خوشه‌گاه @xusegah Channel on Telegram

خوشه‌گاه

@xusegah


خوشه‌هایی که دوست می‌دارم

راهی برای هم‌کلامی:
@Amirmohammad_Shiraziyan

خوشه‌گاه (Persian)

خوشه‌گاه یک کانال تلگرامی جذاب و پراز انرژی است که به تازگی تاسیس شده است. اگر به دنبال یک مکان برای اشتراک گذاری علایق و سلایق خود هستید، این کانال مناسب برای شماست. در خوشه‌گاه شما می‌توانید با دیگر اعضا از خوشه‌های مختلفی که دوست دارید بحث و گفتگو کنید. از فیلم و موسیقی گرفته تا کتاب و مسافرت، هر چیزی که به آن علاقه‌مند هستید می‌توانید در اینجا پیدا کنید. اگر همیشه به دنبال یک جامعه اینترنتی بوده‌اید که علاقه‌مندی‌های شما را اشتراک گذاری کند، خوشه‌گاه بهترین گزینه برای شماست. برای شروع به گفتگو و اشتراک گذاری علایق خود، به کانال خوشه‌گاه به آدرس @xusegah بپیوندید. همچنین برای اطلاع از آخرین اخبار و رویدادها، می‌توانید به راه‌های برقراری ارتباط ما نیز مراجعه کنید. اینجا جایی است که انرژی مثبت و علاقه‌مندی‌های مشترک ما را به یکدیگر نزدیکتر می‌کند

خوشه‌گاه

17 Feb, 08:33


خوشه‌گاه pinned «»

خوشه‌گاه

16 Feb, 13:55


Chebli Najafi. The Weight of Words. 2025

خواستم برخیزم، اما پس افتادم، شاد، نومیدانه شاد شدم که عاقبت می‌میرم، مرگ نیز خنک است و سایه‌اش پناهگاه هیچ خدایی نیست.

— آلبر کامو. مرتد یا روح آشفته. ترجمۀ ابوالحسن نجفی

J'ai voulu me lever, je suis retombé, heureux, désespérément heureux de mourir enfin, la mort aussi est fraîche et son ombre n'abrite aucun dieu.

— Albert Camus. Le renégat ou un esprit confus. 1957

خوشه‌گاه

15 Feb, 20:43


برکَنم از زمینِ دل بیخِ اَمل به بیلِ غم

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

15 Feb, 11:04


روزِ عمرم در شب افتاده‌ست باز
وز شبم روزِ عَنا زاده‌ست باز
گویی اندر دامن آمد پای دل
کز سرِ آن در سر افتاده‌ست باز
چون نشینم کژ؟ که خورشیدِ امید
راست بالای سر استاده‌ست باز
قِسمِ هر کس جرعه بود از جامِ غم
قسمِ من تا خطِّ بغداد است باز
هم‌چو آب از آتش و آتش در آب
دل به جوش و تن به فریاد است باز
شایدم کالماس بارد چشم، از آنک
بند بر من کوهِ پولاد است باز
شد زبانم موی و شد مویم زبان
از تظلم: کاین چه بی‌داد است باز؟!
سینه‌ی من کآسمان در خونِ اوست
از خرابیْ محنت‌آباد است باز
از مژه در آتشین‌آب‌ام که دل
غورِ این غم‌ها برون داده‌ست باز
رَختِ جان بربند، خاقانی، از آنک
دل درِ غم‌خانه بگشاده‌ست باز

(#خاقانی_شروانی. دیوان: غزل‌ها، قطعه‌ها، چارانه‌ها و سروده‌های عربی. «غزل‌ها و سروده‌های کوتاه». ویراسته‌ی دکتر #میر_جلال‌الدین_کزازی. تهران: مرکز. چاپِ ۱. ۱۳۷۵. جلدِ ۲. صفحه‌ی ۹۱۸.)

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

12 Feb, 06:07


به جست‌وجوی سعادت ز جا نمی‌رفتم
مرا امید در این آرزوی خام گذاشت

#امیری_فیروزکوهی

خوشه‌گاه | امیری فیروزکوهی

خوشه‌گاه

10 Feb, 21:34


کو آن شکوفه‌ی طرب و میوه‌ی دلم؟

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

10 Feb, 20:25


علاجِ زخمِ درون چون کنم که هر ساعت
خراشِ تازه‌ای از ناله‌ی حزین دارم

#شاپور_تهرانی
#در_افغان
حتی #در_وصف

•دیوان شاپور تهرانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمدرضا طاهری•

@be_ghole_ghazal

خوشه‌گاه

09 Feb, 19:54


یغمای جهان سیرنمک بایستی
یک ذره ازین شورترک بایستی

از بهر‌ خلاص ما ازین تنگ‌ْ قفس
یک رخنه به دیوار فلک بایستی

#شفایی_اصفهانی

در پرده همچو تصویر در جلد دهر مانده
بستند بر رخ ما درهای کاغذی را

#قصاب_کاشانی

@kaghaze_atashzade

خوشه‌گاه

09 Feb, 06:01


در سکوتِ سینه‌ام دستی
دانه‌ی اندوه می‌کارد

#فروغ_فرخ‌زاد

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

08 Feb, 19:56


گفتی: «چه می‌خوری که سفالین‌لبت تر است؟»
دُردِ فراقِ ناگُزِرانِ تو می‌خورم

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

06 Feb, 20:41


شاخِ شکوفه‌دارِ امیدم شکسته شد

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

04 Feb, 18:10


افسوس که غم چهرهٔ من کاهی کرد
فریاد که روز عمر کوتاهی کرد

ما را غم بی‌عنایتی‌های تو کشت
وقت است اگر عنایتی خواهی کرد
بیانی کرمانی

بیانی کرمانی، شهاب‌الدّین عبداللّٰه‌بن محمّد مروارید. مونس‌الاحباب، به کوشش سیّدعلی میرافضلی، تهران: کتابخانه‌، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۹۰، ص۹۶.
@Tanideh_az_del

خوشه‌گاه

04 Feb, 18:07


دستِ ما هرگز نمی‌افتد به دورِ‌ گردنی
هیچ‌کس ما را پذیرا نیست، تقصیریم ما

#انسیه_آرزومندی

@hadise_arezumandi

خوشه‌گاه

04 Feb, 09:40


بوی وفا ز گلبنِ عالَم نیافت کس
تا اوست اندر او دلِ خرّم نیافت کس
منسوخ کن حدیثِ جهان را که در جهان
هرگز دو دوست یک‌دل و یک‌دم نیافت کس
آن حال کز وفای سگی بازگفته‌اند
دیر است تا ز گوهرِ آدم نیافت کس
در ساحتِ زمین مطلب کیمیای اُنس
کاندر خزانه‌های فلک هم نیافت کس

چندین مگوی: «مرهم و مرهم!» که هر که بود
در خستگی فروشُد و مرهم نیافت کس
در چاربالشِ عدم آی از بساطِ کَوْن
کاین‌جا دمِ مرادِ مسلّم نیافت کس
چون قفل و پرّه آلتِ بند است روز و شب
زآن لاجرم کلیدِ درِ غم نیافت کس
خاقانیا، ز عالَمِ وحشتِ مجوی اُنس
کانفاسِ عیسی از دمِ ارقم نیافت کس

(#خاقانی_شروانی. دیوان: غزل‌ها، قطعه‌ها، چارانه‌ها و سروده‌های عربی. «غزل‌ها و سروده‌های کوتاه». ویراسته‌ی دکتر #میر_جلال‌الدین_کزازی. تهران: مرکز. چاپِ ۱. ۱۳۷۵. جلدِ ۲. صفحه‌ی ۹۲۱.)

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

03 Feb, 20:59


آن کیمیا که می‌طلبی یارِ یک‌دل است
دردا که هیچ‌گه نتوان یافت، آرزوست

#پروین_اعتصامی

#تکی‌ها

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

02 Feb, 06:03


در ساحتِ زمین مطلب کیمیای اُنس
کاندر خزانه‌های فلک هم نیافت کس

#خاقانی

#تکی‌ها

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

30 Jan, 20:52


دل بشد از دست، دوست را به چه جویم؟
نطق فروبست، حالِ خود به چه گویم؟
نیست کسم غم‌گسار، خوش به که باشم؟
هست غمم بی‌کنار، لهو چه جویم؟
چون به درِ اختیار نیست مرا بار
گردِ سراپرده‌ی مراد چه پویم؟
زخمِ بلا را چو کعبتین همه چشم‌ام
زنگِ عَنا را چو آینه همه روی‌ام
از درِ من آینه چه‌گونه درآید؟
چون نشود پایِ محنت از سرِ کویم؟
بس که شدم کوفته در آتشِ اندوه
گویی مردم نی‌ام که آهن و روی‌ام
تیره شد آبم ز بس درنگ در این خاک
کاش اجل سنگ برزدی به سبویم
بخت ز من دست شُست، شاید اگر من
نقشِ امید از رخِ مراد بشویم
چون دلِ خود را به غم سپارم از این روی
دشمنِ خاقانی‌ام، مگر که نه اوی‌ام!

(#خاقانی_شروانی. دیوان: غزل‌ها، قطعه‌ها، چارانه‌ها و سروده‌های عربی. «غزل‌ها و سروده‌های کوتاه». ویراسته‌ی دکتر #میر_جلال‌الدین_کزازی. تهران: مرکز. چاپِ ۱. ۱۳۷۵. جلدِ ۲. ۹۸۱-۹۸۲.)

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

30 Jan, 13:39


از هستیِ خود که یاد دارم
جز سایه نماند یادگارم
ور سایه ز من بریده گردد
هم نیست عجب ز روزگارم
چون یار ز من برید سایه
چون سایه ز من رمید یارم
از هم‌نفسان مرا چراغی‌ست
زآن هیچ نفس زدن نیارم
زآن بیم که هم‌نفس بمیرد
در کامْ نفس شکسته دارم
چون هم‌جنسی کنم تمنا
بر آینه چشم می‌گمارم

ترسم ز نفاقِ آینه هم
زآن نتوانم که دَم برآرم
خاقانی‌وار وامِ ایام
از کیسه‌ی عمر می‌گزارم

(#خاقانی_شروانی. دیوان: غزل‌ها، قطعه‌ها، چارانه‌ها و سروده‌های عربی. «غزل‌ها و سروده‌های کوتاه». ویراسته‌ی دکتر #میر_جلال‌الدین_کزازی. تهران: مرکز. چاپِ ۱. ۱۳۷۵. جلدِ ۲. ۹۴۷-۹۴۸.)

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

29 Jan, 21:36


چون هم‌جنسی کنم تمنا
بر آینه چشم می‌گمارم

#خاقانی

#موسیقی

کرشمه • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

29 Jan, 14:09


روباه باز گفت:
ـــ همان مقدار وقتی که برای گُلت صرف کرده‌ای باعث ارزش و اهمیت گلت شده است.
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:
ـــ همان مقدار وقتی که برای گلم صرف کرده‌ام...
روباه گفت:
ـــ آدمها این حقیقت را فراموش کرده‌اند. اما تو نباید فراموش کنی. تو مسئول همیشگی آن هستی که اهلیش کرده‌ای. تو مسئول گلت هستی...
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:
من مسئول گلم هستم.

ـــ آنتوان دوسنت اگزوپری، شازده کوچولو، ترجمه‌ی ابوالحسن نجفی، نشر نیلوفر.
ـــ مستند وزن کلمات، شبلی نجفی.

خوشه‌گاه

29 Jan, 14:08


The Weight of Words
وزن کلمات
این فیلم را آقای شبلی نجفی، پسر مرحوم استاد ابوالحسن نجفی، چند سال پیش از وفات استاد در ایران ساختند. بنده با اجازه آقای شبلی نجفی فایل کامل فیلم را در اینجا می‌گذارم.
@OmidTabibzadeh

خوشه‌گاه

28 Jan, 21:30


پیشِ کوه ار غمانِ من گویی
کوه را بانگِ الامان بشنو

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

27 Jan, 21:20


ما کجا، عیش کجا، وقتِ بلا خوش که هنوز
نامِ راحت به زبان نامده در کشورِ ما

#خسروی_قاینی
#در_ادبار

•کاروان هند، تألیف احمد گلچین معانی•

@be_ghole_ghazal

خوشه‌گاه

26 Jan, 23:13


دلِ گم‌گشته را همی جویم
سال‌ها شد نشان نمی‌یابم

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

25 Jan, 04:32


١۵ سپتامبرِ ١٩٧٩
صبح‌هایی هستند بسیار غمگین...

(#رولان_بارت. خاطراتِ سوگواری. ترجمه‌ی #محمدحسین_واقف. تهران: حرفه هنرمند. ۱۳۹۳. چاپِ ٢. صفحه‌ی ٢۵٢.)

#موسیقی

گَردواره • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

23 Jan, 21:07


خوشه‌گاه pinned «قهرمان در قاب ✍️ #دلبر_یزدان‌پناه (منتشرشده در شمارهٔ ۶۰ مجلهٔ همشهری داستان و راه‌یافته به مرحلهٔ نهایی سومین دورهٔ جایزهٔ داستان تهران، آبان ۱۳۹۴) وقتی زن را که هراسان دور خودش چرخ می‌زد دیدم، حدس زدم حتماً با آن بچه‌ای که نیم‌ ساعت پیش توی سالن شمارهٔ…»

خوشه‌گاه

23 Jan, 17:28


قهرمان در قاب

✍️ #دلبر_یزدان‌پناه

(منتشرشده در شمارهٔ ۶۰ مجلهٔ همشهری داستان و راه‌یافته به مرحلهٔ نهایی سومین دورهٔ جایزهٔ داستان تهران، آبان ۱۳۹۴)

وقتی زن را که هراسان دور خودش چرخ می‌زد دیدم، حدس زدم حتماً با آن بچه‌ای که نیم‌ ساعت پیش توی سالن شمارهٔ سه بود و بی‌خیال ویترین عروسک‌فروشی را نگاه می‌کرد و دستش هم توی دست هیچ‌کس نبود ربطی به هم دارند...

ادامهٔ این داستان را در زودبین (Instant View) بخوانید.

شعرِ تَر

خوشه‌گاه

23 Jan, 17:28


قهرمان در قاب

#دلبر_یزدان‌پناه
🎧 رادیو گیلگمش

شعرِ تَر

خوشه‌گاه

22 Jan, 21:07


حلقه شد قامت و محرم نشدم
عمر بیرونِ درم می‌گذرد

#بیدل_دهلوی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

22 Jan, 16:56


علی‌الحساب سه تا از کتاب‌های دیگه‌ام رو از #نشر_اطراف پس گرفتم:
"نقشه‌هایی برای گم شدن"
"حفره"
"فراروایت در ارباب حلقه‌ها".

کتاب سوم رو می‌تونید به‌رایگان از لینک زیر دانلود کنید:
https://drive.google.com/file/d/11Cp8SZpdrxEgtldFGpfpZUk0BO5XOYHa/view?usp=drive_link

خوشه‌گاه

20 Jan, 19:28


اهلِ دلی ز اهلِ روزگار نیابی
انس طلب چون کنی؟ که یار نیابی
گر دگری ز اتفاق هم‌نفسی یافت
چون تو بجویی، به اختیار نیابی

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

19 Jan, 17:04


پای طلبم سست شد از سخت دویدن
هر سو که شدم راه به سوی تو ندیدم

خاقانی.

خوشه‌گاه

19 Jan, 15:24


صد رنگْ آهِ حسرت پیچیده‌ایم در دل

#بیدل_دهلوی

#موسیقی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

18 Jan, 16:02


سقفی که تن‌پوشِ هراسِ ما باشه
تو سردیِ شب‌ها لباسِ ما باشه

#ایرج_جنتی_عطایی

#موسیقی

هـ • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

18 Jan, 11:04


بی روی تو چشمم از تماشا خالی‌ست

#تنهای_قمی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

15 Jan, 10:20


| غرقگی |


غوطه‌وری یا غرقگی (Flow) حالتی است که در اوجِ تمرکز رخ می‌دهد. به زبان ساده وقتی سرگرم کاری هستیم به قدری در آن غرق شویم که زمان و مکان را احساس نکنیم. میهای چیک‌سِنت‌میهایی، روان‌شناس و استاد دانشگاه شیکاگو، در سال ۱۹۷۵ برای اولین بار این مفهوم را مطالعه و در پژوهشی از لحاظ علمی بررسی کرد. میهای چند ویژگی را برای غرقگی برشمرده است که عبارت‌اند از:
▫️توجه و تمرکز کامل بر کاری که مشغولش هستیم بدون حواس‌پرتی.
▫️احساس کنیم با کارمان یکی شده‌ایم، به گونه‌ای که کار و آگاهی‌مان از هم جدا نباشند.
▫️آگاهی از خود را از دست بدهیم و خود را جدا از کارمان ندانیم.
▫️احساس کنیم تسلط و کنترل کاملی بر کارمان داریم.
▫️احساس کنیم زمان سریع‌تر یا کند‌تر می‌گذرد.
▫️از خودِ کار لذت ببریم، نه نتیجه یا پاداشی که بعد نصیبمان می‌شود.

هنگام غرقگی از خود و جهان اطرافمان دست می‌شوییم، هیچ صدای درونی‌ای نمی‌شنویم، و بدون تقلا و اضطراب کارمان را می‌کنیم.

▫️غرقگی چرخه‌ای چهارمرحله‌ای دارد:
▫️تقلا: مرحله‌ی بنیادی چرخه‌ی غرقگی است که در آن تنش، استرس و اضطراب و ناامیدی را تجربه می‌کنیم. در این مرحله احساس خوبی نداریم.
▫️رهایی: با دور شدن از مسئله سیستم عصبی پاراسمپاتیک ما فعال می‌شود و چالش را می‌پذیریم.
▫️غرقگی: از پردازش خودآگاه به پردازش ناخودآگاه می‌رویم.
▫️بازیابی: مرحله‌ی نهایی است که مغزمان از نو سیم‌کشی می‌شود و تجربه‌ی غرقگی را ذخیره می‌کند. در این مرحله دانش یا مهارت تازه‌ای که کسب کرده‌ایم تثبیت می‌شود. پس بسیار مهم است که وضعیت را به‌خوبی بازیابی کنیم و دوباره به تعادل برسیم.

از آن‌جایی که عاشق هر چیزی هستم که ردپایی از علم در آن باشد باید بگویم که غرقگی تنها تجربه‌ای ذهنی نیست، بلکه با زیست‌شناسی‌مان گره خورده است. در هر مرحله از این چرخه مواد شیمیایی خاصی در مغز ترشح می‌شوند، از جمله کورتیزول، نوراپی‌نفرین، دوپامین، اندورفین، سروتونین و اوکسی‌توسین. این ترکیبات، همراه با امواج تتا و گامای مغز، تجربه‌ای فراتر از هوشیاری آگاهانه برایمان رقم می‌زنند و ما را به اوج خلاقیت و تمرکز می‌رسانند.

‌‌

خوشه‌گاه

14 Jan, 21:45


دلِ خود را به فریادِ خموشی می‌کنم خالی

#واعظ_قزوینی

#موسیقی

So Why • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

12 Jan, 20:23


به دادم آن‌که تواند رسید نسیان است

#واعظ_قزوینی

#موسیقی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

10 Jan, 22:01


یأس بر جا ماند و فرصت‌ها گذشت
امشبِ ما نیست جز اندوهِ دوش

#بیدل_دهلوی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

10 Jan, 19:16


خوشه‌گاه pinned «| نبرد با مقاومت درونی: رازهای حرفه‌ای‌ها | درباره‌ی کتاب نبرد هنرمند نوشته‌ی استیون پرسفیلد (برگرفته از کانال یوتیوب Storytellers و مدرسه‌ی هنر زندگی) چندی پیش شعری از چارلز بوکوفسکی خواندم که می‌گفت: «اگر نوشتن مثل فورانی از درونت نمی‌جوشد، اصلاً ننویس.…»

خوشه‌گاه

10 Jan, 19:16


| نبرد با مقاومت درونی: رازهای حرفه‌ای‌ها |

درباره‌ی کتاب نبرد هنرمند نوشته‌ی استیون پرسفیلد (برگرفته از کانال یوتیوب Storytellers و مدرسه‌ی هنر زندگی)

چندی پیش شعری از چارلز بوکوفسکی خواندم که می‌گفت: «اگر نوشتن مثل فورانی از درونت نمی‌جوشد، اصلاً ننویس. اگر کلمات خودبه‌خود از قلب و ذهنت بیرون نمی‌ریزند، ننویس. اگر باید ساعت‌ها پشت کامپیوتر بنشینی و دنبال کلمه بگردی، ننویس.» این نگاه رمانتیک به خلاقیت، هرچند زیبا است، اما اشتباهی بزرگ است. بسیاری از هنرمندان بزرگ تاریخ از همان ابتدا کارشان را با فوران الهام آغاز نکرده‌اند. به نویسندگان معاصر نگاه کنیم: آرون سورکین همیشه با سد نویسنده دست و پنجه نرم می‌کند، جرج آر. آر. مارتین در اتمام کتاب جدیدش درمانده شده است و تارانتینو از سختی خیره شدن به صفحه‌ی سفید می‌گوید.
استیون پرسفیلد در کتاب نبرد هنرمند می‌گوید: «رازی هست که نویسندگان واقعی می‌دانند، اما آماتورها نه: خودِ نوشتن سخت نیست، نشستن و شروع کردن سخت است.» او این نیروی بازدارنده را «مقاومت» می‌نامد. مقاومتی که میان زندگی روزمره و رؤیاهای ما فاصله می‌اندازد و اجازه نمی‌دهد کسی باشیم که می‌خواهیم یا چیزی را که می‌خواهیم خلق کنیم. آیا شما نویسنده‌ای هستید که نمی‌نویسد؟ نقاشی که نقاشی نمی‌کشد؟ کارآفرینی که هیچ‌وقت کار پرریسکی را شروع نمی‌کند؟ در این حالت شما قربانی مقاومت شده‌اید.
منبع نیروی مقاومت خودِ ما هستیم. این نیرو دشمنی است که از درون ما برمی‌خیزد و ما را به اهمال‌کاری، حاشیه‌سازی، خودقربانی‌پنداری و توجیه سوق می‌دهد. گاهی این مقاومت در زیاده‌روی در خوردن، نوشیدن، سکس، خودارضایی یا سرگرمی‌هایی مانند تماشای تلویزیون، ولگردی در اینترنت ظاهر می‌شود؛ هر چیزی که ما را از هدف اصلی‌مان دور کند. پرسفیلد مقاومت را نیرویی شر و نامرئی می‌داند که میلیون‌ها نفر را شکست داده است. رؤیاها فراموش می‌شوند، چون افراد تسلیم می‌شوند یا هیچ‌وقت جسارت شروع را پیدا نمی‌کنند.
اما خبر خوب این است که مقاومت می‌تواند راهنمای ما هم باشد. مقاومت هدف واقعی‌مان را به ما یادآوری می‌کند. وقتی می‌خواهیم پروژه‌ی جدیدی را شروع کنیم، ترسی را حس می‌کنیم. این ترس یعنی کاری هست که ما باید انجامش دهیم؛ چیزی که بسیار به آن علاقه داریم. اگر عاشق پروژه‌ای نباشیم که برایمان ترسناک است، هیچ چیزی را احساس نخواهیم کرد. ترس از شروع یک پروژه نشان می‌دهد که آن پروژه چقدر برایمان ارزشمند است. مقاومت همیشه هدف غایی را به ما نشان می‌دهد. پایان دادن به چنین پروژه‌هایی رضایتی عمیق به همراه دارد.

چگونه بر مقاومت غلبه کنیم؟
استیون پرسفیلد راه‌حل را «حرفه‌ای شدن» می‌داند. حرفه‌ای بودن به معنای پول درآوردن نیست؛ بلکه فلسفه‌ای برای پیش‌برد خلاقیت است. حرفه‌ای‌ها با پشتکار و استمرار الهام را خلق می‌کنند. آن‌ها شکست را شخصی برداشت نمی‌کنند و انتقادها را می‌پذیرند. برعکس، آماتورها منتظر الهام می‌مانند یا از ترس فلج می‌شوند. حرفه‌ای‌ها با وجود ترس و سختی، کارشان را ادامه می‌دهند و کار خلاقانه را به وظیفه‌ای روزمره تبدیل می‌کنند.
نمونه‌ی عالی هنرمند حرفه‌ای استیون کینگ است که هر روز شش صفحه می‌نویسد، نه بیشتر و نه کمتر. او می‌داند که نشستن و کار کردن، حتی وقتی حوصله‌سربر است، جرقه‌ی خلاقیت را روشن می‌کند. این نگرش حرفه‌ای باعث می‌شود که افراد به جای رؤیاپردازی‌های رمانتیک درباره‌ی هنر، بر فرایند کار متمرکز شوند.
پرسفیلد می‌گوید: «الهه‌ی الهام افرادی را دوست دارد که مانند کارگران جدی و پرکار عمل می‌کنند و از افراد لوس خوشش نمی‌آید.» وقتی با رویکرد حرفه‌ای کار می‌کنیم، لحظات جادویی الهام و خلاقیت خودبه‌خود پدیدار می‌شوند. در این لحظات تلاش و عشقِ به کار دست به دست هم می‌دهند و به خلق آثار هنری یا خلاقانه می‌انجامند.
اما این مبارزه بی‌پایان است. هر پروژه‌ی جدید آغاز نبردی تازه با مقاومت است. حرفه‌ای‌ها می‌دانند که این روند دشوار اما ضروری است و تنها با پذیرش آن می‌توانند به خلق ادامه دهند. با هر پیروزی اعتمادبه‌نفسی عمیق‌تر به دست می‌آوریم و می‌آموزیم که خلاقیت سفری بی‌پایان است.


خوشه‌گاه

10 Jan, 13:06


این‌جایی تو، نمی‌گریزی، آه.
تو پاسخی به آخرین فریادِ من خواهی داد.
به ‌من آویز، چنان‌که گوییا ترسانی.

(#نرودا. چند شعرِ عاشقانه، یک سرودِ نومیدی با چند پراکنده. «بازی می‌کنی همه‌روزه». گردانده‌ی #بیژن_الهی. تهران: بیدگل. ١۴٠٢. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۶١.)

#پابلو_نرودا
#موسیقی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

09 Jan, 22:47


افسوس خوردن است کنون قوتِ روحِ من

#وحید_قزوینی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

09 Jan, 20:49


در دیده‌ی من جای تماشای تو خالی‌ست

#وحید_قزوینی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

08 Jan, 21:19


زبانِ درددل آسان نمی‌توان فهمید
شکسته‌اند به صد رنگ شیشه‌ی ما را

#بیدل_دهلوی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

07 Jan, 21:34


عافیت را نشان نمی‌یابم
وز بلاها امان نمی‌یابم

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

07 Jan, 13:06


به یادِ سرنشینانِ پروازِ ٧۵٢ هواپیمای اوکراینی

هنرمند: #علی_عظیمی
نامِ قطعه: خونه‌ی باهار
سراینده: #عمران_صلاحی
آهنگ‌ساز: علی عظیمی

#PS752
#علیه_فراموشی
#دیده‌ها
#موسیقی

خوشه‌گاه | علی عظیمی

خوشه‌گاه

07 Jan, 06:52


مرا روزی مباد آن دم که بی یادِ تو بنشینم

#حافظ

شعرِ تَر

خوشه‌گاه

07 Jan, 06:32


به مژگانِ سیه کردی هزاران رخنه در دینم

#حافظ

#موسیقی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

06 Jan, 08:19


آن‌چنانش به ذکر مشغولم
که ندانم به خویشتن پرداخت

همچنان شُکر عشق می‌گویم
که گرم دل بسوخت، جان بنواخت

سعدی.

خوشه‌گاه

03 Jan, 21:24


ای بی‌کسِ جاوید! کسی پیدا کن

#بیدل_دهلوی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

03 Jan, 21:21


به دل گفتم: «کدامین شیوه دشوار است در عالم؟»
نفس در خون تپید و گفت: «پاسِ آشنایی‌ها»

#بیدل_دهلوی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

03 Jan, 15:09


با خود گفتم که رفته باشد شاید
اما نه، همین جاست، مرا می‌پاید
تنهاییِ من ابرِ بزرگی سنگی‌ست
هر جا بروم باز پی‌ام می‌آید

#امیرمحمد_شیرازیان
@kar471

خوشه‌گاه

02 Jan, 22:33


دلِ خود را به فریادِ خموشی می‌کنم خالی

#واعظ_قزوینی

#موسیقی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

01 Jan, 21:27


آنان که به عهدِ قرنِ اول زادند
یک دم قدحِ طرب ز کف ننْهادند
آوخ که ز جامِ عیش در دورِ فلک
صافی خوردند و دُرد ما را دادند

(#کمال‌الدین_اسماعیل_اصفهانی. دیوان: غزلیات و رباعیات. «رباعیات». تصحیح و تحقیقِ #محمدرضا_ضیاء. تهران: دکتر محمود افشار: سخن‏. ١۴٠٢. چاپِ ٢. ویراستِ ٢. صفحه‌ی ٣۶١.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

01 Jan, 10:10


سینه‌ام صحرای نومیدی‌ست

#فروغ_فرخ‌زاد

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

01 Jan, 10:08


بعد از او دیگر چه می‌جویم؟
بعد از او دیگر چه می‌پایم؟

#فروغ_فرخ‌زاد

#موسیقی

شعرِ تَر • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

01 Jan, 03:24


صابونِ صبحْ تیرگیِ شامِ ما نشُست

#طالب_آملی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

31 Dec, 19:04


غم غذایی هست که‌ش خوردن نشاید بی‌دهان
بارها لب‌بسته زین نعمت فراوان خورده‌‌ام

#طالب_آملی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

30 Dec, 21:00


به باد بی تو دهم جان، بیا که جسمِ ضعیف
در انتظارِ تو چسبیده بر نَفَس به دو دست

#طالب_آملی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

30 Dec, 00:12


از چاهِ غمم برآوریدی
در نیمه‌ی ره رسن گسستی

خاقانی.

خوشه‌گاه

29 Dec, 21:27


پیِ یک بوسه گِردِ پایه‌ی حوض
بسی گشتم، تو دل دریا نکردی

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

29 Dec, 20:43


که دل گم گشت و دل‌جویی ندارم

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

29 Dec, 07:45


چیزی طبیعی‌تر از نابودی آنچه طبیعی نیست وجود ندارد. تمام چیزی که ما انسان‌ها بنا می‌کنیم نوعی ناهنجاری در طبیعت است که او تمایل به جذب و بلعیدنش دارد. ریشه‌هایی که جاده‌ها را می‌شکافند، درختانی که از پنجره‌ها رد می‌شوند و سقف را بلند می‌کنند، حیواناتی که می‌جوند و سوراخ می‌کنند، باکتری‌هایی که می‌پوسانند.

#دود
#خوسه_اوبخرو / آرمان امین

@abooklover

خوشه‌گاه

28 Dec, 21:41


ظاهرم با جمع و خاطر جای دیگر می‌شود

#سعدی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

28 Dec, 21:08


تو در خوابِ خوش و من بی تو هر شب
شمارم تا سحر سیارگان را

#امیرخسرو_دهلوی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

28 Dec, 21:07


من شب ــ همه شب ــ ز هجرِ یارم تا روز،
از دیده سرشک می‌ببارم تا روز
تو با دگران بوسه شماری تا شب
من بی تو ستاره می‌شمارم تا روز

(#انوری. جُنگِ رباعی: بازیابی و تصحيحِ رباعیاتِ کهنِ پارسی. پژوهش و ویرایشِ #سید_علی_میرافضلی. تهران: سخن. ١٣٩۴. چاپِ ١. صفحه‌ی ۱۸۴.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

28 Dec, 14:20


[…]
می‌توان هم‌چون عروسک‌های کوکی بود
با دو چشمِ شیشه‌ای دنیای خود را دید
می‌توان در جعبه‌ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سال‌ها در لابه‌لای تور و پولک خفت
می‌توان با هر فشارِ هرزه‌ی دستی
بی‌سبب فریاد کرد و گفت:
«آه، من بسیار خوش‌بخت‌ام.»

(#فروغ_فرخزاد. تولدی دیگر. «عروسکِ کوکی». تهران: مروارید. ۱۳۷۲. چاپِ ۱۹. صفحه‌ی ۶٨-۶۹.)

#شعرخوانی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

28 Dec, 08:55


خورشید مُرده بود
خورشید مُرده بود، و فردا
در ذهنِ کودکان
مفهومِ گنگِ گم‌شده‌ای داشت
آن‌ها غرابتِ این لفظِ کهنه را
در مشق‌های خود
با لکه‌ی درشتِ سیاهی
تصویر می‌نمودند

(#فروغ_فرخ‌زاد. مجموعه‌آثارِ فروغ فرخ‌زاد. «دفترِ اول: شعرها». «تولدی دیگر». «آیه‌های زمینی». به ویرایشِ #بهنام_باوندپور. آلمان: نیما. ۱۳۸۱. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۲۹۱.)

#شعرخوانی

کتابِ راوی • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

27 Dec, 20:29


خونِ دلِ من که هر دم افزون گردد
دریادریا ز دیده بیرون گردد
وآن‌گه که ز خاکِ تنِ من کوزه کنند
گر آب در آن کوزه کنی خون گردد

(#عطار. مختارنامه: مجموعه‌ی رباعیات. «بابِ بیست‌وششم: در صفتِ گریستن». تصحیح و مقدمه از #محمدرضا_شفیعی_کدکنی. تهران: سخن. ١٣٩٩. چاپِ ٨. صفحه‌ی ۲۰۳.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

24 Dec, 21:36


* انشا بر آب

گرداننده:
من کی‌ام؟ دامن به خونِ آرزو آغشته‌ای

خوشه‌گاه

24 Dec, 18:38


به دو مِی‌گون لبِ پسته‌دهنت
به سه بوسِ خوشِ فندق‌شکنت

به زره‌پوشْ قدِ تیروَشت
به کمان‌کش مژه‌ی تیغ‌زنت

به حریرِ تن و دیبای رُخت
به ترنجِ بر و سیبِ ذقنت

به دو نرگس، به دو سنبل، به دو گُل
نوبرِ سروِ صنوبرفِکنت

به نگینِ لب و طوقِ غَبَبَت
این ز برگِ گُل و آن از سمنت

به میِ عَبهری از سرخ‌گُلت
به خویِ عنبری از یاسمنت

به گهرهای تر از لعل لبت
به حُلی‌های زر از سیمِ تنت

به فروغِ رخِ زهره‌صفتت
به فریبِ دلِ هاروت‌فنت

به دو مخمورْ عروسِ حبشی‌ت
خفته در حجله‌ی جَزْعِ یمنت

به بناگوشِ تو و حلقه‌ی گوش
به دو زنجیرِ شکن‌برشکنت

به سرشکِ تر و خونِ جگرم
بسته بیرون و درونِ دهنت

به شرارِ دل و دودِ نفسم
مانده بر عارض و جعدِ گَشَنت

به نیازِ دلِ من در طلبت
به گدازِ تنِ من در حزنت

به دو تا موی که تعویذِ من است
یادگار از سرِ مُشکین‌رسنت

به نشانی که میانِ من و توست
نوشِ مرغان و نوای سخنت

که مرا تا دل و جان است به جای
جای باشد ز دل و جانِ مَنت

دوست‌تر دارمت از هر دو جهان
دوست‌تر دارم از خویشتنت

تو بمان دیر که خاقانی را
دل نمانده‌ست ز دیر آمدنت

خاقانی.

خوشه‌گاه

23 Dec, 20:50


دانی ز چه سرخ‌رویم؟ ایراک
بسیار دمیدم آتشِ غم

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

22 Dec, 07:54


از فلک در سینه‌ی من آتشی‌ست
کز سرِ دل تا میانم سوخته‌ست

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

21 Dec, 18:37


هجرانْش چنین است، وصالش چون است؟

#اشرفی_سمرقندی

#موسیقی

هـ • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

21 Dec, 10:24


«رسم است مبتلایان عشق محلول سنگ مقبره‌ها را که از سنگِ سستِ رُخام است، با آیات رحمتش بر آن نقر شده، پیش‌ از دمیدن آفتاب می‌نوشند، نام معشوق بر زبانشان، تا که وارَهَند از بلای عشق و عاشقی.»

خیرالنساء؛ قاسم هاشمی‌نژاد.

خوشه‌گاه

21 Dec, 00:13


ز گِردِ خوانِ نگونِ فلک طمع نتوان داشت
که بی ملالتِ صد غصه یک نواله برآید

#حافظ

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

20 Dec, 23:05


شد لشکرِ غم بی‌عدد

#حافظ

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

20 Dec, 21:27


دریاب کارِ ما که نه پیداست کارِ عمر

#حافظ

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

20 Dec, 10:55


چو تمثالی که بی آیينه معدوم است بنيادش
فراموشِ خودم، چندان که گویی رفتم از یادش

#بیدل_دهلوی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

19 Dec, 19:36


دوستانِ عزیز، اگر خواستید مرد و شتر را تهیه کنید می‌توانید به این سایت‌ها سر بزنید:
ایران‌کتاب
سی‌بوک
نهنگ
اگر از ایران‌کتاب خواستید بخرید پیامی به من بدهید. ❤️

خوشه‌گاه

19 Dec, 19:35


شب‌گردها

داروُندارشان را در کیسه‌زباله و کوله‌پشتی به دوش کشیدند و
در صف‌هایی دراز جاده‌های روستایی را پشت‌سر گذاشتند.
از میانِ دشت‌های بی‌حاصل گذشتند و به حاشیه‌ی شهر رسیدند،
سپس در خیابان‌های شماره‌دار به مسیرشان ادامه دادند،
و از کنارِ درختانِ بی‌برگ و کپه‌های خاک عبور کردند.
وقتی به میدانِ مرکزی رسیدند، با پتو و کارتن
خود را پوشاندند و روی نیمکت‌ها خوابیدند
یا تکیه دادند به تکه‌های بتونیِ شکسته،
سیگاربه‌لب، تماشاکنانِ پرچم‌های خاکستریِ نَفَسشان که بر شانه‌های باد می‌رفتند،
و ماهِ شتابان که در آسمان صعود می‌کرد،
و سگ‌های نحیفشان که در پیِ لاشه می‌گشتند.

(#مارک_استرند. مرد و شتر. ترجمه‌ی #امیرمحمد_شیرازیان. تهران: خوانه. ۱۴۰۲. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۵۸.)

از پس‌گفتارِ مترجم:
‌مرد و شتر سه بخش دارد که می‌توان آن‌ها را سفید، خاکستری و سیاه نامید. مفاهیم در هر سه بخش مشترک‌اند: مرگ، نیستی، حسرت و حرمان، فقدان، ناتمامی، و کشفِ خود؛ مفاهیمی که از همان اولین شعرها و کتاب‌های استرند با او بوده‌اند، کم‌کم رشد کرده‌اند، و در این مجموعه به اوج و شکوفایی رسیده‌اند؛ اما چه‌گونه گفتنِ این مفاهیم در هر بخش متفاوت است.
استرند، که در شعرهای بخشِ یکم زبان را طنزآلود به کار گرفته، در بخشِ دوم لایه‌های عمیق‌ترِ معنا را می‌شکافد و نیچه‌وار درمی‌یابد فرایندِ شدن از «هیچ» می‌آغازد و به «هیچ» می‌انجامد. بخشِ سومِ کتاب منحصر است به شعرِ بلندِ «شعری پس از هفت کلمه‌ی آخر» که اشاره دارد به واپسین گفته‌های حضرتِ عیسا بر صلیب.

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

19 Dec, 15:17


کشتیِ صبرِ من سوی ساحل کجا رسد
با صدهزار رخنه که در بادبان فتاد؟

#خاقانی

#موسیقی

گَردواره • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

18 Dec, 15:53


ماییم دمِ هیچ صوابی نزده
با تو نفسی به هیچ بابی نزده
ترسم که به خاک درشوم باد به دست
بر آتشِ سودای تو آبی نزده

(#اوحدالدین_کرمانی. جُنگِ رباعی: بازیابی و تصحيحِ رباعیاتِ کهنِ پارسی. پژوهش و ویرایشِ #سید_علی_میرافضلی. تهران: سخن. ١٣٩۴. چاپِ ١. صفحه‌ی ٣٨۶.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

17 Dec, 14:08


رمانِ دود اثری بسیار خواندنی است به ترجمه‌ی رفیقِ کاردرستم #آرمان_امین که اگر خواستید تهیه‌اش کنید می‌توانید سری به دو سایتِ زیر بزنید:
ایران‌کتاب
بنوبوک
اگر از ایران‌کتاب خواستید بخرید پیامی به من بدهید.

این‌جا را هم بنگرید که با دلِ قرص سراغِ این رمان بروید:
معرفیِ دود و دیدنِ چند صفحه‌ی ابتدایی در سایتِ ناشر

خوشه‌گاه

17 Dec, 13:53


فرض من این است که هر موجود زنده‌ای، اگر بهش خو نکرده باشی، یک هیولاست. مگر چشم و دندان و دستگاه تولیدمثل داشتن هیولاوار نیست؟

#دود
#خوسه_اوبخرو / آرمان امین

@abooklover

خوشه‌گاه

17 Dec, 06:01


دیدار در شب

و چهرهٔ شگفت
از آن سوی دریچه به من گفت:
«حق با کسی‌ست که می‌بیند
من مثلِ حسِ گم‌شدگی وحشت‌آورم
اما خدای من
آیا چگونه می‌شود از من ترسید؟
من، من که هیچ‌گاه
جز بادبادکی سبک و ول‌گرد
بر پشتِ‌بام‌های مه‌آلودِ آسمان
چیزی نبوده‌ام
و عشق و میل و نفرت و دردم را
در غربتِ شبانهٔ قبرستان
موشی به نامِ مرگ جویده‌ست.»

و چهرهٔ شگفت
با آن خطوطِ نازکِ دنباله‌دارِ سست
که باد طرحِ جاری‌شان را
لحظه‌به‌لحظه محو و دگرگون می‌کرد
و گیسوانِ نرم و درازش
که جنبشِ نهانیِ شب می‌ربودشان
و بر تمامِ پهنهٔ شب می‌گشودشان
هم‌چون گیاه‌های تهِ دریا
در آن سوی دریچه روان بود
و داد زد:
«باور کنید
«من زنده نیستم.»

من از ورای او تراکمِ تاریکی را
و میوه‌های نقره‌ایِ کاج را هنوز
می‌دیدم، آه، ولی او…
او بر تمامِ این‌همه می‌لغزید
و قلبِ بی‌نهایتِ او اوج می‌گرفت
گویی که حسِ سبزِ درختان بود
و چشم‌هاش تا ابدیت ادامه داشت.

«حق با شماست
من هیچ‌گاه پس از مرگم
جرئت نکرده‌ام که در آیینه بنگرم
و آن‌قدر مُرده‌ام
که هیچ چیز مرگِ مرا دیگر
ثابت نمی‌کند
آه
آیا صدای زنجره‌ای را
که در پناهِ شب به سوی ماه می‌گریخت
از انتهای باغ شنیدید؟

من فکر می‌کنم که تمامِ ستاره‌ها
به آسمانِ گم‌شده‌ای کوچ کرده‌اند
و شهر، شهر چه ساکت بود
من در سراسرِ طولِ مسیرِ خود
جز با گروهی از مجسمه‌های پریده‌رنگ
و چند رفتگر
که بوی خاک‌روبه و توتون می‌دادند
و گشتیانِ خستهٔ خواب‌آلود
با هیچ چیز روبه‌رو نشدم

افسوس
من مُرده‌ام
و شب هنوز هم
گویی ادامهٔ همان شبِ بیهوده‌ست.»

خاموش شد
و پهنهٔ وسیعِ دو چشمش را
احساسِ گریه تلخ و کدر کرد

«آیا شما که صورتتان را
در سایهٔ نقابِ غم‌انگیزِ زندگی
مخفی نموده‌اید
گاهی به این حقیقتِ یأس‌آور
اندیشه می‌کنید
که زنده‌های امروزی
چیزی به‌جز تفالهٔ یک زنده نیستند؟

گویی که کودکی
در اولین تبسمِ خود پیر گشته‌است
و قلب ــ این کتیبهٔ مخدوش
که در خطوطِ اصلیِ آن دست برده‌اند ــ
به اعتبارِ سنگیِ خود دیگر
احساسِ اعتماد نخواهد کرد

شاید که اعتیاد به بودن
و مصرفِ مدامِ مسکن‌ها
امیالِ پاک و ساده و انسانی را
به ورطهٔ زوال کشانده‌ست
شاید که روح را
به انزوای یک جزیرهٔ نامسکون
تبعید کرده‌اند
شاید که من صدای زنجره را خواب دیده‌ام

پس این پیادگان که صبورانه
بر نیزه‌های چوبیِ خود تکیه داده‌اند
آن بادپا سواران‌اند؟
و این خمیدگانِ لاغرِ افیونی
آن عارفانِ پاکِ بلنداندیش؟
پس راست است، راست، که انسان
دیگر در انتظارِ ظهوری نیست
و دخترانِ عاشق
با سوزنِ درازِ بُروُدری‌دوزی
چشمانِ زودباورِ خود را دریده‌اند؟

اکنون طنینِ جیغِ کلاغان
در عمقِ خواب‌های سحرگاهی
احساس می‌شود
آیینه‌ها به هوش می‌آیند
و شکل‌های منفرد و تنها
خود را به اولین کشالهٔ بیداری
و به هجومِ مخفیِ کابوس‌های شوم
تسلیم می‌کنند.

افسوس
من با تمامِ خاطره‌هایم
از خون، که جز حماسهٔ خونین نمی‌سرود
و از غرور، غروری که هیچ‌گاه
خود را چنین حقیر نمی‌زیست
در انتهای فرصتِ خود ایستاده‌ام
و گوش می‌کنم: نه صدایی
و خیره می‌شوم: نه ز یک برگْ جنبشی
و نامِ من که نفسِ آن‌همه پاکی بود
دیگر غبارِ مقبره‌ها را هم
بر هم نمی‌زند.»

لرزید
و بر دو سوی خویش فروریخت
و دست‌های ملتمسش از شکاف‌ها
مانندِ آه‌های طویلی به سوی من
پیش آمدند

«سرد است
و بادها خطوطِ مرا قطع می‌کنند
آیا در این دیار کسی هست که هنوز
از آشنا شدن
با چهرهٔ فناشدهٔ خویش
وحشت نداشته باشد؟

آیا زمانِ آن نرسیده‌ست
که این دریچه باز شود بازِ بازِ باز
که آسمان ببارد
و مرد، بر جنازهٔ مردِ خویش
زاری‌کنان نماز گزارد؟»

شاید پرنده بود که نالید
یا باد، در میانِ درختان
یا من، که در برابرِ بن‌بستِ قلبِ خود
چون موجی از تأسف و شرم و درد
بالا می‌آمدم
و از میانِ پنجره می‌دیدم
که آن دو دست، آن دو سرزنشِ تلخ
باز، هم‌چنان دراز به سوی دو دستِ من
در روشناییِ سپیده‌دمی کاذب
تحلیل می‌روند
و یک صدا که در افقِ سرد
فریاد زد:
«خداحافظ.»

(#فروغ_فرخ‌زاد. مجموعه‌آثارِ فروغ فرخ‌زاد. «دفترِ اول: شعرها». «تولدی دیگر». به ویرایشِ #بهنام_باوندپور. آلمان: نیما. ۱۳۸۱. چاپِ ۱. صفحهٔ ۲۹۵-۳۰۰.)

شعرِ تَر

خوشه‌گاه

16 Dec, 09:32


هر که را با دل‌سِتانی عیش می‌افتد زمانی
گو غنیمت دان که دیگر دیردیر افتد شکاری

#سعدی

شعرِ تَر

خوشه‌گاه

14 Dec, 13:59


شد خاک از انتظارِ تو چشمِ تر و هنوز
قد می‌کشد نگه چو غبار از حوالی‌ام
[...]
موج از گهر ندامتِ دوری نمی‌کشد
اندیشه‌ی فراق ندارم، وصالی‌ام

(#بیدل_دهلوی. غزلیاتِ #بیدل. تصحیح و تحقیقِ #سیدمهدی_طباطبایی و #علیرضا_قزوه. تهران: شهرستانِ ادب. ۱۴۰۰. چاپِ ۱. جلدِ ۲. صفحه‌ی ١٢۴۴.)

#موسیقی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

13 Nov, 18:26


از خلقِ روزگار گرفتیم گوشه‌ای

#صائب_تبریزی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

12 Nov, 06:31


با داغ و اشک و آه به سر می‌برم چو شمع
خوش دارَدم به این‌همه آزارْ زیستن

#بیدل

خوشه‌گاه

09 Nov, 19:59


پامالِ غمِ دهرِ ستم‌کاره شدیم
درمانده‌ی این شاهدِ مکاره شدیم
چون صورتِ دیوار در این حیرت‌جای
بستیم زبان و محوِ نظاره شدیم

(#والی_کرمانی. با من در و دیوار به آواز آید: گزیده‌ی هشتصد سال رباعیِ اقلیمِ کرمان. به کوشش و گزینشِ #سید_علی_میرافضلی. رفسنجان: مسین. ۱۴۰۱. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۱۶۴.)

#شعرخوانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

09 Nov, 09:44


هـ را خوش‌حال‌ می‌شوم دنبال کنید. دمتان گرم. 🌹💚

خوشه‌گاه

09 Nov, 09:15


کدام قله؟ که از یاد رفته پروازم
کدام پرده به ساز شکسته بنوازم؟
که نوحه‌خوان غم غربت است آوازم
«نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه‌های غریبانه قصه‌پردازم»
 
کسی که رسم سفر می‌نهاد اول بار
چگونه ریشه بُرید از دیار و رشته‌ی یار
بر آن سرم که گر اشکم مدد کند، ناچار
«به یاد یار و دیار، آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم»
 
شبی به چهره و چنگالِ خون‌چکان و مهیب
به قصد جان من از راه می‌رسد به نهیب
دلیل راه تویی، همچنان به رغم رقیب
«من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا، به رفیقان خود رسان بازم»
 
چه شد که دور شدیم آن من و تو، زین تو و من؟
حریف شعر! حریف شب شراب کهن!
خوشا دوباره خوشا با تو، با تو جام زدن!
«خدای را مددی ای رفیق ره! تا من
به کوی میکده، دیگر علم برافرازم»

نه بی‌قرار توام تا حدود زمزمه‌رس؟
که باز با تو کنم ماجرا، نفس به نفس؟
نه بی تو می‌شکنم سر به میله‌های قفس؟
«به‌جز صبا و شمالم نمی‌شناسد کس
عزیز من که به‌جز باد نیست دمسازم»

خیال دوست، که از حال من خبر گیرد
دلم، که بال‌زنان تا ستاره پَر گیرد
چگونه‌ام نفس سردِ مرگ درگیرد
«خرد ز پیری من کِی حساب برگیرد؟
که باز، با صنمی طفل، عشق می‌بازم»

حسین منزوی.

خوشه‌گاه

07 Nov, 21:31


چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بُنِ مویم سرِ نشتر می‌شد

#سعدی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

07 Nov, 20:17


پیش‌نویس طرح «انتشار آثار پدیدآورندگان ایرانی در پلتفرم‌های خارجی» رو نوشتم و برای چکش‌کاری‌اش به کمک شما نیاز دارم. لطفاً این فایل ده‌صفحه‌ای رو ببینید و نظر و پیشنهادتون رو بهم بگید.

لینک دانلود پیش‌نویس طرح:
https://docs.google.com/document/d/1r5PKX3qEvQ6bnoGqvk3QbN_kApYSlOXT/edit?usp=drivesdk&ouid=114600066296074189972&rtpof=true&sd=true

خلاصه‌ی فرایندش رو در ادامه می‌نویسم.

اهداف این طرح: قطع بازوی سرکوب نهاد سانسورچی، کسب درآمد دلاری برای پدیدآورندگان (نویسنده، مترجم، ویراستار، گرافیست، صفحه‌آرا و...)، انتشار اثر سانسورنشده در سراسر جهان، کاهش قیمت تولید و درنتیجه کاهش قیمت تمام‌شده‌ی کتاب الکترونیک.

مزایای طرح برای ناشر: کاهش هزینه‌ها، کاهش ریسک، افزایش درآمد، افزایش سرعت انتشار، بزرگ‌نمایی برند، بهره‌گیری از نوآوری‌های روز و...

مزایای طرح برای پدیدآورنده: صیانت از آزادی بیان پدیدآورنده، افزایش درآمد، دسترسی به بازار جهانی، حمایت از نویسندگان و مترجمان مستقلی که جایی در نشر ایران ندارن، ارتباط مستقیم با مخاطبان.

مزایای طرح برای مخاطب: دسترسی آسان به آثار سانسورنشده، تنوع آثار، قیمت مناسب، حفظ حریم خصوصی.

فرایند پیشنهادی نشر: ناشر با استفاده از پلتفرم‌های بلاک‌چین و بازارچه‌های NFT واسطه‌های نشر رو حذف می‌کنه و اثر رو مستقیم به خریدار می‌ده.

فاز ۱ (راه‌اندازی پلتفرم):
انتخاب پلتفرم (مثلاً OpenSea)، طراحی قرارداد هوشمند (پرداخت خودکار حق‌الزحمه‌ی ذی‌نفعان)، ایجاد سیستم پرداخت خارجی بر اساس رمزارز و داخلی بر اساس ریال (با تخفیف زیاد)، استفاده از رابط کاربری پلتفرم بلاک‌چین، ایجاد بازارگاه برای عرضه‌ی آثار.

‏فاز ۲ (تولید محتوا):
جذب مترجمان و نویسندگان کاربلد توسط ناشر، مذاکره و کسب حق نشر ترجمه (کپی‌رایت)، ترجمه و ویرایش اثر توسط ویراستار ساکن ایران، ارزیابی کیفیت آثار و بهبود محتوا توسط مترجمان داخل ایران، طراحی و تولید NFT (تضمین مالکیت دیجیتال برای خریدار).

فاز ۳ (بازاریابی و فروش):
بازاریابی و تبلیغات، فروش مستقیم به مخاطب در رابط کاربری پلتفرم بلاک‌چین و دسترسی خریدار به نمایش (و نه دانلود) اثر در بستر بلاک‌چین.

ایده‌های جانبی:
چاپ دیجیتال سفارشی، پویش بازترجمه‌ی آثار سانسورشده، آغاز کار با انتشار آثار کوتاه (تک‌جستار، داستان کوتاه و...)، فروش در تیراژ محدود، برون‌سپاری (برای ویرایش، نمونه‌خوانی، صفحه‌آرایی، طراحی جلد و...) به متخصصان داخلی و پرداخت حق‌الزحمه‌ یه‌صورت درصدی از فروش اثر.‌

خوشه‌گاه

06 Nov, 17:51


از فراق این خاک‌ها شوره بُوَد
آبْ زرد و گَنده و تیره شود
بادِ جان‌افزا وَخِم گردد وبا
آتشی خاکستری گردد هبا
باغِ چون جنت شود دارالمرض
زرد و ریزان برگِ او اندر حَرَض
عقلِ دَرّاک از فراقِ دوستان
هم‌چو تیراندازِ اشکسته کمان
دوزخ از فرقت چنان سوزان شده‌ست
پیر از فرقت چنان لرزان شده‌ست
گر بگویم از فراقِ چون شرار
تا قیامت یک بُوَد از صدهزار

(#جلال‌الدین_محمد_بلخی. مثنویِ معنوی: دفترِ ۱-۳. «دفترِ سوم». به تصحیح و مقدمه‌ی #محمدعلی_موحد. تهران: هرمس: فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی. ۱۳۹۷. چاپِ ۳. صفحه‌ی ۷۰۱-۷۰۲.)

#مولوی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

06 Nov, 07:10


به راهِ جهینه که به گرگان روی بر دامنِ کوه چشمه‌ای است دراز و پهنای آن دویست گز زیاده باشد. و در میانِ چشمه درختی است ماننده‌ی [چیزی که از] تیشه‌ای تراشیده باشند و هموار کرده و شاخ و بال هیچ ندارد و نه پوست، و چون گویِ گِرد از سرِ درخت رُسته‌است. و آن درخت در آن چشمه همی گردد و گاه به میانِ چشمه بُوَد و گاه به کنارِ چشمه. و کودکانِ آن نواحی در آن چشمه روند و شنا کنند و دست در آن درخت زنند و بروند و در چهار ماه باشد که ناپدید شود و کس نداند که کجاست تا دیگر سال که پدید آید. و چند بار آن درخت را به رَسَن‌ها بسته‌اند و استوار کرده تا ناپدید نشود. چون وقتِ رفتنش بوده‌است آن‌همه رَسَن‌ها را گسسته‌است و ناپدید شده. گویند که این حکایت پیشِ رافع بن هرثمه بکردند. برخاست و بدان وقت که درخت پیدا بود بر سرِ آن چشمه آمد. و در لشکرِ او غواصی بود کوفی و در دریاها کار بسیار کرده بود. او را گفت: «فروشو و بیخِ درخت را ببین تا کجاست.» مرد فرورفت و بُنِ آن درخت را نیافت. چون برآمد گفت: «هزار گز فرورفتم؛ نه بُنِ درخت یافتم و نه قعرِ چشمه.» پس رافع بسیار بر آن‌جا درنگ کرد بدان امید که حالِ درخت و چشمه به درستی بداند. نتوانست دانستن.

(منسوب به #ابوالمؤید_بلخی. عجایب الدنیا. تصحیحِ #علی_نویدی‌ملاطی. تهران: انتشاراتِ دکتر محمود افشار با هم‌کاریِ نشرِ سخن. ۱۳۹۷. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۴۹-۵۰.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

04 Nov, 21:25


مسکین دلم از خلق وفایی می‌جست
گم‌ره شده بود، ره‌نمایی می‌جست
ماننده‌ی آن مردِ ختایی که به بلخ
برکرد چراغ و آشنایی می‌جست

(#خاقانی. دیوان. «رباعیات». تصحیح و مقدمه و تعلیقات به کوششِ دکتر #سید_ضیاءالدین_سجادی. تهران: زوار. ١٣۵٧. چاپِ ٢. صفحه‌ی ٧٠۵.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

04 Nov, 04:54


قحطِ دوست
(رباعی نویافته)

سی سال بدیدم فلک نُه تُو را
احوال جهانِ ده‌دلِ بدخو را
در مدّت عمر خود ندیدم دو نفس
یک دوست که دوستی توان گفت او را.

خاقانی شروانی
‏..

منبع: کلیات خاقانی، دستنویس شمارۀ ۴۶۴۴ کتابخانۀ آستان قدس رضوی، کتابت در ۸۴۷ ق، برگ ۳۰۵پ
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

خوشه‌گاه

02 Nov, 16:41


زن نهان چهره: رعیت به تو سرباز داده است پادشاه، تو به رعیت چه دادی؟ _ هفتاد و سه گونه مالیات و سیورغال.
سلطان: حالا فهمیدم_ این آخرالزمان است و نشان آن درازی زبان زنان!
زن نهان چهره: این آخرالزمان است، و نشان آن کوتاهی دست حقیقت!
#تاریخ_سری_سلطان_در_آبسکون
#بهرام_بیضایی
#انتشارات_روشنگران_و_مطالعات_زنان
@seerve

خوشه‌گاه

01 Nov, 22:51


در دلم آرام تصور مکن

#سعدی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

30 Oct, 20:53


هر دل تپشِ جنون‌نوایی دارد
هر سر سودای شعله‌زایی دارد
از سازِ اسیرانِ نفس هیچ مپرس
زنجیر به هر حلقه صدایی دارد

(#بیدل_دهلوی. گزیده‌ی رباعیاتِ #بیدل. به‌ کوششِ #محمدکاظم_کاظمی. با مقدمه‌ی #سید_علی_میرافضلی. مشهد: سپیده‌باوران. ١٣٩٨. چاپِ ١. صفحه‌ی ١٧٠.)

ـــــــــــــــ

ندارد سازِ هستی غیرِ آهنگِ گرفتاری
ز تحریکِ نفس‌ها شورِ زنجیری‌ست در گوشم

(#بیدل_دهلوی. غزلیاتِ #بیدل. تصحیح و تحقیقِ #سیدمهدی_طباطبایی و #علیرضا_قزوه. تهران: شهرستانِ ادب. ۱۴۰۰. چاپِ ۱. جلدِ ۲. صفحه‌ی ١٣۵٩.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

29 Oct, 09:12


روایت و نقاشی | نگاهِ رواییِ مارک استرند به نقاشی‌های ادوارد هاپر
✍️ مارک استرند
مترجم: امیرمحمد شیرازیان

گاه احساس می‌کنم صحنه‌هایی که در نقاشی‌های ادوارد هاپر می‌بینم، صحنه‌هایی از گذشته‌ی خودِ من‌اند. شاید به این دلیل که کودکی‌ام در دهه‌ی ۱۹۴۰ گذشت و دنیایی که آن زمان شاهدش بودم بسیار شبیهِ دنیایی است که اکنون در نقاشی‌های هاپر می‌بینم یا شاید دنیای بزرگ‌سالانه‌ای که آن روزها احاطه‌ام کرده بود مانندِ دنیای نقش‌بسته در نقاشی‌های هاپر دور به نظر می‌رسید. اما دلیلش هرچه باشد، این حقیقت هم‌چنان پا بر جاست که پیوندی ناگسستنی هست میانِ نقاشی‌های هاپر و آن‌چه در آن روزها می‌دیدم؛ لباس‌ها، خانه‌ها، خیابان‌ها و نمای بیرونیِ فروش‌گاه‌ها همان گونه‌اند که آن روزها بودند. کودک که بودم آن هنگام دنیای ورای محیطِ اطرافم را می‌دیدم که بر صندلی‌عقبِ ماشینِ پدر و مادرم می‌نشستم. دنیایی ثابت که منِ در حالِ گذر تنها نگاهی گذرا به آن می‌انداختم. دنیایی که برای خود روزگار می‌گذراند و هر گاه بی‌هوا از کنارش می‌گذشتم، نه می‌شناختم نه متوجهم بود. هم‌چون دنیای نقاشی‌های هاپر، آن دنیا هم «گاهی به نگاهی دلِ من شاد نمی‌کرد».
نظراتی که در ادامه می‌آورم نگاهی خاطره‌انگیز به آثارِ هاپر نیست، بل‌که تصدیقِ اهمیتی است که جاده‌ها و مسیرها، گذرگاه‌ها و استراحت‌گاه‌های موقت یا کلاً نفْسِ سفر برای او دارد. در این نظرات تمرکزم بر بهره‌گیریِ مکررِ او از اَشکالِ هندسیِ مشخص و تأثیرِ مستقیمِ آن‌ها بر واکنشِ احتمالیِ بیننده است. از این گذشته، نشان می‌دهم که دعوت به خلقِ روایت از هر نقاشی، خود قسمتی از تجربه‌ی نگریستن به آثارِ هاپر به حساب می‌آید. با تمامِ این‌ها، لازمه‌ی این کار دست‌وُپنجه نرم کردن با نقاشی‌های به خصوصی است که راویِ ایستادگی در برابرِ ادامه دادن و گذشتنِ بیننده‌اند. این ملزومات ــ نخستْ گماشتنِ ما به پیش رفتن و سپس واداشتنمان به ماندن ــ آفرینش‌گرِ همان کشمکشِ آشنا و همیشگیِ آثارِ هاپر است.

🎨 ادامه‌ی مطلب…

#نشر_اطراف #بی‌کاغذ_اطراف #مارک_استرند #ادوارد_هاپر #امیرمحمد_شیرازیان

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

28 Oct, 19:06


من فراوان کشیده‌ام غمِ دل
لیک کم بوده‌ام بدین زاری
که نه صبرم همی کند پشتی
که نه یارم همی دهد یاری

(#کمال‌الدین_اسماعیل_اصفهانی. دیوان: غزلیات و رباعیات. «غزلیات». تصحیح و تحقیقِ #محمدرضا_ضیاء. تهران: دکتر محمود افشار: سخن‏. ١۴٠٢. چاپِ ٢. ویراستِ ٢. صفحه‌ی ۱۵۰.)

#شعرخوانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

27 Oct, 21:12


شنیدنی داشت ناله‌ی ما

#بیدل_دهلوی

#موسیقی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

26 Oct, 20:40


بیدل، طلبِ هم‌نفسی پیدا کن
گر عشق نباشد هوسی پیدا کن
تنهاییْ آب می‌کند زَهره‌ی سنگ
ای بی‌کسِ جاوید! کسی پیدا کن

(#بیدل_دهلوی. گزیده‌ی رباعیاتِ #بیدل. به‌ کوششِ #محمدکاظم_کاظمی. با مقدمه‌ی #سید_علی_میرافضلی. مشهد: سپیده‌باوران. ١٣٩٨. چاپِ ١. صفحه‌ی ٣١٠.)

#شعرخوانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

26 Oct, 20:07


به نزدیکِ من هر زندگانی که در جداییِ دوستان بُوَد از شمارِ عمر نباید گرفتن و نیز که دوستان را در وقتِ رنج تنها گذاشتن شرط نَبُوَد، که در وقتِ رنج هیچ تحفه‌ای از دیدارِ دوستان بزرگ‌تر نیست، که آتشِ غم جز به آبِ دیدارِ دوستان نتوان نشاندن، و بارِ اندوه را جز به گفتنِ دوستان سبک نتوان کردن، و هر که از دوست بازماند چنان دان که از عیش و شادی و خرمی و بی‌غمی بازمانده‌است.

(#داستان‌های_بیدپای. «داستانِ کبوترِ حمایلی و زاغ و موش و سنگ‌پشت و آهو». ترجمه‌ی #محمدبن_عبدالله_البخاری. به‌ تصحیحِ #پرویز_ناتل_خانلری و #محمد_روشن. تهران: خوارزمی. ۱۳۶۱. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۱۷۱.)

#کلیله_و_دمنه

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

26 Oct, 15:20


کتاب سخنگو

گشتیم به هر کوچه و بازار بسی
در دهر نیافتیم یک هم‌نفسی
سرخوش! چو کتاب، هر کرا می‌بینم
گوید از خویش و نشنَود حرف کسی

محمد افضل سرخوش
(درگذشتۀ ۱۱۲۷ ق)
‏..

منبع: تذکرۀ مجمع‌النفائس، جلد دوم، صفحۀ ۶۸۷
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

خوشه‌گاه

24 Oct, 22:55


چون بی‌خبرم از آن‌که تقدیرم چیست
اندیشه‌ی شام و فکرِ شب‌گیرم چیست
مغزم همه در آتشِ اندیشه بسوخت
اندیشه مرا بکشت، تدبیرم چیست؟

(#عطار. مختارنامه: مجموعه‌ی رباعیات. «بابِ نهم: در مقامِ حیرت و سرگشتگی». تصحیح و مقدمه از #محمدرضا_شفیعی_کدکنی. تهران: سخن. ١٣٩٩. چاپِ ٨. صفحه‌ی ١٣٢.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

24 Oct, 18:57


در بادیه‌ی جهان دری بنمایید
وین بادیه را پا و سری بنمایید
ای خلق! در این دایره‌ی سرگردان
سرگشته‌تر از من دگری بنمایید

(#عطار. مختارنامه: مجموعه‌ی رباعیات. «بابِ نهم: در مقامِ حیرت و سرگشتگی». تصحیح و مقدمه از #محمدرضا_شفیعی_کدکنی. تهران: سخن. ١٣٩٩. چاپِ ٨. صفحه‌ی ۱۳۲.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

24 Oct, 18:25


مغزم همه در آتشِ اندیشه بسوخت

#عطار

خوشه‌گاه

23 Oct, 20:18


دردی‌ست مرا گه کهن و گاهی نو
زآن هر نفسی برآورم آهی نو

#کمال‌الدین_اسماعیل_اصفهانی

#موسیقی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

22 Oct, 13:42


ذکرِ بر دار کردنِ حسنکِ وزیر
از تاریخِ بیهقی
بخشِ یکم

فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حالِ بر دارِ کردنِ این مرد و پس به شرحِ قصه شد…

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

21 Oct, 19:01


دریای سیاه

در شبی زلال، هنگامی که دیگران خواب بودند
از راه‌پله به پشت‌بام رفتم. زیرِ سقفِ آسمانِ ستاره‌پوش
به دریا خیره شدم، به گستره‌اش، به ستیغِ امواجش
که دستِ باد شانه‌اش می‌زد، و در نظر هم‌چون پاره‌های توریِ در هوا آونگان بود.
بر جا ماندم در آن شبِ طولانیِ نجواگر،
چشم‌انتظارِ چیزی، نشانه‌ای، نزدیک شدنِ نوری از دور،
و به خیالم تویی که نزدیک‌تر می‌آیی،
امواجِ تاریکِ گیسوانت درمی‌آمیخت با دریا
و تاریکی آرزو شد، و آرزو همانا نوری که فرامی‌رسید.
هم‌چنان که از آن بلندای غریب خیزاب‌های آرامِ دریا را
تماشا می‌کردم، قرابت و گرمای زودگذرت بر ساحل از هم گسست
و لمحه‌ای به شکلِ آبگینه درآمد و سپس ناپدید شد…
چرا گمان می‌کردم تو از ناکجاآباد می‌آیی؟
با وجودِ تمامِ آن‌چه دنیا ارزانی می‌دارد،
چرا گمان می‌کردم تنها چون من این‌جا بودم تو می‌آیی؟

(#مارک_استرند. مرد و شتر. ترجمه‌ی #امیرمحمد_شیرازیان. تهران: خوانه. ۱۴۰۲. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۵۳.)

سرچشمه‌ی تصویر:
The Sea by John Virtue

#دیده‌ها

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

21 Oct, 17:58


🌷جهان رنگ
گلچینی از غزلیات بیدل

به‌رنگی یأس جوشیده است با دل
که درد آید اگر گویم: «بیا دل!»

جمالت مقصد چشم است، کو چشم؟
غمت باب دل است، امّا کجا دل؟

سراپا ناله می‌جوشیم چون موج
تپش خون کرد در هر عضو ما دل

درای کاروانِ دشت یأسیم
چه سازد گر ننالد بینوا دل؟

سراغ ما غبار بال عنقاست
به رنگ رفته دارد نقش پا دل

ز اشک ‌و آه مشتاقان مپرسید
هجوم بسمل است از دیده تا دل

ز پرواز نفس غافل مباشید
چو شبنم ریشه دارد در هوا دل

ز خاک ما قدم فهمیده بردار
مبادا بشکنی در زیر پا دل

در این محفل کسی محتاج کس نیست
همین کارِ دل افتاده‌است با دل

گرفتارم، گرفتارم، گرفتار
نمی‌دانم نفس دام است، یا دل

به‌صورت بیدلیم، امّا به‌معنی
بود چون اشک سرتاپای ما دل

🍀گوینده و تهیه‌کننده: #زینب_بیات
🔸کارشناس: #محمدکاظم_کاظمی
#بیدل
#دل
@zaynabbayat

خوشه‌گاه

20 Oct, 20:50


سینه‌ی تنگِ من و بارِ غمِ او؟ هیهات!

#حافظ

#موسیقی

هـ • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

18 Oct, 20:56


رهِ نشاطِ من از شش‌جهت چنان بستند
که سوی من طرب از هیچ سو نمی‌آید
اگر هوای ملاقاتِ دوستان داری
تو خود بیا که ز ما جست‌وجو نمی‌آید

(حاجی محمدجان #قدسی_مشهدی. دیوان. «غزلیات». به‌ تصحیحِ #محمد_قهرمان. مشهد: دانشگاهِ فردوسیِ مشهد. ۱۳۷۵. چاپِ ١. صفحه‌ی ۴٩٠.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

18 Oct, 15:02


هر شب تو را بی جست‌وجو می‌یافتم، اما
نگذاشت بی‌خوابی به دست آرم تو را امشب

#محمدعلی_بهمنی

#موسیقی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

17 Oct, 20:39


سوگ کاری کرده که پوست بیندازم. البته اول فلس‌گیری کرده، باورها و معیارهای قبلی‌ام را فلس‌فلس کنده، برده و نگاهم را تغییر داده. پشیمان‌ام خیلی چیزها را مسلم و محقق می‌دانسته‌ام. مثلاً این را که بایست سوگواری کرد، از داغِ بر دل نشسته حرف زد، با مصیبت روبه‌رو شد، و بالاخره از سوگ گذشت. باورهای قالبی و شسته‌رفته‌ی آدمی که سوگ را نشناخته و نمی‌داند که داغ چیست. البته که من پیش‌تر هم سوگوار شده‌ام، اما اولین بار است به هسته‌ی مرکزیِ سوگ رسیده‌ام و کورمال به سطحِ متخلخلش دست می‌کشم و می‌فهمم هیچ راهی به بیرون ندارد. وسطِ گردابی هستم وحشتناک. به جایی رسیده‌ام که در ذهنم جعبه می‌سازم و فکرهای پریشانم را بینِ چهار دیوارِ استوارش گیر می‌اندازم. قاطعانه ذهنم را به حرکت در سطح محدود می‌کنم، فقط و فقط در سطح. نمی‌توانم زیاد فکر کنم؛ در اصل شهامت ندارم جدی و عمیق فکر کنم، می‌ترسم مغلوب شوم. نه‌تنها مغلوبِ درد که مغلوبِ پوچی‌ای فروکِشنده ــ همان چرخه‌ی فکریِ معروف که هی می‌گوید فایده‌ای ندارد، که آخرش فایده‌اش چیست، که اساساً هیچ چیزی هیچ فایده‌ای ندارد. چاکز می‌گوید مرحله‌ی انکار یک جور فرصت است، انگار که به آدم مهلت داده باشند. پیشِ خودم تکرار می‌کنم که انکار، مهلت، فرصت. انکار و خودداری از چشم در چشم شدن با واقعیت گریزگاهِ خوبی است ــ بماند که همین تقلا هم به خودیِ خود حزن‌انگیز است و درد روی درد می‌آورد. در مرزِ نگاه کردن ایستاده‌ام و نگاه نمی‌کنم. حالایی که نگاه نمی‌کنم حال‌وروزم این است؛ مستقیم و تزلزل‌ناپذیرانه که به واقعیت خیره شوم، چه بلایی به سرم می‌آید؟ چیزِ دیگری هم هست. زیاد پیش می‌آید بخواهم فرار کنم. دستِ خودم نیست؛ می‌خواهم بدوم، بدوم و جایی پناه بگیرم؛ اما همیشه که نمی‌شود فرار کرد. گاهی که ناچار می‌شوم بمانم و با سوگ چشم در چشم شوم ــ مثلاً گواهیِ فوتِ پدرم را که می‌خوانم یا پیش‌نویسِ اعلامیه‌ی فوت را که آماده می‌کنم ــ وحشتِ غریبی به جانم می‌افتد و واکنشِ جسمانیِ خاصی نشان می‌دهم: بدنم به لرز می‌افتد، انگشتم بی‌اراده ضرب می‌گیرد، پایم به اصطلاح می‌پرد. برای اولین بار در کلِ زندگی‌ام قرصِ خواب را وصله‌ی جانم کرده‌ام و سرِ میز یا زیرِ دوش یک‌باره می‌زنم زیرِ گریه.

(#چیماماندا_انگزی_آدیچیه. سوگ در بیست و نه قطعه‌ی کوتاه. ترجمه‌ی #نیلوفر_صادقی. تهران: مانِ کتاب. ۱۴۰۲. چاپِ ۱. صفحه‌ی ٢۵-٢۶.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

17 Oct, 06:38


تا کِی به سخن‌های پریشان گفتن
درسِ هوسِ وجوب و امکان گفتن؟
لافِ دانش حلاوتِ غفلت برد
خوابِ همه تلخ کرد هذیان گفتن

(#بیدل_دهلوی. گزیده‌ی رباعیاتِ #بیدل. به‌ کوششِ #محمدکاظم_کاظمی. با مقدمه‌ی #سید_علی_میرافضلی. مشهد: سپیده‌باوران. ١٣٩٨. چاپِ ١. صفحه‌ی ٣٠٢.)

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

15 Oct, 20:00


از مکن گفتن زبانم موی شد
او هنوز از جور مویی کم نکرد

#خاقانی

خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

14 Oct, 19:47


نماند از رشته‌ی جانم به‌جز یک تارِ خون‌آلود
از این باریک‌تر تاری نپندارم که دارد کس

#خاقانی

#موسیقی

گوشه‌ها • خوشه‌گاه

خوشه‌گاه

13 Oct, 19:55


چون هم‌نفسی کنم تمنا
بر آینه چشم برگمارم

#خاقانی

شعرِ تَر

خوشه‌گاه

13 Oct, 15:42


خورشید که با چراغ از اینجا رد شد
انگار که یک کلاغ از اینجا رد شد
شب حاکم مطلق جهان است اینجا
روز از سر اتفاق از اینجا رد شد

#واران
@js313