محبوب من! منصوره رضایی @mahboubeman Channel on Telegram

محبوب من! منصوره رضایی

@mahboubeman


کلمات دلخوشی‌های محبوب من هستند؛ یکیشان...

خودم اینجام:
@mansooreh_rezaei

محبوب من! منصوره رضایی (Persian)

اینجا یک کانال تلگرام با نام "محبوب من! منصوره رضایی" و یوزرنیم "@mahboubeman" وجود دارد که به معرفی کلمات دلخوشی‌های محبوب من، یا همان منصوره رضایی، می‌پردازد. این کانال به عنوان یک جایی برای به اشتراک گذاشتن کلمات و احساسات دلخوشی‌ها و لحظات خوش با دنیای اطرافمان شناخته می‌شود. با دنبال کردن این کانال، شما می‌توانید به تجربیات و دیدگاه‌های منصوره رضایی درباره زندگی و عشق و هنر گوش کنید. اگر شما هم به دنبال یک مکان آرام و پر از انرژی مثبت هستید، حتما از این کانال دیدن کنید. برای عضویت در این کانال، کافی است به یوزرنیم "@mahboubeman" مراجعه کنید و از محتوای فوق‌العاده و الهام بخش آن لذت ببرید.

محبوب من! منصوره رضایی

21 Nov, 09:31


ریشه‌های تاب‌آوری را باید در حس فهمیده‌شدن و حضور در ذهن و قلب فردی عزیز، هم‌نوا و متین پیدا کرد.

کتاب بدن فراموش نمی‌کند، بسل ون درکولک، ترجمه‌ی اکبر درویشی، نشر میلکان

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

20 Nov, 19:53


تراپیست جدیدم پرسید: «از نظر خودت برجسته‌ترین ویژگی مثبتت چیه؟» آباژور سه‌پایه‌ی گوشه‌ی اتاق درمان را نشانش دادم و گفتم: «آدما که هیچ، حتی می‌تونم با این سه‌پایه ارتباط برقرار کنم و کاری کنم که حالش خوش بشه و حتی بخنده.» خندید و گفت: «دقت کردی از وقتی اومدی توی اتاق، من دارم می‌خندم؟»

دلم می‌خواست گریه کنم ولی خندیدیم!

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

20 Nov, 16:37


داشتم محتوای دوره‌ی جدید طنزنویسیم رو بازطراحی می‌کردم که یادم افتاد چند سال پیش برای یه دانشگاه اسم‌ورسم‌دار کارگاه طنز برگزار کردم و جلسه‌ی دوم بهم تذکر دادن که اسلایدهاتون ترویج بی‌حجابیه! متأسفانه پولش رو گرفته و خورده بودم وگرنه کنکل می‌کردم. هیچی دیگه مجبور شدم اسلایدامو مردونه کنم که یه وقت موجبات تحریک آغایون فراهم نشه.

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

20 Nov, 05:23


هذیان دیشبم :)))))))

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

20 Nov, 04:25


یهو یادم افتاد چند سال پیش از طرف یه نهاد حوزوی کاملاً زنانه برای تدریس دعوت شدم. اول که حراست، جلوم رو گرفت و گفت آرایشتو پاک کن. هرچی گفتم آرایش ندارم باورش نشد و یه دستمال داد دستم و وقتی دید روی دستمال اثری از آرایش نیست بدون عذرخواهی‌ای، چیزی، اذن ورود بهم داد. الآن که فکر می‌کنم باید همون‌وقت برمی‌گشتم.

به‌هرحال رفتم داخل و فرم‌های همکاری رو بهم دادن پر کنم. یکی از فرم‌ها تأیید صلاحیت همکاران مجرد توسط هیئت‌امنای مسجد محل بود!
فرم رو پس دادم و گفتم از همکاری منصرف شدم. اگرچه پدرم عضو هیئت‌امنای محل بود و به‌راحتی می‌تونستن فرم رو مُهر و امضاء کنن اما عزت‌نفسم اجازه‌ی چنین کاری و کلاً کارکردن در اون محیط بیمار رو نمی‌داد.

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

19 Nov, 14:42


تصمیم داشتم اولین کتابی را که قسطی خریده‌ام مثل آینه، پاک و تمیز نگه‌دارم؛ حداقل تا چهارماه دیگر که موعد قسط‌های اسنپ‌پی تمام می‌شود؛ اما نشد و نتوانستم.

اول، یکی دو جمله‌ی زیبا و درخشان را حفظ کردم اما هرچه جلوتر رفتم به نکات نغزتر و مطالب جالب‌تری برخوردم و مجبور شدم علامت بزنم و حاشیه بنویسم.

فعلاً فقط دو فصل از کتاب بدن فراموش نمی‌کند را خوانده‌ام و باید اعتراف کنم که شیفته‌اش شدم. احتمالاً مثل من حین خواندن این کتاب، کشف و درک‌هایی درباره‌ی ذهن و روان و جسم خودتان خواهید داشت.
فردا نوبت تراپی یا روان‌درمانی‌ام است و قصد دارم این کتاب را ببرم و درباره‌ی کشفیاتم با مشاورم صحبت کنم.

ترجمه‌اش هم خیلی خوب و قشنگ است. مثلاً در پاراگراف زیر از اصطلاح خانه‌داری بدن خیلی خوشم آمد.

«جالب است که در بسیاری از مشکلات روانی، ردی از مشکلات خواب، اشتها، تماس، گوارش و انگیختگی دیده می‌شود. هر درمان مؤثری برای تروما می‌بایست این کارکردهای اولیه‌ی خانه‌داری بدن را در نظر داشته‌باشد.»

#کتاب
@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

19 Nov, 07:19


من از بیهوش‌شدن خیلی می‌ترسم. از این‌که بیهوش شوم و به هوش نیایم نمی‌ترسم. می‌ترسم بیهوش شوم و وقتی به هوش می‌آیم چرند و پرند بگویم. درواقع از برون‌ریزی درون و افشای اسرارم می‌ترسم.

موضوع جلسه‌ی گذشته‌ی طنزنویسی‌ افشای یکی از پنهان‌کاری‌‌هایمان بود. معمولاً سعی می‌کنم خودم هم تمرین‌ها را بنویسم، دست‌گرمی خوبی‌ست اما این هفته نتوانستم چیزی بنویسم. همیشه به ابرازگری و شفافیتم می‌بالیدم و می‌نازیدم اما این تمرین باعث شد به پنهان‌کاری‌های متعددم فکر کنم و تنم بلرزد بابت افشای بعضی‌هاش.

تنم می‌لرزد وقتی خودم را روی تخت بیمارستان تصور می‌کنم که عزیزانم دورم جمع شده‌اند و من دارم به‌هوش می‌آیم و چرت‌وپرت می‌گویم. مثلاً به همان عزیزان فحش می‌دهم یا خواسته‌های سرکوب‌شده‌ام را مطرح می‌کنم‌ و چنین چیزهایی‌. شبیه قیامت است آن صحنه. یَوم تُبلی السرائر...

چند وقت پیش کلیپی را در اینستاگرام دیدم که پرستار بخش ریکاوری، هذیان‌های بیماران را ضبط و پخش می‌‌کرد. بعدتر شنیدم توبیخ شده. بیمار بدبخت، چرت‌وپرت می‌گفت و پرستار کذا ریسه می‌رفت از خنده و از بیمار سؤالاتی می‌پرسید که پاسخش چرت محض بود. از آن روز تصمیم گرفتم موقع بیهوشی هم هشیار باشم! چه‌طور و چگونه‌اش را نمی‌دانم.

شاید بپرسید حالا چرا به‌فکر این چیزها افتاده‌ام؟ چون تا صبح توی تب سوختم و غلتیدم و نالیدم و به‌جای هذیان‌، این بیت فرخی یزدی را خواندم:
زندگی‌کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَند تنم عمر حسابش کردم

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

18 Nov, 12:56


شنبه و یکشنبه از صبح علی‌‌الطلوع تا بوق سگ، کلاس برداشتم که بقیه‌ی هفته‌م برای نویسندگی و کلاسهای خودم و سفر خالی باشه لکن برای بیماری خالی شده. نمی‌دونم به‌خاطر فشار اون دو روز، بدنم ضعیف می‌شه یا چون معمولاً توی هر کلاس، یکی دو نفر سرما خوردن واگیر می‌کنم یا چی؟

به‌هرحال، گند زدم با این برنامه‌ریزیم. برای ترم بعد، مثل آدمیزاد، چهار روز اول هفته صبح تا ظهر کلاس گرفتم. امیدوارم تنم کمتر به ناز طبیبان نیازمند بشه و وجود نازکم این‌قدر آزرده‌ی گزند آمپولان نشه.

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

18 Nov, 09:17


استاد محمدعلی موحد در دیدار رییس‌جمهور، این بیت منسوب به امام علی(ع) را قرائت می‌کنند:

ما فاتَ مَضیٰ و ما سیأتیک فأین؟
قُم فَاغْتنم الفرصةَ بینَ العدمین

چه‌قدر این دیدار شیرین و دلنشین بود. افزون بادا.

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

18 Nov, 07:36


ایشون رو یکی از دوستان دوره‌ی قبل سعدی‌خوانی‌مون به‌عنوان هدیه‌ی تولد به بنده دادن و از اون‌وقت، تصویر صفحه‌اول گوشیمه.

لکن می‌خوام یه چیز دیگه درباره‌ش بگم...
@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

17 Nov, 19:02


محبوب من! منصوره رضایی pinned «امروز از دوستم خواستم از کل گنجینه‌ی ادب فارسی، یک بیت را انتخاب کند. بیت موردعلاقه‌اش این بود: دیدی که یار چون زِ دل ما خبر نداشت ما را شکار کرد و بیفکند و بَرنداشت بیت محبوب خودم هم این است: بس در طلبت کوشش بی‌فایده کردیم چون طفل دوان در پی گنجشک پریده…»

محبوب من! منصوره رضایی

17 Nov, 17:33


دیشب در نشست پرباری با موضوع فلسطین شرکت کردم. یکی از سخنرانان تصاویری از ویرانه‌های غزه را نشان می‌داد و روایت هریک را بیان می‌کرد.
چند نفر که معلوم بود با اصل واقعه‌‌ مشکل دارند گفتند: کجای این بحث علمی‌ست؟ و این چیزها. من و دوست دیگری پاسخ دادیم که روایت‌شناسی، یکی از زیرشاخه‌های مهم زبان‌شناسی و نقد ادبی و فلان و بیسار است و امروزه در همه‌جای جهان برای تبیین تمام مسائل از روایت‌گری و استوری‌تلینگ بهره می‌برند.

امروز در کلاس نقد ادبی دانشگاه، روی نقد روایت‌شناسی متمرکز شدیم و مشخصاً مقالاتی درباره‌ی کاربرد این نقد در روان‌شناسی و جامعه‌شناسی خواندیم و ماجرای دیشب را هم برای دانشجوها تعریف کردم.

امشب که آمدم خانه دیدم آقای پستچی کتاب بدن فراموش نمی‌کند را آورده. کتابی که در اولین سطرهایش چنین نوشته: «به‌نظر می‌رسد زندگی عده‌ای از مردم در قالب روایت جریان دارد؛ زندگی خودم توقف‌ها و آغازهای بسیاری داشت. تروما نیز به همین شکل است. خط داستانی را قطع می‌کند... به یک‌باره اتفاق می‌افتد و سپس زندگی به روال خود ادامه می‌دهد. کسی برای آن آماده‌تان نمی‌کند.»
موضوع این کتاب، نسبتاً سنگین است اما چون به شیوه‌‌ی روایت‌ و روایت‌پژوهی نوشته شده خواندنش جذاب است.

#کتاب
@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

17 Nov, 15:13


امروز از دوستم خواستم از کل گنجینه‌ی ادب فارسی، یک بیت را انتخاب کند.

بیت موردعلاقه‌اش این بود:
دیدی که یار چون زِ دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و بَرنداشت


بیت محبوب خودم هم این است:
بس در طلبت کوشش بی‌فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده


شاید یک‌وقتی دلیل انتخابم را بنویسم.

فعلاً شما بگویید بیت دوست‌داشتنی‌تان چیست؟

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

16 Nov, 14:51


گفته‌بودم دارم برای یک مؤسسه‌ی حقوقی، سناریوی طنز می‌نویسم. تلاشم این است که مخاطبان جوان‌تر را جذب و دغدغه‌ها و زبان آن‌ها را وارد فضای زمخت حقوقی کنم.

موضوع یکی از سناریوهایم تنصیف اموال بود و مخاطب جوانی که این مسأله را با نصف‌کردن دُنگ دیت اول اشتباه گرفته‌بود و آخرش با عتاب وکیل مواجه شد که او را نوب خطاب کرد.

امروز هم درباره‌ی اِکسِ استاکر نوشتم و گریز زدم به قانون تعقیب و ایجاد مزاحمت برای دیگران. بعد، متن را روخوانی کردم که یک‌وقت اصطلاحات نسل زد را اشتباه تلفظ نکنند. مدیرمحتوا ایموجی گریه فرستاد و گفت فکرش را نمی‌کرده این‌قدر زود پیر بشود که از زبان این نسل سر درنیاورد.

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

16 Nov, 14:26


🔻فراخوان دریافت آثار نویسندگان نوقلم در حوزه‌ی کودک و نوجوان

گروه دستنوشته‌ی بزرگسالان براى كودكان و نوجوانان شورای کتاب کودک  از نویسندگان نوقلم در حوزه‌ی کودک و نوجوان دعوت می‌کند تا در صورت تمایل آثار خود را برای بررسی به این گروه ارسال کنند.

گروه «دستنوشته بزرگسالان براى كودكان و نوجوانان» بیش از سی سال است که در شورای کتاب کودک فعالیت دارد. اين گروه با هدف؛ شناخت، هدایت و تشویق نویسندگان نوقلمی که آثار منتشر شده ندارند، تشکیل شده است تا فرصتی برای رشد و شکوفایی این نویسندگان در حوزه ادبیات کودک و نوجوان فراهم شود.

اگر دستنوشته‌هایی در حوزه‌ی کودک و نوجوان دارید و مایل هستید که بررسی شود، می‌توانید برای این گروه ارسال کنید. این حرکت سر آغاز آشنایی بیشتر شما با فعالیت‌های شورای کتاب کودک و همچنین آثار ادبی مناسب کودک و نوجوان را فراهم می‌کند و افق‌های تازه‌ای را برای شناخت آن می‌گشاید.

پس از بررسی آثار در گروه، آثار برتر برای داوری به کمیته‌ی جوایز شورای کتاب معرفی می‌شوند.   به اثر منتخب گروه داوری، لوح تقدیر معصومه سهراب (مافی) اهدا می‌شود.

شرایط آثار ارسالی
-  پدیدآورنده‌ اثر منتشر شده نداشته باشد
-  اثر تالیف باشد
-  اثر کمک آموزشی نباشد
- اثر تایپ شده باشد

آثار ارسالی دارای مشخصات: نام، نام خانوادگی، سن، تحصیلات، جنسیت، شغل، تاهل، تعداد فرزند، محل سکونت، میزان و شیوه‌ی آشنایی باشورای کتاب کودک، آشنایی با منابع ادبیات کودک و کتاب‌های کودکان( چند نمونه نام ببرید) باشد.

ارسال آثار به آدرس ایمیل:
[email protected]

ارسال از طريق واتس‌اپ و يا تلگرام
شماره تماس:
09126089325 ناهید جباری


#شورای_كتاب_كودک
#معصومه_مافی
#نوقلم


@shorayeketabekoodak
https://instagram.com/cbc.1341

محبوب من! منصوره رضایی

15 Nov, 18:10


رابطه‌ی بین دو انسان درواقع قصه‌ای‌ست که با هم می‌سازید و در آن خانه می‌کنید. زیر سقف خانه‌ای از جنس قصه، قصه‌ای می‌بافی از این‌که چه‌طور دست تقدیر سرنوشتتان را مانند پیچک روی ایوان در هم تنیده. خودت را با چشم‌اندازی وسیع‌تر در همین مسیر تطبیق می‌دهی. چشم‌اندازی که لزوماً چشم‌نواز نیست. شاید درگاهی که برای ردشدن از آن باید سرت را خم کنی. شاید پنجره‌ای که لنگه‌اش گیر کرده. قصه‌ی این‌که چه‌طور تصورت از خودت تأثیر می‌گذارد بر تصوری که تو از او داری و تصور او از تو.


(نقشه‌هایی برای گم‌شدن، نشر اطراف)
#کتاب
@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

15 Nov, 10:11


بسی خندیدم.
امید که شما هم بخندید.
@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

15 Nov, 06:57


یه بنده‌خدایی جهت تقرب به بنده و گشودن دریچه‌ی گفت‌وگو فرمودند که شاعر طنز هستند و نمونه‌اشعارشون رو می‌فرستند تا بنده نقد کنم.

نمونه شعرشون:
اگر خاطرم را مکدّر کنی
چنانت زنم من که عرعر کنی

من هیچ. من سکوت. من عرررر.

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

14 Nov, 10:05


هشدار: تصویر، چندش است. بااحتیاط باز شود.

«اما تغییرات زندگی پروانه‌ها نیز همیشه اینقدر پر ماجرا نیست. واژه‌ی غریب و پرطنین پورگی توصیفگر مرحله‌ی مابین دو پوست‌اندازی پی‌در‌پی است؛ چون همینطور که کرم ابریشم بزرگتر می‌شود مثل مار، مثل کابسا دواکایی که در جنوب غربی آمریکا پرسه می‌زد، بارها پوست می‌اندازد و هر مرحله را پورگی می‌گویند. پوست می‌اندازد و نامش همچنان کرم ابریشم است اما پوستش همان پوست قبلی نیست.»
(نقشه‌هایی برای گم‌شدن، نشر اطراف)

سانسورم توو حلقم. :))))))
#کتاب

@mahboubeman

محبوب من! منصوره رضایی

13 Nov, 20:34


از من به شما نصیحت:

هیچ‌وقت صددرصدِ دوست‌داشتنتون رو برای کسی که ممکنه بهش نرسید خرج نکنید؛ چون بعدش نمی‌تونید هیچ‌کس رو صددرصد دوست بدارید. حتی اگه از اون آدم عبور کرده‌باشید...

@mahboubeman