تلخی‌‌ها

@samnyaasa


شعرهای علیرضا اسماعیل‌پور

@aliresma

تلخی‌‌ها

15 Sep, 04:56


اُوِرتورِ کُریولانوس (اُپوس ۶۲) در دو مینور
لودویک فان بتهوفن (۱۷۷۰-۱۸۲۷)
نخستین اجرا: ۱۸۰۷، کنسرت خصوصی در خانه‌ی پرنس یوزف فرانتس، هفتمین شاهزاده‌ی لُبکُویتس
اجرای حاضر:
ارکستر فیلارمونیک برلین (۲۷-۳۰ ژوئن ۱۹۴۳)
به رهبری ویلهلم فورت‌وِنگلِر (۱۸۸۶-۱۹۵۴)

تلخی‌‌ها

15 Sep, 04:54


اتود برای ساخت تندیس سوارکار، با قلم نقره‌ای (۱۴۹۰)
لئوناردو داوینچی (۱۴۵۲-۱۵۱۹)

تلخی‌‌ها

15 Sep, 04:53


در نگاهی کلی به روایات و شخصیت‌های مَهابهارَتَه، حماسه‌ی بزرگ هند باستان، چنین می‌نماید که باید بهیشمَه، پهلوان سالدیده و شکست‌ندیده‌ی دودمان شاهان کورو، را قهرمان استثنایی این متن کهن به شمار آوریم، شاهزاده‌ای رزم‌آزموده که در جوانی و برای پایبندی به پیمان‌ها و سوگندهای ایثارگرانه و مخوف خویش، همه‌چیز را رها و فدا کرده است، از حق منحصربه‌فرد خود در مقام وارث بی‌چون‌وچرای تاج‌و‌تخت گرفته تا حق ازدواج و حتی عشق‌ورزی. بهیشمَه در متن حماسه، مردی دادگر و پُرهنر و بلندبالا و خوش‌سیما توصیف شده است که نه تنها در خردمندی، بلکه در جنگاوری نیز هیچ حریف و بدیلی ندارد. او به سبب یکی از همان سوگندهای وفاداری، در جنگ بزرگ (داستان محوری حماسه) فرماندهی جبهه‌ی ناحق را به عهده می‌گیرد، هر چند که اذعان می‌دارد حق با جبهه‌ی مقابل است. سرگذشت بهیشمَه یکی از بهترین نمودهای مفهوم تراژیک "ناگزیری" است، چیزی شبیه مصائب هکتورِ ایلیاد یا آزمون هملت، آنچه که در شاهنامه‌‌ی ما، این نزدیک‌ترین خویشاوند مهابهارَتَه، در شخصیت‌هایی چون رستم و سیاوش و پیران و اسفندیار به جلوه درمی‌آید.

قطعه‌ی زیر شرح صحنه‌ی به‌خاک‌افتادن بهیشمَه در نبرد است- او پس از روزها دلاوری و به‌ستوه‌آوردن حریفان، سرانجام به شیوه‌ای ناجوانمردانه و دلخراش، به دست قهرمانان جبهه‌ی خیر از پا در‌می‌آید، آن هم در شرایطی که هر دو سپاه از شکست او حیران و هراسان می‌شوند، شکستی که تا آن زمان، همواره محال می‌نموده است. از سوی دیگر، بهیشمَه بزرگِ خاندان شاهیِ کورو و پدرخوانده‌ی هر دو شاخه‌ی شاهزادگان آن به شمار می‌رود، چنان‌‌که همه‌ی پهلوانان هر دو جبهه‌ی متخاصم او را نیای خود می‌شمرند و سخت حرمتش می‌نهند. از همین روست که سقوط وی دوستان و دشمنانش را به‌یکسان سوگوار می‌سازد.
ابیاتی که در پی می‌آید در متن حماسه، خطاب به پادشاهِ وقت (پدر شاهزادگان جبهه‌ی شر) و از زبان رایزن او بیان می‌گردد، رایزنی که با نیروهای معنوی خود، میدان نبرد را از فرسنگ‌ها دورتر می‌بیند و رویدادها را لحظه به لحظه برای شاه گزارش می‌کند. روایت اندوهبار وی از این رخداد سرنوشت‌ساز و وصف جزئیات آن از شاعرانه‌ترین بخش‌های حماسه‌ی مَهابهارَتَه شمرده می‌شود.

اینک ترجمه‌‌ای فارسی از این قطعه (متن سنسکریت و آوانویسی آن در تصاویر بالا):

... از میان آن یَلان فرّخ‌نژاد
آن گروه زخم‌پوشیدگان و تیرخوردگان
یک تن نیز بهیشمَه را زنهار نداد،
آن پهلوان را که خود در آوردگاه
با [اَرجونَه‌ی] تاجدار در نبرد بود.
آنان از هر سویَش در میان گرفتند-
انبوه پرخاشجویان، رویاروی یک تن.
پس دلیرانِ کورو را یکایک تاراندند
و بر او سیلاب تیر باراندند.

"فرو افکنید! بگیرید! اندر نهید! بُگسَلید!"
چنین بود، شهریارا
غریوهای رعدآسای پیرامون گردونه‌ی بهیشمَه.
ای شهریار
آن گُردِ پُرمایه در کارزار،
صدها و هزاران تن را تباه کرد
لیک بر پیکر او
جایی تُهی از زخمِ خدنگ پیدا نبود،
حتی به پهنای دو انگشت.

آنَک پدر تو
اندکی پیش از فروشُدَنِ آفتاب فروغ‌آفرین
پیش دیدگان پسرانت
از گردونه‌ی خویش به خاک درافتاد،
با تنی چاک‌چاک از تیرهای تیزپیکانِ اَرجونَه در ستیز
و با سری تافته به سوی خاور.

ای بهَرَتَه‌تبار!
همان دَم که بهیشمَه از گردونه فرو افتاد،
از ایزدان سپهر و مردمان زمین
های‌هایِ دریغ به آسمان بَر شد.
ما فرو افتادنِ آن نیای روشن‌روان را
به چشم دیدیم
و دل‌های یک‌یک ما
با بهیشمَه به خاک درافتاد.

به خاک درافتاد آن رزمجوی ستَبربازو
آن بیرق کمانداران
همچون درفش سرنگون ایندرَه [،شاه خدایان]،
بدان‌سان که آوای فُتادَنَش
تا کرانه‌های زمین گنج‌بخش دَررسید.
بالای وی
چنان به خیل تیرها پوشیده بود
که هرگز خاک را نمی‌پَسود.

چون آن وَرزامَرد
آن خدنگ‌افکنِ نامدار
از گردونه نگون گشت
و بر بستر تیرها آرمید،
سرشت ایزدی‌اش او را فراگرفت-
پرَجَنیَه [،ایزد باران،]
رگباری سخت فرو بارید
و زمینِ باروَر
بر خود بلرزید..

مَهابهارَتَه،
بهیشمَه‌پَروَه (کتاب ششم)،
اَدهیایَه‌ی ۱۱۹، بندهای ۸۰ تا ۹۰.

متن اصلی به نقل از:
Mahabharata, Book Six (Bhishma), vol. II, Alex Cherniak, Clay Sanskrit Library, New York University Press, 2009 (p.490).

ترجمه از سنسکریت:  علیرضا اسماعیل‌پور

تلخی‌‌ها

27 Aug, 05:26


اتود شماره‌ی ۶ در لا مینور (بر اساس کاپریچیوی ۲۴، اثر نیکولو پاگانینی)
از مجموعه‌ی "اتودهای ششگانه‌ی پاگانینی" (۱۸۳۸)
اثر فرانتس لیست (۱۸۱۱-۱۸۸۶)
تقدیم‌شده به کلارا شومان (۱۸۱۹-۱۸۹۶)
اجرای حاضر:  الکساندر لوبیانتسِف، خانه‌ی موسیقی سن‌پترزبورگ (۲۰۰۶)

تلخی‌‌ها

27 Aug, 05:26


سِرّ و سودای خیابان (۱۹۱۴)
جورجو دِ کیریکو (۱۸۸۸-۱۹۷۸)

تلخی‌‌ها

27 Aug, 05:25


تو را چه نثار باید آورد؟
تو را که شعله‌ی موعود زَمهَریری
و دختر ناخوانده‌ی خاک و آتش
سلامِ تو
خوشامدگوییِ ظنینِ صنوبرانِ شامگاه است
و وداع تو
هشدارِ مُدهِشِ چینِ هنوز پنهانِ پیشانی

بنگر که بادِ بیم‌زُدای
این نَوَندِ فراخ‌گامِ روحِ آب
چگونه نام گمشده‌ات را
در گوش شاهدان شب
نجوا می‌کند

آن‌گاه که طیف نارنج‌فامِ فلق
بر خیلِ نُواَندوهان
دری می‌گشاید،
در ریه‌های تشنه‌اَم چنگ بینداز
و زنجیر بازدَم‌های آزمندَم را
حلقه حلقه بُگشای
چرا که هر گام از این سلوکِ ناهموار
مرگ و رستَخیزی‌ست توامان

ای پالاینده‌ی فروافتادگان!
بگو که این ظلمت زَهرآکَند
کدام گناهِ کَژراهِ وارون را
بهانه نتواند بود؟

علیرضا اسماعیل‌پور- ۱۴۰۳/۵/۱۶

تلخی‌‌ها

05 Aug, 13:04


آواز چندصدایی "رویای بانوی گرامی ما"
اُپوس ۱۳۸، شماره‌ی ۴، در فا ماژور (۱۹۱۴)
اثر ماکس رِگِر (۱۸۷۳-۱۹۱۶)
سال انتشار: ۱۹۱۶
اجرای حاضر: کالموس آنسامبل، لایپزیک (۲۰۰۹)

تلخی‌‌ها

05 Aug, 13:01


باکره‌ی برگزیده (۱۴۵۵/۱۴۵۰)
فرا آنجِلیکو (۱۳۹۵-۱۴۵۵)

تلخی‌‌ها

05 Aug, 12:59


از هر گام تو بر نشیب بلوغ
گل‌های خاکستر می‌رُست
و از هر جنبش دستان مسکینت
جانِ سرگشته‌ی نافه و کُندُر
دریافتنِ دستانت
زایشی دوباره بود
همچون جوانه‌کردن بذر بیم در نای تنهایان
به گاهِ ادراک شمیم ناشناس شب

تو را چه افتاد، یارا
که چنین از من شتابَت آمد
از آن‌سان که در بوستان آرزومندان شدی
و خبرَت نشد
که من در درّه‌ی بیداران بازماندم
تا رویاهای به‌تاراج‌رفته‌ام را
در شادخواری‌های راهزنان بازیابم

چه با هم شکفتنی
و چه بی هم پوسیدنی
و این‌همه
به بهای نوشیدن جرعه‌ای آفتاب

لیک این‌همه هیچ می‌بود،
اگر لبخند فاش‌گویَت را
از خلال آن دریچه‌ی رازپوش
باز می‌توانستم دید.

علیرضا اسماعیل‌پور- ۱۴۰۳/۴/۱۷

تلخی‌‌ها

01 Aug, 14:57


قطعه‌ی شماره‌ی هفت در دو دیِز مینور
از مجموعه‌ی اتود برای پیانو (اُپوس‌ ۲۵)
فردریک شوپَن (۱۸۱۰-۱۸۴۹)
تنظیم برای ویولن‌سل و پیانو:
الکساندر گلازونُف (۱۸۶۵-۱۹۳۶)
اجرای حاضر: سُل گابِتّا (ویولن‌سل)، پُلینا لِشِنکو (پیانو)، ۲۰۱۶

تلخی‌‌ها

01 Aug, 14:56


جزیره‌ی مردگان، نسخه‌ی سوم (۱۸۸۳)
آرنولد بوکلین (۱۸۲۷-۱۹۰۱)

تلخی‌‌ها

01 Aug, 14:55


دریاخَدیوِ بی‌غَریو
دل‌برداشته از رخنه‌های ناو
تک‌افتاده بر تخته‌های پوک
غرقه‌گشته در نغمه‌های آب
با دل گوید به‌راز:

"مگر سپیده بر سرِ پیمان نیست
که با این شام سرگِرانِ سبکسر
بدین‌سانَم وانهاده‌ است؟

بهارَم از پسِ هیچ بورانی در نرسید
که اکنون،
درغلتیده به کام کولاک،
بر نسیم نوازشگرَش دریغ گویم

باغ کَسان به بزمِ باران برآمد
و مرا نهال جاویدان
به سایه‌سار بیشه‌‌‌ی خویش، سوخته

هر کس را مهره‌ای در دامان افتاد
و مرا مرواریدِ بی‌هَمال
در لُجِّه‌های پیوسته‌ی نسیان

نه هیچ گوشی
آوازهای به‌زَربافته‌ام را شنوا بود
و نه گوهرهای به‌هنریافته‌ام را
هیچ‌کس خریدار به پشیزی

کسی در نخواهد یافت
که عزم مرا جوهری بود
هفتاد بار گداخته به کوره‌ی تلخی‌ها

بنگر در چشمِ دریده‌ی سپهر
که بر مدفن اشک‌هایم گشوده است
و بر جهان‌های بازشناخته‌ام
فروبسته

اینک نه رَه به کناری یابم
و نه در این خیزابِ زِنهارخوار
گُداری

بسا که بهره‌ی من این بود-
گنج‌ گشودن و گُم بودن
و در تُهی‌کُنجِ آبکَندی یخین، خفتن."

شب پیش می‌خرامد
و با او مهمانی ناگزیر
پیرهَنَش سنگ و قبایش مِه
و ارمغانش خنکایی ژرف‌کاو
از بهر جان زخم‌پوش نام‌باختگان.

علیرضا اسماعیل‌پور- ۱۴۰۳/۵/۴

تلخی‌‌ها

16 Jul, 13:52


کاپریچیوی ۱۶ در سُل مینور
از مجموعه‌ی ۲۴ کاپریچیو برای تکنوازی ویلن (اُپوس ۱، ۱۸۰۲-۱۸۱۷)
نیکولو پاگانینی (۱۷۸۲-۱۸۴۰)
اجرای حاضر: یولیا فیشر (۱۹۸۳- )
ارکستر سمفونیک ملی رای، تورین (۲۰۰۸)

تلخی‌‌ها

16 Jul, 13:49


گُلکُندِه (۱۹۵۳)
رنه مَگریت (۱۸۹۸-۱۹۶۷)

تلخی‌‌ها

16 Jul, 13:49


چنین است پیوند باشندگان؛
همچنان که در اقیانوس فراخ
چوب‌پاره‌ای و چوب‌پاره‌ای دیگر
به یکدیگر برخورَند
و از پسِ آن برخورد،
از هم جدا گردند.

برخی کسان سواره می‌روند،
با مردان و زنانی سرودخوان و سازنواز به دنبالِ خویش.
برخی دیگر بی پناهند
و از دست بیگانگان نان می‌خورند.
لیک زمان
آنان را با هم برابر می‌سازد.

در اَدوارِ زایش‌های پیاپی،
آدمی را هزاران مادر و پدر است
و صدها زن و فرزند.
ایشان از آنِ کیستند؟
ما خود از آنِ کیستیم؟

نه کسی از آنِ آدمی‌ست
و نه آدمی از آنِ کسی.
پیوندگرفتن با زنان و خویشان و یاران نیز
تنها در میانه‌ی راه رخ می‌دهد.

در این دورِ زایش‌های پیاپی،
که به‌سانِ چرخی در گردش است،
مجال زیستن با دلبندان
تا جاودان نمی‌پاید.
پس باید اندیشه‌ی خویش را
به پرسش‌هایی از این دست گماشت:
"کجا بودم؟ کجا هستم؟ به کجا خواهم رفت؟
من کیستم؟ چرا اینجایم؟
از چه رو باید مویه سر دهم
و بر کدام‌کس؟"

مَهابهارَتَه، کتاب دوازدهم (شانتی‌پَروَه یا کتاب آرامش)، بخش اول (راجَه‌دهَرمَه‌اَنوشاسَنَه‌پَروَه
یا آموزه‌ی خویشکاریِ شاه)،
پاره‌ی بیست‌وهشتم، بندهای ۳۶ تا ۴۰.

(متن سنسکریت و آوانویسی آن در تصاویر بالا)

متن اصلی به نقل از:
The Mahābhārata (Critical Edition), ch.eds. V. Sukthankar, S. K. Belvalkar, vol. XIII, Poona, 1950 (pp. 105-106).

ترجمه از سنسکریت: علیرضا اسماعیل‌پور

تلخی‌‌ها

26 Jun, 11:46


بانو لیلیت (۱۸۷۳)
دانته گابریل رُزِتّی (۱۸۲۸-۱۸۸۲)