Reza Nassaji

@rezanassaji


پارگفتارهایی از جامعه، تاریخ و ادبیات
رضا نساجی: دانش آموخته فیزیک و علوم اجتماعی
داستان نویس (سال سی ام: آرما،1396)
پژوهشگر انسان شناسی فرهنگی و تاریخ شفاهی علوم انسانی ایران

مطالب کانال صرفاً برای شبکه های اجتماعی است

ارتباط:
[email protected]

Reza Nassaji

22 Oct, 15:51


در جریان تحقیقات مردمنگارانۀ تک‌نگاری روستای حاجی‌‌آباد لک‌های قم متوجه داستان جالبی شدیم: صد سال پیش، گروهی از لک‌های روستا به نایبیان کاشان پیوسته بودند که بعد از همکاری با کابینۀ مهاجرت و جنگ با ارتش روس تزاری در اشغال جنگ جهانی اول، توسط وثوق‌الدوله سرکوب و رهبرشان اعدام شد.
برخلاف این گروه که با جنگلیان و نمایندگانی چون مدرس مراوده و سمپاتی داشتند، گروهی دیگر از همان روستای کوچک به قشون دولتی برای سرکوب جنگل پیوسته بودند و بعدها از مواهب همکاری با دولت بهره‌مند شدند.

قضاوت متعارض بازماندگان این دو گروه همطایفه از روستایی کوچک دربارۀ طغیان نایبیان و قیام جنگلیان به من این الهام را داد که چطور می‌توان به اتکای روایات محلی دربارۀ وقایع محلی قضاوت کرد؟
اگر تاریخ‌نگاری مرکزمحور و دولت‌محور را نمی‌پذیریم، چه معیاری برای داوری دربارۀ روایات محلی داریم؟ آن‌هم زمانی که تا این حد متعارض است؟

چرا دور برویم، وقتی همین‌ حالا هم در داوری دربارۀ حوادث و عوامل معاصر که خودمان حضور داریم و نتایج آن را درک می‌کنیم، قضاوت متعارض است، در باب تاریخ چه می‌توان گفت؟
برای مثال، هنوز هم کسانی گمان می‌کنند سید محروق واقعاً برای محرومان کارهای مثبتی کرده است و دیگرانی می‌پندارند که از زمان پدیدار شدن پزشکیان کارها همه بر منوال وفاق و مسیر پیشرفت پیش می‌رود.

تودۀ عامی که هنوز نمی‌داند کدام شخصیتش خائن بوده یا خادم؛ همواره کسی را که جلوی بیگانه و مستبد ایستاده و شکست خورده، تحقیر کرده؛ و در مقابل، مستبدی را ستوده یا انتظار کشیده که بیگانگان آورده و برده‌اند، راه طولانی تا ادعای تاریخ داشتن و ملت بودن دارد.
داوری در باب تروریست یا قهرمان بودن دیگرانی که هیچ درکی از فلاکت مردمشان در جنگ و صلح کذایی نداریم، بماند.
@RezaNassaji

Reza Nassaji

21 Oct, 15:08


نذر روغن از کوزۀ شکسته برای امامزاده خاورمیانه


موسیو مکرون گفت دیگر به اسرائیل سلاح نمی‌فروشد. خب البته اسرائیل عملاً از آمریکا و آلمان سلاح می‌خرید و مشتری فرانسه نبود. اما حالا چه؟ دعوای کوچکی می‌کنند تا فرانسه از مستعمرۀ سابقش لبنان دل ببرد، بعد برای آشتی‌کنان با اسرائیل قرارداد فروش سلاح بسته می‌شود. همه راضی، گور بابای ناراضیان جنوب جهانی.

درست مثل جمهوری اسلامی که چون مشتری تسلیحات آلمان نبود، سیاستمداران دگوری سوسیال‌دموکرات و سبز خودشان را به جنبش «زن، زندگی، آزادی» می‌چسباندند و وکیل محکومین به حبس و اعدام می‌شدند. همان‌ها که الان نسلکشی غزه را توجیه می‌کنند، اگر جمهوری اسلامی هم به‌عنوان مزاحم اسرائیل، تحت تحریم تسلیحاتی آمریکا نبود، به او هم می‌فروختند و به ریش ما می‌خندیدند.
اگر هم بگویید که خوشبختانه تحریمش کرده‌اند و با آن مذاکره نمی‌کنند، یادتان بیاید که همین‌ها با طالبان مذاکره کردند و بعد هم افغانستان را دودستی تحویلش دادند.

ایرانی بس کن، کشور تو و بقیۀ خاورمیانه چیزی جز فروشندۀ ارزان نفت و گاز و خریدار گران تسلیحات اروپا و آمریکا نیست. به‌جای تحقیر افغانستانی و فلسطینی و گدایی توجه از غربی‌ها، انگار که تحفۀ عالم هستی، به سرشت و سرنوشت مشترک فکر کن.
@RezaNassaji

Reza Nassaji

19 Oct, 14:07


هر بار به این فکر می‌کنم که پزشکیان و عراقچی به‌عنوان عروسک‌های نمایش معظم‌له نمی‌توانند سرنوشت خود را از رئیسی و امیرعبداللهیان جدا کنند، یاد شولتس و بائربوک در آلمان می‌افتم که نمی‌توانند کوتوله‌هایی مقلد مرکل نباشند. با این تفاوت که ملت آلمان در قانون اساسی‌اش "رهبر معظم" ندارد، ولی دولتش بایدن و نتانیاهو را به‌عنوان "پیشوا" برگزیده است، چون حتی در زمان ایفای نقش عظمت مقابل روسیه و بدیل مقابل آمریکا، احساس یتیم بودن و صغارت دارد.
@RezaNassaji

Reza Nassaji

18 Oct, 12:26


جمال دبوز (Jamel Debbouze) را در نقش تکراری «سعید» در کنار «مسعود» (با بازی رشدی زم) و «عبدالقادر» (با بازی سامی بوعجیله) در فیلم‌های مختلف رشید بوشارب مثل «بلدیون» (Days of Glory) و «خارج از قانون» (Outside the Law) در نظر بگیرید که در فیلم اول همرزم هستند و در فیلم دوم، برادر. (این سه قرار است در فیلم سوم از این سه‌گانه هم با هم باشند و دو نفر آخر در فیلم اخیر «پیوندهای ما» (Our Ties) رشدی زم هم با خود بوشارب همبازی شده‌اند.) سعید شخصیتی مجذوب استعمارگران فرانسه را نشان می‌دهد که می‌خواهد یکی از آنها باشد؛ پادویی سرجوخه مارتینز (که بعد معلوم می‌شود خود او هم دورگۀ عرب است) برای پیشرفت در ارتش مستعمرات فراتسه در جنگ‌ جهانی دوم یا قوادی و بعد کاباره‌داری در فرانسه در دوران مبارزات استقلال الجزایر برای کسب ثروت. آدمی ضعیف و خودفروخته که در ادامه خواسته یا ناخواسته متحول می‌شود.
این شخصیت سینمایی را می‌توان شمایل استعمارزدۀ مجذوب استعمارگر دانست؛ تا زمانی که تلنگری به او وارد شود و بداند در قلمروی متروپل همچنان بیگانه خواهد ماند. یا باید به درجات نازل نظامی در ارتش استعمار تن بدهد یا به مشاغل کثیف در حاشیۀ شهر. این سرنوشت گونگادین‌ها است.
شخصیت سعید را مقایسه کنید با همرزم/برادری که همسر/معشوق فرانسوی دارد، اما اهل سازش و چاپلوسی نیست. سرنوشت نیروی اجتماعی مدرن و مستقلی که نمی‌خواهد در ارتجاع بماند و نمی‌خواهد عملۀ استعمار شود، همان وضعیت «غریبه» (با تعریف زیملی) است: از اینجا رانده و از آنجا مانده، سرخورده و سرگردان.
این چیزی است که این روزها فکر مرا مشغول کرده. پیشتر نوشته بودم و اگر این روزها کمتر می‌نویسم، بابت آن است که فکر می‌کنم که به بهانه بایکوت فلسطینی‌ها در جنگ غزه چیزی مفصل بنویسم.
@RezaNassaji

Reza Nassaji

18 Oct, 09:08


اروپایی که آزادیش از نازیسم را مدیون ارتش‌های مستعمرات، شوروی و آمریکاست نه مبارزۀ خودش، معلوم است که هر گروه چریکی علیه اشغالگر را تروریست بخواند. چه آن آلمانی که تلافی جنایات دو نسل قبلش را سر فلسطینی درمی‌آورد و چه فرانسوی که تسلیم نازی‌ها شده و حتی همسایه و همکار چپش را هم به گشتاپو لو داده.
به همین سیاق، ما باید جبهۀ مقاومت فرانسه را تروریست؛ دوگل را مقاومت زیر لحاف لندن؛ و بریتانیا را حامی تروریسم بخوانیم.
مقاومت علیه اشغال فاشیست را کسی نمی‌فهمد که همان سربازان مستمرات بریتانیا و فرانسه و چریک‌های کمونیستی نجاتش داده‌اند که بعد از پایان جنگ بار دیگر سرکوب شدند؛ بعد هم دربارۀ آزادی مستعمرات آفریقایی خلف وعده کرده و یک میلیون الجزایری استقلال‌طلب را به‌عنوان تروریست کشته که خیلی‌هاشان علیه آلمان جنگیده بودند.
@RezaNassaji

Reza Nassaji

17 Oct, 06:30


دولت آلمان در تاریخ معاصر در حکم نادانی است که چاه کنده و برای پنهان کردن خاک چاه، چاه جدیدی می‌کند:
ارتکاب نسل‌کشی استعماری در نامیبیا، هررو و تانزانیا؛
مشارکت در نسل‎کشی ارامنه؛
ارتکاب نسل‌کشی یهودی، کولی‌ها، معلولین و...؛
مشارکت در نسل‌کشی فلسطین و لبنان...
@RezaNassaji

Reza Nassaji

16 Oct, 18:47


بنیادگرایان یهودی هم با واکسیناسیون مشکل دارند؛ فقط محور مقاومت نیست. البته بنیادگرایان به‌طور کلی با جان «انسان» مشکل دارند.
@RezaNassaji

Reza Nassaji

15 Oct, 20:13


♦️بلوغ مدنی و اجتماعی وارداتی نیست: غفلت از پی‌آمدهای ناخواسته و سخنانی حاکی از استیصال

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۴ مهر ۱۴۰۳

دردها و رنج‌ها و مصیبت‌های انباشته شده‌ی مردم‌مان را درک می‌کنم و به سهم خود ام همیشه در آن‌ها شریک و سهیم بوده ام. تقریبا به‌طور مرتب پیام‌هایی حاکی از دردها و رنج‌های مردم و جوانان را دریافت می‌کنم. اما سخنانی از نوع سخنان آقای مهدی‌ی نصیری را که نگاه به هجوم بیگانه‌گان دارد، بسیار خطرناک می‌دانم.

اولا این نوع سخنان در وهله‌ی نخست سخنانی از روی استیصال است و نشان می‌دهد که کسانی چنان به مرحله‌ی استیصال رسیده اند که انتظار دارند نجات‌بخشی مهاجم بیاید و نجات‌شان دهد. تاریخ مردمان فلات ایران را پیش از این در مقاله‌ی ایران، سرزمین فاجعه و جست‌وجوی نجات توضیح داده ام. مردمان فلات ایران همیشه در درون فاجعه زیسته اند و انتظار نجات‌بخشی آسمانی را داشته اند: منجی‌گرایی.
https://t.me/NewHasanMohaddesi/8120

اما حالا کسانی چون آقای نصیری - اگر درست فهمیده باشم- در انتظار نجات‌بخشی زمینی اند که از کشوری دیگر بیاید؛ آن‌هم اسرائیل که جزو قانون‌شکن‌ترین حکومت‌ها است.

ثانیا چنین نگاهی و چنین تفکری مظهری است از فرهنگ بی‌مسوولیتی‌ و ناتوانی و کنش‌پذیری‌ی تاریخی‌ی مردمانی که به بلوغ اجتماعی و مدنی نایل نشده اند و منتظر اند نجات‌بخشی خارجی مداخله کند و آزادی و رفاه و امنیت بیاورد. زهی خیال باطل! پس رشد و بلوغ اجتماعی‌ و مدنی‌ی ما چه می‌شود؟ مسوولیت اجتماعی‌ و تاریخی‌ی ما چه می‌شود؟ کنش‌گری‌ی ما چه می‌شود؟

ثالثا و مهم‌تر از همه، آیا به نتایج ناخواسته‌ی حمله‌ی نیروهای بیگانه اندیشیده اید؟ چه تضمینی هست که کشور ما بیش از این آسیب نبیند و تخریب نشود؟ چه تضمینی برای آینده‌ی به‌تر هست؟ آیا به شما چک سفید تحویل می‌دهند؟

#فاجعه
#اسرائیل
#استیصال
#بلوغ_مدنی
#مهدی_نصیری
#بلوغ_اجتماعی
#نتایج_ناخواسته
#جست‌وجوی_نجات
#مسوولیت_اجتماعی

@NewHasanMohaddesi

Reza Nassaji

14 Oct, 15:33


دهم اکتبر که روز جهانی مبارزه با حکم اعدام بود، در میان مطالبی که در این سال‌ها علیه حکم غیرانسانی اعدام نوشته‌ام، یاد این مطلب درباره‌ی فیلمی ضد حکم اعدام افتادم که برای خودم شگفت می‌نماید: آلن دلون، بازیگر فیلم "دو مرد در یک شهر" که چند هفته پیش درگذشت، خود از محافظه‌کاران فرانسوی طرفدار حکم اعدام بود. بازی در فیلم رادیکال آدم‌ها را لزوماً باشعور نمی‌کند. نوشتن، ترجمه و... هم به همین ترتیب.
@RezaNassaji

Reza Nassaji

10 Oct, 06:58


داستان تبعیدیان اردوی زند در کویر قم


گروهی لک‌زبان از طایفۀ سعدوند در زمان قاجارها به کویر قم تبعید شده‌اند. از شیراز، ملایر یا هرسین؟ ماجرا به کریم‌خان زند بازمی‌گردد.
خودشان را تفنگچی‌های اردوی زند می‌دانسته‌اند و گروهی از آنان در زمان طغیان نایبیان در کاشان و مبارزۀ آنان با ارتش اشغالگر روس‌ها و حمایت از کابینۀ مهاجرت در جنگ جهانی اول، به اردوی نایب‌حسین کاشی پیوسته‌اند.
گروهی از طایفۀ لر زینی‌وند هم در زمان سرکوب ایلات لرستان به دست رضاشاه تبعید شده‌اند.
گروهی مهاجر کاشانی‌ از مصیبت وبا به آنجا پناه آورده‌اند.
در سال‌های بعد، گروه‌های دیگری از کرمان، یزد و دیگر شهرها هم به آنجا مهاجرت کرده‌اند. مهاجران افغانستانی هم هستند.

این مردم با دست خود قنات ساخته‌ و شوره‌زار کویر را آباد کرده‌اند: روستای حاجی‌آباد لک‌ها و شهر قنوات کنونی. گروهی دامپروری و پرورش بز که سنت کوچ‌نشینان زاگرس است، را در اقلیم نامساعد کویری هم ادامه داده‌اند؛ گروهی با کمک فن قنات به کشاورزی و باغداری روی آورده‌اند؛ و گروهی متناسب با شرایط کویر شترداری و کاروان‌داری کرده‌اند. سه طایفه با سه سنت و فن ایلیاتی و روستایی در پیوند با طبیعت.
اما ماجرا فراتر از مردمان ایلیاتی و دهاتی روستایی کوچک در دل کویر است؛ اقوام و سنت‌های مختلف در کنار یکدیگر زیسته و با هم آمیخته‌اند. روستای حاجی‌آباد لک‌ها، در مجاورت کانون مذهب و سیاست قم، را ماکتی کوچک از همزیستی مسالمت‌آمیز و زیست مولد و معتدل در پیوند با طبیعت در نظر بگیرید.

ما روایت‌های شفاهی این مردم را شنیدیم، آلبوم‌های عکس و اسناد خانوادگی را جمع‌آوری کردیم و کوشیدیم با مردم‌نگاری روایتی متفاوت با جامعه‌شناسی و تاریخ‌نگاری مرکزمحور بنویسیم.
بنویسیم که زبان و فرهنگ لکی‌ در میان دو فرهنگ قومی لر و کرد چگونه فهم می‌شود؛ حضور در اردوی وکیل‌الرعایا در دوران پرآشوب سدۀ دوازدهم هجری به چه معناست؛ ایستادن در کنار دولت مشروطه و در مقابل ارتش اشغالگر روس طغیان و تجزیه‌طلبی نیست؛ اقوام و ایلات نه مظهر خشونت در مقابل شهر و روستا که ابزار و قربانی خشونت استبداد قاجاری در قرن نوزده میلادی بوده‌اند؛ اقوامی که خشونت دولت استبداد مدرن و مدعی قانون مشروطۀ پهلوی اول تحت لوای ملت‌سازی را هم تجربه کردند؛ مردمی که منتظر پروژه‌های توسعه از بالای پهلوی دوم همچون انقلاب سفید نشدند، خود نهادهای مردمی و یاریگری‌های محلی را محقق کردند و حتی هزینه‌های نهادهای دولتی را خود پرداختند تا آبادانی را محقق سازند؛ و نیز در دوران حاکمیت انقلاب و نظام مذهبی هم با تداوم الگوی زیست معتدل ایلی-روستایی در مقابل تحمیل سبک زندگی مذهبی-سیاسی مقاومت کردند.
داستان زندگی مردم روستای حاجی‌آباد لک‌ها در گذار به شهر قنوات، لابه‌لای این جزئیات روایت می‌شود. حاجی‌آباد لک‌ها گویی خودِ ایران است در گذار از سنت به تجدد، در تعاملات و تقابلات دین و سیاست.

کتاب تک‌نگاری حاجی‌آباد لک‌ها: روستایی کویری در گذار به شهر را در تلگرام می‌توانید سفارش دهید.
چهل صفحۀ نخست کتاب تک‌نگاری حاجی‌آباد لک‌ها از مجموعۀ مردم‌نگاری ایران، ۱ در نشر مردم‌نگار را از کانال تلگرام نشر دانلود کنید.
آلبوم ۱۰۰ صفحه‌ای تصاویر رنگی پیوست رایگان و آنلاین کتاب تک‌نگاری حاجی‌آباد لک‌ها را هم از این لینک دانلود کنید.
@RezaNassahi

Reza Nassaji

08 Oct, 04:17


پارسال که این متن را می‌نوشتم، اطلاع نداشتم که سولومون فریدمن (Solomon Friedman)، مدیرعامل یکی از بزرگ‌ترین بنگاه‌های پورنوگرافی (شاید بزرگ‌ترین، از ارقام خبر ندارم) یهودی صهیونیست و تحصیلکرده‌ی حقوق تلمودی در اسرائیل است. رابی ارتدوکس که پورن می‌سازد، ترکیب جالبی است؛ هرچند صهیونیست‌ها به تمسخر رهبر آتی حزب‌الله لبنان را بازیگر زن سابق همان سایت‌ها که تبار مسیحی لبنانی دارد، معرفی می‌کنند.

دنیا پیچیده‌تر - و شاید ساده‌تر و ابلهانه‌تر - از آن است که بخواهی با باب مغالطات در منطق صوری نجاتش بدهی. اما در دنیایی که بنیادگرایان یهودی هم سلاح می‌سازند و هم پورن، تو به‌جای توقف در گزاره‌های غیر منطقی یا ادعاهای پوچ سیاسی، طرفدار کودکان و زنانی باش که کشته، نقص عضو و داغدار می‌شوند. خودت را از دروغ، فساد عقل و مرگ وجدان نجات بدهی، کار بزرگی کرده‌ای، نجات جهان بماند.
@RezaNassahi

Reza Nassaji

07 Oct, 17:11


🔻 «گره شناختی مسئله فلسطین در نظرگاه چپ مستقل ایرانی»


در این نوشتار به بررسی مواجهه توأمان چپ مستقل ایرانی با حکومت بنیادگرایی دینی حاکم بر کشورمان و مقاومت فلسطینی و لبنانی بنیادگرای دینی
و بررسی نوع مواجهه چپ غربی با این دو
و نوع مواجهه چپ فلسطینی و لبنانی با این دو پرداخته‌ام.



@khiyabannevis

Reza Nassaji

05 Oct, 15:06


ایرانی راستگرای عرب‌ستیزی که ادعا می‌کند فلسطین نامی تاریخی نیست و هویتی دیرینه ندارد، نمی‌داند که پروپاگاندای استعماری که این گزاره‌های مضحک را به نفع اسرائیل علیه فلسطین می‌سازد، برای ایران هم چنین مهملاتی ساخته است.
نمونه‌ی این مهملات از جانب صهیونیست فرانسوی، برنار-آنری لوی، در باب نام تاریخی «ایران» مطرح شد که در میانه‌ی جنبش «زن، زندگی، آزادی» بار دیگر آن را تکرار کرد و جعل رضاشاه دانست که برای خوشایند هیتلر آریایی‌گرا نام این کشور را از «پارس» به «ایران» تغییر داده است.
مهملات این دلال جنگی مدعی فلسفه (نقش او در اشغال لیبی و تلاشش برای حمله‌ی ناتو به سوریه را به یاد بیاورید) چنان ادامه یافت که جواد طباطبایی در آخزین روزهای حیاتش در بستر بیماری بدان پاسخ داد: «شخصیت‌های علمی مهم فرانسه برآنند که نوشته‌های او انباشته از اشکالات، جعلیات و بدفهمی‌های بسیار است و نباید او را جدی گرفت.»

اما این تلنگری است برای درک این مطلب که همان استعماری که خطوط مرزی جهان را تغییر داد و به‌دلخواه خودش کشور می‌ساخت، هنوز هم چنین نقشه‌هایی دارد و می‌تواند برای ایران و ایرانی هم نقشه‌هایی بکشد. خاصه با استفاده از نام‌های تاریخی.
تصور کنید همین الان مدعی شوند که بخش‌های غربی و مرکزی ایران که در گذشته «عراق عجم» نامیده می‌شدند (تمام غرب و شهرهای مرکزی چون همدان، قزوین، ری، اصفهان و یزد که بقایای آن نام روی شهر «اراک» مانده است) جزو کشور کنونی عراق (حدود «عراق عرب» قدیم) هستند؛ در این صورت از ناسیونالیست عرب‌ستیز ایرانی چه کاری برمی‌آید؟
@RezaNassaji

Reza Nassaji

04 Oct, 17:44


چند اسیر اسرائیلی فلسطین را آزاد می‌کند؟


در آستانۀ سالگرد رخداد ۷ اکتبر، و در شرایطی که حامیان حماس در جمهوری اسلامی همچنان بر طبل دستاوردهای آن می‌کوبند، هر کنشگر چپ در مقام ناظر مستقل یک بار دیگر باید این رخداد را بازنگری کند و دربارۀ کلیات و جزئیات آن از خود بپرسد. برای مثال، آیا اسیر گرفتن برای تبادل زندانی با اسرائیل تاکتیک درستی بود؟ آیا حماس در اتخاذ استراتژی کنش مسلحانه توقع چنین واکنش تمام‌عیاری را از اسرائیل مفروض نداشت؟
پرسش ساده‌تر: چند اسیر اسرائیلی می‌تواند با اسرای فلسطینی در زندان‌های اسرائیل تعادل برقرار کند؟

پاسخ سهل و سریع این است که اگر چه اسرائیل در ادوار گذشته برای آزاد کردن یک اسیر زنده یا جنازۀ سربازان خود، پس از مدت‌ها حملۀ نظامی در نهایت مجبور شد زندانیان زیادی را آزاد کند، اما در درازمدت می‌تواند با سوءاستفاده از خلاء امنیتی در کرانۀ باختری و قدس شرقی، بار دیگر صدها و هزاران فلسطینی، از رهبران عالی‌رتبۀ سیاسی و نظامی تا زنان و کودکان متهم به پرتاب سنگ (مانند عهد تمیمی)، را اسیر بگیرد. (یا مثل سمیر قنطار، چندی پس از آزادی ترور کند.) به‌ویژه آنکه تشکیلات خودگردان به رهبری محمود عباس، هر چقدر که در مقابل ورود نیروهای نظمی اسرائیل به منطقۀ تحت مدیریت انحصاری خود منفعل است (تا حدی که به‌راحتی وارد مرکز حکومت، رام‌الله، می‌شوند و تلویزیون الجزیره را تعطیل و مصادره می‌کنند)، در زمینۀ همکاری امنیتی با اسرائیل، همچون رژیم ویشی فرانسۀ تحت اشغال نازی‌ها عمل می‌کند که اعضای جبهۀ مقاومت و دیگر افراد تحت تعقیب را تحویل گشتاپو می‌دادند.

پاسخ مفصل اینکه اسرائیل رژیم گروگانگیر است. هر زمان که بخواهد و هر کس را که بخواهد، می‌رباید و زندانی و حتی شکنجه می‌کند،  همچنان که هر کس را که بخواهد در هر کجای جهان ترور می‌کند، بدون آنکه پاسخگوی اتهام تروریسم دولتی باشد.
مثال آشکار، کادرهای سیاسی خود حماس است. بعد از انتخابات پارلمانی ۲۰۰۶ فلسطین که با رصد نهادهای بین‌المللی برگزار شد و حماس به پیروزی ۴۴.۴۵ درصدی رسید و تشکیل کابینه داد (با انتخاب اسماعیل هنیه به‌عنوان نخست‌وزیر منتخب)، اسرائیل در اقدامی وحشیانه، ۶۴ عضو ارشد حماس را بازداشت کرد که ۷ عضو از ۲۳ عضو کابینه حماس و ۲۰ نفر از ۷۲ عضو منتخب مجلس بودند. البته نه فقط اعضای حماس که برخی منتخبین گروه‌های دیگر، مثل مروان برغوثی از فتح، هم ربوده شدند.
علت این رخداد آن بود که در آن‌زمان غزه هم مثل کرانه باختری در اشغال بود و نه فقط تشکیلات خودگردان بدان تسلط کامل نداشت، بلکه نمی‌توانست کاری در مقابل شهرک‌سازی صهیونیست‌ها انجام دهد. طبیعی است که ادامۀ بازداشت حماسی‌های عضو دولت و مجلس (در بیشتر موارد تفهیم اتهام و دادگاه برگزار نمی‌شود) به نفع محمود عباس بود که نخست‌وزیران بعدی را خود به شکلی غیردموکراتیک منصوب کرد و از برگزاری دورۀ بعدی انتخابات پارلمان (۲۰۲۱) نیز با بهانه‌های واهی جلوگیری کرد.
در نتیجه، حماس در اقدامی تلافی‌جویانه در سال ۲۰۰۷، با بیرون کردن تشکیلات خودگردان از غزه، عملاً اسرائیل را هم از آنجا بیرون کرد. چنانکه اسرائیل پیشتر ناگزیر شده بود شهرک‌های غیرقانونی‌اش را تخلیه کند.

جیمی کارتر در کتاب فلسطین: صلح نه آپارتاید دربارۀ تلاش‌هایش برای برقراری صلح با راهکار دو دولتی در جریان این انتخابات، اوج کار خود را لحظۀ تعامل نمایندگان حماس و فتح می‌داند. اما نمایندۀ حماس (عبدالخالق النتشه، که البته اسم او را در کتاب اشتباه ذکر شده) و نمایندۀ فتح (مروان برغوثی) هر دو بازداشت شدند. البته آقای النتشه دو سال پیش بابت بیماری از زندان آزاد شد، اما برغوثی هنوز زندانی است.
برغوثی چنان رهبر محبوبی است که اسرائیل از آزادی او و توانایی‌اش در تحویل فتح وحشت دارد؛ چنانچه در جریان تبادل زندانی، یحیی سنوار، رهبر کنونی حماس و طراح عملیات ۷ اکتبر، را آزاد کرد، اما برغوثی طرفدار راهکار دو دولتی را نه. چنانکه پیشتر نوشته‌ام، کسانی چون برغوثی بدیل‌های محمود عباس در رهبری فتح و تشکیلات خودگردان - و نیز بدیل بنیادگرایی حماس - هستند که به نفع اسرائیل و عباس است همچنان در زندان بمانند.

با این حساب، اکنون باید بار دیگر پرسید که چند هزار اسیر اسرائیلی می‌توانست اسرائیل را به آزادی برغوثی وادار کند؟ و اساساً تا وقتی اسرائیل می‌تواند هر کسی را بدون توجه به پروتکل‌های جهانی اسیر بگیرد و از محاکمۀ قانونی و آزادی آنان امتناع کند، سیاست اسیرگیری سنوار چه کمکی به جنبش فلسطین می‌کند؟
@RezaNassaji

Reza Nassaji

03 Oct, 20:32


سخنی با اپوزیسیون راست


در یکی از دفعاتی که نخبگان خاورمیانه دست به دامن دولت‌های غربی شده‌اند تا از چنگ قدرت حاکم نجاتشان دهد، بریتانیا و فرانسه پس از بیرون کردن عثمانی از قلمروی اعراب، توافق‌نامۀ سایکس-پیکو را با هم امضا کردند که در کشاکش‌های بعدی چند کشور جدید از آن بیرون آمد و بین خودشان تقسیم شد: سوریه و لبنان به فرانسه رسید؛ اردن و عراق به بریتانیا؛ و فلسطین هم شد همین اسرائیلی که قرارست اپوزیسیون راست ایران را یاری کند تا کشور کورش را احیا کنند.

اپوزیسیون راست و سلطنت‌طلب ایران اگر اندکی عقل داشت، با مقایسۀ جنگ‌افروزی اخیر ناتو در لیبی و سرنوشت استبداد توسعه‌طلبانۀ معمر قذافی که همچون استبداد توسعه‌طلبانۀ محمدرضاشاه در ایران، قربانی جاه‌طلبی‌های خارجی خود برای ایفای نقشی مستقل در کشاکش قدرت‌های جهانی شد، متوجه نیات قدرت‌های جهان شمال در تقابل با روسیه و چین برای غارت منابع جنوب جهانی می‌شد.

رژیم‌های محمدرضاشاه و معمر قذافی هر دو نفت نماد استبداد نفتی بودند که با اقداماتی چون مدیریت منابع (برای نمونه، مدیریت آب‌های جاری با سدسازی در ایران و آب‌های زیرزمینی با کانال‌سازی در لیبی) و نیز تلاش برای افزایش سواد و آموزش عالی در کشورشان، تلاش کردند کشورهای مستقل و مقتدری بسازند که علاوه بر غرب با دیگر قدرت‌ها هم رابطه برقرار ‌کند، اما در نهایت با توافقات قدرت‌های غربی برافتادند. اپوزیسیون راست اگر از این ماجرا درس نیاموزد، باز هم نخواهد آموخت.
@RezaNassaji

Reza Nassaji

03 Oct, 11:02


چه کسی دروازه‌های شهر مرا به روی بیگانه می‌گشاید؟


زادگاه من زواره، در جغرافیای بین یزد و اصفهان، تجربه‌ای تاریخی آمیخته با افسانه در حملۀ مغول دارد: نه مثل اصفهان ویران و کشتار شده و نه مثل یزد تسلیم شده و سالم مانده. اجداد شیعۀ اسماعیلی و اثنی‌عشری ما در هجوم سوم مغول تسلیم نشدند، ولی گویا با اشارۀ خواجه نصیرالدین طوسی برای نجات سادات، از راه قنات‌ها گریختند و به سراسر ایران پراکنده شدند، مگر گروهی که بعد از اتمام فتوحات هلاکو بازگشتند. تنها افراد پیر و بیمار ماندند و کشته شدند؛ یکی‌شان سیدی است که مقبره‌اش باقی مانده و گویا جد فرح دیبا است که شهبانو زمانی به زیارتش آمد.

اما اصفهان که با کمک جلال‌الدین خوارزمشاه سالم مانده بود، چرا در هجوم دوم ویران شد؟ ماجرا به منازعات مذهبی بازمی‌گردد. اصفهان مثل بیشتر ایران آن‌زمان سنی‌مذهب بود و اقلیت شیعۀ اسماعیلی به شاه‌دژ، در بیرون شهر، رانده شدند. اما در منازعۀ دائمی حنفیان به رهبری آل‌صاعد و شافعیان به زعامت خاندان آل‌خجند از زمان سلاجقه، شافعی‌های مغلوب با مغولان ساخت‌وپاخت کردند که فقط حنفی‌های محلۀ جوباره کشته شوند. اما مغول‌ها به‌محض ورود، تمام ساکنین محلات دردشت و جوباره را بی‌توجه به «مذهب» کشتند و شهر را ویران کردند. همچنان که در ری باستانی اختلاف مذاهب موجب سقوط شهر شد.

این داستان‌ها که در شهر ما نسل به نسل گفته می‌شود، گوشۀ ذهن هر اصفهانی فرهیخته‌ای هست (و شاید فرهیختگان کرمان و شهرهای دیگری که بارها در هجوم بیگانه ویران شده‌اند) که چگونه اختلاف مذهب سبب ویرانی شد. به قول کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی که کمی بعد به دست مغولان کشته شد: «تا در و دشت هست و جوباره / نیست از کوشش و کشش چاره / ای خداوند هفت سیّاره / پادشاهی فرست خونخواره / تا در و دشت را چو دشت کند / جوی خون راند او ز جوباره»

همچنانکه بسیاری از علما و ادیبان از شهرهای مختلف ایران راه افتادند و به دربار مغولان رفتند و همچون سرداران و حاکمان خائن، مغولان را به کشتار و فتوحات فراخواندند و در سقوط یکایک شهرها و حتی قلاع دورافتاده یاری کردند. من داستان این دبیران، فقیهان، سرداران، شاهزادگان و حاکمان در همراهی با بیگانگان را تاریخ پتیارگی و پفیوزی می‌نامم و پشیزی برای ادعاهای تاریخ رسمی در باب خدمات طوسی‌ها، جوینی‌ها و... برای رام کردن مغولان با خرد ایرانشهری قائل نیستم. بسیاری از آنان خود در تسلیم ایران به مغولان مقصرند.

این شد که چندی پیش در انزوایی چند ماهه، تاریخ هجوم مغول در ایران را با داستان‌های مردم زواره و افسانه‌های هفت شهر لیلاز آمیختم و نمایشنامه‌ای نوشتم به نام «افسانۀ شهر هفتم لیلاز در هجوم سوم مغول»
بخش دوم آن کار را با عنوان «مصیبت مردم شهر دوم لیلاز در هجوم سوم مغول به روایت بهرام گورگرد» را مدتی است که نیمه‌کاره رها کرده‌ام تا دو کار دیگر را تمام کنم: «مقتل کلنل پسیان» و «مجلس تظلم و وداع خاطرۀ دختران خراسان با حافظۀ ملت ایران».

اولی را چند دوست تئاتری و سینمایی خوانده‌اند و هنوز به ناشری نداده‌ام. راستش، علاقه‌ای ندارم کتاب‌های خودم را خودم چاپ کنم و تنها می‌نویسم که از ذهنم خارج شوند.
این نمایشنامه هم در چند ماه اخیر از ذهنم خارج شده بود، تا اینکه دیدم هموطنانی در داخله و خارجه آرزو کرده‌اند بیگانگان به ایران حمله کنند و فقط گروهی از دشمنان را سریع و خشن بکشند، بدون آنکه خون از دماغ دیگران بیاید.
گویا مردم ایران از تاریخ عبرت نمی‌گیرند که هر از گاهی در استیصال و ناتوانی از انقلابی برای نجات خود به دست خود، آرزو می‌کنند: «کاوه‌ای پیدا نخواهد شد امید، کاشکی اسکندری پیدا شود»
@RezaNassaji

Reza Nassaji

29 Sep, 18:31


چه کسی رهبرها را می‌دزدد؟

برای درک این تلاش خارجی برای اپوزیسیون‌سازی و رهبرسازی جعلی در ایران، کافی است به سرنوشت مردم فلسطین بنگرید. (همچنانکه به افغانستان) حاصل سیاست اسرائیل تضعیف فتح و تشکل‌های چپ و سکولار همپیمان در «سازمان آزادیبخش فلسطین» بوده است تا حماس به‌عنوان تشکل بنیادگرای اخوانی تنها راه پیش روی فلسطینی‌ها بماند.
و از سوی دیگر، همین اسرائیل با ربایش و زندانی کردن رهبران بدیل محمود عباس سازشکار در ساف (نظیر احمد سعدات، رهبر «جبهۀ مردمی برای آزادی فلسطین»، که ابتدا خود عباس او را به زندان انداخت) جناح سکولار را به قهقرا کشانده است.

همین اسرائیل با حبس مروان برغوثی (عضو فتح و محبوب‌ترین شخصیت فلسطینی، که بلافاصله پس از پیروزی در انتخابات پارلمانی ۲۰۰۶، به‌عنوان دزدیده و حبس شد) راه بازسازی فتح و ساف را مسدود کرده است تا فلسطینی بختی جز بنیادگرایان حماس برای نجات نداشته باشد و آبرویی در جهان برای جنبش فلسطین نماند.
این خود اسرائیل بود که در سال ۲۰۱۱، و در جریان تبادل بیش از هزار اسیر فلسطینی با گیلعاد شلیط، سرباز اسرائیلی در اسارت حماس، به‌رغم پیشنهاد حماس برای آزادی برغوثی، اسرائیل با آزادی او مخالفت کرد و در مقابل، یحیی سنوار (طراح عملیات ۷ اکتبر) را آزاد نمود.

اما این برغوثی کیست؟ مروان البرغوثی (زادۀ ۶ ژوئن ۱۹۵۹، کوبر، رام‌الله)، نظامی و سیاستمدار فلسطینی، به‌عنوان محبوب‌ترین شخصیت سیاسی فلسطین شناخته می‌شود. او که با راهکار دو دولتی موافق است و در چپ اسرائیل نیز حامیانی دارد، همچنانکه جیمی کارتر در کتاب فلسطین: صلح نه آپارتاید نوشته، مورد اعتماد هر دو جناح سکولار و مذهبی فلسطین است و فتح و حماس می‌توانند به‌واسطۀ او به توافق برسند.
برغوثی که عضو جنبش فتح است، از سال ۲۰۰۲ در زندان اسرائیل به سر می‌برد. در انتخابات ژانویۀ ۲۰۰۶، برغوثی از داخل زندان و به‌عنوان سرلیست فتح به مجلس فلسطین راه یافت. در سال ۲۰۰۹ نیز به عضویت شورای رهبری فتح انتخاب شد.
او سال ۲۰۰۵ کاندیدای رقابت با محمود عباس برای جانشینی یاسر عرفات فقید بود که به توصیۀ دیگر اعضای سازمان کناره‌گیری کرد. اما همچنان بدیل عباس به شمار می‌آید که نه او و نه اسرائیل مایل به آزادی وی نیستند.

حبس سیاستمداران چپ و محبوبی مثل مروان برغوثی و احمد سعدات در زندان‌های اسرائیل، و حذف تحمیلی آنان از معادلات سیاست فلسطین، حاصلی ندارد جز تحدید و تحمیل انتخاب مردم فلسطین به دو گزینۀ بنیادگرایی حماس و سازشکاری محمود عباس.
نمونه‌ای از توافق نانوشته میان ارتجاع حاکم و قدرت‌های خارجی برای تقلیب و تضعیف اپوزیسیون مستقل و حذف رهبران مردمی. سرنوشت مبارزات ایران و افغانستان نیز قابل مقایسه با سرنوشت مبارزات مردم فلسطین است.

تصویر: برغوثی در ملاقات زندان، گرافیتی روی دیوار حائل، رام‌الله، کرانۀ باختری
@RezaNassaji

Reza Nassaji

28 Sep, 11:03


پس از شکست صدام در جنگ خلیج فارس (۱۹۹۰-۱۹۹۱) و عقب‌نشینی اجباری از کویت، علیرغم شورش شیعیان در جنوب و کردها در شمال، رژیم بعث فرصت یافت تا بار دیگر خود را بازیابد؛ به‌بهای سرکوب خونین کردها و شیعیان. حکومت صدام و رژیم بعث قدرت نظامی خود را از دست داد، اما قدرت امنیتی آن تضعیف نشد و رژیم تا دوازده سال بعد، در نهایت استبداد و خشونت ادامه یافت. تحریم‌های این مدت نیز به اعتراف مادلین البرایت، وزیر خارجه‌ی بیل کلینتون، در مصاحبه با سی‌بی‌اس در ۱۹۹۶، حاصلی جز مرگ نیم‌میلیون کودک عراقی در اثر بحران غذا و دارو نداشت. (که به‌زعم او ارزشش را هم داشت.)

به همین ترتیب، می‌توان پیش‌بینی کرد که عقب‌نشینی جمهوری اسلامی از غزه، لبنان و سوریه و حتی عراق و یمن هم به معنای سرنگونی نخواهد بود، همچنان که تحریم‌ها دستاوردی جز تحکیم اقتصاد فاسد زیرزمینی و استبداد سیاسی در پی نداشته‌اند.
هرچند مدیریت برنامه‌ی کنونی با دولت اسرائیل (و در واقع، شخص نتانیاهو) است و اروپا و آمریکا نظاره‌گرانی بی‌خاصیت بیش نیستند (همچنانکه چین و روسیه، با این تفاوت که می‌توان ۷ اکتبر را برنامه‌ی روسیه برای تحت‌الشعاع قرار دادن جنگ اوکراین دانست)، اما اروپا حوصله‌ی سیل آوارگان جنگی ایران را ندارد و آمریکا همچنان با حکومتی ضعیف و فاسد کنار می‌آید.

همین که جمهوری اسلامی از مشکل دائمی اسرائیل و دولت‌های عرب به مشکل انحصاری مردم ایران تبدیل شود، برای آنان کافی است. صدام هم پس از کویت، تنها مشکل مردم عراق بود و حتی با جمهوری اسلامی هم از در صلح درآمد تا شیعیان بدون زحمت آزادسازی کربلا و قدس به زیارت عتبات بروند. جمهوری اسلامی البته پیش‌تر با دشمن منطقه‌ایش، سعودی، آشتی کرده است.
بدین ترتیب، "سرنگونی" چونان تغییری از بیرون با اراده‌ی خارجی، همچنان خیالی خام می‌ماند، اما بذر "انقلاب" به‌عنوان تحولی درون‌زا و حاصل اراده‌ی مردمی از داخل، در تمام ایران پراکنده است.
با این توضیح که آنکه دولت را در مقابل قدرت خارجی زبون می‌کند، ملت را هم از داشتن رهبری مقتدر و سازمان‌های مردمی و معتبر محروم خواهد ساخت.
@RezaNassaji

Reza Nassaji

28 Sep, 04:24


در جست‌و‌جوی عوامل اجتماعی موج مهاجرستیزی یک لحظه رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی را روشن کنید تا ببینید آتش از گور کیست. مجری صبح رادیو جوان می‌گوید اتباع ۳۰ تا و ۱۰۰ تا نان می‌خرند و نان گیر مردم نمی‌آید.
این مملکتی است که رهبرش ادعا داشت ما می‌توانیم ۱۵۰ میلیون جمعیت داشته باشیم و حالا از پس نان ۸۵ میلیون هم برنمی‌آید و برای فرافکنی شکست‌هایش مقابل اسرائیل و مشکلات داخلی خود، ناگزیر موج مهاجرستیزی به راه می‌اندازد.
@RezaNassaji

Reza Nassaji

27 Sep, 16:11


ادامه متن مرغ دریایی در مسلخ ایرانی


و نیز: «چرا به‌جای انتخاب یک نمایشنامۀ معمولی مجبورمان کرد به این هذیان منحط گوش بدهم؟ من اگر پای شوخی در میان باشد، حاضرم به هذیان گوش بدهم ولی آخر اینجا صحبت از اشکال نو و عصر نو در هنر است. اما به نظر من اینجا مسألۀ اشکال جدید مطرح نیست، بلکه فقط رک و راست پای خُلق در میان است.» (همان)

اما ترپلف معتقد است: «به سبک‌ها و اشکال نو احتیاج داریم و اگر نتوانیم به وجودشان بیاوریم بهتر است تئاتری نداشته باشیم.» (ص.۱۹۰)
و در مقابل، سلیقۀ کهنۀ مادر را به هیچ می‌گیرد: «این را هم می‌داند که من اعتقادی به تئاتر ندارم. او عاشق تئاتر است و به خیالش می‌رسد که به بشریت و به هنر مقدس خدمت می‌کند، ولی به عقیدۀ من تئاتر معاصر چیزی جز کهنه‌پرستی و خیال واهی نیست. وقتی پرده بالا می‌‌رود و نور شبانه اتاقی را که فقط سه دیوار دارد روشن می‌کند، این کبیر و این خادمان هنر مقدس نشانمان می‌دهند که مردم چگونه می‌خورند و می‌نوشند و عشق می‌‌ورزند و راه می‌روند و کت‌هایشان را می‌پوشند؛ هنگامی که به یاری تصویرها و جمله‌های مبتذل سعی می‌کنند اصول اخلاقی کوچک و به‌راحتی قابل فهم و مفید در محیط خانواده را با قلاب صید کنند و هنگامی که مطلبی را که چیزی جز تکرار مکررات نیست به هزاران عبارت به خورد آدم می‌دهند، طوری پا به قرار می‌گذارم که موپاسان از فشاری که ابتذال برج ایفل به مغزش وارد می‌کرد گریخته بود.» (ص.۱۸۹)

۴. تضاد نسل‌ها: نوبت به شما نمی‌رسد
موضوع تضاد نسل‌ها در نمایش مرغ دریایی فراتر از تعارض آرا دربارۀ سبک کهنه و نو در هنر است؛ ممانعت نسل قدیم از رسیدن نسل جدید به آرزوهایشان در هر چهار پردۀ نمایش آشکار است. ترپلف جوان آن را چنین بر زبان می‌آورد: «متأسفم، من به این نکته توجه نداشتم که نوشتن نمایشنامه و اجرای نقش در آن، فقط مختص عدۀ معدودی از برگزیدگان است. من این حق انحصاری را نادیده گرفته‌ام!» (ص.۱۹۸)

آرکادینا اما معشوق فاسقش را بر پسر مستعدش فضیلت می‌دهد. حال آنکه ترپلف او را نمی‌پسندد: «ولی من بهش احترام نمی‌گذارم. تو می‌خواهی که من هم او را نابغه بشمارم، ولی ببخش من بلد نیستم دروغ بگویم. نوشته‌های او حالم را بهم می‌زند.»
آرکادینا: «این از حسادت است. برای آدم‌های بی‌استعداد و در همان حال پرمدعا، کاری باقی نمی‌ماند جز آن که استعدادهای حقیقی را انکار کنند. چه تسلای خاطری.»
ترپلف: «(با تمسخر) استعدادهای حقیقی، (با خشم) حالا که این‌طور شد من استعدادم از همه‌تان بیشتر است. (پانسمان را از سر خود می‌کند) شما جامد فکرها مقام‌های اول را در عالم هنر غصب کرده‌اید و فقط آنچه را خودتان بلدید انجام بدهید، قانونی و حقیقی می‌انگارید و بقیه را خفه و لگدکوب می‌کنید. من به شما اعتقاد ندارم، نه به تو اعتقاد دارم نه به او!»
آرکادینا: «منحط!»
ترپلف: «به همان تئاتر نازنینت برگرد و در نمایشنامه‌های بی‌ارزش و رقت‌انگیزش ایفای نقش کن.»
آرکادینا: «من در این جور نمایشنامه‌ها هرگز بازی نکرده‌ام. راحتم بگذار. تو حتی قادر نیستی که یک ودویل ناچیز بنویسی، پیشه‌ور کی‌یفی انگل!» (صص.۲۳۰-۲۳۱)

بدین ترتیب، شکست هنری کنستانتین به شکست عشقی می‌انجامد: «این قضیه از شبی شروع شد که نمایشنامه‌ام با آن وضع احمقانه شکست خورد. زن‌ها شکست را نمی‌بخشند. من نمایشنامه را تا ورق آخرش سوزاندم. کاش می‌دانستید که چقدر بدبختم. سردی رفتارتان وحشتناک و باورنکردنی است. درست به این می‌ماند که از خواب بیدار شوم و ببینم آب دریاچه ناگهان خشک شده یا به زمین فرو رفته باشد. الآن به من گفتید که ساده‌تر از آن هستید که بتوانید مرا بفهمید. آه چی را بفهمید؟ نمایشنامه‌ام را نپسندیده‌اید، استعدادم را تحقیر می‌کنید. مرا مانند خیلی‌ها مبتذل و ناچیز می‌شمارید... (پای خود را بر زمین می‌کوبد) این چیزها را چقدر خوب می‌فهمم خیلی خوب می‌فهمم. انگار به مغز من میخی فرو کرده‌اند که با خودخواهی که لعنت خدا بر هر دوشان باد - دست به یکی کرده و مانند زالو خونم را می‌مکد..» (ص.۲۱۶)

همچنان که استعدادهای نینا با هوسبازی تریگورین هدر می‌رود: «او به تئاتر اعتقاد نداشت و همه‌اش به رویاهای من می‌خندید، کم‌کم من هم اعتقادم را از دست دادم و دچار یأس شدم... به موجودی ناچیز مبدل شدم، احمقانه بازی می‌کردم... نمی‌دانستم با دست‌هایم چه کنم، نمی‌توانستم روی صحنه آن‌طوری که باید و ساید بایستم، به صدایم تسلط نداشتم...» (ص.۲۵۶)
اما حتی وقتی در پردۀ چهارم، شاهد موفقیت کنستانتین در داستان‌نویسی هستیم، مادر او را نادیده می‌گیرد: «تصورش را بکنید، من هنوز چیزی ازش نخوانده‌ام. وقت نمی‌کنم.» (ص.۲۵۱) و این انکار مادر در کنار شنیدن اعتراف نینا به شکست‌هایش، سرانجام کنستانتین را از پا درمی‌آورد و به انتحار می‌کشاند.
@RezaNassaji