دوزیپوس @dosipus Channel on Telegram

دوزیپوس

@dosipus


دانشجوی ارشد روانشناسی دانشگاه لیدن هلند

علاقه‌مند به روانکاوی

@sepehrmagh

دوزیپوس (Persian)

دوزیپوس یک کانال تلگرامی است که برای دانشجویان ارشد روانشناسی دانشگاه لیدن هلند تاسیس شده است. این کانال توسط کاربر @dosipus اداره می‌شود و به اشتراک گذاری مطالب مرتبط با روانشناسی و تحقیقات روانکاوی می‌پردازد. اگر شما نیز دانشجو یا علاقمند به مباحث روانشناسی هستید، عضویت در این کانال می‌تواند به شما کمک کند تا به روزترین مطالب و منابع مرتبط با این حوزه را دنبال کنید. برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به جامعه ارشدان روانشناسی، از دنبال کردن کانال @dosipus در تلگرام خودداری نکنید.

دوزیپوس

23 Nov, 20:22


ادامه‌ی متن شماره ۳۷۴
در مورد نکته‌ی آخر موجود تو توییت، من خیلی درمان رو اینطوری نمی‌بینم که مثلا اگه فرد زودتر بره بهتره و پیشگیری می‌شه کرد، به نظرم ذاتش مثلا با سرطان فرق داره که اگه زودتر بریم بهتره و... اتفاقا بد نیست بیمار یه مدت بمونه تا تناقضات و مشکلات بیشتر بیاد بالا تا واقعا نیاز به درمان احساس شه.
@Dosipus

دوزیپوس

23 Nov, 20:22


متن شماره ۳۷۴
یکی از دوستان نوشته بود: درک نیاز و اهمیت تراپی چیزیه که جامعه ایرانی باهاش فرسنگها فاصله داره. معمولا هم وقتی سراغش میرن که دیرشده و اوضاعشون بحرانیه.

پاسخ من:

‏خیلی از دوست‌های غیرروانشناس من زیاد شده با هم صحبت کنیم و به این نتیجه برسن که بهتره برن تراپی و... این بحث در سطح شخصی و فردیه (subjective/individualistic).

اما وقتی پای جامعه رو وسط می‌کشیم، بحث یک مقدار عمیق‌تر میشه. من فکر نمی‌کنم که واقعا بتونیم مثلا با آگاه‌سازی به آدم‌ها بگیم که برن به تراپی مراجعه کنن، حتی اگه مراجعه هم بکنن، تو نگاه من کیس دراپ می‌شه (یعنی بیمار درمان رو ادامه نمیده)، فرایند تراپی فرایند فرسایشی‌ه، حداقل در ابتدا. قرار نیست به بیمار خوش بگذره، تراپی رفتن شجاعت می‌خواد و... اما خب سوال اینه چه کسی تراپی میره؟ لزوما کسی که شجاعه؟ با این اوصاف که سایکوپث‌ها باید بیشترین حد مراجعه رو داشته باشن! پاسخ نه‌ه، ربطی به مقدار شجاعت نداره. مهم‌ترین پیش‌بینی‌کننده‌ی درمان، مختل شدن زندگیه. منظورم اختلال داشتن نیست لزوما، منظورم جاییه که اون وضعیت آسیب‌شناختی‌ای که روان فرد به جهت محافظت از روانش ساخته، دیگه تو این محیط کار نکنه یعنی اگه من تو روابط بین‌فردی‌م نارسیسیستیکم و از اطرافیانم سواستفاده می‌کنم، اطرافیانم من رو طرد کنن، نه که بگن اشکال نداره و باهام مدارا کنن. تو نگاه من مدارا با نارسیسیستیک یا دیگر از مسائل روانی، خودش وضعیت آسیب‌شناختی رو در فرد دیگه نشون میده، به عبارتی اگه ما آدمی هستیم که همش تو روابط با افرادی قرار می‌گیریم که نارسیسیستیکن، باید به سلامت روانمون شک کنیم جای این که بگیم چقدر نرخ نارسیسیستیک در جامعه بالا رفته! مسئله اینه که احتمالا هم ما این افراد رو برای روابط انتخاب می‌کنیم، هم این که ما در روابطمون به صورت ناهوشیار از این افراد نارسیسیزم و سواستفاده رو طلب می‌کنیم، هر چند که ازش با خبر (conscious) نباشیم.

نکته‌ی دوم اینه حالا برفرض ما شرایطی رو درست کردیم که افراد با وضعیت پاتولوژیک واقعا تو زندگی‌شون به مشکل بخورن و تصمیم بگیرن برن درمان‌، آیا موفقیت تضمین‌شده است؟ به هیچ‌وجه. ما انواع تراپی داریم، تحلیلی، غیرتحلیلی و... من به سختی می‌تونم اسم درمان غیرتحلیلی رو درمان بذارم. به هر روی چار‌ه‌ای نداریم جز این که به همشون بگیم درمان. شدلر برای حل این موضوع به درمانی که موردپسندشه میگه درمان معنادار (meaningful therapy). مسئله اینه که ممکنه حتی شخص درمان تحلیلی هم بره، اما همچنان مشکل می‌تونه سر جاش باشه، درمان بامعنا مولفه‌های مختلفی داره. توضیح کاملش اینجا امکان‌پذیر نیست، اما یه مثالی خوب می‌تونه مسئله رو باز کنه: مثلا سر تشخیص بی‌رویه‌ی adhd.

وضعیت آسیب‌شناختی‌ای که به بیماری‌مغز (brain disease) معروفه. تو نگاه من بسیاری از وضعیت‌های مختلف آسیب‌شناختی یا اختلالات روانی، دقیقاً در حال وقوع تو شخصیت (character) اند و چیزی نیستن که همینطوری به خاطر یه شرایطی مثلا محیطی برای بیمار رخ داده باشن یا حتی به خاطر مغزشون، تو چنین حالتی من اعتباری برای درمان‌های غیر معنادار قائل نیستم و تراپی معنادار رو ضروری می‌دونم. مثلا توی تشخیص adhd به خصوص نزد روانپزشک انواع‌ تست‌های مختلف گرفته می‌شه و تشخیص گذاشته می‌شه، به شخصه برای من کمترین اهمیتی نداره که نشانه‌های بیماری شخص چیه، مثلا عدم تمرکز و... چیزی که برای من مهمه تاریخچه روانشناختی، خانوادگی، کودکی، تروماها‌، روایت شخص و... است و کمترین اعتباری برای تشخیص‌گذاری بدون بررسی این حیطه‌های زندگی شخص، قائل نیستم و به نظرم اشتباه بزرگیه که اکثرا روانپزشکان امروز انجام می‌دن.

به هیچ عنوان هم محدود به ایران نیست. اتفاقا وضعیت ایران تو این زمینه بهتر از باقی کشورهاست و چون انگار اونقدر سرمایه به وضعیت روانشناختی جامعه وارد نشده، مقداری درمان‌های تحلیلی و... اهمیت بیشتری دارن یا ما مقداری آگاه‌تریم از آسیب‌هایی که باهاشون به دنیا اومدیم یا بهمون طی زندگیمون وارد شده. مثلا تو خیلی از کشورهای ثروتمند دنیا، با قرص یا با تمرین رفتاری و... یا تو درمان‌های شناختی و... سعی می‌کنن نشانه‌های اختلال شخص رو حذف کنن و درمان رو رقم بزنن، برای من، این درمان نیست. تو نگاه من کار درمان، ساختن ظرفیت‌های مختلف روانی در روان بیماره و این با چیزی به جز تجربه‌ در اتاق درمان رقم نمی‌خوره، حتی خیلی از درمان‌های مثلا تحلیلی که تو عمل (practice)، درمانگر حکم یه تحلیل‌گر رو داره که فقط ایده‌هاش رو به مراجع می‌گه رو فاقد کارکرد می‌دونم. بیماران تجربه نیاز دارند، نه توضیح و تفسیر.
@Dosipus

دوزیپوس

22 Nov, 23:16


متن شماره ۳۷۳
کرنبرگ اختلال شخصیت نارسیسیستیک رو به‌عنوان یک مکانیزم دفاعی می‌بینه که به نظر من مشابه چیزیه که وینیکات اون رو «فالس سلف» می‌نامه و فرد رو از آسیب‌پذیری‌ها و تعارضات درونی عمیق‌تر که معمولاً با سازمان شخصیت مرزی مرتبط هستند، محافظت می‌کنه. برای افرادی با نارسیسیزم آسیب‌شناختی، گرندیوزیتی به‌عنوان یک سپر محافظ در برابر احساس تهی بودن، بی‌کفایتی و گسستگی عمل می‌کنه و در زیر این ظاهر، اغلب یک حس ناپایدار از خود و بازنمایی‌های ابژه یکپارچه‌نشده وجود داره که ویژگی‌های مشخصی از سازمان شخصیت مرزی هستند.
در درمان روان‌تحلیلی، زمانی که درمانگر به بیمار نارسیسیستیک کمک می‌کنه تا با ساختارهای دفاعی خودش (بزرگ‌منشی، احساس استحقاق، فقدان همدلی) روبرو بشه، آسیب‌پذیری‌های عاطفی عمیق‌تر و ترس از طرد شدن معمولا ظاهر میشه. این می‌تونه بیمار رو به نظر حساس‌تر و واکنشی‌تر نشان بده، ویژگی‌هایی که با وضعیت مرزی مرتبط هستند.
این به معنای اون نیست که بیمار نارسیسیستیک مرزی شده؛ بلکه به این معناست که سازمان شخصیت مرزی زیربنایی زمانی که دفاع‌های نارسیسیستیک فرو می‌ریزند، آشکار میشه. انگار گرندیوزیتی یک لایه جبرانیه که این آسیب‌پذیری‌های زیربنایی رو پنهان می‌کنه.
رویکرد درمانی کرنبرگ اغلب شامل، فروپاشی تدریجی دفاع‌های بیمار و کمک به بیماران برای یکپارچه کردن بازنمایی‌های خودتکه‌تکه (fragmented) است، و اجازه دادن به اون‌ها برای روبرو شدن با نیازهای وابستگی انکارشده قبلی، ترس‌های بیرون رانده شده و غیظ، که می‌تونه شبیه بی‌ثباتی عاطفی در افراد با وضعیت آسیب‌شناختی مرزی باشه.
بیماران نارسیسیستیک ممکنه در طول درمان ویژگی‌های مرزی نشان بدن که به دلیل شکنندگی ذاتی ساختار شخصیتی اون‌ها و همچنین ظهور مجدد تعارضات حل‌نشده اولیه در روابط ابژه (مانند splitting, idealization, devaluation) است.
نارسیسیزم می‌تونه به‌عنوان یک «پوسته‌ی دفاعی» عمل کنه تا فرد رو از جنبه‌های آشفته‌تر و گسسته‌تر سازمان شخصیت مرزی محافظت کنه. در اصطلاح کرنبرگ، نارسیسیزم می‌تونه به‌عنوان یک نوع عملکرد بالاتر از سازمان شخصیت مرزی دیده بشه، جایی که پویایی‌های مرزی توسط یک خودنمایی منسجم‌تر ولی در نهایت دفاعی پنهان می‌شود.
در درمان اختلال شخصیت نارسیسیستیک، بیماران ممکنه واقعاً ویژگی‌هایی مشابه عملکرد مرزی نشان بدن، زیرا لایه‌های دفاع‌های نارسیسیستیک کنار زده شدن. با این حال، این ویژگی‌ها جدید نیستند، بلکه بازتاب سازمان شخصیت مرزی زیربنایی اند که همیشه وجود داشته‌اند اما توسط گرندیوزیتی نارسیسیستیک پنهان شده بودند.
@Dosipus

دوزیپوس

19 Nov, 22:30


متن شماره ۳۷۲
‏کلا مقداری از تاثیرات درمانگر تو فرهنگ عمومی جادوانگاری شده، انگار درمانگر یه دستگاهیه که میری پیشش، منفی‌هات رو حذف می‌کنه و به مثبت‌هات اضافه می‌کنه و میای بیرون. تا حدی هم مسئول این تصور خود درمانگرها هستند.

کمتر راجع به تأثیر خود بیمار توی فرآیند درمان صحبت شده در کل. طبیعیه به هر صورت، وقتی می‌خوای جنست رو بفروشی نمیگی البته ممکنه کار نکنه چون به خود تو خیلی وابسته است نتایج. حداقل اینو تا قبل مراجعه کمتر می‌شنون بیمارها، بیشتر در اواسط درمان بهشون گفته می‌شه.

مخاطب‌ها هم به هر صورت بدشون نمیاد بهشون رویافروشی بشه... یه دستگاهی هست که اگه برم پیشش همه مشکلات من رو حل می‌کنه و...

در کل معمولا نسبت آدم‌ها با درمان یه حالت دوگانه‌ایه یا درمانگر معجزه می‌کنه یا درمانگر یه کلاه‌برداریه که قراره جیبت رو بزنه فقط. کمتر نگاه‌های معتدل به درمان تو فضای عمومی ترویج می‌شه.
@Dosipus

دوزیپوس

18 Nov, 22:02


متن شماره ۳۷۱
به عبارتی همانطور که می‌دانیم مهم‌ترین ویژگی نارسیسیستیک این است که توانایی دیدن دیگری را ندارد، مسئله این نیست که دیگری‌ای حضور دارد و او نمی‌بیند، دقیقا مسئله اینجاست که در دنیای درون روانی نارسیسیستیک، اصلا جایی برای دیگری وجود ندارد که بخواهد دیگری‌ای باشد یا نه که حال دیده شود یا نه. دیگری‌ای نیست که دیده شود. هر آنچه که هست ابژه (از انسان‌ها گرفته تا حیوانات تا دانش و هر آن چیز دیگر، همگی به مثابه‌ی ابژه درک می‌شوند) است، دریغ از حضور یک سوژه. در واقع نارسیسیستیک به معنای حقیقی «تنها» ست و خودش کسی است که خودش را تنها کرده است.
@Dosipus

دوزیپوس

18 Nov, 21:53


متن شماره ۳۷۰
نارسیسیزم یعنی او نخواسته است در فضایی بیشتر از یک نفر، حضور داشته باشد و از پس مشکلات بربیاد و تمام انرژی روانی خودش را روی خودش سرمایه‌گذاری کرده. همین‌جاست که نمی‌تواند عاشق شود، چون جهت این انرژی روانی همیشه و همیشه به سمت خودش است‌.

هر جایی که بیمار هم سعی می‌کند درمانگر را از فضای درمان خارج کند، ردپای نارسیسیزم دیده می‌شود. زیرا فضای دو نفره اصولاً امکان تجربه‌اش نیست، به خصوص فضای دونفره‌ای که محتوای عشق دارد، نه نفرت و مرگ.
@Dosipus

دوزیپوس

18 Nov, 10:56


متن شماره ۳۶۹
حقیقتا اصلا به تخفیف دادن به مراجع توسط درمانگر خوشبین نیستم، وقتی به خصوص از این قضیه بیمار هم آگاه می‌شه (یعنی مثلا شما می‌تونی با بیمار صحبت بکنی و بعد یه مبلغ پیشنهاد بدی برای جلسه درمان، و تموم. یا این که بگی مثلا هزینه یه تومنه، بعد باهاش حرف بزنی، بگی براساس این حرف‌هامون مثلا ۷۰۰ تومن میگیرم ازت و ۳۰۰ تومن تخفیف میدم). حس می‌کنم این امر از ابتدای درمان یه دوتایی (dyad) روابط ابژه‌ای رو می‌سازه که مال خود بیمار نیست، بلکه برای درمانگره. ما می‌دونیم که روابط انسانی به‌خصوص داخل اتاق درمان، تبادلی (transactional) ه. درمانگر در ازای چه چیزیه که تخفیف می‌ده؟ در ازای این که من می‌خوام تو حتما مشتری‌م شی؟ در ازای این که من میخوام حس خوبی بهم دست بده که دارم بهت کمک و لطف می‌کنم؟ در ازای این که دلم برات سوخته و سوپرایگوم اجازه نمیده بیشتر ازت پول بگیرم؟ در ازای این که می‌خوام تورو از ابتدا بدهکار کنم تا تو بعدا نتونی درست خودت رو بروز بدی و من تورو به سمتی که دوس دارم ببرم؟ و مثال‌هایی از این دست. در کل به نظرم اگه تخفیفی هم می‌خواد رخ بده، اصلا نباید به شکل تخفیف برای درمانگر درک بشه، هر دلیلی که داشته، من الان تصمیم گرفتم با مبلغی کمتر از مبلغ معلول این بیمار رو بیینم و صرفاً همین. من قبول کردم در ازای اون پول، جلسات درمان رو داشته باشم، هیچ لطفی، هیچ کمکی و... ای من به بیمار نکردم، بلکه این تخفیف برای انگیزه در درون خودمه، وقتی هم اینطوریه، یعنی عملا تخفیفی در کار نیست. به طبع به نظرم بیمار هم نباید از این امر با خبر باشه که نرخ معمول چیز دیگه‌ایه و درمانگر داره کمتر میگیره.
@Dosipus

دوزیپوس

17 Nov, 22:21


متن شماره ۳۶۸
ما تلاش می‌کنیم دنیای‌ برونی‌مون رو متناظر با دنیای درون‌‌روانی‌مون کنیم. یعنی ما ممکنه به صورت فعالانه دست به تخریب عینی ابعاد زندگی‌مون بزنیم تا خرابی‌ش رو در نسبتی مساوی با دنیای درون روانی‌مون کنیم. هر موقع هم در دنیای درون روانی‌مون اوضاع مساعد باشه، نسبت به رشد و موفقیت حرکت می‌کنیم.
@Dosipus

دوزیپوس

15 Nov, 08:26


متن شماره ۳۶۷
سلامت روان، مسئله‌ای سیاسی است.
@Dosipus

دوزیپوس

10 Nov, 15:16


مشاوره اپلای روانشناسی و سایر رشته‌های علوم انسانی


سپهر مقصودی
دانشجوی ارشد روانشناسی اجتماعی و سازمانی در دانشگاه لایدن هلند

آیدی به جهت ارتباط: @Hsapply

دوزیپوس

02 Nov, 23:39


متن شماره ۳۶۶
‏امر و رفتار سیاسی فقط این نیست که من صبح پا شم بگم من می‌خوام انقلاب کنم، برم آهنگ بخونم یا اسلحه دست بگیرم یا گروه سازمان‌دهی کنم یا مطالبه مدنی کنم یا هر چیز دیگه‌ای.

دیوانگی هم می‌تونه امر سیاسی باشه. دیوانه شدن هم می‌تونه امر سیاسی باشه. این جوجه‌روانشناس حکومتی‌های دوزاری هم که با برچسب روانپزشکی زدن به این سوژه‌های معترض سیاسی دنبال بی‌اعتبار کردن این آدم‌هان، بد دارن گل به خودی میزنن. این سوژه دیوانه است؟ باشه، تو راست میگی. حالا بهم بگو زمین بازی دیوانگی‌ش کجاست؟ سیمپتومش چیه؟ پشت این سیمپتومه چیه و از این دست سوال‌ها.

دیوانگی‌انگاری سوژه‌های سیاسی و سواستفاده از روانپزشکی امر شایعیه و تو بسیاری از حکومت‌ها بوده، اعم از دیکتاتوری و غیردیکتاتوری، اعم از جدید و معاصر یا قدیمی و بسیار قدیمی. چیزی که مهمه اینه که ابزاریه که نتیجه معکوس می‌ده، قبل از موقعی که بخوان منفجر می‌شه و ترکشش تو بدن خودشون میره. سوژه‌ی سیاسی از نقطه‌نظر توی حکومتی، معلومه که دیوانه قلمداد می‌شه و همین برحق و درستش می‌کنه. جایی باید شک کرد که تو اون رو عاقل و سالم بدونی.

جالبه واقعا، دختری که واکنش اکستریم به تعرض نیروی حکومتی به خودش میده، توسط این جوجه‌روانشناس‌های حکومتی میشه دیوانه. ولی کسی که اعتقاد داره امام زمان قراره بیاد ظهور کنه نمیشه سایکوتیک. یا مثلا کسی که شغلش گیر دادن به زیست روزمره مردمه، یعنی یه آدم هست به شدت معمولی مثلا یه دانشجو، داره زیست روزمره‌ش رو می‌کنه من مثل یه حیوون بپرم وسط زندگی و مشغله‌هاش به تیپ و قیافه‌ش گیر بدم که تو چرا اینطوری‌ای. بعد من شغلم بشه این کار. این آدم بعد سالمه، اون دختره روانی؟

@Dosipus

دوزیپوس

02 Nov, 00:28


متن شماره ۳۶۵

چرا مردها وقتی مطمئن‌ میشن یک زن دوستشون داره، بدترین رفتارهای جهان رو باهاش میکنن، تحقیرش می‌کنن و کاری می‌کنن که اون زن برای همیشه بره؟

‏مردها این کار را نمی‌کنند. افراد با ساختار شخصیت نارسیسیستیک این کار را انجام می‌دهند.

برخی از دلایل آن:

افراد با ساختار شخصیت نارسیسیستیک، تصویری دوپاره‌شده از خود دارند. آن‌ها اغلب خود را به صورت کاملاً بی‌نقص یا به شدت معیوب می‌بینند. ممکن است در ابتدا شریک خود را ایده‌آل‌سازی کنند و تصویر بی‌نقص خود را به او پروجکت کنند. اما زمانی که احساس امنیت می‌کنند که فرد مقابل آن‌ها را دوست دارد، این احساس می‌تواند به طور ناهوشیارانه احساسات ناکارآمدی و نقص را در آن‌ها برانگیزد. این موضوع ممکن است به تغییر از ایده‌آل‌سازی به تحقیر (کاملا دو سر طیف کاملا متضاد) منجر شود، زیرا این افراد اکنون شریک خود را به عنوان نمادی از عیب‌های سرکوب‌شده خود می‌بیند.

دوم، افرادی با ساختار شخصیت نارسیسیستیک با حالات احساسی شدید و اغلب منفی که به سوی اُبژه (در اینجا، پارتنر) می‌رود، درگیرند. وقتی احساس می‌کنند که دوست داشته می‌شوند، ممکن است احساس کنند در معرض دید و آسیب‌پذیری قرار دارند که می‌تواند منجر به خشم، تحقیر یا نیاز به کوچک شمردن شود. این یک مکانیسم دفاعی برای حفظ کنترل و تأیید مجدد برتری خود است. با تحقیر یا بدرفتاری با شریک زندگی‌شان، از مواجهه با وابستگی خود یا ترس از رها شدن اجتناب کرده و این احساسات دردناک را به بیرون پرتاب می‌کنند.

سوم، افراد با ساختار شخصیت نارسیسیستیک، یک خود بزرگ‌نما و بیمارگونه را پرورش می‌دهند تا خودشان را از نفرت به خودشان محافظت کنند. وقتی احساس می‌کنند که دوست داشته می‌شوند، این دفاع نارسیسیستیک ممکن است کاهش یابد و آن‌ها را به مواجهه با این احساسات مدفون بد نزدیک‌تر کند. در نتیجه ممکن است به تحقیر یا کوچک شمردن شریک خود روی آورند تا خود بزرگ‌نمایانه‌شان را تقویت کرده و از هر چالشی برای برتری خود اجتناب کنند.
@Dosipus

دوزیپوس

01 Nov, 12:18


متن شماره ۳۶۴

یک ایدئولوژی برابرطلبانه که دیدگاه روان‌کاو را هم‌سطح با دیدگاه بیمار در نظر می‌گیرد و انتقال متقابل را نه بیشتر و نه کمتر از انتقال، آسیب‌شناختی تلقی می‌کند، نمایانگر تحریف موقعیت روان‌کاوی است.

وقتی کل تجربه‌ی تحلیلی محدود به تحلیل بیناشخصیت کنونی باشد، خطر وجود دارد که تعارضات ناهوشیار به تجربه‌ای واقعی‌تر و اینجا و اکنون ترجمه شوند که ممکن است در نهایت به عنوان دفاعی در برابر درک عمیق ناهوشیار عمل کنند.

ناهوشیار روان‌کاو همیشه حضور خواهد داشت و بر بیمار تأثیر می‌گذارد، اما این به معنای مجوزی برای نادیده گرفتن تدوین پیش‌هوشیار و شکل‌دهی آگاهانه فرضیه‌های تأویلی توسط روان‌کاو نیست.

جستجوی روان‌کاو برای حقیقت گاهی به‌طور اجتناب‌ناپذیر توسط بیمار به‌عنوان یک عمل پرخاشگرانه تجربه خواهد شد: اگر جستجوی روان‌کاو برای حقیقت صادقانه بر پایه‌ی تمایل او برای کمک به بیمار در افزایش شناخت از خود بنا شده باشد، در نهایت بیمار قادر خواهد بود آن را قدردانی کند و بابت اطمینان به توانمندی خود که در پافشاری روان‌کاو بر حقیقت منعکس شده، سپاسگزار باشد.

-کرنبرگ
@Dosipus

دوزیپوس

30 Oct, 15:37


متن شماره ۳۶۳
ما عاشق کسانی می‌شویم که تصویری که از خود ارائه می‌دهند شبیه آن چیزی است که ما در دنیای درون روانی‌مان داریم.
@Dosipus

دوزیپوس

29 Oct, 17:31


متن شماره ۳۶۲
گاهی چه همدلی عمیقی تو سکوت خوابیده. همونطور‌ که تو کلمه‌ای براش نداشتی و این واقعه برات تبدیل به تروما شد. درمانگر هم این لحظه سکوت می‌کنه تا فرآیند برات بازآفرینی شه و بهت بگه این فقط تو نبودی که نتونستی براش کلمه دست‌و‌پا کنی، منم الان برای این واقعه‌ای که تعریف کردی، با عجله کلمه نمیارم. منم سکوت می‌کنم و میذارم خودت با کلماتت شکلش بدی، ولو این که هر لحظه بغضت شدید‌تر می‌شه و لیوان آبت رو هی سر می‌کشی تا گلوت رو باز کنی تا بتونی حرف بزنی با هر زوری و در کلمات بخش‌هایی از خودت رو جاری کنی. این که چطور درمان تبدیل به صحنه‌ی نمایش تئاتری تو برای تمام بخش‌های وجودت می‌شه و درمانگر اونجاست که به تو نگاه کنه و ببینتت، و سکوت می‌کنه تا مزاحم نمایش تو نشه.
@Dosipus

دوزیپوس

28 Oct, 14:15


متن شماره ۴۶۱
‏برای بیمارانی که شاغل نیستند و دلایل روان‌شناختی یا جسمانی واضحی برای ناتوانی در کار کردن ندارند، هدف به دست آوردن کار در یک دوره زمانی مشخص باید در مرحله قرارداد درمانی مورد توافق قرار گیرد. [یعنی گفته شود اگر تا فلان تاریخ بیمار کار پیدا نکند، ادامه‌ی درمان ممکن نیست]. بیماران با سازمان شخصیتی مرزی معمولاً توانایی کار کردن در یک شغل یا تحصیل را دارند.
با این حال، بیمارانی با سازمان شخصیتی مرزی که ویژگی‌های منفعل، وابسته، کودکانه و/یا ضداجتماعی دارند، اغلب از چالش کار کردن پرهیز می‌کنند، با اینکه توانایی آن را دارند و به جای آن از سیستم‌های اجتماعی، مانند کمک‌های دولتی یا خانوادگی بهره‌برداری می‌کنند... [متن به مشکلات احتمالی می‌پردازد]...
حتی اگر این مشکلات وجود داشته باشند، تجربه ما نشان می‌دهد که اکثر بیماران قادر به کار هستند و داشتن عملکرد برای هرگونه بهبود واقعی ضروری است و فواید روان‌شناختی مهمی دارد (مانند کمک به فرد برای انتخاب‌های زندگی و به همین دلیل کمک به حل بحران هویت و حمایت از حضور بیمار در موقعیت‌های بین فردی که در آن استرس‌ها می‌توانند تجربه، بحث و درک شوند).

-کلارکین، یومانس، و کرنبرگ
@Dosipus

دوزیپوس

26 Oct, 20:04


@Dosipus

دوزیپوس

26 Oct, 20:03


من مدتی است کنجکاو شده‌ام تا بفهمم افرادی که داخل ایران زندگی می‌کنند، یا دست‌ کم آن‌هایی که به روان‌درمانگرها در ایران مراجعه می‌کنند، تا چه اندازه به سازمان‌های شخصیتی مختلف گرایش دارند.

شاید بپرسید چرا این توزیع فراوانی اهمیت دارد. به نظرم وقتی می‌خواهیم روش‌های درمانی مختلف در ایران ارائه دهیم یا کتاب‌های این حوزه را ترجمه کنیم، بهتر است بدانیم که باید بر کدام نوع شخصیت تمرکز کنیم و همچنین
به عنوان مثال، اگر من یک دانشجوی روانشناسی هستم و در آستانه‌ی انتخاب رویکرد بالینی‌ام، نتایج این گزارش می‌تواند به من در این انتخاب کمک کند.

فایل گزارش: https://t.me/Dosipus/802

@Dosipus

دوزیپوس

23 Oct, 12:58


متن شماره ۴۶۰
چه چیز نارسیسیزم را متمایز می‌کند؟

مارک روفلو به خوبی جواب ما رو می‌دهد:

آنچه نارسیسیزم بیمارگونه را از اشکال غیر بیمارگونه نارسیسیزم متمایز می‌کند، وجود یک فانتزی بزرگ‌منشانه است؛ یعنی اعتقاد به موفقیت، قدرت، نبوغ یا زیبایی کنونی یا آینده‌ی خود که با موقعیت واقعی فرد در جهان سازگاری ندارد (دیاموند و همکاران، ۲۰۲۱). بیماران مبتلا به اختلال شخصیت نارسیسیست اغلب در خیال خود قدرت نامحدود، شهرت یا ثروت بی‌پایان را تصور می‌کنند و ممکن است به اجتناب‌ناپذیری این نتایج باور داشته باشند. برای مثال، بیماری که به لس آنجلس نقل مکان می‌کند، ممکن است متقاعد شود که به سرعت وارد دایره‌ی داخلی هالیوود خواهد شد، با وجود اینکه هیچ تجربه‌ای در زمینه‌ی سرگرمی ندارد.

در غیاب یک فانتزی بزرگ‌منشانه، نمی‌توانیم به درستی از پاتولوژی نارسیسیزم صحبت کنیم. در واقع، همانطور که شدلر و دیگران اشاره کرده‌اند، بسیاری از آنچه به عنوان رفتار نارسیسیستی در شبکه‌های اجتماعی توصیف می‌شود (غضب، منیپیولیشن بین فردی و... ) در واقع نشانگر شخصیت مرزی یا ضداجتماعی است.

@Dosipus

1,640

subscribers

3

photos

1

videos