آب و آتش @ab_o_atash Channel on Telegram

آب و آتش

@ab_o_atash


فرصتی برای مطالعه برش‌های برگزیده از کتاب‌های خوبی که من و دوستانم در گروه «آب و آتش» برای شما انتخاب کرده‌ایم.
شما هم به جمع با ارائه گزیده‌های خود به مدیر کانال با شناسه زیر به جمع تولیدکنندگان محتوای کانال بپیوندید:‌
@Dejakam

آب و آتش (Persian)

آیا دوست دارید برشu200Cهای برگزیده از کتابu200Cهای خوب را بطور رایگان بخوانید؟ اگر پاسخ شما بله است، پس کانال Telegram «آب و آتش» مناسب شماست. در این کانال، من و دوستانم برشu200Cهایی از کتابu200Cهای برتر را جهت شما انتخاب کردهu200Cایم تا بتوانید بهترین و مفیدترین مطالب را به راحتی مطالعه کنید. همچنین، شما نیز میu200Cتوانید به جمع تولیدکنندگان محتوای این کانال بپیوندید و گزیدهu200Cهای خود را به اشتراک بگذارید. از این فرصت برای گسترش دایرهu200Cی معرفت و دسترسی به اطلاعات مفید بهره ببرید. برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال گزیدهu200Cهای خود، میu200Cتوانید با شناسه @Dejakam در ارتباط باشید. پس عجله کنید و به جمع ما بپیوندید تا از بهترین مطالب کتابu200Cها بهرهu200Cمند شوید.

آب و آتش

13 Feb, 16:53


✳️ گل بهارآفرین

شهر آینه‌دار می‌شود با یک گل
پروانه‌تبار می‌شود با یک گل

گفتند نمی‌شود؛ ولی می‌بینند
یک‌روز بهار می‌شود با یک گل...

#هادی_فردوسی

@Ab_o_Atash

آب و آتش

13 Feb, 16:17


شبی که نوروز از حسادت دق می‌کند!

یک تضاد دیگر که بسیار پیچیده است و هیچ‌کس هم متوجه آن نیست:
۹۰درصد از اهالى این مملکت هنوز با معیارها و ملاک‌هاى مذهبى زندگى مى‌کنند. غرضم از آن ۹۰ درصد، همه دهاتى‌هاست به اضافهٔ طبقات کاسبکار شهرى و بازارى و مستخدمان جزء و مجموعهٔ آنچه طبقهٔ سوم و چهارم مملکت را مى‌سازد. این طبقات به نسبت فقرى که دارند فقط با تکیه به معتقدات مذهبى قادر به تحمل زندگانى خویشند. و ناچار خوشبختى امروزنیافته را در آسمان مى‌جویند و در دین و در آخرت. و خوشا به حالشان.

گاهى عرق هم مى‌خورند، اما دهانشان را آب مى‌کشند و به نماز مى‌ایستند و ماه رمضان توبه مى‌کنند و حتى براى امامزاده داوود قربانى مى‌کُشند. و فلان دهاتى به محض این که هفت تخم هرساله‌اش ده تخم شد، دست اهل و عیال را مى‌گیرد و به زیارت مشهد مى‌رود یا دست کم به قم. و اگر روابط حسنه(!) با همسایگان وجود داشت به کربلا و مستطیع که شد به مکه. و همه هم منتظر امام زمانند. یعنى همه منتظریم و حق هم داریم. منتها هر کدام به صورتى. چون هیچ دولت مستعجلى به وفاى کوچکترین قول و عهد خود برنخاسته است؛ چون همه جا ظلم است و حق‌کشى و خفقان و تبعیض!

و به همین علت‌هاست که در پانزده شعبان چنان جشنى مى‌گیریم که نوروز از حسد دق کند. و با همین اعتقاد است که تمام آن ۹۰درصد اهالى غیور مملکت، دولت را عملهٔ ظلم مى‌دانند و غاصب حقِ #امام_زمان «اعلاحضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه». پس حق دارند که مالیات نمى‌دهند و کلاه سر مأمور دولت مى‌گذارند و از سربازگیرى به هزار عنوان مى‌گریزند و جواب درست به هیچ آمارگیرى نمى‌دهند. و گرچه روزنامه‌ها پر است از تبریکات اهالى غیور «مزلقان چاى» به مأمور جدید‌الورود ادارهٔ سجل احوال، اما هیچ‌کدام از اهالى غیور همان آبادى، هرگز سازمانى به نام دولت نمى‌شناسد. جز ژاندارم را و جز ترانزیستور را. و هنوز در بوشهر و بندرعباس مَثَل رایج است که «زیر دیوار عجم نباید خوابید» و این عجم #دولت است؛ مأمورى است که از تهران مى‌آید [نقل شفاهی می‌کنم از #اسماعیل_رایین دوست عزیزم که اهل آن نواحی است]. یعنى نوکر دولت نباید شد و به مأمورش و به مؤسساتش اعتماد نباید کرد.

به همین علت‌هاست که تمام سازمان‌هاى مذهبى، از سقاخانهٔ زیرگذر و مسجد سرکوچه بگیر تا زیارتگاه بیرونِ آبادى، پوشیده است از تظاهرات گوناگونِ این عدمِ اعتماد به دولت و به کارش. و پُر است از علایم انتظار فرج مهدى موعود: اعلاحضرت ولى‌عصر. که به‌راستى دعا کنیم که عجل‌الله تعالى فرجه! در زبان مردم، در کتیبه بالاى دیوار، بر زبان واعظ، در نماز، در اذان و مناجات، در قصیده شعرا، در تظاهرات مفصل جشن #پانزده_شعبان، بالاى کارت دعوت عروسى‌ها، همه‌جا «در ظل توجهات ولى عصر» بسر مى‌بریم، اینها درست! آن‌وقت براى این مردم است که دولت با سازمان‌ها و مدارس خود، با سربازخانه‌ها و اداراتش، با زندان‌ها و بوق و کرناى رادیوش، مُبلغ «حکومت ملى» است و براى خود، ساز دیگرى دارد. از همین مردم به تو بمیرى من بمیرم، مالیات مى‌طلبد، به زور ازشان سرباز مى‌گیرد، همه‌جا رشوه‌خور مى‌پرورد، سفارتخانه‌هایش قرتى‌ترین سفارتخانه‌هاست، مُبلغ اعلاحضرتِ دیگرى است، و گوش فلک را از افتخارات هزاره هزاره افزایش‌یابنده‌اش ‍ کر کرده است و توپ و تفنگش را دائم به رخ مردم مى‌کشد.

آنوقت به علت همین تضاد، هر کودک دبستانى به محض اینکه سرود شاهنشاهى را به عنوان سرود ملى از بر کرد، نماز از یادش مى‌رود، و به محض اینکه پایش به کلاس ششم ابتدایی رسید، از مسجد می‌بُرد، و به محض اینکه سینما رفت، مذهب را به طاق نسیان مى‌نهد. و به همین علت است که ۹۰ درصد دبیرستان‌دیده‌هاى ما لامذهبند. لامذهب که نه؛ هرهرى مذهبند، در فضا معلقند. پایشان بر سر هیچ استقرارى نیست، هیچ یقینى، هیچ ایمانى. چون مى‌بینند که دولت با این‌همه اهن و تلپ و سازمان و بودجه و کمک‌هاى خارجى و توپ و تانک، قادر به حل کوچکترین مشکل اجتماعى که بیکارى دیپلمه‌ها باشد، نیست. و در عین حال مى‌بینند که یک اعتقاد کهن مذهبى چه ملجأ پناه‌دهنده‌اى است براى خیل درماندگان و بیچارگان و فقرا و در پانزده شعبان چه شادی‌ها مى‌کنند و چه خوشى مى‌گذرانند. این است که در مى‌مانند.

رادیو بیخ گوشش مدام افسون مى‌خواند و سینما به چشمش مى‌کشد عوالم از ما بهتران را، اما آن واقعیت دیگر هم هست؛ واقعیت محتواى ایمان مذهبى. و مگر چقدر مى‌شود فکر کرد؟ و خودخور بود؟ یا در صدد کشف حقیقت بود؟ و چرا او هم رها نکند و مثل دیگران نشود؟ و به رنگ جماعت در نیاید؟ پس ‍ برویم و همه هرهرى باشیم. نه مذهبمان پیدا، نه لامذهبى‌مان، نه زندگیمان، نه آینده‌مان. دم غنیمت است.

#جلال_آل_احمد
#غربزدگی #غرب_زدگی
(چاپ دوم، تهران: انتشارات رواق، ۱۳۵۶/۱۰/۴)
صفحات ۱۰۳ تا ۱۰۶.

این کتاب در سال ۱۳۴۱ (۱۶ سال پیش از پیروزی انقلاب) زیر چاپ توقیف شد!

@Ab_o_Atash

آب و آتش

12 Feb, 13:54


✳️ نیمه شعبانی که وحید بهبهانی مرتد شد!

آیت‌الله وحید بهبهانی در مراسم نیمهٔ شعبان، بعد از گذشت نُه ماه و حضور در مسجدی در کربلا، فرمودند: امشب بهانهٔ خوبی است تا مطالبی را دربارهٔ حضرت برای شما بگویم. بدانید که در غیبت ایشان مصلحتی وجود دارد، پس نگویید چرا امام زمان «عج» آشکار نمی‌شود؛ شما توان فرمانبرداری را از او ندارید؛ او لباس خشن می‌پوشد، نان جو می‌خورد. پنهان بودن او هم از الطاف خداوند است.

مردم به هم نگاه کردند و گفتند: مسجد، بی‌امام باشد بهتر است از اینکه امام جماعتش دشمن امام زمان «عج» باشد. شخص دیگری در حالی که لب‌هایش را به هم فشار می‌داد گفت: نان حضرت را می‌خورند و شمشیر بر روی حضرت می‌کشند!

آقا محمدباقر وحید بهبهانی با مشاهدهٔ نگاه‌های خشم‌آلود مردم، از گفتار خود پشیمان شد و شتابان به خانه رفت. دقایقی بعد در خانه را زدند، ایشان در را باز کرد، خادم مسجد _محمدحسین مسگر _ بود. با نگاه خشم‌آلود، سجاده را به وسط حیاط پرت کرد و گفت: شما مرتد شده‌اید و نمازهای ما را باطل ساختید.

آن‌شب، آقا تا نزدیکی صبح بیدار بود و هراسان. نزدیکی‌های اذان صبح صدای در خانه بلند شد.
_ آقا در را باز کنید! محمدحسین مسگر هستم. اشتباه کردم! پوزش می‌طلبم!
آقا در را باز کردند. ایشان به دست‌وپای آقا افتاد.
آقا فرمودند: بلندشو ببینم چه شده، سرشب که مرا مرتد خواندی و الان پوزش می‌طلبی؟!
گفت: آقا چون به خانه رفتم و خوابیدم در عالم رؤیا حضرت ولی‌عصر را دیدم که ظهور فرموده‌اند، من شتابان خود را به ایشان رساندم.
به من فرمودند: ای محمدحسین! این عبای تو مال میرزاحسن بزاز است و تو ندانسته از دیگری خریده‌ای باید به صاحبش برگردانی. من عبا را به میرزاحسن دادم. سپس فرمودند: این قبای تو نیز از آن حاج ابوطالب خرمافروش است که ندانسته خریده‌ای. قبا را نیز به صاحبش بازگرداندم. بدین‌ترتیب همهٔ اموال و دارایی مرا از دیگری خواندند و من یکی‌یکی به صاحبانش بازگرداندم.
پس از آن فرمودند: این همسرت نیز در واقع خواهر شیری توست باید از او جدا شوی. من از همسرم جدا شدم. در این هنگام فرزندم قاسم از دور نمایان شد. حضرت با مشاهدهٔ او فرمودند: قتل فرزندت واجب است. شمشیر بگیر و پسرت را کیفر ده.
من خشمگین شدم و فریاد زدم به خدا سوگند تو حتی سید نیستی، تا چه رسد به اینکه صاحب‌الامر باشی!

ناگهان از خواب بیدار شدم و دانستم که ما را یارای پیروی از آن بزرگوار نیست. سخن شما درست است. من شرمنده‌ام! مرا عفو کنید!

آیت‌الله وحید بهبهانی در حالی که او را از روی زمین بلند می‌کردند، می‌فرمودند: خداوند همه ما را عفو کند، اگر لطف او نباشد همهٔ ما گرفتار خواهیم بود.

#وحید_بهبهانی_پاسدار_حریم_عقل
ص ۶٠.
به نقل از:
#عدنان_زعفرانی
#امام_زمان_در_رؤیاهای_صادقه
نشر سمیع
صص ۱۱ تا ۱۳.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

09 Feb, 15:25


✳️ شرح منظومه

دل این سورهٔ فجر
پشت این صبحِ مبین
به تفاسیر نگاه تو اگر گرم نبود
شب ظلمانی یخبندان را
هیچ از قالب تکرار زدن شرم نبود
**
آه ای عالِم ربانی عشق!
در کتابی ابدی
شرح منظومهٔ بیداری ما را بنویس

#سیدحسن_حسینی
#گنجشک_و_جبرئیل

@Ab_o_Atash

آب و آتش

08 Feb, 06:49


✳️ «آمریکا» از نگاه دکتر شریعتی

آمریکا آمریکا! این بلاهتِ عظیم و توحّش متمدن و بدویّت مدرن و خشونتِ با اتیکت و غارتِ قانونمند و خوشبختیِ زشت و آزادیِ لش و دموکراسیِ احمق و ایندیویدوآلیسمِ قالب‌ریزی‌شده و استانداردیزه و بالاخره: همان جاهلیت عرب! با شریف‌های قرشی! و سیاه‌های حبشی! و «کعبه مقدس»ی که اینک «مجسمه آزادی» نام دارد و بازار عکّاظی که «وال استریت»، و «بنی‌امیّه» و «بنی عبد مناف» و «بنی هاشم» که خانواده «فورد» و خانواده «راکفلر» و «کندی» و همان «خاطره موهوم» و «فخر مجهول» به ابراهیم و اسماعیل که اینجا: «جرج واشنگتن» و «ابراهیم لینکلن» و در اینجا و آنجا و هرجا: طوایف یهود «بنی‌قریظه» و «بنی‌نظیر» و «بنی‌قینقاع» که «پول» و جواهر و بازار و می‌فروشی‌ها را تیول خود دارند، منتها در ابعاد میلیون‌ها برابر آگراندیسمان شده و هر شتر جمّازهٔ دوکوهانه، یک جمبوجت B52 هشت‌موتوره بمب‌افکن گشته! و «دارالّندوه شیوخ»، «سازمان سیا» شده و هر «ابو لهب»ی، یک «دالس» و «کسینجر» و هر «حمّالة الحطب» و «هند جگر‌خواره»‌ای، یک پتیاره دیوی چون خانوم «روزولت» و هر «وحشی» حمزه‌کُشی، یک «چومبه» یا «ژنرال لونول» و «وان تیو»!

#علی_شریعتی
#مجموعه_آثار - جلد ۱.
#با_مخاطب‌های_آشنا
صفحه ۷۳.


@Ab_o_Atash

آب و آتش

07 Feb, 12:25


✳️ غزل امید

غم مخور، ايّام هجران رو به‏پايان مى‏رود
اين خمارى از سرِ ما مى‏گساران مى‌رود

پرده را از روى ماه خويش، بالا مى‏زند
غمزه را سر مى‏دهد، غم از دل و جان مى‏رود

بلبل اندر شاخسار گل، هويدا مى‏شود
زاغ با صد شرمسارى از گلستان مى‏رود

محفل از نور رخ او نورافشان مى‏شود
هر چه غیر از ذكر يار، از ياد رندان مى‏رود

ابرها از نور خورشيد رُخش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان مى‏رود

وعدهٔ ديدار نزديك است، ياران مژده باد
روز وصلش مى‌رسد، ايّام هجران مى‏رود

#سید_روح‌الله_موسوی_خمینی
 
@Ab_o_Atash

آب و آتش

07 Feb, 03:40


زمانی برای خوش‌بینی و امید... 

إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الْإِيَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ إِلَهِي إِنْ كَانَتِ الْخَطَايَا قَدْ أَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ فَاصْفَحْ عَنِّي بِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ إِلَهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَكَارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِي الْيَقِينُ إِلَى كَرَمِ عَطْفِكَ إِلَهِي إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِ آلائِكَ إِلَهِي إِنْ دَعَانِي إِلَى النَّارِ عَظِيمُ عِقَابِكَ فَقَدْ دَعَانِي إِلَى الْجَنَّةِ جَزِيلُ ثَوَابِكَ إِلَهِي فَلَكَ أَسْأَلُ وَ إِلَيْكَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُ ذِكْرَكَ وَ لا يَنْقُضُ عَهْدَكَ وَ لا يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ وَ لا يَسْتَخِفُّ بِأَمْرِكَ إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خَائِفاً مُرَاقِباً يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما كَثِيراً.

خدايا! بر خوش‌بينی‌ام نااميدى و يأس را چيره نسازم، و اميدم از زيبايى كرمت نَبُرد.
خدايا! گر خطاهايم مرا از نظرت انداخته، به خاطر حسن اعتمادم بر تو از من چشم‌پوشى كن.
خدايا! اگر گناهان از جايگاه مكارم لطفت مرا پایین آورده، اما يقين به كرم عنايتت هوشيارم کرده.
خدايا! اگر غفلت از آماده شدن براى ديدارت به خوابم فرو برده، ولى معرفت به نعمت‌هاى كريمانه‌ات مرا بيدار ساخته است.
خدايا! اگر بزرگى مجازاتت مرا به سوى آتش فرا خوانده، هرآينه ثواب برجسته‌ات مرا به سوى بهشت خوانده است. خدايا! از تو درخواست می‌كنم، و به پيشگاهت زارى می‌کنم، و رغبت می‌ورزم، و از تو می‌خواهم كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى، و مرا از كسانى قرار دهى كه ذكرت را همواره بر زبان دارند، و پيمانت را نمی‌شكنند، و از سپاست غافل نمی‌شوند، و فرمانت را سبك نمی‌شمارند. خدايا! مرا به نور عزّت بسيار زيبايت برسان تا عارف به وجودت گردم، و از غير تو روی گردان شود، و از تو هراسان و برحذر باشم، اى داراى بزرگى و بزرگوارى! و درود خدا و سلام بسيار او بر محمّد فرستاده‌اش، و برخاندان پاكش باد.

#علی_بن_ابی‌طالب «ع»
#مفاتیح_الجنان
#عباس_قمی
#حسین_انصاریان
#مناجات_شعبانیه

@Ab_o_Atash

آب و آتش

05 Feb, 21:05


✳️ موضع صریح شهید بهشتی درباره مذاکره با آمریکا

صریحاً می‌گویم من همواره با خط سازش مخالف بودم و هستم و صریحاً می‌گویم که در هیچ گفت‌وگو و مذاکره‌ای که به سمت آوانس به آمریکا دادن و آوانس از او گرفتن پیش برود و پیش رفته باشد حاضر نبوده‌ام و اگر مذاکره‌ای بوده که دیگران در آن شرکت داشته‌اند و خواسته‌اند مذاکره را به این سمت ببرند جلوی آن را گرفته‌ام...

بنابراین من خط سازش را حتی نوع سازش مصلحت‌جویانه و خط مذاکره را حتی مذاکره به معنای جلب حمایت دشمن را همواره محکوم کرده‌ام و می‌کنم و معتقد هستم که نفوذ این طرز فکر در رهبری و اداره انقلاب ایران خطرهایی را به بار می‌آورد و باید جلوی او را گرفت.

#سیدمحمد_حسینی_بهشتی
#جاودانه_تاریخ
مصاحبه‌ها، جلد ۲، صفحه ۱۹۵.
[مصاحبه با روزنامه کیهان، ۲۷ بهمن ۱۳۵۸]

@Ab_o_Atash

آب و آتش

05 Feb, 13:01


✳️ جلسات فکری در قم؛ چرا محرمانه؟!

آیت‌الله یزدی می‌گوید: «یک بار شهید بهشتی قبل از پیروزی انقلاب به قم آمدند و در جلسه‌ای محرمانه با حضور ده‌دوازده تن از علما از جمله آقایان محفوظی، طاهری، مصباح یزدی و آذری، شرکت کردند.
آن شهید در ابتدای جلسه عنوان کردند که ما باید راجع به شکل حکومت اسلامی، در اینجا بحث کنیم و این بحث تاکنون در جایی مطرح نشده است. برای پربار شدن بحث، باید تمام اسناد و مدارک موجود در این‌باره اعم از قرآن و حدیث گردآوری شود و بعد، کار طبقه‌بندی و تنظیم آنها صورت گیرد تا در نهایت بتوان آن را به شکل کار تحقیقی و دانشگاهی ارائه کرد.

به روایت آیت‌اللّه یزدی، این جلسات فکری- مطالعاتی، محرمانه برگزار می‌شد، اما جالب آنکه محرمانه‌بودن جلسات تنها از ترس ساواک نبوده، بلکه مخالفت‌های برخی حوزویان نسبت به مسئله حکومت اسلامی نیز دلیل دیگر این مخفی‌کاری دانسته شده است:
«وجه محرمانه‌بودن جلسه هم صرفاً ترس از #ساواک نبود، بلکه واهمه از حضراتی بود که تحقیق دربارهٔ مسئلهٔ حکومت اسلامی را نالازم و مضر می‌دانستند!»

#سهراب_مقدمی_شهیدانی
#نخستین‌پیش‌نویس_قانون_اساسی_جمهوری_اسلامی_ایران
(قم: بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی)
صفحات ۸۶ و ۸۷.
#سیدمحمد_حسینی_بهشتی
#محمدتقی_مصباح_یزدی
#محمد_یزدی

@Ab_o_Atash

آب و آتش

04 Feb, 19:06


انتقادهای علامه مصباح یزدی به انجمن حجتیه

اگر در زمان رژیم شاه به شماها (مخصوصاً آن آخوندهایی که این حرف‌ها را می‌زنند) یک‌صدم آنچه امروز در سایه این نظام، آبرو و عزت پیدا کرده‌اید، اگر شاه یک صدم این را به شما می‌داد، وظیفه شرعی خود نمی‌دانستید که از شاه ترویج بکنید؟ با مختصر احترامی که گاهی از روحانیت و اسلام به خاطر مقاصد خودش می‌کرد، عده‌ای وظیفه خودشان می‌دانستند که از  «شاهنشاه اسلام‌پناه!» ترویج کنند. و می‌گفتند یک کشور شیعه داریم، یک پرچمدار شیعه داریم! آیا نظام اسلامی امروز به اندازه شاه طرفدار شیعه نیست؟! شما در تاریخ کجا سراغ دارید که بعد از امام معصوم، یک فردی برای اسلام و برای تشیع این‌همه مایه برکت شده باشد؟ سراسر تاریخ را بگردید یک نمونه به ما نشان دهید.

یکی از آرزوهایی که در دل هر روحانی در بیست سال قبل وجود داشت این بود که یک وقتی مرجع تقلید ما بتواند یک اثری در دستگاه حکومت بگذارد. هیچ‌وقت به خاطرشان خطور نمی‌کرد که مرجع تقلید در رأس حکومت قرار بگیرد. آرزو داشتند که مرجعیت شیعه طوری باشد که اگر یک وقت خواهشی از شاه بکند، شاه قبول کند. این نهایت آرزوهایشان بود! اکنون این حکومت، این‌همه خدمات برای شیعه می‌کند، زیر لوای یک روحانی این بزرگترین افتخار برای روحانیت در طول تاریخ است که چنین شخصی توانسته چنین انقلابی را به‌وجود بیاورد. آیا این آبرو برای شما نیست؟ آیا اگر شما رأس حکومت قرار می‌گرفتید، بهتر از این عمل می‌کردید؟ یا ترجیح می‌دادید که همان حکومت شاه باشد؟!

گاهی می‌گویند: ما چون نمی‌توانیم بهتر از این عمل کنیم، می‌گذاشتیم همان حکومت شاه باشد و هرچه می‌خواهد بشود تا خود امام زمان «عج» بیاید و اصلاح کند! چطور شما برای کارهای خودتان صبر نمی‌کنید تا امام زمان «عج» تشریف بیاورد؟ چرا برای تصرف در اموال امام صبر نمی‌کنید تا امام زمان بیاید؟! این‌همه سهم امام‌هایی که در طول عمرتان مصرف کردید، چرا احتیاط نکردید که شاید امام زمان راضی نباشد؟ مگر گرفتن سهم امام «ع» از شئون امامت و حکومت نیست؟ آیا وجوب امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از کیان اسلامی و حقوق مسلمین را هم مشروط به آمدن امام زمان می‌دانید؟! خدای متعال ان‌شاءالله دل‌های ما را نورانی کند، از هواهای نفسانی پاک کند، بصیرت کافی به ما مرحمت کند که نعمت‌های مادی و معنوی خودش را بهتر بشناسیم و در صدد شکرگزاری آنها برآییم.

#محمدتقی_مصباح_یزدی
#گفتمان_مصباح
#رضا_نعمتی
(چاپ دوم، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پاییز ۱۳۸۹)
صفحه ۱۶۷.
به نقل از #روزنامه_اطلاعات مورخ ۶۴/۲/۲۸

@Ab_o_Atash

آب و آتش

03 Feb, 15:22


واکنش  آیت‌الله العظمی خویی به شعارهای بعد از نماز 
 
در مجلسی که جمع کوچکی از فضلای معتمد نزد آیت‌الله خویی حضور داشتند، یک نفر از حاضرین می‌گوید که چندی است در ایران مسئله جدیدی رسم شده است. ایشان می‌پرسند: چه رسم شده است؟ 
آن طلبه می‌گوید: رسم انداخته‌اند که بعد از نمازها بگویند: خدایا خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگه‌دار، از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا!  
آیت‌الله خویی می‌گوید: خوب چه اشکالی دارد؟ یکی از حاضرین می‌گوید: [احتمالاً] نوعی بدعت بعد از نماز در تعقیبات نماز ایجاد شده…  
 
ایشان در جواب می‌گوید: دعاست و بدعت نیست.
یک نفر از حاضرین می‌گوید: بنابراین شما این امر را صحیح می‌دانید؟ 
آیت‌الله خویی می‌فرمایند: بلکه واجب می‌دانم. 
 
#سیدعبدالهادی_شاهرودی
#تداوم_اندیشه
خاطرات و مبارزات آیت‌الله سیدعبدالهادی حسینی شاهرودی
(تهران: مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
صفحات ۱۷۱ و ۱۷۲.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

02 Feb, 03:20


✳️ با آمریکا لاس نمی‌زنیم!

موضع ما در سياست خارجى اين است كه جامعۀ مسلمان‌ها، جامعه‌ای با استقلال كامل است. ما مسلمان‌ها روى دو پاى خودمان، بدون تكيه‌دادن به هيچ غول و غول‌بچۀ دنيا، می‌خواهيم بايستيم و غول‌ها و غول‌بچه‌ها هم براى ما ترس‌آور نيستند. نه محاصرۀ اقتصادى و نه محاصرۀ نظامى و نه هيچ چيز ديگر. ما وقتى شعارِ استقلال مى‌داديم، تا عمق معناى آن را مى‌فهميديم. بنابراين، ما جنگمان با آمريكا تمام‌عيار است، اما همراه با لاس‌زدن با شوروى نيست. و مقابله‌مان با شوروىِ تجاوزگرِ در افغانستان و خيلى جاهاى ديگر تمام‌عيار است، اما معنايش لاس‌زدن با آمريكا نيست.

#سیدمحمد_حسینی_بهشتی
#حزب_جمهوری_اسلامی
صفحه ۵۸.

@Ab_o_Atadh

آب و آتش

01 Feb, 02:52


من به «خدا» فحش نمی‌دهم!

ماهر عبدالرشید از دور داد زد: «روی اسیر دست بلند نکنید!» استوار دست نگه‌داشت. ماهر عتاب کرد: «چرا اسیر را می‌زنید؟» استوار گفت: «به خمینی فحش نمی‌دهد!» ماهر غرید: «خُب، از آن‌طرف آمده، معلوم است فحش ‌نمی‌دهد!» گفت: «آخر این ارمنی است؛ مسلمان که نیست!» ماهر به مترجم منافقی که آنجا بود گفت: «به او بگو دوتا فحش بده و خودت را خلاص کن.» سرباز ارمنی گفت: «من به خدا فحش نمی‌دهم!» ماهر با صدای بلند خندید و گفت: «نمی‌دانستم #خمینی ادعای خدایی کرده!» سرباز ارمنی گفت: «او ادعای خدایی نکرده؛ اما من هروقت به چهرهٔ این مرد نگاه می‌کنم، حضرت مسیح [ع] را به‌ یاد‌ می‌آورم. ناسزا گفتن به او ناسزا گفتن به مسیح است. ناسزا گفتن به مسیح ناسزا گفتن به خداست و جسارت به خدا شرط بندگی نیست!» 
ماهر سر را به طرف صورتِ زخمی اسیر چرخاند و چشم‌هایش آبستن اشک شد. ماهر از جمع جدا شد و زیر لب گفت: «محمدرضا! ما داریم با کی می‌جنگیم؟!»

#فاطمه_بهبودی
#پوتین_قرمزها
خاطرات #مرتضی_بشیری مدیر جنگ روانی قرارگاه خاتم‌الانبیاء «ص»
انتشارات سوره‌ مهر
صفحه ۲۶.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

31 Jan, 05:55


✳️ وقتی جلال ذوق‌زده شد!

با جلال رفتیم قم. سر یک‌ کوچه‌ نگه داشت و دوتا کتابش را برداشت: غربزدگی توی یک ‌دستش بود و یک کتاب دیگر توی دست دیگرش. گفتیم: «کجا داری می‌روی؟» گفت: «صدایش را در نیاورید، دارم می‌روم پیش خمینی!»
-بعد از ۱۵ خرداد بود؟
بله توی آن اوضاع! گفتیم «آنجا چرا؟» گفت: «بعداً می‌گویم». خلاصه توی ماشین منتظر ماندیم. بعد از چند دقیقه‌ای آل‌احمد آمد.
دیدیم یک کتابش را این‌طرفی پرت کرد، یکی را آن‌طرفی.
گفتیم: «پس چه شد؟» فریاد زد: «آی! #خمینی [جگر] دارد این هوا!» دستش را به اندازهٔ یک هندوانه باز کرد و [ادامه داد]: « #مصدق [جگر] دارد این‌قدر!» و به اندازهٔ یک ارزن را نشان داد...

#محمود_گلابدره‌ای
#یادآور [کتاب ماه]
شماره سوم: شهریور، مهر و آبان‌ ۱۳۸۷
#مگر_روشنفکر_بود_که_بترسد؟
گفت‌وگو درباره #جلال_آل‌احمد
مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
صفحه ۷۴.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

30 Jan, 12:39


✳️ قصاب!

زمان شاه رسم بود که اصناف روز بیست‌وهشتم مرداد را به هم‌صنف‌های خود و همچنین به شاه تبریک می‌گفتند. در یکی از این سال‌ها، صنف قصاب پلاکارد بزرگی در یکی از خیابان‌های تهران می‌آویزد که روی آن با حرف درشت نوشته شده بود: «۲۸ مرداد، روز قیام ملی ایران را به عموم قصابان ایران علی‌الخصوص شاهنشاه آریامهر تبریک می‌گوییم.»

#علی_صلح‌جو
#نکته‌های_ویرایش
صفحه ١٢٤.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

30 Jan, 03:00


✳️ یارانِ در کنار

حروف منظوم را پهلوی هم‌دگر می‌نویسی، چگونه خوش می‌آید؛ تا بدانی که خوشی در جمعیت یاران است، پهلوی هم‌دگر می‌نازند، و جمال می‌نمایند.

#شمس_تبریزی
#مقالات_شمس

‌@Ab_o_Atash

آب و آتش

29 Jan, 03:19


✳️ واقعیت و توهم

هر چه از واقعیت‌های این دنیای زمینی کمتر خیر می‌دید، بیشتر در دنیای وهم غرق می‌شد و در آن تسلا می‌جست؛ هر چه آخرین اُمیدهایش بیشتر نابود می‌شد، رؤیاهای تحقق‌ناپذیرش جذبهٔ بیشتری می‌یافتند.

#فئودور_داستایوفسکی
#کتاب_ناشناس
(چاپ سوم، تهران: نشر هرمس)
صفحه ۳۵۶.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

28 Jan, 09:15


✳️ شاه حقوق‌بگیر آمریکا

براساس يک سند جالب توجه، محمدرضا پهلوی به‌طور سالانه از سران آمريکا پول دريافت مي‌کرده است. در تاريخ ۱۴ فوريه ۱۹۷۹ (۲۵ بهمن ۱۳۵۷) جلسه کميته‌های فرعی مشترک سنای آمريکا با هدف بررسی رخدادهای ايران برگزار شد. در اين جلسه «جوزف آدابو» رئيس کميته فرعی دفاع گفت: «با شدت گرفتن ناآرامی‌های ايران، آيا درباره اين واقعيت که شاه حقوق‌بگير ايالات متحده بوده است و سالانه يک ميليون دلار به او پرداخته‌ايم سروصدایی از سوی شورشيان شنيده شده است؟ همچنين آيا اين موضوع در شعارهای آن‌ها مورد استفاده قرار گرفته است؟» هرچند در آن‌زمان پاسخِ مقامات آمريکایی به اين سؤال منفی بود اما سال‌ها بعد اين حقيقت برملا شد و رسوایی ديگری برای محمدرضا پهلوی به ارمغان آورد.

#غلامرضا_نجاتی
#جنبش_ملی_شدن_صنعت_نفت_ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
شرکت سهامی انتشار
صفحه ۴۸۵.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

27 Jan, 07:24


✳️ دوش کجا بوده‌ای؟

جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای؟
نی غلطم؛ در دل ما بوده‌ای

دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام
ای که تو سلطان وفا بوده‌ای

آه که من دوش چه‌سان بوده‌ام!
آه که تو دوش که‌را بوده‌ای!

رشک برم کاش قبا بودمی
چونکه در آغوش قبا بوده‌ای

زَهره ندارم که بگویم تو را:
«بی منِ بیچاره چرا بوده‌ای؟!»

یار سبک‌روح! به وقت گریز
تیزتر از باد صبا بوده‌ای

بی‌تو مرا رنج و بلا بند کرد
باش که تو بند بلا بوده‌ای

رنگِ رخِ خوبِ تو آخر گُواست
در حرم لطف خدا بوده‌ای

رنگ تو داری، که ز رنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بوده‌ای

آینهٔ رنگ تو عکس کسی است
تو ز همه‌رنگ جدا بوده‌ای

#مولوی

@Ab_o_Atash

آب و آتش

26 Jan, 07:55


✳️ اگر ائمه فقط مسئله می‌گفتند کسی کاری به آنها نداشت!

ما [روحانیان] در حرکت این قطار جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، باید دائم سهیم باشیم. نمی‌شود عالم دینی خودش را کنار بکشد و بگوید به من ربطی ندارد. چه‌طور ربطی ندارد؟! حکومت دین، حکومت اسلام، به ما ربطی ندارد؟! اگر در گوشه‌ای از زوایای عالم که از ما هزاران فرسنگ فاصله داشت، حکومتی بر اساس دین تشکیل می‌شد، من و شما وظیفه داشتیم که به آن حکومت کمک کنیم.
اقامهٔ دین، وظیفه است. حاکمیت دین، هدف مهم همهٔ ادیان است؛ «لیقوم النّاس بالقسط». قیام به قسط، قیام به عدل و حاکمیت الهی، هدف بزرگ ادیان است. اصلًا ائمهٔ ما «علیهم الصّلاة و السّلام» تمام زجر و مصیبتشان به‌خاطر این بود که دنبال حاکمیت الهی بودند؛ و الّا اگر امام صادق و امام باقر یک‌گوشه می‌نشستند و چندنفر دور خودشان جمع می‌کردند و فقط یک مسئلهٔ شرعی می‌گفتند، کسی به آنها کاری نداشت. خود امام صادق در یک حدیث می‌فرماید: «هذا أبو حنیفة له اصحاب و هذا الحسن البصری له اصحاب»؛ ابوحنیفه اصحاب دارد، حسن بصری اصحاب دارد. پس چرا به آنها کاری ندارند؟ چون می‌دانند که آن‌حضرت داعیهٔ امامت دارد؛ اما آنها داعیهٔ امامت نداشتند. ابو حنیفه داعیه‌ی امامت نداشت. اینها امام زمان را که هارون، منصور و عبدالملک بود، قبول داشتند. می‌گویند وقتی سلیمان بن عبدالملک از دنیا رفت، کتب محمّد بن شهاب زهری را از خزانهٔ او بیرون آوردند. امام زمانش سلیمان بن عبدالملک بود؛ برای او کتاب می‌نوشت. امام یعنی چه؟ امام یعنی رئیس دین و دنیا. او رئیس دین و دنیا بود. حتّی بااینکه به حسب ظاهر، هارون و بقیهٔ خلفای جور، درسی نخوانده بودند؛ چون آنها وقت درس‌خواندن که نداشتند، شاهزاده و آقازاده بودند، مشغول پلو چلو خوردن و شکار و عیاشی و این حرف‌ها بودند تا به خلافت می‌رسیدند؛ موقع خلافت هم جوان بودند، مثلًا هارون الرشید ۲۲ساله بود که به خلافت رسید؛ بعضی‌ها ۲۵ساله یا ۳۰ساله بودند و درسی نخوانده بودند؛ درعین‌حال همان عباد و زهادی که اسم‌هایشان را شنیده‌اید از قبیل عمروبن‌عبیدها و غیر ذلک وقتی‌که هارون با آنها روبه‌رو می‌شد، اعتراف می‌کردند که هارون افقه از آنهاست! مالک در مدینه به‌وسیلهٔ استاندار مدینه سر قضیه‌ای کتک خورد؛ بعد خلیفه از او عذرخواهی فراوان کرد و برایش پول فرستاد. بعد از سفر مکه، به مدینه رفت و از او استمالت کرد. بعد با اصحاب ابوحنیفه که از لحاظ فقهی با مالک مخالف بودند شروع به بحث کرد و عقاید مالک را اثبات کرد. یعنی چه؟ یعنی مجتهد و فقیه بود؛ رئیس دین و دنیا بود. اینها ادعای امامت نداشتند؛ کسی که ادعای امامت داشت، او همین امام مظلوم و عزیز ما بود؛ امام صادق، امام باقر، امام موسی بن جعفر «علیهم‌السّلام». آنها این را می‌فهمیدند؛ یعنی واضح بود. البته گاهی در مقابلِ خلفا تقیه می‌کردند، اما معلوم بود که داعیهٔ امامت داشتند.

وقتی‌که می‌خواستند در مورد موسی بن جعفر «سلام‌الله‌علیه» سعایت کنند تا هارون ایشان را به زندان ببرد، آن شخصی که پیش هارون آمد و سعایت کرد، گفت: «خلیفتان فی الارض موسی بن جعفر بالمدینة یجبی له الخراج و انت بالعراق یجبی لک الخراج». پرسید: آیا برای دو خلیفه خراج جمع می‌شود؟ هارون گفت: برای چه کسی غیر از من؟ گفت: از خراسان و هرات و جاهای مختلف، مردم خمس مالشان را پیش موسی بن جعفر می‌برند. پس درست توجه کنید، مسئله، مسئلهٔ داعیهٔ خلافت و امامت بود. در راه این داعیه، ائمهٔ ما کشته شدند، یا به زندان رفتند. امامت یعنی چه؟ آیا یعنی همین که مسئله بگویی، و دنیا را دیگری اداره کند؟ آیا معنای امامت در نظر شیعه و در نظر مسلمین، این است؟ هیچ مسلمانی این را قائل نیست؛ چطور من و شمای شیعه می‌توانیم به این معنا قائل باشیم؟ امام صادق دنبال امامت بود یعنی ریاست دین و دنیا منتها شرایط جور نمی‌آمد؛ اما ادعا که بود. برای خاطر همین ادعا هم آن بزرگواران را کشتند. پس، این معنای حاکمیت دین است که پیامبران برایش مجاهدت کردند، و ائمه برایش کشته شدند. حالا حاکمیت دین، در بلد و در وطن خود ما نه آن سر دنیا به وجود آمده است؛ آیا می‌شود یک نفر بگوید من دیندارم، من آخوندم، اما خودش را سرباز این دین نداند؟ مگر چنین چیزی می‌شود؟ هرکسی که ادعای دینداری کند و حاکمیتی را که بر مبنای دین است، از خود نداند و دفاع از آن را وظیفهٔ خود نشمارد، دروغ می‌گوید. [البته] وقتی‌که می‌گوییم دروغ می‌گوید، یعنی اشتباه می‌کند و خلاف واقع می‌گوید؛ ولی نمی‌فهمد. بعضی‌ها ملتفت نیستند، تشخیصشان چیز دیگر است و منکرند که این برنامه‌ها بر اساس دین است.

#سیدعلی_حسینی_خامنه‌ای
بیانات در جمع روحانیان لرستان ـ ۱۳۷۰/۰۵/۳۰

@Ab_o_Atash

آب و آتش

25 Jan, 04:50


✳️ آزادی‌خواهی یا براندازی؟!

مگر آزادی‌خواهی به‌طور کلی، حمله به نظام موجود و حاکمِ بر امور نیست؟ واقعیتی که من حرفش را می‌زنم این است که آزادی‌خواهی روسی حمله به نظام حاکم بر امور نیست، بلکه حمله به اصل امور است، به خود امور، نه به نظام برقرار. آزادی‌خواهی ما کاری به نظام برقرار در روسیه ندارد، می‌خواهد خود روسیه را براندازد. آزادی‌خواهی که من صحبتش را می‌کنم کار را به جایی رسانده که روسیه را انکار می‌کند، از مادر خود بیزار است و برای نابودی آن شمشیر کشیده است. واقعیات نابسامانی‌های روسیه اسباب خنده‌، و می‌شود گفت وجد او می‌شود. او از عادات توده و رسوم روسی بیزار است. به تاریخ روسیه و هر چه روسی است کینه می‌ورزد. وای که چه بسیار در کشورمان به آزادی‌خواهانی برمی‌خورید که طرف تأیید و تشویق دیگرانند ولی در حقیقت شاید خود ندانسته مرتجعانی بسیار سبک‌مغز و کوتاه‌فکر و خطرناکند. بعضی از آزادی‌خواهان ما تا همین چندی پیش این بیزاری از روسیه را می‌شود گفت یک‌جور عشق حقیقی به میهن می‌شمردند و به خود می‌نازیدند که بهتر از دیگران به ماهیت این عشق پی‌ برده‌اند، اما امروز دیگر بی‌پرده حرف می‌زنند و حتی از عبارت عشق به میهن شرم دارند و حتی مفهوم آن را مطرود می‌دانند و کنار گذاشته‌اند، چون آن را زیان‌بخش و بی‌معنی می‌شمارند. این جور آزادی‌خواه که حتی از وطن خود بیزار باشد هیچ‌جا پیدا نمی‌شود.

#فئودور_داستایوفسکی
#ابله
(چاپ دهم، تهران: نشر چشمه)
صفحات ۵۳۹ و ۵۴٠.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

24 Jan, 05:58


✳️ غزل امید

غم مخور، ايّام هجران رو به‏پايان مى‏رود
اين خمارى از سرِ ما مى‏گساران مى‌رود

پرده را از روى ماه خويش، بالا مى‏زند
غمزه را سر مى‏دهد، غم از دل و جان مى‏رود

بلبل اندر شاخسار گل، هويدا مى‏شود
زاغ با صد شرمسارى از گلستان مى‏رود

محفل از نور رخ او نورافشان مى‏شود
هر چه غیر از ذكر يار، از ياد رندان مى‏رود

ابرها از نور خورشيد رُخش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان مى‏رود

وعدهٔ ديدار نزديك است، ياران مژده باد
روز وصلش مى‌رسد، ايّام هجران مى‏رود

#سید_روح‌الله_موسوی_خمینی
 
@Ab_o_Atash

آب و آتش

23 Jan, 06:06


✳️ حق ندارم به خانم امر کنم

خانم زهرا مصطفوی روایت می‌کند: من ندیدم در طول زندگی، امام به خانمشان بگویند: در را ببندید. بارها و بارها می‌دیدم‌‎ ‌‏که خانم می‌آمدند و کنار آقا می‌نشستند، ولی امام خودشان بلند می‌شدند و در را‌‎ ‌‏می‌بستند و حتی وقتی پا می‌شدند، به من هم نمی‌گفتند که در را ببندم. روزی من به‌‎ ‌‏آقا گفتم خانم که داخل اتاق می‌آیند همان‌موقع به ایشان بگویید در را ببندند. گفتند: «من‌‎ ‌‏حق ندارم به ایشان امر کنم». حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی‌‎ ‌‏نمی‌خواستند.

#برداشت‌هایی_از_سیره_امام_خمینی
جلد ۱، صفحه ۷۸.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

22 Jan, 07:39


مواظب آمریکا باشید؛ معلوم نمی‌کند!

برای اینکه شیرفهم بشوی عرض می‌کنم!
یکی بود یکی نبود. در روستایی، زارعِ فقیری بود که ناگهان ثروتمند شد. همکارانش سؤال کردند. گفت: کیسه‌ای از بادمجان (محصول مزرعه) پُر کردم و برای حاکم شهر هدیه بردم، در عوض آن به من کیسه‌ای طلا بخشید!...
روزی یکی دیگر از زارعینِ تنگدست برخاست و به همین خیال، راهی شهر و قصر شد. اما چون این بار شرایط زمانی مساعد نبود، امیر از دیدن آن بادمجا‌ن‌ها عصبانی‌تر شد و به جای اعطای طلا دستور داد که...!!... بیچاره زارعِ بخت برگشته(!) مرتباً و لحظه به لحظه می‌گفت: خدا آخر و عاقبت مرا بخیر کند(!)... چون این جمله را زیاد تکرار کرد، امیر پرسید ماجرا چیست؟ گفت: یادم آمد که وقتی در ده خواستم کیسه را از بادمجان‌ها پُر کنم، چند تا کدو حلوایی هم در تَهِ جوال گذاشته بودم(!)

.... الغرض(!)، مقصود این است که آمریکا موجود خطرناکی است. کسانی که به طرف آمریکا حرکت می‌کنند، باید بدانند که همیشه طلا نمی‌دهند(!) ماجرای عراق و کویت [در زمان جنگ خلیج فارس] و امثالهم شاهد مثال خوبی است.

#جلال_رفیع
#در_بهشت_شداد!
(چاپ هشتم، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۹)
صفحه ۳۷۵.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

21 Jan, 15:47


✳️ این آدم‌های حقیر

آیا مطمئنید کسانی افتخار خود می‌دانند که دلقک و نوکر و نان‌خور شما باشند و به هر خفتی تن دهند، آیا مطمئنید که آن‌ها عزت‌ نفس خود را از دست داده‌اند؟ پس این‌همه حسادت و بدگویی و شایعه، این‌همه خبرچینی و پچپچهٔ ناگاهِ گوشه و کنار و گاهی حتی بیخ گوش و زیر میزتان از کجاست؟ کی چه می‌داند، شاید عزت‌ نفس برخی از این آواره‌ها نه تنها با چنین تحقیرهایی از دست نرفته، بلکه به‌خاطر همین تحقیرشدن‌ها و دیوانه‌بازی‌ها و دلقک‌بازی‌ها و جیره‌خوری‌ها و اطاعت‌کردن‌ها و بی‌شخصیت‌بازی‌های اجباری و دائمی بیش‌تر هم برانگیخته می‌شود.

#فئودور_داستایوفسکی
#کتاب_ناشناس
(چاپ سوم، تهران: نشر هرمس)
صفحه ۸۶.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

20 Jan, 17:01


دسته‌بندی انسان‌ها

انسان‌ها چهار دسته‌اند:
دسته اول آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند. عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند؛ مردگانی متحرک در جهان؛ خودفروختگانی که هویتشان را به‌ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند، بی‌شخصیتند و بی‌اعتبار، هرگز به چشم نمی‌آیند، مرده و زنده‌شان یکی است.

دسته سوم آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند؛ آدم‌های معتبر و باشخصیت؛ کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تأثیرشان را می‌گذارند، کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند، دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هستند؛ شگفت‌انگیزترین آدم‌ها در زمان بودشان چنان قدرتمند و باشکوهند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم‌نرم و آهسته آهسته درک می‌کنیم، باز می‌شناسیم، می‌فهمیم که آنان چه بودند، چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

#علی_شریعتی

@Ab_o_Atash

آب و آتش

19 Jan, 06:20


✳️ ما غازیانِ سهم‌شتابِ محمدیم

گریان به آبِ زخم بشو خنجرِ مرا
زین کن برادر! اسبِ گران‌پیکرِ مرا

دستارِ من به شیوهٔ مردِ سفر ببند
چون غنچه‌ام به صبحِ شهادت کمر ببند

از بامِ عشق بانگِ خدا را سماع کن
تا فرصت است، دست برآر و وداع کن
*
ما را چو رودِ خشک، چه پروای بستر است؟
صحرا هنوز زیرِ سُمِ بادِ کافر است

بی‌ما سراب‌ها همه بر دشت می‌تنند
دیوانِ گردبادِ بلا چرخ می‌زنند

تیغِ تموز، بیخِ گُلِ باغ می‌زند
محنت هنوز بر دلِ گُل داغ می‌زند

خون ریخته‌ است خارِ مصیبت به کامِ دشت
خنجر کشیده پشگ‌بُنان در تمامِ دشت
*
ما را چو شطِ خشک، چه پروای بستر است؟
صحرا هنوز زیرِ سُمِ بادِ کافر است

گاهِ عزیمت است، چو گُل دل به مرگ نِه
فرمان رسید؛ اسبِ مرا زین و برگ نِه

فصلِ وفا به عهدِ قدیم اوفتاده باز
فرمان رسیده، کاری عظیم اوفتاده باز

هنگامه‌جوی، سامریان تیغ بسته‌اند
موسای راد را به عصا پشت خسته‌اند

بستند دستِ خستهٔ هارونِ پیر را
بر دخترانِ پاکِ شعیب آبگیر را

فارغ ز نیلِ حادثه‌شان بر کرانه باز
بی‌شرم‌وحجب، سیر و عدس را بهانه باز
*
افسانه بود فاجعه تا زخم می‌زدیم
ای کاش گاوِ حادثه را زخم می‌زدیم

سِحر عاقبت به شعبده ره بر عصای بست
غافل شدیم و فاجعه‌مان دست و پای بست

با آن همه عزائم و عزّ پیمبری
خفتیم و گوی حادثه را بُرد سامری

ای عرصهٔ بلندِ فرومایگانِ سست!
ای قدس! ای بلادِ خدا! قبلهٔ نخست!

ای چشمه‌سارِ جوششِ عزمِ پیمبران!
ای ساحتِ مقدسِ بزمِ پیمبران!

ای می‌کشانِ عرش، خراباتیانِ تو!
داوود در ترانه، خرابات‌خوانِ تو!

ای آسمان ز حشمتِ والات صحنه‌ای!
یحیات کاهنی و سلیمانت شحنه‌ای!

ای انبیا به برزنت اندر قلندری!
در عشق، طفلِ مکتبت عیسای ناصری!

ای اولیات تا به ابد سر بر آستان!
ای قدس! ای پناهِ زمینیِ آسمان!

آفت رسید در تو -که آفات بر یهود-
رفت از حد این‌ستم -که مکافات بر یهود-

کفران‌شان شکست حریم‌آستانه را
حرمت نگه نداشت خداوندِ خانه را

رفت از حریمِ قدس به افسانه بست امن
از طاغیان به وادی ایمن شکست امن

سنگینی‌ای که حادثه با خارهٔ تو کرد
نامردمی به مردمِ آوارهٔ تو کرد

دستی که از تبارِ تو خون، بی‌گناه ریخت
خون ریخت آن‌چنان که بهار از گیاه ریخت

داغی به داغ مریم و موسی فزود هم
-نفرین به دودمانِ یهودا، یهود هم-
*
ای غیبت غرور صبوران! حضور باش
ای قدس! ای بلادِ بلاکش! صبور باش

ما غازیانِ سهم‌شتابِ محمدیم
لختی دگر بپای! قوی باش! آمدیم...

#علی_معلم_دامغانی

@Ab_o_Atash

آب و آتش

18 Jan, 10:00


✳️ قدری هوای زبان و قلم خود را داشته باشید

هوالله تعالی شأنه العزیز
شاهزاده جان، فدایت شوم
این‌بار که جعفر آمد، غیر از آه و ناله هیچ از کاغذهای شما نفهمیدم. عریضهٔ نواب ظل‌السلطان و کاغذ محمدرضامیرزا را طوری نوشته بودید که نتوانستم برسانم. شما به ضمانت حاجی‌آقا بل به شفاعت قرآن تعهد فرمودید که مِن‌بعد قلم بیهوده بر روی کاغذ نگذارید و حرف نسنجیده ننویسید. چه طور شده که زود فراموش کردید و مناسب و نامناسب هرچه به زبان قلم بیاید بی‌پروا و بی‌باک برمی‌دارید می‌نویسید.
ولیعهد مغفور، خدمت و تربیت شما را به من محول فرمود اما با این‌طور بی‌باکی و بیهوده‌نویسی که از شما می‌بینم نزدیک است استعفا کنم.
زنهار زنهار حرفی که اندک گوشه‌دار و کنایه‌دار باشد نسبت به شاه و والدهٔ شاه منویس. تبریز شهر شام است، یعنی چه؟ زن یزید کیست؟ سیف را کی کور کردند؟ من کی در خانهٔ ظل‌السلطان بودم؟ چرا هر پدرسوختهٔ پاچه‌گسیخته حرف دروغ می‌زند، باور می‌کنی و از روی آن کاغذ می‌نویسی؟ باز به من تنها بنویسید طوری است، به محمدرضامیرزا آخر چرا؟ سبحان الله! قربان‌صدقهٔ حاجی‌آقا رفتن یعنی چه؟ چرا هرچه افشار است قربان نعل کفش یک قاجار نشود؟ دوستی و مهربانی جداست و سبکی و نادانی جدا. از برای خدا بعد از این قدری هوای قلم و زبان خود را نگاه دارید.

#قائم‌مقام_فراهانی
#خداوندگار_لحن
نامه‌های تازه‌یاب قائم‌مقام فراهانی
#محمد_طلوعی
#محمدرضا_بهزادی
#محمد_میرزاخانی
(چاپ اول، تهران: انتشارات پرنده، تابستان ۱۳۹۵)
صفحه ۱۲۸.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

17 Jan, 10:55


🎵خُمار مستی

آواز: #سیدحسام‌الدین_سراج
آهنگساز: #مجتبی_صادقی
شعر: #سعدی
از آلبوم: #نازنین_یار
تکنواز تار: #فرهنگ_شریف

@Ab_o_Atash

آب و آتش

17 Jan, 10:54


✳️ درد انتظار

همه‌عمر برندارم سر از این خُمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِِه
که تحیّتی نویسی و هدیّتی فرستی

دل دردمند ما را که اسیر توست، یارا
به وصالْ مرهمی نِه، چو به انتظار خَستی

نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی!

برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی، من و عاشقی و مستی

دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله‌ایت باشد بِه از آن که خود پرستی

چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی

گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست #سعدی، کم خویش گیر و رستی


@Ab_o_Atash

آب و آتش

31 Dec, 07:24


دستورالعمل آيت‌الله قاضی درباره ورود ماه‌های رجب، شعبان و رمضان

مرحوم قاضی می‌فرمودند: انسان بايد به خدا پناه ببرد و خداوند خيلی كمك‌كننده و خيرالمُعين و پسنديده و اختيار كننده است. اما دستورالعمل اين سه ماه:

- عليكم بالفرائض في أحسن أوقاتها! دستورالعمل آن است كه #نماز‌های_واجب را در بهترين اوقات خودش انجام دهيد همراه نوافل آن! (كه مجموعاً پنجاه و يك ركعت می‌شود، اگر نتوانستيد چهل و چهار ركعت) و اگر شواغل دنيا شما را منع كردند، صلاة أوّابين را كه همان نماز ظهر است، ترك نكنيد، چون خيلی اهمّيّت دارد! خصوص نماز ظهر خيلی اهميت دارد و آن بواسطه وقت آن و خصوصيت و موقعيت آن در بين اوقات ديگر است! و «صلاة وسطی» را كه در قرآن آمده، تفسير به نماز ظهر كرده‌اند، و «صلاة اوّابين» يعني آنها كه خيلی توجه به پروردگار دارند، يعنی رجوع‌كنندگان به خدا؛ زيرا رجوع‌كنندگان به خدا به آن تمسك می‌كنند.

- نوافل شب را هيچ چاره‌ای نيست، مگر آنكه آنها را به‌جا آوريد، نه خيال كنيد #نماز_شب ساقط است و آن سد سكندری است كه هيچ شكسته نمی‌شود! عجب از كسانی كه قصد دارند، دنبال كنند مرتبه‌ای از كمال را در حالی كه شب‌ها قيام نمی‌كنند؛ ما نشنيده‌ايم كسی به مرتبه‌ای از كمال برسد، مگر به قيام شب و نماز شب.

- عليكم بقرائة القرآن! بر شما باد به #قرائت_قرآن كريم با صوت حزين و باآهنگ و غنا! يعنی با صدای خوش بخوان كه تو را تكان دهد و در روايات داريم كه قرآن را با تغنّی بخوانيد. امام زين‌العابدين تغنّی به قرآن می‌كردند، اين تغنی در قرآن برای انسان بسيار مفيد است.

- بر تو باد زيارت #مشهد_أعظم در هر روز! [كه منظور از «مشهد أعظم» أميرالمؤمنين«ع» است، چون مرحوم قاضی در #نجف بوده‌اند] و زيارت مساجد معظمه! [كه منظور كوفه و سهله است] و در بقيه #مساجد عبادت خود را به‌جا آوريد! چون مؤمن در مسجد مثل ماهی است در آب؛ همان‌طوری كه حيات ماهی به آب است، حيات مؤمن هم در مسجد است؛ ماهی را از آب بيرون اندازند، می‌ميرد.

- بعد از نماز‌های واجب، #تسبيح حضرت صديقه طاهره«س» را ترك نكنيد! زيرا كه آن ذكر كبيره شمرده شده و لااقل بعد از هر نماز يك ‌بار بگوييد و اگر توانستيد دو يا سه بار بگوييد بهتر است.

- از لوازم مهم، #دعا_برای_فرج حضرت حجت بقية الله الأعظم است در قنوت نماز وتر، و از آن گذشته در هر روز، و در جميع دعاها برای حضرت دعا كنيد.

- زيارت جامعه را روز‌های جمعه به‌جای آوريد! مقصود، زيارت جامعه معروف است: زيارت #جامعه_كبيره.

- قرآن كه می‌خوانيد، در اين سه ماه از #يك_جزء كمتر نباشد، در هر روز يك جزء.

- زيارت و #ديدار_برادران خود را زياد كنيد! (مقصود رفقای طريق هستند) خيلی آنها را زيارت كنيد و ببينيد؛ زيرا اينها هستند برادران طريقی شما كه در طريق و عقبات نفس و تنگناها كه انسان گير می‌كند، كمك انسان می‌كنند و نجات می‌دهند.

#سیدمحمدحسین_حسینی_طهرانی
#مطلع_انوار
انتشارات مکتب وحی
جلد ۲، برگزیده از صفحات ۱۰۵ تا ۱۱۳.
#سیدعلی_قاضی

@Ab_o_Atash

آب و آتش

15 Dec, 03:02


✳️ مادر حضرت مهتاب تو هستی بانو!

آمدم سمت حرم، سمت شفاعت با تو
دست‌برسینه نشستم به زیارت با تو
چادرت را بتکان، شرح روایت با تو
اشک باریدم و بارید حقیقت با تو

مادر حضرت مهتاب، تو هستی بانو!
مثل آیینه، ترک خورده، شکستی بانو!

شب، از اعجاز حضور تو منوّر باشد
دشت‌ها، در نفست پاک و معطر باشد
چشم‌ها، در دل صد رود شناور باشد
باز هم قصه ناخواندهٔ مادر باشد

روضه‌های جگر توست که در جریان است
دست‌های پسر توست که در جریان است

دوسه خط روضه بخوان، حضرت باران! روضه
سوره در سوره بخوان، آیه قرآن، روضه
آتشِ زخم بزن، باز بسوزان، روضه
با گریزی برسان داغ فراوان، روضه

بیرق اشک شما بود، علم شد به زمین
دست‌های پسرت آه، قلم شد به زمین

گفت ارباب: «برو آب بیاور، سقا!»
پیش چشمان همه، تاب بیاور سقا!
جرعه از جرعه مهتاب بیاور، سقا!
با دو چشمت غزلی ناب بیاور، سقا!

رفت تا آب... ولی آب شد از بی‌آبی
خیمه‌ها سوخت در آن معرکهٔ بی‌تابی

ساقی این‌بار، به پیمانه دو ساغر کرد و
مشک را بر نفس نخل شناور کرد و
یاد لب‌های ترک‌خورده اصغر کرد و
گفت: «لا حول و لا قوةَ...» باور کرد و

موج بر موج کشیده است به دریا عباس
شاه شمشادقدان، حضرت سقا، عباس

اسب می‌آمد و در عرش طنین افتاده
مشک بارید که ساقی به زمین افتاده
آن علمدار رشید است، چنین افتاده
گفت: آری، پسرِ ام‌ّبنین افتاده!

پیر پیمانه‌کش، از درد تمنا می‌کرد
او نمی‌دیدش و از دور «خدایا» می‌کرد

تا رسید از تب میدان، کمرش درد گرفت
آمد از معرکه بی‌جان، کمرش درد گرفت
زیر لب سوره انسان، کمرش درد گرفت
دید تا ساقی طفلان، کمرش درد گرفت

چشم با تیر گره خورده و خون می‌بارد
علم عشق زمین خورده و خون می‌بارد

اشک از چشمه خورشید حرم ریخته بود
چشم و تیر و علم و مشک، به غم ریخته بود
حضرت فاطمه از داغ، به‌هم ریخته بود
نوحه در حنجره روضه، دو دم ریخته بود

اصغرا! گر ز عطش تشنه و بی‌تاب شدی
به روی دست پدر، خوب تو سیراب شدی

#حامد_حجتی
#ام_البنین

@Ab_o_Atash

آب و آتش

11 Oct, 16:31


✳️ ویتامین در اشعار حافظ

هنر بزرگ حافظ در همین است که سخنش بی آنکه در نظر اول به چشم بخورد، مملو از صنایع گوناگونِ لفظی و معنوی است؛ از همان‌ها که در کتب معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه آمده است، ولی نه بدان‌گونه که شاعران متصنّع و متکلّف ما می‌کنند، بل آنچنان که «پل والری» می‌گوید: این صنایع همچون ویتامین‌ها که در میوه نهفته باشند، در سخنش پنهان است و خواننده از آنها استفاده می‌کند، بی آنکه جز طعم و شهد و عطر میوه را بظاهر احساس کند.

#علی_شریعتی
#هنر
مجموعه آثار ۳۲
صفحه ۱۳۹.
به نقل از:
#سیدحسن_حسینی
#سکانس_کلمات
(چاپ دوم، تهران: نشر نی، ۱۳۹۶)
صفحه ۶۴.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

03 Oct, 14:58


رایحه رهبری در مراسم عمامه‌گذاری

هنگامی که آیت‌الله شهید سیدمحمدباقرصدر، عمامه مشکی را بر سر طلبه جوان لبنانی [#سید_حسن_نصرالله] گذاشت به او گفت: تو شأن بسیار والایی داری و من در وجود تو رایحه رهبری و فرماندهی را استشمام می‌کنم و ان‌شاءالله از یاران امام مهدی «عجل‌الله فرجه» خواهی بود.

#سیدمحمدباقر_صدر
#السیرة_و_المسیرة_فی_حقائق_و_وثائق
#احمد_عبدالله_ابوزید_العاملی
#سیدمحمود_شاهرودی
مؤسسة العارف للمطبوعات
جلد ۳، صفحه ۴۲۰.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

28 Sep, 16:28


✳️ سرنوشت شمشیر ما!

مریز آبروی سرازیر ما را
به ما بازده نان و انجیر ما را

خدایا اگر دستبند تجمّل
نمی‌بست دست کمانگیر ما را

کسی تا قیامت نمی‌کرد پیدا
از آن گوشه کهکشان تیر ما را

ولی خسته بودیم و یاران همدل!
به نانی گرفتند شمشیر ما را

ولی خسته بودیم و می‌برد طوفان
تمام شکوه اساطیر ما را


#محمدکاظم_کاظمی

@Ab_o_Atash

آب و آتش

25 Sep, 16:41


✳️ نگاه بلند

رسیدیم نزدیک مرز لبنان و فلسطین. روی یک ارتفاع ایستاده بودیم و مناطق اشغالی را نگاه می‌کردیم که من این بیت شعر از محمود درویش را برایش خواندم: «سنطردهم من إناء الزهور و حبل الغسیل... سنطردهم عن حجارة هذا الطریق الطویل» خلاصه‌اش یعنی ما یک روز اسرائیلی‌ها را از خاکمان بیرون می‌کنیم.

این بیت را که خواندم، دستش را زد روی سینه‌اش، انگار بخواهد شعار بدهد. با احساس گفت: «مطمئن باش همین کار را می‌کنیم. یک روز از این خاک بیرونشان می‌کنیم.»

#سیدمحمد_موسوی
#ابوجهاد
صد خاطره از شهید #عماد_مغنیه
انتشارات روایت فتح
صفحه ۶٨.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

22 Sep, 17:02


✳️ این طنز، واقعی است!

از سپهبد نخجوان نقل می‌کنند که وی مدتی هم رئیس مدرسۀ نظام بود و هم رئیس ستاد ارتش. صبح‌ها به مدرسه می‌رفت و عصرها به ارکان حرب (ستاد ارتش) تا به هر دو شغل برسد.

روزی به مدرسه رفت. رئیس کارپردازی تقاضا کرده بود چند چراغ لوستر برای کلاس‌ها خریداری شود. نخجوان گفت به وزارت جنگ بنویسید تا خریداری کنند. بلافاصله نامه تهیه شد و برای او آوردند. وی آن را امضا کرد و به وزارت جنگ فرستاد.
بعد از ظهر هنگامی که به وزارت جنگ رفت تا کارهای محوله را انجام دهد، نامۀ صبح را که خودش امضا کرده بود برایش آوردند تا به نام رئیس مافوق، دستور خریداری چراغ‌ها را بدهد. نخجوان نامه را به‌دقت خواند و رو به سرهنگی که معاونش بود کرد و گفت: این مدرسۀ نظام هنوز نفهمیده است که بودجۀ امسال ما محلی برای خرید این‌جور چیزها ندارد؟ به همین ترتیب به آنها جواب بدهید.

فردای آن‌روز وقتی در مدرسۀ نظام از  نامۀ ارکان حرب که به امضای خودش بود مطلع شد، سخت برآشفت و جلوی رئیس کارپردازی فریاد زد: این چه مملکتی است که از خرید چند چراغ که برای شاگردها لازم است مضایقه می‌کنند! فوراً نامۀ تندی به همین مضمون بنویسید و تقاضای خودتان را تکرار کنید!

#محمود_حکیمی
#لطیفه‌های_سیاسی
نشر خرم
صفحه ٨۵.
به نقل از:
#نصرالله_شیفته
#شوخی_در_محافل_جدی
انتشارات تهران
صفحه ٩٧.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

21 Sep, 12:50


✳️ حرف اول و آخر

شاعری در مشعر
عارفی در عرفات
بر گل روی محمد صلوات

#سیدحسن_حسینی

@Ab_o_Atash

آب و آتش

20 Sep, 18:49


✳️ تلنگر!

ششم: آنكه مسلمانان این‌روز [میلاد رسول اعظم #حضرت_محمد«ص»] را تعظیم بدارند و تصدق و خیرات بنمایند و مؤمنین را مسرور كنند و به زیارت مشاهد مشرفه روند و سید در اقبال شرحى از لزوم تعظیم این روز ذكر نموده و فرموده كه من یافتم طائفه نصارىٰ و جمعى از مسلمین را كه تعظیم بزرگى از روز ولادت #عیسى علیه‌السلام مى‌نمایند و تعجب كردم كه چگونه مسلمانان قانع شدند كه روز مولود پیغمبرشان كه اعظم از همه پیغمبران است به این‌مرتبه از تعظیم باشد كه ادون از تعظیم نصارىٰ است!

#عباس_قمی
#مفاتیح_الجنان
اعمال روز هفدهم ماه ربیع‌الاول

@Ab_o_Atash

آب و آتش

17 Sep, 10:26


حالا که از دیروز با اظهارات مسعود پزشکیان دوباره بحث #صدور_انقلاب یا صادرنکردن آن داغ شده، یک بار دیگر این شعر زیبای زنده‌یاد سیدحسن حسینی را که در همین‌باره است بازخوانی کنیم تا حالمان خوب شود:

✳️ گفتنی‌های معطر!

گل که در باغ شکفت
می‌توان گفت که:
این جنس غریب – غرضم بوی خوش است –
باید از پنجرۀ باد به اقصای بلاد
هیچ صادر نشود؟!

مثل این است که آدم – آدم؟ -
روی یک تکه مقوا بنویسد که:
«زمین برهوت
باید اصلاً به خیال دهنِ تَف‌‎زده‌اش
طعم باران متبادر نشود»!
و بکوبد وسط قلب کویر!
***
گل که در باغ شکفت
گفتنی‌های معطر را گفت
و شما سوی یک تکه مقوا رفتید...
باد بر حرف شما قهقهه سر داد و گذشت
و کویر
یادِ بارانِ فراوان بهار
یاد انبوهیِ جنگل افتاد
و شما وا رفتید!

معجزی بود شگفت:
در کتاب برهوتی که شما
صفحه‌بندش بودید
ناگهان مبحث گل‌ها وا شد
و دهان‌های شما رسوا شد...

الغرض باد وزید
و ورق‌ها برگشت
پس از آن
انتشارات شما بوی غلطنامه گرفت!
***
اندکی شرم کنید
تا به کی می‌خواهید
آب در هاون اندیشه خود نرم کنید؟!

گل که در باغ شکفت
گفتنی‌های معطر را گفت...

#سیدحسن_حسینی
#گفتنی‌های_معطر


@Ab_o_Atash

آب و آتش

08 Sep, 17:17


✳️ نامه جلال و دوستان در تقبیح ترور شاه!

یکی از به‌یادماندنی‌ترین خاطرات من از #جلال مربوط به دوره بعد از انشعاب [از حزب توده] است. چون وقتی ما از حزب جدا شدیم و کناره گرفتیم، رابطه ما همیشه با هم دوستانه و صمیمانه بود.

بعد از ۱۵بهمن که #شاه را ترور کردند، یک‌روز از منزل بیرون رفتم و #روزنامه_اطلاعات را خریدم. دیدم در صفحه اول مطلبی چاپ کرده‌اند به این مضمون که ما ترور شاه را تقبیح می‌کنیم و جای شکر دارد که ذات اقدس ملوکانه سلامت هستند. در پای این نوشته امضای افرادی چون [خلیل] ملکی، من [انور خامه‌ای]، دکتر عابدی، جلال، حسین ملک و دکتر اپریم دیده می‌شد. البته این نامه جعلی بود و از قول ما این مطالب را نوشته بودند. در حالی که ما آن‌موقع در مظان اتهام #حزب_توده هم قرار داشتیم و تهمت‌هایی به ما می‌زدند و می‌گفتند اینها با انگلیسی‌ها زدوبند دارند.

من خیلی عصبانی شدم و به منزل مرحوم ملکی رفتم. ایشان هم شخصیتی بودند که همه ما دوستشان داشتیم و به ایشان علاقه‌مند بودیم. وقتی رسیدم، دیدم که قبل از من دکتر عابدی و حسین ملک هم آمده‌اند؛ تا مرا دیدند گفتند این چه کاری است و چرا این‌طور شده؟ گفتم من آمده‌ام جریان را از شما بپرسم و ببینم چه کسی این کار را کرده است.

خلاصه ما در خانه مرحوم ملکی نشسته بودیم که جلال وارد شد و همین که در را باز کرد، همه ما را به فحش کشید و گفت: پدرسوخته‌ها! شما که می‌خواستید این کار را بکنید، به من می‌گفتید. چون خیلی احساساتی و عصبانی شده بود، ما صبر کردیم تا فحش‌هایش تمام شود و در همان حال فهمیدیم که کلک خورده‌ایم و برای اینکه ما را خراب کنند چنین کاری کرده و توطئه‌ای چیده‌اند.

ما دشمن دیگری غیر از حزب توده نداشتیم. بنابر این حدس زدیم که کار باید از جانب آنها باشد، ولی سؤال این بود که کدام گروه از حزب توده به این کار مبادرت کرده است؟ فردای آن‌روز من برای تحقیق و اطلاع از چندوچون کار به مؤسسه اطلاعات رفتم و گفتم این نامه که در روزنامه چاپ شده کار چه کسی است؟ پاسخ دادند که مسئول نامه‌های وارده آقای فرزانه است. مرحوم فرزانه آن‌موقع در گوشه‌ای از مؤسسه اطلاعات که درواقع تبعیدگاه بود کار می‌کرد. او هم اهل یزد بود و عربی را خوب می‌دانست و کارش ترجمه مطلب از مطبوعات عرب‌زبان بود. گفت ما این کار را کردیم چون می‌خواستیم به شما کمک کنیم؛ چون ممکن است شما را بگیرند، برای اینکه عده‌ای از روزنامه‌نگارها را بازداشت کرده‌اند.

گفتم: شما آبروی ما را برده‌اید. او نامه‌ای به من نشان داد و گفت: این هم نامه شما! دیدم یک نفر با قلم و جوهری متن را نوشته و زیر آن هم با چند رنگ جوهر مختلف، امضاهای ما را جعل کرده است. معلوم بود که امضاها همه جعلی است. مرحوم فرزانه گفت: من کاری نمی‌توانم بکنم.

روز بعد به منزل مرحوم ملکی رفتم و جریان را تعریف کردم. جلال و دیگران گفتند چه کنیم؟ گفتم: به هر ترتیب که شده نامه را تکذیب می‌کنیم و می‌گوییم که نامه متعلق به ما نیست. مرحوم جلال گفت: من فکر نمی‌کنم مسعودی حاضر به چاپ تکذیبیه شود و گفت چون مطمئنم روزنامه اطلاعات چاپ نخواهد کرد، ما باید خودمان چیزی را چاپ و در شهر پخش کنیم. گفتیم: تو این کار را بکن! البته زیاد هم موافق نبودیم و می‌گفتیم ما اصرار می‌کنیم شاید مسعودی حاضر به چاپ تکذیبیه شود.

جلال رفت و با آقای ساعتچی که مسئول و همه‌کاره چاپخانه بود قرار گذاشت و فرم متن را هم تهیه و آماده چاپ کرد. از این‌طرف هم مرحوم ملکی از طریق برادرخانمش آقای گنجه‌ای که نایب رئیس مجلس بود، با مسعودی ملاقات کرد و سفارش کرد که این مسئله برای اینها به‌وجود آمده و حیثیت و آبرویشان در گرو این کار است، شما این تکذیبیه را چاپ کنید. مسعودی گفته بود اگر ما این تکذیبیه را چاپ کنیم در واقع توهین به شاه است. من می‌توانم یک کار بکنم یک جمله اضافه کنم و بنویسم «ضمن اینکه مااین عمل سوء قصد را تقبیح می‌کنیم اما این نامه متعلق به ما نبوده و امضاها جعلی است.» این تکذیبیه را در همان صفحه اول روزنامه چاپ کردند.

#انور_خامه‌ای
مصاحبه اختصاصی با ویژه‌نامه #کیهان_فرهنگی درباره #جلال_آل‌احمد
(کیهان فرهنگی، سال هیجدهم، شماره ۱۸۰، مهرماه ۱۳۸۰)
صفحات ۱۶ تا ۲۱.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

04 Sep, 14:09


✳️ تنگ شکسته

چشمم از زن برگشت به داخل مغازه. مهدی‌فر منتظر  زل زده بود به من. خیره نگاهم می‌کرد. گفت: «فرمایش!» قیمت کردم. این ظرف را، آن ظرف را. با حوصله جواب داد. یک چشمم به ظروف بود و یک چشمم به او که هنوز نمی‌دانست پدر شهید شده. در مقابل، مهدی‌فر پلک نمی‌زد. مادر  و دختر جوانش در حال بیرون رفتن از مغازه با تشکر خداحافظی کردند. مغازه خلوت شده بود. خم شدم و تنگ سفالی را به دست گرفتم. گفتم: «هادی آقا! حال شما چطور است؟ حیف شد تُنگ» گفت: «اینجا نمی‌شکست، تو خانه مردم می‌شکست. بهتر که شکست» گفتم: «آقای مهدی‌فر! چه شعر قشنگی را تابلو کرده‌اید: کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش؟» گفت: «من مشتری که از در داخل می‌آید می‌شناسم؛ از کجا آمدی؟»
تنگ شکسته را دادم دستش. روبه‌رویم مرد میانسالی بود که صدایش به‌وضوح می‌لرزید. گفتم: «به قول خودت مشتری نیستم. جنس هم نمی‌خواهم. آمدم بگویم پسر
شما شهید شده است؛ ابوالقاسمتان. خداحافظ شما!»

برگشتم به طرف در. از میان راهروی تنگ ظرف‌های شکستنی خودم را بیرون کشیدم. زیر لب گفتم: «پیمانه‌اش پر شده بود. کاسه عمرش آنجا نمی‌شکست یک جای دیگر از دست اجل می‌افتاد روی زمین!» یک لحظه برگشتم. مهدی‌فر همانجا وسط مغازه نشسته بود. هیچ نمی‌گفت. رنگش پریده بود. یکی‌دوتا از مغازه‌های همسایه گرم صحبت بودند. یکیشان از سیگار وینستون سه‌خط کام می‌گرفت. زدم روی شانه‌اش گفتم: «حاجی! یک سر به این آقای مهدی‌فر بزن؛ توی عالم همسایگی الآن بیشتر از هر وقت دیگر به شما احتیاج دارد!»

#روح‌الله_شریفی
#روزهای_پیام‌بری
روایتی از زندگی غلامحسن حدادزادگان پیام‌رسان و راننده پیکر شهدا
انتشارات سوره مهر
صفحات ۸۶ و ۸۷.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

02 Sep, 09:30


✳️ پنج نصیحت پیغمبر«ص»

يا اباذر! إغْتَنِم خَمساً قَبلَ خَمس؛ شَبابَكَ قَبلَ هرَمِكَ، وَ صِحَّتَكَ قَبلَ سُقْمِكَ، وَ غِناكَ قَبلَ فَقْرِكَ، وَ فَراغَكَ قَبلَ شُغْلِكَ، وَ حَياتَكَ قَبلَ مَوْتِكَ.

ای ابوذر!
پنج چیز را پیش از آنکه پنج چیز به تو روی آورد، غنیمت دان:
۱- جوانی را پیش از پیری،
۲- تندرستی را پیش از بیماری،
۳- توانگری را پیش از نیازمندی،
۴- فراغت بال خود را پیش از گرفتاری،
و
۵- زندگی‌ات را پیش از مرگ.

#رسول_اعظم «ص»
#ای_ابوذر
پندهای گرانمایه پیامبر اکرم«ص» به #ابوذر_غِفارى
#ابوطالب_تجلیل_تبریزی
(چاپ دوم، تهران: انتشارات پیام آزادی، ۱۳۶۴)
صفحه ۱۲.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

13 Aug, 16:57


✳️ از شریعتی تا چادری و انقلابی‌شدن

 پدر همیشه هوای ما را داشت. لب تر می‌کردیم، همه‌چیز آماده بود. ما چهار تا خواهریم و دو تا برادر؛ فریبا که سال بعد از من با جمشید -برادرِ منوچهر- ازدواج کرد، فرانک، فهیمه و من، محسن و فریبرز. توی خانه ما برای همه آزادی به یک اندازه بود. پدرم می‌گفت: «هر کار می‌خواهید بکنید، بکنید؛ فقط سالم زندگی کنید.»

۱۴، ۱۵ سالم بود که شروع کردم به کتاب خواندن؛ همان سال‌های ۵۶، ۵۷. هزارویک فرقه باب بود و می‌خواستم بدانم این چیزها که می‌شنوم و می‌بینم یعنی چه. از کتاب‌های #توده‌ای‌ها خوشم نیامد. من با همه وجود، خدا را حس می‌کردم و دوستش داشتم. نمی‌توانستم باور کنم نیست. نمی‌توانستم با دلم، با خودم بجنگم. گذاشتمشان کنار. دیگر کتاب‌هاشان را نخواندم. کتاب‌های #منافقین، از شکنجه‌هایی که می‌شدند می‌نوشتند. از این کارشان بدم می‌آمد. با خودم قرار گذاشتم اول، «اسلام» را بشناسم، بعد بروم دنبال فرقه‌ها.

به هوای درس خواندن، با دوستان می‌نشستیم کتابهای #دکتر_شریعتی را می‌خواندیم. کم‌کم دوست داشتم #حجاب داشته باشم. مادرم از حجاب خوشش نمی‌آمد. گفته بودم برای وقتی که با دوستانم می‌روم زیارت، #چادر بدوزد. هرروز چادرم را تا می‌کردم، می‌گذاشتم ته کیفم، کتاب‌هایم را می‌چیدم روش. از خانه که می‌آمدم بیرون، سرم می‌کردم تا وقتی برمی‌گشتم. آن سال‌ها، چادر یک موضع سیاسی بود. خانواده‌ام از سیاسی شدن خوششان نمی‌آمد. پدر می‌گفت: «من ته ماجرا را می‌بینم، شما شر و شورش را.» اما من #انقلابی شده بودم...

#مریم_برادران
#منوچهر_مدق_به_روایت_همسر_شهید
#فرشته_ملکی
اینک شوکران، جلد یک
(چاپ بیستم، تهران:  انتشارات روایت فتح، ۱۳۹۳)
صفحات ۱۱ و ۱۲.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

12 Aug, 07:39


✳️ دشواری‌های خوشحال‌شدن

از خوشحالى داشتم خفه مى‌شدم. رو به دوستم كردم و خواستم بگويم: وه كه چه لذتى! اما جرئت نكردم. مى‌دانستم كه با سخن‌گفتن، طلسم مى‌شكند.

يادم است كه يك‌روز روباهى ديدم. دُم پرپشتش را سيخ نگه داشته بود و خرامان‌خرامان راه مى‌رفت. نفس در سينه حبس كردم مبادا حيوان بگريزد؛ اما نتوانستم جلوى شادى خود را بگيرم و فريادى كوچك كشيدم. روباه شنيد و فورى ناپديد شد.
احساس مى كنم كه خوشحالى در زندگى انسان همواره چنين است.

#نيكوس_كازانتزاكيس
#گزارش_به_خاک_یونان
#صالح_حسينى
انتشارات نيلوفر
صفحه ٢٢٢.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

09 Aug, 13:52


✳️ نگاه عقلانی به آمریکا!

از کشوری که پهلوان اساطیری‌اش! «تارزان»، بنای تاریخی‌اش! «امپایر استیت»، هنر سنتی‌اش «گاوچرانی»، مرکز فرهنگی‌اش! «هالیوود»، سوغاتش «ایدز»، قهرمان ملی‌اش «رامبو»، مَردش «مایکل جکسون»، گاوش «بوفالو» و رئیس‌جمهورش «ریگان» باشد، انتظار هر جنایتی داشتن، کمال عقل است و غیر از این، نهایت بی‌عقلی!

توضیح آنکه آن‌روز «ریگان» بود و امروز «جرج بوش»... و فرقی هم نمی‌کند... در همه عالم و در همه زمان‌ها، سگ زرد برادر شغال بوده است!

«گل آقا»

#گل_آقا
#کیومرث_صابری
روزنامه اطلاعات
(دوشنبه ۱۳۶۸/۲/۴، ستون دو کلمه حرف حساب)


@Ab_o_Atash

آب و آتش

07 Aug, 06:42


✳️ و اما قلم...

همهٔ حرف و سخن‌های عالم، از همین سی‌ودو تا حرف درست شده است؛ به هر زبان که بنویسی اصل قضیه فرق نمی‌کند. هر چه فحش و بدوبیراه هست، هر چه کلام مقدس داریم -حتی اسم اعظم خدا- همه‌شان را با همین سی‌ودو تا حرف می‌نویسند. می‌خواهم بگویم مبادا یک‌وقت، این کوره‌سوادی که داری جلوی چشمت را بگیرد و حق را زیر پا بگذاری. یادت هم باشد که ابزار کار شیطان هم همین سی‌ودو تا حرف است، حکم قتل همه بیگناه‌ها و گناهکارها را هم با همین حروف می‌نویسند. حالا که این‌طور است مبادا قلمت به ناحق بگردد و این حروف در دست تو یا روی کاغذت بشود ابزار کار شیطان.

#جلال_آل‌احمد
#ن_والقلم
انتشارات رواق
صص ۳۳ و ۳۴.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

12 Jul, 19:32


و شهید، قلب تاریخ است...

كسانی كه مرگ سرخ را به دست خويش به عنوان نشان دادن عشق خويش به حقيقتی كه دارد می‌ميرد و به عنوان تنها سلاح برای جهاد در راه ارزش‌های بزرگی كه دارد #مسخ می‌شود انتخاب می‌كنند، شهيدند حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پيشگاه خدا كه در پيشگاه خلق نيز و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمينی.

و آنها كه تن به هر #ذلتی می‌دهند تا #زنده بمانند، مرده‌های خاموش و پليد تاريخند، و ببينيد كه آيا كسانی كه سخاوتمندانه با حسين «ع» به قتلگاه خويش آمده‌اند و مرگ خويش را انتخاب كرده‌اند، در حالی كه صدها گريزگاه آبرومندانه برای ماندنشان بود، و صدها توجيه شرعی و دينی برای زنده ماندنشان بود، توجيه و تأويل نكرده‌اند و مرده‌اند، اينها زنده هستند؟ آيا آنها كه برای ماندنشان تن به ذلت و پستی رها كردن حسين «ع» و تحمل كردن يزيد دادند؟ كدام هنوز زنده‌اند؟ هركس زنده بودن را فقط در يك #لش_متحرك نمی‌بيند، زنده بودن و شاهد بودن حسين «ع» را با همه وجودش می‌بيند، حس می‌كند و مرگ كسانی را كه به ذلت‌ها تن داده‌اند، تا زنده بمانند، می‌بيند.
آنها نشان دادند، شهيد نشان می‌دهد و می‌آموزد و پيام می‌دهد كه در برابر ظلم و ستم، ای كسانی كه می‌پنداريد: «نتوانستن از جهاد معاف می‌كند»، و ای كسانی كه می‌گوييد: «پيروزی بر خصم هنگامی تحقق دارد كه بر خصم غلبه شود»، نه! شهيد، انسانی است كه در عصر نتوانستن و غلبه نيافتن، با مرگ خويش بر دشمن #پيروز می‌شود و اگر دشمنش را نمی‌كشد، #رسوا می‌كند.

و شهيد، #قلب تاريخ است، همچنان‌كه قلب به رگ‌های خشك اندام، خون، حيات و زندگی می‌دهد. جامعه‌ای كه رو به #مردن می‌رود، جامعه‌ای كه فرزندانش ايمان خويش را به خويش از دست داده‌اند و جامعه‌ای كه به #مرگ_تدريجی گرفتار است، جامعه‌ای كه تسليم را تمكين كرده است، جامعه‌ای كه #احساس_مسئوليت را از ياد برده است، و جامعه‌ای كه اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است، و تاريخي كه از حيات و جنبش و حركت و زايش بازمانده است، شهيد همچون قلبی، به اندام‌های خشك مرده بی‌رمق اين جامعه، خون خويش را می‌رساند و بزرگ‌ترين معجزه شهادتش اين است كه به يك نسل،‌ #ايمان_جديد به خويشتن را می‌بخشد. شهيد حاضر است و هميشه جاويد. [اما] کی غايب است؟!

#علی_شریعتی
#حسین_وارث_آدم
مجموعه آثار شماره ۱۹
#پس_از_شهادت
صفحات ۲۰۳ و ۲۰۴.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

10 Jul, 17:58


✳️ شعر ناتمام...

می‌خواستم برای تو
شعری بنویسم
تیر امان نداد
نیزه امان نداد
شمشیر امان نداد

می‌خواستم برای تو
شعری بنویسم
حرامیان نگذاشتند
و حواسم را بردند پیِ انگشتر
پیِ گوشواره
و تا عمق قلبم تیر کشید

می‌خواستم برای تو
شعری بنویسم
که فرشتگان
به گریه ریختند به سرم
و نگذاشتند
کلمه‌ای به کاغذ بیاید

می‌خواستم برای تو
شعری بنویسم
که تشتی طلا گذاشتند روبه‌رویم
و چوبِ خیزران
که می‌آمد تا دندان‌های تو
و دختری سه‌ساله
خیره به چشم‌های من
به لحن غمگین‌ترین پرستوهای مهاجر
از پدرش پرسید...


می‌خواستم برای تو
شعری بنویسم
یکی در نقشه
کربلا را نشانم داد
و تا شام
مرا پیاده برد
با کاروانِ اندوه
با کاروانِ زخم

***
می‌خواستم برای تو
شعری بنویسم
گریه امان نداد...

#عباس_حسين‌نژاد

@Ab_o_Atash

آب و آتش

02 Jul, 19:35


✳️ متلک مدرس به روحانی روضه‌خوان

روزی یکی از نمایندگان روحانی مجلس، ضمن بحث خود در پشت تریبون، بدون آنکه مناسبتی با موضوع مورد گفت‌وگو داشته باشد، به مسائل مذهبی می‌پردازد. مدرس کلام او را قطع می‌کند و اظهار می‌دارد:
مؤمن! سپهسالار دو ساختمان ایجاد کرده است؛ یکی مدرسه و مسجد سپهسالار است و دیگری همین ساختمان مجلس است و وصل به یکدیگر است. اگر می‌خواهی درباره مسائل دینی صحبت کنی (روضه بخوانی)، برو به آن ساختمان.

#حسین_مکی
#مدرس_قهرمان_آزادی
(چاپ اول، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹)
جلد ۲، صفحه ۸۴۰.

@Ab_o_Atash

آب و آتش

26 Jun, 07:37


#هگل در جایی می‌نویسد که تمام حوادث و شخصیت‌های بزرگ #تاریخ جهان، به اصطلاح دو بار ظهور می‌کنند. ولی او فراموش کرد بیفزاید که بار اول به صورت #تراژدی و بار دوم به صورت #کمدی مسخره.

#کارل_مارکس
#هجدهم_برومر_لوئیس_بناپارت
#محمد_پورهرمزان
(چاپ چهارم، برلین: ۱۳۸۶)
صفحه ۲۸.

@Ab_o_Atash