صادق هدایت

یراق را بریدند. و اسبی که در برف زمین خورده بود بضرب قنوت بلند کردند. حیوان از شدت درد بخود می‌لرزید - یال و دم اسبها و جاهای ضرب‌خورشان را حنا بسته بودند، نظر قربانی و کجی آبی بگردنشان آویزان کرده بودند برای اینکه از چشم بد محفوظ باشند، اسبهای لاغر و مسلول که خاموت گردن آنها را خم کرده بود و عرق و برف بهم آغشته شده از تنشان می‌چکید. شلاق سیاه زهی تر در هوا صدا می‌کرد و روی لنبر آنها پایین می‌آمد. گوشت تنشان می‌پرید ولی بقدری پیر و ناتوان بودند که جرات شورش و حرکت از آنها رفته بود. بهر ضربت شلاق همدیگر را گاز می‌گرفتند و بهم لگد می‌زدند. سرفه که می‌کردند کف خونین از دهنشان بیرون می‌آمد.

#علویه_خانم
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

یاد خانه‌شان که می‌افتاد تنش می‌لرزید. آن فحشها که خورده بود، توسری، نفرین، هیچ دلش نمی‌خواست دوباره به آن نکبت و ذلت برگردد. آیا گل‌ببو فرشته نجات او نبود؟

#زنی_که_مردش_را_گم_کرد
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

سه سال پیش من در راه خراسان سورچی بودم. دو نفر مسافر پولدار داشتم، میان راه کالسکه چاپاری شکست، یکی از آنها مرد، آن یکی دیگر را هم خودم خفه کردم و هزار و پانصد تومان از جیبش درآوردم.
چون پا بسن گذاشته‌ام، امسال بخیال افتادم که آن پول حرام بوده، آمدم به کربلا تا آن را تطهیر بکنم. همین امروز آن را بخشیدم بیکی از علما، هزار تومانش را به من حلال کرد. دو ساعت بیشتر طول نکشید، حالا این پول از شیر مادر بمن حلال‌تر است.

#طلب_آمرزش
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

در چه دوره مادی و بی‌شرمی زندگی میکنیم! حالا پی میبرم که انهدام نسل بشر نتیجه عقلانی دوره ماست، ولی بطور کلی بشر در باطن همیشه یکجور بوده، یکجور احساسات داشته و یکجور فکر کرده. از این حیث آدم امروزه با آدم‌میمون بیست هزار سال پیش فرقی نکرده ولی تمدن تغییرات ظاهری به آن داده است. همه این احساسات امروزه ساختگی است، حق بجانب لختیهاست که پشت‌پا به تمدن بشر زده‌اند.

#س_گ_ل_ل
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

شماها هنوز عذاب گذرانیدن وقت را نمی‌دانید، شکنجه‌ فکری را نمی‌توانید بدانید. هنوز نمی‌دانید که بدبختی چیست.

#آفرینگان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

یاد بعضی نفرات
روشنم می‌دارد
قوّتم می‌بخشد
ره می‌اندازد
و اجاق كهن سرد سرايم
گرم می‌آيد از گرمی عالی‌دمشان.


سیزدهم دی‌ماه:
سالروز درگذشت #نیما_یوشیج ✨💚

@Sadegh_Hedayat_Channel

خدا کند که میان این خر تو خر، ما از چریدن علف نیفتیم!

#قضیه_خر_دجال
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

صادق هدایت pinned «📚 🦉 🖋 دعوت به حضور در گروه صادق هدایت 📚 🦉  ✒️»

بسکه وعده شنیدیم، وعده‌دونمون در اومد. هرچه بیشتر فلاکت می‌کشیم به اون دنیا حواله‌مون میدن.

#همسایه‌ها
#احمد_محمود

@Sadegh_Hedayat_Channel

بنظرم آمد که تمام هستی من سر یک چنگک باریک آویخته شده و در ته چاه عمیق و تاریکی آویزان بودم - بعد از سر چنگک رها شدم، می‌لغزیدم و دور می‌شدم ولی به هیچ مانعی برنمی‌خوردم - یک پرتگاه بی‌پایان در یک شب جاودانی بود.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

وقتی امشب ساعت ٨ همچنان در رختخواب دراز کشیده بودم، که نه احساس خستگی داشتم و نه استراحت می‌کردم، و فقط نمی‌توانستم بلند شوم، از این جشن عمومی سال نو که در شرف آغاز بود احساس دلتنگی میکردم. همچنانکه مانند سگی گمشده، اندوهگین آنجا دراز کشیده بودم، آن دو امکان موجود برای گذراندن شب با دوستان خوبم (درست در همین لحظه توپ نیمه‌شب به صدا درآمد. در خیابان و روی پل سر و صدا میکنند ولی من در واقع کسی را نمی‌بینم؛ صدای زنگها و ضربه‌های ناقوس‌ها) سبب شد بقدری احساس درماندگی و دورافتادگی کنم که وظیفه نگاه کردن را برای خودم، خیره شدن به سقف اتاق بدانم..

#کافکا
نامه به فلیسه

@Sadegh_Hedayat_Channel

حالا که پاک خاج‌پرست شده‌ای به مناسبت سال جدید تبریکات خشکه ما را مثل برگ سبز بپذیر. تا حالا چند تا تولیدمثل کرده‌ای نمی‌دانم وگرنه به آنها هم سلام و تبریک می‌فرستادم.

نامه به #مجتبی_مینوی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

اگر گندم نخورده بودید اینطور نمیشد.

#افسانه_آفرینش
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat_Channel

تقلید؟ همه تقلید می‌کنند. من هم تقلید می‌کنم. تقلید عیب نیست. دزدی و چاپیدن عیب است. داشتن شخصیت در این نیست که آدم به هر قیمت که شده خودش را اوری‌ژینال جا بزند. اوری‌ژینالیته به تنهایی حسن نیست، شرط خلق کردن نیست. چه بسا آدم حرفی داشته باشد که باید تو یک قالب خاص گفته بشود و این قالب پیش از او ساخته شده باشد... تقلید بدون اینکه آدم احتیاج داشته باشد، نشانه تنبلی و بی‌جربزگی است. [...] اگر به هوای اینکه می‌خواهی مقلد نباشی، نه ببینی، نه بخوانی و نه بشنوی و نه چیزی یاد بگیری کارت خراب است؛ چرا که خبر نداشتن از کار دیگران آدم را اوری‌ژینال نمی‌کند. باید خواند و شنید و اگر عرضه داشت زیرش زد. بلد نبودن تکنیک نوشتن مانع نوشتن می‌شود... همین #سارتر یک مقاله انتقادی برای یک نویسنده شوروی نوشته و بهش ایراد می‌گیرد که فقط پنج‌هزار تا کتاب خوانده است... [...] باید خواند و خواند و خواند... ولی آن روزی که می‌نشینی بنویسی باید خودت باشی، دیده و شنیده و حس خودت باشد. آن وقت اصلا به یادت نمی‌آید که داری چه تکنیکی را به کار می‌بری... فوت وفن ساختمان را بلدی، به کار می‌زنی، بی‌اینکه خواسته باشی دیگران را به حیرت بیندازی...

#صادق_هدایت
به نقل از #م_ف_فرزانه

@Sadegh_Hedayat_Channel

تنم داغ بود و سرفه می‌کردم - چه سرفه‌های عمیق ترسناکی! - سرفه‌هایی که معلوم نبود از کدام چاله گمشده تنم بیرون می‌آمد، مثل سرفه یابوهایی که صبح زود لش گوسفند برای قصاب می‌آوردند.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

دانی از زندگی چه می‌خواهم

من تو باشم، تو، پای تا سر تو

زندگی گر هزار باره بود،

بار دیگر تو

بار دیگر تو


هشتم دی‌ماه
زادروز #فروغ_فرخزاد ❤️

عکس از اینستاگرام جناب #حسین_منصوری

@Sadegh_Hedayat_Channel

همین روزی پنج بار دولا و راست شدن جلو قادر متعال که باید بزبان عربی با او وراجی کرد، کافی است که آدم را توسری‌خور و ذلیل و پست و بی‌همه‌چیز بار بیاورد.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

من می‌خوام تو مرد زندگی بار بیایی و محتاج خلق نشی. کتاب و درس و اینها دو تا پول نمی‌ارزه، خیال کن تو سر گردنه داری زندگی میکنی، اگر غفلت کردی تو را می‌چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی، چند تا کلمه قلنبه یاد بگیر، همین بسه. آسوده باش! من همه این وزرا و وکلا را درس میدم، چیزی که مهمه باید نشان داد که دزد زبردستی هستی که به آسانی مچت واز نمیشه و جزو جرگه آنهایی و سازش میکنی. باید اطمینان آنها را جلب کرد تا تو را از خودشان بدانند. ما توی سر گردنه داریم زندگی می‌کنیم.

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

کافه رُزنوار در خیابان لاله‌زار قرار داشت و توسط فردی اصالتاً قفقازی تأسیس شده بود، اما بوسیله‌ی فردی به نام اسحاق‌افندی، از اهالی ترابوزان، اداره می‌شد. گروه #ربعه در این کافه شکل گرفت که سرشناس‌ترینِ آن‌ها #صادق_هدایت بود. هدایت نه تنها نامدارترین کافه‌نشین #رز_نوار بلکه مشهورترین کافه‌نشین شهر بود. کافه‌نشینیِ روشنفکران با او جان گرفت و به دور او حلقه بست. کافه رُزنوار در دوره‌ای پاتوق روشنفکران چپ هم بود و کسانی مانند #تقی_ارانی و دکتر کشاورز و #عبدالحسین_نوشین و حسن #قائمیان به آنجا رفت و آمد می‌کردند. #جهانگیر_هدایت نقل می‌کند که «سال‌های دهه‌ بیست بود و راه‌پیماییِ توده‌ای‌ها در خیابان استانبول در جریان بود. ناگهان چند کامیون ارتشی با سرباز و تفنگ می‌ایستند و سربازها را پیاده می‌کنند. #حسن_قائمیان که صف اول ایستاده بود و شعار می‌داد فرار می‌کند داخل کافه‌ رزنوار و پشت سر هدایت قایم می‌شود. هدایت می‌گوید این هم بلشویک وطنی! منظورش آن بود که بلشویک‌های روسی با چه اراده‌ای با سربازهای تزار مبارزه کردند و بلشویک وطنی با دیدن سربازان تفنگ به دست چطور فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد».

#سیروس_علی‌نژاد
کافه‌های روشنفکریِ تهران

#پاتوق‌های_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

جمله صید این جهانیم، ای پسر

ما چو صعوه، مرگ بر سان زغن

هر گلی پژمرده گردد زو، نه دیر

#مرگ بفشارد همه در زیر غن

#رودکی

چهارم دی
روز بزرگداشت پدر شعر پارسی ✨

@Sadegh_Hedayat_Channel

نمیدانی چقدر تنها هستم، این تنهایی مرا اذیت می‌کند، می‌خواهم امشب با تو چند کلمه صحبت بکنم. چون وقتی که بتو کاغذ می‌نویسم، مثل اینست که با تو حرف میزنم. اگر در این کاغذ "تو" می‌نویسم مرا ببخش. اگر میدانستی درد روحی من تا چه اندازه زیاد است!
روزها چقدر دراز است - عقربک ساعت آنقدر آهسته و کند حرکت می‌کند که نمیدانم چه بکنم. آیا زمان بنظر تو هم اینقدر طولانی است؟

#آیینه_شکسته
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

از بازی زنده‌یاد #ژاله_علو در فیلم #داش_آکل

یادشان مانا 🤍🤍🤍✨


تنها صداست
صدا که جذب ذره‌های زمان خواهد شد...
#فروغ_فرخزاد

@Sadegh_Hedayat_Channel

اسم مخترع قیچی راجز و دبیت حاجی‌ علی‌اکبری و دیزی اشتهاردی و بند تنبان اصفهانی و صابون آشتیانی و عرقچین یزدی و وسمه‌جوش کاشانی و چیکلت آمریکایی و نمک ترکی و دوغ عرب و چرم بلغار و گل ارمنی و گوجه فرنگی و سنگ‌پای قزوینی که نسلهای پی در پی بشر از آنها استفاده کرده و میکند کسی نمی‌داند و بدعای خیر یادشان نمی‌کند، اما مخترع عینک نمک ترکی و توپ هفتاد و پنج سانتی‌متری و گاز خفه‌کننده و بمب پرنده و تانک خزنده و قشون چرنده و اشغالگر سر زبانها می‌ماند و در جریده روزگار ثبت میشود!

#قضیه_نمک_ترکی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

آیا چقدر از مردمان گاهی خودشان را از پرنده‌ای که در تاریکی شبها ناله می‌کشد گم‌گشته‌تر و آواره‌تر حس می‌کنند؟

#مردی_که_نفسش_را_کشت
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

می‌دانی هیچ حقیقتی خارج از وجود خودمان نیست. در عشق این مطلب بهتر معلوم میشود، چون هر کسی با قوه تصور خودش کس دیگر را دوست دارد و این از قوه تصور خودش است که کیف میبرد نه از زنی که جلو اوست و گمان میکند که او را دوست دارد. آن زن تصور نهانی خودمان است، یک موهوم است که با حقیقت خیلی فرق دارد.

#صورتکها
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

هفتاد و چهار سال پیش
١٢ آذر ١٣٢٩ خورشيدى
تهران، فرودگاه مهرآباد

پیش از سفر بی‌بازگشت صادق هدایت

عكس: محمود هدایت، ذبیح بهروز، عیسی هدایت، صادق هدایت
نشسته: هدايت‌قلى‌خان هدايت (اعتضادالملك)

@Sadegh_Hedayat_Channel

بعید نیست بعلت استقبالی که مردم از نوشته‌های صادق میکنند در سالهای آینده عده‌ای از شیادان سودجو نوشته‌هایی را که زمانی به تقلید از سبک نویسندگی صادق منتشر شده است، بعنوان آثار خود صادق یا منسوب به صادق جا بزنند البته با توجه به اینکه آثار صادق محدود به همان‌هایی است که تاکنون بوسیله ناشر آثار صادق به چاپ رسیده است طبعاً کسی آثار تقلیدی و بی‌ارزش دیگری را بعنوان نوشته‌های اصیل خود صادق نخواهد پذیرفت، ولی بهرحال شیادان شهرت‌طلب و ناشران سودجو آرام نخواهند نشست و بعید نیست که برای استفاده‌های مادی، متون ساختگی که هم‌اکنون تعدادی از آنها در اختیار یکی از همین محققین شیاد قرار دارد، بعنوان کشف جدید تحقیقی به مردم ساده‌دل که تشنه آثار تازه‌ای از صادق هستند عرضه کنند.

#حسن_قائمیان
شیادیهای ادبی و آثار #صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

این تمام منطق اسلام است. یعنی شمشیر برنده و کاسه گدایی.

#البعثة_الاسلامیه_الی_البلاد_الافرنجیه
#کاروان_اسلام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

اگر دنیا را آب می‌برد آنها را خواب می‌برد و هی باج بشغال می‌دادند. موش‌مرده‌های سیاستمدار و آب‌زیرکاه‌های متخصص علم اقتصاد که این وضع را می‌دیدند انگشت عبرت به دندان می‌گزیدند و با خودشان می‌گفتند: "تا چشمشان کور شود! حالا که انقدر ببو و هالو هستند مفت ما! باید تا می‌توانیم کلاه سرشان بگذاریم و خونشان را بمکیم!" با پنبه سرشان را می‌بریدند و با شاخ حجامت خونشان را می‌مکیدند و اگر صدا از دیوار درمی‌آمد از آنها درنمی‌آمد.

#قضیه_نمک_ترکی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

روزی که نهال عمر من کنده شود

و اجزام ز یکدگر پراکنده شود

گر زانکه صراحی‌ای کنند از گل من

حالی که ز باده پر کنی زنده شود


#خیام

#ترانه‌های_خیام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

از لحاظ ترکیب ساختمان، #توپ_مرواری شکل نقشهای اسلیمی (arabesque) را دارد و با این دید، کتابی‌ست بسیار ایرانی، ایرانی دوره بعد از اسلام. در این کتاب، هدایت از تمام فرهنگ ایرانی استفاده میکند. قصه، اعتقادات، حوادث، تاریخ... از تغییر سبک انشاء و لحن روگردان نیست و با اینکه آغاز سرگذشت توپ را دوره صفوی قرار میدهد، زمان و مکان را در هم می‌ریزد و ظاهری هذیانی می‌سازد که با وجود هزل و نکته‌های خنده‌آور خواننده را در دلهره نقال شریک می‌نماید.
در این اثر برای اینکه کلام برد داشته باشد، هدایت تمام مصالح ادبی را بکار می‌برد... اما خشونت بیان بحدی است که نقش اسلیمی او بجای اینکه مثل نقشهای فرش کاشی و اصفهانی، یا کاشیهای مسجد شیخ لطف‌الله اصفهان خیال‌انگیز و دارای گردش و حرکت آرامش‌بخش باشد، انگاری سراپا با سرنیزه و تیغ آخته ترسیم یافته است، بطوریکه به خواننده مهلت چرت زدن نمی‌دهد.

#مصطفی_فرزانه

@Sadegh_Hedayat_Channel

ای کاش که جای آرمیدن بودی،

یا این ره دور را رسیدن بودی؛

کاش از پی صدهزار سال از دل خاک،

چون سبزه امید بردمیدن بودی!


#خیام


@Sadegh_Hedayat_Channel

کافه‌های روشنفکری در اوایل قرن شمسیِ گذشته، هم‌زمان با گروه‌های روشنفکری در تهران به وجود آمد. گروه #ربعه، به‌مثابه‌ پیشقراول جریان‌های روشنفکری در سال ۱۳۰۹ پدیدار شد و کافه‌های روشنفکری دور و بر سال ۱۳۱۰ ظهور کرد. گروه ربعه، گروه روشنفکریِ نوگرایی بود که در برابر گروه #سبعه قد علم کرده بود. گروه سبعه در اوایل قرن از شماری از نویسندگان و ادیبان سنتی مانند #ملک‌الشعرا_بهار، #رشید_یاسمی، #سعید_نفیسی، #عباس_اقبال_آشتیانی، #بدیع‌الزمان_فروزانفر و #محمد_قزوینی شکل گرفته بود. نوگرایان ربعه عبارت بودند از #صادق_هدایت، #مجتبی_مینوی، #مسعود_فرزاد و #بزرگ_علوی. بعدها افراد دیگری به هر دو گروه پیوستند. هر دو گروه آثار ارزشمند و ماندگاری بر جا گذاشته‌اند. تفاوتِ آن‌ها تنها در روی آوردن به نوگرایی یا تکیه زدن به سنت‌های ادبی بود. به هر صورت، این دو گروه ستون‌های فرهنگ و ادب معاصر بوده‌اند، اما چراغ کافه‌های روشنفکری توسط گروه ربعه روشن شد و روشنفکرانِ بعدی آن را فروزان ساختند. صادق هدایت در میان روشنفکران ربعه و غیر ربعه شمع فروزانِ جمع بود.

#سیروس_علی‌نژاد
کافه‌های روشنفکریِ تهران

#پاتوق‌های_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

هرچه فکر می‌کنم چیز نوشتنی ندارم - مشغول قتل‌عام روزها هستم فقط چیزی که قابل توجه است نسیان هم بر عوارض دیگر افزوده شده و این خودش نعمتی است! یکجور auto defense [دفاع از خود] بدن است.

نامه به حسن #شهید_نورایی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

او آن باغستان را چرا و برای چه سودی پرداخت و آفرید، و درخت دانش را که خود او فرمود: "مخورید" و نیز او اندرز به نخوردن از آن کرد، آفریدنش چه لزومی داشت؟

#گزارش_گمان‌شکن
برگردان: #صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

راستی در دقت و Ponctualite [وقت‌شناسی] من تاکنون احدی* را مثل این قلندر از دنیا وارسته ندیده‌ام. موجود وحشتناک و عجیبی است. یک دنیا ضد و نقیض در آن جسم لاغر و چشمهای ورقلمبیده و گردن باریک و لبخندهای زهرآلود و زبان تند و تیزش نهفته است...

حسن #شهید_نورایی
نامه به #رضا_جرجانی

*در مورد #صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

صادق اصولاً از دوربین گریزان بود، مثلاً روزی در منزل یکی از دوستان که دوربینی داشت و ما در خانه او مهمان بودیم خواست عکسی از ما بردارد ولی صادق خود را تقریباً پشت ستونی پنهان کرده بود. در نتیجه فقط قسمتی از چهره هدایت در عکس افتاده بوده است.

حسن #قائمیان


عکس از سمت چپ:
#صادق_هدایت، #یزدانبخش_قهرمان، #حسن_قائمیان، #حسن_ارسنجانی

@Sadegh_Hedayat_Channel

چیزیکه بیشتر از همه پات را شکنجه می‌داد، احتیاج او به نوازش بود. او مثل بچه‌ای بود که همه‌اش توسری خورده و فحش شنیده، اما احساسات رقیقش هنوز خاموش نشده. مخصوصاً با این زندگی جدید پر از درد و زجر بیش از پیش احتیاج به نوازش داشت. چشمهای او این نوازش را گدائی می‌کردند و حاضر بود جان خودش را بدهد، در صورتیکه یکنفر به او اظهار محبت بکند و یا دست روی سرش بکشد. او احتیاج داشت که مهربانی خودش را به کسی ابراز بکند، برایش فداکاری بنماید. حس پرستش و وفاداری خود را بکسی نشان بدهد اما بنظر می‌آمد هیچکس احتیاجی به ابراز احساسات او نداشت؛ هیچکس از او حمایت نمیکرد و توی هر چشمی نگاه میکرد بجز کینه و شرارت چیز دیگری نمی‌خواند. و هر حرکتی که برای جلب توجه این آدمها میکرد مثل این بود که خشم و غضب آنها را بیشتر برمی‌انگیخت.

#سگ_ولگرد
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

مردم همه کور و کثیف و ناخوش و فقیر کنار رودخانه‌ای که از بس که خاکش را کنده بودند گود شده بود نشسته بودند و با زنجیرهای طلا به خانه‌شان که کلبه‌هایی بیشتر شبیه لانه جانوران بود بسته شده بودند، با دستهای پینه بسته و بازوان گل‌آلود از صبح تا شام زیر شلاق کشیکچی‌هایی که دائماً پاسبانی می‌کردند طلا می‌شستند. زمین بایر افتاده بود، پرندگان گریخته بودند، درختها خشکیده بود...

#آب_زندگی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

تصویر متعلق به #صادق_هدایت نیست.


پژوهشگر، شاعر و نویسنده مملکت!
پژوهش[!]گر!

#جعلی

@Sadegh_Hedayat_Channel

دیگر نمی‌توانم در یکجا بمانم، گاهی نقالی میکنم، گاهی معلمی، برای مردم کاغذ می‌نویسم، در قهوه‌خانه‌ها شاهنامه می‌خوانم، نی میزنم، خوشم می‌آید که دنیا و مردم دنیا را سیاحت بکنم. می‌خواهم همینطور عمرم بگذرد. خیلی چیزها آدم دستگیرش میشود. وانگهی دیگر پیر شدیم. برای مرده‌ها مردارسنگ می‌ساییم. یک پایمان این دنیا است، یکیش آن دنیا. افسوس که تجربه‌هایمان دیگر به درد این دنیا نمی‌خورد. شاعر چه خوب گفته:
مرد خردمند هنرپیشه را / عمر دو بایست در این روزگار
تا بیکی تجربه آموختن / با دگری تجربه بردن بکار

#محلل
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

وقتی که انسان شهری را وداع می‌کند مقداری از یادگار، احساسات و کمی از هستی خودش را در آنجا می‌گذارد و مقداری از یادبودها و تاثیر آن شهر را با خودش می‌برد. حالا که می‌خواهم برگردم مثل این است که چیزی را گم کرده باشم یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمی‌دانم چیست، شاید یک خرده از هستی من آنجا، در آتشگاه مانده باشد.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت

یکم آذر: روز اصفهان 🩵

@Sadegh_Hedayat_Channel

گذشته به جز یادگار درهم و رویایی بیش نیست، آینده مجهول است. پس همین دم را که زنده‌ایم، این دم گذرنده که به یک چشم به هم زدن در گذشته فرومی‌رود، همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمی‌ماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم!

#ترانه‌های_خیام 
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

سرتاسر ممالکی را که فتح کردند، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جاسوسی و دورویی و تقیه و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت درآوردند.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

برای گردن‌نازک‌های جامعه بنفع گردن‌کلفت‌ها بنگاه‌های عام‌المنفعه از قبیل: عدلیه و صلحیه و نظمیه و امنیه و دوستاقخانه و جیزگرخانه و خیرخانه و میخانه و دارالمجانین و دارالمساکین و بنگاه حمایت لگوری‌های باردار ساختند و چوبه دار را بپا کردند. و با وجود اینهمه پند و مواعظ اخلاقی، چاقوکشی و دزدی و خیانت و احتکار و قاچاقچی‌گری و فحشا و جرم و جنایت مثل آب خوردن شده بود.

#قضیه_نمک_ترکی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

شاید یادتون نیاد ولی سالها پیش حوالی ۲۰۱۲ این جملات به اسم خانم #سیمین_بهبهانی و گاهی هم #احمد_شاملو منتشر میشد. (البته قبل‌ترش بدون اسم منتشر شده بوده) بعدتر نوبت به #صادق_هدایت رسید که اسمش بیاد زیر این جملات قرار بگیره. مورد داشتیم که کتاب دُر یتیم رو باز کردن بدون توجه به اینکه مثلاً (!) نقل‌قول هست، به اسم جناب #محمود_دولت‌آبادی هم منتشرش کردن! 🤷‍♀

#جعلی

@Sadegh_Hedayat_Channel

صفحه‌ای از آخرین کتاب جناب #محمود_دولت‌آبادی: #در_یتیم

لازم به ذکر است که #صادق_هدایت این جملات رو هیچ‌جایی ننوشته بود! "گویا" و اما و شاید و اگر هم ندارد. این جملات از صادق هدایت نیست!
نسبت دادن این عبارت #جعلی به صادق هدایت نشان‌دهنده بیگانگی جناب شوالیه با آثار هدایت‌ست و اینکه منبع جملات هدایت در کتاب ایشون بجای نوشته‌های خود هدایت، ظاهراً صفحات زرد فضای مجازی بوده. کاش به رونویسی از کتابهای زنده‌یاد #م_ف_فرزانه اکتفا می‌کردن.

از همه اینها بقول صادق‌خان: "عقم می‌نشیند"


+ انجمن مبارزه با نشر جعلیات
+ معرفی در همین کانال
+ معرفی در اینستاگرام

#جعلی

@Sadegh_Hedayat_Channel

امروز تمام بعدازظهر را به شنیدن گرامافون یعنی صفحه هندی‌ای که بر حسب اتفاق خریده بودم مصروف داشته به کرات آنرا گذاشتم بعد در صندلی خود افتاده ریزش قطرات باران و افراد معدودی را که در کوچه آمد و شد میکردند تماشا میکردم. پنجره من رو به دریا باز میشد که توده خاکستری‌رنگی آنرا تشکیل و در افق، در مه و ابر محو میشد.

#هوسباز
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

می‌توان گفت که تنها در آن داستان‌های هدایت یک آواز، یک آهنگ و یا یادبود آواز و آهنگی در محور و مرکز هست که پای قهرمان زن هم در میان می‌آید. در هیچکدام از داستانهای هدایت که زنی در میان نیست، آهنگ و آوازی هم نیست. تو گویی مردهای این داستانها فقط با موسیقی و آواز است که به یاد زنان می‌افتند و یا تنها راه برای حفظ یادبود زنهای محبوب، پیوستگی آنها به خاطر یک آواز و آهنگ است.

#پرویز_نقیبی
زن‌های هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

بزرگترین و عالی‌ترین شعر در زندگی من از بین بردن تو و امثال توست که صدها هزار نفر را محکوم به #مرگ و بدبختی می‌کنید و رجز می‌خوانید... گورکن‌های بی‌شرف.

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

از ته دل میخواستم و آرزو میکردم که خودم را تسلیم خواب فراموشی بکنم، اگر این فراموشی ممکن میشد، اگر میتوانست دوام داشته باشد، اگر چشمهایم که بهم میرفت در وراء خواب آهسته در عدم صرف میرفت و هستی خودم را دیگر احساس نمیکردم، اگر ممکن بود در یک لکه مرکب، در یک آهنگ موسیقی یا شعاع رنگین تمام هستیم ممزوج میشد و بعد این امواج و اشکال آنقدر بزرگ میشد و میدوانید که بکلی محو و ناپدید میشد - به آرزوی خودم رسیده بودم.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

خاصیت هر نسل این است که آزمایش نسل گذشته را فراموش بکند...

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

صداقت در عشق !
هدایت در زندگی !

همیشه قصه‌های هدایت فقید با تشریح فضا و اجزا شروع می‌شود حتی اگر بخواهد در نوول #بن‌بست شریف را تعریف کند یا در #سگ_ولگرد از پات بگوید چنان زمان و مکان را شرح می‌دهد و بقول اهل سینما و نمایش آکساسوار را جوری می‌بندد که خیالش راحت است که مخاطب را در افکارش غوطه‌ور ساخته تا همگان بدانند #صادق_هدایت کیست!

معروف‌ست که یکبار موقع فیلمبرداری سریال #هزاردستان #علی_حاتمی یک روز کار را متوقف می‌کند تا بروند برای لباس رضای خوش‌نویس دکمه‌ سردست صدفی پیدا کنند هرچه همه عزوجز می‌زنند که آقا اصلاً دیده نمی‌شود زیر بار نمی‌رود تا از خیابان منوچهری دکمه سردست صدفی می‌آورند تا معلوم شود چگونه باید علی حاتمی شد!

صادق‌خان هدایت نیز آنقدر عاشقانه به طبیعت می‌نگریست که حتی در #سایه_مغول که قصه‌ای هولناک و پر زد و خورد به هنگامهٔ ورود ارتش مغول پس از توقفی هشتاد ساله به تبرستان می‌باشد باز هم در بازسازی جنگل‌های مازنی قلم را از ظرافت طبعش جدا نمی‌کند و چنین می‌نویسد:

"بوئی كه در هوا پراكنده می‌شُد، بویِ سَردابه‌‌هایِ نمناك، برگِ قهوه‌ای‌رنگِ پوسیده بود كه زیرِ آن‌ها پُر بود از حشراتِ كوچك، سوسك‌هایِ سیاه و خاكستری، پشه‌‌هایِ دُرُشت با پا‌هایِ دراز، كمر باریك و بال‌هایِ شفاف، آن بالا، در روشنائیِ خورشید می‌چرخیدند. گودالِ پائینِ چشمهِ كوچك، از لَجنِ سیاه و برگ‌هایِ پوسیده انباشه شده‌بود. گاه‌گاهی حُباب‌هایِ درخشان رویِ آب می‌آمد و می‌تركید، ولی آبِ خودِ چشمه، آبِ باریكی كه از زیرِ سنگریزه‌‌ها می‌جوشید و بیرون می‌آمد، روشن و درخشان بود."

اما در #زنی_که_مردش_را_گم_کرده_بود گرچه  در زندگی سخت و شکنجه‌گاهی که زرین‌کلاه برای خودش احساسات مازوخیستی را هموار کرده‌ست و صادق‌خان بهانه‌ای برای تشریح زیبایی‌ها ندارد باز این ذهنیت خداگونه هدایت فقیدست که ما را به جریان سیال افکار زنی تسلیم و عاشق می‌برد تا بازتاب سکس و خشونت را به گونه‌ای شاعرانه بیابیم:

"پاورچین پاورچین رفت دم حوض ، زیر درخت نارون ایستاد. درین ساعت مثل این بود که درخت، زمین، آسمان، ستاره‌ها و مهتاب همه با او بزبان مخصوصی حرف می‌زدند. یک حالت غم‌انگیز و گوارائی بود که تاکنون حس نکرده بود، او بخوبی زبان درختها، آبها، نسیم و حتی دیوارهای بلند خانه و قلعه‌ای که در آن محبوس شده بود و همچنین زبان کوزه ماستی را که توی پاشویه حوض بود می‌فهمید و در خودش حس میکرد. ستاره‌ها مانند دانه‌های ژاله که در هوا پاشیده باشند، ضعیف و ترسو با روشنائی لرزان می‌درخشید، همه آنها و هر چیز معمولی و بی‌اهمیت بنظر او عجیب، غیر طبیعی و پر از اسرار آمد که معنی دور و مجهول داشت و هرگز بفکر او نمیرسید."

و در #پدران_آدم که یکی از خشن‌ترین آثار ناتورالیستی ادبیات معاصرست باز هم گوهرهٔ عاشقانهٔ صادق‌خان او را رها نمی‌کند:

"ولی طبیعت هنوز از جوش‌وخروش نیفتاده بود. رگبار‌هایِ تند، رعدوبرق، طوفان و باد و بوران و زمین‌لرزه‌‌هایِ پی‌در‌پی، داستانِ مكرّر و دائمیِ‌ زمین را تشكیل می‌داد. از قُلّهِ كوهِ دماوند، پیوسته دود و بُخارِ خاكستری‌رنگی بیرون می‌آمد كه شب‌ها به شُعله‌‌هایِ نارنجی تبدیل می‌شد. و عكسِ آن رویِ سطحِ آبِ آرامِ دریاچهِ دورِ آن مُنعكس می‌گردید. رویِ كوه‌‌ها و درّه‌‌هایِ مُشرف به‌دریاچه، از جنگل‌هایِ انبوه با درخت‌هایِ تنومندِ بزرگ پوشیده شده بود و در زیرِ شاخهِ‌ این درخت‌ها، جانورانِ دَرنده و چَرنده و میمون‌هایِ بزرگی كه تازه به آن‌جا كوچ كرده بودند، زندگی می‌كردند."

در همه آثار صادق‌خان حتی در تلخ‌ترین‌شان مثل #میهن_پرست یا #شبهای_ورامین که از همان آغاز کار مخاطب برای تراژدی آماده می‌شود، جدال هدایت فقید با مرگ و نیستی و سنگین ساختن کفهٔ حیات و تعلقات به زندگی دیده می‌شود و اصلاً جریان زندگی شخصی هدایت فقید سرشار از آراستگی، رفاقت، طنز، عکس و کارت پستال و علم‌اندوزی بوده‌ست... عشق به حس حیات بوده‌ست.
👁

با سپاس از جناب #سینا_نیکوکار

@Sadegh_Hedayat_Channel

دیشب خواب والده‌ی احمد را می‌دیدم. در عمرم، این اولین بار است که یک هفته بدون زن هستم. حقیقتاً ما جهاد اکبر می‌کنیم، خودمان را فدایی دین مبین کرده‌ایم، در راه اسلام، انتحار کردیم و شهید شدیم! آقای جرجیس! این مطالب را برای مجله‌ 'المنجلاب' یادداشت بکنید. من اگر مُردم، مرا در آل‌ضیاء در شهر الباریس دفن بکنید و اسم مزارم را 'امامزاده آل تاج' بگذارید تا زیارتگاه مسلمین بشود. راستی چه اجری در آن دنیا خواهیم داشت تا بتواند جبران این همه صدمات و زحمات ما را بکند! من گمان می‌کنم برای رفع خستگی و دفع مضرّت مسافرت، بد نباشد که لدالورود، هر کدام نفری سه تا زن صیغه بکنیم.

#البعثة_الاسلامیه_الی_البلاد_الافرنجیه
#کاروان_اسلام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

جانوران بت نمی‌پرستند، قلدر نمی‌تراشند و به کثافتکاریهای خودشان نمی‌بالند برای همین تاریخ ندارند.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

انتلکتوئل. زکی! گه‌تلکتوئل!

#صادق_هدايت
به نقل از #م_ف_فرزانه

@Sadegh_Hedayat_Channel

#جعلی

این جملات از بوف کور و هیچ اثر دیگری از #صادق_هدایت نیست.

@Sadegh_Hedayat_Channel

وقتی که آدم خیال موهوم ابدیت را از دست داده، چند ساعت و یا چند سال انتظار فرقی نمی‌کند.

#دیوار
#سارتر
برگردان: #صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat_Channel

ادبیات کشورهای توتالیتر به این دلیل نمی‌میرد که هدایت‌شده است بلکه از این جهت که از دیگر ادبیات‌ها جدا افتاده است. هر هنرمندی که از پیش دریچه‌اش به روی تمام واقعیت باز نباشد، مثله شده است.

#آلبر_کامو
یادداشتها/ج۳

هفتم نوامبر: زادروز آلبر کامو ✨

@Sadegh_Hedayat_Channel

از صادق مرتب کاغذ می‌رسد. البته وقتی می‌گویم 'مرتب' باید با قید احتیاط این کلمه را تعبیر کنی. زیرا که ترتیب او هم مثل خودش می‌ماند. معهذا من از او راضیم. ماهی یکی دو تا نامه سه چهار صفحه‌ای می‌نویسد و خیال می‌کنم شق‌القمر می‌کند چون برای والد محترمش هم از این غلطها نمی‌کند. اما آنطور که تو می‌نویسی بیکار بنظر نمی‌رسد. تو این دیوث را نمی‌شناسی وقتی کار می‌کند خود را به بیعاری می‌زند.

حسن #شهید_نورایی
نامه به #رضا_جرجانی

@Sadegh_Hedayat_Channel

در اطاقم یک آینه بدیوار است که صورت خودم را در آن می‌بینم و در زندگی محدود من این آینه مهم‌تر از دنیای رجّاله‌هاست که با من هیچ ربطی ندارد.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

هوا و زمین و آبمان پر از کثافت و میکروباته. باور کنید که ما داریم تو چاهک دنیا زندگی میکنیم و مثل کرم تو هم می‌لولیم. زمامدارانمان همه دزد و دغل و رشوه‌خورند. بله دیگر منتظر چی هستید؟

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

باید تشکرات عاجزانه خود را تقدیم کارمندان محترم فرهنگستان بنمائیم که بوسیله اختراع لغات من‌درآری "ساخت فرهنگستان" زبان فارسی را از پرتگاه مرگ نجات داده و بسوی شاهراه ترقی و تعالی سوق داده‌اند.
[...]
از درگاه پروردگار موفقیت روزافزون کارمندان محترم فرهنگستان را خواستاریم و امیدواریم که همواره نگاه تمسخرآمیز آنها به ریش مردم دوخته و کیسه‌شان از زر آنها اندوخته باشد.


#فرهنگ_فرهنگستان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

هزار جور فکرهای شگفت‌انگیز در مغزم میچرخد، میگردد. همه آنها را می‌بینم، اما برای نوشتن کوچکترین احساسات یا کوچکترین خیال گذرنده‌ای، باید سرتاسر زندگانی خودم را شرح بدهم و آن ممکن نیست. این اندیشه‌ها، این احساسات نتیجه یک دوره زندگانی من است، نتیجه طرز زندگی، افکار موروثی، آنچه دیده، شنیده، خوانده، حس کرده یا سنجیده‌ام. همه آنها وجود موهوم و مزخرف مرا ساخته.

#زنده_بگور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

ما که عادت نداشتیم دخترانمان را #زنده_بگور بکنیم: [...] ما برای خودمان تمدن و ثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخر نمی‌دانستیم، همه اینها را از ما گرفتند و بجایش فقر و پریشانی و مرده‌پرستی و گریه و گدایی و تعصب و اطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کونشویی و خلا رفتن برایمان آوردند! همه‌چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سودپرستی و بی‌ذوقی و #مرگ و بدبختی است.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

از اوضاع حقیر خواسته باشید مانند سابق به طرز احمقانه‌ای می‌گذرد فقط روزها می‌آیند و می‌روند نه حقی داریم که از کسی بازخواست کنیم نه میهنی که به گذشته و آینده‌ آن علاقمند باشیم. نه آینده‌ای که برای بهبودی آن بکوشیم و نه زال و زاتولی که در تامین آینده‌ او تلاشی بکنیم و نه دماغی و دلی که به کاری سر خودمان را گرم بکنیم بدتر از Huis clos [#دوزخ] #سارتر همه چیز بیطرفانه می‌گذرد با جار و جنجال و سر و صدا. ما هم روزی چند چروک بیشتر، چند ناخوشی تازه، چند موی سفید برای فردای خودمان ذخیره می‌کنیم. از زندگی حیوانی و نباتی هم گذشته به حالت سنگ افتاده‌ایم. اینهم یکجورش است: گیتی است کی پذیرد همواری؟

نامه‌ به حسن #شهید_نورایی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

ازین بالا که نگاه بکنیم زندگی روی زمین مثل افسانه‌ای بنظر می‌آید که مطابق فکر یکنفر دیوانه ساخته شده باشد.

#آفرینگان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

کمیک‌استریپ
#عروسک_پشت_پرده اثر #صادق_هدایت

#بزرگمهر_حسین‌پور

@Sadegh_Hedayat_Channel

در گوش دلم گفت فلک پنهانی:

حکمی که قضا بود ز من می‌دانی؟

در گردش خود اگر مرا دست بُدی،

خود را برهاندمی ز سرگردانی.


 #خیام

#ترانه‌های_خیام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

چندی است که نزد آقای بهرام انگل‌ساریا* مشغول تحصیل زبان پهلوی شده‌ام ولی گمان میکنم که نه به درد دنیا و نه به درد آخرتم بخورد. هرکس در زندگی یک فن را وسیله معاش خود قرار می‌دهد مثلاً یکی دایره 'ن' را خوب می‌نویسد یکی شعر قدما را از بر می‌کند یکی مقاله تملق‌آمیز چاپ می‌کند و تا آخر عمر به همان وسیله نان خودش را درمی‌آورد. حالا من می‌بینم که آنچه تا کنون کرده و می‌کنم همه بیهوده بوده است.

نامه به #یان_ریپکا
#صادق_هدایت

* مقصود Anklesaria است که به مزاح بصورت انگل‌ساریا نوشته است. (توضیح ریپکا)

@Sadegh_Hedayat_Channel

خیلی مضحک و عجیب است که اشخاصی را در کشوری که کوس آزادی و دموکراسی می‌زند به جرم داشتن افکار شخصی بر خلاف قانون و انسانیت بی‌خود و بی‌جهت شکنجه بدهند.

نامه به #عبدالحسین_نوشین
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

این سخن من است
به آیین راستی درآیید
دانایی بدست آورید.

به یادتان می‌آورم
زیباترین منش آدمی
محبت اوست،
و بهترین خوبی‌ها
خرسندی مردمان من است
و بهترین ارمغان آدمی
آزادی‌ست.

منم #کوروش شهریار روشنایی‌ها
#سیدعلی_صالحی

گرامی‌ست
هفتم آبان
روز #کورش بزرگ ❤️

عکس: #هربرت_کریم_مسیحی

@Sadegh_Hedayat_Channel

برای من بزرگترین معجزه همین است که من وجود دارم.

#هوسباز
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

بررسی ویژگی‌های جریان سیّال ذهن در بوف کور صادق هدایت

یوسف بیگ باباپور

از

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

پرتره #صادق_هدایت

به یاد استاد #حسین_کاظمی در زادروزشان ✨

@Sadegh_Hedayat_Channel

هیچ دولت خارجی جرات نمیکنه به میهن ما چپ نگاه بکنه. امروز دو میلیون سرنیزه پشت‌سرمانه و با آن میتوانیم از یکطرف قفقاز و از طرف دیگر ترکستان روس را تسخیر بکنیم. باور بکنید که ما پشت دنیا را به لرزه درآوردیم.

#حاجی_آقا
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat_Channel

یک بازیگرخانه غریبی است. مثل خیمه‌شب‌بازی یا بازی شطرنج، همه کاینات روی صفحه گمان می‌کنند که آزادند. ولی یک دست نامرئی که گویی متعلق به یک بچه است مدتی با ما تفریح می‌کند. ما را جابجا می‌کند، بعد دلش را می‌زند، دوباره این عروسکها یا مهره‌ها را در صندوق فراموشی و نیستی می‌اندازد:

ما لعبتکانیم و فلک لعبت‌باز،
از روی حقیقتی نه از روی مجاز...

#ترانه‌های_خیام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

در اینجا [هند] کوچک‌ترین چیز اسباب تعجب و حیرت من میشود. هنوز کاملاً مواجه با realite [واقعیت] نشده‌ام، مثل این است که در یک رشته خواب و خیال زندگی می‌کنم، مثل کسی که از گور گریخته - شاید تنها جای دنیا که قابل دیدن است قسمت هندوچین است که هنوز داخل احمق‌بازیها و گندکاریهای بین‌المللی نشده، هر کسی برای خودش دنیای جداگانه‌ای است. خداها، آدمها، حیوانات با هم مخلوط میشوند. مثلا مردی که جلو دریا چهارزانو نشسته خمیر نان را گوله‌گوله میکند، جلو ماهی می‌ریزد، گاوی که آزادانه در دکان‌ها گدایی میکند. لباسهای عجیب و غریب، گاهی بنظرم می‌آید که در الف‌لیله [هزار و یک شب] زندگی میکنم.

نامه به #مجتبی_مینوی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

آن توده سنگ حجیم، آن خدایی که در طفولیت سامپینگه آن همه اعتقاد و بستگی و احترام و رعب نسبت به آن ابراز می‌داشت و سر بر آسمان برافراشته بود فعلاً در نظر او قدرت و عنوان خود را از دست داد، بیکاره و پوچ و بی‌معنی می‌نمود.

#سامپینگه
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

راستش را می‌خواهید، ما از جنگ و جدال و قلتشن‌بازی و استعمار و استثمار و آیات شریفه و این‌جور حقه‌بازی‌ها بیزاریم.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

- خواهش میکنم بگو غیر از تاریخ بیهقی و کلیله دمنه و چهار تا کتاب دیگر چند تا کتاب نثر حسابی داریم؟ نثر دوره سلجوقی، صفوی؟ زندیه؟ یا نثر دوره قاجاریه؟ زکی... نثرمان کجا بود؟ امیرارسلان؟ حسین‌کرد؟

- نثر خود شما.

نگاه خشمگینی بهم انداخت.
- پاشو را بیفت. دیر شده... این معلوماتت را هم وردار ببر سرش کار کن...

آشنایی با #صادق_هدایت
#م_ف_فرزانه

یکم آبان روز #بیهقی و روز ملی نثر پارسی

به یاد ابوالفضل بیهقی ✨
نویسنده و تاریخ‌نگار بزرگ ایرانی

@Sadegh_Hedayat_Channel

کاغذ و مداد را برداشتم، می‌خواهم بنویسم، نمی‌دانم چه؟ یا اینکه مطلبی ندارم و یا از بس که زیاد است نمی‌توانم بنویسم. اینهم خودش بدبختی است.

#زنده_بگور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

مگر نشنیدی که سخن راست از شمشیر برنده‌تر است؟

#پروین_دختر_ساسانی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

آدمی زندگی را کم‌تر تجربه میکند تا زندگی آدمی را. حس من هم اینست که زندگی‌ام مرا تجربه کرده، گویا بیشتر بازیچه زندگی بوده‌ام تا اینکه انتخابش کرده باشم. بعلاوه هرچه مشهورتر باشی زندگی بیشتر به بازی‌ات می‌گیرد.

#رومن_گاری

(گذر روزگار؛ گفتگو با رادیو-کانادا چند ماه قبل از #مرگ)

@Sadegh_Hedayat_Channel

طلا... چه فلز نجیبی است. چه رنگ دلکش و چه صدای مطبوعی دارد، چه طلسمی است که دنیا و آخرت و همه افسانه‌های بشر دست‌بسینه دور آن می‌گردند! طلا... طلا...!

#گجسته_دژ
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

لغزشی از ما سر زده که نمی‌دانیم و یا بطرز مبهمی از آن آگاهیم: این گناه وجود ماست. همین که به دنیا آمدیم، در معرض داوری قرار می‌گیریم و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشته کابوس است که در دندانه‌های چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشد می‌گردیم و در نیمه‌روز خفه‌ای، کسی که به نام قانون ما را بازداشت کرده بود، گزلیکی به قلبمان فرو می‌برد و سگ‌کش میشویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند. این نشان دوره ماست که شخصیتی در آن وجود ندارد و مانند قانونش ناکسانه و سنگدلانه میباشد.

#پیام_کافکا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

👆 سلفی نقاش برجسته لهستانی، آندری وروبلوسکی Andrzej Wróblewski و همسرش ترزا والریا روت Teresą Walerią Rutt

این شخص #صادق_هدایت نیست.

@Sadegh_Hedayat_Channel

بی‌مقصد، بی‌فکر و بی‌اراده در تاریکی غلیظ متراکم آهسته راه میرفتم و نمی‌دانستم که بکجا خواهم رسید، چون بعد از او، بعد از آنکه آن چشمهای درشت را میان خون دلمه‌شده دیده بودم، در شب تاریکی، در شب عمیقی که سرتاسر زندگی مرا فرا گرفته بود راه میرفتم، چون دو چشمی که بمنزله چراغ آن بود برای همیشه خاموش شده بود و در اینصورت برایم یکسان بود که به مکان و ماوایی برسم یا هرگز نرسم.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

خورشید... پس خورشید کو؟... همیشه شب، شبهای ترسناک... سایه درختها را بدیوار نگاه کن... ماه بالا آمده... جغد ناله میکشد... درها را باز کنید... بشکنید... دیوارها را خراب کنید... اینجا زندان است... زندان. توی چهار دیوار..‌ خفه شدم بس است... نه من کسی را ندارم... تار بزنیم... تار را بیاور اینجا توی ایوان... تف... تف باین زندگی...

#شبهای_ورامین
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

لاله میل زیادی به گردش داشت. اگر دو سه روز پشت هم باران می‌آمد و مجبور میشد در آلونک بماند خاموش و غمگین می‌گردید، ولی روزهایی که هوا خوب بود با خداداد و یا تنها بگردش میرفت. اغلب تنها میرفت و همین اسباب بدگمانی خداداد نسبت باو شد. چه دو سه بار عباس چوپان را با لاله دیده بود و او را رقیب خودش می‌دانست. حتی یک روز هم آنها را دید که عباس تمشک می‌چید و بدهن لاله می‌گذاشت. همان شب به لاله توپید که نباید با مرد غریبه حرف بزند. اشک در چشمهای لاله جمع شد.

#لاله
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

مردکه کافر نجس چه حق دارد با من بلند حرف بزند؟ به او حالی بکنید که من رییس بعثةالاسلامیه هستم و پشت سر ما از جبال هندوکش گرفته تا جزایر وقواق، پانصدهزار ملیان مسلمان گوینده لااله‌الاالله است و یک اشاره من کافی است که همه مسلمانان، شما را با سیخ وافور تکه‌تکه بکنند. اگر هم رشوه میخواهد، بگو در شرع مبین اسلام به غیر از برای علماء، برای سایرین رشوه حرام است.

#البعثة_الاسلامیه_الی_البلاد_الافرنجیه
#کاروان_اسلام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

هدایت و بوف کور

داریوش مهرجویی

روزنامه شرق، اسفند ۱۳۸۴، ش۷۰۴


#صادق_هدایت
#بوف_کور
#مقاله

به یاد #داریوش_مهرجویی 🥀


@Sadegh_Hedayat_Channel

زندگی من ته این چشمها غرق شده بود.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

آمریکایی‌های جدیدالاسلام چون منع کردند شراب،
در بین مردم افتاده انقلاب و شد شکرآب.
قاچاقچی‌های مشروب پیدا شدند،
هزار جور گند و کثافت را بخورد مردم میدادند.
پولهای گزاف از آنها می‌گرفتند،
هر کثافتی هم باسم شراب بآنها می‌خوراندند.
چونکه در آنجاها نمی‌ساختند شراب،
مردم هم بآن دسترسی نداشتند و بود نایاب.
اکثر ناخوشی بری‌بری گرفتند،
کم مانده بود که از این مرض بمیرند.
تا اینکه پشیمان شده باده را آزاد کردند؛
روح باده‌گساران را شاد کردند.

#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

به یادم می‌آید شنیده‌ام وقتیکه دور کژدم آتش بگذارند خودش را نیش می‌زند - آیا دور من یک حلقه آتشین نیست؟

#زنده_بگور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

#حافظ

نقاشی اثر #صادق_هدایت


گرامی‌ست
بیستم مهر
روز بزرگداشت حافظ 💜✨

@Sadegh_Hedayat_Channel

او دلش می‌خواهد در آرامش و تنهایی باشد و مخفیانه از لذت کتاب، موسیقی، آثار هنری و غذاهای خوشمزه بهره‌مند شود. وقتی عقایدش را درباره کتاب خواندن می‌خواندم، به این نتیجه رسیدم که ما بسیار به یکدیگر شباهت داریم: "وقتی چیزی مرا آزار می‌دهد، پناه می‌گیرم. نیازی به سفرهای طولانی نیست. سفر به قلمرو حافظه‌ی ادبیات کفایت می‌کند و به غیر از آغوش ادبیات دیگر کجا می‌شود مشغولیتی خالص‌تر، همراهی سرگرم‌کننده‌تر و جادویی گیراتر یافت؟" دقیقاً همین است.

#تولستوی و مبل بنفش
نینا سنکوویچ

@Sadegh_Hedayat_Channel

مثل مگسهایی شده بودم که اول پاییز به اطاق هجوم می‌آورند، مگسهای خشکیده و بی‌جان که از صدای وزوز بال خودشان می‌ترسند، مدتی بی‌حرکت یک گله دیوار کز میکنند، همینکه پی می‌برند که زنده هستند خودشان را بی‌محابا بدر و دیوار میزنند و مرده آنها در اطراف اطاق می‌افتد.

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat_Channel