مسائل اجتماعی ایران @v_social_problems_of_iran Channel on Telegram

مسائل اجتماعی ایران

@v_social_problems_of_iran


مسائل اجتماعی ایران (Persian)

مسائل اجتماعی ایران یک کانال تلگرامی است که به بررسی و بحث درباره مسائل اجتماعی مهم و روز ایران می‌پردازد. این کانال به همه افراد علاقه‌مند به فهم بهتر زندگی اجتماعی در ایران باز است و فرصتی مناسب برای آشنایی با موضوعات مختلف اجتماعی و ارتباطی کشور ما فراهم می‌کند. آیا شما به دنبال اطلاعات و تحلیل‌های عمیق‌تر درباره مشکلات اجتماعی ایران هستید؟ آیا می‌خواهید در گفتگوها و بحث‌های اجتماعی شرکت کنید؟ اگر پاسخ شما بله است، پیوستن به کانال تلگرامی مسائل اجتماعی ایران به شما پیشنهاد می‌شود. با عضویت در این کانال، شما فعالیت‌ها و اخبار مرتبط با مسائل اجتماعی کشورمان را به صورت بیشتری دنبال خواهید کرد و فرصتی برای ارتباط با دیگر اعضای جامعه فوق العاده ارزشمندی خواهید داشت. همچنین، در این کانال فضایی برای انتقاد و پیشنهادات سازنده وجود دارد تا همگان بتوانند نظرات خود را درباره مسائل اجتماعی ایران به اشتراک بگذارند. پس اگر شما هم از نزدیک‌ترین نگاه به موضوعات اجتماعی ایران علاقه‌مندید، حتما به کانال تلگرامی مسائل اجتماعی ایران ملحق شوید و از این فضای الکترونیکی پربار بهره‌مند شوید.

مسائل اجتماعی ایران

05 Jan, 07:22


.

ترور یعنی پایان


هر فرد یا گروهی که به نقطه ترور و «خشونتِ کور» برسد دارد به پایان خویش اعتراف می‌کند. فرقی نمی‌کند که برحق باشی یا باطل،‌ مظلوم باشی یا ظالم و چه کسی را می‌کشی مقصر یا بی‌گناه؛ همین که تصمیم به خشونت کور گرفتی یعنی ذهن تو و روان تو به بن‌بست رسیده است: بن‌بست در اندیشیدن و راهی عقلانی یافتن، بن‌بست در اخلاقی زیستن و انسان ماندن، و بن‌بست در تاب‌آوری روانشناختی و از هم نگسیختن. درواقع جهان و زندگی و جامعه به بن‌بست نرسیده است تو به بن‌بست رسیده‌ای و آن هم دو بن‌بست: بن‌بستی در خویش و بن‌بستی با بیرون خویش.

کسی که با خویش در آشتی است و هنوز در درونش جوانه امید و عطر معنا برای زندگی هست، در بدترین فشارهای بیرون نیز از خویشتنِ خویش انرژی می‌گیرد و زیستِ درونی عقلانی و شادمانه‌ای دارد. و کسی که با بیرون خویش در آشتی است، در سخت‌ترین فرسودگی‌ها و تلاطمات درونی نیز این فرصت را دارد که از بیرون (جامعه و هستی) انرژی بگیرد و تنها نماند و به نقطه استیصال نرسد. تنها کسانی که هم در درون خویش و هم با بیرون خویش به بن‌بست رسیده‌اند، دست به خشونت کور می‌برند؛ فرقی نمی‌کند فرد باشد یا گروه یا فرقه یا حزب یا حتی یک حکومت. حتی وقتی یک ایدئولوژی فرمان به خشونت کور می‌دهد، درواقع دارد به غیرانسانی بودن خود و به بن‌بست رسیدن خود و به پایان یافتن خود اعتراف می‌کند.

پس آن‌که در خشونتِ کور می‌کُشد، خواه خود را خواه دیگری را، او در دو بن‌بست گیرافتاده است و با این کار پیام می‌دهد که به نقطه پایان خویش رسیده است، گرچه هنوز ظاهراً زنده باشد و در دستش بمب یا اسلحه باشد و ظاهراً هنوز قدرت کشتن داشته باشد.

خشونت کور البته پیام دیگری هم دارد: چیزهایی سرجای خودش نیست و احتمالا خیلی وقت است که سرجایش نبوده است و باید گشت و یافت و اصلاح کرد آن‌چه را که سرجای خودش نیست و باعث شده است که برخی به بن‌بست کشیده شوند و تصمیم بگیرند با خیال پایان دیگران، پایان خویش را رقم بزنند.

و اما این غصه‌هایی که این روزها از درون و بیرون، غزه یا کرمان یا هرجایی که بی‌گناهی کشته می‌شود، بر دلمان می‌بارد، و این مصیبت‌هایی که پی‌در‌پی برسرمان آوار می‌شود، اگر نکشدمان، قوی‌ترمان می‌کند.

به مردم کرمان، به مردم ایران و به همه انسان‌های صلح‌جوی جهان تسلیت می‌گویم که کشته شدن ظالمانه حتی یک انسان بی‌گناه خبر بدی است برای همه آنانی که امید دارند در جهانی انسانی‌تر زیست کنند.

@Renani_Mohsen


https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

01 Dec, 07:30


🔲⭕️برای دختری که هم استاد تاریخ بود و هم قربانی تاریخ!
مجتبی لشکربلوکی


دو سال پیش یک آپارتمان کوچک خریدم که دفتر کارم بشود؛ اما جناب بنگاهی بدون هماهنگی با من برای آپارتمان مستاجری پیدا کرد و قراردادی بست. به بنگاهی اعتراض کردم که من اصلا مستاجر نمی خواستم و چرا بی اجازه چنین کردی!
با مستاجر قرار گذاشتم که قرار داد را فسخ کنم؛ اما دیدم مستاجر خانم جوان فرهیخته سی ساله ای است که مدرس تاریخ است و پسر شش ساله ای دارد و دو روز در تهران تدریس می کند و دو روز در شهرستان. از ملاقاتش خوشحال شدم و گفتم شما همین جا باش ولی خیلی مراقبت کن از همه چیز چون اینجا دفتر انتشارات من است و بعد از یکسال به آن احتیاج دارم و نمی توانم قرارداد را تمدید کنم. دختر هم قبول کرد و ماجرا ختم به خیر شد.
پنج ماه بعد دختر پیش پدرم آمد که همسر سابقم مرا اذیت و آزار می کند و من می ترسم و می خواهم خانه را عوض کنم یا بروم شهرستان پیش پدرم. پدرم می گوید باشد من اول با شوهر سابقت صحبت می کنم و اتمام حجت می کنم اما اگر فایده نداشت پول تو آماده است، شاید صلاح این باشد که به خانواده ات پناه ببری. چند روز گذشت و دیگر از دختر خبری نشد تا اینکه پلیس با پدرم تماس گرفت و گفت که مستاجرتان را کشته اند و معلوم نیست قاتل کیست.
آپارتمان پلمپ شد و ما یقین داشتیم که زن جوان را شوهر سابقش کشته است تا اینکه بعدها معلوم شد پدر و برادرش با اسلحه‌ او را جلوی چشم پسر کوچکش کشته اند و جرمش این بوده که چرا درس خوانده، چرا به تهران آمده، چرا تدریس می کرده و چرا از شوهر معتادش جدا شده است.
پدری که قاتل بود از ما شکایت کرد و افراد قبیله به آپارتمانم حمله کردند و پلمپ را شکستند وسایل مقتول را بردند. دیوارها را تخریب کردند و هنوز که هنوز است ما در گیر دادگاه قاتلانیم و همچنان ما را تهدید می کنند و آزار می دهند.
روزی مادرم به پدر دختر گفت: این دختر چند قرن برای شما زود بود شما لیاقت چنان دختری را نداشتید، او را کشتید تا دیگر نبینیدش تا نفهمید چقدر متعصب و جاهل و بی لیاقتید. نه آن پدر  هرگز مجازات شد نه آن برادر نه آن شوهر سابق.
نه می دانم قبر آن دختر کجاست و نه می دانم روی سنگ قبرش چه نوشته اند.
دختر هم استاد تاریخ بود و هم قربانی تاریخ سرزمینش. من هر روز به مظلومیت چشم های آن پسرک معصوم فکر می کنم که به دیوار اتاقم تکیه داده بود؛ من از او پرسیدم اسمت چیه و کلاس چندمی؟ گفت: اسمم [...] است و سال دیگر به کلاس اول می روم. آن روز او نمی دانست که اسم خودش مظلوم است اسم مادرش مقتول و اسم پدر و پدربزرگ و دایی اش قاتل. پسر بچه را به روستا بردند؛ او هرگز به کلاس  اول نرفت (بر اساس روایتی واقعی از عرفان نظرآهاری؛ نویسنده و شاعره معاصر)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
این فاجعه نه اولین بار است که رخ می دهد و نه آخرین بار. آیا بدان معناست که تمام مسوولیت این عمل زشت بر عهده پدر و برداران مقتول است؟ قطعا نه! همه ما مسوولیم. مسوولیم و باید کاری کنیم. اخلاقی زیستن فقط به معنای دروغ نگفتن و دزدی نکردن نیست (اخلاق منفی گریز). بلکه اخلاقی زیستن یعنی آگاهی بخشی، مبارزه، روشن کردن و روشن نگاه داشتن چراغ های عقلانیت، عاطفه، امید و آگاهی در جان خویشتن و سپس دیگران (اخلاق مثبت گرا).
از امروز به بعد هر دختری که از حق خود محروم می شود، هر زنی که مورد سوء‌نیت و سوء‌رفتار قرار می گیرد، هر بانویی که در زندان بی شعوری مردان زندانی می‌شود، من و شما مسوولیم. ما مسوولیم که بنوییسم، بگوییم، فریاد بزنیم، آگاهی ببخشیم، نجات بدهیم، پشتیبانی کنیم. و اگر ننویسیم، نگوییم، فریاد نزنیم، آگاهی نبخشیم، نجات ندهیم و پشتیبانی نکنیم پاسخی در برابر وجدان و جامعه و جهان و خدا نخواهیم داشت. و قطعا اینگونه زندگی هیچگاه اخلاقی نخواهد بود حتی اگر یک دروغ در طول زندگی نگفته باشیم. صرفا با اخلاقی منفی گریز نمی توان اخلاقی زیست.

اصلا بگذارید از منظری دیگر نگاه کنیم: توسعه وابسته است به جمع عملکرد ما انسان ها. عملکرد ما انسان ها در دو ساحت بیرونی خود را نشان می دهد: رفتار و گفتار. این دو ساحت کاملا وابسته است به سه ساحت درونی: باورها، احساسات و تمایلات. اگر توسعه می خواهیم باید گذر کنیم از باورهای نادرست، احساسات نابالغ و تمایلات نامطلوب و این مبارزه می خواهد. صرفا با «زندگی پاکیزه شخصی» نمی توان به توسعه دست یافت. توسعه یعنی یادگیری عمیق جمعی. باید باورهای درست، احساسات بجا و تمایلات عقلایی را ترویج و تمرین و گفتگو کنیم. اینجاست که توسعه، مسوولیت اجتماعی و اخلاق مثبت گرا کنار هم قرار می گیرند.

@Dr_Lashkarbolouki


https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

25 Nov, 06:59


🔳⭕️من آقای گاو هستم!
مجتبی لشکربلوکی


در یک مدرسه راهنمایی دخترانه کار می کردم و چند سالی بود که مدیر شده بودم. چند دقیقه مانده به زنگ تفریح، مردی با ظاهری آراسته وارد دفتر مدرسه  شد و گفت: با خانم... دبیر کلاس دوم کار دارم و میخواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال کنم.

از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت: من گاو هستم! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو آمده. ایشان متوجه می شوند چه کسی آمده. تعجب کردم و موضوع را به خانم دبیر  گفتم.
یکه خورد و گفت: ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمیفهمم! از او خواستم پیش پدر این دانش آموز برود. با اکراه پذیرفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: من گاو هستم!

معلم پاسخ داد خواهش میکنم، ولی ...
مرد ادامه داد شما بنده را به خوبی می شناسید. من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید... دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، میدونید ...
بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق میدهم. ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان میگذاشتید. قطعاً من هم میتوانستم اندکی به شما کمک کنم. خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم گفتگو کردند.
آن آقا، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و رفت. وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم روی آن نوشته شده بود: دکتر فلانی عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه ...  (نویسنده: ناشناس)

☑️⭕️تحلیل و تجویز کاربردی:
خشونت آن گونه كه ما فکر می کنیم فقط محدود به خشونت فيزيكي و بدني نيست. عموما ما درگيري هاي فيزيكي یا تعرض جنسی را خشونت می دانیم. ولی واقعیت آنست که دامنة خشونت حوزه های گسترده تري دارد از جمله خشونت زبانی.

وقتی توهین می کنیم، قومی را مسخره می کنیم. صاحبان یک عقیده را تحقیر می کنیم. وقتی تهمت یا برچسب می زنیم یا تهدید می کنیم همه این ها خشونت است؛ منتها خشونت زبانی. بدون خون و خونریزی است. خشونت زبانی از درون می کُشد. تا حالا هیچ کس را دیده اید که به دلیل اینکه مسخره شده و یا فحش خورده باشد به اورژانس مراجعه‌ کند؟ یا به پلیس شکایت کند؟ قربانیان خشونت زبانی، اثری از جای زخم بر بدنشان یا مدرک دیگری ندارند.

خشونت ابتدا در ذهن شكل مي گيرد بعد خود را در زبان نشان می دهد و سپس زمینه ساز خشونت فیزیکی می شود. وقتی رهبر یک گروه سیاسی در جامعه، افراد طرف مقابل را احمق، متعصب، متحجر، مغرض و فاسد معرفی می کند، ما به عنوان طرفداران او آمادگی لازم را پیدا می کنیم که در زمان مناسب با ماشین از روی او رد شویم. چرا؟ چون دیگر او را شایسته زندگی نمی دانیم!  وقتی در یک ورزشگاه صد هزار نفری، طرفداران تیم مقابل را با ده ها فحش آبدار و ناموسی می نوازیم، زمینه را برای زد و خورد بعد از بازی فراهم می کنیم. وقتی ما جریان رقیب را فریب خورده و عامل دست دشمن معرفی می کنیم، آنگاه حذف سیاسی و فیزیکی رقیب مشروعیت پیدا می کند.

وقتی دختر همسایه را داف خطاب می کنم، راننده کناری را یابو، مشتری را گاو، دانش آموزم را خنگ و فرد قانون مدار را اُسکُل، همه این ها خشونت های زبانی یعنی آمادگی برای خشونت رفتاری در آینده؛ از تعرض جنسی بگیرید تا صدمه فیزیکی.

چه باید کرد؟
اولین کار این است که مهارت گفتگو را بیاموزیم. فقدان مهارت‌های گفت‌وگو باعث می شود افراد نتوانند آن‌چه که مدنظر دارند را به‌زبان روشن بیان کنند و ایده و احساس خود را در یک کلام خشن و تند تخلیه می کنند. تمرین گفتگو تمرین تخلیه ذهن و قلب به شیوه ای غیرخشونت آمیز است. آنانکه مسیر گفتگو را مسدود می کنند (چه برای خودشان چه برای دیگران) مسیر خشونت را هموار می کنند.

دومین کار این است که به خودمان بارها و بارها یادآوری کنیم کشتن آدم ها فقط به فرو کردن چاقو در سینه آنان نیست. دختر یا پسر، زن یا مردی که شخصیت اش تخریب شده، شرافت اش لکه دار شده، عزت نفس اش لگدمال شده دیگر زندگی نرمال نخواهد داشت. به خودم یادآوری کنم که جریان رقیب من، طرفداران تیم مقابل، صاحبان دین و مذهب و اندیشه متفاوت از من، نه بی شعور هستند نه فاسد نه احمق نه هوس باز نه فریب خورده نه ... آن ها فقط انسان هستند درست و دقیقا مانند من! آنگاه یاد خواهم گرفت کلمه گاو را فقط و فقط برای خود گاو بکار بگیرم نه کمتر و نه بیشتر.
   
@Dr_Lashkarbolouki



https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

19 Oct, 09:38


🔲⭕️دست کم یکی از این شش کارت را باید بکشی!
مجتبی لشکربلوکی

ما دست به فورواردمان خوب است. احتمالا شما هم. اگر فسادی در نظام بانکی، ناکارآمدی در آموزش و پرورش و یا بی تدبیری در نظام سلامت رخ دهد بلافاصله می خوانیم و آن را برای دیگران به اشتراک می گذاریم. اما اگر فرزندان ما بپرسند برای ایران چه کردید چه می گوییم؟ می گوییم روزی یک ساعت در شبکه های اجتماعی مطلب فوروارد می کردیم؟

موسسه برکانا از سال ۱۹۹۱ (حدود ۳۲ سال) با رهبران و کنشگران تغییر در تعامل است. این موسسه معتقد است برای آنکه وضعیت مطلوب رقم بخورد و سیستم جدید جوانه بزند و سیستم قبلی را به کنار بزند، دست کم چهار کار اصلی باید انجام شود.

◻️نویابی و شناسایی: افراد نوآور به صورت ناشناخته عمل می کنند، غافل از اینکه کارشان ارزش وسیع تری دارد. آن‌ها آنقدر مشغول هستند که به گسترش کارشان فکر نمی کنند، و متواضع‌تر از آن هستند که فکر کنند دیگران از آن سود می‌برند. اولین اقدام این است که آنها را به عنوان پیشگامان با تجربیاتی که برای دیگران ارزشمند است، بشناسیم. [مثال استارت آپ دانشگاهی را در خاطر بیاورید که روی بازیافت زباله الکترونیک کار می کند]

◻️پیوندیابی و شبکه سازی: زندگی جمعی از طریق ارتباطات و روابطش رشد می کند و تغییر می کند. بعد از کشف در این افراد همدیگر را پیدا می کنند و به پیشگام ها می پیوندند. در این مرحله جوامع و شبکه های کنشگر شکل می گیرند. ما می‌توانیم ارتباطات را به روش‌های مختلف ایجاد کنیم: طراحی و تسهیل گردهمایی‌های اجتماعی، میزبانی شبکه‌هایی که مردم می‌توانند تبادل نظر و منابع و غیره. [در همان مثال بالا استاد دانشگاهی که تیم استارت‌آپ را به تیمی که ایده مشابهی داشته اند و به شهردار یکی از مناطق متصل می کند]

◻️پشتیابی و تغذیه: جوامع و شبکه کنشگران به منابع مختلف زیادی نیاز دارند: ایده، مربی، فناوری، تجهیزات، پول. هر کدام مهم هستند، اما مهمترین آنها یادگیری و آگاهی است: دانستن اینکه چه تکنیک‌ها و فرآیندهایی به خوبی کار می‌کنند. رهبران پیشگام نیاز دارند و می خواهند تا شیوه ها، تجربیات و رویاهای خود را به اشتراک بگذارند. [در ادامه مثال بالا سرمایه گذاری پیدا می شود که روی این قضیه سرمایه گذاری جسورانه کند و به خاطر تجربیات قبلی اش از تعامل با استارت آپ های قبلی تیم را تقویت می کند و یک مدیر اجرایی را به تیم اضافه می کند]

◻️روشنگری و روایت گری: دیدن کار بر اساس پارادایم متفاوت برای آدم ها متفاوت است. اگر مردم متوجه چنین کاری شوند، اغلب به عنوان «انحراف از هنجار الهام بخش» یا «انحراف مثبت» استقبال می کنند و اینجاست که مردم به سیستم های جدید می پیوندند و سیستم‌های قبلی عملا متروکه می شوند. [این ایده در شبکه های روابط شخصی و خانوادگی و سپس شبکه های اجتماعی سینه به سینه نقل می شود تا اینکه تبدیل به یک سیستم جدید می شود.] (منبع تکمیلی)

☑️⭕️تجویز راهبردی: برای خلق موقعیت مطلوب چه نقش هایی می توانیم بازی کنیم؟
بر اساس آموزه های موسسه برکانا برای گذار از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب نقش‌های زیر وجود دارد:
◻️پیشگامان (خط شکنان): افرادی که شهامت تجربه ورزی، سعی و خطا، آزمایش کردن آینده را در امروز دارند.
◻️  شبکه‌سازان (رابطان): کسانی که روابط را در سیستم جدید تقویت می‌کنند، به طوری که می تواند آنقدر قوی باشد که در برابر حملات سیستم قدیمی مقاومت کند.
◻️ پرستاران (مراقبان): افرادی که دلسوزانه در سیستم‌های در حال فروپاشی باقی می‌مانند و باقی ماندگان را برای گذار به سیستم های جدید در حال ظهور راهنمایی می‌کنند.
◻️  روایت‌گران (مبلغان): افرادی که داستان‌های سیستم نوظهور را تعریف می‌کنند تا دیگران بتوانند آن‌ها را بیابند و در مورد آینده خود انتخاب‌های عاقلانه‌تری داشته باشند. یکی از کارهای این ها شناسایی و معرفی موفقیت های اولیه پیشگامان است.
◻️ محافظان (حامیان): کسانی که موقعیت امنی در سیستم قدیمی دارند، اما از آن برای ایجاد یک پناهگاه محافظ برای رویش جوانه های شکننده سیستم جدید استفاده می کنند.
◻️  تغذیه کنندگان (پشتیبان): کسانی که حمایت مالی، معنوی، فناوری، اداری، مدنی می کنند و شبکه های اقدام را تغذیه می کنند.

خیال همه ما راحت؛ اگر تا صد سال دیگر همه ما از نقش کلاسیک فوروارد کنندگان به یکی از این نقش های شش گانه تغییر موقعیت ندهیم وضعیت عوض نخواهد شد. دقت کنیم قرار نیست همه ما، همه نقش ها را بازی کنیم. و حتما هم نقش ما در تغییرات یکسان نیست. ممکن است من در تغییر نظام بانکی، جزو روایت گران باشم و در تغییر نظام آموزشی جزو پشتیبان ها. حتی اگر داخل سیستم هستید و دست تان برای پیشگامی و روایت گری بسته است می توانید نقش محافظ و پرستار را بردارید. دست کم باید یک نقش را بازی کنیم
@Dr_Lashkarbolouki
https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

08 Oct, 15:31


مردان جهان؛ دارید از دست می‌روید

▪️فردین علیخواه
در بانک نشسته‌ام و منتظرم تا دستگاه فراخوانِ نوبت شماره‌ام را اعلام کند. در مقابل باجه شماره 3،  زن و مردی تقریباً سی‌ساله نشسته‌اند. هر بار که کارمند بانک چیزی می‌گوید چشم‌های مرد گرد می‌شود، به‌صورت زن نگاه می‌کند و به‌آرامی می‌پرسد: چی میگه؟ گوش‌های او سنگین نیست. او اعتماد بنفس ندارد و از زن می‌خواهد که صحبت‌های کارمند بانک را برایش توضیح دهد تا او بتواند بفهمد. زن اعتماد بنفس دارد و خوب حرف می‌زند و نقش دیلماج شوهرش را ایفاء می‌کند.

این روزها موقع عبور از مقابل فروشگاه‌های مختلف شهر، می‌بینم که زنان در حال حرف زدن با فروشندگان هستند و شوهرانشان درحالی‌که حدود نیم متر عقب‌تر از آن‌ها ایستاده‌اند فقط سرشان را تکان می‌دهند. زنان از فروشگاه‌ها کاتالوگ می‌گیرند و با دقت آن‌ها را می‌خوانند. ظاهراً این روزها این زنان هستند که می‌دانند کابینت آشپزخانه چگونه باشد بهتر است، خرید کدام خودرو با صرفه‌تر است، آداب رفتار در رستوران چگونه است و با گارسون چگونه باید حرف زد، با توجه به بودجه خانواده، سفر به کدام کشورها باصرفه‌تر است و منظور کارمندان آژانس‌های مسافرتی از برخی اصطلاحات فنی چیست، برای بیماری‌های مختلف مصرف کدام داروها بهتر است، هم‌اکنون فیلم‌های خوب سینماها کدام اند و بچه‌ها برای رشد بهتر به چه کلاس‌های آموزشی نیاز دارند. اساساً گویی زنان قواعد زندگی در جامعه جدید را یاد گرفته‌اند و تلاش می‌کنند بیشتر هم یاد بگیرند و در مقابل، مردان در این خصوص روزبه‌روز اعتماد بنفس خود را از دست می‌دهند و به حاشیه می‌روند.

چند روز قبل گزارشی ملی می‌خواندم که نشان می‌داد مطالعه کتاب در بین زنان، در مقایسه با مردان بیشتر است. آنان بیشتر کتاب می‌خرند. این روزها بیشتر دانشجویانم در کلاس‌ها دختر هستند. خیلی از رشته‌های علوم انسانی این‌طور شده است. آمار رسمی هم از افزایش تعداد دختران دانشجو نسبت به پسران حکایت دارد. معمولاً دختران دانشجو بهتر صحبت می کنند. با زمانه، خوب پیش می‌روند. روابط عمومی خوبی دارند. به‌اندازه خودشان مطالعه می‌کنند و برخلاف پسران که عمدتاً با رخوت و بی‌انگیزه به دانشگاه می‌آیند، آنان با انگیزۀ پیشرفت در جامعه، هرروز صبح با اشتیاق به دانشگاه می‌آیند. به فعالان اجتماعی مختلف فکر می‌کنم و می‌بینم که تعداد زنان در بین این فعالان روزبه‌روز بیشتر می‌شود. به انجمن‌های خیریه فکر می‌کنم و می‌بینم که زنان نقش پررنگی در آن‌ها دارند. به اعتراضات مدنیِ سال‌های اخیر فکر می‌کنم. برای مثال صف اول بیشتر تجمعات محیط زیستی را زنان تشکیل می دهند. شاید آرایشگاه‌ها مملو از زنان باشد ولی هم‌زمان کلاس‌های آموزشی مختلف از زبان انگلیسی تا آموزش برنامه‌نویسی اندروید، تا مولاناشناسی مملو از زنانی است که انگیزه فراوانی برای پیشرفت دارند. مطالعه اخیر ما نشان می‌دهد که بیشتر زنان عضو کانال‌های تلگرامی هستند که فن یا مهارتی را برای زندگی بهتر آموزش می‌دهند.

زمانی زنان در مهمانی‌ها فقط از مانیکور ناخن و مشِ کرم کاراملی حرف می‌زدند و مردان از سیاست، اقتصاد و زندگی روزمره. به‌تدریج شاهد هستیم که در مهمانی‌ها، زنان علاوه بر حرف زدن درباره هایلات شکلاتی مو و ماسک‌های میوه‌ای صورت، درباره آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌اند، محیط‌زیست، حقوق شهروندی و جریان پست‌مدرن فرانسوی صحبت می کنند. ولی در مقابل مردان عموماً از بهترین زمان برای خرید خانه، مغازه‌های فروش لاستیک‌های دورسفید ماشین که خیلی ماشین را قشنگ می‌کند و درنهایت نشان دادن کلیپ‌ها و گیف های سکسی به همدیگر.

شکی نیست که اشتیاق زنان برای پیشرفت و ورود به عرصه‌های گوناگون اجتماعی علل مختلفی دارد. معمولاً گروه‌های اجتماعی که تجربه به حاشیه رانده شدن و نادیده گرفته شدن دارند با گشایش فرصت‌های هرچند کوچک، تلاش می‌کنند تا به نحو احسن از آن فرصت‌ها استفاده کنند و خود را اثبات نمایند. ولی به‌عنوان یک جامعه‌شناس، از آینده چنین تغییری در جامعه ایرانی نگران هستم. قطعاً درک می‌کنید که نگرانی‌ام از پیشرفت زنان نیست. پیشرفت اجتماعی زنان را امری نرمال و منصفانه، و در راستای تحولات اجتماعی می‌دانم. نگرانی‌ام از عقب ماندن مردان است. پیش‌بینی‌ام آن است که اگر این روند به همین شکل پیش رود در یکی دو دهه آینده شاهد مردانی آویخته، در مقابل زنانی فرهیخته خواهیم بود. منظورم مردانی آویخته به جریان مدرنیسم اجتماعی با سنجاق است که هرلحظه امکان افتادن آن‌ها وجود دارد. چنین وضعیتی پیامدهای خودش را خواهد داشت. حسادت، لجبازی، احساس سرخوردگی و پنهان شدن در پشت تعصبات به قصد اذیت و آزار زنان توسط مردان و در کل عمیق‌تر شدن تفاوت نگاه و نگرش به زندگی بین زنان و مردان از جمله آن‌هاست.

کانال نویسنده: @fardinalikhah


https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

23 Sep, 06:52


⚠️وقتی مدرسه نابرابری را تثبیت می کند

فردین علیخواه
از بعضی خانواده‌ها سؤال می‌کنم که برای تحصیل فرزندشان چقدر شهریه پرداخت کرده‌اند. با شنیدن پاسخ، بی‌اختیار سوت ممتدی می‌زنم! به زمین نگاه می‌کنم و سرم را به چپ و راست تکان می‌دهم. از کسانی که این مبالغ هنگفت را پرداخت کرده‌اند می‌پرسم که این پول را در ازای دریافت چه خدماتی پرداخت کرده‌اند. می‌گویند: دو زبان خارجی یاد می‌دهند، معلم نقاشی‌شان فلانی است، موسیقی و حرکات موزون یاد می‌دهند، کلاس‌های ورزششان در فلان باشگاه است، از انواع هنرها می‌توانند یکی را انتخاب و فرد شناخته‌شده‌ای در آن هنر به آن‌ها درس بدهد، غذایشان تحت نظر یک متخصص تغذیه است، آن‌ها را به موزه‌ها، گالری‌ها و کتاب‌فروشی‌ها می‌برند، وضعیت پزشکی‌شان مدام چک می‌شود، برنامه‌های مشترک هنری با حضور والدین ترتیب می‌دهند، برایشان کلاس قصه‌گویی و شاهنامه‌خوانی برگزار می‌کنند و ...

بوردیو؛ جامعه‌شناس فرانسوی چند دهه قبل به نقد جدی نظام آموزشی فرانسه پرداخت. او معتقد بود که کارکرد نظام آموزشی آن است که دانش‌آموزان را برای زندگیِ پس از مدرسه یا دانشگاه توانمند کند و به آن‌ها مهارت‌های لازم برای فرهیخته بودن را بیاموزد. منظور او از فرهیختگی، کسب منش‌ها و شیوه‌های درک جهان، و نیز مهارت‌هایی بود که با داشتن آن‌ها افراد احساس نکنند که در مقایسه با سایرین چیزی کم دارند. مثلاً دانش‌آموزان پس از اتمام دوره تحصیل بتوانند به یک زبان خارجی حرف بزنند، وقتی یک تابلوی نقاشی دیدند بگویند که این تابلو در چه سبکی نقاشی شده است، اگر به یک موسیقی گوش کردند بگویند که این موسیقی در چه سبکی است، نام سازهای موسیقی را به‌درستی بدانند، با ایجاد ارتباط اجتماعی و نیز رفتار در موقعیت‌های اجتماعی مختلف نظیر رستوران یا گالری‌های هنری آشنا باشند. درمجموع توانایی درک و تعامل با عرصه اجتماع و هنر را کسب کنند.

از نظر او همه دانش آموزان با توان و قابلیت‌های یکسانی وارد نظام مدرسه نمی‌شوند. برخی از آن‌ها از قبل دارای خانواده فرهیخته‌ای هستند و روشن است که اگر در مدرسه چنین چیزهایی به دانش‌آموزان یاد داده شود توانایی‌ آنان صرفاً تکمیل خواهد شد چون از زمینه‌های قبلی برخوردارند. ولی عده‌ای از دانش آموزان هم هستند که در خانواده اصلاً چنین چیزهایی را نیاموخته‌اند و به تعبیری خانواده فقیری داشته‌اند. وظیفه نظام آموزش‌وپرورش آن است که روی این دانش‌آموزان بیشتر کار کند. به آنان بیشتر آموزش بدهد تا همپای دانش آموزان دسته اول شوند. امری که برخی آنرا تبعیض مثبت می‌دانند. نظام آموزش‌وپرورش باید وضعیت را عادلانه پیش ببرد تا درنهایت دانش‌آموزان با توانایی‌های مشابهی دوره تحصیل را به اتمام برسانند.

نظر بوردیو آن بود که نظام آموزشی فرانسه چنین نیست. درواقع نابرابری موجود در نظام آموزشی باعث می‌شود تا فقرا، با فرهنگ حاکم بر خانواده‌های فقیر وارد مدرسه شده و با همان فرهنگ خارج شوند. خانواده‌هایی که پولدارترند یا به تعبیر بوردیو سرمایه اقتصادی و فرهنگی بیشتری دارند فرزندان خود را به مدارس درجه‌یک می‌فرستند و خانواده‌های کم‌درآمد به مدارس ضعیف تر. نتیجه آنکه وارثان اقتصاد، هنر و سیاست همچنان وارث و مدعی این عرصه می‌مانند و وارثان فقر هم همچنان فقر را به نسل بعد از خود منتقل می‌کنند. نابرابری از طریق مدرسه مدام بازتولید می‌شود. بوردیو این امر را خشونت نمادین می‌داند. یعنی نظام آموزش‌وپرورش به شکل سمبلیک عده‌ای را از گردونه فرهیخته شدن و کسب مهارت‌های اجتماعی لازم برای زندگی امروزی کنار می‌گذارد.

آنچه بوردیو چند دهه قبل در خصوص نظام آموزشی کشور فرانسه گفت ظاهراً به شکلی آشکار در کشور ما در حال وقوع است. متأسفانه در کشوری که در قانون اساسی‌اش بر آموزش رایگان تأکید شده است روزبه‌روز شاهد طبقاتی شدن امر آموزش هستیم. نکته جالب آنکه در مدارس دولتی هم شاهد طبقاتی شدن هستیم و مسئله فقط مدارس خصوصی/دولتی نیست. برخی از مدارس دولتی هم که در مناطق مرفه نشین شهرها قرار دارند با دریافت مستمر هزینه از والدین تلاش می‌کنند خدمات ویژه‌ای به دانش آموزان ارائه دهند. و دراین‌بین آنچه مشهود است آنکه:

مدرسه در ایران به‌تدریج تبدیل به سیستم تثبیت نابرابری‌های اجتماعی می‌شود. ژن‌های مرغوب که در خانواده‌هایی با سرمایه فرهنگی و اقتصادی بالا رشد می‌کنند به مدارس مطلوب می‌روند و می‌شوند وارثان اقتصاد و هنر، و ژن‌های نامرغوب که والدین مرغوبی ندارند به مدارس ضعیف می‌روند و می‌شوند وارثان فقر!

سخن پایانی: مراقب باشیم. برخی از این مدارس چنین به والدین القاء می کنند که پدر و مادر خوب بودن یعنی کسی که چنین خدمات گران قیمتی را برای فرزندانش فراهم کند.
کانال نویسنده: @fardinalikhah



https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

05 Aug, 06:16


🔲⭕️ چرا زوج‌های فرانسوی دیر لباسشویی می‌خرند؟
مجتبی لشکربلوکی

ژان کلود کافمن استاد دانشگاه سوربن فرانسه در سال ۱۹۹۸ کتاب پرفروشی منتشر کرد به نام «لباس‌های چرک: زوج‌ها و ماشین لباسشویی‌شان». این کتاب حاصل مصاحبه‌های فراوان این جامعه‌شناس با زوج‌های فرانسوی بود. کافمن معتقد است اینکه دو نفر تصمیم می‌گیرند تا «ماشین لباسشویی» بخرند، بیانگر تحول مهمی در زندگی‌شان است و نشان می‌دهد که ارتباطشان وارد مرحله‌ای جدید و جدی شده.

گویی خرید ماشین لباسشویی به معنای شکل‌گیری پیوند خانوادگی بین دو نفر است. در آن سال‌ها مردان مجرد فرانسوی، معمولا لباس‌های کثیفشان را یا در ماشین‌های لباسشویی عمومی (در ساختمان‌های بزرگ) می‌شستند و یا به خانه مادرشان می‌بردند تا شسته شود. با توجه به سبک زندگی جامعه اروپایی، کافمن معتقد است گفتنِ بله هنگام مراسم عروسی چیزی را در دو نفر تغییر نمی‌دهد؛ چون معمولا زوج‌ها زندگی زیر یک سقف را قبل از این مراسم تجربه کرده‌اند. آنچه مهم است خرید یک ماشین لباسشویی است که مانند حلقه ازدواج، کارکردی سمبلیک دارد: «یک ماشین لباسشویی برای دو نفر». (مرجع: دکتر فردین علیخواه)

☑️⭕️تحلیل راهبردی:
آنچه خواندیم نوشته دکتر فردین علیخواه، جامعه‌شناس معاصر است. البته او برای منظور دیگری این مقدمه را نوشته اما من وقتی آغاز نوشته او را خواندم دیگر ادامه را تا مدتی رها کردم. به فکر فرو رفتم، به این فکر که رابطه مردم و حکومت نیز شبیه به همین است؛ یک رابطه زوجی و دو طرفه است. زوج‌های جوان فرانسوی وقتی مدتی با هم زندگی می‌کنند و سپس به هم اعتماد می‌کنند و می‌فهمند که زندگی مشترک‌شان دوام‌پذیر و آینده‌دار است، آنگاه به فکر سرمایه‌گذاری‌های جدی‌تر می‌افتند. مهم‌ترین متغیر تصمیم‌گیری چیست؟ افق آینده مثبت و احساس امنیت؛ در یک کلام: «آینده پیش‌بینی‌پذیر مثبت».
و ما مردم نیز تصمیمات مهم‌مان بستگی به حکومت دارد. مثلا چند تصمیم مهم را با هم مرور کنیم:
۱)بچه‌دار شویم یا نه؟
۲)مهاجرت کنیم یا نه؟
۳)سرمایه‌گذاری بلندمدت کنیم یا نه؟
همانند زوج‌های فرانسوی که با توجه به «آینده پیش‌بینی‌پذیر مثبت» تصمیم می‌گیرند، ما نیز چنین می‌کنیم. ما کاری به تبلیغات و تسهیلات و تغییرات نداریم. ما به این کار داریم که آیا برآیند همه سیاست‌ها و عملیات حکومت، منجر به «آینده پیش‌بینی‌پذیر مثبت» می‌شود یا نه؟
حالا نگاهی بیاندازیم به همین سه تصمیم مهم:
◻️بچه‌دار شویم یا نه؟
نرخ باروری (متوسط تعداد فرزندان زنده‌ای که هر زن در سنین باروری به دنیا می‌آورد) در سال ۱۳۷۵ حدود ۲/۵ بوده و اکنون به ۱/۷ رسیده. با این دست فرمان برویم تا ۳۰ سال آینده از یک جامعه ۹۲ میلیون نفری، نزدیک به ۳۰ میلیون نفر بالای ۶۰ سال خواهند بود که عدد بزرگی است. یعنی از سه نفر در ایران یک نفر سالمند است! سیاه‌چاله پیریِ جمعیت در راه است!

◻️مهاجرت کنیم یا نه؟ مدیر رصدخانه مهاجرت ایران گفته: نتایج یک نظرسنجی اینترنتی نشان می‌دهد بیش از ۶۰ درصد ایرانیان تمایل به مهاجرت دارند که بخش قابل توجهی از آنان برای مهاجرت اقدام کرده‌اند. در گزارش رصدخانه مهاجرت آمده است که وقتی از ۴ گروه مختلف (دانشجویان، پزشکان،  استارت‌آپ‌ها و استادان) می‌پرسی چرا؟ همه بدون استثنا در جواب‌هایشان یا می‌گویند بی‌ثباتی، یا ناامیدی نسبت به آینده و یا شیوه مملکت‌داری!

◻️سرمایه‌گذاری بلندمدت کنیم یا نه؟ بر اساس آمارهای رسمی نرخ رشد موجودی سرمایه کل در دهه ۹۰ نزولی و حساب سرمایه منفی بوده است. این‌ها می‌تواند حکایت از آن کند که خروج سرمایه رخ می‌دهد. مثلا یک نشانه غیر قابل انکار: ایرانیان بعد از روسیهِ جنگ‌زده، دومین سرمایه‌گذاران خرید ملک در ترکیه هستند!

مهم‌ترین پارامتر برای ارزیابی کیفیت و کفایت یک حاکمیت، «ایجاد آینده پیش‌بینی‌پذیر مثبت» است. تا زمانی که یک حکومت نتواند چنین کند مردمانش فرانسوی می‌شوند و ماشین لباسشویی نمی‌خرند. چون اعتمادی به فردا ندارند. نه بچه‌دار می‌شوند، نه دل به آن سرزمین می‌بندند و نه سرمایه‌گذاری می‌کنند.

@Dr_Lashkarbolouki




https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

01 Aug, 15:42


بی‌اعتنایی مدنی در فضاهای عمومی شهری




|فردین علیخواه|

◽️اروینگ گافمن در سال 1963 کتاب رفتار در فضاهای عمومی را منتشر کرد. او در این کتاب برای نخستین‌بار اصطلاح «بی‌اعتنایی مدنی» را بکار برد. همان‌طور که از نام کتاب مشخص است این اثر درباره رفتارهای افراد در فضاهای عمومی است. گافمن از جمله جامعه‌شناسانی است که تحقیقات گوناگونی درباره رفتارهای افراد در زندگی روزمره انجام داده است.

بی‌اعتنایی مدنی، رفتاری بین خیره‌شدن بی‌وقفه و مستقیم، و ندیدن کاملِ دیگری است. حتماً عکس‌هایی از مسافران مترو و اتوبوس‌، مطب پزشکان، فرودگاه‌ها یا هر سالن انتظار دیگری را دیده‌اید. حتماً دیده‌اید که افراد به روزنامه، مجله، کتاب و این روزها به صفحه‌نمایش تلفن همراه خود نگاه می‌کنند. سایرین هم در چنین فضاهایی وانمود می‌کنند که نگاه بی‌هدف و جسته‌گریخته دارند. یکی از دلایل این رفتار، اجتناب از خیره‌شدن مستقیم به دیگران است.

در جهان جدید این رفتار شکلی از ممارست مدنی است که ما در فضاهای عمومی رعایت می‌کنیم. در برخی از کشورهای جهان اگر کسی به دیگری نگاه مستمر و مستقیم داشته باشد به‌معنای نقض حریم خصوصی است. در چنین موقعیتی، به احتمال بسیار زیاد، فردی که هدف چنین نگاهی است به نگاه‌کننده نزدیک می‌شود و دلیل نگاه را سؤال می‌کند. به همین دلیل است که در برخی کشورها اگر فردی با فرد دیگری به ناگاه تماس چشمی داشته باشد لبخند می‌زند. یکی از معانی این لبخند آن است که «ببخشید. این تماس چشمی به ناگاه به وجود آمد و قصد بدی نداشتم». کلمه مدنی در این اصطلاح بیانگر همین موضوع یعنی مدنیت است.

بی‌اعتنایی مدنی، نوعی تعامل اجتماعی است. این تعامل بین غریبه‌هایی جریان دارد که با هم مجاورت فیزیکی دارند. ما با بی‌اعتنایی مدنی پیامی را به دیگران منتقل می‌کنیم و آن، احتراممان به حریم خصوصی دیگران در فضاهای عمومی است. ما می‌دانیم که دیگری حضور دارد؛ ولی به او توجه مستقیم نداریم. بی‌اعتنایی مدنی در واقع اسکن محجوبانه و صلح‌آمیز دیگران است. ما هم می‌بینیم و هم نمی‌بینیم. بی‌اعتنایی مدنی یعنی خطری از جانب ما متوجه دیگران نیست و البته، خطری هم از جانب دیگران متوجه ما نیست. هر چند خودمان را با تلفن همراه یا مجله مشغول می‌کنیم؛ ولی درعین‌حال می‌دانیم که دیگران کنار ما حضور دارند.

ما در فضاهای عمومی تلاش می‌کنیم تا به این طریق مبادی‌آداب باشیم. نگاهمان زشت و توهین‌آمیز به نظر نیاید. می‌دانیم که نگاهِ کنجکاوانه نگاهی واکنش‌برانگیز و توهین‌آمیز است. به همین دلیل نگاه را در مسیرهای مشروع می‌اندازیم، یعنی مسیرهایی که ناراحتی دیگران را به همراه نداشته باشد. ما در واقع با بی‌اعتنایی مدنی برای دیگران فضا ایجاد می‌کنیم تا احساس آرامش و امنیت کنند.

نکته مهم آن است که این انتظارات، دوطرفه و شکلی از توافق بین شهروندان در حیات شهری است.  «من تو را به حال خود می‌گذارم و تو هم مرا به حال خودم بگذار». لحظه‌ای تصور کنید که در فضاهای عمومی کسی نسبت به شما این هنجار اجتماعی نانوشته را نقض کند؟ دقیقاً چه احساسی دارید؟ بی‌تردید زنان نسبت به این رفتار احساس بسیار بدتری دارند به‌ویژه اگر نقض‌کننده این هنجار یک مرد باشد.

کلان‌شهر، محیط و محل تنوعات فرهنگی و اجتماعی است. ما هر روز در فضاهای عمومی شهری می‌توانیم انتظار داشته باشیم که آدم‌های عجیب‌وغریب، متفاوت و متمایز ببینیم. بی‌اعتنایی مدنی تمرینی برای زیستن در جهان جدید است. معمولاً در محیط‌های کوچک این هنجار ضعیف و کم‌رنگ است. در این محیط‌ها افراد تلاشی برای مدیریت چشم‌هایشان انجام نمی‌دهند و نه‌تنها نگاه می‌کنند؛ بلکه درباره سوژۀ تماشا حرف هم می‌زنند. ولی در کلان‌شهرها که محل شکل‌گیری هویت‌ها و سبک‌های زندگی متفاوت است بی‌اعتنایی مدنی هنجاری اجتناب‌ناپذیر است.

البته باید این نکته را نیز یادآوری کرد که در جهان جدید افراد می‌آموزند که در کدام موقعیت‌ها باید تابع هنجار بی‌اعتنایی مدنی باشند و در کدام موقعیت‌ها خیره‌شدن و چه‌بسا مداخله، امری مشروع و موجه است. نگاه به کودک یا سالمندی تکیده و مستأصل یا هر فردی که در موقعیتی مخاطره‌آمیز قرار دارد امری سرزنش‌آمیز نیست و چه‌بسا گفتگو و کمک به آنها تحسین‌برانگیز نیز باشد. ولی نگاه مستمر و مستقیم به فردی که ظاهر و لباسی متفاوتی دارد نقض‌کننده بی‌اعتنایی مدنی است.

سخن پایانی: جای بسی خوشحالی است که این روزها که متفاوت پوشی زیاد شده است اعلب مردم در شهرهای بزرگ به بی‌اعتنایی مدنی پایبندند. ولی در کل اگر در فضاهای عمومی افرادی متفاوت پوش می‌بینید بی‌اعتنایی مدنی پیشه کنید. نگاه وراندازانه شما به دیگری، مداخله در حریم اوست. با دیگران همان‌طور رفتار کنید که انتظار دارید دیگران با شما رفتار کنند.

کانال نویسنده: @fardinalikhah



https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

30 Jul, 18:17


بله، شستن لباس‌های چرک؛ مسأله این است

فردین علیخواه|

ژان کلود کافمن استاد دانشگاه سوربن فرانسه در سال 1998 کتاب پرفروش" لباس‌های چرک: زوج‌ها و ماشین لباسشوئی‌شان" را منتشر کرد. این کتاب حاصل مصاحبه‌های فراوان این جامعه‌شناس با زوج‌های فرانسوی بود. کافمن معتقد است اینکه دو نفر تصمیم می‌گیرند تا «ماشین لباسشوئی» بخرند بیانگر تحول مهمی در زندگی‌شان است و نشان می‌دهد که ارتباطشان وارد مرحله‌ای جدید و جدّی شده است.

خرید ماشین لباسشوئی به معنای شکل‌گیری پیوند خانوادگی بین دو نفر است. در آن سال‌ها معمولاً مردان مجرد فرانسوی لباس‌های کثیفشان را یا در ماشین‌های لباسشوئی عمومی (در ساختمان‌های بزرگ) می‌شستند و یا  به خانه مادرشان می‌بردند تا شسته شود. با توجه به سبک زندگی جامعه اروپائی، کافمن معتقد است گفتنِ " بلۀ " هنگام مراسم عروسی چیزی را در دو نفر تغییر نمی‌دهد چون معمولاً زوج‌ها زندگی زیر یک سقف را قبل از این مراسم تجربه کرده‌اند. آنچه مهم است خرید یک ماشین لباسشوئی است که مانند حلقه ازدواج، کارکردی سمبلیک دارد: "یک ماشین لباسشوئی برای دو نفر". این امر گامی مثبت در پیوند زناشوئی است ولی مسأله اساسی آن است که پس از خرید ماشین، چه کسی لباس‌های چرک را خواهد شست؟

کافمن در جایی می‌گوید که در هر مجلسی؛ چه بین عموم مردم و چه بین فرهیختگان، وقتی می‌خواهد درباره موضوع کتابش یعنی انجام کارهای خانه سخنرانی کند، هر ده دقیقه یکی از حاضرین بلند می‌شود و از وخامت اوضاع در خانه‌اش می‌گوید؛ اینکه چه کسی باید چه کاری را انجام دهد. لذا کتاب کافمن از این نظر اهمیت دارد که نشان می‌دهد بسیاری از داد و بیدادها و اختلاف‌های زوج‌های امروزی نه بر سر عشق رمانتیک بلکه درباره انجام برخی از امور خانه است. ممکن است که این مسائل به چشم نیایند و یا حرف زدن درباره آنها سطحی جلوه کند ولی برعکس، بسیار اهمیت دارند و گاهی اوقات موجب جدایی می‌شوند.

از نظر کافمن این امور نشان می‌دهند که زوج‌های امروزی چطور در خصوص مسائلِ شاید به ظاهر ساده و به ظاهر پیش پا افتاده مدام در حال کشمکش اند:
بچه‌ها را به مهد می رسونی؟ / برنج نداریم، برنج می‌خری؟ / حالا که سرپا هستی یه چای می‌ریزی بخوریم؟ / سطل آشغال پر شده و بوی گند میده، کی می‌بریش؟ / برو چای دم کن، من کتری رو گذاشتم  تو هم برو چای دم کن / بچه پی‌پی کرده بوی گند می‌ده بیا نگهش دار بشورمش، / ماشین رو  این دفه تو می‌بری تعویض روغنی دیگه، آخه دفعه قبل من بردم / سر رات داری میای نون می‌گیری؟ و....

با مثال ماشین لباسشوئی، کافمن می‌گوید که زندگی آنقدرها هم که فکر می‌کنیم ساده نیست. گاهی اوقات لباس‌های چرک، ظرف‌های نشسته، خانه به‌هم‌ریخته، و سطل آشغال پر شده تبدیل به مسائل جدی زندگی می‌شوند. بله، شستن لباس‌های چرک، مسأله این است. شستن لباس‌های چرک (نحوه تقسیم کار در خانه) از آن جهت اهمیت دارد که جزئیاتی از رفتارها و نگرش‌ها را برملا می‌کند. مثلاً با دعواهایی که بر سر کارهای خانه به وجود می‌آید گاهی اوقات فکر می‌کنیم که قبل از ازدواج چقدر درباره زندگی مشترک اشتباه فکر کرده‌ایم. عشق و عاشقی جای خودش، ولی بالاخره لباس‌های کثیف را چه کسی خواهد شست؟ از نظر کافمن ارتباط زوج‌ها با لباس‌های کثیف (نحوه تقسیم کار در خانه) خیلی چیزها را نشان می‌دهد.

او تمیز کردن خانه را به رقص تشبیه می‌کند. رقصی که پایان ندارد. هر روز صبح آغاز می‌شود و تا پاسی از شب ادامه دارد. معمولاً چهره‌ها در آن ثابت‌اند ولی گام‌ها فرق می‌کنند. منظور کافمن آن است که عموماً این  زنان هستند که باید فکری به حال لباس‌های چرک بکنند و او این موضوع را در جامعه فرانسه به نقد می‌کشد. او سبک‌های مختلفی از مشارکت در کارهای خانه را در بین خانواده‌ها نشان می‌دهد. مثلاً نشان می‌دهد که بسیاری از مردان اگر در شستن لباس‌های چرک یا تمیز کردن خانه مشارکت کنند، احساس دانش‌آموزی را دارند که توسط خانم معلم در حال تنبیه شدن است! در ضمن اغلب این مردان پس از یک دعوای شدید و اعتراض زن در خصوص طاقت‌فرسا بودن کارهای خانه، حاضر شده‌اند در این نوع امور مشارکت کنند.

ماشین لباسشوئی یک مثال است. به راستی ما مردان چقدر به لباس‌های چرک تلنبار شده در گوشه حمام فکر می‌کنیم؟

https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

24 Jul, 07:01


جامعۀ بخر و بپر!

فردین علیخواه|عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان


بنز مدل E350 در حال عبور از خیابان است. شیشۀ برقی سمت راننده آن بسیار نرم و آرام‌آرام پایین می‌آید. تصویری بسیار جذاب، اما ناگهان نایلکس پر از پوست تخمۀ جابونی (مصطلح به ژاپنی) و پوست نارنگی از داخل به بیرون پرتاب می‌شود! رانندۀ جوان درحالی‌که برای خودش سوت می‌زند به بنر نصب شده بر پل‌عابر پیاده نگاه می‌کند که روی آن نوشته " هر زباله‌ای که به زمین می‌اندازیم کمر رفتگری را خم می‌کند!"


" تحرّک اجتماعی" به معنای تغییر موقعیت اجتماعی افراد، عموماً در همۀ جوامع به شکل تدریجی رخ می‌دهد. در واقع آدم‌ها آهسته‌آهسته پله‌های به‌اصطلاح ترقّی را طی می‌کنند و پیش می‌روند. البته تحرک اجتماعی می‌تواند روبه‌بالا و یا روبه‌پایین باشد. عده‌ای هم ممکن است سال‌های سال همان جایی که هستند باقی بمانند. چرخِ زندگی اینان بر روی زمین ُبکسوات می‌کند! تلاش می‌کنند ولی جلو نمی‌روند. در کشورهایی که قاعده و قانون سرلوحه عملکردهاست و نظارت در آنها به شکل جدی اعمال می‌شود و اقتصادشان هم دچار شوک یا سکته نمی‌شود تحرّک اجتماعی گام‌به‌گام رخ می‌دهد. وقتی سرگذشت مردان و زنان موفق را می‌خوانیم می‌بینیم که اکثر آنها با تلاش و پشتکار؛ گام‌به‌گام پیش رفته‌اند. کمتر دیده می‌شود که در این کشورها موقعیت اجتماعی آدم‌ها به شیوه " تقّی به توقّی خوردن" ارتقا یابد. در واقع امکان شکل‌گیری پدیده‌هایی مانند بابک زنجانی کمتر پیش می‌آید.



"پرتاب‌شدن" ویژگی اقتصادهای بیمار و حاصلِ هر ابلاغیه دولتی در عرصه اقتصاد است. با هر ابلاغیه، عده‌ای روبه‌پایین و عده‌ای روبه‌بالا پرتاب می‌شوند! بحث این نوشته اما چیز دیگری است. از نظر اجتماعی، تدریجی‌بودن تحرّک اجتماعی یک حُسن دارد و آن اینکه "مکان و منشِ" آدم‌ها دوشادوش هم ارتقا می‌یابد. یعنی تدریجی‌بودن باعث می‌شود افراد، منشِ لازم برای موقعیت یا مکان اجتماعی جدیدشان را نیز کسب کنند. وقتی در جامعه امکان پیمودن یک‌شبهٔ راهِ صد‌ساله وجود داشته باشد عرصه برای مانور " نوکیسه‌ها " هموار می‌شود.

مهم‌ترین ویژگی این نوکیسه‌ها آن است که تناسبی بین مکان و منششان وجود ندارد. چون با " سرقتِ" زیاد به " ثروتِ" زیاد رسیده‌اند، و در واقع نرسیده‌اند بلکه پرتاب شده‌اند. "سرقت، سرعت، ثروت" داستان زندگی نوکیسگان اقتصادی است. قطعاً در این نوشته حساب کسانی که با تلاش به ثروت رسیده‌اند جداست. نوکیسه‌ها در همه عرصه‌ها حضور دارند از بازار تا موسیقی، از دانشگاه تا بیمارستان :
لازم نیست صدای گیرایی داشته باشید. جذاب کردن صدایتان را به نرم‌افزارها بسپارید. کافی است به کسی که نرم‌افزار می‌داند سفارش کار بدهید. بعد هم کلیپی تهیه کنید و هزینه پخش آن از سایت‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای را پرداخت کنید. شما دیگر سوپراستار شده‌اید! راستی استخدام " مدیر برنامه" یادتان نرود!


اگر سررشته‌ای از بازیگری ندارید نگران نباشید. به یک "کارچاق‌کن" وصل شوید و در خصوص مبلغی که باید به او بپردازید به توافق برسید. بقیه کارها را او به شکل تضمین شده انجام می‌دهد. شما دیگر سوپراستار شده‌اید!


می‌خواهید مراتب علمی را یک‌به‌یک طی کنید. به اطراف میدان انقلاب تهران بروید و مقاله، پایان‌نامه و حتی کتاب سفارش دهید و دراسرع‌وقت تحویل بگیرید. اصلاً اگر حوصله رفتن به آنجا را ندارید در گوگل کلمات " خرید پایان‌نامه و مقاله" را جستجو کنید. هر چه سفارش بدهید در کمتر از یک روز درب منزل تحویل می‌گیرید. شما دیگر " دکتر" شده‌اید!


این است که جامعه ایرانی پر می‌شود از نوکیسه‌هایی از هر نوعش! از همه رنگش. جامعه "بخر و بپر ". کسانی که می‌خرند و می‌پرند. جامعه‌ای که آدم‌ها به دنبال راه‌های میان برند. کسی نمی‌خواهد در مسیر مستقیم " راه برود". همه می‌خواهند از مسیر میان بر " راه بدوند". این می‌شود که این روزها پزشک داریم ولی کمتر "حکیم" می‌بینیم، خواننده داریم ولی کمتر "هنرمند" می‌بینیم، عضو هیئت‌علمی دانشگاه داریم ولی کمتر" استاد" می‌بینیم. بازیگر داریم ولی کمتر " هنرپیشه" می‌بینیم، دکتر داریم ولی کمتر " باسواد" می‌بینیم. چون اینان خریده‌اند و پریده‌اند، پول داده‌اند و عبورکرده اند. همه چیز اینان عاریه‌ای است. اگر گهگاه منشِ متناسب با مکانی را که اشغال کرده‌اند از خود نشان می‌دهند تظاهرشان خیلی زود لو می‌رود. اینان مانند کالاهای چینی میدان توپخانه تهران‌اند که روی آنها درشت نوشته شده: ساخت ژاپن!

کانال نویسنده
@fardinalikhah



https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

13 Aug, 15:46


یا طوفان مهربانی جامعه ایران را فراگرفته است؟

▪️فردین علیخواه|عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که برای خرید کالایی به جایی مراجعه کرده باشید یا برای پرسیدن سوالی با جایی تماس گرفته باشید و فروشنده یا پاسخ‌دهنده در همان ارتباط نخست از کلماتی بسیار صمیمی استفاده کرده باشد که شاید آن موقعیت برای استفاده از آن کلمات مناسب نبوده باشد. کلماتی مانند« عزیزم»، « گلم»، «عشقم»، «جون»، «آی جون»، « فداتون بشم»، « قربون شما برم من»، «تاج سر منی عزیزم» «عزیز دلی»از آن جمله است. بکارگیری این کلمات در ارتباطاتی که بسیار گذرا و موقتی است-نظیر یک مرکز خرید- کمی تعجب‌برانگیز است. آیا طوفان مهربانی جامعه ایران را فراگرفته است؟

مشاهدات روزمره حکایت از آن دارد که معمولاً زنان در ارتباط با سایر زنان، حتی در نخستین تماس‌ها و دیدار‌ها، بیشتر از این کلمات صمیمی استفاده می‌کنند. البته این به آن معنا نیست که مردان از چنین کلماتی استفاده نمی‌کنند. اغراق در صمیمیت یا نمایش صمیمیتی که از اساس وجود ندارد یکی از ویژگی‌های بخشی از مردان یا خرده-فرهنگ گروه‌هایی از مردان در جامعه ایرانی است. « مخلصم»، « نوکرم»، «چاکرم» و کلماتی مانند « بفرما» در شرایطی که مشخص نیست شنونده به چه چیز باید «بفرماید» از آن جمله‌اند.

نکته‌ای که در جامعه ایرانی شاید کمی عجیب به نظر آید گسترش دو وضعیت متناقض است. به این معنا که از طرفی شاهد گسترش «رکیک گویی» در گفتگو‌های عادی روزمره، و از طرف دیگر شاهد بذل و بخشش در کلمات صمیمی در ارتباطات روزمره هستیم. البته بگذارید همین جا به نکته‌ای اشاره کنیم. به نظر می‌رسد که هر دو روند اجتماعی حداقل یک ویژگی مشترک دارند و آن اینکه زمانی این کلمات بیان می‌شوند که هنوز خیلی زود است! یعنی فرقی نمی‌کند، چه « رکیک گویی» و چه « صمیمیت نمایی» زمانی ظهور و بروز می‌یابند که هنوز رابطه به آن نقطه از صمیمیت یا آن نقطه از تنفر و خشم نرسیده است! ما همواره خیلی زود با فحش‌های رکیک نواخته، و با کلمات مهربانانه نوازش می‌شویم! گویا هر دو در نوک زبانمان است و در دلمان خبری از هیچکدام نیست!

بعید می‌دانم که این موج « صمیمیت‌نمایی» تصمیم آگاهانه جامعه ایرانی برای مقابله با موج « رکیک گویی» باشد چون افرادی که استراتژی « صمیمیت نمایی» را در ارتباطات اجتماعی‌شان انتخاب کرده‌اند به آسانی می‌توانند وارد فاز « رکیک گویی» شوند. همانطور که گفتم هر دو در نوک زبان‌شان است.

بدون تردید زبان با تحولات و تغییرات جامعه و تغییرات تکنولوژی به معنای اعم آن در ارتباط است. گمان جامعه‌شناختی نخست من آن است که گسترش «صمیمیت‌نمایی» و الفاظی مانند« عشقم»، « گلم»، « خانمم»، «جونم» در برخورد‌ها و تماس‌های اولیه اجتماعی و همچنین بذل و بخشش کلمات محبت‌آمیز بدون آنکه هنوز زمینه آن فراهم باشد بیانگر اهمیت یافتن جذب دیگران/ به دست آوردن نظر مثبت سایرین/ جلوه کردن به عنوان آدمی مثبت و انرژی‌دهنده است. ابزار مناسب برای تحقق همه این‌ها هم روابط عمومی خوب است و « صمیمیت نمایی» مصداقی از روابط عمومی خوب تلقی می‌شود. ولی پرسش آن است که آیا می‌توان گفت که روند «صمیمیت نمایی» به عنوان یکی از استراتژی‌های مهم «فروش به هر قیمیتی» در بازار کالا‌ها و خدمات ایران از حوزه اقتصاد به حوزه اجتماع سرایت کرده است؟ یعنی افراد معمولی اجتماع هم خود را همچون یک کالا می‌بینند که باید با کلمات محبت‌آمیز دیگران را جذب خود نمایند و به هر شکلی « دیگران را داشته باشند؟ »

گمان جامعه شناختی دوم به محاوره‌های معمولی در شبکه‌های اجتماعی ارتباط دارد. به نظر می‌رسد که این طوفان، پدیده‌ای است که ابتدا در شبکه‌های اجتماعی ظهور و بروز پیدا کرده و سپس در سطح جامعه گسترش یافته است. بررسی اولیه ارتباطات در شبکه‌های اجتماعی حتی در بین افرادی که شناختی از همدیگر ندارند، بررسی گفتگو‌های دوستانه، و به طور خاص بررسی صفحات اینفلوئنسر‌ها در اینستاگرام (که هر دنبال کنندۀ خود را یک اسکناس بالقوه می‌بینند) بیانگر غلبه «صمیمیت نمایی» افراطی در فضای مجازی است.

وضعیت ایده‌آل آن است که کلمات بیانگر احساسات و عواطف واقعی آدمی باشند. به دور از اغراق و عاری از تملق. به قول حضرت حافظ: هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد.

کانال نویسنده: @fardinalikhah
ارسال نظر برای نویسنده: @alikhahfardin



@v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

04 Jul, 09:56


🔲⭕️مادرم را می کشم تا زنده بمانم!
مجتبی لشکربلوکی

نسل بعد راجع به ما (نسل فعلی) چه قضاوتی خواهند کرد؟ نسلی بی عقل، پرمدعا، فاسد و زیاده خواه که تا می توانست خورد و برد و از خود زمینی سوخته به جای گذاشت!؟ امیدوارم چنین قضاوتی نکنند اما یک بار به این آمار و ارقام نگاه کنیم بعد خودمان را بگذاریم جای نسل بعدی.

از جنگل شروع کنیم: د‌ر ایران هر ۲۰ثانیه مساحتی به اند‌ازه یک زمین فوتبال از جنگل‌های کشور نابود‌ می‌شود! طی ۶د‌هه اخیر، ۱.۵میلیون هکتار از سطح جنگل‌های کشور کم شد‌ه. هر ۵ سال یک‌میلیون هکتار از جنگل‌های ایران حذف می‌شود‌. اگر با همین روند‌ پیش برویم تا ۷۵ سال دیگر اثری از جنگل‌های امروزی ایران باقی نمی‌ماند‌! تخریب تدریجی پوشش گیاهی طی ۱۰۰ سال بدست ما و پدرانمان بوده وضعیت اسف باری رقم زده است.

به آب نگاه کنیم؛ در سال های گذشته، ۷۴ میلیارد مترمکعب بیش از ظرفیت از سفره‌های آب زیرزمینی برداشت شده و این روند در ۱۰ سال آینده ادامه خواهد یافت. به بهانه خودکفایی در کشاورزی، در ۱۰ سال آینده امنیت غذایی را از دست خواهیم داد. چون امنیت غذایی، ارتباط مستقیم با ذخایر آب شیرین دارد.

خاک ایران حال بدتری دارد: بر اساس گزارش ۲۰۱۸ سازمان ملل کل فرسایش خاک جهان ۲۴ میلیارد تن است و یک دوازدهم آن یعنی ۲ میلیارد تن در ایران! در حالیکه ایران یک صدم خاک جهان را دارد. میزان فرسایش خاک ایران ۸ برابر میانگین جهانی است. موضوع وقتی نگران کننده‌تر می‌شود که بدانیم شکل گیری یک سانتی مترمکعب خاک در ایران به طور متوسط ۸۰۰ سال زمان نیاز دارد در صورتی که متوسط شکل‌گیری خاک در کره زمین ۴۰۰ سال است بنابراین وخامت اوضاع در ایران ۱۶ برابر متوسط جهانی است.

نگاهی به تنوع زیستی کنیم: به عنوان نمونه تعداد سم‌داران (کَل، بز، قوچ، میش، آهو، جبیر، گوزن، شوکا و..) به نسبت ۴۷ سال پیش که سازمان محیط زیست تشکیل شده ۹۰ درصد کمتر شده. این وحشتناک است. ممکن است از خود بپرسیم حالا چه می شود اگر یگ گونه گیاهی یا جانوری از بین برود. برای تقریب به ذهن بگویم که محیط زیست یک اکوسیستم است اگر یک جز آن حذف شود تمام چرخه هایی که به آن وابسته است زنجیره وار تخریب خواهد شد. این خاصیت اکوسیستم هاست مانند این است که بگویید من تمام بدنم خوب کار می کند فقط معده ام کار نمی کند. خوب چه ایرادی دارد؟
در انتشار کربن نیز پنجمین کشور آلاینده‌ جهان هستیم!
آنچه نوشته شده فقط گوشه ای از فاجعه زیست محیطی است که در رسانه ها بازتاب داشته (منابع: تابناک، ایرنا، همشهری آنلاین، ایمنا، فرارو)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
▫️بخشی از چالش های زیست محیطی تقصیر ما و نسل ما نیست. مثلا به‌طور طبیعی میزان بارندگی ایران یک سوم میانگین جهانی و تبخیر آب، سه برابر حد جهانی است. حالامتأسفانه در چنین اقلیمی دچار خشکسالی هم شدیم. اما آیا این همه ماجرا است؟ اتلاف آب در تامین آب شهری ۳۵٪ است که ۲۰٪ بیشتر از متوسط جهانی است. این هم تقصیر زمین و زمان است؟ یا بی تدبیری و بی ... ما؟ آیا نمی توان با کشت فراسرزمینی، واردات مجازی آب (واردات محصولات کشاورزی با مصرف آب بالا) و ممنوعیت تولید و صادرات محصولات کشاورزی با مصرف آب بالا و ده ها تدبیر تجربه شده جهانی موضوع را مدیریت کرد؟

▫️فراموش نکنیم وضعیت اقتصادی و فقر، محیط‌زیست کشور را به خطر انداخته. میلیون ها نفر در کشور زیر خط فقرند و این موضوع می‌تواند به افزایش شکار و اضافه برداشت آب و قطع بدون مجوز درختان جنگل منجر شود. برخی کارشناسان زیست‌محیطی می‌گویند اگر اقتصاد خراب باشد، فاتحه محیط‌زیست هم خوانده است.
چه می توان کرد؟
▫️اعتراف می‌کنم سواد من، مثل عموم شهروندها، در حوزه محیط زیست و تاثیر یک بطری پلاستیکی که در کنار ساحل رها می‌کنم ناچیز است و مطمئنم اگر بدانم که پسماندها چه بلایی سر طبیعت می آورند معقولانه تر رفتار خواهم کرد. تغییر در جوامع از جمع اندکی که متفاوت فکر و عمل می‌کنند شروع می‌شود و سپس مانند ویروس همه گیر می شود. آنچه از دست ما برمی آید: تغییر رفتار فردی (به عنوان آدم های متفاوت از عموم جامعه) در کنار افزایش آگاهی جمعی (برای تشویق عموم جامعه به حفاظت از محیط زیست) مانند راه اندازی پویش‌های نجات خاک و جنگل و سرزمین.

▫️نظام حکمرانی توانایی حل مسایل پیچیده را از دست داده. باید به کمک آن رفت. با تبدیل مشکل به مساله، تبدیل مساله به دستورکار و سپس مشارکت در سیاست گذاری منطقی برای دستور کار. راهی جز نتوکراسی (حکمرانی شبکه ای و همکاری چند جانبه دولت، بخش مدنی، رسانه‌ها و بخش خصوصی) نداریم.

کسانی که مادر خود (طبیعت و کره زمین) را می کشند، ممکن است در کوتاه مدت زنده بمانند اما در بلندمدت طبیعت تنبیه سختی برای شان در نظر خواهد گرفت.

کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki




https://t.me/v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

02 Jul, 17:03


برسد به دست مداحان مجالس ترحیم

▪️دکتر فردین علیخواه(جامعه‌شناس)

این جمله‌ها حاصل شرکت در چند مجلس ترحیم است: « دختر که بابا نداره یعنی هیچ چی نداره»، « دختر بدون بابا یعنی باغ بدون باغبون، باغ بدون باغبون جز گل پرپر چی داره؟»، « دختر بدون پدر چطوری می خواد زندگی کنه، گلی گم‌کرده‌ام می‌جویم او را»، « وای؛ دیگه بوی بابا توی خونه نیست»، « بعدازاین می گی کجایی بابا، کجایی تا سرمو بذارم روی شونه هات و گریه کنم»، « یتیمی بد دردیه، یتیم باید درداشو به کی بگه» و ...

بیایید با هم موقعیتی فرضی تصور کنیم. یکی از دوستانمان که مجرد است پدر یا مادرش را ازدست‌داده است و ما اتفاقی او را در خیابان می‌بینیم. سرمان را پایین می‌اندازیم تا نشان دهیم که چقدر از این حادثه ناراحتیم. بعد با او وارد صحبت می‌شویم: « تو دیگه بدبخت شدی، بدبخت روزگار، واقعاً می خوای بعدازاین چکار کنی؟ یه کم فکر کردی؟ نه فکر کردی؟ تو دیگه یتیم شدی، یتیم! می‌فهمی من چی می گم؟ تو می دونی یتیم بودن یعنی چی؟ بعد از این می ری خونه تنهای تنها هستی، دیگه تنها و بی‌کسی، همش به درودیوار خیره می شی، مثه دیوونه ها، با خودت حرف می‌زنی، احساس می‌کنی بدبخت‌تر از تو دیگه نیست، هیییییی! دنیا! بیچاره، خیلی دلم واست می سوزه!». جمله‌هایی که در ابتدا از مداحان آوردم نسخه یا شکل دیگری از همین موقعیت فرضی است. درواقع اثر هر دو بر بازماندگان یکی است و آن احساس فقدان تکیه‌گاه، در خود فرورفتن، احساس یأس و ناامیدی است.

تقریباً در همه جوامع و فرهنگ‌های دنیا، وقتی فردی یکی از وابستگان خود را از دست می‌دهد اطرافیان اش تلاش می‌کنند تا با جمله‌ها و رفتارهایشان، امید او را به زندگی تقویت کنند و زمینه آن را فراهم نمایند تا به شرایط عادی زندگی بازگردد. درواقع « دلداری دادن» یکی از مکانیسم‌های شناخته‌شدۀ اجتماع در مقابل افرادی است که سوگوارند. این امر چندان نیازی به اثبات ندارد. معمولاً همه ما به هنگام ورود به یک مجلس ترحیم، ضمن دست دادن با سوگواران، جمله‌هایی حاکی از سلامتی، طول عمر باعزت، صبر برای بازماندگان، و آرزوی رحمت الهی برای متوفی می‌نماییم. در کل جمله‌ها مثبت، و بیانگر تداوم زندگی است.

جدای از فرهنگ عمومی، امروزه در کشورهای توسعه‌یافته، روش‌های مختلفی برای کمک به اطرافیان و وابستگان فرد متوفی بکار گرفته می‌شود. هدف اصلی از به‌کارگیری این روش‌ها، کمک به وابستگان متوفی برای بازگشت به زندگی عادی و کسب امیدواری در طول زندگی است. چون فرض بر آن است که؛ برای مثال؛ درگذشت پدر یا مادر ممکن است شوکِ شدیدی بر فرزندان وارد آورد و درنتیجه لازم است تا با به‌کارگیری مکانیسم‌های مختلف، از شدت این شوک کاسته شود.

متأسفانه در بسیاری از مداحان این ذهنیت وجود دارد که درآوردن اشک حاضرین به هر قیمتی و با توسل به هر جمله‌ای، تضمین‌کننده رونق کسب‌وکار آنان و معیار موفقیت آنان در این شغل است. ولی بدیهی است که آنان نه در راستای فرهنگ عمومی ایرانی ؛ که تلاش می‌کند به بازماندگان متوفی دلداری دهد؛ و نه در راستای یافته‌های علوم جدید و نه همگام باتجربه دنیای جدید گام برمی‌دارند. آنان گویی به هیچ‌چیز جز اشک حاضرین فکر نمی‌کنند. آنان درواقع مداح اشک‌اند تا مداح امید!
مداحان عزیز مجالس ترحیم. به بازماندگان متوفیان امید به زندگی تزریق کنید. یادآوری مصیبت به مصیبت دیده هنر نیست.

🔺کانال: @fardinalikhah
🔺ارسال نظر: @alikhahfardin

@v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

27 Jun, 08:14


از فینگرفود تا اژدر زاپاتا

▪️دکتر فردین علیخواه/جامعه‌شناس
غذا فقط غذا نیست. غذاها ازنظر اجتماعی ارزش‌گذاری می‌شوند و وجهه‌ای اجتماعی دارند. در جامعه ایرانی املت با جوجه‌کباب، خورش قیمه با باقالی‌پلو با ماهیچه ، قورمه‌سبزی با بوقلمون شکم پر یکسان نیست. به همین دلیل گاهی اوقات حرمت مهمانی را که دعوت کرده‌ایم در نوع غذایی که برای او تهیه می‌کنیم نشان می‌دهیم. البته در سال‌های اخیر علاوه بر نوع غذا، تعداد و تنوع آن نیز اضافه شده است. در برخی از کشورهای خاورمیانه میزان روغن موجود در غذا هم نشانه احترام به مهمان است. هر چه روغن بیشتر باشد یعنی منزلت مهمان نزد میزبان بیشتر است.

غذا در حکم یک ویترین است. ما گاهی اوقات با غذا، سبک زندگی‌مان را به رخ می‌کشیم. درست است که همه ایرانیان کم‌وبیش غذاهای مشترکی طبخ می‌کنند ولی طبخ غذاهای جدیدی که بیانگر آشنایی میزبان با زندگیِ مد روز باشد می‌تواند برای او پرستیژ اجتماعی به همراه آورد. غذاها می‌توانند به ما تمایز اجتماعی بدهند. می‌توانند گواهی بدهند که ما به سبک‌های جدید زندگی تعلق داریم. جلزوولز استیک سنگی، هم می‌تواند نشانه‌ای از طبقه اجتماعی و هم نوگرایی میزبان باشد.

غذاها با موضوع مردانگی و زنانگی هم پیوند دارند. مثلاً چلوکباب در مقایسه با خورش سبزیجات عمدتاً غذایی مردانه تلقی می‌شود. این مسئله در همه فرهنگ‌ها کم‌وبیش وجود دارد. سالاد برای برخی از زنان به‌عنوان یک وعده غذایی کامل تلقی می‌شود و این در حالی است که برای بیشتر مردان سالاد به‌عنوان یک مکمل، در کنارغذای اصلی به شمار می‌رود. درجایی می‌خواندم که در امریکا، دختری در اولین ملاقات برای آشنایی با پسری در رستوران، استیک سفارش می‌دهد که غذایی مردانه است تا بدین‌وسیله به پسر این پیام را بدهد که دختری خاکی و متواضع است و افاده‌ای نیست! برخی مردان با نوع غذایی که انتخاب می‌کنند می‌خواهند مردانگی خود را به رخ بکشند. معمولاً کباب‌ها چنین کارکردی دارند. البته غذاهایی هم وجود دارند که جنسیتی نیستند و هم زنان و هم مردان به آن علاقه‌مندند.

گسترش وسایل ارتباط‌جمعی و آگاهی از سایر فرهنگ‌ها، می‌تواند غذاهای جدیدی را وارد سفره‌ها کند. در سال‌های اخیر شاهد رشد غذاهای مینیاتوری یا فینگرفود(غذاهایی که با دو انگشت می‌توان آن‌ها را از بشقاب برداشت) هستیم. گاهی اوقات انگار جامعه هم با خودش لج می‌کند و یا در برابر پدیده‌های جدید واکنش نشان می‌دهد. چون در مقابل، شاهد غذاهای شکم‌پرکن و حجیم هم هستیم! گویی وقتی‌که فینگرفود می‌آید بخشی از جامعه هم تصمیم می‌گیرد لج کند و به سراغ اژدر زاپاتاها ، کباب متری‌های بناب و ساندویچ کثیف‌ با "نون اضافه" برود. گویی مدیریت بدن برای چاق نشدن و اتخاذ رژیم‌های سخت لاغری، واکنش‌های ضد خود را نیز دامن می‌زند.

در سال‌های اخیر، علاوه بر کیفیت، دیزاین یا تصویر غذاها هم مهم شده‌اند. حتی غذاهای سنتی هم به شکل تزئین شده در سفره‌ها قرار می‌گیرند. تزئین هایی که در گذشته عمدتاً بر روی سالادالویه انجام می‌شد این روزها حتی بر روی فسنجان هم اجرا می‌شود. این روزها غذا فقط برای شکم تهیه نمی‌شود. برای چشم، بینی، و حتی برای گوش هم تهیه می‌شود. غذا باید با آدم حرف بزند!

غذاها قدرت هویت‌سازی دارند. شاید بتوان از سلیقه غذایی افراد «خوشه‌های سلیقه» تهیه کرد. مثلاً : « کله‌پاچه، چلوکباب، آبگوشت و حلیم»، یا « سالاد سزار، استیک، سوسیس و تخم‌مرغ» می‌تواند بازگوکننده هویت اشخاص باشد و گرایش سنتی و مدرن آنان را نشان دهد. البته در سال‌های اخیر شاهدیم که آلامدها و فشن ها به طباخی‌ها، و اقشار سنتی نیز به فوت کورت های مراکز خرید بالای شهر می‌روند. نکته جالب آنکه وقتی در سایت گوگل کلمه کله‌پاچه را تایپ می‌کنید گوگل کلمات زیر را به شما پیشنهاد می‌دهد: کله‌پاچه در ونکوور، کله‌پاچه در فرانکفورت، کله‌پاچه در لس‌آنجلس، کله‌پاچه در پاریس، کله‌پاچه در ملبورن! این یعنی آنکه ایرانیان ساکن این شهرها مدام کلمه کله‌پاچه را در گوگل جستجو کرده‌اند!

گاهی اوقات غذا برای توهین و تحقیر دیگران بکار می‌رود. عدم مدارا یا تساهل اجتماعی را از قضاوت‌های اجتماعی درباره غذاهای سایر اقوام و ملل می‌توان درک کرد. اطلاق تعابیری مانند « کله ماهی‌خور» یا «سوسمارخور» از آن جمله‌اند.

غذاها قدرت خاطره سازی و خاطره بازی دارند. غذای مادربزرگ، غذای عمه فاطی، ساندویچ‌های اکبر آقا، قورمه‌سبزی مامانِ خدابیامرز از آن جمله اند. بوی غذاها می‌توانند لحظاتی زمان را به حالت تعلیق درآورند و ما را به گذشته های دور ببرند.

کانال: @fardinalikhah
ارسال نظر: @alikhahfardin

@v_social_problems_of_iran

yon.ir/CInSr

مسائل اجتماعی ایران

23 Jun, 06:03


باید بسوزند و بسازند

در خبرها خواندم که کبرا رحمتی، زن سالمندی که در جریان انتخابات، با قدی خمیده و درحالی‌که با یک چهارپایۀ پلاستیکی به سمت صندوق رأی می‌رفت از نعمت یک ویلچر برقی برخوردار شده است. در زمان انتخابات؛ عکس او در گروه‌های زیادی بازنشر شد. آن عکس باعث شد تا رئیس‌جمهور هم با او دیدار کند. به‌طور یقین من از شنیدن خبر ویلچر برقی خوشحال می‌شوم. به‌هرحال یک نفر نجات‌یافته است. ولی متأسفانه خوشحالی‌ام دقایقی بیش دوام نمی‌آورد.
رسانه‌ها نوشتند که کبرای عزیز به خاطر سال‌ها شالی‌کاری این‌چنین خمیده شده است. از شما چه پنهان. مادربزرگ گیلانی من هم به همین دلیل قدش خمیده است. او حتی به‌درستی راه هم نمی‌تواند برود. می‌دانم که زنان سالمند دیگری هم در گیلان و مازندران زیر بار شرایط سخت شالی‌کاری قامتشان این‌گونه خمیده شده است. من درباره همان زنانی حرف می‌زنم که عکس‌هایشان در کتاب‌های اطلس « ایران من»؛ روی کاغذهای درجه‌یک و با رنگ‌های سرخ و بنفش و سبز و قرمز در معرفی گیلان و ایران به جهانیان چاپ می‌شود. همان زنانی که تلویزیون نشان دادن تصویر آنان را با یک موسیقی شاد گیلانی یا مازندرانی همراه می‌کند، همان زنانی که مسافران وقتی از جاده، و از پشت شیشه و البته هوای خنک کولرگازی به لباس‌های رنگی آن‌ها نگاه می‌کنند می‌گویند« آخی؛ چقد قشنگن اینا». متأسفانه به این زنان همیشه از همین فاصله نگاه می‌شود و کسی از نزدیک آن‌ها را نمی‌بیند. آنان فقط روی کاغذهای گلاسه کتاب‌های «جغرافیای ایران‌زمین» یا «سرزمین و مردم ایران» قشنگ‌اند.
پرسش آن است که آیا در این کشور شرط برخورداری از خدمات رفاهی سازمان‌های دولتی باید منوط به شانس باشد؟ یعنی تا دوربینی از پیرزنی؛ آن‌هم در زمان انتخابات؛ عکسی نگیرد و این عکس بین مردم پخش نشود نباید در زمان‌های معمول سال، طبق قواعد و شرایطی، امکاناتی در اختیار این سالمندان (که تعدادشان هم کم نیست) قرار گیرد؟ به‌راستی چرا برخورداری از امکاناتی این‌چنین باید به شانسِ دیده شدن وابسته باشد؟
پرسش دوم آن است که با وجود این‌همه پیشرفت در تکنولوژی، آیا این منصفانه است که در سال 2017، زنان کشورمان به روش نیاکان خود در صدها سال قبل نشاکاری(برنج) کنند؟ هم‌اکنون این زنان برای کاستن از آثار سوء گل‌ولای، زالو و در کل رطوبت، هفت هشت لایه جوراب ضخیم می‌پوشند ولی کیست که نداند این‌ها فایده‌ای نداشته و تقدیر بیشتر آنان قدِ خمیدۀ کبرا رحمتی است با این تفاوت که کبرای نازنین شانس آورد که یکی از او عکس گرفت. آنان که این شانس را ندارند باید بسوزند و بسازند!
دکتر فردین علیخواه-جامعه شناس

🔺آدرس کانال: @fardinalikhah
🔺ارسال نظر: @alikhahfardin

@v_social_problems_of_iran

yon.ir/pep48

مسائل اجتماعی ایران

19 Jun, 08:19


سی ویژگی یک شهروند مسوولیت‌شناس

🔵 دکتر محمود سریع القلم، استاد دانشگاه شهیدبهشتی در یادداشتی برای نوروز ۱۳۹۷، سی ویژگی یک شهروند مسوولیت‌شناس را توضیح داد:

۱- آینده خود را تابع تلاش و خلاقیت خود می‌داند؛
۲- هر کاری را با مشورت‌های تخصصی انجام می‌دهد؛
۳- از کسانی که برای مدیریت کشور انتخاب کرده در برابر قدرت و اختیاراتی که دارند، مسوولیت مطالبه می‌کند؛
۴- براساس نظریه سیستم‌ها و نگاه درازمدت به زندگی، راستگوست؛
۵- مانع رشد دیگران نمی‌شود، بلکه با آنها رقابت می‌کند؛
۶- حداقل یک ساعت در روز کتاب می‌خواند؛
۷- از شخصی که زیاد دروغ می‌گوید، فاصله می‌گیرد؛
۸- در انجام کارها، از توان عقلی خود، چندین برابر هوش خود بهره می‌گیرد؛
۹- به‌دلایل حقوقی، به‌شدت مراقب سخنان خود است؛
۱۰- تا از قضاوتی مطمئن نباشد، مطرح نمی‌کند؛
۱۱- منتظر نمی‌نشیند تا دیگران، گره‌های زندگی او را باز کنند، بلکه با ابتکار و سختکوشی، زندگی خود را مدیریت می‌کند؛
۱۲- رعایت حقوق مردم در جامعه را وظیفه خود می‌داند؛
۱۳- حداقل یک متر با فاصله از شخصی که درحال استفاده از خودپرداز بانک است، می‌ایستد؛
۱۴- وقتی قرار است ساعت ۸ جایی باشد، ساعت ۷:۵۰ دقیقه دم در ایستاده است؛
۱۵- در قدرت و سمت بیش از ۸ سال نمی‌ماند؛ زیرا ۸ سال برای نوآوری حداکثری، کافی است؛
۱۶- حتی سه نصف شب و بدون آنکه دوربینی باشد، پشت چراغ قرمز می‌ایستد؛
۱۷- بسیار سفر می‌کند تا بیاموزد و بلوغ فکری و رفتاری را تجربه کند؛
۱۸- وقتی از یک خیابان فرعی به اصلی می‌رسد، اتومبیل خود را متوقف می‌کند و پس از ایمنی کامل، حرکت می‌کند؛
۱۹- آنقدر Search می‌کند تا Fact را ازPropaganda تفکیک کند؛
۲۰- کوله پشتی خود را در اتوبوس و مترو در دست می‌گیرد تا مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکند؛
۲۱- به دیگران القاب منتسب نمی‌کند، بلکه انگیزه‌ها و افکار آنان را تحلیل می‌کند؛
۲۲- از شخصی که با رانت ثروتمند شده است، فاصله می‌گیرد؛
۲۳- زندگی خود را مانند لوگوی المپیک در پنج دایره متداخل طراحی می‌کند: رشد فردی، توجه به خانواده، حرفه، افزایش سطح دانش تخصصی و خدمات مدنی؛
۲۴- فقط یک شغل دارد و وظایف آن را به بهترین نحو انجام می‌دهد؛
۲۵- بسیار می‌گوید: من نمی‌دانم یا این موضوع را به درستی نمی‌فهمم؛
۲۶- آنقدر حوصله به خرج می‌دهد تا موضوعی را دقیق بفهمد بعد واکنش نشان دهد؛
۲۷- دفترچه کوچکی دارد که صفحه اول آن نوشته شده: ضعف‌های من و روش‌های اصلاح؛
۲۸- خمیرمایه ذهنی او این‌گونه شکل گرفته: ۲۰ درصد اظهارنظر کردن و ۸۰ درصد سوال کردن؛
۲۹- برای جلب اعتماد دیگران، سیگنال‌های متناقض نمی‌فرستد؛
۳۰- چون خودشناسی مقدمه توسعه‌یافتگی مدنی است، آن‌قدر از خود شناخت دارد که می‌تواند ۵۰ صفحه در مورد افکار و روحیات خود بنویسد.
@zistbomeshomal

@v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

07 Jun, 14:21


حیف و میل بیت‌المال
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
شما حتماً عبارت «حیف و میل بیت‌المال» را بسیار شنیده‌اید و بسیاری را دیده‌اید که از حیف و میل شدن بیت‌المال شکایت می‌کنند. اکثریت شهروندان وقتی از حیف و میل بیت‌المال حرف می‌زنند، صادقانه نگران فساد و ناکارآمدی هستند، و دل‌شان به حال مملکت می‌سوزد، اما اقلیتی هم هستند که وقتی می‌گویند حیف و میل بیت‌المال، معنای دیگری در نظر دارند.
دوست عزیز مورخی دارم که نقل می‌کرد ابوالحسن حائری‌زاده (1351-1267) نماینده مجلس شورای ملی، زمانی گفته بود برخی از آن‌ها که از حیف و میل بیت‌المال حرف می‌زنند، منظورشان این است که «بیت‌المال میل شد، حیف که بدون ما میل شد.» این جمله شاهکاری است.
حواس‌مان باشد وقتی خودمان از حیف و میل بیت‌المال حرف می‌زنیم، منظورمان حیف بودن میل کردن بدون ما نباشد؛ و حواس‌مان باشد وقتی داد و بیداد حیف و میل بیت‌المال را می‌شنویم، در احوالات گوینده دقت کنیم که منظورش همان چیزی نباشد که حائری‌زاده گفته است.
توجه به تفسیر حائری‌زاده از «حیف و میل بیت‌المال» برای هر گونه مبارزه با فساد، و تفسیر گفتار ضدفساد کنشگران سیاسی و اداری در فضای عمومی، بسیار حیاتی است.
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad

@v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

18 May, 04:20


مد؛ تمایز یا تشابه؟

خلاصه سخنرانی فردین علیخواه(جامعه‌شناس) در دانشگاه گیلان

جامعه شناسان ایرانی توجه جدی به تحولات مد در ایران نداشته‌اند. معمولاً این نظر وجود داشته است که در این کشور باید به مسائل مهم‌تری پرداخت. مطالعات مردم شناسان و قوم‌نگاران درباره لباس اقوام ایرانی بسیار چشمگیرتر از تلاش جامعه شناسان برای شناخت مد در ایران معاصر است. درمقابل، در سطح جهانی، محققان علوم اجتماعی تحقیقات قابل‌توجهی درباره مد داشته‌اند. این مطالعات عمدتاً مبتنی بر نظریه‌هایی است که جامعه شناسان کلاسیک در خصوص مد داشتند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنم.

تورشتاین وبلن نگاهی طبقاتی به مد دارد. ازنظر او مد و به‌طور مشخص لباس یکی از ابزارهای ارسال پیام به دیگران است. او در کتابش با عنوان طبقه تن‌آسان که درواقع بررسی طبقه‌ای اجتماعی در اروپای قرن نوزدهم است می‌گوید که یکی از کارکردهای نحوه لباس پوشیدن این طبقه آن است که به دیگران بگویند نیازی به کار کردن و زحمت کشیدن ندارند. نوع کلاه، دستمال‌گردن، کفش براق و عصای این طبقه گویای آن است که پول؛ خودش به سمت آنان می‌آید و آنان کار طافت فرسا نمی کنند. ازنظر وبلن حتی زنان طبقه تن‌پرور هم با بستن شکم‌بند و گن نشان می‌دهند که شوهرشان پول کافی برای ولخرجی و بریزوبپاش دارد و آنان زن مهمانی، نشستن و لم دادن هستند تا زن بشور و بساب.

زیمل هم به‌طور خاص به بحث مد پرداخت. زیمل شهرهای بزرگ زمان خودش را مظهری از مدرنیسم می‌دانست و سعی کرد آنها را نقد کند. رشد عقلانیت در شهر و وجود نوعی بی‌تفاوتی مدنی یا حواس‌پرتی خودخواسته، باعث می‌شود تا آدم‌ها مانند هم شوند. درواقع تفاوت بین آدم‌ها به شکل چشمگیری کاهش یابد. رفتارها استاندارد شود. در این وضعیت مسئله تفرد و یکتایی فردی دغدغه‌ای جدی می‌شود. قرار نیست همه زیر چرخ عقلانیت شهرهای بزرگ له شوند. ازنظر زیمل در اینجا مد وسیله‌ای است که به ظهور فردیت مجال می‌دهد. فرد با مد می‌گوید که من در مقابل امواج عقلانی شدن و یکدست سازی حاکم بر شهرها، تسلیم نمی‌شوم. از طرف دیگر زیمل مد را طبقاتی می‌بیند. او از اصطلاح " نشت" استفاده می‌کند. مد معمولاً به‌گونه‌ای است که از طبقه فرادست به سمت طبقه فرودست نشت می‌کند. به‌محض آنکه طبقات پایین از طبقه بالا تقلید کرد و یک مد همه‌گیر شد طبقه بالا مجدداً به مدی دیگر متوسل می‌شود. این چرخه همچنان ادامه می‌یابد. ازنظر زیمل یکی از کارکردهای مد هم‌زمان تشابه و تفاوت است. من با پوشیدن یک لباس یا آرایش خاص، می‌گویم که جزو این طبقه هستم و جزو آن طبقه نیستم.

در نیمه دوم قرن بیستم نظریه‌های معروف به خرده‌فرهنگی هم به مد پرداخته‌اند. ازنظر اینان مد درواقع نوعی واکنش به تغییرات اجتماعی و فرهنگی نامطلوب است. مثلاً وقتی‌که ارزش‌های مردانه تهدید می‌شود و زنانه یا مردانه بودن لباس از بین می‌رود شاهد مدهایی از طرف مردان هستیم که تلاش دارند هویت مردانه را تقویت و تثبیت کنند.

اما در سال‌های اخیر مد عمدتاً به موضوع هویت و هویت‌سازی مرتبط شده است. یعنی مد امری فردی و انتخابی فردی تلقی می‌شود. افراد تلاش می‌کنند با کنار هم قرار دادن اقلام و عناصر بعضاً متفاوت و متعارض، برای خودشان هویت بسازند. در قرن نوزدهم مسئله آن بود که من با این مد می‌خواهم بگویم جزو فلان طبقه هستم، در قرن بیست و یکم می‌خواهم بگویم که من کی هستم؟

در ادامه بخشی از یافته‌هایم در خصوص مد در بین مردان را ارائه می‌دهم:
مصاحبه‌شوندگان از اینکه در معرض توجه دیگران قرار بگیرند خوشحال‌اند. از نگاه خیره زنانه به خودشان احساس خوبی دارند.
مصاحبه‌شوندگان دوست ندارند لباس‌هایشان همانی باشد که دیگران می‌پوشند. آنان دوست دارند متفاوت باشند. دوست ندارند متعلق به جریان غالب مد به نظر برسند.
مد برایشان انتخابی فردی است. با کنار هم قرار دادن عناصر مختلف سعی می‌کنند تا هویتی مشخص و متمایز برای خودشان بسازند
همه آنان با مداخله نهادهای رسمی در مد مخالف‌اند. نهادهای رسمی را خدمتگزار می‌دانند و معتقدند که این ما هستیم که باید به سیستم بگویم چگونه باشد و نه سیستم به ما.
تعدادی از آنان به برخی چهره‌های مطرح مانند فوتبالیست‌های معروف جهانی ارجاع داده‌اند و بیان داشتند که مد موردنظرشان را از آنان اقتباس کرده‌اند.
زنانگی و مردانگی برای مردان معیاری مهم بوده است. اصرار داشتند که مد باید زن و مرد را متمایز کند.

به نظر می‌آید که نقش طبقه در جامعه فعلی ایران در خصوص مد کاسته شده است و ما بیشتر شاهد اجتماع سلیقه‌ها هستیم تا طبقه یا خرده‌فرهنگ مشخص درباره مد.
کانال: @fardinalikhah
ارسال نظر: @alikhahfardin

@v_social_problems_of_iran

yon.ir/nrKyA

مسائل اجتماعی ایران

15 May, 09:07


🎄تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند🎄
دکتر فردین علیخواه جامعه شناس

🔸 قبل از عید داشتم کتابهای کتابخانۀ کوچکمان را گردگیری می‌کردم. طبق معمول هر کتاب را برمی‌داشتم؛ عنوان آن را نگاه می‌کردم؛ چند صفحه نخست آنرا ورق می‌زدم و بعد با دستمال تمیزش می‌کردم. به تدریج توجه ام به جمله‌های "تقدیم و تشکّری" جلب شد که نویسندگان در صفحات نخست کتاب‌ها نوشته‌ بودند. احساس کردم که دارم قاعده‌ای کشف می‌کنم. حداقل در کتاب های کتابخانۀ من این‌طور بود. نویسندگانی که زن بودند به‌ندرت از همسر خود تشکر کرده و یا کتاب خود را به او تقدیم کرده بودند. در مقابل نویسندگان مرد غالباً از صبوری، همراهی و تحمّل همسرشان یا به تعبیر برخی از آنان از بانوی سرایشان تشکر کرده بودند! برایم این سؤال مطرح شد که چرا تعداد بسیار کمی از نویسندگان زن از همسرشان تشکر می‌کنند؟ آیا بر خلاف نویسندگان مرد؛ نویسندگان زن قدرناشناس اند و محبت ها را نمی بینند؟

همان‌جا نشستم و به زنان و مردانی که باواسطه یا بی‌واسطه می‌شناختم فکر کردم. برخی شواهد نشان می‌داد که اکثر زنان زمانی موفق شده‌اند کتابی بنویسند که مسئولیت‌های سنگین خانه داری کمتر شده و این کاهش مسئولیت؛ تنها با جدایی از همسر رخ داده است! و بیشتر مردان هم غالباً زمانی توانسته اند کتابی بنویسند که همسری بوده تا مسئولیت خانه را بر عهده بگیرد و خیال آنان ازامور خانه و حتی امور شخصی‌شان هم راحت بوده است.

در بسیاری از جوامع، و با ورود به دنیای جدید، مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنان در بیرون از خانه موجب آن نشد تا مسئولیت‌های آنان در خانه کمتر شود. درواقع وظایف جدید بیرون از خانه بر وظایف قبلی آنان افزوده شد. در نتیجه زنی که قصد دارد کتابی بنویسد باید نخست مسئولیت‌های خانه‌داری و شوهرداری! خود را انجام دهد و پس از آن اگر وقتی، توانی و البته حوصله‌ای باقی ماند بنشیند و کتاب بنویسد. در مقابل مردان همواره از حمایت و رسیدگی همسرشان برخوردار بوده‌اند و اطمینان داشته اند که کسی هست تا حتی امور شخصی آنان را انجام دهد.

با توجه به این اوصاف، دو راه برای زنان باقی می‌ماند: یا مردان بخشی از مسئولیت‌های خانه را بر عهده بگیرند تا خیال زنان راحت شده و بنشینند و با آرامش کتاب بنویسند؛ و یا آنکه جدا شوند تا فرصتی برای نوشتن به وجود بیاید. گویا کم نیستند زنان نویسنده‌ای که راه دوم را برگزیده‌اند!

در همین حین که روی مبل نشسته بودم، غرق تأمل بودم و داشتم به این موضوع فکر می کردم ترانه « جانِ مریم » هم به گوش می‌رسید:
بیا رسید وقتِ درو، مالِ منی از پیشم نرو
بیا سرِ کارمون بریم، درو کنیم گندمارو

با خودم گفتم عشق‌ورزی ما مردان ایرانی هم چقدر عجیب و جالب است. به معشوق می‌گوییم: تو مال من هستی. از پیش من نرو. چون وقت درو رسیده است و باید برویم سر کار و گندم‌ها را درو کنیم. لطفاً بمان . خواهش می‌کنم بمان و وقتی‌که کار درو تمام شد هرکجا خواستی می توانی بروی (:

☘️کانال: @fardinalikhah
🌺ارسال نظر: @alikhahfardin


@v_social_problems_of_iran

مسائل اجتماعی ایران

09 May, 16:30


گریز از شهر: هیاهوی تعطیلات

در یونان باستان، شهرها جایی شبیه به پارک های امروزی داشتند که به آن آگورا می گفتند، مردم(حتی روستایی ها) در تعطیلات جمع می شدند و در خصوص شهر، سیاست، دین و جامعه سخن می گفتند. شهر جایی بود که توانایی گفتن و شنیدن داشتید، مفهوم «شهروندی» نیز از همین حق(گفتن، شنیدن، دفاع کردن از خود و دیگران و ...) اخذ شد، شهر جای امنیت، آسایش و ارتزاق بود.
در اغلب شهرهای ایران در روزهای تعطیل(از جمله جمعه ها) با شلوغی بیش از حد جاده ها و مناطق برون شهری مواجه میشوید. اگر ادارات و کسبه ها تعطیل شوند خانه ها هم تعطیل می شوند، به یک معنا شهر تعطیل می شود. گویی خانه ها حاشیه ای بر ادارات و کسبه ها هستند و به دلیل ادارات و کسبه ها ساخته می شوند. گویی شهر تنها محل ارتزاق است.

برعکس آنچه تاکنون برای زخم های روح و بدن به شهر می آمدند تا درمان و مداوا شوند، امروزه گویی شهر در شش روز هفته(شنبه تا پنجشنبه)، روح و تَنَ تو را زخمی میکند و بیرون شهر (جمعه ها) مُسکنی برای آن میشود. دیگر شهر محل آرامش و آسایش نیست بیرون شهر به جایی مبدل میشود که استقلال و آزادی و امنیت در آن روئیت پذیر میشود. بدین طریق خانه باغیها و ویلاهای بیرون شهری ساخته می شوند، نوعی ناظر(پلیس) جدید بر بیرون شهر حاکم می شود که فعالان زیست محیطی هستند، فعالان مدنی(شهری) تبدیل به فعالان محیط زیستی(بیرون شهری) می شوند چنانچه امروزه در بسیاری از مناطق از جمله کردستان مشهود است. زیرا در نزد فعالان تصور می شود شهر دیگر مرده است و امیدی به زنده کردن شهر نیست...

حال به مهمترین دلایلی که چنین وضعیتی را امکانپذیر کرده است پرداخته می شود.
1️⃣ناامنی اقتصادی: زمانی که قیمت ها هر لحظه متغیر است، هر گونه برنامه ریزی، پس انداز و پیش بینی را ناممکن می کند، هر لحظه خرید و یا تعامل با سایرین به جای آنکه لذت بخش باشد نگرانکننده و آزار دهنده است.
2️⃣ناامنی اجتماعی: دعواهای خیابانی، بیکاران گسترده، تکدی گری در شهر، اختلاف طبقاتی، مزاحمت های خیابانی، دزدی ها، سیستم بوروکراتیک یا فساد ادارای، خیابان های کثیف و ... باعث می شود «شهر» جایی تلقی شود که منفور، خسته کننده و دافعه باشد. شهر به مثابه فضای کروزویه تصور می شود که جزیره منافع است و هر کس در پی سلطه، منفعت و سود شخصی خود است. هرچقدر بیکاری، فقر، اختلاف طبقاتی و ... بیشتر باشد جمعه های بیرون شهری بیشتر است، از جمله آن میتوان در شهرهای تهران(اختلاف طبقاتی، الودگی و ...) و کردستان(فقر، بیکاری و ...) اشاره داشت.

لذا خاطره خوبی درون شهر باقی نمی گذارد هر آنچه در شهر دیده و شنیده می شود با خاطرات ناامیدکننده و آزاردهنده ای همراه است. گویی شهر بدنت را زیر گیوتین می برد. بدین طریق با حجم عظیم جمعیت در بیرون شهر در تعطیلات مواجه میشوید.

♣️ گیوتین: نام دستگاهی است که برای مجازاتهای جسمی و اجرای مجازات اعدام به کار می‌رفت.


سردار فتوحی/جامعه شناس



https://t.me/v_social_problems_of_iran