در نگاهی کلی به روایات و شخصیتهای مَهابهارَتَه، حماسهی بزرگ هند باستان، چنین مینماید که باید بهیشمَه، پهلوان سالدیده و شکستندیدهی دودمان شاهان کورو، را قهرمان استثنایی این متن کهن به شمار آوریم، شاهزادهای رزمآزموده که در جوانی و برای پایبندی به پیمانها و سوگندهای ایثارگرانه و مخوف خویش، همهچیز را رها و فدا کرده است، از حق منحصربهفرد خود در مقام وارث بیچونوچرای تاجوتخت گرفته تا حق ازدواج و حتی عشقورزی. بهیشمَه در متن حماسه، مردی دادگر و پُرهنر و بلندبالا و خوشسیما توصیف شده است که نه تنها در خردمندی، بلکه در جنگاوری نیز هیچ حریف و بدیلی ندارد. او به سبب یکی از همان سوگندهای وفاداری، در جنگ بزرگ (داستان محوری حماسه) فرماندهی جبههی ناحق را به عهده میگیرد، هر چند که اذعان میدارد حق با جبههی مقابل است. سرگذشت بهیشمَه یکی از بهترین نمودهای مفهوم تراژیک "ناگزیری" است، چیزی شبیه مصائب هکتورِ ایلیاد یا آزمون هملت، آنچه که در شاهنامهی ما، این نزدیکترین خویشاوند مهابهارَتَه، در شخصیتهایی چون رستم و سیاوش و پیران و اسفندیار به جلوه درمیآید.
قطعهی زیر شرح صحنهی بهخاکافتادن بهیشمَه در نبرد است- او پس از روزها دلاوری و بهستوهآوردن حریفان، سرانجام به شیوهای ناجوانمردانه و دلخراش، به دست قهرمانان جبههی خیر از پا درمیآید، آن هم در شرایطی که هر دو سپاه از شکست او حیران و هراسان میشوند، شکستی که تا آن زمان، همواره محال مینموده است. از سوی دیگر، بهیشمَه بزرگِ خاندان شاهیِ کورو و پدرخواندهی هر دو شاخهی شاهزادگان آن به شمار میرود، چنانکه همهی پهلوانان هر دو جبههی متخاصم او را نیای خود میشمرند و سخت حرمتش مینهند. از همین روست که سقوط وی دوستان و دشمنانش را بهیکسان سوگوار میسازد.
ابیاتی که در پی میآید در متن حماسه، خطاب به پادشاهِ وقت (پدر شاهزادگان جبههی شر) و از زبان رایزن او بیان میگردد، رایزنی که با نیروهای معنوی خود، میدان نبرد را از فرسنگها دورتر میبیند و رویدادها را لحظه به لحظه برای شاه گزارش میکند. روایت اندوهبار وی از این رخداد سرنوشتساز و وصف جزئیات آن از شاعرانهترین بخشهای حماسهی مَهابهارَتَه شمرده میشود.
اینک ترجمهای فارسی از این قطعه (متن سنسکریت و آوانویسی آن در تصاویر بالا):
... از میان آن یَلان فرّخنژاد
آن گروه زخمپوشیدگان و تیرخوردگان
یک تن نیز بهیشمَه را زنهار نداد،
آن پهلوان را که خود در آوردگاه
با [اَرجونَهی] تاجدار در نبرد بود.
آنان از هر سویَش در میان گرفتند-
انبوه پرخاشجویان، رویاروی یک تن.
پس دلیرانِ کورو را یکایک تاراندند
و بر او سیلاب تیر باراندند.
"فرو افکنید! بگیرید! اندر نهید! بُگسَلید!"
چنین بود، شهریارا
غریوهای رعدآسای پیرامون گردونهی بهیشمَه.
ای شهریار
آن گُردِ پُرمایه در کارزار،
صدها و هزاران تن را تباه کرد
لیک بر پیکر او
جایی تُهی از زخمِ خدنگ پیدا نبود،
حتی به پهنای دو انگشت.
آنَک پدر تو
اندکی پیش از فروشُدَنِ آفتاب فروغآفرین
پیش دیدگان پسرانت
از گردونهی خویش به خاک درافتاد،
با تنی چاکچاک از تیرهای تیزپیکانِ اَرجونَه در ستیز
و با سری تافته به سوی خاور.
ای بهَرَتَهتبار!
همان دَم که بهیشمَه از گردونه فرو افتاد،
از ایزدان سپهر و مردمان زمین
هایهایِ دریغ به آسمان بَر شد.
ما فرو افتادنِ آن نیای روشنروان را
به چشم دیدیم
و دلهای یکیک ما
با بهیشمَه به خاک درافتاد.
به خاک درافتاد آن رزمجوی ستَبربازو
آن بیرق کمانداران
همچون درفش سرنگون ایندرَه [،شاه خدایان]،
بدانسان که آوای فُتادَنَش
تا کرانههای زمین گنجبخش دَررسید.
بالای وی
چنان به خیل تیرها پوشیده بود
که هرگز خاک را نمیپَسود.
چون آن وَرزامَرد
آن خدنگافکنِ نامدار
از گردونه نگون گشت
و بر بستر تیرها آرمید،
سرشت ایزدیاش او را فراگرفت-
پرَجَنیَه [،ایزد باران،]
رگباری سخت فرو بارید
و زمینِ باروَر
بر خود بلرزید..
مَهابهارَتَه،
بهیشمَهپَروَه (کتاب ششم)،
اَدهیایَهی ۱۱۹، بندهای ۸۰ تا ۹۰.
متن اصلی به نقل از:
Mahabharata, Book Six (Bhishma), vol. II, Alex Cherniak, Clay Sanskrit Library, New York University Press, 2009 (p.490).
ترجمه از سنسکریت: علیرضا اسماعیلپور