رفتیم و دلت با دلِ ما راه نیامد
هرچند که اندوهِ تو کوتاه نیامد!
بر بامِ شبِ مِهزدهی عشق نشستیم
با سبزه و آیینه، ولی ماه نیامد
پرسیدم از آیینه که: پس مُنجی ما کو؟
در آینه هم جز شَبَحِ آه نیامد
این شیر، فقط پنجه زده بر جگرِ خویش
عمریست که صیدی به کمینگاه نیامد
من دیر به دنیای شما آمده بودم؟
یا هیچکسی، دِلبَرِ دلخواه نیامد
دَلوی شده در خویش فرو رفتم و غیر از
پژواکِ تُهی از دلِ این چاه نیامد
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei