🖌 احمد کسروی
🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 1 (سه از نه)
در سخن تنها سنجیدگی و آراستگی بس نیست که آن را سودمند و گرانبها گرداند بلکه باید دارای معنیهای نیک و سودمند نیز باشد. چنانکه شرح این موضوع را در آن گفتار خود در شمارهی هفدهم دادهایم. ⁽¹⁾
پس با اینحال ما نیکخواه شعرا میباشیم و دوستی آنان را میجوییم و هرگز نباید شعرا از ما دلآزرده باشند یا بدشمنی ما برخیزند.
مثلاً غزلهایی که شعرای ایران امروز میسرایند خود ایشان بهتر میدانند که چه رنجی را در راه سرودن آنها بر خود هموار میسازند و بسیاری از آنها را میتوان گفت که از بهترین غزلها میباشد. با اینهمه ما میپرسیم : آیا سود آن غزلها بخود سرایندگان یا بدیگران چیست؟.. پس آیا بهتر نیست که آن رنج را در زمینهی سودمند دیگری بکشند و نتیجهای از آنهمه کوششهای خود در دست داشته باشند؟!
درست داستان آن معمار استادیست که رنجها برده و خرجها کرده کوشک بس بلند و زیبایی میسازد ولی نه در شهر و آبادی بلکه درمیان یک بیابان بیآب و ریگزاری که همهی رنج و خرج او هدر میرود. ولیکن اگر آن کوشک را در یک شهر یا در یک آبادی دیگری بسازد هرآینه نتیجههای سودمندی در دست خواهد داشت.
شاید کسانی بگویند : این غزلها اگرهم سودی ندارد زیانش چیست؟! چرا باید شعرا را به یک کار بیزیانی نکوهش کرد؟! میگوییم : هر چیزی همین که سودمند نشد زیانآور خواهد بود. زیرا بچیز ناسود[مند] پرداختن خود کار بیهوده کردن است و کار بیهوده کردن از خرد میکاهد. وانگاه آیا این عیب کسانی نیست که با دل آسوده و بیدرد دعوای عشق بنمایند و یک عمر همیشه از درد عشقِ دروغی بنالند؟! آخر کدام مردم دیگری چنین رسمی را دارند که ایرانیان دومین آنان باشند؟!
در ایران امروز صدها عیب در زندگانی مردم پیداست که باید با گفتن و نوشتن چارهی آنها بشود. من دور نرفته تنها عیبهای آشکار را میشمارم : هنوز صدها واعظ چون بالای منبر میروند جز «قصص بنیاسرائیل» سخنی ندارند. هنوز رمالان و فالگیران و دعانویسان بساطهای خود را درچیده دارند و اختیار زنان بدست ایشان میباشد. هنوز سوگند خوردن که راست و دروغش هر دو زشت است در سراسر ایران رواج دارد. هنوز دشنام دادن و بکار بردن کلمههای زشت میانهی ایرانیان از خُرد و بزرگ شیوع بسیار دارد. هنوز چاپلوسی پیشهی بسیاری از مردم است که بیشرمانه دست از آن برنمیدارند. هنوز ایرانیان همگی از یکسوی «بنده» و «چاکر» و «غلام خانهزاد» و «احقرالخلایق» و از سوی دیگر «جناب مستطاب اجل اکرم» و «جناب علامی فهامی آیتالله فی الارضین» میباشند. هنوز عنوانهای پوچ و ننگین «فدایت شوم» و «قربانت گردم» در نامهنویسیها روان است. هنوز در ایران «خان» و «میرزا» دو یادگار چنگیز و تیمور در پیش و پس هر نامی شیوع دارد ...
از اینسوی در سایهی نزدیکی باروپا صد عیب دیگر رواج گرفته : از گستاخی زنان و مردان بنابکاری ، از ستیزهرویی جوانان ، از فراگرفتن بیماریهای ناپاک سراسر ایران را ، از فزونی سینما و تئاتر در همهی شهرها⁽²⁾ ، از انتشار بدآموزیهای زهرآلود اروپاییان درمیانهی جوانان ...
با اینهمه زمینههای سودمند برای گفتن و نوشتن ، سخنوران ایران «منصوروار بر دار جان بانگ أنا الحق» میزنند و «خضر عشق» میشوند و «از آب حیات می» سیرابی میخواهند و «درون خم عرق غسل ارتماس» میکنند و زن و مرد از «جهان» شکایت مینمایند که «روزی بکام این دل شیدا نمیگردد» و «نقد دل و جان را یکسر» در بهای «یک بوسهی یار» (یار پنداری) از دست میدهند و «از شرار آه خود آتش به مافیها» میزنند و «از بادهی الست مست» گردیده تا «دم رستخیز هوشیار» نمیگردند و «جامهی عشق که خیاط ازل» بر تن ایشان دوخته تا ابد از تن درنمیآورند و به «خسرو پرویز» که قرنهاست مرده و استخوانهایش نیز خاک شده پیغام میدهند که «بیش از این ستم به کوهکَن روا ندارد» و «شیرین» را مدتی برای او واگزارد و ...
دریغ ای ایرانیان! دریغ!
🔹 پانوشتها :
1ـ گفتار پیش از این («شعر در ایران») که در دفتر «شعر در ایران» آمده است.
2ـ سینما و تئاتر در آن دوره جز نمایشهای بیارج نمیداشتند. سپس که سودها و زیانهای این دو بهتر شناخته گردید در کتاب «وَرجاوَندْبنیاد» چنین گفته شده : «سینما اگر بیناکهای[آنچه بینند] راست را نشان دهد و در راه یاوری بدانشها بکار رود از بهترین سرگرمیهاست». همچنین یکی از همباوران او (شادروان شکوهیان) گفته که در دبیرستانی که کسروی درس میداده براهنمایی او نمایشنامهای راست از پیشامدهای جنبش مشروطه تمرین کردهاند. بدینسان اندیشهی نویسنده دربارهی این دو رشته روشن میگردد.
🌸