سکوت‌ سبز؛

واقعاً تا الان هیچ سیت‌کام دیگه‌ای نتونسته برام اندازهٔ بیگ‌بنگ تئوری دوست‌داشتنی باشه.

#Film: Interstella 5555: The 5tory of the 5ecret 5tar 5ystem (2003)
انیمه‌‌ای که با الهام از این آلبوم ساخته شده.

آلبوم Discovery که به عنوان یک آلبوم مفهومی ساخته شده داستانی از تولد دوباره و کشف جهان رو روایت می‌کنه. "Veridis Quo" در این آلبوم به عنوان لحظه‌ای قابل تأمل و فلسفی عمل می‌کنه و شاید نمادی از جست‌وجوی انسان برای هویت و حقیقت‌های وجودی باشه. اسم این آهنگ درواقع یک بازی زبانیه که با جابه‌جایی حروفش می‌رسیم به عبارت لاتین "?Quo Vadis" به معنای «به کجا می‌روی؟». این عبارت در اصل از یک روایت مسیحی مشهور گرفته شده که در اون پطرس هنگام فرار از رُم برای جلوگیری از آزار و اذیت، در راه با مسیح روبه‌رو می‌شه که بر خلاف جهت به سمت رُم می‌رفته؛ پطرس ازش می‌پرسه "Quo Vadis, Domine" «ای سرورم، به کجا می‌روی؟» و عیسی پاسخ می‌ده «به رُم می‌آیم تا دوباره مصلوب شوم.» (اشاره به اعدام پطرس در رُم). همچنین با تغییر حروف به عبارت "?Quid Veris″ که به معنای «حقیقت چیست؟» هستش هم می‌رسیم. دو پرسش فوق با فضای آلبوم هم‌خوانی داره و این آهنگ با ملودی مرموز و نوستالژیکش حس جست‌وجوگرانه رو به خوبی در شنونده تقویت می‌کنه.
▾ T.me/mygreensilence

امروز، مغزم تمام مدت: «اوه عزیزم عزیزم این دنیا وحشی است، کنار آمدن با یک لبخند سخت است.»
و این درحالی بود که امروز واقعاً زندگی خوش گذشت بهم. لابد چون وقتی موهامون رو کوتاه می‌کنیم از بار روی شونه‌هامون هم کم می‌شه؟ و یا شاید خرید کردن و پول داشتن تنها راز خوش‌حالیه؟ شاید هم کافیه فقط یک غذای خوش‌مزه خورد و چیزهای جالب خوند؟ نمی‌دونم! تنها چیزی که می‌خوام بهش باور داشته باشم اینه که دنیا وحشیه و ما هم باید باشیم. بودن به مثابهٔ یک امر وحشی!

امروز در طی یک حرکت انتحاری بعد از شونصدسال به‌روز نکردن حساب گودریدزم، اومدم چالش گذاشتم برای خودم. اگر اون‌جا دنبالم می‌کنید و دوستید باهام، بیاید داخل ربات نام کاربریتون رو بهم بگید تا بشناسمتون و بر اساس کتاب‌هایی که می‌خونید بینتون تبعیض قائل شم (شوخی) اگر هم هنوز دنبالم نمی‌کنید، بیاید دنبالم کنید و داخل ربات بگید که من هم دنبالتون کنم، تا باهم انگیزه بگیریم و احتمالاً بعد از چندوقت یادمون بره که امروز انگیزه گرفتیم.

• حساب گودریدز
• ربات

کاش یک اروپاگردی‌مان می‌شد. کتابخونه‌ها و کتاب‌فروشی‌هاشون یک‌طرف، موزه‌هاشون یک‌‌طرف دیگر. 🤲🏼

James Joyce Tower and Museum (Dublin, Irland)

این قاب مربوط به برج مارتلو می‌شه، که یکی از سازه‌های معروف دوبلینه. زمانی که این برج اجاره داده می‌شد دوست دانشگاهی جویس یکی از مستأجرهاش بوده و جویس شش روز در سپتامبر ۱۹۰۴ رو داخل این برج سپری کرده. صحنه‌های ابتدایی رمان اولیس با صبح روز بعد از حادثه‌ای که با تیراندازی نیمه‌شب باعث شده جویس ناگهانی از این برج خارج بشه شروع می‌شه. این مکان هم الان تبدیل به موزهٔ جویس شده و برخی از دارایی‌هاش و لوازمی که به فیلم اولیس مربوط می‌شه رو این‌جا نگه‌داری می‌کنن.

⚜The James Joyce Center (Dublin, Irland)

موزهٔ جیمز جویس؛ مکانی که شامل مجموعه‌های گوناگون چاپی و آثار مربوط به اون برای آشنایی بیش‌تر با میراثش می‌شه و پژوهشگران با کمکشون جنبه‌های مختلف زندگی و کار جویس رو تفسیر می‌کنند. جالبه بدونید این مکان درواقع یک موسسهٔ خیریهٔ آموزشیه که برنامه‌های فرهنگی (از جمله مراسم Bloomsday، سخنرانی‌ها، نمایشگاه‌ها و کارگاه‌های مربوطه) و تورهای متنوع ادبی رو هم در بر می‌گیره.
@mygreensilence

دوستان هستی ترس‌انگیز است. برای واقعی.

ـــ سامپه، همه‌چیز پیچیده است، ترجمه‌ی فاطمه کاوندی، نشر نظر، ص ۲۴.

https://t.me/caulfild/11368

«لینچ: مرگ به خوابیدن پس از یک روز کار و فعالیت شباهت دارد. در خواب اتفاقات زیادی رخ می‌دهد و بعد شما بیدار می‌شوید و سراغ یک روز کار و فعالیت دیگر می‌روید. من این‌طور به قضیه نگاه می‌کنم. نمی‌دانم پس از مرگ به کجا می‌رویم اما داستان‌هایی دربارهٔ آن‌چه بعد مرگ رخ می‌دهد شنیده‌ام. نمی‌توانم انکار کنم که مرگ با ترس همراه است. ما حتا نمی‌دانیم مرگ ما چه زمانی فرا می‌رسد. اگر کسی نفس نکشد آیا به فرایند مرگ وارد شده است؟ چطور می‌توان مطمئن شد که یک نفر واقعاً مرده است؟ آیا نفس نکشیدن تنها نشانهٔ مردن است؟ مذاهب شرقی اعتقاد دارند روح چند روز زمان نیاز دارد تا از بدن خارج شود. من شنیده‌ام این خروج با درد زیاد هم‌راه است. شما مجبور می‌شوید خودتان را از خودِ زمینی‌تان خارج کنید. انگار بخواهی هسته را از میان یک هلوی تازه دربیاوری وقتی که جورج برنز بمیرد هستهٔ هلو درون آن گیر نمی‌کند چون او بسیار پیر است. هسته به راحتی بیرون میپرد و این صحنه، صحنهٔ بسیار زیبایی خواهد بود.»

- "گفت‌و‌گو با دیوید لینچ"، گردآوری ریچارد. ای. بارنی، ترجمهٔ آرمان صالحی، از گفت‌وگوی لینچ با کریستین مک‌کنا، ۸ مارس ۱۹۹۲.
@erjahat

هیچ‌وقت از گوش دادن به ارگ کلیسا خسته نمی‌شم.

Johann Pachelbel: Chaconne in F Minor
▾ T.me/mygreensilence

اتمام ترم هفت.

خب دوستان بعد از این ترم یک مرحلهٔ جدید از صبر و تحمل و استقامت در برابرم باز شده. حس می‌کنم یکی از بزرگ‌ترین باس‌فایت‌های زندگی سولزلایکیم رو پشت سر گذاشتم. البته یقین دارم در مقابل باس‌فایت‌های بعدی هیچی نیست. کمک!

دیگه از Overthink گذشته کارم، قراره برای امتحان هوش محاسباتی Overfit کنم.

«دریاسالار هوریشیو نلسون از بزرگترین افسران نیروی دریایی بریتانیا.
نلسون که پیش‌تر دست راستش قطع شده بود، فرمانده ناوگان بریتانیا در نبرد ترافالگار بود و ناوگان فرانسه و اسپانیا رو قاطعانه شکست داد، اما خودش کشته شد.»

از این‌جا.

می‌دونید این دست رو از کجا برداشتن که خط تولید دستشون به ناترازی نخوره؟

ببخشید من کجا رو باید امضا کنم که آینده‌م به خودم بستگی نداشته باشه؟

همیشه با موسیقی کلاسیک درس می‌خونم و همیشه موسیقی کلاسیک در برابر درس خوندن برنده می‌شه. نزدیک یک‌ساعته که به دیوار زل زدم و این قطعه داره پخش می‌شه. محشره!

این‌ اجرا از شاکن ویتالی بی‌نظیره!
▾ T.me/mygreensilence

″Chaconne″ from Partita No. 2 in D Minor, for Solo Violin.
▾ T.me/mygreensilence

"Cats Symphony"

Moritz von Schwind - 1868

بامزه‌ترین تصویرسازهای نرم‌افزاری رو این جغد سبز داره.

سامپه می‌دونست.

این رو چندبار بخونید.

Machinarium

پیغام‌گیر:
https://t.me/MyGreenSilence/12964
این بازی اسمش چیه؟ 👈🏻👉🏻

بعد از بازی‌های سولزلایک و نقش‌آفرینی شیفتهٔ بازی‌های معمایی‌ام.

ماشیناریوم رو یادتونه؟ :′)))

شاید براتون سوال باشه من وقتی امتحان دارم چی کار می‌کنم (۲)

شاید براتون سوال باشه من وقتی امتحان دارم چی کار می‌کنم 🤲🏼:

از این انیمیشن کوتاه که برای آهنگ La Serenissima از ارکستر Rondò Veneziano ساخته شده است، در دهه‌ی ۸۰ به عنوان میان‌برنامه‌ی شبکه‌ی ITV ایتالیا استفاده می‌شد.

ارکستر Rondò Veneziano یک ارکستر کوچک ایتالیایی است که در آهنگ‌هایش موسیقی دوران باروک را با المان‌ها و سازهای سبک راک تلفیق می‌کند. این ارکستر از سال ۱۹۷۹ فعالیت می‌کند.

#انیمیشن_کوتاه
#انیمیشن_نوجوان

@Alborzname

▾ T.me/mygreensilence

فروغ فرخزاد و گربه‌اش.
-| © مجلهٔ سپید و سیاه، شمارۀ ۷۰۱، صفحهٔ ۸، اسفند ماه سال ۱۳۴۵.
-| @suntreatments

سلام.
من به همراه دوستم می‌خوایم تو یک فرصت محدود کتاب‌خونه‌ی یک روستا در شهرستان کامیارن استان کردستان رو تجهیز کنیم.
مخاطب عمده‌ی این فضا کودک و نوجوان هستن(بیشتر بچه‌های ابتدایی و راهنمایی)
ما برامون مهمه که کتاب‌های باکیفیت و به‌روز و تازه رو داشته باشیم و نه هر کتابی، براش یک لیست در حال تهیه داریم.
منتهی اگر کتاب‌هایی مناسب این گروه سنی دارید عکس یا اسمش رو برای من بفرستید که در صورت تایید و بررسی بتونیم ازتون تهیه کنیم و اگر از لحاظ مالی، هر مبلغی که مدنظرتون هست، رو واریز کنید ما مستقیمن از ناشر یا پخش با تخفیف(که کتاب بیشتری بتونیم بگیریم) تهیه می‌کنیم.
شخصن تلاش می‌کنم بعد از انجام کار برم روستا و گزارشی از تجهیز شدن کتاب‌خونه تهیه کنیم و حتی برنامه‌ی کتاب‌خوانی هم برگزار کنیم.
برای ارسال کتاب: @mohiem8
واریز کمک‌هزینه برای تهیه کتاب:
5022291518274723

عه! ممنونم برای ستاره.⭐️
اینم از روزی امروزمون، خدایا شکرت.

لطفاً برای هرکس که فکر می‌کنید ممکنه بلیت رو بخواد هم بفرستید این پست رو.🌷

یکی از دوستان بلیت این کنسرت رو خریده ولی خودش نمی‌تونه بره، اگه خواستید بلیت رو ازش بخرید (به نظرم از دست ندید) بهش پیغام بدید:
@Alireza_m369

رسیتال پیانو فریدون ناصحی
۲۳ آذر - تهران تالار رودکی
ساعت ۲۰:۰۰
بالکن، ردیف ۳، صندلی ۱۰

این دقیقاً وضعیت منه در این روزهای بی‌پایان که باید ارائه و پروژه آماده کنم.🫱🏻‍🫲🏼

ببینید نمی‌دونم متوجه‌اید چی می‌گم یا نه، ولی واقعا دردناکه که شما لپ‌تاپ رو فول شارژ بردارید و انقدر کار کنید تا شارژش تموم بشه، ولی مجبور باشید بزنیدش به شارژ و باز هم به کار کردن ادامه بدید.

یکی از خلاقانه‌ترین طراحیِ جلدها مالِ این کتابه:
"The History of the Decline and Fall of the Roman Empire"
«تاریخ انحطاط و سقوط امپراتوری روم»
که توسط ادوارد گیبون (تاریخ‌نگار انگلیسی) بین سال‌های ۱۷۷۶ تا ۱۷۸۹ در شش جلد نوشته و منتشر شده و به امپراتوری روم از اواخر سدهٔ نخست میلادی تا سقوط امپراتوری روم شرقی می‌پردازه. اولین ترجمهٔ (با تلخیص) فارسیِ کتاب توسط میرزا رضا تبریزی تحت عنوان «تاریخ تنزیل و خرابی دولت روم» به سفارش عباس میرزا انجام شده.

پیغام‌گیر:
https://t.me/MyGreenSilence/3382?single
کتاب سبزه چه کتابیه

یه کت مثل این کتی که آقای گلد تنشه نیاز دارم.

عاشق اینم که لباس‌های بلند و گشادِ چندلایه بپوشم و جورابام رو به‌طور محسوسی با لباس‌هام هماهنگ کنم (و یا تناقض ایجاد کنم) و یک شال‌گردنِ بزرگ بپیچم دور گردنم و کیف دوشیم هم همراهم داشته باشم.

این ترم هر هفته دارم با خودم می‌گم دیگه از این هفته زنده بیرون نمی‌آم، دیگه تهشه، دیگه تمومه. یهو می‌بینم که عه! بیرون اومدم و یه هفتهٔ مرگ‌بارتر روبه‌رومه.

جدی نیاز دارم شغلم چنین‌چیزی باشه. نیازمند استفاده از خلاقیت‌هامم. دانشگاه داره همه‌اش رو کور می‌کنه.

«اصلاً خصیصۀ ادبیات فارسی، چیزی که کم‌‌و‌بیش فراموش شده، تصویر‌سازی است. ادبیات انشانویسی نیست، کلام فقط نیست. ادبیات ساختن تصاویری‌ست که انتقال‌دهندۀ اندیشه و عاطفه است به کمک کلام. این پدیده از ذات زبان فارسی می‌آید. ذات زبان فارسی چنان‌که پیش از این صحبت کردیم، با ترکیبات فعلی و اسمی درست می‌شود. این ترکیبات از عناصر مادی شکل می‌گیرد. مثلاً می‌گوییم "دست شما درد نکند". ترکیبات خود به خود سازندۀ تصاویر است. برخلاف زبان عربی که کلمات صرف می‌شود بدون هیچ‌گونه تصویر. کلمۀ عربی انتظار هیچ‌‌چیزی را از لحاظ تصویری در شما بر نمی‌انگیزد، اما وقتی می‌گویید "چشم به راه" این ترکیب تصویر می‌سازد. این مربوط به ذات زبان فارسی است. قُدما، اساتید زبان ما از آغاز به این نکته واقف بودند. وقتی که این کارگزاران ادب تولید ادبیات می‌کردند چه در حوزۀ شعر و چه در حوزۀ زبان منثور به این نکته توجه داشتند. آن‌ها جهانی که می‌خواهند انتقال بدهند به صورت مجسم به مخاطب انتقال می‌دهند. این نکته که متأسفانه تبدیل شده به راز و کم‌تر کسی آن را می‌داند اساس زبان فارسی و تولیداتی‌ست که در این زبان پدید آمده. در چند سدۀ اخیر به ندرت کسانی را می‌بینید که واقف به این نکته باشند. هر نسلی شاید چندتایی هستند که به این نکته آگاهند و مهم‌تر آن‌که خود را متعهد به رعایت آن می‌دانند. امروزه آدم‌هایی مثل من که بخواهند با سنت ادبی خودشان کار بکنند و وفادار، حتی مقید به حقیقت ادبیات باشند که تجسم است فکر می‌کنند متأثر از سینما هستند. این تهمت پیش از این به آقای ابراهیم گلستان هم زده شده از طرف کسانی که ناآگاه بوده‌اند نسبت به کارکرد و مقصود ادبیات.»

- همان (شیروانی، ۱۳۹۶)، صفحۀ ۲۳۸.
@erjahat

قبل از این که انیمیشن memoir of a snail رو ببینم، ذهنم درگیر این شده که چرا دیگه از یه جایی به بعد هیچ حلزونی توی زندگیم ندیدم؟ :′))
وقتی کوچیک بودم صدف حلزون توی یک بطری جمع کرده بودم. حتی یادم نیست اون چی شد. جدی دیگه نمی‌خوام بزرگ شم. بس-

سلام! تا این‌جا داخل متن‌ت فقط به اشتباه پرانتز رو به کلمهٔ قبلی چسبوندی و به جای سه‌نقطه از چهارنقطه استفاده کردی و جالبه بدونی همچنان از خیلی‌های دیگه بهتر نوشتی :))
من خودم از این کتاب‌ها کمک گرفتم
https://t.me/MyGreenSilence/8510?single
و یا اسم علائم نگارشی رو داخل گوگل جست‌وجو کردم و درموردشون خوندم.
پست‌های قبلش هم خوبه بخونی.

چه‌قدر خوش‌حال می‌شم از این سوال‌ها می‌پرسید.🌹🌹🌹🌹

واکنش صادقانه‌م:
https://t.me/MyGreenSilence/8522

پیغام‌گیر:
سلام
میخواستم بگم میشه لطفا راهنماییم کنی؟
من علائم نگارشی رو بلد نیستم نه اسم شونو نه معنی شو، و نه اینکه کی و کجا باید ازش استفاده بشه رو و نه حتی مدل نگارشش موقع نوشتن(مثل وقتی که ویرگول رو میذاری و بعدش باید فاصله بدی و به نوشتن ادامه بدی....فقط همین رو بلدم)
میشه لطفا یه منبعی سایتی چیزی بهم بگی که برم بخونم یاد بگیرم
ممنون

اسباب گریه.👍🏼👍🏼

دقیقاً زمانی رسیدم به این پست کیمیا که ذهنم درگیر این سوال بود: «چرا دیگه مثل قبل نمی‌نویسم؟!»
دفترم رو برداشتم و داخلش نوشتم: «دفتر عزیزم دلم خیلی برای نوشتن تنگ شده.» دفتر کار زیادی از دستش بر نیومد.
من هم می‌ترسم. می‌ترسم و دلم برای خیلی‌چیزها تنگ شده.

این هفته یه‌جوری برنامه‌م شلوغه که واقعاً باید به حرف آقای آخر هفته (The Weeknd) گوش بدم و اشک‌هام رو برای یک روز دیگه نگه دارم.

روزهایی که مامان با چایی می‌آد بالای سرم از خواب بیدارم می‌کنه حالم بهتره.

کاش بچه‌های دانشگاهمون بیش‌تر از این فعالیت‌ها انجام بدن. امروز هم یه گیم‌گپ جالب داشتیم با بچه‌های انجمن بازی‌سازی دانشکده.

سلام!
نه بچه‌ها متأسفانه ما دیر خبردار شدیم، دوره‌ش تموم شده. خیلی هم تعریف شنیدم ازش. اگه همچین دوره‌ای دیدم بهتون می‌گم همین‌جا. چون دیدم شما هم مثل من علاقه‌مندید.

سلام نگین جان روزت بخیر باشه
یه سوال داشتم
این پیام تو چنلت
https://t.me/MyGreenSilence/12363?single
کلاسه رو شرکت کردی؟

مواجهه‌ام با تخفیف‌/جشن‌واره‌های هفتۀ کتاب.

دیروز کمی خودخوری داشتم☝️🏼
امروز در پذیرایی شمام ان‌شاءالله.

«زندگی بهم بلیت داد.»

@mygreensilence

▾ T.me/mygreensilence

Jacob Wrestles with the Angel (1866)
by Gustave Doré (1832-1883)

بچه‌ها چون چندنفرتون اخیراً پیام داده بودید که می‌خواید فلسفه رو شروع کنید و پرسیده بودید چه کتابی بخونید و... دیدم این دوره هم می‌تونه مفید باشه برای شروع کردنتون. ازشون کد تخفیف گرفتم که اگه از این‌جا رفتید با کد تخفیف ثبت نام کنید.

کد تخفیف: green

مجموعه علمی میان‌رشته‌ای EHIA با همکاری حلقه فلسفه پزشکی برگزار میکند:

📜مسترکلاس فلسفه در زندگی روزمره:
آشنایی با فلسفه به عنوان ابزاری برای فهم عمیق موضوعات اطراف و دیدن دنیا از منظری دیگر

مسترکلاس فلسفه صرفا سفری به تاریخ فلسفه و مطالعه آرای فیلسوفان نیست بلکه تمرینی است تا ذهن‌ خودمان را با کمک فلسفه به چالش بکشیم و بتوانیم دنیای اطرافمان را عمیق‌تر درک کنیم.

🗣با حضور دکتر علیرضا منجمی
پزشک، دکتری علوم شناختی؛ دکتری فلسفه علم و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی

🕰️شروع جلسات آنلاین از ۲۴ آبان ساعت ۱۶:۳۰

🌐لینک ثبت‌نام:
https://ehiaco.ir/course/philolife/

حماقت و سفاهت و بلاهت و سخافت جهان رو فراگرفته. برای واقعی.

هیچ‌چیز به اندازهٔ بی‌دقتی و سهل‌انگاری آدم‌ها ناامیدم نمی‌کنه!

امروز سر کلاس هوش محاسباتی قرار بود به صورت گروهی درمورد یکی از مراحل الگوریتم‌های ژنتیک تحقیق کنیم. استاد خودش گروه‌ها رو براساس جایی که نشسته بودیم تعیین کرد. من با پنج نفر دیگه از دخترهای کلاس هم‌گروه شدم. داخل تلگرام گروه تشکیل دادم تا هر جوابی پیدا کردیم بفرستیم و باهم بررسی کنیم. هرکس هرچی از چت‌جی‌پی‌تی گرفت رو فرستاد. باید برای استاد پی‌دی‌اف جواب رو می‌فرستادیم و از اون‌جایی که مطمئن بودم از بینشون هیچ‌کدوم به نگارش درست توجهی نخواهد کرد گفتم متن اصلی رو مشخص کنن و بفرستن تا من پی‌دی‌اف کنم. در این بین یک‌نفر بود که گفت متن رو ویرایش می‌کنه تا چیزهای مشابه رو حذف کنه. گویا ایشون به متن بقیهٔ اعضای گروه خیلی توجهی نکرده و در حین این که ما درحال گفت‌وگو بودیم و دنبال مثال برای موضوعات می‌گشتیم داشته کار خودش رو با متنی که خودش پیدا کرده بوده انجام می‌داده. من هم منتظر بودم ویرایش کنه و داخل گروه بذاره تا متنی که می‌دونم پر از ایراده رو مرتب و پی‌دی‌افش کنم. حتی نرم‌افزارهایی که داخل گوشیم نداشتم برای این کار رو بارگیری کردم که حدود ۳۰۰ مگابایت شد و خلاصه منتظر بودم سریع‌تر متن رو بفرسته. بعد از چند دقیقه گفتم چرا نفرستادی؟ یهو گفت فایل رو فرستادم، داره می‌آد داخل گروه ببینید. منم گفتم خب حداقل بارم کم‌تر شد عیبی نداره، فقط به گفتن این که «فکر کردم من قراره پی‌دی‌اف رو درست کنم» بسنده کردم. این که اینترنتش ضعیف بود و فرستادن فایل چند دقیقه زمان برد یک‌ کنار، این که اسم فایل رو به‌جای «هوش محاسباتی+تاریخ+موضوع تحقیق» نوشته بود «هوش مصنوعی+تاریخ+موضوع تحقیق» (فقط کافی بود موضوع رو بنویسه!) و داخل note گوشیش نوشته بود و فونت موبایلش هم یک‌چیز عجیب بود و اصلاً متن حرفه‌ای و فاصله‌ها مرتب نبود و فامیل من رو هم اشتباه نوشته بود یک کنار!
بهشون گفتم چرا هوش مصنوعی؟ اسم کلاس هوش محاسباتیه! یکی برگشت گفت چه فرقی داره اینم همونه دیگه. وای باید قیافهٔ من رو می‌دیدید که سعی می‌کردم چطور لبخند بزنم تا فحش توی چشم‌هام دیده نشه :)) گفتم این‌طوری خیلی شلخته می‌شه، اصلاً لازم نبود تاریخ و اسم کلاس رو بنویسی. فایل رو باز کردم فونتش رو دیدم، دیگه این‌جا تمام سلول‌های بدنم داشتن التماسم می‌کردن که نگین بی‌خیال شو، زمان کلاس تموم شده و بهتره بقیه به چشم این که تو یک آدم حساسی نگاه نکنن. (هرچند من اسم این رو حساسیت نمی‌ذارم، دقت و نظم لازم برای انجام یک کار حرفه‌ایه!) هیچی نگفتم و فقط اشاره کردم که فامیلم رو اشتباه نوشته و از کلاس خارج شدم.
فایل رو داخل کانال تمرین‌ها فرستادن. گروه ما تنها گروهی بود که همه‌مون دختر بودیم و فایلی که اون بنده‌خدا درست کرده بود تنها فایلی بود که انگار با گفتن «ولش کن، ما فقط دختریم💅🏻» خیلی ناشیانه نگارش شده بود. یکیشون ادعا داشت استاد براش مهم نیست این چیزها. برای من هیچ‌وقت اهمیت نداره که استاد براش مهمه یا نه، (هرچند بنده معتقدم هر استادی که درسش رو جدی می‌گیره و منظم کار می‌کنه تا حد خوبی دقت بالای دانشجو براش مهمه و ارزش بیش‌تری قراره به کارش بده) این چیزها توی سیستم من ویژگی‌های بدیهی یک کار حرفه‌ای و منظم تعریف شده که بهتره همه برای جدی گرفته‌شدن کارشون درست انجامش بدن. بعد از کلاس به این فکر می‌کردم که شاید برای همین چیزهاست که تاجای ممکن یا کار گروهی انجام نمی‌دم یا اگر در چنین‌موقعیت‌هایی مجبور بشم انجام بدم بار زیادی روی دوشم میوفته. همین چیزها یعنی بی‌دقتی و سهل‌انگاری آدم‌ها!

@mygreensilence

ذکر هرروز:

وضعیت:

https://t.me/AnimationSSAUT/1551

جالب بود و امیدوارم ادامه پیدا کنه. البته که با ویراستاری و نگارش بهتر! این اصلاً خوب نیست بگید ما که کارمون انیمیشنه و چه به ویراستاری و نگارش متن و... (چون یک‌بار یک‌نفر دقیقاً همین حرف رو بهم گفت) خیلی خوبه که برای جذابیت بیش‌تر برای خواننده و بهتر خونده شدن و بهتر فهمیده شدنتون به نگارش درست متن هم توجه کنید. مخاطب این حرفم همهٔ کسانی هستند که محتوای متنی تولید می‌کنند.

جالبه بدونید کتابش رو نشر پرتقال با ترجمهٔ خانم آناهیتا حضرتی منتشر کرده. من زمانی که توی کتاب‌فروشی کار می‌کردم حین کار می‌خوندمش :′)

ربات وحشی رو دیدم. خیلی دوست‌داشتنی و بانمک بود. داستانش خیلی خوب دنیای بیرون رو در قالب یک جنگل برای بچه‌ها به تصویر کشیده، جنگلی که مثل همیشه درِش قوی‌ترین‌ها زنده می‌مونن، و البته مهربانی و هم‌دلی‌ای که بهتره اعضای یک جنگل باهم داشته باشن تا همه‌شون خوش‌حال زندگی کنن‌! یادم اومد من از بچگی به ماشین‌ها، آدم‌آهنی‌‌ها و ربات‌ها علاقه داشتم. شیفتهٔ انیمیشن‌ها و فیلم‌های رباتی می‌شدم. خوش‌بختانه اون زمان توی هر انیمیشنی که می‌دیدی یک ربات جا داده بودن بین شخصیت‌ها. بین همه‌شون من عاشق «وال‌ای» و «ربات‌ها» و «مرد آهنی یک» بودم. یک اسباب‌بازی آدم‌آهنی هم داشتم و یادمه وقتی دستش شکست خیلی ناراحت بودم و با چسب نواری به‌زور چسبونده بودمش سر جاش. حتی گاهی به این فکر می‌کردم اگه یه دوست ربات می‌داشتم که کارهام رو برام انجام می‌داد و بهم چیزهای جدید یاد می‌داد خیلی خوش‌حال‌‌تر می‌بودم :))
بزرگ‌تر که شدم با دیدن فیلم‌های مرتبط با دنیای ربات‌ها و هوش مصنوعی این حوزه برام جالب‌تر شد‌. خیلی دوست داشتم ببینم آیا واقعاً ربات‌ها قراره روزی احساسات ما رو درک کنن و از احساسات خودشون آگاهانه باهامون صحبت کنن؟ دلم می‌خواد اگه قراره روزی این اتفاق بیوفته زنده باشم و ببینم.
اگه دفتر قدیمیم پیشم بود تصویر Roz7134 رو هم کنار نقاشی قدیمیم از بی‌مکس می‌کشیدم.

#Film The wild Robot (2024)
@mygreensilence

ببینید مثلاً استفان هسل در کتاب زمان آشوبیدنش می‌گه:
«همهٔ ما وظیفه داریم تا جامعه‌ای بسازیم که بتوانیم به آن افتخار کنیم؛ نباید جامعه‌ای داشته باشیم که از حضور مهاجران بترسد و مترصد اخراج‌شان باشد، یا جامعه‌ای که بر سر دولت رفاه مشاجره کند یا رسانه‌هایش در اختیار ثروتمندان باشد. اگر جانشینان خوبی برای شورای ملی مقاومت باشیم، در برابر این شرایط سکوت نخواهیم کرد.»

از کتاب باریکه‌راه امید، ترجمهٔ سعید انوری‌نژاد.

پاییز بالاخره داره می‌پاییزه!

به هوای همسایگان نزدیک افغانستانی و دور فلسطینی

🗓 ۲۹ مهر ۱۴۰۳
@outsideitself

من داخل این کانال کوچولو از تصویرگر موردعلاقه‌م می‌نویسم و سعی دارم یک مجموعهٔ تا-جای-ممکن کامل از آثار و تصویرگری‌هاش بسازم. این کتاب بامزه رو همین چند دقیقه پیش گذاشتم اون‌جا، اگه شما هم به این چیزها علاقه دارید می‌تونید استفاده کنید و لذت ببرید!🍝

https://t.me/sempearchive/213

یادمه یه‌جا به چشمم خورده بود ولی راستش یادم نیست کجا بود. چاپخانه‌های حضوری رو هم دیدم این‌ کار رو انجام می‌دن. شاید این صفحه کمکت کنه.

پیغام‌گیر:

روشی وجود داره که به صورت آنلاین یک پی‌دی‌اف رو به صورت چاپ شده و کتاب تحویل بگیریم؟
مخصوصا برای کتاب‌هایی که به صورت پی‌دی‌اف منتشر میشن.

استفاده کنید.☝️🏼

پیغام‌گیر:

سلام این کانال  کتابای چاپ قدیم و جدید نایاب با قیمت خیلی پایین میزارن

https://t.me/kafe_ketab_aria

سلام! عذر می‌خوام یه‌خرده دیر دارم جواب می‌دم.

راستش با کلی گشتن و وقت گذاشتن :))))
می‌رم تمام کتاب‌فروشی‌ها رو می‌گردم و اگه کتاب قیمت قدیم خوبی دیدم درجا می‌خرم. آخرین‌باری که کتاب قیمت قدیم خریدم همین دو/سه روز پیش بود که با مجتبی تک‌تک قفسه‌های دوتا کتاب‌فروشی رو گشتیم و حالمون از کتاب‌ها داشت به‌هم می‌خورد.
گاهی‌اوقات هم از وضعیت چاپ‌تموم بودن کتاب‌ها خبر دارم و اگه اون کتاب رو توی قفسهٔ کتاب‌فروشی ببینم می‌فهمم چاپ با قیمت قدیمشه.

کتاب‌های چاپ قدیمی که با قیمت‌های بیش‌تر فروخته می‌شن معمولاً دو دسته‌ن:
۱_ اون‌هایی که کتاب‌فروشی با برچسب قیمت خودش گرون می‌فروشه.
۲_ اون‌هایی‌ که خود انتشارات با برچسب هولوگرامی یا مخصوص خودش با قیمت جدید می‌فروشه.
که خب دستهٔ اول رو به هیچ‌وجه نمی‌خرم و در دلم به زمین و زمان فحش می‌دم و اگه بتونم به روی فروشنده هم میارم که متوجه این موضوع شدم و سخت ناراحتم. دستهٔ دوم رو هم ترجیحم اینه چاپ جدید کتاب رو با قیمت جدید بخرم. یعنی به سال چاپ و نوبت چاپ توجه می‌کنم و همون قیمت به‌روز رو به کتاب با کیفیت تازه تولید شده می‌دم. البته این باز به خودتون بستگی داره، چون ممکنه یک‌نفر کتاب با کاغذ سفید قدیمی دوست داشته باشه و همون چاپ قدیم با قیمت جدید رو ترجیح بده، یک‌نفر هم چاپ جدید با نوع کاغذ جدید و قیمت جدید رو.

سلام نگین، چاپ ارزانتر کتابها رو چطور پیدا میکنی؟
گاهی جتی چاپ های قدیمی تر با قیمتهای بیشتر فروخته میشن چون دیگه وجود ندارن.
پرسیدم که از روشت استفاده کنم و بیشتر بخونم 🫶

بیست‌وچهارم مهرماه:

– [کتاب افتاد] متأسفانه سوزان سانتاگ خودکشی کرد.
–چه‌قدر دست‌هات پُرخونه!
+آره اینا مال مجموعهٔ کمبریجه.
– کمبریج همیشه بریج.
–دنبال کتاب سه‌گانهٔ نیویورکم. ایناهاش. عه چه‌‌قدر زشت شده!
+چرا به کتاب احساس ناکافی بودن می‌دی؟ این‌قدر مستقیم بهش نگو زشت.
–عه احمد محمود ریخت!
+ ببین کتابی که خریدیم ۱۳هزارتومن این‌جا می‌دن ۱۱۲هزارتومن.
– عه قرآن زبان اصلی!
+من این کتابو دارم، اینم دارم، اینم دارم.
– ببین به‌نظرم بهتره بگی کدوم کتاب‌ها رو نداری.
– من سی‌جی‌ام. Ah shit, here we go again.
–اون قسمت سوختهٔ نون شبیه جورج فلوید بود!
+ پیتزامارگاریتا دوست نداشتی؟
– نه پیتزای املتی دوست ندارم.
– من روی نون سیر هم سس سیر می‌ریزم.
– خب حالا بریم کتابخونه رو بهت نشون بدم.
+ این‌قدر کتاب دیدم این چند روز، دیگه حالم داره از کتاب‌ها به‌هم می‌خوره. بیا بریم یه‌جا بشینیم خودتو ببینم.
– شب اول که همو دیدیم بهم دونهٔ قهوه تعارف کردی گفتی بفرمایید کامتون رو تلخ کنید.
+ شیش‌تا کتاب خریدیم ۲۳۰هزارتومن‌. چاپ جدید یکی از کتاب‌ها به‌تنهایی ۴۰۰هزارتومنه!

هیچی آقا، در دل ما شوری برپاست.