کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او) @kasravi_ahmad Channel on Telegram

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

@kasravi_ahmad


احمد کسروی :

@Pakdini

یوتیوب :
youtube.com/@pakdini

تاریخ مشروطه‌ی ایران :

@Tarikhe_Mashruteye_Iran

تاریخ محمد :

@Tarikhe_Mohammad

کتاب سودمند :

@KetabSudmand

پیام بما :

@PakdiniHambastegibot

[email protected]

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او) (Persian)

با خوش آمدید به کتابخانه پاکدینی! این کانال تلگرامی اختصاص داده شده به کتب و آثار ارزشمند احمد کسروی و یاران او می‌باشد. احمد کسروی، یکی از اندیشمندان و نویسندگان برجسته ایرانی است که توسط این کانال معرفی و ترویج شده است. اگر به ادبیات و تاریخ ایران علاقه‌مندید، اینجا بهترین منبع برای بررسی کتب سرشناس احمد کسروی و دوستان او است. برای دسترسی به آثار او و اشخاص مرتبط با او، می‌توانید وبسایت رسمی این کانال را نیز مشاهده فرمایید. همچنین می‌توانید از پیوندهای دیگر این کانال در یوتیوب و دیگر منابع تاریخی بهره ببرید. اگر به خواندن کتب سودمند و مطالب تاریخی علاقه‌مندید، حتما این کانال را دنبال کنید. برای اطلاعات بیشتر و ارتباط با مدیریت کانال، می‌توانید با ایمیل معین تماس حاصل فرمایید. منتظر حضور پرشور شما در کتابخانه پاکدینی هستیم!

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

14 Feb, 15:02


📖 دفتر « در پیرامون شعر و صوفیگری »

🖌 احمد کسروی

🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 1 (سه از نه)


در سخن تنها سنجیدگی و آراستگی بس نیست که آن را سودمند و گرانبها گرداند بلکه باید دارای معنیهای نیک و سودمند نیز باشد. چنانکه شرح این موضوع را در آن گفتار خود در شماره‌ی هفدهم داده‌ایم. ⁽¹⁾

پس با اینحال ما نیکخواه شعرا می‌باشیم و دوستی آنان را می‌جوییم و هرگز نباید شعرا از ما دل‌آزرده باشند یا بدشمنی ما برخیزند.

مثلاً غزلهایی که شعرای ایران امروز می‌سرایند خود ایشان بهتر می‌دانند که چه رنجی را در راه سرودن آنها بر خود هموار می‌سازند و بسیاری از آنها را می‌توان گفت که از بهترین غزلها می‌باشد. با اینهمه ما می‌پرسیم : آیا سود آن غزلها بخود سرایندگان یا بدیگران چیست؟.. پس آیا بهتر نیست که آن رنج را در زمینه‌ی سودمند دیگری بکشند و نتیجه‌ای از آنهمه کوششهای خود در دست داشته باشند؟!

درست داستان آن معمار استادیست که رنجها برده و خرجها کرده کوشک بس بلند و زیبایی می‌سازد ولی نه در شهر و آبادی بلکه درمیان یک بیابان بی‌آب و ریگزاری که همه‌ی رنج و خرج او هدر می‌رود. ولیکن اگر آن کوشک را در یک شهر یا در یک آبادی دیگری بسازد هرآینه نتیجه‌های سودمندی در دست خواهد داشت.

شاید کسانی بگویند : این غزلها اگرهم سودی ندارد زیانش چیست؟! چرا باید شعرا را به یک کار بی‌زیانی نکوهش کرد؟! می‌گوییم : هر چیزی همین که سودمند نشد زیان‌آور خواهد بود. زیرا بچیز ناسود[مند] پرداختن خود کار بیهوده کردن است و کار بیهوده کردن از خرد می‌کاهد. وانگاه آیا این عیب کسانی نیست که با دل آسوده و بیدرد دعوای عشق بنمایند و یک عمر همیشه از درد عشقِ دروغی بنالند؟! آخر کدام مردم دیگری چنین رسمی را دارند که ایرانیان دومین آنان باشند؟!

در ایران امروز صدها عیب در زندگانی مردم پیداست که باید با گفتن و نوشتن چاره‌ی آنها بشود. من دور نرفته تنها عیبهای آشکار را می‌شمارم : هنوز صدها واعظ چون بالای منبر می‌روند جز «قصص بنی‌اسرائیل» سخنی ندارند. هنوز رمالان و فالگیران و دعانویسان بساطهای خود را درچیده دارند و اختیار زنان بدست ایشان می‌باشد. هنوز سوگند خوردن که راست و دروغش هر دو زشت است در سراسر ایران رواج دارد. هنوز دشنام دادن و بکار بردن کلمه‌های زشت میانه‌ی ایرانیان از خُرد و بزرگ شیوع بسیار دارد. هنوز چاپلوسی پیشه‌ی بسیاری از مردم است که بیشرمانه دست از آن برنمی‌دارند. هنوز ایرانیان همگی از یکسوی «بنده» و «چاکر» و «غلام خانه‌زاد» و «احقرالخلایق» و از سوی دیگر «جناب مستطاب اجل اکرم» و «جناب علامی فهامی آیت‌الله فی الارضین» می‌باشند. هنوز عنوانهای پوچ و ننگین «فدایت شوم» و «قربانت گردم» در نامه‌نویسیها روان است. هنوز در ایران «خان» و «میرزا» دو یادگار چنگیز و تیمور در پیش و پس هر نامی شیوع دارد ...

از اینسوی در سایه‌ی نزدیکی باروپا صد عیب دیگر رواج گرفته : از گستاخی زنان و مردان بنابکاری ، از ستیزه‌رویی جوانان ، از فراگرفتن بیماریهای ناپاک سراسر ایران را ، از فزونی سینما و تئاتر در همه‌ی شهرها⁽²⁾ ، از انتشار بدآموزیهای زهرآلود اروپاییان درمیانه‌ی جوانان ...

با اینهمه زمینه‌های سودمند برای گفتن و نوشتن ، سخنوران ایران «منصوروار بر دار جان بانگ أنا الحق» می‌زنند و «خضر عشق» می‌شوند و «از آب حیات می» سیرابی می‌خواهند و «درون خم عرق غسل ارتماس» می‌کنند و زن و مرد از «جهان» شکایت می‌نمایند که «روزی بکام این دل شیدا نمی‌گردد» و «نقد دل و جان را یکسر» در بهای «یک بوسه‌ی یار» (یار پنداری) از دست می‌دهند و «از شرار آه خود آتش به مافیها» می‌زنند و «از باده‌ی الست مست» گردیده تا «دم رستخیز هوشیار» نمی‌گردند و «جامه‌ی عشق که خیاط ازل» بر تن ایشان دوخته تا ابد از تن درنمی‌آورند و به «خسرو پرویز» که قرنهاست مرده و استخوانهایش نیز خاک شده پیغام می‌دهند که «بیش از این ستم به کوه‌کَن روا ندارد» و «شیرین» را مدتی برای او واگزارد و ...

دریغ ای ایرانیان! دریغ!


🔹 پانوشتها :

1ـ گفتار پیش از این («شعر در ایران») که در دفتر «شعر در ایران» آمده است.

2ـ سینما و تئاتر در آن دوره جز نمایشهای بی‌ارج نمی‌داشتند. سپس که سودها و زیانهای این دو بهتر شناخته گردید در کتاب «وَرجاوَندْبنیاد» چنین گفته شده : «سینما اگر بیناکهای[آنچه بینند] راست را نشان دهد و در راه یاوری بدانشها بکار رود از بهترین سرگرمیهاست». همچنین یکی از همباوران او (شادروان شکوهیان) ‌گفته که در دبیرستانی که کسروی درس می‌داده براهنمایی او نمایشنامه‌ای راست از پیشامدهای جنبش مشروطه‌ تمرین ‌کرده‌اند. بدینسان اندیشه‌ی نویسنده درباره‌ی این دو رشته روشن می‌گردد.


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

14 Feb, 14:47


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (1 از 21)


شیعیگری گذشته از آنکه با خرد ناسازگار است و از این راه ایرادهای بسیاری بآن توان گرفت ، بزندگانی نیز زیانهای فراوان می‌دارد ، و ما اینک برخی از آنها را در این گفتار یاد خواهیم کرد :

نخست : این کیش پیروان خود را بگمراهی انداخته از دین دور می‌گرداند. شیعیان خود را «فرقه‌ی ناجیه» نامیده دین را جز همان کیش خود نشناسند. ولی راستی به آخشیج[=ضد] آن می‌باشد و اینان بیکباره از دین بیرونند.

دین چیست؟.. مردم معنی دین را نمی‌دانند و آن را یک چیز بی‌ارجی وامی‌نمایند ، ولی ما دین را به یک معنای بسیار والایی می‌شناسیم.

دین یک چیز است : «شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد». لیکن از آن ، دو رشته نتیجه بدست آید : یکی «خدا را شناختن و بخواست او پی‌بردن و آیین او را دانستن». دیگری «آمیغهای زندگی را شناختن و آنها را بکار بستن و جهان را آباد گردانیدن و از آسایش و خرسندی بهره یافتن».

این دو رشته است هوده‌هایی که از دین بدست آید. ولی شیعیگری بوارونه‌ی همه‌ی اینهاست. آنچه شناختن خدا و آیین اوست ، ما نشان دادیم که سران این کیش خدا را نشناخته و او را بسیار خوار داشته‌اند. نشان دادیم که چه گستاخیها با خدا کرده‌اند ، چه دروغهایی باو بسته‌اند ، چه ریشخندهایی سزا شمارده‌اند. گاهی خدا را پادشاه مغولی پنداشته‌اند که بنزدش میانجی باید بُرد. گاهی اسکندر مقدونی‌اش دانسته‌اند که بَهر چند تن کشته ، هزار سال سوگواری می‌خواهد. گاهی خود را یاوران او گردانیده‌اند. گاهی آفرش را بپاس هستی خود شمارده‌اند. از هر باره خدا و دستگاهش را افزاری برای پیشرفت کار خود گردانیده‌اند.

ببینید گستاخی را تا بکجا رسانیده‌اند : «هر که حسین را در کربلا زیارت کند ماننده‌ی کسیست که خدا را در عرش زیارت کرده». «با هستی امامست که زمین و آسمان پایدار می‌باشد و بپاس اوست که مردم روزی می‌خورند». «هر که بگرید و بگریاند و یا خود را گریان نماید بهشت باو بایا شود». باید پرسید : چرا؟!. مگر گریستن به کشتگانی چه کاریست و چه سودی از آن تواند برخاست که خدا چنان مزدی دهد؟!. چنین گزافه‌دهی از خدا چه سزاست؟!.

«هر که بزیارت رود همه‌ی گناهانش آمرزیده گردد». باید پرسید : پس دین چه می‌بایسته؟!. سخن از نیک و بد و حلال و حرام چه می‌سزیده؟!. در جایی که با گریستن یا بزیارت رفتن هر گناهی آمرزیده شود و بهشت بایا گردد چرا کسی از گناه بازایستد؟!. چرا دربند نیک و بد و حلال و حرام باشد؟!..

داستان مرگ اسماعیل فراموش نشدنیست : «خدا از گُزیر خود درباره‌ی اسماعیل بازگشت». برای آنکه پرده بلغزش خود کشند بخدا نام پشیمانی نهاده‌اند. گستاخی بالاتر از این چه تواند بود؟!..

چنانکه گفتیم داستان امام ناپیدا و هرچه درباره‌ی زندگانی هزارساله ، و درباره‌ی پیدایش او ، و درباره‌ی بازگشت امامان گفته‌اند سراپا بیرون از آیین خداست.

آمدیم بشناختن آمیغهای زندگانی و کوشیدن بآبادی جهان که رشته‌ی دیگری از نتیجه‌های دینست ، شیعیگری بیکبار از آنها بیگانه است. در این کیش نه سخن از نیکی زندگانی رود و نه پروایی بآبادی جهان شود. آموزاکهای [تعلیمات] آن جز اینها نمی‌باشد : جهان بپاس هستی «چهارده معصوم» آفریده شده. هر کسی باید آنان را بشناسد ، و یاوران خداشان داند ، نامهاشان از زبان نیندازد ، بدشمنانشان نفرین و دشنام دریغ نگوید ، به کشتگانشان سوگواری کند ، هر زمان که توانست بزیارت گنبدهاشان رود ، در آنجهان امیدمند بمیانجیگریشان باشد. اینهاست آموزاکهای شیعیگری.

اینهاست دستورهای آن کیش ، و ما که در ایرانیم و درمیان شیعیان زندگی می‌کنیم ، هوده‌ی این دستورها را در بیرون با دیده می‌بینیم. یک شیعی که در کیش خود پایدار است او را آرزویی جز روضه‌خوانی برپا کردن و یا بزیارت رفتن نمی‌باشد. دیگر کارها در دیده‌ی او بی‌ارجست.

——————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

14 Feb, 06:53


✴️ پرسشهایی درباره‌ی امام زمان

شیعیان یا بهتر گوییم : «عثمان بن سعید» (باب یا نایب یکم امام زمان) و پیروانش ، انگیزه‌ی نهان شدن امام ناپیدای خود را «تقیه» و بیم کشته شدن بدست خلیفه‌ی زمانه می‌گفتند.

ما حق داریم بپرسیم که این «تقیه»‌ی امامان شیعه و ترس ایشان از کشته شدن چگونه با آن دعاوی پیروانشان در زمینه‌ی «معجزات» و نیروی «خارق العاده»‌ی امامانشان سازگار تواند بود؟!

همچنین می‌توانیم بپرسیم که چگونه تواند بود که کسی را فرزندی باشد و هیچکس او را ندیده و از آن آگاه نباشد؟!

چگونه است که خواهر و برادر امام حسن العسکری نیز بودن چنین فرزندی را انکار نمودند؟!

چگونه است پس از اینکه مادر امام حسن ‌العسکری برای محروم ساختن برادر او (جعفر) از ارث ، ادعا نمود که کنیز امام باردار است ، قاضی در رسیدگی به دعوای ارث میان مادر و جعفر (برادر امام) ، کنیز امام را در خانه‌ای برای زمانی که زنی آبستن تواند بود ، نگهداشت و هیچ نشانی از آبستنی دیده نشد. با این حال، چگونه می‌توان دعوای «عثمان‌بن‌سعید» را پذیرفت.؟!

چگونه یک آدمی هزارودویست سیصد سال زنده تواند ماند؟!.

اگر دعوای «عثمان‌بن‌سعید» خردمندانه و پذیرفتنی بوده ، چرا نویسندگان شیعه‌ ، دوره‌ی پس از درگذشت امام حسن العسکری را دوره‌ی «حیرت یا سرگردانی شیعیان» نامیده و از پراکنده شدن ایشان در دوازده دسته سخن گفته‌اند؟!

چرا «توقیعات» امام پنداری که عثمان‌بن‌سعید و فرزندش محمدبن‌عثمان بیرون می آوردند بخط «محمد‌بن‌عثمان» بوده. همان خطی که نامه‌ها از زمان امام حسن العسکری نوشته می‌شده؟! آیا جز اینست که «عثمان‌بن‌سعید» و پسرش که در دستگاه امامان شیعه کار می‌کرده‌اند ، برای گرفتن «وجوهات» از پیروان ساده‌دل و زنده نگه داشتن دکان یک کیشِ تباه ، این دروغ شگفت را ساخته بوده‌اند؟!

از اینها گذشته ، مگر نه اینست که امامان گذشته نیز «تقیه» می‌نموده‌اند و دعاوی خود را نزد دیگران انکار می‌کرده‌اند پس چرا برای نجات جان خود «ناپیدا» نشده بودند؟! بدیگر سخن ، با بودن دستور «تقیه» که جعفر بن محمد و فرزندانش بکار می‌بسته اند ، دیگر چه ترسی داشته اند و چه نیازی به پنهان شدن بوده؟!

مگر نه اینست که عثمان‌بن‌سعید و دیگر مدعیان «نیابت امام ناپیدا» نیز «تقیه» می‌کرده‌اند و گفته‌ها و دعاوی خود را جز نزد رافضیان نهان می‌داشته‌اند و هیچ گزند یا آسیبی نیز بآنها نرسیده؟!.؟!.

احمد کسروی در کتاب «التشیع و الشیعه» که بزبان عربی نگاشته ، چنین می‌نویسد :

«... آنگاه اگر امامتان از ترس جان خود از سوی خلفا پنهان شده پس چرا هنگامی که خاندان شیعی بویه بر بغداد چیره شدند و خلفای بنی‌عباس فرمانبر ایشان گردیدند ، پیدا نشد؟!.

پس چرا هنگامی که شاه اسماعیل صفوی برخاست و از خون سنیان جویها روان ساخت پیدا نشد؟!

پس چرا در زمان کریم‌خان زند پیدا نشد و او از بزرگترین پادشاهان ایران بود که سکه بنام امامتان (صاحب الزمان) زد و خود را نماینده (وکیل) از سوی او شمرد؟!.

و پس از همه‌ی اینها چرا امروز پیدا نمی‌شود که شمار شیعیان به شصت‌ملیون رسیده و بیشترِ ایشان هم از بیُوسَندگان [=منتظران] اویند؟!. » [1]

امروز ما می‌توانیم این پرسشهای کسرویِ بزرگ را دنبال نماییم و از بیوسندگان امام پنداری بپرسیم پس چرا زمانی که در ایران ، ملایان شیعه رشته‌ی اختیار یک کشور بزرگ و توانگر [=ثروتمند] را بدست گرفتند ، پیدا نشد؟!

پس چرا زمانی که حکومت «صدام حسین» در عراق برافتاد و نخست‌وزیران شیعی در آنجا بر سر کار آمدند ، پیدا نشد؟!

آیا هنوز هم «تقیه» می‌نماید و از کشته شدن بدست خلفای بنی‌عباس بیمناک است؟! «أفَلَا تَعْقِلُون» ؟!.

[1] : احمد کسروی ، «التشیع و الشیعه» ، س 42

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

14 Feb, 06:53


«شیعیگری با آن پیچهایی که خورده و آن رنگهایی که گرفته به این نتیجه رسیده که سررشته‌داری یا فرمانروایی در این زمان ازآن‌ِ امام ناپیداست. ملایان آن را گرفته می‌گویند : «ما جانشینان آن امامیم و فرمانروایی امروز ازآن‌ِ ماست. ...»

... ببینید : سیاست بازیهای آرزومندان خلافت در عربستان ، پس از هزارودویست سال در ایران چه میوه‌های زهرآلودی پدید می‌آورد! آیا مردمی با این باورهای شوم روی رستگاری توانند دید؟!... آیا به چنین نادانی در جای دیگر جهان نیز توان برخورد؟!...

اینکه در ایران مشروطه به نتیجه‌ای نرسید و امروز به این حال ننگ‌آور افتاده ، اینکه یک توده‌ی بیست‌ملیونی بدبخت شده و در کار خود درمانده ، اینکه فرزندان آنگلوساکسون از آنور اقیانوسها برخاسته برای راهبردن این کشور می‌آیند ، اینها شُوندهایش[سبب] یکی دو تا نیست و بسیار است ، ولی بزرگترین همه‌ی آنها خود شیعیگری و این دعوای ملایان می‌باشد».

📘 شیعیگری یا «بخوانند و داوری کنند»

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

14 Feb, 06:53


«داستان امام ناپیدا گذشته از ایرادهایش زیانهایی نیز به زندگانی دارد. شما با هر شیعی گفتگو از گرفتاریها کنید یا آرزوی نیکی جهان به میان آورید ، بیدرنگ به پاسخ پرداخته خواهد گفت : «باید خودش بیاید و کارها را درست کند». در تبریز گویند : «فدا اولوم ، گرك اوزی گلسون».»

📘 (شیعیگری یا «بخوانند و داوری کنند»)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

13 Feb, 19:06


آقای دکتر رحیم قمیشی

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

13 Feb, 19:06


✴️منتظران ناباور!

🔸رحیم قمیشی


به ما گفته بودند وقتی زمین پر از ظلم و بیداد شود، امامی که پردۀ غیبت است می‌آید و همۀ ما و زمین را نجات می‌دهد.
به ما گفته بودند او ۱۲۰۰ سال است زندگی می‌کند و به حکم خدا اصلا هم پیر نمی‌شود.
به ما گفته بودند او اگر ۳۱۳ یار همراه داشته باشد، دیگر حتما می‌آید. یار ندارد.

و ما هزار آیت‌الله العظمی می‌دیدیم که همزمان زندگی می‌کردند، ۳۰۰ نفر از آنها خود را نایب‌الامام می‌دانستند و او نمی‌آمد.
در یک شب چند هزار شهید می‌دادیم که هر کدام از سربازی امامان هم بالاتر بودند.
و هیچ نمی‌گفتیم.
ما اصلا نمی‌دانستیم باید دعا کنیم ظلم بیشتر شود تا او بیاید یا ظلم کمتر شود.
حقیقتش را بگویم ما اصلأ از آمدنش می‌ترسیدیم.
مبادا دوباره جنگ‌های جهانی شروع شوند. خون و خونریزی، و مسلمان کردن‌های با شمشیرهای آخته.
یعنی پرسش‌های فراوانی در ذهن ما می‌آمد، که می‌ترسیدیم بپرسیم.
معلم‌های دینی گوش‌مان را می‌کشیدند و از کلاس پرت‌مان می‌کردند بیرون.
نپرسیدیم، و علما تصور کردند ما قانع شده‌ایم!
وحالا بلد نیستیم جواب نسل جوان‌مان را بدهیم.

او می‌پرسد، اگر خدا می‌خواست به یک نفر عمر جاودانه یا چند هزار ساله بدهد بهتر نبود آن عمر را به پیامبر خاتمش می‌داد که ارتباطش با او مستقیم‌تر و شأن او بالاتر از همه بود؟
او می‌پرسد چطور می‌شود کسی چند هزار سال عمر کند و استخوان‌هایش تحلیل نروند، ماهیچه‌هایش ضعیف نشوند، دندان‌هایش پوسیده نشوند.
او می‌پرسد کسی که بود و نبودش امروز برای ما مساوی است، هیچ اثری از او در زندگی‌مان نمی‌بینیم، کشته می‌دهیم، سر زندانی بیگناه بالای دار می‌رود، در سلول به زندانی تجاوز می‌شود، به خانواده عزادار اجازه عزاداری نمی‌دهند، جسد می‌دزدند و مخفیانه دفن می‌کنند، و او هیچ کاری نمی‌کند، پس تفاوت زنده بودن و نبودنش در چیست؟

نسل جدید از من می‌پرسد، اگر "عقیده به وجود امامی زنده نداشته باشد، که یک وقت به کمکش می‌آید"، آن وقت محکم‌تر و با برنامه‌ریزی بهتر عمل می‌کند یا آن وقتی که منتظر است کسی می‌آید و نجاتش می‌دهد؟
او می‌پرسد صدها سال کسانی با سوءاستفاده از نام امام غایب، مال مردم را خوردند، آنها را به جنگ‌های بی‌سرانجام فرستادند، حکم اعدام و سرکوب وحشیانه دادند، فرزندان و خاندان‌شان را سرور کردند، و گفتند ما از همه‌تان برتریم! چرا او کاری نکرد؟ چرا یک یادداشت با نشانه نگذاشت، تا نگذارد بدنام شده و مردم به‌خاطر نبودنش زجر بکشند.

بچه که بودم از معجزات امام زمان می‌گفتند او در جایی می‌ایستد و صحبت می‌کند، همزمان همه جهانیان صدایش را می‌شنوند.
تازه بلندگو به بازار آمده بود، تجسم بلندگویی به اندازه یک کامیون یا صد کامیون، به من دلداری می‌داد.
در میان‌سالی‌ام اینترنت آمد، ترامپ یک توئیت می‌زد، کل جهان همان لحظه می‌شنیدند! تکنولوژی معجزه امام زمان را تبدیل به یک موضوع پیش‌پا افتاده کرد.
و‌ من باز می‌ترسیدم بپرسم.
چرا تعریف جدیدی از امام‌تان نمی‌کنید!
او صلح می‌آورد یا جنگ؟
او عشق می‌کارد یا خون؟
او انتقام می‌گیرد یا می‌بخشد؟
او با ۹۹ درصد غیر شیعه جهان چه می‌کند؟

این روزها با نسل جدید راحتم.
می‌دانم بخواهم یا نخواهم، آنها مثل ما نیستید.
می‌پرسند و نمی‌ترسند به آنها انگ بزنند.
آن دینداران اگر واقعا به حرف‌های خود معتقد بودند اینطور دنبال انباشتن مال حرام نمی‌رفتند.
آنها که می‌گفتند مهدی می‌آید تا عدالت برقرار کند، چنین ظلم و بیداد را ترویج نمی‌کردند.
دین را پوستین وارونه‌ای به تن کرده‌اند تا باز بساط بت‌پرستی و ظلم را ترویج کنند.
نمی‌ترسند از اینکه بگویند ما این دین و این عقاید شما را قبول نداریم.

فعلا که ۴۴ سال است آنها که باید مقدمات ظهور را فراهم می‌کردند، دو دستی چسبیده‌اند به حفظ قدرت خودشان. می‌دانند این حرف‌هایشان تنها برای پیشبرد اهداف شخصی‌شان بوده.
آنها اشتباه ما را نمی‌کنند.

حتما پرسش‌هایی که در بالا نوشتم پاسخ‌هایی دارد. اما نسل جوان قبول نمی‌کند به او بگویند چون این روایت آمده باید بپذیرد. او می‌خواهد با منطق قوی به او اثبات کنند؛

که چرا باید یک منتظر خوب باشد!
و نه خودش یک مهدی بشود.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

13 Feb, 19:06


✴️ منتظران ناباور

🔸کوشاد تلگرام :


دیشب ، شب پیش از دادخواهی 25 بهمن 1403 ، آقای دکتر قمیشی و گروهی از همراهانشان را به علت آنکه خواسته بودند یک اعتراض خاموش و بی‌خشونت برای اجرای قانون (از جمله اصل 27 قانون اساسی) در جلو سردر دانشگاه تهران برگزار کنند بازداشت کردند.

ما به این بیداد اعتراض بسیار داریم ولی خوانندگان می‌دانند که تاکنون همی‌خواسته‌ایم بیش از همه به چاره‌ی اصلی گرفتاریها که روشنی اندیشه‌ها و نبرد با گمراهیها و نمودن راه کار به درماندگیهای کشور باشد بپردازیم. این را از اعتراضات و دسته‌بندیهای سیاسی جلوتر گرفته‌ایم.

در هفته‌های آخر در این باره سخنان بسیار نوشتیم و برای آنکه خوانندگان از دریافت خواست اصلی ما بازنمانند باز هم خواهیم نوشت.

چون سخن از شیعیگری که از روی کتاب داوری می‌آوریم به جستار امام ناپیدا انجامیده و از قضا آقای قمیشی که زمانی شیعی سخت باورمندی بوده در این باره نوشتاری نوشته ، بجا دانستیم که آن را نیز بیاوریم تا خوانندگان تأثیر نیروی حقایق را ببینند. این نوشته از جهتی دیگر نیز ارجمند است : ملایان و حکومتشان از ناآگاهی مردم سود بسیار برده و سالها بلکه دهه‌هاست بر گرده‌ی ایشان سوارند. ولی اینها تا زمانی خواهد بود که حقایق پنهان بماند. آری ، در این هزار سال بیشتر ، تا توانسته‌اند کارشان را با دروغسازی و تهمت پیش برده‌اند. و همچنین در روزگار ما تا فضای مجازی نبود ، آگاهی مردم از چِبود (ماهیت) کیششان را می‌توانستند پنهان دارند و پیشاپیش هم با دروغها و تهمتهایی خواسته بودند نظر مردم را نسبت به کسروی و کتاب شیعیگری او تیره و چرکین کنند. ولی چنانکه کسروی مثال زده دروغ و ناراستی همچون تارهای عنکبوت است که اگر دستش نزنند چه بسا سالها بماند ولی همینکه دستی به آن خورد به چشم برهم زدنی از هم می‌گسلد.

سیاهکاریهای پیشوایان شیعه و دروغهای آنان نیز سرانجام می‌بایست روزی به نتیجه‌ای مانند آن برسد. آری کسروی را کشتند ، هشتاد سال هم جلو پراکنده شدن کتابهایش را گرفتند ، با تهمت و دروغ هم کوشیدند مردم را نسبت به او بدبین کنند ولی مگر با حقایق می‌توان جنگید؟! مگر نه آنست که برخی حقایق تاریخی پس از هزار و دوهزار سال آشکار شده و آنچه پیشتر با دروغ و وانمودها باور شده بود بیکبار از میان برخاسته؟!

داستان امام ناپیدا نیز یکی از آنهاست. و سود دریافتن حقیقت آن برای مردم ایران آنست که ملایان که تکیه‌شان ناآگاهی بلکه گمراهی مردمانست ، بیکس و ناتوانتر خواهند ماند. پس ما این نوشته را از ایشان ارجمند یافته در کانال می‌آوریم. شنیدن سخنان ایشان بعنوان یک شیعی بسیار باورمند بر بسیار کسان اثر دوچندانی دارد.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

13 Feb, 14:46


📖 دفتر « در پیرامون شعر و صوفیگری »

🖌 احمد کسروی

🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 1 (دو از نه)


نخست باید دانست که «مبالغه» یا بعبارت پارسی گزافه‌گویی دور از خرد است و آدمی خردمند هرگز گرد آن نمی‌گردد ، دوم باید دانست که گزافه‌گویی هم اندازه‌ای دارد و گفتن اینکه :

گرگ از مهابت تو به ره مانده میش را
بردارد از زمین و بدوش شبان دهد

یا گفتن اینکه :

چنان بعهد تو میزان عدل شد طیار
که میل سوی کبوتر نمی‌کند شاهین
گزافه هم نیست و انصاف را جز کلمه‌ی «سرسام» شایسته‌ی نام دیگری نمی‌باشد.

اگرچه خود آن سرایندگان را غرور برداشته و چنین می‌پنداشته‌اند که از این «آسمان و ریسمان»بافی هنر بزرگی می‌نمایند بلکه گاهی بیشرمی نموده دم از دعواهای دیگر می‌زده‌اند چنانکه همان انوری می‌گوید :

من نمی‌دانم که این جنس سخن را نام چیست
نه نبوت می‌توانم خواندش نه ساحری!

ولی ما آنان را از اسب غرور پایین آورده دوباره می‌گوییم که این جنس سخن جز بیهوده‌گویی نبوده و جز نام «سرسام» نداشته است.

ما نه تنها شعرا را که بافنده‌ی این مضمونها می‌باشند نکوهش می‌نماییم بلکه پادشاهانی را که این بیهوده‌گوییها را شنیده و تکان نخورده‌اند نیز درخور نکوهش می‌دانیم. از آنسوی هم می‌اندیشیم که آن پادشاهان جز یکمشت مردم بی‌ارجی نبوده‌اند و کارهای دیگر ایشان نیز از اینگونه و جنس بوده.

مثلاً سلطان سنجر که انوری این بیهوده‌بافیها را در ستایش او کرده خود مرد روسیاه و نابکاری بیش نبوده. ⁽¹⁾ دریغا ایران که بدست اینگونه کسان افتاده بوده! صد دریغا !

دوباره می‌گوییم که آن زمانها دوره‌ی زبونی و بدبختی ایران بوده و ما هرگز نمی‌توانیم که امروز بکارهای آن زمان با دیده‌ی رضایت نگریسته پیروی از آنها بنماییم. همان انوری را ببینید که چه آلودگیها داشته و به چه سیاهکاریها دچار بوده. ⁽²⁾ آن شعرهای بیشرمانه درباره‌ی شراب خواستن که بیخردانه در بیشتر تذکره‌ها آورده‌اند و آن بیتی که در هجو مادر خود از او معروفست بهترین نمونه از پستی و نابکاری او می‌باشد. آیا چنین کسی درخور آنست که امروز شعرای ایران پیروی از سبک شعرسرایی او نمایند؟! آیا انصاف است که کسانی ازو هواداری کنند؟!

این یک نمونه از زشتیهای شعرای پیشین می‌باشد. ما اگر نکوهش می‌کنیم از این زشتیهاست و منظور ما اینست که شعرای امروز از هیچ باره پیروی از شعرای گذشته ننمایند بلکه خویشتن بنیاد نوینی بگزارند و از سخنان سنجیده و آراسته‌ی خود سود به ایران و ایرانیان برسانند.


🔹 پانوشتها :

1ـ شاید خوانندگان نخواهند دانست که ما برای چه سلطان سنجر را که آنهمه ستایشها ازو در کتابها نوشته‌اند روسیاه و نابکار می‌خوانیم. شرح نابکاریهای او را در تاریخ عماد اصفهانی بخوانند که چگونه پسران زیبارو را برگزیده و با آنان عشقبازیها می‌کرده و آنان را بر وزرا و امرا چیرگی می‌داده تا آنجا که یکی از آنان روز روشن سر وزیر سنجر را برید. چنین کسانی چه شاه و چه گدا پستترین آدمی می‌باشند و همیشه باید نامهای آنان را بزشتی برد. (مهنامه‌ی پیمان)

2ـ همان سیاهکاریهایی که پادشاهش سنجر گرفتار بوده. (مهنامه‌ی پیمان)


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

13 Feb, 12:33


8ـ حسینعلی بهاء

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

13 Feb, 12:33


7ـ سید علی‌محمد باب

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

13 Feb, 12:33


7ـ در کتابهای شیعه در پشت سر این گزافه‌ها یک گزافه‌ی شگفتتر دیگری دیده می‌شود : مهدی چون کار خود را کرد و زمانش بپایان آمده با دست زن ریشداری کشته گردید ، پس ازو امامان یکایک بجهان بازگشته بفرمانروایی و کامرانی خواهند پرداخت ، و یاران و دشمنان هر یکی نیز زنده خواهند شد. هر امامی دشمنان خود را کشته و کینه جسته و با یاران خود آسوده روز خواهد گزاشت.

ببینید در گزافه‌بافی تا کجا پیش رفته‌اند! ببینید با دستگاه آفرش به چه ریشخندهایی برخاسته‌اند! ببینید با خدا چه گستاخیها کرده‌اند!.

امامان از جهان سیر نشده‌اند و آتش کینه در دلهاشان فروننشسته. بازخواهند گشت که بکام دل فرمان رانند و از دشمنان کینه جُسته آتش دلهای خود را فرونشانند. رویتان سیاه بادا ای دروغگویان. یکی نپرسیده : اینها را از کجا می‌گویید؟!. آخر چه دلیلی می‌دارید؟!.

از همین افسانه‌ی مهدی تاکنون صد آشوب برپا گردیده و یک نمونه از آنها آشوب بابیگری بوده. یک سید شیرازی به هوس مهدیگری افتاده و آوازی برآورده و مردم چون چشم براه می‌بودند یک دسته گرد او را گرفته‌اند ، و آن بیمایه به عربی‌بافیهای خنک و بی‌معنایی پرداخته ، و پس از کشاکشها و خونریزیها که خود او یکی از کشته‌شدگان بوده ، اکنون نتیجه آنست که گروهی بنام بهائی یا ازلی که در تیره‌مغزی و گمراهی بالاتر از شیعیانند پدید آمده‌اند و با صد بدی زندگی بسر می‌برند. این یکی از میوه‌های تلخ آن درخت سیاست بوده.



📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

13 Feb, 12:33


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (شانزده از شانزده)


سیزدهم : در داستان امام ناپیدا سخن فراوانی هست و ایرادهای بسیاری توان گرفت :

1ـ چگونه تواند بود که یکی را فرزندی زاییده شود و کسی آگاه نگردد؟!. چگونه تواند بود که پنج سال گذرد و شناخته نشود؟!. مگر حسن‌العسکری در سامرا درمیان مردم نمی‌زیسته؟!. مگر کسی بخانه‌ی او آمد و شد نمی‌کرده؟!. آیا با گفته‌ی عثمان‌بن‌سعید چنین چیزی را باور توان کرد؟!.

آنگاه نهفتگی چه رازی می‌داشته؟!. اگر نهفته نبودی چه گزندی دیدی؟!. می‌گویند : از دشمنان خود می‌ترسید. می‌گویم : پس چرا پدرانش نترسیده بودند؟!. آنگاه گروهی که «تقیه» توانند کرد و باورهای خود را از دیگران پوشیده توانند داشت چه جای ترسی برای ایشان بازمانَد؟!.

2ـ امام اگر پیشواست باید درمیان مردم باشد و آنان را راه بَرد. امام ناپیدا چه معنی تواند داشت؟!. پاسخ داده می‌گویند : «امام ناپیدا همچون خورشید در پشت ابر است». می‌گویم : مَثَل بسیار غلطیست. خورشید در پشت ابر زمان کمی ماند و بیرون آید. آنگاه خورشید در پشت ابر روشناییش و گرمایش پیداست. از آن امامتان چیزی جز نام پیدا نمی‌باشد.

3ـ هزار سال زندگی باور کردنی نیست. می‌گویند : «از قدرت خدا چه بعید است؟!.» می‌گویم همین پاسخ نمونه‌ای از ناآگاهی شما از معنی دین است. شما اگر معنی دین را دانستیدی ، این دانستیدی که خدا برای کارهای خود آیینی گزارده است و هیچگاه آن آیین را دیگر نگرداند. دانستیدی که این را همان خدا گزارده است که کسی بیش از صدوبیست سال و صدوچهل سال زنده نمانَد و نتواند مانْد.

می‌گویند در قرآن گفته : «نوح نهصدوپنجاه سال درمیان مردم خود ماند» پس بآن چه پاسخ می‌دهید؟!. می‌گویم : آن خود جای ایراد است. اینگونه چیزها در قرآن از «متشابهاتِ» آن می‌باشد و باید بحال خود بماند و گفتگویی از آنها نرود.

4ـ خدا را چه نیازی بوده است که کسی را از هزار سال پیش نگاه دارد و در بیابانها بگرداند تا روزی او را بیرون آورد و با دستش جهان را نیک گرداند؟!. مگر خدا نتوانستی او را در زمانی که بیرون خواهد آمد بجهان آورد و بکار انگیزد؟!. اینکه مردم چیزی را اندوخته برای آینده نگاه دارند در سایه‌ی نیاز و ناتوانی است (مثلاً بادمجان چون در زمستان نباشد و مردم نتوانند داشت از تابستان اندوخته کرده نگاهش دارند). آیا درباره‌ی خدا چه نیاز و ناتوانی توان پنداشت؟!.

5 ـ مهدیگری جز افسانه‌ای نیست. اینکه کسی برخیزد و با یک رشته کارهای بیرون از آیین (خارق‌العاده) جهان را به نیکی آورَد جز سَمَردی [وهم] نمی‌باشد. دوباره می‌گویم : خدا اینجهان را از روی آیینی می‌گردانَد و آن آیین هیچگاه دیگر نشود.

آری خدا راهنمایانی برانگیزد و با دست آنان بمردمان راه نماید. ولی هیچگاه بکارهای بیرون از آیین نیاز نباشد. خدا هر زمان که خواست یکی را از میان مردمان برگزیند و پرده از جلو‌ بینش او برداشته بآمیغها بینایش گرداند ، و آن برگزیده یا برانگیخته بکوشش پرداخته با گمراهیها نبرد آغازد ، و با گفتن آمیغها خِردها را بتکان آورد ، و در سایه‌ی کوشش و پافشاری ، خردمندان و پاکدلان را پشتیبان خود گرداند ، و با بیخردان و ناپاکان درافتاده از میان بردارد. اینست آیین خدا. اینست آنچه تاکنون بوده و پس از این هم خواهد بود. مهدیگری بدانسان که گفته می‌شود هیچگاه نتواند بود.

می‌گویند : چنین باوری در کیشهای دیگر نیز هست : جهودان مسیح را می‌بیوسند ، عیسویان بفرود آمدن عیسا از آسمان امیدمندند ، زردشتیان چشم براه شاه‌بهرامند. می‌گویم : چه خوش دلیلی پیدا کرده‌اید؟!. آیا شناخته بودن یک افسانه درمیان این گروه و آن گروه نشان راستی آن باشد؟!.

می‌گویند : پیغمبر از مهدی آگاهی داده. می‌گویم : پیغمبر که آشکاره می‌گفت : «من ناپیدا ندانم» چگونه از آینده آگاهی داده است؟!. چرا داستان باین شگفتی و بزرگی در قرآن نیامده است؟!.

6 ـ چنانکه گفتیم شیعیان مهدیگری را که گرفته‌اند آن را در سادگی نگزارده چیزهایی از خود بآن افزوده‌اند : پیش از مهدی «دَجّالی» بیرون خواهد آمد ، آفتاب از مغرب سر خواهد زد ، آوازی از آسمان شنیده خواهد شد ، یاران امام با «طی‌الارض» به نزد او خواهند شتافت ... اینها همه گزافه است ، همه بیرون از آیین خداست.

اینکه گفته‌اند : خون حسین را خواهد گرفت ، بنی‌امیه یا بنی‌عباس را خواهد کشت ، اینها نشانست که جز سودجویی‌های سیاسی درمیان نبوده ، و باین نوید می‌خواسته‌اند پیروان را از نومیدی بازدارند و از پراکنده شدن جلو گیرند.

اکنون که نه بنی‌امیه مانده و نه بنی‌عباس ، دانسته نیست مهدی چه کسانی را خواهد کُشت و آیا باین نویدها که آشکاره دروغ درآمده چه باید گفت؟!.

👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

12 Feb, 14:45


📖 دفتر « در پیرامون شعر و صوفیگری »

🖌 احمد کسروی

🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 1 (یک از نه)


از مقاله‌ای که درباره‌ی‌ شعر در شماره‌ی هفدهم پیمان نوشتیم برخی دوستان گله نوشته‌اند. یکی از ایشان که از شعراست چنین می‌نویسد : «شایسته نبود که شما شعرا را برنجانید بخصوص که اول کار شماست و بمساعدت شعرا احتیاج دارید».

می‌گوییم : امروز هیچ کس باندازه‌ی ما بدوستی مردم نیازمند نیست و ما سخت پرهیز داریم که کسانی را رنجانیده با خود دشمن گردانیم. لیکن ما این هم نمی‌توانیم که از گفتن عیبها ـ عیبهایی که زیان آن بهمه‌ی توده می‌رسد ـ زبان بازداریم.

در زمینه‌ی شعر هم عیبهای گفتنی بسیار است. شعر در ایران در قرنهای زبونی ایرانیان پیدا شده و اینست که آلودگیهای بیشمار دارد که اگر امروز هم از آن آلودگیها پاک نشود بی‌پرده باید گفت که جز کندن ریشه‌ی هوش و دانش ایرانیان میوه‌ی دیگری نخواهد داد.

تنها «شعرا» نیست. هر گروهی تا نیک از بد جدا نسازند و همیشه به نیکی نکوشند جز راه تباهی نخواهند پیمود.

شعرا اگر می‌گویند هرچه شعر است نیک است و هر که شاعر است نیکوکار می‌باشد و هرگز نباید ایرادی بر آنان گرفت بی‌پرده باید گفت سخت بخطا می‌روند و این راه آنان جز بسوی تباهی نیست.

ما می‌بینیم که برخی شعرا که جز بیهوده‌گویی کاری نداشته بلکه زشتگوییهای بسیاری هم کرده‌اند چون کسی از جلو ایشان درنیامده و عیب ایشان بازننموده کم‌کم مغرور شده خودشان را در جهان دیگری دیده و بدعواهای بیجایی برخاسته‌اند. یکی از اینان انوری است که تنها هنری که داشته بهم بافتن معنیهای سرسام‌آمیز بوده و بس :

گر ثور چو عقرب نشدی ناقص و بی‌چشم
در قبضه‌ی شمشیر نشاندی دَبَران را /

از ناصیه‌ی کاهربا گرچه طبیعی است
سعی تو فروشوید رنگ یرقان را /

انصاف بده تا در انصاف تو باز است
غمخوارتر از گرگ شبان نیست غنم را /

هزار سال بقا باد شاه عالم را
که هست گردش گردون ملک را محور /

به تیغ کین تو آن را که کشته کرد اجل
خدای زنده نگرداندش بنفخه‌ی صور /
آب [و] آتش را اگر در مجلسش حاضر کنند
از میان هر دو بردارد شکوهش داوری /

شما اگر بشنوید که فلان تاریخنگار چینی در کتاب خود چنین نوشته که در زمان فلان پادشاه چین چندان ایمنی و آرامش در چین پدید آمد که گرگها دیگر آزار گوسفند نمی‌کردند و چه‌بسا که گرگ و میش باهم از یک چشمه آب می‌خوردند آیا درباره‌ی آن تاریخنگار چه عقیده پیدا می‌کنید؟ جز اینست که او را دیوانه‌ی نادان یا دروغگوی بی‌شرم می‌شمارید؟!

یا اگر در انجمنی نشسته باشید کسی چنین گفتگو آغاز کند که دیروز از بیابانی می‌گذشتم بره‌ای را دیدم از رمه دور افتاده و در بیابان سرگردان مانده در این میان ناگهان گرگی را دیدم که دوان دوان خود را بآن بره برسانید و آن را بدوش کشیده دوان دوان تا نزد رمه بردش و بدست شبان سپردش ، آیا چه پاسخی بآن کس می‌دهید؟.. جز اینکه او را دیوانه‌ی پریشان‌مغز می‌شمارید و بر حالش افسوس می‌خورید؟

پس چه خواهند گفت و چه خواهند اندیشید اگر چینیان یا مردمان دیگری این شعرهای شعرای ما را بشنوند و معنی آنها را بفهمند؟! آیا تنها گفتن اینکه اینها «مبالغه» است و حقیقت نیست چاره‌ی درد را خواهد کرد؟ آیا نخواهند پرسید که سود این مبالغه‌ها چه بوده؟! اگر چنین پرسشی کردند آیا چه پاسخی برای آن داریم؟!


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

10 Feb, 14:40


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 شعر بخردانه


از نفاق عروس و مادر شوی
ای بسا خاندان که شد بر باد

مرد از این نفاق خسته شود
اینچنین روز را خدا ندهاد

جای کین گر بمهر پردازند
خانه‌ی مرد از آن شود آباد

مادر شوی چون عروس آورد
همچو فرزند زو بود دلشاد

نیز باید عروس پندارد
مادر اوست مادر داماد

گر چنین بود خانواده شوند
همه از دست رنج و غم آزاد

پرورانند کودکانی چند
همه پاکیزه‌خوی و پاکنهاد

در جهان پایدار بگذارند
یادگاری ز دودمان و نژاد

افسر


🔸 بیمار مردم‌آزار


چه زشت است که بیماری بجای چاره بدرد خود ، بکوشد که دیگران را نیز گرفتار سازد!

این کسی است که باید بیمار مردم‌آزارش نامید. این کسی است که باید همچون جذامی از توی توده بیرونش راند.

می‌دانید کیست آن بیمار؟! آن بدبختی که بدرد یاوه‌بافی گرفتار گردیده و چهل سال عمر خود با این بیماری مغزتباه‌کن بسر برده کنون هم بجای آنکه درپی چاره باشد و اندیشه‌ی درمان نماید ، بیماری خود را ادبیات نام می‌دهد ، گفتارها می‌پردازد ، یاوه‌بافان زمان مغول و قاجار را بیاری خود می‌خواند ، از شوربختی طبیب را «متجدد افراطی» می‌نامد.

تو کجایی ای بینوا ما کجاییم؟! از کدام دره آوازت می‌شنویم؟!

پایان


📣 خوانندگانی را که می‌خواهند در این زمینه بیشتر بخوانند بدفتر «ادبیات منظوم ایران» از همین نویسنده راه می‌نماییم.


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

10 Feb, 12:33


اینکه یاران پیغمبر نخست‌بار علی را بخلافت برنگزیده‌اند شُوَندش را در کتابها نوشته‌اند. علی در آن هنگام جوان می‌بود و با همه‌ی ستودگیهایی که می‌داشت ابوبکر بخلافت شاینده‌تر ازو می‌بود ، بویژه با خونهایی که علی در راه اسلام ریخته و دشمنی خود را در دلهای بسیاری جایگزین گردانیده بود. به هر حال برنگزیدن او از روی بدخواهی نبوده و کشاکشی در آن باره رخ نداده است.

داستان رفتن عمر بدرِ خانه‌ی علی و گزاردن او دختر پیغمبر را درمیان در و دیوار که با آن آب و تاب سروده می‌شود ، از ریشه دروغست. می‌گویند : دختر پیغمبر «محسن»نام بچه‌ای را «سِقط» کرد. یکی نمی‌پرسد : ای بیخردان بچه‌ی زاییده نشده به نام چه نیازی می‌داشت؟!.. که دانسته بود آن بچه پسر است تا نام «محسن» باو گزارد؟!..

کوتاه‌سخن : ابوبکر و عمر مردان ارجداری می‌بوده‌اند. ما چنانکه ستودگیهای علی را بدیده گرفته پاسش می‌داریم و بزرگش می‌شماریم ، همچنان باید ستودگیهای این دو تن و دیگران را نیز بدیده گیریم و پاسشان داریم. این شیوه‌ی شیعیگری بهترین نمونه از آلودگی آن می‌باشد. [4]


🔹 پانوشتها :

1ـ صدیق و فاروق پاینامهای (لقب) ابوبکر و عمر می‌باشد.

2ـ خواست از شیخین ، ابوبکر و عمر است.

3ـ باآنکه مشروطه اینگونه دُژخوییها را برانداخت و پس از آن هم در زمان رضاشاه از آن دژخوییها جلو می‌گرفتند ولی پس از برافتادن او ، بدخواهان این کشور ، ارتجاعِ رفته را بازآوردند ، و در نتیجه ، نمایشهای سراسر رسوا و از جمله «عمر کشون» در نهم ماه ربیع‌الاول از نو پا گرفت و هنوز هم پراکنده‌وار دیده می‌شود. درباره‌ی بازگردانیدن ارتجاع بنگرید بکتاب «دادگاه».

4ـ می‌توان بآسانی این دریافت که بدعتِ زشتِ بدزبانی به پیشروان اسلام و دروغسازی درباره‌ی ایشان ، گذشته از زیانهای یاد شده ، دشمنان دین را نیز در زباندرازی به برانگیختگان و یاران ایشان بی‌باکتر گردانیده.



📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

10 Feb, 12:33


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (سیزده از شانزده)


دهم : نفرین و دشنام درباره‌ی یاران پیغمبر که آن را «تبرا» نامیده‌اند پایه‌ی دیگری از کیش شیعیست و این خود زشتکاری ننگ‌آوری می‌باشد. بی‌هیچ شُوَندی با مردگان دشمنی نمودن و دروغها بستن و بدشنام و نفرین برخاستن جز نشان تیره‌درونی گروهی نتواند بود.

چنانکه گفتیم این کار ناستوده از پیش از زمان جعفربن‌محمد آغازیده بوده. ولی از زمان این امام رویه‌ی رسمی بخود گرفته و بسختی افزوده. مرا شگفت افتاده که زیدبن‌علی در برابر رافضیان از صِدّیق و فاروق [1] هواداری کند و آن پاسخ پاکدلانه و مردانه را دهد ، و برادرزاده‌ی او بدینسان نفت بآتش رافضیان ریزد و آنان را در رفتار زشتشان هرچه گستاختر گرداند.

کتابهای شیعی پر از جمله‌های نفرین و دشنام است. خواجه نصیر ، آن مرد بیدین شکم‌پرست که گاهی باطنی می‌بوده ، و گاهی شیعی می‌گردیده ، «لعنت‌نامه‌ای» ساخته. بسیاری از ملایان کتاب «در کفر شیخین [2] » نوشته‌اند.

بگمان شیعه اگر عمر و ابوبکر ، علی را از خلافت بازنداشتندی و خلافت در خاندان او مانده جعفربن‌محمد و دیگران بهره از آن یافتندی ، در جهان هیچ بدی رخ ندادی. اینست همه‌ی گناهان بگردن آن دو تن می‌باشد. برخی از این اندازه هم گذشته چنین پنداشته‌اند که همه‌ی گناهان‌ِ پیش از آن زمان نیز بگردن آنانست. روز رستاخیز که قابیل را درباره‌ی کشتن برادرش هابیل ببازپرس خواهند کشید او دلیلها خواهد آورد که شُوَند آن برادرکُشی نیز عمر و ابوبکر بوده‌اند. گناه آن نیز بگردن اینان خواهد بود. اینها سخنانیست که ملایان نوشته و گفته و در دلهای مردم عامی جا داده‌اند. بی‌شُوَند [=بی‌سبب] نبوده که مسلمانان ، «رافضی» را بیرون از اسلام شمارده خونش را می‌ریخته‌اند. بی‌شُوَند نبوده که امامان به پیروان خود دستور «تقیه» می‌داده‌اند.

چنانکه گفتیم یکی از کارهای شاه‌اسماعیل رواج دادن شیعیگری در ایران می‌بود. این شاه که دلش پر از کینه‌ی سنّیان می‌بود ، شیوه‌ی زشت دشنام و نفرین را نیز برواج گزاشت. از زمان ایشان درویشانی بنام «تَبَرایی» پیدا شدند که بجلو‌ اسب فلان وزیر و بَهمان امیر افتادندی و نامهای سران اسلام را یکایک بُرده نفرین و دشنام‌گویان گام برداشتندی. اسماعیل‌میرزا نواده‌ی آن شاه زشتی این کار را دریافته خواست جلو گیرد. ولی شیعیگری تا آن زمان در ایران ریشه دوانیده و داستان «تبرا» در دلهای تیره‌ی ملایان و درویشان و پیروانشان جا برای خود باز کرده بود و کوششهای اسماعیل‌میرزا هوده‌ای نداد.

سپس در زمان نادرشاه یک رشته کوششهای بهتر و بزرگتری رفت. آن شاه غیرتمند آسودگی ایران را ، بی‌برانداختن آن زشتکاری ، نشدنی می‌شمرد و از اینرو از یکسو با عثمانیان بگفتگو پرداخته پیشنهادها می‌کرد و از یکسو در ایران به برانداختن آن زشتکاری می‌کوشید و بارها از ملایان سنی و شیعی نشستها برپا می‌گردانید. ولی این کوششها نیز ناانجام ماند و آن شاه غیرتمند کشته شده آرزوهای خود را بگور بُرد.

در زمان زندیان و قاجاریان ملایان میدان بازی می‌داشتند و این زشتکاری همچنان درمیان می‌بود. تا پیش از زمان مشروطه همه ساله در ربیع‌الاول [3] ملاها و سیدها و طلبه‌ها پیش افتاده به یک رشته بازیچه‌های دُژخویانه‌ی پستی برخاستندی. درویشان تبرایی که گفتیم بازماندگانشان در تبریز و دیگر شهرها می‌بودند و بنام «لعنتچی» در کوچه‌ها و بازارها گردیده زبان بکار انداختندی و از این و از آن پول گرفتندی. این یکی از نیکیهای جنبش مشروطه بود که آن زشتکاریها را از شهرهای ایران برانداخت.

چنانکه گفتیم همین زشتکاری مایه‌ی ریخته شدن ملیونها خون گردیده ، شُوَند [=سبب] برافتادن هزارها خاندان شده ، بشومی آن صدهزاران دختران و زنان ایران بدست اُزبکان و ترکمانان و عثمانیان افتاده که بکنیزی نگه داشته و یا در بازارهای بخارا و خیوه و استانبول و صوفیا و بلگراد فروخته‌اند. در زمان نادرشاه چند هزار تن از این زنان در گرفتاری می‌بودند و آن شاه بیش از همه بآزاد گردانیدن ایشان می‌کوشید.

این هم گفتیم که داستانهایی که در کتابهای شیعی ، درباره‌ی کشاکش امام علی‌بن‌ابیطالب با ابوبکر و عمر ، نوشته‌اند همه دروغ و همه ساخته است. خدا روی سیاست را سیاه گرداناد!..

ابوبکر را یاران پیغمبر بخلافت برگزیده بودند ، و پس ازو نیز عمر را برگزیدند. این دو تن از برگزیدگان یاران پیغمبر بوده‌اند. پس از عمر نیز عثمان را برگزیدند. ولی از این مرد در پایان کار بدیهایی رخ نمود و یک دسته از مسلمانان باو بشوریدند و چنانکه در تاریخها نوشته شده او را کشتند. این سزای او بوده.

👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Feb, 14:41


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 از گفته‌های آیین


دانی چه بود ره نکویی؟.
بشنو ز من و بدل سپارش

آن را که بخود روا نداری
هم بر دگران روا مدارش!

پاکدین


🔸 میانه‌ی پیمان و هوادارانش


بارها رخ می‌دهد کسانی شعر یا نوشته برای پیمان می‌فرستند و ما چون آن را چاپ نمی‌کنیم از اینجا مایه‌ی آزردگی پدید می‌آید. اینست باین یادآوریها می‌پردازیم.

درباره‌ی شعر ـ نخست باید دانست ما آنچه را یک بار گفتیم هیچگاه آن را فراموش نمی‌سازیم و هیچگاه از آن برنمی‌گردیم. درباره‌ی شعر بارها گفتیم ما آن را بخشی از سخن می‌شناسیم و سخن را جز بهنگام نیاز بیهوده می‌شماریم. چه نیکو سروده آقای انصاری :

سخن از بهر معنی گو چو گویی
بنزد بخردان اینست معیار

نخستین باید اندیشه بسر داشت
سپس فرسود تن از بهر اشعار

این گفته‌ی خرد است که جز بهنگام نیاز نباید لب بسخن باز کرد. کسانی که با این گفته نبرد می‌نمایند و سخن یا شعر را چیز جداگانه می‌شمارند داستان ایشان داستان کسیست که سر بکوه کوبد و چنین پندارد کوه را خواهد شکست.

خدا خرد بآدمیان بخشیده که آن را راهنمای زندگی گیرند.

بدبخت‌ترین مردمان کسانی هستند که با خرد پیکار نمایند.

کسانی که شعر برای پیمان می‌سرایند این نکته را فراموش ننمایند و تا معنایی پدید نیاید بشعرسرایی نپردازند.

دوم بارها گفته‌ایم پیمان راهی را برای خود برگزیده که بیرون از آن گامی برنمی‌دارد. شعرها نیز که چاپ می‌کنیم باید در همین زمینه‌ها باشد. ما از دوستان خویش چشم داریم با جربزه‌ی خود بما یاری دهند و سخنانی را که ما بنام خرسندی خدا و بآرزوی رستگاری شرقیان می‌نگاریم آنان با زبان شیرین شعر تکرارش کنند و این کاریست که مزدش را از خدا خواهند دریافت. در این باره سروده‌های آقایان صدیقی و گوهری و هدایی و انصاری بهترین نمونه می‌باشد.

چه‌بسا شعرهایی که بخودی خود نیکوست ولی چون از زمینه‌ی گفتارهای ما بیرونست ما ناگزیریم آنها را بچاپ نرسانیم.

سوم چه‌بسا تعبیرهایی که خود گوینده عیب آن را نمی‌داند ولی نزد ما عیب آن نمایانست. مثلاً یکی چامه‌ای سروده در آنجا می‌گوید :

تو آن نازنین باز دست شهستی
تو آن طایر لا مکانی مکانی

یا می‌گوید : رها کن تن خویش از قید هستی.

این تعبیرها ازآنِ صوفیانست و جز نزد ایشان معنای درستی ندارد از این جهت ما ناگزیریم آنها را نپذیریم.

در شعرها نفرین بر چرخ و ناله از گردش روزگار و نکوهش از بخت رواج بسیار دارد و کسانی دانسته و نادانسته آنها را بکار می‌برند. ولی باید گفت کار نیکویی نیست و باید بترک آنها گفت. ما همیشه باید زمان خود را از دیگر زمانها جدا گرفته و نادانیهایی را که از قرنهای گذشته‌ی زبونی یادگار مانده برای زمان خود زیبنده نشماریم.

این نکته را نیز ناگفته نمی‌گزاریم که ما ستایش را دوست نمی‌داریم و باید هم دوست نداریم. کسانی که با گفته‌های پیمان همداستانند و بنام پاکدلی و گواهی شعرهایی می‌سرایند از ستایش مهنامه و یا دارنده‌ی آن برکنار باشند و چنین شعرهایی که سروده شود چاپ آن در پیمان شایسته نخواهد بود.

بهترین نمونه در این باره شعرهای آقایان واقف و هدایی است که در شماره‌های پارسال و امسال چاپ یافته. مقصود یادآوریست نه خرده‌گیری و گله‌مندی. به هر حال آن دوستان که گاهی شعرهاشان چاپ نمی‌شود علت را بدانند و دل‌آزرده نباشند. ...


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Feb, 12:33


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (دوازده از شانزده)


نهم : درباره‌‌ی ‌آنجهان سخنان بسیاری در کتابهای شیعی هست. باینجهان بس نکرده از آنجهان میدان دیگری برای گزافه‌بافیهای خود باز کرده‌اند : روز رستاخیز خدا بداوری نشسته پیغمبران از اینسو و آنسو رده خواهند بست. علی «لواء الحمد» را که پرچمش از مشرق تا مغرب و بلندیش هزارساله راهست بدست خواهد گرفت. امامان بشیعیان هوادار درآمده میانجیگری خواهند کرد. گناههای اینان را به سنیان داده ثوابهای ایشان را باینان خواهند داد. آنان را بدوزخ و اینان را به بهشت روانه خواهند گردانید. «حوض کوثر» در دست علی بوده و او آب جز بشیعیان نخواهد داد. در آن گرمای سوزان دلهای سنیان کباب شده و آبی نخواهند یافت.

از این گزافه‌های سیاسی چندان بافته‌اند که اگر گرد آورده شود کتابی بزرگ باشد. سخن ما در اینجا درباره‌ی میانجیگری است. این یک پایه‌ای از کیش شیعیست. حسین‌بن‌علی کشته نشده مگر برای آنکه روز رستاخیز بشیعیان هوادار درآید و گناههای ایشان را بیامرزاند. روز «اَلَسْت» پیمانی میانه‌ی او با خدا بسته شده که حسین در راه خدا از جان و داراک [1] و فرزندان درگذرد و خدا نیز روز رستاخیز «شفاعت» او را درباره‌ی شیعه بپذیرد. آن پنداری را که مسیحیان درباره‌ی مسیح و کشته شدنش می‌دارند و کشته شدن او را «کفّاره»‌ی ‌گناهان فرزندان آدم می‌شناسند ، شیعیان همان پندار را درباره‌‌ی حسین و کشته شدنش می‌دارند ، و بیگمان از مسیحیان گرفته‌اند.

به هر حال این یکی از ایرادهای آن کیشست. اینان خدا را همچون یکی از پادشاهان خودکامه‌ی تاریخ پنداشته‌اند ، و اینست برایش «گرامی‌داشتگانی» بسیجیده [2] یاورانی آماده گردانیده‌اند. این سخن بارها از ملایان شنیده شده : «این پادشاهان که وزیرانی دارند خدا نباید داشته باشد؟!..». از همینجا باندازه‌ی نادانی و خداناشناسی این گروه پی توان برد.

یکی بگوید : ای بیخردان خدا کجا و پادشاهان خودکامه کجا؟!.. بگوید : میانجیگری جز در برابر نادانی یا خشمرانی نتواند بود. یک پادشاهی که بجان و داراک مردم چیره می‌بوده و چه‌بسا که با یک خشم ، آتش به هستی مردی می‌زده ، و چه‌بسا که بیگناهی را گناهکار شناخته و فرمان کشتنش می‌داده ، در دستگاه چنین پادشاهی کسانی می‌بایسته که در چنان پیشامدهایی بپای پادشاه افتند و با چاپلوسیها خشم او را فرونشانده گرفتارِ بیگناه را رها گردانند. میانجیگری در چنین دستگاهی می‌سزیده. در دستگاه سراپا دادگری و راستی چه نیاز بمیانجی ‌باشد؟!.. من از شما می‌پرسم آیا در دادگاه و دیگر اداره‌های قانونی میانجیگری تواند بود؟!..


🔹 پانوشتها :

1ـ داراک = (دار + اک) هر آنچه دارند ، ثروت ، مال.

2ـ بسیجیدن = تدارک کردن.



📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

08 Feb, 14:31


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 نگارش پاکدلانه‌ی شاعری (دو از دو)


مایه‌ی افسوس است که مخالفان پیمان این را هرگز بروی خود نمی‌آرند که بسیاری از بزرگان جهان آفرینش ، شعر را نپسندیده و حتا نسبت شاعری را بر خود سزاوار ندیده‌اند (وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا ینبَغِی لَهُ) [1] چون پایه‌ی شعر بروی انگار و پندار گزاشته شده است و وهم و خیال ، بی‌ارجتر از آن است که بنزد خرد درخور اعتنا باشد از اینروست که خردمندان ، پندارهای شاعرانه را چندان دلبستگی نداشته‌اند ، آری بیابان وهم و خیال لجنزار بیکرانه‌ایست که هر که گام در آنجا نهد همدرزمان[=بیدرنگ] گمراه شود و دیگر بسختی می‌تواند خویشتن را بشاهراه هدایت برساند. زیرا انگار و پندار ، مایه‌ی گمراهی است. از اینجاست که خدا در قرآن می‌فرماید : «پیروان شعراء گمراهانند». ملا محسن فیض ـ نویسنده‌ی «تفسیر صافی» گوید : «این آیه درباره‌ی‌ کسانی فرود آمده که دین خدا را تغییر می‌دهند وگرنه هرگز شاعری را دیده‌اید که کسی از او پیروی کند؟..» من وقتی که این جمله را در تفسیر صافی خواندم با خود گفتم : کاشکی شادروان ملا محسن فیض در این زمان ما زنده بودی تا بدیدی که توده‌ی انبوهی چگونه پیرو اندیشه‌های قلندرانه‌ی شعراء هستند. و نیز بدانستی گمراهانی چه‌سان[=چطور] شعرا را همدرجه‌ی پیغمبران می‌دانند. گمراهی شعرا و پیروان ایشان روشنتر از آن است که برای دانشمندان دل‌آگاهی پوشیده باشد.

راستی‌را سپاسگزار باید بود که شما قد مردانگی برافراشته و بکندن بنیاد یاوه‌بافی میان بسته‌اید و بمصداق «یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» [2] سرزنش و ایراد بیهوده‌گویان را وقعی ننهاده و بیمی از ایشان در دل راه نمی‌دهید. زهی آزادگی و مردانگی. انصاف را نشانه‌ی یگانه‌پرستی همین است زیرا گفته‌اند :

موحد ، چو در پای ریزی زرش
و یا تیغ تیزی نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس
بر این است بنیاد توحید و بس

چیزی که بروی یاوه‌بافان این زمان (شعرای معاصر) باید کشید همانا دزدی و دغلکاری ایشان است که بگمانم ، در این باره اشارتی در پیمان نرفته است. این بیهوده‌گویان چون از دانش و خرد بی‌بهره‌اند نمی‌توانند یک مضمون نغز و تازه‌ای را از خود پدید آرند این است که بدیوانهای شعرای پیشین تاخته و گفته‌های آنان را با اندک‌تغییری بنام خود قلمداد می‌کنند! و هرگز این پستی را بروی خود درنمی‌آرند! من ، مثل را می‌گویم : غزلسرایی کار بیهوده نیست و بگفته‌ی مخالفان پیمان : «غزل ، فصلی از ادبیات است» ولی هرگاه خردمندی بپرسد : اینهمه دیوانهای غزل که شعرای پیشین ساخته و پرداخته‌اند بس نبود که یاوه‌بافانی هم ، تکرار مکررات را کار خود ساخته و هی از زلف یار و ماه رخسار و چاه زنخدان داد زده و داد بیهوده‌گویی را بدهند و باز سیر نشوند؟! ـ در این صورت چه پاسخی باین پرسش باید داد؟!

تنی چند از شعرای بی‌شعور ، هر یک بیتی دو در ستایش شعر و شاعری سروده و روی ورقه‌ی بزرگی را سیاه گردانیده بودند بیت نخستین که نوشته بودند این است :

ما فقیر درباریم و شهان بر در ماست
صدف بحر وجودیم و سخن گوهر ماست

همان ورقه را نزد من آورده خواستار شدند که من نیز بیتی چند در این زمینه بسرایم. من ورقه را برگرفته و این دو بیت را در برابر شعرهای ایشان نگاشتم :

همه دزدان کلامیم ، چو نیکو نگری
سخن حافظ و سعدیست که در دفتر ماست

عالم اندر سر علم است و بفکر صنعت
لیک سودای سخنبافی اندر سر ماست

سخن بدرازا کشید. از تفصیل پوزش می‌طلبم این نامه را بنام «اعتراف نامه» بشما نگاشتم.

22 مهرماه 1314 ، تبریز ، صدیقی نخجوانی


🔹 پانوشتها :

1ـ سوره‌ی یس ، آیه‌ی 69 : و ما باو [بنیادگزار اسلام] شعر نیاموخته‌ایم ، و [هم] او را نشاید.

2ـ سوره‌ی مائده ، تکه‌ای از آیه‌ی 54 : آنها در راه خدا جهاد می‌کنند ، و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای ترسی ندارند.


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

08 Feb, 13:05


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار دوم : خرده‌هایی که به شیعیگری توان گرفت (یازده از شانزده)


هشتم : داستان گریه و زاری بکشتگان کربلا ، ایراد بزرگ دیگر می‌باشد. یک داستان بایستی رخ ندهد. پس از آنکه رخ داده از گریستن چه سود تواند بود؟!.. یک داستانی را عنوان کردن و بزمهای سوگواری برپا گردانیدن ، گریستن و گریانیدن با خِرد چه می‌سازد؟!..

اینکه گفته‌اند : «هر که بگرید و بگریاند و خود را گریان وانماید بهشت بَرو بایا گردد» بایستی پرسید : چرا؟!.. گریستن یا گریانیدن چیست که خدا بآنها چنین پاداش بزرگی دهد؟!.. آنگاه شما این سخن را از کجا می‌گویید؟!.. شما را بخدا چه راهی بوده؟!.. ای بیخردان مگر خدا اسکندر ماکدونی است که یک هفستیونی [1] را دوست دارد و چون او مُرد ، مردم را چند ماه بسوگواری وادارد؟!..

حسین‌بن‌علی به طلب خلافت برخاست و نتوانست و کاری از پیش نبرد. لیکن مردانگی بسیار ستوده‌ای از خود نشان داد ، و آن اینکه زبونی ننموده کشته شدن خود و فرزندان و یارانش را ، از گردن گزاردن به یزید و ابن‌زیاد بهتر دانسته مردانه پافشاری کرد و خود و پیروانش کشته گردیدند.

این کار او بسیار ستوده بوده. ولی هرچه بوده بوده. هزاروسیصد سال گریستن چه معنی دارد؟!.. بآن نمایشهای بسیار بیخردانه‌ی ‌محرم و صفر چه توان گفت؟!..

این داستانهای زیارت و گریه با آن حدیثهاشان از راه دیگری نیز درخور ایراد است. اینها ریشه‌ی دین را کندن و آن را از میان بردنست. در جایی که با یک زیارت همه‌ی گناهان آمرزیده شود و با یک گریه بهشت بایا گردد ، کسی چرا از خوشیهای سزا و ناسزا بازایستد؟!.. چرا فلان حاجیِ آزمند انبارداری[=احتکار] نکند؟!.. چرا بَهمان ستمگر خونها نریزد؟!.. چرا آزمندان به پول‌اندوزی نکوشند؟!.. چرا مردان دنبال زنانِ بیگانه نیفتند؟!.. سران شیعه در آن کوششهای سیاسی خود پروای هیچی نکرده هرچه خواسته گفته و هرچه خواسته کرده‌اند. ولی ما آیا می‌توانیم چشم از کارهای سراپا زیان ایشان پوشیم؟!..


🔹 پانوشت :

1ـ Hephaestion یکی از سرکردگان لشگر اسکندر.



📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

07 Feb, 14:31


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 نگارش پاکدلانه‌ی شاعری (یک از دو)


مرا شگفتی فزاید که خیره‌سرانی در برابر رهنماییهای پاکدلانه‌ی پیمان ایستادگی نموده از یاوه‌سرایی دست برنمی‌دارند!. شگفتتر از اینْ حال کسانی است که با اینکه خود شاعر نیستند و غزل نمی‌سرایند بهواداری از یاوه‌سرایان برخاسته گفتارهایی برضد شما می‌نگارند!. همانا اینان یکمشت نادانند که نیک را از بد تمیز نمی‌توانند داد. من پایه و مایه‌ی این کسان را بخوبی سنجیده و دریافته‌ام که این بیچارگان بمصداق «رُبّ شُهرَةٍ لا أصل لَها» [معنی : ای بسا شهرتی که هیچ بنیادی ندارد.] با اینکه از دانش و خرد بی‌بهره‌اند خویشتن را بدانایی شهره گردانیده‌اند. اینک نمونه‌ای از دانش و خرد یکی از مخالفان پیمان : آن کسی که نخست علم مخالفت با پیمان برافراشت و پس از شنیدن پاسخهای دندانشکن بحقیقتگویی شما خَستُو[=مقر] گردید اینک ، باز هم دست از دامن یاوه‌بافی برنداشته در یکی از غزلهای خود که چندی پیش در یکی از روزنامه‌های تهران چاپ شده چنین می‌گوید :

درمیان خر و آدم شده‌ام گم زانکه
صورت آدمی و سیرت خر داشته‌ام.

کسی نمی‌پرسد : ای بیچاره! تو که درمیان خر و آدم گم شده‌ای و هنوز آدمی بودن خودت را به یقین ندانسته‌ای ترا با گفتار آدمیان چه کار؟..

وانگهی ، تو که باقرار خودت سیرت خر داشته‌ای چگونه می‌توانی سخن آدمیان را بفهمی تا از گفتار پیمان ، خرده‌گیری کنی؟. در اینجاست که من از شعر و شاعری سیر می‌شوم. و بلکه هرگاه شاعری و شعر اینگونه پستیها و نادانیها بار آورد ، من : «شاعری را ننگ دانم. دارم از اشعار عار». افسوس دارم که آواز فرخنده‌ی پیمان با اینگونه صداهای ناهنجار و شوم درمی‌آمیزد و همی با خود گویم :

حیف باشد ، صفیر بلبل را
که نفیر خر ازدحام کند

کاش ، بلبل ، خموش بنشستی
تا خر آواز خود ، تمام کند.

من این سخنان را برای خوشایند شما نمی‌نویسم بلکه می‌خواهم این را بدانید که من گفتارهای شما را در زمینه‌ی شعر ، از بن دندان تصدیق دارم. و از اینکه مرا از گمراهی یاوه‌بافی وارهانیده‌اید یکبار دیگر هم سپاس می‌گزارم. نه تنها من ـ که باقتضای ذوق فطری بشعر دلبستگی دارم ـ از یاوه‌سرایی بیزاری جسته و گفتار شما را از ته دل ، می‌پذیرم بلکه بسیاری از شعرای پیشین ـ که مخالفان پیمان ، ایشان را از بزرگان عالم شعر و ادب می‌شمارند ـ از شعر و شاعری نکوهشها کرده و بگمراهی خود خستو گشته‌اند. انوری می‌گوید :

لیک از کناس ناکس در ممالک چاره نیست
حاش لله تا ندانی این سخن را سرسری

زانکه گر حاجت فتد تا فضله‌ای را گم کنی
ناقلی باید تو نتوانی که خود بیرون بری

کار خالد ، جز بجعفر کی شود هرگز تمام
زان یکی جولاهکی داند ، دگر برزیگری

باز اگر شاعر نباشد ، هیچ نقصان اوفتد
در نظام عالم ، از روی خرد گر بنگری؟

شعر دانی چیست؟ دور از روی تو حیض‌الرجال
قائلش گو خواه کیوان باش خواهی مشتری

آدمی را چون مؤنت ، شرط کار شرکتست
نان ز کناسی خوری بهتر بود کز شاعری

اثیرالدین اومانی گوید :

یا رب این قاعده‌ی شعر ، بگیتی که نهاد؟
که چو جمع شعراء خیر دو گیتیش مباد

گفتنش کندن جانست ، نوشتن ، غم دل
زحمت خواندنش آن به که از او ناید یاد

نظامی گنجوی گوید :

در شعر مپیچ و در فن او
کز اکذب اوست ، احسن او

شعر ار چه بمرتبت بلند است
آن علم طلب که سودمند است

فردوسی گوید :

بمن می‌سزد گر بخندد خرد
ز من این جنون کی پسندد خرد

که یک نیمه از عمر خود ، کم کنم
جهانی پر از نام رستم کنم؟!..

این چندین بیت را از چندین شاعر برای نمونه در اینجا آوردم. وگرنه از این نَمَط فراوان یافته می‌شود که در اینجا بیشتر از این مرا مجال نیست. با این حال که بزرگان شعراء‌ به پستی و یاوه‌بافی خود خَستُوانند راستی‌را حال آن کاسه‌های گرمتر از آش خندیدنی است که بهواداری از یاوه‌سرایان برخاسته و می‌کوشند تا نام زشت ایشان را نکو گردانند! غافل از اینکه : (آن نام ، که زشت شد ، نکو نتوان کرد).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

07 Feb, 12:33


5 ـ گنبد مشهد پس از به توپ بسته شدن بدست روسها در سال 1330ق (فروردین1291 خورشیدی)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

23 Jan, 14:45


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 گفتار دارنده‌ی پیمان در انجمن ادبی (سه از پانزده)


از آنسوی چون شعر را کاری می‌پنداشته‌اند دیگر پایبند نیاز و دربایست نشده و هر روز و هر زمان بشعرسرایی برخاسته‌اند. بهار آمده شعر سروده. پاییز آمده شعر سروده. در عید شعر سروده. در سوگواری شعر سروده. یکی مرده شعر سروده. یکی زاییده شده شعر سروده. یک روز جیبش پر از پول بوده شعر سروده و جهان را بغلامی خود نپسندیده. روز دیگر جیبش تهی بوده شعر سروده و صد گله از روزگار نموده. از همینجا کار بیهوده‌گویی بالا گرفته و معنای درست ادبیات و شعر از میان برخاسته است.

کسانی از شعرا که پی کارهای دیگر رفته و تنها بهنگام نیاز و دربایست زبان بشعر گشاده و سخنانی را برشته‌ی نظم کشیده‌اند جایگاه خود را دارند و هر کسی آنان را گرامی می‌دارد. ولی اینگونه شاعران بسیار اندکند.

کنون از این سخنان نتیجه گرفته می‌گویم : شعرهایی که از چند سال پیش در ایران رواج گرفته و ما هر روز در روزنامه‌ها و مجله‌ها آنها را می‌خوانیم آیا از ادبیات بشمار می‌روند؟! این شعرها که نه بهنگام نیاز سروده می‌شود و نه سودی از آنها بدست می‌آید آیا با معنایی که ما برای ادبیات نگاشتیم سازگار می‌آید؟!

جوانی از آنجا که خود را از جرگه‌ی شعرا می‌شمارد و دربایست خود می‌پندارد که هفته‌ای یک بار غزلی بسراید و بروزنامه‌ها بدهد از این جهت شبانه که بخانه برگشت خود را بگوشه‌ای می‌کشد بی‌آنکه نیازی در کار باشد یا معنای پرارجی را در نظر بگیرد تنها بنام آنکه شعرهایی بسراید و از دیگران بازپس نماند هوش و مغز خود را گداخته قافیه‌پردازی می‌کند ـ آیا این شعرهای او درخور ارج و بها می‌باشد؟!

نپندارید که همه‌ی شعرها را می‌گویم و نیک را از بد جدا نمی‌سازم. من بارها این موضوع را یادآور شده‌ام که شعر در ایران پیشرفت بسیار نموده و ما امروز باید از این جُربُزه‌ی[استعداد] ایرانیان بهره برداریم. ولی باید زمینه را عوض کرده شعر را از حال کنونی بیرون آوریم.


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

23 Jan, 13:30


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار یکم : شیعیگری چگونه پیدا شده؟... (پنج از ده)


جعفربن‌محمد که ما او را بنیادگزار این کیش می‌شناسیم ، پسر خود اسماعیل را بجانشینی نامزد گردانیده بود. ولی اسماعیل پیش از وی مُرد (و این مرگ او داستانی پیدا کرد که خواهیم نوشت) ، و اینبود پس از وی پسر دیگرش موسی‌الکاظم جانشین گردید.

در زمان این امام ، خلیفه‌ی‌ عباسی بدگمان گردیده او را از مدینه به بغداد آورد و بیست‌وهفت سال در زندان نگه داشت تا درگذشت.

پس از وی پسرش علی‌الرضا جانشین می‌بود و این همانست که مأمون بولیعهدیش برگزید و به خراسانش خواست ، و این خود پرسشیست که کسی که خود را از سوی خدا برگزیده‌ برای ‌خلافت می‌شناخت و خلیفه‌ی عباسی را «جائر و غاصب» می‌دانست چگونه ولیعهدی او را پذیرفت؟!.

پس از وی پسرش محمدالتقی که دختر مأمون را نیز گرفته بود امام شد. پس از وی پسرش علی‌النقی جانشین گردید. پس از وی پسرش حسن‌العسکری ، که بشمارش خود شیعیان امام یازدهم می‌بود ، جایش را گرفت. ولی چون این نیز مُرد ، یک داستان شگفتتری در تاریخچه‌ی شیعیگری رُخ داد و شیعیگری بار دیگر رنگی بخود گرفت.

چگونگی آنکه این امام یازدهم را فرزندی شناخته نشده بود. از اینرو چون مُرد بمیان پیروانش پراکندگی افتاد. یک دسته گفتند : «امامت پایان پذیرفت». یک دسته برادر او جعفر را (که شیعیان جعفر کذّاب می‌نامند) بامامی پذیرفتند. یک دسته هم چنین گفتند : «آن امام را پسری پنج‌ساله هست که در سرداب نهان می‌باشد و امام اوست». سردسته‌ی اینان و گوینده‌ی این سخن عثمان‌بن‌سعید نامی می‌بود که خود را «باب» (یا درِ امام) نامیده می‌گفت : «آن امام مرا میانه‌ی خود و مردم میانجی گردانیده. شما هر سخنی می‌دارید بمن بگویید و هر پولی می‌دهید بمن دهید» و گاهی نیز پیامهایی از سوی آن امام ناپیدا (بگفته‌ی خودش : «توقیع») بمردم می‌رسانید.

دوباره می‌گویم : داستان بسیار شگفتی می‌بود. آن بچه‌ای که اینان می‌گفتند کسی ندیده و از بودنش آگاه نشده بود و این نپذیرفتنیست که کسی را فرزندی باشد و هیچ‌کس نداند. آنگاه امام چرا رو می‌پوشید؟!.. چرا از سرداب بیرون نمی‌آمد؟!.. اگر امام پیشواست باید درمیان مردم باشد و آنان را راه بَرد. نهفتگی بَهر چه می‌بود؟!..

لیکن در شیعیگری دلیل خواستن و یا چیزی را بداوری خِرد سپاردن از نخست نبوده کنون هم نبایستی بود. آنگاه شیعیان با آن پافشاری که در کیش خود می‌داشتند و با آن دوری که از مسلمانان (یا سُنّیان) پیدا کرده بودند این نشدی که از راه خود بازگردند ، و ناچار می‌بودند که هرچه پیش می‌آید بپذیرند و گردن گزارند.


📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

22 Jan, 21:24


📗 چه توانیم کرد؟

✍️ نویساد (هیئت تحریریه)

🔍 جُستار : در پیرامون نیرو و سرمایه‌ی اجتماعی مردم بعنوان راه چاره‌ به گرفتاریها و درماندگیها


🔹 1ـ آغاز سخن

🔹 2ـ یک حکومت هنگامی پایدار ماند که دسته‌ی نیرومندی پشتیبانش باشد

🔹 3ـ دمکراسی ، تنها راه رسیدن یک مردم به خواستهای مشروع خویش

🔹 4ـ هر مردمی از زندگانی آن بهره‌ای را می‌برند که شاینده‌ی آنند

🔹 5ـ یک توده را ارزشمندتر از درسهای تاریخ چیست؟! ـ 1

🔹 6ـ یک توده را ارزشمندتر از درسهای تاریخ چیست؟! ـ 2

🔹 7ـ باید اندیشه‌ها و آرمانها یکی باشد

🔹 8ـ باید از تاریخ عبرت گرفت

🔹 9ـ باید به آلودگیهای توده چاره کرد

🔹 10ـ بزرگترین علت درماندگی ایرانیان

🔹 11ـ آنچه کمبودش بسیار حس می‌شود

🔹 12ـ نیروی شگرفی که در نیک بودن هست

🔹 13ـ چگونه توده‌هایی توانستند بر پراکندگی چیره گردند؟!

🔹 14ـ یک مردمی برای پیشرفت باید دارای یک آرمان یا خواست مشترک باشند



📚 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این دفتر از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.


💐

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

22 Jan, 14:37


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 گفتار دارنده‌ی پیمان در انجمن ادبی (دو از پانزده)


ادبیات با نثر و با نظم هر دو می‌توان بود. کنون ببینیم تفاوت شعر با نثر چیست؟ در این‌ باره هم سخنان بسیار گفته‌اند. کسانی شعر را «نغمه‌ی فرشتگان» می‌خوانند. کسانی آن را «زبان گلها» می‌شناسند. دیگرانی زبان طبیعتش می‌نامند. ولی همه‌ی اینها بیجاست. تفاوت شعر با نثر دو چیز است : یکی آنکه ما در نثر سخن را سرهم و توده‌وار می‌آوریم ولی در شعر آن را ببخشهای یکسان بخش باید کرد. دیگری آنکه باید میانه‌ی آن بخشها قرینه‌سازی کرد. بعبارت دیگر تفاوت شعر با نثر تنها از جهت وزن و قافیه می‌باشد وگرنه هیچ تفاوت دیگری باهم ندارند.

مثلاً این عبارت از قدیم معروف بود : آیین چرخ چنین است که گاهی آدمی را پشت زین می‌نشاند و گاهی زین بر پشت آدمی می‌گزارد. شاعر آن جمله را گرفته برخی کلمه‌ها را انداخته و بازمانده را بدو بخش یکسان بخش کرده و برای قرینه‌سازی کلمه‌ی «درشت» را از خود بر آن افزوده و آن را شعری ساخته بدینسان :

چنین است آیین چرخ درشت
گهی پشت زین و گهی زین به پشت

نتیجه‌ای که از سخن خود تا اینجا برمی‌داریم آنست که ادبیات چه شعر و چه نثر چیز جداگانه‌ای نیست. بلکه دوباره می‌گویم که ادبیات آرایشها و نکته‌سنجیها است که ما در سخن خود بکار می‌بریم. سخن هم قالب معنی است که اگر معنایی درمیان نباشد نیازی بآن نخواهد بود. معنی نیز بسته به پیشامد و دربایست می‌باشد.

در ایران همه‌ی نارواییها و بیراهیها از اینجا برخاسته که کسانی ادبیات را چیز جداگانه پنداشته‌اند و از اینجا بدو خطای بسیار بزرگی دچار گردیده‌اند. زیرا از آنجا که شعر و ادبیات را کاری پنداشته‌اند پی کار دیگری نرفته خواسته‌اند از این راه روزی بخورند با آنکه توده بآن کار نیازی نداشته و ارجی نمی‌گزارده. از اینجا آنان ناگزیر شده‌اند که خود را بدربارها ببندند یا بستگی این توانگر و آن توانگر را بپذیرند. از اینجا هم ناگزیر شده‌اند که راه چاپلوسی را پیش گیرند و روی مردمی و آزادگی را سیاه سازند.


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

22 Jan, 13:09


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار یکم : شیعیگری چگونه پیدا شده؟... (چهار از ده)


پیروان این امام که همان تُندروان (یا رافضیان) می‌بودند ، میدان پیدا کرده و در تُندروی گام بزرگ دیگری برداشته چنین می‌گفتند : «امام علی‌بن‌ابیطالب از سوی خدا برای جانشینی پیغمبر برگزیده شده و پیغمبر او را جانشین گردانیده بود. ابوبکر و عمر با زور او را بکنار زدند ، و با زور او را واداشتند که بخلافت ابوبکر گردن گزارد» ، و بدین دستاویز زبان نفرین و بدگویی به ابوبکر و عمر و عثمان و بسیاری از یاران پیغمبر می‌گشادند. بدروغبافی گستاخ گردیده می‌گفتند : «عمر چون رفت علی را بکِشد و بیاورد که به ابوبکر بیعت کند دختر پیغمبر در را نمی‌گشاد ، عمر او را میانه‌ی لِنگه‌ی در و دیوار گزاشت و او «محسن»نام بچه‌ای را سِقط کرد و از همین گزند بود که از جهان درگذشت». از اینگونه داستانها که تاریخ آگاهی نمی‌داشت بسیار می‌گفتند.

چون بنیادِ کار را به گزافه‌گویی و تُندروی گزارده بودند رفته‌رفته از این اندازه هم گذشتند و این زمان سخنان دیگری بمیان آوردند : «هر که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد بیدین مرده است» (1) ، «خدا ما را از آب و گِل والاتری آفریده و شیعیان ما را از بازمانده‌ی آن آب و گِل پدید آورده» (2) ، «خدا دوستی و پیروی ما را بزمینها نشان داد ، آنها که پذیرفتند بارده شدند و آنها که نپذیرفتند شوره‌زار گردیدند ، بکوهها نشان داد ، آنها که پذیرفتند بلند گردیدند و آنها که نپذیرفتند پست شدند ، بآبها نشان داد ، آنها که پذیرفتند شیرین شدند و آنها که نپذیرفتند شور گردیدند» ، «کارهای شما هر روزه بما نشان داده می‌شود که اگر نیکو کرده‌اید ما شاد باشیم و اگر بد کرده‌اید اندوهناک گردیم» ، «معنی قرآن را جز ما کسی نداند ، همه باید از ما بپرسند». از اینگونه ، سخنان بسیاری که جز لاف‌زدن و گزافه گفتن شمرده نشود ، و گوینده‌اش بیگمان بیدین و خداناشناس می‌بوده ، و ما نمی‌دانیم اینها را که گفته است و آیا راستست و یا دروغ و ساخته می‌باشد.

بدینسان یک راه جدای دیگری در اسلام پیدا شده و گروهی خود را از مسلمانان جدا گردانیدند. اینان دشمنی سخت با دسته‌های دیگر نشان می‌دادند و بسران اسلام از ابوبکر و عمر و دیگران نفرین و دشنام دریغ نمی‌گفتند. در پندار اینان دیگران همگی بیدین می‌بودند و تنها این دسته از شیعیان دین می‌داشتند. دیگران همگی بدوزخ خواستندی رفت و تنها اینان در بهشت خواستندی بود. خود را «فرقه‌ی ناجیه» نامیده دیگران را همگی گمراه و تباه می‌شماردند. چیزی که هست با این کینه‌جویی و پافشاری ، با دستور پیشوایشان ، باورها و سَهِشهای [3] خود را پوشیده داشته با «تقیه» راه می‌رفتند.


🔹 پانوشتها :

1ـ مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً الجَاهِلِیَّة.

2ـ إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّیینَ وَ خَلَقَ شِیعَتِنَا مِنّا.

3ـ سهش (همچون جهش) = احساس.


📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Jan, 14:40


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 گفتار دارنده‌ی پیمان در انجمن ادبی (یک از پانزده)


ما بکار برخاستیم و «خدا با ماست» گفتیم. آرزومان چه بود؟.. فیروزبختی ایران و سرفرازی ایرانیان. خدا گواه است که جز از این آرزوی دیگری نداریم.

من از انجمن سپاسگزارم که با آنکه مرا دشمن ادبیات می‌شمارند امشبم برای گفتگو دعوت نموده‌اند. آدمی خردمند از دشمن خود نیز سخنش را شنیده اگر پسندید می‌پذیرد وگرنه با دلیل پاسخ آن را می‌دهد. این کار بیخردان است که در برابر سخن بهیاهو برمی‌خیزند و غوغا می‌انگیزند.

راستی هم اینست که من نه دشمن ادبیات بلکه یگانه‌هوادار آن می‌باشم و همانا می‌کوشم که ادبیات را از آلودگیهایی که پیدا کرده پاک نمایم. اگر بگویید : کدام آلودگیها؟ پاسخ آن را در پایان گفتارْ خودتان خواهید دانست.

کنون بسخن آغاز کنم : نخست باید معنی ادبیات را شناخت. اینهمه گفتگوها از آن برخاسته که معنی ادبیات روشن نیست بلکه می‌توانم بگویم در ایران از هزار سال پیش معنی ادبیات در پرده‌ی تاریکی بوده. باید دانست «ادبیات» چیز جداگانه (مستقل) نیست بلکه چگونگی سخن است. بدینسان که ما چون اندیشه‌ای در دل خود پیدا می‌کنیم آن را بقالب سخن می‌ریزیم و این سخن گاهی ساده است و گاهی آرایشهایی بر آن می‌افزاییم. آن سخنی که با آرایش باشد آن را «ادبیات» می‌نامیم.

درست مانند آنکه ما برای نشیمن خود نیازمند خانه هستیم و این خانه را گاهی بدینسان می‌سازیم که چند کلوخ و سنگی را رویهم چیده از این سو و آن سو دیوار پدید می‌آوریم و سقفی بروی آن نهاده کلبه‌ای مانند کلبه‌های روستایی بنیاد می‌گزاریم. گاهی نیز در ساختن آن دقت بکار برده از روی علم هندسه خانه‌ی زیبایی پدید می‌آوریم و دیوارها را سفید کرده نقشهایی بروی آن می‌نگاریم. ادبیات در سخن جایگیر این زیبایی و قشنگی خانه می‌باشد.

اینست معنایی که ما برای ادبیات می‌شناسیم. کسانی اگر معنای دیگر می‌شناسند بگویند تا بدانیم. ولی یقین است که نخواهند گفت. یقین است که ادبیات معنای دیگری ندارد.

پس با این حال ادبیات چیز جداگانه‌ای نیست بلکه چگونگی سخن است که تا سخن نباشد نیازی بآن چگونگی نخواهیم داشت. سخن نیز قالب معنی است که تا معنایی درمیان نباشد زبان بآن باز نخواهیم کرد. معنی نیز فرع پیشامد است که تا کاری درمیان نباشد و اندیشه در دل پدید نیاید معنا پیدا نخواهد بود.


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Jan, 12:31


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار یکم : شیعیگری چگونه پیدا شده؟... (سه از ده)


ولی تُندروان شیعه پس از پنجاه و شصت سال ، بهوس و نادانی ، دشمنی بمیانه‌ی او با ابوبکر و عمر و عثمان می‌انداختند و از بدگویی بآن سه تن بازنمی‌ایستادند ، که چنانکه گفتیم نخست‌آلودگی‌ بود که شیعیگری پیدا می‌کرد. می‌باید گفت : این تُندروان نه همگی شیعیان ، بلکه یک دسته از آنان می‌بودند ، و از همان زمانها در نتیجه‌ی یک داستانی ـ یک داستانی که خود نمونه‌ای از بدی و ناپاکی ایشان می‌باشد ـ نام «رافضی» پیدا کردند.

چگونگی آنکه در آخرهای امویان زیدبن‌علی‌بن‌حسین از مدینه به کوفه آمد ، و چون می‌خواست بازگردد شیعیان نگزاردند و پانزده‌هزار تن با او دست دادند (بیعت کردند) ، که بشورد و خلافت را بدست آورد. زید فریب ایشان را خورده بکار برخاست ،‌ ولی چون هنگامش رسید و بایستی آماده‌ی جنگ گردد دسته‌ی انبوهی از شیعه (که همان تُندروان می‌بودند) بنزدش آمده چنین پرسیدند : «شما درباره‌ی ابوبکر و عمر چه می‌گویید؟!..» زید از آنان خشنودی نمود و ستایش سرود. شیعیان همین را دستاویز گرفته زید را رها کرده پراکنده شدند. زید گفت : «مرا در سختترین هنگامِ نیاز رها کردید». از اینجا آن دسته «رافضه» (رها کنندگان) نامیده شدند ، و به شُوَندِ[=سببِ] این نامردی آنان بود که زید کاری از پیش نبرده کشته گردید.

چنانکه گفتیم عباسیان در ایران دسته‌ها پدید می‌آوردند و زمینه می‌چیدند و سرانجام با دست ابومسلم خلافت را بچنگ آوردند. پیداست که آنان نیز با علویان دشمنی می‌نمودند. بنی‌امیه از میان رفته این زمان کشاکش میانه‌ی علویان و عباسیان افتاده ، و در زمان اینان بود که محمد نفس‌ زکیه و برادرش ابراهیم و یحیی‌بن‌زید و حسین‌ صاحب فَخ و کسان دیگری کشته شدند. اینان چون با شمشیر برمی‌خاستند ناچار زود از میان می‌رفتند.

در آن زمان یکی از کسانی که دعوای خلافت می‌داشت جعفربن‌محمدبن‌علی‌بن‌الحسین می‌بود (برادرزاده‌ی زید). این مرد که پیروانی می‌داشت یک راه نوین دیگری پیش گرفته چنین می‌گفت : خلیفه باید از نزد خدا برگزیده شود ، و کسی که از نزد خدا برگزیده شده خلیفه است چه توانا باشد و سررشته‌ی کارها را بدست گیرد و چه توانا نباشد و در خانه نشیند. آنان که از مردم ، می‌خواهند رستگار گردند باید باین برگزیده‌ی ‌خدا گردن گزارند و فرمان برند و خمس و مال امام پردازند.

بدینسان در گوشه نشسته ، «بی‌دردسر» دعوای خلافت می‌کرد و پیروانش گردن بدعوا گزارده گفته‌های او را می‌پذیرفتند. ولی همانا از ترس ، بردن‌ِ نامِ «خلیفه» نیارسته خواست خود را در زیر نام «امام» پوشیده می‌داشت. تا این زمان «خلیفه» و «امام» به یک معنی می‌بودی و همان خلیفه را «امام» نیز نامیدندی (1) ولی در این زمان و در زبان این دسته اندک‌جدایی درمیانه‌ی آنها پدید می‌آمد. اینان امام را بمعنی «برگزیده شده از سوی خدا» می‌گرفتند.

این داستانِ بسیار شگفتی بود. زیرا دیگر نیازی بآنکه در راه خلافت بجنگ و کوشش برخاسته شود بازنمی‌مانْد ، و یک کسی می‌توانست در خانه نشیند و دعوای خلافت کند و گروهی را ، بیش یا کم ، بسر خود گرد آورد. از آنسوی خلافت یا امامت نیز ارج خود را از دست داده یک چیز بسیار کوچک می‌گردید.

این دوم‌رنگی بود که شیعیگری پیدا می‌کرد و یک جنبش سیاسی رُویه‌ی کیش می‌گرفت. از آنسوی معنی خلافت نیز دیگر شده چنانکه گفتیم خلیفه (یا بگفته‌ی خودشان : امام) یک پیشوای دینی می‌بود نه یک سررشته‌دار سیاسی.


🔹 پانوشت :

1ـ چنانکه در همان نامه‌ی امام علی‌بن‌ابی‌طالب که بمعاویه نوشته خلیفه «امام» نامیده شده.


📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Jan, 09:02


📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»

🖌 احمد کسروی

🔸 کنفرانس در انجمن ادبی (یک از یک)


در نتیجه‌ی گفتارهایی که در زمینه‌ی شعر نگاشتیم اینک می‌بینیم در انجمن ادبی کنفرانسهایی داده می‌شود. با دوستی و یکدلی که ما را با بنیادگزاران انجمن گرامی بویژه با شاهزاده افسر و آقای اورنگ درمیانست هرگز گمان نداریم که جز از روشنی راه ادبیات منظور دیگری درمیان باشد و خود این کنفرانسها کمک بزرگی بر آن مقصود خواهد بود که ما در پیمان دنبال می‌کنیم اینست که از خرسندی و سپاسگزاری خودداری نمی‌توانیم.

ولی آنچه می‌بینیم در این میان معنی «ادبیات» بپرده‌ی ابهام پیچیده هر کسی از کنفرانس‌دهندگان یک معنای ناروشن دیگری از آن در دل دارد در پیرامون آن سخنوری می‌نماید. در حالی که پیش از همه باید معنای این عنوان و حدود آن روشن باشد. این بسیار روی می‌دهد که یک کلمه با همه‌ی شهرت معنای آن روشن نمی‌باشد. به هر حال نباید در شگفت بود که ما می‌گوییم این عنوان معنای درستی ندارد و هر کس مفهوم دیگری را از آن در دل خود دارد.

ما از آنجا که در پیمان درِ این گفتگو را بسته‌ایم نمی‌خواهیم ایرادی بگیریم یا پاسخی بایرادهای دیگران بدهیم. ولی از علاقه‌ای که بانجمن گرامی ادبی و کنفرانسهای آنجا داریم و از ته دل خواهانیم که از این کنفرانسها نتیجه‌های گرانبها در دست باشد اینست که بیادآوریهای پایین مبادرت می‌نماییم و منظورمان اینست که آقایان کنفرانس‌دهندگان آنها را از نظر دور ندارند :

1ـ معنی «ادبیات» و حدود آن چیست؟!

2ـ معنایی که برای ادبیات قایل ‌شویم آیا شامل چه قسم از شعرهای فارسی است؟!

3ـ چه سودهایی را می‌توان از رهگذر ادبیات امیدوار بود؟!

4ـ آیا ادبیات موضوع مستقل است یا نه؟!

5ـ آیا اشعار فارسی از نظر اجتماع و اخلاق چه حالی دارد؟ چه سودهایی را داده و چه زیانهایی را رسانیده؟!

6ـ درباره‌ی خیام کسی از دانشمند مزبور بد نگفته بلکه گفته شده بسیاری از رباعیها که بنام او شهرت یافته ازو نیست و چون این رباعیها مردم را به تنبلی و ناپروایی و میخوارگی تحریص می‌کند انتشار آن درمیان توده جز زیان سود دیگری ندارد. آیا آقایان خلاف این عقیده را دارند؟!

7ـ درباره‌ی حافظ هرگز بدگویی نشده و نبایستی بشود بلکه کسی گفته [1] معنی شعرهای او را نمی‌فهمم کنون هم اگر آقایان تفسیر و توضیحی برای آن اشعار دارند و می‌توانند کمکی بفهمیده شدن مقصود و منظور شاعر بنمایند آن را بفرمایند وگرنه از این موضوع درگذرند و دلسوزیهای بیهوده نکنند.

8ـ کسانی که از آقایان کنفرانس‌دهندگان روی سخن را با پیمان دارند ما در زمینه‌ی شعر گفتار بس درازی را در شماره‌ی 17 سال گذشته [2] نوشته‌ایم و آنچه می‌دانیم از آغاز تا انجام حقگویی کرده هرگز سخنی را بی‌دلیل نرانده‌ایم. پس این کنفرانس‌دهندگان باید آن را خوانده اگر ایرادی به یک بخشی یا جمله‌ای از آن دارند آشکار بگویند که ما نیز یا ایراد را می‌پذیریم و یا پاسخ می‌گوییم و بدینسان نتیجه‌ی درستی بدست می‌آید. وگرنه از پیش خود سخنانی را به پیمان نسبت دادن و هیاهوی بیجا برانگیختن یا در پرده‌‌ تعرض نمودن جز کار بیهوده نخواهد بود. به هر حال مقصود ، روشنی زمینه‌ی ادبیات است و هرگز غرض درمیان نیست.


🔹 پانوشتها :

1ـ نامه‌ی خواننده‌ای بنام ذبیح‌زاده که در پیمان چاپ شده مایه‌ی هیاهویی گردیده بود. اینجا اشاره بآن نامه است و ما آن را در دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری» آورده‌ایم.

2ـ گفتار «شعر در ایران» که در دفتر «شعر در ایران» آمده است.



🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Jan, 09:02


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار یکم : شیعیگری چگونه پیدا شده؟... (دو از ده)


این شیعیگری نخست یک کوشش سیاسی بی‌آلایشی ، و شیعیان بیشترشان مردان ستوده‌ی نیکی می‌بودند و پاکدلانه و غیرتمندانه در آن راه می‌کوشیدند. چه بیگفتگوست که علویان بخلافت بهتر و سزنده‌تر می‌بودند. درمیان اینان مردان پاک و پارسا بیشتر یافته می‌شدی. بویژه در برابر بنی‌امیه که بیشترشان مردان ناپاک می‌بودند.

چیزی که هست شیعیگری در این سادگی خود نایستاد و هر زمان رنگ دیگری بآن زده شد. از همان زمانهای پیش یک دسته به تندروی برخاسته چنین گفتند که در زمان ابوبکر و عمر و عثمان نیز ، علی بخلافت سزنده‌تر می‌بوده ، و آن سه تن ستم کرده‌اند که بجلو افتاده‌اند. این را گفته از ابوبکر و عمر و عثمان ناخشنودی نمودند.

این نخست‌آلودگی بود که شیعیگری پیدا کرد. چه راستی آنکه پس از مرگ بنیادگزار اسلام ، یاران او که سران مسلمانان شمرده می‌شدند ، نخست به ابوبکر و سپس به عمر و سپس به عثمان خلافت داده بودند و علی ناخشنودی از خود نشان نداده بود و نبایستی دهد. در آن زمان که اسلام در شاهراه خود می‌بود به هوسِ خلافت افتادن و دوتیرگی بمیان مسلمانان انداختن ، بیرون رفتن از اسلام شمرده می‌شدی ، و پیداست که چنین کاری از امام علی‌بن‌ابیطالب نسزیدی. همان امام در زمان خلافت خود بمعاویه می‌نویسد :

«آن گروهی که به ابوبکر و عمر و عثمان دست داده بودند ، بمن دست دادند و کسی را نرسیدی که نپذیرد و گردن نگزارد. برگزیدنِ خلیفه مهاجران و انصار راست. اینان هر کس را برگزیده امام نامیدند خشنودی خدا نیز در آن خواهد بود». (1)

این را نوشته می‌خواهد معاویه را بنکوهد که در برابر خلیفه ایستاده ، و گناه او ـ یا بهتر گویم : بیرون شدنش را از اسلام ـ به رُخش کشد.

کسی که این نامه را نوشته چگونه توانستی در زمان خلافت ابوبکر و دیگران ناخشنودی نماید و ایستادگی نشان دهد؟! اگر کرده بودی آیا همکار معاویه شمرده نمی‌شدی؟!...

از آنسو تاریخ نیک نشان می‌دهد که علی با آن سه تن با مهر و خشنودی زیست. چنانکه دختر دوازده ساله‌ی خود ام‌کلثوم را به زنی به عمر داد ، در کشتن عثمان نیز در آشکار ناخشنودی نمود و پسر خود حسن را برای نگهداری عثمان بدرون خانه‌ی او فرستاد.


🔹 پانوشت :

1ـ این نامه در نهج‌البلاغه هست و در تاریخها نیز یاد شده و اینک خود عربیش را یاد می‌کنیم :

«إِنَّهُ بَایعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایعُوا أَبَابَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمانَ عَلَى مَا بَایعُوهُمْ ، فَلَمْ یکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یخْتَارَ ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ یرُدَّ ، وَإنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذلِکَ لِلَّهِ رِضی ، فَإِنْ خَرَجَ منْ أَمْرِهِمْ بِطَعْنٍ أَوْبِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَاخَرَجَ مِنْهُ ، فَإِنْ أَبَی قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ». ...


📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Jan, 09:02


1ـ محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Jan, 09:01


📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار یکم : شیعیگری چگونه پیدا شده؟... (یک از ده)


شیعیگری تاریخچه‌ی بسیار درازی می‌دارد ، بلکه خود تاریخی می‌باشد. ولی ما در اینجا آن را بکوتاهی یاد خواهیم کرد.

شیعیگری باین معنی که خواست ماست از زمان بنی‌امیه آغاز یافته. چون معاویه بدستاویز کشته شدن عثمان ، با امام علی‌بن‌ابیطالب بجنگ برخاست و پس از مرگ او خلافت را ، با زور و نیرنگ بدست آورده در خاندان خود ارثی گردانید ، این رفتار او به بسیاری از مسلمانان گران افتاد ، و کسان بسیاری آرزوی خلافت کرده چنین خواستند که آن را از دست بنی‌امیه بیرون آورند.

لیکن تا معاویه زنده می‌بود کسی نیارَست [=جرأت نکرد] بجنبد. پس از مرگ او حسین‌بن‌علی بکوشش برخاست ولی از ناپایداری پیروانش کاری از پیش نبرد و بدانسان که همگی می‌دانند کشته گردید. سپس چون یزید پسر معاویه مُرد و پسر او معاویه‌نام ، پس از چهل روز خلافت کناره از آن جُست و برخی آشفتگیها بمیان افتاد ، عبدالله‌بن‌زُبیر در مکه و محمدبن‌حَنَفیه در مدینه بدعوای خلافت پرداختند ، و مختار در کوفه برخاست که او نیز در نهان بخلافت می‌کوشید. ولی اینها نیز کاری نتوانستند و یکایک از میان رفتند.

سپس دو خاندان بزرگی با بنی‌امیه به نبرد برخاستند : یکی عباسیان (پسران عباس عموی بنیادگزار اسلام) ، دیگری علویان (پسران علی). عباسیان بنیاد کار خود را بزمینه‌چینی نهاده چون ناخرسندی ایرانیان را از بنی‌امیه می‌دانستند و از آمادگی آنان بشورش آگاه می‌بودند ، نمایندگانی به ایران فرستادند که در اینجا نهانی بکوششهایی پردازند و دسته‌هایی از پیروان پدید آورند. لیکن علویان بسادگی برمی‌خاستند و جنگ می‌کردند و کشته می‌شدند (چنانکه زیدبن‌علی ، یحیا پسر او ، محمد نفس زکیه ، برادرش ابراهیم ، حسین صاحب ‌فَخ و دیگران کشته شدند). از اینرو بنی‌عباس کار را پیش بردند و با دست ابومسلم بنیاد بنی‌امیه را برانداخته خود بجای ایشان خلیفه گردیدند.

کوتاه‌سخن آنکه از نیمه‌ی دوم سده‌ی نخستِ تاریخ هجری کشاکشهای بسیار سختی بسر خلافت پیدا شده نبرد و جنگ بسیار می‌رفت. آرزومندان خلافت از هیچ‌‌گونه کوشش در راه آرزو بازنمی‌ایستادند.
خونها از هم می‌ریختند. خاندانها برمی‌انداختند. دروغ و نیرنگ بکار می‌بردند.

در این کشاکشها پیروان علویان «شیعه» نامیده می‌شدند که به همان معنی «پیروان» می‌باشد. «شیعیگری» از همانجا آغاز گردیده.


📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Jan, 14:31


32ـ یک میهن و چندین آرمان ، چندین پرچم؟!
آیا اینان ایران را می‌خواهند یا ایرانستان را؟!

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Jan, 14:31


31ـ آیا آرمان اینها با این پرچمهای رنگارنگ یکی است؟!
آیا از گرد هم آمدنشان نیرویی در دست خواهد بود؟!

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

17 Jan, 14:31


30ـ واتسلاو هاول (Václav Havel)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

17 Jan, 14:31


29ـ آلکساندر سولژنیتسین (Aleksandr Solzhenitsyn)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

17 Jan, 14:31


28ـ گاندی

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

17 Jan, 14:31


27ـ منتسکیو (Montesquieu)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

17 Jan, 14:31


حکومتی که دوست دارد مردم ریاکار باشند و هرچه هست با فریبکاریهای او همراهی کنند.

از کسانی که چنین گامهایی را بی‌سود و بیهوده پنداشته تنها دم از تغییر حکومت می‌زنند باید پرسید : مردمی که این گامها را برندارند چگونه می‌توان امید داشت که بیکبار گام بسیار بزرگی برداشته حکومت را دیگر گردانند؟!. این جدا از آنست که نشان دادیم ، اگر بفرض چنان کاری نیز از دستشان برآمد باز تازه آغاز گرفتاریها و بدبختیهاست.

باید راستی را گفت : این کسان تنها می‌کوشند دست خودشان به حکومت برسد و کاری به تربیتِ مردم ، و یاد گرفتن مردم حقایق زندگی را ندارند. بلکه بهتر آن می‌دانند که ایشان به همین حالی که هستند باشند ، آرمانشان این نباشد که شاینده‌ی همگامی با توده‌های پیشرفته‌ی جهان گردند و اگرهم پس از چندی از کرده‌ی خود پشیمان گردیدند ، آنها را چه باک که به خواست خود رسیده‌اند.


🔹 پانوشتها :

1ـ آلبر ماله و ژول ایزاک : تاریخ قرن هجدهم ، انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون ، ترجمه‌ی رشید یاسمی ، کتابهای جیبی ، تهران 1362 ، ص 51. (نقل به معنی)

2ـ خود گاندی معنی ساتیاگراها را چنین می‌نویسد : پایبند حقیقت بودن و به نیروی حقیقت باور داشتن.

(دنباله‌ی این نوشتار فردا خواهد آمد)

(خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد)

@PakdiniHambastegibot


🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

16 Jan, 14:40


26ـ حکومت چه نیک و چه بد ، مردم باید حقایق زندگی را یاد گیرند که به دام فریبکاران نیفتند.
همچنین وظیفه‌ی کوشندگان سیاسی است که مردم را با حقایق آشنا گردانند.
نه آنکه دمادم در اندیشه‌ی تحریک احساسات باشند.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

16 Jan, 14:40


25ـ حکومت چه نیک ، چه بد ، مردم باید حقایق زندگی را بدانند و درپی‌اش باشند تا فریب نخورند.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

16 Jan, 14:40


24ـ این صف برای دریافت نذری است. آیا اینان مستمند یا گرسنگانند؟!

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

16 Jan, 14:40


23ـ بیهوده‌کاریهایی که جز یاد دادن ریا و گمراه گردانیدن مردم سودی ندارد.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

16 Jan, 14:40


22ـ همراه شدن برخیها با فریبکاریهای ملایان

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

16 Jan, 14:40


📖 دفتر «چه توانیم کرد؟»

🖌 نویساد (هیئت تحریریه)

🔸 12ـ نیروی شگرفی که در نیک بودن هست


گفتگو از راه چاره به گرفتاریهای کشور می‌کردیم. ولی باید در اینجا اندکی درنگ کرد و از نیک بودن و نیک گردیدن سخن راند. آیا خواست از نیک گردیدن چیست؟!.. باید بیاد آورد که چون از بدیهای حکومت گفتیم ، همانجا به آلودگیهای مردم نیز اشاره‌هایی کردیم و این نشان دادیم که مانند همان بدیها را خود نیز داراییم. همچنین این گفتیم که ، مردمی با چنین بدیها و آلودگیها تا تحولی نیابند به جایی نرسند اگرچه سالها و دهه‌ها نیز بگذرد.

بیشتر نیکیها چیزی جز دوری جستن از بدیها نیست. برای مثال به این بیندیشید که رانندگان ایرانی همه آیین‌نامه را خوانده و کمابیش می‌دانند. آیین‌نامه در رانندگی همچون حقایق است در زندگی. برای چند دقیقه فرض کنید رانندگان ایرانی بجای رفتار کنونی ، همه بکوشند درست و از روی آیین‌نامه رانندگی کنند. از سودجویی و خلافکاری در رانندگی دوری کنند. به همدیگر احترام بگزارند ، دلسوزی و مهربانی نشان دهند و راه به هم دهند. اگر چنین شود توده را سودهای فراوانی خواهد بود. از جمله اینکه از آسیبهای جانی و پولی بسیار کاسته خواهد شد. دلهای مردم به هم نزدیک شده و بخش بزرگی از دشواریهای رانندگی از میان خواهد برخاست. بلکه زندگانی که با حالِ کنونیِ رانندگی ما به کینه‌ها و سردی دلها می‌انجامد ، از آن تأثیر گرفته با دلسوزی و مهربانی دلپذیرتر خواهد شد. (1)

چنان رفتار ستوده و بافرهنگی به مردمی که نومیدیها دلهاشان را فراگرفته و درمانده‌شان گردانیده ، امیدها خواهد داد. مردم نه تنها امید به رانندگیِ ایمن ، نیز امید به زندگی آسوده‌تر و خوشتر را بازخواهند یافت. به نیروی نیکیها و نیرویی که دارایش بودند ولی از آن بهره برنمی‌داشتند پی خواهند برد. خواهند دانست که چنین نیکرفتاریها نه تنها در رانندگی بلکه در بسیاری از شئون زندگی تحولی را پدید خواهد آورد. تحولی که هرچه گسترده‌تر و ژرفتر گردد ، بهره‌شان از خوشی و آسایش بیشتر خواهد بود.

گمان نمی‌رود کسی با این مخالف باشد که برای برداشتن گامهای بزرگ فیروزی باید نخست گامهای کوچکی را فیروزانه برداشت تا نوبت به گامهای بلند هم برسد. زندگانی مردان و زنان بزرگ ایران و جهان جز این نشان نمی‌دهد که آنها پیش از دست یافتن به فیروزیهای بزرگ ، نخست به کارهای کم‌بهاتری پرداخته در آنها فیروزیها بدست آورده‌اند. درباره‌ی توده‌ها نیز همین را توان گفت : اگر گامهای کوچک را فیروزانه بردارند ، آنگاه در گامهای بزرگ نیز امید به فیروزیشان بیشتر باشد.

رانندگی یک مثال بود. در بسیار زمینه‌ها باید راه نیکی پیمود و از بدیها بازایستاد. مثلاً با هرچه جز راستی است همراهی نکنند. برای مثال می‌گوییم : از زمانی که حکومت ملایان بر سر کار آمد ، یک رشته واژه‌ها ، عبارتها ، شعارها ، معنیها و مراسم رواج یافته که جز سخنان و کارهای پوچی نیست. مثلاً اینکه «راه قدس از کربلا می‌گذرد» ، یا «راه‌پیمایی اربعین عبادت بزرگی است». اینکه به روز پانزدهم شعبان توجه بسیار شود و برایش مراسم تازه‌ای اختراع گردد. اینکه بجای «آقا» و «خانم» که پیشتر رواج داشت ، همدیگر را «حاج‌آقا» و «حاج‌خانم» بخوانند. اینکه نذریهای باشکوه در روزهای محرم بدهند و دسته‌‌های انبوهی از مردم نیز با قابلمه‌هاشان صف ببندند ، و مانندهای آن که بسیار است ، اینها چیزهایی نیست که مردمی که خواهان حکومت بهتر و زندگانی آزادتری هستند بی‌پروا از کنارش بگذرند یا اینکه با رواج‌دهندگان آنها (حکومت ملایان) همراهی کنند.

همینکه به این بیهوده‌کاریها بی‌پروا باشند و بکوشند جز با نیکیها زندگانی بسر ندهند خود سودهای بزرگی را درپی خواهد داشت. مثلاً رفته‌رفته این نتیجه بدست خواهد آمد که یک دسته از مردم از این سخنان و مراسم فریب‌آمیز دوری ‌کنند. یک دسته‌ای پدید می‌آیند که با دوری جستن از آن کارهای فریب‌آمیز ، از دیگران بازشناخته می‌گردند و چون رفتارشان نیک است نیکخواهان به آنها خواهند گرایید. چنان دسته‌ای همه جویای نیکیها و پایبند به دور ماندن از فریبهای حکومت و درپی یاد گرفتن و آموختن «حقایق زندگی» خواهند بود (در این باره شرح کوتاهی نیز از تاریخهای انگلستان و هندوستان خواهد آمد).


🔹 پانوشت :

1ـ در این دو کلیپ به نشانیهای پایین در کانال پاکدینی ، بی‌نظمی در رانندگی و یک نمونه از آلودگیهای توده را توانید دید :
https://t.me/pakdini/24083 ، https://t.me/pakdini/24078

(دنباله‌ی این نوشتار فردا خواهد آمد)

(خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد)

@PakdiniHambastegibot

(یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).

🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


20ـ جنبش در تونس (2010 و 2011) و آغاز «بهار عربی»

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


19ـ نمونه‌ای از کوششهای مردم آمریکا برای پایان دادن بجنگ ویتنام

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


18ـ پایان فرمانروایی انگلیس بر هندوستان

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


17ـ تظاهرات برای حق رای زنان در آغازهای سده‌ی بیستم در آمریکا

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


16ـ جنبش مردم آفریقای جنوبی بضد تبعیض علیه سیاهان

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


15ـ جنبش سیاهپوستان برای بدست آوردن حقوقِ برابر با سفیدپوستان

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

10 Jan, 17:34


امروز دسته‌های دیگری نیز راه چاره به دفع حکومتهای خودکامه‌ را شاینده گردیدن مردم می‌دانند. گفته‌اند : «مردم باید به پایه‌ای از شایندگی رسند که حکومت در برابر خواستهای ایشان ناچار به تسلیم (یا تغییر) گردد». از آنسو ، دسته‌هایی نیز از در مخالفت درآمده چنین دلیل می‌آورند : تا چنین حکومتی بر سر کارست ، اساساً نمی‌گزارد مردم شاینده گردند. پس این چاره‌ی درماندگیها نیست. از این نتیجه گرفته می‌گویند : «از اینرو راهی جز سرنگونی این حکومت نیست». از این سخن نیز نتیجه‌ گرفته برآنند که تنها با سر کار آوردن یک حکومت سالم است که می‌توان به این بدبختیها چاره کرد. سخن روشنشان اینکه راه راست برای تحول و نیک گردیدن مردم بچنگ آوردن حکومت است. از آنسو ، دسته‌های نخست هم برآنند که مردمی تا نیک نباشند (از جمله متحد نباشند) ، اساساً توانایی تغییر یک حکومتی را ندارند.

شنیدنیست که برخی کسان چون این گفتگو را می‌شنوند خود را در برابر چیستان‌نما (پارادوکس) می‌بینند و می‌گویند مانند آن پرسش فلسفی است که مرغ نخست بوده یا تخم‌مرغ؟!.

لیکن باید دانست چنانکه ایشان پنداشته‌اند این داستان مرغ و تخم‌مرغ نیست. زیرا نخست ، خواست از شایندگی مردم ، نیک گردیدن صد در صد ایشان نیست. به چنین چیزی برای چنان آرمانی هیچ نیاز نیست. نه همگان شایسته‌ی نیک گردیدنند و نه آنکه می‌توان معطل همه بود. کافیست یک دسته‌ای از کوشندگان سیاسی دلسوز و خردمند همدست گردند. به این معنی که باور کنند تنها راه ، کوشش به نیکی و شایندگی توده است و در این راه هم‌آواز و یگانه گردند.

دوم ، این آشکارست که حکومت خودکامه ، خود جلوگیر نیک و شاینده گردیدن مردمست و از هر راهی می‌کوشد تلاشهایی را که در این راه انجام می‌گیرد پوچ گرداند. لیکن باید دانست که جلو هر گونه نیک گردیدن یک توده را نتوان گرفت. مثلاً از توده‌ای که میهن‌خواهی را یک گام در راه نیکی دانسته برآنند که در این راه بکوشند چگونه می‌توانند جلوگیری کنند؟!. یک توده‌ای با گامهای ساده‌ای توانند نیک و کم‌کم بهتر گردند.

از آنسو ، نیکی و شایندگی نیز به یک گام بدست نیاید. چنین جنبشی از مردم و جلوگیری حکومت از آن کشاکشی است که رفته‌رفته تندی گرفته پیش خواهد رفت و آن دسته از مردم که از بدیها دوری کنند گام بگام نیرومندتر شده و در برابر این نیرومندی ، حکومت نیز ناچار به کاستن از زورورزی و خودکامگی خواهد بود. همین را در سه چهار دهه‌ی گذشته دیده‌ایم که رفته‌رفته کفه‌ی میهن‌خواهی به کفه‌ی امت‌پروری حکومت بیشتر چربیده. همچنین می‌توان مثال از موسیقی و آواز و رقص آورد که حکومت ملایان در برابر آنها ناچار شده سپر انداخت. دیگر زمینه‌ها نیز چنین است.


🔹 پانوشت :

1ـ دفتر «انفجار معدن زغال سنگ».


(دنباله‌ی این نوشتار فردا خواهد آمد)

(خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد)

@PakdiniHambastegibot

(یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).

🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

10 Jan, 17:34


📖 دفتر «چه توانیم کرد؟»

🖌 نویساد (هیئت تحریریه)

🔸 6ـ یک توده را ارزشمندتر از درسهای تاریخ چیست؟! ـ 2


دوم ، علت دیگر مخالفت ما با چنان اندیشه‌ای اینست که باور داریم : این مردم ناتوان و بیمارند و تا درستیِ (سلامت) روان و نیرومندیِ خرد را بازنیابند هر کاری کنند نتیجه‌ی درستی در دست نخواهند داشت. باید نیک و توانا گردند ـ توانا به راه بردن خویش. توانایی نیز بیش از همه از «نیک بودن» است. این نکته از جُستار سرمایه‌ی اجتماعی بدست می‌آید.

اگر بخواهیم سخنِ کوتاه را کوتاهتر گردانیم باید بگوییم که علت بدبختیها و درماندگیهامان در ناچیز بودن سرمایه‌ی اجتماعیمان است. پس باید بکوشیم این سرمایه فزونی یابد. پرسشی که پیش خواهد آمد آنست که «سرمایه‌ی اجتماعی» چیست و چرا ایرانیان سرمایه‌ی اجتماعیشان کم و ناچیز است؟!. ما به این جُستار (مبحث) درآمده و دفتری در آن باره بنام «سرمایه‌ی اجتماعی ایرانیان ـ شایندگی در چیست؟» فراهم آورده‌ایم.

در آنجا سرمایه‌ی اجتماعی را شرح داده و اجزای آن را نشان داده‌ایم. نشان داده‌ایم که یک توده‌ی پراکنده که گرفتار دسته‌بندیهای بیشمارست نمی‌تواند سرمایه‌ی اجتماعی چشمگیری داشته باشد. آنجا راهنماییهایی از احمد کسروی آورده و نشان داده‌ایم که آنها چاره‌ی سرمایه‌ی اجتماعی ناچیز ایرانیان است و اگر بر آن پایه کار شود ، ایرانیان نیز می‌توانند همچون مردم کشورهای پیشرفته با نیرو و کوششهای خود از این بدبختیها رهایی یابند. اکنون بر سر گفتگوی خود می‌رویم.

می‌گوییم : چنانکه نشان دادیم (1) حکومت ملایان از سال 57 چندین سازمان و «ستاد» و «نهادِ» انگلی بنیاد گزارده‌ که کارشان جز مفتخوری از درآمدهای کشور نبوده. نهایت باید آنها را مُبلغان شیعیگری دانست. چون دمکراسی در این کشور فرمانروا نبوده ، حکومت خودسرانه چنان دستگاههایی را بنیاد گزارده. از آنسو ، حکومت چشم خود را بر سودجویی و شیادی یک دسته بسته و آنها را در تاراج منابع کشور آزاد گزارده. باید گفت در تاراج کشور شریکشان گردانیده. کسان ناشاینده‌ای را به راهبری وزارتخانه‌ها ، سازمانها ، ستادها و کارخانه‌ها گماشته که سود خود را جلوتر از سود توده و کشور دانسته و اینست از هیچ گونه قانون‌شکنی و دزدی باک نداشته‌اند. ردیفهای بودجه‌ای تعیین کرده که به شکل رسمی از سفره‌ی مردم بردارند.

اینها را با مثالهایی خودمان نشان دادیم. با همه‌ی اینها می‌پرسیم : مردم را از این سخنان بیش از آگاه شدن از وخامت اوضاع چه سود دیگری هست؟! به فرض که مردم ایران همه‌ی اینها را دانستند ، آیا با حال کنونی ، آن اختیار و نیرو را دارند که دست چنان کسانی را از سفره‌ی مردم کوتاه کنند؟!.. پاسخ روشنست : ندارند. آنگاه گیریم که با برانداختن این حکومت دست آنان را نیز کوتاه کردند. می‌پرسیم : مگر این پایان کارست؟! مگر رستگاری یک توده تنها در اینست که حکومت ناشاینده و ستمگرشان برافتد و یک حکومت دیگری ـ هرچه باشد ـ جانشینش گردد؟! آیا نه آنست که باید «راهی» نیز بشناسند تا مردم و حکومت هر دو در آن راه باشند و به این سو و آن سو نپیچند تا بتوانند پیشرفت کنند؟! آیا چنان راهی هست؟! اگر هست کدامست؟! اگر خواست ، تنها حکومت را برانداختن است ، مگر این آزموده نشده؟! اگر اینست کاری که امروز باید بشود ، آیا جز آنست که تاریخ تکرار شده و نقطه‌ی آغاز چنان کوششهایی سال 57 خواهد بود؟!. مگر آن زمان توانستند کاری کنند تا زندگیشان بهتر از پیش شود؟! از همینجا توان دانست که تنها ریشه‌ی گرفتاریهای ما این حکومت یا آن حکومت نیست.

این را باید پذیرفت که تا وضعمان بدینسان است ، حالمان بهتر نخواهد بود. باید در راه نیکی و توانایی تغییر کنیم. اگر خواسته می‌شود که «رفتار حکومتی» تغییر کند ، باید نخست مردم متحول شوند. چندان نیک گردند که پس از آنکه حکومتی را دیگر یا وادار به تغییر رفتار کردند ، نگزارند به راه خودکامگی رود که وضع بدتر و پشیمانیها تازه گردد. باید چندان شاینده شوند که بتوانند کارکرد حکومت را با نیروی مردمی بهبود دهند (چه با برانداختن و چه با ناچار گردانیدن).

👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:07


14ـ برخی از کشته شدگان تظاهرات «مهسا» در سال 1401

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:07


13ـ تظاهرات و اعتراضها به نتیجه‌ی انتخابات در سال 88

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


12ـ خونریزی در کوی دانشگاه در سال 1378

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


11ـ برخی از کشته‌ شدگان کشتار زندانیان در تابستان 1367

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


10ـ رای دادن ایرانیان به قانون اساسی حکومت ملایان

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


9ـ همه‌پرسی 12 فروردین 1358

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


8ـ تک‌حزبی شدن ایران

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


7ـ سرود شاهنشاهی در سینماهای زمان شاه

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


6ـ دستبوسی سران و بزرگان حکومت شاه

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


5ـ شکنجه در ساواک

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


این نیز دانسته شد که تنها خواستنِ یک چیزی ، به معنی رسیدن به آن نیست. همچنانکه هزاران کسان آرزوهای بزرگی داشته و می‌دارند ولی به آنها نرسیده و نخواهند رسید. آیا ایرانیان 120 سال آرزوی دست یافتن به دمکراسی را نداشته‌اند؟! پس باید باور داشت که «درخت آرزو میوه ندارد» و تنها با کوشش می‌توان به «خواستها» رسید ـ آن هم کوششی که از راهش و با افزارش باشد.


🔹 پانوشت :

1ـ اصل سخن این بود : «کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد ، دو راه برایش وجود دارد : یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی باصطلاح خودمان : «توده‌ای». یعنی باز باصطلاح خودمان و با قدرت اثبات : بی‌وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد ، فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض ، گذرنامه در دستش می‌خواهد برود چون که ایرانی نیست ، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است. یک کسی که توده‌ای نباشد و بی‌وطن هم نباشد ولی باین جریان هم عقیده‌ای نداشته باشد ، او آزاد است ، بشرطی که بگوید ـ بشرطی که علناً و رسماً و بدون پرده بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم.» (رفیع ، جلال. اطلاعات ۸۰ سال. ج اول. ص ۲۹۶. اول اسفند ۱۳۵۳. انتشارات اطلاعات ؛ برگزیده‌ای از سخنان شاهنشاه آریامهر ، مجله‌ی نگین ، اسفند 1353، شماره‌ی 118)



(دنباله‌ی این نوشتار فردا خواهد آمد)

(خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد)

@PakdiniHambastegibot



🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


📖 دفتر «چه توانیم کرد؟»

🖌 نویساد (هیئت تحریریه)

🔸 5ـ یک توده را ارزشمندتر از درسهای تاریخ چیست؟! ـ 1


شگفت آنست که چنین داستانی در این کشور آزموده شده و هنوز فراوانند کسانی که از کرده‌‌های خود که به پیشامدهای سال 57 و پس از آن انجامید سخت پشیمانی می‌نمایند. مگر فراموش شده سخنان و مخالفتهایی که با حکومت محمدرضاشاه در سال 57 می‌شد؟!. مگر نبود ایرادهایی که به «سوء مدیریت»ها و حیف و میل داراییهای کشور گرفته می‌شد (مثال : جشنهای تاجگزاری و 2500 ساله)؟!. ایرادهایی که به اختلاسهای آن حکومت و دربار شاه می‌گرفتند. اعتراضهایی که به کارهای ساواک و شکنجه در زندانها داشتند ، درخواستهایی که برای آزادی زندانیان سیاسی داشتند. ایرادهایی که به بی‌برقیهای پیاپی سالهای آخر پادشاهی محمدرضاشاه می‌گرفتند. ایرادهایی که به بیکارگی مجلسها (نمایندگان و سناتورها) و چاکری نمودنشان به شاهنشاه گرفته می‌شد. ایرادی که به نواخته شدن سرود شاهنشاهی در سینماها گرفته می‌شد و اینکه مردم می‌بایست به احترام آن سرود به پا خیزند. ایرادهایی که به تک‌‌‌حزبی شدن کشور و دیکتاتوری محمدرضاشاه گرفته می‌شد (مثال : اینکه از زبان او (البته با تحریف) می‌گفتند : هر کسی وارد حزب رستاخیز نشود بیاید گذرنامه بگیرد برود خارج!) (1) . و ایرادهای بسیار دیگر مانند اینها.

می‌پرسیم : همان زمان چرا یک دسته از کوشندگان سیاسی کوششها بلکه از جان گذشتگیها می‌کردند تا آن حکومت برافتد؟! آیا برای آن نبود که دیکتاتور برود و یک حکومت دمکراسی بجایش بیاید؟! آیا برای آن نبود که مردم روی آزادیِ گفتار و نوشتار را ببینند؟! عدالت (علی) در کشور برپا شود؟! ، مجلس از نمایندگان راستین مردم برپا و قانون اساسی تازه‌ای نوشته شود تا ایران باری در خاورمیانه جزو آبادترین کشورها گردد؟! دیگر زندانی سیاسی نباشد و اگر بود شکنجه نشود؟! ، آلودگان دولتی دستشان کوتاه شود و یک دسته مدیران پاکدست و راستکردار و دلسوز رشته‌ی کارها را بدست بگیرند؟! (همه‌ی «پاکسازیهای» سالهای 58 و پس از آن ـ در ظاهر هم که شده ـ آیا جز برای چنین خواستی بود؟!)

پس از همه‌ می‌پرسیم : آیا چنین آرزوهایی صورت واقعیت بخود گرفت؟! کارها بدست مدیران زبردست افتاد؟! مجلس پر شد از نمایندگانی که دیگر چاکر دیکتاتور نبودند؟! قانون اساسی‌ای که نوشته و تصویب شد ضمانت اجرایی یافت؟! مردم در گفتن و نوشتن آزادی یافتند؟!.. پس چرا چنان نشد؟! چرا کوشندگان به خواستهای خود نرسیدند و میدان بدست دیکتاتورها و کسانی افتاد که برای جان مردم (و همچنین کارگران) کمترین ارزشی قائل نیستند؟! چرا زندانها پر شد از کوشندگان سیاسی؟! کجا رفت عدالتی که درپی‌اش بودند؟!. چرا ننگین‌کاریهایی همچون کشتارهای سال 60 و تابستان 67 روی داد؟!

می‌پرسیم : چه شد که همان عیبهای حکومت شاه ، پس از او به همان سان (حال) بلکه بسیار بدتر پدیدار شد ولی مردم نتوانستند به خواستها یا آرزوهای خود از جمله حکومت قانون ، انتخابات آزاد ، آزادی گفتار و نوشتار ، آزادی کوششهای حزبی برسند؟! آیا این پرسشها جای اندیشیدن و علت‌یابی ندارد؟! آیا نباید پرسید : «اگر تنها با خواستن می‌توان به خواستهای خود رسید ، چه شد که مردم خواستند ولی نتوانستند؟!». اگر مردم همگی معنی راست دمکراسی را می‌دانستند و خواست مشترکشان همان بود ، روی آن پافشاری نشان می‌دادند ، خود را نگهبان آن می‌دانستند و در آن راه به هر کوششی آماده بودند ، آیا رفراندوم 12 فروردین 1358 جایی می‌یافت؟! به چیزی که نمی‌دانستند ماهیتش چیست (جمهوری اسلامی) رای می‌دادند؟! به این قانون اساسی دست و پا گیرِ پر از تناقض و ابهام رای می‌دادند؟!.

حیف از آن جوانهایی که خونشان در این کوششها بزمین ریخت ، حیف!. افسوس بر آن نوجوانهایی که قربانی نافهمی و جاه‌طلبیهای مشتی خونخوار شدند و داغ از دست رفتنشان به دل خانواده‌هاشان ماند. افسوس بر آن همه تلاش در راه برقراری عدالت.

اینجا بود که به گفته‌ی ترکها : «حساب توی خانه با حساب توی بازار نساخت». از اینجاهاست که باید دریافت نه هر آرزویی به انجام رسد و نه هر سخن خوشنمایی ارزش دنبال کردن دارد. بلکه باید راه و افزار هر کاری را شناخت و از آن راه کوشید. از اینجاست که نتیجه می‌شود نمی‌توان مردم و اندیشه‌ها و رفتارهاشان را در چنین موضوعی بی‌اثر و ناچیز شمرد و شرط تحول یافتن مردم را مهمترین شرط پیشرفت ندانست. بلکه ، به وارونه ، باید به آن اهمیتِ درجه یک داد. زیرا چنانکه آشکارست حکومت یک کشور نیز جز از مردم همان کشور پدید نیاید.

👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

08 Jan, 14:48


4ـ تبلیغات انتخابات مجلس

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

08 Jan, 14:48


3ـ فروریزش ساختمان متروپل شهر آبادان (خرداد 1401)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Dec, 18:07


کتابسوزان متفقین پس از شکست آلمان که نام Denazification روی آن گزاردند.
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Dec, 17:59


✴️ آیا کتابسوزان کار بدی است؟

🔶 آیا کسی که کتابهائی را می‌سوزاند دشمن فرهنگ و دشمن انسانیت است؟

«غربیها عادت کرده‌اند که با هرچه به آلمانِ نازی مربوط بشود دشمنی کنند. در این جهت حتی حاضرند تاریخ را دوباره و مطابق با امیال خود بنویسند.

هزاران فیلم بوسیله‌ی کمپانیهای غربی ساخته شده که در تمام آنها متفقین پیروزند! چند نفر ، حتی دو سه نفر آمریکائی به یک مرکز عظیم نظامی نازیها حمله می‌برند ، و موفق می‌شوند هدفهای خود در آنجا را محقق کنند. کارها می‌کنند که انسان انگشت به دهان می‌ماند ، و با خود می‌گوید این آلمانیها چه مخلوقات ابله و کودنی بودند!! تو گوئی همین آلمانیها نبودند که بیشتر اروپا و بخشی از افریقا را تصرف کردند و بینی تمام این اروپائیها را بخاک مالیدند! این شیوه‌ی عمل آمریکاییان و اروپائیان بیشتر مضحک است. اینان خود را محور و مدار تمام انسانیت ، و فرهنگ خود را در آخرین حد کمال تصور می‌کنند. این شهوت که خود را خوب ، بلکه عالی و بی‌عیب و نقص می‌دانند و اینطور نشان می‌دهند ، دارد آنها را خفه می‌کند.

دشمنی غربیان با آلمان نازی مظاهر مختلفی دارد ، از جمله اینکه نازیها را تخطئه می‌کنند چون کتابسوزان براه انداخته بودند. موضوع این است که آنان ، مطابق با ایدئولوژی خود ، بعضی کتابها را مضر به حال جامعه و باعث عقب ماندگی آن شناخته بودند. ممکن است بگوئیم که ایدئولوژی آنها غلط بود ؛ ممکن است بگوئیم برخی از این کتابها ارزشمند بودند و نمی‌بایست از میان برداشته شوند ؛ اما نمی‌توان گفت : چرا کتابهائی را که مضر تشخیص می‌دادید سوزاندید؟

اما تکلیف ما در این میان چیست؟

از میان برداشتن کتابهائی که به حال جامعه‌ی ما زیانبارند کاری ضروری است. بسیارند کتابهائی که باعث نکبت و سیه روزی مردم ما شده‌اند. کتابهائی که برای ذلیل نگهداشتن ما نوشته ، ترجمه یا تدوین شده‌اند ، کتابهائی که جز خفت و خواری و جز اندیشه‌های پوچ ، و جز تعطیل تفکر و تعقل نتیجه‌ئی نداشته‌اند ، البته باید از میان مردم جمع شوند. نه اینکه بزور از آنها گرفته شوند ، باید آن اندازه اندیشه‌ها روشن شوند و خردها بکار بیفتند که مردم خود ، بمیل خویش ، آنها را بدور اندازند. البته اینکه نسخه‌هائی از این کتب ، برای اهل تحقیق ، در کتابخانه‌ها بمانند موضوعی قابل قبول است.

در ایران نیز پیروان زنده یاد احمد کسروی در روزی معین ، کتابهائی را که گمراه کننده تشخیص می‌دادند ، می‌سوزاندند. این عمل نمادی بود از بیداری از غفلت و جهالت قرون و نشان دهنده‌ی عزمی راسخ بود برای پیش رفتن به سوی ایرانی نوین با نگرش و جهان‌بینی نو».


🔸کوشاد تلگرام :

نوشته‌ی بالا در کانال بینش انتشار یافته بود و ما چون آن را نیکخواهانه یافتیم در اینجا آوردیم.

از نویسنده‌ی بافهم و دلسوز که از هیاهوها باک نکرده ، آنچه را با خرد خود فهمیده و باور کرده به رشته‌ی نوشتن کشیده سپاسمندیم. چنانکه از اشاره‌ی ایشان توان فهمید ، غربیان با فیلمها و تبلیغات خود بر اندیشه‌های توده‌های جهان تأثیر می‌گزارند. آنها هر کار آلمانها را در دوره‌ی نازیها تباه و از روی دیوانگی وانموده‌اند. یکی از آنها کتابسوزان بوده است.

دانستنی است که متفقین پس از پیروزی بر آلمانها دست به تلاشی همسنگ کتابسوزان نازیها یازیدند ولی نام «نازی‌زدایی» (Denazification) روی آن گزاردند. در آن تلاش برای آنکه نازیزم را از آلمان ریشه‌کن کنند به سوزانیدن و نابود گردانیدن همه‌ی نشانه‌های نازی از کتابها و پوسترها و نوشته‌ها و پرچم‌ها و همچنین سانسور همه‌ی کتابها و روزنامه‌ها و فیلمهاشان برخاستند.

در ایران کسانی با داعیه‌ی دانشمندی و فهم به جنبش کتابسوزانِ پاکدینان ایراد گرفته و می‌گیرند. ولی یکی (آری ، حتا یکی) آن نکرده که دلیلهای ما را بخواند و به آنها پاسخ دهد. تنها کاری که کرده‌اند که براستی مایه‌ی افسوس است آنکه رنجش نشان داده‌اند ، بدگویی کرده‌اند ، مغالطه کرده‌اند و خواسته‌اند جنبشی به این گرانمایگی را که پایَندان (ضامن) رهایی کشور از اندیشه‌های غلط و ویرانگر است باطل جلوه دهند. از این دانشمندان باید پرسید : «آیا پاسخ دلیل جز دلیل است؟!».

ما چون در این کانال چندین بار سخنان و دلیلهای کسروی را در این باره آورده و خود نیز بارها به گوشه و کنار این جنبش به گشادی پرداخته و کوشیده‌ایم آنچه می‌بایست دلیل آوریم و به بهانه‌ها و خرده‌گیریها پاسخ دهیم ، اینست در اینجا بیش از این به سخن نمی‌پردازیم و خوانندگان را به خواندن آن نوشتارها راه می‌نماییم.

🔸یک نکته‌ای در سخنان نویسنده‌ی گرامی نوشتار بالا هست که می‌باید بازنماییم. ایشان از یاران و همباوران آن یگانه مرد با عنوان «پیروان زنده‌یاد احمد کسروی» یاد کرده‌اند.

پیرامونیان کسروی و کسانی که به پاکدینی گرویدند نه «پیرو» بلکه یار و همباور کسروی بوده‌اند. کسروی نیز خود هرگز درپی مرید و پیرو پروری نبود :

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Dec, 17:59


«ما نمی‌خواهیم شما را پیرو اندیشه‌ی خود گردانیم ، بلکه می‌خواهیم پیرو راستیها گردانیم ، پیرو خرد گردانیم ، شما از خرد خود پیروی نمایید». (پیمان سال ششم ، شماره‌ی دهم ، ص582 ، 1319)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Dec, 16:31


🔶 خیام شاعر و خیام دانشمند

✍️ نویساد تلگرام

🔹 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این گفتار از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.

(یک نظرپرسی در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.)

(خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد)
@PakdiniHambastegibot

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

24 Dec, 16:45


https://t.me/pakdini/24524

بخش پایانی

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

23 Dec, 04:55


این یکی از دلیلها می‌بود که مرا درباره‌ی بداندیشیهای وزارت فرهنگ بیگمان گردانید. بکارهای بدخواهانه‌ی دیگر ، به هر کدام معنایی می‌شد داد و شُوَندی می‌شد پنداشت. درباره‌ی سعدی می‌شد گمان برد که چون برخی سخنان نیک‌نما نیز می‌دارد فریب آن را خورده‌اند. حافظ چون نامش را شنیده‌اند از زیان بدآموزیهایش ناآگاه مانده‌اند. درباره‌ی خیام می‌شد گفت فریب هیاهوی اروپا را خورده‌اند. در زمینه‌ی کیش می‌شد گمان برد که پروای ملایان و پیروانشان می‌دارند. لیکن درباره‌ی صوفیگری چه می‌شد پنداشت؟!. آیا بدی صوفیگری و ناسازگاری آن با زندگانی چیزیست که نهان مانَد و کسی با اندک فهم و خردی آن را نداند؟!. آیا چنین گمانی می‌شد برد؟!.
صوفیگری در هزار سال پیش که رواج گرفت ، در آن روزگارِ خاموشی جهان با زندگانی نساخت و مایه‌ی بدبختی و گرفتاری گردید. چه رسد بامروز که جهان در تکان بسیار سختیست و توده‌ها با یکدیگر به نبردهای نابود کننده برخاسته‌اند؟!. چه رسد باین روزگار که در کشاکش زندگانی کشتارگاههایی همچون استالینگراد و بوداپِست برپا می‌کنند؟!..
در چنین روزگاری که دانشمندان دانشهای خود را در راه آبادی جهان بکار می‌برند و دولتها نقشه‌های پنج‌ساله و ده‌ساله پیش می‌گیرند ، در کشور ویران بدبختی همچون ایران برواج صوفیگری کوشیدن و مردم دل‌مرده را دل‌مرده‌تر گردانیدن جز بدخواهی و دشمنی چه نامی تواند داشت؟!..
در چنین روزگاری که دیگران بجوانان درس غیرت و جانبازی می‌دهند و از آنان خلبانان و چتربازان پدید می‌آورند ، در این کشور بجوانان درس صوفیگری دادن و سَهِشهای آنان را زهرآلود گردانیدن ، جز کوشش بنابودی توده چه معنی تواند داد؟!.
صوفیگری «جهان را خوار داشتن ، آن را ویرانه گزاشتن ، دامن از آن درچیدن ، بگوشه‌ای خزیده روز بسر بردن» است. آیا پستی و زیانمندی این اندیشه‌ها چیزیست که آقای علی‌‌اصغر حکمت و دکتر قاسم غنی نفهمند؟!. آیا گمان این اندازه نافهمی بآنان توان برد؟!.
بیجا نمی‌گویم که این پشتیبانی وزارت فرهنگ از صوفیگری و تلاشهای پافشارانه‌ی آن بپراکندن کتابهای صوفیان پرده از روی کار آن وزارت برداشت. من که می‌دانستم آن دستگاه چیست و برای چیست ، این پشتیبانی از صوفیگری مرا بیگمان گردانید». (همان ، ص 2 تا 7)

[1] : امروز وظایف (خیانتهای) وزارتِ فرهنگِ گذشته میان وزارتهای فرهنگ و ارشاد اسلامی ، وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم ، تحقیقات و فن‌آوری تقسیم شده است. گذشته از این وزارتخانه‌ها ، سازمانهای دیگری نیز در آن خیانتها سهیم هستند.
(این نوشتار دنباله دارد)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

23 Dec, 04:55


✴️ پشت پرده‌ی نمایش «ادبیات» در ایران

🖌 نویساد

🔸بخش چهارم

کسروی گفتگو از خیانت در فرهنگ ایران را در زمینه‌های دیگری نیز پی می‌گیرد :

«خوانندگان این دفتر نخست باید بدانند که در کشور ایران سیاستی بدخواهانه هست که از سالیان دراز در این کشور کارگر بوده. یک دسته از وزیران و سران اداره‌ها هستند که با یکدیگر همدستند و خواست ایشان آنست که از راههای گوناگون بکوشند و این توده را از پیشرفت بازدارند. بکوشند و نگزارند بآلودگیهای این توده چاره شود و تلاشهای نیکخواهان و غیرتمندان را در آن باره‌ها بیهوده گردانند». (فرهنگ است یا نیرنگ ، ص 1 ، 1323)

سپس از آلودگیهای هزارساله‌ی ایرانیان بکوتاهی یاد کرده و می‌افزاید :

«اکنون سخن در آنست که آن دسته‌ی بدخواه ، یا مردان بدنهاد روسیاه ، که سود خود را در بدبختی و درماندگی این توده می‌دانند و دست بهم داده پافشاری بسیار می‌کنند ، یکی از کوششهای آنان در این رشته است که این آلودگیها نه تنها از مغزها برنخیزد ، بلکه جایگیرتر گردد و زهرش هَناینده‌تر[=مؤثرتر] باشد.
کانون این کوششهای بدخواهانه وزارت فرهنگ است. این دستگاه با آن درازا و پهنا برای آنست که گمراهیها و بدآموزیهای گوناگونی که از زمانهای گذشته بازمانده و در کتابها جایگزینست ، رواج آنها را هرچه فزونتر گرداند. کتابها را بچاپ رسانیده در دسترس مردم گزارد ، در دبستانها و دبیرستانها آن بدآموزیها را در مغزهای نورسان آکنده همه را آلوده گرداند.
وزارت فرهنگ ایران برای این کارهاست.[1] باین‌معنی که کسانی که در کارهای آن وزارتخانه دست داشته‌اند و شالوده‌ی آن را ریخته‌اند خواستشان همین می‌بوده. باهم به سُکالش[=شور] نشسته ، راهها اندیشیده ، آزمایشها کرده ، نیرنگها بکار برده ، دستگاهی را بدانسان که خواستشان می‌بوده پدید آورده‌اند.
باشد که کسانی این گفته‌ها را باور نکنند و این را یک بدگمانی از من درباره‌ی وزارت فرهنگ و بنیادگزارانش شناسند. ولی افسوس که نه چنانست ، افسوس که این گفته‌ها درباره‌ی آن وزارت همه راستست.
وزارت فرهنگ تنها آن دستگاه بیرونی نیست. تنها آن اتاقها با کارکنانش و آن دبستانها و دبیرستانها و دانشکده‌ها با آموزگاران و دبیران و استادانش نیست. در پشت سر آن ، دستگاه درونی دیگری هست ـ دستگاهی که با دست محمدعلی فروغی‌ها ، ابوالحسن فروغی‌ها ، سید نصرالله تقوی‌ها ، علی‌اصغر حکمت‌ها ، دکتر قاسم غنی‌ها ، و دیگران راه برده می‌شود.
بدبختی این کشور بجایی رسیده که مردان درسخوانده و چیزفهمش کوشش بنابودی توده را پیشه‌ی خود می‌گیرند و از چنان کار بسیار بی‌آزرمانه‌ای[بیشرفانه] نان می‌خورند و رخت می‌پوشند و به اتومبیل می‌نشینند و گردن می‌افرازند و بخود می‌بالند. این را باید در تاریخ بنویسند. باید در تاریخ بنویسند که بدبختی این توده و کشور تا باین جایگاه رسید.
به هر حال وزارت فرهنگ در ایران ، پس از آغاز مشروطه پدید آمده و این بدخواهان که از روز نخست دست در کار آن وزارت می‌داشتند و اندیشه‌های بی‌آزرمانه‌ی خود را بکار می‌بستند ، چون جنبش مشروطه با تکانی در فهمها و خردها توأم می‌بود و آزادیخواهان بیش یا کم ، زیان صوفیگری را دانسته و یکی از شُوَندهای[سبب] درماندگی و بدبختی ایرانْ اندیشه‌های صوفیانه را می‌شناختند و نویسندگان و گویندگان بارها از آن بد می‌نوشتند و می‌گفتند ، از اینرو بدخواهان نیارَستند که صوفیگری را درمیان دیگر بدآموزیها جا داده برواج آن نیز کوشند. در آن هنگام چنین دلیری‌ای ننمودند. تنها نام «ادبیات» و «مذهب» و «فلسفه» را عنوان نموده برواج بدآموزیهای زهرآلود این چند رشته بس کردند و بنیاد فرهنگ را بروی آنها گزاردند.
ولی چون سالها گذشت و روزگار دیگر گشت و آن سَهِشهای[احساسات] بیدارِ آغاز مشروطه کهن گردید ، بدخواهان که در کار خود بسیار ورزیده و آزموده‌اند و از زیرِ دست استادان بسیار آزموده بیرون آمده‌اند فرصت را از دست ندادند و کم‌کم به ترانه‌ی صوفیگری برخاستند : گاهی نام «عرفان» را بمیان می‌آوردند ، گاهی گفتاری می‌نوشتند ، گاهی چون پا می‌افتاد کنفرانس می‌دادند. بگفته‌ی تبریزیان : «تیر را انداخته کمانش را نهان می‌کردند».
بدینسان زمینه آماده می‌ساختند تا چند سال پیش یک گام بزرگی برداشتند و وزارت فرهنگ آشکاره بهواداری از صوفیگری پرداخت. کتابهایی را بچاپ رسانید و پراکند. بکسانی پولها داد که کتابهای تازه نویسند. صوفیگری را یکی از زمینه‌های درس در دانشسرا گردانید.
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

22 Dec, 16:00


✴️ پشت پرده‌ی نمایش «ادبیات» در ایران

🖌 نویساد

🔸بخش سوم

«همچنان گفته‌اند : «لیتراتور نماینده‌ی اندیشه‌های یك توده است». این هم دور نیست. شما اگر می‌خواهید از بلندی یا از پستی اندیشه‌های یك مردم آگاه شوید یكی از راههایش آنست كه كتابها و نوشته‌های ایشان را بخوانید. لیكن این هم درباره‌ی ادبیات ایران راست نیست. آیا كسی از «مقامات حمیدی» و شعرهای انوری پی باندیشه‌های مردم آن زمان تواند برد؟!.
ولی چون «لیتراتور» با «ادبیات» ترجمه شده بود همه‌ی آن ستایشها بهره‌ی این می‌گردید و همین در اندیشه‌ها جا باز می‌كرد : مثلاً اگر شما می‌خواستید با یكی از جوانهای درسخوانده بسخن پرداخته بگویید : «آخر این شعرها و تاریخ شعرا كه بشاگردان می‌آموزند چیست؟!. چه سودی از آنها خواهد بود؟!.» می‌دیدی دلسوزانه پاسخ داد و گفت : «په آقا چه می‌فرمایید؟!.. اینها ادبیاتست. شما كتابهای اروپا را بخوانید تا ببینید از ادبیات چه ستایشها می‌كنند.» بیچاره جوان نمی‌دانست چه فریبی خورده است.
این بود داستان نیرنگی كه گفتم. بدخواهان چنین نیرنگی را زدند و بآن بس نكرده برای رویانیدن تخمهایی كه كاشته بودند به یك كوشش دیگری برخاستند ، و آن اینكه در روزنامه‌ها و درمیان جوانان هایهویی بنام شعر و ادبیات برپا گردانیدند و در این كار دست برخی از شرقشناسان نیز درمیان می‌بود.
این كار هم تاریخچه‌ای می‌دارد كه می‌باید بگویم اگرچه سخن بدرازی خواهد انجامد. این رازها باید بیرون ریخته شود.
اگر تاریخ هجده‌ساله را خوانده‌اید در سال 1290 (1329)[ق] دولت خودكامه‌ی روس بایران التماتوم داد. بیرون داستان آن بود كه دولت روس از كارهای مستر شوستر آمریكایی بخشم آمده و بما فشار آورده سه چیز می‌خواست : 1) شوستر را بیرون كنیم. 2) دیگر كاركنی از بیگانگان بی‌خشنودی دولت روس و انگلیس نیاوریم. 3) دررفت[=خرج] ارتش روس را كه بایران آمده بود بپردازیم. ولی از درون خواسته می‌شد دستگاه مشروطه و آزادیخواهی از ایران برافتد ، و در این كار ، دست بدخواهان خودمان در كار می‌بود. به اینمعنی بایستی بخش بیشتر نقشه با دست اینان انجام گیرد.
اینبود دولت نكولایی التماتومش را داد و وزیران نیز رُلهای خود را بازی كردند و كار بجنگ كشید و مجاهدان و آزادیخواهان توسریهای سخت از مشت آهنین دولت روس خوردند و از میان رفتند. این زمان دولت گامی بالاتر گزاشت و مجلس را نیز بست. در التماتوم این را نخواسته بودند. ولی در نقشه‌ی نهانی این نیز می‌بوده.
بدینسان نقشه انجام گرفت. ولی یك كار دیگر بازمی‌ماند. توده‌ای كه هفت سال با شورش و جنگ بسر برده و گُردانی از میان آن همچون ستارخان و یِفرِمخان و حیدر عمواُغلی و دیگران برخاسته بودند ، كار او تنها با بستن [مجلس] و پراكندن مجاهدان پایان نیافتی. بیش از همه بایستی اندیشه‌های آزادیخواهانه را از مغزها بیرون كنند. بایستی مردم را از آن شور پایین آورند. خونها را از جوش اندازند. بایستی ریشه‌ها را بسوزانند ، از بریدن شاخه‌ها سودی نتوانستی بود.
این كار می‌بایست با دست خانواده‌ی فروغی و همدستانشان از ایران و پرفسور براون [1] و همراهان او از اروپا انجام گیرد. می‌بایست اینان بكوششهایی كه درباره‌ی رواج شعر و ادبیات می‌داشتند بیفزایند و تكان بزرگی پدید آورند. می‌بایست مردم را سرگرم گردانند. برخی را شاعر سازند ، برخی را شعردوست گردانند ، شعرهای زهرآلود شاعران را در مغزها جا دهند ، برای اندیشه‌های جوانان میدان تازه‌ای باز كنند.
برای این كار خود عنوانی نیز پیدا كرده بودند. زیرا می‌گفتند : «ما كه نخواهیم توانست در برابر دیگران با قوه و قدرت عرض اندام كنیم. برای ما یك راه باز است ، و آن اینكه ادبیات و تمدن قدیم خودمان را بگوش دنیا برسانیم و جلب احترام برای خود كنیم. در اروپا ما را با سعدی و حافظ و خیام و فردوسی می‌شناسند. باید ما نیز هرچه می‌توانیم باینها اهمیت دهیم».
اینها سخنانی بوده كه پرفسور صدیق [2] بیست و چند سال پیش هنگامی كه از اروپا بازمی‌گشت در تبریز در سالن دبیرستان دولتی بزبان آورده و چنین گفته بود : «بهمین جهت من در اروپا با پرفسور براون همدست می‌بودم و به نشر ادبیات ایران می‌كوشیدیم». یك بار هم من این سخن را از زبان فروغی شنیدم.
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

22 Dec, 16:00


پیداست توده‌ای را كه خواستند فریب دهند اینگونه سخنان دلسوزانه هم پیدا كنند. به هر حال از همان سال 1290 تكانی در ایران در زمینه‌ی شعر و ادبیات پدید آورده شد. از اروپا براون «تاریخ ادبیات ایران» می‌فرستاد. كتابها چاپ می‌كرد. «انجمن خیام» [3] بایای[وظیفه] خود را انجام می‌داد». در ایران گفتارها درباره‌ی شاعران نوشته می‌شد ، كتابها بچاپ می‌رسید ، جستجو از تاریخچه‌ی زندگی شاعران می‌رفت ، ساتها[=صفحه‌ها] سیاه می‌گردید درباره‌ی آنكه سال زاییده شدن شاعری بدست آید. مهنامه‌های ادبی پراكنده می‌شد ، در شهرها انجمنهای ادبی برپا می‌گردید ، چَخِشها[4] می‌رفت درباره‌ی آنكه فلان شاعر از كدام شهر است ، در دبیرستانها و دانشكده‌ها بیشتر جوانان (شصت و هفتاد درصد آنها) شعر می‌گفتند ، خیابانها بنام شاعران نامیده می‌شد [5] ، به سعدی و حافظ و خیام و فردوسی نام «مفاخر ملی» داده شده كتابهاشان پیاپی بچاپ می‌رسید ، در شهرستانها بروی گورهای شاعران گنبدها افراشته می‌شد ، هر شهری برای خود شاعری با چنان گنبدی می‌خواست. كم‌كم كار بالا گرفته گفته می‌شد : «شعر وحی است». آشكاره می‌نوشتند : «شاعر هنگامی كه بشعر گفتن می‌پردازد روح او بعوالم دیگری ارتباط پیدا می‌كند ...». كسانی از این اندازه هم گذشته گفتگو می‌داشتند كه كتاب یكی از چهار شاعر بزرگ را كه فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی باشند ، بجای قرآن برگزینند و آن را «كتاب مقدس» ایرانیان یا «قرآن فارسی» گردانند و سخن در آن می‌بود كه كدام یكی را برگزینند. هایهویی می‌بود كه نمی‌دانم چه نامی دهم. ...
آخرین كوشش كه درباره‌ی افزودن بآن هایهوی ادبیات از دسته‌ی بدخواهان سر زد برپا گردانیدن «هزاره‌ی فردوسی» و آوازه انداختن بسراسر كشورها بود. از سالها نقشه‌ی آن را كشیده و بسیج [6] كار را دیده بودند و آنچه توانستند در آن میان باد بآتش هایهوی زدند و آن را تا باندازه‌ی دیوانگی رسانیدند.
(در پیرامون «ادبیات» ، نشست یکم)

[1] : Edward Granville Browne
[2] : دانستنیست در پرونده‌ای که وزیران و نخست‌وزیران و برخی از سران اداره‌ها برای کتابهای کسروی پدید آوردند (همان که به یک رشته بازپرسیهای درازی کشید و سرانجام در یکی از نشستهای بازپرسی آدمکشان بسرش ریخته او را در کاخ دادگستری کشتند) یکی از نخستین شکایتها بدست همین دکتر صدیق وزیر فرهنگ آن زمان انجام گرفت. او در 29/12/23 باستناد مادّه‌ی 2 قانون مصوب 1301 تقاضای تعقیب کسروی را بعلت نشر کتابهای «خلاف قانون» از وزارت دادگستری نمود. (پاکدامن ، قتل کسروی ، چ دوم ، ص 141 و 211). نمی‌توان نوشته‌های این کتاب را در آن شکایت بی‌اثر دانست.
[3] : Omar Khayyam Club در لندن.
[4] : چخیدن (همچون جهیدن) = مجادله كردن ؛ چخش = مجادله
[5] : برای مثال خیابان علاءالدوله را خیابان فردوسی ،‌ جلیل‌آباد را خیابان خیام ، اسماعیل بزاز را خیابان مولوی نامیدند.
[6] : بسیجیدن = تدارک كردن ؛ بسیج = تدارک

(این نوشتار دنباله دارد)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Dec, 12:45


چنانکه ما به پاکی خوراک خود توجه داریم و هر چیزی نمی‌خوریم و میان خوراکِ مانده و آلوده با خوراک تازه و بهداشتی فرق می‌گزاریم ، باید میان اندیشه‌ی نیک و غیرت‌پرور با اندیشه‌ی پست و خواری‌آور هم فرق بگزاریم.

برای جلوگیری از خوراک غیربهداشتی در یک کشور چه سازمانهای بسیاری که دست اندر کارند تا خوراک و نوشاک مردمان درست و پاکیزه ، تولید یا وارد کشور شده بدستشان برسد. تاریخ انقضاء روی خوراکیها یکی از نشانه‌های چنان توجهی است.

پنجم ، این مقدمه بود. نتیجه هم اینست که ناچاریم جلو اندیشه‌های بدآموز و زیانمند را بگیریم. زایشگاه چنان اندیشه‌هایی بیش از همه کتابست ـ کتابهای بدآموز و غیرتکش. چنانکه بهداشت خوراک دربایست (لازم) است ، بهداشت اندیشه و مغز نیز دربایست است. برای مثال آیا نباید جلو چاپ کتابی را گرفت که مضمونهای زیر در آن گنجانیده شده :
«به گذشته و آینده اندیشیدن خطاست. باید تنها خوش بود و دم را غنیمت دانست. اگر این خوشی بخودی خود بدست نیامد ، باید با مستی گذرانید. به دنیا نباید دل بست. این دنیا ارزش اندیشیدن و نگران بودن را ندارد. باید سراسر زندگی را با شراب و مستی بسر برد. در جایی که همه چیز در روز ازل نوشته و سرنوشتِ همه‌ تعیین شده ، کوشیدن ما بیهوده است»؟!
خوب بیندیشید در این جهان با این سیاستهای آزمندانه‌ی کشورهای زورگو و نیرنگباز ، چنان اندیشه‌هایی بکار دشمنان بیشتر می‌آید یا یک میلیون سپاهی؟!

نتیجه آنکه یک توده‌ای بدانسان که به خوراک و نوشاک و هوای شهرهای خود توجه دارد ، نمی‌باید و نمی‌تواند به اندیشه‌هایی که به مغزها راه می‌یابد بی‌توجه باشد.

[1] : در این باره کتاب دردها و درمانها خوانده شود.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Dec, 12:44


✴️ آیا کتابسوزان جنبشی بیهوده است؟!

🔸(بخش 1 از 4)

🖌 نویساد


چند سال پیش میان ما و یکی از خوانندگان کانال گفتگویی رفته که چون نکته‌هایی را در پیرامون جنبش کتابسوزان روشن می‌گرداند و امروز نیز یکم دی‌ماه و روزبه کتابسوزان پاکدینان می‌باشد ، بجا دانستیم که آن را (با شرح بیشتر) در اینجا بیاوریم.

ایشان به سخنانی برخاسته که یک تکه از آن چنین است :

«گفته‌های کسروی را بسیار خوانده‌ام کسروی درباره‌ی شعر و شعرا بسیار سخن گفته و سخنانِ بجایی هم گفته اما بحث سوزاندن کتاب جداست. با سوزاندن کتاب بجایی نخواهید رسید نتیجه‌ایی نخواهد داشت هر قدر هم که نیت شما پاک باشد اگر قرار براین باشد که شما شعرا را نقد کرده و آثار بجا مانده از شاعران مغول را بخوانید و فرق خوب و بد را بفهمید باید کتاب‌ها و دیوان‌ها و غزلیات‌ها در دسترس باشد ، سوزاندنِ کتاب عمل شایانی نیست مخصوصا در این زمان که تکنولوژی پیشرفت کرده و آدمیان هر کتاب و مطلبی که بخواهند در اینترنت سرچ کرده و بدست خواهند آورد پس سوزاندن کتاب بیهوده است ، باید جلسات و کلاس‌ها برگزار شود تا درباره‌ی کتاب‌ها گفتگو شود وگرنه همگیتان جمع شوید توانتان نمی‌رسد که همه‌ی کتاب‌های زیانمند را بسوزانید».

می‌گوییم : نیک کردید که ایرادهاتان را درباره‌ی کتابسوزان نوشتید. آنکه نخست نوشتید «کتابسوزان مورد انتقاد است» ، نقد نیست. ایراد گرفتن نیست. حقیقتی (نه واقعیت) را هم روشن نمی‌کند.

اما دلیلهایی که آورده‌اید بیپاست. از دور ایستاده تنها شنیده یا خوانده‌اید که ما کتاب می‌سوزانیم. گمان کرده‌اید که مطلب جز همین شکل ظاهر آن نیست و چون با باورهاتان ناسازگار بوده زبان به اعتراض گشوده‌اید.

نخست ، جنبش کتابسوزان فرق گزاشتن میان نیک و بد ، میان بدآموزی و نیک‌آموزی است. پی بردن به این حقیقت ارجدار است که هر کتابی به صرف کتاب بودن سودمند نیست (خلاف نظریه‌ی رایج).

یک عیب اساسی درمیان ایرانیان اینست که فرق میان نیک و بد از میان برخاسته و مرز این دو شکسته و بهم نزدیک شده. این خود جُستاریست که باید به آن در جایی دیگر جداگانه پرداخت. [1]

دوم ، جنبش کتابسوزان را نباید تنها سوزانیدن کتابهای زیانمند و بدآموز شمارد. این تنها ظاهر آنست. کتابسوزان یک تحولی در اندیشه‌هاست. یک «نوزایی» است. همانست که ایران امروز به آن بسیار نیازمندست.

کتابسوزان دانستن این حقیقت است که توده‌‌ی ایرانی (همچنین شرقیان) افتاده‌ی چه گمراهیهایی هستند. دانستن اینست که اندیشه‌های زیانمند چه بدبختیها به سر مردم می‌آورد.

بیشتر ماها تنها جنگ یا سیل و زمین‌لرزه یا گاهی تصادف خودروها و سرنگونی هواپیماها یا مانندهای اینها را فاجعه بار می‌دانیم. اگر بپرسند که افزارهای ویرانگر را بشمارید شمشیر ، تفنگ ، موشک ،‌ و بمب بیادمان خواهد آمد. آنهاست که جان می‌گیرد و خانه‌ها را ویران می‌گرداند. آنهاست که آدمیان را به بدبختی و آوارگی می‌اندازد. ولی کمتر به این می‌اندیشند که اندیشه‌ی بدآموز و گمراه نیز به همان اندازه بلکه ویرانگرتر است. اگر ایرانی بداند که افتاده و خوار گردیده‌ی ادبیات زمان مغول می‌باشد ، آنگاه خواهد دانست که گمراهی و بدآموزی بیش از بمب و توپ و تانک جان گرفته و نابود کرده و آدمیان را از آدمیگری دور گردانیده. بیش از زمین‌لرزه ویرانی ببار آورده. همچون مخدرها ، عزمها و اراده‌ها را از نیرو انداخته. اندیشیدن به ریشه‌ی بدبختیها و چاره‌جستنها را فراموش گردانیده.‌ یک کلمه باید گفت : ریشه‌ی غیرت را خشکانیده.

جنبش کتابسوزان برای آنست که ایرانی بداند افتاده‌ی «حکمت» و «عرفان» و «ادبیاتِ» زهرآلود و نوشته‌های پست و بیخردانه‌ی هزارساله‌ و گمراهیهای جبریگری ، مادیگری ، خراباتیگری ، صوفیگری ، شیعیگری ، بهاییگری و‌ کیشهای دیگرست.

سوم ، جنبش کتابسوزان برانگیختن غیرتهاست. غیرت آنکه یک مرد یا زن ایرانی در برابر پلشتی‌هایِ (ناپاکی) توده‌ی خود بیدرد ننشیند ،‌ دست روی دست نگزارد. خود را با پندارها نفریبد (مثلاً این پندار که هر کتابی به یک بار خواندنش می‌ارزد).

کتابسوزان گرچه یک نام ولی خود جنبشی سترگ است. باید بیش از سوختن کاغذ را به اندیشه آورد. کتاب زیانمند را می‌توان از راه فروریختن در چاه و انداختن در رود یا خمیر کردن نابود کرد. کتابسوزان نبرد با پلشتیها از هر گونه می‌باشد. برای روشنی سخن شرح بیشتری می‌دهیم.

چهارم ، کتابسوزان یک مقدمه دارد و یک نتیجه. مقدمه آنست که اندیشه‌‌هایی هست که بدآموزند. باید آنها را زیانمند دانست و از بیزیانها و سودمندها جدا گرفت. این را انکار نمی‌توان کرد که این اندیشه‌هاست که آدمیان را به رفتارها برمی‌انگیزد. و رفتارهاست که خویها را پدید می‌آورد. پس اندیشه‌هاست که خویها را در آدمیان می‌پروراند.
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

20 Dec, 16:38


✴️ پشت پرده‌ی نمایش «ادبیات» در ایران

🖌 نویساد

با آنکه این سخنان بخش اصلی یا بنیادی این جستار می‌باشد و او به شیوه‌های گوناگون این معنیها را روشن و در دلها جایگیر گردانید ، ولی در آنها از «پشت ‌پرده‌ی» ادبیات در ایران نگفت ـ مگر به اشاره. بیش از همه می‌کوشید خوانندگان خرد خود را داور گیرند که اگر آن سخنان را خردپذیر می‌یابند خود را از آلودگی شعر و ادبیات دور نگاه دارند. لیکن در سال 1323 فرصتی پیش آمد که به پشت پرده‌ی ادبیات نیز بپردازد.

این آن بخشی است که گفتیم با مشروطه و اندیشه و فهم مردم درباره‌ی کشورداری و سرنوشت کشور بستگی بسیار می‌یافت. اینجا بود که او از راز وزارت فرهنگ بیکبار پرده فروافکند.

«از دسته‌ی بدخواهان[1] بارها سخن رانده‌ایم و شما آنها را می‌شناسید. چیزی كه می‌باید بدانید آنست كه در هر رشته از كارهای كشور ، آنان دست داشته‌اند و در همه‌ جا زهر خود را فروریخته‌اند. از جمله فرهنگ و كارهای فرهنگی میدانگاه پهنی برای كوششهای بدخواهانه‌ی آنان بوده كه می‌باید گفت راهی نزدیك و یكسر برای آشفتن اندیشه‌ها و آلودن خیمهای[خصلت] مردم در دست داشته‌اند. در این زمینه یكی از دستاویزهای آنان «ادبیات» بوده و خود داستانیست كه در این زمینه به چه نیرنگهایی برخاسته‌اند».

در اینجا او به شرحِ شیرینی از معنی ادب و ادبیات می‌پردازد ولی چون به داستان «پشت ‌پرده‌ی ادبیات» بستگی نمی‌دارد ، در اینجا نیاوردیم. سپس می‌نویسد :

« ...سخن از بی‌ارجی شعر و سخنبازی درمیان ایرانیان می‌بود. در آن باره یك دلیل دیگر شعرهای خود شاعرانست.
بیشتر آنان دچار تنگدستی و نادانی بوده زندگی با سختی بسر می‌برده‌اند. با همه‌ی چاپلوسیها كه می‌كرده‌اند ، زبان باز كرده گدایانه از این و از آن صله می‌طلبیده‌اند ، بسیاری نیز «هجو» و دشنام را افزار كار خود گرفته بستایش‌كردگان خود پیام می‌فرستاده‌اند :
سه شعر رسم بود شاعران طامع را
یكی مدیح و دوم قطعه‌ی تقاضایی
اگر بداد سوم شكر ور نداد هجا
از این سه من دو بگفتم دگر چه فرمایی؟
با همه‌ی اینها زندگیشان با سختی می‌گذشته و چون نمی‌خواسته‌اند بدی را از خود بدانند ، جهان را گناهكار می‌شناخته‌اند و از روزگار غدّار ، چرخ سفله‌پرور ، سپهر واژگون ، زمانه‌ی بیوفا ، بگله‌ها و ناله‌ها می‌پرداخته‌اند. …
تا پیش از زمان مشروطه در ایران شاعران جز درمیان درباریان ، بازاری نداشتندی و خرندگان برای كالای خود نیافتندی. در بیرون اگر شاعرانی بودندی بایستی شعر را برای خود گویند. از توده كم‌كسانی پروا كردندی و ارجی بشعرهای او نهادندی.
من خود بیاد می‌دارم پیش از زمان مشروطه در تبریز جز «رونق» نامی بشاعری شناخته نمی‌بود. این نیز جز ستایش سرودن بفلان حاجی از حج بازگشته و تاریخ گفتن بفرزند نوزاد فلان اعیان كاری نداشتی. چند تن هم می‌بودند كه برای دسته‌های سینه‌زنی «نوحه» ساختندی. جز اینها من كسی را نمی‌شناختم.
در آغاز مشروطه ، در آن جنبشها نیز با همه‌ی زمینه كه آماده شده بود شاعران هنری از خود ـ چندانكه بیوسیده [2] می‌شد ـ نتوانستند نمود و به هر حال مشروطه‌خواهان نیز ارج بسیاری بشاعران نگزاردند.
ولی پس از چند سال از آغاز مشروطه ، در ایران تكانی بنام «ادبیات» و شعر پدید آمد و یك رشته كوششهایی در راه افزودن برواج شاعری و سخنبازی آغاز یافت و واژه‌ی «ادبیات» معنی خود را عوض كرده عنوان دیگری پیدا و خود افزاری بُرنده در دست بدخواهان شد. چون در این زمینه نیرنگی هم بكار رفته و خود داستانیست كه كمتر كسی آن را می‌داند من بگشادی سخن رانده و چگونگی را بازخواهم نمود :
چنانكه در تاریخ مشروطه بازنموده‌ام در ایران دبستانها بشیوه‌ی اروپایی پیش از مشروطه بنیاد گزارده شد و بنیادگزاران آنها آزادیخواهان می‌بودند. ولی پس از مشروطه وزارت فرهنگ ـ یا بهتر گویم یك دسته از بدخواهان كه برای راهبردن فرهنگ ایران و زهرآلود گردانیدن آن برگزیده شده بودند ـ دست بروی آن دبستانها گزاردند كه چیزها بآنها افزودند و چیزها كاستند.
از جمله ، اینان چون برنامه‌های فرانسه‌ای را ترجمه می‌كردند در برابر واژه‌ی «لیتراتور» واژه‌ی «ادبیات» را گزاردند. در حالی كه در زبان فرانسه و دیگر زبانهای اروپایی ، «لیتراتور» بمعنی دیگریست و در زبان فارسی «ادبیات» بمعنی دیگری.
لیتراتور در زبانهای اروپایی بمعنی همه‌ی «چیزهای نوشته» است ، و در برنامه‌های آموزشگاهها همانا آن را در برابر دانشها گزارده و بچیزهایی كه جز از دانشهاست ولی باید بشاگردان آموخته شود ـ از تاریخ و جغرافی و گرامر و زبان و شعر و مانند اینها ـ گفته‌اند. به هر حال لیتراتور بمعنی بسیار بزرگتریست و تنها بمعنی شعر نیست.
لیكن ادبیات در فارسی تنها بمعنی شعر و چیزهای بسته بشعر است.
آنگاه در اروپا شعر هم باین معنی كه در ایران می‌بوده نیست. در آنجا بیاوه قافیه بافتن و با سخن ‌بازی كردن شناخته نبوده.
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

20 Dec, 16:38


این یك غلطكاری در ترجمه می‌بود. ولی از كجا كه آن را دانسته و فهمیده نكرده‌اند؟ ما چنین می‌فهمیم كه دانسته و فهمیده غلط كرده‌اند و دو نتیجه‌ی خائنانه از این یك غلط گرفته‌اند :
نخست به همان دستاویز ، شعر یا قافیه‌بافی و سخنبازی را درمیان درسهای دبستانها جا داده‌اند و برای آن ارجی درمیان توده پدید آورده‌اند. اگر فراموش نشده پیش از آنكه ما «پیمان» را آغاز كنیم و آن گفتارهای پیاپی را درباره‌ی بدی شعر بنویسیم بخش بزرگی از درسها شعر و ادبیات می‌بود. از جمله «تاریخ‌الشعرا» در برنامه نوشته شده و در همه‌ی كلاسها یك درس از آن می‌بود.
دوم از همان راه همه‌ی ستایشهایی كه در زبانهای اروپایی درباره‌ی «لیتراتور» می‌بود بر سر «ادبیات» آوردند و یك چیز كوچک بی‌مغز را بزرگ و مغزدار نشان دادند.
در زبانهای اروپایی ستایشهایی درباره‌ی لیتراتور هست. مثلاً گفته‌اند : «لیتراتور زبان توده است». این سخن دور نیست. زیرا آنچه حال یك توده را می‌رساند ، بیش از همه ، نوشته و كتابهای ایشانست. ولی این سخن درباره‌ی ادبیات ایران كه همان شعر و سخنبازیست راست نیست. مثلاً در زمان مغول مردم ایران همه گزند دیده و سوگوار می‌بودند. ملیونها مردان كشته شده و هزارها دختران و زنان به بردگی افتاده از همه‌ی دلها آه و ناله سر می‌زد. ولی شاعران در همان زمان كمترین اندوهی از خود نشان نداده‌اند و با آنهمه گرفتاریِ مردم ، آنان پروایی نكرده همه سخن از باده و مستی گفته «یار ، یار» سروده‌اند. یكی از شاعران آن زمان سعدیست. آیا شعرها و نوشته‌های او زبان توده است؟!.. سعدی سال 656 را كه سال كشتار عراق و بغداد است سال خوشی خود شمارده است». (در پیرامون «ادبیات» ، نشست یکم)

[1] : برای آگاهی درست از «دسته‌ی بدخواهان» بنگرید به کتاب «دادگاه»
[2] : بیوسیدنbiusidan (همچون نیوشیدن) = انتظار داشتن

(این نوشتار دنباله دارد)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

19 Dec, 17:01


همچنین چون هر دری را که گشود ، پرسشها و خرده‌گیریهای فراوان در پیرامون سخنانش برانگیخته شد ، اینبود همیشه در پیکار بود و در نوشته‌هایش بیش از همه به همان پیکارها ‌پرداخت. اینها را برای آن گفتیم که یادآوری کنیم برای مثال همین جُستار (مبحث) شعر و شاعری و ادبیات که او چند بار بمیان آورد ، در هر بار گوشه‌هایی از آن را بازمی‌نمود. سرانجام در سال 1323 فرصت بیشتری بدست آورد تا توانست همه‌ی سخنانش در آن باره و آنچه را ناگفته مانده در یک کتاب بنام «در پیرامون «ادبیات»» گرد آورد.

در نوشتارهای پیش از این کتاب ، تنها اصل جستار را بازمی‌نمود و دلیلها برای سخن خود می‌آورد. مثلاً

«شعر سخنست ، سخن آراسته. سخن هم باید از روی نیاز باشد». (در پیرامون «ادبیات» ، نشست دوم)

یا این تکه :

«... سخن چه نثر و چه شعر ، خود خواستی[=هدف] نیست. بلكه برای خواستِ دیگریست. شما هنگامی لب بسخن باز می‌كنید كه نیاز باشد. باین معنی چیزهایی برای گفتن در دلت باشد. سخن برای گفتن چیزهای گفتنیست. آن دیوانگانند كه بی‌نیازانه و بی‌هنگام سخنانی گویند.
داستان سخن از این باره داستان خانه است. خانه خود خواستی نیست بلكه برای نشستن است. شما هنگامی خانه سازید كه نیازی داشته بخواهید در آن بنشینید. اگر كسی بی‌آنكه نیاز باشد خانه‌هایی بسازد و بگزارد ، مردم او را دیوانه شناسند.
شاعران ایران این نكته را نمی‌دانند و خودِ سخن یا شعر را خواستی می‌شمارند. اینست دربند نیاز نبوده هر زمان كه خواستند شعر می‌سرایند. خودِ سخن و آراستن آن را چیزی ارجدار می‌شناسند». (همانجا)

(این نوشتار دنباله دارد)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

19 Dec, 17:01


✴️ پشت پرده‌ی نمایش «ادبیات» در ایران

خوانندگان می‌دانند که در یک‌صدوبیست سال گذشته پیشامدی ارجدارتر از جنبش مشروطه در ایران رخ نداده. همینکه مردم دانستند کشورداری اساساً یکی از بایاهای (وظیفه) خودشان است و این «حقی» ایشان راست ، همینکه دانستند کارها باید از روی قانون پیش رود نه از روی خواست امیران و والیان و شاهان ، و آن قانونها را باید نمایندگان ایشان در مجلس بگزارند ، همین دانستن برای توده‌ای که هزاران سال با خودکامگی راه رفته بود ، خود گام بزرگی در فهم و اندیشه‌ی ایشان پدید آورد.

در ارجمندی مشروطه (دمکراسی) همین بس که اکنون بیشتر کشورهای پیشرفته‌ی جهان با این شیوه راه برده می‌شوند و خودکامگی در جهان دیر یا زود خواهد برافتاد.

تأثیر آن جنبش و ارج آن درمیان ایرانیان بدان اندازه بود که پس از دو دوره خودکامگی شاهان پهلوی ، چون درپی پیشامدهای سال 57 رشته‌ی کارهای کشورداری بدست ملایان افتاد نتوانستند بیکباره نتیجه‌های آن از جمله قانون اساسی ، مجلس و انتخابات و رسانه‌های آزاد را نادیده گیرند. ناچار بودند در ظاهر هم شده خود را بدانها پایبند نشان دهند ولی از هر گوشه‌ای از جمله گزاردن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و برپا کردن شورای نگهبان و میدان ندادن به حزبها و نگاهداشتن شمشیر داموکلس بالای سر روزنامه‌ها ، آن را از درون پوسانیده و یک دستگاه متهوعی از آن پدید آورند که هر چیزی می‌توان نامیدش مگر دمکراسی.

اگر توده از حقوقی که مشروطه یادشان داد آگاه نبودند یا سالهایی که لذت آزادی را چشیده بودند نبود و از کوششهایی که برای سرنگونی حکومت محمدرضاشاه ‌کردند چشمداشت دمکراسی (در آن معنی که خود می‌دانستند) نداشتند ، ملایان جز دستگاه خلیفه‌گری و نهایت یک رسانه‌ی حکومتی به چیز دیگری خشنودی نمی‌دادند.

جنبشِ ارجدار مشروطه تا سال 57 بدان نیکی و پاکی که در آغاز نمایان شد بازنمانده بود و به سببهای چندی رفته رفته آلوده‌تر شده آزادیهای مردم کمتر و کمتر می‌گردید. با اینهمه با چنان حالی تا بحکومت رسیدن ملایان ، درخت پرارجِ جنبش مشروطه هنوز میوه‌های شیرینی می‌داد و تا می‌توانست جلو لگام‌گسیختگی ملایان را می‌گرفت.

در اینجا از همه‌ی سببهای پستی و آلودگی گرفتن جنبش مشروطه نمی‌توان سخن گفت. تنها یکی از آنها را موضوع سخن این نوشتار گرفته‌ایم.

🔸🔸🔸

رواج «ادبیات» در سالهای پس از جنبش مشروطه تاریخچه‌ای دارد و چون درمی‌نگریم می‌بینیم دسته‌ی بدخواه کشور در آغاز ، کار را با گنجانیدن شعر و تاریخ شعرا در درسهای مدرسه و با هزاره‌ی فردوسی و گنبد برافراشتن بر گورهای شاعران و اینگونه کارها آغاز کردند تا سرانجام توانستند هیاهویی به نام «ادبیات» در این کشور راه اندازند. این کوششهای پلید نیز نامستقیم به جنبش مشروطه و حقوق مردم و آزادیها بستگی می‌دارد ـ بدانسان که در این نوشتار خواهیم دید.

با آنکه از جنبش مشروطه کمتر از سی سال می‌گذشت و هنوز آن کوششها در راه آزادی ، نبردها با خودکامگی ، مردانگیها و از خودگذشتگیها در یادها بود ، مردم را با زمینه‌چینیهایی چنان فریفته بودند که ایشان هیچ ندانند که باید در زندگانی اجتماعی به کار و کوششهای بیشماری در راه پیشرفت و استقلال کشور بپردازند. کوششهای بیشماری که شعر سرودن و سرگرمِ آن شدن جز یکی از صد کار لازم شمارده نگردد.

در این میان کوششهای توانفرسای کسروی به درهم شکستن سدی که زیر نام «ادبیات» جلو اندیشه‌های مردم ساخته بودند انجامید. ما امیدمندیم که آن نقشه‌های بدخواهانه بیشتر از این آفتابی شود و فریبخوردگان بخود آیند و زود باشد روزی که رویها از گذشته به آینده‌ی کشور و سرفرازی آن برگردد و بیش از پیش در اندیشه‌ی نگاهداری میهن و پیشرفت آن باشیم.

در آغاز سخن اشاره کردیم : کوشش پلید به رواج شعر و شاعری با جنبش مشروطه بستگی بسیار دارد. آن گرانمایگی که کشورداری دمکراسی برای مردم می‌شمارد و معناهای ژرفی که از میهن‌پرستی و مشارکت در سرنوشت خویش در دلهای مردم پدید می‌آورد چیزی نبود که بدخواهان کشور چشم دیدنش را داشته باشند. می‌بایست کاری کنند که دلها و اندیشه‌های مردم سرگرم کارهای بیهوده گردد.

کسروی از هنگامی که به کوشش برخاست چون به بیشتر زمینه‌هایی که پرداخت با باورهای مردم ناسازگار بود ، بسیاری به مخالفت و دشمنی با او برخاستند. از یکسو هم چون سخنانش بیدلیل نبود و از آنسو ، پیاپی در پیمان و پرچم نوشت : «هر کس ایرادی به سخنانمان دارد بنویسد ، ما خود می‌خواهیم زمینه‌ی سخن هرچه روشن‌تر گردد» ، اینبود سخنانش از بوته‌ی نقد می‌گذشت و دلیلهایش به دلها راه می‌یافت و هواداران و همباوران پافشاری نیز پیدا کرد.
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

19 Dec, 12:36


📖 دفتر حافظ چه می‌گوید؟.

🖌 احمد کسروی

🔸10ـ پس چرا حافظ را چندین می‌ستایند؟.. (سه از سه)


آمدیم بکسانی که از ایرانیان امروز سنگ حافظ و سعدی و دیگر شاعران را بسینه می‌زنند ، و پیاپی دیوانهای آنها را بچاپ می‌رسانند ، شرحها می‌نویسند و ستایشها می‌کنند. اینان نیز به دو دسته‌اند :

یک دسته آنان که با شرقشناسان همکارند (بگفته‌ی سعدی خواجه‌تاشانند) و دانسته و فهمیده بنابودی این توده می‌کوشند.

چرا این کار را می‌کنند؟!.. مگر کسی هم بنابودی توده‌ی خود کوشد؟!.. مگر چنین کسانی هم در جهان یافت می‌شوند؟!.. راستی را باور کردنی نیست ، ولی افسوس که چنین کسانی در شرق پیدا شده‌اند. دریغ که چنین کاری را انجام می‌دهند. تنها برای آنکه خوش خورند و خوش خوابند و کام گزارند ، و در اتومبیلهای شیک نشینند و ماهانه‌ی گزافی گیرند ، افزار سیاست بیگانگان شده‌اند و بچنین کار نامردانه‌ای تن درمی‌دهند.

یک دسته‌ی دیگر نیز نافهمیده فریب آنان را می‌خورند ، چون می‌بینند در کتابهای اروپایی نامهای حافظ و خیام با ستایش برده می‌شود ، و از اینسو آقای فروغی ، آقای محمد قزوینی ، و آقای دکتر غنی و مانندگان اینان ، دیوانهای آنها را چاپ می‌کنند و شرحها بآنها می‌نویسند ، فریب این نمایشها را خورده چنین می‌پندارند که راستی را حافظ و سعدی و مولوی و خیام و مانند اینها مردان بزرگی می‌بوده‌اند ، و راستی را اروپاییان باینها ارج می‌گزارند ، از اینرو با یک دلبستگی بشعرهای آنها می‌پردازند و هواداری بی‌اندازه می‌کنند.

یک دسته از اینان بدرد تذکره‌نویسان گرفتارند که خود شاعرند و سرمایه‌شان جز قافیه‌سازی نیست. از اینرو از حافظ و سعدی و دیگران هواداری می‌کنند. از نافهمی بنابودی یک توده خرسندی می‌دهند و برفتن سرمایه‌ی پوچ خودشان خرسندی نمی‌دهند.

اینهایند آنان که از حافظ بستایش می‌پردازند. آیا می‌توان باین ستایشها ارجی گزاشت؟!.. می‌توان بانگیزه‌ی اینها چشم از راستیها پوشید؟!.. بهترین دلیل به بی‌ارجی این ستایشها همانست که می‌بینید اینان در برابر دلیلهای استوار ما یا خود را به ناشنیدن می‌زنند و بیپروایی می‌نمایند و یا پستی و بدنهادی از خود نشان داده بسخنانی زشت و بیفرهنگانه می‌پردازند و برخی که می‌خواهند یک پاسخی دهند چنان سخنان سست و بیمغزی را بمیان می‌آورند که آدم دلش به بیچارگیشان می‌سوزد و چاره جز خاموشی نمی‌بیند.

مثلاً ما بدآموزیهای شاعر را ـ از ستایش باده‌خواری ، و پافشاری در جبریگری ، و بی‌ارج شماردن جهان ، و پرده‌دری در ساده‌بازی و مانند اینها که هر یکی گناه بزرگی ازو ، و زیان بزرگی بتوده است ـ می‌شماریم و شعرهای او را بگواهی یاد می‌کنیم ، یکی از آنان پاسخ داده چنین می‌گوید : «شما حافظ را از نظر اجتماع انتقاد کرده‌اید. حافظ که اجتماعی نیست. خودش می‌گوید من اجتماعی نیستم. او شاعر است ...». آدم درمی‌ماند که در برابر چنین گفته‌ی پوچی چه بزبان آورد و چون می‌اندیشد می‌بیند راستی اینان بیچاره شده‌اند ، راستی را نیروهای خدادادیشان تباه گردیده ، و چاره نمی‌بیند جز آنكه بخاموشی گراید. درست مانند آنست كه شما با توپ و تانك و شصت‌تیر و آیروپلان[=هواپیما] به یك شهری یا دیهی حمله برید و ببینید مردم آنجا با دَگَنَگ بجلو شما می‌آیند كه ناگزیر گردید دست باز نكرده همچنان آرام بایستید.
پایان
(یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).

🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Dec, 17:21


✴️دشمنی با شاعری که از مردنش هفت سده می‌گذرد

🖌 یکی از اعضای کوشاد تلگرام

(یکی از آشنایانم که وقت آزاد فراوان دارد به نویسندگی و شعرخوانی علاقمندست ، کلاسهایی برای نویسنده یا بهتر بگویم رماننویس شدن هست که به آنجا می‌رود. برای شعرخوانی هم هر هفته به گفته‌ی خودش به یک «محفل حافظ‌خوانی» می‌رود. چون باور مرا به اندیشه‌های کسروی ، آن یگانه‌مرد ، می‌دانست ، روزی گفتگو از او را با پرسشی آغاز کرد).

گفت : من در عجبم حافظ چه اشکالی دارد که آقای کسروی از او خوشش نمی‌آمده؟

گفتم : انتقاد آقای کسروی از حافظ مانند گفتگو از چلوخورش قرمه‌سبزی نیست که چون همه آن را دوست دارند شما تعجب ‌کنید که چه شده فلانی دوست ندارد؟ داستان خوش آمدن و نیامدن نیست. من دوست دارم شما خودت به این پرسش فکر کنی. چرا دانشمندی همچون کسروی خود را ناچار می‌بیند درباره‌ی یک شاعری که شش قرن بیشتر از مردنش می‌گذرد کتاب بنویسد و از شعرهایش انتقاد بکند؟!

گفت : خب ، حکایت اختلاف در طبایع است. هر کسی طبعی دارد. من و خیلیها با خواندن حافظ حسابی حال می‌کنیم. می‌دانم همه مثل هم نیستند. بعضیها شاید طبعشان مثلاً با فردوسی موافقتر است. با اینحال تعجب می‌کنم یکی بگوید من از شعرهای حافظ خوشم نمی‌آید. شعر حافظ تو گویی مخمل است. نرم و لطیفست. من دوست دارم بدانم آقای کسروی به حافظ چه انتقادی دارد.

گفتم : شما حرف مرا ناشنیده گرفتید. از شما خواستم قدری در این باره فکر کنید که آیا با عقل جور درمی‌آید دانشمندی همچون کسروی با شاعری که قرنها از مردنش می‌گذرد دشمنی کند؟! ولی شما بجای آن ، حرفهای دیگری پیش می‌کشید.
آنکه می‌گویید : هر کسی «طبعی» یا آنطور که بعضیها می‌گویند «ذوقی» دارد ، این باز همان داستان خورش قرمه‌سبزی‌ است. داستان طبع یا ذوق یا خوش آمدن و بد آمدن نیست. گفتگو از سودمندی و یا زیانمندی شعرهای اوست. ولی اینکه می‌پرسید ایرادش به حافظ چیست ،‌ این پرسش بجاییست! این صحبت را به مسیر درستی می‌اندازد. کسروی با اینکه می‌دانسته کسان بسیاری هوادار حافظند و در برابر ایرادهای او به حافظ تعصب بخرج داده هیاهو می‌کنند ولی سستی نکرده دشمنیها را بجان خریده و آنها را یکایک نوشته.

گفت : «هیاهو» بی‌علت نیست. حافظ از مفاخر ملی ماست. شهرت جهانی دارد. دنیا در کار حافظ حیران مانده! آنوقت یک ایرانی که از او بد بگوید باعث هیاهو می‌شود!.

گفتم : اولاً چنانکه گفتم گفتگو از شخص نیست. گفتگو از شعرها‌ی اوست. گفتگو از سودمندی یا زیانمندی آنهاست. قصد بدگویی از یک شاعرِ درگذشته درمیان نبوده. دوست داشتم بجای آنکه من بگویم خودتان اینها را اندیشیده می‌فهمیدید. در هر حال ، آیا شما می‌خواهید بدانید که ایراد ما به حافظ ، یعنی همان شعرهای او ، چیست؟! یا می‌خواهید با مدح و ثنا از حافظ ، از همان اول ، راه را بروی منطق ببندید؟!..

گفت : البته که می‌خواهم بدانم. ولی شما هم حواستان به شهرت جهانی حافظ باشد!

گفتم : من چند نکته‌ای را خواهم گفت. ولی شما باید کتاب «حافظ چه می‌گوید؟» را بخوانید. در واقع آن یک دفتر سی و چند صفحه‌ای بیشتر نیست. باید با دقت و بدور از تعصب بخوانید ولی با همه‌ی دقتی که بکار برید ، چند ساعت یا حداکثر یک روز بیشتر وقتتان را نمی‌گیرد.

گفت : باشد. بفرمایید!

گفتم : اول می‌خواهم شما به این نکته توجه کنید که ملاک درستی و نادرستی ، خوبی یا بدی یک چیز از تعداد هوادارها یا مخالفهاش سنجیده نمی‌شود. اگر اینطور بود ما هم می‌بایست شروع می‌کردیم به گاوپرستی!. زیرا نزدیک به یک میلیارد آدم در دنیا گاوپرستند.

گفت : مثال گاوپرستی با محبوبیت حافظ از هم جداست. از حافظ بزرگان ادب جهان تعریف و ستایش کرده‌اند. من از شما می‌پرسم : کسروی بالاتر است یا گوته؟!. ...

(از این حرف او من خنده‌ام گرفت. ولی خودداری کردم).

گفتم : این چه پرسشیست؟ از این شاخ به آن شاخ نپرید. درباره‌ی چیز دیگری گفتگو می‌کردیم! و من نباید به این گفته پاسخی بدهم. ولی همین اندازه بگویم که عقل «بالاتر» از هیاهو و تبلیغاتست. گفتگو از بالاتری و بزرگتری هنگامی بجاست که ما بدانیم «بزرگی چیست؟ ، به کی می‌توان بزرگ گفت؟». آن هم گفتگوی جداییست.
الان اگر قصد اصلی گفتگو را فراموش نکرده‌اید ، خواهشمندم بگذارید به آن بپردازیم.

گفت : بسیار خوب!
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Dec, 17:21


گفتم : نه! چنین معنی‌ای از حرف من برنمی‌آید. ما هیچ وقت نگفته‌ایم که بشر فقط باید دنبال علم باشد و کار. روشن است که ما به تفریح نیاز داریم. شعر را هم یک تفریحی می‌شود بحساب آورد. تازه شعرهای خوب در پرورش اخلاق خوب و صفات انسانی می‌تواند مؤثر باشد. شعر هم باید مثل هر چیز دیگری زیانمند نباشد. ممکنست کسانی قمار را هم یک نوعی از تفریح بحساب بیاورند. آیا می‌شود با فکر آنها موافق بود؟! ما با شعر دشمن نیستیم. ما نمی‌گوییم شعر نباشد. گمان نکنید مخالفت ما با دیوان حافظ از آنست که با شعر دشمن هستیم. این تهمت را دشمنان ما ساخته و منتشر کرده‌اند. در این باره در همان دفتر توضیحات کافی نوشته شده.
آنچه را پیشتر گفتم یک بار دیگر بطرزی که ما به آن باور داریم بگویم : «هر کاری می‌کنید سود توده را بدیده گیرید». آره ، سود و زیان هر چیز را از دیدگاه اجتماع باید سنجید. آیا شما با این موافقید یا ایرادی می‌بینید؟!

گفت : نه. ایرادی به این نیست. ولی آیا شعرهای حافظ به اجتماع ضرری دارد؟!

گفتم : همه‌ی گفتگو در همین نکته است. آره. متأسفانه زیان بسیار دارد. کاش نمی‌داشت و ما نیز با چنین موضوعاتی درگیر نمی‌شدیم. این هم از آنجاست که یک سخن یا یک بیت شعر تنها همان صورت ظاهرش که روی کاغذ می‌ماند نیست. هر سخنی بر رفتار انسان اثر دارد. به عبارت دیگر چنانکه همه در زندگی روزمره می‌بینیم : گفتار بر کردار اثر دارد. آیا شما ایرادی به این گفته دارید؟!

گفت : شما ادامه بدهید تا من بگویم!

گفتم : نه ، چرا الان پاسخ پرسش را ندهید؟! بار دیگر می‌پرسم : آیا گفتار بر کردار اثر دارد؟! آیا می‌توانیم بگوییم فلان گفته که خوانده یا شنیده‌ایم بر رفتار ما بی‌اثر است؟! یک آدمی را در نظر بگیرید که بر سر هر کاری صحبت عرق خوری و شراب را پیش می‌کشد. از خواص الکل مبالغه‌ها می‌کند. تا یکی را قدری غمگین می‌بیند می‌گوید : چاره‌ی تو یک گیلاس عرق است! تا صحبت تفریح و پیک‌نیک می‌شود اظهار عقیده می‌کند که اگر شراب مرغوب در بساط هست لایق برگزاری است. یا اینکه در هر فرصتی کسانی را که آلوده‌ی الکل نیستند ملامت و مذمت می‌کند. آیا این صحبتهای او در شنوندگان اثر ندارد؟!.
پس نمی‌توان منکر اثر نوشته‌ها ، فیلمها ، کلیپها ، حکایات ، سخنرانیها و موعظه‌ها بر مردم شد.

گفت : پس ایراد آقای کسروی به شعرهای حافظ برای می و باده است.

گفتم : کاش تنها همان بود!.
داشتم می‌گفتم که شما می‌بینید مردمی که پای منبر ملایان می‌نشینند طرز فکر و رفتارشان تا چه درجه‌ای گمراه و برای اجتماع زیانمند است. آیا می‌توانید بگویید حرف ملاها بر منبر‌ها بی‌اثر است؟! آیا می‌توانید بگویید این کتابهای مذهبی ، این کتابهای دعا و ورد و جادو که سراسر گمراهیست بر مردم اثری ندارد؟! باعث عقب‌ماندگی یک اجتماع نمی‌شود؟! اگر بگویید نمی‌شود ، انکار محسوسات کرده‌اید.

گفت : اینها چه ربطی به حافظ دارد. حافظ که اتفاقاً با شیخ و زاهد مخالف است. با مذهب مخالف است ، مثلاً این بیت را گوش کنید :
بگو به زاهد سالوس خرقه‌پوش دوروی که دست زرق دراز است و آستین کوتاه

گفتم : اینکه شاعر یک ایرادی به سالوسها گیرد آیا دلیل بر سودمندی دیوان اوست؟! اگر بنا بر یاد کردن شعرهای او باشد صد شعر ازو می‌شود خواند که همه زیانمند و تأثیرش بر اجتماع ویرانگرست. گفتگوی ما چون از اثر شعر و هر گونه سخن بر رفتار مردم بود من مثال ملایان را آوردم. خواستم این نبود که نشان دهم افکار حافظ مانند ملایانست.
در هر حال زیان شعرهای او در همان دفتر سی و چند صفحه‌ای نوشته شده و من امیدوارم شما دریغ نکنی و آن را با دقت بخوانی و عقل خود را داور قرار دهی. ببینی آنچه نویسنده نوشته دلیل دارد یا نه. پس از خواندن آن ، اگر موضوعی باشد که در آنجا توضیح داده نشده باز در این باره باهم صحبت خواهیم کرد.

(با این گفتگو او تا اندازه‌ای قانع شد که دفتر را بخواند. چون دیدم هنوز تردید دارد به او گفتم : برای کسی که خود را از طبقه‌ی دانا و روشنفکر جامعه می‌داند ، هیچ بهانه‌ای برای نخواندن سی و چند صفحه نوشته ،‌ آن هم درباره‌ی موضوعی که به آن بسیار علاقمند است وجود ندارد).

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Dec, 17:21


گفتم : پس نکته‌ی اول این بود که گفتیم ملاک درستی یا نادرستی یک سخنی تعداد هوادارهای آن نیست. دوم ، این هم درست نیست برای آنکه بدانیم یک چیزی درست است یا نه ، جستجو کنیم ببینیم مثلاً مدرک تحصیلی یا ملیت هوادارهاش چیهاست : دکترند ، مهندسند ، وکیلند ، ادیبند ، مشهورند ، گمنامند ، اروپاییند ، آمریکاییند ، آفریقاییند ...؟ این کار مثل اینست که ما پیشاپیش قبول کرده‌ایم که خودمان عقل نداریم و درست و نادرست هر چیزی را باید با نگاه به دیگران بفهمیم.
اگر اینطور استدلال کردن درست بود و نیک و بد و راست و ناراست اینطور بدست می‌آمد ، پیغمبر هم نمی‌بایست از خداپرستی برای عرب بگوید. زیرا از یک طرف ، او یک نفر بود ولی بت‌پرستها هزارها نفر. از طرف دیگر ، او از بزرگان قریش نبود ولی بزرگان قریش مانند عُتبه و ابولهب و ابوسفیان و ابوطالب همه بت‌پرست بودند. در حالی که ملاک درستی و نادرستی و خوبی و بدی عقل است. پیغمبر هم برای آنها دلیل عقلی می‌آورد. می‌گفت : این بتها را خودتان ساخته‌اید. از چیزی که خودتان ساخته‌اید چطور گشایش در کارهاتان می‌خواهید؟! با اینطور دلیلهای ساده به آنها فهماند که بت‌پرستی غلط است. گمراهی است. بت‌پرستان هزارها سال دچار نافهمی و گمراهی بوده‌اند.
ما یک چیز تازه‌ای را که می‌شنویم ، درباره‌اش فکر می‌کنیم ، خوب که فهمیدیم قضاوت می‌کنیم که درست است یا نه. آدمی که کم‌عقل نباشد چه کار دارد به اینکه دیگران چه می‌گویند؟ یا چه نوشته‌اند؟ او با عقل خود می‌سنجد که چی درست است و چی نیست.
بخصوص ، عاقل فریب «واژه‌های ستایشی» و هیاهوها را نمی‌خورد. مثلی بزنم : ببینید شما می‌خواهید کفش بخرید. می‌روید کفش‌فروشی ،‌ فروشنده کفشی به شما می‌دهد ، پاتان می‌کنید و می‌بینید اندازه نیست ، ناراحت است. کفش را به فروشنده پس می‌دهید. حالا ، اگر فروشنده بگوید : آقا ! ، این کفش «آدیداس» است ، کف آن «مموری فوم» است ، چرم آن «نبوک» است ، لایه‌ی «ضد عرق» دارد ... ، آیا این حرفها تأثیری در تصمیم شما می‌کند؟!
نکته‌ی دیگر اینکه بعضی چیزها را ما متأسفانه نه از روی بینش و سنجش و بکار بردن عقل بلکه چون اسیر تبلیغات و هیاهو بوده‌ایم قبول کرده‌ایم. مثلاً همین داستان شعر در ایران بیش از همه از روی هیاهو و تبلیغات روی مردم اثر کرده و بزرگ شده.
درباره‌ی حافظ هم لقب فریب‌آمیز لسان‌الغیب را به زبانها انداخته‌اند ، این دروغ و حقه‌بازی را بگوشها خوانده‌اند که حافظ غیب می‌داند و اگر فالش را بگیرید آن را با زبان شعرهایش به شما خواهد گفت. همینطور چون بعضی شرقشناسان که یا مأمور بوده‌اند یا برای خوشامد ما و برای آلوده نگاه داشتنمان درباره‌ی حافظ مبالغه‌هایی کرده‌اند آنها را شاهد آورده و خاک به چشم مردم پاشیده‌اند. اینها و سیاستهای خائنانه‌ی داخلی دست بهم داده و شما می‌بینید که برای بزرگداشت او چه تلاشها که نکرده و نمی‌کنند.
بیشتر شعرپرستان و شاعران این نبوده که با دلیل به شعر رو آورده باشند. بلکه با سیل تبلیغات و هیاهو به این راه افتاده‌اند. تازه بعد از آن بوده که اگر ایرادی شنیده‌اند شروع کرده‌اند به فکر کردن و دلیل آوردن و پاسخ دادن که : نخیر ، شعر و شاعری ضرر که ندارد هیچ ، خیلی هم چیز خوبیست.
این یک فریب و یک گمراهیست. علت گمراهی بودنش را یک کم من خواهم گفت و بیشترش را از همان دفتر می‌توانید بخوانید.
اصلاً سخن کسروی ، نه تنها از حافظ بلکه همه جور شعر و شاعری ، از جنبه‌ی اجتماعی آن است. پرسش اصلی اینست : آیا این شعرها ،‌ دیوانها و کتابهای شعر نو و کهنه ، این نشستها و سخنرانیها و درسهای دبیرستان و دانشکده‌ها برای اجتماع سودمند است یا زیانمند؟! اگر سودمندست پس راه غلطی نیست که پیش گرفته شده و ما هم نه تنها ایرادی نخواهیم داشت ، باید مانند دیگران شروع کنیم به شعر گفتن و شعر خواندن و جستجو در دیوانها و بحث و تفحص در مناقب شاعران و حافظ‌شناسی و حافظ‌پژوهی و چاپ دیوان و تفسیر نوشتن بر آن ...
و اگر زیانمندست دیگر نباید (مثلاً) بگوییم : هزار سال در ایران شعر اینطور بوده و شاعران شعر سروده‌اند و مردم هم خوانده‌اند. اگر عیبی داشت در این هزار سال باید معلوم می‌شد! نمی‌شود گفت : تا بحال چرا کسی ایراد نگرفته؟ نمی‌شود گفت : مگر با تکریم حافظ زندگی از گردش بازمی‌ایستد که حالا باید دست از آن برداشت؟!.. اینطور حرفها معقول نیست. سنجش هر چیزی با ترازوی سود و زیان اجتماع باید باشد.

گفت : آیا زندگی به تفریح و تفنن و سرگرمی نیاز دارد؟! اینطور که شما می‌گویی مردم تنها باید دنبال علم باشند! چون فقط علم است که از هر جهت سودمند است. هر وقتی که برای تفریح صرف بشود زیانمند است!
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Dec, 11:51


📖 دفتر حافظ چه می‌گوید؟.

🖌 احمد کسروی

🔸10ـ پس چرا حافظ را چندین می‌ستایند؟.. (دو از سه)


من نمی‌خواهم همه‌ی بدیهای حافظ را بشمارم و او را چنانکه بوده است نشان دهم. شما گفته‌های خودش را بگیرید ببینید یک مرد تا چه اندازه بی‌ارج باشد که برای شعر بافتن و قافیه جفت کردن خود را سگ گرداند و چنین گوید :

پی پاره‌ای نمی‌کنم از هیچ استخوان
تا صدهزار زخم بدندان نمی‌رسد

شما این شعر را نیک باندیشه سپارید تا اندازه‌ی بی‌ارجی گوینده‌اش را بدست آورید. شاعر از یک‌سو سختی زندگانی خود را نشان می‌دهد که در نتیجه‌ی آنکه پی کاری نمی‌رفته است و عمر با غزلبافی هدر می‌گردانیده روزگارش با سختی بسیار می‌گذشته است. از یک‌سو تنها برای بافتن یک «مضمون» و ساختن یک بیتی خود را سگ می‌گرداند. از آنسو گزافه‌گویی شاعر را بنگرید : از کندن یک پی پاره صدهزار زخم بدندانش می‌رسیده است. اندیشیدنیست که صدهزار زخم در یک دندان چگونه جا می‌گرفته است.

از آنسوی ، مگر آن ستایندگان کیستند؟!.. یک دسته از آنان تذکره‌نویسانند که همچون خود حافظ یاوه‌گو بوده‌اند ، و آنگونه شعرگویی را (که یگانه خواست ، قافیه‌سازی باشد) هنری می‌شمارده‌اند. آن ستایشهای اینان از حافظ مانند آنست که قماربازان بنشینند و از یک قمارباز تردست و زیرکی بستایش پردازند. این شاعران دسته‌ای می‌بودند که لذت می‌بردند از اینکه از وظایف زندگانی و از تلاشهایی که می‌باید کرد آزاد گردند و بنشینند و لگام هوس را رها کرده با سخن بازی کنند و قافیه بافند ، و در آن میان به هر که خواستند دشنام دهند ، هر که را خواستند بستایش پردازند ، سخن از باده رانند ، گفتگو از ساده کنند ، گاهی فیلسوفانه پندها دهند ، گاهی رندانه بدآموزیها کنند ، اینجا بی‌نیازی کنند و بفلک نازند ، و آنجا بنیازمندی و گدایی پردازند ، هرچه خواستند بگویند ، بخدا نیز گستاخی و بیفرهنگی دریغ ندارند ، با این سخنبازی و هوسرانی روز گزارند ، و نان از دسترنج دیگران خورند ، و پس از همه‌ی اینها کسان ارجمند و والاجایگاهی باشند ، و «شاعر» و «ادیب» و «فیلسوف» هم نامیده شوند.

اینان ستایشهایی که از حافظ و سعدی کرده‌اند بیش از همه برای گرمی بازار خودشان بوده و از همه شنیدنی‌تر جمله‌هاییست که بکار برده‌اند : «شهریار اقلیم سخن ، نقاد بازار ادب...». اقلیم سخن کجاست؟!.. بازار ادب چه معنی دارد؟!..

یک دسته‌ی دیگر شرقشناسان اروپایند. اینان بدخواهان شرقند. اینان دوست می‌دارند که همه‌ی شرقیان همچون حافظ باشند که به یک كنج خرابات بس کرده با باده و ساده روز گذرانند و جهان و دارایی آن را بآزمندان اروپا و آمریکا بازگزارند ، دوست می‌دارند که همه‌ی شرقیان پیروی از حافظ و خیام کرده کوشش و تلاش را بیهوده شمارند ، دوست می‌دارند که شرقیان بدستور خراباتیان جهان را هیچ و پوچ شمارند و دم را غنیمت دانسته در اندیشه‌ی گذشته و آینده نباشند ، دوست می‌دارند آنان خودشان پیاپی ماشینها سازند ، افزارهای گوناگون جنگی پدید آورند ، از جوانان سربازان و هوانوردان و چتربازان پرورند ، ولی شرقیان همچون حافظ و خیام و سعدی جز درپی سخنبازی و قافیه‌پردازی نباشند. خودشان اگر یک دشمنی رخ نمود زنان و مردان دست بهم داده شرق و غرب را بتکان آورده در چند جا فرونت برانگیزند. لیکن شرقیان دست بدامن شکیبایی زنند و چنین خوانند :

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
کز اثر صبر نوبت ظفر آید

یا گناه را بگردن خدا انداخته چنین گویند :

گر رنج پیشت آید گر راحت ای حکیم
نسبت مکن بغیر که اینها خدا کند

تنها حافظ و دیوان او نیست ، این شرقشناسان هرچه را که مایه‌ی درماندگی یک مردمی تواند بود ـ از دیوانهای حافظ و خیام و سعدی و مولوی و از صوفیگری و خراباتیگری و کیشهای گوناگون و مارپرستی و گاوپرستی و جوکیگری و روضه‌خوانی و مانند اینها ـ می‌ستایند و برواجش می‌کوشند. زیرا همینها برای اروپا بیش از ملیونها سپاه کار می‌کند. همان دیوان حافظ به تنهایی بیش از یک‌ملیون سپاه بکار آنان می‌خورد.

داستان آنان با این رفتار خود داستان آن ماهیگیرانیست که نمی‌خواهند بخود رنج دهند و ماهیها را یکایک گیرند ، و می‌خواهند کاری کنند که صد صد و هزار هزار شکار کنند ، و اینست بآب زهر می‌ریزند که ماهیان بخورند و گیج شده خود را بکنار زنند ، و آنان پیاپی گرفته رویهم چینند.

در جایی که می‌توان توده‌هایی را با بدآموزیها گیج و درمانده گردانید ، که ملیونها و صدملیونها را زبون[=ذلیل] و زیردست خود ساخت چرا نکنند؟!..

(در زیر یک نظرپرسی آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید)

🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Nov, 06:33


ما برای آنکه ‌اندیشه‌های پراکنده را دور رانده و بیاری خدای بزرگ همه را به یک راه بیاوریم ناگزیریم که جهان را معنی کنیم ، زندگی را معنی کنیم ، روان را شرح دهیم ، خرد را روشن گردانیم ، معنی درست کشاورزی و بازرگانی و کار و پیشه را بفهمانیم ، معنی درست فرهنگ (یا تربیت) را شرح داده راه درست آن را نشان دهیم. اینهاست کار ما. اینهاست وظیفه‌ای که من و یارانم بگردن داریم و بخواست خدا انجام خواهیم داد.

[1] : خواست جنگ جهانی دوم است.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Nov, 06:33


🖌 احمد کسروی

🔸 خرده‌گیری و پاسخ آن (یک از یک)

🔸 کوشاد تلگرام
: چون مدتهاست می‌بینیم ایرانیان بجای آنکه به دردهای خود پروا کنند و بچاره بکوشند سرگرم کارهایی‌اند که سودی بحالشان ندارد از جمله اینکه نیکی حال کشور را از اخبار تلویزیونها و خبرگزاریهای بیگانه چشم دارند ، مثلاً انتخابات آمریکا و خبرهای جنگ در خاورمیانه را دمادم دنبال می‌کنند و چون امروز سیاست اینها را می‌گویند ، گمان دارند کوشش سیاسی می‌کنند و بکار مهمتر از اینها نمی‌توانند برخیزند ، اینست نوشتار زیر را از پرچم روزانه برگزیدیم و خواستیم داوری خوانندگان را نیز بدانیم. از اینرو یک نظرخواهی هم در پایان آن می‌آوریم.

گفتارهایی که در شماره‌های گذشته درباره‌ی «روان» نوشتیم کسانی خوانده و چنین گفته‌اند : «حالا چه وقت این حرفهاست؟!.. حالا باید از جنگ [1] بحث کرد نه از روح ..» یک دسته مردم شیوه‌شان همین است که هر سخنی که ما بنویسیم می‌گویند : «حالا چه وقت این حرفهاست؟!» پیش از جنگ هم این را می‌گفتند و اکنون هم می‌گویند و ما نمی‌دانیم کدام روز خواهد بود که این تیره‌درونها چنین سخنی نگویند؟!..

گفته‌اند : «حالا باید از جنگ بحث کرد» می‌گویم : «از جنگ بشما چه؟.. شما مگر در جنگ شرکت کرده‌اید؟!.. مگر از پشت سر این جنگ برای شما بهره‌ای خواهد بود؟! این جنگ به هر حالی که می‌خواهد بیفتد ، شما همان زیردستان بدبختی که هستید هستید. شما که نمی‌خواهید بخود تکانی بدهید و باین گرفتاریهای خود چاره‌ای کنید چه انگلیس غلبه کند و چه آلمان فیروز درآید بشما سودی نخواهد بود و این گرفتاری و توسری خوری را که دارید خواهید داشت. شما اگر مردان خردمند و بافهمی ‌بودید بایستی بجای ایراد بنوشته‌های من بآن روزنامه‌هایی که گفتارهای پیاپی درباره‌ی جنگ می‌نویسند و مغز خود را فرسوده گردانیده پیش‌بینی‌هایی می‌نمایند ایراد گرفته بگویید : «اگر دیگران جنگ می‌کنند بما چه که این اندازه ‌اندیشه‌ی خود را مشغول داریم؟!. بما چه که وقت خود را در راه کشف آینده‌ی جنگ هدر گردانیم؟!. بما چه دردهای خود را فراموش کرده بداستان جهانگشاییهای دیگران پردازیم؟!.» اگر مردان خردمندی بودید این ایراد را می‌گرفتید. افسوس که نیستید و از بیخردی بجای پرداختن بچاره‌ی دردهای خود شب و روز در گفتگوی خبرهای جنگ هستید و باز از بیخردی چنین می‌پندارید که از پشت سر این جنگ برای شما یک راه نجاتی باز خواهد شد.

شما آن نادانانی هستید که می‌خواهید «آیین طبیعت» را تغییر دهید ، می‌خواهید دستگاه خدا را بهم زنید. این یک قانون بسیار استوار طبیعی است که یک مردمی تا نیک نباشند از جهان نیکی نخواهند دید. ولی شما می‌خواهید با زور بیخردی گردن به نیکی نگزارید و خود را از آلودگیها پاک نگردانید و با اینحال از جهان نیکی ببینید. می‌خواهید دیگران که جنگ می‌کنند و خونهای خود را می‌ریزند بشما نیز سهمی از فیروزیهای خود دهند. ببینید تا چه ‌اندازه نادانید.

آن گفتارهایی که ما درباره‌ی «روان» نوشتیم گفتگوهای علمی یا تفننی نبوده. چنانکه بارها گفته‌ایم بدبختی مردم شرق از پراکندگی اندیشه‌ها و از ندانستن معنی جهان و زندگانی است و یگانه راه چاره این است که ما معنی درست جهان و زندگانی را شرح دهیم و یک رشته حقایق را روشن گردانیم و بدینسان یک راهی باز کرده و همگی را بآن راه بخوانیم که کسانی که از خرد و فهم و غیرت بهره دارند بپذیرند و از ما باشند و دیگران که در کنار می‌مانند و بروی نادانیهای خود پافشاری می‌نمایند خدا میانه‌ی ما و آنان داوری کند.

این است مقصود ما. این است آن آرمان بزرگی ، آن آرمان ورجاوندی[مقدس] که در راهش می‌کوشیم و اینهمه رنج را بخود هموار می‌گردانیم. آن گفتگو از جان و روان نیز از این راهست و مقصود روشن کردن حقیقت آدمیگری می‌باشد. تاکنون این حقیقت در پرده بوده و معنی درست روان را کسی نمی‌شناخته. چنانکه گفتم دانشمندان بنامی همچون شوپنهاور و باخنر[بوشنر] و نیتچه و دیگران آن را نشناخته‌اند و اینست بآن سخنان زهرآلودی درباره‌ی جهان و زندگانی برخاسته‌اند. این سخن که بدهانها افتاده : «زندگانی نبرد است» و امروز گوشهای جوانان همه بآن آشناست ، اشتباه بزرگیست که از همین نشناختن معنی روان برخاسته است.

شما اگر می‌خواهید ارزش این سخنان را چندان که هست بدانید این را ملاحظه کنید که دانشمندان بزرگ اروپا آنها را نشناخته‌اند در جایی که سراپا حقایق است که کوچکترین ایرادی وارد نخواهد شد. از آنسوی چنانکه نوشته‌ایم هر کسی پیش از هر کاری لازم است که خود را بشناسد ، و کسی اگر می‌خواهد خود را بشناسد باید این گفتارها را بخواند.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

27 Nov, 19:12


📗 سرمایه‌ی اجتماعی ایرانیان

✍️ نویساد

🔍 جُستار : این دفتر به این پرسشها پاسخ می‌دهد : سرمایه‌ی اجتماعی یک مردمی چیست و چه ارجی دارد؟ سرمایه‌ی اجتماعی ایرانیان در چه اندازه است؟ ارتباط میان سرمایه‌ی اجتماعی و پیشرفت یک مردمی چه می‌باشد؟ چگونه می‌توان به سرمایه‌ی اجتماعی افزود؟

📊 شمار صفحه‌ها : ۱۶۴

📝 بازپسین پراکنش : فروردین تا خرداد ۱۴۰۳

📚 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این دفتر از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.


💐

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

25 Nov, 21:02


📗 چه توانیم کرد؟ (بخش دوم دفتر «انفجار معدن زغال‌سنگ»)

✍️ نویساد (هیئت تحریریه)

🔍 جُستار : در پیرامون نیرو و سرمایه‌ی اجتماعی مردم بعنوان راه چاره‌ به گرفتاریها و درماندگیها

📊 شمار صفحه‌ها : ۴۶

📝 بازپسین پراکنش : آبان ۱۴۰۳

📚 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این دفتر از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.


💐

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Nov, 17:11


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

19 Nov, 13:18


از این نوشتار
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Nov, 14:41


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Nov, 10:53


📗 چه توانیم کرد؟ (بخش دوم دفتر «انفجار معدن زغال‌سنگ»)

✍️ نویساد (هیئت تحریریه)

🔍 جُستار : در پیرامون نیرو و سرمایه‌ی اجتماعی مردم بعنوان راه چاره‌ به گرفتاریها و درماندگیها

📊 شمار صفحه‌ها : ۴۶

📝 بازپسین پراکنش : آبان ۱۴۰۳

📚 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این دفتر از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.


💐

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Nov, 10:52


📗 انفجار در معدن زغال‌سنگ (بخش یکم)

✍️ نویساد (هیئت تحریریه)

🔍 جُستار : در پیرامون پیشامد ناگوار انفجار معدن زغال‌سنگ طبس ، وضع کارگران ، استانداردهای امنیت و بهداشت کار ، وظایف حکومت در برابر بیکاری و تعیین حقوق درخور کارگران ، وضع صنعت در ایران پیش و پس از سال 57 ، فساد و گرفتاریهای حکومت

📊 شمار صفحه‌ها : ۳۳

📝 بازپسین پراکنش : آبان ۱۴۰۳

📚 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این دفتر از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.


💐

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

17 Nov, 14:55


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

17 Nov, 13:15


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

16 Nov, 15:59


(از این نوشتار)

🛎 فهرست کتابخانه

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

15 Nov, 15:56


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

15 Nov, 12:58


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

14 Nov, 15:03


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

13 Nov, 13:51


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

12 Nov, 15:09


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

10 Nov, 14:46


(از این نوشتار)

🛎 فهرست کتابخانه

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Nov, 13:44


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

08 Nov, 16:23


(از این نوشتار)

🛎 فهرست کتابخانه

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

07 Nov, 13:37


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

06 Nov, 15:53


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

06 Nov, 13:44


(از این نوشتار)
.