حالِ کوک @halecook Channel on Telegram

حالِ کوک

@halecook


''حال کوک'' بستری برای تلنگر زدن به باورها، افکار و سبک زندگی مان است‌

🌱اینجاییم تا باهم شهامت تغییر پیدا کنیم🌱
اینستاگرام:

https://www.instagram.com/halecook_clinic

ارتباط با ما
@mahmoudpourab
ابتدای کانال
https://t.me/halecook/3

حالِ کوک (Urdu)

حالِ کوک کانال ایک مزیدار طباخی چینل ہے جہاں آپ کو بہترین کھانے بنانے کے طریقے، نئی رسپیز، اور ذائقہ بڑھانے والے ٹپس ملیں گے۔ یہ کانال کھانا پکانے کے محترف لوگوں کو ایک دوسرے سے ملنے، تجربات اور مشورے آپس میں بانٹنے کا ایک موقع فراہم کرتا ہے۔ اگر آپ کو پکانا پسند ہے یا نئی رسپیز کا اعجاز کرنا چاہتے ہیں، تو حالِ کوک کانال آپ کے لیے بہترین مقام ہے۔ یہاں آپ کھانے بنانے کے مختلف اصولوں اور ترکیبوں کو سیکھ سکتے ہیں جو آپ کے کھانے کو بہتر اور مزیدار بنا دیں گے۔ حالِ کوک کانال میں ہمیشہ نئی رسپیز، کھانے بنانے کے ٹپس، اور طباخی سے متعلقہ دلچسپ مواد موجود ہوتے ہیں جو آپ کی طبیعی خواہشات کو پورا کرنی میں مدد فراہم کرتے ہیں۔ حالِ کوک کانال کو فوری فالو کریں اور آپ کو خواب کھانے میں مدد ملے۔

حالِ کوک

29 Nov, 19:52


در طول جلسات درمانی متعدد، به الگوی تکراری برخورد کردم که در آن، افرادی که خود را قربانی نشان می‌دهند، اغلب در ایجاد یا تشدید شرایطی که در آن قرار گرفته‌اند، نقش فعالی ایفا می‌کنند. این الگو نشان می‌دهد که پیچیدگی روابط انسانی فراتر از ظاهر ساده‌ی قربانی و گناهکار است. در بسیاری از موارد، دینامیک قدرت، الگوهای رفتاری آموخته‌شده و حتی نیازهای ناخودآگاه افراد، می‌تواند منجر به این شود که قربانیان در حفظ وضعیت موجود مشارکت کنند. با این حال، این به معنای نادیده گرفتن رنج و آسیب آن‌ها نیست. بلکه نشان می‌دهد که برای درک کامل یک وضعیت، باید به لایه‌های زیرین رفتار و انگیزه‌های افراد نیز توجه کرد.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

29 Nov, 19:40


ببین، قضیه اینجاست که تو دنبال این نیستی که یه زندگی خوب داشته باشی، نه! تو میخوای از همه بهتر باشی. میخوای همه بهت بگن وای چقدر تو موفق تری، چقدر خوشحالی! انگار یه مسابقه بزرگ داری که میخوای از همه جلوتر باشی. اینجوری که داری پیش میری، داری خودت رو خسته میکنی. آخه مگه زندگی مسابقه اس؟ قرار نیست که همه مثل هم باشن. هر کسی یه جوریه، یه هدفی داره. تو هم برو دنبال هدف خودت، به خودت برس، به جای اینکه مدام با بقیه مقایسه کنی. این مقایسه کردن فقط آتیشتو بیشتر میکنه و آخرشم چیزی جز خستگی نصیبت نمیشه.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

29 Nov, 19:11


بیرون آمدن از تاریکی، جنگی است که تنها در درون هر فرد رخ می‌دهد. هیچکس به اندازه خود فرد نمی‌داند که چقدر انرژی، اراده و گاهی اوقات اشک برای این نبرد صرف شده است. پس اگر امروز، فردا یا هر روز دیگری قدمی به سمت نور برداشتی، به خودت افتخار کن. این پیروزی، بزرگ‌ترین پیروزی است که می‌توانی به دست آوری.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

28 Nov, 07:56


صندوقچه : داستانی کوتاه در رابطه با بهداشت روانی در خانواده

وقتی عروس را به خانه داماد می بردند مادرش دست بر هم زد و گفت: «مگر عروس هم بی صندوقچه می شود و صندوقچه ای روی جهیز دختر گذاشت. این صندوقچه پر نقش و نگار و رنگ رو رفته، یادگار مادر بزرگ بود که حالا به نوه اش می رسید. عروس انگشتر نامزدی، ساعت طلا و گوشواره های
خود را در صندوقچه گذاشت صندوقچه در بالاترین رَف قفسه لباس جای گرفت.
زن جوان مادر شد، شوهر با هدیه ای به خانه آمد درِ صندوقچه با خوشحالی باز شد. مادرِ جوان دستبند طلا را در آن گذاشت. در صندوقچه با خوشحالی بسته شد. دومین فرزند به دنیا آمد. در صندوقچه دوباره با خوشحالی باز شد و با خوشحالی بسته شد سومین فرزند... چهارمین فرزند و به مناسبتهای دیگر در صندوقچه با خوشحالی باز شد و با خوشحالی بسته شد. صندوقچه پر شد، لبالب شد.

جنگ جهانی، شوهرش را به کام مرگ سپرد. فقر و بینوایی گریبانگیر مادر شد، اما او ناله نکرد، گیسو نکند، نومید نشد و دست روی دست نگذاشت. او حق نداشت نومید شود؛ به کار و تلاش خود افزود، اما دستمزدش کفایت نمی کرد.
مادر به یاد صندوقچه افتاد هم انگشتر نامزدی و هم هدیه های شوهر به بازار رفت. هر بار، در صندوقچه با حسرت باز شد و با حسرت بسته شد. صندوقچه خالی شد، چیزی در آن باقی نماند.
روزی بزرگترین فرزند با دانشنامه ای به خانه آمد اولین دانشنامه ، مادر دانشنامه را بوسید، بویید و بر روی سینه گذاشت، اشکهایش سرازیر شد و صندوقچه را که از مدتها پیش فراموش کرده بود به یاد آورد. دستان نوازشگر مادر به صندوقچه جان داد. در صندوقچه با خوشحالی باز شد. اولین

دانشنامه در آن جای گرفت. در صندوقچه با خوشحالی بسته شد.

دومین دانشنامه سومین چهارمین و.....

در صندوقچه هر بار با خوشحالی باز میشد و با خوشحالی بسته میشد. صندوقچه پر شد، لبالب شد.
مادر، صندوقچه را برداشت و نوازش کرد گذشته های دور را به یاد آورد: «دوران دختری، عروسی» ، «مگر عروس هم بی صندوقچه می شودا شوهرداری هدیه های شوهر، نیازمندی و بینوایی، اشکهای جگرسوز پنهانی و......»
مادر از نو صندوقچه را در بالاترین رَف قفسه لباس جای داد و صندوقچه از زمانی که انگشتر نامزدی و هدیه های طلایی شوهر در آن جای گرفته بود، سنگین‌تر به نظر آمد.

نه، سنگین‌تر به نظر نیامد! واقعاً چنین بود، واقعاً چنین است.

گل حسین حسین اوغلی، آذرستان، چند حکایت از نویسندگان معاصر جمهوری آذربایجان
https://t.me/halecook

حالِ کوک

27 Nov, 08:58


واقعیت، یا حقیقتِ زندگی هر شخص، به میزانِ علم، دانش و دانایی او گره خورده ، درکی که افراد نسبت به خود و جهان هستی دارند آینه‌ی تمام قد، از این دانسته‌ها است، آنچه که امروز برایت امری مسلم است ممکن است تاریخ مصرف داشته باشد، تاریخ مصرفِ درکِ کنونی را، افزایشِ دانش، مشخص می‌کند اما چیزی که مهم است حقیقت یا واقعیت حال حاضرت است که می‌گوید تو کی هستی، چگونه فکر و چگونه عمل می‌کنی.

من آنم که دانم، و در جان نِشانم، نشانم
و دانم که آنی که دانم، کم است جانِ، جانم

و برای دانایی انتهایی نیست پس قطعیتی در فهم هیچ کس نیست اما به میزان درک اکنون مرا بهره‌ای ست و برای دیگری هم بهره‌ای ست به قدر داناییش ، ممکن است واقعی نباشد ولیکن همین درک پله ی صعود او به بالاتر است پس نباید زیر پایش را خالی کرد و نباید قضاوتش کرد همانا ما هم زمانی در جایگاه او بوده‌ایم و همانا اکنون هم در این جایگاه هستیم، نسبت به آنان که بیشتر می‌دانند.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

25 Nov, 20:30


بی‌نقص‌گرایی، ریشه در نارضایتی از خود و جستجوی مداوم برای یک "من" بهتر دارد. این باور که باید همیشه بهتر از اکنون باشیم، ما را در چرخه‌ای بی‌نهایت از تلاش و ناامیدی گرفتار می‌کند. این چرخه زمانی آغاز می‌شود که در کودکی، به جای پذیرش بی قید و شرط، با پیام‌هایی مبنی بر نیاز به بهبود مداوم روبرو می‌شویم. این پیام‌ها، به جای ایجاد انگیزه، دانه‌های تردید را در ذهن ما می‌کارند و ما را از لذت بردن از لحظه حال باز می‌دارند.
برای رهایی از این تله، نخستین گام، پذیرش کامل خود در لحظه حال است. به جای مقایسه خود با یک تصویر خیالی از کمال، باید به نقاط قوت و ضعف خود آگاه شویم و آن‌ها را با هم بپذیریم. این پذیرش، به ما اجازه می‌دهد تا به جای تمرکز بر بی‌نقص‌گرایی، بر رشد و پیشرفت تدریجی تمرکز کنیم. با پذیرفتن خود، به خود اجازه می‌دهیم تا اشتباه کنیم، شکست بخوریم و از این تجربیات بیاموزیم. به یاد داشته باشیم که بی‌نقص‌گرایی، نه تنها ما را از لذت بردن از زندگی باز می‌دارد، بلکه مانع از رشد و شکوفایی ما نیز می‌شود.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

24 Nov, 12:46


ریشه‌های بی نقص گرایی: چرا به دنبال بی‌نقص بودن هستیم؟
بی نقص گرایی، همانطور که می‌دانید، میل به بی‌نقص بودن و رسیدن به بالاترین سطح ممکن در همه امور است. این ویژگی که در بسیاری از ما ریشه دوانده، پیامدهای منفی بسیاری از جمله اضطراب، افسردگی و کاهش رضایت از زندگی را به همراه دارد. اما چرا به چنین دام خطرناکی می‌افتیم؟ ریشه‌های بی نقص گرایی را می‌توان در چند عامل اصلی جستجو کرد:

کودکی ناامن و مقایسه‌های مداوم: یکی از مهم‌ترین عوامل شکل‌گیری بی نقص گرایی در دوران کودکی است. مقایسه‌های مداوم با دیگران، انتظارات بیش از حد والدین و عبارات تحقیرآمیز، می‌تواند در ذهن کودک تصویری منفی از خود ایجاد کند و او را به دنبال اثبات خود و رسیدن به کمال وادار کند.
تاثیر محیط و جامعه: جامعه نیز نقش مهمی در شکل‌گیری بی نقص گرایی دارد. استانداردهای زیبایی، موفقیت و خوشبختی که توسط رسانه‌ها، تبلیغات و افراد مشهور تعیین می‌شود، فشار زیادی را بر افراد وارد می‌کند تا خود را با این استانداردها تطبیق دهند.
انتظارات بالای خانواده: انتظارات بالای خانواده، به خصوص والدین، از فرزندان نیز می‌تواند به بی نقص گرایی منجر شود. زمانی که موفقیت و پیشرفت فرزندان به عنوان معیاری برای ارزش‌گذاری آن‌ها در نظر گرفته می‌شود، فرزندان احساس می‌کنند باید به هر قیمتی به این انتظارات پاسخ دهند.
فرهنگ بت‌سازی و عدم پذیرش نقص: در بسیاری از فرهنگ‌ها، افراد یا به عنوان قهرمان و الگو پرستیده می‌شوند یا به کلی رد می‌شوند. این دوگانگی باعث می‌شود افراد از پذیرش نقص‌های خود هراس داشته باشند و به دنبال ایجاد یک تصویر بی‌نقص از خود باشند.
تاثیر تبلیغات و شبکه‌های اجتماعی: تبلیغات و شبکه‌های اجتماعی با نمایش یک تصویر ایده‌آل از زندگی، افراد را به سمت بی نقص گرایی سوق می‌دهند. در این فضا، تنها موفقیت‌ها و خوشی‌ها به نمایش گذاشته می‌شود و این تصور را ایجاد می‌کند که همه افراد زندگی بی‌عیب و نقصی دارند.

https://t.me/halecook

حالِ کوک

23 Nov, 14:07


انگیزش‌ها حالت فعلی فرد را نشان می‌دهند.
و شخصیت نظام دائمی انگیزش‌ها به حساب می‌آید.
سرعت به هوش و تلاش به شخصیت وابسته است.

✓تلاش به شخصیت وابسته است.
✓آیا شخصیت قابل تغییر است؟

_تحقیقات نشان داده‌اند که امکان تغییر
شخصیت وجود دارد.
_افراد با افزایش سن با جامعه سازگارتر می‌شوند.
_شخصیت در گذر زمان دچار نوسان می‌شود.
_تجربه باعث رشد و تغییر شخصیت می‌شود.
_شما با تمرین کردن می‌توانید شخصیت خود را تغییر دهید.

✓پس شخصیت قابل تغییر است، فقط برای تغییر شخصیت، نیاز به تلاش و تمرین است.

✓سوال اینجاست که با این حساب آیا دور(چرخِشِ دایره وار) پیش نمی‌آید؟ چون برای بدست آوردن شخصیتِ تلاشگر باید تلاش کرد و چون هنوز به آن شخصیت نرسیده‌ایم این کار امری مُحال می‌نماید.

اما:
اما، جواب این است: اگر انگیزه‌ی رفتن به سمتِ بدست آوردن شخصیتِ تلاشگر در ما ایجاد شود و ما نیاز به تغییر را امری واجب و ضروری برای ادامه‌ی حیات خود ببینیم و خود را در بن‌بستی ببینیم که چاره‌ای جز خروج از آن نباشد، مثل کسی که دو روز آب نخورده و چنان عطش دارد که اگر لازم باشد زمین را هم می‌کند، تلاش خود به خود بروز می‌کند و آنجا دیگر تو نیستی که تلاش می‌کنی بلکه تلاش است که از وجود تو ظهور می‌کند.

اما تا باورهای غلط عوض نشود حرکتی صورت نمی‌پذیرد. در اینجا باور حکم آب در مثال بالا را دارد، یعنی عطشِ به دست آوردن باوری که موجب تلاش می‌شود.

یکی از این باورها دانستن این است که لذت و آسانی در سختی است و البته نه بعد از سختی بلکه، لذت، همراهِ با سختی است و تو در تمام زمانی که مشغولِ تلاش و سختی هستی، مشغولِ لذت بردن هم هستی.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

22 Nov, 19:43


افرادی که در مشکلات خود نقش قربانی را بازی می‌کنند، اغلب به دنبال جلب توجه و کنترل دیگران هستند. با سرزنش دیگران و شرایط بیرونی، از پذیرش مسئولیت اعمال خود طفره می‌روند و سعی می‌کنند شما را در احساس گناه و همدلی شریک کنند. این رفتار نه تنها به رابطه شما آسیب می‌زند، بلکه مانع رشد شخصی شما نیز می‌شود. برای داشتن روابط سالم، بهتر است از افرادی که دائماً نقش قربانی را بازی می‌کنند فاصله بگیرید و با کسانی ارتباط برقرار کنید که مسئولیت اعمال خود را پذیرفته و به دنبال حل مشکلات هستند.
در واقع، این افراد با ایجاد احساس گناه و همدلی در شما، تلاش می‌کنند تا شما را به انجام کارهایی وادار کنند که خودشان تمایلی به انجام آن ندارند.
به عبارت دیگر، آنها از شما به عنوان ابزاری برای کنترل اوضاع و احاطه بر شرایط استفاده می‌کنند.
بنابراین، فاصله گرفتن از این افراد نه تنها به نفع شماست، بلکه به آنها نیز کمک می‌کند تا مسئولیت اعمال خود را بپذیرند و برای حل مشکلاتشان تلاش کنند.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

22 Nov, 06:23


دنیای پدیده‌ها در روان حکایت از بروز حالاتی عاطفی دارند که گسست ما از آنچه در واقع هستیم را در پی دارد و آگاهی از این جدایی موقتی از خود ، ما را از عوارض آن پدیده مصون می‌دارد.

موقتاً غمگینم، موقتاً ناامیدم، موقتاً عصبانیم، موقتاً بی‌حوصله ام، موقتاً خسته ام، موقتاً بیحالم، موقتاً پژمرده ام، موقتاً دلتنگم، موقتاً دلگیرم، موقتاً...

و چند لحظه یا دقیقه یا ساعت بعد همانی می‌شوم که بودم یا میخواهم باشم.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

21 Nov, 12:50


طرحواره ها، گاهی اوقات، فاصله ای عمیق بین آنچه هستیم و آنچه می توانیم باشیم ایجاد می کنند. برای مثال، طرحواره "شکست" می تواند فرد را به سمت اهمال کاری سوق دهد. فردی که باور دارد در هر کاری شکست می خورد، ممکن است از تلاش کردن دست بکشد و به همین دلیل، فرصت های رشد را از دست بدهد.
طرحواره هایی مثل "آسیب پذیری" و "بی اعتمادی" نیز می توانند روابط فرد را با دیگران تحت تاثیر قرار دهند. کسی که باور دارد به او آسیب خواهد رسید، ممکن است از ایجاد ارتباطات صمیمانه اجتناب کند و در نتیجه، از حمایت و عشق دیگران محروم شود. این طرحواره ها، مانند حصارهایی نامرئی، فرد را از رسیدن به پتانسیل های واقعی خود باز می دارند.
خوشبختانه، طرحواره ها ثابت نیستند و می توان با کمک روش هایی مانند طرحواره درمانی، آنها را تغییر داد. با شناسایی و چالش کشیدن این باورهای محدودکننده، می توان به تدریج فاصله بین آنچه هستیم و آنچه می توانیم باشیم کاهش داد. با یادگیری مهارت های جدید، ایجاد روابط سالم و تغییر الگوهای رفتاری، فرد می تواند به نسخه کامل تری از خود تبدیل شود.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

20 Nov, 02:38


هوشیاری اون چیزیه که همه دنبالش می‌گردند، اشتباه‌ها معمولاً در خستگی اتفاق می‌افتد البته به شرطِ پیش آگاهی، یعنی فرد آگاهی داشته اما خستگی مانع از به یاد آوردن و در دسترس قرار گرفتنِ آگاهی شده، اما بعضی از اشتباه‌ها هم مربوط به همین عدم آگاهی است که پُر واضح است، اما قسم اول، یعنی اشتباه در خستگی، این قسم هم به عدم آگاهی برمی‌گردد یعنی در اصل قسم جدایی نیست، به این دلیل که عدم آگاهی است که شخص را به سوی این میزان از خستگی سوق می‌دهد که اشتباه کند، یعنی اگر آگاه بود خستگی را مدیریت می‌کرد و آنقدر از خودش فاصله نمی‌گرفت که نداند چه می‌کند.
آگاهیه پیوسته امری است که با تمرین حاصل می‌شود و دارای گونه‌های متنوعی است که یکی از این موارد حضورِ مستمرِّ شخص نزد خودش است و این یعنی در هر لحظه نسبت به حالات جسمی و روانی خود آگاه است، این آگاهی از نوع توجه است و با دانش فرق دارد.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

19 Nov, 14:35


احساس حقارت، واکنشی است پیچیده که ریشه در تعامل بین باورهای ما درباره خودمان و تجربیاتمان دارد. همه ما شکست می‌خوریم، اما دلیل اینکه بعضی شکست‌ها باعث احساس حقارت عمیقی در ما می‌شوند، این است که ما اغلب ارزش و اهمیت خود را به دستاوردهای خاص یا مقایسه با دیگران گره می‌زنیم.
زمانی که ما موفقیتمان را به یک هدف خاص یا دستاورد معینی محدود می‌کنیم و بر آن تمرکز می‌کنیم، در واقع خودمان را در یک قفس ذهنی قرار می‌دهیم. اگر به این هدف نرسیم، احساس می‌کنیم که تمام ارزشمان را از دست داده‌ایم و خودمان را فردی ناکام و بی‌ارزش می‌پنداریم. این وابستگی بیش از حد به یک نتیجه خاص، باعث می‌شود که شکست در رسیدن به آن، ضربه روحی شدیدی به ما وارد کند.
غرور و احساس ارزشمندی، دو عنصری هستند که در این فرآیند نقش کلیدی ایفا می‌کنند. زمانی که ما غرورمان را بر روی یک دستاورد خاص بنا می‌کنیم، در واقع خودمان را در معرض آسیب‌پذیری قرار می‌دهیم. اگر به آن دستاورد نرسیم، غرورمان جریحه‌دار شده و احساس می‌کنیم که دیگر ارزشی نداریم. این باور غلط که ارزش ما به دستاوردهایمان وابسته است، ریشه در مقایسه مداوم خودمان با دیگران دارد. وقتی خودمان را با دیگران مقایسه می‌کنیم، ممکن است احساس کنیم که همیشه باید بهتر باشیم، بیشتر داشته باشیم و موفق‌تر باشیم. این مقایسه مداوم، حسادت و حس حقارت را در ما تقویت می‌کند.
برای رهایی از این احساس حقارت، باید یاد بگیریم که ارزش خودمان را به دستاوردهایمان گره نزنیم. ارزش ما به عنوان انسان، به توانایی‌ها، استعدادها، روابط و تجربیاتمان وابسته است، نه فقط به موفقیت‌هایمان. همچنین باید یاد بگیریم که شکست را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی بپذیریم و از آن به عنوان فرصتی برای رشد و یادگیری استفاده کنیم. با تغییر باورهایمان در مورد خودمان و پذیرش شکست، می‌توانیم احساس حقارت را پشت سر بگذاریم و به فردی قوی‌تر و مطمئن‌تر تبدیل شویم.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

19 Nov, 09:12


باورها، نقشه راه زندگی ما هستند. هر آنچه که در زندگی تجربه می‌کنیم، از روابطمان گرفته تا موفقیت‌هایمان، بازتابی از باورهای عمیق ماست. این باورها که اغلب از کودکی و تجربیات اولیه شکل می‌گیرند، مانند یک فیلتر عمل کرده و نحوه‌ی دیدن، تفسیر و واکنش ما به رویدادهای زندگی را تعیین می‌کنند.
وقتی باورهایمان را تغییر می‌دهیم، در واقع نقشه راه زندگی‌مان را بازنویسی می‌کنیم. این تغییر، به ویژه در مورد باورهای عمیق و ریشه‌دار، می‌تواند تأثیری شگرف بر زندگی‌مان داشته باشد. با تغییر باورهای محدودکننده و جایگزینی آن‌ها با باورهای توانمندساز، می‌توانیم الگوهای رفتاری خود را تغییر داده و به نتایج بهتری دست پیدا کنیم. در واقع، زندگی ما آینه‌ای است که باورهایمان را بازتاب می‌دهد و با تغییر باورها، تصویر آینه نیز تغییر خواهد کرد.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

18 Nov, 09:00


بسیاری از ما در زندگی روزمره با افرادی برخورد می‌کنیم که به‌سختی اشتباهات خود را می‌پذیرند. این رفتار دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل اصلی این است که این افراد برای حفظ تصویر مثبتی از خود در تلاش هستند. آن‌ها از پذیرفتن اشتباه می‌ترسند زیرا معتقدند این کار باعث می‌شود ضعیف و ناکام به نظر برسند. به عبارت دیگر، آن‌ها از ترس آسیب دیدن به خودشیفتگی‌شان، مسئولیت اشتباهات خود را نمی‌پذیرند.
علاوه بر خودشیفتگی، ترس از قضاوت شدن و ترس از عواقب پذیرفتن اشتباه نیز از دیگر دلایل این رفتار است. افرادی که از پذیرفتن اشتباهات خود می‌ترسند، نگران هستند که دیگران آن‌ها را به خاطر اشتباهاتشان سرزنش کنند و به آن‌ها برچسب بزنند. همچنین، ممکن است نگران باشند که پذیرفتن اشتباه، منجر به از دست دادن موقعیت اجتماعی یا روابطشان شود.
در نهایت، مکانیسم‌های دفاعی روانشناختی نیز در این موضوع نقش مهمی ایفا می‌کنند. برخی افراد برای محافظت از خود در برابر احساسات منفی مانند شرم و گناه، از مکانیسم‌هایی مانند انکار، فرافکنی و توجیه استفاده می‌کنند. این مکانیسم‌ها به آن‌ها کمک می‌کند تا از پذیرفتن مسئولیت اشتباهات خود اجتناب کنند.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

17 Nov, 19:56


جناب یونگ با مطرح کردن کهن الگوهایی مثل پرسونا، آنیما، آنیموس، سایه، خود و همچنین ناهشیار جمعی که غرایز و کهن الگوها در آن لانه دارند و وقتی آنها را از لانه‌شان بیرون می‌کِشی و در دامان هوشیار رهایشان می‌کنی با آن خو می‌گیرند و همخانه‌اش می‌شوند، با زبان بی زبانی می‌خواست بگوید که ای بشر ورژن خود را بازی کن تا همیشه خوشحال باشی، اگر شاد نیستید برگردید به نسخه‌ی کارخانه، راستی ترگمان شما چیست؟
ترگمان فارسی ورژن است
نسخه نیز مترادف آن است
ترگمان همان فهم پرسوناهاست، همان میزان آنیما و آنیموس و بروزشان است، همان سایه‌ای است که سالیان سال ما را دنبال می‌کند، همان خودِ واقع در مرکز ایگو است.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

15 Nov, 14:57


مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی حال کوک

🔰جهت تکمیل کادر خود از همکاران روانشناس، مشاور و روانپزشک با تخصصها و شرایط زیر دعوت به همکاری می نماید:

✳️درمانگر  کودک، نوجوان، بزرگسال، روانپزشک، مشاور، زوج درمانگر و ....

🔴درمانگر دارای مراجع باشد

❇️دارای سە اتاق درمان فردی و خانوادگی

(اتاق کودک دارای تجهیزات کامل است)

از همکاران و فارغ‌التحصیلان در مقطع ارشد و دکتری مشاوره و روانشناسی در حیطه های تخصصی دعوت به همکاری می‌شود.
همکاران عزیز می‌توانند با  آیدی @mahmoudpourab پیام دهید و اعلام آمادگی نمایند.(رزومه علمی و درمانی خود را ارسال فرمایید)


آدرس:ابتدای شریعتی ،بالاتر از گل نبی، روبروی حسینیه ارشاد-کوچه شمشک
پذیرش:
09369683060
https://t.me/halecook

حالِ کوک

15 Nov, 11:45


یک ضرب‌المثل قدیمی می‌گوید هر زخمی را باید با خون خودش شست. یعنی برای اینکه زخمی خوب شود، باید کاری کنیم که آن زخم خودش را ترمیم کند. اگر از دست دادن کسی می‌ترسیم، همیشه سعی می‌کنیم که آن شخص را نگه داریم. اما این کار مثل این است که بخواهیم زخمی را با باند بپوشانیم، اما آن را تمیز نکنیم. زخم زیر باند عفونت می‌کند. پس باید بگذاریم که این ترس تجربه شود تا بتوانیم از آن درس بگیریم. اگر هم از تنهایی می‌ترسیم، باید کمی تنها باشیم تا با خودمان آشنا شویم. این کار مثل این است که بخواهیم یک گیاه را در سایه نگه داریم. گیاه در سایه رشد نمی‌کند. پس باید آن را زیر نور خورشید ببریم تا قوی شود.
به طور خلاصه این ضرب‌المثل به ما یاد می‌دهد که برای حل مشکلاتمان، باید ریشه آن‌ها را پیدا کنیم و با آن‌ها روبرو شویم. فرار کردن یا پنهان کردن مشکلات، آن‌ها را حل نمی‌کند. بلکه باعث می‌شود بزرگ‌تر شوند.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

15 Nov, 02:38


هنوز آدمی رو ندیدم که حسابش رو با خودش تسویه کرده باشه و درگیر خودش نباشه، نه اینکه من حسابم رو با خودم تصفیه کرده باشم نه، ولی خیلی دوست دارم این کار رو کنم و خیلی هم دوست دارم با همچین آدمی دوست بشم فکر کنم دوستی با چنین آدمی خیلی لذت بخشه، خُب چه میشه کرد، گفتم شاید با نوشتنِ مطلبی در این مورد ذهنم رو برای رسیدن به این مقصود آماده کنم، راستی آدمی که حسابش رو با خودش تصفیه کرده چه خصوصیاتی داره؟ فکر کنم مهمترین خصیصه اون اینه که هیچ وقت از اطرافیانش ناراحت نمیشه حتی اگر بدترین رفتارها رو داشته باشند اما دومین مَنِشِ اون آروم و شمرده صحبت کردنشه، بیشترِ مواقع لبخند به لب داره و اگه کسی مشکلی داشته باشه بهترین راهنماست و البته همه جذبش میشن چون نیروی دفع کننده ای توی وجودش نیست با خودش در صُلحه و اینو همه می دونند.
رنگ رخساره نشانی دهد از سِرِّ درون
اکثر اوقات ساکته ولی وقتی پیشش هستی فضا سنگین نیست، وقتی کسی میاد توی حرفش، سکوت میکنه و کامل به حرفهای اون گوش میده حتی اگر مجالی برای صحبت پیدا نکنه توی حرف دیگری نمی پره، جالب اینجاست، وقتی اون توی جایی حضور داره همه به احترامش حق تقدم رو به او میدن، اینقدر آرومه که فکر می‌کنی کنار دریا وایسادی ولی آب هیچ تکونی نمی‌خوره ولی خوشحالی که کنار دریا وایسادی، هر جایی نمی‌بینیش، هر جایی حاضر نمیشه فکر کنم نیازی به حضور نداره شاید خودش پیش خودش حاضره پس هیچ وقت تنها نیست نه اینکه به دیگران نیازی نداره نه، به هر دیگری نیازی نداره شاید واسه شارژ خوبیاش پیش اونایی میره که با خودشون در صلحند، یه روز باید دنبالش کنم ببینم کجا میره، ولی من که هنوز ندیدمش، فقط دارم تخیلش می‌کنم، میگن تخیل برتر از دانشه، یعنی علمِ صلح رو میشه با تخیل همچین آدمی بدست آورد؟ شاید بشه! اگرم نشه بالاخره به قدر رفع تشنگی جواب میده، شاید تشنگیم برطرف بشه و بتونم توی بیابونِ ذهنم کمی جلوتر برم! راستی فکر می‌کنید جلوتر چه خبره؟ فکر کنم تا نَرَوَم متوجه نمیشم، باید از دایره‌ی امنی که واسه خودم ساختم و خودم رو توش زندانی کردم بیرون بروم، اینجا هیچ خبری نیست، اگر بود، توی این همه سال خبری میشد، هیچ خبری نیست، غیرِ تکرار و تکرار و تکرار خبری نیست اونم تکراری ملالت آور ، (چون همه‌ی تکرارها هم بد که نیست،) پس باید رختِ سفر رو بست، ته سفر صلحه و سر سفر دل به دریا زدن، خط قرمز رو باید رد کرد! خطِ قرمزِ واقعی رو نمیگم ها، خط قرمز فرضی رو میگم که توی ذهنت ساختی، اونی که باور کردی خط قرمزه ولی واقعی نیست، راستی این همه رفتارِ لطیف رو از کجا و چجوری بدست آورده؟ مراقبت باشید ادای این رفتارها رو دَر نیارید چون ادا بی پایه است و هر آن روی سرتون خراب میشه، پس چکار کنیم؟ راهشو باید پیدا کنی، راه رسیدن به صلح با خود رو باید پیدا کنی، دنبال بدست آوردنِ هَمَش هم نباش، کلاً دنبال بدست آوردن نباش! فقط باش، فقط باشو و توی مسیر قدم اول رو بردار، اول از دایره‌ی امن خارج شو، اگر بهت مزه کرد ادامه بده و از دستاوردهای مسیر لذت ببر، با تخیُّلت نیم نگاهی هم به ته راه بنداز اما همه‌ی توانت رو معطوفِ قدمهات کن، هر قدمی که برمی‌داری جرعه‌ای از ویژگیهای آدمِ رویاهات رو می‌نوشی، پس باید کامل، توی اون لحظه حضور داشته باشی تا بفهمی چی رو داری می نوشی، تا جنس اون نوشیدن رو به حافظه بسپاری و قطره قطره بشی اون آدمِ رویاهات.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

14 Nov, 10:32


بلاک کردن تو فضای مجازی، فقط یه دکمه زدن ساده نیست که یه نفر دیگه رو کنار بگذارید. این کار یه عالمه حرف پشتش داره و ریشه تو دل و روح آدم‌هاست.
حالا آدم‌ها چرا بلاک می‌کنن؟ خب، دلایل مختلفی داره. بعضی‌ها می‌خوان خودشونو از آدم‌های منفی و انرژی‌های بد دور نگه دارن. یه جوری مثل اینه که یه دیوار دور خودشون بکشن تا دیگه کسی نتونه بهشون آسیب بزنه یا احساساتشونو بازیچه بگیره. بعضی دیگه هم می‌خوان محیط آروم خودشونو حفظ کنن و دوست ندارن هر کسی هر حرفی دلش خواست بهشون بگه.
بعضی وقتا هم آدم‌ها از این می‌ترسن که اگه خیلی به کسی نزدیک بشن، اون فرد ترکشون کنه. پس از همون اول فاصله می‌گیرن. یا ممکنه به بقیه اعتماد نداشته باشن و فکر کنن همه مثل یه نفر دیگه بهشون آسیب می‌زنن. بعضی‌ها هم خیلی به نظم و ترتیب اهمیت می‌دن و دوست دارن همه چی طبق برنامه خودشون پیش بره. اگه کسی این نظم رو بهم بزنه، بلاکش می‌کنن.
یه وقتایی هم بلاک کردن یه جور تنبیه کردن یا خالی کردن خشم آدم‌هاست. مثلاً وقتی از کسی خیلی ناراحتیم، با بلاک کردن اون رو تنبیه می‌کنیم یا خشممونو خالی می‌کنیم.
خلاصه بگم، بلاک کردن یه جور دفاع کردن از خودمون هست. وقتی احساس خطر می‌کنیم یا ناراحتیم، ناخودآگاه این کارو انجام می‌دیم تا از این احساس بد دور بشیم.
نکته مهم: بلاک کردن میتونه به روابط آسیب بزنه و حتی باعث قطع ارتباط کامل بشه. پس بهتره قبل از بلاک کردن، خوب فکر کنیم و ببینیم آیا راه حل بهتری وجود داره یا نه.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

14 Nov, 10:23


تصور آن چیزی است که سازنده ی حال و آینده ی ماست.
تصویرهای شفافی که گاهی می‌آیند و می‌روند و ایجاد هیجان در انسان می‌کنند آینده ساز ما هستند
تصور خودش پدید می‌آید، پدید آوردنی هم نیست زیرا ترکیبی از بی‌نهایت عواملی است که از کنترل ما خارجند.
یا می‌دانیم چه چیزی در تصور ما موجود است یا نمی‌دانیم ، اگر ندانیم احتمال دور شدن از آن و دچار تضاد شدن بسیار است که در نهایت موجب چند تکه شدن و پراکندگی در اهداف و تصمیم‌های ما می‌شود.
اما آیا ما محکوم به عمل به تصوراتمان هستیم؟
بله چون چه بخواهیم چه نخواهیم در پس ذهن مان عمل می‌کند ولی خبر خوب این است که جنس این تصورات با ذات ما سنخیت دارد و در صورت پرداختن به آن آرامش را موجب می‌شود.
حالا سوال این است :
اختیار ما چه می‌شود و چه نقشی دارد؟
خبر خوب دیگر اینکه اختیار حذف نمی‌شود فقط محدود شده به نیت ما از بکارگیریه نتیجه‌ی تصورمان ، بعد از ظهور و بروزش.
پس لازم است در عمق وجودمان جستجویی کنیم و تصاویر و تصورات غالب که عواطف را به حرکت درمی‌آورند کشف کنیم و بدانیم که آینده‌ی ما آن است، گرامیش داریم و برای رسیدن به آن کوشش کنیم و خود را از شرّ تضادِ ناخواسته نجات دهیم.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

13 Nov, 07:39


بعد از سلامت فیزیولوژیکی، سلامتِ تصوری است که شامل موارد زیر است:
اول: جز به پروردگار خود امیدوار نباش.
دوم: جز از اشتباه خود نترس.
سوم: اگر از یکی سوال کردند و نمی‌داند، شرم نکند و بگوید، نمی‌دانم.
چهارم: کسی شرم نکند در آنچه نمی‌داند، بیاموزد.
پنجم: شکیبایی جهت یافتن واقعیت، شکیبایی برای واقعیت چونان سر است برای بدن و واقعیت بدون شکیبایی چونان بدن بی سر ارزشی ندارد.

امید، ترس، شرم، شکیبایی و بخشی از واقعیت در تصور شکل می‌گیرد.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

11 Nov, 21:27


وقتی گذشته را به دوش می‌کشی، انگار وزنه‌ای سنگین را با خود حمل می‌کنی. این وزنه، تو را از حرکت به سمت جلو باز می‌دارد و مانع از آن می‌شود که به پتانسیل‌های خودت در آینده برسی. برای اینکه به سوی آینده‌ای روشن‌تر حرکت کنی، باید گذشته را رها کنی. با بخشیدن، فراموش کردن و یادگیری از اشتباهات، می‌توانی از بند گذشته آزاد شوی و به سوی آینده‌ای پر از امید قدم برداری. پس، با گذشته تسویه حساب کن و به خودت اجازه بده تا رشد کنی و شکوفا شوی.


تنظیم وقت مشاوره :
09369683060

http://wa.me/989369683060

https://t.me/halecook

حالِ کوک

11 Nov, 21:10


فابینگ یا بی‌توجهی به دیگران در حین استفاده از تلفن همراه، پدیده‌ای رو به رشد در دنیای امروز است. این رفتار نه تنها به روابط اجتماعی و عاطفی آسیب می‌زند بلکه بر سلامت روان نیز تأثیر منفی می‌گذارد. وقتی در جمعی حضور داریم و به جای توجه به صحبت‌های دیگران، مشغول چک کردن گوشی‌هایمان می‌شویم، در واقع به آن‌ها می‌گوییم که آنچه در صفحه نمایش رخ می‌دهد از آن‌ها مهم‌تر است. این بی‌توجهی می‌تواند احساس طردشدگی، بی‌ارزشی و کاهش اعتماد به نفس را در دیگران ایجاد کند.
عواقب فابینگ فراتر از احساسات لحظه ای است. این رفتار می‌تواند به روابط خانوادگی، دوستانه و عاطفی آسیب جدی وارد کند. همچنین، فابینگ با کاهش کیفیت خواب، افزایش استرس و اضطراب و حتی افسردگی مرتبط است. از طرفی، وابستگی بیش از حد به تلفن همراه و نیاز مداوم به چک کردن آن، می‌تواند به یک چرخه معیوب تبدیل شود و کیفیت زندگی را به شدت کاهش دهد.
برای مقابله با فابینگ، چند راهکار ساده اما موثر وجود دارد:
تعیین زمان‌های بدون تلفن: مشخص کردن زمان‌هایی در روز که از تلفن استفاده نمی‌کنیم، مانند هنگام صرف غذا با خانواده یا در جمع دوستان، می‌تواند به ما کمک کند تا ارتباطات واقعی‌تری برقرار کنیم.
دور نگه داشتن تلفن: قرار دادن تلفن در اتاق دیگر یا در حالت بی‌صدا هنگام صرف غذا یا در هنگام گفتگو با دیگران، می‌تواند وسوسه استفاده از آن را کاهش دهد.
چالش‌های کوچک: می‌توانیم برای خود چالش‌هایی کوچک تعیین کنیم، مانند یک روز کامل بدون چک کردن شبکه‌های اجتماعی یا یک ساعت بدون نگاه کردن به تلفن.

به یاد داشته باشیم که ارتباطات واقعی و عمیق، نیازمند توجه کامل و حضور ذهن است.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

08 Nov, 20:52


عزت نفس، سکه‌ای است که روی یک رویش تصویر قضاوت‌های ما از خودمان و روی روی دیگرش بازتاب رفتارهایمان حک شده است. هرگاه این دو رو با هم همخوان نباشند، ترازو از تعادل خارج می‌شود و ما از چشم خودمان می‌افتیم. این همان احساس ناخوشایندی است که وقتی بین آنچه می‌گوییم و آنچه انجام می‌دهیم تناقضی وجود دارد، به سراغمان می‌آید.
راستی، آیا تاکنون از خود پرسیده‌اید که آیا فردی صادق و قابل اعتماد هستید؟ آیا به وعده‌هایتان عمل می‌کنید؟ آیا از انجام کارهایی که با باورهایتان در تضاد است، پرهیز می‌کنید؟ پاسخ به این پرسش‌ها، کلید اصلی دستیابی به یکپارچگی شخصی است. امروزه، بسیاری از ما در دریایی از تضادها دست و پا می‌زنیم. از یک سو، می‌خواهیم انسان‌های شریف و بااخلاقی باشیم و از سوی دیگر، تحت فشارهای اجتماعی و محیطی، خود را به انجام کارهایی وامی‌داریم که با ارزش‌هایمان سازگار نیست. اما خبر خوب اینجاست که قدرت انتخاب در دست ماست. ما می‌توانیم در هر لحظه تصمیم بگیریم که به کدام سمت حرکت کنیم. با هر انتخابی که می‌کنیم، یک آجر دیگر بر بنای عزت نفس خود می‌افزاییم.
زندگی، مجموعه‌ای از انتخاب‌هاست. هر انتخابی که می‌کنیم، ما را به فردی که می‌خواهیم تبدیل می‌کند. اگر می‌خواهیم عزت نفس بالایی داشته باشیم، باید انتخاب‌هایی کنیم که با ارزش‌هایمان همسو باشند. ممکن است در ابتدا این کار دشوار به نظر برسد، اما با گذشت زمان و تمرین، انتخاب‌های درست تبدیل به عادت می‌شوند.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

08 Nov, 20:40


"شاید شما در شکل‌گیری هیجانات منفی خود نقش نداشته باشید. ولی قطعا در تداوم هیجانات منفی خود نقش دارید."
این جمله به این معنی است که ریشه‌های بسیاری از هیجانات منفی ما ممکن است در گذشته و عواملی خارج از کنترل فعلی ما شکل گرفته باشد. شاید تجربیات کودکی، رویدادهای تروماتیک، یا حتی ژنتیک ما در ایجاد برخی از این هیجانات نقش داشته باشد. با این حال، این به معنای آن نیست که ما محکوم به تجربه دائمی این هیجانات منفی هستیم.
هرچند ریشه‌های هیجانات منفی ما ممکن است در گذشته نهفته باشد، اما شیوه‌ای که ما با این هیجانات در حال حاضر برخورد می‌کنیم، نقش بسیار مهمی در تداوم یا کاهش آنها دارد. افکار منفی، باورهای محدودکننده، و رفتارهای ناسالم می‌توانند هیجانات منفی را تقویت کرده و طول عمر آنها را افزایش دهند. از سوی دیگر، با یادگیری مهارت‌هایی مانند آگاهی از افکار، مدیریت استرس، و تغییر الگوهای رفتاری، می‌توانیم بر هیجانات منفی خود غلبه کرده و به تدریج آنها را کاهش دهیم. در واقع، ما مسئولیت تغییر و رشد خود را بر عهده داریم، حتی اگر ریشه‌های مشکلات ما در گذشته باشد.
به عبارت دیگر، اگرچه نمی‌توانیم گذشته را تغییر دهیم، اما می‌توانیم آینده خود را با انتخاب‌های آگاهانه شکل دهیم.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

08 Nov, 20:33


چرا تظاهر می‌کنیم قوی‌ایم؟
همه ما یه وقتایی حس می‌کنیم باید قوی باشیم، باید همه چیو درست نشون بدیم. مثلاً وقتی پولمون کم می‌آد، وانمود می‌کنیم که خیلی پولداریم. یا وقتی احساس پیری می‌کنیم، خودمونو جوون‌تر از سنمون نشون می‌دیم. حتی اگه استعداد خاصی نداشته باشیم، سعی می‌کنیم به همه بقبولونیم که توش خیلی خوبیم.
چرا این‌کارو می‌کنیم؟ چون می‌ترسیم ضعیف دیده بشیم، چون شرم می‌کنیم که بگیم یه جاهایی کم آوردیم. این شرم باعث میشه از بقیه دور بشیم و خودمونو تو یه دنیای خیالی محصور کنیم. فکر می‌کنیم اگه خودمونو قوی نشون بدیم، همه چی درست میشه، اما این طوری فقط خودمونو بیشتر اذیت می‌کنیم.
حالا چرا اینقدر مهمه که خودمونو واقعی نشون بدیم؟ چون وقتی خودمونو پنهان می‌کنیم، از بقیه کمک نمی‌گیریم. اگه بگیم که به کمک نیاز داریم، ممکنه یکی پیدا بشه که بتونه بهمون کمک کنه. اما اگه همیشه خودمونو قوی نشون بدیم، کسی متوجه نمیشه که مشکل داریم.
یه نکته دیگه هم هست: خیلی وقتا آدمایی که خیلی خودشونو بزرگ می‌بینن و فکر می‌کنن همیشه باید قوی باشن، دچار افسردگی میشن. اینا همون آدمایی هستن که از بقیه دورن و دوست ندارن با کسی ارتباط برقرار کنن. پس اگه احساس می‌کنی که همیشه باید قوی باشی و نمی‌تونی احساساتت رو با کسی در میون بذاری، بهتره که به یه روانشناس مراجعه کنی.
خلاصه کلام:
قوی بودن خوبه، اما همیشه قوی بودن خوب نیست. گاهی اوقات لازم است که ضعیف باشیم، از بقیه کمک بخوایم و احساساتمون رو باهاشون در میون بذاریم. اینطوری هم به خودمون کمک می‌کنیم و هم به روابطمون.

تنظیم وقت مشاوره :
09369683060

http://wa.me/989369683060

https://t.me/halecook

حالِ کوک

08 Nov, 07:28


خدایا به دیگری در حالی‌که یک نفر است شما می‌گویم و به تو که همه چیز و همه کس هستی تو می‌گویم.
خدایا با اینکه می‌دانم بزرگتر و عظیم تر از تو وجودی موجود نیست اما بخاطر اینکه رفیقت شوم کوچکت می‌شمارم تا بتوانم با تو رفاقت کنم مگر یکی از اسمهای تو رفیق نیست؟ خودت این اسم را برگزیدی تا خود را در حد بندگانت پایین آوری تا بتوانند با تو رفیق شوند و در عالم رفاقت با تو شوخی کنند و خواسته‌هایشان را بی رودربایستی از تو بخواهند، رفیق با صفای من امروز را طوری برگردان که من هر تصمیمی می‌گیرم و هر تدبیری می‌کنم درست از آب درآید و اما رفیق قدیمی من فردا میخواهم بجای تو خدایی کنم بالاخره رفیق بودن تاوان هم دارد خودت خواستی، ولی نترس میخواهم تمام فقرا رو سیر کنم و به تمام بی‌پناهان پناهگاه بدهم می‌بینی که همون کار‌های تو را میخواهم انجام دهم و شک هم ندارم که فردا من خدا هستم البته چون ظرفم کوچیکه به خدا بودن تو لطمه‌ای نمی‌خورد اما! من از خدا بودن لبریز می‌شوم، تازه می‌دونم اگر به فرض مُحال ظرفم به اندازه تو بود بی حکمت می‌بخشیدم و این دیگه خدایی نیست، درحالی که من از تو یه روز خدا شدن خواسته بودم، چه خوبه که وقتی من خدا میشم تو خدایی و هوام رو داری و کسانی رو سر راهم قرار میدی که قرار بوده امروز خودت سیرشون کنی و در این سیر کردن حکمت وجود داره، راستی خدا، بیا خدا بازی رو ولش کنیم، بگو چکار کنم تا وقتی پای کس یا چیز دیگری در بینه تو رو فراموش نکنم؟
https://t.me/halecook

حالِ کوک

07 Nov, 07:34


گفتگوهای روزانه میان زن و شوهر، پیوندی عمیق و صمیمانه را میان آنها ایجاد می‌کند. زمانی که زوج‌ها به طور مرتب با هم گفتگو می‌کنند، درک عمیق‌تری از افکار، احساسات و نیازهای یکدیگر پیدا می‌کنند. این شناخت متقابل، به آنها کمک می‌کند تا در مواجهه با مشکلات زندگی، با همدلی و اتحاد بیشتری به سوی حل مسئله حرکت کنند. همچنین، گفتگوهای روزانه، فضایی امن و صمیمی را برای ابراز احساسات و افکار ایجاد می‌کند و به تقویت پیوند عاطفی میان زوجین کمک شایانی می‌کند.
اما نکته مهم اینجاست که این گفتگوها باید با احترام متقابل و پرهیز از هرگونه رفتار منفی مانند غیبت، تهمت و سوءظن همراه باشد. گفتگوهای سالم، بر پایه اعتماد، صداقت و همدلی بنا می‌شود. با پرهیز از گفتگوهای مخرب، می‌توان فضایی آرام و دوست‌داشتنی را در خانواده ایجاد کرد و به رشد و تعالی رابطه زوجین کمک کرد. پس بیایید هر روز بهانه‌ای برای گفتگو با همسرتان پیدا کنید و با گفتگوهای صمیمانه، عشق و محبت را در زندگی مشترک‌تان زنده نگه دارید..
https://t.me/halecook

حالِ کوک

07 Nov, 07:24


آگاهی از نام و ماهیت مشکلات روانشناختی، مثل فهمیدن نام یک بیماری، می‌تواند آرامش‌بخش باشد. وقتی متوجه می‌شویم که تنها نیستیم و دیگران هم با مشکلات مشابه دست و پنجه نرم می‌کنند، احساس بهتری پیدا می‌کنیم. این آگاهی، مثل چراغی در تاریکی، به ما نشان می‌دهد که راه‌هایی برای بهبود وجود دارد. اما دانستن نام بیماری به تنهایی برای درمان کافی نیست. این فقط اولین قدم است.
گاهی اوقات، ما از دانشی که کسب می‌کنیم سوءاستفاده می‌کنیم. مثلاً ممکن است بگوییم: "من فلان اختلال رو دارم، پس طبیعی‌ست که اینجوری رفتار کنم." این توجیه، ما را از تلاش برای تغییر باز می‌دارد. از طرف دیگر، ممکن است بعد از مدتی تلاش برای تغییر، ناامید شویم و بگوییم: "این همه کتاب خوندم، اما هیچ فرقی نکردم." این هم واکنشی طبیعی است. حقیقت این است که تغییر، فرآیندی تدریجی و پیچیده است. آگاهی، تنها زمانی به تغییر منجر می‌شود که به بصیرت عمیق‌تری تبدیل شود و در رفتارهای روزمره ما نمود پیدا کند.
پس آگاهی چه نقشی دارد؟ آگاهی، مثل یک نقشه است که مسیر را به ما نشان می‌دهد. با داشتن این نقشه، می‌توانیم نقاط قوت و ضعف خود را بهتر بشناسیم و برای بهبود آن‌ها تلاش کنیم. اما این نقشه به تنهایی کافی نیست. ما باید با استفاده از این نقشه، گام‌های عملی برداریم و تغییرات لازم را در زندگی خود ایجاد کنیم.
در نهایت، باید به یاد داشته باشیم که تغییر، یک سفر است، نه یک مقصد. این سفر پر از فراز و نشیب است و ممکن است گاهی احساس کنیم که درجا می‌زنیم. اما مهم این است که به راه خود ادامه دهیم و از شکست‌ها ناامید نشویم. با صبر و تلاش، می‌توانیم به تغییرات مثبتی در زندگی خود دست پیدا کنیم.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

07 Nov, 03:30


فهمِ چگونه زیستن، امروز را به گونه‌ای می‌سازد که فقط در عالم تصور گمانش را می‌بردی، حتی اگر فهمی کامل، وجود نداشته باشد و فقط نظرت را به ظاهرِ واژه فهم معطوف کنی برایت انتخاب‌هایی غیر از انتخاب‌های گذشته می‌آورد انتخابی به وسعت وجودت را به تو هدیه می‌دهد و آنجا متوجه می‌شوی که چقدر وسیع بودی که چقدر دامنه‌ی انتخاب هایت گسترده بود و ناگهان سر از پیله‌ی خود بیرون می‌آوری و گرمای خورشید را با تمام وجودت لمس می‌کنی.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

06 Nov, 05:10


فرق انگیزه و انگیزش
انگیزه عواملی است که موجب غلیان عواطف می‌شود و هر کس به فراخور حالش تعدادی از آن را در خود دارد اما انگیزش فرایندی است که طی آن شخص به این نتیجه می‌رسد که از میانِ انگیزه‌های گوناگونش یکی را برگزیند و این گزینش به خاطر آن است که فرآیند انگیزشی خاصی باعث تشدید غلیان یکی از انگیزه‌ها شده ، اما انگیزه از نیاز نشأت می‌گیرد اگر در موردی نیازی نباشد انگیزه‌ای نیز تولید نمی‌شود و گاهی هم به دلیل سرکوبِ درونی و ذهنی نیازها، انگیزه‌ی حرکت جهت رفع آن نیاز نیز پدیدار نمی‌گردد و در لایه‌های پایینی ذهن رسوب می‌کند و در آینده‌ای نه چندان دور بروز می‌کند و موجب کدورتِ شخص می‌گردد زیرا ممکن است دیگر نتواند آن نیاز را برطرف کند چون انگیزه‌ی مرده توان حرکت ندارد.
پس نیازهای خود را شناسایی و اولویت بندی کنید و در مورد اولویت اولتان به دنبال کلام، فیلم یا محیطی انگیزشی بگردید تا غلیان عواطف جریان گرفته و شما را به سر منزل مقصود برساند.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

06 Nov, 04:45


واکسیناسیون
خیلی‌ها رو دیدم وقتی به هدفشون می‌رسند ناامید می‌شوند ، این مسئله دو حالت دارد یا متوجه می‌شوند دستاوردی که داشته‌اند آن چیزی که مد نظر آنها بوده نیست یا چون به هدف رسیده‌اند احساس می‌کنند که دیگر کاری برای انجام دادن ندارند و احساس پوچی می‌کنند که این دومی با انتخاب یک هدف جدید مرتفع می‌شود اما اولی : شخص از مسیر رسیدن به هدفش لذت نمی‌برد و صرفاً نتیجه گراست ، پس نسبت به درکِ هدفش جاهل بوده و چون فهم عمیقی به آن برایش حاصل نشده مسیر را به سختی طی کرده و متوجه نشده که اساساً این هدف از آنِ او نیست.
دانستن این موضوع و مراقبه از این دانسته ، قبل از انتخاب هدف و در حین حرکت به سوی هدف موجب غلت نخوردن در ورطه ی ناامیدی می‌شود.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

29 Oct, 07:00


وقتی عاشق شد خودش خبر نداشت فقط میدید رفتارش عوض شده و بی‌قراری می‌کنه. هر وقت به آنجا می‌رسید ضربان قلبش تند می‌شد، گاهی سرخ و سفید و گاهی یخ می‌کرد، کنترل چشمانش رو از دست داده بود. یا زمین رو دید می‌زد یا سرش به آسمان بود، افکارِش محلِ رفت و آمد احساساتِ گوناگون شده بود، گاهی گربه‌ها رو به شکل آدم می‌دید و هواپیما های توی آسمون رو به شکلِ بازِ شاهی که دنبالِ شکارند.
سر به هوا داشت و از پیاده رو رد می‌شد که چشمش به سقفِ مغازه‌ی پرنده فروشی افتاد، داخل مغازه رو نگاه کرد، سر ظهر بود صاحبِ مغازه پشتِ میزش مشغولِ خوردنِ نهار بود، مغازه دار یه مرغِ عشقِ زنده رو توی دستش گرفته بود، با دو تا از انگشتاش سر مرغ و کَند، که یهو یکی داد زد بی انصاف چرا کُشتیش؟ و به مغازه دار حمله کرد با سر و صدای تولید شده همسایه ها ریختند توی مغازه و اونا رو جدا کردن، وقتی مرغ رو توی دستش گرفت تازه فهمید چه اشتباهی کرده، یه کتک سیر خورد و عذرخواهی کرد و رفت، توی راه، کُلّی به خودش خندید، خسته شده بود، جلوی دَرِ یه خونه روی پله نشست، از خستگی چشماش رو بست و عشقش رو دید که توی یه خیابون خلوت داره تک چرخ میزنه که یهو یکی با لگد زد بهش و گفت عمو یه کم برو اونور تر میخام برم خونمون، چشماش باز کرد دید یه دختر کوچولو موچولوی با نمکِ چهار ساله کنارش وایساده، گفت: چشم چشم بفرماید و به راه خودش ادامه داد تا اینکه رسید سر قرار، جرات نداشت داخل مغازه رو نگاه کنه، اگه نمیشد چی؟ خیلی دوستش داشت واسه رسیدن بهش کلی پول جمع کرده بود، حالا قراره چی بشه؟ باز شروع کرد به زمین و آسمون رو نگاه کردن، تا اینکه یکی با یک لباس شیک از مغازه بیرون اومد و گفت بفرماید در خدمتم، یهو از حال خودش خارج شد و با خجالت گفت خیلی ممنون بعداً مزاحم میشم، اینجا بود که چشمش به چیزی که نمی‌خواست بیفته افتاد و بالاخره اتیکت قیمتِ عشقش رو دید و با خوشحالی پرید توی بغلِ اون شخص، اون شخص بهش گفت: آقا چکار می‌کنی؟ گفت: بریم توی مغازه ، بعداً نمیام ، همین الان میام، بالاخره رفتند توی مغازه، از این موضوع یکساله که می‌گذره و اون با عشقش هر روز توی اون خیابون خلوت باهم در حال تک چرخ زدن هستند.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

28 Oct, 18:04


طرحواره‌های ناسازگار اولیه، همانند نقوشی عمیق بر لوح ذهن، می‌توانند بر باورها، احساسات و رفتار افراد تأثیرگذار باشند. بسیاری از افراد، این طرحواره‌ها را بخشی جدایی‌ناپذیر از خود می‌پندارند و تغییر آن‌ها را امری محال می‌انگارند. این باور ریشه در دوری از تجربیات جدید و عدم مواجهه با باورهای جایگزین دارد. گویی این افراد در زنجیری از باورهای منفی اسیر شده‌اند و تلاش برای رهایی را بیهوده می‌دانند. در برخی موارد، خشم کافی نسبت به این طرحواره‌ها، نیروی محرکی برای تغییر نیست. افراد ممکن است به دلایل مختلفی، از جمله ترس از تغییر یا باور به حقانیت مطلق طرحواره‌های خود، از تجربه احساس خشم طفره بروند.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

28 Oct, 05:13


ورود به فصل جدیدی از زندگی و تغییر شخصیت می‌تواند تجربه‌ای هم هیجان‌انگیز و هم ترسناک باشد. در ابتدا، ممکن است احساس ناامنی و عدم اطمینان کنیم، زیرا وارد قلمروی ناشناخته‌ای می‌شویم. منتها با گذشت زمان، وقتی شروع به تطبیق با این تغییرات می‌کنیم و به تدریج خودمان را در این نقش جدید می‌بینیم، احساس رضایت و آرامش بیشتری پیدا می‌کنیم. در واقع، گاهی اوقات این تغییرات به ما کمک می‌کنند تا به نسخه اصلی و اصیل‌تر خود نزدیک‌تر شویم و پتانسیل‌های نهفته در وجودمان را شکوفا کنیم.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

28 Oct, 04:14


متاسفانه رفتارهای پرخاشگرانه و زشت در جامعه ما به یک معضل تبدیل شده است. فردی که در رانندگی و در یک لحظه کوتاه از دیگری سبقت می‌گیرد، با فحاشی و بدزبانی واکنش نشان می‌دهد، تصویری زشت از خود به نمایش می‌گذارد. این فرد نشان می‌دهد که کنترل خشم خود را از دست می‌دهد و قادر به تحمل کوچکترین نا‌هماهنگی نیست. چنین افرادی در زندگی شخصی نیز احتمالاً همین رفتارها را تکرار می‌کنند و با کوچک‌ترین ناکامی، دیگران را مورد اتهام و تهمت قرار می‌دهند. این نوع رفتارها نه تنها به فرد مقابل آسیب می‌رساند، بلکه به خود فرد نیز صدمه می‌زند و باعث می‌شود که روابط اجتماعی‌اش تضعیف شود.
در کل، این رفتارها نشان‌دهنده‌ی عدم تحمل، کمبود مهارت‌های ارتباطی و عدم توانایی در مدیریت احساسات منفی است که نیازمند توجه جدی و آموزش‌های لازم برای اصلاح است.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

28 Oct, 04:11


اگر می‌خواهید روابطتان سالم و قوی بماند، از بیان صادقانه‌ی احساسات و خواسته‌هایتان نترسید. حتی اگر این صحبت‌ها در ابتدا منجر به بحث یا اختلاف نظر شود، بهتر از این است که احساسات خود را سرکوب کنید و به مرور زمان، خشم و دلخوری در درون خود پرورش دهید. سکوت و انکار واقعیت، تنها به سوء تفاهم و فاصله بیشتر می‌انجامد.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

24 Oct, 09:02


برنامه ریزی می‌کنم و متعهد به برنامه هستم و برای کارهایم وقت مشخص می‌کنم و متعهد به وقت‌های تعیین شده هستم هدفِ مطابق با استعداد، روحیه، خُلق و خوی و شرایط محیطی و اجتماعی را تعیین می‌کنم و در جهتش برنامه ریزی می‌کنم و متعهد به مسیر انتخابیم هستم تمام قوایم را برای رسیدن به هدف، بکار می‌برم و آگاهی ام را نسبت به خود افزایش می‌دهم از تأثیر ژنتیک و محیط و فرهنگ و مذهب و ... به روی خودم غافل نیستم و می‌دانم که نتیجه‌ی ملموسِ رسیدن به هدف، خودشکوفایی است و می‌دانم که هدف، مسیر است و مقصد خودشکوفایی، پس برای اینکه هدف مرا از خودشکوفایی غافل نکند خودشکوفایی را تفسیر می‌کنم و مداوم آن را مَدٌِ نظر قرار می‌دهم، آگاهی ام را نسبت به جهان هستی بالا می‌برم تا بُعدی دیگر برایم نمایان شود و در پیله ی خود زندانی نشوم، جهانی که هر لحظه امکان تغییری غیر قابل کنترل در آن است نباید مانعی برایم شود پس می‌شناسمش تا قبل از وقوع هر تغییری قدرتِ پذیرشم را تقویت کرده باشم و تغییراتِ خارج از کنترل من نتوانند به روان من آسیبی وارد کنند، راههای میان بر را یاد می‌گیرم، پریدن از موانع را نیز همچنین، دور زدن و برگشت از مسیرهای غلط یا بن بست را نیز فرا می‌گیرم قبل اینکه ایجاد شوند این گفتار دراز دامن است بقیه اش را شما تکمیل کنید .......
گاهی من برای خودم برنامه‌ای دارم و خدا برای من برنامه‌ای دیگر دارد در ضمن اینکه به هدف خودم می‌پردازم و به سیر هستی نیز آگاهی دارم و از نقاط قوت و ضعف خود نیز آگاهی دارم، حواسم به برنامه‌ی خدا نیز هست.

(خدایا بی نیازم کن با تدبیرت از تدبیرم و با اختیارت از اختیارم.
جمله‌ای طلایی برای ایجاد حواس جمع)
https://t.me/halecook

حالِ کوک

20 Oct, 20:37


"شما همیشه آدم بده داستان خواهید بود وقتی آدم نادرستی اونو روایت کنه."
این جمله به ما می گوید که وقتی شخصی با نیت بد یا قصد فریبکاری، داستانی را تعریف کند، در نهایت شما به عنوان شخصیت منفی داستان معرفی خواهید شد. حتی اگر در واقعیت چنین نبوده باشد و شما فرد بی‌گناهی باشید، روایت نادرست و مغرضانه می‌تواند باعث شود که دیگران شما را به عنوان مقصر یا عامل اصلی اتفاقات بد قلمداد کنند. این نشان می‌دهد که قدرت کلام و روایتگری چقدر می‌تواند در شکل‌دهی افکار و قضاوت‌های دیگران موثر باشد. به عبارت دیگر، کسی که داستان را تعریف می‌کند، می‌تواند با انتخاب کلمات و روایت وقایع از زاویه‌ای خاص، واقعیت را تحریف کرده و تصویری نادرست از افراد و اتفاقات ارائه دهد.
تصور کنید که بین شما و دوستتان اختلاف پیش آمده است. دوستتان برای دیگران از این ماجرا تعریف می‌کند، اما همه تقصیرها را به گردن شما می‌اندازد و شما را فردی بدجنس و دروغگو معرفی می‌کند. حتی اگر شما در این ماجرا بی‌تقصیر باشید، شنوندگان ممکن است بدون اطلاع از جزئیات واقعی، قضاوتشان را بر اساس روایت دوستتان شکل دهند و شما را مقصر بدانند.
این موقعیت به ما یادآور می‌شود که همیشه به همه روایت‌ها اعتماد نکنیم و قبل از قضاوت در مورد کسی، سعی کنیم از زوایای مختلف ماجرا را بررسی کنیم.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

20 Oct, 15:24


ما اغلب عوامل بیرونی را مسئول احساسات منفی خود می‌دانیم. رویدادهای ناخوشایند، افراد دیگر، شرایط نامساعد و... همگی می‌توانند باعث ایجاد هیجانات منفی در ما شوند. در حالی که ممکن است نتوانیم ریشه‌های اولیه‌ی این هیجانات را تغییر دهیم، اما به طور قطع بر نحوه‌ی واکنش و تداوم آن‌ها در طول زمان تأثیرگذاریم.
به عبارت دیگر، ما ممکن است نتوانیم از وقوع همه رویدادهای منفی جلوگیری کنیم، اما می‌توانیم با تغییر نگرش، باورها و الگوهای رفتاری خود، بر شدت و مدت زمان تأثیر این رویدادها بر روحیه‌مان غلبه کنیم. این بدان معناست که ما مسئولیت مدیریت هیجانات خود را بر عهده داریم و با ابزارهایی مانند تفکر مثبت، تکنیک‌های آرام‌سازی و تغییر الگوهای ذهنی می‌توانیم بر احساسات منفی خود غلبه کرده و به سمت آرامش و تعادل درونی حرکت کنیم.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

19 Oct, 04:53


تصمیم گیری پروسه‌ای زمان بر است زیرا موانع متعدد محیطی، فیزیولوژیکی و ذهنی باعث وقفه در آن می‌شوند شاید مهمترین قسمت زندگی هر فرد در تصمیم گیری خلاصه شود و شاید دانستن این موضوع در هنگام تصمیم گیری باعث توجه به این موانع و دنبال رفع این موانع گردد و شاید اگر به اختیار امروز تصمیم درستی نگیرید فردا به اجبار، مجبور شوید تصمیم تحمیلی را بگیرید که البته دیگر اسمش تصمیم گیری نیست و شاید کل عمر به همین منوال بگذرد و شاید..... و شاید را دیگر باید کنار گذاشت و حتماً همینگونه است و حتماً امروز یا یک تصمیم درست می‌گیری و می‌گیرم یا با توجه به فرآیند تصمیم گیری یکی از موانع را رمز گشایی می‌کنی و می‌کنم.
اگر موفقیت مخصوص به خود را بدست نیاورید و نیاورم، خودتان و خودم ...... هستید و هستم.
جای خالی را با کلمه‌ی مناسب پر کنید؟
https://t.me/halecook

حالِ کوک

18 Oct, 14:06


بسیاری از ما در مواجهه با کارهای مهم، به ویژه آنهایی که انتظار داریم به نحو احسن و بدون نقص انجام شوند، دچار اضطرابی عمیق می‌شویم. ترس از ناتوانی در رسیدن به معیارهای سختگیرانه‌ای که برای خود تعیین کرده‌ایم، این اضطراب را تشدید می‌کند. برای فرار از این رنج روانی، کاری را که باید انجام دهیم به تعویق می‌اندازیم، حتی اگر از تبعات این تعویق آگاه باشیم. این چرخه معیوب اضطراب و اهمال‌کاری، بسیاری از افراد را درگیر خود می‌کند. یکی از راهکارهای موثر برای گسستن این چرخه، تعیین زمان مشخص برای انجام هر کار است. با تعیین زمانبندی مشخص، نه تنها به خود این پیام را می‌دهیم که قادر به انجام کار هستیم، بلکه اضطراب ناشی از بی‌نهایت بودن زمان را نیز کاهش می‌دهیم. این روش، به ما امکان می‌دهد تا با تمرکز بر روی یک بخش کوچک از کار، به جای کل آن، احساس موفقیت بیشتری را تجربه کنیم و در نهایت، به هدفمان دست یابیم.
در واقع، تعیین زمان‌بندی مشخص، یک استراتژی دوگانه است. اول اینکه، به ما کمک می‌کند تا اضطراب ناشی از بی‌نهایت بودن زمان را مدیریت کنیم و دوم اینکه، با تقسیم کار به بخش‌های کوچکتر، احساس کنترل بیشتری بر روی کار پیدا کنیم. این احساس کنترل، به ما کمک می‌کند تا بر ترس از شکست غلبه کنیم و به سمت انجام کار حرکت کنیم.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

16 Oct, 15:32


یکی از سازوکارهایی سطح پایین روان انسان که برای مقابله با شرم و تحقیر بکار میبره  شبیه شدن به پدر یا مادریه که فرد رو  تحقیر کردن...
کودکی رو فرض کنید که مدام مورد سرزنش و تحقیر والدین بوده
در بزرگسالی خودش تبدیل به تحقیر گر دیگران میشه و به شدت از روبررو شدن با احساس کم ارزشی اجتناب میکنه..
انگار تیکه های وجود پدرو مادر رو برای محافظت از تحقیر، درون خودش جا داده و بصورت خودکار تحت تاثیر  این تیکه ها قرار میگیره...

برزگر
درمانگر تحلیلی
https://t.me/halecook

حالِ کوک

15 Oct, 09:10


تمام انسانها وقتی اعضا و جوارحشان کم کم از کار می‌افتد بیشتر به خدا نزدیک می‌شوند بیشتر حضور خدا را درک می‌کنند بیشتر حضور خدا را حس می‌کنند و این بخاطر آن است که قوای هوای نفسانی ضعیف می‌شود و خواسته‌ها تقلیل می‌یابد و انسان ذره ذره به پذیرش نزدیک می‌شود، پذیرش آنچه که هست و روح فرصت ارتباط پیدا می‌کند، موانع بین انسان و خدا زایل می‌شود و چشم جان باز می‌شود، در جوانی این حالت با تمرینِ هدفمند و مستمر بدست می‌آید که اندک افرادی به آن تن در می‌دهند یا به خاطر تأثیرات محیط از آن دور می‌افتند اما خدا آنقدر بخشنده و مهربان و عظیم است که وصل در ناتوانی را نیز می‌پذیرد و ارج می‌نهد اصلأ هدف وصل شدن است نه زمان وصل شدن، و این یعنی اوج امید.

خدا میخواهد همه چیز را به ما یاد دهد خدا میخواهد نوری که در کلمات است را به ما یاد دهد خدا میخواهد نوری که در معنای واژه‌ی امید است را به ما یاد دهد.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

11 Oct, 02:53


عاشق سکوت بود ولی مداوم حرف می‌زد، نه اینکه دوست داشته باشد حرف بزند نه، نمی‌توانست جلوی حرف زدنش را بگیرد، با هر حرفی که می‌زد، قدمی از عشقش دور می‌شد، دور می‌شد! اما عاشق‌تر می‌شد، در حسرت لحظه‌ای سکوت روز را شب و شب را صبح می‌کرد، اگر کسی را می‌دید که آرامش دارد و ساکت است، جدا از این که در درونش چه می‌گذرد غبطه می‌خورد، او خیلی شلوغ بود اما آدمهای آرام را دوست داشت، از آدمهای شلوغ بدش نمی‌آمد اما نمی‌پسندید با این که خودش شلوغ بود.
راستی در درون او چه خبر بود این همه تضاد از کجا می‌آمد؟
https://t.me/halecook

حالِ کوک

09 Oct, 02:38


کمال گرایی دردی سنگین و مهلک است گویی کمال گرا هیچگاه آسایش ذهنی ندارد و هیچ حرکتی که به نتیجه‌ای برسد انجام نمی‌دهد.
او چون نهایت را می‌جوید و نهایت هم در توانش نیست سرخورده مشغول سرزنش خود می‌گردد پس مداوم، ذهنش در حال خوردن جسمش است تا تمام شود و این تنها کمالی است که به آن دست می‌یابد
قطره قطره جمع گردد وانگهی برکه شود
اما کمال گرا دریا می‌خواهد آن هم یهویی، پس هیچگاه در زمان حال حضور ندارد، جسمش اینجاست و افکارش تیشه برداشته و بر جسمش فرود می‌آورد اما او ضربات را نمی‌فهمد گویا بیهوش شده، بیهوشی او حاصل تفریق ذهنش از جسمش است
در حالی که درمان در وحدت این دو است
جسمت چه می‌خواهد؟ ذهنت را در آن راه قرار ده، و ذهنت چه می‌خواهد؟ جسمت را در آن راه قرار ده، و هیچ کدام از این دو راه، سوای هم نیستند و درمان در برآیند این دوتاست یعنی جایی که این دو تا را بشود با هم جمع کرد و آنجاست که جسم در حضور ذهن است و خادم ذهن و ذهن هم در حضور جسم است و خادم جسم.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

08 Oct, 02:52


امروز یه روزه جدیده پُر از اتفاق های خوب، ظرف امروز رو قبل از اینکه خودش پُر بشه، خودت پُر کن، پُر از حرکت، پُر از عاطفه، پُر از دوستی، به یکی از دوستای قدیمیت زنگ بزن، به اونی که خوشحالت می‌کنه زنگ بزن، نیم ساعت ورزش کن، به هر کسی رسیدی چه کوچک چه بزرگ اول تو سلام کن، یکی از کارهای عقب افتادت رو که باعث خوشحالیت میشه انجام بده، سری به اقوامی که خوشحالت می‌کنه بزن و محکم ببوسشون، و ده ها کار دیگه که می‌تونی باهاش ظرف امروز رو پُر کنی رو بردار و بریز توی ظرف امروز، بخشی بزرگی از ظرف هر روز رو خودت پُر کن قبل از اینکه خودش پُر بشه.
https://t.me/halecook

حالِ کوک

07 Oct, 09:17


صبح از خواب به سختی بیدار شد و با خودش گفت چه روز خوبیه، کمی در رختخواب نشست تا خون به مغزش برسد، نیم ساعت گذشت تا خون به مغزش رسید، وقتی خون به مغزش رسید خدا را از اینکه خون به مغزش رسیده شکر کرد بعد به سختی از رختخواب جدا شد صورتش را شست و مسواک زد بعد در آینه لبخندی به خودش زد چون وقت نداشت سریع لباس پوشید، بهترین لباسهایش را پوشید و احساس رضایت کرد، تکه نانی برداشت و از خانه بیرون رفت، به اولین خیابان که رسید در ترافیک گیر کرد، شروع به خوردن نان کرد، سپس به جای نگاه به ترافیک به آسمان نگاه کرد و قطعه آهنگی را که از حفظ داشت زمزمه کرد بالاخره به دانشگاه رسید، بیست دقیقه دیر رسید، استادِ گیری سر کلاس بود و تاخیر را نمی‌پذیرفت با لبخند وارد کلاس شد و اجازه نشستن گرفت در کمال تعجب استاد اجازه داد، بعد از او چند نفرِ دیگر هم دیر آمدند و استاد مجبور شد آنها را هم راه دهد، بعد از کلاس، هنگام خروج از کلاس شلوارش به گوشه‌ی تیز یکی از صندلی های قدیمی کلاس گرفت و پاره شد، شلواری که هفته‌ی پیش خریده بود، نگاهی عمیق به پارگی انداخت و گفت دیگه لازم نیست شلوارک بخرم فقط باید یک شلوار بخرم.
شاید در نوشته‌ی بالا اغراق در مثبت نگری بیش از حد شده باشد ولی.......
https://t.me/halecook

حالِ کوک

06 Oct, 09:20


احساسات ما، همانند نقشه گنجینی پنهان در اعماق وجودمان، به ما نشان می‌دهند که در درون خود چه می‌گذرانیم. این احساسات، از شادی‌های بی‌حد و حصر تا غم‌های عمیق، راهنمای کوچکی هستند که ما را از اتفاقات درون و بیرون خود آگاه می‌کنند. گویی این احساسات، آینه‌ای هستند که چهره واقعی و پنهان ما را به نمایش می‌گذارند. هنگامی که از احساسات خود می‌گریزیم یا آن‌ها را نادیده می‌گیریم، در واقع بخش بزرگی از خودمان را پنهان می‌کنیم، درست مانند کسی که یک نقاشی زیبا را زیر فرش پنهان کند. پذیرش و درک احساسات، در واقع باز کردن درهای جدیدی به سوی شناخت خود است. با شناخت بهتر خود، می‌توانیم ارتباط مؤثرتری با خود و دیگران برقرار کنیم و رشد و تکامل یابیم. احساسات ما، همچون دوست صمیمی، همیشه همراه ما هستند و با گوش دادن به آن‌ها می‌توانیم زندگی بهتری برای خود بسازیم.
https://t.me/halecook

2,152

subscribers

31

photos

12

videos