کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او) @kasravi_ahmad Channel on Telegram

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

@kasravi_ahmad


احمد کسروی :

@Pakdini

یوتیوب :
youtube.com/@pakdini

تاریخ مشروطه‌ی ایران :

@Tarikhe_Mashruteye_Iran

تاریخ محمد :

@Tarikhe_Mohammad

کتاب سودمند :

@KetabSudmand

پیام بما :

@PakdiniHambastegibot

[email protected]

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او) (Persian)

با خوش آمدید به کتابخانه پاکدینی! این کانال تلگرامی اختصاص داده شده به کتب و آثار ارزشمند احمد کسروی و یاران او می‌باشد. احمد کسروی، یکی از اندیشمندان و نویسندگان برجسته ایرانی است که توسط این کانال معرفی و ترویج شده است. اگر به ادبیات و تاریخ ایران علاقه‌مندید، اینجا بهترین منبع برای بررسی کتب سرشناس احمد کسروی و دوستان او است. برای دسترسی به آثار او و اشخاص مرتبط با او، می‌توانید وبسایت رسمی این کانال را نیز مشاهده فرمایید. همچنین می‌توانید از پیوندهای دیگر این کانال در یوتیوب و دیگر منابع تاریخی بهره ببرید. اگر به خواندن کتب سودمند و مطالب تاریخی علاقه‌مندید، حتما این کانال را دنبال کنید. برای اطلاعات بیشتر و ارتباط با مدیریت کانال، می‌توانید با ایمیل معین تماس حاصل فرمایید. منتظر حضور پرشور شما در کتابخانه پاکدینی هستیم!

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


20ـ جنبش در تونس (2010 و 2011) و آغاز «بهار عربی»

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


19ـ نمونه‌ای از کوششهای مردم آمریکا برای پایان دادن بجنگ ویتنام

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


18ـ پایان فرمانروایی انگلیس بر هندوستان

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


17ـ تظاهرات برای حق رای زنان در آغازهای سده‌ی بیستم در آمریکا

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


16ـ جنبش مردم آفریقای جنوبی بضد تبعیض علیه سیاهان

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

11 Jan, 14:48


15ـ جنبش سیاهپوستان برای بدست آوردن حقوقِ برابر با سفیدپوستان

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

10 Jan, 17:34


امروز دسته‌های دیگری نیز راه چاره به دفع حکومتهای خودکامه‌ را شاینده گردیدن مردم می‌دانند. گفته‌اند : «مردم باید به پایه‌ای از شایندگی رسند که حکومت در برابر خواستهای ایشان ناچار به تسلیم (یا تغییر) گردد». از آنسو ، دسته‌هایی نیز از در مخالفت درآمده چنین دلیل می‌آورند : تا چنین حکومتی بر سر کارست ، اساساً نمی‌گزارد مردم شاینده گردند. پس این چاره‌ی درماندگیها نیست. از این نتیجه گرفته می‌گویند : «از اینرو راهی جز سرنگونی این حکومت نیست». از این سخن نیز نتیجه‌ گرفته برآنند که تنها با سر کار آوردن یک حکومت سالم است که می‌توان به این بدبختیها چاره کرد. سخن روشنشان اینکه راه راست برای تحول و نیک گردیدن مردم بچنگ آوردن حکومت است. از آنسو ، دسته‌های نخست هم برآنند که مردمی تا نیک نباشند (از جمله متحد نباشند) ، اساساً توانایی تغییر یک حکومتی را ندارند.

شنیدنیست که برخی کسان چون این گفتگو را می‌شنوند خود را در برابر چیستان‌نما (پارادوکس) می‌بینند و می‌گویند مانند آن پرسش فلسفی است که مرغ نخست بوده یا تخم‌مرغ؟!.

لیکن باید دانست چنانکه ایشان پنداشته‌اند این داستان مرغ و تخم‌مرغ نیست. زیرا نخست ، خواست از شایندگی مردم ، نیک گردیدن صد در صد ایشان نیست. به چنین چیزی برای چنان آرمانی هیچ نیاز نیست. نه همگان شایسته‌ی نیک گردیدنند و نه آنکه می‌توان معطل همه بود. کافیست یک دسته‌ای از کوشندگان سیاسی دلسوز و خردمند همدست گردند. به این معنی که باور کنند تنها راه ، کوشش به نیکی و شایندگی توده است و در این راه هم‌آواز و یگانه گردند.

دوم ، این آشکارست که حکومت خودکامه ، خود جلوگیر نیک و شاینده گردیدن مردمست و از هر راهی می‌کوشد تلاشهایی را که در این راه انجام می‌گیرد پوچ گرداند. لیکن باید دانست که جلو هر گونه نیک گردیدن یک توده را نتوان گرفت. مثلاً از توده‌ای که میهن‌خواهی را یک گام در راه نیکی دانسته برآنند که در این راه بکوشند چگونه می‌توانند جلوگیری کنند؟!. یک توده‌ای با گامهای ساده‌ای توانند نیک و کم‌کم بهتر گردند.

از آنسو ، نیکی و شایندگی نیز به یک گام بدست نیاید. چنین جنبشی از مردم و جلوگیری حکومت از آن کشاکشی است که رفته‌رفته تندی گرفته پیش خواهد رفت و آن دسته از مردم که از بدیها دوری کنند گام بگام نیرومندتر شده و در برابر این نیرومندی ، حکومت نیز ناچار به کاستن از زورورزی و خودکامگی خواهد بود. همین را در سه چهار دهه‌ی گذشته دیده‌ایم که رفته‌رفته کفه‌ی میهن‌خواهی به کفه‌ی امت‌پروری حکومت بیشتر چربیده. همچنین می‌توان مثال از موسیقی و آواز و رقص آورد که حکومت ملایان در برابر آنها ناچار شده سپر انداخت. دیگر زمینه‌ها نیز چنین است.


🔹 پانوشت :

1ـ دفتر «انفجار معدن زغال سنگ».


(دنباله‌ی این نوشتار فردا خواهد آمد)

(خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد)

@PakdiniHambastegibot

(یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).

🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

10 Jan, 17:34


📖 دفتر «چه توانیم کرد؟»

🖌 نویساد (هیئت تحریریه)

🔸 6ـ یک توده را ارزشمندتر از درسهای تاریخ چیست؟! ـ 2


دوم ، علت دیگر مخالفت ما با چنان اندیشه‌ای اینست که باور داریم : این مردم ناتوان و بیمارند و تا درستیِ (سلامت) روان و نیرومندیِ خرد را بازنیابند هر کاری کنند نتیجه‌ی درستی در دست نخواهند داشت. باید نیک و توانا گردند ـ توانا به راه بردن خویش. توانایی نیز بیش از همه از «نیک بودن» است. این نکته از جُستار سرمایه‌ی اجتماعی بدست می‌آید.

اگر بخواهیم سخنِ کوتاه را کوتاهتر گردانیم باید بگوییم که علت بدبختیها و درماندگیهامان در ناچیز بودن سرمایه‌ی اجتماعیمان است. پس باید بکوشیم این سرمایه فزونی یابد. پرسشی که پیش خواهد آمد آنست که «سرمایه‌ی اجتماعی» چیست و چرا ایرانیان سرمایه‌ی اجتماعیشان کم و ناچیز است؟!. ما به این جُستار (مبحث) درآمده و دفتری در آن باره بنام «سرمایه‌ی اجتماعی ایرانیان ـ شایندگی در چیست؟» فراهم آورده‌ایم.

در آنجا سرمایه‌ی اجتماعی را شرح داده و اجزای آن را نشان داده‌ایم. نشان داده‌ایم که یک توده‌ی پراکنده که گرفتار دسته‌بندیهای بیشمارست نمی‌تواند سرمایه‌ی اجتماعی چشمگیری داشته باشد. آنجا راهنماییهایی از احمد کسروی آورده و نشان داده‌ایم که آنها چاره‌ی سرمایه‌ی اجتماعی ناچیز ایرانیان است و اگر بر آن پایه کار شود ، ایرانیان نیز می‌توانند همچون مردم کشورهای پیشرفته با نیرو و کوششهای خود از این بدبختیها رهایی یابند. اکنون بر سر گفتگوی خود می‌رویم.

می‌گوییم : چنانکه نشان دادیم (1) حکومت ملایان از سال 57 چندین سازمان و «ستاد» و «نهادِ» انگلی بنیاد گزارده‌ که کارشان جز مفتخوری از درآمدهای کشور نبوده. نهایت باید آنها را مُبلغان شیعیگری دانست. چون دمکراسی در این کشور فرمانروا نبوده ، حکومت خودسرانه چنان دستگاههایی را بنیاد گزارده. از آنسو ، حکومت چشم خود را بر سودجویی و شیادی یک دسته بسته و آنها را در تاراج منابع کشور آزاد گزارده. باید گفت در تاراج کشور شریکشان گردانیده. کسان ناشاینده‌ای را به راهبری وزارتخانه‌ها ، سازمانها ، ستادها و کارخانه‌ها گماشته که سود خود را جلوتر از سود توده و کشور دانسته و اینست از هیچ گونه قانون‌شکنی و دزدی باک نداشته‌اند. ردیفهای بودجه‌ای تعیین کرده که به شکل رسمی از سفره‌ی مردم بردارند.

اینها را با مثالهایی خودمان نشان دادیم. با همه‌ی اینها می‌پرسیم : مردم را از این سخنان بیش از آگاه شدن از وخامت اوضاع چه سود دیگری هست؟! به فرض که مردم ایران همه‌ی اینها را دانستند ، آیا با حال کنونی ، آن اختیار و نیرو را دارند که دست چنان کسانی را از سفره‌ی مردم کوتاه کنند؟!.. پاسخ روشنست : ندارند. آنگاه گیریم که با برانداختن این حکومت دست آنان را نیز کوتاه کردند. می‌پرسیم : مگر این پایان کارست؟! مگر رستگاری یک توده تنها در اینست که حکومت ناشاینده و ستمگرشان برافتد و یک حکومت دیگری ـ هرچه باشد ـ جانشینش گردد؟! آیا نه آنست که باید «راهی» نیز بشناسند تا مردم و حکومت هر دو در آن راه باشند و به این سو و آن سو نپیچند تا بتوانند پیشرفت کنند؟! آیا چنان راهی هست؟! اگر هست کدامست؟! اگر خواست ، تنها حکومت را برانداختن است ، مگر این آزموده نشده؟! اگر اینست کاری که امروز باید بشود ، آیا جز آنست که تاریخ تکرار شده و نقطه‌ی آغاز چنان کوششهایی سال 57 خواهد بود؟!. مگر آن زمان توانستند کاری کنند تا زندگیشان بهتر از پیش شود؟! از همینجا توان دانست که تنها ریشه‌ی گرفتاریهای ما این حکومت یا آن حکومت نیست.

این را باید پذیرفت که تا وضعمان بدینسان است ، حالمان بهتر نخواهد بود. باید در راه نیکی و توانایی تغییر کنیم. اگر خواسته می‌شود که «رفتار حکومتی» تغییر کند ، باید نخست مردم متحول شوند. چندان نیک گردند که پس از آنکه حکومتی را دیگر یا وادار به تغییر رفتار کردند ، نگزارند به راه خودکامگی رود که وضع بدتر و پشیمانیها تازه گردد. باید چندان شاینده شوند که بتوانند کارکرد حکومت را با نیروی مردمی بهبود دهند (چه با برانداختن و چه با ناچار گردانیدن).

👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:07


14ـ برخی از کشته شدگان تظاهرات «مهسا» در سال 1401

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:07


13ـ تظاهرات و اعتراضها به نتیجه‌ی انتخابات در سال 88

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


12ـ خونریزی در کوی دانشگاه در سال 1378

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


11ـ برخی از کشته‌ شدگان کشتار زندانیان در تابستان 1367

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


10ـ رای دادن ایرانیان به قانون اساسی حکومت ملایان

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


9ـ همه‌پرسی 12 فروردین 1358

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


8ـ تک‌حزبی شدن ایران

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


7ـ سرود شاهنشاهی در سینماهای زمان شاه

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


6ـ دستبوسی سران و بزرگان حکومت شاه

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


5ـ شکنجه در ساواک

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


این نیز دانسته شد که تنها خواستنِ یک چیزی ، به معنی رسیدن به آن نیست. همچنانکه هزاران کسان آرزوهای بزرگی داشته و می‌دارند ولی به آنها نرسیده و نخواهند رسید. آیا ایرانیان 120 سال آرزوی دست یافتن به دمکراسی را نداشته‌اند؟! پس باید باور داشت که «درخت آرزو میوه ندارد» و تنها با کوشش می‌توان به «خواستها» رسید ـ آن هم کوششی که از راهش و با افزارش باشد.


🔹 پانوشت :

1ـ اصل سخن این بود : «کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد ، دو راه برایش وجود دارد : یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی باصطلاح خودمان : «توده‌ای». یعنی باز باصطلاح خودمان و با قدرت اثبات : بی‌وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد ، فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض ، گذرنامه در دستش می‌خواهد برود چون که ایرانی نیست ، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است. یک کسی که توده‌ای نباشد و بی‌وطن هم نباشد ولی باین جریان هم عقیده‌ای نداشته باشد ، او آزاد است ، بشرطی که بگوید ـ بشرطی که علناً و رسماً و بدون پرده بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم.» (رفیع ، جلال. اطلاعات ۸۰ سال. ج اول. ص ۲۹۶. اول اسفند ۱۳۵۳. انتشارات اطلاعات ؛ برگزیده‌ای از سخنان شاهنشاه آریامهر ، مجله‌ی نگین ، اسفند 1353، شماره‌ی 118)



(دنباله‌ی این نوشتار فردا خواهد آمد)

(خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد)

@PakdiniHambastegibot



🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Jan, 15:06


📖 دفتر «چه توانیم کرد؟»

🖌 نویساد (هیئت تحریریه)

🔸 5ـ یک توده را ارزشمندتر از درسهای تاریخ چیست؟! ـ 1


شگفت آنست که چنین داستانی در این کشور آزموده شده و هنوز فراوانند کسانی که از کرده‌‌های خود که به پیشامدهای سال 57 و پس از آن انجامید سخت پشیمانی می‌نمایند. مگر فراموش شده سخنان و مخالفتهایی که با حکومت محمدرضاشاه در سال 57 می‌شد؟!. مگر نبود ایرادهایی که به «سوء مدیریت»ها و حیف و میل داراییهای کشور گرفته می‌شد (مثال : جشنهای تاجگزاری و 2500 ساله)؟!. ایرادهایی که به اختلاسهای آن حکومت و دربار شاه می‌گرفتند. اعتراضهایی که به کارهای ساواک و شکنجه در زندانها داشتند ، درخواستهایی که برای آزادی زندانیان سیاسی داشتند. ایرادهایی که به بی‌برقیهای پیاپی سالهای آخر پادشاهی محمدرضاشاه می‌گرفتند. ایرادهایی که به بیکارگی مجلسها (نمایندگان و سناتورها) و چاکری نمودنشان به شاهنشاه گرفته می‌شد. ایرادی که به نواخته شدن سرود شاهنشاهی در سینماها گرفته می‌شد و اینکه مردم می‌بایست به احترام آن سرود به پا خیزند. ایرادهایی که به تک‌‌‌حزبی شدن کشور و دیکتاتوری محمدرضاشاه گرفته می‌شد (مثال : اینکه از زبان او (البته با تحریف) می‌گفتند : هر کسی وارد حزب رستاخیز نشود بیاید گذرنامه بگیرد برود خارج!) (1) . و ایرادهای بسیار دیگر مانند اینها.

می‌پرسیم : همان زمان چرا یک دسته از کوشندگان سیاسی کوششها بلکه از جان گذشتگیها می‌کردند تا آن حکومت برافتد؟! آیا برای آن نبود که دیکتاتور برود و یک حکومت دمکراسی بجایش بیاید؟! آیا برای آن نبود که مردم روی آزادیِ گفتار و نوشتار را ببینند؟! عدالت (علی) در کشور برپا شود؟! ، مجلس از نمایندگان راستین مردم برپا و قانون اساسی تازه‌ای نوشته شود تا ایران باری در خاورمیانه جزو آبادترین کشورها گردد؟! دیگر زندانی سیاسی نباشد و اگر بود شکنجه نشود؟! ، آلودگان دولتی دستشان کوتاه شود و یک دسته مدیران پاکدست و راستکردار و دلسوز رشته‌ی کارها را بدست بگیرند؟! (همه‌ی «پاکسازیهای» سالهای 58 و پس از آن ـ در ظاهر هم که شده ـ آیا جز برای چنین خواستی بود؟!)

پس از همه‌ می‌پرسیم : آیا چنین آرزوهایی صورت واقعیت بخود گرفت؟! کارها بدست مدیران زبردست افتاد؟! مجلس پر شد از نمایندگانی که دیگر چاکر دیکتاتور نبودند؟! قانون اساسی‌ای که نوشته و تصویب شد ضمانت اجرایی یافت؟! مردم در گفتن و نوشتن آزادی یافتند؟!.. پس چرا چنان نشد؟! چرا کوشندگان به خواستهای خود نرسیدند و میدان بدست دیکتاتورها و کسانی افتاد که برای جان مردم (و همچنین کارگران) کمترین ارزشی قائل نیستند؟! چرا زندانها پر شد از کوشندگان سیاسی؟! کجا رفت عدالتی که درپی‌اش بودند؟!. چرا ننگین‌کاریهایی همچون کشتارهای سال 60 و تابستان 67 روی داد؟!

می‌پرسیم : چه شد که همان عیبهای حکومت شاه ، پس از او به همان سان (حال) بلکه بسیار بدتر پدیدار شد ولی مردم نتوانستند به خواستها یا آرزوهای خود از جمله حکومت قانون ، انتخابات آزاد ، آزادی گفتار و نوشتار ، آزادی کوششهای حزبی برسند؟! آیا این پرسشها جای اندیشیدن و علت‌یابی ندارد؟! آیا نباید پرسید : «اگر تنها با خواستن می‌توان به خواستهای خود رسید ، چه شد که مردم خواستند ولی نتوانستند؟!». اگر مردم همگی معنی راست دمکراسی را می‌دانستند و خواست مشترکشان همان بود ، روی آن پافشاری نشان می‌دادند ، خود را نگهبان آن می‌دانستند و در آن راه به هر کوششی آماده بودند ، آیا رفراندوم 12 فروردین 1358 جایی می‌یافت؟! به چیزی که نمی‌دانستند ماهیتش چیست (جمهوری اسلامی) رای می‌دادند؟! به این قانون اساسی دست و پا گیرِ پر از تناقض و ابهام رای می‌دادند؟!.

حیف از آن جوانهایی که خونشان در این کوششها بزمین ریخت ، حیف!. افسوس بر آن نوجوانهایی که قربانی نافهمی و جاه‌طلبیهای مشتی خونخوار شدند و داغ از دست رفتنشان به دل خانواده‌هاشان ماند. افسوس بر آن همه تلاش در راه برقراری عدالت.

اینجا بود که به گفته‌ی ترکها : «حساب توی خانه با حساب توی بازار نساخت». از اینجاهاست که باید دریافت نه هر آرزویی به انجام رسد و نه هر سخن خوشنمایی ارزش دنبال کردن دارد. بلکه باید راه و افزار هر کاری را شناخت و از آن راه کوشید. از اینجاست که نتیجه می‌شود نمی‌توان مردم و اندیشه‌ها و رفتارهاشان را در چنین موضوعی بی‌اثر و ناچیز شمرد و شرط تحول یافتن مردم را مهمترین شرط پیشرفت ندانست. بلکه ، به وارونه ، باید به آن اهمیتِ درجه یک داد. زیرا چنانکه آشکارست حکومت یک کشور نیز جز از مردم همان کشور پدید نیاید.

👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

08 Jan, 14:48


4ـ تبلیغات انتخابات مجلس

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

08 Jan, 14:48


3ـ فروریزش ساختمان متروپل شهر آبادان (خرداد 1401)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Dec, 18:07


کتابسوزان متفقین پس از شکست آلمان که نام Denazification روی آن گزاردند.
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Dec, 17:59


✴️ آیا کتابسوزان کار بدی است؟

🔶 آیا کسی که کتابهائی را می‌سوزاند دشمن فرهنگ و دشمن انسانیت است؟

«غربیها عادت کرده‌اند که با هرچه به آلمانِ نازی مربوط بشود دشمنی کنند. در این جهت حتی حاضرند تاریخ را دوباره و مطابق با امیال خود بنویسند.

هزاران فیلم بوسیله‌ی کمپانیهای غربی ساخته شده که در تمام آنها متفقین پیروزند! چند نفر ، حتی دو سه نفر آمریکائی به یک مرکز عظیم نظامی نازیها حمله می‌برند ، و موفق می‌شوند هدفهای خود در آنجا را محقق کنند. کارها می‌کنند که انسان انگشت به دهان می‌ماند ، و با خود می‌گوید این آلمانیها چه مخلوقات ابله و کودنی بودند!! تو گوئی همین آلمانیها نبودند که بیشتر اروپا و بخشی از افریقا را تصرف کردند و بینی تمام این اروپائیها را بخاک مالیدند! این شیوه‌ی عمل آمریکاییان و اروپائیان بیشتر مضحک است. اینان خود را محور و مدار تمام انسانیت ، و فرهنگ خود را در آخرین حد کمال تصور می‌کنند. این شهوت که خود را خوب ، بلکه عالی و بی‌عیب و نقص می‌دانند و اینطور نشان می‌دهند ، دارد آنها را خفه می‌کند.

دشمنی غربیان با آلمان نازی مظاهر مختلفی دارد ، از جمله اینکه نازیها را تخطئه می‌کنند چون کتابسوزان براه انداخته بودند. موضوع این است که آنان ، مطابق با ایدئولوژی خود ، بعضی کتابها را مضر به حال جامعه و باعث عقب ماندگی آن شناخته بودند. ممکن است بگوئیم که ایدئولوژی آنها غلط بود ؛ ممکن است بگوئیم برخی از این کتابها ارزشمند بودند و نمی‌بایست از میان برداشته شوند ؛ اما نمی‌توان گفت : چرا کتابهائی را که مضر تشخیص می‌دادید سوزاندید؟

اما تکلیف ما در این میان چیست؟

از میان برداشتن کتابهائی که به حال جامعه‌ی ما زیانبارند کاری ضروری است. بسیارند کتابهائی که باعث نکبت و سیه روزی مردم ما شده‌اند. کتابهائی که برای ذلیل نگهداشتن ما نوشته ، ترجمه یا تدوین شده‌اند ، کتابهائی که جز خفت و خواری و جز اندیشه‌های پوچ ، و جز تعطیل تفکر و تعقل نتیجه‌ئی نداشته‌اند ، البته باید از میان مردم جمع شوند. نه اینکه بزور از آنها گرفته شوند ، باید آن اندازه اندیشه‌ها روشن شوند و خردها بکار بیفتند که مردم خود ، بمیل خویش ، آنها را بدور اندازند. البته اینکه نسخه‌هائی از این کتب ، برای اهل تحقیق ، در کتابخانه‌ها بمانند موضوعی قابل قبول است.

در ایران نیز پیروان زنده یاد احمد کسروی در روزی معین ، کتابهائی را که گمراه کننده تشخیص می‌دادند ، می‌سوزاندند. این عمل نمادی بود از بیداری از غفلت و جهالت قرون و نشان دهنده‌ی عزمی راسخ بود برای پیش رفتن به سوی ایرانی نوین با نگرش و جهان‌بینی نو».


🔸کوشاد تلگرام :

نوشته‌ی بالا در کانال بینش انتشار یافته بود و ما چون آن را نیکخواهانه یافتیم در اینجا آوردیم.

از نویسنده‌ی بافهم و دلسوز که از هیاهوها باک نکرده ، آنچه را با خرد خود فهمیده و باور کرده به رشته‌ی نوشتن کشیده سپاسمندیم. چنانکه از اشاره‌ی ایشان توان فهمید ، غربیان با فیلمها و تبلیغات خود بر اندیشه‌های توده‌های جهان تأثیر می‌گزارند. آنها هر کار آلمانها را در دوره‌ی نازیها تباه و از روی دیوانگی وانموده‌اند. یکی از آنها کتابسوزان بوده است.

دانستنی است که متفقین پس از پیروزی بر آلمانها دست به تلاشی همسنگ کتابسوزان نازیها یازیدند ولی نام «نازی‌زدایی» (Denazification) روی آن گزاردند. در آن تلاش برای آنکه نازیزم را از آلمان ریشه‌کن کنند به سوزانیدن و نابود گردانیدن همه‌ی نشانه‌های نازی از کتابها و پوسترها و نوشته‌ها و پرچم‌ها و همچنین سانسور همه‌ی کتابها و روزنامه‌ها و فیلمهاشان برخاستند.

در ایران کسانی با داعیه‌ی دانشمندی و فهم به جنبش کتابسوزانِ پاکدینان ایراد گرفته و می‌گیرند. ولی یکی (آری ، حتا یکی) آن نکرده که دلیلهای ما را بخواند و به آنها پاسخ دهد. تنها کاری که کرده‌اند که براستی مایه‌ی افسوس است آنکه رنجش نشان داده‌اند ، بدگویی کرده‌اند ، مغالطه کرده‌اند و خواسته‌اند جنبشی به این گرانمایگی را که پایَندان (ضامن) رهایی کشور از اندیشه‌های غلط و ویرانگر است باطل جلوه دهند. از این دانشمندان باید پرسید : «آیا پاسخ دلیل جز دلیل است؟!».

ما چون در این کانال چندین بار سخنان و دلیلهای کسروی را در این باره آورده و خود نیز بارها به گوشه و کنار این جنبش به گشادی پرداخته و کوشیده‌ایم آنچه می‌بایست دلیل آوریم و به بهانه‌ها و خرده‌گیریها پاسخ دهیم ، اینست در اینجا بیش از این به سخن نمی‌پردازیم و خوانندگان را به خواندن آن نوشتارها راه می‌نماییم.

🔸یک نکته‌ای در سخنان نویسنده‌ی گرامی نوشتار بالا هست که می‌باید بازنماییم. ایشان از یاران و همباوران آن یگانه مرد با عنوان «پیروان زنده‌یاد احمد کسروی» یاد کرده‌اند.

پیرامونیان کسروی و کسانی که به پاکدینی گرویدند نه «پیرو» بلکه یار و همباور کسروی بوده‌اند. کسروی نیز خود هرگز درپی مرید و پیرو پروری نبود :

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Dec, 17:59


«ما نمی‌خواهیم شما را پیرو اندیشه‌ی خود گردانیم ، بلکه می‌خواهیم پیرو راستیها گردانیم ، پیرو خرد گردانیم ، شما از خرد خود پیروی نمایید». (پیمان سال ششم ، شماره‌ی دهم ، ص582 ، 1319)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Dec, 16:31


🔶 خیام شاعر و خیام دانشمند

✍️ نویساد تلگرام

🔹 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این گفتار از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.

(یک نظرپرسی در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.)

(خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد)
@PakdiniHambastegibot

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

24 Dec, 16:45


https://t.me/pakdini/24524

بخش پایانی

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

23 Dec, 04:55


این یکی از دلیلها می‌بود که مرا درباره‌ی بداندیشیهای وزارت فرهنگ بیگمان گردانید. بکارهای بدخواهانه‌ی دیگر ، به هر کدام معنایی می‌شد داد و شُوَندی می‌شد پنداشت. درباره‌ی سعدی می‌شد گمان برد که چون برخی سخنان نیک‌نما نیز می‌دارد فریب آن را خورده‌اند. حافظ چون نامش را شنیده‌اند از زیان بدآموزیهایش ناآگاه مانده‌اند. درباره‌ی خیام می‌شد گفت فریب هیاهوی اروپا را خورده‌اند. در زمینه‌ی کیش می‌شد گمان برد که پروای ملایان و پیروانشان می‌دارند. لیکن درباره‌ی صوفیگری چه می‌شد پنداشت؟!. آیا بدی صوفیگری و ناسازگاری آن با زندگانی چیزیست که نهان مانَد و کسی با اندک فهم و خردی آن را نداند؟!. آیا چنین گمانی می‌شد برد؟!.
صوفیگری در هزار سال پیش که رواج گرفت ، در آن روزگارِ خاموشی جهان با زندگانی نساخت و مایه‌ی بدبختی و گرفتاری گردید. چه رسد بامروز که جهان در تکان بسیار سختیست و توده‌ها با یکدیگر به نبردهای نابود کننده برخاسته‌اند؟!. چه رسد باین روزگار که در کشاکش زندگانی کشتارگاههایی همچون استالینگراد و بوداپِست برپا می‌کنند؟!..
در چنین روزگاری که دانشمندان دانشهای خود را در راه آبادی جهان بکار می‌برند و دولتها نقشه‌های پنج‌ساله و ده‌ساله پیش می‌گیرند ، در کشور ویران بدبختی همچون ایران برواج صوفیگری کوشیدن و مردم دل‌مرده را دل‌مرده‌تر گردانیدن جز بدخواهی و دشمنی چه نامی تواند داشت؟!..
در چنین روزگاری که دیگران بجوانان درس غیرت و جانبازی می‌دهند و از آنان خلبانان و چتربازان پدید می‌آورند ، در این کشور بجوانان درس صوفیگری دادن و سَهِشهای آنان را زهرآلود گردانیدن ، جز کوشش بنابودی توده چه معنی تواند داد؟!.
صوفیگری «جهان را خوار داشتن ، آن را ویرانه گزاشتن ، دامن از آن درچیدن ، بگوشه‌ای خزیده روز بسر بردن» است. آیا پستی و زیانمندی این اندیشه‌ها چیزیست که آقای علی‌‌اصغر حکمت و دکتر قاسم غنی نفهمند؟!. آیا گمان این اندازه نافهمی بآنان توان برد؟!.
بیجا نمی‌گویم که این پشتیبانی وزارت فرهنگ از صوفیگری و تلاشهای پافشارانه‌ی آن بپراکندن کتابهای صوفیان پرده از روی کار آن وزارت برداشت. من که می‌دانستم آن دستگاه چیست و برای چیست ، این پشتیبانی از صوفیگری مرا بیگمان گردانید». (همان ، ص 2 تا 7)

[1] : امروز وظایف (خیانتهای) وزارتِ فرهنگِ گذشته میان وزارتهای فرهنگ و ارشاد اسلامی ، وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم ، تحقیقات و فن‌آوری تقسیم شده است. گذشته از این وزارتخانه‌ها ، سازمانهای دیگری نیز در آن خیانتها سهیم هستند.
(این نوشتار دنباله دارد)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

23 Dec, 04:55


✴️ پشت پرده‌ی نمایش «ادبیات» در ایران

🖌 نویساد

🔸بخش چهارم

کسروی گفتگو از خیانت در فرهنگ ایران را در زمینه‌های دیگری نیز پی می‌گیرد :

«خوانندگان این دفتر نخست باید بدانند که در کشور ایران سیاستی بدخواهانه هست که از سالیان دراز در این کشور کارگر بوده. یک دسته از وزیران و سران اداره‌ها هستند که با یکدیگر همدستند و خواست ایشان آنست که از راههای گوناگون بکوشند و این توده را از پیشرفت بازدارند. بکوشند و نگزارند بآلودگیهای این توده چاره شود و تلاشهای نیکخواهان و غیرتمندان را در آن باره‌ها بیهوده گردانند». (فرهنگ است یا نیرنگ ، ص 1 ، 1323)

سپس از آلودگیهای هزارساله‌ی ایرانیان بکوتاهی یاد کرده و می‌افزاید :

«اکنون سخن در آنست که آن دسته‌ی بدخواه ، یا مردان بدنهاد روسیاه ، که سود خود را در بدبختی و درماندگی این توده می‌دانند و دست بهم داده پافشاری بسیار می‌کنند ، یکی از کوششهای آنان در این رشته است که این آلودگیها نه تنها از مغزها برنخیزد ، بلکه جایگیرتر گردد و زهرش هَناینده‌تر[=مؤثرتر] باشد.
کانون این کوششهای بدخواهانه وزارت فرهنگ است. این دستگاه با آن درازا و پهنا برای آنست که گمراهیها و بدآموزیهای گوناگونی که از زمانهای گذشته بازمانده و در کتابها جایگزینست ، رواج آنها را هرچه فزونتر گرداند. کتابها را بچاپ رسانیده در دسترس مردم گزارد ، در دبستانها و دبیرستانها آن بدآموزیها را در مغزهای نورسان آکنده همه را آلوده گرداند.
وزارت فرهنگ ایران برای این کارهاست.[1] باین‌معنی که کسانی که در کارهای آن وزارتخانه دست داشته‌اند و شالوده‌ی آن را ریخته‌اند خواستشان همین می‌بوده. باهم به سُکالش[=شور] نشسته ، راهها اندیشیده ، آزمایشها کرده ، نیرنگها بکار برده ، دستگاهی را بدانسان که خواستشان می‌بوده پدید آورده‌اند.
باشد که کسانی این گفته‌ها را باور نکنند و این را یک بدگمانی از من درباره‌ی وزارت فرهنگ و بنیادگزارانش شناسند. ولی افسوس که نه چنانست ، افسوس که این گفته‌ها درباره‌ی آن وزارت همه راستست.
وزارت فرهنگ تنها آن دستگاه بیرونی نیست. تنها آن اتاقها با کارکنانش و آن دبستانها و دبیرستانها و دانشکده‌ها با آموزگاران و دبیران و استادانش نیست. در پشت سر آن ، دستگاه درونی دیگری هست ـ دستگاهی که با دست محمدعلی فروغی‌ها ، ابوالحسن فروغی‌ها ، سید نصرالله تقوی‌ها ، علی‌اصغر حکمت‌ها ، دکتر قاسم غنی‌ها ، و دیگران راه برده می‌شود.
بدبختی این کشور بجایی رسیده که مردان درسخوانده و چیزفهمش کوشش بنابودی توده را پیشه‌ی خود می‌گیرند و از چنان کار بسیار بی‌آزرمانه‌ای[بیشرفانه] نان می‌خورند و رخت می‌پوشند و به اتومبیل می‌نشینند و گردن می‌افرازند و بخود می‌بالند. این را باید در تاریخ بنویسند. باید در تاریخ بنویسند که بدبختی این توده و کشور تا باین جایگاه رسید.
به هر حال وزارت فرهنگ در ایران ، پس از آغاز مشروطه پدید آمده و این بدخواهان که از روز نخست دست در کار آن وزارت می‌داشتند و اندیشه‌های بی‌آزرمانه‌ی خود را بکار می‌بستند ، چون جنبش مشروطه با تکانی در فهمها و خردها توأم می‌بود و آزادیخواهان بیش یا کم ، زیان صوفیگری را دانسته و یکی از شُوَندهای[سبب] درماندگی و بدبختی ایرانْ اندیشه‌های صوفیانه را می‌شناختند و نویسندگان و گویندگان بارها از آن بد می‌نوشتند و می‌گفتند ، از اینرو بدخواهان نیارَستند که صوفیگری را درمیان دیگر بدآموزیها جا داده برواج آن نیز کوشند. در آن هنگام چنین دلیری‌ای ننمودند. تنها نام «ادبیات» و «مذهب» و «فلسفه» را عنوان نموده برواج بدآموزیهای زهرآلود این چند رشته بس کردند و بنیاد فرهنگ را بروی آنها گزاردند.
ولی چون سالها گذشت و روزگار دیگر گشت و آن سَهِشهای[احساسات] بیدارِ آغاز مشروطه کهن گردید ، بدخواهان که در کار خود بسیار ورزیده و آزموده‌اند و از زیرِ دست استادان بسیار آزموده بیرون آمده‌اند فرصت را از دست ندادند و کم‌کم به ترانه‌ی صوفیگری برخاستند : گاهی نام «عرفان» را بمیان می‌آوردند ، گاهی گفتاری می‌نوشتند ، گاهی چون پا می‌افتاد کنفرانس می‌دادند. بگفته‌ی تبریزیان : «تیر را انداخته کمانش را نهان می‌کردند».
بدینسان زمینه آماده می‌ساختند تا چند سال پیش یک گام بزرگی برداشتند و وزارت فرهنگ آشکاره بهواداری از صوفیگری پرداخت. کتابهایی را بچاپ رسانید و پراکند. بکسانی پولها داد که کتابهای تازه نویسند. صوفیگری را یکی از زمینه‌های درس در دانشسرا گردانید.
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

22 Dec, 16:00


✴️ پشت پرده‌ی نمایش «ادبیات» در ایران

🖌 نویساد

🔸بخش سوم

«همچنان گفته‌اند : «لیتراتور نماینده‌ی اندیشه‌های یك توده است». این هم دور نیست. شما اگر می‌خواهید از بلندی یا از پستی اندیشه‌های یك مردم آگاه شوید یكی از راههایش آنست كه كتابها و نوشته‌های ایشان را بخوانید. لیكن این هم درباره‌ی ادبیات ایران راست نیست. آیا كسی از «مقامات حمیدی» و شعرهای انوری پی باندیشه‌های مردم آن زمان تواند برد؟!.
ولی چون «لیتراتور» با «ادبیات» ترجمه شده بود همه‌ی آن ستایشها بهره‌ی این می‌گردید و همین در اندیشه‌ها جا باز می‌كرد : مثلاً اگر شما می‌خواستید با یكی از جوانهای درسخوانده بسخن پرداخته بگویید : «آخر این شعرها و تاریخ شعرا كه بشاگردان می‌آموزند چیست؟!. چه سودی از آنها خواهد بود؟!.» می‌دیدی دلسوزانه پاسخ داد و گفت : «په آقا چه می‌فرمایید؟!.. اینها ادبیاتست. شما كتابهای اروپا را بخوانید تا ببینید از ادبیات چه ستایشها می‌كنند.» بیچاره جوان نمی‌دانست چه فریبی خورده است.
این بود داستان نیرنگی كه گفتم. بدخواهان چنین نیرنگی را زدند و بآن بس نكرده برای رویانیدن تخمهایی كه كاشته بودند به یك كوشش دیگری برخاستند ، و آن اینكه در روزنامه‌ها و درمیان جوانان هایهویی بنام شعر و ادبیات برپا گردانیدند و در این كار دست برخی از شرقشناسان نیز درمیان می‌بود.
این كار هم تاریخچه‌ای می‌دارد كه می‌باید بگویم اگرچه سخن بدرازی خواهد انجامد. این رازها باید بیرون ریخته شود.
اگر تاریخ هجده‌ساله را خوانده‌اید در سال 1290 (1329)[ق] دولت خودكامه‌ی روس بایران التماتوم داد. بیرون داستان آن بود كه دولت روس از كارهای مستر شوستر آمریكایی بخشم آمده و بما فشار آورده سه چیز می‌خواست : 1) شوستر را بیرون كنیم. 2) دیگر كاركنی از بیگانگان بی‌خشنودی دولت روس و انگلیس نیاوریم. 3) دررفت[=خرج] ارتش روس را كه بایران آمده بود بپردازیم. ولی از درون خواسته می‌شد دستگاه مشروطه و آزادیخواهی از ایران برافتد ، و در این كار ، دست بدخواهان خودمان در كار می‌بود. به اینمعنی بایستی بخش بیشتر نقشه با دست اینان انجام گیرد.
اینبود دولت نكولایی التماتومش را داد و وزیران نیز رُلهای خود را بازی كردند و كار بجنگ كشید و مجاهدان و آزادیخواهان توسریهای سخت از مشت آهنین دولت روس خوردند و از میان رفتند. این زمان دولت گامی بالاتر گزاشت و مجلس را نیز بست. در التماتوم این را نخواسته بودند. ولی در نقشه‌ی نهانی این نیز می‌بوده.
بدینسان نقشه انجام گرفت. ولی یك كار دیگر بازمی‌ماند. توده‌ای كه هفت سال با شورش و جنگ بسر برده و گُردانی از میان آن همچون ستارخان و یِفرِمخان و حیدر عمواُغلی و دیگران برخاسته بودند ، كار او تنها با بستن [مجلس] و پراكندن مجاهدان پایان نیافتی. بیش از همه بایستی اندیشه‌های آزادیخواهانه را از مغزها بیرون كنند. بایستی مردم را از آن شور پایین آورند. خونها را از جوش اندازند. بایستی ریشه‌ها را بسوزانند ، از بریدن شاخه‌ها سودی نتوانستی بود.
این كار می‌بایست با دست خانواده‌ی فروغی و همدستانشان از ایران و پرفسور براون [1] و همراهان او از اروپا انجام گیرد. می‌بایست اینان بكوششهایی كه درباره‌ی رواج شعر و ادبیات می‌داشتند بیفزایند و تكان بزرگی پدید آورند. می‌بایست مردم را سرگرم گردانند. برخی را شاعر سازند ، برخی را شعردوست گردانند ، شعرهای زهرآلود شاعران را در مغزها جا دهند ، برای اندیشه‌های جوانان میدان تازه‌ای باز كنند.
برای این كار خود عنوانی نیز پیدا كرده بودند. زیرا می‌گفتند : «ما كه نخواهیم توانست در برابر دیگران با قوه و قدرت عرض اندام كنیم. برای ما یك راه باز است ، و آن اینكه ادبیات و تمدن قدیم خودمان را بگوش دنیا برسانیم و جلب احترام برای خود كنیم. در اروپا ما را با سعدی و حافظ و خیام و فردوسی می‌شناسند. باید ما نیز هرچه می‌توانیم باینها اهمیت دهیم».
اینها سخنانی بوده كه پرفسور صدیق [2] بیست و چند سال پیش هنگامی كه از اروپا بازمی‌گشت در تبریز در سالن دبیرستان دولتی بزبان آورده و چنین گفته بود : «بهمین جهت من در اروپا با پرفسور براون همدست می‌بودم و به نشر ادبیات ایران می‌كوشیدیم». یك بار هم من این سخن را از زبان فروغی شنیدم.
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

22 Dec, 16:00


پیداست توده‌ای را كه خواستند فریب دهند اینگونه سخنان دلسوزانه هم پیدا كنند. به هر حال از همان سال 1290 تكانی در ایران در زمینه‌ی شعر و ادبیات پدید آورده شد. از اروپا براون «تاریخ ادبیات ایران» می‌فرستاد. كتابها چاپ می‌كرد. «انجمن خیام» [3] بایای[وظیفه] خود را انجام می‌داد». در ایران گفتارها درباره‌ی شاعران نوشته می‌شد ، كتابها بچاپ می‌رسید ، جستجو از تاریخچه‌ی زندگی شاعران می‌رفت ، ساتها[=صفحه‌ها] سیاه می‌گردید درباره‌ی آنكه سال زاییده شدن شاعری بدست آید. مهنامه‌های ادبی پراكنده می‌شد ، در شهرها انجمنهای ادبی برپا می‌گردید ، چَخِشها[4] می‌رفت درباره‌ی آنكه فلان شاعر از كدام شهر است ، در دبیرستانها و دانشكده‌ها بیشتر جوانان (شصت و هفتاد درصد آنها) شعر می‌گفتند ، خیابانها بنام شاعران نامیده می‌شد [5] ، به سعدی و حافظ و خیام و فردوسی نام «مفاخر ملی» داده شده كتابهاشان پیاپی بچاپ می‌رسید ، در شهرستانها بروی گورهای شاعران گنبدها افراشته می‌شد ، هر شهری برای خود شاعری با چنان گنبدی می‌خواست. كم‌كم كار بالا گرفته گفته می‌شد : «شعر وحی است». آشكاره می‌نوشتند : «شاعر هنگامی كه بشعر گفتن می‌پردازد روح او بعوالم دیگری ارتباط پیدا می‌كند ...». كسانی از این اندازه هم گذشته گفتگو می‌داشتند كه كتاب یكی از چهار شاعر بزرگ را كه فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی باشند ، بجای قرآن برگزینند و آن را «كتاب مقدس» ایرانیان یا «قرآن فارسی» گردانند و سخن در آن می‌بود كه كدام یكی را برگزینند. هایهویی می‌بود كه نمی‌دانم چه نامی دهم. ...
آخرین كوشش كه درباره‌ی افزودن بآن هایهوی ادبیات از دسته‌ی بدخواهان سر زد برپا گردانیدن «هزاره‌ی فردوسی» و آوازه انداختن بسراسر كشورها بود. از سالها نقشه‌ی آن را كشیده و بسیج [6] كار را دیده بودند و آنچه توانستند در آن میان باد بآتش هایهوی زدند و آن را تا باندازه‌ی دیوانگی رسانیدند.
(در پیرامون «ادبیات» ، نشست یکم)

[1] : Edward Granville Browne
[2] : دانستنیست در پرونده‌ای که وزیران و نخست‌وزیران و برخی از سران اداره‌ها برای کتابهای کسروی پدید آوردند (همان که به یک رشته بازپرسیهای درازی کشید و سرانجام در یکی از نشستهای بازپرسی آدمکشان بسرش ریخته او را در کاخ دادگستری کشتند) یکی از نخستین شکایتها بدست همین دکتر صدیق وزیر فرهنگ آن زمان انجام گرفت. او در 29/12/23 باستناد مادّه‌ی 2 قانون مصوب 1301 تقاضای تعقیب کسروی را بعلت نشر کتابهای «خلاف قانون» از وزارت دادگستری نمود. (پاکدامن ، قتل کسروی ، چ دوم ، ص 141 و 211). نمی‌توان نوشته‌های این کتاب را در آن شکایت بی‌اثر دانست.
[3] : Omar Khayyam Club در لندن.
[4] : چخیدن (همچون جهیدن) = مجادله كردن ؛ چخش = مجادله
[5] : برای مثال خیابان علاءالدوله را خیابان فردوسی ،‌ جلیل‌آباد را خیابان خیام ، اسماعیل بزاز را خیابان مولوی نامیدند.
[6] : بسیجیدن = تدارک كردن ؛ بسیج = تدارک

(این نوشتار دنباله دارد)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Dec, 12:45


چنانکه ما به پاکی خوراک خود توجه داریم و هر چیزی نمی‌خوریم و میان خوراکِ مانده و آلوده با خوراک تازه و بهداشتی فرق می‌گزاریم ، باید میان اندیشه‌ی نیک و غیرت‌پرور با اندیشه‌ی پست و خواری‌آور هم فرق بگزاریم.

برای جلوگیری از خوراک غیربهداشتی در یک کشور چه سازمانهای بسیاری که دست اندر کارند تا خوراک و نوشاک مردمان درست و پاکیزه ، تولید یا وارد کشور شده بدستشان برسد. تاریخ انقضاء روی خوراکیها یکی از نشانه‌های چنان توجهی است.

پنجم ، این مقدمه بود. نتیجه هم اینست که ناچاریم جلو اندیشه‌های بدآموز و زیانمند را بگیریم. زایشگاه چنان اندیشه‌هایی بیش از همه کتابست ـ کتابهای بدآموز و غیرتکش. چنانکه بهداشت خوراک دربایست (لازم) است ، بهداشت اندیشه و مغز نیز دربایست است. برای مثال آیا نباید جلو چاپ کتابی را گرفت که مضمونهای زیر در آن گنجانیده شده :
«به گذشته و آینده اندیشیدن خطاست. باید تنها خوش بود و دم را غنیمت دانست. اگر این خوشی بخودی خود بدست نیامد ، باید با مستی گذرانید. به دنیا نباید دل بست. این دنیا ارزش اندیشیدن و نگران بودن را ندارد. باید سراسر زندگی را با شراب و مستی بسر برد. در جایی که همه چیز در روز ازل نوشته و سرنوشتِ همه‌ تعیین شده ، کوشیدن ما بیهوده است»؟!
خوب بیندیشید در این جهان با این سیاستهای آزمندانه‌ی کشورهای زورگو و نیرنگباز ، چنان اندیشه‌هایی بکار دشمنان بیشتر می‌آید یا یک میلیون سپاهی؟!

نتیجه آنکه یک توده‌ای بدانسان که به خوراک و نوشاک و هوای شهرهای خود توجه دارد ، نمی‌باید و نمی‌تواند به اندیشه‌هایی که به مغزها راه می‌یابد بی‌توجه باشد.

[1] : در این باره کتاب دردها و درمانها خوانده شود.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Dec, 12:44


✴️ آیا کتابسوزان جنبشی بیهوده است؟!

🔸(بخش 1 از 4)

🖌 نویساد


چند سال پیش میان ما و یکی از خوانندگان کانال گفتگویی رفته که چون نکته‌هایی را در پیرامون جنبش کتابسوزان روشن می‌گرداند و امروز نیز یکم دی‌ماه و روزبه کتابسوزان پاکدینان می‌باشد ، بجا دانستیم که آن را (با شرح بیشتر) در اینجا بیاوریم.

ایشان به سخنانی برخاسته که یک تکه از آن چنین است :

«گفته‌های کسروی را بسیار خوانده‌ام کسروی درباره‌ی شعر و شعرا بسیار سخن گفته و سخنانِ بجایی هم گفته اما بحث سوزاندن کتاب جداست. با سوزاندن کتاب بجایی نخواهید رسید نتیجه‌ایی نخواهد داشت هر قدر هم که نیت شما پاک باشد اگر قرار براین باشد که شما شعرا را نقد کرده و آثار بجا مانده از شاعران مغول را بخوانید و فرق خوب و بد را بفهمید باید کتاب‌ها و دیوان‌ها و غزلیات‌ها در دسترس باشد ، سوزاندنِ کتاب عمل شایانی نیست مخصوصا در این زمان که تکنولوژی پیشرفت کرده و آدمیان هر کتاب و مطلبی که بخواهند در اینترنت سرچ کرده و بدست خواهند آورد پس سوزاندن کتاب بیهوده است ، باید جلسات و کلاس‌ها برگزار شود تا درباره‌ی کتاب‌ها گفتگو شود وگرنه همگیتان جمع شوید توانتان نمی‌رسد که همه‌ی کتاب‌های زیانمند را بسوزانید».

می‌گوییم : نیک کردید که ایرادهاتان را درباره‌ی کتابسوزان نوشتید. آنکه نخست نوشتید «کتابسوزان مورد انتقاد است» ، نقد نیست. ایراد گرفتن نیست. حقیقتی (نه واقعیت) را هم روشن نمی‌کند.

اما دلیلهایی که آورده‌اید بیپاست. از دور ایستاده تنها شنیده یا خوانده‌اید که ما کتاب می‌سوزانیم. گمان کرده‌اید که مطلب جز همین شکل ظاهر آن نیست و چون با باورهاتان ناسازگار بوده زبان به اعتراض گشوده‌اید.

نخست ، جنبش کتابسوزان فرق گزاشتن میان نیک و بد ، میان بدآموزی و نیک‌آموزی است. پی بردن به این حقیقت ارجدار است که هر کتابی به صرف کتاب بودن سودمند نیست (خلاف نظریه‌ی رایج).

یک عیب اساسی درمیان ایرانیان اینست که فرق میان نیک و بد از میان برخاسته و مرز این دو شکسته و بهم نزدیک شده. این خود جُستاریست که باید به آن در جایی دیگر جداگانه پرداخت. [1]

دوم ، جنبش کتابسوزان را نباید تنها سوزانیدن کتابهای زیانمند و بدآموز شمارد. این تنها ظاهر آنست. کتابسوزان یک تحولی در اندیشه‌هاست. یک «نوزایی» است. همانست که ایران امروز به آن بسیار نیازمندست.

کتابسوزان دانستن این حقیقت است که توده‌‌ی ایرانی (همچنین شرقیان) افتاده‌ی چه گمراهیهایی هستند. دانستن اینست که اندیشه‌های زیانمند چه بدبختیها به سر مردم می‌آورد.

بیشتر ماها تنها جنگ یا سیل و زمین‌لرزه یا گاهی تصادف خودروها و سرنگونی هواپیماها یا مانندهای اینها را فاجعه بار می‌دانیم. اگر بپرسند که افزارهای ویرانگر را بشمارید شمشیر ، تفنگ ، موشک ،‌ و بمب بیادمان خواهد آمد. آنهاست که جان می‌گیرد و خانه‌ها را ویران می‌گرداند. آنهاست که آدمیان را به بدبختی و آوارگی می‌اندازد. ولی کمتر به این می‌اندیشند که اندیشه‌ی بدآموز و گمراه نیز به همان اندازه بلکه ویرانگرتر است. اگر ایرانی بداند که افتاده و خوار گردیده‌ی ادبیات زمان مغول می‌باشد ، آنگاه خواهد دانست که گمراهی و بدآموزی بیش از بمب و توپ و تانک جان گرفته و نابود کرده و آدمیان را از آدمیگری دور گردانیده. بیش از زمین‌لرزه ویرانی ببار آورده. همچون مخدرها ، عزمها و اراده‌ها را از نیرو انداخته. اندیشیدن به ریشه‌ی بدبختیها و چاره‌جستنها را فراموش گردانیده.‌ یک کلمه باید گفت : ریشه‌ی غیرت را خشکانیده.

جنبش کتابسوزان برای آنست که ایرانی بداند افتاده‌ی «حکمت» و «عرفان» و «ادبیاتِ» زهرآلود و نوشته‌های پست و بیخردانه‌ی هزارساله‌ و گمراهیهای جبریگری ، مادیگری ، خراباتیگری ، صوفیگری ، شیعیگری ، بهاییگری و‌ کیشهای دیگرست.

سوم ، جنبش کتابسوزان برانگیختن غیرتهاست. غیرت آنکه یک مرد یا زن ایرانی در برابر پلشتی‌هایِ (ناپاکی) توده‌ی خود بیدرد ننشیند ،‌ دست روی دست نگزارد. خود را با پندارها نفریبد (مثلاً این پندار که هر کتابی به یک بار خواندنش می‌ارزد).

کتابسوزان گرچه یک نام ولی خود جنبشی سترگ است. باید بیش از سوختن کاغذ را به اندیشه آورد. کتاب زیانمند را می‌توان از راه فروریختن در چاه و انداختن در رود یا خمیر کردن نابود کرد. کتابسوزان نبرد با پلشتیها از هر گونه می‌باشد. برای روشنی سخن شرح بیشتری می‌دهیم.

چهارم ، کتابسوزان یک مقدمه دارد و یک نتیجه. مقدمه آنست که اندیشه‌‌هایی هست که بدآموزند. باید آنها را زیانمند دانست و از بیزیانها و سودمندها جدا گرفت. این را انکار نمی‌توان کرد که این اندیشه‌هاست که آدمیان را به رفتارها برمی‌انگیزد. و رفتارهاست که خویها را پدید می‌آورد. پس اندیشه‌هاست که خویها را در آدمیان می‌پروراند.
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

20 Dec, 16:38


✴️ پشت پرده‌ی نمایش «ادبیات» در ایران

🖌 نویساد

با آنکه این سخنان بخش اصلی یا بنیادی این جستار می‌باشد و او به شیوه‌های گوناگون این معنیها را روشن و در دلها جایگیر گردانید ، ولی در آنها از «پشت ‌پرده‌ی» ادبیات در ایران نگفت ـ مگر به اشاره. بیش از همه می‌کوشید خوانندگان خرد خود را داور گیرند که اگر آن سخنان را خردپذیر می‌یابند خود را از آلودگی شعر و ادبیات دور نگاه دارند. لیکن در سال 1323 فرصتی پیش آمد که به پشت پرده‌ی ادبیات نیز بپردازد.

این آن بخشی است که گفتیم با مشروطه و اندیشه و فهم مردم درباره‌ی کشورداری و سرنوشت کشور بستگی بسیار می‌یافت. اینجا بود که او از راز وزارت فرهنگ بیکبار پرده فروافکند.

«از دسته‌ی بدخواهان[1] بارها سخن رانده‌ایم و شما آنها را می‌شناسید. چیزی كه می‌باید بدانید آنست كه در هر رشته از كارهای كشور ، آنان دست داشته‌اند و در همه‌ جا زهر خود را فروریخته‌اند. از جمله فرهنگ و كارهای فرهنگی میدانگاه پهنی برای كوششهای بدخواهانه‌ی آنان بوده كه می‌باید گفت راهی نزدیك و یكسر برای آشفتن اندیشه‌ها و آلودن خیمهای[خصلت] مردم در دست داشته‌اند. در این زمینه یكی از دستاویزهای آنان «ادبیات» بوده و خود داستانیست كه در این زمینه به چه نیرنگهایی برخاسته‌اند».

در اینجا او به شرحِ شیرینی از معنی ادب و ادبیات می‌پردازد ولی چون به داستان «پشت ‌پرده‌ی ادبیات» بستگی نمی‌دارد ، در اینجا نیاوردیم. سپس می‌نویسد :

« ...سخن از بی‌ارجی شعر و سخنبازی درمیان ایرانیان می‌بود. در آن باره یك دلیل دیگر شعرهای خود شاعرانست.
بیشتر آنان دچار تنگدستی و نادانی بوده زندگی با سختی بسر می‌برده‌اند. با همه‌ی چاپلوسیها كه می‌كرده‌اند ، زبان باز كرده گدایانه از این و از آن صله می‌طلبیده‌اند ، بسیاری نیز «هجو» و دشنام را افزار كار خود گرفته بستایش‌كردگان خود پیام می‌فرستاده‌اند :
سه شعر رسم بود شاعران طامع را
یكی مدیح و دوم قطعه‌ی تقاضایی
اگر بداد سوم شكر ور نداد هجا
از این سه من دو بگفتم دگر چه فرمایی؟
با همه‌ی اینها زندگیشان با سختی می‌گذشته و چون نمی‌خواسته‌اند بدی را از خود بدانند ، جهان را گناهكار می‌شناخته‌اند و از روزگار غدّار ، چرخ سفله‌پرور ، سپهر واژگون ، زمانه‌ی بیوفا ، بگله‌ها و ناله‌ها می‌پرداخته‌اند. …
تا پیش از زمان مشروطه در ایران شاعران جز درمیان درباریان ، بازاری نداشتندی و خرندگان برای كالای خود نیافتندی. در بیرون اگر شاعرانی بودندی بایستی شعر را برای خود گویند. از توده كم‌كسانی پروا كردندی و ارجی بشعرهای او نهادندی.
من خود بیاد می‌دارم پیش از زمان مشروطه در تبریز جز «رونق» نامی بشاعری شناخته نمی‌بود. این نیز جز ستایش سرودن بفلان حاجی از حج بازگشته و تاریخ گفتن بفرزند نوزاد فلان اعیان كاری نداشتی. چند تن هم می‌بودند كه برای دسته‌های سینه‌زنی «نوحه» ساختندی. جز اینها من كسی را نمی‌شناختم.
در آغاز مشروطه ، در آن جنبشها نیز با همه‌ی زمینه كه آماده شده بود شاعران هنری از خود ـ چندانكه بیوسیده [2] می‌شد ـ نتوانستند نمود و به هر حال مشروطه‌خواهان نیز ارج بسیاری بشاعران نگزاردند.
ولی پس از چند سال از آغاز مشروطه ، در ایران تكانی بنام «ادبیات» و شعر پدید آمد و یك رشته كوششهایی در راه افزودن برواج شاعری و سخنبازی آغاز یافت و واژه‌ی «ادبیات» معنی خود را عوض كرده عنوان دیگری پیدا و خود افزاری بُرنده در دست بدخواهان شد. چون در این زمینه نیرنگی هم بكار رفته و خود داستانیست كه كمتر كسی آن را می‌داند من بگشادی سخن رانده و چگونگی را بازخواهم نمود :
چنانكه در تاریخ مشروطه بازنموده‌ام در ایران دبستانها بشیوه‌ی اروپایی پیش از مشروطه بنیاد گزارده شد و بنیادگزاران آنها آزادیخواهان می‌بودند. ولی پس از مشروطه وزارت فرهنگ ـ یا بهتر گویم یك دسته از بدخواهان كه برای راهبردن فرهنگ ایران و زهرآلود گردانیدن آن برگزیده شده بودند ـ دست بروی آن دبستانها گزاردند كه چیزها بآنها افزودند و چیزها كاستند.
از جمله ، اینان چون برنامه‌های فرانسه‌ای را ترجمه می‌كردند در برابر واژه‌ی «لیتراتور» واژه‌ی «ادبیات» را گزاردند. در حالی كه در زبان فرانسه و دیگر زبانهای اروپایی ، «لیتراتور» بمعنی دیگریست و در زبان فارسی «ادبیات» بمعنی دیگری.
لیتراتور در زبانهای اروپایی بمعنی همه‌ی «چیزهای نوشته» است ، و در برنامه‌های آموزشگاهها همانا آن را در برابر دانشها گزارده و بچیزهایی كه جز از دانشهاست ولی باید بشاگردان آموخته شود ـ از تاریخ و جغرافی و گرامر و زبان و شعر و مانند اینها ـ گفته‌اند. به هر حال لیتراتور بمعنی بسیار بزرگتریست و تنها بمعنی شعر نیست.
لیكن ادبیات در فارسی تنها بمعنی شعر و چیزهای بسته بشعر است.
آنگاه در اروپا شعر هم باین معنی كه در ایران می‌بوده نیست. در آنجا بیاوه قافیه بافتن و با سخن ‌بازی كردن شناخته نبوده.
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

20 Dec, 16:38


این یك غلطكاری در ترجمه می‌بود. ولی از كجا كه آن را دانسته و فهمیده نكرده‌اند؟ ما چنین می‌فهمیم كه دانسته و فهمیده غلط كرده‌اند و دو نتیجه‌ی خائنانه از این یك غلط گرفته‌اند :
نخست به همان دستاویز ، شعر یا قافیه‌بافی و سخنبازی را درمیان درسهای دبستانها جا داده‌اند و برای آن ارجی درمیان توده پدید آورده‌اند. اگر فراموش نشده پیش از آنكه ما «پیمان» را آغاز كنیم و آن گفتارهای پیاپی را درباره‌ی بدی شعر بنویسیم بخش بزرگی از درسها شعر و ادبیات می‌بود. از جمله «تاریخ‌الشعرا» در برنامه نوشته شده و در همه‌ی كلاسها یك درس از آن می‌بود.
دوم از همان راه همه‌ی ستایشهایی كه در زبانهای اروپایی درباره‌ی «لیتراتور» می‌بود بر سر «ادبیات» آوردند و یك چیز كوچک بی‌مغز را بزرگ و مغزدار نشان دادند.
در زبانهای اروپایی ستایشهایی درباره‌ی لیتراتور هست. مثلاً گفته‌اند : «لیتراتور زبان توده است». این سخن دور نیست. زیرا آنچه حال یك توده را می‌رساند ، بیش از همه ، نوشته و كتابهای ایشانست. ولی این سخن درباره‌ی ادبیات ایران كه همان شعر و سخنبازیست راست نیست. مثلاً در زمان مغول مردم ایران همه گزند دیده و سوگوار می‌بودند. ملیونها مردان كشته شده و هزارها دختران و زنان به بردگی افتاده از همه‌ی دلها آه و ناله سر می‌زد. ولی شاعران در همان زمان كمترین اندوهی از خود نشان نداده‌اند و با آنهمه گرفتاریِ مردم ، آنان پروایی نكرده همه سخن از باده و مستی گفته «یار ، یار» سروده‌اند. یكی از شاعران آن زمان سعدیست. آیا شعرها و نوشته‌های او زبان توده است؟!.. سعدی سال 656 را كه سال كشتار عراق و بغداد است سال خوشی خود شمارده است». (در پیرامون «ادبیات» ، نشست یکم)

[1] : برای آگاهی درست از «دسته‌ی بدخواهان» بنگرید به کتاب «دادگاه»
[2] : بیوسیدنbiusidan (همچون نیوشیدن) = انتظار داشتن

(این نوشتار دنباله دارد)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

19 Dec, 17:01


همچنین چون هر دری را که گشود ، پرسشها و خرده‌گیریهای فراوان در پیرامون سخنانش برانگیخته شد ، اینبود همیشه در پیکار بود و در نوشته‌هایش بیش از همه به همان پیکارها ‌پرداخت. اینها را برای آن گفتیم که یادآوری کنیم برای مثال همین جُستار (مبحث) شعر و شاعری و ادبیات که او چند بار بمیان آورد ، در هر بار گوشه‌هایی از آن را بازمی‌نمود. سرانجام در سال 1323 فرصت بیشتری بدست آورد تا توانست همه‌ی سخنانش در آن باره و آنچه را ناگفته مانده در یک کتاب بنام «در پیرامون «ادبیات»» گرد آورد.

در نوشتارهای پیش از این کتاب ، تنها اصل جستار را بازمی‌نمود و دلیلها برای سخن خود می‌آورد. مثلاً

«شعر سخنست ، سخن آراسته. سخن هم باید از روی نیاز باشد». (در پیرامون «ادبیات» ، نشست دوم)

یا این تکه :

«... سخن چه نثر و چه شعر ، خود خواستی[=هدف] نیست. بلكه برای خواستِ دیگریست. شما هنگامی لب بسخن باز می‌كنید كه نیاز باشد. باین معنی چیزهایی برای گفتن در دلت باشد. سخن برای گفتن چیزهای گفتنیست. آن دیوانگانند كه بی‌نیازانه و بی‌هنگام سخنانی گویند.
داستان سخن از این باره داستان خانه است. خانه خود خواستی نیست بلكه برای نشستن است. شما هنگامی خانه سازید كه نیازی داشته بخواهید در آن بنشینید. اگر كسی بی‌آنكه نیاز باشد خانه‌هایی بسازد و بگزارد ، مردم او را دیوانه شناسند.
شاعران ایران این نكته را نمی‌دانند و خودِ سخن یا شعر را خواستی می‌شمارند. اینست دربند نیاز نبوده هر زمان كه خواستند شعر می‌سرایند. خودِ سخن و آراستن آن را چیزی ارجدار می‌شناسند». (همانجا)

(این نوشتار دنباله دارد)

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

19 Dec, 17:01


✴️ پشت پرده‌ی نمایش «ادبیات» در ایران

خوانندگان می‌دانند که در یک‌صدوبیست سال گذشته پیشامدی ارجدارتر از جنبش مشروطه در ایران رخ نداده. همینکه مردم دانستند کشورداری اساساً یکی از بایاهای (وظیفه) خودشان است و این «حقی» ایشان راست ، همینکه دانستند کارها باید از روی قانون پیش رود نه از روی خواست امیران و والیان و شاهان ، و آن قانونها را باید نمایندگان ایشان در مجلس بگزارند ، همین دانستن برای توده‌ای که هزاران سال با خودکامگی راه رفته بود ، خود گام بزرگی در فهم و اندیشه‌ی ایشان پدید آورد.

در ارجمندی مشروطه (دمکراسی) همین بس که اکنون بیشتر کشورهای پیشرفته‌ی جهان با این شیوه راه برده می‌شوند و خودکامگی در جهان دیر یا زود خواهد برافتاد.

تأثیر آن جنبش و ارج آن درمیان ایرانیان بدان اندازه بود که پس از دو دوره خودکامگی شاهان پهلوی ، چون درپی پیشامدهای سال 57 رشته‌ی کارهای کشورداری بدست ملایان افتاد نتوانستند بیکباره نتیجه‌های آن از جمله قانون اساسی ، مجلس و انتخابات و رسانه‌های آزاد را نادیده گیرند. ناچار بودند در ظاهر هم شده خود را بدانها پایبند نشان دهند ولی از هر گوشه‌ای از جمله گزاردن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و برپا کردن شورای نگهبان و میدان ندادن به حزبها و نگاهداشتن شمشیر داموکلس بالای سر روزنامه‌ها ، آن را از درون پوسانیده و یک دستگاه متهوعی از آن پدید آورند که هر چیزی می‌توان نامیدش مگر دمکراسی.

اگر توده از حقوقی که مشروطه یادشان داد آگاه نبودند یا سالهایی که لذت آزادی را چشیده بودند نبود و از کوششهایی که برای سرنگونی حکومت محمدرضاشاه ‌کردند چشمداشت دمکراسی (در آن معنی که خود می‌دانستند) نداشتند ، ملایان جز دستگاه خلیفه‌گری و نهایت یک رسانه‌ی حکومتی به چیز دیگری خشنودی نمی‌دادند.

جنبشِ ارجدار مشروطه تا سال 57 بدان نیکی و پاکی که در آغاز نمایان شد بازنمانده بود و به سببهای چندی رفته رفته آلوده‌تر شده آزادیهای مردم کمتر و کمتر می‌گردید. با اینهمه با چنان حالی تا بحکومت رسیدن ملایان ، درخت پرارجِ جنبش مشروطه هنوز میوه‌های شیرینی می‌داد و تا می‌توانست جلو لگام‌گسیختگی ملایان را می‌گرفت.

در اینجا از همه‌ی سببهای پستی و آلودگی گرفتن جنبش مشروطه نمی‌توان سخن گفت. تنها یکی از آنها را موضوع سخن این نوشتار گرفته‌ایم.

🔸🔸🔸

رواج «ادبیات» در سالهای پس از جنبش مشروطه تاریخچه‌ای دارد و چون درمی‌نگریم می‌بینیم دسته‌ی بدخواه کشور در آغاز ، کار را با گنجانیدن شعر و تاریخ شعرا در درسهای مدرسه و با هزاره‌ی فردوسی و گنبد برافراشتن بر گورهای شاعران و اینگونه کارها آغاز کردند تا سرانجام توانستند هیاهویی به نام «ادبیات» در این کشور راه اندازند. این کوششهای پلید نیز نامستقیم به جنبش مشروطه و حقوق مردم و آزادیها بستگی می‌دارد ـ بدانسان که در این نوشتار خواهیم دید.

با آنکه از جنبش مشروطه کمتر از سی سال می‌گذشت و هنوز آن کوششها در راه آزادی ، نبردها با خودکامگی ، مردانگیها و از خودگذشتگیها در یادها بود ، مردم را با زمینه‌چینیهایی چنان فریفته بودند که ایشان هیچ ندانند که باید در زندگانی اجتماعی به کار و کوششهای بیشماری در راه پیشرفت و استقلال کشور بپردازند. کوششهای بیشماری که شعر سرودن و سرگرمِ آن شدن جز یکی از صد کار لازم شمارده نگردد.

در این میان کوششهای توانفرسای کسروی به درهم شکستن سدی که زیر نام «ادبیات» جلو اندیشه‌های مردم ساخته بودند انجامید. ما امیدمندیم که آن نقشه‌های بدخواهانه بیشتر از این آفتابی شود و فریبخوردگان بخود آیند و زود باشد روزی که رویها از گذشته به آینده‌ی کشور و سرفرازی آن برگردد و بیش از پیش در اندیشه‌ی نگاهداری میهن و پیشرفت آن باشیم.

در آغاز سخن اشاره کردیم : کوشش پلید به رواج شعر و شاعری با جنبش مشروطه بستگی بسیار دارد. آن گرانمایگی که کشورداری دمکراسی برای مردم می‌شمارد و معناهای ژرفی که از میهن‌پرستی و مشارکت در سرنوشت خویش در دلهای مردم پدید می‌آورد چیزی نبود که بدخواهان کشور چشم دیدنش را داشته باشند. می‌بایست کاری کنند که دلها و اندیشه‌های مردم سرگرم کارهای بیهوده گردد.

کسروی از هنگامی که به کوشش برخاست چون به بیشتر زمینه‌هایی که پرداخت با باورهای مردم ناسازگار بود ، بسیاری به مخالفت و دشمنی با او برخاستند. از یکسو هم چون سخنانش بیدلیل نبود و از آنسو ، پیاپی در پیمان و پرچم نوشت : «هر کس ایرادی به سخنانمان دارد بنویسد ، ما خود می‌خواهیم زمینه‌ی سخن هرچه روشن‌تر گردد» ، اینبود سخنانش از بوته‌ی نقد می‌گذشت و دلیلهایش به دلها راه می‌یافت و هواداران و همباوران پافشاری نیز پیدا کرد.
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

19 Dec, 12:36


📖 دفتر حافظ چه می‌گوید؟.

🖌 احمد کسروی

🔸10ـ پس چرا حافظ را چندین می‌ستایند؟.. (سه از سه)


آمدیم بکسانی که از ایرانیان امروز سنگ حافظ و سعدی و دیگر شاعران را بسینه می‌زنند ، و پیاپی دیوانهای آنها را بچاپ می‌رسانند ، شرحها می‌نویسند و ستایشها می‌کنند. اینان نیز به دو دسته‌اند :

یک دسته آنان که با شرقشناسان همکارند (بگفته‌ی سعدی خواجه‌تاشانند) و دانسته و فهمیده بنابودی این توده می‌کوشند.

چرا این کار را می‌کنند؟!.. مگر کسی هم بنابودی توده‌ی خود کوشد؟!.. مگر چنین کسانی هم در جهان یافت می‌شوند؟!.. راستی را باور کردنی نیست ، ولی افسوس که چنین کسانی در شرق پیدا شده‌اند. دریغ که چنین کاری را انجام می‌دهند. تنها برای آنکه خوش خورند و خوش خوابند و کام گزارند ، و در اتومبیلهای شیک نشینند و ماهانه‌ی گزافی گیرند ، افزار سیاست بیگانگان شده‌اند و بچنین کار نامردانه‌ای تن درمی‌دهند.

یک دسته‌ی دیگر نیز نافهمیده فریب آنان را می‌خورند ، چون می‌بینند در کتابهای اروپایی نامهای حافظ و خیام با ستایش برده می‌شود ، و از اینسو آقای فروغی ، آقای محمد قزوینی ، و آقای دکتر غنی و مانندگان اینان ، دیوانهای آنها را چاپ می‌کنند و شرحها بآنها می‌نویسند ، فریب این نمایشها را خورده چنین می‌پندارند که راستی را حافظ و سعدی و مولوی و خیام و مانند اینها مردان بزرگی می‌بوده‌اند ، و راستی را اروپاییان باینها ارج می‌گزارند ، از اینرو با یک دلبستگی بشعرهای آنها می‌پردازند و هواداری بی‌اندازه می‌کنند.

یک دسته از اینان بدرد تذکره‌نویسان گرفتارند که خود شاعرند و سرمایه‌شان جز قافیه‌سازی نیست. از اینرو از حافظ و سعدی و دیگران هواداری می‌کنند. از نافهمی بنابودی یک توده خرسندی می‌دهند و برفتن سرمایه‌ی پوچ خودشان خرسندی نمی‌دهند.

اینهایند آنان که از حافظ بستایش می‌پردازند. آیا می‌توان باین ستایشها ارجی گزاشت؟!.. می‌توان بانگیزه‌ی اینها چشم از راستیها پوشید؟!.. بهترین دلیل به بی‌ارجی این ستایشها همانست که می‌بینید اینان در برابر دلیلهای استوار ما یا خود را به ناشنیدن می‌زنند و بیپروایی می‌نمایند و یا پستی و بدنهادی از خود نشان داده بسخنانی زشت و بیفرهنگانه می‌پردازند و برخی که می‌خواهند یک پاسخی دهند چنان سخنان سست و بیمغزی را بمیان می‌آورند که آدم دلش به بیچارگیشان می‌سوزد و چاره جز خاموشی نمی‌بیند.

مثلاً ما بدآموزیهای شاعر را ـ از ستایش باده‌خواری ، و پافشاری در جبریگری ، و بی‌ارج شماردن جهان ، و پرده‌دری در ساده‌بازی و مانند اینها که هر یکی گناه بزرگی ازو ، و زیان بزرگی بتوده است ـ می‌شماریم و شعرهای او را بگواهی یاد می‌کنیم ، یکی از آنان پاسخ داده چنین می‌گوید : «شما حافظ را از نظر اجتماع انتقاد کرده‌اید. حافظ که اجتماعی نیست. خودش می‌گوید من اجتماعی نیستم. او شاعر است ...». آدم درمی‌ماند که در برابر چنین گفته‌ی پوچی چه بزبان آورد و چون می‌اندیشد می‌بیند راستی اینان بیچاره شده‌اند ، راستی را نیروهای خدادادیشان تباه گردیده ، و چاره نمی‌بیند جز آنكه بخاموشی گراید. درست مانند آنست كه شما با توپ و تانك و شصت‌تیر و آیروپلان[=هواپیما] به یك شهری یا دیهی حمله برید و ببینید مردم آنجا با دَگَنَگ بجلو شما می‌آیند كه ناگزیر گردید دست باز نكرده همچنان آرام بایستید.
پایان
(یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).

🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Dec, 17:21


✴️دشمنی با شاعری که از مردنش هفت سده می‌گذرد

🖌 یکی از اعضای کوشاد تلگرام

(یکی از آشنایانم که وقت آزاد فراوان دارد به نویسندگی و شعرخوانی علاقمندست ، کلاسهایی برای نویسنده یا بهتر بگویم رماننویس شدن هست که به آنجا می‌رود. برای شعرخوانی هم هر هفته به گفته‌ی خودش به یک «محفل حافظ‌خوانی» می‌رود. چون باور مرا به اندیشه‌های کسروی ، آن یگانه‌مرد ، می‌دانست ، روزی گفتگو از او را با پرسشی آغاز کرد).

گفت : من در عجبم حافظ چه اشکالی دارد که آقای کسروی از او خوشش نمی‌آمده؟

گفتم : انتقاد آقای کسروی از حافظ مانند گفتگو از چلوخورش قرمه‌سبزی نیست که چون همه آن را دوست دارند شما تعجب ‌کنید که چه شده فلانی دوست ندارد؟ داستان خوش آمدن و نیامدن نیست. من دوست دارم شما خودت به این پرسش فکر کنی. چرا دانشمندی همچون کسروی خود را ناچار می‌بیند درباره‌ی یک شاعری که شش قرن بیشتر از مردنش می‌گذرد کتاب بنویسد و از شعرهایش انتقاد بکند؟!

گفت : خب ، حکایت اختلاف در طبایع است. هر کسی طبعی دارد. من و خیلیها با خواندن حافظ حسابی حال می‌کنیم. می‌دانم همه مثل هم نیستند. بعضیها شاید طبعشان مثلاً با فردوسی موافقتر است. با اینحال تعجب می‌کنم یکی بگوید من از شعرهای حافظ خوشم نمی‌آید. شعر حافظ تو گویی مخمل است. نرم و لطیفست. من دوست دارم بدانم آقای کسروی به حافظ چه انتقادی دارد.

گفتم : شما حرف مرا ناشنیده گرفتید. از شما خواستم قدری در این باره فکر کنید که آیا با عقل جور درمی‌آید دانشمندی همچون کسروی با شاعری که قرنها از مردنش می‌گذرد دشمنی کند؟! ولی شما بجای آن ، حرفهای دیگری پیش می‌کشید.
آنکه می‌گویید : هر کسی «طبعی» یا آنطور که بعضیها می‌گویند «ذوقی» دارد ، این باز همان داستان خورش قرمه‌سبزی‌ است. داستان طبع یا ذوق یا خوش آمدن و بد آمدن نیست. گفتگو از سودمندی و یا زیانمندی شعرهای اوست. ولی اینکه می‌پرسید ایرادش به حافظ چیست ،‌ این پرسش بجاییست! این صحبت را به مسیر درستی می‌اندازد. کسروی با اینکه می‌دانسته کسان بسیاری هوادار حافظند و در برابر ایرادهای او به حافظ تعصب بخرج داده هیاهو می‌کنند ولی سستی نکرده دشمنیها را بجان خریده و آنها را یکایک نوشته.

گفت : «هیاهو» بی‌علت نیست. حافظ از مفاخر ملی ماست. شهرت جهانی دارد. دنیا در کار حافظ حیران مانده! آنوقت یک ایرانی که از او بد بگوید باعث هیاهو می‌شود!.

گفتم : اولاً چنانکه گفتم گفتگو از شخص نیست. گفتگو از شعرها‌ی اوست. گفتگو از سودمندی یا زیانمندی آنهاست. قصد بدگویی از یک شاعرِ درگذشته درمیان نبوده. دوست داشتم بجای آنکه من بگویم خودتان اینها را اندیشیده می‌فهمیدید. در هر حال ، آیا شما می‌خواهید بدانید که ایراد ما به حافظ ، یعنی همان شعرهای او ، چیست؟! یا می‌خواهید با مدح و ثنا از حافظ ، از همان اول ، راه را بروی منطق ببندید؟!..

گفت : البته که می‌خواهم بدانم. ولی شما هم حواستان به شهرت جهانی حافظ باشد!

گفتم : من چند نکته‌ای را خواهم گفت. ولی شما باید کتاب «حافظ چه می‌گوید؟» را بخوانید. در واقع آن یک دفتر سی و چند صفحه‌ای بیشتر نیست. باید با دقت و بدور از تعصب بخوانید ولی با همه‌ی دقتی که بکار برید ، چند ساعت یا حداکثر یک روز بیشتر وقتتان را نمی‌گیرد.

گفت : باشد. بفرمایید!

گفتم : اول می‌خواهم شما به این نکته توجه کنید که ملاک درستی و نادرستی ، خوبی یا بدی یک چیز از تعداد هوادارها یا مخالفهاش سنجیده نمی‌شود. اگر اینطور بود ما هم می‌بایست شروع می‌کردیم به گاوپرستی!. زیرا نزدیک به یک میلیارد آدم در دنیا گاوپرستند.

گفت : مثال گاوپرستی با محبوبیت حافظ از هم جداست. از حافظ بزرگان ادب جهان تعریف و ستایش کرده‌اند. من از شما می‌پرسم : کسروی بالاتر است یا گوته؟!. ...

(از این حرف او من خنده‌ام گرفت. ولی خودداری کردم).

گفتم : این چه پرسشیست؟ از این شاخ به آن شاخ نپرید. درباره‌ی چیز دیگری گفتگو می‌کردیم! و من نباید به این گفته پاسخی بدهم. ولی همین اندازه بگویم که عقل «بالاتر» از هیاهو و تبلیغاتست. گفتگو از بالاتری و بزرگتری هنگامی بجاست که ما بدانیم «بزرگی چیست؟ ، به کی می‌توان بزرگ گفت؟». آن هم گفتگوی جداییست.
الان اگر قصد اصلی گفتگو را فراموش نکرده‌اید ، خواهشمندم بگذارید به آن بپردازیم.

گفت : بسیار خوب!
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Dec, 17:21


گفتم : نه! چنین معنی‌ای از حرف من برنمی‌آید. ما هیچ وقت نگفته‌ایم که بشر فقط باید دنبال علم باشد و کار. روشن است که ما به تفریح نیاز داریم. شعر را هم یک تفریحی می‌شود بحساب آورد. تازه شعرهای خوب در پرورش اخلاق خوب و صفات انسانی می‌تواند مؤثر باشد. شعر هم باید مثل هر چیز دیگری زیانمند نباشد. ممکنست کسانی قمار را هم یک نوعی از تفریح بحساب بیاورند. آیا می‌شود با فکر آنها موافق بود؟! ما با شعر دشمن نیستیم. ما نمی‌گوییم شعر نباشد. گمان نکنید مخالفت ما با دیوان حافظ از آنست که با شعر دشمن هستیم. این تهمت را دشمنان ما ساخته و منتشر کرده‌اند. در این باره در همان دفتر توضیحات کافی نوشته شده.
آنچه را پیشتر گفتم یک بار دیگر بطرزی که ما به آن باور داریم بگویم : «هر کاری می‌کنید سود توده را بدیده گیرید». آره ، سود و زیان هر چیز را از دیدگاه اجتماع باید سنجید. آیا شما با این موافقید یا ایرادی می‌بینید؟!

گفت : نه. ایرادی به این نیست. ولی آیا شعرهای حافظ به اجتماع ضرری دارد؟!

گفتم : همه‌ی گفتگو در همین نکته است. آره. متأسفانه زیان بسیار دارد. کاش نمی‌داشت و ما نیز با چنین موضوعاتی درگیر نمی‌شدیم. این هم از آنجاست که یک سخن یا یک بیت شعر تنها همان صورت ظاهرش که روی کاغذ می‌ماند نیست. هر سخنی بر رفتار انسان اثر دارد. به عبارت دیگر چنانکه همه در زندگی روزمره می‌بینیم : گفتار بر کردار اثر دارد. آیا شما ایرادی به این گفته دارید؟!

گفت : شما ادامه بدهید تا من بگویم!

گفتم : نه ، چرا الان پاسخ پرسش را ندهید؟! بار دیگر می‌پرسم : آیا گفتار بر کردار اثر دارد؟! آیا می‌توانیم بگوییم فلان گفته که خوانده یا شنیده‌ایم بر رفتار ما بی‌اثر است؟! یک آدمی را در نظر بگیرید که بر سر هر کاری صحبت عرق خوری و شراب را پیش می‌کشد. از خواص الکل مبالغه‌ها می‌کند. تا یکی را قدری غمگین می‌بیند می‌گوید : چاره‌ی تو یک گیلاس عرق است! تا صحبت تفریح و پیک‌نیک می‌شود اظهار عقیده می‌کند که اگر شراب مرغوب در بساط هست لایق برگزاری است. یا اینکه در هر فرصتی کسانی را که آلوده‌ی الکل نیستند ملامت و مذمت می‌کند. آیا این صحبتهای او در شنوندگان اثر ندارد؟!.
پس نمی‌توان منکر اثر نوشته‌ها ، فیلمها ، کلیپها ، حکایات ، سخنرانیها و موعظه‌ها بر مردم شد.

گفت : پس ایراد آقای کسروی به شعرهای حافظ برای می و باده است.

گفتم : کاش تنها همان بود!.
داشتم می‌گفتم که شما می‌بینید مردمی که پای منبر ملایان می‌نشینند طرز فکر و رفتارشان تا چه درجه‌ای گمراه و برای اجتماع زیانمند است. آیا می‌توانید بگویید حرف ملاها بر منبر‌ها بی‌اثر است؟! آیا می‌توانید بگویید این کتابهای مذهبی ، این کتابهای دعا و ورد و جادو که سراسر گمراهیست بر مردم اثری ندارد؟! باعث عقب‌ماندگی یک اجتماع نمی‌شود؟! اگر بگویید نمی‌شود ، انکار محسوسات کرده‌اید.

گفت : اینها چه ربطی به حافظ دارد. حافظ که اتفاقاً با شیخ و زاهد مخالف است. با مذهب مخالف است ، مثلاً این بیت را گوش کنید :
بگو به زاهد سالوس خرقه‌پوش دوروی که دست زرق دراز است و آستین کوتاه

گفتم : اینکه شاعر یک ایرادی به سالوسها گیرد آیا دلیل بر سودمندی دیوان اوست؟! اگر بنا بر یاد کردن شعرهای او باشد صد شعر ازو می‌شود خواند که همه زیانمند و تأثیرش بر اجتماع ویرانگرست. گفتگوی ما چون از اثر شعر و هر گونه سخن بر رفتار مردم بود من مثال ملایان را آوردم. خواستم این نبود که نشان دهم افکار حافظ مانند ملایانست.
در هر حال زیان شعرهای او در همان دفتر سی و چند صفحه‌ای نوشته شده و من امیدوارم شما دریغ نکنی و آن را با دقت بخوانی و عقل خود را داور قرار دهی. ببینی آنچه نویسنده نوشته دلیل دارد یا نه. پس از خواندن آن ، اگر موضوعی باشد که در آنجا توضیح داده نشده باز در این باره باهم صحبت خواهیم کرد.

(با این گفتگو او تا اندازه‌ای قانع شد که دفتر را بخواند. چون دیدم هنوز تردید دارد به او گفتم : برای کسی که خود را از طبقه‌ی دانا و روشنفکر جامعه می‌داند ، هیچ بهانه‌ای برای نخواندن سی و چند صفحه نوشته ،‌ آن هم درباره‌ی موضوعی که به آن بسیار علاقمند است وجود ندارد).

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Dec, 17:21


گفتم : پس نکته‌ی اول این بود که گفتیم ملاک درستی یا نادرستی یک سخنی تعداد هوادارهای آن نیست. دوم ، این هم درست نیست برای آنکه بدانیم یک چیزی درست است یا نه ، جستجو کنیم ببینیم مثلاً مدرک تحصیلی یا ملیت هوادارهاش چیهاست : دکترند ، مهندسند ، وکیلند ، ادیبند ، مشهورند ، گمنامند ، اروپاییند ، آمریکاییند ، آفریقاییند ...؟ این کار مثل اینست که ما پیشاپیش قبول کرده‌ایم که خودمان عقل نداریم و درست و نادرست هر چیزی را باید با نگاه به دیگران بفهمیم.
اگر اینطور استدلال کردن درست بود و نیک و بد و راست و ناراست اینطور بدست می‌آمد ، پیغمبر هم نمی‌بایست از خداپرستی برای عرب بگوید. زیرا از یک طرف ، او یک نفر بود ولی بت‌پرستها هزارها نفر. از طرف دیگر ، او از بزرگان قریش نبود ولی بزرگان قریش مانند عُتبه و ابولهب و ابوسفیان و ابوطالب همه بت‌پرست بودند. در حالی که ملاک درستی و نادرستی و خوبی و بدی عقل است. پیغمبر هم برای آنها دلیل عقلی می‌آورد. می‌گفت : این بتها را خودتان ساخته‌اید. از چیزی که خودتان ساخته‌اید چطور گشایش در کارهاتان می‌خواهید؟! با اینطور دلیلهای ساده به آنها فهماند که بت‌پرستی غلط است. گمراهی است. بت‌پرستان هزارها سال دچار نافهمی و گمراهی بوده‌اند.
ما یک چیز تازه‌ای را که می‌شنویم ، درباره‌اش فکر می‌کنیم ، خوب که فهمیدیم قضاوت می‌کنیم که درست است یا نه. آدمی که کم‌عقل نباشد چه کار دارد به اینکه دیگران چه می‌گویند؟ یا چه نوشته‌اند؟ او با عقل خود می‌سنجد که چی درست است و چی نیست.
بخصوص ، عاقل فریب «واژه‌های ستایشی» و هیاهوها را نمی‌خورد. مثلی بزنم : ببینید شما می‌خواهید کفش بخرید. می‌روید کفش‌فروشی ،‌ فروشنده کفشی به شما می‌دهد ، پاتان می‌کنید و می‌بینید اندازه نیست ، ناراحت است. کفش را به فروشنده پس می‌دهید. حالا ، اگر فروشنده بگوید : آقا ! ، این کفش «آدیداس» است ، کف آن «مموری فوم» است ، چرم آن «نبوک» است ، لایه‌ی «ضد عرق» دارد ... ، آیا این حرفها تأثیری در تصمیم شما می‌کند؟!
نکته‌ی دیگر اینکه بعضی چیزها را ما متأسفانه نه از روی بینش و سنجش و بکار بردن عقل بلکه چون اسیر تبلیغات و هیاهو بوده‌ایم قبول کرده‌ایم. مثلاً همین داستان شعر در ایران بیش از همه از روی هیاهو و تبلیغات روی مردم اثر کرده و بزرگ شده.
درباره‌ی حافظ هم لقب فریب‌آمیز لسان‌الغیب را به زبانها انداخته‌اند ، این دروغ و حقه‌بازی را بگوشها خوانده‌اند که حافظ غیب می‌داند و اگر فالش را بگیرید آن را با زبان شعرهایش به شما خواهد گفت. همینطور چون بعضی شرقشناسان که یا مأمور بوده‌اند یا برای خوشامد ما و برای آلوده نگاه داشتنمان درباره‌ی حافظ مبالغه‌هایی کرده‌اند آنها را شاهد آورده و خاک به چشم مردم پاشیده‌اند. اینها و سیاستهای خائنانه‌ی داخلی دست بهم داده و شما می‌بینید که برای بزرگداشت او چه تلاشها که نکرده و نمی‌کنند.
بیشتر شعرپرستان و شاعران این نبوده که با دلیل به شعر رو آورده باشند. بلکه با سیل تبلیغات و هیاهو به این راه افتاده‌اند. تازه بعد از آن بوده که اگر ایرادی شنیده‌اند شروع کرده‌اند به فکر کردن و دلیل آوردن و پاسخ دادن که : نخیر ، شعر و شاعری ضرر که ندارد هیچ ، خیلی هم چیز خوبیست.
این یک فریب و یک گمراهیست. علت گمراهی بودنش را یک کم من خواهم گفت و بیشترش را از همان دفتر می‌توانید بخوانید.
اصلاً سخن کسروی ، نه تنها از حافظ بلکه همه جور شعر و شاعری ، از جنبه‌ی اجتماعی آن است. پرسش اصلی اینست : آیا این شعرها ،‌ دیوانها و کتابهای شعر نو و کهنه ، این نشستها و سخنرانیها و درسهای دبیرستان و دانشکده‌ها برای اجتماع سودمند است یا زیانمند؟! اگر سودمندست پس راه غلطی نیست که پیش گرفته شده و ما هم نه تنها ایرادی نخواهیم داشت ، باید مانند دیگران شروع کنیم به شعر گفتن و شعر خواندن و جستجو در دیوانها و بحث و تفحص در مناقب شاعران و حافظ‌شناسی و حافظ‌پژوهی و چاپ دیوان و تفسیر نوشتن بر آن ...
و اگر زیانمندست دیگر نباید (مثلاً) بگوییم : هزار سال در ایران شعر اینطور بوده و شاعران شعر سروده‌اند و مردم هم خوانده‌اند. اگر عیبی داشت در این هزار سال باید معلوم می‌شد! نمی‌شود گفت : تا بحال چرا کسی ایراد نگرفته؟ نمی‌شود گفت : مگر با تکریم حافظ زندگی از گردش بازمی‌ایستد که حالا باید دست از آن برداشت؟!.. اینطور حرفها معقول نیست. سنجش هر چیزی با ترازوی سود و زیان اجتماع باید باشد.

گفت : آیا زندگی به تفریح و تفنن و سرگرمی نیاز دارد؟! اینطور که شما می‌گویی مردم تنها باید دنبال علم باشند! چون فقط علم است که از هر جهت سودمند است. هر وقتی که برای تفریح صرف بشود زیانمند است!
👇

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Dec, 11:51


📖 دفتر حافظ چه می‌گوید؟.

🖌 احمد کسروی

🔸10ـ پس چرا حافظ را چندین می‌ستایند؟.. (دو از سه)


من نمی‌خواهم همه‌ی بدیهای حافظ را بشمارم و او را چنانکه بوده است نشان دهم. شما گفته‌های خودش را بگیرید ببینید یک مرد تا چه اندازه بی‌ارج باشد که برای شعر بافتن و قافیه جفت کردن خود را سگ گرداند و چنین گوید :

پی پاره‌ای نمی‌کنم از هیچ استخوان
تا صدهزار زخم بدندان نمی‌رسد

شما این شعر را نیک باندیشه سپارید تا اندازه‌ی بی‌ارجی گوینده‌اش را بدست آورید. شاعر از یک‌سو سختی زندگانی خود را نشان می‌دهد که در نتیجه‌ی آنکه پی کاری نمی‌رفته است و عمر با غزلبافی هدر می‌گردانیده روزگارش با سختی بسیار می‌گذشته است. از یک‌سو تنها برای بافتن یک «مضمون» و ساختن یک بیتی خود را سگ می‌گرداند. از آنسو گزافه‌گویی شاعر را بنگرید : از کندن یک پی پاره صدهزار زخم بدندانش می‌رسیده است. اندیشیدنیست که صدهزار زخم در یک دندان چگونه جا می‌گرفته است.

از آنسوی ، مگر آن ستایندگان کیستند؟!.. یک دسته از آنان تذکره‌نویسانند که همچون خود حافظ یاوه‌گو بوده‌اند ، و آنگونه شعرگویی را (که یگانه خواست ، قافیه‌سازی باشد) هنری می‌شمارده‌اند. آن ستایشهای اینان از حافظ مانند آنست که قماربازان بنشینند و از یک قمارباز تردست و زیرکی بستایش پردازند. این شاعران دسته‌ای می‌بودند که لذت می‌بردند از اینکه از وظایف زندگانی و از تلاشهایی که می‌باید کرد آزاد گردند و بنشینند و لگام هوس را رها کرده با سخن بازی کنند و قافیه بافند ، و در آن میان به هر که خواستند دشنام دهند ، هر که را خواستند بستایش پردازند ، سخن از باده رانند ، گفتگو از ساده کنند ، گاهی فیلسوفانه پندها دهند ، گاهی رندانه بدآموزیها کنند ، اینجا بی‌نیازی کنند و بفلک نازند ، و آنجا بنیازمندی و گدایی پردازند ، هرچه خواستند بگویند ، بخدا نیز گستاخی و بیفرهنگی دریغ ندارند ، با این سخنبازی و هوسرانی روز گزارند ، و نان از دسترنج دیگران خورند ، و پس از همه‌ی اینها کسان ارجمند و والاجایگاهی باشند ، و «شاعر» و «ادیب» و «فیلسوف» هم نامیده شوند.

اینان ستایشهایی که از حافظ و سعدی کرده‌اند بیش از همه برای گرمی بازار خودشان بوده و از همه شنیدنی‌تر جمله‌هاییست که بکار برده‌اند : «شهریار اقلیم سخن ، نقاد بازار ادب...». اقلیم سخن کجاست؟!.. بازار ادب چه معنی دارد؟!..

یک دسته‌ی دیگر شرقشناسان اروپایند. اینان بدخواهان شرقند. اینان دوست می‌دارند که همه‌ی شرقیان همچون حافظ باشند که به یک كنج خرابات بس کرده با باده و ساده روز گذرانند و جهان و دارایی آن را بآزمندان اروپا و آمریکا بازگزارند ، دوست می‌دارند که همه‌ی شرقیان پیروی از حافظ و خیام کرده کوشش و تلاش را بیهوده شمارند ، دوست می‌دارند که شرقیان بدستور خراباتیان جهان را هیچ و پوچ شمارند و دم را غنیمت دانسته در اندیشه‌ی گذشته و آینده نباشند ، دوست می‌دارند آنان خودشان پیاپی ماشینها سازند ، افزارهای گوناگون جنگی پدید آورند ، از جوانان سربازان و هوانوردان و چتربازان پرورند ، ولی شرقیان همچون حافظ و خیام و سعدی جز درپی سخنبازی و قافیه‌پردازی نباشند. خودشان اگر یک دشمنی رخ نمود زنان و مردان دست بهم داده شرق و غرب را بتکان آورده در چند جا فرونت برانگیزند. لیکن شرقیان دست بدامن شکیبایی زنند و چنین خوانند :

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
کز اثر صبر نوبت ظفر آید

یا گناه را بگردن خدا انداخته چنین گویند :

گر رنج پیشت آید گر راحت ای حکیم
نسبت مکن بغیر که اینها خدا کند

تنها حافظ و دیوان او نیست ، این شرقشناسان هرچه را که مایه‌ی درماندگی یک مردمی تواند بود ـ از دیوانهای حافظ و خیام و سعدی و مولوی و از صوفیگری و خراباتیگری و کیشهای گوناگون و مارپرستی و گاوپرستی و جوکیگری و روضه‌خوانی و مانند اینها ـ می‌ستایند و برواجش می‌کوشند. زیرا همینها برای اروپا بیش از ملیونها سپاه کار می‌کند. همان دیوان حافظ به تنهایی بیش از یک‌ملیون سپاه بکار آنان می‌خورد.

داستان آنان با این رفتار خود داستان آن ماهیگیرانیست که نمی‌خواهند بخود رنج دهند و ماهیها را یکایک گیرند ، و می‌خواهند کاری کنند که صد صد و هزار هزار شکار کنند ، و اینست بآب زهر می‌ریزند که ماهیان بخورند و گیج شده خود را بکنار زنند ، و آنان پیاپی گرفته رویهم چینند.

در جایی که می‌توان توده‌هایی را با بدآموزیها گیج و درمانده گردانید ، که ملیونها و صدملیونها را زبون[=ذلیل] و زیردست خود ساخت چرا نکنند؟!..

(در زیر یک نظرپرسی آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید)

🌸

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Nov, 06:33


ما برای آنکه ‌اندیشه‌های پراکنده را دور رانده و بیاری خدای بزرگ همه را به یک راه بیاوریم ناگزیریم که جهان را معنی کنیم ، زندگی را معنی کنیم ، روان را شرح دهیم ، خرد را روشن گردانیم ، معنی درست کشاورزی و بازرگانی و کار و پیشه را بفهمانیم ، معنی درست فرهنگ (یا تربیت) را شرح داده راه درست آن را نشان دهیم. اینهاست کار ما. اینهاست وظیفه‌ای که من و یارانم بگردن داریم و بخواست خدا انجام خواهیم داد.

[1] : خواست جنگ جهانی دوم است.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

30 Nov, 06:33


🖌 احمد کسروی

🔸 خرده‌گیری و پاسخ آن (یک از یک)

🔸 کوشاد تلگرام
: چون مدتهاست می‌بینیم ایرانیان بجای آنکه به دردهای خود پروا کنند و بچاره بکوشند سرگرم کارهایی‌اند که سودی بحالشان ندارد از جمله اینکه نیکی حال کشور را از اخبار تلویزیونها و خبرگزاریهای بیگانه چشم دارند ، مثلاً انتخابات آمریکا و خبرهای جنگ در خاورمیانه را دمادم دنبال می‌کنند و چون امروز سیاست اینها را می‌گویند ، گمان دارند کوشش سیاسی می‌کنند و بکار مهمتر از اینها نمی‌توانند برخیزند ، اینست نوشتار زیر را از پرچم روزانه برگزیدیم و خواستیم داوری خوانندگان را نیز بدانیم. از اینرو یک نظرخواهی هم در پایان آن می‌آوریم.

گفتارهایی که در شماره‌های گذشته درباره‌ی «روان» نوشتیم کسانی خوانده و چنین گفته‌اند : «حالا چه وقت این حرفهاست؟!.. حالا باید از جنگ [1] بحث کرد نه از روح ..» یک دسته مردم شیوه‌شان همین است که هر سخنی که ما بنویسیم می‌گویند : «حالا چه وقت این حرفهاست؟!» پیش از جنگ هم این را می‌گفتند و اکنون هم می‌گویند و ما نمی‌دانیم کدام روز خواهد بود که این تیره‌درونها چنین سخنی نگویند؟!..

گفته‌اند : «حالا باید از جنگ بحث کرد» می‌گویم : «از جنگ بشما چه؟.. شما مگر در جنگ شرکت کرده‌اید؟!.. مگر از پشت سر این جنگ برای شما بهره‌ای خواهد بود؟! این جنگ به هر حالی که می‌خواهد بیفتد ، شما همان زیردستان بدبختی که هستید هستید. شما که نمی‌خواهید بخود تکانی بدهید و باین گرفتاریهای خود چاره‌ای کنید چه انگلیس غلبه کند و چه آلمان فیروز درآید بشما سودی نخواهد بود و این گرفتاری و توسری خوری را که دارید خواهید داشت. شما اگر مردان خردمند و بافهمی ‌بودید بایستی بجای ایراد بنوشته‌های من بآن روزنامه‌هایی که گفتارهای پیاپی درباره‌ی جنگ می‌نویسند و مغز خود را فرسوده گردانیده پیش‌بینی‌هایی می‌نمایند ایراد گرفته بگویید : «اگر دیگران جنگ می‌کنند بما چه که این اندازه ‌اندیشه‌ی خود را مشغول داریم؟!. بما چه که وقت خود را در راه کشف آینده‌ی جنگ هدر گردانیم؟!. بما چه دردهای خود را فراموش کرده بداستان جهانگشاییهای دیگران پردازیم؟!.» اگر مردان خردمندی بودید این ایراد را می‌گرفتید. افسوس که نیستید و از بیخردی بجای پرداختن بچاره‌ی دردهای خود شب و روز در گفتگوی خبرهای جنگ هستید و باز از بیخردی چنین می‌پندارید که از پشت سر این جنگ برای شما یک راه نجاتی باز خواهد شد.

شما آن نادانانی هستید که می‌خواهید «آیین طبیعت» را تغییر دهید ، می‌خواهید دستگاه خدا را بهم زنید. این یک قانون بسیار استوار طبیعی است که یک مردمی تا نیک نباشند از جهان نیکی نخواهند دید. ولی شما می‌خواهید با زور بیخردی گردن به نیکی نگزارید و خود را از آلودگیها پاک نگردانید و با اینحال از جهان نیکی ببینید. می‌خواهید دیگران که جنگ می‌کنند و خونهای خود را می‌ریزند بشما نیز سهمی از فیروزیهای خود دهند. ببینید تا چه ‌اندازه نادانید.

آن گفتارهایی که ما درباره‌ی «روان» نوشتیم گفتگوهای علمی یا تفننی نبوده. چنانکه بارها گفته‌ایم بدبختی مردم شرق از پراکندگی اندیشه‌ها و از ندانستن معنی جهان و زندگانی است و یگانه راه چاره این است که ما معنی درست جهان و زندگانی را شرح دهیم و یک رشته حقایق را روشن گردانیم و بدینسان یک راهی باز کرده و همگی را بآن راه بخوانیم که کسانی که از خرد و فهم و غیرت بهره دارند بپذیرند و از ما باشند و دیگران که در کنار می‌مانند و بروی نادانیهای خود پافشاری می‌نمایند خدا میانه‌ی ما و آنان داوری کند.

این است مقصود ما. این است آن آرمان بزرگی ، آن آرمان ورجاوندی[مقدس] که در راهش می‌کوشیم و اینهمه رنج را بخود هموار می‌گردانیم. آن گفتگو از جان و روان نیز از این راهست و مقصود روشن کردن حقیقت آدمیگری می‌باشد. تاکنون این حقیقت در پرده بوده و معنی درست روان را کسی نمی‌شناخته. چنانکه گفتم دانشمندان بنامی همچون شوپنهاور و باخنر[بوشنر] و نیتچه و دیگران آن را نشناخته‌اند و اینست بآن سخنان زهرآلودی درباره‌ی جهان و زندگانی برخاسته‌اند. این سخن که بدهانها افتاده : «زندگانی نبرد است» و امروز گوشهای جوانان همه بآن آشناست ، اشتباه بزرگیست که از همین نشناختن معنی روان برخاسته است.

شما اگر می‌خواهید ارزش این سخنان را چندان که هست بدانید این را ملاحظه کنید که دانشمندان بزرگ اروپا آنها را نشناخته‌اند در جایی که سراپا حقایق است که کوچکترین ایرادی وارد نخواهد شد. از آنسوی چنانکه نوشته‌ایم هر کسی پیش از هر کاری لازم است که خود را بشناسد ، و کسی اگر می‌خواهد خود را بشناسد باید این گفتارها را بخواند.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

27 Nov, 19:12


📗 سرمایه‌ی اجتماعی ایرانیان

✍️ نویساد

🔍 جُستار : این دفتر به این پرسشها پاسخ می‌دهد : سرمایه‌ی اجتماعی یک مردمی چیست و چه ارجی دارد؟ سرمایه‌ی اجتماعی ایرانیان در چه اندازه است؟ ارتباط میان سرمایه‌ی اجتماعی و پیشرفت یک مردمی چه می‌باشد؟ چگونه می‌توان به سرمایه‌ی اجتماعی افزود؟

📊 شمار صفحه‌ها : ۱۶۴

📝 بازپسین پراکنش : فروردین تا خرداد ۱۴۰۳

📚 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این دفتر از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.


💐

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

25 Nov, 21:02


📗 چه توانیم کرد؟ (بخش دوم دفتر «انفجار معدن زغال‌سنگ»)

✍️ نویساد (هیئت تحریریه)

🔍 جُستار : در پیرامون نیرو و سرمایه‌ی اجتماعی مردم بعنوان راه چاره‌ به گرفتاریها و درماندگیها

📊 شمار صفحه‌ها : ۴۶

📝 بازپسین پراکنش : آبان ۱۴۰۳

📚 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این دفتر از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.


💐

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

21 Nov, 17:11


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

19 Nov, 13:18


از این نوشتار
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Nov, 14:41


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Nov, 10:53


📗 چه توانیم کرد؟ (بخش دوم دفتر «انفجار معدن زغال‌سنگ»)

✍️ نویساد (هیئت تحریریه)

🔍 جُستار : در پیرامون نیرو و سرمایه‌ی اجتماعی مردم بعنوان راه چاره‌ به گرفتاریها و درماندگیها

📊 شمار صفحه‌ها : ۴۶

📝 بازپسین پراکنش : آبان ۱۴۰۳

📚 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این دفتر از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.


💐

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

18 Nov, 10:52


📗 انفجار در معدن زغال‌سنگ (بخش یکم)

✍️ نویساد (هیئت تحریریه)

🔍 جُستار : در پیرامون پیشامد ناگوار انفجار معدن زغال‌سنگ طبس ، وضع کارگران ، استانداردهای امنیت و بهداشت کار ، وظایف حکومت در برابر بیکاری و تعیین حقوق درخور کارگران ، وضع صنعت در ایران پیش و پس از سال 57 ، فساد و گرفتاریهای حکومت

📊 شمار صفحه‌ها : ۳۳

📝 بازپسین پراکنش : آبان ۱۴۰۳

📚 کتابخانه‌ی پاکدینی

🛎 این دفتر از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.


💐

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

17 Nov, 14:55


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

17 Nov, 13:15


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

16 Nov, 15:59


(از این نوشتار)

🛎 فهرست کتابخانه

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

15 Nov, 15:56


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

15 Nov, 12:58


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

14 Nov, 15:03


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

13 Nov, 13:51


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

12 Nov, 15:09


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

10 Nov, 14:46


(از این نوشتار)

🛎 فهرست کتابخانه

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

09 Nov, 13:44


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

08 Nov, 16:23


(از این نوشتار)

🛎 فهرست کتابخانه

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

07 Nov, 13:37


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

06 Nov, 15:53


(از این نوشتار)
.

کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)

06 Nov, 13:44


(از این نوشتار)
.