آوای دوست @avaydosti Channel on Telegram

آوای دوست

@avaydosti


مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
🌱حافظ

آوای دوست (Persian)

آوای دوست یک کانال تلگرامی پر از اشعار و اقوال ادبی درباره دوستی و عشق است. اگر علاقه‌مند به شعر و ادبیات هستید و به دنبال متن‌های زیبا و احساسی درباره دوست دارید، آوای دوست بهترین انتخاب برای شماست.

در این کانال با شعرهای زیبا از شاعران مشهور مانند حافظ و سعدی آشنا خواهید شد. اشعاری که از عشق و دوستی سخن می‌گویند و احساسات شیرین و صادق را به شما منتقل می‌کنند.

آوای دوست جایی است که هر روز با خواندن یک شعر جدید، از زیبایی هنر ادبی لذت ببرید و با عشق و دوستی به یک دنیای زیباتر نزدیک شوید. پس به ما بپیوندید و همراه ما باشید تا با هنر ادبی و شعر، احساسات خود را به اشتراک بگذاریم.

با آوای دوست، دنیایی از شعر و عشق برای شما فراهم شده است. پس دیر نکنید و به کانال ما بپیوندید تا با زیبایی‌های ادبی ارزشمند آشنا شوید و لحظات شیرینی را تجربه کنید.

آوای دوست

21 Nov, 05:30


یک کنش می تواند زندگی یک انسان را نجات دهد یا فرصت استفاده از موقعیتی کمیاب را به او بدهد. یک اندیشه نیز می تواند چنین بازتابی داشته باشد، زیرا اندیشه ها همواره به واژه ها و کنش ها می انجامند. اگر عشق در قلب ما وجود دارد، هر اندیشه واژه یا کاری که انجام میدهیم، معجزه ای به همراه دارد.

🌿 Thich Nhat Hanh
📜 Peace Is Every Step

آوای دوست

20 Nov, 05:30


حالاتی که در زیر می خوانید از رایج ترین اندیشـه هـای نا آگاهانه ای به شمار می آیند که برای احساس ناخشنودی یا زمینه بی زاری، خـوراک فراهم می کنند. من محتوای چنین افکاری را بیرون آورده ام تا ساختار بی پیرایه آنوها باقی بماند، زیرا به این صورت روشـن تـر دیده می شوند. هر گاه احسـاس ناخشنودی در پس زمینه زندگی یا حتی در خود متن زندگی شما وجـود داشـته باشد، می توانید ببینید که کدام یک از این افکار کاربرد دارد و حالات خود را بنا بر وضعیت شخصی تان تعیین کنید:

● «پیش از آن که بتوانم به آرامش، شادی، رضایت و... برسم، باید رویدادی در زندگی ام پیش بیاید. ناراحتم از این که چنین موردی تـا کـنـون رخ نداده است. شاید سرانجام، رنجش من موجب شود که آن رویداد پیش بیاید.»
● «در گذشته موضوعی پیش آمده که نباید روی می داد و من از آن خشمگین هستم. اگر آن رویداد پیش نیامده بود، اکنون در آرامش بودم.»

● «در حال حاضر اتفاقی دارد می افتد که نباید روی دهد و همین اتفاق اسـت که نمی گذارد اکنون به آرامش برسم.»

بیش تر اوقات باور های نا آگاهانه متوجه کسی می شود و از این رو انتظـار «رویداد»، به انتظار «انجام دادن» تبدیل می گردد:

● «برای این که من در آرامش باشم، تو باید این یا آن کار را بکنی. از ایـن خشمگین هستم که هنوز این کار را نکرده ای. شاید خشم من، تو را مجبور به انجام آن کند.»
● «تو ـ يا من ـ کاری کردیم، حرفی زدیـم یـا در گذشته در انجـام کـاری شکست خوردیم که این شکست نمی گذارد اکنون در آرامش باشم.»
● «کاری که انجام می دهی یا عدم موفقیت تو در انجام کارت، مانع آرامـش من می شود.»



اکهارت تله
جهانی نو
ص 106 و 107

🆔 @avaydosti
🆑 آوای دوست

آوای دوست

19 Nov, 05:30


مراقبه، یک نقطۀ ارتباط است. گاهی مجبور نیستید به محل رنج سفر کنید. فقط لازم است بی صدا روی زیراندازتان بنشینید و آن گاه توان دیدن همه چیز را می یابید. می توانید به همۀ پدیده ها واقعیت ببخشید و از آن چه در جهان جریان دارد، آگاه شوید. برایند این نوع آگاهی، ظهور خود به خودی همدلی و ادراک است.

🌿 Thich Nhat Hanh
📜 Peace Is Every Step

آوای دوست

18 Nov, 05:30


زمینه ناخشنودی


«من درون»، جدایی می آفریند و جدایی سبب رنج می شود. بنا بر این روشـن است که «من درون» بیماری دردآفرین است. جدا از نشانه های بارزی مانند خشم، نفرت و مانند این ها گونه های زیرکانه تری از منفی گرایی وجود دارد و به اندازه ای متداول است که تشخیص داده نمی شود. ناشکیبایی، آزردگی، تنش و «ناخرسندی» از اوضاع، نمونه هایی از منفی گرایی هستند. آن ها زمینه ناخشنودی را می سازند که حالت درونی غالب در بسیاری از انسان ها است. شما باید به شدت هوشیار و کاملاً حضور داشته باشید تا بتوانید این حالت های منفی گرایی را تشخیص دهید. هر زمان که به این تشخیص برسید، لحظه بیداری و جدا سازی خود از ذهن است.
درباره یکی از معمولی ترین حالات منفی برایتان خواهم گفت که چگونه به راحتی و دقیقاً به دلیل متداول و طبیعی بودن، نادیده گرفته می شود. شاید با آن آشنا باشید. آیا اغلب احساس ناخشنودی یا بهتر بگوییم، یک جور حالت بی زاری می کنید؟ شاید این احساس ناخشنودی، مشخص یا نامشخص باشـد. بسیاری از مردم بیش تر عمر خود را در چنین وضعیتی به سر می برند. آن ها به اندازه ای با این حالت یکی شده اند که نمی توانند گامی به عقب بردارند و آن را ببینند. در زیر این احساس، باور های خاص ناآگاهانه ای قرار دارد یا بهتر بگوییم؛ افکـاری خـاص و نا آگاهانه. شما این افکار را درست ماننـد رؤیایی که هنگام خواب می بینید می انگارید. به سخنی دیگر، شما نمی دانید که آن افکار را می اندیشید، درست مانند آدمی که خواب می بیند، ولی نمی داند که خواب می بیند.


ادامه دارد ...

اکهارت تله
جهانی نو
ص 106
🆔 @avaydosti
🆑 آوای دوست

آوای دوست

17 Nov, 05:30


اگر دور چیزی را ببندید، تا آخر عمر از نظر روانی نسبت به آن موضوع حساس خواهید بود، چون آن را درون خود ذخیره کردید، می ترسید مبادا دوباره رخ دهد. در حالی که اگر به جای بسته شدن، آسوده شوید، خودش راهش را برای گذر از شما پیدا میکند. اگر گشوده بمانید، انرژی بسته شده درون شما به طور طبیعی رها خواهد شد و دیگر آن را جذب نخواهید کرد.

🌿 Michael A. Singer
📜 The Untethered Soul

آوای دوست

16 Nov, 05:30


هر گاه در حالتی منفی به سر می برید، چیزی درون شما این منفی گرایی را می خواهد و آن را به صورت لذت می بیند یا یقین دارد که شما را به آن چه می خواهید، می رساند.
و گرنه چه کسی می خواهد که در چنگال منفی گرایی اسیر باشـد، خـود و دیگران را ناراحت کند و موجب بیماری در جسمش شود؟ از این رو هنگام بروز منفی گرایی در خود، اگر در آن لحظه هوشیار باشید که چیزی درون شما از این کار لذت می برد یا بر این باور است که هدفی سودمند دارد، به طور مستقیم نسبت به «من درون» آگاه می شوید. لحظه ای که این آگاهی پدید می آید، هویت شما از «من» به سوی هوشیاری حرکت کرده است. یعنی این که «من درون» کوچک می شود و هوشیاری رشد می کند.
اگر در میانه منفی گرایی بتوانید پی ببرید که «در این لحظـه بـرای خـود رنج می آفرینم»، همین کافی است تا شما را از محدودیت حـالات «مـن گـرای» شرطی شده و واکنش هـا فـراتـر ببرد. این درک در هنگام هوشیاری، امکانات نا محدودی را برای شما فراهم می کند؛ شیوه هایی هوشمندانه برای رویارویی با هر وضعیتی! شـما لحظه ای که ناخشنودی خود را بی معنـا ببینید، از آن آزاد می شوید. منفی گرایی، هوشمند نیست و همیشه از «من درون» سرچشمه می گیرد. «من درون» شاید زیرک باشد، ولی هوشمند نیست. زیرکی به دنبـال هـدف هـای کوچک است، در حالی که شعور، آن کل بزرگ تر را می بیند که همه چیز های دیگر در آن با هم پیوستگی دارد. انگیزه زیرکی، سود خود است و بی نهایت کوته بینانه می باشد. بیش تر سیاست مداران و سوداگران زیرک هستند، در حالی که اندکی از آن ها هوشمند به شمار می آیند. هر آن چه از زیرکی حاصل شـود، عمـری کوتاه دارد و همیشه در نهایت، خود شخص را شکست می دهد. زیرکی، جـدایی می آفریند، در حالی که هوشمندی، وصل می کند.


اکهارت تله
جهانی نو
ص 105 و 106

🆔 @avaydosti
🆑 آوای دوست

آوای دوست

15 Nov, 05:30


اگر میخواهی مصداق حقیقت باشی، سکوت کن. حقیقت همیشه در سکوت نهفته است. آنها که بسیار سخن میگویند از حقیقت بسیار دورند، اما کسانی که به یگانگی با حقیقت رسیده اند، خاموش هستند.

🌿 J .P. Vaswani
📜 The Good You Do Returns

آوای دوست

14 Nov, 05:39


«من درون»، میان وضعیت و تفسیر آن وضع و واکنش خود نسبت به آن، تمیز نمی دهد. شما ممکن است بگویید: «چه روز وحشتناکی!» بی آن که پی ببرید سرما، باد و باران یا هر وضعیتی که نسبت به آن واکنش نشان می دهید، وحشتناک نیستند. آن ها همانی هستند که می باشند. آن چه وحشتناک است، واکنش و مقاومت درونی شما نسبت به آن ها است و احساسی که به دلیل این مقاومت ایجاد می شود. به گفته شکسپیر: «هیچ چیزی بد یا خوب نیست، بلکه اندیشه ما آن را این گونه می نماید.» افزون بر این، «من درون» رنج یا منفی گرایی را مایه خوشی می بیند زیرا تا اندازه ای سوختمایه خود را از آن وام می گیرد و خود را توانمند می کند. برای نمونه، خشم و رنجش، با افزایش احساس جدایی و تأکید بر «دیگری بودن» دیگران، «من درون» را به شدت تقویت می کند. «من درون» با ایجـاد ایـن موقعیت ذهنی به سان قلعه ای تسخیر نشـدنی، به «درست بودن» خود نیرو می بخشد. اگر می توانستید هنگامی که چنین حالت های منفی گرایانه ای شما را تسخیر می کنند، دگرگونی جسمانی را درون بدن خود ببینید، تأثیر منفی این حالت ها را بر کارکرد قلب، سیستم ایمنی و گوارشی و عمل کرده ای بـی شـمار جسمانی مشاهده می کردید. آن گاه برای شـمـا كـاملاً روشـن مـی شـد که چنین حالاتی به واقع بیمارگونه و به نوعی رنج آفرین هستند تا مایه خوشی.


ادامه دارد ...

اکهارت تله
جهانی نو
ص 104 و 105

🆔 @avaydosti
🆑 آوای دوست

آوای دوست

13 Nov, 05:30


وقتی ما از طریق باورهای قبلی و قالب قبلی به مسئله ای نگاه می کنیم، مسئله را نمی بینیم بلکه باورها و قالب خود را در مسئله می بینیم.
مسئله همیشه نو است، ولی پاسخ ما به آن همیشه کهنه است.

🌿 Jiddu Krishnamurti
📜 Talks And Dialogs

آوای دوست

12 Nov, 05:30


«من درون» بیمار


در معنی گسترده تر واژگان، «من درون» به هر شکلی که درآید، خـود، بیمار است. وقتی به ریشه کهن واژه یونانی پاتولوژیکال می نگریم، می بینیم ایـن مناسب ترین اصطلاحی ست که در رابطه با «من درون» به کار رفته است. هر چند این کلمه معمولاً توصیف کننده حالت بیماریست و از ریشه واژه پاتوس"، یعنی رنج کشیدن می آید. این مطلب البته دقیقاً نکته ایست که بودا 2600 سال پیش به عنوان ویژگی حالت انسان، آن را دریافت. با این حال، شخص اسیر «من درون» رنج را به صورت رنج کشیدن نمی بیند، ولی به عنوان تنها واکنش مناسب در برابر هر وضعیتی به آن می نگرد. «مـن درون» در نابینایی اش نمی تواند رنجی را ببیند که بر خود و دیگران همـوار می کند. اندوه، یک بیماری احساسی ـ ذهنی ساخته «من درون» به شمار می آید که همه جا را فراگرفته است. این فراگیری، معادل کامل آلودگی محیط زیست در سیاره ما است. حالت های منفی مثـل خـشـم، نگرانی، بیزاری، رنجش، ناخشنودی، حسد، چشم و همچشمی و مانند این ها منفی شناخته نمی شوند، بلکه کاملاً موجه ارزیابی می گردند. همچنین به نادرست، این حالت منفی به عنوان حالتی ساخته خود تشخیص داده نمی شود، بلکه انسان ها دیگری یا عاملی بیرونی را موجب پدید آمدن آن می دانند. مطلبی که «من درون» به آن اشـاره دارد، این است: «من تو را مسؤول درد خود می دانم!»


ادامه دارد ...

اکهارت تله
جهانی نو
ص 103 و 104

🆔 @avaydosti
🆑 آوای دوست

آوای دوست

11 Nov, 05:30


انسانی که در برابر مشیت الهی تسلیم باشد، کسی که عاشق خداوند و به عشق او زنده باشد، میداند که همه چیز برای او خیر است و حتی بسیار فراتر از خیر برای چنین انسانی بهشت در اینجا، اکنون، همیشه و همه جا وجود دارد.

🌿 J .P. Vaswani
📜 The Good You Do Returns

آوای دوست

10 Nov, 05:30


از تفسیر خود دست بردارید؛ چه در باره خود و چه در باره دیگران چنین نکنید. این کار شما را نمی کشد، بلکه زنده می کند. نگران این موضوع نباشید که دیگران، شما را چگونه معنی می کنند. آن ها با تفسیر شما، خودشان را محـدود می کنند و از این رو این مشکل خود آن ها است. هر گاه با مردم ارتباط برقرار می کنید، تنها برای این که به بازی نقش بپردازید یا کاری انجام دهید آنجا نباشید، بلکه به صورت گسترده ای از حضور آگاهانه در آیید.
چرا «من» نقش بازی می کند؟ «من» به دلیل یک فرض بررسی نشده، اشتباهی بنیادین و فکری نا آگاهانه چنین می کند. آن اندیشه این است: «مـن کـافی نیستم.» و اندیشه های نا آگاهانه دیگری که به دنبال چنین فکری می آید، ایـن هـا هستند: «من باید نقش بازی کنم تا آن چه که مرا کاملاً خودم می کند، به دست آورم. باید بیش تر بگیرم تا بتوانم بیش تر باشم.» اما شما نمی توانید بیش از آن چه که هستید باشید، زیرا شما در زیر شکل روانی و جسمی خود با هستی و بودن یکی هستید. در شکل، شما همیشه نسبت به برخی برتر و نسبت به دیگران فروتر هستید و خواهید بود. در جوهر، شما نسبت به هیچ کسی نه برتر و نه فروتر هستید. احترام راستین به خود و فروتنی راستین، از این ادراک سرچشمه می گیرند. در چشم «من درون»، احتـرام بـه خود و فروتنی، متضاد هستند. در حقیقت، احترام و فروتنی یکی و همسان هستند.


اکهارت تله
جهانی نو
ص 102 و 103

🆔 @avaydosti
🆑 آوای دوست

آوای دوست

09 Nov, 07:30


انتظار کشیدن را به عنوان حالتی از ذهن کنار بگذارید. هنگامی که مچ خود را می گیرید که به حالت انتظار فرورفته اید، از آن خارج و به لحظه حاضر وارد شوید فقط باشید و از بودن لذت ببرید. اگر حاضر باشید، هیچ نیازی نیست که انتظار چیزی را بکشید.

🌿 Eckhart Tolle
📜 Practicing The Power OF Now

آوای دوست

08 Nov, 05:30


در جهان شخصیت های نقش باز، آدم های اندکی هستند که تصویر ساخته ذهن را بازتاب نمی دهند. کسانی هم در تلویزیون، رسانه های دیگر و جهان تجارت هستند که از کانونی ژرف تر از بودن خود عمل می کنند؛ آن هایی که سعی ندارند بیش از آن چه هستند، بنمایند. آن ها فقط خودشان هستند و به گونه چشمگیری برجسته می نمایند و تنها کسانی به شمار می آیند که به راستی در این جهان تأثیر گذارند. ایـن آدم ها سرچشمه آگاهی جدید هستند و هر آن چه که انجام دهنـد نیرو بخش است، زیرا با نیت کل همسویی دارند. با وجود این، تأثیر گذاری آن هـا فـراسـوی کـار و وظایفشان قرار می گیرد. حضور صرف این انسان ها که بی پیرایه، طبیعی و فروتن است، تأثیر دگرگون کننده ای بر هر که با آن ها برخورد کند، می گذارد.
هنگامی که نقش بازی نمی کنید، به این معنا ست که هیچ خودی یا همان «من درون» در کاری که انجام می دهید، وجود ندارد. هیچ قصد پنهانی وجود ندارد و برای پشتیبانی یا تقویت خود نیست. در نتیجه، کنش شما بسیار نیرومنـد اسـت. شما بر آن وضعیت کاملاً متمرکز هستید و با آن یکی می شوید. آنگاه سعی نمی کنید که کس خاصی باشید. هنگامی که کاملا خودتان باشید، نیرومند ترین و مؤثرترین هستید. اما سعی نکنید که خودتان باشید، این تلاش فقط موجب بازی نقشی دیگر می شود. این نقش را «من طبیعی و آزاد» می خوانند. همین که سعی کنید این یا آن بشوید، وارد نقش بازی کردن می شوید. این توصیه که «فقط خودتان باشید» اندرز خوبی است، ولی در عین حال می تواند گمراه کننده باشـد.
ذهن از راه می رسد و می گوید: «بگذار ببینم، چگونه مـی تـوانـم خـودم باشـم؟» سپس، ذهن نوعی ترفند می سازد: «چگونه خودم باشم؟» آن گاه نقشی دیگر آغـاز می شود. «چگونه می توانم خودم باشم»، در حقیقت پرسش نادرستی ست و ایـن مطلب را می رساند که برای آن که خودتان باشید، باید کاری انجام دهید. اما «چگونه» در اینجا کارایی ندارد، چرا که شما در حال حاضر خودتان هستید. فقط بار غیر ضروری به آن کسی که در حال حاضر هستید، نیفزایید. اکنـون بـه این موضوع بپردازیم: «من نمی دانم کیستم. نمی دانم که منظور از خـودم بـودن چیست.» اگر با این که نمی دانید کیستید مشکلی ندارید، پس آن چـه مـی مـانـد کسی است که هستید؛ بودنی در پس انسان، میدانی از امکانات ناب، به جای آن چه که پیش تر تعریف شده است.


ادامه دارد ...

اکهارت تله
جهانی نو
ص 101 و 102

🆔 @avaydosti
🆑 آوای دوست

آوای دوست

07 Nov, 05:30


ذهن همان انبار باورهای شماست. گشودگی یعنی بی ذهنی؛ گشودگی یعنی کنار گذاشتن ذهن و آن وقت آماده ای که بارها و بارها به شیوه ای جدید به زندگی نگاه کنی، اما نه با دیدگانی قدیمی.

🌿 Osho
📜 Creativity

آوای دوست

06 Nov, 05:30


رها کردن بازی نقش


انجام هر کاری از سوی شما و در هر شرایطی، بی آن که به نقشی تبدیل شـود که خود را با آن یکی بدانید، درس اصلی هنر زندگیست که هر یک از مـا بـرای فراگیری آن به این جا آمده ایم. در صورتی در انجام کاری پیروزمند می شوید که به جای به کار بردن آن کار به عنوان ابزاری به منظور محافظت، توفیق یا مطابقت با هویت نقشتان، آن را برای خود عمل انجام دهیـد. هـر نقشی، احساسی است ساختگی از خود که از طریق آن هر چیزی شخصی می شود و از این رو توسط «من کوچک» ساخته ذهن و هر نقشی که قرار است بازی کند، مورد تحریف و تخریب قرار می گیرد. بیش تر مردمی که در جهان در موضع قدرت هستند، ماننـد سیاست مداران، شخصیت های تلویزیونی و تجاری و نیز رهبران مذهبی، به جز چند نمونه استثنایی، همگی با نقش خـود كـاملاً همانندسازی کرده اند. شاید آن ها آدم های بسیار مهمی تلقی شوند، اما در بازی مـن گـرا بـازیکن هـایی ناآگاه بیش نیستند؛ بازیای که بسیار مهم به نظر می آید و با این همه در نهایت، فاقـد هـدف راستین است. به گفته شکسپیر: «داستانی که توسط یک احمق بازگو می شود، پر از هیجان و هیاهو است و هیچ چیز بااهمیتی در بر ندارد.» چـه جـالـب کـه شکسپیر بدون آن که از مزایای تلویزیون بهره مند باشد، به این نتیجه رسیده است. اگر نمایش جهان من گرا هدفی داشته باشد، یک هدف غیر مستقیم را در بر می گیرد: رنج بیش تری روی این سیاره می آفریند و این رنج با وجودی که بیش تر آفریده «من درون» است، در نهایت خود «من درون» را ویران می کند. این آتشی است که «من درون»، خود را در آن می سوزاند.


ادامه دارد ...

اکهارت تله
جهانی نو
ص 100 و 101

🆔 @avaydosti
🆑 آوای دوست

آوای دوست

05 Nov, 05:30


گام برداشتن در مسیر حقیقت، راهی درونی ست که با دگرگونی هایی از بیرون پیمودنی نیست؛ هر چند که این تغییرها فراوان و شگفت آور باشند. این درون قلب ماست که باید زیر و زبر گردد تا رهرو راستین سرمنزل مقصود شویم.

🌿 J .P. Vaswani
📜 The Good You Do Returns

آوای دوست

04 Nov, 05:30


عشق ورزیدن، یعنی خود را در دیگری شناختن و بجا آوردن. سپس«دیگر بودن» دیگری به صورت توهمی مربوط به آن حیطه خاص بشری، یعنی حیطه شکل، آشکار می شود. نیاز به دوست داشته شدن که در هر کودکی وجود دارد، اشتیاق به شناخته شدن است؛ نه در سطح شکل، که در سطح بودن. اگر پدر و مادر فقط آن بعد انسانی را در کودک خود محترم بدارند، ولی از بودن غافـل باشند، بچه کامل نبودن رابطه را و این که چیزی کاملاً حیاتی در آن کـم اسـت احساس خواهد کرد. این احساس کمبود به درد روی هم انباشته در کودک و گاهی رنجشی نا آگاهانه نسبت به والدین می انجامد. به نظر می رسد که آن درد یا رنجش می خواهد بگوید: «چرا مرا نمی شناسی و بجا نمی آوری؟»
زمانی که کسی دیگر شما را بجا می آورد، آن شناخت، بعـدی از حضـور کامل تری را در این جهان از طریق هر دوی شما جلب می کند. ایـن اسـت آن عشقی که دنیا را نجات می دهد. در صحبت هایم، سفارش ویژه ای در رابطه با فرزندان کرده ام که البته به همان اندازه در مورد روابط دیگر نیز کاربرد دارد.
گفته اند که «پروردگار، عشق است»، امـا ایـن گفته کاملاً درست نیست. پروردگار، آن هستی درون و فراسوی اشکال بی شمار هستی ست. عشق در این جا حالت دوگانگی را می رساند: عاشق و معشـوق، طالب و مطلوب. از این رو عشق، شناخت یگانگی در جهان دوگانگی هاست. ایـن اسـت پدیدار شـدن پروردگار در دنیای آشکال. عشق سبب می شود که جهان، کم تر مادی و کـم تـر متراکم باشد و در جهت بعد الهی، شفاف تر گردد و خود، نور آگاهی شود.


اکهارت تله
جهانی نو
ص 99 و 100

🆔 @avaydosti
🆑 آوای دوست

آوای دوست

03 Nov, 05:30


اگر برای دوری از درد کاری انجام میدهید درد اختیاردار زندگی شماست و همۀ افکار و احساس هایتان تحت تأثیر ترس های شما خواهند بود.
هر الگوی رفتاری مبتنی بر دوری از درد، درگاهی برای ورود درد می شود.
در حالت تسلیم و پذیرش باشید...

🌿 Michael A. Singer
📜 The Untethered Soul

آوای دوست

02 Nov, 05:30


شناخت فرزند


شما یک انسان هستید. انسان بودن، یعنی چه؟ مهارت کامل زندگی، در اختیار گرفتن کارها نیست، بلکه یافتن توازنی بین بشر و بودن است. پدر، مادر، همسر، پیر یا جوان بودن، نقش هایی که بازی می کنید، وظایفی که به آن ها می پردازید و هر آن چه را انجام می دهید، همه این ها متعلق به بعد انسانی ست که جایگاه خود را دارد و باید احترام آن حفظ شود، اما به خودی خود برای زندگی یا یک رابطه به راستی معنادار و کامل کافی نیست.
انسان بودن به تنهایی و با وجود سخت کوشی ها یا دستاورد هایی که به دست آورده اید، هرگز کافی نیست. فراتر از این، بودن وجود دارد که در سکون یافت می شـود؛ حضور هوشیارانه خود آگاهی؛ همان آگاهی ای که شما هستید. بشـر، شکل است، در حالی که بودن، بی شکل است. بشر و بودن از هم جدا نیستند، که در هم تنیده اند.
در بعد انسانی، شما بی شک از فرزند خود برتر هستید. شـمـا بـزرگ ترید نیرومند ترید، بیش تر می دانید و بیش تر می توانید انجام دهید. اگر ایـن بعـد تنهـا سطحی است که می شناسید، نسبت به فرزند خود ـ هر چند نا آگاهانه ـ احسـاس برتری خواهید داشت و موجب می شوید که او ـ هر چند نا آگاهانه ـ احسـاس حقارت کند. در این حالت، میان شما و فرزندتان هیچ برابری وجـود نـدارد، زیرا تنها نسبت و وابستگی، شکل موجود است و بی تردید شما دو نفر از نظر شکلی با هم برابر نیستید.
شما می توانید فرزند خود را دوست بدارید، اما تنها با مهر انسانی. به سخن دیگر او را به گونه ای شرطی، مالکانه و ناپیوسته دوست دارید. شما دو نفر فقط در فراسوی شکل، یعنی در بودن با هم برابر هستید و تنها زمانی که بعـد بی شکلی را در خود بیابید، عشقی حقیقی می تواند در این رابطه وجود داشته باشد. آن حضوری که هستید، آن «من هستم» بی زمان، خودش را در دیگری می شناسد و در این مورد آن دیگری، فرزند شماست که احساس دوست داشته شدن می کند و به سخنی، به جا آورده و شناخته می شود.


ادامه دارد ...

اکهارت تله
جهانی نو
ص 98 و 99

🆔 @avaydosti
🆑 آوای دوست