انشا و نويسندگی

@aznevisandegi


💎کانال «انشا و نویسندگی» زیرمجموعهٔ ماهنامهٔ «انشا و نویسندگی» است.

📩ارسال مطلب:
@kavir_sky7

@paydarmoeen

انشا و نويسندگی

22 Oct, 18:19


خواستی بیا، خواستی نیا


یک خودکار ته جیبم دارم که نصفه است. مال پسرم علی بوده که شکسته و با چسب برق درستش کرده. سر جلسۀ امتحان معمولاً دوسه نفر خودکار ندارند. این خودکار، کار یک نفرشان را راه می‌اندازد. چون شکل و قیافۀ تابلویی دارد، برمی‌گردد پیش خودم. خودکارِ بی‌قیافه اما کارراه‌اندازی است.

یک بار دربارۀ این خودکار به دانش‌آموزی که آمده بود دنبالش، جملۀ تأثیرگذاری گفتم. گفتم: «حتماً این خودکار را برگردانی. این مال مدرسه نیست. از پول زن‌ و بچه‌ام این را خریده‌ام.»

پیش از امتحان یک کلاس‌نهمی آمده می‌گوید: «آقا، آن کتاب را دیگر برایمان نخواندید.» ــ کدام کتاب؟
ــ همان کتاب کوچکی که سر صف صبحگاه می‌خواندید.
کتاب آداب معاشرت برای دختران و پسران جوان را می‌گوید.
ــ به‌جز فصل آخر، بقیه‌اش را برایتان خواندم. فصل آخر خورد به امتحانات.
ــ کتاب خوبی بود.

فصل آخر را که برایشان نخوانده‌ام «آداب مُردن» است. شریعتی اگر بود، الآن می‌گفت: «چگونه زیستن را تو به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.»

می‌خواهم به مسعود پزشکیان رأی بدهم. اگر پزشکیان بیاید، می‌شود امیدوار بود که گشت ارشاد جمع شود. قدری فضای فرهنگی و آزادی‌های اجتماعی مردم ارتقا یابد. در فضای باز امکان رونق‌گرفتن اقتصاد بیش‌تر است. از آموزش و پرورش اما ناامیدم. در عمر چهل‌وخرده‌ای که از خدا گرفته‌ام، ندیده‌ام دولتی جدی به مدرسه فکر کند و بپردازد.

امروز امتحان آخر کلاس‌نُهمی‌ها بود. نهمی‌ها از این مدرسه می‌روند. گفتم: «بروید که دیگر این‌جا نبیمتان. بروید پی فصل تازه‌ای از زندگی؛ ادامۀ تحصیل، کار. هر راهی در پیش می‌گیرید، امیدوارم سالم و خوش‌حال باشید. دو روز زندگی با کارگری یا مهندسی می‌گذرد. مهم شغل نیست. مهم این است که خوش‌حال و بهروز باشید.»

ورقه‌ها را که تحویلم می‌دادند، برایشان روی میز کتاب چیده بودم: پسری که دور دنیا را رکاب زد، مرغ مقلد و کتاب‌های دیگر. با هم خداحافظی کردیم. برخی کتاب برداشتند. چند نفر گفتند: «آقا، دلمان برایتان تنگ می‌شود.» من گفتم: «تنگ نمی‌شود. این‌قدر مشکل و دل‌تنگی هست که به من نمی‌رسد.»

صبح به زنم گفتم: «زن، این مدرسه چه‌قدر دور بوده و من نُه ماه رفته‌ام و برگشته‌ام!» ــ آره.
ــ سال آینده آن‌جا نمی‌روم.
ــ آره.

به مدیر گفتم: «سال آینده نمی‌آیم. این‌جا دور است.» مدیر به خودش زحمت نداد چشمش را از کامپیوتر بردارد یا به زبانش تکانی بدهد. یک صوتی نمی‌دانم از کجایش رها کرد که معنی مؤدبانه‌اش می‌شود خواستی بیا، خواستی نیا.

جواد ماهر

انشا و نويسندگی

17 Oct, 15:58


پنجمین کلاس تمرینی درست‌نویسی


محتوای این کلاس به‌صورت آنلاین و در پلتفرم اسکای‌روم ارائه می‌شود، به این صورت که مدرس یک روز قبل از هر جلسه، متنی در حدود یک یا دو پاراگراف را با شما به اشتراک می‌گذارد تا شما در حد دانش و مهارت خودتان آن متن را ویرایش کنید. سپس در جلسۀ آنلاین آموزشی، آن متن را پیش چشمتان ویرایش می‌کند و به هر نکته‌ای که می‌رسد، آن نکته را به‌تفصیل توضیح می‌دهد.


این کلاس برخلاف روندِ کلاس‌های ویرایشِ متداول و متعارف است؛ چراکه مدرسانِ آن کلاس‌ها ابتدا مباحث را یک‌به‌یک و به‌ترتیب مطرح می‌کنند و برای هر کدام نمونه‌ای می‌آورند، یعنی از مبانی و نکات ویرایش به نمونۀ متن تمرینی می‌رسند؛ اما در این کلاسْ ما اساس کار را بر نمونۀ متن تمرینی می‌گذاریم و مبانی و نکات ویرایش را به‌اقتضای آن متن تمرینی مطرح می‌کنیم.


مخاطبان این کلاس:

ویراستاران و مترجمان و نویسندگان
خبرنگاران
تولیدکنندگان محتوای متنی و صوتی
داستان‌نویسان
نمایش‌نامه‌نویسان و فیلم‌نامه‌نویسان
و هر کسی که دستی بر آتش نوشتن دارد.


مدرس: معین پایدار
ویراستار و دانش‌آموختهٔ زبان‌شناسی


۳ جلسۀ ۶۰دقیقه‌ای:
۵۰ دقیقه آموزش + ۱۰ دقیقه پرسش‌وپاسخ


حق‌الزحمۀ این کلاس ۱۵۰ هزار تومان است که به این کارت واریز می‌کنید و بعد از واریز، از طریق ارسال عکس فیش واریز به اکانت تلگرام ما، ثبت‌نامتان را قطعی می‌کنید و ما در گروه مخصوص کلاس عضوتان می‌کنیم:

5892101313954279

بانک سپه، به‌نام معین پایدار


تذکر مهم: لطفاً بعد از واریز حق‌الزحمه، همراه عکس فیش واریز، حتماً اسم و فامیلتان و شمارۀ تلفن همراهی را که با آن در تلگرام هستید، به اکانت تلگرام ما بفرستید.

کلاس در روزهای زوج و هر جلسه ساعت ۲۱:۰۰ تا ۲۲:۰۰ برگزار می‌شود.

زمان برگزاری:

جلسۀ ۱: شنبه، ۰۵ آبان ۱۴۰۳
جلسۀ ۲: دوشنبه، ۰۷ آبان ۱۴۰۳
جلسۀ ۳: چهارشنبه، ۰۹ آبان ۱۴۰۳


در ضمن، در گروه تلگرامی مخصوص کلاس‌ها، به تمرینات بیش‌تر و سؤالات شما می‌پردازیم.


محتوای کلاس به‌صورت صوت و فایل ورد در اختیارتان قرار می‌گیرد.


ضمناً خوش‌حال‌ترمان می‌کنید اگر...

۱. قبل از برگزاری کلاس، سؤال‌ها و پیش‌نهادها و بعد از برگزاری آن، انتقادهایتان را برایمان بفرستید.

۲. این پست را برای دوستانی که گمان می‌کنید ممکن است این کلاس برایشان جالب یا مفید باشد بفرستید.


لطفاً برای ثبت‌نام یا هر گونه سؤال، فقط و فقط به این آیدی پیام دهید:

@kniranofficial


پایدار باشید و برقرار

انشا و نويسندگی

17 Oct, 08:05


#دنیای_نوشتن (۱۰۷)

نوشتن چیزی است که ما از ملغمۀ تجربه‌مان می‌سازیم. اگر زندگی غنی و متنوع داشته‌ باشیم، مواد اولیۀ غنی و متنوعی برای استفاده خواهیم داشت.
اگر زندگی بیش‌ازحد محدود، بیش‌ازحد متمرکز، بیش‌ازحد هدف‌محور داشته‌ باشیم، نوشتن متن بی‌رنگ‌وبوشده عاری از مواد مغذی‌ای می‌شود که هم خوش‌طعم و هم مقوی باشد.

حق نوشتن/ جولیا کامرون

@aznevisandegi

انشا و نويسندگی

17 Oct, 05:49


همهٔ ما یک عذرخواهی به احساسمان بدِه‌کاریم، زمانی که برای نگه‌داشتن آدم‌های اشتباه پافشاری کردیم، آن موقعی که دروغ شنیدیم و سکوت کردیم، جایی که بایستی می‌رفتیم و ایستادیم، چیزهایی که بایسای می‌دیدیم و نخواستیم ببینیم، از هیچ و پوچ رؤیا ساختیم و ذوق کردیم.

بالارفتن سن حتمی است؛ اما این‌که روحمان پیر شود، به خودمان بستگی دارد.

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ. ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ‌ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ.

ﻣﺒﺎﺩﺍ مبادا، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ‌ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ، جان دل!

پایان آدمی‌زاد، نه ازدست‌دادن معشوق است، نه رفتن یار، نه تنهایی؛ هیچ کدام پایان آدمی نیست. آدمی آن هنگام تمام می‌شود که دلش پیر شود!

مارگوت بیل

انشا و نويسندگی

15 Oct, 09:19


گذر رودخانه


مشعل مهر طلایی وجود رودخانۀ زلال و شفاف را سیراب می‌کرد. ابرها در این آیینۀ پهناور خود را برای میهمانی بزرگ طبیعت آراسته می‌ساختند. صدای قدم‌های بهار به گوش می‌رسید. تبسمی روی منحنی لب‌های رودخانه نقش بسته بود.

نغمۀ روح‌انگیز شتاب و حرکت این آفریدۀ نگارندۀ گیتی کبوتر شادمانی را در دلم به پرواز درمی‌آورد. آوای دل‌نشین برخورد آن به سنگ‌های مجاورش مرا در دنیایی بی‌جاذبه رها می‌کرد. موسیقی بی‌کلام سفر پرهیاهوی رودخانه سبب می‌شد شکوفه‌های عشق و شادابی در تمام شکاف‌های زخم‌های قلبم شکوفه بزنند. آرامش تسکین‌دهنده‌ای به پیکرم که دچار فقدان امید شده بود تزریق می‌شد.

سرعت این مسافر طبیعت، همچون تندی گذر عمر ما انسان‌هاست؛ همان قدر شتابان. طبیعت خلاصه‌ای است از حیات بشر. همان‌طور که حافظ می‌گوید:

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

هنگامی که خورشید بر تن این کرۀ خاکی می‌بارد و حرارت و شوق را به رودخانه هدیه می‌دهد، قطراتش به پناهگاه امن و همیشگی آسمان برمی‌گردند و شاید روزی اشک‌های ابرها جاری شد و طراوتی دوباره به گل‌ها و داوودی‌ها عطا کردند. شاید بوسه‌هایی که به سیمای خاک بدهکار بودند پس دادند. در قیامت سخت می‌گیرند حق الناس را، یا هزاران هزار شاید دیگر.

آن هنگام که شمس بدرود گفت به قطرات کوچک آب در بستر رودخانه و مهتاب ظهور کرد، هیاهوی شب غم‌زده و انعکاس ماه، این ساحرۀ زیبایی، دست‌آویزی می‌شود برای دل‌بستن به زندگی.

این رود نفیس، داستان سفر پرحادثۀ خود را برای چه‌کسی بازگو می‌کرد؟ صدای نعرۀ دردناک این تل‌انبار تجربه که پیوسته سنگ‌های سخت به او سیلی می‌زدند یا زمین بی‌رحم او را مجبور به سقوطی هراس‌انگیز می‌کرد، گوش جهان را پر نکرد؟ امیدی باقی نمی‌ماند برایم؛ چراکه کتیبه‌های ترک‌خورده خواندنش سخت است.

ولی در آخر این گیتی محتشم، از دل گلدان‌ها محبت می‌شکفد. از اخترکان در ظلمت محض شامگاه لبخند می‌ریزد. از برگ‌های درختان بهشت چکه می‌کند. آدمی‌زاد ارزش رودخانۀ شتاب‌زده را خواهد دانست. گل‌ها و سبزه‌ها این آب گوارا را می‌ستایند. ماهی‌ها لبریز از اشتیاق می‌شوند. در آخر زمستان عالم همۀ موجودات دست در دست هم بهار آن می‌شوند. آری، در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپید است.

کوثر مرادی

انشا و نويسندگی

08 Oct, 14:48


امان


وقتی به سؤال برمی‌خورید، درحال به منبع حمله نبرید!
به مغزتان زمان دهید. به ذهنتان امان دهید.
بگذارید در بیشۀ اندیشه پرسه زند.
بگذارید در مبیت تفکر بیتونه کند.
صبر کنید تا سؤال دم بکشد، خیس بخورد، جا بیفتد.
نهالِ سؤال را پای‌مال نکنید.
همای خیال را پروبال دهید.
وقتی فکر و ذهن و مغز و خیال به استیصال رسیدند،
وقتی عطشِ پاسخ امانتان را بُرید، به منبع حمله بَرید
و مفهمه را خواه لاجرعه، خواه جرعه‌جرعه،
در دریای منابع فروبَرید.

مولانا هم می‌گوید:
آبْ کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجوشد آب از بالا و پست


معین پایدار

انشا و نويسندگی

06 Oct, 18:41


نقاشیِ خدا

بوی خاکِ خیس از نوازش باران در هوا بیداد می‌کند. برگ‌های خشک و نارنجی‌رنگ، کوچه‌های یخ‌زده را پوشانده و گرم می‌کنند!
پرندگان با قدم‌های ره‌گذران، بال و پر می‌زنند و با شوق، پرواز را در آغوش می‌کشند.

این روزها، چهرهٔ خورشید اغلب از پسِ لکۀ ابری که سر بر شانه‌اش گذاشته، در آسمان نمایان می‌شود.

خنکای نسیم و داغی لبوی سرخِ دوره‌گردی، در خاطرات عاشقانی که با هم در کوچه‌درختی قدم می‌زنند ثبت می‌شود.

کمی آن‌طرف‌تر، کنج یک قهوه‌خانهٔ دنج، استکان‌های کمرباریکی که با نبات‌های زعفرانی شیرین شده‌اند، از مردم پذیرایی می‌کنند.

ساعتْ به‌وقتِ نمایشِ نقاشیِ بی‌نظیر خداست و زمانْ میزبانِ پاییز است و تو ای مهمانِ خوش‌آب‌ورنگ، ای تنفسِ حیات و ای سرمای دل‌نشین،‌‌ پاییز جان، خوش آمدی!

مرضیه شوکتی

انشا و نويسندگی

05 Oct, 15:15


روز جهانی معلم بر معلمان گرامی گروه مبارک باشد. به امید روزهای آرام.

انشا و نويسندگی

01 Oct, 19:44


تمرین ۲


قهوه، این تلخ طاقت‌فرسای تخس، به طرفة‌الحیلی تنبان تنگ قیطانی‌اش را بر هیکل نکرهٔ چندتُنی‌اش ورکشید و از رخت‌وریخت کولی‌منشش، به‌تمثال یک مهندس شسته‌رفتهٔ کاربلد، تغییرِچهره داد.

سرانجام به‌سبب بی‌کفایتی چای‌چیان، بی‌مبالاتی جارچیان، دسیسه‌چینی آب‌دارچیان و زرنگی کافه‌چیان، اسب افسارگسیختهٔ کودتاچیان، سوار سرسخت سینه‌چاک تمدنش را بر چای بی‌چارهٔ چلمنگ برتری داد و تاج‌وتخت پادشاهی‌اش را چُلید.

با به‌دست‌آوردن یک قاشق غذاخوری مشروعیت، یک فنجان مقبولیت و به‌میزان لازم محبوبیت، برای خود خانواده تشکیل داد و صاحب چند بچه‌‌اسپرسو و نوه‌لته شد تا ستونی زیر سقف تداوم نسلش ساخته باشد.

با موروثی‌شدن حکومت در خاندان و خانوادهٔ قهوه، چای‌دوستان و چای‌نوشان در چاه ویل دنیا ویلان گشتند و از سَریر سُرور و سروری فروافتادند.

الهه حیدرپور


#تمرین #آرایه #واج‌آرایی #جناس

انشا و نويسندگی

28 Sep, 15:16


صدوشصت‌وهشتمین شمارۀ ماهنامۀ انشا و نویسندگی منتشر شد.
در این شماره می‌خوانیم:
سخن مدیرمسئول/ نویسنده‌ها چه جور آدم‌هایی هستند؟
در تکاپوی زندگی بر اساس خاطره‌ای از دکتر صادق زیباکلام/ امین یاری
آیا جهان ما به قصه‌گویی نیاز دارد؟/ رزیتا بهزادی
فرودگاهی که در خاطر ما ماند/ محمد کاظمی
نقد داستان جسد از هوشنگ جودکی/ نازیلا نوبهاری
گزارش نوزدهمین دورهمی معلمان ادبیات و نگارش( دمان)

فراخوان ۲۱:
بخش اول مطالب رسیده به فراخوان ۲۱ در این شماره چاپ شده و بخش دوم هم به زودی در شمارۀ آبان چاپ می‌شود. چنانچه نامتان در این شماره نیست تا شمارۀ آبان تأمل نمایید.

این فراخوان سه برگزیده داشت که نوشته‌هایشان در شمارۀ بعد می‌آید:

برف روی کاج‌ها از نگین ممتحن
رویای کودکی از مینا موسوی‌زاده
پارادوکس از حدیثه چنگ‌زنان

از همۀ کسانی که در این فراخوان شرکت کردند تشکر می‌کنیم و از این دوستان تشکر ویژه داریم.
به رسم یادبود یک نسخه از مجلۀ انشا و نویسندگی ویژۀ آبان تقدیمشان می‌شود.