صادق هدایت

وقتی که انسان شهری را وداع می‌کند مقداری از یادگار، احساسات و کمی از هستی خودش را در آنجا می‌گذارد و مقداری از یادبودها و تاثیر آن شهر را با خودش می‌برد. حالا که می‌خواهم برگردم مثل این است که چیزی را گم کرده باشم یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمی‌دانم چیست، شاید یک خرده از هستی من آنجا، در آتشگاه مانده باشد.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت

یکم آذر: روز اصفهان 🩵

@Sadegh_Hedayat_Channel

گذشته به جز یادگار درهم و رویایی بیش نیست، آینده مجهول است. پس همین دم را که زنده‌ایم، این دم گذرنده که به یک چشم به هم زدن در گذشته فرومی‌رود، همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمی‌ماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم!

#ترانه‌های_خیام 
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

سرتاسر ممالکی را که فتح کردند، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جاسوسی و دورویی و تقیه و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت درآوردند.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

برای گردن‌نازک‌های جامعه بنفع گردن‌کلفت‌ها بنگاه‌های عام‌المنفعه از قبیل: عدلیه و صلحیه و نظمیه و امنیه و دوستاقخانه و جیزگرخانه و خیرخانه و میخانه و دارالمجانین و دارالمساکین و بنگاه حمایت لگوری‌های باردار ساختند و چوبه دار را بپا کردند. و با وجود اینهمه پند و مواعظ اخلاقی، چاقوکشی و دزدی و خیانت و احتکار و قاچاقچی‌گری و فحشا و جرم و جنایت مثل آب خوردن شده بود.

#قضیه_نمک_ترکی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

شاید یادتون نیاد ولی سالها پیش حوالی ۲۰۱۲ این جملات به اسم خانم #سیمین_بهبهانی و گاهی هم #احمد_شاملو منتشر میشد. (البته قبل‌ترش بدون اسم منتشر شده بوده) بعدتر نوبت به #صادق_هدایت رسید که اسمش بیاد زیر این جملات قرار بگیره. مورد داشتیم که کتاب دُر یتیم رو باز کردن بدون توجه به اینکه مثلاً (!) نقل‌قول هست، به اسم جناب #محمود_دولت‌آبادی هم منتشرش کردن! 🤷‍♀

#جعلی

@Sadegh_Hedayat_Channel

صفحه‌ای از آخرین کتاب جناب #محمود_دولت‌آبادی: #در_یتیم

لازم به ذکر است که #صادق_هدایت این جملات رو هیچ‌جایی ننوشته بود! "گویا" و اما و شاید و اگر هم ندارد. این جملات از صادق هدایت نیست!
نسبت دادن این عبارت #جعلی به صادق هدایت نشان‌دهنده بیگانگی جناب شوالیه با آثار هدایت‌ست و اینکه منبع جملات هدایت در کتاب ایشون بجای نوشته‌های خود هدایت، ظاهراً صفحات زرد فضای مجازی بوده. کاش به رونویسی از کتابهای زنده‌یاد #م_ف_فرزانه اکتفا می‌کردن.

از همه اینها بقول صادق‌خان: "عقم می‌نشیند"


+ انجمن مبارزه با نشر جعلیات
+ معرفی در همین کانال
+ معرفی در اینستاگرام

#جعلی

@Sadegh_Hedayat_Channel

امروز تمام بعدازظهر را به شنیدن گرامافون یعنی صفحه هندی‌ای که بر حسب اتفاق خریده بودم مصروف داشته به کرات آنرا گذاشتم بعد در صندلی خود افتاده ریزش قطرات باران و افراد معدودی را که در کوچه آمد و شد میکردند تماشا میکردم. پنجره من رو به دریا باز میشد که توده خاکستری‌رنگی آنرا تشکیل و در افق، در مه و ابر محو میشد.

#هوسباز
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

می‌توان گفت که تنها در آن داستان‌های هدایت یک آواز، یک آهنگ و یا یادبود آواز و آهنگی در محور و مرکز هست که پای قهرمان زن هم در میان می‌آید. در هیچکدام از داستانهای هدایت که زنی در میان نیست، آهنگ و آوازی هم نیست. تو گویی مردهای این داستانها فقط با موسیقی و آواز است که به یاد زنان می‌افتند و یا تنها راه برای حفظ یادبود زنهای محبوب، پیوستگی آنها به خاطر یک آواز و آهنگ است.

#پرویز_نقیبی
زن‌های هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

بزرگترین و عالی‌ترین شعر در زندگی من از بین بردن تو و امثال توست که صدها هزار نفر را محکوم به #مرگ و بدبختی می‌کنید و رجز می‌خوانید... گورکن‌های بی‌شرف.

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

از ته دل میخواستم و آرزو میکردم که خودم را تسلیم خواب فراموشی بکنم، اگر این فراموشی ممکن میشد، اگر میتوانست دوام داشته باشد، اگر چشمهایم که بهم میرفت در وراء خواب آهسته در عدم صرف میرفت و هستی خودم را دیگر احساس نمیکردم، اگر ممکن بود در یک لکه مرکب، در یک آهنگ موسیقی یا شعاع رنگین تمام هستیم ممزوج میشد و بعد این امواج و اشکال آنقدر بزرگ میشد و میدوانید که بکلی محو و ناپدید میشد - به آرزوی خودم رسیده بودم.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

خاصیت هر نسل این است که آزمایش نسل گذشته را فراموش بکند...

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

صداقت در عشق !
هدایت در زندگی !

همیشه قصه‌های هدایت فقید با تشریح فضا و اجزا شروع می‌شود حتی اگر بخواهد در نوول #بن‌بست شریف را تعریف کند یا در #سگ_ولگرد از پات بگوید چنان زمان و مکان را شرح می‌دهد و بقول اهل سینما و نمایش آکساسوار را جوری می‌بندد که خیالش راحت است که مخاطب را در افکارش غوطه‌ور ساخته تا همگان بدانند #صادق_هدایت کیست!

معروف‌ست که یکبار موقع فیلمبرداری سریال #هزاردستان #علی_حاتمی یک روز کار را متوقف می‌کند تا بروند برای لباس رضای خوش‌نویس دکمه‌ سردست صدفی پیدا کنند هرچه همه عزوجز می‌زنند که آقا اصلاً دیده نمی‌شود زیر بار نمی‌رود تا از خیابان منوچهری دکمه سردست صدفی می‌آورند تا معلوم شود چگونه باید علی حاتمی شد!

صادق‌خان هدایت نیز آنقدر عاشقانه به طبیعت می‌نگریست که حتی در #سایه_مغول که قصه‌ای هولناک و پر زد و خورد به هنگامهٔ ورود ارتش مغول پس از توقفی هشتاد ساله به تبرستان می‌باشد باز هم در بازسازی جنگل‌های مازنی قلم را از ظرافت طبعش جدا نمی‌کند و چنین می‌نویسد:

"بوئی كه در هوا پراكنده می‌شُد، بویِ سَردابه‌‌هایِ نمناك، برگِ قهوه‌ای‌رنگِ پوسیده بود كه زیرِ آن‌ها پُر بود از حشراتِ كوچك، سوسك‌هایِ سیاه و خاكستری، پشه‌‌هایِ دُرُشت با پا‌هایِ دراز، كمر باریك و بال‌هایِ شفاف، آن بالا، در روشنائیِ خورشید می‌چرخیدند. گودالِ پائینِ چشمهِ كوچك، از لَجنِ سیاه و برگ‌هایِ پوسیده انباشه شده‌بود. گاه‌گاهی حُباب‌هایِ درخشان رویِ آب می‌آمد و می‌تركید، ولی آبِ خودِ چشمه، آبِ باریكی كه از زیرِ سنگریزه‌‌ها می‌جوشید و بیرون می‌آمد، روشن و درخشان بود."

اما در #زنی_که_مردش_را_گم_کرده_بود گرچه  در زندگی سخت و شکنجه‌گاهی که زرین‌کلاه برای خودش احساسات مازوخیستی را هموار کرده‌ست و صادق‌خان بهانه‌ای برای تشریح زیبایی‌ها ندارد باز این ذهنیت خداگونه هدایت فقیدست که ما را به جریان سیال افکار زنی تسلیم و عاشق می‌برد تا بازتاب سکس و خشونت را به گونه‌ای شاعرانه بیابیم:

"پاورچین پاورچین رفت دم حوض ، زیر درخت نارون ایستاد. درین ساعت مثل این بود که درخت، زمین، آسمان، ستاره‌ها و مهتاب همه با او بزبان مخصوصی حرف می‌زدند. یک حالت غم‌انگیز و گوارائی بود که تاکنون حس نکرده بود، او بخوبی زبان درختها، آبها، نسیم و حتی دیوارهای بلند خانه و قلعه‌ای که در آن محبوس شده بود و همچنین زبان کوزه ماستی را که توی پاشویه حوض بود می‌فهمید و در خودش حس میکرد. ستاره‌ها مانند دانه‌های ژاله که در هوا پاشیده باشند، ضعیف و ترسو با روشنائی لرزان می‌درخشید، همه آنها و هر چیز معمولی و بی‌اهمیت بنظر او عجیب، غیر طبیعی و پر از اسرار آمد که معنی دور و مجهول داشت و هرگز بفکر او نمیرسید."

و در #پدران_آدم که یکی از خشن‌ترین آثار ناتورالیستی ادبیات معاصرست باز هم گوهرهٔ عاشقانهٔ صادق‌خان او را رها نمی‌کند:

"ولی طبیعت هنوز از جوش‌وخروش نیفتاده بود. رگبار‌هایِ تند، رعدوبرق، طوفان و باد و بوران و زمین‌لرزه‌‌هایِ پی‌در‌پی، داستانِ مكرّر و دائمیِ‌ زمین را تشكیل می‌داد. از قُلّهِ كوهِ دماوند، پیوسته دود و بُخارِ خاكستری‌رنگی بیرون می‌آمد كه شب‌ها به شُعله‌‌هایِ نارنجی تبدیل می‌شد. و عكسِ آن رویِ سطحِ آبِ آرامِ دریاچهِ دورِ آن مُنعكس می‌گردید. رویِ كوه‌‌ها و درّه‌‌هایِ مُشرف به‌دریاچه، از جنگل‌هایِ انبوه با درخت‌هایِ تنومندِ بزرگ پوشیده شده بود و در زیرِ شاخهِ‌ این درخت‌ها، جانورانِ دَرنده و چَرنده و میمون‌هایِ بزرگی كه تازه به آن‌جا كوچ كرده بودند، زندگی می‌كردند."

در همه آثار صادق‌خان حتی در تلخ‌ترین‌شان مثل #میهن_پرست یا #شبهای_ورامین که از همان آغاز کار مخاطب برای تراژدی آماده می‌شود، جدال هدایت فقید با مرگ و نیستی و سنگین ساختن کفهٔ حیات و تعلقات به زندگی دیده می‌شود و اصلاً جریان زندگی شخصی هدایت فقید سرشار از آراستگی، رفاقت، طنز، عکس و کارت پستال و علم‌اندوزی بوده‌ست... عشق به حس حیات بوده‌ست.
👁

با سپاس از جناب #سینا_نیکوکار

@Sadegh_Hedayat_Channel

دیشب خواب والده‌ی احمد را می‌دیدم. در عمرم، این اولین بار است که یک هفته بدون زن هستم. حقیقتاً ما جهاد اکبر می‌کنیم، خودمان را فدایی دین مبین کرده‌ایم، در راه اسلام، انتحار کردیم و شهید شدیم! آقای جرجیس! این مطالب را برای مجله‌ 'المنجلاب' یادداشت بکنید. من اگر مُردم، مرا در آل‌ضیاء در شهر الباریس دفن بکنید و اسم مزارم را 'امامزاده آل تاج' بگذارید تا زیارتگاه مسلمین بشود. راستی چه اجری در آن دنیا خواهیم داشت تا بتواند جبران این همه صدمات و زحمات ما را بکند! من گمان می‌کنم برای رفع خستگی و دفع مضرّت مسافرت، بد نباشد که لدالورود، هر کدام نفری سه تا زن صیغه بکنیم.

#البعثة_الاسلامیه_الی_البلاد_الافرنجیه
#کاروان_اسلام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

جانوران بت نمی‌پرستند، قلدر نمی‌تراشند و به کثافتکاریهای خودشان نمی‌بالند برای همین تاریخ ندارند.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

انتلکتوئل. زکی! گه‌تلکتوئل!

#صادق_هدايت
به نقل از #م_ف_فرزانه

@Sadegh_Hedayat_Channel

#جعلی

این جملات از بوف کور و هیچ اثر دیگری از #صادق_هدایت نیست.

@Sadegh_Hedayat_Channel

وقتی که آدم خیال موهوم ابدیت را از دست داده، چند ساعت و یا چند سال انتظار فرقی نمی‌کند.

#دیوار
#سارتر
برگردان: #صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat_Channel

ادبیات کشورهای توتالیتر به این دلیل نمی‌میرد که هدایت‌شده است بلکه از این جهت که از دیگر ادبیات‌ها جدا افتاده است. هر هنرمندی که از پیش دریچه‌اش به روی تمام واقعیت باز نباشد، مثله شده است.

#آلبر_کامو
یادداشتها/ج۳

هفتم نوامبر: زادروز آلبر کامو ✨

@Sadegh_Hedayat_Channel

از صادق مرتب کاغذ می‌رسد. البته وقتی می‌گویم 'مرتب' باید با قید احتیاط این کلمه را تعبیر کنی. زیرا که ترتیب او هم مثل خودش می‌ماند. معهذا من از او راضیم. ماهی یکی دو تا نامه سه چهار صفحه‌ای می‌نویسد و خیال می‌کنم شق‌القمر می‌کند چون برای والد محترمش هم از این غلطها نمی‌کند. اما آنطور که تو می‌نویسی بیکار بنظر نمی‌رسد. تو این دیوث را نمی‌شناسی وقتی کار می‌کند خود را به بیعاری می‌زند.

حسن #شهید_نورایی
نامه به #رضا_جرجانی

@Sadegh_Hedayat_Channel