سیدمهدی زرقانی @smzarghani Channel on Telegram

سیدمهدی زرقانی

@smzarghani


نوشتارهای سیدمهدی زرقانی

نوشتارهای سیدمهدی زرقانی (Persian)

نوشتارهای سیدمهدی زرقانی یک کانال تلگرامی است که توسط سیدمهدی زرقانی اداره می‌شود. این کانال به منظور به اشتراک گذاری نوشته‌ها، مقالات، داستان‌ها و انواع ادبیات تشکیل شده است. سیدمهدی زرقانی یک نویسنده و شاعر معروف است که از دیدگاه‌های خود درباره زندگی، عشق، هنر و فلسفه با مخاطبان خود به اشتراک می‌گذارد. اگر علاقه‌مند به خواندن متون ادبی و نوشته‌های شاعرانه هستید، این کانال برای شما مناسب است. با دنبال کردن کانال تلگرامی نوشتارهای سیدمهدی زرقانی، می‌توانید از آخرین آثار این نویسنده برخوردار شوید و با اندیشه‌ها و احساسات او آشنا شوید. این کانال یک فضای مناسب برای تبادل اندیشه و ایده‌ها در حوزه ادبیات ایرانی می‌باشد. پس حتما به این کانال ملحق شوید و از نوشتارهای سیدمهدی زرقانی لذت ببرید.

سیدمهدی زرقانی

25 Nov, 09:32


خانم افسانه حبیب زاده واحدیار و من در این مقاله به بررسی سه صدا در شعر زنان افغانستان پرداخته ایم. شباهت غریبی هست میان این سه صدا و صداهای سه شاعر زن در ایران: محجوبه هروی شبیه پروین اعتصامی، حمیرا نکهت دستگیرزاده شبیه سیمین بهبهانی و باران سجادی شبیه فروغ فرخزاد. من پیشتر در مقاله «تحلیل تعامل سه شاعر زن معاصر با نمونه ای از سنت فرهنگی رایج ایرانی» (پژوهش زبان و ادبیات فارسی، 1390) سه صدای شاعران زن ایرانی را بررسی کرده بودم.

https://t.me/smzarghani

سیدمهدی زرقانی

20 Nov, 13:15


ترجمه ای سخته و پردخته

غرور و تعصب
جین آستن
ترجمه علی خزاعی فر
نیلوفر، 1403

انتشار هر «اثر»، افزوده ای است بر سرمایه معنوی زبان فارسی؛ به خصوص اگر در حوزه آفرینش های هنری باشد و برای نویسنده اش هم زبان فارسی حکم معشوقه را یافته باشد. «غرور و تعصب» جین آستن تاکنون بارها ترجمه و چاپ شده اما اینک به قلم توانای مترجمی روانه بازار کتاب می شود که بیش از دو دهه است که با انتشار مجله وزین «مترجم» خدمتها به زبان فارسی کرده و درباره ترجمه و ضرورت‌های آن و عیب و علت‌های آن سخنوری ها کرده است. بسیار مشتاق بودم که ببینم دکتر خزاعی فر با آن همه مهارت و دغدغه، غرور و تعصب را در چه هیاتی پیش چشم مشتاقان اورده و از چند روز پیش، که کتاب به دستم رسیده، به تعبیر همولایتی هایم، یکّه بند خواندم و خواندم و باید بگویم دست مریزاد! همان قلمی است که از صاحب مترجم انتظار می رود، با کلی ظرافت و لطافت و دقت که اقتضای ترجمه چنین رمان کلاسیکی است. فکرش را بکنید بخواهید رمانی را که اول بار در سال 1336 ترجمه شده و پس از آن هم مترجمان دیگری آن را ترجمه کرده اند، بخواهید دوباره ترجمه کنید؛ آن هم برای نسل کتاب گریزی که به سختی تن به مطالعه کتاب می دهد. خزاعی فر در مقدمه عالمانه اش، درباره سبک اثر سخن گفته و اینکه وظیفه اول مترجم این است که سبک اثر را منتقل کند و کسانی که با قلم سر و سری دارند و دستی در کار نوشتن، می دانند که انتقال سبک تا چه حد نیازمند قدرت و قوت در هر دو زبان است. من با زبان انگلیسی چندان آشنا نیستم که بتوانم سبک جین آستن را تشخیص دهم اما می توانم  «تشخّص سبکی» را در این ترجمه دریابم. مترجم در مقدمه  توضیح داده که ویژگی های سبکی جین آستن چیست و خواننده فارسی زبان، حتی اگر سبک شناس حرفه ای نباشد، به خوبی می تواند ظهور و حضور آن سبک را در متن فارسی ببیند. باید به چنین قلمی و همتی تبریک گفت و به ما که هنوز مترجمانی داریم که چنین سالم و زیبا می نویسند، آن هم در زمانه ای که هر کس از هر گوشه ای برمی آید، با کمک یا بدون کمک هوش مصنوعی، ترجمه اثری را به دست می گیرد و هیچ نهاد و سازمانی هم نیست که ببیند این ترجمه های بی اصل و نسب و مترجمان بی دست و پا چطور کمر همت به نابودی زبان فارسی بسته اند. سخن به درازا کشید. غیر از مقدمه عالمانه، مترجم در طول اثر هم هر کجا لازم دانسته در زیرنویس توضیحات موجز و مفیدی آورده تا خواننده راحت تر در جریان امور قرار گیرد. این، غیر از فهرست اعلام مختصری است که در مقدمه آمده و ذهن خواننده را برای ورود به جهان متن آماده می کند. بماند که مترجم به تصویرهای اصل کتاب هم مراجعه کرده و آنها را در جای جای متن گنجانده تا ترجمه اش را به اصل اثر نزدیکتر کند. این شیوه در ترجمه کمتر مرسوم است. علاوه بر اینها باید از نشر محترم نیلوفر هم تشکر کرد که با انتخاب قطع مناسب، قلم چشم نواز، طرح پشت جلد جذاب، صفحه آرایی زیبا خوش ذوقی به خرج داده است. علی خزاعی فر بر آن است که ترجمه، خود آفرینش است و مترجم به اندازه نویسنده باید دست به کار آفرینش بزند. باید به ایشان و به خودمان و به اهالی فرهنگ و قلم آفرینش این اثر را تبریک گفت. اگر رمانی کلاسیک و حرفه ای با نثری سالم و زیبا می خواهید، غرور و تعصب جین آستن به ترجمه علی خزاعی فر را بخوانید.

https://t.me/smzarghani

سیدمهدی زرقانی

18 Nov, 21:04


نشست یازدهم از هزار و.یک شب رمان

جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان
.
آبان 1403

سیدمهدی زرقانی

11 Nov, 18:46


جاوید نامه اقبال و عصر مدرن
21 آبان 1403
سید مهدی زرقانی
https://t.me/smzarghani

سیدمهدی زرقانی

07 Nov, 07:32


دیدار ما با دولت آبادی

سیدمهدی زرقانی

07 Nov, 07:32


14030817-5901-7-69.jpg
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/224865/%DA%86%D8%B4%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%DA%86%D8%B4%D9%85-%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%82-%D9%83%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%B1

سیدمهدی زرقانی

04 Nov, 19:39


خیار و ماه در شعر سنایی

در ادبیات گاه چیزهایی که در دورترین نقطه از یکدیگر قرار دارند مفصل بندی می شوند تا صور خیال تازه، زبان تازه و احیانا گفتمان تازه ای شکل گیرد. اما گاهی میان این دو امر ظاهرا نامربوط ارتباطی وجود دارد که ممکن است ریشه در اسطوره ها، باورها، خرافات یا تجارب زیسته گویشوران زبان داشته باشد، هر چند در نظر امروزی ها چنان ارتباطی بی معنا و مضحک به نظر رسد. مثلا میان خیار و مهتاب چگونه می توان ربطی برقرار کرد؟ سنایی در قصیده ای به مطلع

تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار
از لاله بست دامن که پایه ها ازار

اینطور می سراید :.

نشگفت اگر ز روی تو والا شوم از آنک
نه تو کم از مهی و نه من کمتر از خیار

(نسخه k ص 447)

اینطور به نظر می رسد که در نظر شاعر ماه و مهتاب باعث رشد خیار می شود. در دیگر آثار سنایی بیتی که به رابطه خیار و ماه اشارت کرده باشد، نیافتیم. در شعر دیگر شاعران نزدیک به سنایی تنها سوزنی سمرقندی در مصراعی به این رابطه اشارت می کند:

گشت مالیده چو اندر شب مهتاب خیار

از این بیت فایده ای که ذکر شد برنمی آید (مصراع اول را نمی توانم ذکر کنم). بر عکس، مالیده شدن خیار ناظر بر له شدن آن است اما ریشه این باور در کجاست؟ در اساطیر است یا سنت دینی یا باورهای عرفی؟ نمی دانم. شما سندی برای این باور سراغ دارید؟


https://t.me/smzarghani

سیدمهدی زرقانی

17 Oct, 03:23


پنج و ده نامتعین در شعر سنایی

اعداد در شعر کلاسیک دارای بارهای معنایی متعدد نجومی، طبعی، عقیدتی، ریاضی هستند و گاه نیز مبین قلّت و کثرت اند و بر مدلول معینی دلالت نمی کنند. مثلا سه بر موالید دلالت دارد و چهار بر چهار طبع و چهار عنصر و پنج بر پنج حس و هفت بر هفت سیاره و هشت بر هشت بهشت و نُه بر نُه افلاک و ده بر عقول عشره و دوازده بر دوازده برج و به همین ترتیب و گاهی گفته می شود صد و منظور کثرت است نه دقیقا عدد صد. سنایی در ابیاتی از دو عدد متوالی پنج و ده سخن گفته که من تاکنون مدلول معینی برای آنها نیافته ام. مثلا در بیت زیر:

باز نقاشان هفت اختر به صلح چار خصم
از برای پنج و ده در خانه آرایی شدند
                        
                       (نسخه k ب 378)

آیا منظور او از پنج و ده پانزده است یا پنج حس است به همراه چیز دیگری؟ در این صورت ده بر چه چیزی دلالت می کند؟ نسخه  B و M به جای پنج و ده از تعبیر پنج در استفاده کرده اند. آقای اکبر حیدریان، دانشجوی دکتری ادبیات فارسی مشهد، از کشف المحجوب شاهدی را یافتند که  «پنج در» برای اشاره به پنج حس به کار رفته است:
«حواس خویش را اندر حبس کردن تمامی مجاهدت باشد از آن چه کلیت علوم را حصول از این پنج در بود:یکی دیدن و دیگر شنیدن و سدیگر چشیدن چهارم بوییدن پنجم بسودن و این پنج حواس سپاه سالاران علم و عقل اند».
این در صورتی است که ضبط نسخه K را نپذیریم اما اگر آن را اساس قرار دهیم، مساله همچنان لاینحل باقی می ماند. سنایی در قصیده دیگری هم از این تعبیر پنج و ده استفاده کرده و هر سه نسخه k و Bو M ضبط یکسان دارند :

چهار طبع اند و نُه افلاک ربایندهٔ حسن
نیست بر چهرهٔ او هر همه را پنج و دهی

                  (نسخه k ب 419)
اینجا هم معلوم نیست که پنج و ده بر روی هم مد نظر است یا جداگانه و اگر جداگانه است، بر چه مدلول هایی دلالت می کنند؟ ممکن است لف و نشری در نظر بگیریم و بگوییم برای چهار عنصر پنجمی نیست و برای نه فلک دهمی نیست. اما این صورت هم معنای روشنی به دست نمی دهد. نظر شما چیست؟

https://t.me/+2TjtAkWocfA0OWM8

سیدمهدی زرقانی

13 Oct, 03:08


سنایی واسوخت گرا

شاخصه اصلی شعر واسوختی را روی گرداندن عاشق از معشوق دانسته اند. غالبا هم گفته می شود که این طرز در حدود قرن دهم تداول یافت و چیزی نگذشت که به حاشیه نهاد ادبی رانده شد. چنانکه در جلد سوم تاریخ ادبیات ایران و قلمرو زبان فارسی گفته ام، شایسته است که بین واسوختی بودن و واسوخت گرایی تفاوت قایل شد. واسوخت گرایان در طول تاریخ ادبی حضور داشته اند، هر چند به این نام خوانده نمی شدند و پس از قرن دهم نیز این گرایش ادامه یافت، هر چند کسی به شاعران واسوخت گرای پس از قرن دهم واسوختی نمی گوید. ما می توانیم شعر واسوختی را یک ژانر به شمار آوریم که پیش از قرن دهم «ژانری ضمنی» بود، یعنی در ضمن ژانرهای دیگر زندگی می کرد، در قرن دهم به عنوان ژانری مستقل متولد شد و پس از آن، از «ژانر» به «وجه» تغییر وضعیت یافت. ژانرها پس از اینکه ضرورت وجودی خویش را از دست می دهند و دیگر قادر نیستند به افق انتظارات عصر پاسخ دهند، در دل ژانرهای دیگر و به صورت وجه یا صفت زندگی می کنند. غزل زیر از جمله این گونه غزلیات واسوختی سنایی است که خشم شاعر را بازنمایی می کند:

کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد
که جز بی معنی ای چون تو چتو دلبند نپسندد
که گر نوکیسه عشقی را تو از شوخی به دست آری
قباها کز تو بر دوزد کمرها کز تو بربندد
اگر دل داده بستاند سنایی از تو بی معنی
گزاف است این چنین زیرک ز نااهلی جگر رندد
و گر خود تو نه ای جز جان چنان بستاند از تو دل
که یک چشمت همی گرید دگر چشمت همی خندد
. (نسخه k ب 410)

خشماگینی شاعر سبب شده عاطفه غزل تند و تیز شود و با غزلیات واسوختی قرن دهم، که زبان در آنها نرم‌تر و عاشق منعطف تر است، تفاوت داشته باشد. در واقع واسوخت گرایی در طول تاریخ شعر فارسی و متناسب با بافت‌هایی که شعر از دل آن برآمده تغییر می کرده است. موضوع روی گرداندن عاشق از معشوق وجه مشترک آنها ست اما کیفیت رویگردانی و شیوه بیان آن در دوره های مختلف تاریخی متفاوت است.
https://t.me/+2TjtAkWocfA0OWM8

سیدمهدی زرقانی

11 Oct, 05:53


مراسم بزرگداشت روز حافظ

با حضور و سخنرانی:
دکتر مجید میرزاوزیری (حافظ و ریاضی)
دکتر سیدمهدی زرقانی ( کنکاشی در مفهوم عشق در دیوان حافظ)
دکتر محمدرضا جمیلی (بن‌مایه‌های اگزیستانسیال در شعر حافظ)

دبیر نشست:
میلاد نور محمدزاده

همراه با اجرای موسیقی

زمان: شنبه، ۲۱ مهرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۲ تا ۱۴
مکان: دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، تالار شریعتی

سیدمهدی زرقانی

03 Oct, 07:22


سوزنی و سنایی

گاهی تناسب عجیبی بین نام آدمها و شخصیتشان ایجاد می شود. انگار آن نام شناسنامه ای نام حقیقی آنها است. مثلا نام سوزنی سمرقندی (ف حدود 569)، و بوسهل زورنی آدم را یاد سوزن می اندازد، نه سوزن دوزنده بلکه سوزن سوزنده. باری، این سوزنی سمرقندی، که از هجوگویان معروف است و آتش هجوش دامان بسیاری کسان را گرفته، سنایی را هم هجو کرده است. من در دیوان این دو و در منابع تاریخی که دم دست داشتم علتی برای خصومت احتمالی بین این دو شاعر و یا انگیزه سوزنی از هجو سنایی نیافتم. این قدر احساس می شود که سوزنی از سنایی برمی جوشیده اما چرا نمی دانم. شما اگر اشارتی یا صراحتی در منابع دیدید، بفرمایید تا همه آگاه شویم. هجوهای سوزنی غالبا از همان نوعی است که «آزادی زیبایی شناختی» را از آدم می گیرد، بدین معنا که نمی توان آنها را آزادانه در هر کجا که بخواهی با صدای بلند خواند یا نوشت و مجبوری پیوسته از سه نقطه یا بوق ممتد استفاده کنی. البته خصلت ژانریک هجو همین است که هجوپرداز از مرزهای زبان مودب درمی گذرد و تابوشکنی می کند. هجو، ژانر عصیان در برابر زبان فاخر و رسمی است و چنانکه در جای دیگری نوشته ام از طریق بزرگنمایی زشتی ها می تواند کارکرد اخلاقی هم داشته باشد. ادیبان نظریه پرداز کلاسیک مثل ابن قتیبه و ابن طباطبا و امثال اینها کارکرد اخلاقی هجو را مطرح کرده اند. حتی گفته اند هجوپرداز نباید به آن دسته از عیوب بدنی بپردازد که مهجو در شکل گیری آنها نقشی نداشته و به اصطلاح امروز ما ژنتیک است. بلکه بیشتر باید هجوش ناظر بر عیوب اخلاقی مهجو باشد. اینکه هجوپرداز تا چه حد به این کارکرد خودآگاهی داشته و تا چه میزان با چنین قصدی هجوش را گفته باشد مساله ای است و اینکه خود ژانر قابلیت کارکرد اخلاقی داشته باشد مساله دیگری. باری، درد سرتان ندهم این شعرها را کوثر یوسفی، دانشجوی کارشناسی ارشد من که مشغول تحقیق بر روی غزلیات سنایی است، به خواهش من استخراج کرده است. مطلع یکی از آنها این است:

... دارم که خر ندارد
خر تا به کلاه به سر ندارد

تا می رسد به این بیت :

این است جواب آن که گوید
نور رخ تو قمر ندارد

که مصراع دوم، بیتی از سنایی است. جالب است که حتی وقتی موضوع شعرش هجو اشخاص دیگری است، نیشی به سنایی هم زده است. مثلا شعر زیر را در هجو شخصی به نام ابوالعباس ترشرو سروده است:

ترشرویی ابوالعباس نامی
نشسته بر بساط آل عباس

اما در بیت آخر به هجو سنایی پرداخته است:

چرا دزد سنایی از خطیری
نخواهم خورد زرق و هزل و وسواس

مفهوم مصراع اول بر من روشن نیست و احتمالا به جای کلمه «چرا» باید کلمه دیگری باشد اما در دیوان سوزنی به تصحیح شاه حسینی (1338) ص 394 همین صورت آمده است. گویا شاعر خواسته بدین ترتیب به خواننده بگوید که من این شعر را در جواب سنایی سروده ام، منتها او را هم از هجو بی بهره نگذاشته است. در شعر هجوی دیگری به مطلع

تاز بازان که تو را پیش گروگان آرند
تا یکی پس نگری... به گریبان آرند (ص 386 دیوان)

در بیت آخر نام سنایی را آورده است :

این جواب است مر آن را که سنایی گوید
عاشقان پیش تو گر تحفه همی جان آرند (دیوان ص 387)

از سنن ادبی کلاسیک‌ها یکی آن بوده که وقتی شاعری به استقبال و جوابیه و نظیره و تقلید و تتبع از شعر شاعر دیگری استفاده می کرده، به نحوی به منبع الهام خویش اشاره می کرده تا ادای احترام به او کرده باشد. سوزنی این سنت را مطابق با قواعد ژانری هجو ادا کرده است و به جای ادای احترام به سنایی او را هجو کرده است. امان از دست شاعران با این سنت شکنی ها و سنت گذاری هاشان.

https://t.me/+2TjtAkWocfA0OWM8

سیدمهدی زرقانی

28 Sep, 13:39


https://t.me/persiannnnnn1337

سیدمهدی زرقانی

28 Sep, 13:39


دفتر ارتباط دانشگاه فردوسی با فرهنگستان زبان و ادب فارسی تاسیس شد. خبرها و مراسم و برنامه ها را از طریق این صفحه تلگرامی👆 پیگیری بفرمایید

سیدمهدی زرقانی

26 Sep, 06:02


غشمشم در شعر سنایی کیست؟

سنایی در قصیده ای به مطلع :

زهی پشت و پناه هر دو عالم
سر و سالار فرزندان آدم

که در ستایش پیامبر است، چنین می سراید:

تو آن مردی که در میدان مردان
تو داری پهلوانی چون غشمشم
(نسخه k برگ 346)

در دیگر آثار سنایی و در دیگر دیوان های شاعران هم این کلمه را نیافتم. در دادگان فرهنگستان هم این کلمه ثبت نشده است. اما در خاوران نامه که معطوف به جنگهای حصرت امیر سروده شده این کلمه آمده است:

به پاسخ علی گفت کز بربرم
ز بربر به خاور بُد آبش‌خورم
گر از نام پرسی نمایم سپاس
چو نامم ندانی غشمشم شناس
(خاوران نامه 2271)
یعنی نامی جعلی است که قهرمان منظومه با آن خود را به دشمن معرفی کرده است. در سنت‌های حماسی، قهرمان نام خویش را از حریف پنهان می دارد، چون تصور می شده که تسلط بر نام به مثابه تسلط بر شخص است. در داستان رستم و اشکبوس وقتی اشکبوس نام رستم را می پرسد، چنین پاسخ می دهد :

مرا مادرم نام مرگ تو کرد
زمانه مرا پتک ترک تو کرد


این کلمه در دهخدا به معنای مرد دلیر، گستاخ و سرکش و خودرای آمده است. ظاهرا در دوره حکومت قاجاریه، با افزوده شدن میرزا به اول کلمه، مفهوم مسخرگی به خود گرفته است. جمال زاده درباره او توضیحی آورده است. شاعری در قرن چهاردهم با نام شاعری میرزا قشمشم شعر هم می سروده است:

صادق ملارجب شعر جفنگش می آید
غافل از میرزا قشمشم که به جنگش می آید

در تداول عربی امروز نیز غشمشم یا قشمشم بر شخصیت‌های کمیک اطلاق می شود. در این بیت سنایی، که در نسخه B هم آمده، قهرمان با ذکر این نام برای خود، ظاهرا حریف را به سخره می گیرد. اما در جاهای دیگر متن نیز غشمشم آمده است. در بیت سنایی، منظور حضرت امیر است و خاوران نامه نشان می دهد که این نام را قهرمان داستان که حضرت امیر است به عنوان نامی جعلی و به قصد به سخره گرفتن حریف بر خویش نهاده است. اما در شعر سنایی معنای طنزی ندارد.
https://t.me/+2TjtAkWocfA0OWM8

سیدمهدی زرقانی

22 Sep, 00:14


قرائت یادداشت من در روزنامه اطلاعات در مورد کلیدر برای آقای دولت آبادی 👆و واکنش ایشان خصوصا درباره سینمای ایران. می گوید: سینمای ایران هنوز به آن سطح نرسیده که بتواند کلیدر را بسازد
https://t.me/smzarghani

سیدمهدی زرقانی

21 Sep, 11:37


سنایی و اعتراض

غالبا پنداشته می شود عارفان بالکل اهل اعتراض به نظام هستی نبوده اند، چون با پذیرش احسن بودن نظام هستی دیگر جایی برای پرسش و اعتراض باقی نمی ماند. در مقابل، غالبا تصور می شود گفتمان مقابل تصوف، یعنی گفتمان خیامی استوار بر اعتراض به هستی است و بر این اساس اگر ابیاتی در آثار عطار یا سنایی آمده که ناظر بر چنین اعتراضاتی است، در صحت انتساب آنها به عطار و سنایی عارف تشکیکهای مغلّظ روا می دارند. حال آن که چنین نظرگاهی دو نکته را نادیده گرفته است. نخست اینکه آدمها نمی توانند در تمام عمر یکسره و تمام عیار در تصرف یک گفتمان باشند بلکه به تناسب تغییر شرایط بیرونی و درونی خودشان، نظرگاه های شان نیز تغییر پیدا می کند و اساسا متفکر محض که در سخنانش تناقض نداشته باشد وجود ندارد. تناقض در زندگی جریان دارد و از آن گریزی و گزیری نیست. گو اینکه حتی گفتمانهایی که ما آنها را نقیض یکدیگر و مانعة الجمع تصور می کنیم،  در بخش هایی به یکدیگر نزدیک و متداخل می شوند. از قضا مکالمه گفتمان‌ها از همان «مرز مشترک» آغاز می شود و سپس از یکدیگر فاصله می گیرند. نکته دوم اینکه سنایی و عطار شاعران دوره گذار هستند. اولی در دل دوره گذار و دومی در اواخر آن زندگی می کند. گذار از گفتمان غالبا خردگرا به گفتمان غالبا شهودگرا یا به تعبیر ساده تر گذار از گفتمان فلسفی به عرفانی. پاره ای از شعر و شخصیت چنین شاعرانی قطعا متعلق به دوره پیش است و بنابراین خیلی منطقی است که در اشعار آنها رگه هایی از تفکر فلسفی و خیام گونه را مشاهده کرد. بحث درباره دوره گذار و پیش و پس آن را در جلد دوم تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی (نشر فاطمی) تا آنجا که فهمیده ام، مطرح کرده ام و اینک مجال آن نیست که در زوایای و خبایای آن در پیچم. عجالتا به ذکر ابیاتی از اشعار سنایی بسنده می کنم که به موضع خیام گونه نزدیک شده است:

از توبه و از گناه آدم
خود هیچ ندانی ای برادر
سربسته بگویم ار توانی
بردار به تیغ فکرتش سر
در خلد چگونه خورد گندم
آنجا که نبود شخص نان خور
بل گندمش آن گهی نبایست
ابلیس نیامده ز مادر
در سجده نکردنش چه گویی
مجبور بوده ست یا مخیر
گر قادر بود او خود عاجز
ور عاجز بود خود او ستمگر
                    (نسخه K, ص 338)

غزل دیگری هم منسوب به سنایی هست که به همین نظرگاه نزدیک است:

بااو دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود
عرش محید جاه مرا آستانه بود
می خواست نشانه لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود

و الی آخر. این غزل بیان حال ابلیس است و مقصودش از او خداست. اینها دلیل خوبی است بر اینکه ما متفکران را در حصار زمینه غالب شخصیتشان زندانی نکنیم بلکه به صداهای نقیض آن زمینه غالب، که از کناره های شخصیتشان به گوش می رسد، نیز گوش فرا دهیم. بدین ترتیب تصویر دقیق تری از هنرمند در برابرمان چهره می گشاید.
—------—-------------------
بعدالتحریر: مصراع مجبور بوده ست یا مخیر بر اساس نسخ دیگر تصحیح شد. در K اینگونه است : محبوب بوده ست یا مخیّر.

https://t.me/+2TjtAkWocfA0OWM8

سیدمهدی زرقانی

19 Sep, 06:06


گزارش نشست نهم نقد رمان دانشکده در روزنامه شهرآرا. 👆

سیدمهدی زرقانی

16 Sep, 23:03


فایل صوتی شب نهم
کلیدر
دکتر یاحقی
جواد اسحاقیان
دکتر گیلانی
شهریور 1403

سیدمهدی زرقانی

15 Sep, 20:02


هزار و یک شب رمان
🔹با حضور استادان و داستان‌نویسان

📌کلیدر، نوشتۀ محمود دولت‌آبادی

📆دوشنبه۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۸ تا ۲۰
📍 دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تالار حائری

┈┈••••✾•🌿💠🌿•✾•••┈┈
🌐 http://farhangi.um.ac.ir
🆔 https://zil.ink/farhangifum
🆔 https://t.me/farhangifum

سیدمهدی زرقانی

13 Sep, 16:25


نظر سنایی درباره فارسی و تازی

یکی از ویژگی های زبانی سنایی در حدیقه، فارسی سازی برخی تعابیر عربی است. مثلا شاعر به جای تعابیری مثل کمیت، کیفیت، لمیت و مواردی از این دست، برابرنهاده فارسی آنها را به کار می گیرد :

به چراگاه دیو بر ز یقین
چه و چند و چرا و چون را هین
کس نگفته صفات مبدع هو
چند و چون و چرا، چه و کی و کو

اما علت و انگیزه این فارسی سازی ها، غیرت و حمیت سنایی نسبت به زبان فارسی نیست بلکه او احساس می کند مخاطب عام او این اصطلاحات را بهتر از معادل عربی آنها درمی یابد. حدیقه از خانواده ژانری تعلیمی است  و شاعر چنین اثری دریافته که برای انتقال بهتر مفاهیم کلامی فوق به مخاطب عمومی بهتر است از معادل فارسی آنها استفاده کند. در واقع، علت این فارسی سازی نه حمیت و غیرت زبانی شاعر بلکه رعایت حال و مقام مخاطب است. او خود در جای دیگری از حدیقه سیاست زبانی اش را اینگونه تبیین کرده است:

هست محتاج کارسازی ملک
چه کند پارسی و تازی ملک
از پی دین و شغل پردازی
هیچ در بسته نیست در تازی
ملک عدل است و دین و دل پر درد
تازی و پارسی چه خواهی کرد
گر به تازی کسی ملک بودی
بوالحکم خواجه فلک بودی
مرد را چون هنر نباشد کم
چه ز اهل عرب چه ز اهل عجم
روح با عقل و علم دارد زیست
روح را پارسی و تازی چیست

ممکن است گفته شود همین انتخاب زبان فارسی خود دلیلی است بر تعلق خاطر شدید سنایی به زبان فارسی. اما واقعیت این است که اولا زبان مادری او فارسی بوده و ثانیا مخاطبانش فارسی زبان بوده اند.
استفاده از کلمه تازی برای اشاره به زبان عربی نیز متضمن بار عاطفی نیست. در ادبیات کلاسیک این کلمه فاقد بار عاطفی است. در همین خراسان بسیاری از شاعران و نویسندگان این تعبیر را به کار می بردند، بدون اینکه بخواهند حس تحقیر یا خصومتی نسبت به زبان عربی به مخاطب منتقل کنند:

پس دوات خاصه پیش آوردند در زیر آن به خط خویش تازی و پارسی عهد آنچه از بغداد آورده بودند و آنچه استادم آورده بود نبشت (تاریخ بیهقی)

اما این کلمه در تداول مورخان ادبی معاصر و تحت تأثیر گفتمان ناسیونالیسم باستان گرایی که از حدود انقلاب مشروطه نضج گرفت و در حکومت رضا و محمدرضا گسترش یافت، دارای بار عاطفی تحقیر و خصومت شد. اینان با استفاده از کلمه تازی برای اشاره به زبان عربی موضع گفتمانی خودشان را هم به مخاطب منتقل می کنند. بنابراین، استفاده قدما از تعبیر تازی با استفاده معاصران از این کلمه تفاوت گفتمانی دارد. هر کدام را باید در بافت خود دید و تحلیل کرد.
https://t.me/+2TjtAkWocfA0OWM8