کردستان نامه @kurdistanname Channel on Telegram

کردستان نامه

@kurdistanname


کردستان نامه کانالی است با مدیریت اسماعیل شمس، دکترای تاریخ ، هدف کانال، تولید دانش آکادمیک و تخصصی در حوزه مطالعات کردی و به ویژه تاریخ کردستان و کرد است.
ارتباط با ادمین:
@Esmail_shams

[email protected]

کردستان نامه (Persian)

با خوش آمدید به کانال 'کردستان نامه' با مدیریت اسماعیل شمس، دکترای تاریخ. این کانال با هدف تولید دانش آکادمیک و تخصصی در حوزه مطالعات کردی و به ویژه تاریخ کردستان و کردها تاسیس شده است. اگر علاقمند به فرهنگ و تاریخ کردستان هستید، این کانال مناسبی برای شماست. در اینجا مطالب جذاب و پژوهش‌های علمی در مورد کردستان و ارزش‌های فرهنگی کردها به اشتراک گذاشته می‌شود. برای ارتباط با ادمین و ارسال پیشنهادات و سوالات خود می‌توانید با آی‌دی @Esmail_shams تماس بگیرید یا ایمیل خود را به [email protected] ارسال کنید. همچنین به دوستان خود نیز این کانال را معرفی کنید تا همه بتوانند از اطلاعات ارزشمند آن بهره‌مند شوند.

کردستان نامه

16 Jan, 14:49


🔴ما نباید بمیریم رٶیاها بی‌مادر می‌شوند.

اسماعیل شمس

🔺دیشب که این یادداشت را می‌نوشتم، با خود گفتم که بهتر آن است، کانال کردستان‌نامه را دریغانامه بنامم، زیرا مدتهاست کار من هم، نظامی‌وار، دریغاگویی برای اهل فکر و اندیشه این دیار شده است: همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد/دریغا من شـدم آخر دریغاگوی خـاقانی

🔺از ۲۳دیماه ۱۳۹٨ که دکترجلال(رامان) حاجی‌زاده از میان ما رفت تا ۲۳دی ۱۴۰۳ که خبر فوت دکتر زکریا قادری منتشر شد، دریغاگوی شمار زیادی از جوانان این دیار بوده‌ام، که در اینجا تنها به چهار نفر از آنان اشاره می‌کنم: جلال(رامان) حاجی‌زاده، دکترای اندیشه سیاسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران؛ ثریا خدامرادی، دکترای ادیان و عرفان از دانشگاه ارفورت آلمان، حسن(هێرش)امینی، دکترای اپیدمیولوژی در دانشگاه بازل سوئیس و زکریا(هێرش) قادری، دکترای علوم سیاسی در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و متوفای آلمان. این چهار نفر که سه نفر آنان در طول سال گذشته جاودانه شدند، با وجود تفاوت در رشته و اندیشه چند ویژگی مشترک داشتند: نخست همه آنان جوانمرگ شدند و در دهه چهلم عمر خود از دنیا رفتند: رامان حاجی‌زاده در ۴۴ سالگی، ثریا خدامرادی در ۴۶، هێرش امینی در ۴۱ و هێرش قادری در ۴۲ سالگی. دو نفر از آنان اهل سردشت و دو نفر متولد پاوه بودند و هر ۴ نفر از خانواده‌ای محروم برخاسته و با تلاش فردی به مدارج عالی علمی رسیده بودند. سه نفر از آنان نام اولیه خود را کنار گذاشتند و به‌جای نامهای عربی جلال، حسن و زکریا بە ترتیب اسامی کردی ڕامان(اندیشه)، هێرش(یورش) و هێرش را برگزیدند. 

🔺غیر از این چند ویژگی مشابه صوری، دیگر ویژگی مشترک آنان تولد دوباره بود. همه ما یک بار با صفات زبانی، دینی و فرهنگی انتسابی به دنیا می‌آییم و بیشتر با همان صفات از دنیا می‌رویم، اما هستند کسانی که در برابر آنچه از پدران و مادران زیستی و فکری خود گرفته‌اند، علامت سٶال قرار می‌دهند و این، آغاز فرایندی است که گاه به تولدی دیگر می‌انجامد. تولد دوباره و قرارگرفتن در برابر وضع موجود کار هرکسی نیست، زیرا انواع رنجها و محنتها را نه تنها از  مخالفان، که از نزدیکان و دوستان و معلمان و شاگردان متوجه فرد می‌کند؛ به‌نوعی که حتی در کوچه و محله و روستا و شهر خود نیز احساس غریبگی می‌نماید. 

🔺این ۴ نفر کمابیش نمونه‌ای از تولد دوباره در فضای فرهنگی کردستان بودند.با دریغ و افسوس باید گفت که آنان افزون بر عوامل بیرونی درگیر رنجی شدند که نتیجه انتخاب سخت خودشان بود. این انتخاب سخت تنها فعالیت سیاسی و نقد ایدئولوژی رسمی نبود(مانند دکتر زکریا)، بلکه فراتر از آن درافتادن با سنت‌های سفت و سخت حاکم برجامعه کردی بود. کسی که فعال سیاسی و حزبی است، معمولاً سخت‌جان هم می‌شود و قدرت تاب‌آوری‌اش بالا می‌رود، اما یک اندیشمند، چنین نیست؛ زیرا او بیشتر از آنکه دل‌بسته یک ایدئولوژی، یک حزب، یک جریان و حتی اندیشه قبلی خود باشد،شیدای تولیدات فکری جدیدش است. تفاوت اندیشمند با فعالان حزبی یا شیفتگان ایدئولوژی این است که اندیشمند تعهد به یک اندیشه ثابت را مرگ تدریجی می‌داند و با نقد گذشته و کشف اندیشه نو سرزنده می‌شود، اما فعال حزبی و ایدئولوژیک، سفت و سخت به باورهای پیشین خود می‌چسپد و نقد آنها را مساوی مرگ می‌داند.

🔺از سوی دیگر، فعالان حزبی، سیاسی و ایدئولوژیک که اصل را ثبات در اندیشه و عمل قرار داده‌اند، هیچگاه تنها نیستند و همیشه حلقه‌ای از مرید و مراد و همفکر را در کنار خود دارند، اما اندیشمندان دغدغه‌مند همیشه تنهایند، زیرا به هیچ چیز و هیچ کس ارادت ندارند و هر آن ممکن است منتقد چیزی شوند که تا دیروز دلبسته آن بوده‌اند. این کار به معنای ابن‌الوقت بودن یا نان به نرخ روز خوردن نیست، بلکه تعهد به اندیشه و ترجیح حقیقت بر مصلحت و منفعت است. اندیشمند، مجیزگوی هیچ حزب و ایدئولوژی و شخصیتی نیست؛ نه خود را می‌فروشد و نه کسی طالب خرید اوست، بنابراین اندیشمند راستین و دغدغه‌مند در کنار تنهایی فکری باید با فقر و نداری هم دست و پنجه نرم کند. اندیشمند حتی با دانشمند یا هنرمند هم متفاوت است، زیرا آنان به شرط پرهیز از اندیشه‌ورزی انتقادی هرجا روند، قدر می‌بینند و بر صدر می‌نشینند،اما اندیشمند دغدغه‌مند جز برای جمعی اندک همیشه در حاشیه و دور از دیده است. درد و دریغ بزرگ‌تر آن است که اندیشمند بعد از مرگ دیده می‌شود و برخی از ما که هیچگاه دغدغه زندگی، رنج تنهایی و غربت روح او را نداشته‌ایم، به محض مرگ غریبانه او دریغاگویش می‌شویم.

🔺این یادداشت به منزله همدلی با اندیشه این چهار جوان سفرکرده نیست، که حتماً بر بخشی از آن نقد وارد است، بلکه دفاع از اصل "اندیشیدن" و [نه یک اندیشه خاص] در جامعه کردی است که این روزها بسیار سخت و پرهزینه‌ شده است.

🔺عنوان یادداشت، نام مجموعه شعری از سید علی صالحی، شاعر معاصر است.

@kurdistanname

کردستان نامه

09 Jan, 18:05


با عرض پوزش از خوانندگان گرامی به سبب برخی مشاکل و گرفتاری‌های شخصی فرصت نگارش بخش دوم یادداشت کرد و آینده سوریه حدود یک ماه است که فراهم نشده است. راستش الان هم خیلی حال و هوای نوشتن ندارم. گاهی اوقات تاریخ را نباید نوشت، بلکه باید به تصویر کشید. فعلاً به همین ویدیوی کوتاه اکتفا می‌کنم.

@kurdistanname

کردستان نامه

11 Dec, 18:35


کرد و آینده سوریه؛ آیا در سایه سیاه سایکس‌پیکو آینده‌ای هم هست؟(بخش اول)

اسماعیل شمس

🔺این روزها بازار تحلیل درباره آینده سوریه داغ است و در آن همه نوع نظری را می‌توان دید و شنید. در این ترافیک تحلیل سیاسی و مذهبی شاید جای یک نگاه تاریخی خالی باشد. برخلاف تصور عمومی تاریخ تنها علم گذشته نیست، بلکه کار اصلی و اساسی تاریخ، بررسی روندها و فرایندی است که جامعه را در یک مکان و زمان خاص به لحظه کنونی رسانده است. در چارچوب این تعریف شاید مورخان بیشتر از بقیه صلاحیت این را داشته باشند که درباره تحولات روز سخن بگویند و آنها را از منظر تاریخی بررسی نمایند.

🔺نمی‌خواهم به دوردستهای تاریخ شام برگردم و سوریه امروزی را از منظر تٲسیس خلافت اموی توسط خاندان ابوسفیان در این سرزمین و آنچه که میان آنان و علویان رخ داد و تا امروز میان میراثداران هر دو سو ادامه دارد، بررسی کنم، بلکه مبنای بحثم را تنها قرارداد سایکس پیکو در ۱۰٨ سال پیش قرار می‌دهم. اگر نیم نگاهی به نقشه جهان در یکصد سال پیش بیندازید و بر خاورمیانه زوم کنید، جز نام سه کشور عثمانی، ایران(پرشیا) و مصر نام هیچ کشور دیگری در آن نمی‌بینید؛چون اساساً کشور دیگری در این منطقه که به شکل رسمی عضوی از نظام بین الملل آن روز باشد، وجود خارجی ندارد. شاید تعجب کنید، اما در هیچ سند رسمی بین‌المللی و هیچ نقشه جهانی نام کشورهای بزرگ امروز منطقه مانند ترکیه، عربستان، عراق، سوریه تا اسرائیل، قطر، اردن و امارات هم پیدا نمی‌شود، چه رسد به دولتهای کوچک ساحل خلیج فارس در جنوب و دریای خزر در شمال.
اجازه بفرمایید ماجرای قبل و بعد تٱسیس این دولتها را که بیشتر شبیه داستانی تخیلی است، با هم مرور کنیم.

🔺آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ و پیوستن کشور عثمانی به آلمان در رویارویی با انگلیس، فرانسه و روسیه یک نقطه عطف تاریخی است که نه تنها نقشه جهان را تغییر داد، بلکه مسبب وقایعی شد که تاکنون در خاورمیانه جریان دارند. فرانسه و انگلیس با رضایت روسیه در بهار ۱۹۱۶/١٢٩٥  موافقت‌نامه‌ سایکس‌پیکو را امضا کردند که بر اساس آن قلمرو خلافت عثمانی میان آنان تقسیم شد. با شکست آلمان و عثمانی در جنگ، نقشه سایکس‌ و پیکو مبنای ساختن خاورمیانه جدید شد. عثمانی به عنوان همسایه غرب باید تجزیه و به دولتهای کوچکی تقسیم می‌شدکه دیگر هرگز نتوانند منافع چشم آبی‌ها را تهدید کنند، بنابراین بخش اعظم عثمانی مستعمره انگلیس؛ و سرزمین شام و لبنان هم تحت الحمایه فرانسه شدند. پس از آن فرایند دولت‌سازی و ملت‌سازی جعلی و ساختگی بر اساس منافع استعمارگران غربی و بدون رضایت و حتی آگاهی مردم منطقه آغاز شد. انگلیس دولتهایی به نام عراق و اردن تشکیل داد و چون می‌خواست حجاز را به آل سعود بسپارد، دو فرزند شریف حسین، امیر حجاز را به نامهای عبدالله و فیصل پادشاه آن دو کشور کرد. در فلسطین هم که قرار بود دولت اسرائیل را شکل دهند با کمبود ملت روبرو شدند، بنابراین یهودیان را از دهها کشور دور و نزدیک با زبانها و فرهنگهای متفاوت به فلسطین بردند تا آنجا هم دولت ملت اختراعی اسرائیل را تٲسیس کنند. در سالهای بعد فرایند تبدیل قبیله به ملت در مستعمرات انگلیس ادامه یافت و آل ثانی و آل نهیان و آل سعود و دیگر قبایل منطقه هریک در چند صد کیلومتر سرزمین قبیله خود صاحب دولت‌ملت شدند. نکته مهم دولت‌سازیها این بود که برخلاف غرب اجازه ندادند در هیچ یک از این کشورها نظام دموکراتیک تٲسیس شود و بدون استثنا حکومت همه، پادشاهی یا نظام استبدادی شد و در نهادهای بین‌المللی ساخت خودشان هم به رسمیت شناخته شدند. در این میان تنها دو کشور ایران و عثمانی بودند که در آغاز سده بیستم به حکومت مشروطه یا قانونی تبدیل شده بودند که آن دو هم به کارگردانی استعمارگران غربی ساقط شدند.خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۴ لغو و جمهوری ترکیه- بخوانید دیکتاتوری آتاتورک- در هسته اصلی جغرافیای آن جایش را گرفت. در ایران هم نظام سلطنت مشروطه قاجار که پادشاهش احمدشاه به امضای قرارداد ۱۹۱۹ که نوعی استعمار قانونی ایران توسط انگلیس بود، تن‌نداده بود با یک کودتای انگلیسی منقرض و رضاخان در ۱۹۲۵ جای او را گرفت. بنابراین در خاورمیانه نوین دیگر هیچ نظام مشروطه و دموکراتیکی باقی نماند و تمام حاکمانش پادشاهان قلدر و مستبدی شدند که با حمایت استعمارگران غربی سرنوشت مردم را به دست گرفتند.

🔺در طول صد سال اخیر حرکتهای مردمی در قالب سه اندیشه ملی و دموکراتیک، سوسیالیستی و چپ؛ و اسلام سیاسی در برابر این دولتهای ضد مردمی و ساخته استعمارگران شکل گرفته‌اند که در جاهایی سرکوب و جاهایی دیگر پیروز شده‌اند،اما یک چیز ثابت مانده است: استعمارگران غرب، نظم سایکس‌پیکویی را به مثابه کتاب مقدس پنداشته و با همه وجود پاسدار آن بوده‌اند و در هرجایی و هر زمانی که یک حرکت ملی یا دولتی علیه آن برخاسته‌ است، به شدت در مقابل آن ایستاده‌اند.

@kurdistanname

کردستان نامه

09 Dec, 15:16


📚 کردستان فرهنگی/ نگاهی به کتاب «حي الاکراد فی دمشق»

اسماعیل شمس

🔺کتاب «کرد محلهٔ دمشق» نوشتهٔ عزالدین ملا، چاپ ۱۹۹۸ بیش از هر چیز نماد ۸۰۰ سال تاریخ فرهنگی و تمدنی کرد است. این محله که در دامنهٔ کوه قاصیون در شمال دمشق و میان دشتهای برزه و قابون قرار دارد، در سدهٔ ۶ق همزمان با ورود ایوبیان به دمشق بنیان گذاشته شد. عزالدین ملا در این کتاب، تاریخ آن را تا سال ۱۹۷۹م/۱۳۵۷ش بررسی کرده و ابعاد مختلف اهمیت این محله را نشان داده است. او از جغرافیای محله، نوع معماری و خانه سازی، قبایل و طوایف و خاندان های مشهور کرد، زبان و لهجۀ ساکنان، آداب و رسوم و فولکلور، مقابر باقی ماندۀ بزرگان کرد، مساجد و جوامع و تکایا و دیگر وجوه زندگی کردهای ساکن در این محله سخن گفته است.

🔺در تاریخ ۸۰۰ سالهٔ کرد محلۀ دمشق چندین نسل از کردان از جای جای کردستان به آنجا مهاجرت کردند و در آن اقامت گزیدند. موج اول مهاجرتها در دوران ایوبی بود. موج دوم در دورۀ عثمانی و موج سوم نیز پس از تشکیل جمهوری ترکیه و سرکوب کردها رخ داد.

🔺مهم ترین ویژگی مهاجران به کرد محله تعلق آنان به طبقه فرهنگی و نخبۀ کرد بود. در این کتاب، نام صدها شخصیت بزرگ و نامدار کرد آمده است که در خلال این ۸ قرن در کرد محله به دنیا آمدند یا به آن مهاجرت کردند؛ در آن زندگی کردند و در آن دفن شدند. عزالدین ملا یادگارهای فرهنگی عهد ایوبیان و کردهای پس از آنان را از جمله مدارس و مساجد و زاویه ها و خانقاهها و مقبره هایی که ساخته اند، نام برده است. کرد محله در طول تاریخ خود مورخان کردتباری چون ابن خلکان و ابن اثیر و ابن ابی الهیجا، جغرافیدانانی چون ابوالفدا، محدثان نامداری چون ابن صلاح شهرزوری، ریاضیدانان بزرگی چون ابن جزری، فیلسوفان برجسته ای چون آمدی، عارفان بزرگی چون مولانا خالد شهرزوری و روشنفکرانی چون جلادت بدرخان و کامران بدرخان و صدها بزرگمرد دیگر کرد را به خود دیده است. کرد محلۀ دمشق را می توان عصارۀ تاریخ فرهنگی و تمدنی پیوستۀ کرد در طول ۸ قرن گذشته دانست.

🔺بزرگان کرد در طول تاریخ به کرد محله بسیار اهمیت می دادند و آنجا برایشان مکانی مقدس بود. با مطالعۀ فهرست قبایل و طوایف ساکن در کرد محله که عزالدین ملا گردآوری کرده است، مشخص می شود که تقریباً افرادی از همه طوایف کرد در همه جای کردستان در آنجا بوده و هویت طایفه ای خود را تا دوران معاصر حفظ کرده اند؛ به نوعی که می توان کرد محله را «کردستان کوچک» نامید. در دوران قدیمی تر علمای کرد از هر مذهبی، چه سنی(شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی) و علوی و ایزدی و با هر گویشی(کرمانجی، سورانی، گورانی، زازا و ...)در کرد محله اقامت می گزیدند.در دوران عثمانی در نزدیک همان خانقاهی که مولانا خالد، تصوف نقشبندی را تبلیغ می کرد، عارف کرد دیگری در حال ترویج طریقت قادری بود و فقیهی نامدار نیز در مسجد مجاور از شریعت می گفت.

🔺در دوران معاصر نیز زمانی که امیر جلادت بدرخان نشریه ناسیونالیستی هاوار را در کرد محله منتشر می کرد، کمی آن طرف تر خالد بکتاش در مقام دبیر حزب شیوعی(کمونیست) دنبال آرمانهای چپ بود؛ عثمان صبری حزب دموکراتیک کردستان را رهبری می کرد و شیخ احمد کفتارو در مقام مفتی کل در مسجد جامع اکراد فتوای دینی صادر می نمود. جگرخوین شاعر، شعر می گفت و محمد خیر وانلی برای جوانان محله تولید شغل و سرمایه می کرد.

🔺کرد محلۀ دمشق نماد وحدت در عین کثرت جامعۀ کردی و جایی بود که همۀ آن بزرگان را با خاستگاه و افکار متفاوت در قالب هویت کردی محله کنار هم قرار می داد.

🔺کرد محله در دوران معاصر کارکرد دیگری هم یافت و آن پناه گرفتن آوارگان کرد فراری از ظلم و زور ترکیه و فرانسوی ها در کردستان سوریه و نیز فلسطینی ها پس از سال ۱۹۴۸ در آن بود. برای نمونه یاسر عرفات، مستأجر خانۀ استاد سلیم ماردینی در کرد محله بود یا محمود عباس رهبر فعلی حکومت خودگردان در کوچه مسجد کردان و نزدیک مقبرۀ مولانا خالد نقشبندی زندگی می کرد.

🔺کتاب حي الاکراد با وجود همه ویژگی‌های ممتاز و مفید آن دارای نواقصی هم هست که ناشی از وضعیت سیاسی و امنیتی حاکم بر سوریۀ آن زمان بوده است. هر چند نویسنده با تقدیر از حافظ اسد و فرزندش بشار زمینۀ لازم برای انتشار کتاب را فراهم کرده است؛ اما به سبب ترس از دولت، نام برخی رجال کرد را که در صف مخالفان نظام حاکم بوده اند، نیاورده و از طرح مباحثی که خلاف ایدئولوژی حزب بعث بوده، پرهیز کرده است.

🔺 با وجود این نقایص، کتاب از جهت تمرکز بر یک محله کردی در دمشق و نشان دادن اهمیت فرهنگی آن بسیار ارزشمند است؛ به ویژه آنکه امروز دیگر حتی نام این منطقه عوض شده و بسیاری از یادگارهای کهن آن از بین رفته اند.
علاقه مندان می توانند متن کامل کتاب را در فایل پیوست مطالعه کنند.

@kurdistanname

کردستان نامه

08 Dec, 19:08


ئالانی کوردستان!! هەستەوە

دەلالۆ، دەلالۆ، دەلالۆ، هەستەوە
هەموو هاتووین بەسەر سەری ئەم هەوارە نوێیەتەوە
وەک شۆڕابەی برژانگ هەڵوەریوی پاییز
گڵمتکی ئاڵ هەڵگەڕاوی سەر مەزارەکەت ماچ دەکەین

دەلالۆ، دەلالۆ، هەستەوە
بەفر بیستی، هات لە دوو ڕا له شاھۆوە
بەرەو سیروان کلوو کلوو وا کەوتنە ڕێ
ورێژەی دەلاڵو
گوڵان بیستیان ها لە دووڕا
لە هەولێر و سابڵاخەوە
لە قامیشلی و بۆتانەوە بەرەو گوڵدانی دڵەکەت
چەپک، چەپک وا کەوتنە ڕێ

شێرکۆ بێکەس

کردستان نامه

04 Dec, 09:03


🔥کۆچی کوردان وا بە کاروان دێ لە رێی شارانەوە
رۆژ بە باری قورس و برسی، شەو لە بەر بارانەوە
ـــــــــــــــــــــــــــــ
نیشتمانی خۆمە دەیپێوم، مەڵێن ئاوارە‌یه
گەرچی بێ رەشماڵ و بێ خواسم، له کۆسارانەوە
ــــــــــــــــــــــــــــ
رێگە دوورە و خێڵی ماندوو  لێوبەبار و پێ پەتی
چاو بە ئەسرین دێنە پیری کۆچەکەی یارانەوە
ـــــــــــــــــــــــــــــ
نایە سۆزی دەنگی گۆرانی، ھەوارە و کۆچی سوور
کاروان گوێی داوە‌تە ناڵەی بریندارانەوە
ـــــــــــــــــــــــــــــ
بۆ مناڵێ تەرمی دایکی خۆی بە جێ دێڵێ و ئەچێ
ئاسمان دەگری، مەلان دەگرین بە سەر دارانەوە
ـــــــــــــــــــــــــــــ
دەنگی تۆپ و تیری دوژمن دێ لە شوێنی کۆچەوە
جێ ھەواران وا بە دەستی سووری زۆردارانەوە

پۆستی کاتی

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

04 Dec, 07:53


‍ ‍ ‍ ‍ حکایت طبیب و کرد

شبی کردی از درد پهلو نخفت
طبیبی در آن ناحیت بود و گفت
از این دست کو برگ رز می‌خورد
عجب دارم ار شب به پایان برد
که در سینه پیکان تیر تتار
به از نقل ماکول ناسازگار
گر افتد به یک لقمه در روده پیچ
همه عمر نادان برآید به هیچ
قضا را طبیب اندر آن شب بمرد
چهل سال از این رفت و زنده‌ست کرد.

این روزها که داعشیان و همپیمانان پیدا و پنهانشان با نام و طرح و رنگ و لعاب دیگری قصد جان و مال و خاک مردم کرد روژئاوا را کرده اند، ناخودآگاه یاد این حکایت شیخ سعدی افتادم. در ویدیوها و فیلمهای موجود می‌بینیم که گروهی از آنان اسیران کرد را به رسم اجدادشان الله اکبر گویان سر می‌برند و گروهی دیگر وادارشان می‌کنند که همچون گرگان بیابانهای مغولستان زوزه بکشند. بار دیگر کاروان آوارگان کرد به راه افتاده است و فاتحان بر بلندای بام خانه اشغالی و مفتوحه آنان سوره انفال و فتح می‌خوانند. سوداگران غربی و عبری سایکس پیکو هم از اینکه کرد و ترک و عرب و شیعه و سنی را حتی صد سال پس از آن سیاهه سمی به جنگ همه علیه همه کشانده‌اند، سر از پا نمی‌شناسند و دندان طمع خود را برای غارتی دیگر تیز کرده‌اند. باز هم ترامپ نیامده از آن سوی دنیا شاخه و شانه می‌کشد و نتانیاهو از این سو برایش قرمز پهن می‌کند. پوتین از قطب شمال به اردوغان که مترصد شکار شام است، نهیب می‌زند که ٲین تذهبون؟ در این میان بازار تحلیلگران نظام سلطه هم گرم است که از پایان کرد دم می‌زنند و مثل نقل مٲکول به هم بشارت می‌دهند. در این تاریخ هزار و چهارصد ساله تقریباً هیچ گروه و دسته و قوم و مذهبی باقی نمانده است که از شرق و غرب و شمال و جنوب به خانه و کاشانه کرد هجوم نکرده باشد، اما آنان همه رفته‌اند و کرد هنوز مانده است. کرد محدود به فلان حزب و فلان ایدئولوژی و فلان رهبر و سرکرده نیست که اگر تمام شود یا تسلیم و سرسپرده سلطه‌گران گردد و حتی به نام آنان و به کام آنان در روی برادر کرد خود بایستد، به پایان سلام کند، بلکه یک زن و مرد عادی بی‌ادعا و یک مردم معمولی و یک تاریخ و فرهنگ و هویتی است که ریشه در خاک خود دارد و پس از هر زمستان سخت و سیاهی باز هم بهاران سبز خواهد شد. طبیبان این عصر هم بدانند که اگر به امید تیر تاتار روزی هزاران نسخه ناسازگار برای مرگ فردای کرد بپیچند، مانند آن طبیب عصر سعدی خود خواهند رفت، اما مردم کرد خواهند ماند.

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

27 Nov, 19:12


📚مهر قرآن، تٲمین و تیر غیبی

  ✍️اسماعیل شمس

🔺نقل است که عبدالملک بن مروان پیش از خلافت حافظ قرآن بود و بیشتر اوقات در مسجد آیات آن را تلاوت می‌کرد، تا جایی که او را «حمامة المسجد»[کبوتر مسجد] می‌نامیدند. روزی که خبر رسیدنش به خلافت را به او دادند در حال تلاوت قرآن بود. وی بلافاصله قرآن را کنارگذاشت و گفت: "هذا فراق بینی و بینک و هذا آخرالعهد بک"؛ این آغاز جدایی میان من و توست و این آخرین دیدار من با توست.

🔺کاری که عبدالملک کرد، بعدها ادامه نیافت، بلکه بسیاری از خلفا و سلاطین و شاهان و حاکمان نه تنها از قرآن برای توجیه حاکمیت خود سوءاستفاده کردند، بلکه آن را ابزار فریب و اغفال مخالفان خود و قتل آنان قرار دادند. یکی از مهم‌ترین روشهای جلب اعتماد مخالفان و کشاندن آنان به سوی قتلگاه ارسال یک نسخه قرآن با مهر شخصی همراه با دستخطی محبت آمیز مبنی بر تٲمین جانی و مالی و حتی وعده پست و مقام بود. تاریخ هزارساله اسلام و ایران مملو از چنین مواردی است که ذکر یکایک آنها نیازمند کتابی مطول است. تا جایی که مربوط به رجال کرد باشد، آمار قرآن‌های مهر شده در دوره قاجار و به ویژه عصر رضاشاه پهلوی بسیار افزایش می‌یابد. از حمزه آقای منگور و جعفرآقای شکاک، برادر اسماعیل آقا(سمکو) و تا همین اواخر خود سمکو(به یک روایت) اسناد دهها نمونه از ارسال قرآن با مهر شاه و حاکمان و وساطت اقوام و معتمدان شخص وجود دارد که در بیشتر موارد موفقیت آمیز بود و رجال کرد فریب می‌خوردند و پس از رسیدن به محل قرار و در ضیافت ناهار یا شام حاکم به قتل می‌رسیدند. در مواردی هم مهر قرآن و قسم شاه و حاکمان نتیجه‌ای نداشت و شخصیت مدعو فریب نمی‌خورد که از نمونه‌های اخیر آن می‌توان به جعفر سلطان آخرین فرمانروای قدرتمند هورامان در دوره رضاشاه و نیز غلامرضا خان سردار پشتکوه اشاره کرد که داستان او را مخبرالسلطنه هدایت رئیس الوزرای رضاشاه در کتاب خاطرات و خطرات خود آورده است.

🔺او در این باره می‌نویسد: یدالله خان پسر«غلامرضا خان » سردار پشتکوه امان خواست. به عرض [رضاشاه] رساندم و به نظرم غریب می‌آمد؛ چه سپهبد[احمد آقاخان مشهور به قصاب لرستان] قرآن مهر کرده بود، تٲمین داده بود، سران الوار [رٶسای طوایف لر] نزد او آمده بودند و همه را به‌دار زدند. به هرحال دستخطی [دستخط رضاشاه] صادر شد. ۱۷ شهریور ۱۳۰٨ دستخط را با قرآنی به مهر خودم به توسط سید حسین کلیددار که رافع بود به بغداد فرستادم که غلامرضا خان و فرزندش به تهران بیایند. خوب شد نیامدند والا من پیش وجدان خودم شرمنده می‌شدم.

🔺منظور مخبرالسلطنه از شرمنده شدن این است که نیک می‌دانست دستخط رضاشاه و قرآن به مهر او ساختگی و برای به دام انداختن والی و قتل او بود. هر چند والی فریب نخورد، اما کمتر از یک سال بعد سمکو به وعده دروغین رضاشاه اعتماد کرد و برای گفتگو با او به اشنویه برگشت، اما نه تنها شاه خود سر قرار نرفت، بلکه فرمانده نظامی منصوب او در محل مهمانی و پذیرایی از سمکو او را به قتل رساند. مخبرالسلطنه در کتاب خود در این باره هم می‌نویسد:

اسماعیل آقا هم که فتنه آذربایجان بود و به ترکیه فرار کرده بود، تٲمین خواسته، برگشته به تیر غیب مقتول شد.

🔺طبیعی است که نویسنده مسئولیت قتل غافلگیرانه سمکو را که در زمان رئیس الوزرایی او در تیر ۱۳۰۹ رخ داده است، نپذیرد و آن را به تیر غیب حواله کند، اما کسانی که با ادبیات او آشنا هستند، می‌دانند که منظور او از تیر غیب قتل به دستور شخص رضاشاه است و او در چندجای دیگر از اصطلاح تیر غیب استفاده می‌کند؛ یک نمونه، قتل سرلشکر عبدالله خان امیرطهماسبی از فرماندهان مٷثر در سرکوب عشایر در لرستان است که آن را هم به تیر غیب حوالت می‌کند و به تعریض می‌نویسد که رضاشاه در مراسم ختم او شرکت کرد.

🔺البته مهر قرآن و تٲمین و تیر غیب تنها برای آنانی بود که دور از دسترس بودند. درباره بقیه و حتی نزدیکان و وزیرانش نیاز به چنین مقدماتی نبود. مخبرالسلطنه نقل می‌کند پس از جلسه هیٱت دولت در حالی که رضاشاه شانه به شانه نصرت الدوله، وزیر مالیه راه می‌رفت و مشغول بگو و بخند با او و بقیه کابینه بود از پله‌های کاخ گلستان مٲموران نظمیه او را دستگیر کردند و یا سردار اسعد وزیر جنگ را هم درست پس از اسب سواری در مهمانی خصوصی رضاشاه روانه زندان نمودند و او به طعنه در این باره می‌نویسد: "راست گفته‌اند که خنده سلاطین نمودن دندان شیر است"

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

14 Nov, 20:21


‍ .
📚جشن خاونکار و انار، از هورامان تا بوتان

  ✍️اسماعیل شمس

از امروز ایام سه روزه خاونکار در میان کردان یارسان آغاز می‌شود. داستان این سه روز و مطالب دیگری درباره سلطان اسحاق را که جشن خاونکار هم به نام اوست به قلم نگارنده در لینک زیر مطالعه بفرمایید.

https://B2n.ir/y94638

این یادداشت کوتاه تنها سعی دارد به جایگاه انار در جشن خاونکار و فرهنگ کردی بپردازد. در نظریه های نماد شناسی واسطوره شناسی، انار به سبب دانه های متعددش پیش از هر چیز، نماد باروری و تکثیرنسل و حاصلخیزی و وفور نعمت است.انار دردین زردشتی مقدس بود و زردشتیان‌ از آن درمناسک دینی خود بهره می بردند.هم اکنون کردهای یارسان هم در مراسم مذهبی خود از این محصول استفاده می کنند.بر پایه یک روایت،در بیستون‌ کرمانشاه هم درخت‌ اناری‌ روییده‌ بود که‌ آن‌ را «انار فرهاد»می‌نامیدند.در افسانه‌ای‌ آمده‌ است‌ که‌ فرهاد از شنیدن‌ خبر مرگ‌ شیرین‌ تیشه‌ بر سرش‌ زد. دستۀ تیشه‌ که‌ از چوب‌ انار بود،بر زمین‌ افتاد و در خون‌ فروریختۀ فرهاد بر خاک‌ رویید.میوۀ این‌ درخت‌ را که‌ می‌شکافتند، اندرونش‌ سوخته‌ و خاکستر بود.
یکی از مهم ترین اسطوره های مربوط به انار در فرهنگ هورامان و کردستان،اسطوره بابایادگار از پیران اهل حق است که در متون کردهای یارسان دیده می شود. بر پایه این اسطوره که ترکیبی از شیوۀ تولد حضرت عیسی(ع) و سلامت حضرت ابراهیم (ع) پس از عبور از آتش است ،بابا یادگاراز مادری به نام دادا سارا و در نتیجه خوردن دانه ای انار که در مراسم جم توسط سلطان اسحاق متبرک شده بود،به دنیا آمد و پاکدامنی مادر او پس از انداختن فرزندش به دستور سلطان در تنور داغ و سالم بیرون آمدنش اثبات گردید. در شاهنامه، رویین تن شدن اسفندیار  به سبب خوردن انار مقدسی بود که زردشت به او داده بود.همچنین نقش انار در یک روایت عامیانه از مهم ترین افسانه فرهنگ کردی؛یعنی مم و زین هم دیده می شود که در آنجا هم انار به عنوان سمبل جاودانگی و حیات نشان داده شده است. پس از آنکه مم،قهرمان مرد داستان،در زندان بیمارشد،شخصیت شیطانی قصه(بکو) اناری را که با سوزن به داخل آن سم مهلکی ریخته بود به زین (قهرمان زن داستان و دلدادۀ مم )داده و به او گفت که اگر آن را به مم بدهد بیماری‌اش شفا می‌یابد و آزاد می‌شود.
زین هم این انار را برای مم برد. مم در خواب احساس کرد که در یمن در کنار پدر و مادرش است آنها به او می‌گویندکه انار مسمومی را برایت می‌آورند تو باید آن را بخوری تا به مرگ ظاهری بمیری،هفت روز پس از آن هم زین می‌میرد و پیش تو می‌آید.وقتی زین انار را به او داد، مم خوابی را که دیده بود برای زین تعریف کرد. ولی زین از او خواست که هرگز انار را نخورد.مم به سخن او توجهی نکرد و پس از خوردن اناردر دیدۀ مردم فوت کرد ولی در حقیقت از دست آنان رها شد و نزد پدر و مادرش برگشت.
در ادبیات شفاهی هورامان هم افسانه ای با عنوان“دانه انار”وجود دارد که زندگی دختری را به همین نام نشان می دهد.در این داستان هم نمادهای زایش و جاودانگی دیده می شود.

ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!
قیصر امین‌پور

ایام خاونکار پیروز باد

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

10 Nov, 09:51


آسیب شناسی اجتماعی پسا زلزله مناطق زلزله زده کرمانشاه

دکتر فاضل الیاسی.

مهمترین آسیب های مناطق زلزله زده کرمانشاه:

۱- اعتیاد
۲- خودکشی
۳- بیکاری و فقر
۴- ترک تحصیل
۵- مهاجرت
۶- مسائل روانی
۷- مسائل اقشار آسیب پذیر: معلولین، سالمندان، زنان بی سرپرست و خود سر پرست و کودکان.
۸- دگردیسی در ساختار خانواده و ارزش های این نهاد اجتماعی است.


فرازهایی از یادداشت

استان کرمانشاه  رتبه اول فلاکت و فقر و بیکاری در کشور را به کرات به خود اختصاص داده است، دارای رتبه ی دوم خودکشی در ایران است، بعد از زلزله ی سال ۹۶  این آسیب تشدید شده است به گونه ای که ما در شهر سرپل ذهاب در یک بازه ی زمانی دو هفته ای شاهد وقوع هفت خودکشی موفق بوده ایم.
آمارهای رسمی رتبه ی بیکاری استان کرمانشاه را به کرات رتبه ی اول بیکاری در کشور اعلام کرده است که خود این مساله را می توان به نوعی مادر آسیب ها نامید که خود موجد و تشدید کننده خیلی از آسیب ها در استان کرمانشاه است.مطالعات ما نشان می دهد که اغلب مردم مناطق زلزله زده کرمانشاه در زیر خط فقر به سر می برند.

https://t.me/victims1

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

01 Nov, 18:50


‍ ‍ ‍ 📚کرد در قفقاز و چند نکته

  ✍️اسماعیل شمس

🔺عنصر کرد در گنجه و حتی در تمام اران و قسمتی از ارمنستان و گرجستان نوعی برتری اشراف‌گونه داشت. در بردع و تفلیس هم اکراد حیثیت قابل ملاحظه‌ای داشتند. در تفلیس که پس از سقوط شدادیان به دست گرجیها افتاده بود، تعداد آنها قابل ملاحظه بود. کردان تفلیس ،نژاد خود را به قوم عاد می‌رساندند. در بردع، تختگاه متروک اران هم یک دروازه شهر-باب الاکراد- هم به نام کردان خوانده می‌شد و طی سالها یک بازار هفتگی هم در آنجا برپا بود.
@kurdistanname

🔺نویسنده این جملات، یک پژوهشگر کرد یا کردشناس اروپایی نیست، بلکه مرحوم دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخدان و ادیب صاحب‌نام معاصر است که آنها را در فصل نخست کتاب "پیر گنجه در جستجوی ناکجاآباد" و در هنگام بحث از زادگاه و تبار نظامی گنجوی آورده است. دکتر زرین کوب در این کتاب به تفصیل درباره مفهوم رئیسه کرد یعنی مادر نظامی گنجوی سخن گفته و بر تبار کردی او تٲکید کرده است. 

🔺سبب آوردن این چند جمله که تفصیل آنها در صفحه کتاب- فایل پیوست- آمده است، تحریفات برخی جریانهای تفرقه‌انداز درباره نام کرد و تاریخ کرد در قفقاز است. وجه مشترک نوشته‌های آنان این است که عنصر کرد در قفقاز و البته آذربایجان فاقد صبغه فرهنگی و زبانی است و در گذشته به شبانان و بیابانگردان گفته شده است. آنان هرجا هم که نمی‌توانند واژه کرد در منابع را به شبان معنا کنند، آن را به صورت "گُرد" یعنی سلحشور و قهرمان قرائت می‌نمایند و به طرز ناشیانه‌ای از منابع تاریخی و ادبی کردزایی می‌کنند. نمونه روشن این کار درباره اصطلاح "رئیسه کرد" است که نظامی گنجوی در وصف مادرش آورده است، اما این افراد اصرار عجیبی دارند که این واژه نه کرد بلکه گرد است و از قضا تاریخسازان باکو هم با استناد به سخن آنان می‌گویند که نظامی ترک و فرزند یک بانوی جنگاور و سلحشور ترک بوده است.

🔺این دیدگاه صرف‌نظر از ضدیت با روایات غیرقابل انکار تاریخی مبنی بر بومی بودن کردان اران و آذربایجان راه را برای برخی ناسیونالیستهای ارمنی و آذربایجانی باز کرده است که با خیال راحت به تثبیت و توسعه روایتهای ساختگی خود از گذشته تاریخی این منطقه بپردازند. اگر در طول یک سده گذشته دولت نوظهور آذربایجان چه در شکل مارکسیستی و چه قومی آن به نسل‌کشی مردم کرد و اخراج و تبعید آنان از سرزمین اجدادی خود اقدام نمود، اکنون هم برخی تاریخ‌سازان با انکار روایات مسلم تاریخی یا خیالپردازی درباره آنها سعی در زدودن عنصر کرد از تاریخ اران و آذربایجان برآمده‌اند و تاریخ‌کشی را مکمل نسل‌کشی کرده‌اند. از تاریخ‌سازان دولت باکو و وابستگان آنها در دور و نزدیک و رقیبان ناسیونالیست ارمنی آنان که گاه مرزهای ارمنستان خیالی خود را تا مهاباد در جنوب و دیاربکر در غرب ترسیم می‌کنند، هیچ انتظاری نیست، اما تعجب از برخی نویسندگان ملی‌گرای ایرانی و ایرانشهریهاست که با نفی وجود عنصر کرد در اران و آذربایجان و تعریف کرد به مثابه چوپان یا گرد به جاده صاف‌کن پان ترکیسم و جهان خیالی ترک از استانبول تا اویغورستان تبدیل شده‌اند. 

🔺امیدوارم این نویسندگان در رویه خود تجدیدنظر کنند و به جای مرجع قرار دادن برخی نویسندگان آن‌سوی مرز که کردستیزی آنان نه به خاطر ایران دوستی که صد البته برای ایران‌زدایی از قفقاز و فراهم کردن مبانی تاریخی برای ناسیونالیسم موهوم ارمنی و باکویی است، آثار و دیدگاه تاریخنگارانی مانند دکتر زرین‌کوب، دکتر زریاب خویی و بسیاری دیگر از تاریخنگاران برجسته معاصر را مطالعه کنند و تاریخ و مفهوم کرد در اران و آذربایجان را با استناد به آنان بشناسند.

@kurdistanname

کردستان نامه

23 Oct, 08:04


📚کرد، بومی و ساکن چندهزار ساله آذربایجان است.

  ✍️اسماعیل شمس

🔺در این یادداشت به نوشته‌های ارمنی و گرجی و رومی درباره سکونت کردان از دوران باستان در آذربایجان و اران نمی‌پردازم و بحث را از منابع دوران فتوحات اسلامی آغاز می‌کنم که برای همگان قابل دسترس هستند. به نوشته بلاذری در سال ۲۲ قمری والی ساسانی آذربایجان با حذيفه، فرمانده عرب مسلمان صلح كرد و  ٨۰۰ هزار درهم به او داد. در برابر آن، حذیفه متعهد شد که مسلمانان، كسی از مردم آذربايجان را نكشند و اسير نكنند و آتشكده‌ای را ويران نسازند و به اكراد بَلاسجان [بلاشگان- دشتی واقع در دو سوی رود ارس و جنوب رود کر] و سبلان و ميان‌رودان[ ناحیه واقع بین رود کر و ارس، نگاه کنید به معجم البلدان یاقوت] تعرض نكنند و مردم شيز را از رقص و انجام آيين هايشان در جشنها باز ندارند(بلاذری، ص۳۴۴).در همین زمان یکی از دروازه‌های بردعه «باب‌الاکراد» ‌نام داشت(اصطخری، 183، 187) که خود ناظر بر حضور کردان در این منطقه بود. بردعه در نزدیک شوشی کنونی و همان جایی است که پس از حمله مغول نامش به قره‌باغ تغییر یافت. نام رودخانه ساحل دوین نیز که به ارس می ریخت، «نهرالاکراد» یا رود کرد بود(بلاذری، 199).به نوشته مقدسی، جغرافیدان سدۀ 4 ق شهر قندریه در نزدیک مراغه توسط کردها ساخته شده بود.اطراف دریاچۀ اورمیه نیز«وادی کرد» نامیده می‌شد. ابن حوقل، جغرافیدانان سدۀ 4 ق نیز به سکونت هذبانیان کرد در اورمیه و مراغه اشاره کرده است.

🔺 روادیان و شدادیان کرد از سدۀ 4ق دو حکومت کوچک در آذربایجان و اران به مرکزیت تبریز و گنجه ایجاد کردند که تا تهاجم ترکمانان سلجوقی دوام آوردند. نخستین فرمانروای آنان دیسم بن ابراهیم کردی بود که در سال ۳۲۵ق با بیرون راندن اعراب، بر آذربایجان و اران حاکم شد. پس از قتل او توسط سلاریان دیلمی در سال ۳۴۶ق جانشینانش دیلمیان را از حکومت آذربایجان کنار نهادند و قدرت روادیان را احیا کردند. گروهی دیگر از روادیان به نام شدادیان بر اران حاکم شدند. سکه‌های زیادی از سال 393ق تا 405ق در اورمیه و مراغه به نام ابوالهیجا محمد بن حسین روادی(مملان) ضرب شده‌ اند. پس از او فرزندش وهسودان حاکم روادیان شد و بیش از ۴۰ سال بر آذربایجان حکومت کرد. در زمان او، خواهرزاده‌اش ابوالهیجا فرزند ربیب‌الدوله، رئیس طایفه کرد هذبانی حاکم اورمیه بود. در زمان او ترکان اوغوز[غز] به فرماندهی بوقا، کوکتاش، منصور و دانا به آذربایجان حمله کردند. به نوشتۀ ابن اثیر، غزها در سال 429ق/1038م در حمله به مراغه مسجد جامع را سوزاندند و شمار زیادی از عامه مردم و کردهای هذبانی را کشتند. وهسودان روادی و ابوالهیجا هذبانی به اتفاق یکدیگر به غزها حمله کردند و آنان را بیرون راندند. شرح جنگ با غزها در دیوان قطران تبریزی، شاعر دربار روادیان هم به صورت شعر آمده است. چندی بعد غزها به اورمیه و مناطق اطراف آن برگشتند. کردهای هذبانی به فرماندهی ابوالهیجا که از اعمال ناپسندشان به ستوه آمده بودند، بار دیگر به مقابله آنان شتافتند؛ ابوالهیجا پس از چند جنگ پیاپی سرانجام در سال 432ق غزها را تعقیب و از اورمیه و مراغه بیرون کرد. او در پاسخ به پیام تبریک قرواش عقیلی، فرمانروای موصل به مناسبت شکست غزها به او نوشت: «این، شگفت انگیز است؛ هنگامی که غزها از سرزمین من (اورمیه) گذشتند، به روی پلی ایستادم که آنان ناگزیر بودند از روی آن بگذرند و کسی را گماشتم که آنها را بشمارد؛ تعدادشان بالغ بر سی هزار نفر بود. وقتی که آنان پس از شکست در موصل به اورمیه بازگشتند، تعدادشان به پنج هزار نفر هم نمی‌رسید. با تضعیف سلجوقیان، احمدیل کردی نوه وهسودان روادی توانست حکومت روادیان کرد را در شهر مراغه احیا کند که به نام او به (احمدیلیان) شهرت یافت(نک: مقاله احمدیلیان، نوشته دکتر عباس زریاب خویی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی)

🔺در منابع تاریخی از عارف مشهوری به نام ابوبكر حسین بن علی بن یزدانیار کردی ارموی(وفات: 333ق/945م) نام برده شده است. درهمین زمان از صوفی بزرگی به نام شیخ بن صوفی کردی ارموی و نیز شیخ موسى بن عبد اللّه كردی‏ ارموی هم یاد شده است که شاگرد ابن یزدانیار بود. پاره ای منابع هم حسن بن محمد بن حسن اُرموی مشهور به حُسامُ‌‎الدّینِ چَلَبی از یاران مولوی را کرد و نواده ابن یزدانیار دانسته‌اند.

🔺و سخن آخر خطاب به دوستان تاریخنگار آذربایجانی‌ام است. من از کاسبکاران سیاسی و قوم‌گرایان فاشیستی که تحت تٲثیر پان ترکیسم وارداتی یا به خاطر منافع شخصی و خوشآمد اربابان خارجی بر آتش تنوراختلافات تباری و مذهبی میان ترک و کرد در آذربایجان می‌دمند، انتظار ندارم که حقایق تاریخی را بپذیرند و دست از مهاجر خواندن کردان بردارند، اما از شما که آگاه بر منابع تاریخی هستید، می‌خواهم که با نشراین حقایق مانع گسترش تفرقه و کشمکش میان مردم و تحقق آرزوی دیرین دشمنان این آب و خاک شوید.

@kurdistanname

کردستان نامه

04 Sep, 20:27


🔴از این کریم تا آن کریم

به بهانه انتخاب عبدالکریم حسین‌زاده به معاونت ریاست‌جمهوری

اسماعیل شمس

"خلاصه امروز ریاست نظمیه که به غلط آن را وزارت نظمیه گفته‌اند با کریم آقا مختارالسلطنه است، اما مختارالسلطنه طوری کفایت و درستی به خرج داده که این ریاست را بالاتر از رتبه وزارت ساخته و خود او مستقل شده اعتنا به امر و نهی حکومت[آصف‌الدوله، حاکم تهران] ندارد. خود او در امر نرخ بازار و گرفتن اشرار و رسیدگی به تنازع اهل شهر در هر ملک رسیدگی می‌کند و خوب هم از عهده برمی‌آید"(افضل‌الملک، ۲۹۴).

🔺انتخاب عبدالکریم حسین زاده به معاونتی که گویا قبای آن برای نخستین بار به خاطر او دوخته شده بود، واکنشهای مختلفی را در جامعه برانگیخت. گروهی آن را نشان‌دهنده وفای به عهد رئیس‌جمهور در گزینش اهل سنت به مشاغل کلان کشوری دانستند و ستودند. برخی نیز با ذکر خلق‌الساعه بودن این معاونت و تبدیل آن از دفتر مناطق محروم در نهاد ریاست‌جمهوری به معاونت، بدون حق رٲی در کابینه، آن را اقدامی سمبلیک و ناکافی پنداشتند. نگارنده در این یادداشت کاری به سویه‌های سیاسی این انتصاب ندارد، بلکه می‌خواهد با رویکردی تاریخی به آن بپردازد، اما پیش از آن سه نکته مهم را متذکر می‌شود: نخست؛ توزیع مناصب بر اساس قومیت و مذهب هیچ جایگاهی در دولتمداری مدرن ندارد و ای کاش روزی برسد که در این کشور هم افراد به مثابه شهروندان صاحب‌حق و بر اساس شایستگی‌های ذاتی و نه تعلقات مذهبی و ... صاحب مناصب شوند. دوم؛ نگارنده پیش از انتخابات در این کانال نوشته بود که اگر قرار است رفع تبعیض یا تبعیض مثبت در مورد مناطق محروم اهل سنت صورت گیرد، ای کاش در گام نخست، نه در قالب انتخاب افرادی از آنان در پستهای کلان، بلکه به صورت انجام حداقل سه کار اورژانسی در این مناطق تحقق پذیرد. سوم؛ ترکیب "کرد سنی "یا "کرد و اهل سنت" نادرست است و ای کاش دیگر به این شکل در ادبیات رسمی به کار نرود.

🔺بحث را با این کریم(عبدالکریم حسین‌زاده) شروع کردم تا به آن کریم(کریم خان مختارالسلطنه) برسم.
مختارالسلطنه از کردهای بانه و به قولی پاوه در سال ۱۲٨۲ق/١٨٦٥ و در زمان ناصرالدین‌شاه با لقب میرپنج وارد نظام شد و به سبب انتظام بخشیدن به قشون نظمیه(پلیس) و به ویژه در دوره خدمتش در اصفهان به منظم‌السلطنه معروف گردید. ورود مختارالسلطنه به دستگاه سیاسی و اداری قاجاریه در زمانی صورت گرفت که عزیزخان مکری سالهای آخر خدمت خود را در مقام حاکم آذربایجان و در سمت پیشکار و مربی مظفرالدین ولیعهد در تبریز سپری می‌کرد. عزیزخان در زمان قدرت خود شخص دوم مملکت پس از ناصرالدین شاه و فرمانده کل قشون شاهی و رئیس دارالفنون(نخستین دانشگاه جدید ایران) و بسیاری مناصب دیگر بود. حضور رجال کرد در مناصب بالای حکومت قاجار تنها محدود به این دو نفر نبود، بلکه شمار زیادی از آنان بدون توجه به مذهبشان وارد سیستم شده بودند. پولاک در سفرنامه‌­اش درباره علل اصرار ناصرالدین شاه به حضور کردها در حکومتش می‌نویسد:
«آنها [مردم کرد]، در کارهایشان به­ صراحت و شرافت شهره‌­اند، به ­همین دلیل شاه فعلی [ناصرالدین­‌شاه]، حفاظت شخص خود و خانواده‌­اش را به یک سپاهی کُرد به نام آجودان‌باشی عزیزخان سپرده است، زیرا دیگر می‌­تواند اطمینان کامل داشته باشد که وی در هر احوالی در کنارش خواهد بود.» (سفرنامه پولاک،  ص24).

🔺نقشی را که عزیزخان مکری برای ناصرالدین شاه ایفا کرد، مختارالسلطنه هم برای مظفرالدین شاه تکرار نمود. او که در اواخر حکومت ناصری به همراه هیٲتی برای تسلیت فوت امپراتور روسیه و تهنیت جلوس نیکلای دوم عازم روسیه شده بود، پس از برگشت حاکم گرگان و سپس سمنان و دامغان شد. در دوران حکومت مظفرالدین شاه در سال ١٣١٥ق/١٨٩٧م برای تبریک شصتمین سال سلطنت ملکه ویکتوریا به لندن رفت و پس از بازگشت، همزمان به وزارت نظمیه(شهربانی) و بلدیه(شهرداری) تهران منصوب گردید. کار استقبال از مقامات خارجی در سفر به تهران هم به عهده او بود. اقدامات او در تهران با استقبال مردم و تعریف و تمجید تاریخنگاران همراه شد و نامش به فولکلور مردم تهران راه یافت. ضرب‌المثل "ماست را کیسه کردن"  یادگار برخورد مختارالسلطنه با کم‌فروشان و متقلبان بود. سرانجام او در مقام وزیر نظمیه و شهردار تهران در وبای بزرگ ۱۳۲۱ق/ ۱۲٨۲ش در حالی که همه مسئولان از تهران فرار کرده بودند، در شهر ماند و در حال خدمت به بیماران وبایی درگذشت. در یکی از اسناد موجود آمده که او "لازمه اهتمام و مراقبت را نموده است و تا سالها اسمش باقی خواهد ماند". نام یک پارک و خیابان مختاری در محله امیریه تهران به یاد مختارالسلطنه است. قبر او هم در گورستان ابن بابویه شهر ری قرار دارد.

@kurdistanname

کردستان نامه

30 Aug, 09:06


تنهایی

دکتر عبدالرضا رادفر، شاعر و نویسنده برجسته دیار عزیزمان، کرماشان پس از مطالعه یادداشت "وقتی تازیانه تبعیض جسم و جان را می‌آزارد"  یکی از غزلهای خود را به پیوست کامنتی محبت‌آمیز برای نگارنده ارسال کردند. ضمن سپاس فراوان و به پاس مهر و دغدغه ایشان، این غزل تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

  درود و مهر .عرض ادب و احترام وتعظیم به محضر تلاش وراهگشایی و دغدغه های ارجمندتان به ویژه نشر آگاهی‌گسترتان در کانال کردستان نامه و سپاس از شما؛ کوشش آن حقگزاران یاد باد .استاد عزیز این غزل سالها پیشم را مناسب آخرین پستتان در ارتباط با جد اعلای خود روانشاد ماموستا قسیم دیدم .خواستم شما را شریک کرده باشم.



تنهایی

دردِ من از تنهاییِ انسانِ تنها با خودش؛ تنهاست
پیداست از جمعِ پریشانش که حتّا با خودش؛ تنهاست

انبوهی از ایمان و شک؛ رنج و تحمّل های جنگ و صلح
در باور و تردید و احساسش به فردا ؛ با خودش ؛ تنهاست

میراث دارِ عشق و شکّی مبتلای جمع و تفریق است
چون می کند هرچیز را از عشق منها ؛ با خودش؛ تنهاست

شاید که ؛ اقرارِ لطیفِ باد و باران ؛ بی تامّل نیست
می گوید:< انسانِ غریقِ موج ِاشیا باخودش ؛ تنهاست

دستش به سیب و سبزه و آیینه ی سفره چه دوراست آه
  او ماهیِ سرخی اسیرِ تُنگ غمها؛ با خودش ؛ تنهاست.>

انسانِ بی فردا ؛ فقط در شیئِ پیرامونِ خود جاریست
و بی سبب؛ پیوسته در گردابِ دنیا با خودش؛ تنهاست
.
عبدالرضا رادفر کرمانشاهی ( آرام )

https://telegram.me/radfr

@kurdistanname

کردستان نامه

22 Aug, 14:57


‍ ‍🟧 وقتی تازیانه تبعیض جسم و جان را می‌آزارد.

اسماعیل شمس

🔸عکس پیوست صفحه آخر سواد(بازنویسی) کتاب"الفتاوی‌الفقهیةالکبری" نوشته ابن حجر هیتمی(وفات: ۹۷۴ق/١٥٦٧م) به قلم [شیخ]قسیم فرزند حسین، از عالمان سده ۱۲ شمسی و جد اعلای نگارنده است. او این کتاب مفصل ابن حجر را تنها در ظرف دو ماه کتابت کرده است. همچنین صواعق المحرقه او را هم یک سال پیش از فتاوی در ۱۲۳۱ق/ ١١٩۴ش استنساخ کرده بود که پیشتر در همین کانال درباره آن صحبت شده است(اینجا).

🔸جد ما در صفحه پایانی کتاب الفتاوی حاشیه‌های متعددی نوشته است که هرکدام از آنها از زوایای تاریخی و فرهنگی قابل اهمیت هستند.یک‌جا با صراحت، کتاب را وقف دانشمندترینِ فرزندانش می‌کند که نسل به نسل باید متولی آن باشند. او فرزندان جاهل، عامی و بیسواد خود را از تولیت کتاب محروم  کرده و هشدار داده است که هیچ‌کس حق فروش، بخشش و به ارث گذاشتن آن را ندارد و اگر چنین کند، مشمول لعنت ابدی خداوند گردد. معنای وصیت او این است که کتاب، نه به شیوه وراثتی از پدر به پسر، بلکه با معیار دانایی و از داناترین فرد خانواده به داناترین فرد بعدی(چه فرزند، چه برادرزاده و ...) منتقل گردد. در گوشه‌ای دیگر از این صفحه از تولد دو پسر خانه‌بیگ خبر داده است که نسبت او با آنها روشن نیست. شیخ قسیم در یک بیت شعر فارسی از خداوند خواسته است که هرکسی را که از کاتب(او) یاد کند، غریق رحمت خود نماید و در شعری دیگر به زبان کردی/هورامی خطاب به کاتب‌الحروف(خدا) گفته است که گناهان زیادش را ببخشد و توبه‌اش را بپذیرد. با وجود این نوشته‌ها دو بخش آنها از همه برای من مهم‌ترند؛ یکی جایی که به زبان فارسی می‌نویسد:"آه از دست روزگار غدار، آه، آه، آه" و دیگری شعری عربی منسوب به حضرت علی که می‌گوید: "لیت ٱمی لم تلدنی ٱو تلد میت صبیا/لیتنی کنت حشیشا ٱکلتنی بهمنیا". هرچند د. هادی مرادی ضبط درست شعر را اینگونه پیشنهاد داده است: "ليت أُمي لم تَلِدنی، ليتنی متُّ صَبِـــيّا/ليتني كنتُ حشیشا،أَكَلَتنی البُهمُ نِيّـــــا"؛ اما در ترجمه فارسی معنا چندان تغییر نمی‌کند: ای‌کاش مادرم مرا به دنیا نیاورده بود یا کودکی مرده به دنیا آورده بود.ای‌کاش علف هرزی بودم که حیوانات مرا می‌خوردند.

 🔸امروز که ۲۰٨ سال شمسی(۲۱۴ سال قمری) از نگارش این جملات می‌گذرد، پرسش اصلی من این است که جد اعلایم چرا با نقد مفهوم قضا و قدر آرزو می‌کرد مادرش او را به دنیا نمی‌آورد و برخلاف رسم فقها از روزگار غدار می‌نالید؟ آیا او با آن جهان‌بینی عمیق و دانش گسترده‌ از سکونت در محیطی کوچک و آزار و اذیت احتمالی به سبب عدم درک افکارش از سوی اطرافیان دلخور بود؟ آیا از فضای سیاسی زمانه شکوه داشت؟ آیا از این ناراحت بود که چرا شرایط زمان و مکان به او اجازه کار علمی بیشتر نداده است؟ به راستی شیخ قسیم به چه چیزی می‌اندیشید و دغدغه‌اش چه بود؟ در اینجا البته قصد من پاسخ به این پرسشها نیست، بلکه تٱکید بر پرسش دیگری است که چرا پس از گذشت دو قرن، نگارنده یعنی ندیده‌ی او احساس می‌نماید که نه‌تنها باید آه و فغان جدش را به گوش همگان برساند، بلکه حتی با آهنگی بلندتر از او تکرارش کند؟ مشکل کار کجاست؟ به راستی آیا از روزگار شیخ تا روزگار ما پدیده "رنج مدام " بر کردستان و مردمان دیار شیخ حاکم بوده و ادامه یافته است؟ آیا اگر امروز شیخ ما زنده می‌شد و حال و روز کنونیمان را می‌دید باز هم از روزگار خودش می‌نالید؟ من نمی‌دانم واکنش او چه بود، اما به عنوان نواده ندیده او با همه وجود آرزو داشتم که ای کاش در روزگار جدم به دنیا می‌آمدم.ای کاش مدرنیته وارد این سرزمین نمی‌شد؛ انقلاب مشروطه رخ نمی‌داد و رضاشاهی نمی‌آمد که سنگ بنای دولت به اصطلاح متجدد را بگذارد و به نام آن گروهی را ارباب و بخشی دیگر را برده کند.می‌دانم برخی خوانندگان به من خرده می‌گیرند که اگر مشروطه و پهلوی نبودند، حالا تو در شهر و دانشگاه نبودی و از امکانات مدرنیته بهره‌ نمی‌بردی و دهها مزیت دیگر این دوره را برایم ردیف خواهند کرد. من هم البته مخالفتی ندارم، ولی حرفم این است که ای‌کاش هیچ کدام از این امکانات نبودند، اما همچنان مثل گذشته، انسان بودم و به نام مدرنیته و قانون و امثالهم بدیهی‌ترین حقوق انسانی‌ام سلب نمی‌شدند. به راستی وقتی انسان از مقام سوژگی خلع و به یک ابژه و ابزار و عدد بدل شود، آسایش عالم چه سودی برایش دارد؟ وقتی منفعت و مصلحت و دروغ جای حقیقت و انسانیت و اخلاق را در تعامل با او بگیرند، جهان مدرن کدام حس ناآرامش را آرام می‌کند؟ وقتی جسم و جان انسان در زیر تازیانه تبعیض خرد شود، دموکراسی و استبداد چه فرقی برایش دارد؟ وقتی کار هر قرنه آدمی آه و فغانی باشد که هیچ گوشی آن را نشنود آه و باز هم آه نیز چه سودی برایش دارد؟

@kurdistanname

کردستان نامه

13 Aug, 08:08


🟧 ئەی کورد بەسیەتی

فایق بێکەس (1905-1948)


🔸زۆر جار منی خوێندکاری مێژوو هەوڵئەدەم شرۆڤەیێکی مێژوویی بۆ بڕێک لە ڕووداوەکانی ڕۆژ بنووسم، بەڵام هیچم بۆ نانووسرێت. هەرچی زۆرتر هەوڵ ئەدەم زۆرتر بەم ئەنجامە دەگەم کە شتێکم پێنیە بۆ نووسین؛ مێشکم قۆفڵە و بە هیچ شێوازێک باز نابێت و دەستم شتێکی پێنانووسرێت. لەم کاتەیە کە تەنیا ڕێگام پەنابردنە بە شیعر کە بە بڕوای من مێژووی کورد و تەنانەت جیهانی بیری کوردی باشتر لە هەر مێژوونووسێک لە لایان بڕێک شاعیری دڵسۆزی ئێمە نووسراوەتۆ. فەرموون ئێوە و ئەم شیعرەی ٨۰ ساڵ پێشی فایق بێکەس، بە تایبەت بۆ کەسانێک کە لەم ڕۆژانە خەریکی کەساسی و پاڕانەوەن. ئەم شیعرەی بێکەس زۆر نزیکە لەو شێعرە فارسیەی یەغمای جەندەقییە کە دەڵێت:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالەمن
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

🔸
ئەی کورد بەسیەتی تاکەی ئەم شیوەن و فوغانە
بێ سوودە ئۆف و ئامان لەم عەسرە بێ ئەمانە
پاڕانەوە و کەساسی بێ کەڵکە پارە ناکا
عەزم و سەبات و غیرەت پێویستە لەم زەمانە
***
حوڕییەت و عەدالەت درۆیە بێ ئەساسە
بۆ دەس بڕینە گشتی ئەم هەموو دەنگ و باسە
گەر تەفرە خۆی بەمانە خوێنت ئەکرێتە کاسە
ژیانی کامەرانی بە هەوڵ و ڕەنجی شانە
***
ئەم خاکە پاکە عەینی بەهەشتە حەیفە وا بێ
وێران و سووک و بێکەس، ئەسیر و بێ نەوا بێ
ئەم حاڵە تاڵە بەسیە تاکەی ئیتر ڕەوا بێ
شەوگاری شووم بەسەرچوو، گەرد و گوڵی بەیانە
***
ئەگەر بەشێنەیی بێ ڕەنجت هەموو بەبایە
چونکە ئەم ڕۆژە ڕۆژی سیرعەت و کەهرەبایە
ئیش کەن بەدەست و بردی، فرسەتە، وەرنە کایە
گەلی چالاک و خێرا سەربەرز و شادمانە
***
ئەم کوردە گوردە ئێستا کە بێ کەس و هەژارە
ملی بۆ شیری دوژمن خوار و کەچە و لەبارە
قەومێکی هێندە نەبەردە یەکی بەشی هەزارە
خوا گەورەکانی بگرێ بێ کەڵک و هیچ نەزانە


@kurdistanname

کردستان نامه

07 Aug, 18:20


🟧 مرگ کسب و کار من است/به بهانه درگذشت دلشاد ابوبکرزاده

اسماعیل شمس

دهکده‌ها را به آتش می‌کشیدیم، مزرعه‌ها را غارت می‌کردیم، درخت‌ها را می‌انداختیم، میان نظامی و غیرنظامی، میان زن و مرد، میان صغیر و کبیر فرق نمی‌گذاشتیم: هر که لتونیایی بود محکوم به مرگ بود. وقتی مزرعه‌یی را می‌گرفتیم و سکنه‌اش را قتل عام می‌کردیم جنازه‌ها را توی چاهی می‌ریختیم و چندتا نارنجک هم می‌انداختیم روشان. بعد، شب همه‌ی اسباب و اثاث خانه را می‌آوردیم وسط محوطه و «آتش شادی» روشن می‌کردیم و شعله بلند و روشن از روی برف سر به آسمان می‌کشید.

🔸این جملات بخشی از رمان "مرگ کسب و کار من است" نوشته روبر مرل، نویسنده فرانسوی با ترجمه احمد شاملو است. برخی این رمان را برداشتی آزاد از زندگی‌نامه رودلف فرانتس هوس، فرمانده اردوگاه آشویتس می‌دانند. او مجری پروژه هیتلر بود که حل نهایی مسئله یهود را "انهدام تمامی یهودیان اروپا» و پاکسازی جهان از شر آنان می‌دانست. فرانتس هوس که مسئول مرگ بیش از دو و نیم میلیون نفر شناخته می‌شد با جان و دل به این کار افتخار می‌کرد و از انجام آن پشیمان نبود. او دین، اخلاق، شرافت و همه چیزش را "آلمان" می‌دانست و راه سعادت و خیر و صلاح آلمان را وفاداری به پیشوایش هیتلر و پیروی از دستورات او می‌پنداشت؛ حتی اگر انجام کارهایی از جنس پاراگراف نخست این نوشتار باشد.

🔸شاید آنان که با تاریخ چندان آشنایی ندارند، اقدامات رودلف فرانتس هوس را استثنایی در تاریخ بدانند، اما واقعیت آن است که ماشین غارت و تخریب و کشتار قاعده تاریخ بشر بوده و کمتر پادشاه جهانگشایی بوده که برای پیشبرد اهداف شخصی یا ایدئولوژیک خود چنین نکرده باشد؛ تفاوتی اگر هست، تنها و تنها در حجم و گستره قتل و ویرانی و نابودی است و بس. به راستی جنایات امروز نتانیاهو در غزه، جز در ابعاد و زمان و مکان آن چه تفاوتی با جنایات فرانتس هوس در ٨۰ سال پیش دارد که در نخستین پاراگراف این یادداشت و دیگر صفحات کتاب آمده است؟ برای پادشاهان جبار تاریخ و مریدان وفادار آنان خون‌آشامی و قتل آدمیان یک قاعده و به قول روبر مرل یک کسب و کار بوده است و از انجام آن لذت برده‌اند.

🔸اینها را نوشتم تا به گروه دیگری از آدمیان در این دنیا بپردازم که همانند آدمیان گروه نخست، مرگ کسب و کار آنان است، اما به شیوه‌ای معکوس؛ آنان آگاهانه و آزادانه و عاشقانه مرگ خود را برمی‌گزینند تا به بقیه زندگی ببخشند. هرکس در اطراف خود در گوشه‌ای از این سرزمین شماری از این انسانهای عاشق و جان برکف را می‌بیند؛انسانهایی که در مکتب عشق رشد کرده‌اند؛اما نه عشق به خاک و خون و پیشوا و کشور و قدرت و ثروت و ایدئولوژی و عصبیت، بلکه عشق به انسانیت و شرافت و وفاداری؛ و وظیفه خود را زنده نگه‌داشتن انسانیت دیده‌اند.بی‌هیچ تردیدی باید گفت اگر با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی و تبعیض و  قساوت و غارت و آدمکشی، جهان ما هنوز هم باقی است، تنها مرهون نفس چنین آدمهای عاشقی است. آنان با جان و دل، رنج و تلاش و تلخی و گاه مرگ را برمی‌گزینند تا جهان بماند و بقیه زندگی کنند.

🔸در کردستان ما هم از این آدمیان کم نداشته‌ایم. از قضا یکی از نقاط روشن تاریخ کرد و کردستان این است که هرگز دیکتاتوران بیرحم و آدمکش مانند هیتلر و استالین و صدام و پادشاهان جهانگشای خون‌آشامی مانند چنگیز و اسکندر و طغرل و ... نداشته است و کمابیش جغرافیا و جامعه و جمعیتش قربانی چنین پادشاهان و دیکتاتورهایی بوده‌اند. با وجود این، همیشه و همه‌جا، جوان و پیر این جامعه صحنه‌هایی درخشان در انتخاب مرگ برای بخشیدن زندگی به دیگری آفریده‌اند که مایه افتخار انسانیت بوده‌ است. آخرین نمونه این کارها دل‌سپردن دلشاد ابوبکرزاده، معلم جوان سردشتی به امواج رودخانه زاب(زێ) و نجات دانش‌آموز خردسالش بود که به قیمت مرگ خودش تمام شد.
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه/بشکست عهدِ صحبتِ اهلِ طریق را/گفتم میانِ عالم و عابد چه فرق بود/تا اختیار کردی از آن این فریق را؟/گفت: آن گلیمِ خویش به در می‌برد ز موج/وین جهد می‌کند که بگیرد غَریق را
 
🔸در زمانه‌ای که اختاپوس مرگ بر همه‌جای این سرزمین چنبره زده است و همه ما هر روز به شیوه‌ای عزادار عزیزانمان هستیم، مرگ چنان خواجه نه کاریست خُرد، اما باید نام او و امثال او را با صدای بلند تا ابد فریاد زد تا همگان بدانند، جغرافیا و ملت و مردم و تاریخی سزاوار افتخار است که چنین آدمیانی از میان آن برخاسته‌اند و جان می‌دهند تا جانی دگر بماند نه آنان که به‌ناحق جانها می‌ستانند تا خود لختی بیشتر بیاسایند. باید نام دلشادها را با دلی شاد در جریده تاریخ جار زد تا آنانی که این روزها در پی پست و مقامی بی‌ارزش یا چند رقم حساب بانکی بیشتر سرگردان سرسراهای قدرتند، بدانند که خدمت به خلق چیست و انسانیت از چه جنسی است.

🔸روح دلشاد شاد و تسلیت به بازماندگان و یاران و همشهریانش

@kurdistanname

کردستان نامه

05 Aug, 15:00


‍ ‍ 🔳خشت اول گر نهد معمار کج/ به بهانه سالگرد امضای فرمان مشروطیت

اسماعیل شمس

🔸در فایل پیوست، مصاحبه اینجانب با آقای محسن آزموده که امروز در روزنامه اعتماد چاپ شده آمده است. آنجا در پاسخ به پرسشهای ایشان نکات ناگفته‌ای از مشروطیت را مطرح کرده‌ام و نمی‌خواهم اینجا تکرارشان کنم. آنچه در این یادداشت کوتاه به آن می‌پردازم غلط‌خوانی تاریخ مشروطه است. چرا ما تاریخ خود را غلط و اشتباه می‌خوانیم؟ این غلط‌خوانی تنها محدود به مشروطه نیست و در بسیاری از دوره‌های دیگر وجود دارد و مع‌الاسف آسیبهایی به ما زده است که تا سالها ادامه خواهد داشت. غلط‌خوانی تاریخ بسیار خطرناک‌تر از نخواندن تاریخ است و این، از قضا در جوامعی بیشتر است که بیش از همه مدعی تاریخدانی هستند. یقین دارم در هیچ جای جهان به اندازه دیار ما مدعیان تاریخدانی وجود ندارند. شاید در هیچ محفل دوستانه یا فضای عمومی کسی از فیزیک حرف نزند، اما تاریخ ورد زبان همه است و هرکس در هر مقام و موقعیتی تحلیل تاریخی می‌کند و بر متخصصان تاریخ می‌تازد؛ نتیجه آن شده است که تاریخ، غلط و غیرعلمی خوانده شود و پیداست که‌غلط خوانده شدن تاریخ هم جامعه را به بیراهه می‌برد.

🔸هرسال که سالروز مشروطه فرا می‌رسد، اکثریتی عظیم به مدح و ستایش آن می‌پردازند. یکی این روز را درخشان‌ترین روز تاریخ ایران و فرمان امضاشده در آن را سند رهایی ایران می‌نامد و یکی دیگر از قانون مترقی و بی‌نظیر مشروطه می‌گوید و آن سخنگو و نماد و نماینده پهلوی در خارج هم راه نجات ایران را در بازگشت به مشروطه می‌جوید. من نمی‌دانم که آیا آن افراد متن فرمان مشروطه یا نص قانون اساسی مشروطه را خوانده‌اند یا نه، اما به فرض آن که خوانده باشند چگونه چنین نتیجه‌گیریهای غیرواقعی و نادرستی را از آن ارائه می‌دهند؟

🔸در فرمان مظفرالدین شاه که نام فرمان مشروطه بر آن نهاده‌اند، نه تنها کلمه مشروطه نیامده که کلمات قانون و آزادی و دموکراسی و برابری هم به هیچ وجه به کار نرفته‌اند.هدف مجلسی هم که قرار بود تشکیل شود، نه قانونگذاری توسط نمایندگان منتخب مردم، بلکه «مشاوره و مداقه لازمه» در« مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه » توسط نمایندگان پنج صنف شاهزادگان و اشراف و اعیان و اصناف و  علما و تجار تهران(نه همه کشور) و ارائه نتایج مشورتی خود به «هیئت وزرای دولتخواه» پادشاه بود. مجلس مورد نظر شاه در واقع یک مجلس مشورتی بود که هدف آن چیزی جز اصلاح رویه جاری مملکت مطابق منویات شاه نبود.

🔸از فرمان مشروطه بگذریم و به قانون اساسی مشروطه که با اصرار برخی مشروطه‌خواهان و تخطی از فرمان شاه تصویب شد، بپردازیم. درست است که قانون اساسی یک نظام مبتنی بر قانون را ولو ناقص، جایگزین نظام مستبد و مبتنی بر نظر شخصی پادشاه کرد، اما آیا به قول برخی روشنفکران و ملی‌گرایان آنقدر مترقی است که راه سعادت ایرانیان در بازگشت به آن نهفته باشد؟ کاری به کاسبان بازار مکاره سیاست ندارم، اما تردید دارم مدعیان صادق بازگشت به پادشاهی مشروطه حتی یک بار قانون اساسی را خوانده باشند، زیرا در این صورت محال بود، چنین بگویند. در متن مصاحبه به برخی نقایص و تناقضهای این قانون پرداخته و نشان داده‌ام که نه در مقام مقایسه با امروز بلکه با معیارهای جهانی آن روز هم باز یک قانون مترقی نیست و بسیاری از مشکلات یک قرن گذشته ایران هم ریشه در آن دارند. برای نمونه، مخاطب و موضوع قانون اساسی مشروطه، مردان مسلمان شیعه ایرانی باسواد و فارسی‌دان هستند و بس؛ و دیگر مردمان ایران هیچ جایگاهی در این قانون ندارند و از هیچ حقوقی برخوردار نیستند و نهایت حقی که مشروطیت برای آنان قائل شده این است که در برابر "قانون دولتی" متساوی‌الحقوقند؛ در حالی که روشن نیست که قانون دولتی چیست.اگر از حق وتوی مصوبات مجلس توسط ۵ نفر از مجتهدین که البته عملی نشد، بگذریم، مسٲله اصلی، قدرت بسیار زیاد پادشاه در این قانون است که گاه حتی از دوره استبداد بیشتر است و مهم‌تر از همه اینها قدرت تبصره ها و استثناهایی است که اصل قانون را به غل و زنجیر کشیده و آن را مشروط و بی‌خاصیت کرده‌اند.

🔸به راستی آیا می‌توان قانونی را که بیشتر از نصف جامعه را کالمعدوم می‌داند و به هیچ وجه آنان را نمی‌بیند، مترقی خواند؟ جالب آن است که مشروطه‌خواهانی چون سلطان العلما و صوراسرافیل که جانشان را فدای مشروطیت به معنای دولت قانون و نه پادشاهی مشروطه کردند، نخستین منتقدان قانون اساسی مشروطه بودند و آن نظام را خیانت به آرمان جنبش مشروطه و فریبی بزرگ برای ممانعت از تحقق خواسته‌های اصلی مردم می‌دانستند، اما امروز پس از ۱۱٨ سال جماعتی همچنان سودای بازگشت به آن را دارند.

🔸گفتگوی نگارنده با روزنامه اعتماد را در لینک زیر مطالعه بفرمایید:

https://B2n.ir/s81353

@kurdistanname

کردستان نامه

30 Jul, 19:10


🔳 ئێمەی کورد و میراتی فەلسەفیی سوورەبەردی

د.#ئیسماعیل_شەمس

🔃وەرگێڕان #پەرانتێز
[2/2]

بێوەفایی لەگەڵ بیرەمەندە عەربنووس و فارسنووسە کوردەکان تەنیا بۆ لایەنە چەپ و سکۆلارەکان بەرتەسک ناکرێتەوە، بەڵکوو لایەنی سەلەفی و سیاسییە ئیسلامخوازانی کوردیش دەگرێتەوە. لە مێژووی پێش مودێرنی کورد کە هێشتا ئیدیۆلۆژی ئیسلامی سەلەفی و سیاسیی سوننی لە حوجرەکان و مەکتەبە دیینیەکانی کوردستان سەقامگیر نەبووبوو، بەرهەمێکی زۆری زانایانی کورد دەوترایەوە و لەسەریان پەراوێز دەنووسرا، بەڵام بەداخەوە لەم سەد ساڵەی دوایی هەموو نیگاکان و سرنجی نووسەرانی ئیسلامخواز لەسەر وەرگێڕان و بڵاوکردنەوەی بەرهەمی نووسەرانی هاوچەرخی عەرەب و تورکە و کەمتر کەسێک لە زانایانی کورد لە مێژووی ناوەڕاست ئاگادارە. پرسیار ئەمەیە لە کام حوجرەی کوردی حێکمەتولئەشراقی سوورەبەردی و "ئوسولی عیلم"ی شارەزووری و کەلامی ئامیدی و فقهی دینەوەری و عێرفانی گۆرانی فێر دەکرد؟ چەند بەرگ لە بەرهەمە فارسی و عەرەبیەکانی سەدان زانای کوردی سەدەکانی ناوین لەلایان ئیسلامخوازەکان ڕاستکراونەتەوە و لە چاپ دراون.

ئێستە لە تورکیە پەیکەرەی بووعەلی سینا لە کۆلیژی پزیشکی ئێستامبۆڵ وەک پزیشکی تورک هەڵدەواسن و ژیانی وەک فیلسووفێکی تورک دەکەنە فیلم و بڵاوی دەکەنەوە؛ لە کاتێکدا نە تورکە و نە ڕستەیەکیشی بە تورکی نووسیوە. وڵاتە عەرەبیەکان بەرهەمی زانایانی کورد چاپ دەکەن و ئەوان بەناوی زانای عەرەب بەخەڵکی خۆیان دەناسێنن. کەچی له کوردستان کەسێک ئەوان ناناسێت. لە کۆتاییدا هیوادارم بە زوودترین کات بێنازی مێژووی فەرهەنگی لە ژیانی فکری کۆمەڵگەی کوردی کۆتایی پێ بهێنرێت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ئاماژە: لەسەر ئێزنی نووسەری خۆشەویست ئێمە بێژی "سۆهرەوەردی"مان بە سوورەبەردی نووسی، لەبەری ئەوەی بڕێک پێیان وایە ئەو ناچەیە ئەم فیلسووفە هێژایەی لێی ژیاوە ناوە کوردیەکەی سوورەبەردە و ناکەی ئەمیش هەر لەوێوە سەرچاوەی وەرگرتووە.

🆔 @kurdistanname

🆔
@parantez_net

کردستان نامه

30 Jul, 19:10


🔳 ئێمەی کورد و میراتی فەلسەفیی سوورەبەردی

د.#ئیسماعیل_شەمس

🔃وەرگێڕان #پەرانتێز
[1/2]

ئەمڕۆ 8ی گەلاوێژ بەرانبەر بە 29ی ژوولای هاوکاتە لەگەڵ 833ی ساڵەی مەرگی تراژیکی "شەهابەدین سوورەبەردی" ناسراو بە شێخی ئەشراق، یا شێخی شەهیدە. بەمبۆنەوە کۆڕی یادکردنەوە بۆ ئەو لە تاران بەڕێوەچوو. چون "سوورەبەرد" کەوتوەتە پارێزگای زەنجانەوە لە ڕۆژمێری فەرمی ئێران ئەم ڕۆژەیان بە ڕۆژی زەنجانیش ناوناوە، لەوێش یادی سوورەبەردیان بەرز ڕاگرت. تا ئەو شوێنەی نووسەر شوێنی هەواڵەکانی گرتووە لە هیچ شوێنێکی کوردستان یادێک لە سوورەبەردی نەکرایەوە، ئەو وەک هەمیشە لەناو هاونەژادەکانی نەناسراو مایەوە. ئێستە ئیتر لەوەی سوورەبەردی کورد بووە و لە شاری سوورەبەرد کە لەو سەردەمە کوردنشین بووە و لە دایک بووە گومانێک نییه. بە پێی نووسینی ئێستەخری جوغرافی زانی سەدەی چواری مانگی، سوورەبەرد شارێکی چکۆلەیە کە لەژێر کۆنتڕۆڵی کوردانە. ئێبنی حەقولیش سوورەبەرد بە شارێکی ئاوەدان و دانیشتوانەکەی بە کورد دەزانێت. شەمسەدین زەهەبی لە شێخ ئەبونەجیب، مامۆی شێخ ئەشراق کە ئەوی لە سەردەمی مناڵییەوە پەروەردە کرد بە ناوی عەبدولقادر ئەلسوورەبەردی ئەلکوردی یادی دەکاتەوە. ( ذهبی،39/167).

پرسیاری سەرەکیی ئەم نووسینە پەیوەندی ئێمەی کوردە لەگەڵ میراتی فەلسەفی سوورەبەردی. گرنگی سوورەبەردی بۆ نووسەرانی کورد تەنیا بە هۆی لە دایکبوونی ئەو لە بنەماڵەیەکی کورد و لە ناوچەیەکی کوردنشین نییە، بەڵکوو لەبەر سیستمی فکری فەلسەفی ئەوە کە ئاکامی ئاویتەکردنی فەلسەفەی یونانی و ئیسلامی لەگەڵ فەلسەفەی "خوسرەوانی" و لەگەڵ بڕێک لە باوەڕە کۆنە ناوچەیەکان، میترایی و زەردەشتییە.
بە وردبوونەوە لە چەمکە سەرەکییەکانی فەلسەفەی سوورەبەردی دەکرێ جێ پێی ئەوانە زیاتر لە هەر شوێنێکی تر لە فەرهەنگ و کۆمەڵگای کوردی بەتایبەت لە ئایینی ئیزدی و یارسان (ئەهلی هەق) بدۆزینەوە؛ بابەتێک بەداخەوە هەتا ئێستە کەمتر جێگای سرنجی توێژینەوانانی سووربەردی بووە. بەڕاستی بۆچی کۆمەڵگای کوردیی تا ئەم ڕادە لە سوورەبەردی نامۆیە؟ لە کتێبێکدا کە بە هەوڵی نووسەر به هاوڕێیەتی دە لێکۆڵەری دیار لەبارەی ڕەچەڵەکی سوورەبەردی و شیکەرەوەی بەرهەمەکانی ــ شەمسەدین شارەزووری ــ لەگەڵ مێژوو و فەرهەنگی کورد نووسراوە و لە داهاتوویەکی نزیکدا چاپ دەکرێت، [لەوێ[ بەم پرسیارەش وڵام دەدرێتەوە. بەڵام جارێکانێ دەبێ کێشەکە لە ئیدیۆلۆژیی‌بردەییدا ببینین. بەداخەوە توێژ و لایەنە فکریە جۆراوجۆرەکانی کۆمەڵگای کوردی وەها لە ئیدیۆلۆژییە ڕەنگاوڕەنگەکاندا نغرۆن دەرفەتێکیان بۆ ناسینی مێژوو و فەرهەنگی خۆیان نییە. ئەگەر لە من بپرسن گرنگترین قەیرانی ڕۆشنبیریی کوردیی بە شێوازی تایبەت و کۆمەڵگای کوردستان بە شێوازی گشتی چییە؟ وڵامی من تەنیا یەک وشەیە: لاواز بیرکردنەوەی مێژوویانەیە. مەبەست لە مێژوویی بیرکردنەوە یان مێژوویی بینین تەنیا خوێندنەوە و نووسینی چەند کتێبی مێژوویی یان وەرگرتنی پسپۆڕیی و بڕوانامەی دکتۆرا لە بەشی مێژوو نییە، بەڵکوو پێناسه نەکردنی پەیوەندی ئەمڕۆ و دواڕۆژی خۆمانە لەگەڵ مێژوو.

هیوادارم دۆستان و هاوڕێیانی لایەنە جۆراوجۆر فکریەکانی کۆمەڵگای کوردیی بە هۆی ئەم ڕەخنە ڕاشکاوە لە من دڵگیر نەبن و ئێزن بدەن پرسیاریان لێ بکەم بە ڕاستی میراتی سوورەبەردی و ئەویتر گەورەکانی کورد لە بوارەکانی فەلسەفە، فقە، عێرفان، زانست و.. کام شوێنیان لە بیرکردنەوەی ئەواندا هەیە؟ لە پڕۆگرامی فکری فەرهەنگی کام لایەن و حزبی سکۆلار و چەپدا سرنج دراوە بە میراتی فەرهەنگی کورد لە سەدەکانی ناوەڕاست؟ ئایا جگە لەمەیە سەدان کەسایەتی ناوازەی کورد وەک سوورەبەردیەکان و شارەزووریەکان و دینەوەریەکان و ئامێدیەکان و ئەشنەویەکان و گۆرانییەکان و وەک ئەوان تەنیا لەبەر ئەوەی بەپێی کات بەرهەمەکانیان بە زوانەکانی فارسی و عەرەبی نووسیوە لەبیر کراون و بەرهەمەکانیان لە چاپ نەدراون و ساق نەکراونەتەوە؟ ئەگەر ساقکەرەوە فارسزوان و عەربزوانەکان نەبوایەن ئایا ئەمڕۆ تەنانەت بەرهەمێکی سوورەبەردی لە بەردەستی ئێمەدا هەبوو؟
🆔 @kurdistanname

🆔
@parantez_net

کردستان نامه

29 Jul, 20:05


🟧 مای کرد و میراث فلسفی سهروردی

اسماعیل شمس

🔸امروز ٨ مرداد برابر با ۲۹ ژوئیه مصادف با ٨۳۳مین سال درگذشت تراژیک شهاب الدین سهروردی ملقب به شیخ اشراق یا شیخ شهید است. به همین مناسبت در تهران مراسم بزرگداشتی برای او برگزار شد. از آنجا که به سبب قرارگرفتن سهرورد در استان زنجان، در تقویم رسمی کشور این روز را روز زنجان هم نامیده‌اند در آنجا هم یاد سهروردی گرامی داشته شد. تا جایی که نگارنده پی‌گیر اخبار بوده‌ام در هیچ جای کردستان یادی از سهروردی نشد و او مانند همیشه در میان هم‌تبارانش غریب ماند.امروز دیگر کسی در اینکه سهروردی کرد بوده و در شهر سهرورد که در آن زمان کردنشین بوده، به دنیا آمده است، شکی ندارد. به نوشته استخری جغرافیدان سده ۴ق سهرورد شهر کوچکی است که در اختیار کردها قرار دارد. ابن‌حوقل نیز سهرورد را شهری آباد و ساکنان آن را کرد می‌داند.شمس الدین ذهبی از شیخ ابونجیب، عموی شیخ اشراق که او را در دوران کودکی تربیت کرد به نام" عبدالقاهر السهروردی الکردی" یاد می‌کند(ذهبی، ۳۹/١٦٧).

🔸پرسش اصلی این یادداشت نسبت ما کردها با میراث فلسفی سهروردی است. آنچه که سهروردی را برای اهل قلم کرد برجسته می‌کند، تنها تولد او در خانواده‌ای کرد و ناحیه‌ای کردنشین نیست، بلکه نظام فکری و فلسفی اوست که نتیجه امتزاج فلسفه یونانی و اسلامی باحکمت خسروانی و برخی باورهای کهن بومی، مهری و زردشتی است. با دقت در مفاهیم کلیدی فلسفه سهروردی می‌توان ردپای آنها را بیش از هرجای دیگری در فرهنگ جامعه کردی و به ویژه در آیین ایزدی(یزیدی) و یارسان(اهل‌حق) پیدا نمود؛ موضوعی که متٱسفانه تاکنون کمتر مورد توجه سهروردی‌پژوهان قرار گرفته است. به راستی چرا جامعه کردی تا این اندازه از سهروردی دور شده است؟ در کتابی که به کوشش نگارنده و با همراهی ده پژوهشگر برجسته درباره نسبت سهروردی و شارح آثار او شمس الدین شهرزوری با تاریخ و فرهنگ کرد نوشته شده است و در آینده‌ای‌نزدیک چاپ خواهد شد به این پرسش هم پاسخ داده شده است، اما عجالتاً باید مشکل را در ایدئولوژی‌زدگی دید. متٲسفانه طیف‌های فکری مختلف جامعه کردی چنان در ایدئولوژیهای رنگارنگ غوطه‌ور شده‌اندکه مجالی برای شناخت تاریخ و فرهنگ خود ندارند. اگر از من پرسیده شود که مهم‌ترین بحران روشنفکری کردی به شکل خاص و جامعه فکری کردستان به صورت عام چیست پاسخم یک کلمه است: فقر تاریخی‌نگری. منظور از تاریخی‌نگری یا تاریخی‌اندیشی تنها مطالعه و نگارش چند کتاب تاریخی یا گرفتن تخصص و مدرک دکترا در رشته تاریخ نیست، بلکه عدم تعریف نسبت امروز و فردای خود با تاریخ است.

🔸امیدوارم دوستان و همدلان طیفهای مختلف فکری جامعه کردی به سبب این نقد صریح از من نرنجند و اجازه دهند از آنان بپرسم که به راستی میراث سهروردی و دیگر بزرگان کرد در حوزه فلسفه، فقه، عرفان، علم و...  چه جایگاهی در تفکر کنونی آنان دارد؟ در برنامه فکری و فرهنگی کدام طیف و حزب سکولار و چپ توجهی به میراث فرهنگی کرد در سده‌های میانه شده است؟ آیا جز این است که صدها شخصیت برجسته کرد مانند سهروردی‌ها و شهرزوری‌ها و دینوری‌ها و آمدی‌ها و اشنوی‌ها و گورانی‌ها و مانند آنان تنها به این سبب که به مقتضای زمانه آثارشان را به زبانهای فارسی و عربی نوشته‌اند مورد بی‌مهری قرار گرفته و آثارشان چاپ و تصحیح نشده است؟ اگر مصححان فارسی‌زبان و عربی‌زبان نبودندآیا امروز حتی یک اثر از سهروردی در میان ما وجود داشت؟

🔸بی‌مهری به دانشمندان عربی‌نویس و فارسی‌نویس کرد تنها به طیف چپ و سکولار محدود نمی‌شود، بلکه طیف سلفی و سیاسی اسلامگرایان کرد را هم دربرمی‌گیرد. در تاریخ پیشامدرن کرد که هنوز ایدئولوژی اسلام سلفی و سیاسی سنی بر حجره‌ها و مدرسه‌های دینی کردستان حاکم نشده بود، بسیاری از آثار عالمان کرد تدریس می‌شد و بر آنها حاشیه نوشته می‌شد، اما متٲسفانه در یکصد سال اخیر تمام توجه و تمرکز نویسندگان اسلامگرا بر ترجمه و چاپ آثار نویسندگان معاصر عرب و ترک است و کمتر کسی از دانشمندان کرد تاریخ میانه خبر دارد. پرسش این است که در کدام حجره کردی حکمة الاشراق سهروردی و اصول علم حدیث شهرزوری و کلام آمدی و فقه دینوری و عرفان گورانی آموزش داده می‌شود؟ چند نسخه از آثار عربی و فارسی صدها دانشمند کرد سده‌های میانه توسط اسلامگرایان تصحیح و چاپ شده‌اند؟

🔸امروز در ترکیه مجسمه ابوعلی سینا را در دانشکده پزشکی استانبول به نام پزشک ترک نصب می‌کنند و زندگی او را در قالب یک فیلم سینمایی به نام فیلسوف ترک پخش می‌کنند؛ در حالی که نه ترک است و نه جمله‌ای به زبان ترکی نوشته است. کشورهای عرب آثار عربی علمای کرد را چاپ می‌کنند و آنان را به نام دانشمندان عرب به مردم خود می‌شناسانند، در حالی که در کردستان کسی آنان را نمی‌شناسد. و در آخر امیدوارم که هرچه زودتر به غربت تاریخ فرهنگی در زیست فکری جامعه کردی پایان داده شود.

@kurdistanname

کردستان نامه

24 Jul, 19:37


🟧 از دردی گریسته‌ام که از آن من نیست/به بهانه سالروز انعقاد عهدنامه لوزان

اسماعیل شمس

🔸برای تاریخنگاران گذر روزهای سال تفاوت مهمی با بقیه مردم دارد. آنان هر روزی را که می‌گذرد با یک واقعه و گاه چند واقعه به یاد می‌آورندکه شاید دیگران از آنها خبر ندارند. اگر درگذشته منجمان ایام سال را به روزهای سعد و نحس تقسیم می‌کردند، در دنیای مدرن هم این تاریخنگاران هستند که هر روز خدا برای آنان سعد یا نحس است و صدافسوس که برخی روزهای سعد برای برخی تاریخنگاران نزد گروهی دیگر از آنان نحس است. اگر تاریخنگاران برخی نقاط این کره خاکی و البته برخی دولت‌ها و ملتهای جهان با ورق زدن تقویم خود شاد می‌شوند، تاریخنگاران دیگری هم هستند که برعکس آنان با دیدن همان صفحه‌ها غم و اندوه بر وجودشان چیره می‌گردد. به باور من در تقویم صدساله اخیر، مورخان هیچ نقطه ای از جهان مانند خاورمیانه غمگین نیستند و از خاورمیانه‌ای‌ها هم هیچ کس همچون کردان گرفتار روزهای دردناک و تلخ تاریخ خویش نمی‌باشد.آنچه تلخی این روزها را افزون کرده این است که آنها را نه خود خاورمیانه‌ایها و در اینجا مردم کرد، بلکه دیگرانی رقم زده‌اند که هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر در آرامی و آسودگی نشسته‌اند.

🔸به ۵ روز زیر دقت کنید تا بدانید که تاریخ صد ساله اخیر خاورمیانه چگونه شکل گرفت و چه کسانی سرنوشت این مردم را رقم زدند. کدام دولتها زندگی عادی مردم را در کنار یکدیگر به هم زدند و سبب شدند که تاریخ یک قرن گذشته خاورمیانه با خون نوشته شود و رنج و درد آن در چند نسل بعدی و تا امروز ادامه یابد؟

۲۸ ژوئیهٔ ۱۹۱۴ /٥مرداد ١٢٩٣ روزی که رقابت میان آلمان با روسیه و انگلستان جنگ جهانی اول را آغاز کرد و خواه ناخواه حاکمان قاجار و عثمانی را هم درگیر خود نمود.عثمانی به نفع آلمان وارد جنگ شد، اما دولت ایران به طور رسمی اعلام بی‌طرفی کرد تا از پیامدهای حقوقی پایان جنگ، در صورت برد هر طرف مصون باشد، اما به شکل عینی هر بخشی از آن به نفع یکی از دوطرف وارد فعالیت شدند.

١٦ مه ١٩١٦/ ٢٦اردیبهشت ١٢٩٥ روزی که در قرارداد سایکس پیکو انگلیس و فرانسە با دو ماژیک رنگی خاورمیانه را بر اساس منافع خود و بی‌توجه به واقعیت زبانی و تاریخی آن عین گوشت قربانی میان خود تقسیم کردند. فرانسه حاکم لبنان و سوریه شد و سایر نواحی عثمانی در اختیار انگلیس قرار گرفت.

۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی/ ۱۹ آبان ۱۲۹۷ روزی که با پیروزی انگلستان و فرانسه جنگ جهانی اول پایان یافت و این دو کشور، عثمانی را اشغال کردند و مٲموران خویش را به حکومت مردمان آن گماشتند. از آنجا که ایران بیطرف بود، طبق قانون از تقسیم مصون ماند و تا اینجای کار سرنوشت کردستان داخل ایران از کردستان در عثمانی جدا شد. 

١٠ اوت ١٩٢٠/ ١٩ مرداد ١٢٩٩ روزی که میان عثمانی و طرفهای پیروز جنگ معاهده‌ای بسته شد که برپایه آن مناطق عربی از عثمانی جدا شدند. پادشاهی حجاز مستقل شد و زمینه شکل گیری دولت ارمنستان هم فراهم گردید. به کردهای عثمانی هم وعده خودمختاری تنها در بخش کوچکی از سرزمین خود در آینده داده شد.

٢٤ژوئیه ١٩٢٣/ ١مرداد ١٣٠٢ روزی چون امروز که در شهر لوزان سوئیس عهدنامه سور باطل و عهدنامه‌ای جدید میان آتاتورک، رهبر ترکیه در حال تٲسیس و طرفهای پیروز منعقد شد و بخش اصلی کردستان عثمانی ضمیمه ترکیه شد. بخش دیگر آن هم پیشتر ضمیمه عراق و سوریه عربی شده بود.

🔸به این ترتیب استعمارگران به‌رغم تمام قوانین انسانی و اخلاقی کردهای عثمانی را برخلاف ترکها و عربها و ارمنیهای آن نه تنها از حق داشتن یک دولت خاص خود محروم کردند، بلکه ناجوانمردانه و بیرحمانه آنان را میان سه کشور تازه تٲسیس ترکیه و عراق و سوریه تقسیم کردند. هرکس امروز به ناحیه ساحلی رود دجله در مرز مشترک این سه کشور برود، می‌بینید که اعضای یک خانواده و فامیل کرد با یک سیم خاردار میان سه کشور تقسیم شده‌اند و یکی ملیت ترکی و دیگری ملیت عراقی و آن یکی ملیت سوریه‌ای دارد؛ ملیتهایی که پیش از آن ۵ روز در روی نقشه جغرافیا نبودند.

🔸از صد سال پیش تا اکنون که این یادداشت را می‌نویسم این سه کشور در زمین بازی‌ای که استعمارگران برایشان طراحی کرده‌اند در حال تبدیل روزانه کردها به ترک و عرب یا کشتن آنان هستند و کردها هم برای ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود یعنی زندگی در قالب هویتی که خداوند آنان را با آن خلق کرده و حرف زدن به زبانی که او برایشان وضع کرده است، می‌جگند و نتیجه هم ریخته‌شدن خون میلیونها انسان و چند برابر آن زخمی و آواره و به ضدخود تبدیل شده است.

🔸و گویا این شعر شاملو حکایت حال این مردمان در صدسال پیش است: از رنجی خسته‌ام که از آن من نیست/ بر خاکی نشسته‌ام که از آن من نیست/ با نامی زیسته‌ام که از آن من نیست/ از دردی گریسته‌ام که از آن من نیست /از لذتی جان گرفته‌ام که از آن من نیست/به مرگی جان می‌سپارم که از آن من نیست.

@kurdistanname

کردستان نامه

21 Jul, 19:13


‍ ‍ ‍ 🔶 کردهای اورمیه نه عشایرند نه مهاجر؛ ساکنان بومی و دیرین آذربایجان‌اند.

اسماعیل شمس

🔻بارها در این کانال نوشته‌ام که وظیفه تاریخدان نبش قبر گذشته و تلاش برای احیای تاریخ و مهندسی دوباره جغرافیا و جامعه بر پایه آن نیست که این ره به ناکجاآبادی به نام فاشیسم می‌رسد و نتیجه‌اش جز سقوط جمعی نیست؛ اما چه باید کرد که برخی نژادپرستان بنابر مصالح و منافع شخصی و ایدئولوژیک، با ارائه روایتی وارونه از تاریخ، سبب ایجاد تفرقه و تنفر میان مردمی می‌شوند که مجال مراجعه به متون تاریخی و شناخت دقیق تاریخ خود را ندارند. یکی از اهداف کانال کردستان‌نامه بازخوانی تاریخ برای جلوگیری از رواج تنفر قومی و تفرقه‌اندازی میان مردمانی معمولی است که قرنها با ملاک قراردادن اکنون و آینده خود در کنار هم زندگی کرده‌اند و برایشان گذشته و تفاوت زبان و مذهب در اولویت نبوده است.این یادداشت پاسخ به کسانی است که شهر اورمیه را که نماد رنگین‌کمان فرهنگی و زبانی در طول تاریخ بوده است به شهر یک قوم خاص تقلیل داده‌اند که از قضا آخرین کسانی بوده‌اند که وارد آن شده‌اند. آنان با تقسیم ساکنان شهر به دو گروه اصلی و بومی(ترک) و مهاجر و عشایر(کرد و بقیه) بساط تنفر و تفرقه را میان مردم عادی کوچه و بازار راه انداخته‌اند و بیم آن می‌رود که با تکرار این مطالب، امنیت و وحدت مردم را به خطر اندازند.

🔻در اینجا خطاب به تفرقه افکنان و مبلغان نفرت‌پراکنی قومی که در روز روشن کردهای آذربایجان را "عشایر" [بخوانید غیربومی و مهاجر] می‌نامند، می‌گویم،یک بار مطالب منابع عربی و فارسی [و نه کردی] را بخوانید تا بدانید که کردها دست‌کم از هزار سال پیش ساکن اورمیه بوده‌اند و به قول شما مهاجم و عشایر و مهاجر نیستند. نیاکان بسیاری از مردم ترک این شهر هم به لحاظ نژادی ترک نیستند و در گذشته دیلمی و آذری و تات و ... بوده‌اندکه در دوران حاکمیت سلجوقیان و دیگر حکومت‌های ترک بر آذربایجان زبانشان ترکی شده است. لطفاً نگاهی به نوشته سنگ قبر ابن یزدانیار کردی ارموی(وفات: ٣٢٣ق) بیندازید و یکی از تٱلیفات شیخ بن صوفی الیاس کردی ارموی را بخوانید و این همه جعل و دروغ تاریخی را در میان مردم بی‌خبر از منابع تخصصی تاریخ نگسترانید.مقاله روادیان آذربایجان نگارنده را در فایل پیوست بخوانید و اگر ذره‌ای به واقعیات تاریخی باور دارید، بیش از این میان مردم تفرقه میفکنید. دست‌کم چند صفحه از تاریخ ابن‌اثیر را در ادامه این یادداشت بخوانید تا بدانید در هزار سال پیش چه کسانی از اورمیه دفاع می‌کردند و دیگر خود را صاحبخانه و آنان را مهمان ننامید.

 🔻در سال 429ق/1038م غزها به فرماندهی بوقا، کوکتاش، منصور و دانا به آذربایجان هجوم بردند و ابتدا به مراغه حمله کردند؛ مسجد جامع آنجا را سوزاندند و شمار زیادی از مردم و کردهای هذبانی را کشتند و ساکنان شهر را دچار رعب و وحشت کردند. وهسودان بن محمد روادی کردی حاکم آذربایجان و خواهرزاده‌اش، ابوالهیجا بن ربیب الدوله هذبانی کردی، فرمانروای اورمیه به جنگ غزها رفتند و آنان را از آذربایجان بیرون کردند.به دنبال آن بوقا به ری و منصور و کوکتاش به همدان برگشتند.بقیه غزها هم به ارمینیه هجوم بردند و پس از قتل و غارت مردم آنجا، دوباره به اورمیه و مناطق اطراف آن آمدند و باز هم غارت کردند و جمعیت زیادی از کردها را کشتند. وهسودان در سال 432ق/1041م شماری از رٶسای غز را غافلگیر کرد و در یک مهمانی کشت.ابوالهیجا بن ربیب‌الدوله نیز غزها را تعقیب کرد و از آذربایجان بیرون راند.آنان به سمت هکاری و وان فرار کردند و در آنجا نیز بساط کشتار و غارت به‌راه انداختند. غزها در فاصله سالهای 433 تا 435ق/1042 تا 1044م دیاربکر، موصل و سایر شهرهای جزیره را غارت کردند و هزاران نفر را کشتند. قرواش عقیلی، فرمانروای عرب موصل با مروانیان و عنازیان کرد و سایر قدرتهای منطقه‌ای علیه غزها متحد شد و آنان را شکست داد و به روایتی سه هزار نفر از آنها را کشت و بقیه به دیاربکر و از آنجا به آذربایجان بازگشتند. پس از آن قرواش در نامه‌ای به ابوالهیجا شکست غزها را به اطلاع او رساند. ابوالهیجا به پیکی که نامه را آورده بود، گفت: «این، شگفت انگیز است؛ هنگامی که غزها به سرزمین من (اورمیه) رسیدند،روی پلی ایستادم که از کنار آن می‌گذشتند و کسی را گماشتم که آنها را بشمارد؛ تعدادشان بالغ بر ۳۰ هزار نفر بود. وقتی که آنان پس از شکست در موصل به اورمیه بازگشتند، به ۵ هزار نفر نمی‌رسیدند و لابد این ۲۵ هزار نفر همان کسانی هستند که توسط قرواش کشته شده و یا در راه مرده اند».همین روایت کافی است تا آنان که دنبال حقیقت‌اند، بدانند که کردهای اورمیه مانند دیگر ساکنان ترک‌زبان و نه "ترک‌نژاد" مهاجم و مهاجر نیستند و ساکنان بومی شهر می‌باشند.

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

20 Jul, 17:13


‍ #بەمزووانە چاپ و بڵاودەبێتەوە

نوێترین کاری ھاوبەش و زانستیمان بۆ مێژووی کوردستان و شاری ڕواندز

پێشەکی و ساغکردنەوە و پێداچوونەوە و پەڕاوێزنووسین

د. موحەممەد گەڵاڵەیی و پارێزەر طارق جامباز
ئەم دەستنووسە لە بارەی مێژووی حوكمدارانی قه‌زای ڕواندز و به ‌تایبه‌تی مێژووی میرانی میرنشینی سۆران نووسراوه‌، ئه‌م ده‌ستنووسه‌‌ (تاریخی حوكمدارانی قەزای رواندوز) وێنه‌ ئۆرجیناڵه‌كه‌ی‌ به‌ زمانی كوردی له‌ دووتوێی (92) لاپەڕە و به‌ زمانی فارسیش له‌‌ دووتوێی (21) لاپەڕە‌یه‌ و به‌ تێكڕایی هه‌ر دوو ده‌ستنووسه‌كه‌ له‌ (107) لاپەڕه‌ پێكهاتوون. كه‌ بە خامەی كوردێكی زانا و له‌ خۆبردووی نێو كۆمه‌ڵی كورده‌واری وه‌ك زانای پایه‌به‌رز (مه‌لا ئه‌سعه‌دی خه‌یلانی) له‌ ساڵی 1927 نووسراوە، كە بایەخ‌ و گرنگیێكیی زۆر و له‌ ڕاده‌به‌ده‌ری بۆ نووسینه‌وه‌ی مێژووی نوێی كورد له ماوه‌ی‌ چوار سه‌د ساڵی ڕابردووی كورد و كوردستان هەیە، زانیارییه‌كانی نێو ئه‌م ده‌ستنووسه‌ وه‌ك‌ سه‌رچاوه‌یه‌كی باوه‌ڕپێكراو بۆ لێكۆڵه‌ران، خوێنه‌ران، خوێندكاران و قوتابیانی مێژوو كه‌ تا ئێستا به‌ ته‌واویی له‌ به‌رده‌ستیان نه‌بووه‌ بۆ ئه‌وه‌ی له‌ توێژینه‌وه‌ زانستییه‌كانیاندا به‌كاریبهێنن و سوودی لێوەربگرن.
   نووسەری ئه‌م ده‌ستنووسه‌ (مەلا ئەسعەدی خەیلانی) پشت ئەستوور به هزری خۆی و‌ گێڕانه‌وه‌ی زاره‌كی و وه‌رگرتنی زانیاری مێژوویی له‌ كه‌سانی به‌ ته‌مه‌ن، باب و باپیرانی،  مێژووی حوكمدارانی قه‌زای ڕواندزی  تۆمار كردووه‌، هه‌ر بۆیەش زۆر لایەنی شاراوه‌ و نادیاری له‌ مێژووی میرنشینی سۆران و ڕواندز گێڕاوەتەوە ‌و تۆماریكردوون، شایانی باسه‌؛ ناوبراو ئه‌م دەستنووسەی به‌ زمانی كوردی نووسیووه‌ته‌وه و‌ هیچ كه‌لێنێكی به‌جێنه‌هێشتووه و كۆتایی پێهێناوه‌‌، بەڵام ئەو ده‌ستنووسه‌ی كه‌ بە زمانی فارسی نووسیوه‌ته‌وه‌ بە نیوەچڵی هێشتۆته‌وه‌ و ته‌واوی نه‌كردووه،‌‌ هه‌ر بۆیه‌ش‌ ئه‌م دەستنووسەی به‌رده‌ستتان كه‌ به‌ زمانی كوردی نووسراوه‌ كاری ساغكردنه‌وه‌ و پێداچوونه‌وه‌ و په‌ڕاوێزنووسینی بۆ كراوه و به‌راوردیش كراوه‌ته‌وه‌ له‌گه‌ڵ ده‌ستنووسه‌كانی تری نووسه‌ر‌، ئامانج له‌ بڵاوكردنه‌وه‌ی ئه‌م به‌رهه‌مه‌ مێژووییه‌‌ ئاشناكردنی توێژه‌ران، نووسه‌ران و خوێنه‌رانی كورده‌ به‌ ناوه‌ڕۆك و زانیارییه‌كانی نێو ئه‌م ده‌ستنووسه‌‌، به تایبه‌تییش له‌ هه‌ڵدانه‌وه‌ی كۆمه‌ڵێك لاپه‌ڕه‌ی پڕشه‌نگدار له‌ مێژووی گه‌لی كورد و پارێزگاریكردن له‌ ده‌ستنووسێكی مێژوویی كه‌ وه‌ك سامانێكی كولتووری نیشتمانی هه‌ژمار ده‌كرێت.

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

18 Jul, 10:09


‍ ‍ 🟧 تیمور آسوده بخواب که ما بیداریم.

اسماعیل شمس

🔸مدتهاست ارتش ترکیه به بهانه مبارزه با حزب کارگران کردستان اقدام به بمباران گسترده دشتها و کوهستانهای کردستان، آتش زدن جنگلها و نابودی طبیعت و حیات وحش و خشک کردن چشمه‌ها و منحرف کردن آب رودخانه‌ها می‌پردازند. این‌گونه کارها در حقوق بین الملل اکوساید(بوم‌کشی) نامیده می‌شود و یک جنایت مسلم است. مفهوم بوم‌کشی به عنوان یک جرم بین‌المللی، در دهه ۱۹۷۰ و پس از استفاده ایالات متحده آمریکا از عامل نارنجی در جنگ ویتنام و نابودی مردم و حیات وحش این کشور شکل گرفت. در صد سال گذشته نژادپرستان افراطی در ترکیه سیاهه‌ای از جنایتهای ضدبشری مانند نسل‌کشی، فرهنگ‌کشی، زبان کشی و مانند آن را در حق مردم بی‌تاوان کرد مرتکب شده‌اند، اما گویا هنوز به مقصود نرسیده‌اند و اکنون در صدد بوم‌کشی و نابودی زیست‌بوم کردستان برآمده‌اند. من وقتی این صحنه‌ها را می‌بینم یاد سیاست زمین‌سوخته جهانگشایان بی‌رحم تاریخ می‌افتم؛ سیاستی که همواره بخشی از نقشه راه پیروزی و توسعه‌طلبی آنان بوده است. در اینجا تنها به گوشه‌ای از بوم‌کشی تیمور در کردستان اشاره می‌کنم و افسوس می‌خورم که چرا باید در قرن ۲۱، عده‌ای به تبار مشترک با او و اجداد خونخوارش چون چنگیز و طغرل افتخار کنند و راه آنان را ادامه دهند. ای کاش همه انسان بودیم و به‌جز به انسانیت به‌چیز دیگری نمی‌اندیشیدیم.

🔸تیمور پس از کشتار مردم و درست کردن کله منار از سرهای آنان و سوزاندن شهرها و ویران کردن خانه ها و قلعه ها و به قول شامی "ز بس کشته که افکند بر کوه و دشت/ جهان گفت بس کن که از حد گذشت،" بساط شکار و جشن و پایکوبی می گذاشت. به نوشته حافظ ابرو، تیمور در اطراف ارزنجان « هرکس از یاغیان که پناه بدان جنگل برده بودند همه را غارتیده و گوشمال داده در آن موضع میل شکار کرد و گوزن و قوچ بسیار انداخته و در آن نواحی هر که سرکشی کرده بود و گریخته همه را پیدا ساخته غارت کردند و ایل و منقاد گردانیدند» ( 2/789- 793). او در ماردین ” لشکر را اجازت داد بر ولایت تاخت کرده بغارتند... لشکر بغارتیدند... و تاخت کردند و اسب و استر بسیار و گاو و گوسفند بیشمار گرفتند” .نظام الدین شامی نیز می گوید: تیمور و سپاهیانش در طول راه ماردین تا کنار دجله شروع به شکار کردند و “ شکاراندازان می رفتند و از بسیاری گورخر و گوزن و آهو رفاهیتی عظیم در لشکر پدید آمد و همه آسوده شدند” ( ٢٣٩). سمرقندی هم درباره غارت غازی عنتاب توسط تیمور می نویسد: « غنایم نامحصور به دست سپاه منصور افتاد، از جمله هشتصد هزار گوسفند بود به غیر از اسب و شتر و دیگر فتوحات.» سمرقندی در جای دیگری و پس از فتح دیگری می نویسد:« حضرت صاحبقران بعد از مجالس عیش نشاط شکار فرمود و بهادران تسلط شعار در آن صحاری شکاری بسیار و آهوی بیشمار انداختند و تمام آن عرصه را از وحوش و طیور خالی ساختند» ( 2/1، 898).تاریخنگار مداح تیمور سپس از بلوطهای کردستان می‌گوید:  کاروان تیمور و شاهزادگان در طول راه شهرزور به آذربایجان « از کردان گمراه که در آن راه به قطع طریق اقدام می نمودند بسیاری را گرفته سی نفر را به حلق از درختهای بلوط که بر سر راه بود، آویختند»(2/1، 889- 890).

🔸و سخن آخر تکرار آنچه است که همیشه گفته‌ام: گذشته، نگذشته است و تاریخ، زنده است و ادامه دارد. تداوم چهره زشت تاریخ حاوی یک پیام مهم برای نسل امروز است که تحلیل زیبایی شناسانه و برادرمنشانه از آن ره به جایی نمی‌برد و امید به تغییر مسیر ادامه‌دهندگان این تاریخ زشت و احیاگران تباهی خیالی خام است.
هرچند قیاس مع‌الفارق است، اما این حقیقت را سعدی که شاهد تهاجم و توحش مغولان بود ٨۰۰ سال پیش به نیکی به ما گوشزد کرده بود:

اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است
تربیت نا اهلان چون گردکان بر گنبد است

و مفصل‌تر از او فردوسی که سلطه غزنویان و نخستین موج جهانگشایی‌های ترکمانان سلجوقی در زمان حیاتش رخ داده بود، گفته است
سرِ ناسزایان برافراشتن
وز ایشان امیدِ بهی داشتن
سرِ رشته ی خویش گم کردن است
به جیب اندرون مار پروردن است.
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش برنشانی به باغ ِ بهشت
ور از جوی ِ خلدش به هنگام ِ آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ِ ناب
سرانجام گوهر به کار آوَرَد
همان میوه ی تلخ بار آوَرَد.
به عنبر فروشان اگر بگذری
شود جامه ی تو همه عنبری
وگر تو شوی نزد ِ انگشت گر
از او جز سیاهی نیابی دگر
ز بد گوهران بد نباشد عجب
نشاید ستردن سیاهی ز شب
ز ناپاک‌زاده مدارید امید
که زنگی به شستن نگردد سپید
ز بد اصل چشم ِ بهی داشتن
بُوَد خاک بر دیده انباشتن

🔸و دوست دارم لینک این کلیپ درباره پیوند بلوط و کرد را اینجا بگذارم که هم اندکی از تلخی نوشته‌ام بکاهد و هم این نوید را دهد که آنان را که ریشه در خاکِ کهن خود دارند از طوفان هراسی نیست.

B2n.ir/f01954

@kurdistanname

کردستان نامه

13 Jul, 20:23


‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🔴ای دریغا هێرش ناکام ما

اسماعیل شمس

🔺خبر تلخ است: دکتر هێرش امینی هم از میان ما رفت و چه می‌توان گفت جز تکرار این شعر مولوی؛ ای‌دریغا ای‌دریغا ای‌دریغ/ که آنچنان ماهی نهان شد زیر میغ. داستان زندگی هێرش را می‌توانید از قول خودش در دو لینک زیر ببینید،
B2n.ir/d38840
http://B2n.ir/x75699

او در شهر سردشت در استان آذربایجان غربی به دنیا آمد. سه ساله بود که در بمباران شیمیایی سردشت پدرش را از دست داد و زیر نظر پدربزرگش پرورش یافت. کارشناسی ارشد را در دانشگاه تهران و دکترای اپیدمیولوژی(همه‌گیرشناسی) را در سویس دریافت نمود و فوق دکتری را در همین رشته از دانشگاه هاروارد سپری کرد. پس از آن در دانشگاه کپنهاگ دانمارک تدریس کرد و از مدتی پیش برای تدریس به نیویورک برگشت که گرفتار بیماری سرطان گردید و در همین شهر درگذشت. او در سال ۱۳۹۹ به خاطر تحقیقات علمی‌اش برنده جایزه روزنبلت متعلق به انستیتوی عوامل سلامت (EHI) شد.

🔺از زندگی و دغدغه‌های دکتر هێرش تنها به دو مورد می‌پردازم که برای خودم بسیار اهمیت دارند. نخست اینکه او در ویدیوی اعلام ابتلایش به بیماری سرطان گفت که " به سرطان حمله می‌کنم". این جمله از آن جهت مهم است که تقریباً در نمونه‌های مشابه، بیماران از تعبیر مبارزه و مقابله با سرطان یا مقاومت در برابر آن و حتی کنارآمدن با آن سخن می‌گویند. برای کسی که نام خود را از حسن(در شناسنامه) به هێرش(به معنای حمله یا یورش) تغییر داده است،تعبیر هجوم کاملاً هدفمند و آگاهانه انتخاب شده است. این را به این سبب می‌گویم که انتخاب مفهوم یورش به جای مقاومت یا کنار آمدن توسط فردی که خاستگاهش فرهنگ و جامعه کردی است،امری استثنایی و عجیب است. کردها در طول تاریخ خود هرگز اهل هجوم به آب و خاک دیگران نبوده اند. هیچ کس در تاریخ سراغ ندارد که کردها مانند یونانیان و رومیان یا اعراب و ترکان و مغولان و ... به صورت دسته‌جمعی و قبیله‌ای از خاستگاه خود برخاسته و با طی‌کردن هزاران کیلومتر راه، قلمرو دیگران را اشغال کرده باشند. آنان کمابیش در سرزمین خود مشغول مقاومت در برابر اشغالگران مهاجم شرق و غرب بودند و نماد و شعارشان هم "مقاومت، زندگی است" بود. این شیوه عمل و این شعار هرچند از نظر اخلاقی والاست، اما کیست که نداند، وقتی اخلاق از در وارد می شود، سیاست از پنجره فرار می‌کند.تاریخ نشان داده است یکی از علل اصلی شکست کردان در برابر اعراب و ترکان و دیگر مهاجمان در طول تاریخ، پیروی از استراتژی دفاعی بوده است. من به عنوان پژوهشگر تاریخ وقتی نخستین بار اصطلاح یورش به جای مقاومت را از زبان هێرش شنیدم، بسیار امیدوار شدم که سرانجام حمله او به سرطان، بیرون راندن این موجود بیگانه و اشغالگر از بدنش است و حتی لحظه‌ای هم که خبر وفات او را شنیدم ،باورم نمی‌شد که عامل مرگ او سرطانش بوده است. شعار کاک هێرش ابتکاری استثنایی در جامعه ما بود، اما دریغ و درد که دیگر دیر شده بود.

🔺نکته دوم، تٲکید دکتر هێرش بر نقش گاز شیمیایی در ابتلای او به سرطان است. او در اینجا هم استثنایی بر قاعده بود. هێرش نگران خودش نبود، بلکه غم بیماران شیمیایی سردشت را داشت که به درمان دسترسی ندارند و از عهده هزینه‌های آن برنمی‌آیند. او وعده می‌دهد که صدای قربانیان بمباران شیمیایی سردشت در جهان خواهد شد و زمینه‌های پاسخگو کردن حامیان صدام را فراهم خواهد کرد. هێرش رفت و رٶیای انسانی‌اش را با خود برد، اما مرگ این دانشمند و نخبه برجسته کرد و سنی در روزهایی که برخی‌ها به اسم نخبگان و نمایندگان کرد و سنت در راهروهای قدرت مشغول تلاش برای کسب مقام وزارت، معاونت،استانداری و دیگر صندلیهای رنگین قدرت‌اند، نشان داد که نخبگان راستین این جامعه چقدر مظلوم و گمنام هستند و درد و دغدغه آنان چقدر با بقیه متفاوت است.

🔺و حرف آخر من خطاب به کسانی است که به عنوان نماینده و نخبه کرد و سنت، واگذاری چند صندلی وزارت و معاونت و ... را که احتمالاً خودشان هم بر آنان تکیه خواهند زد نشانه احقاق حقوق مردم کرد و سنی می‌دانند. از این عزیزان می‌خواهم به ندای کاک هێرش پاسخ دهند و اگر دلسوز خاک و خلق خود هستند به رئیس جمهور جدید بگویند که هیچ پست و مقامی نمی‌خواهند و در قبال آن از او تعهد بگیرند که بیمارستانهای شهرهای مرزی را به تجهیزات مدرن تشخیص بیماری مجهز کند و یک بیمه ویژه کاملاً رایگان برای درمان بیماران شیمیایی سردشت، نودشه، سرپل زهاب و دیگر بیماران نوار مرزی و قربانیان جنگ تعریف کند که دغدغه درمان نداشته باشند. از او بخواهند در نواحی مرزی با ایجاد کارخانجات و تولید مشاغل بومی ضریب اشتغال را چنان بالا ببرد که کسی کولبری و سوخت‌بری نکند.از او بخواهند که جاده‌های منطقه را به نوعی ایمن‌سازی کند که هر روز قربانی نگیرند.

@kurdistanname

کردستان نامه

10 Jul, 07:16


🔴زنبیل فروش

اسماعیل شمس

🔺زنبیل‌فروش(زمبیل‌فروش) افسانه‌ای عاشقانه به زبان کردی است که روایتهای متعددی از آن در نواحی مختلف کردستان سینه به سینه نقل شده است. این داستان به نام زنبیل‌دوز هم در ادبیات فارسی وجود دارد که به نسبت روایت کردی کوتاه و ناقص است.
زنبیل فروش شاهزاده‌ای جوان و زیباروی بود.شبی از شبها زن او با صدای گریه و زاری او از خواب پرید و از او سبب را پرسید.شاهزاده پاسخ داد که خواب دیده که در کاخی بهشتی بوده ؛ اما فرشتگان او را بیرون کشیده و آتش جهنم را به او نشان داده و به او گفته‌اند که اگر قصد پادشاهی بر فقرا را دارد، او را داخل این آتش خواهند انداخت. پس از این خواب ، شاهزاده آیین درویشی درپیش گرفت و حالش دگرگون شد. زنش ماجرا را به پدر او گفت. پادشاه به این امید که حال شاهزاده بهتر شود ،به او گفت که پادشاهی را ترک خواهد کرد و تاج شاهی را سر او خواهد گذاشت ؛به تدریج حال شاهزاده بهبود یافت. او روزی همراه درباریان برای تفریح و شکار به بیرون شهر رفت ؛ از قضا در نیمه راه مردم زیادی را دید که گرد جنازه ‌ای در گورستان جمع شده و در حال دفن اویند. شاهزاده که از صحنه خاک‌کردن متوفی ترسیده بود از ملای محل پرسید که «آیا من هم می‌میرم و اینگونه زیر خاک دفن می‌شوم»؟

🔺شاهزاده پس از شنیدن پاسخ آری از آن روحانی به منزل بازگشت. او پدر را به سبب گرفتن خراج از فقیران و ستم به آنان سرزنش کرد و تصمیم گرفت به سلک درویشان در آید. شاهزاده به رغم اصرار پدر و اطرافیان کوتاه نیامد  و به زنش گفت که از این لحظه زندگی شاهانه را ترک خواهد کرد و او هم صاحب اختیار است که در قصر بماند یا همراه او بیاید. زن خواسته شوهر را پذیرفت و سپس هر دو از شهر خارج شدند و راه کوه و بیابان را در پیش گرفتند.شاهزاده از چوپانی که مشغول گاوچرانی بود ،خواست که لباسهایش را با او عوض کند و چوپان پذیرفت. زن هم جامه‌هایش را با زنی کور و فقیر که در آن نواحی بود ، عوض کرد. آن دو در لباس فقرا به حرکت خود ادامه دادند تا به شهر رسیدند.شاهزاده در آنجا مشغول زنبیل‌دوزی شد. او هر روز به بیرون شهر می‌رفت و با استفاده از ساقه غله‌های درو شده ، زنبیل می‌ساخت و می‌فروخت. چندی بعد فهمید که این ساقه‌ها خوراک گاو و گوسفندان مردم بوده است. او از اینکه سبب گرسنه ماندن حیوانات شده ، گرفتار عذاب وجدان شد و این کار را هم رها کرد و به شهر دیگری رفت. درشهر تازه دریاچه‌ای دید که در میانه اش جزیره‌ای قرار داشت. او به جزیره رفت و بیشه‌ نیزاری دید که هیچ حیوانی از آن استفاده نمی‌کرد. زنبیل فروش از اینکه جای مناسبی برای زنبیل دوزی یافته است ، خوشحال بود ؛ اما مشکل او چگونگی رسیدن به جزیره از راه دریا بود. در هنگام خواب به او الهام شد که می‌تواند هر روز با پای پیاده و بی‌آنکه پایش خیس شود، از دریا بگذرد و به جزیره برود ؛ به این ترتیب او در آن بیشه  مشغول زنبیل دوزی شد و محصولاتش را برای فروش به شهر می‌برد و با پول آنها زندگی خود و خانواده اش را تأمین می‌کرد. از قضا روزی خاتون (زن امیر شهر )که از بالکن کاخش بیرون را تماشا می‌کرد ، زنبیل‌ فروش را دید و شیفته او شد. او کنیزش را دنبال زنبیل فروش فرستاد و از او خواست که زنبیل هایش را برای امیر به کاخ بیاورد. زنبیل‌ فروش جوان هم به کاخ رفت، اما وقتی متوجه نیت خاتون شد به بهانه‌ گرفتن وضو به پشت‌بام رفت و خودش را پایین انداخت.خداوند او را نجات داد و به خانه اش برگرداند. در روایتی دیگر زنبیل فروش از خدا خواست کمکش کند و خدا هم شکافی در زمین و به قولی چنار بزرگی که در آن نزدیکی بود، ایجاد و او را از چشم خاتون پنهان کرد. در برخی روایتهای عامیانه آمده است که برادر خاتون تصمیم به قتل زنبیل فروش گرفت، اما اطرافیان از او خواستند که چنین نکند و به جای آن زنبیل فروش را به جنگ اژدهای آدمخواری بفرستد که 12 سال در باغ خاتون جا خوش کرده بود. هنگامی که زنبیل فروش به جنگ اژدها رفت، اژدها ناگهان به شکل انسان درآمد و پس از شکرخدا به زنبیل فروش گفت که " این تو و این باغت " و رفت. شاه پس از اطلاع از این معجزه با مردم شهر پیش زنبیل فروش رفتند و او را به قصر آوردند و همگی به دست او مسلمان شدند. پادشاه به خواهرش اجازه داد با زنبیل فروش ازدواج کند ؛ اما او نپذیرفت و گفت به شرطی ازدواج خواهد کرد که زنبیل فروش اورا دوباره جوان و چهارده ساله بکند. او نیز چنین کرد و خاتون با او ازدواج نمود.

🔺این قصه زیبا که با اسطوره و کارهای خارق‌العاده عجین شده و نماد ذهنیت ابتدایی و ساده نیاکان ماست. آنچه در این یادداشت آمد چکیده‌ای از مقاله مفصل زنبیل فروش به قلم نگارنده است که در جلد ۵ دانشنامه فرهنگ مردم ایران توسط مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی در سال ۱۳۹۷ منتشر شده است و خوانندگان عزیز می‌توانند در لینک زیر آن را مطالعه فرمایند.

B2n.ir/a59006

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

02 Jul, 10:04


🔴 بە کاتی ونبوونی مێژوو

🔷یەکێک لە خوێنەرانی ئازیزی کاناڵی تێلێگرامی کوردستان‌نامە کە خۆیان بە لانەواز ناساندووە و بە داخەوە نایانناسم، چەند دێڕ لە نووسینەکانی فارسی منی بە کوردی وەرگێڕاوەتەوە و بۆی ناردووم کە   وێڕای سپاس و پێزانین بۆ دڵسۆزی و ماندووبوونیان هەر لەیرە بڵاویان دەکەم🔷.


🌟وەرگێڕ: #لانەواز

لە مامۆستا #ئیسماعیلی_شەمس، مێژوونووسی کوردیان پرسی: گەورەترین وانەیێک کە مێژوو پێی‌ داوی چی بووە؟
لە وەڵامدا وتی: گەورەترین وانەیێک کە پێی داوم ئەمەیە: مرۆڤ قەت لە مێژوو پەند و وانە وەرناگرێ. دانیشتووە و سەیری لایڤی(Live) مەرگی خۆی[مرۆڤایەتی] دەکات!

مرۆڤ لە مێژوو وانەی وەرگرتبا
چۆن دەبوو حاڵ و ڕۆژی وەهابا!

بە سەر زیندووە و، دڵ و ویژدانی
تەواو مردووە، گەر ورد بڕوانی!

ئەوانەی وانە ناگرن لە مێژوو
قەت لە داهاتوو نابن سەرکەوتوو

دەبن بە پەند و هەر دەڵێن: پەکوو
کە چی دەشچنەوە سەر ڕەوتی پێشوو

💢دوای بڵاوبوونەوەی ئەم شێعرە وەرگێڕی ئازیز ئەم پەیامەی بۆ ناردم💢 :

هەزاران سڵاو و ڕێز
ئەمن نێوم ئەسعەدی قانعی‌یە
خەڵکی گوندێکم بە نێوی چۆمەڵوو لە 45کیلۆمیتریی باکووری ڕۆژهەڵاتی سەقز.
هەروەها کەمەندامم[مرۆخەم بچڕاوە و لە سەر ویلچێڕدام]

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

29 Jun, 19:43


‍ ‍ ‍ 🔴 عەقڵیەتی یەکەم پیاوی دیموکرات و هەڵبژێردراو و ماف‌پەروەر و دەوڵەتداری تورکیە سەبارەت بە کورد چی بوو؟


🔺ئەمڕۆ ساڵیادی لە سێدارەدانی شێخ سەعیدی پیران شۆڕشگێری کورد بە دەست ئەتاتورکە. 100 ساڵ تەمەنی کۆماری تۆرکیا بۆ کورد واتە 100 ساڵ بێبەش بوون لە سەرەتاییتەرین مافەکانی مرۆڤ، 100 ساڵ بەرخۆدان بۆ گەڕانەوەی کەرامەتی ئینسانی و 100 ساڵ لە سێدارەدران و کۆژران و زیندان و ئاوارەبوون و لەناوچوونی زمان و کۆلتور و شۆناسی کوردی. هەر دەوڵەت و حزبێک لەم سەد ساڵە لە تورکیا حۆکمی بە دەست بووە لە بەرامبەر کورد هەمان سیاسەتی بووە. لە بەر ئەوە ئێمە جیاوازیێکی بەرچاو لە نێوان سیاسەتی دەوڵەتانی عەسکەری و دێمۆکرات نابینین. بۆ نمونە، موسا عەنتەر لە کتێبی بیرەوەریەکانم، لاپەڕە 241، لە بارەی ستراتیجی مامەڵەی حکوومەتەکەی عەدنان مەندەرس(1950-1960)،لەگەڵ کورد،نوسیویەتی: لە کۆبونەوەیەکی وەزیرانی حکومەتەکەی عەدنان مەندەرسدا،سەرۆکی بەڕێوەبەری بەشی کێشەی کورد لە ئاسایشی نەتەوەیی تورکیا، (ئەرگۆن گۆک)،ڕاپۆرتێک پێشکەشی حکومەت دەکا سەبارەت بە چۆنیەتی بەرەنگاربونەوەی هەستی نەتەوایەتی کورد،پوختەی ڕاپۆرتەکە:
[دەبێ 1000 ڕۆشنبیری کورد بکوژین،بۆ ئەوەی کورد 30 ساڵ بگێڕینەوە دواوە،بۆ ئەوەش کوشتنیان حەڵاڵ بکەین تۆمەتی کۆمۆنیست بوونیان دەدەینەپاڵ،لەبەرئەوەش زۆرینەی کورد مسوڵمانی نەخوێندەوارن،نەک هەر بەکوشتنیان توڕە نابن،بەڵکو دەستخۆشیمان لێدەکەن،چونکە بە کافریان دەزانن].

🔺عدنان مەندەرس ڕاپۆرتەکە قبوڵ دەکا بەڵام بە پێشنیارێکەوە:
[1000ڕۆشنبیرەکە بە یەک هەڵمەت مەگرن، لە چەند هەڵمەتێکی جیاجیادا،هەرجارە  50 کەسیان بگرن و لە سێدارەیان بدەن].
دواجار پێشنیارەکەی سەرۆک وەزیران پەسەند دەکرێت و جێبەجێ دەکرێت.
هەر بۆ ڕۆژی دواتر سەرۆکی دادگای سەربازی ئەنقەرە فەرمانی گرتنی بۆ 50 کەس دەرکرد،بە بێ ئەوەی ناوەکان دیاری کرابن،بۆ ئەوەی پۆلیس ئازاد بێ کێی بەردەست کەوت بیگرێ لە لیستی دیاریکراوی شوێنەکانی خۆیان. لە 1959/12/17 پەنجا کەسەکە دەستگیرکران،موسا عەنتەر و چەند هاوڕێیەکی لە گیراوەکان بوون.

🔺بە هۆی کودەتا سەربازیەکەی[ 27 می 1960]، دژی عەدنان مەندەرس تەنها فریای لە سێدارەدانی هاوڕێیەکمان کەوتن،49 کەسەکەی ترمان ئازاد کراین.
بەڵام بەهۆی کاریگەریەکانی ئەشکەنجەکانی زیندان و ئەو نەخۆشیانەی بەهۆی پیسی و خواردن و خواردنەوەی زیندانەوە توشمان بوبون،24 کەسیان هەر بەگەنجی مردن.

🔺تێبینی:
-عەدنان مەندەرس دەرچوی کۆلێژی ماف [ماف پەروەر]،دامەزرێنەر و سەرۆکی [پارتی دیموکرات]،یەکەم سەرۆکی حیزب بوو لە تورکیا بە هەڵبژاردنی ناوخۆی حیزب بوبوە سەرۆکی حیزب.
یەکەم سەرۆک وەزیرانیش بوو لە دوای کودەتای سەربازی لە سێدارە درا.
یەکەم سەرۆک وەزیرانیشە لەدوای سی ساڵ بە یاسایەکی پارلەمانی تورکیا ساڵی 1990 پۆزشی بۆ هێنراوەتەوە و شایستەیی بۆ گێڕدراوەتەوە.
سێیەم کەسیشە لە تورکیای نوێدا گۆڕێکی یادگاری بۆ دروستکراوە لە دوای ئەتاتورک و تورگوت ئۆزێل.

خوێندنی بیرەوەریەکانی موسا عەنتەر بۆ هەموو کوردێک زەروورە.

ئەم باسە بە تۆزێک گۆڕانکاری لە پەیجی کاک جوتیار ڕەشید وەرگیراوە.

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

27 Jun, 11:37


‍ ‌                          👆👆👆👆
🔺در همین زمان میان مرزبان و وزیرش علی بن جعفر اختلاف افتاد.سبب اختلاف این بود که علی با اتباع مرزبان بدرفتاری می‌کرد آنها هم به‌دشمنی او کمر بستند. در مقابل علی هم مرزبان را به گرفتن مال بسیار از مردم تبریز وادار کرد و از او خواست لشکری را همراه او کند که به تبریز بروند و از مردم شهر مالیات بگیرند. مرزبان هم پذیرفت و علی با سپاه دیلمی راهی تبریز شد. همزمان به بزرگان تبریز خبر داد که این لشکر برای گرفتن مالیات آمده اند و از آنان خواست هیچ کدام را زنده نگذارند و از دیسم بخواهند به تبریز برگردد. بزرگان تبریز هم پذیرفتند و دیسم را به شهر دعوت کردند. پس از بازگشت دیسم و سپاهش به تبریز اهالی شهر هم شوریدند و دیلمیان را کشتند. سپاهیان کرد همراه مرزبان چون متوجه بازگشت دیسم به تبریز و برقرار شدن مجدد حکومتش بر آذربایجان شدند، فرار کردند و نزد او آمدند.

🔺مرزبان که همه چیز را از دست رفته می‌دید و می‌دانست که بدون همراهی علی بن  جعفر یارای مقابله با دیسم و مردم تبریز را نخواهد داشت دوباره متوسل به نیرنگ شد. او نامه‌ای به  علی بن جعفر  نوشت و از آزار دادن او و این که چرا باید تفتین سخن چینان و دشمنان او را بشنود، ابراز پشیمانی نمود و سوگند یاد کرد و قول داد که هر چه او بخواهد در اختیارش بگذارد. وزیر هم اجابت کرد. پس از آن مرزبان با سپاهش به جنگ دیسم رفت و تبریز را محاصره  کرد. در بیرون شهر تبریز جنگ سختی میان مرزبان و دیسم رخ داد.در نتیجه جنگ، دیسم و کردان شکست خوردند و به داخل شهر تبریز عقب نشستند. مرزبان آنان را محاصره کرد. با شدت گیری محاصره شهر و آگاهی دیسم از خیانت علی بن جعفر او چاره ای جز ترک شهر ندید و به اردبیل رفت. مرزبان و علی بن جعفر با سپاه مشترک خود او را تعقیب و در اردبیل محاصره کردند. چون محاصره به طول انجامید، دیسم ناگزیر درخواست صلح نمود و به‌ مرزبان نامه نوشت. او هم اجابت کرد و مرزبان شهر اردبیل را گرفت و دیسم خود را تسلیم او کرد.

🔺 بنا بر روایتی دیگر مرزبان در اینجا هم به حیله متوسل شد و به ابوعبداللّه نعیمی، وزیر جدید دیسم که از بزرگان شهر اردبیل بود، نامه نوشت و به او وعده داد که در صورت خیانت به دیسم او را وزیر کند. نعمیمی هم پذیرفت و از دیسم خواست که به علت شدت محاصرۀ اردبیل و به سختی افتادن مردم، گروهی از بزرگان شهر را نزد مرزبان بفرستد تا از او خواستار صلح شوند. دیسم که متوجه توطئه نبود با درخواست او موافقت کرد و هیأتی را نزد مرزبان فرستاد. نعیمی مخفیانه به مرزبان توصیه کرد که آن افراد را زندانی کند و شرط آزادی آنان را تسلیم دیسم قرار دهد. دیسم که می‌دانست مردم اردبیل نمی‌خواهند شاهد دستگیری و قتل بزرگانشان باشند، به خاطر آنان تصمیم به ترک مقاومت گرفت و خود را تسلیم مرزبان کرد. ابوعبداللّه نعیمی نیز به پاداش این کار مقام وزارت مرزبان را به دست آورد. مرزبان دیسم را به همراه خانواده اش به طارم فرستاد و در قلعه‌ای زندانی کرد.

https://t.me/kurdistanname

کردستان نامه

27 Jun, 11:37


🔴 تبریز هزار سال پیش به روایت تاریخ ابن‌اثیر

اسماعیل شمس

🔷 آنچه در این یادداشت می‌آید ترجمه مطالب الکامل فی التاریخ ابن اثیر در ذیل وقایع سال ۳۳۰ق/۹۴۲م /۳۲۰ش است که صفحات عربی آن در فایل پیوست آمده است. آنچه سبب شد این مطالب در کردستان‌نامه بیاید،تحریف کامل تاریخ در روز روشن توسط عده‌ای نژادپرست و قوم‌گراست. اگر چنین تحریفاتی توسط این افراد و سکوت یا همراهی برخی دیگر با آنها به دلایلی که این روزها همه می‌دانیم چیست،نبود، نگارنده هم هرگز وارد این وادی نمی‌شد. به عنوان یک پژوهشگر تاریخ سوگند خورده‌ام که هرگز جز آنچه در منابع متقن تاریخی آمده است چیزی ننویسم و به خوانندگان مطالبم خیانت نکنم. همچنین تا جایی که امکان دارد با انتشار نص منابع تاریخی اجازه ندهم که موهومات و تخیلات عده‌ای نژادپرست جای واقعیت‌ را بگیرد.با هرگونه تلاشی برای به عقب‌برگرداندن تاریخ که منجر به فاشیسم و نسل‌کشی خواهد شد، مخالفم، اما باید در آنسوی دیگر، آنانی هم که امروز در سایه قدرت نیاکانشان دنیا را به کام خود می‌بینند، وضعیت کنونی را عطف به ماسبق نکنند و چنین نپندارند، خاکی که روی آن نشسته‌اند، از ازل مال آنان بوده است و هرکسی که زبانش چون آنان نیست، غریبه و مهاجر و مهاجم است و باید از حقوق طبیعی خود محروم شود. پذیرش واقعیت تاریخ و پرهیز از مهندسی آن سبب توجه به آینده به جای گذشته و مانع خدشه‌دار شدن همزیستی تاریخی و مسالمت‌آمیز مردم این سرزمین خواهد شد.

*بیان تسلط دیلمیان بر آذربایجان*

🔺فرمانروای آذربایجان پیش از تهاجم دیلمیان به آنجا دیسم بن ابراهیم کردی بود. دیسم از یاران یوسف بن ابی الساج، [فرمانروای منصوب خلافت عباسی در آذربایجان و اران] بود که او را خدمت نمود و مرتبت و مقام یافت تا آنکه پس از یوسف فرمانروای آذربایجان شد. او بر مذهب خوارج[به احتمال زیاد منظور از خوارج در این زمان آیین ایزدی است] بود. پدرش نیز همین عقیده را داشت و از اتباع هارون خارجی بود. چون هارون کشته شد، او گریخت و به آذربایجان پناه برد و با دختر یکی از بزرگان کرد آنجا ازدواج کرد. دیسم حاصل این ازدواج بود.او پس از درگذشت پدرش به ابوالساج پیوست و صاحب جاه و جلال شد و به امارت آذربایجان رسید. بیشتر سپاهیان او هم کردهای آذربایجان بودند و جماعتی نیز دیلمیانی بودند که وشمگیر زیاری به یاری او فرستاده و نزد او باقی مانده بودند. برخی بزرگان کرد سپاه او سعی داشتند دیسم مطابق میل آنان رفتار کند و او چون زیر بار نرفت، آنان شورش کردند و بر چند قلعه و منطقه تحت فرمانروایی‌اش مسلط شدند. دیسم برای مهار آنان به دیلمیان سپاهش به ریاست صعلوک بن محمد بن مسافر و علی بن فضل متوسل شد. او با کمک دیلمیان شورش فرماندهان کردش را مهار کرد و شماری از آنان را به زندان انداخت. دیسم در ادامه برخورد با ناراضیان سراغ وزیرش ابو القاسم على بن جعفر رفت که او هم از اهالی آذربایجان بود. ابوالقاسم ترسید و گریخت و به «طارم» نزد محمد بن مسافر، حاکم سلاریان پناه برد.

🔺چون به‌آنجا رسید، دید دو فرزند محمد، یعنی وهسودان» و «مرزبان» علیه پدر شورش کرده اند. آنان پدر خود محمد بن مسافر را مغلوب کردند و اموال و گنجهای او را ربودند و او تنها در یک قلعه محصور ماند. علی بن جعفر با مشاهده قدرت مرزبان خود را به او نزدیک کرد و به‌ حمله به آذربایجان وادارش نمود. مرزبان هم او را به عنوان وزیر خود برگزید و او هم برای تدارک حمله به آذربایجان به گردآوری پول و اموال همت گماشت.افزون بر آن او چون مذهب شیعه داشت و از مبلغان باطنیان(اسماعیلیان) بود، مرزبان را هم که شیعه بود، تحریک کرد تا بساط خوارج را که دیسم بر مذهب آنان بود و با علی بن ابی‌طالب دشمنی داشتند از آذربایجان برچیند. علی بن جعفر همچنین با دیلمیان سپاه دیسم که شیعه بودند، مکاتبه کرد و آنان را به آمدن مرزبان شیعه مذهب به آذربایجان و خلاصی از دیسم خارجی دلخوش نمود. آنان هم تحت تٲثیر تحریکات او قرار گرفتند و قول دادند که در هنگام حمله وزیر و مرزبان به آذربایجان از دیسم جدا شوند و به سپاه آنان بپیوندند.

🔺مرزبان پس از فراهم آمدن این مقدمات به سوی آذربایجان لشکر کشید. دیسم با سپاهیان خود که بیشتر آنان دیلمی بودند و بی‌خبر از خیانت آنان به مقابله مرزبان شتافت. در بحبوحه جنگ میان دو طرف در اطراف تبریز، سپاهیان دیلمی دیسم به مرزبان پیوستند. دیسم که غافلگیر شده بود، عقب نشست و به جاجیق بن دیرانی ارمنی، فرمانروای ارمینیه که از دوستانش بود، پناه برد. برخی از سپاهیان کرد او هم امان خواستند و به مرزبان پیوستند و به این صورت مرزبان تبریز را تصرف کرد. دیسم دوباره شروع به گرد آوردن سپاه کرد. یاران کردش او را نصیحت کردند که از خیانت دیلمیان درس بگیرد و آنان را از خود دور کند، زیرا آنها هم از حیث نژاد و مذهب مخالف او هستند، ولی او پند آنان را نشنید.

https://t.me/kurdistanname