستان‌نویسی» به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

لاج در سال ۱۹۹۷ به نشان شوالیه هنر و ادبیات و در سال ۱۹۹۸ نشان امپراتوری بریتانیا را دریافت کرد و در سال ۱۹۷۶، به عضویت انجمن سلطنتی ادبیات درآمد. دیوید لاج در ۲۸ ژانویه ۱۹۳۵ در دولویچ، جنوب لندن، متولد شد و در براکلی بزرگ شد.. او با مدرک ممتاز از کالج دانشگاهی لندن فارغ‌التحصیل شد و سپس دو سال خدمت ملی را گذراند. تجربه او در ارتش، پایه‌گذار دومین رمانش «جینجر، تو دیوانه‌ای» بود که در سال ۱۹۶۲ منتشر شد.

این نویسنده بیشتر به خاطر رمان سه‌گانه تخیلی درباره دانشگاه بیرمنگام به شهرت رسید، در سال ۱۹۶۰، اولین رمان خود «تماشاگران تصویر» را منتشر کرد، که نوشتن آن را در دوران خدمت در ارتش آغاز کرده بود. این کتاب در محیط سینمایی در بریکلی رویت می‌شود که به کاتولیسیسم (از شاخه‌های مهم مسیحیت) می‌پردازد که موضوع اصلی آثار او باقی ماند.

اولین کتاب سه‌گانه نوشته دیوید لاج با عنوان «تغییر مکان‌ها» در سال ۱۹۷۵ منتشر شد.رمان‌های دیگر او شامل «موزه بریتانیا در حال فرو ریختن است»، «خارج از پناهگاه»، «چقدر می‌توانی پیش بروی؟»، «اخبار بهشت» و «تراپی» هستند. رمان‌های «دنیای کوچک» و «کار خوب» از آثار دیوید لاج به سریال‌های تلویزیون اقتباس شدند. در سال ۱۹۹۴ نیز لاج رمان «مارتین چازلویت» اثر چارلز دیکنز را برای سریالی از بی‌بی‌سی اقتباس کرد.

به گفته انتشارات وینتیج، زیرمجموعه پنگوئن رندوم هاوس، لاج در کنار خانواده‌اش و در آرامش درگذشته است. لاج از جمله مشهورترین تفسیرکنندگان نظریه رومن یاکوبسن درباره کاربرد مباحث مربوط به زبان‌پریشی در بررسی سبک‌های ادبی است.
https://media.ibna.ir/d/2025/01/04/4/1393041.jpg?ts=1735979974000

کانال مَدّ و مِهْ

01 Jan, 11:38


آنها ما را تنها گذاشتند!

بزرگانی که در سال ۲۰۲۴ دنیای ادبیات را ترک کردند

ادبیات جهان در سال ۲۰۲۴ شاهد از دست دادن چهره‌های بزرگی بود که هر یک با قلم خود تأثیری عمیق بر هنر و فرهنگ گذاشته بودند. از پل آستر، نویسنده برجسته آمریکایی که با سه‌گانه نیویورک به شهرتی جهانی رسید، تا آلیس مونرو، نویسنده برنده نوبل که زندگی روزمره را به زبانی ساده و در عین حال عمیق روایت می‌کرد. نویسندگانی مانند اسماعیل کاداره، غول ادبیات آلبانی، و ماریز کُنده، صدای استعمارزدایی و مبارزات کارائیب نیز در این سال دنیای ادبیات را ترک کردند و میراثی گرانبها برای نسل‌های آینده به جای گذاشتند.

در ادامه مروری خواهیم داشت بر مهم‌ترین چهره‌های ادبی که در سال ۲۰۲۴ درگذشتند:

پل آستر، نویسنده آمریکایی سه‌گانه «نیویورک»‌ یکی از مهم‌ترین چهره‌های ادبی بود که در سال ۲۰۲۴ در سن ۷۷ سالگی درگذشت. داستان‌های او مملو از مضامین اتفاقات تصادفی، شانس و سرنوشت نوشته شده‌اند. بسیاری از قهرمانان داستان‌ها، خود نویسنده هستند و مجموعه آثار او خودارجاعی است و شخصیت‌هایی از رمان‌های اولیه دوباره در رمان‌های بعدی ظاهر می‌شوند.

آستر در سال ۱۹۴۷ میلادی در نیوجرسی متولد شد و در دانشگاه کلمبیا تحصیل کرد و در اوایل دهه ۷۰ میلادی به پاریس مهاجرت کرد و به فعالیت‌های مختلفی از جمله ترجمه پرداخت. او در سال ۱۹۷۴ میلادی به ایالات متحده آمریکا بازگشت و در ژانویه سال ۱۹۷۹ میلادی پدرش درگذشت و این رویداد به دلیلی برای نگارش نخستین کتاب خاطرات این نویسنده تبدیل شد و «اختراع انزواء» در سال ۱۹۸۲ میلادی منتشر شد.

پل آستر با انتشار «شهر شیشه» در سال ۱۹۸۵ که نخستین جلد از سه‌گانه «نیویورک» بود به موفقیت چشمگیری دست یافت. این نویسنده به طور مرتب در دهه ۸۰، ۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی بیش از ده‌ها رمان از جمله «قصر ماه»(۱۹۸۹)،‌ «موسیقی شانس»(۱۹۹۰)، «کتاب توهم»‌ (۲۰۰۲) و «شب پیشگویی»(۲۰۰۳) منتشر کرد.

آلیس مونرو، نویسنده کانادایی برنده جایزه نوبل ادبیات و از بزرگترین نویسندگان داستان کوتاه بود که در سال ۲۰۲۴ در سن ۹۲ سالگی درگذشت. او که برای بیش از ۶۰ سال، زندگی روزمره را از دریچه داستان کوتاه بررسی می‌کرد، بیش از یک دهه از زوال عقل رنج می‌برد.
ادامه....

https://madomeh.com/1403/10/12/dar-gozashte/

کانال مَدّ و مِهْ

01 Jan, 07:14


«مجمع الوحوش» اثر عطیه عطارزاده

درسودای نجات کشتی توفان‌زده

مصطفی شاملو

عطیه عطارزاده در سه رمان اخیرش نشان داده که در داستان‌پردازی بسیار شخصیت‌محور عمل می‌کند و در اغلب مواقع ویژگی‌ها و ابعاد مختلف شخصیت‌ها از ماجراها برجسته‌تر می‌شوند و سکان قصه را در دست خود می‌گیرند. راویِ داستان‌های او بر موقعیت خود و نیز بر خصوصیات محیط اطرافش اشراف کاملی دارد و به نظر می‌رسد همین اشراف تام و تمام اوست که گاه از اتفاقاتی که در داستان می‌افتد، اهمیت و جذابیت بیش‌تری می‌یابد. در رمان «مجمع‌الوحوش» نیز همین ویژگی است که در کنار سایر مؤلفه‌های داستان‌نویسی، کار عطارزاده را درخور تعمق می‌کند.

نویسنده در این کتاب، باغ ‌وحشی سلطنتی در دوره‌ی قاجار را به تصویر می‌کشد که به زبان آن روزگار «مجمع‌الوحوش» نام گرفته است. شخصیت اصلی کتاب که اسحق نام دارد، از کودکی در کنار پدرش در باغ وحش ناصری کار کرده و تمامی عمرش را در این راه گذاشته است. او در ابتدا به آن‌چه هم و غمش در این مجموعه است می‌پردازد؛ جَلد و رام کردن حیوانات مختلف، از دوختن چشم گرفته تا عادت دادن به خوراکی خاص و تغییر دادن خلق و خوی جانوران. او به کوچک‌ترین حرکات و عادات حیوانات اشراف پیدا کرده و می‌داند که تکانی هرچند اندک و نامحسوس می‌تواند چه پیامی از جانب حیوان به انسان داشته باشد.

از همین توصیف کارهایی که اسحق و امثال او در مجمع‌الوحوش می‌کنند پیداست که چه اندازه استبداد شاهی حتی بر سر حیواناتی که در مجموعه‌ای به ظاهر امن و اشرافی نگهداری می‌شوند، سایه افکنده است. اسحق خود نیز از همین‌جاست که شروع می‌کند به روایت آن‌چه که بر سر مردم و مملکتش آمده است. او مطیع و سرسپرده‌ی ناصرالدین شاه بوده و معتقد است شاه شهید در زمانه‌ی خودش نظم و قرار را در همه جا حاکم کرده بوده و پس از او چیزی جز هرج و مرج و پریشانی عاید مردم نشده و گویی برکت هم با آن شاهِ فقید رخت بربسته است: «نمی‌بینی در روی پاشنه بند نیست؟! از آن بالای دارالخلافه که دیده‌ای. نه کبکی مانده به آسمان نه موشی به جوی. آسمان غرنبیده. هر طرف سر بچرخانی هلاک می‌شوند یک عده. جان هم ندهند ناله می‌کنند که جان در می‌رود از پشت‌مان.»

از بی‌کفایتی جانشینان سلطان صاحبقران است که از منظر اسحق شعله به جان این مملکت افتاده است؛ نه قوت و توشه‌ای برای سیری شکم رعیت مانده و نه سلامت و امنیتی برای مردم. قحطی و بیماری گریبان‌گیر تمامی این مملکت شده و شاهان را توان مقابله با آن نیست. دست بیگانه در هر جای این سرزمین برای هر تاخت و تازی باز است و کشور به تعبیری در حال به غارت رفتن است. اسحق این دردها را در کنار تمامی آن‌چه در مجمع‌الوحوش رخ می‌دهد، برای مخاطبش روایت می‌کند.
ادامه....
https://madomeh.com/1403/10/12/vohosh/

کانال مَدّ و مِهْ

31 Dec, 09:54


رابرت فراست اشعارش را در قالب‌های سنتی مانند چهارپاره و سونات می‌نوشت، اما زبانی ساده و محاوره‌ای به کار می‌برد. او با استفاده از تصاویر طبیعت، به موضوعاتی فلسفی و انسانی می‌پرداخت. در اشعارش اغلب تضاد میان انسان و طبیعت، انتخاب‌های دشوار زندگی و مفاهیمی چون تنهایی و مسئولیت دیده می‌شود.

او چهار بار جایزهٔ پولیتزر را برای شعرهایش دریافت کرد و در محافل ادبی آمریکا و جهان جایگاه ویژه‌ای داشت. او در مراسم تحلیف ریاست‌جمهوری جان اف. کندی در سال ۱۹۶۱ شعر خواند که نشان‌دهنده جایگاه ملی او در فرهنگ آمریکا بود.

۶. جیمز جویس
جویس، نویسنده ایرلندیِ آثاری چون «اولیس» و «دوبلینی‌ها»، با تکنیک جریان سیال ذهن ادبیات مدرنیستی را متحول کرد. آثار او سنت‌های روایی را به چالش کشیدند و همچنان بسیار تأثیرگذار هستند. با این حال، جویس نیز هرگز نوبل نگرفت.

جویس به خاطر سبک نوآورانه‌اش، به‌ویژه استفاده از جریان سیال ذهن، زبان چندلایه و ارجاعات پیچیده شهرت دارد. او با شکستن قواعد سنتی روایت داستانی، به بررسی عمیق روان انسان و ادراک لحظه‌ای پرداخت. جویس تأثیر شگرفی بر ادبیات مدرن گذاشت. نویسندگانی همچون ساموئل بکت، ویلیام فاکنر و خورخه لوئیس بورخس از آثار او الهام گرفته‌اند.

۷. آر. کی. نارایان
آر. کی. نارایان با داستان‌های جذابش از شهر خیالی مالگودی، زندگی هندی‌ها را به خوانندگان جهانی نزدیک کرد. رمان‌های او مانند «راهنما» و «سوامی و دوستان» زیبایی زندگی روزمره را با شوخ‌طبعی و گرما به تصویر کشیدند. داستان‌گویی ساده و صمیمی که شایسته توجه جهانی بیشتری بود. او به خاطر توانایی‌اش در بازتاب زندگی روزمره مردم هند در بستر اجتماعی و فرهنگی خاص آن شهرت دارد و یکی از نخستین نویسندگانی است که فرهنگ و زندگی هند را به شکلی گسترده به جهان معرفی کرد.

۸. هنریک ایبسن
هنریک ایبسن نروژی که به «پدر تئاتر مدرن» شهرت دارد، نمایشنامه‌های قدرتمندی چون «خانه عروسک» و «هدا گابلر» را به جهان عرضه کرد. کاوش او در هنجارهای اجتماعی و آزادی فردی تئاتر را برای همیشه تغییر داد. با وجود آثار پیشگامانه‌اش، جایزه نوبل از او دریغ شد.

ایبسن تأثیر عمیقی بر تئاتر و ادبیات مدرن گذاشت. آثار او راه را برای نمایشنامه‌های واقع‌گرایانه و انتقادی هموار کرد و نویسندگانی مانند آگوست استریندبرگ و برتولت برشت از او الهام گرفتند. «خانه عروسک» به‌عنوان یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های فمینیستی تاریخ شناخته می‌شود.

۹. ولادیمیر ناباکوف
نویسنده آثاری چون «لولیتا» و «آتش کم‌فروغ»، ناباکوف نابغه‌ای ادبی بود که هنر و عقل را در نوشته‌هایش درهم آمیخت. بازی‌های زبانی و روایت‌های پیچیده‌اش نبوغ او را نشان دادند، اما ممکن است به دلیل موضوعات بحث‌برانگیزش جایزه نوبل را دریافت نکرده باشد.

ناباکوف به خاطر بازی‌های زبانی، ساختارهای غیرمعمول و توصیف‌های دقیقش شناخته می‌شود. او به شدت به زیبایی زبان اهمیت می‌داد و معتقد بود که ادبیات باید از لحاظ زبانی غنی و پیچیده باشد. در آثارش اغلب با موضوعاتی چون عشق، هویت، حافظه و واقعیت بازی می‌کند.

ناباکوف یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان مدرن است و آثارش الهام‌بخش نویسندگانی همچون جان آپدایک بوده است. او در هر دو سنت ادبیات روسی و انگلیسی جایگاهی برجسته دارد و به دلیل تسلطش بر هر دو زبان، به‌عنوان یکی از نویسندگان برجستهٔ دوزبانه شناخته می‌شود.

۱۰. آرتور میلر
نمایشنامه‌های آرتور میلر، از جمله «مرگ فروشنده» و «ساحره سوزان»، به بررسی مبارزات مردم عادی و معضلات اخلاقی جامعه پرداختند. آثار او همچنان عمیقاً مرتبط هستند، اما کمیته نوبل هرگز سهم عظیم او در درام و ادبیات را به رسمیت نشناخت.

جایزه نوبل ادبیات، جایزه‌ای معتبر است، اما غفلت از این نویسندگان یادآور می‌شود که بزرگی ادبی فراتر از جوایز است. این ۱۰ نویسنده چشم‌انداز ادبی را به شکلی فراموش‌نشدنی شکل دادند و نسل‌های خوانندگان و نویسندگان را تحت تأثیر قرار دادند. داستان‌ها، ایده‌ها و نوآوری‌های آن‌ها یادآوری می‌کند که نبوغ را جوایز تعریف نمی‌کنند، بلکه تأثیری که برجای می‌گذارند، این کار را انجام می‌دهد. آثار این نویسندگان همچنان به‌عنوان شاهدی بر استعداد بی‌نظیرشان جاودانه خواهد ماند. (ایسنا)
https://cdn.isna.ir/d/2024/12/30/3/63300710.jpg?ts=1735559753858

کانال مَدّ و مِهْ

31 Dec, 09:54


نوابغ ادبی که نادیده گرفته شدند

با وجود آثار جاودان و تأثیرات عمیق بر دنیای ادبیات، برخی از برجسته‌ترین نویسندگان تاریخ هرگز موفق به دریافت جایزه نوبل نشدند، نویسندگانی که با توجه به سهم آن‌ها در ادبیات جهان، شایسته این افتخار بودند.

نوبل ادبیات به‌عنوان قله جوایز ادبی جهان شناخته می‌شود که تنها به تعداد محدودی از نویسندگان تعلق گرفته است. با این حال، مروری بر فهرست برندگان این جایزه، گاهی نادیده گرفتن نویسندگانی را نشان می‌دهد که آثارشان فراتر از زمان و مکان، ادبیات را متحول کرده‌اند. از تولستوی تا اورول، این نویسندگان بزرگ با وجود خلق شاهکارهایی ماندگار، هرگز به جمع برندگان نوبل نپیوستند. در این گزارش، با ۱۰ نابغه‌ای که نوبل را از دست دادند، آشنا شوید:

۱. لئو تولستوی
لئو تولستوی، نویسنده روسیِ شاهکارهایی چون «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا»، عمیق‌ترین مفاهیم احساسات انسانی و جامعه را به تصویر کشید. رمان‌های او درباره عشق، جنگ، اخلاقیات و معنای زندگی بحث می‌کنند. با وجود شهرت جهانی‌اش، تولستوی هرگز جایزه نوبل را دریافت نکرد و این پرسش باقی ماند که چگونه چنین غول ادبی نادیده گرفته شد.

نویسنده اثر فلسفی و انتقادی «رستاخیز» به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان و متفکران تاریخ شناخته می‌شود. دیدگاه‌های اخلاقی و انسان‌دوستانه‌اش در کنار آثار ادبی ماندگارش او را به چهره‌ای بی‌بدیل در تاریخ ادبیات جهان تبدیل کرده است.

۲. ویلیام سامرست موآم
سامرست موآم با مشاهده‌های هوشمندانه و داستان‌سرایی تیزبینانه‌اش، آثاری جاودان چون «اسارت بشری» و «لبه تیغ» را خلق کرد. او با کاوش در نقص‌ها و امیال انسانی، کتاب‌هایی نوشت که برای بسیاری ملموس و ماندگار بودند. نبود نام او در فهرست برندگان نوبل، همچنان برای علاقه‌مندان به ادبیات یک معماست. او یکی از پرفروش‌ترین نویسندگان قرن بیستم به شمار می‌رود و آثارش به دلیل نثر ساده، شخصیت‌پردازی قوی و بررسی عمیق روان‌شناسی انسان شهرت دارد.

«ماه و شش پنی» یکی دیگر از آثار برجسته این نویسنده است که الهام‌گرفته از زندگی پل گوگن، داستان هنرمندی است که همه چیز را برای هنر و زندگی متفاوت فدا می‌کند

نثر موآم ساده و روان است، و او به مهارت در روایت داستان‌هایی با پیچیدگی‌های اخلاقی و انسانی شهرت دارد. شخصیت‌هایش اغلب با انتخاب‌های دشوار و موضوعات وجودی مواجه‌اند. نگاه او به انسان و جامعه واقع‌گرایانه و گاه بدبینانه است، اما همواره عمیق و تأثیرگذار باقی می‌ماند.

۳. جورج اورول
نویسنده «۱۹۸۴» و «مزرعه حیوانات» آثاری خلق کرد که تفکر سیاسی و اجتماعی قرن بیستم را تعریف کردند. نقدهای تیز اورول بر تمامیت‌خواهی و نابرابری همچنان مرتبط و تأثیرگذار است. با وجود نفوذ بی‌چون‌وچرایش، جایزه نوبل در دوران زندگی به او تعلق نگرفت.

نثر اورول ساده، شفاف و بی‌پرده است. او معتقد بود که زبان باید ابزار روشنگری باشد و از زبان پیچیده و گمراه‌کننده انتقاد می‌کرد. تأثیر او بر ادبیات، سیاست و فرهنگ عمومی بسیار عمیق است، و آثارش همچنان در نقد قدرت و دفاع از آزادی ارزشمند باقی مانده‌اند.

جورج اورول نه‌تنها به‌عنوان یک نویسنده بزرگ، بلکه به‌عنوان یک متفکر و منتقد اجتماعی شناخته می‌شود. مفاهیمی که او معرفی کرد همچنان در بحث‌های سیاسی و اجتماعی مدرن مطرح‌اند و آثارش به‌عنوان هشدارهایی علیه سوءاستفاده از قدرت خوانده می‌شوند.

۴. خورخه لوئیس بورخس
بورخس، نویسنده آرژانتینی، داستان‌های کوتاه پیچیده‌ای را نوشت. او فلسفه، متافیزیک و تخیل را در هم آمیخت و مرزهای ادبیات را گسترش داد. با این حال، دیدگاه‌های سیاسی جنجالی‌اش ممکن است دلیل نادیده گرفتن او توسط نوبل باشد.

بورخس تأثیر عظیمی بر ادبیات جهان گذاشت. نویسندگان بزرگی مانند گابریل گارسیا مارکز و ایتالو کالوینو از او الهام گرفتند. آثار او همچنین بر فلسفه، نظریه ادبی و هنر مدرن تأثیر گذاشته و او نه‌تنها به‌عنوان یک نویسنده برجسته، بلکه به‌عنوان متفکری عمیق که مرزهای ادبیات و فلسفه را گسترش داد، شناخته می‌شود. او با نگاهی متفاوت به داستان‌نویسی، مفاهیمی چون هزارتو، بی‌نهایت و جاودانگی را وارد ادبیات مدرن کرد و همچنان از چهره‌های مهم و ماندگار ادبیات جهان به شمار می‌رود.

۵. رابرت فراست
شعرهای تأثیرگذار رابرت فراست، مانند «راه نرفته» و «ایستادن در کنار جنگل‌ در شامگاهی برفی»، زیبایی‌ها و پیچیدگی‌های زندگی روستایی را به تصویر می‌کشند. توانایی او در انتقال حقایق عمیق با زبانی ساده، میلیون‌ها قلب را تحت تاثیر قرار داد، اما عدم حضور نام او در فهرست برندگان نوبل جای سوال دارد.

ادامه 👇

کانال مَدّ و مِهْ

21 Dec, 12:40


نگاهی به «شرح حال گوته به سعی مفیستو» اثر کریستیان موزر

تولد متفاوت یک اسطوره

دریا امامی

فاوست شخصیتی افسانه‌ای در ادبیات آلمانی است که دستمایه‌ی آثار روایی بسیاری قرار گرفته است. این شخصیت همواره جاه‌طلبی بی‌حد و حصر و قدرت‌طلبی را تداعی می‌کند. او درصدد رسیدن به جایگاهی رفیع و ارزشمند به هر قیمتی است و به مرحله‌ای می‌رسد که دیگر از انجام هیچ عمل غیراخلاقی برای رسیدن به آن هراسی به خود راه نمی‌دهد. به همین خاطر است که دستاویز شیطان قرار می‌گیرد و با او عهد همراهی می‌زربندد. در بسیاری از نمایشنامه‌ها و قصه‌هایی که از فاوست نوشته شده او مطلقا ملعون و دوزخی به شمار می‌آید، زیرا میان خدا و دانش خود، دومی را ترجیح می‌دهد و مقابل اولی قرار می‌گیرد. در نسخه‌های بعدی این داستان به تدریج تحولاتی رخ داد که فاوست و به تبع او مفیستو که شیطان وسوسه‌گر و گمراه‌کننده‌ی او بود شکلی پیچیده‌تر یافتند و از آن کلیشه‌های مرسوم خود فاصله گرفتند.

در طی قرن‌ها نگاه نویسندگان به فاوست و مفیستو مدام در تغییر و تحول بوده است، اما همچنان فاوستِ گوته اعتبار خود را در صدر این روایت‌های مختلف حفظ کرده است. در این نمایشنامه‌ی گوته، مفیستو گرچه اهریمنی تمام‌عیار است، اما جذابیت‌ها و توانمندی‌هایی دارد که می‌تواند مخاطبی همچون فاوست را مرعوب و تسلیم خود سازد. در نسخه‌های مختلف نمایش و فیلم و داستان که از این اثر الهام گرفته‌اند نیز مفیستو اغلب شخصیتی پویا و نافذ دارد و فاوست با وجود تمامی قدرتی که به سبب دانش و تجارب و اعتبار اجتماعی خود کسب کرده در برابر او ناتوان به نظر می‌آید. گرچه در بسیاری از اقتباس‌ها از فاوست، مناظره‌‌ای به مراتب پیچیده‌تر از آن‌چه در متن گوته آمده میان این دو شخصیت شکل می‌گیرد.

کریستیان موزر، از جمله آن نویسندگانی است که فاوست را به شکلی مینی‌مال و از منظری بسیار متفاوت منبع الهام خود قرار داده است. او کوشیده از نگاه مفیستو به داستان بنگرد و این بار او را نه مستقیما در برابر فاوست، بلکه در مقابل خالق آن یعنی خود گوته قرار دهد. مفیستوی کریستیان موزر خود را چنان موجود قدرقدرتی می‌داند که می‌تواند به جای گوته داستان‌های بسیاری بنویسد. داستان‌هایی که بیش از هر چیز در شرح توانمندی‌های اهریمنی مفیستو و همراهانش است تا هنرمندی نویسنده‌ای همچون یوهان ولفگانگ فون گوته.
ادامه....
https://madomeh.com/1403/10/01/ostore/

کانال مَدّ و مِهْ

17 Dec, 20:19


«خائن کشی» ساخته‌ی مسعود کیمیایی؛

ما نمی دزدیم، به امانت می بریم!

حمیدرضا امیدی‌سرور

در نیمه دوم آذر ماه، زمانی که مسعود کیمیایی جلوه‌ی تازه‌ای از هنر خود را برای علاقمندانش رو کرده و در گالری ثالث نمایشگاهی از نقاشی های خود را به معرض نمایش گذاشته بود، آخرین ساخته او خائن کشی نیز روی پرده رفت. فیلمی پرستاره، بسیار خوش عکس، در حال و هوای تهران قدیم و به سبک و سیاق تریلرهای گنگستری سینمای روز جهان. با این حال در نگاه نخست اینگونه به نظر برسد که خائن کشی نیز تقریبا اغلب مشکلات فیلمهای متاخر مسعود کیمیایی را دارد، حال برخی را کمتر و برخی را بیشتر. مشکلاتی که به نظر می رسد نه در کیمیایی عزمی برای برطرف کردن آنها وجود دارد و نه اینکه ضرورت چندانی برای مرتفع کردن آنها احساس می کند. اما خوشبختانه خائن کشی از ویژگی هایی برخوردار است که در کنار هم دست به دست یکدیگر داده و به شکلی ناخوآگاهانه پاره ای ضعفهای آشنای آثار متاخر کیمیایی را مرتفع ساخته است.

مهمترین نکته در این زمینه در نتیجه رفتن او به سراغ قصه‌ای‌ست که در تهران قدیم و بخصوص در زمان نخست وزیری دکتر محمد مصدق اتفاق می افتد. به این ترتیب کیمیایی قصه ای را جلوی دوربین برده که نه تنها با جغرافیا، فضا و زمانه‌ی آن کاملا آشناست؛ بلکه مهمتر از همه اینکه به آن علاقه بسیار نیز دارد. او پیش از این نیز فیلم بسیار موفق سرب را در فضای تهران قدیم کارگردانی کرده بود که در زمره بهترین ساخته‌های سینمایی کیمیایی در سالها پس از انقلاب، به شمار می رود. البته به نظر می رسد کیمیایی در شکل دادن شخیت اصلی فیلم با بازی امیر آقایی به زندگی یکی از خلافکاران قدیمی تهران به نام مهدی بلیغ نظر داشته است. اما این مسئله نمود چندان برجسته‌ای در فیلم نیافته است و در میان ایده های دیگری که مد نظر کیمیایی بوده، گم شده است.

با این حال طرح داستانی فیلمنامه خائن کشی جذابیت خود را از واقعه ای تاریخی می‌گیرد که علاوه بر علاقمندان بسیارش، ظرفیت بسیار بالایی برای دراماتیزه شدن دارد و همچنین بستری مناسب برای قصه گویی و روایت سینمایی است. چراکه ماجرای نخست وزیری دکتر محمد مصدق، مشکلاتی که از سوی مخالفان داخلی و خارجی‌ او ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ پیش پای او گذاشته شده با ماجراهای فراز و نشیبی همراه بود که بستر بسیار مناسبی است برای آن دسته از علاقمندن تاریخ معاصر تا در زمینه یا با پس زمینه این رخدادها روایتگر داستانهایی جذاب باشند.

کیمیایی نیز از این ویژگی تا حد ممکن هوشمندانه بهره برده است. داستان فیلم در روزهایی اتفاق می افتد که دولت مصدق به دلیل فشارهای خارجی با مشکل مالی بسیاری روبه روست و بحث فروش اوراق قرضه مردمی در میان است. فیلم بایک ماجرای سرقت آغاز می شود. سارقان با این ایده که ما این پول را نمی دزدیم، بلکه به امانت می بریم، تصمیم دارند دستاورد این سرقت را برای کمک به دولت دکتر مصدق مورد استفاده قرار دهند. سرقت در هنگام تاریکی تهران در اثر کسوف کم و بیش با موفقیت انجام می شود، اما ادامه ماجرا چنان نیست که این جوانان علاقمند به دکتر مصدق پیش بینی می کردند…

این فیلم نیز همانند اغلب آثر کیمیایی شروع خوبی دارد اما هرچه فیلم پیش می رود به دلیل ضعفهای فیلمنامه حاصل کار سازنده به هرز می رود. خائن کشی شروعی بسیار خوب دارد. با ضریب آهنگی تند و متناسب با ماجرایی که در حال اتفاق افتادن است. پرداخت سینمایی خوب، میزانس های فکر شده و فیلمبرداری توجه برانگیز آن، همگی دست به دست هم می دهند تا در ابتدای فیلم به ظاهر شاهد اثری در حد و اندازه تریلر های جنایی و گنگستری روز سینمای جهان باشیم. اما این ایده که در ابتدا جذاب می نماید در ادامه در میان تعدد شخصیت ها، گنگ بودن روابط و انگیزه ها و دیالوگ های طولانی که به شکلی گُل درشت بین شخصیت ها رد و بدل می شود، رنگ باخته و فرصت اینکه شاهد فیلمی در خور نام و اعتبار دوره نخست کارنامه مسعود کیمیایی باشیم از دست می رود. چنانکه به نظر می رسد کیمیایی بیشتر از آنکه دغدغه‌ی روایت در سینما را داشته باشد، در فکر انتقال حرفهایی است که در ذهن دارد. حرفهایی که بدون آنکه منطقی در خدمت فیلمنامه به صورت مستقیم از زبان شخصیت ها شنیده می شوند. این پرحرفی که همه توانایی های سینمایی سازنده خود را هدر می دهند. کیمیایی سالهاست که نیاز دارد فیلمنامه نویسی مستعد را در کنار خود داشته باشد. چیزی که به دلایل شخصی همواره از آن اجتناب کرده است و در این زمینه فیلمهایش همیشه لطمه خورده و توانایی های او را تحت الشعاع قرار داده است.

https://madomeh.com/1403/09/27/kimiai/

کانال مَدّ و مِهْ

17 Dec, 20:15


نگاهی به «جنون اخلاقی» مارگارت اتوود

رنگین‌کمانی از آدم‌ها

ثریا بیگدلی

«زن» همواره عنصر کانونی داستان‌های مارگارت اتوود، نویسنده معاصر کانادایی را ساخته است، اما رویکرد او به این مقوله، طیف وسیع و اشکال بسیار متنوعی داشته است. او گاه زن را در معنای یک جامعه‌ی یکپارچه در نظر گرفته و گاهی بر فردیت او تأکید داشته است. در کتابی مانند «سرگذشت ندیمه» رویکرد اتوود اجتماعی و تاریخی است، حال آن‌که در اثری مانند «چشم گربه» او به شدت شخص‌مدارانه روایت می‌کند. او همیشه تلاش دارد از ابعاد و جنبه‌های مختلف به شخصیت زنان بپردازد و قضاوت‌هایش را مبتنی بر شواهد دنیای واقعی استوار کند و نه سوگیری‌هایی صرفاً فمینیستی. از منظر اتوود نمی‌توان وجهی تماماً سفید یا سیاه برای شخصیت‌های زن قائل شد، بلکه باید نگاهی طیف‌محور داشت که در آن رگه‌های تاریکی و روشنی در شخصیت‌ها در هم تنیده‌اند و هر فردی بخشی از هر چیزی را داراست.

کتاب «جنون اخلاقی» یکی از نمونه‌های برجسته‌ی نگاه متکثر و تنوع‌گرای اتوود به شخصیت زنان است. در این اثر می‌توان دامنه‌ی گسترده‌ای از ویژگی‌های شخصیتی زنان را در موقعیت‌ها و مقاطع مختلف تاریخی و اجتماعی مشاهده کرد. کتاب مشتمل بر یازده داستان کوتاه است که هر یک گرچه چارچوبی مستقل دارند، اما گویی شخصیتی واحد در دوره‌های گوناگون زندگی‌اش را روایت می‌کنند. شخصیتی که هزارتویی غریب از تاریک و روشن‌ها را با خود به همراه دارد و در هر برهه‌ای بخشی از غرایبش را به نمایش می‌گذارد.

شخصیت محوری در هر یک از داستان‌ها با چالش‌های روانشناختی، فلسفی و اجتماعی متعددی روبه‌رو می‌شود. به عنوان نمونه در داستان «خبرهای بد» او که سنین میانسالی را پشت سر گذاشته، در حال حاضر دغدغه‌ی چگونگی سازگاری با وقایع تلخ اجتماعی را در کنار تغییرات فیزیولوژیک زندگی‌اش تجربه می‌کند. جسم او و همسرش دیگر آن توان و کارایی سابق را ندارد و حافظه‌شان هم رو به افول می‌رود. در این میان چگونه می‌توان با زندگی بیرون و با اجتماعی که سرشار از اخبار بد است تعامل پیدا کرد؟ حافظه چه‌طور در مدیریت کردن وقایع مختلف نقش خواهد داشت؟ آیا مفاهیمی همچون زمان و مکان همان معانی و ارزش‌های پیشین خود را دارند یا تحولات شگرفی در آن‌ها رخ خواهد داد؟ این‌ها مسائلی بغرنج برای قهرمان داستان‌‌اند که به راحتی نمی‌تواند از آن‌ها عبور کند.

اتوود زمانی هم به سراغ دنیای کودکانه‌ای می‌رود که زنِ جاری در تمامی داستان‌های این کتاب آن را تجربه کرده است. او در داستان «هنر آشپزی و پذیرایی» دخترکی یازده ساله را به تصویر می‌کشد که به جای کودکی کردن، دغدغه‌ی به عهده گرفتن وظایف مادر خانواده را دارد. در رقابتی توانفرسا، دخترک درصدد اثبات قابلیت‌هایی از خود است که ورای سن او و مخصوص بزرگسالان است. درگیری فکریِ او با مسؤولیت‌های نفس‌گیر خانه، آن هم با وجود مادری که فرزندی در راه دارد، تشدید می‌شود و او را تحت فشارهایی تحمل‌ناپذیر قرار می‌دهد. دخترک در دوراهی عصیان و تسلیم قرار می‌گیرد و این‌جاست که هنر اتوود در رو کردن سویه‌های در سایه مانده‌ی شخصیت‌هایش مشخص می‌شود.

اما نویسنده در داستان‌های دیگری از این کتاب نیز پرده از ابعاد تاریک و روشن شخصیت‌ها برمی‌دارد. در داستانی مانند «اسب‌سوار بی‌سر» اتوود در کنار آسیب‌شناسی شخصیت‌ها و رو کردن زخم‌های پنهان آنان که منجر به وضعیت کنونی‌شان شده، از میل آدم‌ها در آسیب زدن‌های افسارگسیخته به دیگران و به جامعه‌ای که زندگی‌شان را مختل کرده، می‌گوید. میلی که به تدریج در جایگزینی عروسکی بی‌سر به عنوان عنصری مؤثر در زندگی اجتماعی یک دختر خود را نشان می‌دهد. اتوود پای ترس‌های نمادینی را که در هالووین متبلور می‌شوند، به زندگی واقعی باز می‌کند و از نظر او گویی هالووین جایی است که آدم‌ها هیجاناتی همچون خشم و ترس دنیای واقعی‌شان را در آن تخلیه می‌کنند.

اما شاید مهم‌ترین مسأله بنیادینی که کتاب مطرح می‌کند چالش‌ها و ابهام‌های اخلاقی باشد که شخصیت ثابت داستان‌ها، یعنی نل با آن‌ها مواجه می‌شود. در مقاطع متعددی از داستان فردمحوری و تابعیت در مقابل اجتماع، خودخواهی و دیگرخواهی، میل بقای خود و همدلی با همنوع در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند و دوراهی‌های طاقت‌فرسایی را برای شخصت کلیدی داستان رقم می‌زنند. گاهی همنوع‌دوستی قهرمان داستان در بوته‌ی آزمایش قرار می‌گیرد و گاهی غرایز مختلفی از قبیل عشق فرزند و شریک زندگی در دو جبهه متفاوت در برابر هم عرض اندام می‌کنند. در این چالش‌هاست که جوهر حقیقی روان آدم‌ها شناخته می‌شود.

ادامه...

https://madomeh.com/1403/09/27/etood/

کانال مَدّ و مِهْ

04 Dec, 19:38


مِه‌بانگ کهن

پرتو مهدی‌فر (پزشک – منتقد)

زندگی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، خصوصا نامکشوف‌ترین بازه‌ی حیات او یعنی رابطه‌اش با شمس تبریزی بیش از هر موضوعی در تاریخ ادبیات ایران مورد توجه و اقبال عمومی قرار گرفته است، اقبالی که حتی پس از گذشت هشت قرن هنوز رو به نقصان نگذاشته، تا آن‌جا که هرگونه بازآفرینی در هر قالب و با هر سطح کیفی، فارغ ازتمرکزش بر متن یا حاشیه، توجه گسترده‌ای جذب می‌کند. علت این گرایش چیست؟ مولانا را چگونه و از کدام منابع باید شناخت؟ کدام مولفه‌های تاریخی و فرهنگی‌ بر عصر او حاکم بوده‌است؟ و بازآفرینی‌های موجود تا چه‌اندازه توانسته‌‌اند به اصل پایبند بمانند؟ بد نیست ما مخاطبان درپی پاسخ به پرسش‌هایی چنین باشیم تا بفهمیم کجای این حلقه‌ی اشتیاق ایستاده‌ایم و چقدر از او می‌دانیم؟

ریشه‌‌های گرایش عمومی به تصوف و توجه ویژه به مولانا

بطورکلی استقبال عمومی ازعرفان (اعم از اشکال کهن یا انواع نوظهور) در مقاطع مختلف حیاتِ جوامع بشری با «خلاء معنویت» نسبتی تام و تمام دارد. دغدغه‌ی دیرپای معنا و حقیقتِ وجودی، در بحران‌های اجتماعی همواره صورت جدی‌تری به‌خود گرفته و جنبه‌ها و جلوه‌های متنوعی یافته‌ است. جلوه‌های سیال فرهنگی، روانی و رفتاری که از فرد به جمع میل می‌کند و بدل به دست‌آویزی می‌گردد تا تحملِ رنج و سرخوردگی را ممکن ‌سازد. درچنین شرایطی فضای شورانگیز و اثیری عرفان با جذبه‌ی معماگون‌ خود، هم‌چون مفرّی برای بازیابی حس امید و امنیت، و نیز رهایی از قالب‌های تنگ شریعت عمل می‌کند. این بحران را خواه حمله‌ی مغول در اعصار گذشته رقم زده باشد و خواه تعارضات معنایی و هویتیِ جهان معاصر، نتیجه یکی‌ست. به بیانی دیگر سلوک عرفانی شیفتِ خودخواسته‌ی ذهن و تن برای عبور ازآشفتگی و ناتوانیِ بیرون به آرامش و شکفتگی درون، و تبدیل امر ناخوشایند به هیجانات مطبوع است. به بیان دکتر محمدعلی موحد «آن‌چه جریان تصوف را برای مردم عادی جذاب می‌ساخت و مایه‌ی شگفتی آنان می‌گردید، ساده دلی، بی‌ریایی، صداقت و صفای آن پیران پارسا بود که به زبان توده‌ی مردم سخن می‌گفتند و روشی مبتنی بر تساهل با ادیان و عقاید مخالف، و گذشت و بزرگواری و مهربانی در برابر خطاکاران داشتند. و از قیل و قال و فضل‌تراشی و علّامه‌نمایی با طرح مباحث دور از ذهن دوری می‌جستند… آنان حالتی خوش داشتند و راه و روش خود را با استراحت و سماع و موسیقی و رقص توام کرده بودند.[۱]» متاسفانه سرایت لجام‌گسیخته‌ی این اشتیاق گاه با تبدیل امر خصوصی به متاع عمومی وبی‌توجهی به ظرفیت‌های لازم، بستر کج‌فهمی و ابتذال را هم فراهم نموده و به جای قوام و تعالی، گسست و انحطاط به‌بار آورده است. در واقع مسیر تصوف به رغم ظاهر نرم و آسان خود باریکه‌ای دشوار و لغزنده است. به قول امام محمد غزالی «در هیچ چیز چندان غلط راه نباید که در آن». و به بیان مولانا «هر جوینده را راه نیست.[۲]» چرا که افراط در زهدگرایی و وسوسه‌ی سخیف نسبت به علم، و حجاب شمردن آن با انحراف وسقوط در ورطه‌ی جهل یکی است. در ایران صوفی‌گری از قرن پنجم رواج پیدا کرد، به آعتقاد استاد بدیع‌الزمان فروزانفر مشایخ و قطب‌های تصوف به‌منظور جلب عامه، سلوک خود را به دین و مذهب آمیختند و صحبت‌ها و مجالس‌شان را به ذکر خدا و رسول و آیات و احادیث آراستند تا به جنبه‌‌های عوام‌پسند دست یابند. ازجانبِ دو گروهِ دیگر یعنی ففقهای دین و فلاسفه هم عواملی به نفع این گرایش عمل کرد؛ دسته اول (علمای مذهبی) اکثرا در مناصب ایوانی و صاحبِ مال و مرتبه‌ای بودند و بخاطرحفظ همین‌ها هم در برابر اهالی دیوان، اغماض به‌خرج داده و احکام شرع را مصادره به رای می‌کردند، و به این ترتیب موجبات دل‌زدگی مردم فراهم می‌‌‌شد. دسته دوم ( فلاسفه ) هم عملا بخاطر پییچیدگی، درک نمی‌شدند و «از قبول عام بی‌نصیب بودند» بنابراین توده‌ی مردم که همواره با ظواهر فریفته می‌شوند، مجذوب کناره‌جویی ومال‌گریزی اهل تصوف شدند و بازار صوفی‌گری رونق گرفت. حال باید پرسید چرا مولانا؟ رویدادهای زندگی شخصی مولانا پس از دیدار با شمس گره‌ای ناگشوده‌ بوده وهم‌چنان هست، این ابهام بخاطر جایگاه رفیع و خداگونه‌اش بین مریدان، عمیق‌تر و ماناتر هم شد، وخط قرمزها آتش کنجکاوی را برای همیشه روشن نگه‌‌داشت. دگرگونی احوالات او، مسیر طوفانی‌اش از شریعت تا طریقت، مسائل بحث‌برانگیزی چون سماع، ماجرای کیمیاخاتون ودرراس همه ملاقات با شمس ووجوه نامکشوف این عشق و شیدایی، که گاه جنبه‌‌ی افسانه‌ پیدا کرده، فهم او را برای آنان که بیرون از حلقه‌ی سرسپردگی ایستاده‌اند، دشوارنموده است. به تعبیر برخی اساتید آشنایی غرب با مولانا دردهه‌‌های اخیر مزید بر علت شد و پای وجوه ممنوعه و سوء‌ظن را بیش از پیش به این رابطه باز کرد.

ادامه....


https://madomeh.com/1403/09/14/molano-shams/

کانال مَدّ و مِهْ

12 Nov, 15:17


رستاخیز آب/ نگاهی به «سنگ اقبال» اثر مجید قیصری

لیلا زارع
در آثار داستانی متنوع مجید قیصری دامنه‌ی گسترده‌ای از موضوعات را می‌توان یافت؛ از دغدغه‌های اجتماعیِ روز گرفته تا پرداختن به فرهنگ‌ها و اقلیم‌های متفاوت. او اغلب در تلاش است تا رویکردی متفاوت برای تجزیه و تحلیل وقایع بیابد. به طور نمونه در کتاب «دیگر اسمت را عوض نکن» او در پس تمام صحنه‌های تاریک و روشنی که جنگ با خود دارد به جنبه‌هایی کاملاً انسانی و مبتنی بر عواطف از این رخداد می‌پردازد و رابطه‌ی دورادور دو سرباز ایرانی و عراقی را از زاویه‌ای دیگر به مخاطب نشان می‌دهد. در کتاب «سنگ اقبال» نیز او به سراغ یکی از سنت‌های اقلیمی دیرینه می‌رود، اما سعی دارد از بُعدی متفاوت از معمول به آن بنگرد. به همین خاطر است که شاید نتوان در داستان او، چندان نشانی از کلیشه‌های مرسومِ روایت از سنت‌ها و آیین‌ها یافت.

رمان با فضایی برزخ‌گونه آغاز می‌شود و روستایی را به تصویر می‌کشد که چهاردیوار نام دارد و همانند اسمش ابعاد محدودی می‌توان برایش متصور شد. با این‌که کوه و دشت و بیابان در اطراف خود کم ندارد، اما آب و آبادانیِ چندان گسترده‌ای در آن نیست. ارتباطاتش با دنیای بیرون کم است و دور از دسترس و محروم به شمار می‌آید. مردم روستا کوشیده‌اند برای مدرسه‌ی فرزندان‌شان از مرکز درخواست معلم کنند، اما گویی کسی قصد آمدن به ته دنیا را ندارد. بنابراین آموزش بچه‌ها معطلِ حضور یک معلم است. اما در این میان مردی که دیگر تاب زیستن در مرکز را ندارد، به روستا می‌آید.

معلم مردی بریده از شهر و هیاهوهای بسیار آن است و آمده تا در جایی دورافتاده به آسایش و رضایتمندی برسد. اما آن‌چه در انتظار اوست خلاف این مسأله را ثابت می‌کند. تمامی روستا در فصل خشکسالی از شن پوشیده می‌شود و هیچ چیز از این سیل بنیان‌کن در امان نیست. آب به شدت کاهش یافته و مردم به شدت به چاه و قنات وابسته‌اند و وحشت از دست دادن همین اندک آب را دارند. به همین خاطر است که به هر دستاویزی چنگ می‌زنند تا خود را از این وضعیت برهانند. نسل تازه‌تر مستأصل و ناامید به مسأله می‌نگرند، اما نسل قدیمی‌تر می‌کوشند تا از تجربه‌های زیسته‌ی اجداد خود بهره جویند بلکه بتوانند این روند نابودی زندگی و آبادانی را کند کنند.

صدای طبلی که به صور اسرافیل تشبیه می‌شود رستاخیزی را به ذهن متبادر می‌کند که در پس مناسک خواهش آب که احضار دوباره زندگانی است، جریان دارد. معلم از خوابی سنگین برمی‌خیزد و با پرسش از آن‌چه در حال وقوع است به درک چندانی نمی‌رسد. همه چیز در گرو حضور در مراسمی است که سنگ بهره نام دارد. متولی برگزاری این مراسم مردی به نام آقابزرگ است که انگار تا به حال کسی مستقیماً او را ندیده و همین نکته وجهی جادویی به وجود او می‌بخشد.

مراسم سنگ بهره جنبه‌ای بسیار ضروری در زندگی مردمان روستای چهاردیوار دارد و هر یک از آداب و آیین‌هایی که در آن به اجرا درمی‌آید باید به دقت جدی گرفته شود. اگر نکته‌ای از قلم بیفتد و احیاناً نادیده گرفته شود می‌تواند همه چیز را به سمت ویرانی کامل بکشاند. همه مراقب‌اند که خللی در طی مراسم ایجاد نشود و همه چیز طبق روال درست اجدادی پیش برود. آقابزرگ نیز به عنوان مرجع و هدایت‌گر این مراسم حضور دارد، گرچه حضورش ناپیدا و از دیده‌ها نهان است.
ادامه....
https://madomeh.com/1403/08/22/sang/

کانال مَدّ و مِهْ

19 Oct, 08:46


کتابفروشی های اینترنتی؛ آفت یا موهبت؟

حمید رضا امیدی سرور

بخش اول

چرخیدن در خیابان انقلاب، با قدم زدن در راسته کریمخان و سرزدن به کتاب فروشی‌ها یکی از جذاب ترین تفریحات ما در دوران جوانی بود، روزگاری که هنوز فضای مجازی اینطور همه چیز را تحت سیطره خود درنیاورده بود. هر هرماه چندباربرای خبردار شدن از تازه ترین کتابهای منتشرشده، شال وکلاه می کردیم به طرف مراکز اصلی کتاب در تهران و ساعتها از این کتابفروشی به آن کتابفروشی می رفتیم از کشف کتابهای تازه کیفور می شدیم.

در دهه اخیر با رشد و همه گیر شدن اینتزنت، و راه افتادن کسب و کارهای اینترنتی همه چیز دگر گون شده، کتابفروشی های کوچک محلی یکی پس از دیگری تعطیل شده اند، اگرچه راسته کریمخان و انقلاب هنوز رونقی دارند، اما دیگر مثل گذشته نیست. اخبار انتشار کتابها به سرعت در فضای مجازی منتشر می‌شوند. دیگر دیدن کتابهای تازه و تورق آنها در کتابفروشی‌ همچون گذشته پر شور نیست، اما در عین حال امکانات تازه‌ای پیش روی علاقمندان کتاب قرارگرفته که در نوع خود خالی از جذابیت نیست.

در فضای مجازی سروکله کتابفروشی های اینترنتی پیدا شده که به دلیل خدماتی که ارائه می کنند بازار فروش کتاب را عملا در دست گرفته اند، اما سوای آنها کتابفروشی های بزرگی در فضاهای چند منظوره در نقاطی از شهر تهران و برخی از شهرستانها راه اندازی شده اند که رفته رفته جای کتابفروشی های کوچک محلی را پر کرده اند. در این کتابفروشی ها که برخی زیرمجموعه موسسه شهر کتاب هستند و برخی وابسته به ناشران بزرگ و مطرح ایرانی، علاوه بر ارائه مجموعه نسبتا کاملی از تولیدات روز ناشران ایرانی، مخاطبان امکان تورق و مطالعه کتابها را نیز دارندو حتی فضایی برای این منظور نیز تدارک دیده شده است. این در حالی است که در گذشته کتابفروشان میانه‌ای با این مسئله نداشته و در چنین مواردی به خریداران متلک هم می‌انداختند! سوای وجود کافی شاپ، در برخی از این کتابفروشی‌ها، فضایی برای برگزاری گالری، نشست‌های نقد و بررسی کتاب ویا جلسات معرفی و رو نمایی از کتابها نیز تدارک دیده شده است که از امتیازات این فروشگاه‌هاست.

همه این ویژگی ها نشان از یک تغییر دارد که نتایج آن در ابعاد گوناگون قابل بررسی است. اما در اینجا قرار است درباره کتابفروشی های آنلاین صحبت کنیم. کتابفروشی هایی که تعداد آنها در فضای مجازی بسیار هم زیاد شده و حجم قابل توجهی از بازار خرید کتاب را به خود اختصاص داده اند.

در ادامه (پست های بعدی) به تعدادی از آنها خواهیم پرداخت و ویژگی های مثبت منفی آنها را مورد اشاره قرار خواهیم داد. فروشگاه هایی نظیر: سی بوک، بنوبوک، دی دی بوک، نهنگ، ایران کتاب و...

شما تجربه خرید از کدام یک از این فروشگاه ها را داشته اید؟ اسامی برخی از آنها را با ما در میان بگذارید؟

راستی! بهترین آنها به نظر شما کدامیک بوده اند؟ دیدگاه های خود را در این پست و پستهای بعدی با ما به اشتراک بگذارید؟
ادامه دارد....

https://madomeh.com/wp-content/uploads/2024/10/Banner-min-3.jpg

کانال مَدّ و مِهْ

16 Oct, 08:36


بازگشت بومی
تامس هاردی
ترجمۀ ابراهیم یونسی نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۳
قطع رقعی، جلد سخت ۴۹۷ صفحه، ۶۵۰۰۰۰ تومان،
#کتاب_روز

کانال مَدّ و مِهْ

16 Oct, 08:26


اعتراضی ابدی
جستارهایی درباره ابراهیم گلستان
نوشته محسن حاجی پور
چاپ اول 1403، انتشارات بازتاب نگار
#کتاب_روز

کانال مَدّ و مِهْ

16 Oct, 08:09


برنده نوبل ادبیات 2024 و جذبه ی نوشتن

«در کار با هان کانگ، همکاری با نویسنده‌ای را تجربه کردم که به ترجمه همانند فرآیند نوشتن خود احترام می‌گذاشت. او مجذوب این بود که چگونه می‌توانیم کوچک‌ترین جزئیات یا تصویر را در متن بیان کنیم.»

هان کانگ، نویسنده اهل کره جنوبی و برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۴، با اولین رمان ترجمه شده خود با عنوان «گیاهخوار» به موفقیت در دنیای انگلیسی زبان دست یافت. این کتاب که در سال ۲۰۱۵ به زبان انگلیسی منتشر شد، بلافاصله با موفقیت همراه شد و در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های روزنامه «ایونینگ استاندارد» قرار گرفت و سال بعد آن جایزه بوکر بین‌المللی را برای این نویسنده و مترجم انگلیسی جوانش دبورا اسمیت به ارمغان آورد.

در تابستان ۲۰۱۵، هان کانگ یک هفته را در دانشگاه ایست آنگلیا (UEA) در انگلیس گذراند، جایی که این نویسنده یک کارگاه ترجمه ادبی کره‌ای به انگلیسی در مدرسه تابستانی سالانه مرکز ترجمه ادبی بریتانیا (BCLT) برگزار کرد. هان کانگ که پیش از آن نیز یک نویسنده شناخته شده در کره بود، اخیراً رمان جنجالی با عنوان «اعمال انسانی» را نیز منتشر کرده که دبورا اسمیت قرار است آن را به انگلیسی برگرداند.

به عنوان بخشی از مدرسه تابستانی در جولای ۲۰۱۵، دبورا اسمیت کارگاهی را با هان کانگ برای شش مترجم نوظهور زبان کره ای برگزار کرد که توسط مؤسسه ترجمه ادبیات کره حمایت می‌شد.

روکسان ادموندز یکی از شرکت‌کنندگان در این کارگاه ترجمه گفت: «نکته مهم کارگاه‌ها این بود که ما توانستیم روی ترجمه با حضور نویسنده کار کنیم. در ابتدا کمی ترسناک بود، اما بعد با دیدن شور و اشتیاق هان، احساس راحتی کردیم».

سوفی بومن، یکی دیگر از شرکت کنندگان (و متعاقباً برنده جایزه ترجمه کره تایمز) نیز گفت: «به یاد دارم که در کارگاه یک ساعت یا بیشتر درباره یک ویرگول صحبت می‌کردیم و چندین بار آن را حذف و اضافه کردیم و مدت زمان زیادی را صرف بحث در مورد رنگ و احساس و ظاهر ژاکتی که یکی از شخصیت ها پوشیده بود، کردیم. من کاملاً شگفت زده شدم که چگونه می‌توانیم این کار را با جدیت انجام دهیم، کار کردن روی چنین جزئیاتی با حضور نویسنده شگفت آور بود».

ویکتوریا کادل، یکی دیگر از شرکت کنندگان در این کارگاه ترجمه ادبی که اکنون دانشجوی مقطع دکتری در داشنگاه کالیفرنیاست نیز افزود: «در کار با هان کانگ، نویسنده‌ای را تجربه کردم که به ترجمه همانند فرآیند نوشتن خود احترام می‌گذاشت. او مجذوب این بود که چگونه می‌توانیم کوچک‌ترین جزئیات یا کوچک‌ترین تصویر را در متن بیان کنیم. به طور کلی، به یاد دارم که او چقدر سخاوتمند بود، چقدر آرام صحبت می کرد و کلماتش چقدر قدرتمند بود».

ماحصل یک هفته بحث فشرده، ترجمه‌ای از داستان کوتاه هان «اروپا» بود که کمتر از یک صفحه طول داشت اما ارزش چنین فعالیت هایی همیشه در فرآیند آن نهفته است و نه در محصول نهایی.

بومن و کادل در ادامه همراه با چندین فارغ التحصیل دیگر، یک راهنمای ترجمه ادبی کره‌ای-انگلیسی منتشر کردند و دبورا اسمیت با موفقیت در ترجمه‌اش از کتاب «گیاه‌خوار»، انتشارات «Axis» را منتشر کرد که در ادامه جایز بوکر بین‌المللی را با ترجمه انگلیسی «گیاهخوار» دریافت کرد.

ویونگ چون، رئیس مؤسسه ترجمه ادبیات کره‌ای در پاسخ به اعطای جایزه نوبل ادبیات 2024 به هان کانگ، اظهار داشت: «جایزه نوبل ادبیات هان کانگ، لحظه ای مهم است که تلاش‌های موسسه ترجمه ادبیات کره‌ای را برای معرفی ادبیات کره ای به جهان را برجسته می‌کند.

آکادمی سوئد، هان کانگ را به دلیل «نثر شاعرانه‌اش که آسیب‌های تاریخی را شامل می‌شود و شکنندگی زندگی انسان را آشکار می‌کند»، شایسته دریافت جایزه نوبل معرفی کرد.
#گزارش_روز

https://www.alef.ir/files/post/lg/2024/42/480511.jpg

کانال مَدّ و مِهْ

03 Oct, 05:45


سلامی دوباره!

سخن سردبیر (1)

چندی است فعالیت «مد و مه» با وقفه روبه رو شده، این مشکل البته ریشه در مصائبی دارد که در ماه های اخیر بر من گذشت؛ مصائبی فراتر از توان من که هرچه بود تاب آوردم و در جبر زندگی چاره ای جز این نیز نبود. زمانی رسید که حتی تصمیم گرفتم، برای همیشه با رفقا خدا حافظی کنم و یا در زمانی دیگر قرار شد مدیریت سایت را به فرد موجه‌ای بسپارم که متاسفانه به دلایلی اتفاق نیفتاد. هرچند که حالا براین باورم که تقدیر بهترین فرصت را پیش پای «مد و مه» گذاشت. چرا که در آن صورت تمام هویت اندوخته شده برای این دفتر در طول چهارده سال گذشته، اگر از دست  نمی رفت، به شدت مخدوش می شد.

در این وقفه چند ماهه برخی از دوستان محبت کردند جویای حال ما شدند که برایمان بسیار دلگرم کننده بود. شاید همین پیگیری‌ها و محبت ها بود که دلیلی شد دو باره این دفتر گشوده شود با سرو شکلی که به تدریج اصلاح خواهد شد. به این امید که شاید «مد و مه» را به روزهای اوجش نزدیک کند. اما در این مسیر نیار به حمایت و همکاری همه علاقمندان ادبیات و فرهنگ داریم، چه آنها دستی بر قلم دارند و با فرستادن آثارشان می توانند به پربار شدن این دفتر بیفزایند و چه آنها که می توانند با ارتباطی نزدیک تر برقرار کرده و در گرداندن چرخ های «مد و مه» مارا یاری کنند.

اما تفاوت عمده این دوره از منظر اجرایی این است که برخلاف گذشته که سایت در اولویت قرار داشت و کانال در حاشیه قرار می گرفت. این بار کانال تلگرام مدومه است که محوریت دارد و مخاطبان بیشتر از طریق کانال به سایت هدایت می شوند تا نسخه کامل مطالب را بخوانند و برخی مطالب که صرفا جنبه اطلاع رسانی دارند و یا وابسته به اتفاقات روز هستند تنها در کانال منتشر می‌شوند.

البته آرشیو کامل همه مطالب از روز نخست فعالیت در سایت قابل دسترسی است و کما فی سابق اگر کسانی دوست داشتند از طریق آدرس سایت ( https://madomeh.com/ ) ، «مد و مه» را دنبال کنند می توانند. تازه ترین مطالب را در صفحه اصلی سایت، به ترتیب انتشار مطالعه کنند. 

در طول همه این سالها هدف روشن ماندن چراغ رسانه ای مستقل بود و حفظ آرشیوی که امروز با قریب به بیست و پنج هزار مقاله خود منبعی سودمند و پرو پیمان برای علاقمندان ادبیات، فرهنگ و هنر است.

امید که با کمک شما این چراغ روشن بماند.
از این پس سعی خواهد شد که از طریق این ستون ( #سخن_سردبیر ) بیشتر و نزدیک تر با شما در ارتباط باشیم.

#حمیدرضا_امیدی_سرور

@madomeh_com

کانال مَدّ و مِهْ

03 Jul, 22:41


زندگی وزمانه‌ی روبرتو بولانیو؛

پرچم‌دار موج نوی ادبیات آمریکای لاتین

پس از خدایان زاده‌ شد و پیش از آنان درگذشت

پرتو مهدی‌فر

ادبیات آمریکای لاتین از آغاز تا جنبش بوم

پیشینه‌ی ادبیات مکتوب در آمریکای لاتین به دوران استعمار برمی‌گردد و عقب‌تر از آن صرفا با ادبیات شفاهی بومیان منطقه تعریف می‌شود‌. مسیر شکوفایی و عملی شدن پتانسیل‌های ادبیِ شگفت در این سرزمین شامل چند مرحله بلوغ و دگردیسی است. نخست «ادبیات استعمار» که در قرن پانزدهم با ورود دریانوردان اسپانیایی به قاره‌ی آمریکا آغاز شد، و شامل وقایع‌انگاری‌هایی از مواجهه‌ی استعمارگران با ساکنان منطقه بود؛ گزارشاتی که عموما توسط مبلغان مسیحی نگاشته می‌شد. با گذر زمان و نفوذ هنر و ادبیات باروک از اروپا به مستعمره‌ها و ادغام‌اش با فرهنگ بومی منطقه، ادبیاتی به نام «باروک سرخ‌پوستی» در قرن هفدهم پدید آمد. سپس دغدغه‌های هویتی و نوع‌آوری‌هایی که ارمغان جنبش‌های استقلال‌طلبانه در قرن نوزدهم بود، آمریکای لاتین را به سمت ادبیاتی مستقل سوق داد و نهایتا در قرن بیست به دوران شکوفایی و برآمدن «جنبش بوم» (مدرنیسمو در شعر) انجامید؛ ادبیاتی پرکشش و نسبتا دشوار که انقلاب کوبا مهم‌ترین عامل محرک‌اش بود، از معضلاتِ استعمار، جنگ ودیکتاتوری‌ تغذیه می‌شد، و رگه‌های غلیظی از باورها و اسطوره داشت. ادبیات بوم زندگی شهروند آمریکای لاتین را که به تعبیر اوکتاویو پازهمواره در حاشیه‌ی تاریخ و حومه‌ی غرب زیسته بود و قرن‌ها خارج از حوزه‌ی اهمیت و ارزشمندی به‌سر می‌برد، به مرکز توجه جهان منتقل کرد. شاید میگل آنخل آستوریاس در جمله‌ی کوتاه خود کامل‌ترین تعریف را از این وضعیت ارائه داده باشد: «اکنون شما بنشینید، این ماییم که می‌خواهیم برای‌تان از بسی چیزها حکایت کنیم». جنبش بوم، ظهور چندین استعداد ادبی از کشورهای مختلف، اما با وجوهی مشترک بود. جریانی که از دل رئالیسم سنتی بیرون آمد، خود را از قید کلیشه‌های رایج رها کرد و طیف وسیعی از نویسندگان با ملیت‌ها، سبک‌ها و شخصیت‌های مختلف را در حوزه‌ی فرهنگی-زبانی مشترکی به نام «آمریکای لاتین» گرد هم آورد؛ غول‌های ادبیِ عمیقا‌ سیاسی و بی‌تکراری که ازیک نویسنده‌‌ی جدی و ساختارمند.ِ راست (یوسا) تا شخصیت شهودیِ چپ (مارکز) متفاوت بودند والبته گاه بی‌اعتنا به سیاست، به انتزاع وپیچیدگی‌های متافیزیک میل می‌کردند (بورخس). جنبش بوم، مهم‌ترین جریان ادبی آمریکای لاتین که با «لی‌لی بازی» خولیو کورتاسار شروع شد و با «صد سال تنهایی» مارکز به اوج رسید، عنوان خود را مدیون خوزه‌دونوسو، نویسنده‌ی شیلیایی بود و طنین انفجاری را تداعی می‌کرد که موجب جلب نگاه جهان به ادبیات آمریکای لاتین شد. بوم، ادبیات منحصر‌به‌فردِ سرزمینی بود که با اسطوره‌ و باورهای کهن خویش هم‌زیستی داشت، به تناوب، دیکتاتوری ژنرال‌های نظامی یا چریک‌ها را میزبانی می‌کرد. تا سه دهه‌ی آخر قرن بیست، هیچ نویسنده‌ای در مقابل نویسندگان این جریان توان عرض اندام نداشت.

موج نوی ادبیات آمریکای لاتین و جریان پُست‌بوم

تشخیصِ این‌که دقیقا چه شخصی و درچه زمانی از جریان ادبی غالب جدا می‌شود معمولا کار دشواری است، مگر نویسنده‌ای شاخص یا شا‌‌‌هکاری مسلم نخستین حلقه‌ی زنجیره‌ی جدید را پدید آورده باشد. بنابر این جنبش ادبی «پست‌بوم» را هم می‌توان به یک تاریخ تقریبی نسبت داد. دهه‌ی هشتاد نویسندگان جوان آمریکای لاتین دیگر تمایل به تبعیت از قواعد رئال جادو و زیبایی‌شناسی مدرنیستی بوم نداشتند. ترجیح آن‌ها ارائه‌ی تصویری جهانی‌شده و متاثر از عناصر فرهنگی و رسانه‌ای غرب در آمریکای لاتین بود. دغدغه‌‌ی هویتِ‌ این نویسندگان بیشتر معطوف به فرد بود تا تاریخ، و گلوبالیسمی را نشانه می‌گرفت که فردیت شهروند لاتین را در سیطره‌ی خود داشت. آثار این نویسندگان عاری از فضا‌های محلی شگفت و جذابیت‌‌های جادویی بود. و به‌جای دیکتاتورهای سفاک، ازخودبیگانگی و عصیان انسان‌ معاصر را به تصویر می‌‌کشید. و گاه در اهداف خود چنان بی‌مهابا عمل می‌کرد که نمادهای شاخص دوران شکوفایی را به سخره می‌گرفت.
بولانیوی شاعر و اینفرارئالیسم

روبرتو بولانیو پیش از تبدیل شدن به رسا‌ترین صدای ادبیات معاصر آمریکای لاتین و تنها کسی که به اعتبار و شهرتی هم‌پایه‌ی رمان‌نویسان بوم دست یافت، مسیر ناهمواری طی کرد. او در سال ۱۹۵۳ در سانتیاگو متولد شد. مادرش معلم و پدرش یک راننده کامیون فقیر بود، این شغل هم‌چون یک فراخوان، سرگردانی را به سرنوشت خانواده دعوت کرد. پس از ۱۵ سال‌ آوارگی در شیلی آن‌ها بالاخره به مکزیکوسیتی مهاجرت کردند. این شهر برای روبرتوی جوان با اشتیاق و آزادی و تجربه‌های جدید همراه شد،
مطلب کامل....


https://madomeh.com/1403/04/13/7507r8976r/

کانال مَدّ و مِهْ

03 Jul, 22:38


زندگی وزمانه‌ی روبرتو بولانیو؛

پرچم‌دار موج نوی ادبیات آمریکای لاتین

پس از خدایان زاده‌ شد و پیش از آنان درگذشت

پرتو مهدی‌فر


https://madomeh.com/1403/04/13/7507r8976r/

کانال مَدّ و مِهْ

18 Jun, 14:58


بیرون از کوران زمان

با نگاهی به «زندگی و زمانه مایکل ک» نوشته جی. ام. کوتسیا / از نشر نو با ترجمه مینو مشیری

هوشمند مشایخی

جان مکسول کوتسیا جایی می‌‌گوید «تاریخ ما به گونه ای است که به ناگاه مردم عادی باید تصمیم های سخت بگیرند اما آنها به چنین موقعیتهایی عادت ندارند.» زندگی و زمانه مایکل ک از همین تصمیم سخت آغاز می-شود. مایکل «ک» یکی از همین مردمان عادی است، یک مرد عادی با لب‌‌های شکری که توجه قابله‌‌اش را در اولین نگاه جلب می‌‌کند. «لب [مایکل]مثل شکم حلزون تاب خورده بود». مایکل حتی چیزی کمتر از عادی. او در سی و یکمین سال زندگی‌‌اش ناگهان با تصمیم مادرش همراه می‌‌شود: رفتن. مایکل دیگر سر کارش حاضر نمی-شود. «اسکناسهای مادرش را لوله کرد و در جوراب‌‌هایش چپاند و به ایستگاه راه آهن رفت که بلیط بگیرد.» تصمیم سخت مایکل همین بود. سختی این تصمیم به خاطر بداهتی است که زندگی به شیوه‌‌ای که جریان دارد به ما تحمیل می‌‌کند. زندگی تحت سیطره قانون‌‌های خشونت بار، تحت پیگرد نگاه های مزاحم. در وحشت از اختلالی هر چند خفیف در روند جاریِ از پیش معین. برای مایکل «ک» به خاطر ترس از بیرحمی جنگ‌‌های داخلی این تصمیم سختی بود اما برخلاف آنچه از قول کوتسیا آمد، مایکل این تصمیم سخت را آسان می‌‌گیرد. شاید به خاطر اینکه «به چنین موقعیت هایی عادت ندارد» شاید هم این تصمیم است که مایکل را می‌‌گیرد.

آن وقت، «…پلیس برای ساکت کردن او با دست روی پیشخوان کوبید…وقت منو نگیر . برای دفعه آخر میگم اگه با در خواستت موافقت شده باشه میفرستن …وقت منو نگیر…نمیفهمی؟… زبون سرت نمیشه؟»، گواهی خروج از محدوده‌‌های جنگی در پیچ و خم زمان کثافت ادارات گم و گور می‌‌شود. اما همین مایکل کمتر از عادی هم سرشت این دایره‌‌های مقرر را می‌‌فهمد. برای همین زبان سرش نمی‌‌شود. سفرش را از میان همین زمان‌‌های بسته لوله وار آغاز می‌‌کند. مادرش را بر می‌‌دارد و سبکبار به سمت مرزها پیش می‌‌رود. آغاز سفر برگذشتن از اجبار زمانی است که نبضش در گُم‌‌گُم جنگ می‌‌زند. مادر تحمل این پیچ در پیچ طاعون زده را ندارد. به غبار تبدیل می‌‌شود، به خاکستری که به باد می‌‌رود و در بی‌‌زمانی محض گم‌‌ می‌‌شود و جز روحی معلق و سرگردان با موهای گُرگرفته چیزی از او باقی نمی‌‌ماند. مایکل هم در هیچ زمان درست و درمانی جا نمی‌‌گیرد، نه گذشته سایه‌‌وار پدرش، نه آینده‌‌ای بیمارستانی که از پس جنگ خواهد آمد. حتی بی شکلی صورتش تن به معنای زمانی که در اردوگاه برایش قاب گرفته‌‌اند نمی‌‌دهد و کلمات مبهم و بی ضرباهنگش هر مخاطب زمان به گرده‌‌ای را کلافه می‌‌کنند.
ادامه....

https://madomeh.com/1403/03/29/89897674/

کانال مَدّ و مِهْ

18 Jun, 14:34


نگاهی به «لنگرگاهی در شن روان»

شش مواجهه با سوگ و مرگ

نیلوفر نیک سیر

درجغرافیایی که مرگ از شش جهتش می ریزد و سوگ، خبر هر روزه اش هست، آدم ها عادت می کنند به شنیدن خبر درد و مرگ. با از دست دادن راحت تر روبرو میشوند و دیدن تصاویر جنازه و مثله شدن برایشان بسیار طبیعی ست. در جاییکه مرگ عادی هست و رنج کشیدن دیگران برایت اهمیتی ندارد، همانجاست که فاجعه ی انسانی رخ میدهد. وقتی تو از چیزی دیگر تکان نمیخوری. وقتی خبر انفجار و انتحار به گوشت میخورد و تو به تعداد کشته شده گان دقت میکنی که اگر زیاد بود و چشمگیر، کمی ترا ناراحت میکند و اگر کم بود، راحت از کنارش میگذری. در جایی که تکه های گوشت همنوعانت روی شاخه های درختان پریده است، از بس که شدت انفجار قوی بوده. تو می بینی که تکه هایشان را روی پارچه ی سفید جمع میکنند. تو همین ها را از پشت پنجره می بینی

درجغرافیایی که مرگ از شش جهتش می ریزد و سوگ، خبر هر روزه اش هست، آدم ها عادت می کنند به شنیدن خبر درد و مرگ. با از دست دادن راحت تر روبرو میشوند و دیدن تصاویر جنازه و مثله شدن برایشان بسیار طبیعی ست. در جاییکه مرگ عادی هست و رنج کشیدن دیگران برایت اهمیتی ندارد، همانجاست که فاجعه ی انسانی رخ میدهد. وقتی تو از چیزی دیگر تکان نمیخوری. وقتی خبر انفجار و انتحار به گوشت میخورد و تو به تعداد کشته شده گان دقت میکنی که اگر زیاد بود و چشمگیر، کمی ترا ناراحت میکند و اگر کم بود، راحت از کنارش میگذری. در جایی که تکه های گوشت همنوعانت روی شاخه های درختان پریده است، از بس که شدت انفجار قوی بوده. تو می بینی که تکه هایشان را روی پارچه ی سفید جمع میکنند. تو همین ها را از پشت پنجره می بینی و چیزی در درونت اتفاق نمی افتد.خود میدانی که این عادی نیست. اما حاصل زندگی در جغرافیایی این چنینی، همین است.، جغرافیایی که در آن تجارب تلخ خیلی بیشتر از تجارب مثبت و شیرین است. از دست دادن بیشتر است و به دست آوردن، هیچ.
ادامه...

https://madomeh.com/1403/03/25/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%84%d9%86%da%af%d8%b1%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d9%86-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%b4%d8%b4-%d9%85%d9%88%d8%a7%d8%ac/

کانال مَدّ و مِهْ

07 Jun, 14:07


راهنمای کتاب/ در جست‌وجوی رؤیاهای تحقق‌نیافته

لیلا زارعی

«گورهای بی‌سنگ»
(نُه جستار درباره‌ی نازایی)
نوشته: بنفشه رحمانی
ناشر: چشمه، 1402
131صفحه، 110000 تومان
#نشرچشمه #ناداستان #کتاب


انسان در طی زندگی همواره نگاهی به راهی که پیموده و دستاوردهایی که داشته می‌افکند و بر مبنای آن ثمربخش بودن زیستِ خود را ارزیابی می‌کند و اغلب هم بر همین اساس است که خود را موجودی مولد و مفید یا ناکارآمد و بی‌کفایت توصیف می‌نماید. معیارهای بسیار گسترده‌ای برای سنجش درجه‌ی ارزشمندی زندگی می‌توان یافت که گاه اهمیتی حیاتی دارند و زمانی اولویت پایین‌تری به آن‌ها داده می‌شود. در میان این معیارها، تولید نسل ممکن است برای بسیاری از افراد جایگاهی ویژه پیدا کند.

آدمی به شکلی غریزی تمایلی شدید به تحقق رؤیاهای خویش در فرزندانش دارد. گویی انسان با فرزندآوری رسیدن به اهداف و آرزوهایی را که خود از آن‌ها بازمانده، ممکن می‌سازد و فرصتی دوباره برای زیستن می‌یابد. به همین خاطر است که گاه احساس مثمر ثمر بودن با چنین معیاری برای آدم‌ها معنا پیدا می‌کند. اما اگر انسان توان تولید نسل را نداشته باشد، این مسأله برای او چه شکلی پیدا خواهد کرد؟ بنفشه رحمانی در مجموعه جستاری که در کتاب «گورهای بی‌سنگ» گرد آورده به این موضوع از ابعاد مختلف نگریسته است.

مجموعه‌ی «گورهای بی‌سنگ» به سلسله تجاربی اختصاص دارد که نویسنده در مسأله‌ی ناباروری با آن‌ها مواجه شده و جنبه‌های مختلفی از زندگی شخصی، اجتماعی و حرفه‌ای او را تحت تأثیر قرار داده است. این‌که انسان امتداد وجود خود را در فرزندش می‌بیند و برای هر کسی ممکن است در برهه‌ای از زندگی‌اش این مسأله چنان اهمیتی پیدا کند که بسیاری از ضروریات زندگی‌اش را زیر سایه‌‌ی آن قرار گیرد. گاه از آن به راحتی عبور می‌کند و برخی اوقات برای مدتی طولانی و به شکلی عمیق درگیر آن می‌شود و نمی‌تواند به سادگی از آن بگذرد.

بخش آغازین کتاب به مواجهه‌های اول با مسأله‌ی نازایی اختصاص دارد و آن را از منظر زنی نشان می‌دهد که در ابتدا با پیشینه‌های ذهنی و احساساتی گاه متناقض با مسأله برخورد می‌کند. بیش از هر چیز مفهوم زنانگی و زن توانمند برای او چالش‌برانگیز می‌شود، شاید چون یکی از معیارهای کهن و سنتی ارزیابی یک زن، قدرت زایش اوست. نویسنده در شروع بحث از تصویری می‌گوید که هم جامعه و هم خودِ زنان درباره‌ی مولد بودن دارند. او این پرسش‌ها را نیز مطرح می‌نماید که آیا اگر زنی نتواند صاحب فرزند شود باید احساس شکست و بی‌کفایتی کند؟ باید به هر ترتیبی که شده راهی برای مادر شدن بیابد؟ باید غریزه‌ی تولید نسل را نادیده بگیرد و این مسأله را به کلی فراموش کند؟ باید جایگزین‌هایی برای احساس مفید بودن در زندگی بیابد؟ کدام راه است که بهترین پاسخ برای حل مسأله‌ی نازایی است؟

نویسنده که راوی تجارب دست اول خود است، در آغاز از فعالیتی می‌گوید که کوشیده آن را جایگزین مادر شدن کند؛ پرداختن به نوعی ورزش به نام اریال که سخت است و کسب مهارت در آن می‌تواند به انسان حس توانمندی و موفقیت بسیار بالایی بدهد. اما آن‌قدر موضوعاتی متعدد حول مسأله‌ی تولید نسل برای او شکل می‌گیرد که ناگزیر به اندیشیدن و غور در این باره می‌شود و به عرصه‌ای پا می‌گذارد که دیدگاه متفاوت و متکاملی درباره‌ی نازایی به او می‌دهد. مسأله‌ای که در آغاز صرفاً به عنوان یک فقدان دیده شده بود، به تدریج و در طی مسیر روایت، اشکال دگرگونه‌ای پیدا می‌کند و دامنه‌ی آن تمام جهان‌بینی راوی را در برمی‌گیرد و او را به گونه‌ای به یک مسیر تحولی سوق می‌دهد . ارتباط نزدیک با مادران، متخصصان و افرادی که در این موضوع سوابق ذهنی و تجارب متفاوتی دارند نیز به شکل‌دهی و قوام بخشیدن این تحول کمک شایانی می‌کند و این اتفاقی است که در این مجموعه در مقیاسی گسترده رخ می‌دهد.

https://www.alef.ir/news/4030318069.html

کانال مَدّ و مِهْ

07 Jun, 11:58


وقتی خلاقیت کافکا ته کشید

نامه‌ای نادر به قلم «فرانتس کافکا» که در آن به نداشتن ایده جدید برای ادامه خلق آثار ادبی اعتراف می‌کند، در حراجی ساتبیز به فروش گذاشته می‌شود.

این نویسنده بزرگ متولد پراگ که بیشتر به خاطر رمان کوتاه «مسخ» در سال ۱۹۱۵ شناخته شد، در طول زندگی کوتاه خود با اضطراب، ناامیدی و انزوا دست و پنجه نرم کرد، مضامینی که در آثار او نیز تجلی یافته اما اطلاعات کمی درباره روند خلاقیت او وجود دارد.

بر اساس اعلام خانه حراج ساتبیز، نامه‌ای به قلم و امضای فرانتس کافکا قرار است به فروش گذشته شود که در آن نامه، کافکا خطاب به دوست و ناشر آلمانی‌اش «آلبرت ارنشتاین» ابراز تاسف می‌کند که «سه سال است که چیزی ننوشته است و با پدیده‌ به اصطلاح سد نویسنده دست و پنجه نرم می‌کند.»

سد نویسنده، وضعیتی مرتبط با خلق اثر و نوشتن است که در طی آن نویسنده توانایی تولید اثر جدید را از دست می‌دهد یا کندروی در خلاقیتش را تجربه می‌کند. این شرایط از دشواری در یافتن ایده‌های اصیل تا عدم توانایی در تولید یک اثر تا چندین سال متغیر است.

سی‌ان‌ان در این باره نوشت: انتظار می‌رود این نامه یک صفحه‌ای بین ۷۰ تا ۹۰ هزار پوند (۸۹ تا ۱۱۵ هزار دلار) در ساتبیز لندن به فروش برسد، نامه‌ای که در بهار سال ۱۹۲۰ میلادی نوشته شده است.

این نامه زمانی نوشته شده که کافکا در حال درمان بیماری سل بود؛ از سال ۱۹۱۷ بیماری‌اش تشخیص داده شده بود. کافکا به طور متناوب از کار خود در یک شرکت بیمه مرخصی استعلاجی می‌گرفت و اغلب دوره‌هایی را در آسایشگاه می‌گذراند.

کافکا در این نامه شکایتی می‌کند که سه سال است نتوانسته چیزی بنویسد و آنچه اکنون از او منتشر می‌شود پیش از این نوشته شده است.

او درباره توقف توانایی‌اش در نوشتن می‌نویسد: «وقتی نگرانی‌ها به لایه خاصی از وجود درونی نفوذ کرد، نوشتن آشکارا متوقف می‌شود، در واقع مقاومت من چندان قوی نبود».

«گابریل هیتون» متخصص کتاب‌ها و دست‌نوشته‌های حراجی ساتبی در این باره گفت: «زندگی و آثار فرانتس کافکا مدت‌ها منبع جذابی در سراسر جهان بوده است.این نامه نشان می‌دهد که نوشتن چه انرژیی فراوانی از او می‌گرفته و به ذخایر عمیقی از نیروی درونی نیاز داشته، زیرا کافکا با ناامنی عمیق و نگرانی درباره بیهودگی کارش دست و پنجه نرم می‌کرد. همه ما می‌توانیم قدردان این باشیم که کافکا علی‌رغم محدودیت‌های نویسنده فلج‌کننده‌اش، همچنان به نوشتن ادامه داد».

در زمان نگارش نامه، کافکا همچنین رابطه عاشقانه شدیدی را با روزنامه‌نگار و نویسنده چک، «میلنا یسنسکا» آغاز کرده بود. بنابراین، علیرغم این‌که سلامت جسمانی او رو به افول بود، با حمایت جسنسکا دوباره اعتماد به نفس پیدا کرد و توانست آخرین تلاش‌های ادبی خود از جمله داستان کوتاه «هنرمند گرسنگی» و رمان «قصر» را آغاز کند. هر دوی این کتاب‌ها پس از «مرگوی» به ترتیب در سال‌های ۱۹۲۴ و ۱۹۲۶ منتشر شدند، علی‌رغم اینکه کافکا درخواست کرده بود که دست‌نوشته‌های منتشر نشده‌اش پس از مرگش از بین بروند.

اگرچه در طول زندگی کافکا، ناشران پیشرو به دنبال آثار او بودند، اما بزرگترین تحسین‌های ادبی کافکا پس از مرگش به رقم خورد. آثار او که همگی به زبان آلمانی نوشته شده بودند، پس از سال ۱۹۴۵ در آلمان و اتریش دوباره کشف شدند و تأثیر عظیمی بر ادبیات آلمانی گذاشت و تا دهه ۱۹۶۰ در سطح جهانی گسترش یافت. این آثار به طور گسترده منبع اقتباس برای سینما، تلویزیون و تئاتر شده‌اند.

فشارهای اجتماعی و افسردگی‌های کافکا موجب شد تا او به بیماری‌های متعددی مانند سل، میگرن و بی‌خوابی مبتلا شود. وضعیت وخیم او این اجازه را به او نمی‌داد تا بتواند به اندازه‌ کافی غذا بخورد و از آن‌جایی ‌که آن زمان درمان داخل وریدی هنوز کشف نشده بود، هیچ راهی برای تغذیه‌ او نبود، تا این‌که سرانجام در سوم ژوئن ۱۹۲۴ در آسایشگاهی در منطقه‌ کرلینگ نزدیک وین درگذشت.

پیکر این نویسنده روز یازدهم ژوئن پس از انتقال به پراگ به خاک سپرده شد.

داستان‌های زیادی از کافکا به ‌جا مانده‌اند که از جمله‌ آن‌ها می‌توان به «توصیف جنگ» (۱۹۰۴)، «مقدمات عروسی در ییلاق» (۱۹۰۷)، «تفکر» (۱۹۱۲)، «در تبعیدگاه» (۱۹۱۴)، «رییس آرامگاه» (۱۹۱۷)، «دیوار بزرگ چین» (۱۹۱۷)، «پیامی از سوی امپراتور» (۱۹۱۹) و «محاکمه» (۱۹۲۵). «قصر» (۱۹۲۶) و «آمریکا» (۱۹۲۷) اشاره کرد.

https://www.alef.ir/files/post/lg/2024/23/458735.jpg

کانال مَدّ و مِهْ

08 May, 19:38


نگاهی به «با بوطیقای نو در آثار صادق چوبک» اثر جواد اسحاقیان

این کتاب، کوششی برای بازخوانی برخی از آثار “صادق چوبک” است که متأسفانه به دلیل ضعف تئوری ادبی یا “نقد و نظریه‌ی ادبی معاصر” در دهه‌های چهل و پنجاه و پیش از “انقلاب” – چنان که شایسته‌‌ی آن بود – شناخته نشد. آنان که در باره‌ی آثار برجسته‌تر ادبی و ادبیات داستانی چیز می‌نوشتند، از آنچه امروز به آن “بوطیقای نو” (New Poetics) می‌گویند، آگاهی نداشتند و تنها پس از انقلاب بود که اندک اندک، آثاری با محوریت “نظریه‌ی ادبی” از راه ترجمه به بازار بی‌رونق “نقد و نظریه‌ی انتقادی” آمد و به خواننده‌گان کمک کرد تا با تازه‌ترین دیدگاه‌های ادبی در گستره‌ی “نظریه‌ی ادبی” آشنا شوند.

دومین مانع در اندیشه‌وررزی در پهنه‌ی “نقد ادبی” چیره‌گی ذهنیت مارکسیستی و میراث نظری و ادبی و زیر تأثیر “رآلیسم سوسیالیستی” در ادبیات و هنر کشور شوراها و به تَبَع آن در آثاری بود که نویسنده‌گان وابسته یا هوادار “حزب توده‌ی ایران” بود که همان رسالت ادبی کارگری، مارکسیستی و کمونیستی را تبلیغ و ترویج می‌کردند..

ادامه....

https://madomeh.com/1403/02/19/boti/

کانال مَدّ و مِهْ

28 Apr, 14:29


شکوه­ یک کابوس

با نگاهی به رمان «شکوه زندگی»* نوشته میشائیل کومپفیلو

هوشمند مشایخی

«نوشته است… در این فاصله داستانش را به آخر رسانده….» هرگز! داستان تمامی ندارد. هیچ چیز تمام نمی‌شود همواره نیش زهرآگین ادامه‌ای ناگزیر در جان آدمی فرو می‌رود. حرارتی سوزنده در تن آدم موج می‌زند، تبی داغ و وحشی. «…تبش فروکش نکرده و صدایش همچنان گرفته و خش‌دار است…». صدایی هذیانی در سر و گوش آدم طنین بر می‌دارد. صدایی وحشت آور که مدام ناگزیری کلمات را، شبح وهمناک داستان را به یاد می‌آورد. « نوشته است تقریبا شبی نیست که خواب دورا را نبیند. گرچه هر صبح جز خاطره‌ای محو ازآن خواب در خاطرش باقی نمی‌ماند.. نوشته است که دورا همیشه در خواب‌هایش حضور دارد و پرستار خوب او است البته اگر اصلا بخوابد.. چون بیشتر شبها تا صبح بیدار است.» شب تمامی ندارد، صبح وقفه مبهمی است که در مهابت تاریکی محو می‌شود. مثل روزی که دورا است؛ روزی که نمی‌پاید.

شاید داستان از زهدان ناامیدی روی خشت می‌افتد. ناامیدی مزمنی که خودش را در لباس شکوه زندگی به خاطرات آدم قالب می‌کند. شب شخصیت اصلی حکایت‌هایی است که به پنجره‌های ناتوان فرانتس هجوم می-آورند و «شکوه زندگی» روایت وارونه هیجان این سرپنجه‌های ترسیده است. عشق و جوانی در سطرهای نه چندان تو در توی داستان موج می‌زند اما تاریکی و ابهام جهان کافکا در همان شبهای وصال و هم آغوشی هم مثل روز روشن است. درست شبیه صراحت و بی پروایی تصویری که در میان سایه‌های اطراف «قصر» با فریدای کافه چی، معشوقه رئیسِ ک. در شبی وهمناک و شهوت آلود و چندش‌آور رقم می‌خورد.

«شکوه زندگی»روایت تلخ و سرد یک مرگ تدریجی، تحلیل رفتن صدای مبهمی است که در نفس‌های فرو خورده محو می‌شود. آواز خش‌داری که به زوزه به «جیر جیر» یوزفین می‌کشد. «شکوه زندگی» بر خلاف ظاهر گرم و آرام ناشی از عشق دورا تصویر تنهایی و انزوای حشره‌ای است که در کنج سرد و مرطوب اتاقی در برلین تقلا می‌کند تا آخرین ثانیه‌های حیات بیهوده‌اش را زندگی کند؛ در پناه دستان گرم معشوقی که بیتاب صدای حشره‌هاست. زندگی پس از جنگ جهانی اول به برلین هجوم آورده است و دارد از رگ و پی فرانتس رنجور خودش را بالا می‌کشد اما برقی به چشمان غمگینش نخواهد رسید. اندوه دورای دیر از راه رسیده و حسرتی ناگزیر دست در گردنش می‌اندازد. بهتر که متقاعدش کرده بود جدایی و انزوا تقدیر بی‌تردید آنهاست. شب جهان شهر را بر می‌دارد دیگر چیزی به پایان آخرین داستان نمانده است. هر چند پایانی در میان نخواهد بود. کافکا تبدیل به حشره‌ای غول آسا می‌شود و سر میز شام در مقابل چشمان غمزده مادرش زق‌زق‌های خنده‌دار می‌کند. حتما ارزشش را دارد. زندگی در چشمان بی‌رمقش موج می‌زند حتی زمانی که خانم هرمان، صاحبخانه سمج و عبوس، هر روز یقه‌اش را می‌گیرد و از حضور دورای نازک و لطیف می‌پرسد. دورای مهربانی که در چشم‌های غمگین کافکا زندگی می‌کرد. فرانتس فقط لبخند می‌زند. یعنی بیهودگی جهان با همین اشارت کمرنگ از تنش، از نفس‌های خش دارش، از جیر جیر مرگ آورش، محو می‌شود؟


https://madomeh.com/1403/02/08/kafka-3/

کانال مَدّ و مِهْ

28 Apr, 14:28


شکوه­ یک کابوس

با نگاهی به رمان «شکوه زندگی»* نوشته میشائیل کومپفیلو

هوشمند مشایخی

https://madomeh.com/1403/02/08/kafka-3/

کانال مَدّ و مِهْ

28 Apr, 14:25


حریفی برای کهن‌ترین بازی‌های جهان

نگاهی به«استاد» اثر یاسوناری کاواباتا (نشر نو)

میلاد شاملو

یاسوناری کاواباتا، اولین برنده‌ی ژاپنی نوبل ادبی، نویسنده‌ای ماجراجو و سرسخت در دنبال کردن وقایع دراماتیک اطرافش بود و شغل روزنامه‌نگاری‌اش چنین روحیه‌ای را در او تقویت می‌نمود. در تهیه‌ی گزارش برای روزنامه به تحقیقاتی چند روزه اکتفا نمی‌کرد و گاه ممکن بود ماه‌ها درگیر یک پرونده باشد و تا بسته شدن آن به پیگیری‌اش ادامه دهد. بزرگ‌ترین نمونه‌ی این نوع کارهایش، پرونده‌ی استاد بازیِ گو بود که بر ادامه‌ی مسیر حرفه‌ای‌اش تأثیر شگرفی گذاشت و از کاواباتا یک حریف حرفه‌ای و جدی برای این قدیمی‌ترین بازیِ تخته‌ای تاریخ بشری ساخت. حاصل کار این نویسنده از این تحقیق میدانی دست اول و مستقیم، آن‌قدر حجیم بود که بتواند در قالب یک کتاب منتشر شود. کاواباتا بعدها تجارب بیش‌تری نیز به این مجموعه افزود و نتیجه‌ی آن کتاب «استاد» بود که منبعی ارزشمند درباره‌ی بازیِ گو است.

ادامه...
https://madomeh.com/1403/01/23/kava/

کانال مَدّ و مِهْ

02 Apr, 10:02


سفر قهرمان اسطوره‌ای – جادویی در رمان “هری پاتر و سنگ جادو”

با روی‌کرد “جوزف کمبل” در “قهرمان هزار چهره”

جواد اسحاقیان

“جولیا اکسلشیر” در کتابش با عنوان “رهنمودی برای درک رمان‌های هری پاتر” می‌نویسد کامیابی “جی. کی. رولینگ” به دستاوردهای بی‌پیشینه‌ای اشاره دارد که تنها خاصِ همین نویسنده است:

“این توفیق برجسته، افق انتظاراتی را در خواننده افزایش می‌دهد که در هیچ یک از دیگر آثار نویسنده‌گان مطرح نشده و “رولینگ” را به یک سوپر استار بین المللی تبدیل کرده است که تا کنون نصیب هیچ ستاره‌ی موسیقی پاپ، ستاره‌گان سینمایی و سوپر مدل‌ها هم نشده است. چنین تحولی تأثیر بسیار شگرفی بر جای‌گاه نویسنده‌گان و مقام و موقعیت دیگر نویسنده‌‌گان در سلسله مراتب اجتماعی نهاده است” (اکسلشایر، ۲۰۰۲، ۱۰۹).
ادامه...
https://madomeh.com/1403/01/14/hari/

کانال مَدّ و مِهْ

29 Mar, 09:36


نوروز و آیین‌های باستانی خود را بشناسیم و پاس داریم

جواد اسحاقیان

“به نام خداوندِ جان و خِرد”

همه‌‌ی آیین‌های نوروزی، از “چهارشنبه سوری” آغاز می‌گردد و با آیین “سیزده به در” پایان می‌پذیرد و همه‌‌ی این آیین‌ها با “فَرَوَر” یا “روان” درگذشته‌گان” ما پیوند دارد که گویا در روزهای پایانی و آغاز نو از نزد “اًهورا” (= خداوند، یزدان) نزد به دیدار عزیزان زنده‌ی خود زنده‌گان می‌آیند. این گونه پاس داشتن آیین‌ها را هرگز نباید گونه‌ای از “مُرده پرستی” ما ایرانیان به شمار آورد، بلکه نشانه‌ای از پیوند ناگسستنی ما با نیاکان، فرهنگ باستانی، تاریخی ما و مایه‌ی دوام و جاودانگی و حافظه‌ی ملّی ما شمرده می‌شود.

چهارشنبه سوری: واژه‌ی “سور” هم به معنی “جشن” است و “شادخواری” و “شادنوشی” و “خوش کردن وقت” بر خود و دیگران در انجمنی، از جمله ملازمات آن است، چنان که در تعبیراتی مانند “سور دادن” یا “خَتنه سوران” به کار می‌رود، هم به معنی “قرمز” چنان که در واژه‌ مرکب “گُلِ سوری” به معنی “رُز سرخ” به کار رفته است.
ادامه...
https://madomeh.com/1403/01/10/norooz/

کانال مَدّ و مِهْ

29 Mar, 09:35


گزارشی از نظر منتقدان درباره آخرین کتاب چاپ شده مارکز
از «تا آگوست» باید به عنوان رمانی «بازکشف شده» یاد کرد که مارکز استاد کلمبیایی در حالی آن را نوشت که حافظه‌اش شروع به نقصان کرده بود.

در حالی که آخرین رمان گابریل گارسیا مارکز، ۱۰ سال پس از مرگش بنا به تصمیم پسرانش و خلاف میل این نویسنده منتشر شده، منتقدان صاحب نظر امتیازهایی از B تا ِD به این رمان داده‌اند.

پس از مروری بر نقد نویسنده نیویورک تایمز، گلچنینی از دیگر نقدهایی که بر این کتاب نوشته شده، در ادامه می آید.

مایکل گرینبرگ منتقد نیویورک تایمز در نقد خود نوشت: «تا آگوست» احتمالاً آخرین کتابی است که از گابریل گارسیا مارکز برنده جایزه نوبل منتشر می‌شود. تصور خداحافظی با نویسنده «صد سال تنهایی» (۱۹۶۷) که درهای ادبیات آمریکای لاتین را با قدرتی هم پای «دکامرون» بوکاچیو در قرن چهاردهم باز کرد، دشوار است.
ادامه...
https://madomeh.com/1403/01/10/markez/

کانال مَدّ و مِهْ

29 Mar, 09:34


«بالزاک در آینه» (۶) ا

زیگ بریت اِسوان

برگردان اشکان آویشن

ادامه‌ی بخش دوم کتاب/ هنرمند همچون دانشمند

بخشی از «چرم ساغری»، نماد جنسی دارد. هرمقدار که در آن، از طلسم استفاده شود، نیروی کمتری باقی می‌ماند. بدین ترتیب، این نماد جنسیت، با کیسه‌ی پول پیوند می‌یابد. به علت آن‌که آرزوهای اشراف‌زاده «رفَه اِل دو وَلونتَن[۱]» با طلسم برآورده می‌شد، دوران زندگی‌اش کوتاه بود. او همانند دو شخصیت اصلی زنانه‌ی رمان، نقش همراه را در یک بازی استعاری به عهده می‌گیرد که شبیه نمایشنامه‌ی «فاوست[۲]» و«مِفیستوفل[۳]» است. اما در این رمان، جوهر اصلی آن، با کنترل پیش می‌رود. نویسنده هرگز فراموش نمی‌کند که برای ماجراهای «رافائل»، توضیحات فیزیکی ارائه‌دهد. او به تعبیر و تفسیرهای گزنده و طنزآمیزی می‌پردازد تا از این طریق، دریافت‌های نادرست را درهم بشکند. در نخستین چاپ کتاب، بالزاک بسیاری اشارات و کنایات حاد نسبت به افراد و مناسباتشان داشت که هدف آن به طور کلی، درهم شکستن همان دریافت‌های نادرست بود.
ادامه
https://madomeh.com/1403/01/05/balzak-2/