روزها @azghesseha Channel on Telegram

روزها

@azghesseha


@Jaharfi_bot

روزها (Persian)

روزها یک کانال تلگرامی فوق العاده است که به شما کمک می کند روزها خود را با انرژی و انگیزه شروع کنید. این کانال حاوی مطالب متنوعی از جمله نقل قول های الهام بخش، موزیک، عکس و ویدیوهای محتوایی است که شما را در روزهای خود همراهی می کند. با دنبال کردن این کانال، مطمئن باشید که هر روز با چیز جدیدی مواجه خواهید شد که به شما انگیزه می دهد و روحیه شما را بالا می برد

اگر به دنبال محتوای الهام بخش و موتیویشنال هستید، این کانال برای شماست. برای افرادی که علاقه مند به افزایش انرژی مثبت و افکار سازنده هستند، حضور در کانال روزها امری ضروری است

هدف کانال روزها از ارائه این محتواهای الهام بخش، تشویق افراد به شروع روزهایشان با انگیزه بیشتر است. از طریق مشاهده محتواهای زیبا و مفید این کانال، شما می توانید روزهای خود را با انرژی مثبت پر کنید و به سمت رسیدن به اهداف خود پیش بروید

با اضافه کردن کانال @azghesseha به لیست کانال های مورد علاقه خود، شما به یک دنیایی از محتواهای الهام بخش و انرژی موثر دسترسی پیدا خواهید کرد. پس از این به بعد، هر روز جزو روزهای بیشتر با انگیزه شما خواهد بود

حتماً از فرصتی که این کانال فراهم می کند، بهره ببرید و روزهای پر از انرژی و مثبت را تجربه کنید. همین حالا به کانال روزها بپیوندید و انرژی مثبت را به زندگی خود بیافزایید!
راه مواصلاتی: @Jaharfi_bot

روزها

18 Jan, 21:46


شب‌ها زود بخوابید؛ قبل از اینکه دچار بحران وجودی بشید.

روزها

18 Jan, 17:05


بوسیدن پیشونی و پشت پلک‌ها بر هر مسلمونی واجبه‌.

روزها

18 Jan, 07:08


بیست و نه دی ماه چاهارصد و سه.

روزها

17 Jan, 21:50


داره برف می‌آد.

روزها

17 Jan, 16:57


قوی بودن خوبه، ولی قوی نشون دادن خودت سر دست و پنجه نرم کردن با همون چالش بزرگ و تنهایی حلش کردن، یا سر غمی که نتونستی به موقع تخلیه‌ش کنی، باعث می‌شه یه روزی یه جایی موقع خوردن انگشت کوچیکه‌ی پات به پایه‌ی مبل، موقع جا موندن از اتوبوس، موقع خوردن چای داغ و پای همون بحث معمولی هرروزه با خونواده‌ت بلند بزنی زیر گریه.

روزها

16 Jan, 17:51


فکر می‌کنم حوصله‌ی شلوغی رو نداشتن باعث شده تا ما خودمون رو توی کتگوری‌ها جا بدیم. اینکه من تایپم اینه. از فلان ژانر خوشم می‌آد. فلان سبک موسیقی رو دوست دارم. وگرنه همه‌ی رده‌ها به یک اندازه اصیل و برای شناخته شدن جالب‌اند.

روزها

16 Jan, 13:10


رابطه‌ی حضوری خاطره‌‌ش بیشتر، تجربه‌ش ملموس‌تر و فراموشِش ‌نشدنی‌تره.

روزها

16 Jan, 08:57


آدم دائم در حال یادگرفتنه و همیشه هم چیز هست برای یادگرفتن و دونستن.

روزها

15 Jan, 19:15


بعدش که رسیدی چیکار می‌کنی؟

روزها

13 Jan, 16:36


منم یه زمانی فکر می‌کردم که یه روزی می‌آد که قراره خوشحال باشم، ولی بالاخره فهمیدم که خوشحالی توی تک‌تک روزهایی که ما داریم زندگیش می‌کنیم هست، فقط یکمی انگار کادوپیچه و ما باید هرروز هرروز بریم دنبالش، پیداش کنیم، اون رو باز کنیم، از جلدش درش بیاریم و بذاریم داخل اون روزمون باشه. و به مراتب هر چی مسیر زندگیمون رو بیشتر می‌‌بریم جلو و بیشترم تجربه می‌کنیم، بیشترم یاد می‌گیریم که اون خوشحالیه قراره کجا باشه، امروز قراره کجا باشه، چطور پیداش کنم و چطور ازش استفاده و اجازه بدم که توی زندگی و روز من در جریان باشه. | آتنا.

روزها

13 Jan, 16:08


فکر می‌کنم نصف آدم‌هایی که الان محصل و دانشجو‌ان، آدم‌هایی هستن که نمی‌دونن چه کار دیگه‌ای می‌تونن به جای درس خوندن انجام بدن.

روزها

29 Dec, 00:00


آدم اول عاشق می‌شه و بعد می‌شناسه. چجوری بگم، در واقع آدم عاشق کسی که نمی‌شناسه می‌شه. عاشق تصوراتش از اون آدم.

روزها

28 Dec, 08:54


در یک جایی، وقتی می‌توانید باید خانه را ترک کنید. همیشه می‌توانید برگردید ولی دست کم یک بار باید ترک کنید. مغز شما در محیط هر روزی بیش از حد آسوده می‌شود. لازم است که ناآسوده‌اش کنید. لازم است که زمانی را در یک سرزمین دیگر بگذرانید، در میان کسانی که چیزهایی متفاوت از شما انجام می‌دهند. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

28 Dec, 08:48


اگر به دنیایی که در آن هستید تعلق ندارید می‌توانید دنیای خودتان را پیرامون‌تان بسازید.‌ دور خودتان را با کتاب‌ها و چیزهایی که خیلی دوست دارید پر کنید. روی دیوار چیز بچسبانید. دنیای خودتان را بسازید. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

27 Dec, 11:29


نگران این نباشید که مردم ایده‌های‌تان را بدزدند. اگر ایده‌های‌تان خوب باشند باید آن‌ها را به گلوی افراد فرو بدهید. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

27 Dec, 11:26


نقطه‌های‌تان را با دیگران در میان بگذارید، اما آن‌ها را به هم وصل نکنید. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

27 Dec, 11:24


اگر نگران لو دادن رازهای‌تان هستید می‌توانید نقطه‌ها را با دیگران در میان بگذارید بدون آن که به هم وصل‌شان کنید. این انگشت شماست که باید دکمه‌ی انتشار را بفشارد. این که چی و چه مقدار فاش کنید دست شماست. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

27 Dec, 11:19


در اینترنت افرادی را بیابید که همان چیزهایی را دوست دارند که شما دوست دارید و با آن‌ها ارتباط برقرار ‌کنید. چیزها را با آن‌ها در میان بگذارید. لازم نیست همه چیز را با آن‌ها در میان بگذارید، در واقع بهتر است این کار را نکنید. فقط کمی از آنچه که دارید رویش کار می‌کنید نشان بدهید. یک اسکچ یا یک قطعه را در میان بگذارید. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

27 Dec, 10:03


خواب خدا رو دیدم، مرد بود.

روزها

26 Dec, 21:41


خسته‌ام مامان.

روزها

24 Dec, 17:22


اصلاحیه: اولیه

روزها

24 Dec, 15:44


شما همان‌قدر خوب‌اید که در پست آخرتان(آخرین مطلبی که منتشر کرده‌اید.) | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

24 Dec, 15:40


هیچ میانبری وجود ندارد. هر روز کار کنید. بدانید که برای مدتی خرابکاری خواهید کرد. شکست بخورید. بهتر شوید. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

24 Dec, 15:29


بهترین ایده‌هایم را وقتی حوصله‌ام سر می‌رود پیدا می‌کنم. برای همین است که هیچ وقت لباس‌هایم را خشکشویی نمی‌برم. عاشق اینم که لباس‌هایم را اتو کنم آنقدر که حوصله‌سربر است، تقریباً همیشه ایده‌های خوبی به سرم می‌زند. اگر ایده‌های‌تان ته کشیده، ظرف‌ها را بشویید. یک پیاده‌روی واقعاً طولانی بکنید. مدتی طولانی به یک نقطه از دیوار خیره شوید. همانطور که ماریا کالمان، هنرمند، می‌گوید: «دوری کردن از کار راهی است که ذهنم را متمرکز کنم». برای ول چرخیدن وقت بگذارید. گم شوید. سرگردان شوید. هیچ معلوم نیست شما را به کجا هدایت کند. «کاری که موقع وقت تلف کردن انجام می‌دهید احتمالاً همان کاری است که باقی عمرتان باید انجام بدهید». | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

24 Dec, 13:29


مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

24 Dec, 13:08


‌کاش بلد بودم در مورد خودم، روزها و احساساتی که تجربه می‌کنم حرف بزنم. ولی نه ‌تنها چیزی نمی‌گم، که اگه کسی هم ازشون سوال کنه لگد می‌پرونم.

روزها

23 Dec, 16:39


استنلی دانوود می‌گوید: کامپیوتر بیگانه‌سازی می‌کند چون یک تکه شیشه بین شما و چیزی که دارد اتفاق می‌افتد قرار می‌دهد: «شما هرگز چیزی را که دارید انجام می‌دهید لمس نمی‌کنید مگر آن که ازش پرینت بگیرید.» | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

23 Dec, 16:28


در عین حال که عاشق کامپیوترم هستم فکر می‌کنم کامپیوترها آن احساس خاص چیز ساختن را از ما دزدیده‌اند. به جایش ما فقط کلیدها را می‌فشاریم و روی دکمه‌های ماوس کلیک می‌کنیم. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

23 Dec, 16:23


بهترین توصیه این است که چیزی را که می‌دانید ننویسید، چیزی را که دوست دارید بنویسید. نوعی از داستان را بنویسید که بیشتر از همه دوست دارید (داستانی را بنویسید که دوست دارید بخوانید.) همین اصل در مورد کار و زندگی‌تان هم صادق است. هر وقت مانده بودید که حرکت بعدی‌تان چه باید باشد فقط از خودتان بپرسید: «چی داستان بهتری می‌سازد؟» | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

23 Dec, 16:12


ویلسون میزنر، نویسنده، می‌گوید:« اگر از یک نویسنده کپی کنید می‌شود دزدی ادبی، اگر از خیلی‌ها کپی کنید می‌شود پژوهش». | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

23 Dec, 16:08


شروع کنید به کپی کردن هرآنچه که دوست دارید. کپی کنید، کپی کنید، کپی کنید. در پایان کپی، شما خود را می‌یابید. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

23 Dec, 15:38


اگر من پیش از شروع به انجام کارهای خلاقه منتظر شده بودم که بفهمم کی هستم و چی هستم هنوز همان جا نشسته بودم و داشتم خودم را کشف می‌کردم به جای اینکه چیز بسازم. تجربه‌ام می‌گوید در حین کار کردن و چیز ساختن است که خودمان را کشف می‌کنیم. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

23 Dec, 08:26


حتما صادق‌ها خیلی سختشونه با کسی صادق نباشن.

روزها

23 Dec, 08:22


به زن نباید فشار آورد.
زن رو باید فشار داد!

روزها

22 Dec, 19:51


باید درباره‌ی جهانی که در آن زندگی می‌کنید کنجکاو باشید. چیزها را بگردید. هر مرجعی را دنبال کنید. از هر کس دیگری ژرف‌تر بروید. این‌طوری است که پیش خواهید رفت. همه چیز را گوگل کنید. منظورم همه چیز است. رویاهای‌تان را گوگل کنید، مشکل‌های‌تان را گوگل کنید. قبل از گوگل کردن هیچ سوالی نپرسید. یا پاسخ را می‌یابید یا به سوال بهتری می‌رسید. همواره در حال خواندن باشید. به کتابخانه بروید. احاطه شدن با کتاب‌ها جادوی خاصی دارد. خودتان را در قفسه‌های کتاب گم کنید. کتاب جمع کنید، هر چند که همان موقع تصمیم به خواندنش نداشته باشید. نگران پژوهیدن نباشید. فقط بپژوهید. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

22 Dec, 19:15


یک نظریه‌ی اقتصادی هست که می‌گوید اگر درآمد پنج نفر از نزدیک‌ترین دوستان‌تان را بگیرید و میانگینش را حساب کنید، عدد به دست آمده بسیار به عدد درآمد خود شما نزدیک خواهد بود. من فکر می‌کنم همین قضیه درمورد درآمد فکری‌مان هم صادق است. شما صرفا به همان خوبی چیزهایی هستید که گرد خودتان آورده‌اید. ‌| مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

22 Dec, 19:09


شما در واقع آمیزه‌ای از چیزهایی هستید که می‌گذارید وارد زندگی‌تان شوند. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

22 Dec, 19:05


هنرمند خوب درک می‌کند که هیچ چیزی نیست که از هیچ بیاید. همه‌ی کارهای خلاقه بر چیزهایی که از قبل وجود داشته‌اند بنا شده‌اند. هیچ چیز کاملا اصل نیست. | مثل یک هنرمند بدزد.

روزها

01 Dec, 19:48


هر کدوم از ما یه عالمه رویا و آرزوی غیرواقع‌بینانه داریم که می‌دونیم شاید بهشون نرسیم، ولی از داشتن‌شون خوشحالیم.

روزها

01 Dec, 07:56


آدم‌ها توی ساعت‌های خاص خواب فرصت دارن بخوابن و گندای کمتری بزنن.

روزها

01 Dec, 05:58


هیچ‌کس نمی‌تواند نهنگی را در تنگی نگه دارد، تو چطور می‌خواهی قلبت را در سینه نگه داری؟ و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله می‌شود و وقتی دریا مختصر می‌شود و وقتی قلب خلاصه می‌شود و آدم قانع. | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

01 Dec, 05:54


قدر زندگی هر کس به قدر رنجی است که در کند و کاو و در کشف این‌ لوح (قلبش) می‌برد. | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

01 Dec, 05:52


من از گم‌ شدن، من از تشنگی، من از تاریک و دور واهمه دارم. | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

30 Nov, 20:26


دیوار‌های دنیا بلند است و من گاهی دلم را پرت می‌کنم آن‌طرف دیوار. مثل بچه‌ی بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه‌ی همسایه می‌اندازد به امید آن‌که شاید در آن خانه باز شود، گاهی دلم را پرت می‌کنم آن‌طرف دیوار. آن‌طرف، حیاط خانه‌ی خداست و آن‌وقت هی در می‌زنم، در می‌زنم، در می‌زنم و می‌گویم: دلم افتاده توی حیاط شما، می‌شود دلم را پس بدهید؟ کسی جوابم را نمی‌دهد. کسی در را برایم باز نمی‌کند. اما همیشه، دستی، دلم را می‌اندازد این‌طرف دیوار. همین. و من این بازی را دوست دارم. همین‌که دلم پرت می‌شود این‌طرف دیوار، همین‌که... من این بازی را ادامه می‌دهم و آن‌قدر دلم را پرت می‌کنم، آن‌قدر دلم را پرت می‌کنم تا خسته شوند. تا دیگر دلم را پس ندهند. تا آن در را باز کنند و بگویند: بیا خودت دلت را بردار و برو. آن‌وقت من می‌روم و دیگر هم برنمی‌گردم. | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

30 Nov, 20:13


خانه کوچک است و شهر کوچک و دنیا کوچک. | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

30 Nov, 20:11


کاش قلبم خانه بود، خانه‌ای کوچک و کسی می‌آمد و مقیم می‌شد. می‌آمد و می‌ماند و زندگی می‌کرد. سال‌های سال شاید. | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

30 Nov, 07:11


لطفا از من آدرس نپرسید، هول می‌کنم.

روزها

30 Nov, 06:34


در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.
#ناگفتنی‌هاراباتوبایدگفت

روزها

29 Nov, 20:09


این‌که مدام به سینه‌ات می‌کوبد، قلب نیست، ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می‌شود. ماهی کوچکی که طعم تنگ، آزارش می‌دهد و بوی دریا هوایی‌اش کرده‌است. قلب‌ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس. اما کیست که باور کند در سینه‌اش نهنگی می‌تپد؟! | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

29 Nov, 20:04


حیف از این قلب که در غلط بغلتد! | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

29 Nov, 19:40


هنوز فرصت هست، به آسمان نگاه کن. | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

29 Nov, 19:30


از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است. اگر گم شدی از این راه بیا. بلند شو. از دلت شروع کن. شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم. | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

29 Nov, 18:36


ما گم شدیم و خدا را گم کردیم. | در سینه‌ات نهنگی می‌تپد.

روزها

28 Nov, 12:49


نمیشه فردا جمعه باشه، پس فردا چهارشنبه عصر باشه؟

روزها

28 Nov, 12:24


من با این‌که فردا جمعه‌ست موردی ندارم، من با این‌که پس فردا شنبه‌ست مورد دارم.

روزها

28 Nov, 08:54


یک پدری ازت دربیارم(دیگه وقتی اسممو صدا می‌زنی می‌گم بله).

روزها

21 Nov, 19:34


تو جنگ فقط اونی که اسلحه می‌فروشه برنده‌ست.

روزها

21 Nov, 19:04


یواش‌یواش باید یاد بگیری از چیزایی که دوست نداری ببینی هم عکس بگیری.

روزها

21 Nov, 14:54


رویاها باعث می‌شن که فکر کنی آزادی. به هرکجا که می‌خوای سفر می‌کنی، هرکسی که دوست داری رو کنار خودت داری و کارهایی رو انجام می‌دی که توی واقعیت از عهده‌ی انجامشون برنمی‌آی.

روزها

21 Nov, 13:30


+ من توی خداحافظی خوب نیستم.
- موقعیت‌های زیادی برای تمرین داریم.
توش خوب می‌شی. تقریباً همه‌ی آدم بزرگا پر از حسرت خداحافظی‌هایی هستن که آرزو می‌کنن کاش می‌تونستن برگردن و بهتر اداش کنن. خداحافظی ما نباید اون‌طوری باشه. می‌تونی اونقدر تکرارش کنی تا خوب از آب دربیاد. | و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود.

روزها

21 Nov, 13:00


سر در گوشش می‌گفت: «حتی آسمون هم اون‌قدر که من دوستت دارم بزرگ نیست.» | و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود.

روزها

21 Nov, 06:42


عصبانیتتونو پشت در اصلی خونه جا بذارید و با لبخند ملیح وارد بشید.

روزها

20 Nov, 07:00


یه فکر بزرگ رو هرگز نمی‌شه روی زمین نگه داشت. | و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود.

روزها

20 Nov, 06:50


پدربزرگ اشاره می‌کند به ذهنش(سرش)و رو به نوآ می‌گويد:«وقتی که مامان‌بزرگ مُرد این‌جا تا مدت‌ها بارون می‌اومد.» | و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود.

روزها

20 Nov, 06:26


گذشت زمان آدم را به تعادل می‌رساند.

روزها

20 Nov, 06:14


بزرگ‌ترین ترس من این است که تخیلم را قبل از بدنم از دست بدهم. | و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود.

روزها

19 Nov, 15:54


رنج آدم رو تقسیم می‌کنه.

روزها

19 Nov, 08:56


اگه الان توی وضعیت ایده‌‌آلی هستید، یکی قبل از شما پاره شده تا شما الان این‌جا باشید و اگه الان وضعیت ایده‌آلی ندارید، تبریک می‌گم، شما قراره پاره شید.

روزها

19 Nov, 08:51


ماضی استمراری*
این ترکیب فراتر از لفظش، بیانگر انتخاب‌ها، کارها و تصمیماتیه که در گذشته داشتیم/داشتند و نمودش تا هنوز روی زندگی ما و اطرافیانمون هست و تا فلان روز ادامه داره.

پ.ن: به هیچ‌کدوم‌ از انتخاب‌هاتون به چشم انتخاب فعلی - زود انتخاب می‌کنم و از شرش خلاص می‌شم - نگاه نکنید. #انتخابات_استمراری

روزها

18 Nov, 17:10


آدما شبیه کسی می‌شن که خیلی دوستش دارن.

روزها

17 Nov, 20:13


- اگر واقعا تا ابد دل‌تنگ بمونیم چی؟
+ هیچی دیگه، با دل‌تنگی می‌میریم.

روزها

17 Nov, 18:45


همچین بی‌خیالِ بی‌خیال بود که انگار غیر از اون تو دنیا تنابنده‌ای نفس نمی‌کشه. | واگن سیاه.

روزها

17 Nov, 18:44


هیچ‌وقت راجع‌بهش خیال بد نکرده بودم. هیچ. ابدا. به‌نظر من یه دیوونه‌ی حسابی بود. | واگن سیاه.

روزها

13 Nov, 15:35


با دست اشاره می‌کند.

روزها

13 Nov, 15:01


خدایا، منو از شر اینا(فامیل پدری) و اونا(فامیل مادری) نجات بده.

روزها

13 Nov, 10:03


این قسمت:
                صداها!
#چیزی_آن_سوی_مستی

روزها

13 Nov, 07:48


در این جهان چیزهایی هست که هیچ‌وقت نمی‌شود کامل گفت‌شان، چیزهایی که وقتی به کلمه درمی‌آیند از ابعادشان کاسته می‌شود. مثلاً اگر کسی بگوید ترس یا تنهایی یا اگر بگوید من از تنهایی می‌ترسم، هیچ‌جوره نمی‌شود ابعادِ این ترس را فهمید. نمی‌شود گفت منظور ترسی است که تا عضلهٔ ران بالا می‌آید یا ترسی که اتاق را پُر می‌کند یا ترسی که به اندازهٔ جهان است. ابعاد دقیق تنهایی را هم نمی‌شود معین کرد. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

13 Nov, 05:06


نمی‌شود در این جهان چیز پستی را به چیزی باارزش تبدیل کرد مگر آن‌که اول این کار را در جهان درون انجام داد. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

12 Nov, 18:40


می‌گوید آدم‌های آن بیرون آن‌قدر می‌دوند تا سرشان به سنگ بخورد و وقتی به خودشان می‌آیند که دیر است. تازه می‌فهمند خانه، لباس، عشق، زندگی بهتر، آدم‌ها، کار، نجات و همه‌چیز و همه‌چیز دروغی بیش نیست. می‌فهمند باید دنبال چیزی توی خودشان باشند. چیزی که فانی نیست. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

12 Nov, 12:54


مادر در تنِ من ادامه دارد.

روزها

12 Nov, 09:14


هر انسان دور خودش جهانی دارد؛ جهانی که رنگ، بو و حتا کلمات خاص خودش را دارد و هر فرد آن را با خودش این‌طرف و آن‌طرف می‌برد. هنگامی که آدم‌ها از کنار یکدیگر عبور می‌کنند یا به‌هم فکر می‌کنند و یا با یکدیگر حرف می‌زنند، این جهان‌ها درهم فرو می‌روند و مشترکاتی پیدا می‌شوند. دلیل تفاوت جملات و افکار آدم‌ها، تفاوت همین جهان‌هاست. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

12 Nov, 07:13


آن‌قدر به دیدن چیزها با دو چشم عادت کرده‌اند که توانایى حقیقى دیدن را از دست داده‌اند. در کتابى شنیده‌ام حس دیدن مانند حس جهت‌یابى به‌مرور زمان در نوع آدمیزاد از بین رفته‌ است. قدیم‌ها که نه نقشه‌اى در کار بود و نه جاده و خیابانى، آدم‌ها مانند پرندگان چشم‌هایشان را مى‌بستند و مسیرشان را حدس مى‌زدند. اما حالا ناچارند نام خیابان‌ها و کوچه‌ها را حفظ کنند و مدام توى نقشه‌ها بگردند تا خودشان را پیدا کنند. دیدن هم همین‌طور است، اگر از آن استفاده نکنى، ذره‌ذره از دستش مى‌دهى. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

12 Nov, 07:04


همیشه حرف‌هایی هست که هرگز گفته نمی‌شوند. رازهایی که ندانستنشان بهتر است. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

11 Nov, 20:38


من باشم و تو باشی و شیطون.

روزها

11 Nov, 19:27


حتی قاتلای سریالی هم همسایه‌ی یکی‌ان.
| تابستان 84.

روزها

11 Nov, 08:11


اما اگر کسی ازم بپرسد، می‌گویم سبز رنگ محبوبم است. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

11 Nov, 07:22


حتی گیاهان هم وقت تغییر درد می‌کشند. فرقی نمی‌کند زنده باشند یا مرده. اگر دقت کنيم این درد را در هر حالتی تشخیص می‌دهیم. مثلا اگر وقتی میوه‌ای دارد در سرکه تخمیر و تجزیه می‌شود درِ شیشه را بردارید، بوی این درد کشیدن را به خوبی می‌شنوید. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

11 Nov, 07:14


تغییر کِش آمدن جهان است و با مقدار معتنابهی درد همراه. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

10 Nov, 20:17


رنگ‌ و نور.

روزها

10 Nov, 12:53


اگر شما هم قیافه‌تون بعد از هر بار شنیدن اصطلاحات جدید نسل زدی‌ها یک علامت سوال بزرگه، این فایل رو باز کنید.

روزها

10 Nov, 07:51


ماشین تحریر میخوام.

روزها

09 Nov, 19:44


اصل اینه که همه عوضی هستند مگه این‌که خلافش ثابت بشه. | حول محور.

روزها

09 Nov, 09:39


ایستادن زیر دوش بهترین روش است برای اطمینان از بودن روی زمین. حتا از نیشگون گرفتن هم بهتر. در این حالت می‌توانم کل بدنم را یک‌جا حس کنم. آب قطره‌قطره و بعد به‌یکباره بر سروشانه می‌ریزد. مو سنگین می‌شود. آب روی تن راه می‌افتد و با گذشتن از تک‌تک اعضا و جوارح قابل درک‌شان می‌کند. زیر دوش تنها جایی است که نمی‌شود گم شد یا به جایی دیگر رفت. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

09 Nov, 09:31


مادر می‌گوید آدم‌ها وقتی می‌نویسند چیزهای نادیدنی درون‌شان را هم می‌زنند و از دل‌شان چیزی درمی‌آورند که قابل دیدن است. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

07 Nov, 15:00


#ناگفتنی‌هاراباتوبایدگفت

روزها

07 Nov, 09:47


از وقتی اومدم اینجا، تا لحظه‌ی آخر پیگیر یه‌چیزی بودن رو یاد گرفتم.

روزها

07 Nov, 08:59


از هر چیز/برخورد ساده‌‌ای یه قصه‌ی دارک/جنایی می‌سازم.

روزها

06 Nov, 14:18


لاک قرمز پررنگ زدم و الان ناخن‌های خوشحال‌تری دارم.

روزها

06 Nov, 13:38


زیر گنبد کبود.

روزها

06 Nov, 06:43


#ناگفتنی‌هاراباتوبایدگفت

روزها

06 Nov, 05:36


مادر می‌گوید ترس کاری با آدم می‌کند که یا فراموشکار شود یا نتواند چیزی را از یاد ببرد. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

06 Nov, 05:31


زندگی در چیز‌های کوچک گسترده ‌است، یعنی همین چیزهای روزمره‌ی کسالت‌بار. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

05 Nov, 06:55


تنها کاری که از دستم برمی‌آید این است که گاهی پای درختی بایستم، یک‌لنگه‌پا، و خیال کنم درختم. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

05 Nov, 06:08


چشم‌هایش بزرگ‌اند. دماغش باریک است و برآمدگی ظریفی رویش دارد. آهسته راه می‌رود و صدای پایش به‌ندرت به گوش می‌رسد. تقریباً هرگز نمی‌دود، انگار هیچ عجله‌ای در کار جهان نیست. کلمات را هم به همین آرامی ادا می‌کند. جملات را بدون تاکید بر کلمه یا حرف خاصی می‌خواند، انگار خواندن آنا کارنینا با دانشنامه‌ی علائی یا در جست‌وجوی زمان گمشده برایش فرقی ندارد. فقط خواندن حرف سین خاصش می‌کند، روی این حرف زبانش به شکلی نامحسوس می‌گیرد. جز زمان‌هایی که کتاب می‌خواند یا درس می‌دهد کمتر حرف می‌زند و فقط گاه‌گاهی که در زیرزمین تنهاست برای خودش به ترکی آواز می‌خواند. #جزئیات | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

04 Nov, 21:32


برای پوست انداختن لازمه که خود قبلیتو توی نقطه‌ی شروع جا بذاری.

روزها

04 Nov, 06:22


از آن‌جا که مادر وقتی ساکت می‌شود و در خودش می‌رود می‌گوید کسالت روحی دارد، به گمانم من هم مواقع بسیاری در زندگی کسالت روحی داشته‌ام، به‌خصوص وقتی مادر خانه نیست. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

04 Nov, 05:50


مادر می‌گوید حرف زدن درباره‌ی‌ خوانده‌ها از خواندن‌شان مهم‌تر است، تازه آن وقت است که می‌توانیم رابطه‌مان را با کتاب‌ها بفهمیم و خودمان را در آن‌ها پیدا کنیم. | راهنمای مردن با گیاهان دارویی.

روزها

04 Nov, 05:15


من تازه می‌خوام دم در مغازه رو آب و جارو کنم.

روزها

04 Nov, 05:15


این الان چجوریه؟! من تازه بخوام بخوابم اینجا، شما تازه میخواین چیکار کنین اونجا؟!

روزها

04 Nov, 04:58


همیشه باید جا واسه یه ʼʼاماʼʼ خالی گذاشت.

روزها

29 Oct, 17:33


ماشین لباسشویی داره راه میره
جلل الخالق.

روزها

28 Oct, 17:53


هر تار موی سفید، یه دونه غصه‌ی بزرگه که راهی به بیرون پیدا نکرده.

روزها

28 Oct, 16:21


اولین تار موی سفید رو بین موهام دیدم. نمی‌دونم چطوری بگم، خیلی غصه‌ دارم.

روزها

28 Oct, 09:46


می‌شد به زن‌ها نگاه کنم. از رنگ لباس‌هایی که پوشیده بودند خوشم می‌آمد، یا طرز راه رفتنشان، بی‌رحمی‌ای که توی صورت بعضیشان بود، یا زیبایی گهگاهی‌ای که صورت بعضیشان داشت. زیبایی‌ای کاملاً زنانه و فریبنده. آن‌ها از ما سر بودند. بهتر از ما نقشه می‌ریختند و بهتر از ما هم اجرایش می‌کردند. وقتی که ما مردها داشتیم فوتبال حرفه‌ای نگاه می‌کردیم و آبجو می‌خوردیم و بولینگ بازی می‌کردیم، آن‌ها، زن‌ها را می‌گویم، مشغول فکر کردن به ما، تمرکز کردن روی ما و تحقیق و تصمیم‌گیری درباره‌ی ما بودند. فرقی نمی‌کرد که قصد داشتند ما را پیش بکشند یا پس بزنند، عوضمان کنند یا ما را به قتل برسانند، یا برای همیشه ترکمان کنند؛ مهم نبود که چه تصمیمی می‌گرفتند یا چه‌کار می‌کردند، تنها چیزی که اهمیت داشت این بود که دست‌ آخر ما مردها، یا تنها شده بودیم یا دیوانه! | زن‌ها.

روزها

28 Oct, 08:11


قصه یعنی ارتقای زندگی روزمره. | زن‌ها.

روزها

28 Oct, 07:22


آدم‌ها اصولاً در نامه‌هایشان نسبت به واقعیت، بهترند. | زن‌ها.

روزها

27 Oct, 20:21


«هروقت یه زنی بهت پشت کرد، فراموشش کن. زن جماعت ممکنه عاشقت باشه، بعد یه‌‌دفعه یه‌چیزی توش تغییر کنه، اون‌وقت خیلی راحت می‌تونه وایسه و تماشا کنه که ماشین بهت زده و تو جوبِ کنار خیابون داری جون می‌کنی، تف هم تو روت می‌ندازه.» | زن‌ها.

روزها

27 Oct, 06:47


فحش یکی از اصول تعادل آدمیزاده

روزها

26 Oct, 09:25


عاشق مزه‌ی پنیر لاکتیکی زیارت شدم و باورم نمیشه که این حجم نرم و هپلی هپو و خوشمزه که روی نون بند نمی‌شه عرضه‌ی خرفت کردن آدمو داشته باشه.

روزها

26 Oct, 09:20


پدافند ایران خیلی در‌ونگرا و توداره. اینطوری نیست که با آژیر کشیدن با بقیه مطرحش کنه، خودش تنهایی حلش می‌کنه. | حول محور.

روزها

26 Oct, 07:51


تو این هوا تنها جایی که باید رفت زیر پتوعه.

روزها

26 Oct, 05:52


هی هرچی من به اینا می‌گم بابا تو این هوا باید با یه کاسه آش داغ بشینی بغل بخاری، میگن چقدر حرف می‌زنی، پاشو تا دیر نشده برو سر کار.

روزها

25 Oct, 20:49


[http://t.me/HidenChat_Bot?start=1681430220]

روزها

25 Oct, 09:35


بارون، سفر، جاده‌ی طولانی، بخار چای، حرکت و صدای پرف‌پاکن، دست روی فرمون، نگاه‌ها، کوله پشتی روی صندلی عقب ماشین و موزیک یواش می‌خوام.

روزها

25 Oct, 08:03


+ به نظر من، آدما باید اول برای شناختنِ هم وقت بذارن.
_ ولی همیشه به اندازه‌ی کافی وقت نیست. | زن‌ها.

روزها

25 Oct, 08:00


«بعضی از این ستاره‌ها میلیون‌ها سال پیش مرده‌ان، ولی ما هنوز می‌تونیم ببینیمشون.» | زن‌ها.

روزها

25 Oct, 07:48


فکر کردم ایراد مشروب‌خوری همین است؛ اگر اتفاق بدی بیفتد، می‌خوری که فراموش کنی. اگر اتفاق خوبی بیفتد، می‌خوری که جشن بگیری، و اگر هیچ اتفاقی نیفتد، می‌خوری بلکه اتفاقی بسازی. | زن‌ها.

روزها

24 Oct, 21:38


لذت اون لحظه‌ی کوچیکی که از سرمای بیرون پناه میاری توی ماشین، به محض نشستن بخاری ماشینو روشن می‌کنی و کف دستاتو به‌هم می‌مالی و تو دستت ها می‌کنی.

روزها

24 Oct, 05:55


از فاحشه‌ها نوشتن راحت است و از زن‌های خوب نوشتن، بسیار مشکل. | زن‌ها.

روزها

24 Oct, 05:44


بعضی وقت‌ها آدم خیلی ساده از پس‌زدن عشق خسته می‌شود و راهش می‌دهد تو، فقط و فقط برای اینکه بعضی وقت‌ها آدم مجبور است خودش را ول کند. | زن‌ها.

روزها

23 Oct, 14:36


آدم‌های عاشق معمولا حساس می‌شوند و خطرناک. درک و شعورشان را از دست می‌دهند. حس شوخ‌‌طبعیشان از بین می‌رود. آدم‌های حوصله‌سربرتر، عصبی و دیوانه‌ای می‌شوند. حتی ممکن است قاتل هم بشوند. | زن‌ها.

روزها

23 Oct, 11:37


اگه مردم حاضر بودن باهم حرف بزنن اوضاع بهتر بود. | زن‌ها.

روزها

23 Oct, 10:19


درد، چیز غریبی است. گربه‌ای که پرنده‌ای را می‌کشد، تصادف ماشین، آتش سوزی... درد بالاخره از راه می‌رسد، بنگ، به همین سادگی، و رویت می‌نشیند. واقعی است و در نظر هرکسی که تماشایت می‌کند، احمقی بیش نیستی. انگار به یکباره و در یک لحظه، به ورطه‌ی بلاهت غلتیده باشی. درمانی ندارد، جز اینکه کسی را پیدا کنی که احساست را بفهمد و بداند چطور می‌شود کمک کرد. | زن‌ها.

روزها

23 Oct, 10:09


خیلی خوب بود که آدم وقتی همه چیزش به هم می‌ریزد یک جایی برای رفتن داشته باشد. | زن‌ها.

روزها

23 Oct, 09:57


از آخر هفته‌ها بدم می‌آید. آخر هفته‌ها همه‌ی ملت توی خیابان پلاس‌اند، یا پینگ‌پنگ بازی می‌کنند، یا چمن حیاطشان را می‌زنند، یا ماشینشان را برق می‌اندازند، یا می‌روند فروشگاه، یا لب دریا، یا پارک. از در و دیوار آدم ریخته. روز موردعلاقه‌ام دوشنبه است. همه برگشته‌اند سر کار و زندگیشان و کسی موی دماغ آدم نیست. | زن‌ها.

روزها

23 Oct, 06:15


برای 453245مین بار پلی می‌شود.

روزها

22 Oct, 15:54


سرزندگی از وجودش می‌تراوید. آدم
حضورش را حس می‌کرد. | زن‌ها.

روزها

22 Oct, 15:50


صبح‌های یکشنبه که کلاه صورتی‌اش را سر می‌کرد و می‌رفت کلیسا، خیلی ناز می‌شد. | زن‌ها.

روزها

21 Oct, 22:05


/جزئیات*

روزها

21 Oct, 10:07


زندگی نتیجه‌ی آدماست.

روزها

20 Oct, 20:05


خسته‌ی امروزم و دل‌گرم فردا.

روزها

20 Oct, 18:39


کاری که قول داده بودمو تحویل دادم، موهامو بالا بستم، کیک پختم، ظرفا رو شستم، کتری گذاشتم، امروزو تا یه‌ جای خوبی پیش بردم و حالا؟ منتظرم تا مامان و بابا بیان و فردا رو کج‌دار و مریز ادامه بدم.
| روزها

روزها

20 Oct, 09:33


قوی باش بچه.

روزها

19 Oct, 15:04


روزها.

روزها

19 Oct, 09:19


گاهی به جای همه‌ی آدم‌هایی که آرزو‌های بزرگ دارن و می‌دونن که قرار نیست هیچ‌وقت بهشون برسن، ناراحت می‌شم.

روزها

19 Oct, 09:11


کیفت از کدوم تجربه کوکه؟

روزها

18 Oct, 16:30


روابط انسانی به اندازه‌ی خود انسان‌ها پیچیده‌اند.

روزها

18 Oct, 05:29


لطفا پیام‌های اینجا رو با همون لحنی که من نوشتم بخونید.

روزها

18 Oct, 04:56


درمیون گذاشتن و گفتن از تجربه‌‌ی تلخ قبلی، کار رو واسه تلاش‌ بعدی سخت می‌کنه. به مرور اون شکست عادی می‌شه و من عادی شدن شکست رو نمی‌خوام، حداقل نه پیش خودم.

روزها

17 Oct, 06:10


فقط پنج‌شنبه‌ها به کارمندای بانک حق می‌دم.

روزها

15 Oct, 13:55


این تیتر پست‌های ورزش سه واقعا خلاقانه، فکر شده و جالبه. امروز یه پستی بارگذاری شد که ژاپن توی مصاف با استرالیا (مقدماتی جام جهانی) بعد از چند بازی و برد‌های پرگل پیاپی، مساوی کرده و هر دو گلی که ردوبدل شده، گل به خودی بوده. حالا تیترش چی بود؟ خودزنی سامورایی‌ها! یعنی آدم حتی اگه علاقه یا وقت نداشته باشه هم با خوندن تیترا مجاب میشه محتوا رو ببینه/بخونه.