جزو کاغذهایم دعوتنامه ای دارم از انجمن دانشوران ایران که نمی دانم چه کسی به اخوان یا من داده بوده است. تاریخ آن هشتم آبان ۱۳۲۷ است. آقای علی اکبر اعلم وکیل پایۀ یک دادگستری در موضوع «عدالت اجتماعی و ضرورت برقراری آن در ایران» سخنرانی داشته اند. دعوت برای ساعت پنج و نیم بعد از ظهر بوده است در تالار دارالفنون، خیابان ناصرخسرو و ضمنا تماشای چند حلقه فیلم ناطق فارسی. نامه امضای آقای عادل خلعتبری رییس هیأت مدیرۀ انجمن را دارد.
برای وقت گذرانی با اخوان به آن جلسه رفتیم. ناطق چندین بار این دو جمله را به انحاء مختلف بیان کرد: چیزی که در ایران وجود ندارد عدالت اجتماعی است. و: عدالت اجتماعی در ایران وجود خارجی ندارد.
تعداد مستمعان اندک و بیشتر صندلیها خالی بود. کم کم حوصله مان سر رفت. من شروع به ساختن شعری مهمل کردم و پشت همان دعوتنامه نوشتم. چند بیتش را در اینجا می آورم:
ناطقی پشت تریبون می رود
«رفتنش بین تا چه موزون می رود» (سعدی)
حرف او باشد مسلسل، گوییا
کرده مسهل میل و بیرون می رود
می رود چون پشت میز این عینکی
موش گویی روی صابون می رود
با سیاست نیست کارم، گرچه گفت
لیک باز از جاده بیرون می رود
دست بهر او زدیم از رو نرفت
گر رود با زورِ باتون می رود
(ساعت هفت و یک دومِ شب)
اخوان هم کاغذ را از دستم گرفت و این بیت را که در مشهد به مناسبتی سروده بود، به یادگار این شب تاریخی در گوشه اش نوشت:
کنفرانسی بود دوش و بعدِ خیلی انتظار
یک نفر آمد برای جمع وِروِر کرد و رفت
محمد قهرمان
(با یادهایِ عزیزِ گذشته، انتشارات زمستان، تهران۱۳۸۳،ص۳۴)
.