به مناسبت پانزدهمین سالگرد حصر
در سال ۸۸ ما مسیرحسین موسوی را، در مقایسه با کاندیدای دیگر اصلاحطلب یعنی مهدی کروبی، «توسعهگرا» نمیدانستیم و به ایشان رای ندادیم. کروبی - به صورت ابزاری - بیشتر از موسوی از بازار آزاد و رابطه با غرب دفاع میکرد و ما به علت علاقه به توسعه، دمکراسی و حقوق بشر - به صورت ابزاری- به کروبی رای دادیم. در آن زمان توسعه را بیش از هرچیز به معنای «رشد اقتصادی» و افزایش رفاه میفهمیدیم.
موسوی درکی اخلاقیتر از توسعه داشت. امروز میدانیم که او هم مثل ما هدف سیاست را افزایش رفاه و بهخصوص کاهش رنج طبقات محروم از طریق رشد اقتصادی میدانست. اما برای او «هدف نهایی» رشد اقتصادی یا آزادیهای سیاسی نبود؛ برای او هدف از افزایش رفاه اقتصادی و تضمین حقوق سیاسی در نهایت تحقق نوعی از «انسان ایدهآل» بود: انسانی آزاد و خودآیین که ستم را نپذیرد، اسیر لذت نباشد، درد دیگری را درک کند، پیوسته بیاموزد، به حقیقت عشق بورزد و به جستجوی معنای زندگی باشد.
آیا درک ایجابی موسوی از توسعه، یعنی «توسعه به مثابه تحقق انسان ایدهآل»، درست بود؟ آیا تصویر او از آنسان ایدهآل، آنچنان که در جزوهی «الگوی زیست مسلمانی» آمده بود درست بود؟ اینها پرسشهایی به غایت دشوار و مناسب سالها مباحثات آکادمیک هستند. اما یه چیز در طول ۱۴ سال روشن شد: موسوی انسان ایدهآل خود را زیست. ۱۴ سال مقاومت بر اصول، پرهیز از فرصتطلبی، ایستادگی در برابر ظالم، در عین کرنش در برابر مظلوم به او امکان داد که معنای کنش سیاسی خود را به سطحی فلسفی ارتقا دهد و در مقایسه با همعصرانش معنایی متفاوت از انسان ارائه کند.
در عین حال نباید فراموش کرد که فهم او از آزادی با فهم متداول فرق دارد و همین حصر را برای او قابل تحمل کرده است. در واقع، چون آزادی را اساسا «آزادی از ترس»، «آزادی از حقارت» و «آزادی از ظلم و خودکامگی» میدانست، زندان از قضا به او کمک کرد که بالاترین حد آزادی را تجربه کند. قابل ترحم که نیست هیچ؛ انصافا باشکوه است!| نقدونظر
#میرحسین_موسوی
@shahriarkhosravii