نزهت الملوک @nozhatolmolouk Channel on Telegram

نزهت الملوک

@nozhatolmolouk


کمی ادبیات و کمی حرفهایی که سخته جاهای دیگه ازش بگم.
ارسال پیام به
@Rezvannozhat

نزهت الملوک (Persian)

نزهت الملوک یک کانال تلگرامی است که با عنوان کمی ادبیات و کمی حرفهایی که سخته جاهای دیگه ازش بگم، فعالیت می‌کند. این کانال محلی مناسب برای علاقمندان به ادبیات و اشعار است که دنبال خواندن آثار متنوع و زیبا هستند. اگر شما هم به دنبال تجربه‌ی یک سفر زیبا و شگفت‌انگیز در دنیای ادبیات هستید، پیوستن به این کانال تلگرامی برای شما پیشنهاد می‌شود. اینجا می‌توانید به آثار برتر ادبیات دسترسی پیدا کنید و از خواندن و بحث درباره‌ی آن‌ها لذت ببرید. این کانال همچنین امکان ارسال پیام به @Rezvannozhat را برای شما فراهم می‌کند تا بتوانید نظرات، پیشنهادات یا سوالات خود را با مدیران کانال در میان بگذارید. پس چی می‌مونه؟ همین حالا به نزهت الملوک بپیوندید و به دنیای شگفت‌انگیز ادبیات غرق شوید!

نزهت الملوک

08 Nov, 03:25


2018

نمی‌دونم در جریانید یا نه که بهترین شعرهای مربوط به جدایی و به هم زدن و کات کردن (!) و البته دل‌آزردگی و رنجیدگی خاطر شدید از یار رو وحشی بافقی گفته! از هرررر مدل که بخواید!

بیاید یه چندتا از بیت‌های وحشی بافقی درباره جدایی و برو دیگه دوستت ندارم و هم گلایه از آزار دادن‌های یارش رو بخونیم با هم (از هر غزلش یک دو بیت انتخاب می‌کنم و شعر کامل نیست):

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم ....
*

گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند
کز تو پر آزردگی داریم و بس آزرده‌ایم ...

*
بکش زارم چه دایم حرف از آزار می‌گویی
تو خود آزار من کن از چه با اغیار می‌گویی

رقیبان صد سخن گویند و یک یک را کنی تحسین
چو من یک حرف گویم، گویی‌ام بسیار می‌گویی

تغافل می‌زنی گر یک سخن صد بار می‌گویم
و گر گویی جوابی روی بر دیوار می‌گویی

حدیث غیر گویی تا ز غیرت زودتر میرم
پس از عمری که حرفی با من بیمار می‌گویی
☺️
*
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من

روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادارترم من ...

*
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط

عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم، غلط

دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم، غلط ....

*
گرچه دوری می‌کنم بی‌صبر و آرامم هنوز
می‌نمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز

باورش می‌آید از من دعوی وارستگی
خود نمی‌داند که چون آورده در دامم هنوز

*
وحشی ز آستانهٔ او بار بست و رفت
از ضعف چون تحمل بار جفا نماند


خب! برای صبح جمعه همین کافیه دیگه.

#ادبیات_کهن
#نزهت‌_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

07 Nov, 07:25


2017

می‌دونستید تو عربی به لطفا می‌گن "من فضلک"؟
یعنی از محبت و فضل و کرم شماست اگر چنین کنید.
قشنگه، نه؟!

#واژه_آموزی
#نزهت‌_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

06 Nov, 11:09


دوست دارم یه عاااااالمه حرف براتون بزنم.

روزها تندتند می‌گذرند و من هرروز یه چیزی رو در ذهنم آماده می‌کنم که براتون تعریف کنم ولی تا میام به خودم بجنبم در کار و بچه‌داری و خواب غرق شدم.

چون کنیم؟

نزهت الملوک

29 Oct, 03:41


2016

تک‌بیت امروز از یکی از داستان‌های کلیله و دمنه:

یگانه عالمی شاها، چه گویم بیش ازین؟ زیرا

همان آبست اگر کوبی هزاران بار در هاون

#ادبیات_کهن
#نزهت‌_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

27 Oct, 04:31


#واژه_آموزی

نزهت الملوک

27 Oct, 04:31


سال ۱۳۲۰، یعنی ۵ سال قبل از تشکیل فدراسیون فوتبال ایران، وزارت دارایی برای جایگزینی لغات انگلیسی این ورزش نوظهور و محبوب، فهرستی از معادل‌های فارسی پیشنهاد نمود. استفاده از لغت «هال» به جای دروازه با الهام از ورزش ملی ایران، چوگان، شایان توجه است

(عکس از صفحه‌ی
@Tarikh_football)

🔗 معمای فوتبال | The Enigma of Football (@moamma_football)

نزهت الملوک

21 Oct, 07:56


2015

تک‌بیت امروز:

از خَمِ ابرویِ توام، هیچ گشایشی نشد

وَه که در این خیالِ کَج، عمرِ عزیز شد تلف


حافظ جان بفرمودند.

#حافظ_جان
#ادبیات_کهن
#نزهت‌_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

20 Oct, 02:04


📚📖🖋

ما داریم از فرط انتظار ذوب می‌شویم

«عشق روی پیاده‌رو» اولین مجموعه‌ی داستان کوتاه «مصطفی مستور» است؛ توی این مجموعه داستانی هست با عنوان هل من محیص که من همان موقعی که برای اولین بار خواندمش درجا عاشقش شدم هرچند که از لحاظ تکنیک و زبان خیلی هم قوی نیست. داستان در قالب گفتگوست و مضمونش انتظار است؛ دیالوگ‌هایی است که در روز حسابرسیِ اعمال بین خداوند و آدم‌ها رد و بدل می‌شود: واکسی، شاعر، خواننده، درویش و و و هیچ‌کدام نمی‌توانند به سوال‌ها جواب درست بدهند، آخرین نفر کسی است که منتظر بوده، فقط اوست که می‌تواند جواب درست را بدهد:
-        پایین چطور بود؟
-        سخت بود آقا. خیلی سخت بود.
-        تو چه کار می‌کردی؟
-        من منتظر بودم آقا.
-        منتظر چی؟
-        منتظر کسی که می‌گفتند یک روز بهشت را با خودش خواهد آورد. آن پایین همه مأیوس شده بودند، اما من منتظر بودم. آنقدر انتظار کشیدم و نگاه کردم که چشم‌هام بی‌سو شد اما کسی نیامد. ما داشتیم از فرط انتظار ذوب می‌شدیم.
-        هیچ کاری از دست تو ساخته نبود؟
-        از دست هیچکس کاری ساخته نبود. وضع بدتر از آن بود که کسی بتواند آن را کنترل کند. شاید کسی می‌توانست کلیات را درست کند اما سامان دادن به جزئیات از عهده‌ی هیچکس برنمی‌آمد. همه چیز به وضوح از دست رفته بود. هیچکس نمی‌دانست چه باید بکند. آنجا مثل جهنم غیرقابل‌تحمل بود. بهترین کاری که از دست ما ساخته بود، این بود که منتظر بمانیم و خوب باشیم.
-        خوب؟
-        بله. تنها کاری که می‌توانستیم بکنیم این بود که خوب باشیم. اگر همه خوب می‌شدند آن‌وقت کسی که همه انتظارش را می‌کشیدند می‌آمد و جزئیات را هم اصلاح می‌کرد. جزئیات به شکل تأسف‌باری تباه شده بود. آدم‌ها همه در جزئیات تباه می‌شدند اما کسی به جزئیات اهمیت نمی‌داد. همه در فکر کلیات بودند. در کلیات انسانی وجود نداشت. من از وضعیت به وجود آمده گریه‌ام گرفته بود. آن پایین دلم را به هم می‌زد. من سعی کردم خوب باشم و همچنان منتظر بمانم. خوب بودن دشوار بود اما به نظر می‌رسید که تنها راه نجات است.
-        ببریدش تو باغ.


امروز که احساس می‌کردم دلم از بعضی آدم‌های این دنیا که چشم‌هایشان را به روی حقایق بسته‌اند به شدت به هم می‌خورد، رفتم سراغ این داستان و دوباره خواندمش؛ اما حالم بهتر نشد چون یادم افتاد حتی نویسنده‌ی این داستان هم روی حرف‌های خودش نمانده و دچار مرض مهوع روشنفکری شده! مجازاتش هم این است که دیگر هیچ مخاطبی ندارد، نه مخاطب این طرفی نه مخاطب آن طرفی. راستی چند نفرمان توی اوضاع پرآشوب جهانِ امروز روی حرفمان مانده‌ایم؟ چند نفرمان به خاطر جمع کردن چند نفر فالوور بیشتر خط بطلان کشیدیم روی هرچه تا قبل از این امضا کرده بودیم؟ چند نفرمان به خاطر خوشایند دیگران خودمان را سانسور کرده‌ایم و نشسته‌ایم به تماشا که سر تا پای باورهامان را به لجن بکشند؟ چند نفرمان شک کرده‌ایم و آنقدر در این سرازیری شک شتاب گرفته‌ایم که تا نقطه‌ی کتمان سقوط کرده‌ایم؟ راستی چند نفرمان هنوز منتظریم؟
#انتظار
#مصطفی_مستور
 

نزهت الملوک

16 Oct, 04:21


2014

داشتم کلیله و دمنه می‌خوندم که رسیدم به کلمه‌ی ریع : رَیع آن ترا باشد.


این جمله رو پادشاه به یه نفر که یه گنج پیدا کرده و می‌خواد باصطلاح مالیاتش رو به خزانه بده می‌گه. ریع در فارسی یعنی افزوده شدن و زیاد شدن و سنگین شدن که ما در لفظ عامیانه می‌گیم ری. "برنج ری کرد." یا "خمیر خوب ری نکرد."
درواقع پادشاه وقتی گفته ریع آن ترا باشد گفته خدا به مالت برکت بده!

#واژه_آموزی
#ادبیات_کهن
#نزهت‌_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

12 Oct, 17:23


این پادکست که درباره ادبیات فانتزیه هم برای خودتون مناسبه و هم برای نوجووناتون.

تضمین میدم☺️

👇

نزهت الملوک

12 Oct, 17:23


اپیزود اول «رادیو رازآلو» در حال‌‌و‌هوای داستان‌های ژانر فانتزی با ماجراهایی از سرزمین اسب‌های تک‌شاخ و آرزوها، زال و سیمرغ و رستم و جنگاوری‌هایش در پادگیرها منتشر شد.

سازندگان «رادیو رازآلو» می‌گویند، رازآلو پادکستی است با محوریت داستان، اما نه هر داستانی؛ تنها و تنها داستان‌هایی که در ‌اصطلاح به آن‌ها داستانِ ژانر می‌گویند؛ اما نه هر ژانری، بلکه تنها ژانر فانتزی. داستان‌هایی از دیوان و پریان که در آن‌ها اسب‌های تک‌شاخ، آرزوها را برآورده می‌کنند و سیمرغ، زال و رستم را از دل خطر بیرون می‌کشد.

در پادکست «رادیو رازآلو»، می‌توانید بخش‌هایی مثل آشنایی و تحلیل داستان‌های فانتزی، قطعات کوتاهی از افسانه‌ها، اسطوره‌ها و البته مهم‌ترین داستان‌های فانتزی جهان را بشنوید.

«رادیو رازآلو» قصد دارد قدم بزرگ و البته مفرحی برای درک بهتر از داستان‌های فانتزی باشد، ریشه‌های آن را معرفی کند و در چند فصل، برترین آثار داخلی و خارجی را به گوش مخاطبانش برساند.

سازندگان «رادیو رازآلو»، از کنار داستان‌های فانتزی به سادگی نمی‌گذرند؛ پیرامونشان بحث می‌کنند و آن‌قدر جلو می‌روند که نخِ پرِ شالِ رستم را هم بیرون بکشند و ببینند که از کدام جنس بافته شده است!

در این مسیر، نویسندگان، مترجمان و فعالان این ژانر، برای آفریدن بهترین لحظه‌ها دست‌به‌دست هم داده‌اند تا شما طعم میوه بزرگ خیال را بچشید.

رازآلو دومین پادکستی است که توسط گروه هنری «مجله میدان آزادی» به گوش مخاطبان حرفه‌ای پادکست می‌رسد. پیش از این پادکست «رادیو خرمالو» توسط این گروه با موضوع رمان نوجوان تولید شده بود که با استقبال بالای مخاطبان در پادگیرِ «کست‌باکس» مواجه شد.

سرپرست نویسندگان «رادیو رازآلو» را «محمد فائزی‌فرد» نویسنده‌ی جوان کشورمان به عهده دارد و گوینده-کارشناس «رادیو رازآلو»، نیلوفر سادات احمدی است. کافی است تنها از علاقه‌مندان ادبیات فانتزی باشید، از 8 تا 80 ساله، تا 30 دقیقه از شنیدن «رادیو رازآلو» لذت ببرید.

«فانتزی با رسم شکل»، عنوان اولین اپیزود رادیو رازآلوست که در پادگیرهای «کست باکس» و«شنوتو» منتشر شد.

شما می‌توانید «رادیو رازآلو» را با یک کلیک در لینک‌های زیر بشنوید:
کست‌باکس | شنوتو |

نزهت الملوک

11 Oct, 10:00


2013

تک‌بیت امروز از حافظ به مناسبت بزرگداشتش:

به صوتِ چنگ بگوییم آن حکایت‌ها

که از نهفتنِ آن، دیگِ سینه می‌زد جوش

#حافظ_جان
#ادبیات_کهن
#نزهت‌_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

11 Oct, 03:13


2012

《سه شنبه، خیس بود. ملیحه زیر چتر آبی و در چادری که روی سرتاسر لاغریش ریخته شده بود از کوچه‌ای می‌گذشت که همان پیچ و خم خواب‌ها و کابوس او را داشت. باران با صدای ناودان و چتر و آسفالت می‌بارید. پشت پنجره‌های دو طرف کوچه، پرده‌ای از گرمای بخاری‌ها آویزان بود و هوا بوی هیزم و نفت سوخته می‌داد. ملیحه سرش را تا چشم‌های آرایش نکرده‌اش در چادر فرو برده بود و کنار نفس نفس کشیدن و صدای پاشنه کفش‌هایش تقریباً می‌دوید. پاییز خودش را به آبی چتر می‌زد. چادر را از تن ملیحه دور می‌کرد و چتر را از دست‌های او می‌کشید. پیراهن نفتالین زده و اطو نشده ملیحه از چادر بیرون زده، پر از برگ نارنج بود و باران و بوی نفتالین بر پوست بیست و چهار ساله او می‌رسید. پوستی که کف دست هیچ مردی هرگز روی آن راه نرفته بود. اگر کسی بخار چسبیده به یکی از پنجره‌ها را پاک می‌کرد می‌توانست زنی را ببیند که گوشه چادرش را با دندان‌هایش گرفته و نمی‌داند که با یک چتر وارونه چه باید کرد. این بود که ملیحه دسته چتر را ول کرد و با هردو دست چادر دور شده از تنش را قاپید و خودش را در آن فرو برد. باد چتر را به طرف دیوار پرت کرد، آن را روی آسفالت انداخت و آنقدر با خودش برد تا به تیر چراغ زد. چند تا از فنرهای چتر شکست. تکه‌ای از آبی خیسش جر خورد، از تیر چراغ به طرف یکی از درختان ته کوچه رفت. صدای پاره شدن پارچه و شکستن استخوان‌های .... 》

"سه‌شنبه خیس" بیژن نجدی را خیلی خیلی دوست دارم. هم به خاطر داستان و بیشتر به خاطر تصویرسازی و این نثر عجیبش.
پوست بیست و چهار ساله، چادری که روی سرتاسر لاغریش ریخته بود و ....

شما هم عیش کنید.

پ.ن: داستان را از کتاب "یوزپلنگانی که با من دویده‌اند" برداشتم.

#کتاب_آس
#ادبیات_معاصر
#نزهت‌_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

09 Oct, 08:00


2011

دیالوگ‌های شنیده شده در اردوی شناخت محله درس اجتماعی با پسربچه‌های کلاس چهارمی:

معلم: بچه‌ها تو پیاده‌رو که میرید زیر پاتون از چیه؟ از آسفالت. این آسفالت رو کی برای ما انجام داده؟
پسرها: مه‌لقااااا خانوم!
*
معلم: این وسایل ورزشی رو شهرداری گذاشته برای ارتقای سلامت شهروندان.
پسرها: برای ارتقای سلامت شهروندان صلوااات!
*
معلم: بچه‌ها این چراغ راهنمایی رو ببینید. هروقت اون عابر سبز شد می‌تونیم از خیابون رد بشیم. اگه اون عابر قرمز بود و رد بشیم، ماشین میاد و ...
پسرها: سَقَط میشیم!
*
معلم: بچه‌ها این بانکه. بانک چه کاری برای ما انجام میده؟
کارگر باربر: بانک پولشو نزول میده بهتون. فقط همین. بالای صفحه دفتر مشقتون بنویسین بانک نزول میده.
*
پسرها: سگ! خانم! سگ!
خانم سگ‌گردان: این سگ نیست بچه‌ها. این پسر منه. همونطور که شماها پسر مامانتون هستین، اینم پسر منه.
پسرها: خانم! به ما میگی سگ؟؟!!
*
معلم: بچه‌ها اون تابلویی که عکس ویلچر روش داره (محل عبور معلولین) می‌دونید نشونه چیه؟
یکی از پسرها: خانم محل عبور قربان‌زاده!

و این دیالوگ‌ها ادامه داشت....

#نزهت_نویس
#طنز_نزهت
#نزهت_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

06 Oct, 07:38


2010

چندتا از فینال‌های عکاسی کمدی حیات وحش رو ببینیم!

#نزهت_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

03 Oct, 20:22


2009

تک‌بیت امروز:

امید تو بیرون برد از دل همه امیدی

سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی

#سعدی_جات
#ادبیات_کهن
#نزهت_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

01 Oct, 02:47


2008

ای آنکه نماز صبحت را در میدانی از مین‌ها می‌خوانی  
از عرب‌های این روزگار، توقعی جز حرف مفت نداشته باش
توقعی جز نامه‌های عاشقانه
به پشت سر نگاه نکن سرورم!  ای امام  
زیرا پشت‌سر چیزی جز جهل و تاریکی نیست  
چیزی جز گِل و دود
 چیزی جز شهر کوتوله‌ها 
جایی که ثروتمند، فقیر را قورت می‌دهد 
جایی که بزرگ، کوچک را می‌بلعد  
جایی که نظام، نظام را می‌خورد

ای مسافر قدیمی که بر خارها و دردها قدم می‌گذاری  
ای کسی که مثل ستاره می‌درخشی و مثل شمشیر می‌تابی  
اگر تو نبودی، ما هنوز هم مشغول پرستیدن بت‌ها بودیم 
اگر تو نبودی، ما هنوز و آشکارا مشغول دودکردنِ حشیش رویاها بودیم
اجازه بده شمشیر را در دستانت ببوسیم  
اجازه بده گرد و غبار کفش‌هایت را – برای تبرک- جمع کنیم  
ای سید پیشوا!  اگر نیامده بودی،
ما در برابر فرمانده عبری مانند گوسفند ذبح شده بودیم

تاریخ ، روزی از روستایی کوچک در میان روستاهای جنوب  
به نام «معرکه» یاد خواهد کرد  
روستایی که با سینه‌اش از شرافت زمین و کرامت عربی دفاع کرد  
درحالی‌که در اطراف آن، قبیله‌هایی بزدل  
و امتی فروپاشیده بودند

پرسش آغازین از دریای صیدا شروع می‌شود  
از دریای صیدا که اهل بیت علیهم‌السلام هر شب از آن بیرون می‌آیند  
به‌سان درختان ترنج
از دریای صور  
خنجر، گل، و آواز بیرون می‌آید  
و قهرمانان به پا می‌خیزند

ای شمشیری که میان مزارع تنباکو و نیشکر برق می‌زنی  
ای توسنی که در بیابان خشم شیهه می‌کشی  
مبادا حرفی از نامه‌های عرب‌ها را بخوانی  
آن‌ها جنگشان شایعه است  
شمشیرشان چوبی  
عشقشان خیانت  
و وعده‌شان دروغ است


نزار قبانی که در ایران بیشتر با عاشقانه‌ها می‌شناسندش، این شعر را در روزنامه البناء – چاپ لبنان- منتشر کرد. البناء از جراید با سابقه این کشور و با رویکرد ناسیونالیسم عربی‌ست که در سال 1958 تاسیس شد و نزدیک هفتاد سال است که می‌توان گفت به عنوان ارگان حزب ناسیونالیست اجتماعی سوری در لبنان، هر صبح در پیشخوان کوشک‌های روزنامه فروشی لبنان عرضه می‌شود.
این روزنامه در مطلبی تحت عنوان «من نزار قباني إلى السيّد نصرالله» به شعری اشاره می‌کند که گویا نزار قبانی- شاعر نامدار عرب- دو سال پیش از مرگش، خطاب به دبیرکل پیشین حزب‌الله لبنان سروده و به او تقدیم کرده است.

این شعر فاخر و فصیح، طولانی‌تر است و متن کامل عربی و فارسی آن و توضیحات بهانه سرودنش را با لمس لینک آبی بخوانید.

#ادبیات_عرب
#نزهت_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

28 Sep, 01:22


2007

ضاحیه 🖤🖤🖤🖤🖤

#اندوه_نزهت
#نزهت_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

26 Sep, 10:44


2006

بزرگترین چالش این سال‌ها؟

اینکه شجاعت پیدا کنم از دانسته‌هام استفاده کنم. حالا یا به زبون بیارم یا بر اساسش تصمیم بگیرم.
در استفاده از دانسته‌هام شجاعت ندارم.
همین.

#نزهت_نویس
#نزهت_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

26 Sep, 06:02


2005

تک‌بیت امروز از صائب:

ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی

که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد

#صائب_جان
#ادبیات_کهن
#نزهت_الملوک


@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

23 Sep, 09:26


2004

و گفت: هر که از چیزی بترسد ازو بگریزد

و هر که از خدای ترسد در وی گریزد.

تذکرة الاولیا
ذکر محمدبن علی الترمدی قدس الله روحه العزیز

#تذکره_الاولیا
#عطاریات
#ادبیات_کهن
#نزهت_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

21 Sep, 07:00


2003

هنوز هم به نظرم این نعت طولانی جامی در مدح پیامبر از زیباترین نعت‌هاست؛ حتا اگر کاملا ملهم از شعر سعدی باشد:

جان گرامی دریغ نیست ز عشقش
جان من و صد چو من فدای محمد

جای محمد درون خلوت جان است
نیست مرا دیگری به جای محمد

حد ثنایش به جز خدا که شناسد
من که و اندیشه ثنای محمد
.....

سعدی:
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
....

پ.ن۱: (در لغت به معنی ستایش و مدح) آغازین سخن هر اثر ادبی، نظم یا نثر، پس از یاد پروردگار، در ثنا و ستایش پیامبر اسلام (ص). شاعران هم روزگار آن حضرت، همچون کعب بن زُهیر ( ـ۲۶ق)، نخستین کسانی بودند که به نعت پیامبر (ص) پرداختند. پس از آن نیز بسیاری از شاعران و نویسندگان، بعد از یاد پروردگار و ستایش پیامبر اسلام (ص)، به اصل کتاب وارد شده‌اند. نعت در شعر فارسی در قالب ویژه‌ای سروده نشده است. اما در قالب مثنوی، قطعه و قصیده رواج بیشتری دارد.


پ.ن۲: اگر دوست دارید مقایسه کنید یا بخوانید متن کامل شعر سعدی و شعر جامی اینجاست.

#جامی
#سعدی_جات
#ادبیات_کهن
#نزهت_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

20 Sep, 07:38


2002

سخت‌ترین چالش تربیتی این مدت؟

چطور بچه‌ها رو با ظرایف و لطایف هنر ایرانی خو بدیم؟
چطور وقتی خودمون حتا با گوشه‌هایی از آواز ایرانی، نگارگری ایرانی، موسیقی ایرانی، شعر ایرانی و معماری ایرانی خو نگرفتیم، این درک رو به بچه‌ها منتقل کنیم؟

باز تو ادبیات تعلیمی اوضاع بهتره و ادبیات تعلیمی در سن راهنمایی و دبیرستان خیلی جواب میده ولی باقی هنرها ...

چندماه پیش با پسرک رفته بودیم هتل عباسی اصفهان (یا کاروانسرای عباسی قدیمی) شام بخوریم، ازش پرسیدم چطوره اینجا؟ حال می‌کنی؟
گفت معماریش خیلی خوبه، دوست داشتم اینجا مال من بود یه اتاقش رو دائمی می‌دادم به تو که توش زندگی کنی یا با دوستات قرار بذاری اما موسیقی‌اش یه جوریه! آخه این چه آهنگیه گذاشتند؟! موسیقی سنتی رو می‌گفت که از بلندگوها پخش می‌شد.

از اون شب جدی سوالم این شد:

یعنی میشه پسرم شکوه و ملکوت و احساس بازگشت به مبدأ موقع خوابیدن زیر سقف طاق چشمه با طاقچه بلند‌های دورتادور رو بچشه؟

خیلی برام سواله که ممکنه پسرم اون شوریدگی و ملکوتی که من با شنیدن سه‌تار ذوالفنون، آواز قمر و شجریان و طاهرزاده، بداهه‌نوازی تنبور و ده‌ها نوا و آوای دیگه است رو درک کنه؟ نواها و آوازهایی که در کودکی ملکوت رو برام در دسترس می‌کرد و در نوجوانی نوعی شوریدگی و حسرت رو در وجودم شعله‌ور می‌کردند. شوریدگی انگار که در همین لحظه، وصال ممکن میشه و حسرتی که وصال رو دست‌نیافتنی می‌نمود.

جدی اگر علی حاتمی دلشدگان رو نساخته بود، نسل‌ها چطور می‌تونستند حتا ذره‌ای از اون شوریدگی خنیاگران ایرانی رو درک کنند؟


پ.ن: شما بگید.

#نزهت_نویس
#اندوه_نزهت
#نزهت‌_الملوک
@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

18 Sep, 14:20


2001

شما هم از دیروز به این فکر می‌کنید که موبایل توی دستتون و حتا لپ‌تاپ و وسایل الکترونیکی هوشمند دیگه‌تون ممکنه یه بمب از راه دور باشه و هر لحظه ممکنه آخرین لحظه‌تون باشه؟؟

#نزهت‌_الملوک

@Nozhatolmolouk

نزهت الملوک

15 Sep, 15:38


2000

راستش من از مخالفان جدی سریال‌هایی چون طوبی و نجلا هستم. ده بیست قسمت که از طوبی گذشت یک جستجوی اینترنتی کردم تا نقدها رو ببینم و دیدم مثل باقی سریال‌های ضعیف این چندسال صداوسیما، صفحات اول نتیجه جستجو پره از متن‌های سفارشی در ستایش طوبی (همونطور که در مستوران هم این اتفاق افتاد). درکل بعد از به نیمه رسیدن سریال، سه تا نقد منصفانه و البته منفی درباره طوبی و ریشه‌ای که باعث میشه این مدل سریال‌ها ساخته بشن دیدم. یکیش رو میذارم. دوست دارم شما هم اگر نقد و نظری دارید تو کامنت‌ها با هم حرف بزنیم.

بخشی از یک نقد و بررسی منصفانه و متفاوت درباره سریال طوبی:

شاید از دهه‌ی هشتاد بود که نسلی از طلبه‌های حوزه‌های قم به‌واسطه‌ی آموزش دیدن در مؤسسات وابسته مانند مدرسه اسلامی هنر وارد عرصه‌ی نویسندگی در ادبیات داستانی و فیلم‌نامه‌نویسی شدند. نه اینکه این قضیه سابقه نداشته باشد، اتفاقاً چندین تن از بزرگان سینمای ما سابقه‌ی خواندن دروس حوزوی را دارند. اما از دهه‌ی هشتاد و مشخصاً از اواخر این دهه به بعد این موضوع به‌صورت سازماندهی‌شده و با حضور تعداد زیادی از طلاب پیگیری شد. البته که کسی با این حضور مخالف نیست و در دنیای هنر و ادبیات برای همه جا هست، به‌شرطی که عدالت و نظارت برای همه باشد و یکسان هم باشد. اما به نظر می‌آید این عدالت و نظارت برای همه یکسان نیست و راه برای برخی از دانش‌آموختگان حوزوی در این مسیر بازتر است که علت این ادعا را در ادامه بررسی می‌کنیم.

اگر این گفته را قبول داشته باشیم که راز موفقیت ساخت یک فیلم خوب تنها و تنها و تنها فیلم‌نامه‌ی خوب آن است، پس ابتدا باید به‌سراغ نویسنده‌ی سریال «طوبی» برویم؛ سیدحسین امیرجهانی. امیرجهانی بعد از چند سال تحصیلات حوزوی، ارشد ادبیات نمایشی را در دانشکده‌ی دین و رسانه‌ی قم که مخصوص طلاب است، خواند و در رزومه‌اش در تمام سایت‌ها چنین آمده که در نگارش فیلم‌نامه‌ی سریال‌ «پدر» همکاری داشته است و حتی اسم او به‌عنوان نویسنده در صفحه‌ی ویکیپدیای سریال «پدر» اضافه شده است اما در تیتراژ آغازین و پایانی این سریال خبری از اسم او نیست و به نظر می‌رسد اعلام نام او در سایت‌ها به‌عنوان نویسنده، نوعی رزومه‌سازی برای امیرجهانی باشد.

روی متن آبی بزنید تا متن کامل را بخوانید.

#نزهت‌_الملوک

@Nozhatolmolouk