چه میدانی تو از حال پریشانی که من دارم
از اوضاع ِخراب و نا بسامانی که من دارم
مرا از روی لبخندم قضاوت میکنی افسوس
نمیبینی به خلوت اشک پنهانی که من دارم
شکایت از جفای دوست پیش دشمن آوردم
گله بر دل فراوان از ، رفیقانی که من دارم
اگر چه تشنه ی عشقم، ولی با هم نمیگنجد
میان سینه ام عشق و غم نانی که من دارم
تنم زندان و من زندانی این تن چه باید کرد
جهنم هم شرف دارد به زندانی که من دارم
تمام آرزوهــایــم همـه پـرپـر شده افسوس
نمی روید گلی در این گلستانی که من دارم
پر از دردم پر از غصه منم سنگ صبور غم
چه میدانی تو از حال پریشانی که من دارم
#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار