خلاصه کتاب @book_soti1 Channel on Telegram

خلاصه کتاب

@book_soti1


جهت تبلیغات با آیدی زیر در تماس باشید:

@akademiadmin

مطلقا کتاب (Persian)

مطلقا کتاب یک کانال تلگرامی فوق العاده برای علاقمندان به کتابخوانی است. اگر شما یک علاقه‌مند به کتاب‌های مختلف و گسترده هستید، باید حتما این کانال را دنبال کنید. در این کانال می‌توانید به بررسی‌ها، نقد و بررسی‌های کتاب‌های جدید و محبوب دسترسی پیدا کنید و از پیشنهادات خواندنی برای هر سلیقه لذت ببرید. هر چه علاقه‌مندی به خواندن، این کانال یک منبع عالی برای شما خواهد بود. با دنبال کردن مطلقا کتاب، شما هیچوقت از مطالب جذاب و الهام بخش این کانال پشیمان نخواهید شد. بنابراین، پیوسته از کتاب بخوانید و عمق روح خود را افزایش دهید. جهت تبلیغات و هر گونه سوالات دیگر با آیدی تلگرامی @akademiadmin در تماس باشید و از فرصت‌های تبلیغاتی در این کانال بهره‌مند شوید.

خلاصه کتاب

08 Jan, 18:12


‍■ #حکایت

روزی روزگاری شیری جوان حاکم جنگل شد
و یک روباه پیر وزیر و مشاور او بود که در حیله گری شهرت بی نهایت داشت.

حیوانات جنگل پدر حاکم جوان که بر آنان حکومت میکرد را به قتل رساندند و بخاطر وعده بازگشت آب به رودخانه و برکه های جنگل، پسر او را حاکم کردند و شیر جوان سد پشت قصر را باز کرد
و آب به رودخانه و همه برکه ها آمد و حیوانات شادمان ماه های اول حکومت شیر جوان در کنار هم کار میکردند و از زندگی لذت میبردند.

روزی شیر به روباه گفت :
ای وزیر این حیوانات زمان پدرم مالیات نمیدادند و همیشه از آذوقه قصر پدرم برای زمستان غذای مجانی دریافت میکردند و دیدی چه بر سر او آوردند و به قتل رساندند.

آب سد قصر دارد تمام میشود و اگر خشکسالی شود ما خودمان چه کنیم و دوباره حیوانات بر علیه ما توطئه میکنند و مرا به قتل میرسانند.

روباه پیر رو به شیر کرد و گفت :
سلطان جوانم من این حیوانات را به خوبی میشناسم، اگر به روشی که من میگویم حکومت کنی تا آخر عمر حاکم جنگل خواهی بود چون این حیوانات اگر در رفاه و آسایش باشند دوباره بر علیه حاکم توطئه میکنند. شیر گفت پس روش کار تو چیست ای روباه پیر.

روباه جارچیان را به وسط جنگل فرستاد وبه آنها گفت که جار بزنند و بگویند بابت کمک به آبادانی جنگل از این به بعد باید هر ماه یک سکه به صندوق قصر مالیات دهید، چند ماه گذشت و بخاطر آبادانی همه حیوانات مالیات دادند، وقتی دیدند هیچ کاری از سوی قصر برای جنگل انجام نشد دو تا از حیوانات اعتراض کردند و شکایت نمودند

روباه به مامورین دستور داد آن ها را دستگیر کنند و چون به شیر حاکم جوان تهمت کم کاری زدند در حضور بقیه حیوانات سر آن ها را از تن جدا کنند شیر به روباه گفت چکار میکنی حیوانات خشمگین میشوند و به قصر حمله میکنند

روباه گفت سلطان جوانم من این حیوانات را خوب میشناسم کارتان نباشد، حکم اجرا شد و رعب وحشت در بین حیوانات بوجود آمد.

بعد از چند وقت روباه دستور داد از این پس هر هفته باید یک سکه به قصر مالیات دهند، حیوانات معترض شدن ولی از ترس هیچ شکایتی نکردن و مالیات را پرداخت کردند

روباه باز به حیوانات دستور داد هفته ای سه سکه باید مالیات دهید، سه تا از حیوانات فقیر شکایت کردند که این چه وضعی هستش شیر دارد ظلم میکند، روباه سریعا دستور داد معترضین را به خاطر توهین به حاکم جنگل را زندانی کنند، حیوانات دیگر سکوت کردند.

روباه مالیات را هفته ای هفت سکه اعلام کرد و هر حیوانی اعتراض میکرد به جرم توهین به سلطان جنگل زندانی یا اعدام میکرد، شیر جوان با سکه های که حیوانات داده بودند یک قصر بزرگ و مجلل ساخت و آب را هم بر روی حیوانات بست.

حیوانات به سختی کار میکردند و هر چی در میاوردند خرج شکم خودشان و مالیات نمیشد و همه در غم و اندوه بودند و از ترس سلطان و اعدام نشدن اعتراض و شکایت نمیکردند
فقط در دل خود را نفرین میکردند که چرا توطئه کردند و شیر پدر را به قتل رساندند.

روباه در دم مرگ به شیر گفت اگر میخواهی همیشه حاکم بمانی حیوانات را در غم و گرفتاری نگه دار و همیشه آن ها را بترسان که اگر شکم شان سیر شود تورا خواهند کشت.

خلاصه کتاب

08 Jan, 14:06


■ سکوت همیشه زیباست، و آدمی که خاموش است همیشه زیباتر از آدم حراف جلوه میکند.

📚 #جوان_خام
👤 #فئودور_داستایوفسکی

خلاصه کتاب

08 Jan, 12:06


■‍ اگر ارتشى از صد شير درست كنيد كه رهبرشان يك سگ باشد، تمام شير ها مثل سگ خواهند مرد. اما اگر ارتشى از صد سگ درست كنيد كه رهبرشان يك شير باشد، تمام سگ ها مانند شير خواهند جنگيد ...

👤 #ناپلئون_بناپارت

خلاصه کتاب

08 Jan, 08:02


💥 داستایفسکی در رمان ابله، در رابطه با اعدام، از زبانِ قهرمان داستان، چه می گوید؟


‍ ■ اين دستگاه، يعنی گيوتين را هم برای همين اختراع کرده اند. ولی من همان وقتی که اين صحنه را ديدم فکری به ذهنم رسيد: از کجا معلوم که عذاب اين مرگ بيشتر نباشد. شايد اين حرف به نظر شما مضحک بيايد. فکر کنيد که دری وری می گويم. ولی کافی است کمی قوه تخيله تان را به کار بيندازيد. آن وقت می بينيد که همين فکر به ذهن شما هم می آيد. يک خرده فکر کنيد، مثلا همين شکنجه را در نظر بگيريد. وقتی کسی را با شکنجه می کشند رنج و درد زخم ها جسمانی است. و اين عذاب جسمانی آدم را از عذاب روحی غافل ميکند، به طوری که تنها عذابی که می کشد از همان زخم هاست تا بميرد.

حال آنکه چه بسا درد بزرگ، رنجی که به راستی تحمل ناپذير است از زخم نيست بلکه در اينست که می دانی و به يقين می دانی که يک ساعت ديگر، بعد ده دقيقه ديگر، بعد نيم دقيقه ديگر، بعد همين حالا، در همين آن روحت از تنت جدا می شود و ديگر انسان نيستی و ابدا چون و چرايی ندارد. بزرگ ترين درد همين است که چون و چرايی نداد. در اينست که سرت را می گذاری درست زير تيغ (و یا گردنت را درون حلقه ی طناب کلفتی که قرار است گردنت را شکسته و خفه ات کند) و صدای غژ غژ فرود آمدن آن ر می شنوی و همين ربع ثانيه از همه وحشنتناک تر است. می دانيد، اين حرف ها از خيال پردازی من نيست. خيلی ها همين حرف ها را زده اند. من به اين اعتقاد دارم، به قدری که رک و راست می گويم: مجازات اعدام به گناه آدم کشی، به مراتب وحشتناک تر از خود آدم کشی است.

کشته شدن به حکم دادگاه به قدری هولناک است که هيچ تناسبی با کشته شدن به دست تبهکاران ندارد. آن کسی که مثلا شب، در جنگل يا به هر کيفيتی به دست دزدان کشته ميشود تا آخرين لحظه اميدوار است که به طريقی نجات يابد، هيچ حرفی در اين نيست.

مواردی بوده است که کسی که سرش را گوش تا گوش می بريده اند هنوز دلش به فکر فرار گرم بوده يا التماس می کرده است که از خونش بگذرند. حال آنکه اينجا همين اميدی که تا آخرين دم دل را گرم می دارد و مرگ را ده برابر آسان تر می کند بی چون و چرا از محکوم گرفته می شود. اينجا حکم صادر شده و همين که حکم است و قطعی است و اجباری ست و هولناک ترين عذاب است و بدتر از آن چيزی نيست. سربازی را در ميدان جنگ جلو توپ بگذاريد و شليک کنيد. او تا آخرين لحظه اميدوار است. ولی حکم قطعی اعدام همین سرباز را برايش بخوانيد، از وحشت نا اميدی ديوانه می شود يا به گريه می افتد. چه کسی گفته است که انسان قادر است چنين عذابی را تحمل کند و ديوانه نشود؟ اين تجاوز ناهنجار و بی حاصل برای چه؟ شايد باشد کسی که حکم اعدامش را برايش خوانده باشند و عذابش داده باشند و بعد گفته باشند: ‹برو، گناهت بخشوده شد!› شايد چنين کسی می توانست آنچه کشيده است وصف کند. آنچه مسيح گفته در خصوص همین عذاب و همين وحشت سياه بوده است. نه، انسان را نبايد اين طور شکنجه کرد.

👤 #فئودور_داستایوفسکی
📚 #ابله

خلاصه کتاب

08 Jan, 08:02


‍ ■ اين دستگاه، يعنی گيوتين را هم برای همين اختراع کرده اند. ولی من همان وقتی که اين صحنه را ديدم فکری به ذهنم رسيد: از کجا معلوم که عذاب اين مرگ بيشتر نباشد. شايد اين حرف به نظر شما مضحک بيايد. فکر کنيد که دری وری می گويم. ولی کافی است کمی قوه تخيله تان را به کار بيندازيد. آن وقت می بينيد که همين فکر به ذهن شما هم می آيد. يک خرده فکر کنيد، مثلا همين شکنجه را در نظر بگيريد. وقتی کسی را با شکنجه می کشند رنج و درد زخم ها جسمانی است. و اين عذاب جسمانی آدم را از عذاب روحی غافل ميکند، به طوری که تنها عذابی که می کشد از همان زخم هاست تا بميرد. حال آنکه چه بسا درد بزرگ، رنجی که به راستی تحمل ناپذير است از زخم نيست بلکه در اينست که می دانی و به يقين می دانی که يک ساعت ديگر، بعد ده دقيقه ديگر، بعد نيم دقيقه ديگر، بعد همين حالا، در همين آن روحت از تنت جدا می شود و ديگر انسان نيستی و ابدا چون و چرايی ندارد. بزرگ ترين درد همين است که چون و چرايی نداد. در اينست که سرت را می گذاری درست زير تيغ و صدای غژ غژ فرود آمدن آن ر می شنوی و همين ربع ثانيه از همه وحشنتناک تر است. می دانيد، اين حرف ها از خيال پردازی من نيست. خيلی ها همين حرف ها را زده اند. من به اين اعتقاد دارم، به قدری که رک و راست می گويم: مجازات اعدام به گناه آدم کشی، به مراتب وحشتناک تر از خود آدم کشی است. کشته شدن به حکم دادگاه به قدری هولناک است که هيچ تناسبی با کشته شدن به دست تبهکاران ندارد. آن کسی که مثلا شب، در جنگل يا به هر کيفيتی به دست دزدان کشته ميشود تا آخرين لحظه اميدوار است که به طريقی نجات يابد، هيچ حرفی در اين نيست. مواردی بوده است که کسی که سرش را گوش تا گوش می بريده اند هنوز دلش به فکر فرار گرم بوده يا التماس می کرده است که از خونش بگذرند. حال آنکه اينجا همين اميدی که تا آخرين دم دل را گرم می دارد و مرگ را ده برابر آسان تر می کند بی چون و چرا از محکوم گرفته می شود. اينجا حکم صادر شده و همين که حکم است و قطعی است و اجباری ست و هولناک ترين عذاب است و بدتر از آن چيزی نيست. سربازی را در ميدان جنگ جلو توپ بگذاريد و شليک کنيد. او تا آخرين لحظه اميدوار است. ولی حکم قطعی اعدام همین سرباز را برايش بخوانيد، از وحشت نا اميدی ديوانه می شود يا به گريه می افتد. چه کسی گفته است که انسان قادر است چنين عذابی را تحمل کند و ديوانه نشود؟ اين تجاوز ناهنجار و بی حاصل برای چه؟ شايد باشد کسی که حکم اعدامش را برايش خوانده باشند و عذابش داده باشند و بعد گفته باشند: ‹برو، گناهت بخشوده شد!› شايد چنين کسی می توانست آنچه کشيده است وصف کند. آنچه مسيح گفته در خصوص همین عذاب و همين وحشت سياه بوده است. نه، انسان را نبايد اين طور شکنجه کرد.

👤 #فئودور_داستایوفسکی
📚 #ابله

خلاصه کتاب

07 Jan, 19:48


پرسش‌های جان‌سوزِ ایوان کارامازوف (اتئیست و روشنفکر شکاک) از برادرش آلیوشا کارامازوف (طلبه‌ی دینی)

موضوع: شــرِّ گـزاف
اینجا بشنوید

بزودی در بخش لایو کل این بخش را به صورت زنده خوانده و سپس تفسیر خواهیم کرد. یک تفسیر پدیدارشناسانه و همینطور روانکاونه

خلاصه کتاب

07 Jan, 19:42


⁠عقیده:

اگر عقیده مخالف، شما را عصبانی می‌کند نشانه آن است که شما ناخودآگاه می‌دانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر می‌کنید ندارید!

اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه دو میشود پنج یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن احساس دلسوزی می کنید، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند...

اغلب بحثهای بسیار تند، آنهایی هستند که طرفین درباره موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند.

شکنجه در الاهیات به کار می رود نه در ریاضیات زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد ، اما در الاهیات تنها عقیده وجود دارد بنابراین هنگامی که پی می‌برید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید
احتمالا با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کننده ای ندارید!

#برتراند_راسل

خلاصه کتاب

07 Jan, 17:51


‍ ‍■ جملاتی از #صادق_هدایت

■ تنها چیزی که از من دلجویی می‌کرد امید نیستی پس از مرگ بود. فکر زندگی دوباره مرا می‌ترسانید و خسته می‌کرد. من هنوز به این دنیایی که در آن زندگی می‌کردم انس نگرفته بودم، دنیای دیگر به چه درد من می‌خورد؟ حس می‌کردم که این دنیا برای من نبود، برای یک دسته آدمهای بی حیا، پررو، گدامنش، معلومات فروش چاروادار و چشم و دل گرسنه بود برای کسانی که به فراخور دنیا آفریده شده بودند و از زورمندان زمین و آسمان مثل سگ گرسنه جلو دکان قصابی که برای یک تکه لثه دم می‌جنبانید گدایی می‌کردند و تملق می‌گفتند.»

● «عشق چیست؟ برای همهٔ رجاله‌ها یک هرزگی، یک ولنگاری موقتی است. عشق رجاله‌ها را باید در تصنیفهای هرزه و فحشا و اصطلاحات رکیک که در عالم مستی و هشیاری تکرار می‌کنند پیدا کرد. مثل: دست خر تو لجن زدن و خاک تو سری کردن؛ ولی عشق نسبت به او برای من چیز دیگر بود.»

● «بدون مقصود معینی از میان کوچه‌ها، بی تکلیف از میان رجاله‌هایی که همه آنها قیافه‌های طماعی داشتند و دنبال پول و شهوت می‌دویدند می‌گذشتم. من احتیاجی به دیدن آنها نداشتم چون یکی از آنها نماینده باقی دیگرشان بود. همه آنها یک دهان بودند که یک مشت روده به دنبال آنها آویخته و منتهی به آلت تناسلی شان می‌شد… به من چه ربطی داشت فکرم را متوجه زندگی احمق‌ها و رجاله‌ها بکنم، که سالم بودند و خوب می‌خوردند، خوب می‌خوابیدند و خوب جماع می‌کردند، و بال مرگ هر دقیقه به سر و صورتشان سائیده نشده بود.»

● «یه چیزهایی هست که نمی‌شود به دیگری فهماند، نمی‌شود گفت، نمی‌شود فهماند آدم را مسخره می‌کنند.»

● دنیا آن‌طوری که تاکنون تصور می‌کردم مفهوم و قوه خود را ازدست‌داده بود و به‌جایش تاریکی شب فرمانروائی داشت، چون به من نیاموخته بودند به شب نگاه کنم و شب را دوست داشته باشم.

● زندگی با خونسردی و بی‌اعتنایی صورتک هرکسی را به خودش ظاهر می‌سازد، گویا هر کس چندین صورت با خود دارد، بعضی فقط یکی از این صورتک‌ها را دائماً استعمال می‌کنند که طبیعتاً چرک می‌شود و چین‌وچروک می‌خورد و بعضی دیگر پیوسته صورتشان را تغییر می‌دهند ولی همین‌که پا به سن گذاشتند می‌فهمند که این آخرین صورتک آنها بوده و به‌زودی مستعمل و خراب می‌شود، آن‌وقت صورت حقیقی آنها از پشت صورتک آخری بیرون می‌آید.

👤 #صادق_هدایت

خلاصه کتاب

07 Jan, 17:26


■ «به جای آنکه کلید جامعه را به سیاست‌مدار بدهیم بهتر است قفل را عوض کنیم»

👤 #پتر_کروپوتکین

خلاصه کتاب

07 Jan, 15:25


‍ ■ انسان نوین

● یک درخت، در تمامیت و کمال خویش می‌تواند گل بدهد و به بار بنشیند. انسان، درختی است که هنوز شکوفه نکرده است. انسان، گذشته‌ای بسیار تاریک و غمبار داشته است. گذشته انسان، شب تاریک روح او بوده است. انسان، همواره تحت فشار بوده است، دلیل ستیزه‌جویی او نیز همین فشار است. فشار، قابلیت‌های انعطاف‌پذیر و نرم و لطیف انسان را می‌ستاند. ما اکنون به نقطه‌ای رسیده‌ایم که مجبوریم طرحی نو دراندازیم. عالمی از نور بباید ساخت و از نو آدمی. آدمی که دیگر بین این و آن سرگردان نیست. آدمی که آمیزه‌ای است از هم این، هم آن. آدمی که هم زمینی است و هم آسمانی .. آدمی که تمامیت هستی خود را می‌پذیرد و آن را شقه نمی‌کند. در او گسست و شکافی نیست و او خدایی دارد که هم خالق خیر است و هم خالق شر و اخلاق او، رندانه است. او از فراز حصار ثنویت پریده است و دیگر روان پریش دوگانه پندار نیست، عالم نو را آدم نو می‌آفریند. اندیشه آدم نو، بنیادی یکسره متفاوت دارد. او هم شاعر است، هم عارف و هم دانشمند، او شخصیتی قالبی ندارد، او به‌طور شگفت‌انگیزی خودش است.
بنیاد آموزه‌های من، اثبات انسان نوین و نفی انسان‌نما است، انسان‌نما، موجودی طبیعی نیست. او محصول محيط خویش است، او سبب پرداخته مشتی اعتقادات نسنجیده و بازیچه عده‌ای سیاستمدار ضد حریم است.

📚 #زوربای_بودایی
👤 #اشو

خلاصه کتاب

06 Jan, 18:36


■ مایوس نشو
درست وقتی همه چیز تمام شده می نماید، نیروهای تازه ای سر میرسند و این دقیقا به آن معناست که تو زنده ای و اگر آن ها فرا نرسند، همه چیز برای همیشه تمام شده است...

👤 #فرانتس_کافکا

خلاصه کتاب

06 Jan, 17:30


■ ترس از مرگ ناشی از ترس از زندگیست.
و کسی که خوب زندگی کرده باشد همیشه برای مردن آماده است.

👤 #مارک_تواین

خلاصه کتاب

04 Jan, 18:30


■ کسانی که دست ازجان شسته اند و از همه چیز سرخورده اند، تنها آن ها می توانند کارهای بزرگ انجام بدهند.

📚 #زنده_به_گور
👤 #صادق_هدایت

خلاصه کتاب

04 Jan, 17:06


■ ‌ خرد تا به زنان می‌رسد، نامش مکر می‌شود
و مکر تا به مردان می‌رسد، نام عقل می‌گیرد.

درخواستِ توجه به زنان می‌رسد،
نامش حسادت می‌شود و حسادت
تا به مردان می‌رسد، می شود غیرت.

👤 #بهرام_بیضایی
📚 #نمایشنامه_شب_هزار_و_یکم

خلاصه کتاب

04 Jan, 16:06


۲۸ | روزنگار رواقی گری | رایان هالیدی

سوم ژانویه

در مقابل چیزهایی که اهمیت ندارند بی رحم باشید


چه زیادند کسانی که باعث شده اند زندگی تان هدر برود، در حالی که خودتان مطلع نبودید چه چیزی را از دست میدهید چه زیادند لحظاتی که زندگی را در غصه های بیهوده، شادی های احمقانه آرزوهای طمع کارانه و سرگرمی های اجتماعی تلف کرده اید نیز چقدر مقداری از زندگی که برای خودتان باقی مانده است کم است.

روزی متوجه خواهید شد دارید پیش از موعد میمیرید

٥٢ سنکا در باب کوتاهی عمر ، ۳. ۳ب

یکی از سخت ترین کارها در زندگی نه گفتن است به دعوت ها به درخواستها به اجبارها به همه ی کارهایی که دیگران میکنند از این سخت تر نه گفتن به برخی احساسات وقت گیر است عصبانیت هیجان حواس پرتی، علاقه ی افراطی شهوت هیچ کدام از این تکانه ها به تنهایی چیز خاصی نیستند، اما وقتی از کنترل خارج بشوند، به شکل مشغله در می آیند.

اگر مراقب نباشید این تکانه ها بر شما غلبه میکنند و زندگی تان را از بین می برند. آیا تا به حال فکر کرده اید چطور میتوانید مقداری از زمانتان را برگردانید و چطور کمتر احساس پر مشغلگی کنید؟ با یادگیری «نه» گفتن شروع کنید، مثل «نه متشکرم» و «نه، من نمیخواهم گرفتار این موضوع شوم» و «نه، الان برایم مقدور نیست». این کار شاید ناراحتی هایی به وجود بیاورد شاید جماعتی را از ما زده کند، شاید کار سختی باشد اما هر چه بیشتر به چیزهای بی اهمیت نه بگویید بیشتر به موارد مهم بله خواهید گفت این کار کمک تان می کند همان طور که خودتان میخواهید زندگی کنید و از آن لذت ببرید.

خلاصه کتاب

03 Jan, 18:21


برخی میوه‌ها بیش از آنکه برسند، می‌پوسند

زرتشت بشنویم
اینجا لمس کنید

خلاصه کتاب

02 Jan, 18:51


وای! که چقدر شادی و شیرین‌کامی انسان را خوشرو و زیبا می‌کند. عشق در دل می‌جوشد و آدم می‌خواهد که هرچه در دل دارد در دل دیگری خالی کند. می‌خواهد همه شادمان باشند، همه بخندند و این شادی بسیار مسری است...‌

کدام یک به دیگری ترجیح دارد: خوشبختی‌ای مبتذل و مسکینانه یا رنج و دردی متعالی؟ بگویید ببینم کدام یک از آن دیگری ارزشمندتر است؟ ‌

#فئودور_داستایفسکی / #یادداشت‌های_زیرزمینی و #شب‌های_روشن

خلاصه کتاب

01 Jan, 18:53


چه چیزی انسان را از داشتن اراده و استقلال باز می‌دارد؟
از شوپنهاور بیاموزیم
اینجا بشنوید
اینجا هم تماشا کنید

خلاصه کتاب

01 Jan, 18:40


کتاب متفکران بزرگ / آلن دوباتن

‌اگر تا به حال یک یا چند اثر از آثار آلن دوباتن مانند تسلی بخشی‌های فلسفه، هنر سیر و سفر، پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را را تغییر دهد، در باب مشاهده و ادراک، هنر همچون درمان و نیز مجموعه کتاب‌های مدرسه زندگی را مطالعه کرده باشید، متوجه این نکته مشترک در همه آثار نویسنده خواهید شد که آلن دوباتن با مطالعه و دقت در آثار و زندگی متفکران در حوزه‌های مختلف فلسفه، سیاست، جامعه شناسی، روانکاوی، هنر، ادبیات و معماری، سعی دارد آن ایده‌ها و نظریه‌ها و نگرش‌هایی که می‌توانند برای مشکلات اصلی زمانه ما راه حل ارائه دهند، استخراج کند:
دغدغه اصلی ما این است که ایده‌های بزرگ به نحوی فراگیر شناخته شوند و در زندگی ما تاثیر بگذارند؛ جهان مدرن تا به امروز مطالعه و انتقال ایده‌های فرهنگی را فقط به دپارتمان‌های دانشگاهی علوم انسانی واگذار کرده بود! اما ما تاریخ را حفاری کرده‌ایم تا بتوانیم ایده‌هایی را به شما عرضه کنیم که باور داریم بیشترین ارتباط را با زمانه ما دارند. ما به شدت متمایل به پرورش هوش هیجانی به یاری فرهنگ و استفاده از فرهنگ به عنوان ابزاری برای تسلی بخشی و روشنگری هستیم.‌

و البته آلن دوباتن در برابر این اشکال به جا از طرف دانشگاهیان که می‌گویند ساده سازی آثار متفکران، ناگریز منجر به خیانت به اثر خواهد شد، اینگونه پاسخ می‌دهد:
ما این نگرانی را درک می‌کنیم، اما به آن میدان نمی‌دهیم، چون از طرفی ما هم از خطراتی آگاهیم که پیچیدگی بیهوده موجب می‌شود ایده‌های خوب به کلی نادیده گرفته شوند. ما باور داریم که حقایق مهم درباره شیوه زندگی می‌تواند در قالبی عوام پسندانه مطرح شود، و مخالف این دیدگاه مایوس‌کننده هستیم که امور و آثار مهم محکوم‌اند که غیرقابل فهم باشند و مورد بی‌مهری قرار بگیرند.
حال دیگر انتخاب با خود خواننده است که به سراغ این کتاب و ایده‌های مطرح شده فیلسوفان که به شکل ساده و قابل فهم بیان شده‌اند برود و یا مستقیم به سراغ آثار فیلسوف مورد علاقه خود برود.‌

این کتاب گزیده‌ای از تفکرات و زندگیِ بزرگترین متفکران حوزهٔ فلسفه، تئوری سیاسی، جامعه شناسی، روانکاوی، هنر، معماری و ادبیات است. متفکرانی مانند زیگموند فروید در زمینه روان درمانی، افلاطون در زمینه فلسفه، ماکیاولی در حوزه سیاست، بودا نماینده فلسفه شرق، سند‌بندیکت در زمینه جامعه شناسی، آندرا پالادیو در حوزه معماری و جین آستین در عرصه ادبیات در این کتاب معرفی شده و تاریخچه و اساس تفکر و اندیشه آن‌ها برای خواننده به گونه‌ جذابی بیان می‌شود.‌

کتاب متفکران بزرگ مناسب مخاطبانی است که علاقه دارند از ایده‌های متفکران بزرگ در زمینه‌های مختلف بخوانند و به کمک این متفکران، مصائب، تنگناها، لذت‌ها و غصه‌های زندگی روزمره‌شان را بهتر درک کنند. بنابراین اگر شما هم با دیدگاه آلن دوباتن موافق هستید و با ساده‌سازی مشکلی ندارید، این کتاب می‌تواند گزینه مناسبی برای مطالعه باشد.‌

خلاصه کتاب

01 Jan, 18:40



جملاتی از متن کتاب ‌

غم‌ها و اضطراب‌های شخصی فروید، فقط بخشی از سهم عظیمی است که تحقیقات او در کمک به بشر داشته، تا بتواند ناخرسندی عجیبی را شناسایی کند که در ذهن‌اش خانه کرده بود. آثار فروید به ما نشان می‌دهند که آگاهی، یعنی همان بخش عقلانی ذهن ما، به قول فروید «حتی در خانهٔ خودش هم ارباب نیست». ‌

ما تحت سلطهٔ نیروهایی هستیم که با یکدیگر در حال رقابت‌اند و بیشترشان از دسترسی آگاهی خارج‌اند. هرقدر هم که نظریات فروید عجیب و غریب، ناخوشایند یا خنده‌دار به نظر برسند، باید به او گوش کنیم، به این دلیل که توضیحی درخشان و روشنگرانه به این پرسش می‌دهد که چرا انسان بودن این‌چنین دشوار است.‌‌


ما شبیه سیزیف هستیم. تمثالی یونانی که خدایان محکومش کرده‌اند تخته سنگی را به بالای کوه بغلتاند و دوباره تا ابد قل خوردن آن را به پایین تماشا کند.‌

یک ارتباط خوب باید به این معنی باشد که ما دیگری را دقیقا آنطور که هست دوست نداشته باشیم. عشق به معنای متعهد شدن به کمک کردن به آن‌ها است که نسخه بهتری از خودشان باشند و گذارهای طوفانی که این تغییر ناچار در پی دارد را تحمل کنند و در عین حال آن‌ها هم تلاش‌شان برای ارتقای ما دست نکشند.‌

زمانی که عاشق می‌شوی، آنچه در واقع رخ می‌دهد این است که تو در دیگری ویژگی‌های خوبی را یافته‌ای که خودت فاقد آن‌ها بوده‌ای. احتمالاً این معشوق‌ها کسانی هستند که زمانی که شما سراسیمه‌اید، آرام‌اند؛ یا وقتی آشفته‌اید، خویشتن‌دارند؛ یا زمانی که شما گنگ و خاموشید، آن‌ها سخنورند.‌

زمانی که عاشق می‌شوی، آنچه در واقع رخ می‌دهد این است که تو در دیگری ویژگی‌های خوبی را یافته‌ای که خودت فاقد آن‌ها بوده‌ای. احتمالاً این معشوق‌ها کسانی هستند که زمانی که شما سراسیمه‌اید، آرام‌اند؛ یا وقتی آشفته‌اید، خویشتن‌دارند؛ یا زمانی که شما گنگ و خاموشید، آن‌ها سخنورند. ‌

فانتزیِ پنهانِ عشق این است که با نزدیک شدن به این شخص، شما هم
می‌توانید کمی شبیه آن‌ها شوید. آن‌ها می‌توانند کمک کنند تا در مسیر تحقق توانایی‌های خود رشد کنید. از منظر افلاطون، عشق در ذاتش نوعی آموزش است: شما نمی‌توانید کسی را دوست داشته باشید، اگر نخواهید به وسیلهٔ آن‌ها رشد کنید. عشق باید عبارت از دو انسان باشد که تلاش می‌کنند با همراهی هم رشد کنند ــ و به هم در این مسیر کمک کنند. این به آن معنا است که شما نیاز دارید با کسی درآمیزید که یک جزءِ مفقودهٔ مهم از تکامل شما را دارد: فضایلی که فاقد آن‌هایید.‌

از منظر افلاطون، عشق در ذاتش نوعی آموزش است: شما نمی‌توانید کسی را دوست داشته باشید، اگر نخواهید به وسیلهٔ آن‌ها رشد کنید. عشق باید عبارت از دو انسان باشد که تلاش می‌کنند با همراهی هم رشد کنند – و به هم در این مسیر کمک کنند. این به آن معنا است که شما نیاز دارید با کسی درآمیزید که یک جزءِ مفقودهٔ مهم از تکامل شما را دارد: فضایلی که فاقد آن‌هایید.‌

نیچه پی برد که حسادت بخش بزرگی از زندگی است. ولی عموما به ما یاد دادند که از احساسات حسادت آمیز خود شرمنده باشیم‌. آن‌ها نشانه‌هایی از شر به نظر می‌رسند. برای همین آنها را از خودمان و دیگران پنهان می‌کنیم، تا جایی که گاهی بعضی‌ها با صداقت تمام می‌گویند دیگر به هیچ کس حسادت نمی‌کنند. نیچه تأکید داشت که اینکار محال است، به خصوص اگر در جهان مدرن زندگی کنیم.‌

به نظر نیچه، دموکراسی توده و پایان عصر فئودال – آریستوکراسی بذر خوبی برای احساسات حسد آمیز می‌کارد، چون اکنون همه تشویق می‌شوند خود را با دیگری برابر بدانند. در دوران فئودالی، هیچ وقت یک رعیت به یک اشراف زاده احساسات حسد آمیز نداشت. اما حالا هر کسی خود را با دیگری مقایسه می‌کرد و در معرض ملغمه‌ای گذرا از بلند پروازی و در نتیجه بی‌کفایتی قرار داشت.‌

خلاصه کتاب

31 Dec, 23:06


سال نوی میلادی بر همه‌ی عزیزان مبارک ❤️

خلاصه کتاب

28 Dec, 18:15


■ فرهنگ يعنى ظاهر هركس دو بخش دارد:
اول چيزهايى كه انتخاب خودش نيست
و بطور طبيعى به او داده شده و نبايد مسخره شود
دوم چيزهايى كه انتخاب خود اوست
و به ما ربطى ندارد!

👤 #برتراند_راسل

خلاصه کتاب

27 Dec, 17:31


بریده‌هایی از کتاب #یادداشت_های_زیرزمینی اثر #فیدور_داستایفسکی

اما می‌دانی در واقع خواسته ام چیست؟ که همهٔ شما به درک بروید، همین! دلم آرامش می‌خواهد.

در نومیدی است که آتشی‌ترین لذت‌ها شکل می‌گیرند،

نبودِ فهمِ درست زاییدهٔ چیزی نیست جز فقدان رفتار نیک.

شاید انسان فقط عاشق حالِ خوب نباشد. شاید به رنج بردن هم به همین اندازه عشق بورزد. شاید رنج بردن به همان اندازهٔ حالِ خوب برایش سود داشته باشد. چرا که انسان گاهی به رنج کشیدن بی‌اندازه عشق می‌ورزد، تا سرحد شوریدگی، و این خود حقیقتی است.

آه، آقایان گرامی، چگونه ارادهٔ آدمی می‌تواند از آنِ او باشد وقتی جدول و حساب ریاضی در کار است و حساب دو دوتا چهارتا حاکم؟ دو دوتا حتی بدون ارادهٔ من هم می‌شود چهارتا. گویی ارادهٔ آدمی همین بوده است.

و این فرزانگان از کجا آورده‌اند این حرف را که بشر محتاج خواستنی طبیعی و پرهیزگارانه است؟ چه چیز باعث شد چنین تصور کنند که احتیاج بشر بنا بر ضرورت خواستنی منطقی و سودمند است؟ بشر تنها به خواستنی مستقل احتیاج دارد، قیمت این استقلال هر چه می‌خواهد باشد و مقصدش هر کجا. خب، و این خواستن، فقط شیطان می‌داند…

همهٔ دنیا به درک واصل شود یا من چایم را ننوشم؟ من می‌گویم بگذار دنیا به درک واصل شود اما من باید همیشه چایم را بنوشم.

هیچ می‌دانی که آدم می‌تواند به‌عمد و از سر عشق دیگری را شکنجه کند؟

اگر کسر شأن‌تان است که به من توجه کنید، من هم مقابل‌تان به تملق و تضرع سر فرود نمی‌آورم. زیرزمینم را دارم.

این پایان یادِ تو روی زمین است؛ بر گورِ دیگران، فرزندان، پدر ها، همسرها، گاهی گذری می‌کنند اما برای تو نه اشکی، نه آهی، نه دعایی و هیچ‌کسی، هیچ‌کس در تمام دنیا هرگز سراغت نخواهد آمد؛ نامت از صفحهٔ زمین پاک می‌شود، گویی که هرگز وجود نداشته‌ای، انگار هیچ‌وقت به دنیا نیامده‌ای!

خاطرتان راحت. آدم ته دلش سختش است که باور کند رنج می‌کشد، ریشخندی در دل خارخار می‌کند، اما با همهٔ این‌ها زجر می‌کشم، با حقیقت و اخلاص؛ حسادت می‌ورزم، عصبانی می‌شوم… و همهٔ این‌ها از ملال است آقایان، همه از ملال است؛ در هم شکستن از سکون.

تراژدی ـ کمدیِ ایده‌هاست

از این‌ها گذشته برایم اهمیتی ندارد اگر هیچ‌چیز از حرف‌هایم نفهمی!

همین حالا حاضرم تمام دنیا را به یک کوپِک بفروشم ولی آزار نبینم.

عشقِ اولِ ازدواج زود می‌گذرد، درست است، اما بعد عشقی از راه می‌رسد که حتی بهتر است. روح زن‌وشوهر به هم نزدیک می‌شود؛ در مورد تمام کارهای‌شان با هم تصمیم می‌گیرند، هیچ رازی را از هم پنهان نمی‌کنند و هنگامی که بچه از راه می‌رسد دیگر تمام اوقات، حتی سخت‌ترین آن، شبیه به خوشبختی است؛ فقط باید عاشق بود و شهامت داشت.

هر جایی که عشق نباشد معنایی هم نیست.

رنج، برای مثال، جایی در نمایش‌های مفرح ندارد، این را خوب می‌دانم. در کاخی کریستالی که حتی نمی‌شود فکرش را هم کرد، رنج همان تردید است، انکار است، و کاخی کریستالی که بتوان در آن تردید داشت به چه کار می‌آید؟ و بااین‌حال، اطمینان دارم که انسان هرگز رنج واقعی را مردود نخواهد دانست، یعنی تخریب و آشوب را. رنج ــ تنها علتِ آگاهی است.

شاید فکر می‌کنید آقایان که بنده دیوانه‌ام. اجازه بفرمایید نظرم را عرض کنم. موافقم، بشر اغلب حیوانی است خلاق، محکوم به تلاشی آگاهانه برای رسیدن به یک هدف و مشغول کردن خویش با هنر مهندسی ــ یعنی تا ابد و بی‌وقفه ساختنِ جاده‌ای برای خویش که دست‌کم راه به جایی ببرد اما گاه ممکن است بخواهد کنار بکشد، درست به این دلیل که ناگزیر از گشودنِ این جاده است و شاید هم به این علت که (هر چند این چهرهٔ مبتکر به طور عموم احمق است) هنوز گاهی به نظرش می‌رسد این جاده کمابیش همیشه بالاخره راه به جایی می‌برد، و اصل قضیه این نیست که کجا می‌رود بلکه این است که فقط باید برود، و این‌که کودکِ باتربیت، بی‌توجه به هنر مهندسی، تسلیم بی‌عملیِ مخرب نخواهد شد؛ بی‌عملی‌ای که به اذعان همه‌کس مادر تمام خباثت‌هاست.

ببینید، اگر به جای کاخ مرغدانی‌ای باشد و یک‌دفعه باران بگیرد، شاید برای این‌که خیس نشوم در مرغدانی پناه بگیرم، اما باز مرغدانی را کاخ نمی‌نامم تا فقط بابت محافظت در برابر باران قدردانی کرده باشم. می‌خندید، حتی می‌گویید که در چنین شرایطی دیگر چه فرقی می‌کند مرغدانی باشد یا عمارتی بزرگ. بله، درست است اگر منظورمان از زندگی فقط این می‌بود که خیس نشویم.

وقتی ارباب‌رجوع برای پی‌گیری شکایت‌شان سراغ میز من می‌آمدند، برای‌شان دندان‌قروچه می‌کردم و هنگامی که موفق می‌شدم کسی را دلخور کنم لذتی بی‌پایان می‌بردم.

اما به‌درستی فهمیده بود که من مردی نفرت‌انگیزم و، بیش از هر چیز دیگری، ناتوان از عشق ورزیدن به او.

بازوانش را به سویم گشود… این‌جا، قلب من نیز از جا کنده شد.

👇🏻👇🏻👇🏻

خلاصه کتاب

27 Dec, 17:31


هیچی‌نشده به نظر می‌رسد همه‌چیز را درک می‌کنند. پستانت را می‌مکد و با دست کوچکش به آن چنگ می‌زند، بازی می‌کند. پدرش سر می‌رسد، از پستانت کنار می‌کشد و سرش را به عقب خم می‌کند، پدرش را نگاه می‌کند و می‌خندد گویی که واقعاً خنده‌دار است و بعد دوباره، دوباره شروع به مکیدن می‌کند. یا این‌که یک‌دفعه پستان مادرش را گاز می‌گیرد، اگر دندان‌هایش درآمده باشد، و از گوشهٔ چشم نگاهش می‌کند که “ببین چه‌طور گازت گرفتم!” تمام خوشبختی همین نیست، وقتی هر سه با هم‌اند، شوهر، زن و بچه؟

و کی می‌شود که غم‌ و غصه‌ای نباشد؟

«به‌خدا که حسودی‌ام می‌شد. چه‌طور می‌شود مرد دیگری را ببوسد؟ یا غریبه‌ای را بیش‌تر از پدرش دوست داشته باشد؟ تصورش هم دردناک است. البته که این حرفِ بی‌ربطی است. البته، بالاخره همه سر عقل می‌آیند. اما به گمانم قبل از فرستادنش به خانهٔ شوهر، خودم را از شدت نگرانی بیچاره می‌کردم؛ خواستگارها را یکی پس از دیگری رد می‌کردم. اما آخرش به مردی می‌سپردمش که خودش دوست می‌داشت. برای پدرها همیشه مردی که خودِ دختر عاشقش شده باشد بدترین شوهر به نظر می‌رسد. همیشه همین‌طوری است. به همین دلیل آسیب زیادی به خانواده‌ها وارد می‌شود.»

جز کتاب خواندن پناهی نداشتم ــ یعنی این‌که در اطرافم هیچ‌چیزِ قابل‌احترامی نبود که به سمتش کشیده شوم.

با خود می‌گفتم «گیرم که صورتم زیبا نیست، اما باید به جبران این کاستی، شریف، گویا و مهم‌تر از همه به‌غایت هوشمند باشد.»

با خودم فکر می‌کردم، «چرا هیچ‌کس جز من دلش نمی‌خواهد با نفرت نگاهش کنند؟»

چو جانِ فروخفته‌ات در گناه به سوزِ سخن برکشیدم به راه تو آکنده از درد و رنج و تَعب زدی چنگ بر دست و نفرین به لب به دیوی که در بندت آورده بود به یادی که چوبت زند تاروپود چو می‌گفتی‌ام قصه درد خویش بپوشیدی از من رخِ زرد خویش به دستانِ لرزان، به وحشت، به خشم فرورفتی از شرم در آب چشم همان‌سان که بودی پریشان و مات همان‌سان هراسان ز هست و حیات

خوب یا بد، این‌که گاهی چیزی را بشکنیم خیلی هم مطلوب است. راستش را بخواهید، موضع من در این میان نه جانب رنج کشیدن است و نه حالِ خوب. موضع من… هواوهوسِ خودم است و این‌که به هنگام لزوم برایم تضمین شود.

منطق چه می‌داند؟ منطق فقط آن‌چه را توانسته بیاموزد می‌داند، (برخی چیزها را شاید هرگز یاد نگیرد؛ گفتنش دردی را دوا نمی‌کند، اما چرا نباید آن را گفت؟)

ــ چون هر چه باشد بالاخره روزی انسان‌ها قوانینِ آن‌چه را ارادهٔ آزاد خویش می‌نامیم کشف خواهند کرد ــ

اما سعی کنید کورکورانه خود را به دست احساسات بسپرید. بدون استدلال، بدون علتی اصلی، آگاهی را کنار بزنید و دست‌کم برای مدتی نفرت پیشه کنید یا عاشقی، فقط برای این‌که دست‌به‌سینه ننشینید.

خلاصه کتاب

27 Dec, 17:05


💢 خطر لو رفتن داستان. توجه کنید که با خواندن این متن، شما با محتوای داستان آشنا می شوید.‌

▪️خلاصه داستان:
نورا سید در دبیرستان شنا، یخچالشناسی و موسیقی و عضویت در گروه هزارتوی برادرش را از ترس حضور در جمع رها می‌کند.و فلسفه را کنار می‌گذارد.‌ دو ماه قبل از تاریخ عروسی با دن، مادرش با بیماری سرطان از دنیا می‌رود.نورا نامزدی‌اش را با دَن، چند روز مانده به موعد عروسی بی‌دلیل به هم میزند.‌
سال‌هاست که در یک مغازه بنام تئوری ریسمان، آلات موسیقی می‌فروشد. ولتر گربه خانگی او هم در شب حادثه می‌میرد.
اَش جراحی که در دو ماراتون هفتگی شرکت میکند به در خانه او می آید وخبر مرگ گربه را میدهد.حال نورا مساعد نیست واو گربه را در حیاط پشت خانه دفن میکند. از کارش بخاطر چهره افسرده اش اخراج میشود.ساعت دوازده نیمه‌شب با تعدادی از قرص‌های افسردگی خودکشی میکند.‌

درمحوطه‌ای مه‌آلود بیدار شده و وارد کتابخانه ای میشود.زنی جلویش حاضر می‌شود که شبیه کتابدار دبیرستان هیزلدین خانم الم است.
خانم اِلم به او توضیح می‌دهد که این کتابخانه زندگی‌هایی است که او می‌توانست داشته باشد.ابتدا کتاب حسرت‌هایش را به او می‌دهد
نورا میخواست با دن زندگی مشترکش را آغاز کند.نورا کتاب را باز می‌کند و وارد میخانه‌ای در روستا می‌شود.
آرزویی که با دن داشتند.بعد از مدت کوتاهی متوجه می‌شود که دن بعد از چند سال زندگی مشترک به او خیانت کرده است.‌

نورا ناامید شده و به کتابخانه برمی‌گردد.نورا در سفری کوتاه میفهمد که در مرگ ولتر مقصر نبوده و گربه خود بیمار بوده.
در یک زندگی در استرالیا در کشتی کار میکند اما دوستش ایزی در تصادف کشته شدهبلافاصله از این زندگی خارج میشود.‌

درسفربعدی او شناگر معروفی شده بود که چند مدال المپیک داشت.برای سخنرانی انگیزشی آماده می‌شد.
مادرش سال‌ها بود که فوت‌شده بود ولی پدرش هنوز زنده بود.با همسر دومش به مادرش خیانت کرده بود.
نورا این زندگی را دوست نداشت چون مادرش در زمان مرگ تنها بوده است.اینبار حسرت یخچال شناسیش را زندگی می کند.‌

و به قطب شمال می‌رود. در آنجا برای نمونه‌گیری از یخچال‌ها با گروهشان همراه می‌شود.او مجبوراست برای محافظت از دیگران نگهبانی بدهد.
و با دیدن خرس قطبی ترس از مرگ را با تمام سلول‌هایش حس می‌کند.هوگو یکی از مردان دانشمند به نورا می‌گوید: او هم چون نورا به‌جای کتابخانه در کلوپ فیلم‌های کرایه‌ای مانده و با برداشتن هر فیلم وارد دنیایی دیگر می‌شود.
هوگو مردی بود که از این سفرهای مجازی در دنیاهای موازی احساس لذت می‌کرد.نورا از بودن با هوگو نیز راضی نیست.‌

در زندگی بعدی یک خواننده معروف شده بود که در تمام دنیا خانه‌ای برای خود داشت و رابطه اش با رایان بیلی معروف را تمام کرده بود.اما در این دنیا برادرش با افراط در مصرف مواد اوردوز کرده و از دنیا رفته بود.
نورا این زندگی را هم نخواست.در سفری در پناهگاه حیوانات بود و با پسری به نام دیلن دوست بود اما از تعداد زیاد سگ در خانه دیلن ناامید شد.‌

کتاب بعدی او را به تاکستانی در آمریکا برد وسفر بعدی و سفرهای بعدی در زندگی‌های مختلف، هیچ‌کدام بابت میلش نبود.

تا اینکه دریکی دیگر از حسرت‌هایش، همسر اَش شده بود پسری که جراح بود ویکبار از او خواسته بود باهم قهوه‌ای بنوشند. نورا درخواست او را رد کرده بود.دختری بنام مالی داشت.
با کمک گرفتن از کودکی مالی تمام اطلاعاتی که برای این زندگی نیاز داشت را به دست آورد.فهمید که برادرش با مردی آشنا شده و در زندگی موفق است.‌

نورا در این دنیا فلسفه تدریس می‌کرد و کتاب می نوشت . با اَش زندگی سراسر آرامش داشت. از دوست داشتن و دوست داشته شدن این زندگی غرق لذت بود.به دنبال خانم الم رفت.‌

متصدی ساِلمندان به نورا گفت: سه هفته پیش خانم الم در تنهایی از دنیا رفتند.‌

نورا این زندگی باب میلش بوداما با دیدن لئو که شاگرد پیانواش بود و در این دنیا دزدی می‌کرد احساس ناامیدی کرد‌

به خانه رفت ولی دوباره مورمور شدن بدنش را حس کرد و به کتابخانه برگشت.چراغ‌های داخل کتابخانه جرقه می‌زدند و آتش به کتابخانه سرایت کرد. کتابخانه در حال فروپاشی بود و نورا تنها یک دقیقه وقت داشت در کتابی که آینده او بود و هیچ‌چیزی در آن نوشته‌نشده بود بنویسد در آخرین لحظه نوشت: من زنده هستم.‌

زمین زیر پایش تکان شدیدی خورد و نورا چیزی نفهمید.تکان سختی خورد وهرآنچه در معده داشت را بیرون ریخت.‌

با سختی از خانه بیرون آمد زنگ خانه پیرمرد همسایه را زد و گفت: آمبولانس خبر کند.روز بعد بهوش آمد. حالا می‌دانست که چقدر برای زندگی ارزش قائل است وچه زندگی‌هایی که می‌توانست داشته باشد و چه زندگی‌هایی که می‌تواند داشته باشد.
برادرش به دیدنش آمد.تصمیم گرفت از این موهبت به‌درستی استفاده کند شاید ادامه تحصیل هم می‌داد و اش را به قهوه دعوت می‌کرد.
به دیدار خانم الم رفت و با او شطرنج بازی کرد.

خلاصه کتاب

23 Nov, 07:41


3. درباره‌ی آزادی و انتخاب

• “آزادی چیزی نیست جز فرصتی برای بهتر شدن.”
(کتاب طاعون)
• “تنها یک وظیفه‌ی مهم وجود دارد: و آن، این است که به خودت وفادار بمانی.”

خلاصه کتاب

23 Nov, 05:00


2. درباره‌ی عشق و انسانیت

• “دوست‌داشتن کسی به معنای این است که او را بدون قید و شرط، همان‌طور که هست، دوست داشته باشی.”
• “انسان تنها زمانی آزاد است که بداند چیزی ارزش زندگی کردن دارد.”

خلاصه کتاب

23 Nov, 01:44


نقل قول‌هایی از آلبرکامو همراه با توضیح و تفسیر آن:

1. درباره‌ی پوچی و معنا

• “باید تصور کرد که سیزیف خوشحال است.”
(کتاب
اسطوره‌ی سیزیف) – اشاره به این که انسان، حتی در مواجهه با پوچی، می‌تواند معنا و شادی را بیابد.
• “پوچی تنها زمانی پایان می‌یابد که انسان از زندگی‌اش دست بکشد. اما شور زندگی از پوچی قوی‌تر است.”

خلاصه کتاب

22 Nov, 20:39


درس‌هایی از فلسفه
این بار از فلاسفه‌ی وجودی خاصه هایدگر بیاموزیم
انسان و غایات پوچ
اینجا بشنوید

خلاصه کتاب

22 Nov, 16:00


تفکر چیست؟ متفکر کیست؟

خلاصه کتاب

22 Nov, 14:57


ژان پل سارتر در این اثر مجددا جنایتی به نام اعدام را محکوم می‌کند

او در سایر آثارش نیز این جنایت هولناک را به نقد کشیده است

داستایفسکی نیز تا جایی که امکان داشت بر حکم اعدام تاخت و تا آخرین نفس در تمامی آثارش مستقیم و غیر مستقیم به نقد آن پرداخت

پایین‌تر بخشی از نقدهای او را برای عزیزا‌ن‌ ارسال میکنم:

👇🏻👇🏻👇🏻

خلاصه کتاب

21 Nov, 16:14


“دیوار” (La Mur) مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه از ژان پل سارتر است که در سال 1939 منتشر شد. این اثر شامل پنج داستان است که هر کدام مضامین اگزیستانسیالیستی مانند آزادی، مسئولیت، مرگ، و اضطراب را بررسی می‌کنند. در اینجا خلاصه‌ای از داستان اصلی و بخش‌های کلیدی کتاب آورده شده است:

1. خلاصه داستان اصلی: “دیوار”

داستان: ماجرای سه مرد به نام‌های پابلو ایبیتا، تام، و خوان روایت می‌شود که در یک زندان فالانژیستی اسپانیا در دوران جنگ داخلی منتظر اجرای حکم اعدام خود هستند. آن‌ها شب قبل از اعدام با ترس، اضطراب، و تأملات فلسفی درباره زندگی و مرگ مواجه‌اند.
پابلو: شخصیت اصلی، با مرگ به عنوان واقعیتی قطعی روبرو می‌شود. او با بی‌اعتنایی ظاهری و سردرگمی درونی، زندگی گذشته خود و تصمیماتش را بازنگری می‌کند.
اوج داستان: پابلو برای نجات جان خود، اطلاعات دروغی درباره مخفیگاه یکی از انقلابیون به نام رامون گریس می‌دهد. اما به طور تصادفی این اطلاعات درست از آب درمی‌آید، و او زنده می‌ماند، در حالی که احساس تهی بودن و پوچی می‌کند.

2. دیگر داستان‌های کتاب

“اتاق”: داستان زنی که شوهرش دچار جنون شده است و او میان وفاداری به شوهر و آرزوی آزادی از قید ازدواج دست و پا می‌زند.
“ارئوسترات”: مردی با انگیزه‌ای مخرب و پوچ که تصمیم می‌گیرد دست به قتل بزند تا از بی‌اهمیتی خود فرار کند.
“دوست خانوادگی”: داستان درباره فریبی اخلاقی و حقایق پنهان درون یک خانواده است.
“کودکی یک رهبر”: داستان پسری که از یک کودک عادی به یک فاشیست بی‌رحم تبدیل می‌شود.

3. مضامین اصلی کتاب

آزادی و مسئولیت: انسان آزاد است تا انتخاب کند، اما این آزادی با مسئولیت‌های اخلاقی سنگینی همراه است.
مرگ و اضطراب: مرگ به عنوان نهایت پوچی و بی‌معنایی زندگی به تصویر کشیده می‌شود.
پوچی: زندگی اغلب بی‌معنی به نظر می‌رسد، اما این وضعیت فرصتی برای انتخاب آزادانه و خلق معنا توسط خود فرد فراهم می‌کند.
تنهایی و گریزناپذیری شرایط انسانی: شخصیت‌ها با بحران‌هایی مواجه‌اند که آن‌ها را به تنهایی و خودکاوی سوق می‌دهد.

4. اهمیت فلسفی “دیوار”

• این کتاب نمونه‌ای روشن از فلسفه اگزیستانسیالیسم سارتر است که در آن انسان مجبور است در جهانی بدون خدا و بدون معنا زندگی کند و معنای زندگی خود را بسازد.
• داستان‌ها تضاد بین آزادی انسان و شرایط تحمیلی جامعه، مرگ، یا ایدئولوژی را برجسته می‌کنند.


اگر به داستان‌های فلسفی علاقه‌مند هستید، “دیوار” نمونه‌ای برجسته از تأثیرات اگزیستانسیالیسم بر ادبیات است.
#ابوذر_شریعتی
کانال تخصصی #خلاصه_کتاب

خلاصه کتاب

21 Nov, 11:38


پیام اصلی نیچه در آثارش

فریدریش نیچه، فیلسوف برجسته آلمانی، در آثار خود معانیِ ژرف، عمیق، متعدد و حتی متعارضی به خواننده‌ی خود ارائه می‌دهد، اما اگر بخواهیم جان سخن و پیام اصلی او را خلاصه کنیم، می‌توان گفت که نیچه به دنبال رهایی انسان از قید و بند بندگی و بردگی سنت‌ها، اخلاقیت ضعیف‌پرور، سیستم آموزشی ریاکارپرور و پخمه‌جذب‌کُن و نابغه‌دفع‌کُن است.

سابق بر این در لایوها و درس‌نوشتارها به پنج مفهوم اصلی در آثار نیچه اشاره کرده بودیم و الان با افزودن
دو مفهوم دیگر جان سخن و پیام اصلی او را یادآوری می‌‌کنیم:

1. مرگ خدا و بحران ارزش‌ها

نیچه در جملهٔ مشهور خود «خدا مرده است» بیان می‌کند که جهان مدرن دیگر به ارزش‌های دینی و سنتی باور ندارد. این وضعیت، انسان را در برابر یک خلأ ارزشی قرار می‌دهد. او از انسان می‌خواهد که به جای وابستگی به ارزش‌های آماده و مطلق، خود خالق معنا و ارزش‌های جدید باشد.


2. اراده معطوف به قدرت

نیچه معتقد است که زندگی به‌طور اساسی با «اراده معطوف به قدرت» تعریف می‌شود؛ یعنی نیرویی درونی که هر فرد را به سمت رشد، خلاقیت و غلبه بر محدودیت‌ها سوق می‌دهد. او از انسان می‌خواهد که این اراده را بپذیرد و با قدرت زندگی کند، به جای آنکه تسلیم ضعف، ترس یا اخلاقیات سرکوب‌گر شود.


3. انسان برتر (Übermensch)

نیچه انسان را موجودی می‌داند که در مسیر تکامل، هنوز به تمام ظرفیت‌های خود نرسیده است. «انسان برتر» ایده‌ای است که او برای توصیف فردی به کار می‌برد که توانسته است از محدودیت‌های اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی عبور کند و ارزش‌های جدیدی خلق کند. این انسان نماد خلاقیت، شجاعت و پذیرش زندگی است.


4. بازگشت جاودان (Eternal Recurrence)

نیچه از ایدهٔ بازگشت جاودان به‌عنوان یک آزمون فلسفی استفاده می‌کند: تصور کنید که زندگی شما، با تمام شادی‌ها و رنج‌هایش، بارها و بارها تکرار شود. آیا چنین زندگی را با تمام وجود می‌پذیرید؟ نیچه از انسان می‌خواهد به زندگی به گونه‌ای نگاه کند که گویی آمادهٔ تکرار جاودانهٔ آن است؛ یعنی زندگی را در تمام جنبه‌هایش عمیقاً تأیید کند.


5. نقد اخلاقیات ضعیف‌پرور، ریاکارپرور و بردگی

نیچه اخلاق سنتی، به‌ویژه اخلاق مسیحی، را به‌عنوان اخلاق «بردگان» به زیر تیغ تیز نقد خود می‌کشد؛اخلاقی که تسلیم‌پذیری، ضعف و فروتنی را می‌ستاید.

او اخلاق «سروران» را جایگزین آن می‌داند؛ اخلاقی که بر قدرت، خلاقیت و جسارت تأکید دارد.


6. پذیرش زندگی

نیچه از مفهوم «عشق به سرنوشت» سخن می‌گوید، به این معنا که باید زندگی را با تمام سختی‌ها و زیبایی‌هایش بپذیریم و دوست بداریم. در اصل او‌ در این بخش
از آثار خود سعی در رویکرد متعصبانه و مطاق‌گرایانه‌ی شوپنهاور دارد زیرا شوپنهاور اصرار داشت که زندگی مطلقا شر است و هیچ چاره‌ای هم جز نفی نفس وجود ندارد! (البته او طرفدار خودکشی نبود)

نیچه از ما می‌خواهد که به جای شکایت از رنج‌ها، و کاسه‌ی چه‌کنم چه‌کنم به دست گرفتن و فحش و
ناسزا به زمین و زمان دادن، می‌بایست آن‌ها را به‌عنوان بخشی ضروری از زندگی بپذیریم و مایه‌ی پخته‌تر شدن شخصیتمان قرار دهیم.

7. هنر به‌عنوان راهی برای معنابخشی به زندگی

نیچه هنر را یکی از مهم‌ترین ابزارهای مقابله با بی‌معنایی و آشفتگی زندگی می‌داند. او باور دارد که از طریق خلق و تجربهٔ هنر می‌توان به زندگی معنا بخشید و زیبایی آن را تجربه کرد. (در بخش تحلیل آثار ونگوگ و فلسفه‌ی هنر این وجه از فلسفه‌ی نیچه‌را مفصل توضیح داده‌ام)


نتیجه‌گیری

پیام اصلی نیچه این است که انسان باید از محدودیت‌های سنتی، ترس از تغییر و ارزش‌های تحمیل‌شده فراتر رود و زندگی را با شجاعت، خلاقیت و عشق بپذیرد. او ما را به بازاندیشی در معنا، اخلاق و هدف زندگی فرا می‌خواند و تأکید می‌کند که تنها از طریق پذیرش مسئولیت و استقلال روح و استغنای
درون داشتن است که می‌توان خلق ارزش‌های نو آفرید و به یک زندگی اصیل بدونِ هرگونه تقلید و تعبد دست یافت.
#ابوذر_شریعتی

کانال تخصصی تاریخ فلسفه از صفر

خلاصه کتاب

20 Nov, 20:45


⚡️مثل بقیه نباش... همین.

کولیا: بگو ببینم، من الان خیلی مسخره هستم؟

آلیوشا: به این موضوع فکر نکن، اصلا در این مورد فکر نکن! مسخره یعنی چه؟ مگر همه ی آدم ها مدام مسخره نمی شوند؟ یا مسخره به نظر نمی رسند؟ به علاوه همه ی آدم های باهوش، شديدا از مسخره بودن، وحشت دارند، و این غمگین شان می کند... تو هم مثل بقیه هستی، یعنی مثل خیلی های دیگر. فقط قضیه این است که نباید مثل همه باشی، همین.

کولیا: حتی اگر همه یک جور باشند؟

آلیوشا: بله حتی آور همه به همان شکل باشند؛ تو تنها کسی باش که آن طور نیست...مردم دیگر حتی لزومِ خود انتقادی را هم احساس نمی کنند. مثلِ همه نباش حتی اگر تنها کسی باشی که آن طور نیست!

📚برادران کارامازوف، ص۷۷٣

خلاصه کتاب

20 Nov, 20:31


مواجهه‌ای اصیل و راستین با سپهر فلسفه و تفکر که مستلزم دغدغه‌مندی و همینطور دردمندی است.

اینجا بشنوید

خلاصه کتاب

20 Nov, 16:28


خلاصه‌ای فوق‌العاده جامع و کامل از رساله‌ی #اگزیستانسیالیسم و #اصالت_بشر

خلاصه کتاب

20 Nov, 16:27


کتاب “اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر” (به فرانسوی: L’existentialisme est un humanisme) اثری از ژان پل سارتر است که بر اساس یک سخنرانی مشهور در سال 1945 نوشته شده است. این کتاب یکی از بهترین منابع برای درک فلسفه اگزیستانسیالیسم است و هدف آن دفاع از این مکتب در برابر نقدهای رایج و توضیح اصول اساسی آن است.

موضوع اصلی کتاب

سارتر در این کتاب توضیح می‌دهد که اگزیستانسیالیسم:
1. یک فلسفه‌ی آزادی و مسئولیت است.
2. تلاش می‌کند انسان را از اسارت سرنوشت یا قوانین ازپیش‌تعیین‌شده رها کند.
3. برخلاف انتقادات، نوعی انسان‌گرایی است که به ارزش و اختیار فردی انسان احترام می‌گذارد.

اصول و مبانی اگزیستانسیالیسم از دید سارتر

1. “وجود مقدم بر ماهیت”

• این مهم‌ترین اصل اگزیستانسیالیسم است.
• سارتر معتقد است که انسان ابتدا
وجود می‌یابد (به دنیا می‌آید) و سپس با انتخاب‌ها و اعمال خود، ماهیت و هویت خود را می‌سازد.
• برخلاف اشیاء یا مصنوعات (مانند یک چاقو که ماهیت آن از پیش مشخص است)، انسان
آزاد است و هیچ ذات یا ماهیت ازپیش‌تعیین‌شده‌ای ندارد.

2. آزادی مطلق و مسئولیت

• انسان کاملاً
آزاد است و هیچ نیرویی خارج از او (مانند خدا، سرنوشت یا طبیعت) نمی‌تواند انتخاب‌هایش را تعیین کند.
• با این آزادی،
مسئولیت کامل اعمال و انتخاب‌های خود را نیز بر عهده دارد. این مسئولیت نه تنها شخصی بلکه نسبت به کل بشریت است، زیرا انتخاب‌های هر فرد به نوعی بیانگر تصویر او از انسانیت است.

3. طرد خدا و جهان بی‌معنا

• سارتر در این کتاب از ایده “مرگ خدا” نیچه الهام می‌گیرد و می‌گوید که در جهانی بدون خدا، انسان نمی‌تواند به یک مرجع فراطبیعی برای یافتن معنا تکیه کند.
• این فقدان معنا باعث می‌شود انسان دچار
اضطراب وجودی شود، اما این اضطراب بخشی از آزادی او است.

4. اضطراب، طرد و مسئولیت

• آزادی انسان موجب
اضطراب (angst) می‌شود، زیرا او باید در جهانی بی‌معنا تصمیم بگیرد و هیچ چیزی به‌طور مطلق درست یا غلط نیست.
• سارتر این وضعیت را “محکوم به آزادی” می‌نامد، زیرا انسان نمی‌تواند از انتخاب کردن فرار کند. حتی انفعال یا فرار از تصمیم‌گیری نیز نوعی انتخاب است.

5. اصالت بشر

• اگزیستانسیالیسم نوعی
انسان‌گرایی است، زیرا به انسان ارزش می‌دهد و او را به عنوان موجودی آزاد و خلاق به رسمیت می‌شناسد.
• سارتر می‌گوید انسان باید خود معنا و ارزش زندگی‌اش را بسازد و از این طریق به
اصالت دست یابد.

دفاع از اگزیستانسیالیسم

سارتر به انتقادات رایجی که به اگزیستانسیالیسم وارد شده، پاسخ می‌دهد:
1. بدبینی و پوچ‌گرایی:
• او تأکید می‌کند که اگزیستانسیالیسم بدبین نیست، بلکه انسان را تشویق می‌کند که مسئولیت خود را بپذیرد و زندگی‌اش را معنادار کند.
2. فردگرایی و بی‌اخلاقی:
• برخلاف اتهام فردگرایی، سارتر می‌گوید که انتخاب‌های هر فرد تأثیری جهانی دارد و بنابراین او باید طوری عمل کند که گویی نماینده همه انسان‌هاست.
3. رد ارزش‌های سنتی:
• او می‌پذیرد که اگزیستانسیالیسم ارزش‌های مطلق را رد می‌کند، اما این به معنای بی‌اخلاقی نیست. انسان باید ارزش‌های خود را با مسئولیت کامل خلق کند.


پیام اصلی کتاب

سارتر تلاش می‌کند نشان دهد که اگزیستانسیالیسم نه تنها یک فلسفه‌ی منفی یا تاریک نیست، بلکه به انسان آزادی، قدرت خلق معنا و امکان اصالت می‌بخشد. این فلسفه می‌خواهد انسان را از وابستگی به هرگونه قدرت خارجی رها کرده و او را مسئول زندگی‌اش بداند.


خلاصه‌ی عملی

1. تو آزاد هستی، اما این آزادی تو را مسئول می‌کند.
2. هیچ معنای ازپیش‌تعیین‌شده‌ای در جهان نیست؛ تو باید آن را بسازی.
3. عمل تو نه فقط بر زندگی‌ات، بلکه بر کل بشریت تأثیر دارد.
4. اضطراب و طرد بخشی از زندگی‌اند، اما این شرایط امکان خلق یک زندگی اصیل را فراهم می‌کنند.

نتیجه‌گیری

کتاب “اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر” اثری کوتاه اما تأثیرگذار است که اصول فلسفه اگزیستانسیالیسم را به‌طور روشن و قابل‌فهم توضیح می‌دهد. سارتر از این فلسفه دفاع می‌کند و آن را نه به‌عنوان یک دیدگاه بدبینانه، بلکه به‌عنوان نوعی انسان‌گرایی مدرن معرفی می‌کند که به آزادی و خلاقیت انسان ارج می‌نهد.

خلاصه کتاب

20 Nov, 09:53


سلام‌ دوستان
بالاخره تونستم سرم رو خلوت کنم‌ و آماده بشیم برای برگزاری نشست‌های حضوری

نشستهای حضوری رایگان خواهد بود و شرکت برای تمامی عزیزان آزاد.

منتها فقط یک مساله می‌مونه: چند تا بهم پیشنهاد شده راستش نپسندیدم
اگر شما سالن خوب یا موسسه‌ی خوبی سراغ دارید یا کافه‌ای سراغ دارید که بشه توش چنین جلسات فلسفی‌ای برگزار کرد دایرکت اطلاع بدید:

@abozar_shariati

خلاصه کتاب

19 Nov, 21:20


دوست دارید کدوم فیلسوف رو بشناسید؟

خلاصه کتاب

19 Nov, 17:17


تلخیص و تحلیل شاهکار دیگری از #آلبر_کامو 👆🏻

خلاصه کتاب

19 Nov, 17:16


خلاصه‌ی کتاب سوءتفاهم (Le Malentendu) اثر آلبر کامو

نمایشنامه‌ی
سوءتفاهم، نوشته‌ی آلبر کامو، یکی از آثار شاخص اوست که در سال 1944 منتشر شد. این اثر نمایشی در قالبی تراژیک و با محوریت مفاهیمی همچون پوچی، بیگانگی، تنهایی و سرنوشت نوشته شده است. داستان آن یک سوءتفاهم تلخ و ناگوار را به تصویر می‌کشد که به فاجعه‌ای دردناک ختم می‌شود.

داستان نمایشنامه:

نمایشنامه در یک
مهمان‌خانه کوچک و دورافتاده در روستایی سرد و بی‌روح رخ می‌دهد. شخصیت‌های اصلی آن عبارت‌اند از:
مادر: زنی سخت‌گیر و تلخ‌کام که از زندگی رنج‌برده است.
ماریا: دختر جوان خانواده که با مادرش در مهمان‌خانه زندگی می‌کند.
یان: پسر خانواده که سال‌ها پیش برای جستجوی آزادی و ثروت، زادگاهش را ترک کرده است.
همسر یان: زنی مهربان که یان را در سفرش همراهی می‌کند.

ماجرا:

1. بازگشت یان به خانه:
یان پس از سال‌ها زندگی در غربت، به همراه همسرش به زادگاه خود بازمی‌گردد. او اکنون مردی ثروتمند و موفق است. اما یان تصمیم می‌گیرد ابتدا خود را به مادر و خواهرش معرفی نکند و به‌عنوان یک غریبه در مهمان‌خانه اقامت کند تا واکنش آن‌ها را بسنجد.
2. طرح قتل توسط مادر و ماریا:
مادر و ماریا که از زندگی در این روستای سرد و بی‌روح خسته شده‌اند، برای جمع‌آوری پول کافی به‌منظور ترک روستا و رفتن به سرزمینی آفتابی، مهمانان ثروتمند را به قتل می‌رسانند و پول آن‌ها را می‌دزدند.
3. تراژدی سوءتفاهم:
یان که از هویت خود پرده برنمی‌دارد، قربانی همین نقشه می‌شود. مادر و ماریا او را می‌کشند و پس از جستجوی وسایل او متوجه می‌شوند که او پسر و برادر گمشده‌شان بوده است. این لحظه، نقطه‌ی اوج تراژدی نمایش است.
4. واکنش مادر و ماریا:
مادر پس از کشف حقیقت، به شدت دچار عذاب وجدان می‌شود و در نهایت دست به خودکشی می‌زند. ماریا نیز در مواجهه با پوچی و بی‌معنایی زندگی، در افسردگی و یأس فرو می‌رود.
5. سرانجام ماریا و همسر یان:
همسر یان که منتظر بازگشت شوهرش است، از فاجعه آگاه می‌شود و در برابر این بی‌عدالتی به پوچی کامل می‌رسد.


مفاهیم و پیام‌های اصلی:

1. پوچی و بیگانگی:
سوءتفاهم به شکلی نمادین نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها در جهانی بی‌معنا و پوچ، به یکدیگر بیگانه می‌شوند و تصمیم‌هایشان به فاجعه می‌انجامد.
2. ارتباط ناپایدار انسانی:
کامو با تاکید بر سوءتفاهم میان شخصیت‌ها، نشان می‌دهد که حتی نزدیک‌ترین روابط انسانی می‌توانند دچار شکست شوند.
3. سرنوشت و مسئولیت:
یان با تصمیم به عدم معرفی هویت خود، سرنوشت غم‌انگیزش را رقم می‌زند. این تصمیم، مسئله مسئولیت فردی در برابر سرنوشت را برجسته می‌کند.
4. شورش در برابر پوچی:
ماریا و مادر در تلاش برای فرار از زندگی بی‌روح خود، شورشی نافرجام انجام می‌دهند، اما این شورش تنها به تراژدی ختم می‌شود.


اهمیت اثر:

نمایشنامه‌ی سوءتفاهم یکی از عمیق‌ترین آثار آلبر کامو است که به شیوه‌ای هنرمندانه، مضامین فلسفه‌ی
پوچی و اگزیستانسیالیسم را بیان می‌کند. داستان تلخ و تأثیرگذار آن، مخاطب را به تأمل درباره مفهوم زندگی، ارتباطات انسانی و پیامدهای تصمیم‌های کوچک و بزرگ در جهان بی‌معنا و پوچ دعوت می‌کند.

خلاصه کتاب

18 Nov, 21:23


گریه؟
آره منم گریه میکنم. همین دیشب بود که بعد از کار و ضبط و اینا وقتی داشتم دنبال کتاب تمهیدات کانت میگشتم و البته پیداش نکردم همزمان حس بدی بهم دست داد.

احساس کردم این همه تلاش و شب بیداری و برو و بیا و … همه‌ و همه بیهوده‌ست و من دارم دست و پای مذبوحانه‌ای میزنم که تهش فقط ضرره، آسیبه، چشم‌درد و سردرده و پوچی و بیهودگیِ مضاعف!

دست خودم نبود راستشو بخواید دست هیچکس نیست دست ما نیست گاهی احساس می‌کنیم که به پایان کار رسیدیم اما درست تو همین نقطه‌ی سرنوشت‌سازِ زندگیه که باید این نکته‌ی حیاتی رو به خودمون یادآوری کنیم که این تنها یک طور از اطوار متفاوت آدمی‌ست یک حال از حالات مختلف آدمی‌ست و بعد همونطور که شادی رو در آغوش میگیریم و باهاش میزنیم و می‌رقصیم و شادی می‌کنیم، دقیقا به همین شکل غم و کرختی و بی‌حالی و یأسمون رو هم در آغوش بگیریم و بغلش کنیم و آروم آروم باهاش ور بریم کنارش گریه کنیم و در عین حال توجه داشته باشیم که ما تنها کسی نیستیم که دچار این طور یا حال و حالت شده.

میلیون‌ها شاید هم میلیاردها انسان دیگر هم دقیقا این حال ما رو تجربه کردن و یا میکنن و اونجاست که نباید فراموش کنیم این یک حالته و نباید توی اون حالت تصمیم به پس دادن بلیط زندگی بگیریم یا دست به کار هیجانی بزنیم بلکه فقط و فقط باید گشودگی‌ داشته باشیم و یأس زندگی رو بپذیریم و باهاش زار زار گریه کنیم

و من تا دلتون بخواد گریه کردم بعد که بلند شدم دیدم ظهره و من اصلا نفهمیدم کی خوابم برده و کی انقد انرژی گرفتم که سریع میخوام برم دنبال کارای دفتر آکادمی و …

خلاصه اینکه بلکه میشه گریه کرد و هرگز هیچ اشکالی تو نیست و همونطور که می‌دونید ‌‌گریه برای مرد هم خوبه و باز هیچ اشکالی توش نیست و هیچ دلالتی هم بر ضعف و … نمیکنه.

اصلا مگه میشه تو این دنیا بود و گریه نکرد؟ نه نمیشه مگر اینکه خودتون رو سرکوب کنید، خفقان رو قورت بدید تا به جای بیرون اومدن، به داخل برگرده و ریشه بدوونه و تبدیل به یک زخم دهان باز بشه و نهایتا یک ترومای فاجعه‌خلق‌کُن تحویلتون بده.

#ابوذر_شریعتی
#گریه #یأس
#یاد‌داشت‌های_شبانه

https://t.me/note1988

خلاصه کتاب

18 Nov, 18:58


اثر بعدی که از کامو تحلیل و تلخیص خواهیم کرد #طاعون خواهد بود منتها این کتاب به دلیل مضامین سنگین و عمیق فلسفی‌ای که دارد ناچاریم در قالب فایل صوتی هم مطالبی را توضیح داده و تبیین کنیم

اگر با توضیح صوتی موافق و یا مخالف بودید لطفا اعلام کنید (با همان روش سابق لایک و دیس‌لایک)

ارادتمند: #ابوذر_شریعتی

خلاصه کتاب

18 Nov, 18:51


👆🏻👆🏻👆🏻تلخیص و تحلیل نمایشنامه‌ی #کامو تحت عنوان #کالیگولا

خلاصه کتاب

18 Nov, 18:51


پایان نمایشنامه هشداری است که جنون و تلاش برای دستیابی به آزادی مطلق و بی‌قید، سرانجامی جز نابودی ندارد.

خلاصه کتاب

18 Nov, 18:50


کالیگولا، نمایشنامه‌ای از آلبر کامو، یکی از آثار برجسته ادبیات اگزیستانسیالیستی و فلسفه پوچی است. این اثر به تحلیل روان‌شناختی و فلسفی شخصیت کالیگولا، امپراتور بدنام روم، می‌پردازد و موضوعاتی چون پوچی زندگی، قدرت مطلق، و آزادی بی‌حدوحصر را بررسی می‌کند. در این نمایشنامه، کامو از زندگی تاریخی کالیگولا الهام گرفته است، اما داستان را به فضایی فلسفی تبدیل می‌کند که فراتر از یک روایت تاریخی صرف است.

خلاصه کامل داستان

پرده اول: بحران کالیگولا

نمایشنامه با بحران روانی و فلسفی کالیگولا آغاز می‌شود. خواهر و معشوقه‌اش،
دروسیلا، به‌تازگی درگذشته و این رویداد کالیگولا را دچار شوک شدیدی کرده است.
• او به جنگل می‌گریزد و پس از سه روز، تغییرکرده و پر از ایده‌های عجیب بازمی‌گردد.
• کالیگولا مرگ دروسیلا را تجربه‌ای تلخ از حقیقت زندگی می‌داند:
زندگی بی‌معنا، ناپایدار، و پوچ است.

کالیگولا به درباریان اعلام می‌کند که می‌خواهد به‌طور مطلق آزاد باشد و حقیقت پوچ جهان را به دیگران نشان دهد. او می‌گوید:

«انسان‌ها از حقیقت فرار می‌کنند. اما من حقیقت را می‌بینم و آن را به همه تحمیل خواهم کرد.»


پرده دوم: حکومت وحشت

کالیگولا که حالا به قدرت خود به‌عنوان امپراتور پی برده، تصمیم می‌گیرد از این قدرت برای اجرای ایده‌هایش استفاده کند. او حکومت را به یک بازی خشونت‌آمیز تبدیل می‌کند:
1. تصمیمات دیوانه‌وار:
• او قوانین بی‌معنا و ظالمانه وضع می‌کند، از جمله مصادره اموال شهروندان ثروتمند و توهین به سناتورها.
• او دستور می‌دهد که ماه (نماد آرزوی غیرممکن) را برای او بیاورند، زیرا باور دارد که باید به‌دنبال مطلق و غیرقابل‌دسترس باشد.
2. نابودی ارزش‌ها:
کالیگولا ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی را بی‌معنا می‌داند و به تحقیر آن‌ها می‌پردازد. او می‌خواهد نشان دهد که قدرت مطلق و آزادی کامل تنها منجر به ویرانی می‌شود.
3. رنج دیگران:
کالیگولا از قدرت خود برای تحمیل رنج به دیگران استفاده می‌کند. او معتقد است که اگر زندگی پوچ است، رنج دیگران نیز اهمیتی ندارد.


پرده سوم: تقابل کالیگولا با درباریان

با شدت گرفتن ظلم و جنون کالیگولا، درباریان و سناتورها از او به ستوه می‌آیند و به فکر شورش می‌افتند.
چرا مخالفت نمی‌کنند؟
• کالیگولا از قدرت خود برای کنترل ترس مردم استفاده می‌کند. آن‌ها جرئت ندارند علیه او اقدام کنند.
گفتگوهای فلسفی:
درباریان تلاش می‌کنند کالیگولا را متقاعد کنند که از جنون خود دست بکشد، اما او با استدلال‌های فلسفی آن‌ها را شکست می‌دهد. کالیگولا می‌گوید:
«شما از مرگ می‌ترسید. اما مرگ تنها حقیقت این جهان است. من از این حقیقت نمی‌ترسم.»


پرده چهارم: خیانت و سقوط

1. تنهایی کالیگولا:
با گذشت زمان، کالیگولا متوجه می‌شود که علی‌رغم قدرت مطلق، همچنان احساس تنهایی می‌کند. او نمی‌تواند از پوچی زندگی فرار کند و حتی اعمال جنون‌آمیزش نیز آرامشی برای او نمی‌آورد.
2. شورش درباریان:
درباریان سرانجام نقشه‌ای برای قتل کالیگولا می‌کشند.
• کالیگولا به این توطئه آگاه است، اما اهمیتی نمی‌دهد. او خود را فراتر از مرگ می‌بیند و باور دارد که مرگ تنها راه رهایی از پوچی است.
3. پایان نمایش:
در صحنه پایانی، توطئه‌گران موفق به کشتن کالیگولا می‌شوند.
• با این حال، کالیگولا در لحظه مرگ همچنان به فلسفه خود پایبند است و می‌گوید:
«من کاری کردم که غیرممکن ممکن شود، و به حقیقت پوچ این جهان وفادار ماندم.»


تحلیل مضامین اصلی

1. پوچی و فلسفه کامو:
• کالیگولا نماینده انسانی است که با
پوچی زندگی روبه‌رو شده و نمی‌تواند آن را بپذیرد.
• او به جای سازگاری با پوچی (چنان‌که کامو در افسانه سیزیف پیشنهاد می‌کند)، به سمت نابودی خود و دیگران حرکت می‌کند.
2. آزادی مطلق:
• کالیگولا آزادی را به معنای
رهایی از هر قید و محدودیتی می‌فهمد. اما کامو نشان می‌دهد که آزادی مطلق می‌تواند به استبداد و تخریب منجر شود.
3. قدرت و فساد:
• کالیگولا از قدرت امپراتوری برای تحمیل دیدگاه‌های فلسفی خود استفاده می‌کند، اما این قدرت در نهایت او را به تنهایی و نابودی می‌کشاند.
4. تنهایی و ناتوانی انسان:
• علی‌رغم تمام جنایت‌ها و تلاش‌های کالیگولا برای یافتن معنا، او در نهایت به
تنهایی مطلق می‌رسد. این تنهایی نمادی از وضعیت انسانی در برابر پوچی است.
5. ماه به‌عنوان نماد:
• «ماه» در نمایشنامه نماد
آرزوهای غیرممکن و تلاش برای دستیابی به مطلق است. تلاش کالیگولا برای رسیدن به ماه نشان‌دهنده شکست او در فهم محدودیت‌های انسانی است.

نتیجه‌گیری

کالیگولا یک تراژدی فلسفی است که وضعیت انسانی در مواجهه با پوچی، قدرت، و مرگ را بررسی می‌کند. کامو در این اثر نشان می‌دهد که اگر انسان نتواند با حقیقت پوچ زندگی کنار بیاید، ممکن است به سمت خشونت و ویرانی حرکت کند.

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:20


1_ کالیگولا‌؛ نمادِ انتقام و خشونت
2_ مرسو؛ نماد انفعال و بی تفاوتی
3_ ریو؛ نمادِ اتحاد و عصیان

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:20


💥 معنا و معنویت در دلِ «اندیشه» و «عصیان»

وویس سوم 3⃣

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:20


💥 پنج گفتمان در طاعون

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:20


💥 پوچی و معنا در طاعون

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:20


💥 قدیسِ بی خدا

وویس چهارم 4⃣

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:20


وویس پایانی

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:20


💥 آلبر کامو و اگزیستانسیالیسم

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:20


عینِ عبارتِ نقل قول شده از کامو؛

«فقر مانع از این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است، آفتاب به من آموخت که تاریخ همه چیز نیست»

وویس نخست 1⃣

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:20


💥 طاعون، نمادِ استبداد و توتالیتاریسم

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:20


دکتر ریو خطاب به کسانی که به او تذکر می دهند که این بیماری طاعون نیست پس نباید اعلان عمومی صورت بگیرد؛

«شما مساله را بد مطرح می کنید. فعلا مساله ی کلمه در میان نیست، بلکه مساله ی زمان مطرح است»

وویس دوم 2⃣

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:19


و اما کارکترهای #طاعون
کارکترهای داستان پس از تحلیل صوتی کتاب ارائه می‌شود 👇

خلاصه کتاب

17 Nov, 04:19


تم‌ها و مفاهیم اصلی:

• پوچی و مبارزه: کامو از طریق شخصیت دکتر ریو نشان می‌دهد که حتی در برابر بی‌معنایی و رنج، انسان باید به مبارزه ادامه دهد.
• همبستگی انسانی: داستان بر اهمیت همبستگی و کمک به یکدیگر تأکید دارد، حتی در شرایطی که امید کمی وجود دارد.
• شر و مرگ: طاعون نمادی از شر و رنجی است که همیشه در زندگی وجود دارد و انسان‌ها باید به‌طور فعال با آن مقابله کنند.

پایان‌بندی:

با گذشت زمان، طاعون فروکش می‌کند و شهر از قرنطینه خارج می‌شود. اما دکتر ریو می‌داند که طاعون هرگز به‌طور کامل از بین نمی‌رود و ممکن است دوباره بازگردد. این پایان باز به فلسفه کامو در مورد پوچی و تکرار چرخه‌های رنج اشاره دارد.

تحلیل:
“طاعون” به عنوان تمثیلی از مقاومت در برابر استبداد و مبارزه اخلاقی در دوران سختی، پیام‌آور فلسفه کامو درباره پوچی (absurdism) است. در این دیدگاه، معنا در مبارزه نهفته است، حتی اگر پیروزی تضمین‌شده نباشد.
#طاعون
#سه

خلاصه کتاب

14 Nov, 22:37


خلاصه‌ی کامل و جامعِ #هستی‌ونیستی، شاهکار فلسفیِ #ژان‌‌پل‌سارتر

با این تلخیص دیگه نیازی به مطالعه‌ی کتاب نخواهید داشت (فایل‌های صوتی و تصویری نیز اضافه خواهد شد)

اینجا لمس کنید:
👇👇👇
https://t.me/Heideggerrrr/3787

خلاصه کتاب

14 Nov, 15:06


پایان 👆🏻 تحلیل کارکتر #مورسو

در ادامه تحلیل کارکتر ماریا، معشوقه یا پارتنر مورسو را می‌خوانیم:

خلاصه کتاب

14 Nov, 15:05


نتیجه‌گیری

شخصیت مرسو در بیگانه نمادی از دیدگاه فلسفی آلبر کامو درباره‌ی بی‌معنایی زندگی، پوچی و آزادی است. او فردی است که با پذیرفتن بی‌معنایی جهان و عدم وابستگی به ارزش‌های اجتماعی، به دنبال “راستی” شخصی خود می‌رود. مرسو با زندگی در لحظه و پذیرش واقعیت‌ها، الگویی از انسانی را نشان می‌دهد که به جای یافتن معنای خارجی، به آزادی درونی می‌رسد و به نوعی از “بیگانگی” در جامعه دست پیدا می‌کند. این شخصصیت، به‌خوبی فلسفه‌ی کامو را در برابر بی‌معنایی زندگی و نیاز به پذیرش این واقعیت منعکس می‌کند.

خلاصه کتاب

14 Nov, 15:05


۵. پذیرفتن مرگ و سرنوشت

در پایان رمان، مرسو به استقبال مرگ می‌رود و با سرنوشت خود آشتی می‌کند. او به نوعی زندگی خود را قبول می‌کند و مرگ را به عنوان تنها واقعیت بی‌چون و چرای زندگی می‌پذیرد. این پذیرش مرگ، نشان‌دهنده‌ی نوعی آزادی فلسفی است که به او امکان می‌دهد با جهان و پوچی آن روبرو شود.

خلاصه کتاب

14 Nov, 14:48


4- عدم وابستگی به دیگران

مرسو به شکلی است که هیچززژژ وابستگی عاطفی به دیگران ندارد و این او را از نظر احساسی کاملاً منزوی می‌کند. حتی در روابط عاشقانه‌اش نیز خبری از عمق عاطفی نیست. این عدم وابستگی، او را فردی تنها و منزوی کرده و باعث می‌شود که در نهایت از سوی جامعه به عنوان “بیگانه” دیده شود.

خلاصه کتاب

14 Nov, 12:41


3 زندگی در لحظه و عدم وابستگی به گذشته یا آینده

مرسو بر خلاف بسیاری از افراد جامعه، در لحظه زندگی می‌کند و کمتر به آینده یا گذشته فکر می‌کند. او در تصمیم‌گیری‌های خود، بی‌پروا و بدون دغدغه درباره‌ی پیامدها عمل می‌کند. این ویژگی در واقع به نوعی انکار نسبت به جامعه و ارزش‌های آن است. او با آرامش و پذیرش هرآنچه پیش می‌آید زندگی می‌کند و حتی در دادگاه نیز سعی نمی‌کند از خود دفاع کند یا واکنشی نشان دهد.

خلاصه کتاب

14 Nov, 12:15


۲. مواجهه با پوچی

در فلسفه‌ی کامو، مفهوم پوچی یا “ابسورد” به عدم وجود معنای ذاتی در زندگی اشاره دارد و مرسو نمونه‌ی بارز این دیدگاه است. او با رفتار و افکار خود، این حقیقت را می‌پذیرد که زندگی بی‌معنا است و ارزش‌ها و قضاوت‌های اجتماعی را نمی‌پذیرد. برای مرسو، خوب یا بد بودن یک عمل بی‌معنا است، و همین بی‌اهمیتی به اخلاقیات قراردادی، او را به سوی قتل و پذیرش عواقب آن هدایت می‌کند.

خلاصه کتاب

14 Nov, 11:13


۱. بی‌تفاوتی و بیگانگی از جامعه

مرسو نسبت به ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی بی‌تفاوت است. او با احساسات معمول و واکنش‌هایی که از او انتظار می‌رود، همخوانی ندارد. به‌عنوان مثال، در مراسم خاکسپاری مادرش هیچ حس اندوه یا غم عمیقی ندارد و رفتار سردش باعث می‌شود اطرافیان و حتی دادگاه او را به چشم فردی بی‌رحم و نامتعارف ببینند. این بی‌تفاوتی در واقع نمادی از دیدگاه اگزیستانسیالیستی کامو درباره‌ی بی‌معنایی زندگی و ناکامی در یافتن معنا و هدف نهایی در جهان است.

خلاصه کتاب

14 Nov, 10:02


بی‌تفاونی هستی‌شناسانه و فلسفی نسبت به چه چیز؟ نسبت به زندگی و آرمان‌ها و باورهای عامه و عموم مردم و البته نسبت به نفس زندگی نسبت به ماهیت و گوهر و جوهر زندگی‌ که کامو از آن به‌عنوان مثالی برای “پوچی” و بی‌معنایی جهان یاد می‌کند که البته این پوچی و این بی‌معنایی در سیاق نهیلیسم منفعل نیست بلکه در سیاق نهیلیسم فعال است (برای توضیح تفاوت این دو در پایان تحلیل توضیحات صوتی-تصویری اضافه خواهم کرد اما فعلا همین‌قدر‌ بگویم که نهیلیسم منفعل به چیزی اطلاق می‌شود که در آن فرد زندگی‌ را نفی می‌کند نمونه‌ی بارزش مسیحیت است که انسان را وادار به خوارداشت تن و زندگی می‌کند و وعده‌ی زیستن در جهان دیگر را می‌دهد نمونه‌ی دیگرش افرادی هستند که جهان را مطلقا شر و سیاه می‌بینند و هیچ شور و‌ ذوق و انگیزه‌ای برای زندگی ندارند اما نهیلیسم فعال کسی‌ست‌ که باوجود پوچ بودن ارزش‌های مسیحیت، باوجود آنکه پی برده است هستی نسبت به ما بی‌تفاوت است و زندگی بی معنا است همچنان در برابر آن عصیان می‌کند و به زندگی‌ آری می‌گوید و حتی از جزئیات نیز لذت میبرد همانند مورسو که عاشق نور آفتاب بود) این بی‌تفاوتی به‌گونه‌ای است که مرسو به هر اتفاق و موقعیتی، خواه مرگ مادرش باشد یا رابطه‌اش با دیگران و حتی قتل، با نوعی عدم احساسات و کناره‌گیری نگاه می‌کند.

حال با توجه به نکات ذکر‌ شده تحلیل شخصیت او را از چند پرسپکتیو یا موضع و منظر بررسی می‌کنیم:

خلاصه کتاب

14 Nov, 07:41


مورسو با بی‌تفاوتیِ متفاوت خود، با رفتار و افکار و گفتارش که از قضا چنانکه اشاره شد بسیار بسیار کوتاه سخن می‌گوید (او برخلاف قهرمان‌های فیلم‌های هالیوودی که سعی می‌کنند قهرمان‌هایشان را یک فرد کم‌حرف بسازند تا با ابهت و تاثیرگذار ظاهر شود اما از آنجا که صرفا در اندیشه‌ی جذب مخاطب هستند، همواره به محتوا گند می‌زنند، کم حرف بودنش بسیار به‌جاست چنانکه سخن گفتنش نیز به‌شدت به‌جا و صادقانه است و حکایت از روانی ژرف و شخصیتی اصیل می‌کند) در واقع و در اصل، اگر در شخصیت او دقیق شویم و دقایق و ابعاد و وجوه و جنبه‌های فلسفی کارکتر او را در نظر بگیریم، سکوتش را عمیقاً زیر ذره‌بین نگاه موی‌بینانه‌ی فلسفی‌مان ببریم، خواهیم دید که این سبک زندگی او و این سخنان بسیار کوتاه و موجز او و حتی این سکوت عظیم و بزرگ و عمیق و ژرف او و نهایتا این تفاوتِ متفاوتِ او همه و همه، حکایت از یک یک نوع “بی‌تفاوتیِ” عمیقا اونتولوژیک‌ (و نه اونتیک و در عین‌حال یونیک) یا هستی‌شناسانه میکند.

خلاصه کتاب

14 Nov, 06:33


مورسو:
کارکـتــری که تفاوتش هم متفاوت بود.

خلاصه کتاب

14 Nov, 05:16


#کانت و مساله‌ی #عصیان

عصیان نه فقط در ساحت نظر بلکه هم نظر و هم عمل

برشی کوتاه از سلسله‌ نشست‌های حضوری در زمستان سال ۱۳۹۹

بزودی برگزاری نشستهای حضوری در یک مکان عالی و عمیقا فرهنگی و فلسفی، آغاز خواهد شد.
#ابوذر_شریعتی

خلاصه کتاب

14 Nov, 04:29


شخصیت یا کارکتر مرسو ابتدا و قبل از هر چیز حاکی از آن است کن این کارکتر و این شخصیت استثنایی و منحصر به فرد، زندگی سختی را پست سر گذاشته و در سینه‌ی خود اسرار مگویی دارد. دقت کنید اسرار مگو در سیاق عرفان و دین نه بلکه در ساحت رنج و دردهای زندگی و جهانی که در آن پوچ است درباره‌ی جهانی که به تعبیر کی‌یرکه‌گارد برای به دنیا آمدند هیچ مشورتی با او نشد!

بدبختی انسان این است که از طرفی نمیخواسته به این دنیای پر از محنت و مسکنت و بدبختی بیاید ‌و حال که آمده نمیخواهد برود و از مرگ، وحشت دارد! پس او یک بیگانه است! بیگانه با جهان و زندگی و انسان‌هایی که هیچگاه در این معنایی عمیق و ژرف و سرنوشت‌ساز نمی‌اندیشند.

با توجه به این مقدمه روشن می‌شود که مورسو به چه مسائلی می‌اندیشیده‌ که چنین عمیق و ژرف دچار پوچی شده است البته نباید فراموش کرد که پوچی‌ او به معنای نه گویی به زندگی نیست مورسو زندگی‌ را نفی نمیکند اتفاقا به آن عشق می‌ورزد شاید تنها چیزی‌ست که به آن علاقه دارد گواه این ادعا نیز خلاصه‌ی شدید او به آفتاب و روشنایی و نور و طبیعت است.

باید در این معنا بیشتر اندیشید و خیلی ساده از کنار آن نگذشت. بنابراین مورسو نماینده‌ی تمامی کسانی‌ست‌ که با سنت و فرهنگ و دین و اجتماع و کلیشه‌ها و باورها و دوکساها یا پیشفرضها و پیش‌داوری‌های محیط و جامعه‌ی خود و همچنین با هنجارها و باید و نبایدها و ارزش‌ها و اخلاقیات آن مطلقا بیگانه است.

مورسو با سبک زندگی‌ خاصی که دارد که رسما نسبت به این همه بی‌تفاوت است (این بی‌تفاوتی را در گریه نکردن برای مرگ مادر مشاهده کردیم.

گریه و سوگواری برای مرگ عزیز در اکثر سنت‌ها نمایانگر احساس و عاطفه و حتی شور و شعور و انسانیت و ادب و اخلاق است اما موروسو نسبت به این امر بی‌تفاوت بود حتی برایش نگاه و قضاوت‌های‌ دیگران نیز پشیزی ارزش نداشت!

این بُعد از شخصیت او برای من (#ابوذر_شریعتی) به شدت جذاب و در عین حال حیرت‌زا و شگفت‌انگیز است. چرا؟ زیرا چنین چیزی یعنی چنین بودنی، چنین نحو از بودن و هستن و زیستنی، رسما پشــتِ پا زدن به تمامی ارزش‌ها و اخلاقیات جزم و باورهای دگم و امرونهی‌ها و باید و نبایدهای پوچ و پوسیده و هنجارها و سنت‌های کهنه و بیهوده و رسم و رسوم و آدابِ از اساس بی‌معنی است و مورسو با چنین سبک زیستنی، عمـلاً و عــلناً به کل این قاموس عقیدتی بنجل، پشت می‌کند و بی‌آنکه حتی یک کلمه یا یک واژه و حرف بر زبان آورد، تمامیـتِ آن را بی‌ارزش اعلام می‌کند.

مورسو یک بی‌تفاوت اعظم است. یک بی‌تفاوتِ متفاوت که حتی متفاوت بودنش هم متفاوت است. باری او یک متفاوتِ مـتـفـاوت است!

خلاصه کتاب

14 Nov, 04:10


باتوجه به نظر سنجی فوق و توافق همگانی (جالبه همه‌‌ی عزیزان موافق بودند و این خودش باعث دلگرمی منه و نشون میده که عزیزان از مباحث طرح شده راضی بودن و براشون مفید بوده) میریم سراغ تحلیل شخصیت‌ها یا‌ کارکترهای کتاب #بیگانه اثر آلبر کامو
#ابوذر_شریعتی

به ترتیب تمامی کارکترها رو خدمتتون ارسال خواهم کرد:

خلاصه کتاب

13 Nov, 20:54


چرا نقاشی‌های ونگوگ خاص بودند؟
کدام ویژگی نقاشی‌های او را تا این حد خاص و متمایز میکرد؟ 👇👇👇
اینجا بخوانید یا بشنوید و یا تماشا کنید:

https://t.me/Arts1992/2222

خلاصه کتاب

13 Nov, 15:57


خلاصه کتاب pinned «دوستان اگر تحلیل فوق براتون مفید بود، در ادامه تحلیل کارکترهای بیگانه رو هم میفرستم با علامت لایک و دیس‌لایک می‌تونید اعلام کنید که آیا موافق ادامه‌ی تحلیل کتاب و کارکترها یا شخصیت‌های ‌اصلی اون هستید یا نه ممنون از همراهی‌تون ارادتمند شما: #ابوذر_شریعتی»

خلاصه کتاب

13 Nov, 15:48


فلسفه‌ی ترس چیست؟

تعریف ترس چیست؟ ذات و ماهیت آن کدام است؟
ایـنـجــا می‌تونید پدیدارشناسی ترس، ترس از دست دادن، ترس از مرگ، ترس از بیمار شدن و ... را بشنوید.

منبع اصلی من در این بررسی پدیدارشناسانه آثار مارتین #هایــدگر از جمله هستــی و زمــانِ او بوده است.

خلاصه کتاب

13 Nov, 15:01


دوستان اگر تحلیل فوق براتون مفید بود، در ادامه تحلیل کارکترهای بیگانه رو هم میفرستم

با علامت لایک و دیس‌لایک می‌تونید اعلام کنید که آیا موافق ادامه‌ی تحلیل کتاب و کارکترها یا شخصیت‌های ‌اصلی اون هستید یا نه

ممنون از همراهی‌تون
ارادتمند شما: #ابوذر_شریعتی

خلاصه کتاب

13 Nov, 14:01


#تأثیرگذاری و نقدها

بیگانه به دلیل نگاه جدیدی که به زندگی و جامعه دارد، همواره موضوع بحث‌های فراوانی بوده است.

این رمان به دلیل نقد جامعه و هنجارهای آن، و همچنین پرداختن به مسائلی چون تنهایی و بیگانگی، تاثیر عمیقی بر ادبیات و فلسفه معاصر گذاشته است.

در کل، بیگانه اثری است که خواننده را به تفکر عمیق درباره‌ی مفهوم زندگی و انسان وامی‌دارد و جایگاه ویژه‌ای در ادبیات و فلسفه دارد.

#پنج
#بیگانه

خلاصه کتاب

13 Nov, 13:45


#زبان و #سبک

سبک نوشتاری بیگانه ساده و دقیق است و روایتی خطی و سرراست دارد.

این سادگی در روایت به بازتاب شخصیت مرسو و دیدگاه بی‌تفاوت او نسبت به جهان کمک کرده است. کامو از زبانی بی‌آلایش و بدون پیچیدگی استفاده می‌کند که همزمان در خدمت مضامین فلسفی عمیق داستان قرار می‌گیرد.
#چهار