هفت رنگ با من🌈 @haft_rang_with_me Channel on Telegram

هفت رنگ با من🌈

@haft_rang_with_me


امید شاید در صفحه بعدی باشد، کتاب زنده گی ات را زود نبند 🌱😊🌈

هفت رنگ با من (Persian)

هفت رنگ با من یک کانال تلگرامی پر از آرامش، امید و رنگ‌های زندگی است. اگر به دنبال یافتن زیبایی و ارامش در هر روز خود هستید، این کانال برای شماست. با پیوستن به این کانال، شما به دنیای رنگارنگی از امید و خوشبختی خواهید رفت. امید شاید در صفحه بعدی باشد، کتاب زنده گی ات را زود نبند 🌱😊🌈nnهر روز با نوشته‌ها و تصاویر زیبا در این کانال آرامش و انرژی مثبت از زندگی خواهید یافت. پس اگر دوست دارید رنگین‌کمانی از امید و خوشبختی را تجربه کنید، حتما به این کانال بپیوندید. هفت رنگ با من منتظر حضور شماست تا شما را به دنیای زیبای خود خوش آمد بگوید.

هفت رنگ با من🌈

12 Feb, 03:41


#انرژی_مثبت


امروز را زندگی کن!
ما انسان ها تمام روزهایمان را به امید فردا سپری می کنیم،
اما هر روز که بیدار می شویم میبینیم، باز امروز است؛ 
پس تمام توانت را بکار بگیر تا امروز را زندگی کنی. 
همین امروز، هم اکنون و در همین لحظه تبسم را از دست نده. 
قلبت را سرشار از شادی و سرور کن. 
درهمین لحظه جاویدِ اکنون، عشق، محبت و انرژی های مثبت پیرامونت را دریافت کن و بپذیر...
🤍


#AK
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

12 Feb, 01:35


#حدیث‌_شریف


فضیلت زود رفتن به نماز جمعه

از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله ﷺ فرمودند: هنگامی‌که روز جمعه فرا می‌رسد، (تعدادی از) ملائکه بر دروازه‌ی مسجد، مستقر می‌شوند و نام کسانی‌را که در اول وقت به مسجد می‌آيند، يکی پس از ديگری می‌نويسند و مثال کسی‌که زود به مسجد می‌آيد، مانند کسی است که شتری قربانی می‌کند و شخصَ بعدی، مانند کسی است که گاوی قربانی می‌نمايد و کسی‌که بعد از او به مسجد می‌آيد، مانند کسی است که قوچی قربانی نمايد و فرد بعدی، مانند کسی است که مرغی را قربانی می‌کند و شخص آخر، مانند کسی است که تخم‌مرغی را در راه الله صدقه نمايد و چون امام (برای ایراد خطبه) بيرون آيد، ملائکه دفترهای‌شان را در هم می‌پيچند و به خطبه گوش می‌دهند.

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 20:37


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های زیر لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست منظم و دوست داشتنی 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 19:44


https://t.me/+qAfLSOZ7h5w1ODFl

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 19:44


https://t.me/+forgtPRSe19hNTJl

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 19:44


نماز های پنجگانه در چه زمانی فرض شد؟


به سوال پاسخ دهید و برنده 300 افغانی کردیت کارت گردید
🥰🥰

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 19:44


#رمان  #دختر_ملا
نویسنده: نیلوفر حسینی

در مورد دختری شاد و پرانرژی هست ‌که دریک خانواده فوق العاده مذهبی و سنتی بدنیا آمده...
اما برخلاف عقیده خانواده خود عاشق پسری هم عقیده با خودش میشه .....



نشر این رمان جذاب برای اولین بار از کانال تلگرامی ما پس دوستانی که علاقه به رمان دارند عجله کنید🥰🥰

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 18:36


|بهتر سازی متن|
او پس از آنکه به کسی که دوستش داشت نرسید، دیگر هرگز زیبایی عشق را حس نکرد. در سکوت شب و در تاریک‌ترین لحظات آن، اشک می‌ریخت و از خود و ناتوانی‌اش نزد خالقش شکایت می‌کرد. در اجتماع حضور داشت، اما تنها جسمش بود که دیده می‌شد؛ روحش همیشه ناچار و غمگین بود. ظاهراً می‌خندید و چنان قه‌قهه می‌زد که انگار هیچ اندوهی در دل ندارد، اما خنده‌هایش نشانی از غمی عمیق بود که در سکوت، جانش را می‌سوزاند. او ناچار به تحمل این درد بود.
فرزام سروری
۱۴۰۳/۱۱/۲۳


#ارسالی_شما

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 18:20


#نصیحت_امشب


اگر بدونِ دلیل رفتید، با بهانه آوردن دوباره برنگردید همین و تمام...🤍


#AK
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 17:44


#گل_سفیدم🤩


می‌دانی، گل سفیدم؟
همه می‌پرسیدند، همه در جستجویت بودند،
هر روز پیام‌ها می‌آمد که چرا گل سفید دیگر نمی‌شکفد؟
چرا دیگر بویش در اینجا نمی‌پیچد؟
چرا خاموش شده؟ چرا رفته؟
اما هیچ‌کس نمی‌دانست که تو نرفته‌ای،
هیچ‌کس نمی‌دانست که نبودنت فقط در چشم‌های آن‌هاست،
اما در دل من، هنوز هم مثل روز اولی که شکفتی، زنده‌ای،
که هنوز هم اینجا، در قلبم، جا داری،
جایی که مثل فولاد برایت محکم شده،
جایی که هیچ طوفانی، هیچ فاصله‌ای، هیچ سکوتی نمی‌تواند آن را از بین ببرد،
می‌دانی، گل سفیدم؟
حتی اگر دنیا خیال کند که تو پژمرده‌ای،
حتی اگر همه فکر کنند که دیگر بویی از تو باقی نمانده،
اما مه می‌دانم،
که تو هنوز هم زنده‌ای،
هنوز هم در گوشه‌ای از قلبم، آرام و بی‌صدا، شکوفه می‌دهی،
هنوز هم عطر تو در هوای احساسم پیچیده است،
و هنوز هم، با هر یادآوری‌ات، دوباره من جان میگیرم…🤍🫶


#AK
࿐ʲᵒᶦⁿ↷
@Hali_khob

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 14:04


#لحظه_نوشت✍️


همه چیز برایم عجیب شده،
چیزهایی که روزی خوشحالم می‌ساخت، حالا هیچ احساسی در من ایجاد نمی‌کند،
خوراک می‌بینم، ولی اشتها ندارم،
کارم را انجام می‌دهم، ولی مثل یک آدم ماشینی،
حرف می‌زنم، اما انگار کلمات از دهنم می‌برآید بدون این‌که معنی داشته باشد،
گاهی حس می‌کنم تمام دنیا در حال چرخیدن است، اما من یک‌جا ایستاده‌ام،
غرق در فکرهای خودم،
فکرهایی که نمی‌دانم از کجا می‌آیند و به کجا می‌روند،
حوصله‌ی کسی را ندارم،
حتی حوصله‌ی خودم را هم ندارم،
گاهی دلم می‌خواهد برای مدتی ناپدید شوم،
به جایی بروم که هیچ‌کس مرا نشناسد،
اما بعد می‌بینم که حتی توان حرکت کردن هم ندارم،
مثل این‌که زنجیر نامرئی‌ای مرا بسته باشد،
زنجیری که نه دیده می‌شود و نه شکسته،
و من فقط نگاه می‌کنم…
و نمی‌دانم که این یک مشکل اعصاب است، یا فشار بلند،
یا شاید هم چیزی عمیق‌تر که خودم هم از آن خبر ندارم...🤍


#AK
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 12:59


#حدیث


💯 صد وصیت پیامبر اکرم ﷺ

3- نفع رساندن به مسلمین

عَنْ جَاْبِر بْنِ عَبْدِ الله رضي الله عنهما قَاْلَ: قَالَ رَسُولُ اللهِِ صلی الله علیه و سلم: «مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَنْفَعَ أَخَاهُ فَلْيَفْعَلْ». [رواه مسلم]

از جابر بن عبدالله رضی الله عنهما روایت است که: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر کس که توانایی نفع رسانی به برادرش را دارد، این کار را انجام دهد».

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 12:16


بزرگترین مصیبت
برای یک انسان
این است که،
نه سوادِ کافی
برای حرف زدن
داشته باشد
و نه شعور لازم
برای خاموش ماندن.

#ژان_دلابرویه

#Bano_Najafizada
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 08:13


#تک_بیتی


از همه من گریختم گرچه میان مردمم...🤍


#AK
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 07:00


وقتی احساس دوست داشتنی بودن و با ارزش بودن رااز کسی بگیریم،آن فرد به سمت نابود کردن تمام احساسهای خوبش قدم برمیدارد. آن شخص کم کم به خودش شک میکند،بعد از مدتی خودش را دوست نخواهد داشت و دیگر به خودش رحم نمیکند و در شک و سرزنشی درونی محو میشود.
تکه هایی از یک کل منسجم:

#Bano_Najafizada
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 02:41


#صبح_بخیر


بهترین قسمت زندگی
اینست که
تو هر روز صبح
یک فرصت جدید داری
تا به نسخه‌ خوشحال‌تری از خودت تبدیل بشوی...🤍



#AK
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

11 Feb, 01:36


#حدیث‌شریف



قال رسول الله ﷺ: من تطهرَ في بيتِه ثم مشى إلى بيتٍ من بيوتِ اللهِ ، ليقضي فريضةً من فرائضِ اللهِ ، كانت خطوَتاهُ إحداهما تحطُّ خطيئةً ، والأخرى ترفعُ درجةً.رواه مسلم 666


رسول اللهﷺ فرمودند: کسی که در خانه طهارت بکند(وضو بگیرد) و سپس به سوی خانه ای از خانه های الله به راه بیافتد تا فریضه ای از فرض های الله را ادا کند، یکی از دو قدمهایش گناهی از او را پاک میکند و قدم بعدی یک درجه او را بالا می‌برد.


توضیح بیشتر"
یعنی اگر هزار قدم تا مسجد فاصله داشته باشد ۵۰۰ گناه از گناهانش پاک میشود و مرتبه اش در نزد الله متعال پانصد درجه بالاتر میرود.سبحانک ربی ما أرحمک

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

10 Feb, 15:45


#لحظه_نوشت✍️


میدانید؟
من مثل یک مادر بودم برایش:
به تشویش خوابیدنش
به تشویش خسته شدنش
به تشویش امتحان‌هایش
به تشویش دوست‌هایش
به تشویش که دلش نشکند
به تشویش که کسی فریبش ندهد
به تشویش که کسی تنها نگذاردش
به تشویش که همیشه خوشحال باشد
به تشویش که هیچ‌وقت احساس کمبود نکند
به تشویش که در زندگی هیچ غمی نداشته باشد...🤍


#AK
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 17:06


پدر مصری اینگونه دخترش را بدرقه کرد....

#Bano_Najafizada
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 16:23


#موقت
#ارسالی_شما

سلام علیکم
دوستان مزاری ما از شما یک سوال داشتم
آیا شما می‌دانید شرکت "محیب ارشاد" در کجا موقعیت دارد؟
اگر کسی از شما می‌داند آدرسش را برایم لطف کند
قلباً سپاسگزارم...❤️

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 16:14


#مهتاب_قشنگم🌘


مهتاب قشنگم، اگر می‌دانی که بازنمی‌گردی، بگذار حداقل نامت را در دل شب‌ها زمزمه کنم. بگذار هر بار که آسمان را می‌نگرم، خاطره روشنی‌ات در چشمانم بدرخشد. نرو بی‌خبر، نگذار این شب‌های بی‌تو سرد و خاموش شوند. اگر هم در پس ابرها پنهانی، گاهی گوشه‌ای از نورت را نشانم بده، که بدانم هنوز هم در این آسمان سهمی از تو دارم...🤍🌜


#AK
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 15:32


حب حلال🥰

یا اللّٰه کسی را نصیبم کن
که چشمش به من و دلش با تو باشد..🌙

#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 12:59


#حدیث

💯 صد وصیت پیامبر اکرم ﷺ


1- پرهیز از شرک

▫️عَنْ جَاْبِر بْنِ عَبْدِ الله رضي الله عنهما قَاْلَ: قَالَ رَسُولُ اللهِِ صلی الله علیه و سلم: «مَنْ لَقِيَ اللَهَ، لَا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا، دَخَلَ الجَنَّةَ، وَمَنْ لَقِيَهُ، يُشْرِكُ بِهِ، دَخَلَ النَّارَ». [متفق علیه]

▪️از جابر بن عبدالله رضی الله عنهما روایت است که: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر کس در حالی که به خدا شرک نورزیده، او را ملاقات کند، وارد بهشت می‌شود. و هر کس در حالی با خدا ملاقات کند که به او شرک کرده است، وارد دوزخ می‌شود».

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 11:29


#عاشقانه

دنیای ڪوچڪم عبارت است از تو😊


#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 09:56


#حرف_خوب

آنچه خداوند میدهد؛ پایانی ندارد
و آنچه آدمی میدهد؛ دوامی ندارد

زندگيتان پر از داده های خداوند



#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 08:29


#درد_دل


‌هیچ قلبی نیست که در پِی آرزوهایش باشد
ولی رنج نکشد...🤍



#AK
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 07:17


#موقت
🎁🌹💌

این ولنتاین را با هدیه‌های خاص برای هم خاص بسازیم.

برای سفارش:
@I_am_mkz

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 05:04


#خودمانی


به من زیادی نزدیک نشوین من رفتار هایم دل‌تان را میزند.
زیاد اهمیت میتم، زیاد مهربان هستم، زیاد ارزش قائل میشم، زیاد دوست میداشته باشم،
زیاد برایم مهم میباشد،
زیاد وابسته میشم،
ولی در آخر این زیادی هایم دلتان را میزند و خسته میشین ازم...🤍


#AK
࿐ʲᵒᶦⁿ↷
@Hali_khob

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 04:27


#صبح_بخیر

خواستم بگویم
وقتی
امیدت فقط خدا باشه و
برش توکل کنی
آخرش خیلی قشنگ میشه😊🤲


سلام
صبحت بخیر
رفیق☕️😇

#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 03:07


#لحظه_نوشت✍️


دیگر نمی‌خواهم کسی برایم دلسوزی کند، نمی‌خواهم بگویند "می‌گذرد" یا "همه‌چیز درست می‌شود." چون نمی‌شود، چون من دیگر آدمِ قبل نیستم.

این زخم‌ها بخشی از من شده‌اند، نه چیزی که بهبود یابد، نه چیزی که فراموش شود. دیگر به مهربانی کسی نیاز ندارم، به تسلی دادن‌های بی‌ثمر، به وعده‌های پوچ.

خسته‌ام از این‌که همیشه نقش کسی را بازی کنم که باید قوی باشد، که باید بپذیرد و بگذرد. نه، من دیگر نمی‌خواهم بپذیرم، نمی‌خواهم بجنگم، نمی‌خواهم درمان شوم.

فقط می‌خواهم بگذارند همین‌طور بمانم، در سکوت خودم، با زخم‌هایی که دیگر بخشی از وجودم شده‌اند...💔


#AK
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Feb, 01:35


#حدیث_شریف



عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ  أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ: «حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ سِتٌّ قِيلَ مَا هُنَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِذَا لَقِيتَهُ فَسَلِّمْ عَلَيْهِ وَإِذَا دَعَاكَ فَأَجِبْهُ وَإِذَا اسْتَنْصَحَكَ فَانْصَحْ لَهُ وَإِذَا عَطَسَ فَحَمِدَ اللَّهَ فَسَمِّتْهُ وَإِذَا مَرِضَ فَعُدْهُ وَإِذَا مَاتَ فَاتَّبِعْهُ»به روایت امام مسلم


أبو هریره رضی الله عنه از رسول الله ﷺ روایت مى‌كند كه ایشان فرمودند:  «حق مسلمان بر مسلمان دیگر شش چیز است گفتند آن چیست؟ فرمودند: اگر او را دیدی بر او سلام كن، و اگر تو را دعوت كرد، دعوت او را اجابت كن، و اگر از تو درخواست نصیحت نمود، او را نصیحت كن، و اگر عطسه کرد و الحمدلله گفت، به او جواب ده (یعنی بگو: یرحمک الله) خدا تو را رحم كند، و اگر مریض شد، او را عیادت كن، و اگر فوت نمود، جنازه او را تشییع كن.»

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

08 Feb, 01:34


#حدیث_شریف


نشانه‌های قیامت

عنْ عوف بن مالک أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ:   «اعْدُدْ سِتًّا بَيْنَ يَدَيِ السَّاعَةِ: مَوْتِي، ثُمَّ فَتْحُ بَيْتِ الْمَقْدِسِ، ثُمَّ مُوْتَانٌ يَأْخُذُ فِيكُمْ كَقُعَاصِ الْغَنَمِ، ثُمَّ اسْتِفَاضَةُ الْمَالِ حَتَّى يُعْطَى الرَّجُلُ مِائَةَ دِينَارٍ فَيَظَلُّ سَاخِطًا، ثُمَّ فِتْنَةٌ لا يَبْقَى بَيْتٌ مِنَ الْعَرَبِ إِلا دَخَلَتْهُ، ثُمَّ هُدْنَةٌ تَكُونُ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ بَنِي الأَصْفَرِ، فَيَغْدِرُونَ فَيَأْتُونَكُمْ تَحْتَ ثَمَانِينَ غَايَةً، تَحْتَ كُلِّ غَايَةٍ اثْنَا عَشَرَ أَلْفًا.»


از عوف بن مالک رضی الله عنه روایت است که می‌گوید: در غزوه تبوك نزد رسول الله  ﷺ رفتم كه در خيمه چرمينی نشسته بود؛ رسول الله ﷺ فرمودند : شش چيز را قبل از فرا رسيدن قيامت بخاطر داشته باش:

√وفات من

√فتح بيت المقدس

√مرگ و مير بسيار زياد (مانند وبايی كه در گوسفندان بيفتد جان شما را می‌گیرد.)

√افزایش مال (تا جايی كه به يک شخص، صد دينار می‌دهند باز هم ناراحت است.)

√فتنه‌ای كه وارد همه خانه‌های عرب می‌شود.

√صلح ميان شما و رومی‌ها (آنان خيانت نموده و با هشتاد پرچم كه زير هر كدام دوازده هزار نفر وجود دارد، به شما حمله می‌كنند.)

  @Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

08 Feb, 01:01


وقت نماز صبح است، عزیزان برای صحت‌مندی پدر جانم دعا کنید. خداوند همه‌ بیماران، به‌شمول پدر جانم را هرچه زودتر شفای کامل عطا کند‌.

هفت رنگ با من🌈

07 Feb, 18:40


گاهی راحت‌تر آن است با وجود اندوهی که در درونتان  موج میزند لبخند بزنید،
تا اینکه بخواهید به همه عالم علت غمگینی خود را توضیح دهید.

✍️#ساراماگو

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

07 Feb, 17:31


#موقت

همراهان عزیز لالاعلی را دوباره به جمع‌مان خوش‌آمد می‌گوییم، فقط لطفاً در صورت عدم فعالیت‌شان بدانید که بنابر مشکلات نمی‌توانند فعالیت کنند.
🙂🤍❄️

هفت رنگ با من🌈

07 Feb, 17:27


#دل_نوشته


امیدوارم کسی را داشته باشی که سعی نکند دائما تفسیرت کند، و بفهمد گاهی وقت‌ها یک نوازش ساده در سکوت همه‌ی نیازِ
یک آدم است همین و تمام...🤍


#AK
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

07 Feb, 16:42


سلام علیکم وقت همه بخیر چی حال چی احوال دوستا 🤔😊

هفت رنگ با من🌈

07 Feb, 10:57


الله
می فرماید
به
دست
میاری
بهتر
از
چیزایی
که
از
دست
دادی،
اندکی
صبر
🤲

هفت رنگ با من🌈

07 Feb, 09:47


ما که در وفایی اونشستیم
ناعادلانه است این گونه جواب مان کند
فرزام سروری
۱۴۰۱/۱۱/۴

#ارسالی_شما

هفت رنگ با من🌈

07 Feb, 03:06


#درود_شریف


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّد، ڪَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد🦋

🎗اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّد، ڪَمَا بَارَڪْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد


جمعہ هست و صلوات بفرستین بہ حضرت محمد مصطفیﷺ🤍




#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

07 Feb, 03:03


جمعه مبارک ❤️

هفت رنگ با من🌈

07 Feb, 01:32


#حـدیـث_شـریـف




عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ  أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ: «إِذَا انْتَعَلَ أَحَدُكُمْ فَلْيَبْدَأْ بِالْيَمِينِ، وَإِذَا نَزَعَ فَلْيَبْدَأْ بِالشِّمَالِ، لِيَكُنِ الْيُمْنَى أَوَّلَهُمَا تُنْعَلُ، وَآخِرَهُمَا تُنْزَعُ». بخاری: 5856


ابوهريره  مي گويد: رسو ل الله ﷺ فرمود: «هرگاه يكي از شما خواست كفش بپوشد, از سمت راست, شروع كند. و هر گاه، خواست بيرون بياورد, از سمت چپ، آغاز نمايد. پاي راست بايد در پوشيدن، اول، و در بيرون آوردن, آخر باشد.


  @Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

06 Feb, 16:44


مرگِ ما درست از روزی آغاز می شود
که در برابر آنچه مهم است؛ سکوت مى كنیم.

✍️ : #مارتین_لوتر

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

06 Feb, 15:50


بپیوندید عزیزان👇

https://t.me/andokh_ta_hayam16

هفت رنگ با من🌈

06 Feb, 15:10


تسلیت بخاطری اینکه تمام عکس هایم پاک شد 😔😔😔🥹🥹🥹

هفت رنگ با من🌈

06 Feb, 08:21


گفت: شبنم چرا اینقدر بی‌تفاوت شدی؟

گفتم: گاهی سکوت، بهترین پاسخ است. از روزهایی که به یاد دارم، یاد گرفتم که بعضی چیزها را باید رها کرد تا دل سبک باشد. زندگی درس‌هایی دارد که فقط با تجربه‌های تلخ می‌توان آموخت. حالا آرام‌تر از همیشه، به خودم و مسیری که می‌روم ایمان دارم. بی‌تفاوتی نیست، فقط انتخاب کرده‌ام که برای همه چیز و همه کس، در زمان مناسب اهمیت بدهم.

"گفتم: از دیگران یاد گرفتم که در این دنیا هیچ چیزی دائمی نیست و هیچ کس نمی‌تواند برای همیشه در کنار تو بماند. یاد گرفتم که برای خودم ارزش قائل باشم، حتی اگر دیگران نخواهند. اما این بدان معنا نیست که دیگر احساس نمی‌کنم، بلکه یاد گرفتم چطور احساساتم را درون خود حفظ کنم و آرام باشم."😊

هفت رنگ با من🌈

06 Feb, 04:22


نیایش صبحگاهی

خداوندا
در آخرین روز هـفته برای همه ما
به گونه ای ورق بزن که
لحظه لحظه آن
عشق باشد و امیـد

ای خدای مهربان
امروز ، صبروبردباری،
فروتنی و تسلیم
لبخندو گذشت،
صلح و آرامش
برکت و بخشش بسیار
نصیب همه ما بگردان

آمیـــن ای فرمانروای حق و آشکار❤️🤲

#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

06 Feb, 01:33


#حدیث_شریف

النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ : وَمَنِ اسْتَمَعَ إِلَى حَدِيثِ قَوْمٍ وَهُمْ لَهُ كَارِهُونَ - أَوْ يَفِرُّونَ مِنْهُ - صُبَّ فِي أُذُنِهِ الْآنُكُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ"  صحیح بخاری ۷۰۴۲

ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «هرکس به سخن ديگران گوش دهد و آنان راضی نباشند، روز قيامت در گوش هايش سُرب گداخته می ريزند».  

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

05 Feb, 17:23


شب تان در پناه حق خواب های شیک شیک بیبینین 🦋

هفت رنگ با من🌈

05 Feb, 17:09


گفت :شبوو
از غمگین شدن بدتر چیست ؟
گفتم:
غمگین خوابیدن
و غمگین بیدار شدن
غمگین غذا خوردن
غمگین قدم زدن
و
غمگین
زنده بودن...🦋

هفت رنگ با من🌈

05 Feb, 15:30


آن یار سبزینه گر دمی مهمان من شود
سر به قدم هایش نهم و تا که جان به قربانش شود
فرزام سروری
۱۴۰۱/۱۱/۵


#شما_فرستادید

هفت رنگ با من🌈

05 Feb, 14:11


شهرکابلم!
شهر زیبایی درد‌مندم شهر مردم با وقارم شهر زیبایم که در تو تولد شدم ۲۴ بهار زندگی را در تو سپری نمودم شهر زیبایم هنوز جای زیادی از تو را نگشتم مثل کوچه خراباتت یا مرغ فروشی ویا آنتیک فروشی ولی این شهر را بسیار دوست دارم چرا که در این شهر دوست داشتن را یاد گرفتم و دلبری دارم اگر بخت یارم شود میخواهم با آنکه دوست اش دارم کوچه های تورا بگردم و خاطراتی بسازم
ولی جبر رفتن از این که می‌روم برایم گران تمام می‌شود و غم سنگینی به قلبم فشار می آورد کابل زیبایم این که با تن زخمی رهایت میکنم مرا ببخش ولی بدان که همیشه در قلبم جا داری روزی خواهم برگشت وجب‌به‌وجب را میگردم ولی آن روز تنها نخواهم با زیباترین دختری که در تو زندگی می‌کند که دلبر من است همه کوچه هایت را قدم میزنیم
فرزام سروری
۱۴۰۲/۱/۱۱

#شما_فرستادید

هفت رنگ با من🌈

05 Feb, 12:04


#عاشقانه

‍         من در بیانِ وصفِ تو حیران بمانده‌ام
        حدّیست‌ حُسن را و تو از حد گذشته‌ای

❤️

#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

05 Feb, 09:37


#حرف_خوب

*دوست صالح بهتر از تنهایی است*
*و تنهایی بهتر از دوست بد است*
*و کسی که خیر را بیان می‌کند بهتر از کسی است که سکوت🤐 می‌کند،*
*و سکوت کردن بهتر از بیان شر است*


#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

05 Feb, 06:51


#عاشقانه_غمدرون

     ‍   به جز تو قلب خودم را به هیچکس نسپردم
        تو هم غمی به جهانم اضافه کردی و رفتی!🦋



#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

05 Feb, 06:19


https://t.me/+qAfLSOZ7h5w1ODFl

هفت رنگ با من🌈

05 Feb, 01:36


#حدیث_شریف

النَّبِيَّ ﷺ يَقُولُ: «إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ إِلَى شَيْءٍ يَسْتُرُهُ مِنَ النَّاسِ، فَأَرَادَ أَحَدٌ أَنْ يَجْتَازَ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَلْيَدْفَعْهُ، فَإِنْ أَبَى فَلْيُقَاتِلْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ شَيْطَانٌ» (بخارى:509)


رسول ‏الله  ﷺ فرمودند: «هرگاه، یكی از شما، چیزی را بین خود و مردم، ستره قرار داد و نماز خواند و شخصی خواست از جلویش بگذرد، با دست جلوی او را بگیرد و به او اجازه ندهد و اگر نپذیرفت، با وی بجنگد (مانع او شود) زیرا او شیطان است»

  @Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

04 Feb, 13:26


گفتم نصیحتم کن : گفت !
بترس از اینکه کسی شکایت تو را نزد الله ببرد
.🦋

هفت رنگ با من🌈

04 Feb, 06:04


کلبه آرامش 😊🦋

وقتی کنارم هستی، دنیا برایم کوچک می‌شود. هیچ چیزی نمی‌تواند غم و ناراحتی به دل من بیاورد؛ زیرا تو در کنارم هستی، و در حضور تو، هر لحظه از زندگی‌ام تبدیل به یک جشن بی‌پایان می‌شود. وقتی نگاهت می‌کنم، در آن چشم‌های روشن و صادق، می‌بینم که تمام دنیایم را در خود جا داده‌ای. هیچ کلامی نمی‌تواند تمام این احساسات را بیان کند.

دستانت برای من بیش از یک لمس ساده است، آن‌ها کلید آرامش‌اند. هر باری که دست‌هایت را در دست می‌گیرم، انگار کل جهان در دستانم فشرده شده است. این دستان، نه تنها به من آرامش می‌دهند، بلکه مرا به یاد می‌آورند که در این دنیای بی‌پایان، تنها چیزی که می‌تواند واقعی باشد، این لحظات با تو بودن است.

وقتی در کنار تو هستم، نمی‌خواهم به هیچ چیزی جز همین لحظه فکر کنم. هر ثانیه‌ای که با تو می‌گذرانم، گویی زمانی ایستاده است و من در میان تمام دنیا، فقط تو را دارم. در کنار تو، هیچ چیزی غیر از عشق نمی‌بینم.

بودنت برایم حس امید ،حس آرامش ، حس امنیت را می دهد .
برایم بمان تا برایت بمانم
🦋


قلم شبنم 🦋

#KOLBESHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

04 Feb, 03:21


#صبح_بخیر

کارهای تان پراز موفقیت
امروز برای تان
آرزوی سلامتی دارم
و ذهنی بدون نگرانی
ان شاءالله
در پناه خالق هستی
زندگی آرام
همراه با سلامتی
و دلخوشی فراوان داشته باشید😊🥰


سلاااااام..........صبح بخیر🦋

#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

04 Feb, 01:54


#صبح_بخیر

صبح، آغازی‌ست تازه، فرصتی برای رویاهای روشن و گام‌های استوار. بگذار نور خورشید دل‌ات را گرم کند و نسیم صبحگاهی امید را در جانت زنده سازد. روزتان پر از آرامش و لحظات ناب!

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

04 Feb, 01:35


#حدیث_شریف

کامل ترین مؤمنان


قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ :  " أَكْمَلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَانًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا، وَخَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِنِسَائِهِمْ ".
حكم الحديث: حسن صحيح "سنن أبي داود ( 4682 )، سنن الدارمي ( 2834 )، مسند أحمد ( 7402 ). سنن الترمذي (1162)



رسول اللّٰه صلی الله علیه وسلم مي فرمايد: کاملترین مؤمنان از جهت ایمان، خوش اخلاقترین آنان هستند ،  و بهترین شما کسی است که بهترین رفتار و برخورد را با زنان داشته  باشد.

  @Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

26 Jan, 04:54


هفت رنگ با من🌈 pinned «#کاش_بتوانیم_الگویی_باشیم_با_نام_پدر #داستانی_بر_اساس_واقعیت #راوی_ح_ص #نگارنده_ستایش_آ #قسمت_اول در ایامی که توجه پدران بیشتر معطوف به کار پسران و جمع‌آوریِ حاصلات در اخیر سال بود، پدری خوش‌خُلق و نرم‌خو، مهربان، از دلِ رنج و ناخدایِ صبوری‌ بود که روزگارانِ…»

هفت رنگ با من🌈

26 Jan, 02:41


تصویر چقدر برایتان زیبا بود؟؟

برای من خیلی، می‌توانم بگویم قشنگ‌‌ترین تصویر هفته🥹🤍❄️

هفت رنگ با من🌈

26 Jan, 01:37


#حدیث‌شریف

از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر ﷺ فرمودند: «إنَّ اللهَ لا يَنْظُرُ إِلَى أجْسَادِكُمْ، وَلا إِلَى صُوَرِكُمْ، وَلكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وأعْمَالِكُمْ» [صحیح مسلم]


ترجمه: «خداوند به جسم‌ها و قیافه‌های شما نمی‌نگرد؛ بلکه به دل‌های شما نگاه می‌کند.»
آنچه در روز قیامت به تو نفع می‌بخشد دلی پاک است! دلی سرشار از توحید و خداپرستی و به دور از شرک و گناه و معصیت... دلی سرشار از محبت و عطوفت به مسلمانان و به دور از حقد و حسادت و کینه.

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

26 Jan, 01:01


سلام صبح تان نیکو باد 🥰

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:48


با واکنش‌هایتان رضایت‌تان را از داستان نشان دهید🤍❄️

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:46


#کاش_بتوانیم_الگویی_باشیم_با_نام_پدر
#داستانی_بر_اساس_واقعیت
#راوی_ح_ص
#نگارنده_ستایش_آ
#قسمت_اول

در ایامی که توجه پدران بیشتر معطوف به کار پسران و جمع‌آوریِ حاصلات در اخیر سال بود، پدری خوش‌خُلق و نرم‌خو، مهربان، از دلِ رنج و ناخدایِ صبوری‌ بود که روزگارانِ کودکی‌اش را بدور از آغوش پدر و مادر سپری کرده، در نوجوانی به فراگیریِ علوم قرآنی پرداخته و سپس با دخترِ نوجوانی از خانواده‌ی علم پرور و از مولوی زادگان که پدرش از اساتید علم دین و قرآن بود؛ ازدواج کرد‌‌.

گرچه با هم‌دیگر اختلاف سنی اندکی داشتند اما آنچه آن دو را به هم گره می‌زد عشق‌شان به زندگی بود، آنان صاحب هفت فرزندِ پسر و دو فرزند دختر بودند و ایام خوش جوانی‌شان را هرچند به دور از پیرایه و زرق و برقِ زندگی سپری کرده‌ بودند اما هیچ‌چیز به آسانی نمی‌توانست صفای خاطرشان را با زنگ مشکلات و مصائب فرسوده کند، این‌گونه بود که چرخه‌ی زندگی‌شان با زنجیره‌ی خوشی و خوشبختی می‌چرخید.

خُلقِ نیک مرد و احترام به همسر را که از نبیِ کریم به ارث برده بود؛ مثال‌زدنی بود.
او که مشغول کار در دولتِ آنزمان بود؛ صبح هنگام با نوشیدن شیر و نانِ تنوری و به دست گرفتنِ محموله‌ی کوچکی از چهارمغز و تلخان که حکم معجونی دلپذیر و لذیذ را برایش داشت؛ تا قبل از بانگ خروس نیمی از مسیر را برای رسیدن می‌پیمود و شب هنگام، نماز آخر وقت را در مساجدی در مسیرِ راهِ رسیدن به خانه ادا می‌کرد، تنها اواخر هفته بعد از انجامِ اموری که به اصطلاح به باغداری مرتبط بود روز را به وسط می‌رساند و متباقی را به فرزندانش رسیدگی می‌کرد‌.
او در ایام سرد زمستان که تا اندازه‌ای فارغ از امورِ باغداری می‌بود، اواخر هفته را برای رفع خستگی به مهمانی‌ها و شب‌نشینی‌ها به خانه‌ی تنها خواهر و برادرزاده‌هایش می‌رفت، خلاصه اینگونه روز و شب را سپری می‌نمودند.

پسرانش که نسبتاً بزرگ‌تر بودند مشغول کسبِ تعلیم در ابتدایی‌ترین مکانِ آموزشی و رسیدگی به امور باغ‌داری بودند، آنی‌که مستعد بود سهم بیشتری از تعالیم ابتدایی گرفت و آنی‌که فقط برای کسبِ سند به تعلیم می‌پرداخت؛ سهم کمی از تعلیمِ آن‌زمان گرفت،
اما هر کدامِ آنان در زمینه‌ای تبحری داشتند، یکی خوش‌صدا و خوش‌نواز، دیگری خوشنویس، یکی در بذله‌گویی و شب‌نشینی‌ها شمع روشن و سوزان مجالس و دیگری در عطوفت و مهربانی زبان‌زد همه بود، دختران هم به گونه‌ای دیگر؛ یکی در زیبایی و دیگری برعلاوهٔ زیبایی در حسنِ اخلاق در بینِ اقوام شهره بودند.

در میان فرزندان، عمر دو فرزند؛ یک دختر و یک پسرِ آنان کفاف نداد تا به روزگاران جوانی برسند، پسر در سنین کودکی و دخترِ خوش‌سیرت او در سنِ نوجوانی؛ هر دو به علت مریضی راهیِ دیار ابدی شدند و بعد از وفات آنان، به خصوص بعد از مرگ دخترِ جوان؛ بیشتر از همه مادر با فراخواندنِ خود به صبر، مدت زیادی در سکوتِ غم‌انگیز خود فرو رفت.
...

پدر خانواده سال‌های زیادِ بهار جوانی‌اش را با خروس‌خوان برخاستن و شب‌هنگام رسیدن؛ به تابستان و پاییز رساند و در نهایت ضعیف گشت و دیگر از آن مرد بشاشی که ساعت‌ها را تا رسیدن به محلِ کار و برگشت به خانه می‌پیمود؛ خبری نبود.

در این جریان فرزندان بنابر مشکلات سیاسیِ وقت هر کدام مسیری را در پیش گرفتند و بدونِ کسبِ سندی از نتیجه‌‌ی تلاش‌هایشان در کسبِ تعلیم، در ایام نوجوانی با اکتفا به اندوخته‌هایشان؛ راهی دیار غربت شدند و به اجتماعات کوچک کارگری پیوستند و کوچک‌ترین‌ها نزد مادر و پدر خانواده ماندند.

از جمله پسرِ بزرگ و خوش‌صدایِ خانواده که جوانِ تنومندی بود و چهره‌ی پرابهتی داشت و در نواختن یکی از آلات موسیقی مهارت بالایی داشت؛ به احمدظاهر در آن زمان شهرت پیدا کرده بود، او وقتی به سنِ هژده رسید راهیِ عسکری شد.

(و این شد آغازی برای داستانِ زندگی بزرگ‌ترین پسرِ خانواده)

آنطور که انتظار می‌رفت او آنقدر در این جمع با صدا و ابهتش بر دیگران چیره شد که طیِ سوء قصدی از جانب دوستانِ ناباب، در بدترین حالتِ ممکن، در صدد این شدند تا از شهرتِ اسمی و ابهتِ وجودی‌اش بکاهند!

ادامه دارد!...

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:44


واکنش‌ها به ده رسیدند!

پس برویم به طرف نشر اولین قسمت😇🤍❄️

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:43


میدانید ستایش هیچوقت نمی‌خواهد خلاف وعده عمل کند اما امشب قرار است قانون شکنی کند و خلاف دعده‌ی داده شده عمل کند.

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:41


دو واکنش دیگر🫠

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:40


سه واکنش کم داریم🤭

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:36


واکتش‌ها باید ده شود😌🤍❄️

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:35


واقعاً....!؟

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:33


نشر داستان را از امشب شروع کنیم؟؟

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:32


خودم بی‌صبرانه🤭🤍❄️

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:32


کی‌ها منتظر اند؟؟

هفت رنگ با من🌈

25 Jan, 16:14


حالم آنقدر عالی است که گویی در آسمان پر از ستارگان شناورم، هر لحظه پر از نور و انرژی، جایی که همه‌چیز ممکن است🦋🤭.

هفت رنگ با من🌈

20 Jan, 01:34


#حدیث_شریف

پاداش کسی که  احادیث پیامبر ﷺ  را نشر میدهد


قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ :  " نَضَّرَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ مَقَالَتِي فَبَلَّغَهَا، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ، وَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ  مِنْهُ ".حكم الحديث: صحيح


پیامبر ﷺ فرمودند: «خداوند پاداش  کسی که حدیثِ مرا می‌شنود و آن را (بدونِ کم و کاست و یا زیادی) به دیگران می‌رساند میدهد چه بسا حاملِ حدیث  ناآگاه بر علم و یا حدیث، باشد،  و چه بسا حاملِ  حدیث  که آن را به کسی که از او داناتر و عالمتر است می‌رساند».

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

19 Jan, 19:54


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های زیر لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست منظم و دوست داشتنی 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

هفت رنگ با من🌈

19 Jan, 19:24


#رمان  #دختر_ملا
نویسنده: نیلوفر حسینی

در مورد دختری شاد و پرانرژی هست ‌که دریک خانواده فوق العاده مذهبی و سنتی بدنیا آمده...
اما برخلاف عقیده خانواده خود عاشق پسری هم عقیده با خودش میشه .....



نشر این رمان جذاب برای اولین بار از کانال تلگرامی ما پس دوستانی که علاقه به رمان دارند عجله کنید🥰🥰

هفت رنگ با من🌈

19 Jan, 19:20


#رمان: مهتاب
#نویسنده: فاطمه سون آرا

داستان دختر زیبایست به نام مهتاب که میخواهد برای شوهرش زن دوم بگیرد چون خودش مادر شده نمی تواند سرنوشت با وی چیکار خواهد کرد
....

نشر این رمان زیبا برای اولین بار در کانال تلگرامی ما؛ دوستانی که علاقه به رمان دارند زود درخواست دهند...🥰🥰

هفت رنگ با من🌈

19 Jan, 18:46


امشب وقتِ سکوت آسمان را دیدم، نگاه مأیوس و انتظار سردِ ستاره‌گان را دیدم؛ دانستم که نباید به بودن‌های قسطِ دل خوش کرد.
وقتِ در انتظار مهتاب سکوتِ خفه‌ی آسمان را دیدم که چگونه بانگ می‌زد، دانستم که نباید به هر روشنی دل خوش کرد.
وقتِ در انتظار مهتاب نگاهِ نا امیدانه‌ای زمین نشینان را دیدم، دانستم نباید به هر زیبایی دل بست.
وقتِ دیدم که چگونه فانوس‌های آسمان یکی پی دیگری کدر می‌شود، دانستم نباید به بال‌های هر آدمِ برای پرواز عادت کرد.
و وقتِ دیدم چگونه نگاهِ آدمی دیگر برای دیدن به بالا سوق پیدا نمی‌کند، دانستم فصلِ سقوط او بر پستِ‌ها رسیده است.



#نرگس_نوری



🤍

هفت رنگ با من🌈

19 Jan, 16:42


#ارسالی_شما


دختری بود با چشم‌هایی چون آهو، چشمانی که گویی تمام زیبایی و اندوه دنیا را در خود جای داده بود. زیبایی‌اش چون ماه بود، اما نه ماهی که در آسمان بدرخشد؛ بلکه ماهی که پشت ابرهای سنگین پنهان شده و هیچ‌کس عظمتش را نمی‌بیند. در خانه‌ای نفس می‌کشید که به جای مهر و محبت، سکوتی سنگین و نگاهی بی‌اعتنا را به او هدیه داده بود. خانواده‌اش او را نه به عنوان دختری با آرزوهای رنگین، بلکه به عنوان باری که باید هرچه زودتر از دوششان برداشته شود، می‌دیدند.

آن‌ها برایش ازدواجی اجباری تعیین کردند، بی‌آنکه حتی بپرسند دلش چه می‌خواهد. هر شب، در اتاق کوچکش، با دل شکسته به سقف خیره می‌شد و در سکوت اشک می‌ریخت. اشک‌هایی که نه دیده می‌شدند و نه کسی برایشان اهمیتی قائل بود. صدای خنده‌هایش سال‌ها بود که در این خانه خاموش شده بود. هر بار که به چشمانش در آینه نگاه می‌کرد، غریبه‌ای را می‌دید که از زندگی خسته و دل‌زده شده است.

روز عروسی‌اش نزدیک بود، اما او نه خوشحالی داشت و نه حتی اندک امیدی. لباس سفید عروس در گوشه‌ای از اتاق آویزان بود، لباسی که برایش بیشتر شبیه کفنی بود که او را زنده‌به‌گور می‌کرد. شب‌ها در خواب‌هایش آزادی را می‌دید، اما با هر طلوع خورشید، واقعیت تلخ‌تر از پیش به او چنگ می‌زد.

او زنی بود که آرزوهایش را زیر پای دیگران دفن کرده بودند، دختری که صدایش در میان فریادهای خواسته‌های دیگران گم شده بود. گویی زنده بود، اما زندگی نمی‌کرد. فقط نفس می‌کشید، بی‌آنکه بداند چرا.

بر اساس حقیقتی تلخ داستان اینروز ها



#گمنام

هفت رنگ با من🌈

19 Jan, 14:59


با پوزش که این خاطره کمی طولانی شد، اما بعضی لحظه‌ها چنان پر از عطر زندگی‌اند که نمی‌توان آن‌ها را در واژه‌های کوتاه زندانی کرد.🙂

هفت رنگ با من🌈

19 Jan, 14:51


سال ۱۳۹۸ بود، ماه ثور، روز پانزدهم. روزی که همیشه در خاطرم می‌ماند، هنوز خورشید به بلندای آسمان نرسیده بود که برای رفتن به مکتب آماده می‌شدم. بوی نان گرم از آشپزخانه می‌آمد و مادرم مشغول آماده کردن صبحانه بود. همان لحظه صدای آشنای کاکایم در خانه پیچید؛ از در داخل شد و با شور و حرارت سلام داد. چشمانش پر از شادی بود، انگار خودش هم کودکی شده بود.
رو به من کرد و پرسید: "می‌دانی امروز چه تاریخی است؟"
گفتم: "پانزدهم ثور و چهارم May"

لبخندی زد و گفت: "امروز مکتب نمی‌روی، بیا با من."
با تعجب پرسیدم: "کجا کاکاجان؟"
دستش را روی شانه‌ام گذاشت و با همان لبخند مهربانانه‌اش گفت: "سوپرایز است، عجله کن آماده شو."
چشمانم از کنجکاوی برق زد، به اتاقم رفتم. لباس‌هایم را عوض کردم آماده شدم. در ذهنم هزاران خیال می‌چرخید. شاید همه اعضای خانواده همراهمان باشند. وقتی پرسیدم که آیا بقیه هم می‌آیند، کاکایم سرش را تکان داد و گفت: "نه، امروز فقط من و تو و برادرت."
حرکت کردیم. ماشین به نرمی در جاده پیش می‌رفت و نسیم ملایم بهاری شیشه‌های نیمه‌باز را نوازش می‌داد. کوه‌ها با دامنه‌های سرسبزشان در مسیرمان صف کشیده بودند و بوی علف تازه و درختان شکوفه‌دار فضای جاده را پر کرده بود. ساعت‌ها گذشت و من با هر پیچ جاده بیشتر به زیبایی‌های طبیعت خیره می‌شدم. بعد از سه ساعت سفر، به دره‌ی افسانه‌ای پنجشیر رسیدیم. دره‌ای که آوازه‌اش را همیشه شنیده بودم اما این‌بار می‌توانستم آن را با چشمان خودم ببینم.
بهار تازه رسیده بود و همه جا زنده و شاداب. درخت‌ها از سرسبزی به وجد آمده بودند، گل‌های وحشی از لابه‌لای سنگ‌ها سر بیرون آورده بودند و رودخانه‌ی پنجشیر، همانند نوایی نرم و خوش‌آهنگ، در جریان بود. صدای شرشر آب و پرواز پرنده‌ها در هم تنیده بودند و هوایی سرشار از زندگی را به ریه‌هایم می‌فرستادند.
کاکایم و برادرم گفتند: "همین‌جا بنشین، ما زود برمی‌گردیم."
با چشمان پر از کنجکاوی نگاهشان کردم اما چیزی نگفتم. آن‌ها رفتند و من در کنار رود نشستم. به موج‌ها خیره شدم که چگونه بی‌پروا به صخره‌ها می‌زدند و دوباره راهشان را می‌جستند. دقایقی بعد، کاکایم و برادرم با کیکی کوچک و شمعی که روی آن بود بازگشتند. لبخندشان عمیق و پر از محبت بود.
برقی از شگفتی در چشمانم نشست. لبخندی شیرین بر لب داشتم، اما قلبم از گرمای مهرشان لرزید. با شوق پرسیدم: "این چیست؟"
کاکایم با لبخند گفت: "تولدت مبارک!"
لحظه‌ای طول کشید تا کلماتش را باور کنم. اشک شوق در چشمانم حلقه زد و گفتم: "وای که من فراموش کرده بودم امروز تولدم است!" انگشتانم لرزید و در حالی که به شعله‌ی کوچک شمع نگاه می‌کردم، خاطره‌ای شیرین در ذهنم جان گرفت.
روزی در جمع خانوادگی، با خنده و شوخی گفته بودم: "امسال سالگردم را در کنار دریا پنجشیر تجلیل کنم، چقدر خوب خواهد شد!" آن روز فقط یک شوخی بود، رویایی ساده و گذرا، اما آن شوخی، در کنار دریاچه‌ی زلال و کوه‌های استوار، به واقعیت تبدیل شده بود.
تمام روز را خندیدیم، عکس گرفتیم، و در کنار رودخانه دویدیم. وقتی غروب سایه‌اش را بر آب انداخت، لحظه‌هایم با خنده‌هایی بی‌پایان و خاطراتی از طعم کیک تولدی که با عشق تقسیم شد، پیوند خورد. بعدازظهر، کاکایم گفت: "بیا به خانه‌ی یکی از عزیزان در همین نزدیکی برویم."
رفتیم. خانه‌ای ساده اما پر از مهر بود، با حویلی پهناوری که عطر خاک خیس و بوی درخت‌های سبز در آن می‌پیچید. زنان خانه مشغول پختن قتخی همان غذای مشهور پنجشیر بودند. خمیرهای نازک را در دستانشان می‌چرخاندند و با چکه‌ی تازه پر می‌کردند.
وقتی قتخی‌ها طلایی و خوش‌رنگ شدند، همه دور سفره جمع شدیم.
مزه‌اش ساده و دلنشین بود؛ طعمی از خمیر داغ و چکه که هر لقمه‌اش داستانی از عشق و مهمان‌نوازی را به گوش دل می‌رساند. کاکایم با نگاهی پر از محبت گفت: "بهترین روزها آن‌هایی‌اند که به سادگی می‌گذرند اما برای همیشه در قلبت باقی می‌مانند."

آن روز، در کنار خنده‌ها و عطر خوش آن لحظه‌ها، به آسمان زلال پنجشیر و موج‌های بازیگوش رودخانه خیره شده بودم و از ته دل لبخند زدم. در سکوتی که تنها نوای رود آن را پر می‌کرد، ربم را سپاس گفتم. داشتن چنین کسانی در کنارم، نعمت بی‌کرانی بودند. اشخاصی که یک رویای ساده و گذرا را با قلب‌های مهربان و دستان پر از عشق، به واقعیتی جاودانه بدل کردند.


و حالا، در این لحظه‌ی خاموشی و خیال، با یاد آن روز، قلبم به تپش افتاد و اشک‌های گرم از چشمانم چکید. خاطره‌ای که هنوز مانند شعله‌ای نرم و پرنور در گوشه‌ای از دلم می‌درخشد و گرمایش تا همیشه باقی خواهد ماند.🥲🫠

هفت رنگ با من🌈

19 Jan, 11:11


زرنویسم با این نوشته‌، مرا به یاد خاطره‌ای انداخت؛ خاطره‌ای شیرین و دل‌انگیز از پنجشیر. جایی که هر گوشه‌اش سرشار از زیبایی و آرامش بود. اگر امشب زمان و فرصت فراهم شد، بی‌درنگ برایتان می‌نویسم.🫠🥲

هفت رنگ با من🌈

19 Jan, 04:46


نمی‌توانم از این حس خیلی ساده بگذرم؛ منتها باید اندکی بیشتر وقت بگیرم چون خیلی غافلگیر شدم🥹🤍❄️

هفت رنگ با من🌈

19 Jan, 01:35


#حدیث_شریف

أبو هریره رضی الله عنه میگوید رسول الله ﷺ فرمودند:
«لاَ يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي إِنْ شِئْتَ، اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي إِنْ شِئْتَ، لِيَعْزِمْ الْمَسْأَلَةَ فَإِنَّهُ لاَ مُكْرِهَ لَهُ». متفقٌ علیه

«هیچ یک از شما نگوید : خدایا! اگر خواستی به من رحم كن ، یا بگوید پروردگارا ! اگر خواستی از گناهان و تقصیراتم درگذر؛
بلكه  در دعا كردن خواهش کنید و عزم و اراده كند ، زیرا خواهش تو، برای خداوند ناپسند نیست».

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

18 Jan, 16:48


تجربه‌ی زیبای که در #هفت‌رنگ داشتم...🙈🫠

هفت رنگ با من🌈

15 Jan, 12:13


حالا نگویید ستایش مهمان‌نواز نیست، فقط کمی دلم برای خودِ این‌روزهایم می‌سوزد🥲🥹

هفت رنگ با من🌈

15 Jan, 12:12


دخترخانم‌های عزیزی که مشکل مشترک دارند اشتراک کنند🫠🤭❄️

هفت رنگ با من🌈

15 Jan, 12:10


#موقت
#خودمانی
#شوخی

یک جمله برای مهمانان زمستانی‌تان بنویسید؟؟
فقط خیلی دلی باشد🤭❄️

خودم: اولین کمنت🤭

هفت رنگ با من🌈

15 Jan, 03:00


از نگذاشتن واکنش‌تان معلوم است که اصلاً برای یک روز قشنگ انرژی ندارید🥲🤍❄️

هفت رنگ با من🌈

15 Jan, 02:55


ببینم چند سحرخیز داریم🤭🤍❄️

هفت رنگ با من🌈

15 Jan, 01:32


#حدیث_شریف

ابوهریره رضی الله عنه از پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم روایت می‌کند که:

«إِنَّ اللهَ یَبْعَثُ لِهٰذِهِ الأُمَّهِ عَلَى رَأْسِ کُلِّ مِائَهِ سَنَهٍ مَنْ یُجَدِّدُ لَهَا دِیْنَهَا» (حدیث صحیح به روایت ابوداوود و حاکم)؛

خداوند در رأس هر صد سال برای این امت کسی را می‌فرستد که دین او را تجدید نماید.

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

14 Jan, 16:57


امشب، بعد از چهار روز، تازه به یاد آوردم که چیزی به نام موبایل هم هست. دنیای مجازی‌ای که زمانی به نظر می‌رسید بدون آن زندگی ناقص است. پیام‌ها، اعلان‌ها و نوتیفیکیشن‌ها که هر لحظه ذهنم را مشغول می‌کردند، حالا به چیزی بی‌اهمیت تبدیل شده‌اند. چرا که آن چهار روز پر از واقعیت بود واقعیتی که نفس می‌کشید، لمس می‌شد، و طعمش را می‌شد با تمام وجود حس کرد. در آن روزها، هیچ چیزی به اندازه‌ی ارتباط واقعی با آدم‌ها و طبیعت ارزش نداشت. شاید همین فاصله گرفتن از دنیای دیجیتال بود که به من آموخت که زندگی همیشه در لحظات ساده و بی‌واسطه است، نه در جایی که انگشتانمان همیشه بر صفحه‌های کوچک گوشی‌هایمان می‌رقصد.

در این روزها، دیگر نیازی به دنبال کردن اخبار و ویدیوهای بی‌پایان ندارم. هیچ‌چیز به اندازه‌ی صدای دلنشین گفتگو با دوستان و خانواده، یا نگاه کردن به غروب آفتاب، نمی‌تواند احساس رضایت و آرامش را در دل ایجاد کند. تجربه‌ای که به من نشان داد، شاید بهترین راه برای زندگی، این است که گاهی از دنیای مجازی فاصله بگیریم و به دنیای واقعی بازگردیم. به دنیای پر از احساس، لمس، و تجربه‌های ناب.

هفت رنگ با من🌈

14 Jan, 16:56


چه شگفتی بی‌مانندی است که آن‌قدر در دنیای واقعی غرق شوی که چیزی به نام دنیای مجازی از ذهنت محو شود. در آن لحظات، دیگر نیازی به نور سرد صفحه‌های کوچک نداری، هیچ پیامی نیست که تو را به خود جذب کند، و زندگی، با تمام نفس‌های گرم و پررنگش، به شکلی بی‌وقفه و زیبا روبه‌رویت می‌درخشد. وقتی بوی خاک تازه، صدای خنده‌های بی‌وقفه کودکان، و لمس نسیم خنک روی گونه‌هایت بیشتر از هر اعلان و پیامی جذبت می‌کند. آن لحظاتی که فقط در کنار عزیزان و در دل طبیعت زندگی می‌کنی، جایی که هیچ چیز به اندازه‌ی لحظه‌های واقعی و بی‌واسطه ارزش ندارد.
در این دنیای پر از شلوغی و دغدغه‌ها، زمانی که دست از گوشی و دنیای مجازی می‌کشی، می‌فهمی که چقدر از خودت دور شده‌ای. گاهی انسان‌ها آنقدر درگیر دنیای دیجیتال می‌شوند که فراموش می‌کنند که زندگی واقعی در اطرافشان جریان دارد. اما زمانی که این فضا را ترک می‌کنی، ناگهان متوجه می‌شوی که چه چیزهایی را از دست داده‌ای. زندگی، با تمام صدای خنده‌ها، آفتاب طلایی، به طرز عجیبی پر از آرامش و رضایت است.

هفت رنگ با من🌈

14 Jan, 09:47


ای جان 🥹

میدانی با تک تک کلماتت اشک از چشمانم جاری شد. 🥹🥹🥹🥹خیلی دردآور است نداشتن پدر، خیلی سخت هم می‌گذرد. 
روح پدر جانت شاد باشد، نرگسم. 
میدانی، پدر جانت اگر زنده می‌بود، خیلی بالایت افتخار می‌کرد که همچون دختری قوی، شجاع، نویسنده توانا و با استعداد دارد. 
قوی باش، خوش باش، تا پدر جانت هم در قبر آرامش داشته باشد. عزیز خواهر ♥️

هر روز که می‌گذرد، یاد و خاطرات پدر بیشتر در دل‌دلت می‌ماند. شاید حضور فیزیکی‌اش نباشد، اما در هر لحظه‌ای که به زندگی ادامه می‌دهی، در قلبت  زنده است. 
به یاد او، هر روز بهتر و قوی‌تر از دیروز زندگی کن. چرا که او همیشه در کنار توست، با عشق و دعای خیرش. 
پدر همیشه در دل‌ها  جا دارد، و تو می‌دانی که او به تو افتخار می‌کرد و همیشه دعایت  هیچ‌گاه تنها نخواهی بود. هر لحظه با تو هستم، حتی در
سکوت.


#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

14 Jan, 09:23


منتظر ارسالی های ناب تان هستم
به مناسبت روز پدر
🥰

هفت رنگ با من🌈

14 Jan, 06:29


💔🌱

امروز خیلی تلاش کردم بنویسم؛ حتیٰ امروز نه!
از شب که در یکِ از پست‌های کانال "هفت رنگ بامن" که یکِ از ادمین‌های آن‌جا هستم،بانو ستایش پستِ گذاشته بود که خبر آمدنِ روزِ خاصی را اعلام می‌کرد.
پست به شکل حدس بود، و به طور واضح نگفته بود که چه مناسبتِ خاصی است.
وقتِ داخل پیام‌های پست شدم؛ فقط متنِ طویلِ تحتِ عنوانِ" پدر" از طرف غزل خوش نویس بود.
خواندم و به معنایِِ واقعی بار دیگر آن‌قدر عمیق و بی‌صدا شکستم که دربیان‌اش عاجزم.
نمی‌دانم چطور شد که ذهن خود را از موضوع پرت کردم سمتِ دیگری.
منِ که هر شب پست‌ها و اشعار نویسندگان خوش قلم را می‌خواندم؛ نمی‌دانم چطور شد که حتیٰ یک متن‌هم نتوانستم بخوانم.
فقط بیدار بودم!
تا اینکه نمی‌دانم چه زمانِ به خواب رفتم.
امروز صبح که بلند شدم؛ تا ساعت‌ها به سمتِ مجازی نیامدم.
چون می‌دانستم در حقیقت جرعت خواندن پیام‌ها وتبریکی‌های قشنگِ نویسندگان را ندارم.
حتیٰ نتوانستم به وظیفه خود بروم، چون می‌دانستم این‌قدر توان در وجود من برای سرپا نگهداشتن خودم در این روز نیست.
ولی بلاخره وارد دنیایی مجازی شدم.
آن‌قدر خواندم از همه که احساس کردم من در جای‌که تا لحظه‌ای قبل نشسته بودم، برداشته و پرت شدم در یک گودال تاریک که هیچ صدایی جزء صدایی نفس خودم نمی‌شنیدم.
یا گودال نه احساس معلق بودن میان زمین و هوا را داشتم؛ پندار توان این را ندارم به هیچ سمتِ بروم.
از گودال تاریک، از معلق بودن میانِ زمین و هوا ترسیدم! آری ترسیدم!
چون دیدم که نه کسی به دنبالم در گودال پایِن شد، و نه دیدم کسی برای نیفتادنم به بالا بیاید.
لحظه‌ای در جای خود کنار فامیل نشسته‌‌ام، لحظه‌ای خودم را می‌بینم که گرد سرم می‌چرخد، لحظه‌ای در حال و لحظه‌ای میان خاطرات در گذشته‌ها دخترکِ میانِ آغوش پدر، و لحظه‌ای نشسته بر بالای کالبد بی‌جانش بودم و دستِ سردش میانِ دستانم بود و دیگر گرمایی نداشت.
درست مثلِ قلبِ من که روبه منجمد شدن بود.
و لحظه‌ای اتاقِ بود که دیگر خالی از هر آدمِ گرمایی نداشت. شبیهِ داستان" السا"پندار در شهر و خانه‌ای من، با رفتن او نفرین شده بود و در سرمایی شدید فرو رفته بود.
لحظه‌ای می‌بینم که دخترکِ با لباس‌های رنگِ تازه‌ای که به تن کرده است؛ زوق دارد تا لباس جدید‌اش را برای پدرش نشان دهد.
اتاق‌های خانه را یکی پی دیگر می‌گردد در پی یافتن او، ولی نمی‌یابد!
بغض می‌کند، صدا می‌زند ولی با چشمانِ اشکِ مادرش رو به رو می‌شود.
و لحظه‌ای دخترک را می‌بینم که در هوایی نیمه تاریک، هنگامه‌ای رسیدن شام، نشسته در مقابل درب حویلی انتظار آمدن پدرش را می‌کشد.
ولی زمین و آسمان چادر سیاه خود را به سر می‌کند. مهتاب فرصتِ جلوه کردن پیدا می‌کند، ستاره‌ها به بزم خویش حاضر می‌شوند. ولی مهتاب و کوه استوار او برای تکیه دادن به آغوشش و دیدن کارتون مورود علاقه‌اش از راه نمی‌رسد.
می‌دانید اگر من این قلم را بچرخانم چیزی از نرگس باقی نمی‌ماند!
چون یاد آوری این حقیقت‌های که نرگس تا حالا جرعت قبول کردنش را نداشته، آن‌قدر برایش سخت و نفس گیر است که، همین حالا در حالِ نوشتن همین چند خط ساده نفس کشیدن را از یاد برده است!
نرگس را ببخشید، که چیزی در این روز برای وصفِ پدر ننوشته است!
نرگس دختریست که وقتِ خیلی‌ها کوچک بود؛
آرامش قلب‌اش دزدیده، ترس گمشدن و افتادن در گودال عمیق را تجربه کرده بود.
او نمی‌تواند بنویسد!
چون می‌داند با این کار حکمِ مرگِ خودش را صادر می‌کند.
حتیٰ همین حالا که می‌بیند جرعت بلند شدن و رفتن به اتاقِ که سال‌هاست آن‌جا عزیزش خوابیده است را ندارد!
قلب نرگس برای محبت پدرش درد می‌کند!
هر واژه‌ای که تا حالا خواندید را باخونِ که از کلام‌اش چکه می‌کند نوشته است.
پس اگر نرگس بابتِ ناراحتِ شما شده است؛ او را به بزرگی خود ببخشید!
چون اگر همین‌قدر کم از دردش را در قالب کلام برای هم‌راز‌هایش تعریف نمی‌کرد؛ حالا شاید زنده نبود!
ممنونم که خواندید!
حالا تمنا دارم بعد از خواندن این نوشته، طلب مغفرت برای پدر نرگس، و دعا برای قلبِ نرگس را فراموش نکنید!



#نرگس_نوری


🫠💔

هفت رنگ با من🌈

14 Jan, 03:30


هفت رنگ با من🌈 pinned «»

هفت رنگ با من🌈

14 Jan, 03:16


پدر عزیزم، ستون محکم زندگی‌ام…

نمی‌دانم چطور می‌توانم با کلمات، گوشه‌ای از زحمات بی‌پایان تو را جبران کنم. تو همیشه برای ما مثل کوه بودی؛ محکم، استوار و پُر از امید. روزهایی که خسته بودی، باز هم لبخند می‌زدی تا ما هیچ‌وقت کمبودی را حس نکنیم.

می‌دانم چقدر سختی کشیدی تا برای ما بهترین‌ها را فراهم کنی. هر قدمی که در زندگی‌ام برمی‌دارم، مدیون تلاش‌های توست. هر موفقیتی که به دست آورده‌ام، ریشه در زحمات بی‌منت تو دارد.

پدر جان، دستانت بوی عشق می‌دهد؛ همان عشقی که سال‌هاست با تمام وجود به ما بخشیده‌ای. تو نه فقط پدرم، بلکه الگوی صبر، شرافت و ازخودگذشتگی هستی.

تو برای من قهرمان زندگی هستی، و هرگز نمی‌توانم تمام محبت‌هایت را جبران کنم. تنها دعا می‌کنم که همیشه سلامت باشی و سایه‌ات بالای سرمان بماند، چون دنیا بدون تو برای من هیچ معنایی ندارد.

دوستت دارم تا همیشه، پدر جان.

هفت رنگ با من🌈

07 Jan, 20:00


https://t.me/TrumpsEmpireBot?start=friend=5094060242=adjust=1h9jgqbc
Play with me, build your empire, and get a token Airdrop!

Also, get a FREE Welcome bonus:
⭐️ 15 STARS for common users!
⭐️ 45 STARS for Telegram Premium!

هفت رنگ با من🌈

07 Jan, 19:57


جان بہ جانم ڪنے جهانم تویے😍😘🥰

این بار با کانال های متفاوت😱😱😱

بروز ترین، بهترین و جدیدترین چنل های تلگرام:
#عاشقانه، #تیک_تاک، #استوری_های_عاشقانه، #غمگین، #شعر_و_متن، #رمان_های_با_ژانر_غمگین_وحشتناک_و_عاشقانه، #ساخت_عکس_با_هوش_مصنوعی

https://t.me/+ZIDde3Kdff01NGY9
https://t.me/+ZIDde3Kdff01NGY9

جهت ثبت کانال هایتان در لیست پر جذب ما به آیدی زیر پیام ارسال کنید ...🥹🥰❤️

💙🦋
@Ebrahimi_admin1385🦋💙

در لینک زیر عضو بشین👇👇👇👇

هفت رنگ با من🌈

07 Jan, 19:57


جان بہ جانم ڪنے جهانم تویے😍😘🥰

این بار با کانال های متفاوت😱😱😱

بروز ترین، بهترین و جدیدترین چنل های تلگرام:
#عاشقانه، #تیک_تاک، #استوری_های_عاشقانه، #غمگین، #شعر_و_متن، #رمان_های_با_ژانر_غمگین_وحشتناک_و_عاشقانه، #ساخت_عکس_با_هوش_مصنوعی

https://t.me/+ZIDde3Kdff01NGY9
https://t.me/+ZIDde3Kdff01NGY9

جهت ثبت کانال هایتان در لیست پر جذب ما به آیدی زیر پیام ارسال کنید ...🥹🥰❤️

💙🦋
@Ebrahimi_admin1385🦋💙

در لینک زیر عضو بشین👇👇👇👇

هفت رنگ با من🌈

07 Jan, 19:55


#رمان: مهتاب
#نویسنده: فاطمه سون آرا

داستان دختر زیبایست به نام مهتاب که میخواهد برای شوهرش زن دوم بگیرد چون خودش مادر شده نمی تواند سرنوشت با وی چیکار خواهد کرد
....

نشر این رمان زیبا برای اولین بار در کانال تلگرامی ما؛ دوستانی که علاقه به رمان دارند زود درخواست دهند...🥰🥰

هفت رنگ با من🌈

07 Jan, 19:31


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های زیر لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست منظم و دوست داشتنی 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

هفت رنگ با من🌈

07 Jan, 16:42


سلام علیکم حال دلتان چطور است دوستان عزیز😊

هفت رنگ با من🌈

07 Jan, 15:51


حال دلت که خوب باشد
همه دنیا به نظرت زیباست

حال دلت که خوب باشد
حتی می شوی همبازی بچه ها

و چقدر لذت دارد
که آدم حال دلش خوب باشد

🩷 حـال دلتـان همیشه خـوب
🩷

هفت رنگ با من🌈

07 Jan, 09:41


دریایی قلبت را برای کاشتن بذرِ گندیده تهی نکن.




#نرگس_نوری



https://t.me/Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

07 Jan, 01:36


#حدیث_شریف

دعاهاي اختياري پس از تشهد

حَدِيْثُ ابنِ مَسْعُوْدٍ رضی الله عنه فِي التَّشَهُّدِ تَقَدَّمّ قّرِيْباً وَقَالَ فِيْ هذِهِ الرواية بعد قوله: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، ثُمَّ يَتَخَيَّرُ مِنَ الدُّعَاءِ أَعْجَبَهُ إِلَيْهِ فَيَدْعُو». (بخارى:835)

ترجمه: حديث ابن مسعود رضی الله عنه دربارة تشهد، در سطور بالا گذشت. در اين روايت همچنين آمده است كه بعد از «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، هر دعايي را كه مايل است، مي تواند بخواند.»

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

06 Jan, 15:54


هوایِ نوشتن طوفانیست.


🌱🙃

هفت رنگ با من🌈

06 Jan, 09:19


سهراب سپهری چقد قشنگ گفته :

تو مرا یاد کنی یا نکنی،
باورت گر بشود یا نشود،
حرفی نیست،
اما
نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست.

هفت رنگ با من🌈

06 Jan, 01:36


#حدیث_شریف

آمين گفتن امام با صداي بلند

عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضی الله عنه : أَنَّ النَّبِيَّ ﷺ قَالَ: «إِذَا أَمَّنَ الإِمَامُ فَأَمِّنُوا، فَإِنَّهُ مَنْ وَافَقَ تَأْمِينُهُ تَأْمِينَ الْمَلائِكَةِ، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ». (بخارى:781)

ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه مي‏گويد: رسول‏ الله ﷺ فرمود: «هنگامي كه امام آمين گفت، شما نيز آمين بگوييد. زيرا آمين هر كس كه همزمان با آمين فرشتگان باشد، تمام گناهان گذشته اش، آمرزيده ميشود». (گفتني است كه بعد از آمين امام، فرشتگان نيز آمين مي‏گويند).


@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

05 Jan, 16:20


گر مرا هیچ نباشد، نه به دنیا، نه به عقبیٰ
چون تو دارم، همه دارم، دگرم هیچ نباید

#سعدی


#SulTani

@Haft_Rang_With_Me🌈

هفت رنگ با من🌈

05 Jan, 15:49


روزی از روز‌ها روزی بود که من همان روز روزه بودم تا نخندم نیمه روزی همان روز تو آمدی ومن خندیدم و روزه همان روز شکست.






#نرگس_نوری


🌱🫀

هفت رنگ با من🌈

05 Jan, 12:10


یا دلبر من باید و یا دلْ برِ من
نی دلْ برِ من باشد و نی دلبر من

ای دلْ،بَرِ من مباش بی‌دلبر من
یک دلْ برِ من بِهْ از دو صد،دلْ بَرِ من.

#مولانا

#ArMan
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

05 Jan, 07:10


هر کسی که قدم به زندگی شما می‌گذارد، یک معلم است. حتی اگر شما را عصبی کند باز هم درسی به شما آموخته است زیرا محدودیتهای شما را نشان تان داده است.

پس آگاهانه و با آرامش با اطرافيان رفتار كنيد و از تنش و درگيرى و بحث بپرهيزيد.

هرگز فکر نکنید که اگر فلان مرحله زندگی بگذرد، همه‌چیز درست می‌شود. از همه‌ چالش‌ها لذت ببرید؛ هنر زندگی، دوست داشتن مسیر زندگی است.

خوشبختی در مسیر است، نه در مقصد.

#اندرو_متیوس

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

24 Dec, 06:31


سلام خدمت همه
پول کردیت و نت خودت رو نداری
میتونی از اینجا پول پیدا کنی
با هر یک نفر که اد کنی ۱۰ افغانی کردیت میگیری
حالا اگه ۱۰۰ نفر اد کنی یک هزار افغانی کردیت میگیری
تست شده واقعی است
برای دریافت کردیت بزن روی دریافت تا پاک نشده و اد بزن تا برات کردیت بفرستن

هفت رنگ با من🌈

24 Dec, 05:05


سال‌ها در جستجوی پاسخ این سوال بودم که من کیستم؟
مقاصد طویلِ را طی کردم، قدم در راه‌های پُر پیچ‌و‌خمِ زیادی گذاشتم، درب‌های مختلفِ را کوبیدم.
گاه یقه‌ای یکی را گرفتم، گاه خودم را به جنس یکِ نسبت دادم و گاه...
ولی از جنس هیچ‌کدام نبودم و همواره در پی شناخت خود سرگردان.
یقه‌ای باد را گرفتم؛ خودم را به نسیمِ تشبیه کردم و گفتم: از جنس تو هستم!
ولی مرا با وزیدن خود در جاده‌ای کلبه‌ای خورشید گذاشت.
قدم که می‌گذاشتم داغ بود و سوزان. گفتم به خورشید: از جنس نوری تو هستم!
ولی، مرا از همان‌جا با گرمایی خود به آغوش ابر‌ها تاباند. گفتم به ابر: از جنس بارانِ تو هستم!
مرا با التفات بارانِ خود به اعماق آغوش زمین گذاشت.
احساس کردم آن حس‌های ناشناخته‌ای من که با باد، خورشید، ابر و باران داشتم را حالا ندارم.
چرا؟!
از آغوش خاک برون شده، خودم را جزء وجود او دانستم وگفتم: از جنس تو هستم!
خندید زیبا و ملائم.
گفت: به کاخِ خودم خوش آمدم!
تعجب کردم که چطور؟!
مرا در آغوش فشرده در بلندایی تاجِ خود گذاشت.
گفت: تو یک انسانِ از جنس من!
تو خاصِ و اشرف مخلوقات؛ این‌ دنیا را ببین همه فقط هریک گوشه‌ای از صفات تورا دارند.
باد نیستی، ولی ملائم تر از آنِ!
خورشید نیستی، ولی درخشنده‌تر از آنِ!
ابر نیستی، ولی نرم‌تر از آنِ!
باران نیستی، ولی پر برکت‌تر از آنِ!
این‌ها همه فقط گوشه‌ای از صفات تورا دارند.
من که بودم واقعاً؟!
این همه‌ مدت در چقدر کوچه و پس کوچه‌ها، پشت چند درب و خانه به دنبال خودم گشتم.
غافل از این‌که کافی بود در همه‌ای این نقطه‌ها به‌جایی نگریستن به دنبال خودم در بلند‌ها، یک‌بارهم به پایین نظر کنم و خودم را در دل و آغوش خاک جستجو کنم.

و حالا در این جستجوی کاشف خویش شدم!




#نرگس‌نوری


🌱🫀

هفت رنگ با من🌈

24 Dec, 01:32


#حدیث_شریف

قرائت در نماز ظهر و عصر

عَنْ أَبِي قَتَادَةَ (رض) قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ يُصَلِّي بِنَا، فَيَقْرَأُ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الأُولَيَيْنِ مِنَ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ: بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَسُورَةٍ، وَيُسْمِعُنَا الآيَةَ أَحْيَانًا، وَيَقْرَأُ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الأُخْرَيَيْنِ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ. (م/451)

ترجمه: ابو قتاده (رض) می‌گوید: رسول الله ﷺ نماز را برای ما امامت می‌نمود و در دو رکعت اول نماز ظهر و عصر، فاتحه و سوره‌ای دیگر می‌خواند. گاهی هم یک آیه را به ما می‌شنواند و در دو رکعت آخر، فاتحه را می‌خواند.


  @Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 17:58


سلام مجدد خداکنه خوب صحت سلامت باشین

از تک تک تان سپاس گذارم بخاطر حمایت تان که تا حال از من کردین و خوشحالم که چنین خانواده دارم
قرار بر این شد که من باید بروم از کانال سفرم تا همین جا بود

اگر زندگی بود دوباره بر خواهم گشت اگر نشد خدا یار یاور تان

موفق باشین همیشه
اگر چیزی گفته باشم ببخشین
😊
خداحافظ همه

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 17:57


گاه سقوط‌ها
زیباست
فراتر از تصور
شبیهِ افتادن
و
روییدن
بذر


#نرگس‌نوری



🫀🌱

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 16:13


تمرین امروز:
یک‌قلم و کاغذ بردار و شروع کن به نوشتن. فقط بنویس! هر آنچه که در ذهنت است، بنویس!
اگر چیزی در ذهنت نیست از با این جمله آغاز کن « من می‌نویسم». این جمله را تکرار بنویس تا این که چیزی برای نوشتن در ذهنت بیاید.

اصول این تمرین:
⁃ یک صفحه‌ی کامل بنویسید.
⁃ خود را سانسور نکنید.
⁃ نیاز نیست که نسخه‌ی نوشتار‌تان را شریک بسازید.


پی‌نوشت:
• برای امروز همین قدر کافی است.

• اگر دوست داشتید که با هم بشتر آشنا شویم، در بخش نظریات پوست‌نخست خود را معرفی کنید.

•اگر پرسش، پیام و نظری داشتید، در بخش نظریات شریک بسازید.


خوشحالم که برای رشد مهارت‌های شخصی خود تقلا می‌کنیم.
شب‌تان خوش رفقا!

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 16:08


#موقت

عزیزانِ اشتراک‌کننده ممنون می‌شویم اگر میزان رضایت‌تان را به محتوای نشر شده با گذاشتن واکنش نشان دهید تا با انگیزه‌ی بیشتری به جلسات بعدی بپردازیم.

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 16:05


چون روز نخست ما است، زیاد روی مباحث درسی نمی‌پرداریم. امروز در بخش‌های دستور زبان و علائم‌نگارشی، فقط در مورد اهمیت آن‌ها می‌خوانیم.

دستور زبان:

دستور زبان، اساسات یک‌زبان است که با فراگیری آن، شما می‌توانید زبان را به صورت درست بیاموزید.
برای نویسنده‌شدن هم اولین گام، آموختن دستور زبان است.
ما اگر دستور زبان بلد باشیم، جملات برای ما مثل مومی می‌باشد که هر طور بخواهیم آن را ساخته می‌توانیم.


علائم‌نکارشی:

علائم‌نگارشی جزء مهم ‌زبان است که زبان نوشتاری را برای ما قابل فهم و واضح‌ می‌سازد.
از انجایی که زبان نوشتاری پس از زبان گفتاری استفاد‌ی کثیر دارد، متوجه می‌شویم که رعایت نشانه‌ها در نگارش برای عموم انسان‌های که می‌نویسند اهمیت دارد. اما رعایت این اصول به نویسندگان حتمی است .
برای تایید حرف‌هایم توجه کنید به این مثالی که در مبحث نشانه‌گذاری خیلی معروف است.
مثال: بخشش لازم نیست تنبیهش کنید
این جمله با دونشانه‌ی مختلف، معنای متفاوتی پیدا می‌کند.
بخشش! لازم نیست تنبیهش کنید.
( این جمله می‌گوید که فرد مجرم بخشیده شود.)
بخشش لازم نیست، تنبیهش کنید!
( این جمله می‌گوید که فرد مجرم بخشیده نشود.)
در جملات بالا اهمیت علائم‌نگارشی را متوجه می‌شویم.

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 15:46


سلام علیکم شب همه بخیر
حال دلتان چگونه است
.

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 15:00


با تو بودن یعنی انقضاءِ هر درد!


#نرگس‌نوری
#خـــط


🌱🫀

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 13:14


#دل_نوشته

این تصویر را بیش از حد دوست‌ داشتم، دلم برای پاییز تنگ شده🥹🍂🧡

#setayesh
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 10:42


هفت رنگ با من🌈 pinned «»

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 08:15


در اوج‌ِ امید‌ها، این نا‌امیدیست که با انزجار دهن کج می‌کند؛ تا دل نبندم به گذرا !

#نرگس‌نوری


🌱🫀

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 02:49


هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست!
سلام ب همگی صبح تان بخیر و زیبا❤️

هفت رنگ با من🌈

23 Dec, 01:31


#حدیث_شریف

دعاهاي اختياري پس از تشهد

حَدِيْثُ ابنِ مَسْعُوْدٍ رضی الله عنه فِي التَّشَهُّدِ تَقَدَّمّ قّرِيْباً وَقَالَ فِيْ هذِهِ الرواية بعد قوله: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، ثُمَّ يَتَخَيَّرُ مِنَ الدُّعَاءِ أَعْجَبَهُ إِلَيْهِ فَيَدْعُو». (بخارى:835)

ترجمه: حديث ابن مسعود رضی الله عنه دربارة تشهد، در سطور بالا گذشت. در اين روايت همچنين آمده است كه بعد از «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، هر دعايي را كه مايل است، مي تواند بخواند.»

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 20:43


https://t.me/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=KuYxsaON

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 20:43


لینک رو باز کن و به اندازه عمر تلگرامت 1000 توکن رایگان دریافت کن🥰😍

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 18:46


‌‌‌‌.


با جواب دادن به این سوال برنده 500 افغانی کریدیت کارت شو ❗️

پایتخت جاپان کدام کشور است ؟❗️

‌‌‌‌‌فقط به 10 نفر اول که جواب درست بدن جایزه داده میشود پس عجله کنید
👇👇👇

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 18:24


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های زیر لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست منظم و دوست داشتنی 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 17:24


شب تان_غرق_نور_ایمان آرامش از دعای نیک تان فراموشم نکنین 🥰😇

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 17:00


دق آوردم شما هم سکوت کردین 😒😒😒

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 16:45


هیچ‌گاهی آدم‌ها را از ظاهر قضاوت نکنید!
فلانِ چنان است، چنین است!
هیچ آدمِ نیست که در درون خودش با یکی سر سخت‌تر از خودش مبارزه نکند...
گاهِ همین آدم‌های که ما به ظاهر می‌نگریم می‌خندد، یا خیلی شاد است!
باور کنید این‌گونه نیست!
هیچ‌ آدمی نیست که در جمعِ واقعاً از تهی دلش خندیده باشد.
آدم‌ها روحیه‌ی مبارز سر سخت دارند؛ ولی ازدرون شبیهِ درختِ پوسیده اند که کرم‌ها آزارشان می‌دهد!
آدم‌ها را دقیق ببینید!
یک‌جای، یک روزی، یک ساعتِ بلاخره در وجود آن‌ها درد‌ها از ناحیه‌ی خود را نشان می‌دهند.
مثلا: بزرگترین افشاگر چشمان است!
یا این پوسیدگی که به اوج خودش رسید؛ در نهایت جای آبادی نماند، تبدیل شد به یک ویرانه...
عاقبت یک‌جای لرزیده وفرو می‌ریزد!
آنجاست که دیگر دویدن تو برای بلند کردنش، برای در آغوش کشیدنش، برای ابراز احساس‌ات دیگر زمانِ نیست!
قبل از این‌که آدم‌ها زندگی تان بنیاد شان بلرزد ستون‌اش شوید؛ تا مبادا فرو ریزد...!




#نرگس‌_نوری


🌱🫀

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 16:35


گیم بیارم

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 15:59


سلام 🦋SHABNAM🦋 هستم ✋️


لینک زیر را لمس کن و هر پیشنهاد حرفی پیامی که در دلت هست یا هر انتقادی که نسبت به من و ادمین های عزیز داری رو با خیال راحت بنویس و بفرست. مطمئن باش که پیام‌هات بدون اینکه از اسمت باخبر بشم به دستم می‌رسد

👇👇

https://t.me/BiChatBot?start=sc-9e38501f03

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 15:20


اگر ری اکشن به ۱۰ رسید لینک ناشناس می‌گذارم 🥰

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 14:50


این تصویر بیان گر چیست 🤔


#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 14:02


یک قطره دروغ؛ اقیانوسی از اعتماده خراب می‌کند 👌

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 11:27


#درود_شریف


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّد، ڪَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد🦋

🎗اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّد، ڪَمَا بَارَڪْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد

شب جمعہ هست و صلوات بفرستین بہ حضرت محمد مصطفیﷺ🤍




#SHABO 🦋

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 08:27


#دست_نوشت_درلحظه🦋

امروز باز از ناکجا آباد بغض سراغم را گرفت
دلیلش را نمی‌دانم ؛ گویا دلش برایم تنگ شده بود
بعد از مدتی امروز باز هم  آسمان دلم ابری است
انگار می‌خواهد ببارد آنقدر می‌خواهد ببارد که دیکر قطره آبی باقی نماند برای باریدن .
برای باریدن فقط یک تلنگری نیاز دارم .
تلنگری که یکی  حال دلم را بپرسد .این تلنگر باعث شود بغضی  گلویم بترکد چشمانم شروع کند به باریدن . این آخرین باریدن چشمانم باشد .
امروز دلم  باران می‌خواهد، دلم قدم زدن روی برگ های زرد پاییزی می‌خواهد با هر قدمم بالای خش خش برگ ها حال دلم را خوب کند .
امروز دلم می‌خواهد بی چتر خودم را رها کنم .
دانه های باران رویم را لمس کند . کاملأ خیس در باران شوم .
امروز دلم کافه دنج می‌خواهد هیچ کسی نباشد
جز من یک فنجان قهوه تلخ ☕️کنار پنجره لذت بخش است ملاقات کردن  خلوت کردن با خودت
دور از همه کس دور از همه چیز تنهایی خودت کنار خودت
امروز دلم ندای  نی را می‌خواهد .
گویا  نی حال دلم را می‌داند؛ مرا در خودش غرق می‌کند  .
امروز دلم یک معجزه می خواهد
🌧


#SHABNAM 🦋

هفت رنگ با من🌈

21 Nov, 02:17


حـًٌٍّ̨̥̬̩ـَسـًٌٍّ̨̥̬̩ـْبـًٌٍّ̨̥̬̩ـِي آلَلَّٰهُّ وٌَنـًٌٍّ̨̥̬̩ـِعـًٌٍّ̨̥̬̩ـْ۾ آلَْوٌَكـًٌٍّ̨̥̬̩ـِيـًٌٍّ̨̥̬̩ـلَ😊

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 15:50






*قوي باش تا كسي شكستت*
*ندهد❤️‍🩹🕸️*
*نجيب باش تا كسي تحقيرت*
*نكند🌒🖤*
*خودت باش تا كسي فراموشت*
*نكند!
🌼*


*🦋

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 15:19


🫀🪔

می‌خواست تاریکی را روشن کند، ولی کبریت نداشت.


#کاریکلماتور۴
#نرگس‌_نوری

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 15:19


پس حمایت‌ها کجاست؟! 🥲💔

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 14:42


در گردش چشمانِ عسلی‌اش چیزی موج زد که در اول ورود نبود.
پندار آن احساس نا امیدی، ترس یک‌جا فروکش کردند؛ حالا احساسِ جدیدی در وجودش موج می‌زد!
زمینِ که تا چندی قبل در دیده‌گانش با بی رحمی محضِ پیر، جوان، کودک‌های بسیاری را در درون خودش بلعیده بود...! حالا طوری دیگری در نظرگاه‌اش ظاهر شده بود!
گوشه‌ای نشست و به نظاره پرداخت اورا...
پیش نظرش قبیله‌ی بود که همه هم‌کت یک‌دیگر اند؛ شاه و رعیت، پولدار وفقیر،زیبا وزشت، قد بلند و قد پخش... مطرح نیست وفقط با عشق کنار یک‌دیگر در آرامش بدون هیچ‌ دغدغه‌ی خوابیده‌اند.
آرامش، امنیت آن‌جا در نظرش طوری دیگری مجذوب کننده بود!
انگار کسی نمی‌گفت: برخیز این‌جا برای پادشاهان اختصاص داده شده است!
ویا نمی‌گفت: بر خیز این‌جا مکان زیبا رویان است!
و اگر کسی مثلِ چشم‌ عسلی می‌خواست مهمان‌ِ قبیله‌ی شان شود! با زیباترین آرامش اورا بسوی دیارِ پر از تبعیض‌ها روانه می‌کنند؛وبرایش بشارت این را می‌دهد که، بزودی نامه‌ی از سوی ریس قبیله تحتِ عنوانِ"دعوت دائم او برای زیست در آن قبیله‌ را دریافت خواهی کرد".!
وچشم عسلی با چی شوقی به خانه بر می‌گردد؛ به انتظارِ" قاصد"می نشیند!



#زود_برگردی_قاصدی_زیبا

#نرگس‌_نوری




❤️🌸

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 13:03


#ارسالی_قشنگ_شما

_ چرا اینهمه با خود درگیری مگر چیزی شده ؟
+ نمیدانم ، ولا من نمی‌دانم چی کار کنم؟
_ چی شده است من که گفتم دوستت هستم ، احساس میکنم چیزی شده ؟
+ چگونه دوستی که فقط احساس میکنی ؟
چی گونه دوستی که وقتی در میان این همه مشکلات و ناراحتی ها الی اعماق غرق هستم ولی به خوبی جوابت را می‌دهم تا منتظر باش ، اما تو یک ادای خود را بالایم کرده ، و درک نمیکنی ، و همجنین گپ های اضافه میزنی ، من فقط خسته هستم از اینقدر مشکلات ، دعوا ها ، رنج ها ، اتفاقات، بازیچه بودن ، از زنده گی ؛ واقعا حق من نبود در این سن کم این همه تجربه داشته باشم و عاقل شوم ، درست است افتخار میکنم بالای هوشیاری خود ، بالای عاقل بودن خود ، میدانم شما هم افتخار میکنن ولی من نمیخوایم !
من همان کودک که همه میگفتن هنوز طفل است و چیزی نمیفهمد را می‌خواهم، من همان کودکی را می‌خواهم که اگر می‌فهمید ولی باز هم قوی بود و فقط رنج ها و مشکلات خودش بود ، همانی که سر و کارش در مکتب و درس های مکتب خلاصه میشد ، همانی که نه با تلیفون ، نه انستا ، نه تلگرام و نه واتساپ آشنایی داشت .
من واقعا برای خودم زنده‌گی نمیکنم ، زنده‌گی من سراسر زنده‌گی دیگران شده است ، من فقط از این همه اتفاقات و خود بیکاری و خسته گی ها ، خسته هستم ، من واقعا از خود خسته هستم ؛ اگر درک نمیکنین پس لطفا خودتان درد نشین ، لطفا !

پشتون _ زمانی

#setayesh🍂
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 13:00


یارب دل ما را تو به رحمت جان ده
درد همه را به صابری درمان ده

این بنده نداند که چه باید خواست
داننده تویی، هر آنچه خواهی ده

#ArMan
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 12:27


https://t.me/Haft_Rang_with_me/12770

سری به لینک بالا بزنید و یکی از خاطرات جالب من را هم بخوانید🤭

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 12:26


خاطره جالب بنده را کی‌ها خوانده‌اند از طریق کانال؟!

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 12:09


سلام به همه عزیزان هفت رنگ♥️

یک خاطره از دوران مکتب برای شما عزیزا:🤭
امتحان تاریخ داشتم صبح همو روز هیچ درس نمی توانستم بخونم چون حالم خوب نبود دوست صمیمیم پیام داد که فردا وقتر مکتب بیا کمی درس بخوانیم مم گفتم صحیست خلاصه نیم ساعت وقتر از تایم به مکتب رفتیم در آنجا دیدم همو آقایی که هر روز سوال های امتحان از چاپ خانه میاره ورق ها در دستش هست و به داخل اتاق مدیر رفت به دوستم گفتم عهه ببین سوال های امتحان
بعد دوستم برم گفت تو هم به همو چیزی که مه فکر میکنم فکر میکنی؟😂
مم گفتم ها
پس قرار ما به ای شد که سوالات امتحان دوزی کنیم😶
خلاصه او مرد از اتاق مدیر خارج شد و در تمام مکتب ما دو رفیق بودیم همرای خانم مدیر بعدیو صنف ما در روبروی اتاق مدیر بود همین که خانم مدیر از اتاق خارج شد که گیلاسشه چای کنه مه زود وارد اتاق مدیر شدم دوستم دم دروازه پیره میداد که کسی نیایه مام دنبال سوال ها می گشتم که چشمم زود به روی میز خورد که سوالات هر دو گروپ روی میز گذاشته هست بعدش یک سوال از گروپ A برداشتم یک سوال هم از گروپ B بعدیو مثل باد هر دوی ما رفتیم در صنف آنقدر استرس و عرق کرده بودم که اصلا قابل بیان نیست 🤣
خلاصه دوان دوان به طرف لابراتوار مکتب که در زیر زمین مکتب بود فرار کدیم سوال های هر دو گرو‌پ همرای جواب هایشان سریع نوشتیم دوستم سوال میگف مام جواب هایشه در یک ورق دیگه میگرفتم که بعدش دخترا آمدن که شما چی میکنین امتحان شروع شده گفتیم شما بریم مام میاییم حالا مانده بودیم که سوال های امتحان چی کنیم چون ما در ورق دیگه همه‌ی جواب هاره نوشته بودیم قرار بود که نقل کنیم سر صنف 🤭😂
بعدیو هر جا کردیم باز برداشتمش چون با خود گفتیم شاید کسی بفهمه خلاصه کار دیگه‌یی نشد یک ورق در یک آستینم کدم ورق دیگه رم در آستین دیگیم یک حل سوالات در زیر منتویم کدم و یک کتابچه هم در پشت لباسم از راه رفتن نبودم خی میخواستم نقل کنم🤣🤣🤣
خلاصه ورق اصلی امتحان هم در کفشم بود امتحان شروع شد که متوجه نگاه ها استادان شدم که همرای خود پیچ پیچ میکدن قلبم یک ترپست کد با خود گفتم بخدا فهمیدم ک یک دفعه خانم مدیر وارد صنف ما شد که دو ورق از امتحان کم است😳
دست و پایم سرد شد احساس کدم یک سطل آب جوش رویم ریختن بعدیو حالم بد شد به خانم مدیر گفتم حالم خوب نیست میتانم بروم بیرون اول گفت نی امکان نداره هر امتحان از خود قوانینی داره
بیشتر ازی می ترسیدم که اگر بخواین شاگرداره تلاشی کنند مه او وقت چی کنم آبرویم میره 😂
خلاصه دوباره چون مدیر مره زیاد دوست داشت اجازه داد بروم دست و صورت خوده بشورم قرار مه ای بود که بروم و تمام نقل هایمه بیرون بندازم که از شانس بدم مدیر هم همرایم رفت اصلا نمیشد خوده خم کنم از پس پر نقل بودم 😂
خلاصه دوباره رفتم سر میز امتحان خداییش از ۹ سوال فکر کنم ۵ یا ۶ تایشه یاد داشتم بقیه ر نقل کدم و خلاصه امتحان به خیریت گذشت😅
و حال از همو مضمون نمره کامل دارم و تا حالی همو ورق های امتحان همرای خود دارم!😉😂

و ای بود خاطره من!🫠😅
خدا کنه لذت برده باشین و یک چیز دیگه واقعا مجبور بودم همو روز چون اصلا وضعیت خوب نداشتم خدا کنه درک کنید 🤦‍♀😂

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 11:51


یک روزی از پیشم‌ بالای لپ تاپ خواهرم چای ریخت خواهرم که دید بالای لپتاپش چای ریخته خیلی عصبانی شد و چاقو اناری که در دستش بود انار را پرتاب کرد بطرفم مه هم اکت فلمی کردم سرم را پایان کردم انار با دیوال اصابت کرد تمام دیوال سفید با رنگ سرخ مزین شد😂
در همین لحظه مادرم وارد اتاق شد دید که خواهرم در دستش چاقو است دیوال هم پر از قطرات انار سرخ است که هیچ فرقش با خون نمیشد و مه هم در کف اتاق از خنده زیاد میلرزدم مادرم حس کرد که خواهرم مره او دنیا فرستاده😂😂😂😂
بیچاره مادرجانم از هوش رفت تا چندین ساعت تا که به هوش آمد از اصل قضیه باخبر شد😂

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 11:40


سلام بر هفت رنگیان عزیز

خاطره جالب زیاد اس...
ولی جالبترینش ایکه از سر صنف در جریان درس استاد ریاضی را به بینی رسانده باشی دگ کیف داره🤭😁😁

روزی با دختری کاکایم که همسن سال خودم است ما از صنف اول الا صنف 10 با هم بودیم در یک صنف ودریک چوکی
روزی از راه با خریدن مخلافات زیاد یک بوتل نوشابه کُندلایف هم گرفتیم

🙄همین نام همین نوشابه را هیچ وقتی یاد نگرفتم🤦‍♀😂

خب بعد ساعت تفریح ساعت ریاضی بود ای استادکگ ما هر روز ازدست صنف ما و الخصوص مه دختر کاکایم ده اداره شکایت میکرد
و ای روز بعد تفریح امد و شروع به درس کرد منم یک کیلاس از نوشابه خوردم این خلاصه تمام کردیم با هم
بعد دختر کاکایم یک چشمک نصار من کرده شروع به تبله زدن با بوتل سر میز شد همه صنف به هوا رفت😂😅

او روز درسم که سخت استاد گریان میکرد که بلایز چهار قوم تان بس کنین دگ 😂😅😂😂

هییی کاش برگردد آنروزا...🕊

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 09:58


صنفی کورسم و مدیره کورس خواهرا بودن
یک روزی هر دو خواهر لباس ست پوشیده بودن
مدیره در دهلیز کورس ایستاده بود مه فکر کدم که صنفیم است خوب ما صنفی ها در بین خود شوخی های داشتیم مه هم یکتاا سیلی محکم حواله سرش کردم یک وقتی که روی خوده دور داد که دیدم مدیره بود به گفته عامیانه ما کی موردی پارسال همان دقه از کورس الفرار و تا امروز دور نخوردم طرف او کورس😂😂😂😂

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 09:48


شاهکار‌های دوران مکتب به‌گمانم زیادتر به دفترچه‌ی خاطرات رنگ می‌خورد اما برای شوخ‌طبع‌ها رنگی دیگر دارد؛ یقین دارم چون من خارج از دایره و ببینده آنها بودیم!
و یکی از روزها منی عاجزک به‌دست هم‌صنفی شرور و شوخ‌ام افتادم که او تقلا برای اذیت‌کردنِ من‌بی غرض داشت؛ هرچه شیطان را لاحول می‌کردم، خنده هایش بیشتر‌رنگ اهریمنی گرفته و چوتی موهایم توسط او زیاتر کشیده می‌شد، آخر‌العمر جام صبرمن لبریز شده و بازی موش‌پشک به صحنِ صنف آغاز شد؛ درست زمانی که موفق به گرفتن موهایش شدم، خانم مدیر دست‌گیر‌مان کرد و همه‌ی گناه به‌ گردن منی بی‌گناه افتاد چون در صحنه‌ی به ظاهر جرم که چیزی جز دفاع از حق خودم نبود گیر آمده بودم اما بعد از بگو‌مگو‌ها و اشک‌های غوره‌غوره‌‌ِ بنده، حکم بی‌گناهی من صادر شد و دوستک شرورم ازساعت اول درسی تا ساعت رخصتی به روبرو مدیریت "یک‌لنگه" جزایی ایستاد شد!
مگر امان از آن اخطار‌های بی‌اساس که حواله‌ی من می‌کرد و من در تقابل، چنین زیبا می‌خندیدم😁

#ستوری

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 09:41


#موقت

شما هم از خاطرات جالب‌تان بنویسید و با ما شریک بسازید☺️🍂

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 09:14


«عزیزان هفت رنگ شما هم می‌توانید خاطرات جالب و خنده‌دار خود و شاهکارهای بامزه‌تان در لینک‌ناشناس ارسال کنید. جالب‌ترین خاطره به اشتراک گذاشته خواهد شد!»

https://t.me/HarfinoBot?start=4b83eec1ade3bee

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 09:10


این هم از شاهکار و اشتباه بامزه من🤭

یک شب در حالی که مشغول آماده‌سازی غذا بودم، مادرجانم آمد و گفت: «به برادرت زنگ بزن که وقت تر خانه بیایید!» موبایل من که شارژ نداشت سریع از گوشی مادرم استفاده کردم و با برادرم صحبت می‌کردم. در عین حال چکه را هم حل میکردم، ناگهان موبایل از دستم لغزید و در کاسه چکه افتاد! بدون هیچ تردیدی، موبایل را برداشتم و با مایع ظرفشویی زیر آب شستم.😂🙈

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 09:06


#خودمانی

بیایید خاطراتی که در آنها لبخند بر لب‌های‌تان نشسته را به اشتراک بگذارید. چه لحظاتی از زندگی‌تان بوده که خودتان یا دیگران را به خنده انداخته است؟! شاید یک اشتباه بامزه، یک لحظه ناآگاهانه یا یک اتفاق جالب که هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنید، نمی‌توانید جلوی خنده‌تان را بگیرید برای ما یاد آور شوید.


و گاهی این لحظات کوچک، دنیای ما را زیبا و پر از شادمانی می‌کنند.
🫠

هفت رنگ با من🌈

16 Nov, 08:10


#موقت

این هم کتاب این هفته‌ی من، بیایید با هم مطالعه کنیم😇

تیکه‌های قشنگی را که دوست‌داشتید برایمان بفرستید تا در قسمت #تیکه_کتاب به نشر بسپاریم☺️🍂

هفت رنگ با من🌈

10 Nov, 03:28


همه‌ی آدم‌ها با هم برابرند، اما پولدارها محترم‌ترند، دخترها پر طرف دارترند، بچه ها واجب‌ترند، خانم‌ها مقدم‌ترند، سفیدها برترند و سیاه ها بدبخت ترند...
البته تبعیضی در کار نیست؛ در کل همه‌ی آدمها با هم برابرند، اما بعضی‌ها برابرترند!
ــ جورج اورول

#Attai🕊
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

10 Nov, 01:59


#صبح_بخیر

بر گونه هایِ ابریِ صبح؛
مشت مشت نور  پاشیده ام!
برای گنجشکانی که؛
در چشمِ نیلوفریِ آفتاب
از دریچه‌یِ شادِ زندگی؛
به عشق سلامی دوباره خواهند داد
و نویدِ آذرخشی تابان،
بر آسمانِ مه آلوده‌یِ بی فصل
درودی به مهر و دوستی

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

10 Nov, 01:55


صبح تان را توسط  یک نفس تازه
یک شکر گذاری از عمق قلب ❤️
و با لبخند قشنگ آغاز کنید
😊

هفت رنگ با من🌈

10 Nov, 01:46


#حدیث_شریف

فضیلت انفاق در راه خدا

عنْ أَبِي هُرَيْرَةَ  أَنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه و سلم  قَالَ: «مَا مِنْ يَوْمٍ يُصْبِحُ الْعِبَادُ فِيهِ، إِلاَّ مَلَكَانِ يَنْزِلانِ، فَيَقُولُ أَحَدُهُمَا: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَيَقُولُ الآخَرُ: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُمْسِكًا تَلَفًا». (متفق عليه)

ابوهريره روايت مي كند كه: نبي اكرم صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر روزي كه بندگان، صبح مي‌كنند، دو فرشته از آسمان نازل مي شود. يكي مي گويد: خدايا! به كسي كه در راه تو انفاق مي كند، عوض بده.
و ديگري مي گويد: خدايا! به كسي كه از انفاق، خودداري مي كند، ضرر و زيان برسان».

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

10 Nov, 01:31


آغاز هر روز با تلاوت قرآنکریم❤️

#پاره_سی_ام
#سوره_تکویر

#SHABO 🦋
@Haft_Rang_with_me🌈

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 17:00


#آموزنده ..

ساینس دانان می گویند که در وقت مقاربت از یک جوان سالم به تعدادی ۴۰۰ میلیون مایع اسپرم اخراج می گردد.

مطابق به این منطق اگر این ۴۰۰ میلیون اسپرم در رحم جاگزین شوند ۴۰۰ میلیون طفل به وجود می آید.

از جمله این ۴۰۰ میلیون اسپرم در وقت اخراج شدن به طرف تخمدان تیز می روند و درین مدت ۳۰۰ - ۵۰۰ از آن ها باقی می ماند.

#ولی_آن_تعداد_زیادی_دیگرش_چی_می_شود؟. آنها از خستگی زیاد در راه می میرند و یا شکست می خورند.
و این ۳۰۰ - ۵۰۰ اسپرم خود را تا نزدیک تخمدان می رسانند و این وقت در بین شان آن اسپرم که قوی تر از همه شان می باشد اکثر اوقات صرف یک اسپرم بوده می تواند که خود را جا به جا کند.
و آن اسپرم خوشبخت امروز تو هستی، من هستم و همه ما.

#آیا_گاهی_دراین_جنگ_بزرگ_ات که گذشته از تو، فکر کرده یی؟
#در_باره_اش_فکر_کرده_یی؟!...
که با فضل کرم خدای پاک برای تو نعمت زندگی داده و ۴۰۰ میلیون اسپرم را شکست دادی؟!...

#1وقتی_در_آن جا در دویدن و مبارزه بودی نه چشم داشتی، نه دست، نه پاى و نه هم سر باز هم برنده شدی.

#وقتی_تو در آن جا می دویدی نه کدام سند فراغت داشتی، نه دیپلومی و نه فکری،باز هم برنده شدی و ۴۰۰ میلیون اسپرم را شکست دادی.

#3وقتی_که_تو_آنجا در جهد و جد بودی نه سوادی داشتی، نه کسى کمک ات می کرد، ولی باز هم برنده شدی.

#4وقتی_در_آن جا بودی تو صرف یک مقصد و هدف داشتی و بطرف آن می دویدی و فاصله طولانی بود بلاخره به هدف ات رسیدی و مقصد ات را حاصل کردی،و برنده شدی.

#4بسیاری_از_اسپرم ها به مقصد نرسیدند و مردن ولی تو زنده ماندی و ۹ ماه را هم در رحم مادر گذشتاندی.

#5بعضی_از_اطفال در وقت حمل مادر میمیرند، ولی تو باز هم زنده ماندی.

#6بعضی_از_اطفال_پیش از پنج سالگی میمیرند، ولی باز هم تو زنده ماندی.

- #7بعضی_از_اطفال_با_امراض های گوناگون مثل سوی تغذیه و تیتانیس وغیره میمیرند، ولی باز هم تو زنده ماندی.

#8بعضی_ها_نو_جوان و جوان می شوند و میمیرند،ولی باز هم تو زنده ماندی.

و امروز.........
تو وحشت زده و در هراس می شوی وقتی حادثه بدی برای تو رخ می دهد،
نا امید می شوی، چرا؟!...چرا فکر میکنی که تو باختی و شکست خوردی؟!...چرا اعتماد خود را از دست میدهی؟!....تو حالا دارای دوست ها هستی، برادر داری، سند فراغت و دیپلوم داری، دست و پاى داری، سواد داری، تو فکر کردن را میدانی پلان گذاری کرده می توانی، کسانی را داری که کمک ات کرده می توانند، ولی هنوز هم امید را از دست میدهی؟!...

وقتی در اول زندگی ات بین ۴۰۰ میلیون اسپرم خود را از دست ندادی و همه را شکست دادی و به تنهای به مقصد ات رسیده و برنده شدی بدون کمک کسی و همه‌ای آن دویدن ها و تلاش های خستگى ناپذیر ات تا رسیدن به هدف ات.
پس چرا حالا نا امید شده یی؟!...
چرا باید حالا شکست را قبول بکنی؟!...
تو از اول هم برنده بودی و حالا هم برنده می شوی درین دنیا و در آخرت با کار های خوب و نیک ات و با فضل و کرم خدای پاک ات.

پس تو در مقابل نعمت های خداوند ج شکر گذار باشی و کوشش کن مجادله بکن حتما پیروز میشوی تونیا آمدی که شکست بخوری تو آمدی کامیاب باشی و امتحان خوبی بر خدایت بتی و خدمت بکنی به مردم ات ...()'

#Attai🕊
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 16:24


خانه برادرم زنگ زدم بیادر زاده گکم موبایله ورداشت:

گفتم: بتی موبایله به بیدرم
گفت: نمیسه، حمیالی هملای کاکا پولیش گپ میژنه
گفتم: خی به مادرت بتی
گفت: نمیسه گلیان داله
گفتم: خی به بیدرت بتی
گفت: نیشته، لفته شفاخانه له ببینه
کم بود از ناراحتی سکته کنم
بلند گفتم: حالی چی شده؟
گفت: مادلم جنگم کد مام گم سدم
گفتم: حالی کجاستی؟
گفت: ژیل تخت.😂😂😂

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 15:53


#مولانا

تا درد نیابی تو به درمان نرسی
تا جان ندهی به وصل جانان نرسی

تا همچو خلیل اندر آتش نروی
چون خضر به سرچشمهٔ حیوان نرسی


#SulTani

@Haft_Rang_With_Me🌈

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 15:11


دختر بارانی☔️🌧

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 14:57


#ارسالی_قشنگ‌_شما

اگر روزی نبودم؛ مرا با چیزهایی که
دوست داشتم به یاد آور:
شمال،بارون.پاییز،صدای معین...🌱

#فروغ_بانو💫

#setayesh🍂
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 13:02


من دختر تاجکم، دختری از سرزمینی که در آن هر کوه و دشت، داستانی از شجاعت و زیبایی زنان است.
چشمانم همچو آهوی دشت‌های سبز پروان است که در دل کوه‌ها و دریاچه‌های آرام این دیار، پیوسته در جستجوی آزادی و آرامش است. در این نگاه‌ها، همان رنگ آسمان صاف و بی‌کران بادغیس نهفته است که در دل آن همیشه می‌توان از امید و زندگی سخن گفت.

قد قامتم، همچو چنارهای پرصلابت و سبز در دشت‌های نورستان است. این قامت استوارم ریشه در دل سنگ‌های بلند و دیوارهای صعب‌العبور این ولایت دارد. همچنان که درختان نورستان در برابر طوفان‌ها می‌ایستند، من نیز در برابر سختی‌ها ایستاده‌ام، تا به همگان نشان دهم که مقاومت و زیبایی در این سرزمین همیشه در کنار هم رشد می‌کنند.

لبخندم، همچو تابش آفتاب در دل دره‌های بامیان است. همانگونه که خورشید در بامیان در افق طلوع می‌کند و همه چیز را در بر می‌گیرد، لبخند من نیز گرمایی از دل تاریخ و طبیعت این سرزمین به همراه دارد. در هر لبخند من، نور و زندگی و امید به آینده نهفته است.

دستانم، نرم و ظریف همچو دست‌های زنان هنرمند هرات است. این دستان که در هر حرکتش در پی خلق هنر و زیبایی است، در دل خود فرهنگی غنی از تاریخ و هنر سرزمینم را حمل می‌کند. دست‌هایم به یاد دستانی است که همیشه در تلاش برای پیشرفت و ساختن فردایی روشن برای دختران سرزمینم بوده‌اند.

قدم‌هایم، همچو گام‌های استوار زنان پنجشیر است. گام‌هایی که در دل کوه‌ها و دره‌های آن دیار بلند، حکایت از شجاعت و فداکاری می‌کنند. همچون گام‌های شجاعانه آنان که در برابر ظلم و استبداد ایستاده‌اند، من نیز در هر گامم بر مسیر آزادی و برابری پافشاری خواهم کرد.

گونه‌هایم، سرخ و شاداب همچو انارهای سرزمین قندهار است. این گونه‌ها پر از رنگ و زندگی است و همچنان که درختان انار در دل دشت‌های قندهار پر بار می‌آیند، گونه‌های من نیز از عشقی بی‌پایان به این سرزمین رشد کرده است. در هر حرکت گونه‌هایم، زیبایی‌های این سرزمینِ سرشار از تاریخ و افتخار آشکار است.

در چهره‌ام، تمام زیبایی‌های سرزمینم جا گرفته است. هر بخش از این چهره، نمایانگر فرهنگی غنی، زبانی شیرین و مقاومتی بی‌پایان است که در دل تاریخ و مردم این سرزمین همیشه در جریان بوده است. من نیز همچون دخترانی که در گوشه و کنار افغانستان با اشعار و اعمالشان در پی روشنی و آزادی بوده‌اند، در تلاش خواهم بود تا دنیایی بهتر برای آینده بسازم.

من دختر تاجکم، دختری از سرزمین‌هایی که در آن، هر کلمه و حرکت زنان، نشانه‌ای از شجاعت و زیبایی است. در این دیار، زنانی که همچون رودخانه‌های سرزمین ما، همیشه در حرکت و تغییرند و به هیچ چیزی جز آزادی و برابری نمی‌اندیشند.

«من دختر تاجکم، از سرزمینِ قهرمانانی که داغ افتخار بر پیشانی دارند.»


@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 12:55


«دیروز صحبت‌های دل‌نشین و شیرین دختر پشتون را شنیدید، حالا نوبت آن است که در این روزگار پر از شور و شوق، با زبان شیرین و شکرین دختر تاجک نیز آشنا شوید؛ دختری که در دل کوه‌ها و دشت‌های سرسبز افغانستان، در کنار تاریخ و فرهنگ دیرین خود، همواره سرودهای شجاعت و زیبایی سر می‌دهد.»

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 12:23


٬تا عاقلان راهی برای شاد بودن پیدا کنند ،
ما دیوانگان بار ها خندیده ایم 🧡. . .٬


#Attai🕊
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 12:20


- امید، بذرِ هویت ماست!💚'

#Attai🕊
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 10:12


#دست_نویس_قشنگ_شما


ولی دختری که با تنهایی مشکلی ندارد، 
قوی‌ترین دختر دنیاست..🤍
او در دل خود قدرتی نهفته دارد که 
هیچ طوفانی نمی‌تواند آن را متزلزل کند. 
تنهایی برای او به معنای ضعف نیست، 
بلکه فرصتی است برای رشد و درک عمیق‌تر از خود. 
اینجاست که او یاد می‌گیرد 
چگونه با توانایی‌هایش در برابر دنیا بایستد 
و خود را به عنوان یک قهرمان واقعی بشناسد،
چرا که در تنهایی‌اش از نور درون خود 
چشمه‌ای از امید و قدرت می‌سازد.

#پرنیان_رمضانی✍🏼


@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

09 Nov, 09:50


گفت شبو جان  کی اذیتت کرده؟
گفتم سادگی خودم
!😊

🫠🫴🏻

#SHABO 🦋

هفت رنگ با من🌈

26 Oct, 08:16


با همه این‌ها، زن بودن لطیف و زیباست.
ماجرایی است که شجاعتی بی‌پایان می‌خواهد.
جنگی است که پایانی ندارد.
اگر دختر به دنیا بیایی خیلی چیزها را باید یاد بگیری اول این‌که باید خیلی بجنگی تا بتوانی بگویی که اگر خدایی وجود داشته باشد می‌تواند پیرزنی سپید مو یا دختری زیبا و دلربا باشد. دیگر این که باید خیلی بجنگی تا بتوانی بگویی که آنروز که "حوا" سیب ممنوعه را چید "گناه" به وجود نیامد آنروز یک فضلیت پرشکوه به دنیا آمد که به آن "نافرمانی" می‌گویند.
و بالاخره خیلی باید بجنگی تا ثابت کنی که درون اندام گرد و نرمت، چیزی به‌نام "عقل" وجود دارد که باید به ندای آن گوش داد.
مادر شدن حرفه نیست. وظیفه هم نیست. فقط حقی است از هزارن حق دیگر.
از بس این را فریاد می‌کشی خسته می‌شوی. واغلب تقریبا همیشه شکست می‌خوری، ولی نباید دلسرد شوی.


#اوریانا_فالاچی

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

26 Oct, 06:52


شنیده ام چشم به راه باران پاییزی
کنار پنجره اتاقت می نشینی .
شنیده ام تنهایی به کافه میروی،
خیابان ها را متر میکنی، بی دلیل میخندی.
شنیده ام خواب هایت زمستانی شده اند. روزهایت کوتاه، موهایت کوتاه...


#Attai🕊
@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

26 Oct, 05:48


#عاشقانه

اعتراف میڪنم
دوست دارمَت
یک جور خاص!
ڪمے عاشق تر از حَوا
ڪمے مَجنون تر از لیلی
ڪَمے شیرین تر از فرهاد؛
وابسته ات شدم!!
انچنان ڪه ماه به آسمان،
ماهے به دَریا،
وآدمے به نفَس
وابَستگے دارد ...
جانانه بگویمت عشق جان من
" میخواهَمت "
و این خودش
در عصرِ ما
آغاز داستانے عاشقانه است...


@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

26 Oct, 05:01


گفتم صبح بخیر

پیرمردپاسخ داد"عاقبتت بخیر"
به وجدمی آیم ازپاسخش
چه دعایی!
من برای اوخیری میخواهم به کوتاهی
یک صبح واوخیری برایم میخواهد
به بلندای یک سرنوشت

سلام،عاقبت تان بخیر!
🫠

@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

26 Oct, 03:23


#حرف_خوب

*معنا دختر "👇*
*د: دوست داشتنی........ ♡☺️*
*خ: خوشتیپ....♡ 🧚‍♀*
*ت: تاج سر......♡👸*
*ر: روشن فکر......♡🤵‍♀*

*حله دخترا به افتخارتان یک قلبک بانین🫠*
پسرا شما هم ری اکت بزنین به افتخار ما 🤭🤭🤭

#SHABO 🦋
@Haft_Rang_with_me🌈

هفت رنگ با من🌈

26 Oct, 03:16


#صبح_بخیر

شادترین رنگ را به زندگی بزن
نگاه مهربانت صورتی
اندیشه ات سبز
آسمان دلت آبی
و قلب مهربانت طلایی
زندگی زیباست
اگر آن را به زیبایی رنگ بزنیم😊


#SHABO 🦋
@Haft_Rang_with_me🌈

هفت رنگ با من🌈

26 Oct, 01:46


#حدیث_شریف

هر كس، آخرين سخنش «لا إله إلا الله» باشد

«عَنْ أَبِي ذَرٍّ  (رض) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  ﷺ: «أَتَانِي آتٍ مِنْ رَبِّي فَأَخْبَرَنِي»، أَوْ قَالَ: «بَشَّرَنِي أَنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْ أُمَّتِي لا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ». قُلْتُ: وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ؟ قَالَ: «وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ»» (بخارى: 1237)


ترجمه: «ابوذر  (رض) می‌گوید: رسول الله ﷺ فرمود: «فرستاده‌ای از جانب خدا نزد من آمد و به من خبر داد یا مژده داد كه هر كس، از امتیان من بمیرد، ولی به خدا شرک نورزیده باشد، به بهشت می‌رود».  ابوذر می‌گوید: از رسول خدا ﷺ پرسیدم: اگر چه دزدی و زنا كرده باشد؟ آنحضرت ﷺفرمود: «اگر چه دزدی و زنا كرده باشد»»

«عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ  (رض) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ: «مَنْ مَاتَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا دَخَلَ النَّارَ».  وَقُلْتُ أَنَا: مَنْ مَاتَ لا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ» (بخارى: 1238)


ترجمه: «عبد الله بن مسعود  (رض) می‌گوید: رسول اللهﷺ فرمود: «هر كس، در حالی بمیرد كه به خدا شرک ورزیده باشد، وارد دوزخ می‌شود».  و من می‌گویم: هر كس، در حالی بمیرد كه به خدا شرک نورزیده است، وارد بهشت می‌شود».

  @Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

26 Oct, 01:31


آغاز هر روز با تلاوت قرآنکریم❤️

#پاره_بیست‌وهشتم
#سوره_التغابن

#SHABO 🦋
@Haft_Rang_with_me🌈

هفت رنگ با من🌈

25 Oct, 18:32


شب تان غرق نور ایمان آرامش قلبی روحی خواب های شیک شیک بیبینین 🫠

هفت رنگ با من🌈

25 Oct, 17:46


برای منم بنویسید! 🥲❤️

هفت رنگ با من🌈

25 Oct, 17:41


#دلنوشته


مادربزرگم می‌گوید قلب آدم نباید خالی بماند اگر خالی بماند مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند.
برای همین هم مدتیست دارم فکر می‌کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم یعنی، راستش چطور بگویم؟‌
دلم می‌خواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم یا نمیدانم کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد.

پدرم می‌گوید قلب مهمانخانه نیست که آدم‌ها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند.
قلب، لانه‌ء گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد. قلب، راستش نمیدانم چیست اما این را میدانم که فقط جای آدم‌های خیلی خیلی خوب است ـ برای همیشه...

#نادر_ابراهیمی


@Haft_Rang_with_me

هفت رنگ با من🌈

25 Oct, 17:31


#خودمانی

یک جمله برایم بنویسید همه تان 😊🦋

#SHABO 🦋

هفت رنگ با من🌈

25 Oct, 17:18


کی ها بیدار است 🤔
بیدار استم ❤️
خواب استم 🤭👍

هفت رنگ با من🌈

25 Oct, 17:05


#واقیعت_شوخی_گونه

زن به شوهر  خود گفت: اگی مه بمورم، چند وقت بعد از مه دوباره زن میکنی؟
شوهرش گفت: هر وقت که خاک قبر تو خشک شود !
زن گفت: قول میدی؟
شوهرش گفت: ها قول میدم

بعد ازی که زنکه فوت کرد، شوهرش  هر روز میرفت سر قبر زن خود که سیل کنه خاکیش خشک شده یا نی
خلاصه یکسال تیر شد ای دید که همی خاک هیچی خشک نمیشه تا ای که یک روز صبح وقت رفت سر قبر زن خود دید که خسربره اش هی بالای قبر آب میریزه!
مردکه برش گفت: چکار میکنی؟
خسربره اش  گفت: هیچی! خواهر مه وقت مُردن وصیت کرد که هر روز صبح وقت بیام بالای  قبرش آب بریزم!😂😂🤭🤭🤭🤭

زن چقدر هوشیار بوده 🤭🤭🤭🤭

حال دل تان شاد لبخند قشنگ را فراموش نکنید
😊🦋

#SHABO 🦋

هفت رنگ با من🌈

25 Oct, 16:49


#تک_بیت_رضابهرام

میسوزد آواز
غم دارد این ساز
ای الهه ی ناز
امشب امشب امشب مهتابم باش
یک امشب را مهمان خوابم باش
امشب امشب یادم باشی ای کاش
😊

بعد از ماه ها یک آهنگ شنیدم
🙈🤭

#SHABO 🦋

هفت رنگ با من🌈

25 Oct, 16:15


تا مرزِ جنون رفتم تا ناشناسِ گرانمهرم را بشناسم، نشد که نشد!
اما چنان مرا می‌شناسد گویی، درونم سَیر دارد.
عیارانه نیست!

هفت رنگ با من🌈

25 Oct, 16:13


از ناشناس ات، قهری اِنالای من؟
از دیشب که نیامدی به کلبه کگ این آشنای ناشناس!
او تاب اخم های کوچک اِنالایش را ندارد، پس رنجش نده:)!

هفت رنگ با من🌈

25 Oct, 16:04


#لحظه_نوشت

مانند کودکی‌ام که وقتی می‌خواهد شکلات دلخواهش را بخورد حتی برای این‌که اندکی از آن سهمش شود برای دیگران تعارف می‌کند.

امروز وقتی از رنج نزدیک‌ترین دوستم رنجور شدم و خودم را بجای او قرار دادم طناب باریک طاقتم اندکی سست‌ شد نتوانست مرا یاری کند و مرا به پرتگاه ناامیدی سقوط داد و تقلاهایم برای بیرون آمدن نتیجه‌ای نداشت، اشک چشمانم بی‌اختیار از رنجی که زمانه بر او روا داشته بود جاری شد، آخر تحمل این همه رنج و ناملایمت‌ برای قلب پاک و معصوم او خیلی بزرگ بود؛ دست به دعا بلند کردم و خیلی کودکانه قبلِ خودم برای همه حال خوب آرزو کردم تا اندکی از آن سهم من شود، از خداوند خواستم این لحظه و این ثانیه پایانی باشد برای رنج بی‌شمار "او" و همه دختران فرشته صفت!

بیایید برای حال خوب همه دعای قشنگ کنیم شاید گوشه‌ای از آن سهم‌مان شد.


#ستایش_آ
#دختر_رویا

#setayesh🍂
@Haft_Rang_with_me

1,914

subscribers

4,456

photos

713

videos