محمود فرجامی @farjamimahmud Channel on Telegram

محمود فرجامی

@farjamimahmud


نوشته‌ها، عکس‌ها، شوخی‌ها و تجربه‌های محمود فرجامی. برای ارتباط مستقیم با من از این شناسه استفاده کنید لطفا @MahmudFarjami

محمود فرجامی (Persian)

با خوشحالی میخواهیم به شما اعلام کنیم که کانال تلگرام محمود فرجامی راه اندازی شده است. این کانال مجموعه‌ای از نوشته‌ها، عکس‌ها، شوخی‌ها و تجربه‌های محمود فرجامی را برای شما فراهم کرده است. اگر علاقه‌مند به دنیای هنر، زندگی شخصی و دیدگاه‌های جذاب هستید، این کانال برای شما مناسب است. با دنبال کردن این کانال، به جزئیات و جذابیت‌های زندگی محمود فرجامی نزدیکتر خواهید شد. برای ارتباط مستقیم با محمود فرجامی، میتوانید از شناسه @MahmudFarjami استفاده کنید. پس دیگر وقت را تلف نکنید و همین حالا این کانال را دنبال کنید تا از محتوای جذاب آن بهره‌مند شوید.

محمود فرجامی

03 Dec, 23:53


در خارج از ایران، خصوصا اروپا که از آن تصور بهتری نسبت به سایر جهان داشتم، من چند بار در مواجهه با ستم عمیقی که به کارگران رفته تکان خورده‌ام. جالبست یکبار در آلمان بود و دیگری در انگلیس (خاستگاه‌های اصلی مارکسیسم). در آلمان در شهری دورافتاده و کسالت‌بار به نام ماگدبورگ که برای شرکت در یک مدرسه تابستانی آنجا بودم اتفاق افتاد. همینجوری الکی رفتم داخل کشتی کوچک زنگ‌زده‌ای که جایی گذاشته بودند برای تماشا. یک اتاقک داشت که کارگر می‌باید ده ساعت آنجا می‌ایستاد و زغال سنگ می‌ریخت. تابستان بود و من فقط چند دقیقه آنجا بودم و داشتم دیوانه می‌شدم... دفعه دیگر توی همین سالن در موزه تیت لندن بود (با موزه تیت مدرن لندن اشتباه نشود). آخر وقت بود و فقط توانستم نیم ساعت باشم و از همان اول که شروع کردم آن ساعت لعنتی مثل پتک کوبید توی سرم: ساعتی که با کار کارگران کار می‌کرد؛ طوری که حتی یک ثانیه هم اگر کار نمی‌کردند کار نمی‌کرد! و بعد چنان جذب نقاشی‌ها شده بودم که وقتی به فکرم رسید فیلم بردارم فقط چهاردقیقه وقت مانده بود. ولی فکر کنم همین سه چهار دقیقه هم فضا را نشان می‌دهد.

(به طور منظم دارم ویدیوهایی که در پانزده سال گذشته ضبط کرده‌ام را روی این کانال شخصی می‌گذارم. اگر دوست داشتید دنبال/سابسکرایب کنید که به صورت عمومی هم بیشتر نمایش داده شود. ممنون)

https://youtu.be/Qfw0h4_t4Xo

محمود فرجامی

02 Dec, 23:13


همینجوری چون استقبال شد از نقل از کتاب، این را هم از جناب معاویه و جوان میلف بازِ شوگرمامی‌یاب داشته باشید. جالب است که این حکایت را بیشتر، اهل سنت در تمجید از بردباری و خوشرویی «خال‌المومنین» آورده‌اند. شیعیان هم که گفتن ندارد...
#طنزدروبراسلام

محمود فرجامی

01 Dec, 22:32


دارم کتاب را برای چاپ سوم بازخوانی می‌کنم و خب شاید این دهمین بار باشد که این لندهور همه‌چیزکلفتِ ۷۹۸ صفحه‌ای را از سر تا ته می‌بینم. با اینحال باز هم به این ماجرا که می‌رسم می‌زنم زیر خنده. قیافه آن شوهر بددل را در نظر می‌آورم که زوجه‌اش را در نظر می‌آورد که با مجوز شرعی پستان در دهان نره‌غولی نهاده!
این نگه «گه خوردم مشکل حل شد» کی بگه؟ :))))))))
#طنزدروبراسلام

محمود فرجامی

28 Nov, 12:16


یک گفتگوی پر موضوع با حمیدرضا جلایی‌پور؛ از ماجراهای نقده و نزاع کرد-ترک بگیر تا جامعه مدنی، اصلاحات و البته موضع اصلاح‌طلبان درباره سیاست‌های بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران.

https://youtu.be/INtBTv525SQ

محمود فرجامی

27 Nov, 15:23


🔺 این آگهی برای جذب همکار برای جایی است که خود من هم با آنها همکاری می‌کنم. یک موسسه فرهنگی-آموزشی. اگر اهل کار هستید —یا دست کم ایمیلتان را برای آگاهی از نتیجه چک می‌کنید!— بد نیست پر کنید شاید همکار شدیم ؛)

https://forms.gle/g3qy4XAtpS4YiAUcA

☝️اطلاعات بیشتر در لینک هست.

محمود فرجامی

26 Nov, 21:25



‌‌
در منزل فرخ نگهدار داشتیم برای ضبط آماده می‌شدیم که دیدم عجب گفتگوی جالبی درگرفته. بهنود داره اینجا از خاطره اولین حضورش نزد شاه میگه، وقتی که خبر زلزله آمده و همه در حال چاخان و چاپلوسی‌اند (در ویدیوی اصلی روی یوتیوب هست کل قصه) و شاه بقدری عصبانی میشه که به شوهرخواهرهاش میگه زن[ج...]ها!

حالا البته باز پهالوه میان فحش می‌دن که شاه عصبانی نشده و فحش نداده؛ ولی خب اینطور هم میشه دید که این‌وقتها اونی که عصبانی میشه و غصه می‌خوره و فحش می‌ده آدم بهتریه از کسی که بی‌خیاله... یا فقط می‌گذاره میره.

یادش بخیر ما یک عکسی داشتیم سالهای خیلی دور در آلبوم خانوادگی‌مان که اول پنهان شد زیر فرش، و بعد هم سوزانده شد. می‌گفتند اگر پیدا کنند پدرم را اعدام می‌کنند (انقلابه، قراره هر چی بیشتر آوییزون کنند، کشک که نیست عزیزانم!). حالا این عکس چی بود؟

پدر بنده بود که بخاطر همین زلزله یک ماه زن و بچه رو انداخته بود رفته ماموریت کمک زلزله‌زده‌ها؛ یک کارمند بهداری که محل خدمتش چند صد کیلومتر دورتر بود از آنجا و واقعا لزومی نداشت برود و آنقدر بماند. شاه یک تقدیرنامه بهش داده بود و عکسی در آن لحظه بهجت‌اثر گرفته بودند. بعد هم اعلیحضرت و همراهان هلیکوپتر. پدر همانجا وسط خاک‌وخل و جنازه. چند وقت بعد انقلاب. اعلیحضرت و خانواده سوار هواپیما. ما. زلزله...

بگذریم.

محمود فرجامی

21 Nov, 18:41


🔴 پیام ادمین:

دوستان با عرض پوزش به علت مشکل فنی برنامه به صورت لایو کنسل شده و بعدا ویدیوی ضبط شده این گفتگو در دسترس شما قرار میگیره. ⚠️

محمود فرجامی

21 Nov, 17:18


🔺 دوستان من امشب با دکتر حمیدرضا جلایی‌پور در قالب شبچراغون گفتگو می‌کنم. برنامه‌ای چیده‌ایم که این گفتگو برای اولین بار به صورت زنده در یوتیوب باشد، با کیفیتی بالاتر از آنچه تابحال در اینستاگرام بوده است. این احتمالا تنها گفتگویی باشد که در آن از مسایل حساسیت‌پذیری مثل نقده و کردستان در زمان جنگ و نقش جلایی‌پور در آنجا، تا دوران اصلاحات و مساله محور مقاومت و جنگ با اسراییل را پوشش خواهد داد. امیدوارم اشکالات فنی —که ماشاالله بی‌برقی هم به آن افزوده شده!— پیش نیاید و به خوبی و باکیفیت انجام شود.
با عضویت در کانال یوتیوب زیر می‌توانید آن را ساعت ۲۲ امشب زنده تماشا کنید و کامنت هم بگذارید.
https://www.youtube.com/@shabche

محمود فرجامی

21 Nov, 13:50


💢 حکم جلب نتانیاهو به دلیل ارتکاب «جنایات جنگی» صادر شد.

هرچند که این حکم هم عملا به هیچ کجا نخواهد انجامید، اما این داغ ننگ همیشه در تاریخ بر پیشانی نتانیاهو و همه حامیانش خواهد ماند.

(نحوه تدوین ویدیو/خبر یورونیوز هم جالب است)

محمود فرجامی

19 Nov, 23:09


این گفتگو با امکاناتی کم در اتاقی گرفته شد در میانه نمایشگاه کتاب. گفتگوی مفصلی در زمستان همین امسال –بحقجدم– با امکانات حرفه‌ای ضبط خواهد شد که اگر –به‌یاری بیمه ابوالفضل– عمری باقی بود در آن درباره کتاب توضیح خواهم داد. این گفتگو البته خاصیتی دارد که متبرک است به نقل و پرده‌خوانی سید اولاد پیغمبر و حتی آلتی مصنوعی که بر روی آن نوشتند ادخلوها بسلمٍ آمنین! 🍌
https://youtu.be/2SarlomvkzE

محمود فرجامی

18 Nov, 12:53


سالها بود که این فکر ذهنم را مشغول کرده بود که چرا این فضلا و ادبای ما سر «اقدم نسخ» یعنی قدیمی‌ترین نسخه‌های موجود از غزل‌های حافظ به نتیجه نمی‌رسند. در واقع چرا گاهی نسخه قدیمی‌تر را وامی‌گذارند و به نسخه‌ای که بعد از آن کتابت شده استناد می‌کنند؟ و ضمنا —حالا که با آزمایش‌هایی نظیر کربن ۱۴ می‌توان قدمت و سال کتابت واقعی یک نسخه را درآورد— اگر کاشف بعمل آمد که نسخه‌ای کتابت خود حافظ یا محمد گل‌اندام است چه؟ می‌توان سایر نسخه‌ها را به موزه‌ها سپرد؟
به راهنمایی استادی متوجه شدم پاسخ منفی است؛ یک دلیل آنکه حافظ خودش گاهی (شاید اغلب اوقات) ویرایش‌های تازه‌ای از یک غزل بدست می‌داده. احتمالا آدمی بوده وسواسی (و قطعا پروفشنالیست) که به «محصول نهایی» راضی نمی‌شده و دلش آرام نمی‌گرفته. یعنی حافظ غزلی می‌گفته و کتابت می‌شده، چندی —شاید سالها— بعد تغییری در آن میداده و دوباره می‌نوشته. حالا اقدم نسخ کدام است؟ اولی. دل حافظ کدام است؟ با آخری (که با توجه به وسواس مرحوم، می‌تواند دومی، سومی، چهارمی... باشد؛ خود اگر پشت نکیر را خم نکرده باشد که ویرایش دل‌انگیز تازه‌ای روی آن میز موحش بنویسد).
بعد از حل این معما، نوبت به معمای بزرگتری رسید: چرا حتی در اقدم نسخ، نسخه‌ای مثلا به قدمت ۸۰۳، غزلهایی در دیوان حافظ هست که حالا کشف شده در دواوین سایر شعرا وجود داشته: از کمتر شناخته‌شده‌هایی که صدها سال فراموش شده بودند تا مشاهیری مثل کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی که اندکی پیش از حافظ می‌زیسته و در آن زمانه شهرت بسیار داشته؟ آیا حافظ انتحال و شعردزدی می‌کرده؟!
پاسخ این مساله را اخیرا در فایلی صوتی از دوست گرامی رضا ضیا شنیدم که حافظ‌پژوهی دقیق است و امیدوارم به زودی تصحیحی از حافظ را که سالهاست روی آن کار می‌کند منتشر کند.
خودآزمایی پیش از شنیدن فایل: اگر غزلی از شاعری دیگری نه فقط در اقدم نسخ باشد بلکه با خط خود حافظ کشف شود ماجرا چیست؟

https://t.me/hafezxany 👈 کانال دکتر رضا ضیا

محمود فرجامی

17 Nov, 16:46


همینجوری الکی نشستم نصف فیلم تایتانیک را دیدم. عجب چیز میانمایه‌ای بود. حالا جلوه‌های ویژه می‌گویی هیچ، آن‌زمان امکانات آنقدر بوده، چقدر بازیها کلیشه‌ای و بد بود. تقریبا همه بد و کلیشه‌ای بازی می‌کردند و کارگردانی و حتی گریم در این زمینه افتضاح بود (قله‌اش رز صد و یکساله!) گافهای تکنیکی هم پرشمار، از آن چراغ‌قوه‌ها بگیر تا خیلی چیزهای ریزتر. چطور آن‌همه اسکار به همچو چیزی دادند؟ بی‌شک گیشه. بعد از گذشت بیش از دو دهه می‌شود گفت فقط موسیقی‌اش ماندگار شد و بعضی صحنه‌های نوجوان‌پسند. سایر چیزهای به‌یاد‌ماندی‌اش کپی‌هایی بودند از فیلمی که بیش از چهل سال قبل از تایتانیک درباره همین موضوع ساخته شده بود.
https://www.aparat.com/v/c08acsl
☝️اینجا می‌شود نسخه دوبله‌شده «شب به یادماندنی» که درباره همین ماجراست را دید. در دهه ۱۹۵۰ ساخته شده و با امکانات فقیرانه استودیوهای انگلیسی بعد از ج ج دوم. همچنان یک شاهکار الهام‌بخش است و چنان که به وضوح دیده می‌شود تایتانیک هم بیشک صحنه‌های مهمی، و حتی شمایل بازیگرهایی را از آن را کپی کرده (مثل کاپیتان، مثل زن چاق ثروتمند...) و یک داستان آبدوغ‌خیاری هم قاطیش کرده.
حرفم این است که مساله تروکاژ و سیاهی‌لشکر و استودیوهای عظیم نیست، همانطوری که مساله «با امکانات اون‌زمان» هم نیست.
زمان دشمن کم‌مایگی‌ست.

محمود فرجامی

13 Nov, 23:59


خبر خودکشی کیانوش سنجری خبری به غایت تلخ و تکان‌دهنده بود. متاسفانه قواعد بسیار سختگیرانه درباره کاری که او کرد طوری‌ست که حتی نمی‌توان در شبکه‌های اجتماعی چیزی درخور نوشت و حرفی زد. آخرین روزن همین تلگرام است.
بارها به زندان افتاد و سرانجام به عنوان پناهنده سیاسی به نروژ و بعد به آمریکا رفت. مدتی هم با صدای آمریکا همکاری کرد. سال ۹۵ به ایران برگشت؛ دلیلش را گفتند بخاطر تنهایی مادرش بوده. صد مرحبا و آفرین به مرامش. شاید هم نخواست زیر بلیط اپوزوسیون کرایه‌ای و دیکتاتوری رسانه‌ای برود. باز هم صد آفرین و مرحبا به مرامش. هرچه که بود کاری بود خلاف جهت و جسورانه. خودش «جنون وطن» نامیده بود: دلم می‌خواست حسرت بازگشت به وطنم را با تا پایان عمر با خودم حمل نکنم. قاضی صلواتی هم در پنج دقیقه به یازده سال زندان محکومش کرد. پنج سالی در بند و کش‌وواکش بود. بعد توانست خارج شود. دوباره برگشت.
حالا خبر آمده که در توییترش ساعت یک ظهر نوشته اگر چهار زندانی سیاسی تا ساعت هفت غروب آزاد نشوند در اعتراض خود را خواهد کشت؛ و سر حرفش مانده و خودش را کشته. کاش سر حرفش نمی‌ماند، هرچند که معلوم است تصمیمش را گرفته بوده و شرطی محال گذاشته. ولی کاش آن چهار زندانی سیاسی و همه زندانی‌های عقیدتی و سیاسی آزاد بودند، کاش به امنیتی‌ها با عدالت رفتار می‌شد کاش هیچ انسانی شکنجه نمی‌شد... کاش کیانوش زنده بود.

یاد آن حرفی می‌زنم که آبتین بکتاش شاعر روی دوچرخه ضبط کرد و مهربانی و بیرحمی توی صورتمان کوبید: هر میگن برو... ولی یکی باید همینجا وایسه... یکی باید پای حرفش وایسه...

کیانوش سنجری هم چند دقیقه قبل از پرتاب خودش از آن بالا به نیستی جاودانه نوشته: «الوعده وفا. هیچ کس نباید به خاطر بیان عقایدش زندانی شود. اعتراض حق هر شهروند ایرانی‌ست. زندگی من پس از این توییت به پایان خواهد رسید، اما فراموش نکنیم که ما برای عشق به زندگی جان داده و می‌دهیم، و نه مرگ. آرزومندم روزی ایرانیان بیدار و بر بردگی چیره شوند. پاینده ایران.»

حیف از آن جان گرامی. از جانهای گرامی. حیف.

محمود فرجامی

13 Nov, 19:52


بله در یک همچو وضعیتی بسرمی‌بریم: تدریس بیانسه در دانشگاه ییل!

(منتظر نظر معتقدان به دین «آمریکا عصاره همه خوبی‌هاست» البته هستم در تئوریزه کردن این اقدام)

محمود فرجامی

12 Nov, 14:04


یک ماجرای انگیزشی؛ یا ضد انگیزشی (بسته به این که از کدام طرف نگاه کنید)
من با ضرب‌زور دیگران، و با حماقت خودم مهندسی نرم‌افزار خواندم. از همان روز اول هم ناراحت و معذب بودم ولی شد مثل پروژه کنکورد (نماد پروژه‌هایی که زود مشخص می‌شود شکست خواهند خورد ولی به امید واهی و هزینه‌های بیشتر و بیشتر ادامه می‌یابند). دوره چهارساله، پنج و نیم سال طول کشید و بقدری از تمام شدنش خوشحال بودم که همزمان با ترم آخر رفتم به صورت آزاد کتابها و دوره‌های لیسانس فلسفه و الهیات را خواندم و گذراندم و یکراست فوق لیسانس آن رشته قبول شدم. این تغییر رشته به‌قدری غریب بود که همان چند نفری از ورودی ۷۶یها که من را می‌شناختند (خیر سرم ترم چهارم بودم که آنها آمدند دانشگاه) ترجیح دادند به شکل رسوایی با این قضیه برخورد کنند! یادم هست اسم قبول شدگان فوق لیسانس رشته کامپیوتر را نستعلیق نوشته بودند و زده بودند روی دیوار دفتر گروه، و راضی شده بودند اسم کسی که رشته فلسفه علم قبول شده بود را هم بنویسند ولی دیگر شان دپارتمان را در حد من و فلسفه و الهیات پایین نیاورده بودند ؛) بهترین تبریک‌هایی هم که گرفتم «خل شدی محمود؟» بود! ابوی بنده را همیشه به بلبل تشبیه می‌کرد؛ نه برای خوشصدایی (که بیشتر به کلاغ می‌مانم) یا عاشق‌پیشگی (که نگم!) بلکه بخاطر «از این شاخ به اون شاخ پریدن». خب شما هم اگر مثل ایشان خبر داشتید که من اصولا دوست داشتم تئاتر بخوانم و به ادبیات علاقه داشتم و نهایتا سر از ارتباطات و ژورنالیسم درآوردم و از همه اینها در طنزپژوهی کارهایی کردم، از روی لطف و ادب به این تشبیه ادبی رضایت می‌دادید.
اینها را گفتم که بگویم ما یک دوستی داشتیم، و داریم، که از یک زمانی به درجه «یک خلیه مثل محمود» مفتخر شد. این بزرگوار، یعنی مهشید گوهری، رشته مهندسی برق دانشگاه فردوسی درس می‌خواند که آن زمان واقعا رشته حسرت‌برانگیزی بود؛ و البته سخت و جانکاه. وقتی درسش تمام شد اینها، یعنی او و شوهرش که هر دو دوست ما (من و همسرسابق) بودند مشهد ماندند و ما رفتیم تهران. بعد از مدتی که سراغش را گرفتم یک جوری که انگار کار بسیار شنیعی مرتکب شده درگوشی به من گفتند: بین خودمون بمونه رفته داره ادبیات میخونه، اونم از لیسانس! من هم که مجبور بودم یک واکنش مناسبی نشان بدهم لبی گزیدم که: حالا ادبیات باشه، ولی از لیسانس؟!
اینها گذشت و من هر از چندی سراغی از مهشید می‌گرفتم و همیشه پاسخ این بود که: هنوز داره ادبیات می‌خونه! — عه آخه چند سال؟
و خب چون دیدار حضوری هم دست نمی‌داد اطلاعات بیشتری نداشتم.
تا اینکه زد و چند وقت‌پیش دیدم اوه! مهشید چه کتابها و مقالاتی منتشر کرده و اوه مای گاد (با لهجه مشهدی-بریتیش) با کسانی مثل دکتر محمدجعفر یاحقی مقاله منتشر کرده! بعد فهمیدم مهشید در تمام این سالها درجا نمی‌زده و تا فوق‌دکتری ادبیات هم رفته و متخصص دوران ایلخانی شده.
اخیرا که مهشید یک دوره آموزشی گذاشته برای تدریس تاریخ ادبیات فارسی خواستم یک چیزی بنویسم در تبلیغش و فکر کردم لابد نوشتن از اینکه یک نفر چطور مدرک مهندسی‌اش از بهترین دانشگاه پایتخت را گذاشت روی طاقچه و رفت از نو چیزی که دلش می‌خواست را آموخت و موفق شد خیلی انگیزشی است. بعد دیدم اینطور هم می‌شود دید که چطور یک نفر از راه بدر شد، مدرک گرفت ولی مهندس نشد... زاویه‌ نگاه با شما؛ اما توصیه می‌کنم همیشه آموختن علوم انسانی از کسانی که ذهنشان با دانش (science؛ اوه مای گاد اگین) ورزیده شده را یک فرصت ویژه حساب کنید.

«تداوم هویت ایرانی...»👇🏻
https://honarestan.org/courses/51

محمود فرجامی

09 Nov, 17:28


یعنی این ایرانشهری‌ها فقط آملی رو آلوده نکره بودند! از سید جواد به جوادی آملی :)

محمود فرجامی

09 Nov, 13:26


در دوره کارگاهی «طنزنویسی ادبی» که در حال برگزاری است کمی درباره این صحبت کردم که چرا باید طنز و ادبیات غرب را بخوانیم و چرا دن‌کیشوت قله‌ای‌ست که حتی در طنز و ادبیات پست‌مدرن جایگاه یگانه‌ای دارد.
فایل صوتی این بخش را می‌توانید بشنوید.

@honarestanorg

محمود فرجامی

08 Nov, 13:41


یک کانال یوتیوب دارم که از مدتها پیش، دقیقتر بخواهم بگویم حدود ده سال پیش (چقدر دقیق گفتم حدودا!) هر از گاهی چیزی گذاشته‌ام تویش. چیزهایی که عموما ربطشان به همدیگر این است که به نظرم جالب آمده‌اند (چقدر مرتبط!). چندی پیش، به لطف پر شدن حافظه مبایل و لپ‌تاپ و چند هارد دیسک، و اعلان‌های مکرر گوگل درایو که 'دویست گیگابایتت پر شد زود باش پول بیشتر بده دو ترابایت بخر' مجبور شدم ویدیوهای قدیمی را مرور کنم تا پاکشان کنم. در این مرور متوجه شدم صدها ویدیوی جالب دارم (دست‌کم به نظر خودم) از سالها سفر به جاهای مختلف و گفتگو با آدمهای مختلف. همینطور گاهی ذوقی ویدیویی را مختصر ادیتی کرده‌ام و حاصل بد درنیامده. اینها را می‌گذارم روی آن کانال یوتیوب که هم از دست نروند و هم شاید به درد کسی خورد؛ کسی که مثلا دوست دارد بداند کانبرا (این پایتخت مظلوم استرالیا) کجاست و حال و هوای محله‌های کاملا غیرتوریستی مکزیکوسیتی چطور است و پشت صحنه فلان استند‌آپ‌کمدی چطور گذشت و بهمان کاتولیک روستایی آلمانی درباره «مالیات کاتولیک بودن» چه می‌گوید.
خوبی یوتیوب این هم هست که ویدیوها مثل پلتفرمهای متای لعنتی گم نمی‌شوند، طوری که حتی با سرچ/جستجو هم نتوان پیدایشان کرد؛ اصلا اگر بشود اسم آن باکس مزخرفی که مثلا برای جستجو است را جستجو گذاشت.
یکی از کارهای قدیمی که خیلی دوستش داشتم و اخیرا روی کانال یوتیوبم یافتم (با دو ثانیه جستجو) این کار است که من فقط میکسش کرده‌ام. این میکس بقدری خوب درآمد که فکر می‌کنی رقصنده واقعا روی این آهنگ با خوانندگی همایون شجریان اجرا کرده. توصیه می‌کنم ببینید؛ و البته کانال را هم عضو شوید. در نظر دارم لایوها را از اینستاگرام منتقل کنم به یوتیوب.

https://www.youtube.com/watch?v=XFS9J8gIUNo

محمود فرجامی

05 Nov, 14:57


رمزگشایی از یکی از رازآمیزترین داستان‌های قرآنی: چرا داوود نبی پس از آن‌که دو مرد از او درباره چیز ساده‌ای داوری خواستند بر زمین افتاد و توبه کرد؟
کلید معما نزد فردی به نامِ بتشبع است و در بایبل!
بخشی از نخستین جلسه دوره آموزشی دکتر مهرداد عباسی در هنرستان.

@honarestanorg

محمود فرجامی

05 Nov, 14:57


رفقایی که من را از نزدیک می‌شناسند می‌دانند علی‌الدوام حوصله‌سررفته‌ام و واقعا نمی‌توانم یکجا بند شوم. نیمی از اخراج‌های من از کلاس در ایام مدرسه، از کلاس چهارم که ساعتدار شدم تا دیپلم، بخاطر نگاه کردن به ساعت بود. از پنج دقیقه بعد از شروع کلاس، هر دو سه دقیقه به ساعت نگاه می‌کردم و این معلم‌ها را عصبانی می‌کرد. در دانشگاه واقعا بند نمی‌شدم... در کار... در هر کاری. فورا حوصله‌ام سر می‌رود. اگر هم مجبور باشم جایی، مثلا در یک سخنرانی، بنشینم سریعا خوابم می‌گیرد. در حد بیهوشی... و تا سخنرانی تمام می‌شود از خواب خبری نیست. اصلا من توی رختخواب هم جز با یکساعت غلت زدن (املاش همینه؟) خوابم نمی‌برد چه برسد به صندلی فلان سالن سخنرانی!
همین رفقا خیلی متعجب می‌شوند وقتی می‌بینند که گاهی من چطور محو تاریخ اسلام و به خصوص مسائل مربوط به تفسیر و فقه‌اللغة می‌شوم؛ طوری که انگار یک سریال معمایی نگاه می‌کنم (حالا بماند که سریال معمایی هم حوصله‌ام را سر می‌برد!). این مساله خصوصا وقتی پای مطالعات تطبیقی و کشفیات جدید درباره داستانهای قرآنی یا تاریخ صدر اسلام به میان می‌آید برایم واقعا هیجان‌انگیز و نفس‌گیر می‌شود. یک نمونه‌اش در همین کلاس درس دکتر عباسی است که واقعا یکی از هیجان‌آمیزترین دوره‌های درسی برای من در این حوزه است. فکر کنید سر نخ یک سوره قرآن کجاست و جناب داوود چه کارها کرده در آن بخش محذوف 😉 👇🏻

محمود فرجامی

04 Nov, 13:57


منطقه دارد رسما به دارالمجانین تبدیل می‌شود! این مگر متحد اصلی اسراییل نبود؟ رزمایش مشترک با ایران برگزار کردنش چیه؟!

محمود فرجامی

03 Nov, 18:10


حقایق تلخ و تکان‌دهنده درباره اعدام شارمهد...

(اگر ویدیو را در یوتیوب ببینید که کانال رونقی بگیرد ممنون می‌شوم
https://youtu.be/Ptgfl3x-iQA?si=byLlSOA7ObvnAQts )

[تصحیح: جنایات لئوپلد در کنگو عمدتا برای کائوچو بود نه آنطور که من گفتم، کاکائو.]
نسخه صوتی

@farjamimahmud

محمود فرجامی

02 Nov, 02:54


اینها را می‌بینید؟ اینها را می‌بینید که دستشان را بریده‌اند؟ اینها فرزندان و خویشان کسانی هستند که از زیر کار بردگی برای لئوپولد فرار می‌کردند. یعنی در کنگو اگر یکی حاضر نمی‌شد تا سر حد مرگ و زیر شکنجه کار کند و فرار می‌کرد یا اصلا خودش را می‌کشت، می‌رفتند دست دختر ده ساله‌اش را می‌بریدند. کی‌ها؟ کارگزاران اعلیحضرت لئوپولد دوم، پادشاه قانون‌مدار و ترقی‌خواه و محبوب بلژیک! بلژیکیان عزیز هم چندان بی‌خبر نبودند. همین ایشان در سال ۱۸۹۷ میلادی، فرمود ۲۶۷ سیاهپوست از کنگو را به بلژیک آوردند تا آن‌ها را در یک دهکدهٔ شبیه‌سازی شدهٔ آفریقایی به نمایش بگذارند؛ کاری که «نام باغ‌وحش انسانی» نامیده شد.
---
یک بابایی ده‌ها بار آمده در برنامه تلویزیونی‌اش تهدید به قتل و آدمکشی کرده. رسما مشوق ترور بوده. سازمانی داشته برای خودش. وقتی چند بمبگذاری خونین در ایران صورت گرفته رسما و صریحا گفته کار ما بوده، باز هم می‌کنیم. رسما تروریست بوده، تروریست تریبون‌دار. همه فیلمهایش هست.
چنین شخصی را، حتی اگر از سر جنون چنین حرفهایی بزند، قاعده آن است که دستگیر و محاکمه کنند و به زندان یا تیمارستان طولانی‌مدت محکوم کنند. اما هیچ‌کاری نکردند. چون او بیرون باغ‌وحش انسانی بوده. چون توانسته بوده «شهروند آلمان» باشد.
بعد از سالها درخواست و شکایت و تهدید، آخرش رفته‌اند یارو را توی گونی کرده‌اند و برده‌اند توی همان جایی که ترور و بمبگذاری می‌کرده بعد چند سال به اشد مجازات رسانده‌اند.
الان زمین را به زمان دوخته‌اند که شهروند ما را ربودند و کشتند. چنان وقیحند که نمی‌گویند شهروند ما این همه ترور و بمبگذاری را انجام داده. کودک کشته.
---
لئوپولدهای تمیز، لئوپولدهای قانون‌مدار عزیز و شهروندان محترمشان که از جشن بالماسکه برمی‌گردند بسیار عصبانی‌اند که چرا این وحشی‌های ساکن باغ‌وحش انسانی، به یکی از همان وحشی‌ها که توانسته بود از آنجا فرار کند و از اینطرف به آنها آتش پرتاب کند متعرض شده‌اند.
همگی منتظرند مراسم کوتاه کردن دست‌ها آغاز شود.

------
(این یادداشت به هیچ وجه درباره حکم اعدام نیست، درباره مجازات است.)

محمود فرجامی

31 Oct, 14:35


این کارگاه از فردا شروع می‌شود و بیش از هر چیز روی داستان کوتاه طنز به عنوان یک ژانر ادبی متمرکز خواهیم بود. خاصیت بزرگش - به نظر خودم- این است که من چکیده مطالعاتم در ادبیات طنز فارسی و غیرفارسی را در اختیار هنرجویان می‌گذارم تا خودشان انتخاب کنند چطور طنز بنویسند. البته خود نیز چون شمر ذوالجوشن باید سرشان خواهم بود! نتیجه شاید به صورت کتابی منتشر شود، و از آنجایی که این دوره سی‌ام آذرماه پایان می‌یابد واقعا باید گفت جوجه را آخر پاییز می‌شمارند!
اطلاعات و جزییات دوره و جلساتش در

https://honarestan.org/courses/55

(اگر سابقه شرکت در کلاسهای قبلی من را ندارید اما قبلا در زمینه نویسندگی ذوق‌آزمایی کرده‌اید، یا در ادبیات داستانی مطالعه دارید می‌توانید ثبت‌نام کنید؛ ولی اگر صفر کیلومتر هستید این دوره مجال مناسبی برای آب بندی نیست)

محمود فرجامی

30 Oct, 16:30


فیلم «کیک محبوب من» را دیدم. چیزی که بیشتر از هر چیز من را تشویق به دیدنش کرد نه تابوشکنی‌اش در ساختن فیلم فارغ از ممیزی‌های (احمقانه) جمهوری اسلامی بود و نه جایزه... آن صحنه شاهکار رقص زن و مرد با ترانه بسیار دلنشین فریدون فرخزاد بود. به نظرم این صحنه هم از حیث لطافتش، و هم بخاطر تکنیک و میزان‌سن و بازی عالی کارگردان‌ها و بازیگران، یکی از صحنه‌های ماندگار در تاریخ سینمای ایران خواهد شد. همینجا هم بگویم که سالها پیش در کلاس آزاد ترجمه جناب عبدالله کوثری با خانم بامزه پرشروشور تپلی همکلاس بودیم که همین لیلی‌خانم فرهادپور بود. و گفتن ندارد که چقدر تعجب کردم از اینکه دیدم چقدر بازیگر خوبی است! و چه خوب که در چنین فیلمی هنر بازیگری‌اش به نمایش گذاشته شده.
داستان فیلم را نمی‌نویسم که لو نرود و هر کس می‌خواهد ببیند خیالش راحت باشد از خواندن این یادداشت.
من اگر بخواهم «کیک محبوب من» را توصیف کنم، پیش از هر چیز این به ذهنم می‌آید: یک وان‌نایت‌استند عاشقانه (چه خوب است علمای فرهنگستان یک معادل فارسی خوب برای وان‌نایت استند اختراع کنند؛ البته اگر آن پیران دودچراغ‌خور اصلا با همچو مفهومی آشنا شوند!).
چیزهایی را هم در فیلم نپسندیدم که بیشتر از آنکه اشکال باشد، از نوع «حیفه» است. آن صحنه گشت ارشاد و جمع‌کردن بد/بی‌حجابها و آن گفتگوی توی تاکسی که: قدیمها چنین و چنان بود. به نظرم گل‌درشت بودند برای چنین فیلم حزن‌انگیزی. کسانی که فیلم را دیده‌اند همان صحنه تاکسی را مقایسه کنند با صحنه بعدی در هتل که چه کنایی و غم‌انگیز بود: زنی در روز به لابی خالی هتلی رفته است که خودبخود حزن‌انگیز است، چه رسد که یک چیز منسوخ را سفارش می‌دهد: کافه‌گلاسه! (چیزی که احتمالا مدرنترین چیزی بود که در دوران جوانی او می‌شد در یک هتل سفارش داد). بدترین صحنه از این نوع «گل‌درشتیسم» —که بسیاری از نویسنده‌ها و کارگردان‌های ما به آن دچارند— آن صحنه دید زدن زن همسایه فضول بود که باید ذکر می‌شد شوهرش وابسته به حکومت است.
بهرحال فیلم خوبی است و به نظرم به دیدنش می‌ارزد. برای من در تلگرام با این عنوان که با اجازه سازنده است فرستادند و دیدم.

محمود فرجامی

28 Oct, 12:00


تذکر:
من بارها نوشته‌ام و توضیح داده‌ام که مشکلی با نقد و مخالفت در کامنتها ندارم و حتی پرخاشگری‌ها را هم تحمل می‌کنم، اما تهمت‌زنی را تحمل نمی‌کنم.
خطاب به اینها، همینهایی که وصفشان می‌آید این اتمام حجت را می‌نویسم: اگر نظر من غلط است مخالفت کنید و دلایلتان را بنویسید. یا به هر طریقی مخالفت و نارضایتی‌تان را نشان بدهید. نهایتا اگر راه صلاح نمی‌بینید می‌توانید مطالب من را دنبال نکنید (هرچند توصیه به گفتگو می‌کنم همیشه). اما تهمت‌زنی‌ها را بس کنید. باز کردن دهان و فوران کثافات آسان است؛ تحملش است که سخت است! اگر عزم کرده‌اید کودک‌مانده بی‌تربیتی باشید که به نظرش هر کسی که به فانتزی‌های روانپریشانه او دم نمی‌دهد «حتما پولش می‌رسه... مشخصه پرستوئه!... بالاخره خانواده‌اش تحت فشارن... می‌خواد برگرده ایران... حتما میخواد یه شغلی تو دولت بگیره... سایبریه... بالاخره می‌خواد بره بی‌بی‌سی!...» (به همین حماقت و بی‌ربطی!) این مشکل خودتان است. صدها هزار برگه و کانال و دورهمی و کودکستان ویژه هست که می‌توانید در آنجا آدم‌هایی مثل خودتان را بیابید و از نظر روانی ارضا و مجددا شارژ شوید (و مطمئن هم باشید که تا عید امسال اینا رفتن، هر کی میگه نه نوکر سپاهه!).
من — و به گمانم چند هزار نفر دیگر که عضو اینجا هستند— از تحمل شما معذوریم. از این به بعد به محض لجن‌پراکنی بدون هیچ تذکری بلاک می‌شوید.

محمود فرجامی

محمود فرجامی

26 Oct, 17:14


چنین گفت مژگان نوی؛ یهودی ایرانی-اسراییلی، استاد دانشگاه اورشلیم که چهل و چند سال است حتی یک دقیقه در وطن نبوده است.
@FarjamiMahmud
(مژگان نوی پیشتر در شبچراغون شرکت کرده است و گفتگو با او در یوتیوب در دسترس است.)

محمود فرجامی

26 Oct, 10:32


حمله اسراییل به ایران همانطوری بود که پیش‌بینی کرده بودم (و البته موکدا با ذکر منطق و شواهد): بسیار محدود، بدون هیچ تعرضی به تاسیسات هسته‌ای یا پالایشگاهی، صرفا از راه هوا.
اینها را که به عینه الان می‌توان دید. چیزهایی هم هستند که می‌توان فکر کرد: بجز «منابع ناشناس» رویترز و وال‌استریت ژورنال که همیشه پابه‌رکاب جنگ روانی اسراییل و پنتاگون هستند، و البته ده‌هزار «کارشناس» که بعدش روی همان «خبر»ها مانور می‌دهند و تحلیل می‌کنند و اسکی می‌روند؛ چه شاهدی هست که «مقامات آمریکایی توانستند مقامات اسراییلی را راضی کنند که از حمله گسترده چشمپوشی کنند»؟!
خیر؛ حمله گسترده‌ در توانایی اسراییل نبود وگرنه چانه‌زنی و راضی کردن مقامات آمریکایی و غربی سر جریان غزه را داریم می‌بینیم! یا به کل دروغ می‌گویند و همزمان سلاح کشتار جمعی هم می‌دهند، یا بقدری زبون هستند که نتانیاهو و جنایتکاران جنگی اسراییل به هیچ‌شان می‌گیرند.
حمله به تاسیسات مهم یک کشور پهناور که همین الان هزاران موشک کروز و هایپرسونیک را به سویت نشانه رفته و چند هفته پیش هم آبروی پافند هوایی‌ات را برده، آنهم از سوی یک کشور کوچک متراکم، یعنی خودکشی جمعی. همینقدر ساده! وگرنه این حقارت‌بار بودن واکنش اسراییل، با این موج تحقیر و تمسخری که از صبح راه افتاده چیزی نیست که بر جنایت‌کاران جنگی حیفا و تل‌آویو پوشیده باشد.
اخبار صبح را دنبال می‌کردم دیدم بسیاری از کشورهایی که انتظارش هم نمی‌رفت فورا حمله را محکوم کرده‌اند؛ از عربستان بگیر تا مالزی. در عوض انگلیس، بدون محکوم کردن تجاوز هوایی گفته «ایران نباید پاسخ دهد». انگار که هنوز در خواب وقتی هستند که می‌آمدند تهران در سه روز شاه عوض می‌کردند. انگار یادشان رفته وقتی با دزدی دریایی سوپرنفتکش ایرانی را جبل‌الطارق توقیف کردند چه شد: بعد ماه‌ها دادگاه‌کشی بی فایده، دم گوش ناوچه جنگی «امپراتور دریاها» نفتکش انگلیسی در خلیج فارس توقیف شد و مشکل سوپرنفتکش هم چند روزه حل شد!
من به شدت با ادامه تنش و بالاگرفتن درگیری‌ها مخالفم و امیدوارم این آخرین درگیری و منازعه باشد؛ ولی تا «نظم نوین جهانی» این قانون جنگل، و در واقع این جنگل بی‌قانونی است که می‌بینیم چاره‌ای جز آمادگی دایمی برای نمایش «الهجوم الایراني» نیست. این برای تامین جزایر سه‌گانه و هرجای دیگری که چشم و حتی تخیل طمع به آن دوخته شده باشد هم ضروری است.

@FarjamiMahmud

محمود فرجامی

24 Oct, 13:36


آغاز ثبت‌نام «کارگاه طنزنویسی ادبی» با ظرفیت محدود.
در این دوره کارگاهی با بررسی کامل، یا بخشهایی از آثار ادبی برجسته طنزآمیز مدرن، هنرجویان به درک و تحلیلی از تکنیک‌های طنزپردازی می‌رسند که لازمه تمرین، اقتباس و نهایتا آفرینش خلاقانه آثار طنزآمیز ادبی است.
هر هنرجو در این دوره ضمن مشارکت در جلسات و تمرین‌ها و بحث‌های گروهی، بر روی آفرینش یک قطعه طنز ادبی اختصاصی کار می‌کند و از راهنمایی‌های مدرس بهره می برد. ممکن است گزیده‌ای از آثار هنرجویانِ این دوره به چاپ برسد.

اطلاعات بیشتر در پیوند زیر:
https://honarestan.org/courses/55

توجه: ظرفیت و همچنین مدت ثبت‌نام در این دوره محدود است و تمدید نخواهد شد.

@honarestanorg

محمود فرجامی

22 Oct, 10:43


یازده اصل پس از ۲۲ سال

بهترین طنزهای سیاسی معمولا آنهایی هستند که با ژرف‌ترین نگاه‌ها روی تلخ‌ترین حقایق نوشته شده‌اند. در واقع بسیاری از طنزهای درخشان سیاسی را کسانی خلق کرده‌اند که طنزپرداز نبوده‌اند، سهل است شاید نیت خلق طنز سیاسی هم نداشته‌اند. یک نمونه برنار لانگلوا روزنامه‌نگار برجسته فرانسوی است که یادداشتی طنزآمیز با عنوان «راهنمای کوچک اطلاعات گمراه‌کننده (disinformation) درباره یک مناقشه در خاورمیانه» در سال ۲۰۰۲ در مجله Politis منتشر کرد. این نوشته که پس از انتفاضه دوم فلسطین منتشر شد را بخوانید و ببینید آیا موبه‌مو با آنچه اکنون در جریان است می‌خواند یا نه.
—————————-

یازده اصل روزنامه‌نگارانه برای گمراهی عامدانه در باب مناقشه خاورمیانه*
✍️برنار لانگلوا، Politis، 2002

۱. همیشه اعراب حمله را آغاز می‌کنند و اسرائیل همیشه در حال دفاع از خود است.
این اصل اساسی است که باید در تمامی گزارش‌ها رعایت شود: هرگونه خشونت از جانب اسرائیل به عنوان "تلافی" مطرح می‌شود.

۲. اعراب حق ندارند غیرنظامیان اسرائیلی را بکشند.
این "تروریسم" است. هرگونه حمله به غیرنظامیان اسرائیلی، بی‌درنگ باید به عنوان ترور محکوم شود.

۳. اسرائیل حق دارد غیرنظامیان عرب را بکشد.
این "دفاع مشروع" است و نباید مورد سؤال قرار گیرد، به‌ویژه هنگامی که از تلافی‌جویی صحبت می‌شود.

۴. وقتی اسرائیل تعداد زیادی از مردم را می‌کشد، قدرت‌های غربی از آن می‌خواهند که کمتر بکشد.
این به عنوان "واکنش جامعه بین‌المللی" تعبیر می‌شود که خواهان آرامش است.

۵. فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها نباید سربازان اسرائیلی را به اسارت بگیرند، حتی اگر این تعداد کم باشد.
اسیر گرفتن سربازان اسرائیلی غیرقابل قبول است و هرگونه تلاش برای این کار باید به شدت محکوم شود.

۶. اسرائیل مجاز است افراد را برباید و فلسطینی‌ها را به تعداد زیاد دستگیر کند.
این "بازداشت‌های اداری" است و برای دفاع از امنیت اسرائیل ضروری است، بدون نیاز به اثبات جرم.

۷. هنگامی که از حزب‌الله صحبت می‌شود، باید فوراً «مورد حمایت ایران و سوریه» را ذکر کرد.
این تضمین می‌کند که حزب‌الله به عنوان یک نیروی خارجی و وابسته معرفی شود.

۸. هنگامی که از اسرائیل صحبت می‌شود، هرگز نباید به حمایت آمریکا و اروپا اشاره کرد.
این ممکن است تصور ناعادلانه‌ای از عدم تعادل در قدرت ایجاد کند.

۹. نباید از سرزمین‌های اشغالی، قطعنامه‌های سازمان ملل، یا نقض حقوق بین‌الملل صحبت شود.
این مباحث ممکن است توجه مخاطب را از مسئله اصلی منحرف کرده و احساسی منفی نسبت به اسرائیل ایجاد کند.

۱۰. اسرائیلی‌ها بهتر از اعراب به زبان ما (فرانسوی/اروپایی) صحبت می‌کنند.
بنابراین، آن‌ها فرصت بیشتری برای توضیح دادن وقایع از منظر خود دریافت می‌کنند. این را "بی‌طرفی رسانه‌ای" می‌نامند.

۱۱. اگر با این اصول مخالفید، شما یک یهودی‌ستیز هستید.
هرگونه انتقاد از این اصول ممکن است به عنوان ضدیت با یهودیان تلقی شود و باید شدیداً محکوم شود.

—————————
* عنوان اصلی این است: Petit manuel de désinformation sur un conflit au Proche-Orient
که در ترجمه اول آمده. تیتر دوم ترجمه انتخابی من است.
محمود فرجامی
@FarjamiMahmud

محمود فرجامی

21 Oct, 11:23


ارتش اسراییل بعد از آن گاف عظیمش در انتشار ویدیوی پهبادی که می‌رود سراغ سنوار که یک دستش کنده شده و با لباس نظامی دارد جان می‌دهد و با آخرین نفس چوبی را سمت پهپاد پرت می‌کند (همان سنواری که می‌گفتند مثل موش در تونلها پنهان شده)... یک ویدیوی تازه منتشر کرده از نبرد سنوار با سربازان اسراییلی. اینبار از دوربینی که روی کلاه یکی از سربازان نصب شده.
بابا مگر شما نمی‌گویید این «سنوار طراح حمله تروریستی هفتم اکتبر بود»، خب از تروریست قهرمان نسازید دیگه!
جنایتکار جنگی اینقدر کودن نوبر است والله!

محمود فرجامی

20 Oct, 21:17


از برکات مرد نُه زنه! یک یادداشت شخصی درباره یک آدم و یک دوره

در جریان پژوهش‌هایم درباره جنجال‌های مرتبط با طنزهای دینی در جهان اسلام به ماجرای کارتون «یک مرد و نُه زن» برخوردم. ظاهرا آن کارتون به نقل از یک نشریه آلمانی در نشریه «اصلاح» در سال ۱۹۷۰ چاپ شد و از آن توهین به مقدسات و پیامبر اسلام برداشت شد. قصه‌اش را از سرنخ‌هایی بدست آورده بودم اما خود کارتون را نمی‌توانستم پیدا کنم. از دوست گرامی یما یکمنش پرسیدم گفت از صبور سیاسنگ پرس‌وجو کن که اگر یک نفر باشد بتواند آن را و تاریخچه درستش را بیابد اوست. نمی‌شناختم، نشانی یک برگه فیسبوک را داد.
وقتی به آن برگه رفتم از حجم مطالب پژوهشی که آنجا منتشر شد متعجب شدم. خصوصی پیام دادم و پرسیدم. از همان شیوه پاسخ متوجه شدم که علاوه بر مردی پژوهشگر، با آدمی شیرین و فروتن و خوش‌محضر روبرویم. اطلاعات را تصحیح کرد و نشانی‌هایی که می‌داد هم بسیار دقیق بود و مثلا می‌دانست در فلان بایگانی آنلاین که همه شماره‌های اصلاح را دارد، عدل همان شماره‌ای که این کارتون در آن به چاپ رسیده مفقود است! خلاصه این که در نهایت آن مرد و نه زنش یافت نشد اما صبور سیاسنگی یافت شد که به ده مرد هر یک نه‌زنه می‌ارزید (امیدوارم مبالغه نکرده باشم!).
آشناتر که شدیم صبور سیاسنگ را به گروهی خصوصی دعوت کردم که با جمعی از دوستان در تماس دایم باشیم. در همینجا بود که بعد از مدتی فهمیدیم این آقای سیاسنگ که هیچوقت در هیچ‌کجا خودش را داکتر معرفی نمی‌کند؛ داکتر است و آن هم چه داکتری! شما فکر کن در نیمی از دنیا (از افغانستان و ایران و ترکیه بگیر برو تا اتریش) اگر به فلانی که دکترای مثلا کتابداری دارد دکتر نگویی به تریج قبایش برمی‌خورد یک نفر پزشک باشد اما هیچوقت خودش را دکتر/داکتر معرفی نکرده باشد! البته از داکتر سیاسنگ بعدا چیزی فاش شد که این داکتربازی چیزی در برابرش نبود.
در آن گروه معظم؛ علاوه بر گفتگوهای روزانه و شبانه، هفته‌ای یک بار هم گرد می آییم کسی چیزی بگوید بقیه یاد بگیریم. یک بار از صبور دعوت کردیم درباره تاریخ چپ معاصر افغانستان صحبت کند. در اواسط صحبتش درباره چپ در دهه ۱۹۷۰ در افغانستان، صبور سیاسنگ به آنجا رسید که تعریف کرد چگونه وقتی گروهی از چپها به قدرت رسیدند سایر چپها را به زندان و شکنجه و قتل مبتلا ساختند! سپس او یک اشاره فوری به این کرد که خودش هم طعم زندان را چشید و به ادامه بحث پرداخت.
بعد از پایان سخنش من که کنجکاو شده بودم پرسیدم چند وقت زندان بوده و تجربه‌اش چیست. انتظارم هم این بود که بگوید مثلا شش شب بودم و سخت گذشت و اینها (با درود بر آن بابایی که سال ۷۸ در ایران دو شب زندان رفت و «زندانی سیاسی» شد و قصه‌ها پرداخت و مزایا برد و ...)
وقتی با فروتنی پاسخ آمد که شش سال در زندان پلچرخی گذرانده واقعا برق از سرم پرید! آخر چطور یک نفر آنهمه زندان و زجر را تحمل کرده و اینطور کوچک می‌بیندش و حتی حاضر نیست به آن به عنوان سوابق سیاسی و مبارزاتی اشاره کند؟!
درباره دکتر سیاسنگ بسیار می‌توانم نوشت. از سرعت باورنکردنی‌اش در مطالعه همینقدر بگویم که پیش‌نویس کتاب هشتصد صفحه‌ای «طنز در و بر اسلام» را در کمتر از یک هفته خواند و نکته‌های دقیقی را یادآور شد. دقیق است و بی منبع حرف نمی‌زند و زبانهای بسیاری می‌داند و مشاغل مهم گوناگونی داشته و از همه اینها مهمتر سخت مشتاق یادگیری است و بری از تعصبات قومی و زبانی و منطقه‌ای. و بسیار بسیار اهل مطالعه و دقیق.
از ماه‌ها پیش اصرار فراوانی داشتم که دوره‌ای را برای آموزش تاریخ معاصر افغانستان بگذارد. هرچند که در این سن قاعده اینست که ادم روزگار تقاعد/بازنشستگی را بگذارد اما چنان وقتش پر بود که قبول نمی‌کرد. البته حدسم این بود که شوق دانستن نمی‌بیند وگرنه معلمی را دوست می‌دارد... سرانجام راضی‌اش کردم یک دوره کوتاه درباره تاریخ معاصر افغانستان بگذارد.
خوشحالم به اطلاع برسانم ثبت‌نام این دوره آنلاین اکنون آغاز شده. شهریه آن بسیار کم است و هر کس که امکان پرداخت نداشته باشد، می‌تواند به رایگان - بدون ارایه هیچگونه توضیحی- در آن ثبت‌نام کند (کد تخفیف صددرصدی در لینک هست).
توصیه می‌کنم نام بنویسید و شرکت کنید، تا هم تاریخ را از منبعی درست بیاموزید و هم با شخصیتی به نام صبور سیانگ آشنا شوید و بهره ببرید. خصوصا در موج مهاجرستیزانه‌ای که علیه افغانستانی‌ها راه افتاده اینطور آشنایی‌ها و دانایی‌ها خیلی به‌درد می‌خورد.

👉👉https://honarestan.org/courses/50

محمود فرجامی

20 Oct, 00:35


لب کلام:
جنگ با منازعه و درگیری محدود فرق دارد، جنگ روی زمین است و اسراییل و آمریکا و همه پشتیبانانش، توان پیاده کردن حتی یک سرباز در خاک ایران را ندارند. اگر فکر می‌کنید جز این است بنویسید چگونه.

پس خیالتان از این بابت تخت باشد و گوش به حرف کارشناس‌های صدمن یک غازی که اوج تحلیلشان حرافی روی خبرهای رویترز و امثالش «به نقل از منابع ناشناس» نباشد. احتمال حمله هوایی محدود تلافی‌جویانه البته بالاست، ولی آن هم بعید است به مناطق خیلی حساس باشد. نه به‌خاطر اینکه «آمریکا اسراییل را راضی کرده است که به مناطق هسته‌ای و تاسیسات نفتی حمله نکند (به نقل از منابع ناشناس!)» بخاطر اینکه حمله به چنین تاسیساتی در کشوری که یکی از هفت‌هشت ابرقدرت موشکی با تولید انبوه هایپرسونیک گلایدر است، از سوی کشوری کوچک و فشرده، دیوانگی محض است.
در ویدیو توضیح داده‌ام اینها را، و مسایلی مثل جزایر سه‌گانه، که کاملا مرتبط است.

https://youtu.be/fYTuwYBRr3A?si=FgDD9RsMF0iaVzUa

محمود فرجامی

19 Oct, 14:14


⚡️☄️انفجار خانه نتانیاهو

رسانه‌های اسراییلی:
حزب‌الله با پهپاد به اقامتگاه نتانیاهو در حیفا حمله، و آن را منفجر کرده است.
دفتر نخست‌وزیری اعلام کرده او سالم است اما بخاط شباط، فعلا پیامی منتشر نمی‌کند. تحقیرآمیز بودن این حمله که نشان از دسترسی حزب‌الله به شهر مهم حیفا و امنیتی‌ترین لایه‌های اسراییل دارد مورد توجه و انتقاد است.

(همین دیشب در لایو بود که گفتم حمله به رهبر دشمن و قتل او، کاری ناممکن نیست اما گروه‌ها و کشورهای متخاصم از آن پرهیز می‌کنند؛ مگر اسراییل که از هر قاعده و اخلاقی بری است...)

محمود فرجامی

18 Oct, 18:15


امشب ساعت ده امشب
لایو درباره نزاع بین ایران و اسراییل و تحولات اخیر
در پلتفرمی تازه و امن و آزاد؛ به صورت ازمایشی
با امکان مشارکت شما
https://shab.farja.me/rooms/lwk-bws-ml0-jqy/join

محمود فرجامی

18 Oct, 15:46


تاریخ جنگهای اطلاعاتی-روانی نمونه‌های غریبی دارد از اشتباهات مهلکی که طرف‌های فرادست و حتی نوابغ فن مرتکب شده‌اند و هیچ و پوچ بازی برده را باخته‌اند. چنین نمونه‌هایی را فرودستان و شکست‌خوردگان و ستمدیدگان حق دارند به حساب امداد غیبی، رحمت خداوندی، حقانیت خود، کارما و هر چیز دیگر بگذارند. هر چیز دیگری که به اعتقاد آنها نشان می‌دهد دنیا حساب و کتابی دارد.
در خانواده ما اصطلاح عمیقی وجود دارد به نام «خَرمَردِرِندی» که قاعدتا خراسانی‌ست. در اینکه اینجا «خر» معنای بسیار زیاد می‌دهد یا آن حیوان نجیب باهوش ستمکش مد نظر است - که از نادانی به حماقت منسوبش کرده‌اند - بحثها فراوان است. همچنین آنکه چگونه «مرد رند» معنایی متفاوت اما مرتبط با «رند» می‌گیرد... خلاصه بگویم: خرمردرندی آنست که در همین تصویر می‌بینید!
ارتشی جنایتکار که از اصل و اساس، پایه‌اش بر تجاوز و دروغ و جعل تاریخ استوار شده و در همه ابزارهای غیراخلاقی جنگ روانی و اطلاعاتی سرآمد است؛ ارتشی که می‌تواند چه با پول و چه با توپ و تشر همه رسانه‌های جریان اصلی دنیا را به روابط عمومی خودش تبدیل کند... بله، همچو ارتشی از شدت برخورداری و نبوغ به خرمردرندی دچار می‌شود: تصویری از پهپادی منتشر می‌کند که آمده آخرین لحظات سربازی که تا سر جان جنگیده و حالا با لباس نظامی به کام مرگ می‌رود را ضبط کند و بعدش هم احتمالا کار را تمام کند. مردی که زیر خاکستر و خاک است و حتی نمی‌تواند گردن راست کند چیزی را برمی‌دارد و به سوی پهپاد پرت می‌کند. کاری که هیچ فایده‌ای ندارد جز آنکه ضبط شود. ضبط شود به نشانه آنکه من ایستاده‌ام حتی اگر نتوانم دیگر گردنم را تکان بدهم...
و آن خرمردرندترین دستگاه پروپاگاندای تاریخ مدرن، دستگاهی که از عیان‌ترین نسل‌کشی تاریخ هنوز می‌تواند در چشم هزاران میلیون انسان «دفاع مشروع تنها دمکراسی خاورمیانه از خود» بسازد چنین تصویر تکان‌دهنده‌ای را به عنوان آخرین لحظات زندگی مردی منتشر می‌کند که طبق روایت آنها، مثل موش در تونل‌هایی امن و امان زندگی می‌کرد!
آنها که البته تصمیم گرفته‌اند «سمت درست تاریخ یعنی اسراییل» بایستند که هیج؛ ولی هزاران میلیون آدم هم چنین صحنه‌ای را دیده‌اند و برایشان افسانه موش ترسویی که در تونل‌ها دنبالش می‌گشتند دود شده و به هوا رفته.
آدمکش یا قهرمان راه آزادی، تروریستی بزدل یا مبارزی شیردل... صد سنوار دیگر می‌بینم که جوانه می‌زنند از تکه چوبی خشک که در ویرانه‌ای به سوی پهپادی پرتاب شد.

@FarjamiMahmud

محمود فرجامی

16 Oct, 18:42


خاطرات هاشمی رفسنجانی را سخت ارزشمند می‌دانم و از وقتی در یک کانال تلگرامی بریده‌ای از آنها را می‌گذارد هر روز می‌خوانم. ابتکار مدیر کانال ان است که بریده‌ای از خاطرات همان روز، در سالهای مختلف را می‌گذارد. هاشمی گاهی جزییات ظاهرا کم‌اهمیتی را در خاطراتش نوشته که عموما کدهایی‌ست برای ایندگان. یا نقدی و گاه کنایه‌ایست به وضعیت، به همان صورتی که بیهقی و علم و اندک ادمهایی مثل ایشان از داخل دربارها گزارش دادند.
این چند خط چه کمدی‌تراژیک است: در بدترین شرایط اقتصادی و جنگی ۱۳۶۶، رییس بسیج از پزشکان داخل ناراضی است و به خارج از کشور رفته. برای چه؟ شکستگی پا!

محمود فرجامی

04 Oct, 06:01


🥸 https://castbox.fm/vb/741668305
شماره چهل و پنجم پادکست شبچراغون منتشر شد. اگر با کودک یا نوجوانی سروکار دارید گوش بدهید وگرنه بفرستید یکی که دارد.
@FarjamiMahmud

ضمنا این ادیتورمان چند تا خنده شدید من که به ندرت حادث می‌شود را به اجتهاد خودش حذف نکرده، بد هم نشده ؛)

محمود فرجامی

01 Oct, 22:25


چه خوب که چیز مهمی نبوده!
@FarjamiMahmud
#آبگرمکن۲

محمود فرجامی

01 Oct, 18:17


آسمان اسرائیل، امشب.
توجه: من قادر به راستی‌آزمایی این ویدیوها نیستم، در کانال وحید آنلاین منتشر شده‌اند که معمولا دقت خوبی دارد.
@farjamimahmud

👈کامنت بگذارید احساس و نظرتان را بگویید.

محمود فرجامی

01 Oct, 14:03


۳۹ سال پیش در چنین روزی...

محمود فرجامی

28 Sep, 22:00


فریدون تنکابنی که امروز درگذشت آدمی بود بسیار دلنشین، نویسنده‌ای خوب و طنزنویسی پیشرو و کم‌نظیر. حتما درباره ویژگی‌های برجسته دیگرش دیگران خواهند گفت اما من قوت و پالودگی طنزش را از روی آثارش می‌گویم. همان کتاب «یادداشتهای شهر شلوغ» کافیست تا بدانیم قدر آن نثر قوی و فکر روشن و طنز نیرومندش را در زمانه‌ای که یادداشت‌ها و داستانهای کوتاه طنز اغلب یا فحش‌نامه بودند یا چیزهایی مثل داستانک‌های کپی‌کاری از نوشته‌های عزیزنسین (و شاید رضا همراه، مترجمی که به گفته خودش خیلی چیزهایی که به اسم ترجمه از نسین نشر می‌داد را خودش نوشته بود).
به نظر من در دهه ۴۰ و ۵۰ تنکابنی و منوچهر صفا (غ. داوود) کم نظیر و شاید بی‌نظیر بودند در طنز سیاسی اجتماعی چند لایه و البته قالبهای داستانی/دراماتیک قوی. حتی شاید بشود گفت چند دهه جلوتر از زمان خود بودند. البته من همه کارهای تنکابنی را نخوانده‌ام؛ ممکن است همه کارهایش به قوت «یادداشتها...» نباشند. فهرستی از آنها هست که بخت یارتر از من‌ها می‌توانند پیدا کنند و بخوانند.
اما در میان فهرست کارها او که به مناسبت درگذشتش آخر چند خبر آمده، من نام یک اثر مهم را ندیدم «فانی و وودی»: کتابی بسیار خوشخوان و گیرا، کم‌شناخته و بسیار مهم. در این کتاب و در قالب خاطره-داستان‌هایی واقعی تنکابنی با صداقتی کم نظیر بخش مهمی از وضعیت دردناک مهاجران، و به ویژه آواره-پناهندگان سیاسی را تصویر می‌کند. این کتاب هم از نظر ادبی و تکنیکهای روایت، و هم از نظر تاریخ سیاسی (چپ) در دهه نخست پس از انقلاب به نظرم بسیار خوب و مهم است. اما متاسفانه چنان ناشناخته مانده که حتی در کتابشناسی تنکابنی هم گاه غایب است. البته راستش به خاطر وضعیت اسف‌ناک چاپ و به ویژه پخش کتابهای فارسی در خارج از ایران خود من هم از وجود چنین اثر ارزشمندی بی‌خبر بودم و اگر از خود جناب تنکابنی هدیه نمی‌گرفتم در بی‌خبری می‌ماندم.
فریدون تنکابنی را به همت آرش عزیز، هشت سال پیش در خانه سالمندان بن زیارت کردم. با وجود مشکلات بدنی ناشی از سالمندی، شیرین و لوطی‌مسلک بود و چه اخلاق و چه چهره‌اش من را یاد منوچهر احترامی فقید می‌انداخت. سه نفری مفصل گپ زدیم. کتاب ناقابلی را تقدیم کردم. رفت از توی کمدش کتاب جلد سفیدی آورد، و بالایش نوشت «کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است...»! همین فانی و وودی بود که چنان عاشقش شدم که وقتی در راه فرودگاه توی اتوبوس جا گذاشتم آن قدر پی گرفتم تا دوستی رفت پیدایش کرد و برایم پست کرد. بعدا پریسا خانم، دختر زنده‌یاد تنکابنی چند کتاب دیگر از ایشان را برایم پست کرد که از بخت بدم برگشت خورد و حسرت خواندن چند اثر دیگر آن مرد بزرگ و شیرین و خوش‌قلم بر دلم ماند.
چپ بود، منتقد چپ بود و وقتی از او درباره نگاه و موضع کنونی‌اش نسبت به حزب توده پرسیدم گفت با همه انتقادها و خطاها به آرمان چپ پشت نکرده و نمی‌کند. جالب است که امشب از یکی از بزرگان جنبش چپ افغانستان شنیدم که دست کم دو اثر او در دهه پنجاه خورشیدی در افغانستان خواننده و محبوبیت داشته.
به پریسای عزیز و سایر بازماندگان تسلیت می‌گویم و صبوری و سلامتی برایشان آرزومندم.

محمود فرجامی

25 Sep, 20:04


من معمولا وقتی جای قشنگی باشم یک غزل یا تصنیف فارسی می‌آید توی ذهنم و چندصدبار خودکار تکرار می‌شود. اینبار نوبت «یارم به یکتا پیرهن...» بود که هی می‌آمد و می‌رفت و من هر بار احساس می‌کردم یک جای کار می‌لنگد. آخرش کشف کردم این بوده و خدا بدور حتی چندباری هم صدایم را انداختم توی سرم و خواندم:
یارم به یکتا پیرهن
خوابیده زیر انجمن!

(😅)

محمود فرجامی

24 Sep, 14:36


شیطنت در تنظیم خبر، یا ناشی‌گری رسانه‌ای ممتد بی‌بی‌سی فارسی در پنج سال اخیر؟
خبر اصلا دادن اطلاعات نیست، مدیر تلگرام اعلام کرده در صورت درخواست رسمی مقامات قضایی در موردهای خاص مجرمانه، اطلاعات محدودی از مورد را در اختیار مقامات قضایی، آن هم با درخواست رسمی حقوقی، قرار می‌دهد. (و این البته شامل کشورهایی مثل ایران و روسیه نمی‌شود)

@FarjamiMahmud