نشریهٔ جهان اشراقی @jahan_eshraghi Channel on Telegram

نشریهٔ جهان اشراقی

@jahan_eshraghi


«و نصیب من از دنیا این سخن گفتن آمد...» عنصرالمعالی

مدیر مسئول: محمّد امین مرئی
سردبیر: سارا کسری‌نیا



صفحه‌ی اینستاگرام:
http://instagram.com/sharghulmelal

ارتباط با نشریه:

نشریهٔ جهان اشراقی (Persian)

با افتخار به شما کانال "نشریهٔ جهان اشراقی" را معرفی می‌کنیم. این نشریه با اشاره به نقل قولی از عنصرالمعالی "و نصیب من از دنیا این سخن گفتن آمد..." در جهان مطبوعات حاضر است. مدیر مسئول این نشریه آقای محمّد امین مرئی و سردبیر آن خانم سارا کسری‌نیا می‌باشند. این نشریه اخبار، مقالات، و گزارش‌های تازه را در اختیار علاقمندان به امور فرهنگی، هنری، و اجتماعی قرار می‌دهد. علاوه بر کانال تلگرام، می‌توانید آخرین اخبار و اطلاعیه‌های این نشریه را از طریق صفحه اینستاگرام آن نیز دنبال کنید. برای ارتباط مستقیم با این نشریه می‌توانید با آیدی @Bastaami تماس بگیرید. پس از دنبال کردن این کانال، همواره به روز با آخرین مطالب فرهنگی و هنری باشید.

نشریهٔ جهان اشراقی

29 Jan, 05:17


▪️شرمنده‌ام، نسل ما گند زد!


بودند انگشت‌شمارانی که بی‌محابا به نقد جنبش روشنفکری پیش از انقلاب، به نقد خودشان نشستند؛ «داریوش شایگان» یکی از اینان بود. در ادامه بخشی از گفت‌وگوی او با نشریهٔ «اندیشهٔ پویا» را مرور می‌کنیم، گفت‌وگویی که بسیار دیده شد و در زمان خود، بحث‌های فراوان برانگیخت:

متفكّران نسل شما نگاه ترديدآميزى نسبت به مدرنيته داشتند. دربارهٔ چرايى اين نگاه توضيح دهيد.
•• بله همين‌طور است. صحبت شما دربارهٔ نسل ما درست است، «غرب‌زدگى» جلال آل‌احمد بسيار بد است و راه حل او به بن‌بست ختم می‌شود. در كتاب «آسيا دربرابر غرب» و نيز «تاريک‌انديشى جديد» به اين مسئله پرداخته‌ام.

ما گريزى از مدرنيته نداريم، ما بايد از رهگذر مدرنيتهٔ غربى، سنت شرقى را بكاويم. نمى‌توان با خودِ سنت، خودش را نقد كرد. «هانرى كربن» كارى را انجام داد كه خودِ «آشتيانى» به عنوان يک محقّق مسلمان نمى‌توانست انجام دهد.

به زعم شما دليل اين توقّف ما چيست؟ حملهٔ مغول؟ استعمار؟ استبداد؟ انحطاط تفكّر؟
•• ايران در دهه‌هاى چهل و پنجاه داشت جهش می‌كرد. ما از آسياى جنوب شرقى آن موقع جلوتر بوديم، ولى بعد آن‌ها پيش افتادند و موفّق‌تر شدند. علّت عدم موفقيّت ما بنظر من اين است كه ما شتاب تغييرات را تحمّل نكرديم. حالا چرا؟ نمى‌دانم. همچنين ما روشنفكران آن دوره هم پرت بوديم و تحليل درستى از جايگاه خود در جامعه و جامعهٔ خود در جهان نداشتيم.

ما بايد خودمان را با همتايان‌مان در سطح منطقه مقايسه مى‌كرديم نه با انگليسى‌ها و فرانسوى‌ها. مى‌توانم اين را به‌عنوان يک اعتراف بگويم كه ما روشنفكران جايگاه خود را ندانستيم و جامعه را خراب كرديم. يكى ديگر از آسيب‌هاى جامعهٔ ما در آن هنگام چپ‌زدگى شديدی بود كه با اتّفاقات بيست‌وهشتم مرداد هم تشديد شد.

من اگر چه چپ‌زده نبودم و حتا ضدبلشويک بودم، امّا اين فهم را نه به‌واسطهٔ شعور خود كه بخاطر وضعيّت و پايگاه و جايگاه خانوادگى‌ام به دست آورده بودم.

بسيارى از روشنفكران اروپايى نيز چپ بودند، منتها در آنجا تعادل برقرار بود. «رمون آرونى» بود در مقابل «سارتر» ولى اين جا «رمون آرونى» نبود، كسى جلوى چپ‌ها نبود. ما با اسطوره‌ها زندگى مى‌كنيم و اين بسيار بد است و يكى از نتايج چپ‌زدگى است. به هيچ چيز نبايد اسطوره‌اى نگاه كرد.

روشنفكران نسل شما چقدر از روش علمى براى تحليل جامعه استفاده مى‌كردند؟
•• در حد صفر! نسل كنونى جوانان ايران شعورشان از نسل ما بسيار بيشتر است، زيرا در دنياى ديگرى زندگى مى‌كنند. مخصوصاً زنان ايرانى بسيار جهش كرده‌اند. بايد اعتراف كنم، شرمنده‌ام كه نسل ما گند زد!


انديشهٔ پويا، شمارهٔ ٣٦
@andiiishe



@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

21 Jan, 18:12


▪️مقالهٔ دکتر مهرک‌علی صابونچی

▫️همه عالم تن است و ایران دل
میانۀ جهان و عرصۀ قهرمانی کیان و یلان ایرانی



@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

21 Jan, 16:36


حق با شماست
من هیچ‌گاه پس از مرگم
جرئت نکرده‌ام که در آیینه بنگرم

و آن قدر مُرده‌ام
که هیچ چیز مرگ مرا دیگر ثابت نمی‌کند.


فروغ فرخزاد


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

20 Jan, 19:04


▪️نسخهٔ #گفت‌_و_گو دکتر نایب‌پور با هاروی منسفیلد پیرامون محافظه‌کاری


فصلنامهٔ #جهان_اشراقی
شمارهٔ دهم

@ayarenaghd



@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

16 Jan, 07:54



▪️ویژه‌نامۀ مانتره

شمارۀ هشتم گاهنامۀ علمی-فرهنگی مانتره به صاحب‌امتیازی کانون ایران‌شناسی دانشگاه تهران با محوریّت واکنش به سخنان معاون اوّل رئیس‌جمهور منتشر شد.

▫️«به نام تمرکززدایی، به کام نابودی ایران»

پانزده یادداشت در واکنش به سخنانِ محمّدرضا عارف، معاون اوّل ریاست جمهوری دربارۀ اختیاراتِ استانداران و ایدۀ فدرالیسم


نویسندگان:
حمید احمدی
احسان هوشمند
اصغر دادبه
کوروش احمدی
مهدی ذاکریان
آرش رییسی‌نژاد
سید عبدالامیر نبوی
مهدی تدینی
حامد زارع
حسین (سالار) سیف‌الدینی
عارف مسعودی
محمدعلی بهمنی قاجار
محمدرضا پاسبان
احسان موحدیان
اشکان زارع


۲۵ دی‌ ماه ۱۴۰۳ خورشیدی
برگرفته از کانال: @IranDel_Channel


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

15 Jan, 08:19


▪️طباطبائی و بحران علوم اجتماعی در ایران و پرسش و پاسخ

▫️سخنران: دکتر احمد بستانی

تاریخ: ۲۴ دی ۱۴۰۳

مدّت: ۱۳۷ دقیقه

#نسخه_شنیداری

@Nedaye_siyasat

نشریهٔ جهان اشراقی

11 Jan, 12:26


▪️درآمدی بر اندیشهٔ سیاسی در ایران دورهٔ اسلامی
مدرس دکتر احمد بستانی
دکترای علوم سیاسی و استادیار دانشگاه خوارزمی

۳ جلسه ۱.۵ ساعت ۱ و ۸ و ۱۵ بهمن ماه ۱۸ الی ۱۹.۳۰
هزینه ۵۰۰ هزار تومان
برای اطلاعات بیشتر
با ما تماس بگیرید
۰۹۱۰۰۷۶۴۱۴۲
۶۶۹۷۲۶۲۴
.
.
. در این دوره می‌آموزیم
جریان‌های اندیشهٔ سیاسی و بحث‌های معاصر نسبت به آن - ریشه‌های اندیشهٔ سیاسی در ایران - ریشه‌های یونانی و اسلامی- اندیشمندان مسلمان ایرانی - اندیشهٔ ایرانشهری...
#ایران
#خلیج_فارس
#اندیشه
#هزار_آوای_تاریخ

@Nedaye_siyasat

نشریهٔ جهان اشراقی

08 Jan, 13:44


▪️رسالهٔ مکتوبات کمال‌الدوله به شاهزاده جمال‌الدوله یا به‌طور خلاصه مکتوبات نام کتابی است که میرزا فتحعلی آخوندزاده در سال ۱۲۴۴ خورشیدی (۱۲۸۲ ه‍.ق یا ۱۸۶۵ م) نوشته است. مکتوبات را می‌توان مقدّمه‌ای بر جریان روشنفکری در ایران دانست. این کتاب هیچ‌گاه در ایران منتشر نگردید، امّا بعد از مرگ آخوندزاده، نشریات علم در باکو، متن فارسی آن را در سال ۱۹۸۵ میلادی منتشر کردند.

جوهر رسالهٔ مکتوبات انتقاد بر سیاست و دیانت، یعنی مهم‌ترین بنیادهای اجتماعی دوران قاجار است و انگیزهٔ وی به گفتهٔ خودش «پرورش هشیاری تاریخی است نسبت به گذشته، و ایجاد تفکر ملّی و اصلاح و ترقّی جامعه است در حال و آینده، تا استبداد سیاسی تغییر پذیرد و مشروطیّتِ حکومت و حکومتِ قانون جایگزین آن گردد».

برگرفته از کانال: @utfinanc

#کتاب

@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

02 Jan, 07:27


▪️پرسپسکتیو جدید ماکیاولی
▫️جواد طباطبایی

اشاره: متن کوتاهی که در ادامه خواهد آمد، بخشی از درس‌گفتار ماکیاولی است که در پایان دههٔ ۱۳۸۰ توسّط دکتر جواد طباطبایی تدریس شده است. آنچه طباطبایی در این بُرش توضیح داده، تفسیری از تمثیل مهم ماکیاولی است که از آن به‌عنوان چشم انداز/پرسپکتیو ماکیاولی یاد می‌شود و برخی از مهم‌ترین نویسندگان تاریخ اندیشهٔ سیاسی نیز به آن اشاره کرده‌اند. او در این تمثیل به تفاوت تحلیل منطق قدرت از دو چشم‌انداز متفاوت (کوه و دامنه یا قلّه و جلگه) می‌پردازد و با اشارهٔ غیرمستقیم به سلسله‌مراتب اجتماعی، از تفاوت دیدگاه مردم و صاحبان قدرت می‌گوید:

«ماکیاولی می‌گوید، در سیاست یک دیدگاه وجود ندارد، بلکه دو دیدگاه هست و بستگی دارد که شما از کجا به قدرت نگاه کنید. مثالی که او می‌زند پرسپکتیو جدید است. ماکیاولی به شهریار می‌گوید، من از میان عوام مردم نگاه می‌کنم و تو از بالا نگاه می‌کنی (یعنی از موضع قدرت) و این شبیه آن است، کسی که بخواهد کوه را بکشد و در دامنهٔ کوه ایستاده باشد و چشم‌انداز خوبی برای نقاشی دارد. ولی کسی که بخواهد درّه را نقاشی کند، باید بالا باشد و عظمت درّه را از بالا ببیند. ماکیاولی می‌گوید وضع من نسبت به شما چنین است، شما (شهریار) بالای قلّه هستید و من پایین قلّه‌ام. امّا فکر نکنید چون بالا هستید می‌توانید تمام قدرت، وسعت یا اهمیّت آن را از آن بالا ببینید. چون از بالای کوه نمی‌شود خودِ کوه را دید و ترسیم کرد. همان‌طور که از درّه نمی‌شود، درّه را ترسیم کرد.

پس دو دیدگاه متفاوت وجود دارد که این دو دیدگاه هستند که اگر کنار هم گذاشته شود، خواهیم فهمید که قدرت و مناسبات آن چگونه است. به عبارت دیگر، کسی که در قدرت است نمی‌تواند وضع خود را درست تحلیل کند. اینکه همیشه آدم‌های معمولی - که ما باشیم - فکر می‌کنیم بعضی (حاکمان) چرا اینطور عمل می‌کنند یا چرا چنین اشتباهاتی می‌کنند و هر اتّفاقی که در هر جایی می‌افتد، می‌گوییم که می‌شد آن را دید [پیش‌بینی کرد] به خاطر همین تفاوت چشم‌انداز است. بله! می‌شد دید، برای اینکه ما از درّه (دامنه) به بالا (قلّه) نگاه می‌کنیم ولی از آن بالا نمی‌شود قلّه را دید، [البته] احتمالاً پایین (دامنه) را می‌توان که گاهی اوقات [حاکمان] آن را هم نمی‌بینند.

امّا ماکیاولی اتّفاقاً به منطق بسیار پیچیدهٔ سیاست جدید اشاره می‌کند و می‌گوید ماهیّت قدرت از درونِ قدرت قابلِ توضیح نیست و مناسبتش هم قابل‌فهم نیست و ضمن اینکه خودش را پایین می‌آورد و می‌گوید من پایین هستم در واقع این پایین آمدنی است که مثل بسیاری از مناسبات جهان جدید و مدرنیته رو به بالا است. یعنی یک دیالکتیک بسیار پیچیده‌ای بین بالا و پایین است و همیشه اینطور نیست که آن‌هایی که بالا هستند، بالا باشند و آن‌ها که پایین هستند، پائین. در واقع سعی دارد این وضع را توضیح دهد و می‌گوید درست است که من پایین هستم و از درّه به کوه نگاه میکنم امّا تویی که در بالای کوه هستی نمی‌توانی آن را ببینی، پس نقطه ضعف من (مردم عادّی)، همان نقطه قوّت من هست و نقطه قوت تو (شهریار) نقطه ضعفت است؛ زیرا نمی‌توانی به‌رغم اینکه بالا هستی وضع خودت را تحلیل کنی.

در واقع، می‌خواهد بگوید شمایی که همواره به قدرت عادت کرده‌اید، علّت شکست‌های پی‌درپی شما همین است که این رابطهٔ بالا و پائین برایتان روشن نیست. این دو دیدگاه متفاوت به منطقِ قدرت تا کنون فهمیده نشده و سیاست‌نامه‌های رایج آن زمان این را به ما نشان نمی‌دهند. پس یک نیاز اساسی وجود دارد که این دو دیدگاه کنار هم گذاشته شود و به شهریار می‌گوید: باید بتوانی دیدگاه متفاوت را ببینی وگرنه بازهم شکست خواهی خورد.

ماکیاولی این چشم‌انداز را در مقدّمهٔ کتاب می‌آورد: «و نیز این اُمید است که شهریار این را گستاخی نشمرد که مردی ناچیز و فرومایه جسارت ورزد و در باب کار نهاد شهریاری سخن بگوید. زیرا همچنان که برای طرح‌ریزی زیبایی کوه‌ها و چشم‌اندازها، باید در جلگه جای داشت و برای نظر کردن بر جلگه‌ها نیز باید بر بلندها ایستاد، برای دریافتن نهاد مردم نیز می‌بایست شهریار بود و برای دریافت نهاد شهریاران نیز از مردم...». اگرنه این دو فهمیده نشود مناسبات قدرت بیشتر از یک‌طرف نخواهد داشت. پس هم باید سرشت مردم را فهمید و هم سرشت قدرت را.»


https://t.me/JavadTaba/243


@irandoustan


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

28 Dec, 15:09


▪️آیا ایران دوباره برخواهد خاست؟

آیا انحطاط و فساد که چون لایه‌ای ضخیم روی ایران کنونی (۱۳۲۵ هجری قمری) کشیده شده و تمام جوانه‌های نو را می‌خشکاند از بین خواهد رفت؟

آیا جنبش بیداری نوین ایران (جُنبِشِ مشروطه‌)، که توسط روشنفکران و اندیشمندان این قوم بااستعداد رهبری می شود، ریشه خواهد دوانید؟
آیا کوشش‌های آن‌ها به نتیجه خواهد رسید و این کشور حیاتی تازه خواهد یافت؟

آینده به این پرسش‌ها پاسخ خواهد داد.


گروته، هوگو. سفرنامۀ گروته. ترجمۀ: مجید جلیلوند. تهران: نشر مرکز‌‌. سال ۱۳۶۹، برگ ۲۱۸، پژوهشگاه ایران‌شناسی.




@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

26 Dec, 15:50


▪️تمرکززدایی و حکمرانی شهری آری، فدرالیسم و سیستم ایالتی خیر!
▪️یادداشت دکتر آرش رییسی‌نژاد در قبال سخنان محمدرضا عارف، معاون اول ریاست‌جمهوری، در جلسه‌ٔ شورای عالی اداری


... نسلی انقلابی که در جوانی به دنبال طیف گوناگونی از «ایسم»ها رفت، امروز مجذوب فدرالیسم و سیستم ایالتی گشته؛ گویی در آستانه‌ٔ پیری اکسیری شفابخش یافته. غافل از آنکه با ایجاد مرزهای تصنّعی درون‌کشوری با تداوم تاریخی گامی برای تجزیه برمی‌دارند. ایران هنوز برایشان موش آزمایشگاهی است!

فدرالیسم راهی برای اتّحاد میان کشورهای مستقل بوده؛ آلمان زمانی شامل ۳۵۰ شهریارنشین بود و آمریکا نیز متشکّل از ۱۳ مهاجرنشین مجزا بود. در چنین وضعیّتی بود که فدرالیسم به‌عنوان فرایندی وحدت‌بخش پذیرفته شد. برعکس، ترکیه علی‌رغم تنوّع قومیّتی، کشوری تک‌ساخت است که فدرالیسم را برنمی‌تابد.

فدراليسم با برپایی دولت‌هایی درون دولت، بر دستگاه عریض و طویل نظام اداری کشور خواهد افزود؛ دستگاهی کُند و ناکارآمد و از سرچشمه‌های نارضایتی در جامعه‌‌ٔ ایرانی. در زمانه‌ٔ کنونی امّا جمع‌کردن دست‌وپای دولت در حکمرانی امری خردمندانه است، نه یافتن بهانه برای گسترش بیشینه‌ٔ آن!

شوراهای شهر در ایران یکی از سرچشمه‌های فساد سیستماتیک و محل زدوبندهای نه چندان پنهان است؛ از فروش تراکم و دریافت رانت تا توزیع مجوز و خویشاوندسالاری. همچنین، شهرداران اختیارات تام در ادارهٔ شهر ندارند؛ اختیاراتی که توسط فرماندار و استاندار منصوب دولت محدود می‌شود.

تمرکزگرایی از عوامل زمینه‌ساز توسعه‌ٔ نامتوازن جغرافیایی گشته، به‌گونه‌ای که ثروت در مراکز قدرت سیاسی-اقتصادی در تهران، مشهد، اصفهان، تبریز و قم انباشته شده و به نابرابری جغرافیایی انجامیده است. راه‌حل امّا دنبال کردن توسعه‌ٔ متوازن بر پایه‌ٔ آمایش سرزمینی است نه فدرالیسم.

در عوضِ اینچنین طرح‌های غیرکارشناسی و متوهّمانه که کاملا در راستای اهداف دشمنان ایران است، باید نظام حکمرانی شهری با گزینش مستقیم در کنار سیاستگذاری‌های هوشمندانه جهت هدایت سرمایه‌گذاری به مناطق محروم در پیش گرفته شود؛ امری که از نابرابری رفاهی و توسعه‌ٔ نامتوازن جغرافیایی می‌کاهد.

تمرکززدایی و حکمرانی شهری آری،
فدرالیسم و سیستم ایالتی خیر!

@iranshenasi_ut
@Iran_Simorgh

نشریهٔ جهان اشراقی

26 Dec, 07:13


▪️قانون اساسی ایران پیش از انقلاب اسلامی، که در عصر مشروطه تنظیم شده بود، در خصوص زبان ساکت بود. به نظر می‌رسد رسمیّت زبان فارسی برای تدوین‌کنندگان قانون اساسی مشروطه به‌قدری بدیهی بود که نیازی به ذکر و تأکید بر آن ندیده بودند.

البتّه تعیین زبان رسمی در قوانین اساسی کشورها امری پذیرفته است و اکثر قوانین اساسی جدید زبان یا زبان‌های رسمی کشورها را تعیین کرده‌اند. به‌عنوان مثال، قانون اساسی فرانسه در مادّۀ ۲ مقرّر می‌دارد «زبان رسمی این جمهوری فرانسوی است»، و مادّۀ ۳ قانون اساسی ترکیه مقرّر می‌دارد که زبان ترکی زبان رسمی مردم ترکیه است.

زبان فارسی بسیار پیش از ایجاد دولت‌هایی که بعد از اسلام در ایران بزرگ پدید آمدند، کاملاً تثبیت شده بوده است و تاریخ تشکیل و اشاعۀ زبان و ادب فارسی که حامل سنن حماسی ایران است با تاریخ تشکیل و اشاعۀ السنۀ اروپایی، مِن‌جمله زبان انگلیسی کاملاً تفاوت دارد. زبان فارسی محاوره‌ای کمابیش از قرن پنجم میلادی در کلّ ایران نقش یک زبان عام را داشته است. بعد از فتوحات اسلامی، صورت کتبی این زبان در کسوت الفبای عربی در مقام یک زبان مشترک ادبی در این کشور ریشه دواند، زیرا اندکی پس از فتح ایران، زبان فارسی در عرض زبان عربی، برای استفاده‌های دیوانی دولت‌های گوناگونی که در ایران بر سر کار آمدند آماده شده بود. بنابراین، سلسله‌های حاکم بر ایران از زمان سامانیان به بعد از نظر زبان رسمی در مقابل یک «عمل انجام‌شده» قرار گرفته بودند و در ایران، برخلاف ممالک اروپایی، هیچ‌گاه نیازی نبوده که زبان فارسی ادبی/ دیوانی «ترویج» شود زیرا این زبانی بوده که اکثر مردم باسواد، از خواصّ و عوام، با آن آشنایی داشته و آن را ترجیح می‌داده‌اند.


«تأمّلات تطبیقی در باب زمینه‌های فرهنگی و تاریخی شاهنامه و حماسه در انگلستان: «بِئووُلْف» و «داستان آرتورشاه»»، دکتر محمود امیدسالار
[به یاد ایرج افشار (دفتر دوّم)، به کوشش دکتر جواد بشری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳، ص ۱۵۲-۱۵۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیّت ارضی


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

22 Dec, 08:59


▪️نظام‌های توتالیتری چگونه نابود می‌شوند؟

نظام توتالیتری با نوید بهبود بخشیدن به جامعه و زندگی شهروندانش به قدرت می‌رسد. و با ویران کردن شیوه‌ٔ سازمان یافتن جامعه، قدرتش را از دست می‌دهد، و بنابراین زندگی اکثر مردم را بدتر می‌کند. پایان رژیم‌های توتالیتری، چه چپ و چه راست، به شیوه‌های گوناگون پیش می‌آید، گاه خونین، گاه به‌نحو شگفتی سریع و صلح‌آمیز. آن‌ها گاه در یک قیام مردمی جارو می‌شوند؛ و در مواقع دیگر، پایان کارشان حاصل کار اصلاح‌طلبانی است که از درون نظام در دوره‌ای سر برمی‌آورند؛ رژیم، دیگر آشکارا همه‌ٔ ابزارهای لازم برای برقرار نگاه داشتن نظم اجتماعی را حتّی در پایه‌ای‌ترین سطوح از دست داده است‌. حتّی یک نظام توتالیتری نمی‌توان یافت که روح و نشاط واقعی داشته باشد و شهروندانش را محکوم به سختی‌های جسمی و روحی بیشتری از جوامع دموکراتیک نکرده باشد. توتالیتاریسم با سپردن حاکمیّتی نامحدود و بی‌تزلزل به شخصی واحد (که غالباً هم از لحاظ اخلاقی و روحی عنان گسیخته است) مصیبتی می‌شود نه فقط برای آن‌هایی که تحت حکومتش هستند، بلکه برای کل بشریّت. در همین گذشته‌ٔ نه چندان دور، خصوصاً در ایام بحران، حکومت توتالیتری به نظر یک گزینه  می‌آمد. آن هم گزینه‌ای معنادار برای بخش‌های بزرگی از جامعه. زمانی که تجربه‌های تلخ امروز نیمه‌فراموش شوند، یا زمانی که جامعه گرفتار بحرانی عمیق شود، این حکومت‌ها ممکن است یک‌بار دیگر به‌نحو خطرناکی برای مردم بدیلی جذاب شوند.

روح پراگ، ایوان کلیما، صفحات ۱۴۶ - ۱۴۷.


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

20 Dec, 09:23


‍ ‌
▪️ یلدا و نشانه‌شناسی


ما نیز مردمی هستیم. وقتی از تاریخمان کم می‌آوردیم به اسطوره‌ها پناه می‌بردیم. تاریخ، اگر بسامان نیز بود باز اساطیرِ کهن در ژرف‌ترین اعماقِ ذهنِ اجتماعی ما نفَس می‌کشیدند، می‌زیستند و بالا و پایین می‌شدند. این ماییم؛ ملّتی با خاطراتِ ازلی و دیرین. رؤیاهایمان را در داستان‌هایمان پناه می‌دادیم و نسل به نسل، با قصّه‌ها منتقل می‌کردیم. از سینه‌ها تا سینه‌ها؛ بار نارضایتی‌های تاریخی خود را در شعر و استعاره برمی‌کشیدیم؛ در سیمرغ و زال، در کمان آرش و در خونِ سیاوش و در دیر مغان. آرزوها و آمال فروخوردۀ خویش در روشنی مهر و ماه و میترا باز می‌جستیم و در گرمای نفَس‌هایمان مراقبت می‌کردیم. زندگی اینجا جاری بود؛ همیشه همی همچنان.

ما یلدا داشتیم تا در دراز‌ترین شبِ یک فصلِ سرد، باز به یاد نفَسی متنفّس در سحرگاهان دورهم بنشینیم، نیمه‌های گمشدۀ خویش در یکدیگر بجوییم و با داستان‌های بلندمان، از آیندۀ فرزندان خود محافظت کنیم. بزم‌های شبانۀ یلدایی تا شور پایکوبی در جشنِ سده؛ به شمار چهل می‌شود و ما در ناخودآگاه جمعی خویش چلّه داشتیم؛ چلّۀ کوچک و چلّۀ بزرگ! و این یعنی خندیدن به مشکلات، زیستن با دشواری‌ها و صبور بودن و مقاومت کردن، و افتادن، و باز برخاستن و رفتن و برشمردن ایام؛ شمارشی در کامل‌ترین شمار که چهل بود. این یعنی تصمیم به امیدواری در مواجهه با اسبابِ نومیدی بسیار، یعنی دوست داشتن زندگی با همه دشواری‌ها و نشیب و فراز‌ها، یعنی شجاعت بودن در این سرزمین، یعنی رقص در میانۀ میدان. و چنین بود یلدا و چنین بود سده. یلدا هر سال یک بار و برای همیشه در گوش‌هایمان نجوا می‌کند که پشت هر وضعِ سترونی، امکان باروری و نوزایی هست و در نومیدی بسی امید است، و پایان شب سیه، سپید است.

چرا یک جامعه با همه صعوبتِ ایام خویش، اصرار به ماندن دارد؛ برای اینکه در سطح هستی‌شناختی و انسان‌شناختی این فرهنگ، چیزی هست که تا حدِّ زیاد در برابر تغییرات در طول زمان بزرگ، طی دوران‌های مختلف مقاومت می‌کند. از عهد قدیم تا دوران جدید این لایه‌های عمیق معنایی با ما ایرانیان هستند در «رنگین‌کمانِ خوش‌نقش تنوعاتِ قومی و زبانی و آیینی‌مان». در عمیق‌ترین ساختارهای معرفتی ما، نشانه‌شناسی هست. سنّت‌های دیرینِ ایرانی حاوی نوعی پدیدارشناسی کائنات بود. تجربۀ زیست در این سرزمین، به تفسیر و تأویل طبیعت و تاریخ خود چنگ می‌زد: از خورشید و ماه، معنای نور و روشنی می‌گرفت. از شب، تاریکی گذران می‌فهمید. از دشت و دمن، رویش و زندگی می‌آموخت و ایهام غزلی را به فال نیک می‌گرفت! ما از باغ و راغ و مرغزار، داد و دهش و بخشایش و ثمربخشی می‌فهمیدیم، آن سوی شب تار، به صبحدمی باور داشتیم، از نظمِ کائنات با همهٔ بی‌نظمی‌هایش، به اصالتِ درستی و نیکی و به ترازو و به عدل و داد ایمان می‌آوردیم، نوروز، یادوارۀ مکرّر رویش‌های نابهنگام در این سرزمین بود و تبسّم‌های ملیحمان به فصل سرد را با خود حمل می‌کرد و حاوی روحِ جمعی بود، و صلای آشنایی داشت و یادوارۀ «مبادلۀ لطف» بود برای محافظت از سرمایۀ اجتماعی پیوند و همدلی خویش در برابر گزند روزگار.

ما به اهتزازِ خاکِ سرد باور داشتیم و شکوفایی نابهنگام را می‌فهمیدیم. اهریمن، معنایی بود که ما از شرارت نهفته در عالم گرفته بودیم تا همواره نگران تاراج فضیلت‌های‌مان باشیم. چنین بود سنّت‌های ایرانی ما از حُکمای خسروانی تا اشراق و عرفان؛ که مثنوی‌اش با وجود مرور ایام دراز، هنوز همنشین حلقه‌های جوانان ماست و حافظش از آن سوی سده‌های دور با عمیق‌ترین نیات و احساسات‌مان آشناست.

مقصود فراستخواه، استاد دانشگاه، روزنامۀ ایران، شمارۀ ۲۹ آذر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی.

با سپاس از کانال خوب ایران‌دل.


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

20 Dec, 07:31





▪️مثل یک کوه می‌آمد توی این کنگره‌ها!

در یادکــرد پژوهشـگـر سـتیهنده،
استاد مجتبی مینُوی (۱۲۸۱ ــ ۱۳۵۵)


استاد مینُوی دانشمند بسیار بزرگی بود که باید قرن‌ها بگذرد تا مثلش پیدا شود و مزایای مختلفی داشت؛ یک موردش این بود که در عراق به دنیا آمده بود، چون پدرش آنجا تحصیل می‌کرده، آخوند بوده، طلبه بوده، توی عراق؛ بنابراین عربی را مثل زبان مادری‌اش می‌دانست و بعد هم خودش ادبیّات عرب را خیلی کامل یاد گرفته بود. زبان انگلیسی و فرانسه و آلمانی را هم به‌خوبی می‌دانست. از این زبان‌ها هم استفاده می‌کرد. ادبیّاتِ عرب و ادبیّات فارسی و تاریخ و ... واقعاً همه‌چیز‌تمام بود! مثل یک کوه می‌آمد توی این کنگره‌ها! من بارها دیده بودم، در کنگره‌های عظیمی که برگزار می‌شد. می‌آمد آنجا می‌نشست؛ بعد، آدم‌ها که می‌خواستند بروند سخنرانی کنند، خیلی باید خودشان را جمع‌وجور می‌کردند. جرئت نمی‌کردند که پرت‌وپلا بگویند، درحضور استاد مینُوی؛ چون صدای خیلی غرّایی هم داشت و رودربایستی هم با هیچ‌کس نداشت‌. اگر کسی حرفِ بی‌ربطی، کم‌مایه‌ای، سطحی‌ای، چیزی می‌گفت، به‌شدّت بهش پرخاش می‌کرد. اصلاً اسمش را گذاشته بودند «پژوهشگر ستیهنده» و من بارها شاهدش بودم؛ مثلاً یکی از استادان خیلی مشهور - حالا من اسمش را نمی‌گویم - استاد خیلی خوبی هم بود، محقّق بود، دانشمند بود، در کنگرهٔ تحقیقات ایرانی، در تبریز، سال ۱۳۵۴، رفت سخنرانی کند. یک مطلبی نوشته بود. شروع کرد از رویَش خواندن که «زبان فارسی خیلی زبان شیرینی است و خیلی ادبیّات ارزشمندی دارد و ما باید پاس بداریم» و چی‌چی و از این حرف‌ها که «ما باید زبان فارسی را خیلی بهش بپردازیم» و این‌ها! بعد که تمام شد، آمد برود بنشیند،‌ یک‌دفعه استاد مینوی [با صدای بلند] بهش گفت که «انشای خوبی بود»! منظورش این بود که این حرف‌هایی که تو زدی، انشا بود که نوشته بودی. توی کنگره وقتی می‌آیند سخنرانی کنند، باید یک حرف تازه‌ای داشته باشند، یک کشفی کرده باشند و این فقط یک انشای خوبی بود که تو آمدی خواندی.


درس‌‌گفتار کلیله‌ودمنه، تیر ۱۴۰۳

@dr_mehdi_nourian


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

16 Dec, 09:23


▪️برای اینکه انسان اخلاقاً انسان خوبی شود کافی نیست بذر نیکی، که در نوع انسان قرار دارد، صرفا بدون ممانعت رشد کند، بلکه یک علّت شرارت در مقابل خیر در وجود ما فعّال است که با آن نیز باید مبارزه کرد.

شر واقعی در این است که: وقتی تمایلات، انسان را تحریک به تجاوز می‌کنند، نمی‌خواهد با آن‌ها مقابله کند و این خصلت، دشمنِ واقعی انسان است. تمایلات به‌طور کلّی و تا آنجا که اصل کریمانهٔ اخلاق به‌عنوان تمرین مقدّماتی برای اطاعت و فرمان‌برداری انسان از اصولِ بنیادی مفید است،  در مقابل اصولی کلّی قرار دارند (خواه این اصول خوب باشند خواه بد).

امّا در هر حال تا آنجا که اصول خاص خیر اخلاقی باید به‌عنوان مبانی رفتار در [وجود ما] تحقّق داشته باشند گرچه ندارند، ما باید حضور آن‌ها را در فاعل (ذهن) دیگری فرض بگیریم که در وجود او فضیلت با شرور اخلاقی در جنگ است.

ایمانوئل کانت، دین در محدودهٔ عقل تنها، ص ۹۶
@cafe_andishe95


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

13 Dec, 14:45


برتولوت برشت شعری دارد با این مضمون که من در جنگل‌های سیاه به دنیا آمده‌ام و سردی این جنگل‌های سیاه تا پایان عمرم در جان من همچنان خواهد ماند. من هم در شبی متولّد شدم در تبریز سردی که شوروی، آذربایجان را تجزیه کرده بود و این خاطره همچنان موضوعی در افق دید من هست و کوشش می‌کنم آن را در خودم زنده نگه‌ دارم.

جواد طباطبایی، مٶسسهٔ بهاران، حاشیهٔ درس‌گفتار ایدئالیسم آلمانی، ۲۳ آذر (۱۳۹۵).
۲۳ آذر ، زادروز فیلسوف ملی ،ایران سرو ایرانشهر گرامی باد
@JavadTaba


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

13 Dec, 14:40


۲۳ آذر ماه زادروز جواد طباطبایی فیلسوف سیاسی ایرانی است‌.

او در ۲۳ آذر ۱۳۹۵ در حاشیۀ درس‌گفتار ایدئالیسم آلمانی از مقارن شدن تولّدش با روزهای اشغال ایران به دست فرقۀ دموکرات می‌گوید.


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

13 Dec, 14:40


سالروز تولد شادروان دکتر سید جواد طباطبایی

روحش شاد و یادش گرامی باد🌷

@Nedaye_siyasat

نشریهٔ جهان اشراقی

13 Dec, 13:29


▪️ابن خلدون و علوم اجتماعی

اصطلاح «Kritik« در عنوان چند کتاب مارکس، به‌ویژه در مهم‌ترین اثر او، سرمایه، آمده است. کتاب سرمایه، اثری دربارهٔ اقتصاد نیست، بلکه «نقادی» ایدئولوژی‌های اقتصاد سیاسی است. مارکس جوان در جریان نقادی بود که به اهمیّت منطق هگل به‌مثابهٔ ابزاری برای نسخ مبنای ایدئولوژی بورژوایی پی برد و چنان‌که در  دیباچه‌ای بر چاپ دوّم سرمایه گفته، قصد داشت «هستهٔ معقول» «um den rationallen Kern» را از «پوستهٔ ایده‌آلیستی»  «in der mystischen Hülle» آن جدا کند... کوشش مارکس در فاصلهٔ تحریر رسالهٔ نقادی اقتصادی سیاسی و انتشار سرمایه، که متن آن چند بار بازنویسی شد، ناظر بر همین استفاده از منطق هگل برای نقادی ایدئولوژی بورژوایی بود. اینکه کوشش مارکس تا چه اندازه می‌توانست موفّق باشد، نیازمند بحثی طولانی است؛ امّا به‌لحاظ روش، کوشش او یک ایراد اساسی داشت و آن جدا کردن «هستهٔ معقول» از «پوستهٔ ایدئالیستی» آن است. ... انگلس در کوشش خود برای عامه‌فهم کردن اندیشهٔ مارکس تمایز «هستهٔ معقول» و «پوستهٔ ایده‌آلیستی» را صورتی عامیانه و عوام‌فهم داد و تعبیر غیر هگلی تضاد میان «روش دیالکتیکی» و «نظام محافظه‌کارانه» را وارد کرد. (از این حیث، انگلس نخستین فعّال سیاسی ایدئولوژی مارکسی بود.)

مارکس از همان نخستین نوشته‌های خود نقادی نظام فلسفی هگل را با فلسفهٔ حقّ آغاز کرد. اینجا ... به دیدگاه روش -و- معرفت‌شناختی این نخستین نوشته‌های مارکس توجّه داریم که از نظر تاریخ تحوّل علوم اجتماعی دارای اهمیّت هستند. پیش از مارکس، هگل جوان، در نخستین نوشته‌های خود، مانند رسالهٔ «شیوه‌های متفاوت بحث دربارهٔ حقوق طبیعی»، در برابر نظریه‌های حقوق طبیعی سدهٔ هفدهم و اندیشهٔ سیاسی سدهٔ هیجدهم اتّخاذ کرده بود.

هگل در آن رساله با نقادی رویکرد آرمانی به واقعیّت اجتماع انسانی، که بر مبنای تمایز و تبانی وجودی و معرفتی میان واقعیّت و ارزش استوار بود، روشی نو عرضه کرد که شالودهٔ آن نظریهٔ وحدت بود. با تکیه بر این وجود-و- روش‌شناسی جدید که هگل آن را «spekulative Philosophie» نامید - و ما به مسامحه به فلسفهٔ متعالیه ترجمه می‌کنیم - او توانست نتایجی بگیرد که یکی از اساسی‌ترین آن نتایج، طرح نظریهٔ اجتماعی جدیدی بر مبنای ادغام اقتصاد سیاسی جدید در فلسفه بود. هگل، با ادغام اقتصاد سیاسی در فلسفه، تمایزی بنیادین میان دو مفهوم «جامعهٔ مدنی» و دولت وارد کرد. ادغام اقتصاد سیاسی جدید در فلسفه بر پایهٔ شالودهٔ فلسفی جدیدی که هگل، به‌تدریج، در نوشته‌های فلسفی خود تدوین کرده بود، «انقلابی» در فلسفه و اندیشهٔ سیاسی در تحوّل به علوم اجتماعی ایجاد کرد. ... مارکس در نقادی از مبانی فلسفهٔ هگلی و نوهگلی، کوشید تا شالودهٔ جدیدی برای علوم اجتماعی استوار کند که با مبانی نظری هگلی تفاوتی عمده داشت و گذار از فلسفه به علم را امکان‌پذیر می‌‌کرد. مارکس کوشش کرد «با وجدان فلسفی پیشین (یعنی به‌طور عمده، فلسفهٔ متعالیه) تصفیه حساب کند»، تصفیه حسابی که چونان دیباچه‌ای بر تدوین روش-و-معرفت‌شناسی نویی بود که با نقادی شیوهٔ فلسفیدن دربارهٔ امر انتزاعی شالودهٔ تحلیل امر انضمامی را فراهم می‌آورد... بی‌توجّهی مارکس به بنیان نظری دیدگاه هگل و پیوند آن با الهیّات مسیحی، به گمان ما، موجب شد نه‌تنها خود مارکس نتواند مبانی نظری روش‌شناسی خود را بسط دهد، بلکه هیچ یک از پیروان او نیز نتوانستند به اهمیّت دیدگاه هگلی پی ببرند.

ابن خلدون و علوم اجتماعی، گفتار در شرایط امتناع، دکتر جواد طباطبایی، چاپ ۱۴۰۰، پانوشت ص.۲۶۰، صص ۲۶۳-۵، انتشارات مینوی خرد.

زادروز ایشان خجسته باد


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

12 Dec, 17:56


▪️چرا دروغ می‌بافی مردک؟!

۱۹ جولای ۱۷۳۳‌، یعنی حدود۲۹۰ سال پیش، نادر در نبرد سامرا از مشهورترین و ماهرترین فرماندهٔ عثمانی، توپال پاشا شکست خورد. ایرانیان ناگزیر شدند با ۳۰/۰۰۰ کشته و زخمی و ۳۵۰۰ اسیر تا همدان و آق‌دره عقب‌نشینی کنند.

این نخستین شکست نادر بود. یادآوری می‌شود که پیش و پس اسلام هیچ امیر‌، فرمانروا و امیر و شاهی، بیش از نادر، پیروز میدان‌ جنگ‌‌ها نبوده است. نقش شکست سامرا از دید تخریب روحیهٔ ایرانیان، کمتر از شکست چالدران نبود. ولی برای نادرِ همواره پیروز، این شکست بس عبرت‌آموز بود.

نخست آنکه نادر شکست را پذیرفت. او با احضار افسران خود شروع به اعتراف کرد و همهٔ تقصیرها را به گردن گرفت. در عین حال، سرنوشت خود و سربازانش را یکسان دانست و دلاوری‌ها و پیروزی‌های گذشته را یادآور شد. به آنان قول داد که جبران کند.‌ اعتراف به اشتباه استراتژیک‌، جایگاه نادر را نزد فرماندهان بالا برد. به‌گونه‌ای که همه در چادر فرماندهی اشک ریختند و به او اطمینان دادند که در رویارویی دوباره با توپال پاشا و ترکان عثمانی تا مرز مرگ خواهند جنگید.

دوّم اینکه به کاتب و منشی خود، میرزا مهدی‌خان استرآبادی‌فرمان داد که به همهٔ ولایات، ایالات و رئیسان قبایل نامه نوشته و در خواست اعزام نیرو کند. میرزا مهدی به‌شیوهٔ دربار صفویه شرحی نگاشت و پس از تعریف و تمجید فراوان از نادر و لشگریانش و ذکر پیروزی‌های نادر، در پایان نوشت: اندک چشم‌زخمی به قسمتی از سپاه سپهر دستگاه نادری رسیده است.

چون نادر نامه‌ها را دید، خشمگین شد و برآشفت و به‌تندی بر سر میرزا مهدی‌خان فریاد کشید؛ مردک این دروغ‌ها و یاوه‌ها چیست که از خود بافتی. ما شکست خورده‌ایم. دمار از روزگارمان در آمده و رو به فنا هستیم.

واقع‌گرایی نادر مبنی بر پذیرش شکست، به‌ویژه اعتراف به اشتباه استراتژیک خویش و در خواست صادقانه و فوری نیرو، با پاسخ مثبت و کلان ایرانیان مواجه شد. چنان‌که در نبرد سرنوشت‌ساز انتقامی کرکوک‌، نه‌تنها شکست سامرا جبران شد، بلکه سپاه عثمانی با از دست دادن ۲۰ هزار فرمانده و تفنگ‌چی زبده و به‌ویژه کشته شدن‌ فرماندهٔ پیر، همواره پیروز و شجاع، توپال عثمان، ناچار به عقب‌نشینی و قبول شکست شد.

لیدل هارت، استراتژیست بریتانیایی دائما می‌گفت: گام نخست بازیابی برای ارتشِ شکست‌خورده، پذیرش شکست از سوی فرماندهٔ کل است. بدون اعتراف به شکست‌، احتمال بازسازی و نوسازی ممکن نیست. سهل است که زمینه‌ای برای شکست‌های بعدی خواهد بود.


منبع: پناهی سمنانی، نادرشاه (بازتاب حماسه و فاجعهٔ ملّی)، انتشارات کتاب نمون، کتاب جهانگشای نادری نوشتهٔ میرزا مهدی‌خان منشی استرآبادی -منشی و مورّخ نادر شاه افشار- (درگذشت بین ۱۱۷۵ تا ۱۱۸۲ قمری)
از کانال یدالله کریمی‌پور
@karimipour_k


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

11 Dec, 10:00


▪️شاهد زنده :«کسی که تو را آورده، به تو می‌گوید برو ...»


ایشان معاون اوّل پیشه‌وری هستند (دقّت کنید، معاون اوّل که همیشه همراه پیشه‌وری بوده و جانشین او بوده) دکتر جهانشاهلوی افشار؛ فقط ببینید چه می‌گوید! آیا سند واضح‌تر از این هم داریم؟

افسر شوروی در تبریز خطاب به پیشه‌‌وری: «سنی گتیرن، سنه دییر گِت». یعنی: «کسی که تو را آورده، به تو می‌گوید برو»
.

این جمله خلاصهٔ تمام تاریخ فرقهٔ دموکرات و حوادث سال‌های ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵ است. نشان می‌دهد که جدایی آذربایجان و مهاباد در آن سال‌ها یک حرکت سیاسی ابرقدرت‌ها و خلاف میل مردم بود. اینکه گفته می‌شود مردم آذربایجان خود انقلاب کردند و درخواست جدایی از ایران را داشتند، یک دروغ بی‌شرمانه است! همهٔ اسناد آن دوره، فرمان‌های محرمانه، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها و ... حکایت از نقشهٔ شوم شوروی دارد. همراهی خود مردم آذربایجان با ارتش در بیرون راندن مزدوران استالین خود گویای همه چیز است.
ایرانزمین



@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

08 Dec, 12:45



▪️خودکامگی، موجب تباهی‌ است

✍️ زنده‌یاد استاد محمدامین ریاحی خویی

از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی می‌انجامد. ‌چارهٔ دفع بلای خودکامگی «تقسیم قدرت» است. این را در سراسر شاهنامه می‌توان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرتِ مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاه‌اند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.

پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین می‌کردند و موبدان راهِ رستگاری آن‌جهانی را به مردم نشان می‌دادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیک‌سرانجامی ایرانیان بود.

در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردن‌فرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه می‌ایستند.

نمونه‌های ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوُس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان می‌بینیم.

وقتی کیکاوس با سبک‌سری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشه‌ای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:

بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!
به جنگ زمین سربه‌سر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!

خالقی، ۲، ص ۹۸

کاوس جوابی ندارد. شرمسار می‌شود و از کاخ بیرون می‌رود.

یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دست‌پرورده‌اش سیاوش، شاهزادهٔ بی‌گناه را می‌شنود، به آهنگ کین‌خواهی از تورانیان از نیمروز حرکت می‌کند. ابتدا به درگاه کاوس می‌رود و با خشم و خروش او را خوار می‌سازد:

چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و‌ تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی

کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهان‌پهلوان خشمگین جز اشک ریختن چاره‌ای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه می‌رود و او را می‌کشد و‌ کاوس از جای خود نمی‌جنبد:

به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوس‌شاه

خالقی، ۲، ص ۳۸۲

با این نمونه‌ها می‌بینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان می‌خوانیم که محمود به فردوسی می‌گوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانه‌ای از همان روزگاران بر سر زبان‌ها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلان‌جا من گنجی نهفته‌ام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.


بُن‌مایه: فردوسی، زندگی، اندیشه و‌ شعرِ او، صص۲۲۱–۲۱۳.
از کانال ایران‌دل


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

07 Dec, 09:39


▪️داستان سوریه (۲)
▫️آرش رئیسی‌نژاد

زمین‌های ناهموار ‌جبل الدروز⁩ و فلات ‌ حوران⁩ در جنوب در مرز با اردن نیز جایگاهی ایمن برای فرقه ‌دروزی⁩ فراهم ساخته. برخلاف بخش عمدهٔ کشور که جمعیّت مسلمان سنّی دارد، کثرت اقلیّت‌های مذهبی و فرقه‌های آیینی در کوه‌های جنوبی، همچو کرانهٔ ساحلی، چشم‌گیر است.

پس جغرافیا سوریه را تکه‌تکه کرده: دمشق پایتخت محاصره‌‌شده و راه‌های دسترسی کمی به دیگر بخش‌ها داشته و هیچ‌گاه پیش از تشکیل سوریه مدرن، بر حلب و رقه تسلّط پایدار نداشته و حلب زیر نفوذ قسطنطنیه-استانبول بوده. دالان ناامن حمص-حماه مرکز سیاسی را به دروازه تجاری وصل ‌کرده.

رقه و موصل زیر سیطرهٔ قدرتی واحد بوده؛ نوار باریک کرانهٔ مدیترانه و جبل‌الدروز هر دو مأوای غیرسنّیان‌ هستند. ریشهٔ نبود حاکمیّت و هویّت ملّی را در جغرافیای گسسته‌ از هم این کشور ببینید. جای شگفتی نیست که کشور آماج شورش، حمله و یا توطئه از سوی دیگر قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی می‌شود.

آلترناتیوهای داخلی نیز می‌توانند یکپارچگی سرزمینی آن را بر هم‌ زنند. از همین روست که برای جلوگیری از فروپاشی محتمل داخلی، حکومت‌های سوری به سیاست سرکوب با ‌ مشت آهنین⁩ متوسّل می‌گردند! تصمیم و کنش‌های سیاسی در طول تاریخ توسط بستری جغرافیایی محدود گشته‌اند و این یعنی ‌چیرگی‌ ژئوپولیتیک.

جغرافیا دگربار در پسِ جنگ داخلی سوریه بود: داعش حاکم رقه گشت وبر موصل چیره شد. دمشق کنترل خود را بر کرانه مدیترانه حفظ کرد و اینگونه حمایت متّحد دوردست روسی را تضمین شده دید، مخالفین حلب را با کنترل حاکم آسیای صغیر (ترکیه) ودر دست داشتند و جبل‌الدروز نیز در دست دیگر شورشیان افتاد.

نبردها نیز در محور دالانی بود که واحه دمشق را از طریق حمص و حماه به دروازهٔ تجاری حلب پیوند می‌داد.
دور نخست جنگ داخلی با پیروزی اسد و متّحدین روسی-ایرانی آن پایان یافت چرا که کنترل دالان رادردست گرفتند. کردهای سوریه نیز جایگزین داعش درشرق فرات گشتند.
هفتهٔ پیش امّا کنترل اسد به یکباره بر حلب برهم‌خورد؛ شکستی که پیامد ۲۷ سپتامبر [شهادت نصراللّه] بود! دگربار  منطق ژئوپولیتیک⁩ حکم می‌کند که آنکه کنترل دالان حمص-حماه رادردست گیرد پیروز خواهد بود؛ پیروزی در سلطه بر کشوری که همه چیز دارد و هیچ ندارد!


‏دست خدا را در پشت نیروهای نامرئی #ژئوپولیتیکی ببینید!





@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

07 Dec, 09:39


▪️داستان سوریه (۱)
▫️آرش رئیسی‌نژاد

‏جغرافیای گسستهٔ سوریه بلای جانش گشته؛ جغرافیایی که این کشور را به شش بخش جداگانه تقسیم کرده‌است: واحه‌ای در جنوب‌غربی، دروازه‌ای در شمال، نواری ساحلی در غرب، فلاتی ناهموار در جنوب، دالانی شمالی-جنوبی و زمینی هموار و بایر در شرق.

در پشت کوه‌های لبنان واحه‌ای است که از یک‌سو به کوه و از دیگر سو به بیابان منتهی می‌شود. ‌دمشق⁩ در میان آن جای دارد با کارکردی شبیه دژی کوچک. از دمشق دسترسی به همه جای کشور کم و نادر است. جای شگفتی نیست که حاکم دمشق نیازمند دولتی نظامی با مشت آهنین برای حکومت بر همه کشور است.

در شمال غرب، حلب⁩ جای‌ گرفته که دروازهٔ تجاری طبیعی میان شامات است با آسیای صغیر در شمال و میان‌رودان در شرق. حاکمان آسیای صغیر همواره چشم طمع بدین مرکز بازرگانی داشتند. پس کنترل حلب مهم‌ترین گام برای حاکم دمشق است جهت حفظ یکپارچگی کشور در برابر آسیای صغیر!

رشته‌کوهی باریک و کم‌ارتفاع در غرب و مشرف بر مدیترانه، کرانهٔ باریک ولی طولانی را شکل‌داده که مأوای اقلیّت‌های دینی علوی و مسیحی است؛ اقلیّت‌هایی که همواره از سوی حاکمان سنّی خارجی مستقر در دهانهٔ رود نیل یا دریای مرمره زیر فشار بوده‌اند. ‌لاذقیه⁩ و ‌طرسوس⁩ در اینجا جای‌گرفته‌اند و دسترسی به بیرون را فراهم می‌کند. جای شگفتی نیست که راه اتحاد با قدرت‌های خارجی دوردست، نخست فرانسه و اکنون روسیه، از این کرانه می‌گذرد! پس کنترل نوار ساحلی برای حفظ رابطه با متّحد بیرونی و تلاش واپسین برای حفظ چیرگی بر مرکز اقتصادی حلب بنیان حکمرانی حاکم دمشق بر کشور است.

حمص⁩ و ‌حماه⁩ بر دالانی به موازات رودخانه ‌اورنتس⁩ جای دارند که دمشق را به حلب پیوند می‌دهد. حفظ چیرگی بر حلب تنها از این دالان امکان‌پذیر است و مخالفت با دمشق از بی‌ثباتی در این دالان می‌گذرد. مسیر دمشق-حلب «دالان کنترل و شورش» است. پُربیراه نیست‌ که اورنتس را رود عاصی می‌خوانند!
درهٔ فرات در شرق است و پهنه‌ای وسیع از زمین‌های هموار ولی بایر که بخشی از ‌ جزیره⁩ است. جزیره در میان شمال عراق، جنوب ترکیه و شرق سوریه است و سه شهر اصلی آن موصل⁩، دیاربکر⁩ و ‌رقه⁩ است. برخلاف دیاربکر کردنشین، دو شهر دیگر عرب‌زبان هستند.

در فاصلهٔ ‌موصل⁩ تا ‌رقه⁩ بافت زمین یکسان است ومردمانی همسان به‌لحاظ دینی و زبانی زندگی می‌کنند. موصل و رقه در طول تاریخ همواره رابطه‌ای تنگاتنگ داشتند به‌گونه‌ای که حاکم موصل و رقه یکی بوده و حاکمیّت دمشق نادر بود! جغرافیا بستر قلمرویی نیمه‌مستقل از  فرات تا دجله در جزیره فراهم کرده است.



@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

01 Dec, 08:18


▪️تفسیر جواد طباطبایی از قانون‌گذاری بد
در حاشیهٔ درس‌گفتارهای مارکس


قانون برای صیانت از حقوق شهروندان است. وقتی شما برای افکار قانون وضع میکنید معنایش این است که شما دولت یک «حزب» خاصّی هستید و قانون می‌گذارید برای یک حزبی و به ضرر یک حزب دیگر.

پس یعنی شما دولت شهروندان نیستید، بلکه دولت حزب هستید؛ زیرا برای حزب خود قانون می‌گذارید تا عمل حزب دیگری را محدود کنید. قانونِ برای فکر، قانونِ به نفع یک حزب و به ضرر دیگری است.

هر قانونی که به نفع گروهی باشد برابری شهروندان در مقابل قانون را از بین می برد، زیرا به یک حزب امتیازاتی می‌دهد که به حزب دیگر نداده. در حالی که اصل بر برابری افراد مقابل قانون است. چنین قانونی به‌جای اینکه شهروندان را متّحد کند، موجب انشعاب در بین آن‌ها می‌شود و هر قانون که موجب انشعاب شود، قانونی ارتجاعی است. زیرا چنین قانون‌هایی، قانون نیستند بلکه «امتیاز» هستند. ولی کار دولت و قانون این است که شهروندان جامعه مدنی را که درآنجا متشتت‌اند و هر یک به دنبال منافع خودشان هستند، در یک ساحت دیگری متّحد کند(همان‌طور که هگل گفته بود). این جامعهٔ مدنی است که در آن اتّحادیه‌های صنفی و اصناف مختلف وجود دارد و آنجا مرکز مبارزه و پیکار طبقاتی است، امّا هیچ دولتی نمی‌تواند به پیکار دامن بزند، زیرا دولت جایی است که «متّحد» می‌کند و سعی دارد تنش های پایین‌تر از خودش را بگیرد و مردم را متّحد سازد و در نهایت اتّحاد ملّی را ایجاد کند و کار دولت اشراف بر این وحدت ملّی است. امّا دولتی که برای فرد قانون نمی‌گذارد، بلکه برای حزب قانون می‌گذارد، این دولت انشعاب ایجاد می‌کند. چون قانون ناظر بر حقوق افراد است و نه امتیاز، ولی در اصل قانون امتیاز نمی‌دهد بلکه حق و تکلیف را روشن می‌کند و اتّفاقاً حکومت قانون آمده تا جلوی امتیاز اشراف، زورگویان و... را در عصر پیشاقانون بگیرد. قانون حقوق را مشخّص می‌کند و آن را اعمال می‌کند؛ بنابراین امتیازها را لغو می‌کند.

@irandoustan


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

30 Nov, 10:05


«[از نگاه ادموند برک] هیچ‌وقت نمی‌توان میراث گذشته‌ٔ جامعه را یک‌سره کنار گذاشت؛ حال و اینده، مقید به گذشته است. به‌علاوه، نابرابری‌های اجتماعی، طبیعی‌ است. مالکیّت، محصولِ نظم طبیعیِ امور و اشیاست؛ صاحبانِ مال و مکنت، پاسدارانِ سنّت‌های جامعه به‌شمار می‌ایند. توانگران، بهتر و عاقلانه‌تر از تهی‌دستان تصمیم می‌گیرند؛ زیرا امکانِ دست‌یابی‌شان به اگاهی و دانش بیشتر است؛ بنابراین، ثروتمندان رهبریِ طبیعیِ جامعه را در دست دارند. از حیث اصولِ محافظه‌کاری، ثروت موروثی و ثروت مکتسب هردو محترم‌اند. از همین‌ رو، ادموند برک استدلال می‌کرد که دخالت دولت در امور اقتصادی، نظام طبیعیِ جامعه را به‌هم می‌ریزد»


حسین بشیریه، تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم، لیبرالیسم و محافظه‌کاری، ص ۲۲۶.


@Jahan_Eshraghi

نشریهٔ جهان اشراقی

29 Nov, 07:29


▪️هرگاه این دوات برداری، آن تاج بردارند


حساسیّت ملک‌شاه نسبت به قدرت و نفوذ او [خواجه نظام‌الملک] و حضور فرزندان و طرفدارانش در صحنهٔ قدرت بالا می‌گرفت، اختلاف‌های پنهان بیش از پیش آشکار می‌شد و رابطهٔ شاه و وزیر را دگرگون می‌کرد. در حدود ۴۸۱ق اتّفاقی افتاد که به‌تدریج از قدرت خواجه کاست و مخالفان را جسورتر کرد. از جملهٔ این مخالفان تَرکان‌خاتون همسر خودکامهٔ ملک‌شاه بود.

ترکان‌خاتون، همسر ملک‌شاه، در سال ۴۸۱ق، در پی ولیعهدی فرزند یک‌سالهٔ خود، محمود بود و خواجه به پسر بزرگ، ملک شاه برکیارق، که از زبیده خاتون بود، تمایل داشت. به‌دنبال این اختلاف نظر، ترکان خاتون و وزیر او، تاج‌الملک ابوالغنایم، با بدگویی‌های مداوم خود که غالباً قدرت و ثروت خواجه و فرزندان او و خودکامگی آن‌ها را برجسته می‌کرد، خاطر سلطان را نسبت به او متغیّر کردند...

تا اینکه اتّفاق تازه‌ای، بیش از پیش، اختلاف‌ها را دامن زد و ملک‌شاه را که از قدرت بی حدّ و مرز خواجه نگران و از دخالت‌های او در بعضی از امور ناخشنود بود، رو در روی خواجه قرار داد. گزارش این واقعه از زبان هندوشاه نخجوانی چنین است:

«عثمان، پسر خواجه، حکومت مرو داشت و میان او و شحنهٔ مرو به هم  برآمد، و شحنه از بندگان خاص سلطان بود. عثمان بفرمود تا شحنه را بگرفتند و باز نگه داشت. شحنه به خدمت سلطان آمد و حال بنمود، و این حرکت مادّهٔ تغیّر شد و سلطان به‌غایت برنجید. ارکان دولت را پیش خواجه فرستاد و گفت: «با خواجه بگویید که اگر در ملک شریکی، آن حکم دیگر است و اگر تابع منی، چرا حدّ خویش نگاه نمی‌داری و فرزندان و اتباع خویش را تٲدیب نمی‌کنی که بر جهان مسلّط شده‌اند تا حدّی که حرمت بندگان ما نگاه نمی‌دارند؟ اگر می‌خواهی بفرمایم که دوات از پیش تو برگیرند.»
ایشان به خدمت خواجه آمدند و پیغام ادا کردند، خواجه برنجید و در خشم شد و گفت: «با سلطان
بگویید که تو نمی‌دانی که من در ملک شریک توٲم و تو به این مرتبه به تدبیر من رسیده‌ای؟... دولتِ آن تاج بر این دوات بسته است. هرگاه این دوات برداری، آن تاج بردارند.»

امّا واقعیّت این است که سلطان پیوند آن «دولت» و «دوات» را، چنان که خواجه می‌دانست و می‌دید، درنیافته بود... و سرانجام وقتی در سال ۴۸۵ق، خواجه نظام‌الملک طوسی، «صاحب تیغ و قلم»، که بعضی او را از «حسنات دهر» دانسته‌اند، به بغداد می‌رفت، به دست ابوطاهر ارّانی، جوانی دیلمی و از فداییان اسماعیلی که به ظاهر صوفیان درآمده بود، در نهاوند به قتل رسید... و شگفت آنکه معزّالدّین ملک‌شاه سلجوقی هم سی و سه روز پس از نظام‌الملک وزیر درگذشت و وقایع نشان داد که به‌راستی، چنان‌که گفته‌اند، دولت آن تاج (قدرت) به آن دوات (تدبیر)  بسته بود...


فرازی از مقدّمهٔ سیرالملوک (سیاست‌نامه) اثر خواجه نظام‌الملک طوسی، با مقدّمه و تصحیح و تعلیقات به قلم محمود عابدی، نشر تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۸، صص ۲۴-۲۹.


@Jahan_Eshraghi