🥀 یک حرف از هزاران

@yek_harf_az_hezaran


حسین ثنایی‌نژاد، استاد دانشگاه فردوسی مشهد

مطالب ادبی، اجتماعی، علمی، خاطره و… که عموماً به‌وسیلهٔ اینجانب به رشتهٔ تحریر درمی‌آیند

@sanaeinejad

🥀 یک حرف از هزاران

23 Oct, 07:34


🔹رئیس جمهوری که سفرهای خارجی دوست دارد

در همین مدت کوتاه، آقای دکتر پزشکیان به چندین سفر خارجی رفته است. به عراق، به نیویورک، به قطر، به ترکمنستان و اکنون به روسیه. من نمی‌دانم دستآورد این سفرها چه بوده است. اما مطمئن هستم در برخی از این اجلاس‌ها نظیر آنچه در ترکمنستان و قطر و حتی امروز در مسکو برگزار می‌شود، معاون اول و یا حتی وزیر خارجه هم می‌توانند شرکت کنند، به نمایندگی از ایشان. البته اگر آقای پزشکیان سفر خارج دوست دارد ده‌ها اجلاس دیگر هم هست که او می‌تواند هر چند روز یک بار، بار سفر ببندد و برود و از مسافرت‌های خارجی لذت ببرد. اختیار هم با اوست.

اما در شرایط بحرانی موجود معلوم نیست این سفرها چقدر می‌توانند به حل بحران‌ها کمک کند. به گمان من دفتر ریاست‌جمهوری بیش از آنکه لازم باشد مدام خود را درگیر تدارک این و یا آن سفر خارجی کند، باید بنشیند و برای حل بحران‌هایی که زندگی را بر آحاد مردم سخت و گاهی دلهره‌آور کرده، برنامه بریزد و اجرا کند.

آقای پزشکیان! سفر خیلی خوب است اما به اندازه و به موقع!

#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

23 Oct, 06:16


🔹اگر این فلاکت نیست پس چیست؟

این خبر را ببینید: «آغاز فروش ۲۰ خودروی وارداتی از امروز/ایسنا»

در شرایطی که کمپانی‌های تولیدکننده خودرو در بازار جهانی با هزار جور تبلیغات و تسهیلات خودروهایشان را در کشورهای جهان عرضه می‌کنند. در اینجا باید بروی ثبت‌نام کنی و انتظار بکشی تا شاید با قیمتی بسیار بیشتر از قیمت بین‌المللی ماشینی گیر بیاورید یا نیاوری.

اگر واردات خودرو خوب است چرا به این صورت قطره‌ای و رانتی باید باشد؟ اگر خوب نیست چرا وارد می‌شود و چه کسانی وارد می‌کنند؟

بازار خودروی داخلی و خارجی واقعاً مایه شرمساری است. در کجای دنیا برای خرید خودرو مردم صف می‌کشند و پول بی‌زبان‌شان را ماه‌ها در حساب دلال‌های می‌خوابانند تا آیا ماشینی نصیبشان بشود یا نشود؟

معلوم نیست سیاست‌گذاران خودرو کشور دقیقاً چه سیاستی را دنبال می‌کنند!

🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

20 Oct, 10:42



🔹شکار زیبایی‌ها، قسمت دوم

🔸سفر به کرانه‌های نیشابور - فصل پنجم، خانلُق

قسمت | ۱ |

اوایل بهار بود به‌گمانم که اولین بار به دعوت دوست عزیزم آقای عبدالرضا قندهاری به روستای خانلق رفتم. در همان زمان گزارش کوتاهی از آن سفر نیم‌روزه در همین‌جا نوشتم و نیز دریافتم که باید دوباره به این گوشهٔ اسرارآمیز از سرزمین پُر رمزورازِ نیشابور برگردم. چنین شد که دوباره عزم آنجا کردم. این بار قصد اصلی‌ام دیدار استادشاکری بود و شاگردان هم‌ولایتی‌ ایشان.

پس‌از تنظیم قرارهای اولیه، کمی از غروب گذشته بود که همراه با استادشاکری از مشهد به سمت نیشابور حرکت کردیم. سفرهای دونفره‌ای از این نوع را دوست می‌دارم. زیرا جاده است و من و همسفری که کسی یا کاری نمی‌تواند او را از من بگیرد. بنابراین با خیالی آسوده زمان را به رشتهٔ کلام می‌سپاریم تا تمام لحظه‌ها را سیراب سازد از زلال‌ترین چشمه‌های معرفت.

ترافیک بود و حرکت کمی کُندتر از معمول، ولی در راهِ گفتگویِ دونفرهٔ ما جز من و ایشان نبودیم که بر مرکب سخن می‌راندیم. استادشاکری گفت دوازده ساعت پیاپی مشغول تعلیم هنرجویانش بوده و در آغاز عنان سخن را به دست من سپرد. من از سابقهٔ قلم‌فرسایی‌ام گفتم و از قصد و نیتم برای نوشتن آنچه شما در حال خواندنش هستید.

در دل تاریک جاده به‌سوی روشنای نیشابور می‌راندیم که استادشاکری بر توسن سخن نشست و از خودش گفت و گفت که از کودکی عاشق بوده است. «عاشق به مهتاب، عاشق به خورشید، عاشق به طبیعت، عاشق به صخره، به چوب خشک، به چوب تر، عاشق پاییز و زمستان و همهٔ فصل‌ها.» و چه زیبا بود وقتی فردای آن شب، درست لحظه‌هایی قبل‌‌از طلوع آفتاب او را در باغش دیدم که تابلویی از مهتاب نقاشی کرده بود. آمد و عاشقانه آن را دربرابر نور طلایی طلوع آفتاب قرار داد تا همراه با هم عاشقانه یک چشم بر خورشید بداریم که از پشت کوه‌های بینالود سربرمی‌آورد در افق روستای خانلق، و چشم‌ دیگر بر ماه‌ که او هنرمندانه بر بومی بزرگتر از قد من کشیده بود.

استادشاکری از پدرش اسدالله گفت که تحصیلات عالیه داشته و رئیس ادارهٔ مالیات نیشابور بوده و داستان‌های «هزار و یک شب» را و حافظ و سعدی را از حفظ بوده است. می‌گفت به همین دلیل خانهٔ آنها محل رفت‌وآمد انسان‌های فرهیخته‌ای بوده و بر همین منوال با استاد کمال‌الملک هم رفت‌و‌آمد داشته است. این پدرْ آواز را در محضر استاد طاهرزاده آموخته و قرار بوده همراه با ایشان برای ضبط اولین نغمه‌های موسیقی ایران به فرانسه اعزام شود که از کاروان باز‌می‌ماند‌. او نهایتاً محل کارش را در ادارهٔ مالیات رها کرده و به خانلق می‌رود.

چنین بوده است که آوای نغمه‌‌های خوش دیرزمانی است که از این روستا برخاسته و با رضا شاکری ادامه می‌یابد و در گوش زمان و زمانه طنین می‌اندازد. اکنون این نغمه‌ها همچنان از این خانواده بلند است؛ به‌وسیلهٔ فرزندان استاد، همایون و سیاوش. او به شاگردان نامدار بسیارش نیز افتخار می‌کند که راه او را در پیش گرفته‌اند. از ذوالفقار و امیرحسین و زهرا خانلقی که آوازهای استاد را در درهٔ سرسبزِ خانلق پژواک می‌دهند تا هنرمندانی چون حجت اشرف‌زاده در ایران و یلدا عباسی در کانادا. استادشاکری از شاگردان دیگرش هم نام می‌برد که اکنون خود اساتیدی مبرٓزند در ردیف و آواز. اساتیدی چون آقایان غلام‌رضا رضایی، شاکری مقدم، حسن عبدی، آوازی، رضا خراسانی و خانم‌ها طهماسبی در فرانسه، مایا ابراهیمی در استرالیا و خانم رضازاده در آلمان.

(ادامه دارد)

#نیشابور #خانلق #موسیقی_سنتی #آواز

#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

19 Oct, 18:01


آقای خواجویی، سردبیر نشریه «آفتاب صبح نیشابور» با ارسال لینک کانال تلگرامی این نشریه، خواستند به اطلاع خوانندگان محترم برسد تا در صورت تمایل به این کانال بپیوندند.👇👇

🥀 یک حرف از هزاران

19 Oct, 12:13



🔹آقای وزیر! تنگهٔ هرمز را به شریعتمداری بسپار

آقای عراقچی، وزیر خارجه، گفته: «ما تهدید به بستن نکردیم با وجودی اینکه در این زمینه توانمندی بالایی داریم.» یکی به این آقای وزیر بگوید همان روش دیپلماتیک خودش را داشته باشد و تنگهٔ هرمز را به «کیهان» بسپارد که تا تقی به توقی می‌خورد، پیشنهاد بستن آن را می‌دهد.

شما که در یکی دو هفتهٔ گذشته چندین بار گفته‌اید تمایلی به جنگ‌ ندارید و اگر اسرائیل جواب موشک‌های اخیر ایران را ندهد، جمهوری اسلامی هم دیگر ادامه نمی‌دهد؛ بستن و زدن را نیز به دیگران بسپارید. اگرچه آنها با اینکه زدن می‌دانند ولی تصور دقیقی از آن ندارند و با اینکه پیشنهاد بستن می‌دهند چیزی از عواقبش نمی‌دانند و یا اگر می‌دانند چندان برایشان مهم نیست. شاید چون نفس‌ِشان از جای گرمی برمی‌آید.

#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

18 Oct, 03:55



🔹پیش‌درآمدی بر «شکار زیبایی‌ها»

آمده‌ام به «خانلق» برای «شکار زیبایی‌ها». عبارتی که استاد رضا شاکری برای وصف حال خویش گفت در سفر زیبای زندگی‌اش. دیشب تا پاسی از شب نشستیم به گفتگو و موسیقی و آواز در محفلی باصفا با حضور استاد و شاگردانش: ذوالفقار، امیرحسین و زهرا خانلقی.

امروز تازه آفتاب برآمده بود که استاد را در خانه‌اش دیدم به کشیدن مهتاب و زمزمهٔ «صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن…»

این صحنهٔ زیبا را تقدیم می‌کنم به عنوان پیش‌درآمدی از فصل پنجم «سفر به کرانه‌های نیشابور» با عنوان «شکار زیبایی‌ها» که در روزهای آینده تقدیم خواهم کرد.

#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

17 Oct, 11:39



🔹جهان مسخره!

جهان به همین اندازه مسخره است. با هواپیما می‌تونن از بالا برای مردم غزه محموله‌های کمکی بریزن ولی همون اقلام رو نمی‌تونن با کشتی به همون منطقه بفرستن!

#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

14 Oct, 10:36


❇️ آغاز به کار استارتاپ «بازی کن و رشد کن» (Game&Grow) 🤩

داستان ما از ۹ آذر ماه ۱۴۰۰ شروع شد که به اتفاق تعدادی از دانشجویان فعال دانشگاه فردوسی مشهد، تصمیم گرفتیم یک گروه محیط‌زیستی راه‌اندازی کنیم و با تعریف یکسری قوانین درون‌گروهی در قالب بازی، سعی کنیم از یک طرف یکدیگر را تشویق به انجام فعالیت‌های محیط‌زیستی کنیم و از سوی دیگر، این سبک زندگی را بین خانواده و دوستانمان ترویج کنیم.

با توجه به اینکه در این بیش از دو سال، بازخوردهای بسیار خوبی از اعضای گروه و جامعۀ پیرامونی دریافت کردیم، تصمیم گرفتیم ایده را به صورت یک استارتاپ پیگیری کنیم و با تولید یک اپلیکیشن براساس قواعد بازی‌وارسازی (Gamification)، به همۀ شهروندان این امکان را بدهیم تا در قالب بازی و رقابت با هم، سبک زندگی‌شان را سبزتر کنند.

این اپلیکیشن شامل بخش‌های بسیار جذابی‌ست که در این کاتالوگ بطور مختصر توضیح داده شده است و مطمئنا از آن لذت خواهید برد.

اگر هنوز به جمع ما نپیوسته‌اید، از طریق آدرس وب www.gameandgrow.com عضو اپلیکیشن شوید و به جامعۀ سبز ما بپیوندید. 🥰🍀


#بازي 🎮
#رشد 🌱
#محيط_زيست 🍀

@gameandgrow

🥀 یک حرف از هزاران

14 Oct, 10:36



دوست عزیزم، آقای دکتر بنی‌هاشمی خواستند یادداشت زیر که معرفی یک فعالیت زیست‌محیطی است در اینجا منتشر شود. توجه شما را به آن جلب می‌کنم👇👇


🥀 یک حرف از هزاران

12 Oct, 10:26


🔹همهٔ دنیا دارن از زیر بار ماجرای پبجرها شانه خالی می‌کنند. حتی شرکت سازنده می‌گه: «من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود.» اون وقت این یارو اومده تو تلویزیون می‌گه: «ما پیجرها رو خریدیم دادیم به حزب‌الله!»

شما دقیقا کجای کاربن با این سطح از حفاظت اطلاعات؟!!

لینک اصل خبر:
t.me/javadrooh/33563

#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

12 Oct, 07:35



🔹قوچ‌میش، قسمت آخر

🔸سفر به کرانه‌های نیشابور، فصل چهارم

قسمت | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ |

تماشا را که پایانی نیست ولی افسوس که زمان بی‌رحمانه درگذر است و برای هر لذتی محدودیتی می‌گذارد. ساعتی از ظهر گذشته بود و بلکه بیشتر که همراه با آقای جعفری به اولنگ برگشتیم. جایی که مهندس سیامکی و آقای لطفی منتظرمان بودند با چای آتشی داغی که با آب چشمه در گداجوشی برایمان دم کرده بودند. چای را در آن اوج زیبایی‌ها نوشیدیم در زیر آفتاب دلنشین پاییزی.

سپس چند عکس گرفتیم و راه را گرفتیم برای بازگشت. مسیر بازگشت را از راه دیگری آمدیم که از روستای زیبای «کلیدر» می‌گذشت. روستایی آباد و پر از باغ‌های سرسبز و پرمیوه. روزی دوباره به کلیدر خواهم رفت و بیشتر درباره‌اش خواهم نوشت و خواهم پرسیدشان چه حسی دارند که دولت‌آبادی چنین شهرتی به روستایشان بخشیده با رمان مشهورش.

در شیب تندی که از قله به سمت کلیدر می‌آمدیم ناگهان آقای لطفی با دوربین محیط‌بانی‌اش گلهٔ بزرگی از قوچ‌میش‌ها را در آن سوی دره دید. سپس دوربین را به من داد تا آن را ببینم. صبح وقتی آقای جعفری گفت شمار قوچ‌میش‌ها در برخی گله‌ها گاهی به ۴۰۰ رأس هم می‌رسد، باورش برایم آسان نبود. اکنون خود با چشم خودم گله‌ای با همان عظمت را در حال تماشا بودم.

پس‌از تماشای آن گلهٔ بزرگ قوچ‌میش هیچ تردیدی باقی برایم نماند که آن محیط‌بان‌ها کارشان را به‌درستی و تمام‌و‌کمال انجام می‌دهند؛ گیرم گاهی هم مشکلی در کارشان پیش آید.

به پاسگاه که رسیدیم خیلی دیر شده بود. ساعت از سه عصر گذشته بود. اما آن میزبان‌های نازنین، گرسنه منتظر ما مانده بودند تا ناهار را همراه با هم میل کنیم. وقتی می‌گویم «نازنین» هیچ اغراقی در کار نیست. صحنه‌هایی از رفتارشان دیدم که تنها این کلمه می‌تواند توصیف‌شان کند. گویی زیبایی و لطافت طبیعت جان‌ آنها را چنان سرشار کرده است که جز آن نمی‌توانستند بود.

روی قله که بودیم موبایل آقای لطفی زنگ زد. وقتی گوشی را برداشت چنان «جان» و «عزیزم» می‌گفت که گمان کردم با همسر یا فرزندش حرف می‌زند. اما در ادامهٔ گفتگوی‌شان شنیدم از جریان بازدید ما گزارش می‌داد به همکارش در پاسگاه حیدری. همین نوع گفتگو را در نیمهٔ راه بازگشت نیز شاهد بودم از آقای جعفری. و چه زیبا بود دیدن چنان رابطه نزدیک و صمیمانه‌ای از آن گروه کوچک محیط‌بان. همین رابطهٔ صمیمی و زیبا را به هنگام صرف ناهار نیز مشاهده کردم. یکی از محیط‌بان‌ها که گفتند آشپزی‌اش از دیگران بهتر است غذایی لذیذ پخته بود. همه بر سر سفره‌ای ساده و پرمهر نشستیم و چون خانواده‌ای گرم و صمیمی که دو مهمان هم داشتند، غذا خوردیم و گفتیم و خندیدیم.

در اتاقی ساده و پر از دوستی و صفا و در کنار تخت‌هایی که برای استراحت‌شان بود، سفره را پهن کردند. فضای آن محیط خیلی شبیه آسایشگاه سربازخانه‌ها بود. پنج نفر بودند، آقایان حاتمی، جعفری، لطفی، حسینی و کریمی، اما چهارتا تخت بیشتر نداشتند. پرسیدم:
- نفر پنجم کجا می‌خوابد؟
یکی جواب داد:
ـ روی زمین می‌خوابم
- چرا؟ به خوابیدن روی تخت علاقه ندارید؟
- علاقه دارم، تخت ندارم

و همه خندیدیم. آنقدر این «تخت ندارم» را معصومانه گفت که دلم می‌خواست همان‌جا تختی می‌داشتیم تا به او بدهم.

پس‌از ناهار تصمیم گرفتم به پاس مهربانی‌هایشان دو جلد از کتاب‌هایم را که همراه داشتم به آنها تقدیم کنم، «افلاک‌نما، تماشاگه رازهای کیهانی» و «نه برای جنگ» را. سپس همراه با همه آن پنج محیط‌بان کوشا و صدیق عکسی به یادگار گرفتیم و در میان بدرقهٔ گرمشان روی به راهی نهادیم که در افق آن، در غربی‌ترین نقطهٔ افق دشت زیبای نیشابور خورشید یکی از پرشکوه‌ترین مناظر غروب‌ را به ما هدیه کرده بود.

#نیشابور #قوچ‌میش #محیط_زیست #محیط‌بان

#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

11 Oct, 13:08


در باره غیبت سردار قاآنی

دلیل اینکه غیبت آقای قاآنی حساسیت‌زا شده است چیست؟ اصلاً آقای قاآنی مگر کجا باید باشد که نیست و نبودنش معلوم شده است؟ در یکی از مقرهای فرماندهی؟ در دفتر کارش؟ در یکی از پادگان‌ها؟ در قرارگاهی نظامی؟ یا در کجا؟ آنجاها را مگر خبرنگاران هر روز و هر لحظه رصد می‌کنند؟ و اصلاً مگر می‌توانند رصد کنند؟

آیا در همهٔ دنیا هر روز فرمانده‌هان ارشد نیروهای مسلّح را رسانه‌ها حضور و غیاب می‌کنند؟ خیر! چون در بسیاری از کشورها فرمانده‌هان نظامی اصولاً چهرهٔ خبری نیستند که غیبت‌شان در رسانه‌ها، حساسیتی را برانگیزد. آنها در پادگان‌ها و یا محل مأموریت‌شان هستند و اگر لازم باشد گزارشی از مأموریت‌شان داده شود، با اطلاعیه رسمی اعلام می‌شود.

آیا دلیل این حساسیت به غیبت یک فرمانده نظامی جز این است که فرمانده‌هان زیادی چهرهٔ رسانه‌ای هستند و زیادی در مسائل سیاسی وارد صحنهٔ عمومی می‌شوند؟

#ثنایی_نژاد

🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

10 Oct, 18:05


🔹قوچ‌میش، قسمت پنجم

🔸سفر به کرانه‌های نیشابور، فصل چهارم

قسمت | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ |

اولنگ‌هایی خشکیده را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم. سرانجام جادهٔ پر پیچ‌و‌خمِ کوهستانیِ خاکی و پر دست‌انداز، ما را به بالاترین ارتفاع منطقهٔ حفاظت‌شدهٔ حیدری رساند؛ به پاسگاه محیط‌بانی «یخاب». اتاقی بود با حداقلی از امکانات برای یک محیط‌بان که باید اوقات بسیاری را در آنجا سپری کند و از آن بلندا حیاط وحش ما را محافظت نماید.

حیاط وحشی که به‌گفتهٔ آقای جعفری علاوه بر قوچ‌میش، گرگ و گراز و شغال و روباه هم دارد و اخیرا پلنگی را هم با دوربین ثبت کرده‌اند، به نام پلنگ حیدری. گراز‌ها البته به مزارع کشاورزان خسارت‌ وارد می‌کنند. به همین دلیل بخش‌های نزدیک به روستاهای منطقهٔ حفاظت‌شده را فنس‌کشی کرده‌اند تا از ورود آنها به محدود‌ه‌های روستایی جلوگیری کنند. شنیدم که همین کار هم می‌تواند به حیات وحش صدمه بزند.

کار اصلیِ محیط‌بان‌ها جلوگیری از شکار حیواناتِ تحتِ حفاظت است. در این راه آنها با خطرات بسیار جدّی مواجه‌اند. آن‌قدر که به‌طور متوسط هر ماه، یک مورد درگیری با شکارچیان غیرقانونی ممکن است برایشان پیش آید. درگیری‌هایی که گاه با یک اخطار تمام می‌شود و گاهی ممکن است به تیراندازی متقابل بینجامد؛ حتی احتمال زخمی شدن و مرگ نیز هست.

این محیط‌بان‌های مسلّحِ جنگجو در عین‌حال بسیار مهربان‌اند. ازجمله کارهای قشنگی که آنها در منطقهٔ حفاظت‌شده‌شان انجام می‌دهند، نجات حیواناتی است که ممکن است دچار حادثه شوند. مثلاً اگر شغال یا گرگی زخم بردارد، آن را می‌گیرند و درمانش می‌کنند. البته چون وسیلهٔ زنده‌گیری در اختیارشان نبود، من تقبّل کردم آن را تهیه و برایشان ارسال کنم که خوشبختانه در حال انجام است.

کار دیگری که آنها می‌کنند این است که اگر یک حیوان وحشی وارد محیط روستا و یا خانه‌های روستایی آن اطراف شود، به آنها اطلاع داده می‌شود تا بروند و آن را زنده‌گیری کرده و به محیط طبیعی‌اش برگردانند. و نیز با اینکه خودشان برای آشنایی با حیات وحش و چگونگی مواجهه با آن، هیچ‌گونه آموزش رسمی ندیده‌اند، اما با تجربهٔ مؤثری که کسب کرده‌اند و علاقهٔ شخصی‌شان به این موضوع، گاه‌و‌بیگاه به مدارس منطقه دعوت می‌شوند، برای آموزش این موضوعِ مهم به دانش‌آموزان.

وقتی در آن قلّه، در کنار پاسگاهِ جمع‌وجور و مرتب‌شان ایستاده بودم و آن دو محیط‌بان را می‌دیدم که به کارشان مسلط بودند و دلسوز، از حس خوبی سرشار شدم. به‌ویژه وقتی آقای جعفری گفت: «محیط‌بانی چنان کار پیچیده و دشواری است که اگر عاشق طبیعت و این کار نباشی دوام نمی‌آوری.» او البته فوق‌لیسانس جغرافیا دارد و بدیهی است سوادش بسیار بیشتر از نیاز شغلی‌ست که مشغول انجام آن است.

پس از امضای دفتر نگهبانی‌شان، من نیز در هامشِ آن دفتر جمله‌ای در سپاسگزاری از زحمات آن عزیزان نوشتم. سپس دوباره به راهمان ادامه دادیم تا به بالای درهٔ مُشرِف به دهنهٔ حیدری رسیدیم، به اولنگ سرسبزی که هنوز اندک آبی از آن می‌تراوید و البته به‌نظر می‌رسید آن‌قدر نیست که آبشخورِ احداث‌شده در آنجا را پر کند، برای آبخوری حیواناتِ تحت حفاظت. آن اولنگ را من در سفر قبلی‌ام، که برای رفتن به آنجا کوهنوردی کرده بودم، دیده بودم و در کنارش لحظاتی را برای استراحت گذرانده بودم، همراه با آن گروه کوهنوردی که قبلاً درباره‌اش نوشتم. میزان آبدهی چشمهٔ آن اولنگ نسبت به آن زمان به مقدار بسیار زیادی کم شده بود.

آنجا آخر خط بود و بقیهٔ راه را باید پیاده می‌رفتیم. کاری که من و آقای جعفری انجام دادیم و مسافتی را هم پیاده پیمودیم برای تماشای زیبایی‌های بسیاری در آن چشم‌انداز وسیع و دل‌انگیز، در قلمرو طبیعت کم‌نظیر نیشابور.

(ادامه دارد)

#نیشابور #قوچ‌میش #محیط_زیست #محیط‌بان

#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

10 Oct, 13:01



🔹آقای دستیار!

این حرف‌ها را ما می‌زنیم که دست‌مان به جایی نمی‌رسد و البته کم هم نزده‌ایم. ازجمله در اینجا. شما که دستت به جایی می‌رسد و دستیار رئیس‌جمهوری، کاری بکن و دستی به یاری بلند کن و به همکارانت در دولت فشار بیار این کار را بکنند و در سیاست‌هایشان «تجدید نظر کنند» که خیلی هم از وقتش گذشته است.

عجالتاً هم به رئیس‌جمهور بگو در جلسهٔ بعدیِ شورای عالی مجازی همین فیلتر را بردارند که ما بتوانیم توییت‌های شما را که می‌نویسی بخوانیم و از «تولیدات خارج مرزهای ایران» به دست‌مان نرسد.

#به_عمل_کار_برآید_به_سخن_دانی_نیست

#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran

🥀 یک حرف از هزاران

09 Oct, 14:04



🔹قوچ‌میش، قسمت چهارم

🔸سفر به کرانه‌های نیشابور، فصل چهارم

قسمت | ۱ | ۲ | ۳ |

محیط‌بان‌های کوشا و مهربان قفل دروازه‌ای را که در ابتدای راه کوهستان بود برایمان گشودند. پشت آن دروازهٔ نرده‌ای، راهی با شیب تند و پر پیچ‌وخم را در پیش گرفتیم به‌سوی قله. علف‌زارهای بلندی در اطراف جاده خشکیده بودند. در راه که می‌آمدیم آقای جعفری گفته بود در فصل بهار و تابستان عشایر گله‌های گوسفندشان را برای چرا به منطقهٔ حفاظت‌شده می‌برند. گویا آنها از ادارهٔ منابع طبیعی برای این کار پروانه می‌گیرند و خارج از کنترل محیط‌بانی هستند. با این‌حال چراگاه‌های دست‌نخورده‌ای هم در کنار راه داخل منطقه حفاظت‌شده وجود داشت. از آقای جعفری پرسیدم‌ چرا عشایر دام‌هایشان را به آن مناطق نبرده بودند برای چرا. جواب ایشان این بود که به‌دلیل خشکسالی‌های اخیر تعداد دام‌هایشان کاهش یافته است.

در یک نگاه ساده اما معلوم است که حضور آن عشایر با گله‌ها و سگ‌های‌شان می‌تواند یکی از مزاحمت های جدی برای قوچ‌میش‌ها باشد. زیرا هم عرصه‌ «چرا» را برایشان محدود می‌کنند و هم اینکه آنها را می‌رمانند. قوچ‌میش‌ها حیوانات بسیار حساس و ترسویی هستند.

در راه می‌رفتیم که چند رأس از قوچ‌میش‌ها را بالای یک یال مشاهده کردیم. یکی از آنها نمی‌چرید و مدام به این‌سو و آن‌سو نگاه می‌کرد. آقای جعفری گفت «شاه‌میش» است و ادامه داد: «هر گله یک شاه‌میش دارد که هم رهبری گله را برعهده دارد و هم از گله دربرابر خطرات مراقبت می‌کند. بنابراین وقتی قوچ‌میش‌ها می‌چرند او مدام اطراف گله را می‌پاید تا درصورت شناسایی خطر با تولید صدای مخصوصی گله را باخبر سازد.» همین اتفاق در جلو چشمان ما افتاد و آن شاه‌میش تا متوجه حضور ماشین ما شد به گله‌اش اخطار داد و همه با هم پا به فرار گذاشتند.

در اینجا من تجربه‌های قبلی خودم را به آقای جعفری گفتم که به هنگام کوهنوردی خود شاهد بودم قوچ‌میش‌ها ما را دیده بودند ولی فرار نکرده بودند. ایشان برایم توضیح داد که این حیوانات بسیار باهوش‌اند و می‌توانند مهاجم بودن موجودات اطراف خود را تشخیص دهند. صدا و حرکت سریع ماشین آنها را می‌ترساند ولی کوهنوردان را اگر حرکت آهسته و غیرهجومی داشته باشند، خطر به‌حساب نمی‌آورند.

من گمان می‌کنم ما انسان‌ها اگر کمی با طبیعت مهربان‌تر بودیم حتی حیوانات وحشی هم با مهربان بودند. آقای لطفی، محیط‌بان دیگر همراه ما تعریف می‌کرد: «یک روز محیط پاسگاه را مه غلیظی گرفته بود. ناگهان احساس کردم یک قوچ‌میش به طرف من می‌آید. از جایم تکان نخوردم که مبادا بترسد. آن حیوان آن‌قدر به من نزدیگ شد که می‌توانستم او را لمس کنم. اما این کار را نکردم مبادا که او را بترسانم. حیوان در اطراف من گشتی زد و سپس راهش را گرفت و در میانهٔ سپیدی مه ناپدید شد.»

آقای جعفری دربارهٔ وضعیت گله‌های قوچ‌میش گفت: «تعداد آنها از ۱۰ تا ۱۵ رأس شروع شده و گاهی حتی به بیش‌از ۴۰۰ رأس می‌رسد.» او همچنین اضافه کرد که: «گله‌های قوچ‌میش به‌صورت تفکیک جنسیتی زندگی می‌کنند. این گله‌ها فقط در دورهٔ جفت‌گیری با هم یکی می‌شوند و در پایان فصل جفت‌گیری دوباره از هم جدا می‌شوند. در دوره‌ای که دو گلهٔ نر و ماده یکی می‌شوند، قوچ‌میش ماده 'شاه‌میش' است» البته من گمان می‌کنم اگر چنین است باید به چنین قوچ‌میشی لقب «میش‌ملکه» داده شود.

(ادامه دارد)

#نیشابور #قوچ‌میش #محیط_زیست #محیط‌بان

#ثنایی_نژاد
🆔 @Yek_Harf_Az_Hezaran