عشق و نور @narminssa Channel on Telegram

عشق و نور

@narminssa


بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs

عشق و نور (Persian)

با عشق و نور، به دنیایی از انرژی مثبت و آرامش خوش آمدید. این کانال تلگرام توسط نرمین اداره می‌شود که به بیداری معنوی و رشد شخصی اختصاص داده است. اگر به دنبال راه‌هایی برای افزایش آگاهی خود، آرامش درونی و ارتباط با جهان معنوی هستید، عضویت در این کانال برای شما بسیار مفید خواهد بود

در این کانال، شما می‌توانید به مطالب محتوی و الهام‌بخش درباره روانشناسی، فلسفه، و علوم معنوی دسترسی پیدا کنید. همچنین، می‌توانید به گروه سلام زندگی که توسط نرمین اداره می‌شود، ملحق شده و با افراد دیگری که به رشد شخصی و بیداری معنوی علاقه‌مند هستند، ارتباط برقرار کنید

برای دسترسی به مطالب صوتی بیشتر از نرمین، می‌توانید به لینک مربوطه در کانال مراجعه کنید

پس از عضویت در کانال عشق و نور، شما می‌توانید از تجربه‌ها و دیدگاه‌های مفید نرمین بهره‌مند شوید و به رشد و تحول شخصی خود بیشتر کمک کنید. این کانال یک فرصت عالی برای ارتقا و توسعه روحی و ذهنی شماست. بپیوندید و خود را در جهان معنوی جدیدی غرق کنید.

عشق و نور

12 Feb, 16:09


ذهنِ نکاویده همیشه در حال مقایسه، قضاوت و ارزیابی زندگی است و وقتی چیزی مطابقِ میل ما نباشد در برابر آن مقاومت می‌کنیم
برخی می‌پندارند که پذیرش یعنی بی‌تفاوتی یا بی اعتنایی به زندگی اما این‌طور نیست

پذیرش یعنی دیدن واقعیت همان‌طور که هست، بدون فرافکنی های ذهنی روی واقعیت این لحظه و بدون جنگیدن با آن

این یعنی اینچنینیِ همین لحظه رو همانطور که هست پذیرا باشیم

وقتی واقعیت را همانطور که هست بپذیریم رفته رفته از فرافکنی های ذهنی روی واقعیت، رها می‌شویم

عشق و نور

12 Feb, 15:56


رهایی، در پذیرش هر آنچه که هست نهفته است

پذیرش، یعنی آزادی از درگیری‌ها و سردرگمی های ذهن و هشیار بودن به همین لحظه‌ حاضر

عشق و نور

12 Feb, 14:35


شکاف بین نسلی چیست ؟ و چطور شکاف بین نسلی را از بین ببریم

عشق و نور

12 Feb, 10:08


چگونه هوش معنوی میتواند ما را بسوی عشق و اصالت راهنمایی کند

هوش معنوی، راهنمایی است که ما را به سوی عشق و اصالت هدایت می‌کند. این هوش به ما کمک می‌کند تا از سطح روزمره زندگی عبور کرده و به عمق تجربه‌های معنوی و ارتباط با خود واقعی‌مان برسیم.
هنگامی که به هوش معنوی خود گوش می‌دهیم، متوجه می‌شویم که عشق ورزیدن به دیگران و خودمان، نه تنها یک احساس، بلکه یک حالت وجودی است. عشق در اینجا به معنای پذیرش و درک بی‌قید و شرط است، حالتی که در آن ما نه تنها خود را بلکه دیگران را نیز به طور کامل می‌پذیریم. این پذیرش به ما اجازه می‌دهد که با اصالت زندگی کنیم، به این معنا که با تمامیت و صداقت خود را نشان دهیم و از نقاب‌ها و نقش‌های اجتماعی فراتر رویم.
هوش معنوی ما را به این درک می‌رساند که اصالت، زمانی پدیدار می‌شود که ما به درون خود گوش فرا دهیم و با خود واقعی‌مان در ارتباط باشیم. زمانی که این ارتباط برقرار شود، عشق به عنوان یک نیروی جهانی و تحول‌آفرین، در زندگی ما جریان می‌یابد و ما را به سوی تجربیات عمیق‌تر و معنادارتر هدایت می‌کند.
چه حسی دارید وقتی با هوش معنوی خود در ارتباط هستید.

عشق و نور

12 Feb, 09:39


مراقبه روز 24 بهمن

عشق و نور

12 Feb, 09:35


#تو_خودت_پاسخ_هستی

هیچ پاسخی نمی تواند تو را راضی کند
می توانی تمام کتابهای مذهبی و فلسفی را بخوانی
می توانی تمام پاسخ هایی که تا به حال داده شده را بخوانی، اما هرگز راضی نمی شوی.

دقیقا مثل کلمەی "آب"،
این کلمه هرگز تشنگی تو را فرو نمی نشاند.
به آب واقعی نیاز داری و وقتی که آب واقعی می نوشی و عطشت فرو می نشیند
با هیچ کلمه ای نمی توانی این احساس رضایت عمیقی که از سیراب شدن به تو دست می دهد را بیان کنی .
فقط می توانی بگویی:
" دیگر تشنه نیستم! "

تنها در گذار از چنین تجربەی متعالی از خویشتن است که می توانی بگویی:
" دیگر سوالی ندارم ! "
تمام سوالها ناپدید شدند
من فقط به سادگی وجود دارم.
اکنون من نوری هستم برای خودم..
یک روشنایی ،
یک راز ،
یک شگفتی هستم
و کوچکترین امکانی وجود ندارد که بتوانم آنرا برای دیگران توضیح دهم
سوال تو در جستجوی پاسخ بود.
اما آن پاسخ هرگز وجود ندارد
#تجربەی_تو_پاسخ_توست
تو حالا خودت پاسخ هستی!

#اﺷﻮ

عشق و نور

12 Feb, 09:35


#سوال_از_اشو

سوختن و آتش باید با روشن ضمیری من چه کاری انجام دهند؟

#پاسخ

مدیتیشن تنها راهی است که شما را بیدار میکند.
و همینکه شما کاملاً بیدار شوید، 
همۀ اطراف، اقیانوس خداگونگی است. خودِ زندگی، خودِ آگاهی الهی است. 
آن در همۀ اشکال، خودش را بیان میکند:

در گلهای سرخ، در نیلوفرها، در پرندگان و در  درختان،هرجایی که زندگی باشد، هیچ چیزی جز خداگونگی نیست. 
ما در اقیانوس خداگونگی زندگی
میکنیم. بنابراین هیچ جایی را نگردید.
فقط به درون نگاه کنید، 
چونکه آن نزدیکترین نقطه ای است که میتوانید بیابید.
تصوف زیباست، اما پاسخ نهایی نیست.
و تو نباید در تصوف متوقف شوی. شروع کردن با آن ، پرورش خوبی است. با ذن به پایان برسان.

و این یک چیز عظیم و شگفت انگیز است که از قله های ذن، تو قادر خواهی بود تصوف را بیش از زندگی در حلقه های صوفی، درک کنی. 
یک فاصله لازم است و ذن  این فاصله را به تو میدهد. 
از آن فاصله تومیتوانی شاهد همۀ ادیان باشی.
آنها دارند چه کار میکنند؟
بازی میکنند. بازیهای زیبا؛ اما بازی پس از هر چیز، بازی است. 
تو داری میپرسی:
سوختن و آتش باید با روشن ضمیری من چه کاری انجام دهند؟

هیچ کاری، 
تو در همین لحظه روشن ضمیر هستی، فقط در سکوت وارد وجود خود شو،
اگر مرکز وجود خود را بیابی،
مرکز کل هستی را یافته ای.
ما در سطح جدا هستیم،
اما در مرکز یکی هستیم.
من این را تجربۀ بودا مینامم.
تا تو یک بودا نشوی...

و بیاد داشته باش:
به خاطر فقر زبان من مجبورم بگویم:
تا تو یک بودا نشوی... تو پیشاپیش یک بودا هستی، بنابراین من مجبورم بگویم که تا تو یک بودا نشوی، تا تشخیص ندهی، تا آنچه را که فراموش کرده ای بیاد نیاوری...

هر بچه ای در معصومیتش میداند،
و هر بچه ای بواسطۀ اینهمه دانشی که توسط والدین، روحانیون و معلمین، بر رویش ریخته میشود، گمراه میشود.
به زودی معصومیت بچه با همۀ انواع آشغالها و تفاله ها پوشیده میشود. 
کل تلاش در مدیتیشن این است که همۀ گرد و غباری را که جامعه روی شما ریخته است، به سرعت از میان بردارد و فقط آن طبیعت بودا را که شما با آن متولد شدید، پیدا کند.

روزی که شما آن طبیعت بودا را که با آن متولد شدید، بیابید، چرخه کامل است. 
شما دوباره یک معصوم شده اید
.

#اشو

عشق و نور

12 Feb, 08:25


مدیتیشن:حضور در لحظه

عشق و نور

12 Feb, 08:12


در دنیا، اما نه از دنیا


وقتی به سطح عمیقی از شفافیت درونی رسیدید، متوجه خواهید شد صرف اینکه از واقعیت راضی هستید بدین معنا نیست که با آن تعامل نمی کنید.
جهان همچنان پیش رویتان ظاهر میشود، اما دیگر هیچ مسئله شخصی در آن وجود ندارد. فقط بخشی از خلقت است که در آن لحظه از پیش رویتان می گذرد. واقعیت، آزارتان نمی دهد چون به هیچ چیزی از آن نیاز ندارید.
واقعیت به سادگی وجود دارد و شما به سادگی و در هماهنگی کامل وجود دارید. هر لحظه ای که پیش رویتان شکوفا میشود برای این است که خدمت کنید. میتواند به سادگیِ قدردانی از آن لحظه باشد یا شاید بتوانید انرژی لحظه ای را که از پیش رویتان میگذرد بالا ببرید. یک لبخند، یک کلام مهر آمیز، دستِ کمک، همگی اینها میتواند راه هایی برای بالا بردن انرژی در حین گذشتن آن باشد. انجام دادن کارتان به بهترین نحو مراقبت از خانواده تان، خدمت به جامعه، این کارهای ساده هم مانند هر چیز دیگری، خدمت به کائنات هستند.
تصور کنید در حال قدم زدن هستید و تکه ای کاغذ را کنار جاده می بینید. احساس ناهماهنگی می کنید و آن را بر میدارید‌. این یک «باید» یا «می بایست» نیست. شما هنرمندی هستید که دنیا را زیباتر می کند. ذهن تان نمیگوید: «این یکی را برمی دارم، اما قرار نیست هر تکه کاغذی را بردارم.» همین طور ذهنتان نمیگوید: «کدام احمقی این تکه کاغذ را اینجا پرت کرده؟ او از آن آدم هایی است که دنیا را نابود میکند.» نه. شما یک وجود خود به خودی هستید که هماهنگ با زندگی است. در ازای کارهایتان هیچ انتظاری ندارید چون آن کارها به خاطر تأیید یا شناخته شدن انجام نشده اند. شما کاری نمیتوانید انجام بدهید جز اشتراک گذاری انرژی زیبای درونتان با لحظه پیش رویتان.
بالاترین زندگی ای که میتوانید داشته باشید، زمانی است که هر لحظه ای که از پیش رویتان میگذرد بهتر باشد، چون از پیش روی شما گذشته. با تمام قلب و روحتان به لحظه ی اکنون خدمت کنید. تصور کنید اگر همه این کار را می کردند، دنیا چطور جایی بود!
با بالا بردن آنچه پیش رویتان نمایان میشود، آغاز کنید. اگر حتی نتوانید به آنچه پیش رویتان قرار داده شده خدمت کنید، چگونه می خواهید دنیا را تغییر دهید؟ اگر چنان از اوضاع دنیا ناراحت میشوید که با همه اطرافیانتان بدرفتار میشوید، به هیچ کس کمک نمی کنید. اگر در خانه خودتان نمی توانید هماهنگی ایجاد کنید، چه حقی دارید که درباره موشک پراکنی کشورها شکایت کنید؟ شما باید به گونه ای زندگی کنید که اگر همه در آن زندگی میکردند، در آنجا آرامش وجود داشت. اگر نمیتوانید این کار را انجام بدهید، شما بخشی از مشکل هستید، نه راه حل‌.
مسئله درباره رها کردن خودتان است. دنیا وارد میشود و به باقیمانده سامسکاراهایتان برخورد میکند. وقتی این اتفاق رخ میدهد، آنچه در درون احساس میکنید، انرژی واکنشی است. هرگز بر آن اساس عمل نکنید. با انسدادهای درونی تان فقط محیط را آلوده می کنید‌‌. هیچ فایده ای از آن بیرون نمی آید.


مایکل ای سینگر
رها زیستن

عشق و نور

12 Feb, 07:47


سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉

عشق و نور

12 Feb, 07:37


جستجوگر کسی است که در جستجوی خودش است.

تمام سؤالات را کنار بگذار، جز یک سؤال:
«من کیستم؟»
درنهایت، تنها چیزی که از آن مطمئن هستی این است که تو «هستی».
«من هستم» امری قطعی است؛ اما «من این هستم» نه.

تلاش کن تا دریابی که حقیقتاً چه هستی.

برای اینکه بدانی که چیستی ابتدا باید بررسی کنی و بدانی که چه نیستی.

تمام چیزهایی که نیستی را کشف کن ( بدن، احساسات، افکار، زمان، مکان، این یا آن) تو هیچ‌کدام از چیزهای ملموس یا انتزاعی‌ای که بتوانی آنها را درک کنی نیستی. همین عملِ درک کردن خودش به‌تنهایی نشان می‌دهد که تو نمی‌توانی چیزهایی که آنها را درک می‌کنی باشی.

هر چه واضح‌تر درک کنی که در سطح ذهن، تو را فقط می‌توان با عبارات سلبی* توصیف کرد، سریع‌تر به پایان جستجویت خواهی رسید و درک خواهی کرد که تو آن وجود نامحدودی.

نیسارگاداتا ماهاراج

عشق و نور

11 Feb, 21:05


معرفت به خاموشی نزدیک تر است تا
        به سخن گفتن

عطار نیشابوری


ماهیت این سیاره آموزشی‌ست.
همه‌ی ما در حال ارتقاء هستیم.

پس، هر آنچه که در زندگی با آن مواجه می‌شویم، بر اساس موضوع رشد و یادگیری  ست.

اکهارت_تله

اینجا هیچ‌کس نیست.
پس چیزی برای پذیرفتن یا نپذیرفتن وجود ندارد.
تنها تفاوت بین من و تو این است که
من همه چیز را از دست داده‌ام؛
اما تو هنوز این باور را داری که “کسی” هستی.

تونی پارسونز

عشق و نور

11 Feb, 18:13


تنها راه آزادی شـما جهان محوری اسـت، مردم همیشـه آزادی را این گونه تفسیر می کنند: هر کاری بخواهـم انجام می دهم یا هر کجا بخواهم می روم. مردم آزادی را انسان محوری می دانند. اگر انسان محور شوید، اسیر خودتان می شوید. زندگی واقعی شما اسارت خواهد بود. هرچه بیشتر خود را به فکر و احساساتتان محدود کنید، بیشتر از روند زندگی ای که باید داشته باشید محروم می شوید.
تنها راهی که می توانید آزادی را بشناسید، یگانگی یا یکی شـدن با هستی است. بعد اصلی یگانگی اسـت. یگانگی براساس «من تو را دوست دارم و تو مرا» نیست. ممکن است در ظاهر نیاز به عشق باشد، اما عشق حلال است نه راه حل. عشق درون شما را جلا می دهد و تا حد ممکن شما را به دیگران نزدیک می کند، اما واقعیت این نیست.
موضوع رابطه سازگاری، همنشینی و کسب شادی از یکدیگر نیست. روابط فرصت هایی برای دستیابی به نوعی وحدت اسـت، که راه را برای وحدتـی بزرگ تر هموار می کند. اگر این اتفاق نیفتد، روابط بیش از هر چیز دیگر اسباب زحمت و مانع می شود، زیرا وقتی روابطی برقرار می کنید، حتی از قبل هم انسان محورتر می شوید.


سادگورو
از اجبار به آگاهی

عشق و نور

11 Feb, 18:10


انسانها معنای آزادی را هم مثل خیلی از مفاهیمِ مفهومی به اشتباه درک و فهم کرده اند و تمام برداشت های غلطِ ذهنی شان، روی همین پایه های درک و فهمِ اشتباه‌، استوار است.
آزادی به این معنا نیست که هرکاری دلت خواست بکنی آنموقع اسیر و زندانیِ خواسته ها و نخواسته های خودت می‌شوی.
آزادی بمعنای حقیقی، رهایی از خواسته هاست که در بی نفسی با کل هستی یگانه می‌شوی بی نفس می‌شوی.
آنچه انسان را می آزارد، میل به خواسته های نفسانی خودش است.
با خواسته ها و آرزوهای بی پایانِ نفست، بی آنکه بدانی، نفسِ جداسازت را رشد می‌دهی و هرچه خواسته هایت، فزونتر شوند به همان اندازه، از هستیِ کل دور می‌شوی و در دنیای خیالی ذهنت در تخیلاتِ خودساخته ات بسر می‌بری.
بازگشت از سر به سکوتِ قلب، تورا به بی خواستی یعنی مرکزیتِ وجودت هدایت می‌کند همانجا که در ورای داستان‌های ذهنی ات، به حضور آگاهت، آگاه می‌شوی.

عشق و نور

11 Feb, 17:56


موسیقی بی کلام

دمیدن ذن

عشق و نور

11 Feb, 17:54


زندگی سرشار و غنی از پدیده های تازه است

به معجزه می ماند در هر لحظه، هزاران معجزه

روی می دهد و برای تجربه معجزات باید عاری از

از پیشداوری ها باشیم.

عشق و نور

11 Feb, 17:51


انداختن نفس بسیار دردناک است
زیرا به ما آموخته‌اند که نفس را پرورش دهیم
ما می‌پنداریم که نفس تنها گنجینه‌ی ماست
ما از آن محافظت کرده‌ایم و آن را تزیین کرده‌ایم، ما پیوسته آن را واکس زده ایم

و آن وقت عشق از راه می‌رسد و در می‌زند.
برای عاشق شدن تنها چیزی که نیاز داری این است که نفس را کنار بگذاری،
و این یقینا دردناک است
نفس نتیجه تمام زندگی تو است و تمام آن چیزی است که تو ساخته‌ای،
نفس غیر واقعی است،
مفهومی سراب گونه است،
محصول جامعه است و واقعی نیست.

#اشو

عشق و نور

11 Feb, 16:40


از این لحظه به همه چیز با نگاه خیر و برکت بنگر.
وقتی می‌گویم همه چیز، منظورم "همه چیز" است.

حتی وقتی احساس درد می‌کنی، خیر و برکت است.
شاید تو ندانی، اما آن خیر و برکت است.
روزی خواهی دانست و خواهی دید که درد تو خیر و برکت بود. لازم بود، کاملاً لازم. کمکی بود برای رشد تو.

حتی درد کشیدن نیز خیر و برکت است.
تو را تزکیه می‌کند.
به تو کمک می‌کند یکپارچه شوی.
بچگی‌ات را از سرت بیرون می‌کند
و کمک می‌کند که بالغ شوی.
از درد کشیدن پخته می‌شوی.

بنگر! مشاهده کن و تلاش کن در همه جا خیر و برکت بیابی.
خیر و برکت گاهی در لباس مبدل است.
گاهی چندان مبدل نیست،
گاهی کاملاً عریان و برهنه است.

اما اگر خوب نگاه کنی همیشه خیریت را خواهی یافت؛
در موفقیت، در شکست، در درد، در لذت، در زندگی و همچنین در مرگ...

اشو

عشق و نور

07 Feb, 14:24


این چیزی است که برای هر ذهن رخ می‌دهد ـــ تو مشتاق چیزی هستی، و برایت اتفاق می‌افتد، ولی وقتی به آن رسیدی خواهی دید که هنوز هم ناراضی هستی؛ حالا چیز دیگری است که تولید رنج می‌کند.

این نکته باید درک شود:
اگر خواسته‌ی تو برآورده نشود، ناکام هستی؛ اگر برآورده شود، آنوقت بازهم رضایت نداری.

رنج خواسته‌ها در همین است:

اشو

عشق و نور

07 Feb, 14:19


هرگونه رد یا قبول کردنِ باور یا اعتقادی که فاقده درک و شناخت تجربه خودت باشد و همینطور موافق یا مخالف بودن با کهن آموزه های هیچ یا تهیای درون، نشانگر این است که به فکری یا باوری نکاویده چسبیده ایی که هنوز مشاهده اش نکردی تا به فراسویش که آگاهیست، روی. رهایی از زندان‌های ذهنی، فقط با درک و شناخت و آگاهی رخ می‌دهد.

عشق و نور

07 Feb, 14:13


آگاهانه زیستن، نیاز به درک و شناخته حقیقت بی‌واسطه خودت دارد و تا زمانیکه ناخوداگاه زندگی کنی، داری از گذشته های تکراری و نکاویده ذهنت(حجاب) دنیایت را خلق می‌کنی.
به تعداد اذهان بشری، دنیاهای خیالی و توهمی وجود دارند که بی‌وقفه از افکار، باورهای غیرشهودی، تصورات، تخیلات، خیالپردازی ها، فانتزی ها و رویاهای تک تک انسان‌ها خلق می‌شوند. نفس، خودش را رویاگری جاودانه می‌پندارد.

ذهن، در واقع ابزاری برای خلاقیت است ولی اگر خودسر شود و نفس در اتاق فرمانِ مغز و ذهنت بنشيند، شعور هشیارت بخواب رفته و فرماندهی، بدستِ عقل نابصیر و نفسانی ات می افتد و اربابت می‌شود و تورا برده امیال و تمایلات و گرایشات و خواسته ها و آرزوهای بی پایانش میکند و تو زندگی را که همیشه در همین در لحظه بی آغاز و بی پایان، در حال تجلی ست، از دست میدهی و فقط در محتویات شرطی شده از گذشته هایت که بی‌وقفه به آینده فرافکنی می‌کنی، بسر می‌بری و بدنبالِ خوشبختی در بیرونت میگردی و درونت را را فراموش میکنی. تا زمانیکه درون و بیرونت یکپارچه نشود، تکه تکه شده و‌ تقسیم گشته باقی می‌مانی.
ذهنِ نکاویده پر از دانستگی های غیره شهودی ست.
با مراقبه سکوت و مشاهده گریِ ذهنت، اندک اندک به درک و شناخت مکانیزمهایش میرسی و دیگر از محتوای شرطی و خودکار شده اش استفاده نمی‌کنی بلکه بسمت بصیرتِ عقل و نورآگاهی می‌روی.

عشق و نور

07 Feb, 13:42


افکار باعث احساسات ناخوشایند میشه

عشق و نور

07 Feb, 13:41


انسانها، در مقامِ شخصيتِ شرطی شده شان، چیزی جز بهره کشی از همدیگر نمیدانند و نیاموخته اند چون همه از کودکی در جوامع بیمارگون‌ بدنیا می آیند. وقتی شیوه ناسالمِ زندگی، حاکم بر جوامع بشری گردد، بجای عشق ورزی، فقط نفس پروری آموزش داده می شود و عشق و ايثار و ازخودگذشتگی، تبدیل به لاف زنی ها(باد هوا) بر لبانِ مردم میگردد ولی در عمل، انسانها عاجز و ناتوان از عشق ورزی اند حتی به خودشان.

عشق و نور

07 Feb, 06:24


مراقبه روزانه 19 بهمن

عشق و نور

07 Feb, 06:23


ذهن همه چیز را به مسئله تبدیل می کند
وگرنه زندگی ساده است،
اصلا مشکلی وجود ندارد

اما ذهن فریب می دهد که هر لحظه مشکلی هست و باید حل شود. وقتی این گام را بر می دارید که هر چیزی مسئله است آنگاه چیزی نمی تواند حل شود زیرا گام اول کاملا اشتباه است.

ذهن نمی تواند هیچ راه حلی بدهد،
ذهن مکانیسمی است که فقط به تو مسئله و مشکلات می دهد.
حتی اگر فکر کنی که مشکلی را حل کرده ای
از حل آن هزاران مشکل جدید ایجاد می شود.

#اشو
#قایق_خالی

عشق و نور

07 Feb, 06:20


از طریق تسلیم کردن نفس است که انرژی معنوی وارده این جهان می‌شود

عشق و نور

07 Feb, 06:20


تسليم، یعنی رها کردن مقاومت ذهنی - احساسی در برابر آنچه هست، نیز دروازه ورود به آشکارنشده می باشد. دلیل آن بسیار ساده است، زیرا مقاومت درونی، شما را از دیگران، خودتان و جهان پیرامونتان جدا می سازد.
مقاومت درونی، احساس جدایی را که «من درونی» برای بقای خود به آن متکی است تقویت می کند. هر چه احساس جدایی قوی تر باشد، بیشتر به آشکارشده، یعنی «جهان اَشکال جدا» یا تکرات، وابسته می شوید و هر چه بیشتر به جهان ماده دلبسته باشید، هویت ظاهری، یعنی یکی دانستن خویش با شکل، محکم تر و نفوذناپذیرتر می گردد. آنگاه دروازه بسته است و شما از بعد درونی و بعد ادراک بریده شده اید.
در حالت تسلیم، هویت ظاهری، نرم تر و چنان «شفاف» می شود که آشکارنشده می تواند از طریق شما بدرخشد.


اکهارت تله
نیروی حال

عشق و نور

07 Feb, 05:44


سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉

عشق و نور

06 Feb, 23:01


شاه کلید پذیرش این لحظه همانطور که هست میباشد.
اگه احساس در هم ریختگی و عدم ثبات درونی داری طوری که حتی از درست و غلط بودنِ افکار و احساسات خودتون مطمئن نیستید، احساسات و افکارتون مدام دچار تغییر میشن. 

بیشتر دوست داری در خلوت خودت باشی و حتی علاقه‌ای به حرف زدن با اطرافیاتون کمتر شده. و گاهی شاهد افکار و احساسات شدیدی هستی که تو رو در خلوت و رنج شدیدتری فرو می‌بره...این حالات چیه؟ چطور باهاش باید برخورد کنی؟...

در هم ریختگی به دلیلِ تقابلِ باور با واقعیت است، یعنی آنچه می‌خواهی باشی را به جانِ آنچه هست، انداخته‌ای و ما به دلیلِ ناآگاهی از دنیای درون و اصرار و سماجت برای درست کردنِ وضعیت، اوضاع را به وخامت می‌کشانیم. و چون چاره را در افکار نمی‌یابیم، مشکل را روی دیگران فرافکنی می‌کنیم ، منزوی و زخمی، به گوشه‌ای می‌خزیم. حال برای بیرون آمدن از این وضعیت،  اوضاع را به حالِ خود رها کن یعنی در برابرِ آنچه هست مقاومت نکن.

عقب بِکش و درنگ کن و به این جریانِ در هم ریخته، مجالِ بیان بده. در هنگامِ گل آلودگی و بی‌ثباتی هیچ کاری نکن تا همه چیز ته نشین شود. اما نکته‌ای که به آن توجه نشده اینه که این در هم ریختگی و عدمِ ثبات، که از آن نام برده شد، باید توسط چیزِ ثابتی تشخیص داده شده باشد. بی‌نظمی درونت باید توسط نظمی_ثابت (خدا) رصد شده باشد، در غیرِ این صورت چگونه می‌توانستی آن را در قالبِ داستانی بیان کنی؟ 

احساسات و افکار محکوم به تغییرند، چه کسی گفته که آنها باید ثابت باشند؟ آنها نه درست‌اند نه غلط. چرا باید از آنها حمایت کنی؟ تا زمانی که به باورهایت سفت چسبیده‌ای که تو باید چنین یا چنان فکر و احساس کنی، یا این چیزها درست است و آن چیزها اشتباه، همیشه بازیچه‌ی دست تغییری.

چون زندگی هیچگاه به سازِ باورهای تو نمی‌رقصد، آن باورها را در هم می‌شکند، و اگر به چیزی چسبیده باشی، آن را به هم می‌ریزد.تا توجه‌ات بیدار شود، و بدانی که تو چیز نیستی، تو فضایی برای عبورِ جریاناتی، پذیرشی در بر گیرنده.

بنابر این گیجیِ تو به دلیلِ انتخابات از پیش تعیین شده است. درست و غلط هر دو موهوم است. فکر در هر قالبی که ظاهر شود، سایه‌ی حقیقت است. در افکار  و احساساتت به دنبالِ درست نگرد، بلکه در جایگاه درست قرار بگیر. جایگاه ذاتی و همیشگیِ تو شاهد است.

وقتی در جایگاه درست مستقر باشی، می‌تونی نادرست را به عنوانِ رقصی همیشه در حال تغییر به آغوشِ پذیرشت جای دهی. تیرِ خلاص برای یک سالک پذیرش است. پذیرش تهیای در برگیرنده است، پذیرش همین شاهد بی غرض و خویشِ توست. تنها پذیرشِ مطلق است که توجه را در یگانگی و جایگاه ذاتی‌اش تثبیت می‌کند.

در یک هوشیاری بدون انتخاب باقی بمان، با شاه کلید پذیرش. با آنچه هست دست به گریبان نشو. در این میان هیچ راهی برای عوض کردنِ این رقص وجود ندارد. مگر رقص را به حالِ خود واگذاشتن ( پذیرشِ مطلق ) پذیرنده، شخص نیست!  پذیرشِ مطلق کیفیتی است که خود، پذیرنده را پیشاپیش پذیرفته است.

عشق و نور

06 Feb, 21:38


مراقبه_شب 18 بهمن

عشق و نور

06 Feb, 21:33


هنر بخشیدن را بیاموز

نبخشیدن باعث کوچک شدن افق نگاهت و پرشدن فضای ذهنت از چیزهایی میشود که هیچ نیازی به آنها نداری.

تو می بخشی چون به اندازه کافی قوی هستی که درک کنی همه آدم ها ممکن است خطا کنند.

بخشیدن هدیه ای است که تو به خودت میدهی نه به آنها

به خاطر بسپار که آدم های ضعیف هرگز نمی توانند ببخشند
بخشیدن خصلت آدم های قوی است.

بخشیدن یک اتفاق لحظه ای هم نیست.
فقط قدرتمندها توانایی بخشیدن و رها کردن دارند.
پس قوی بودن را انتخاب کن

#اشو

عشق و نور

06 Feb, 20:00


به سکوت گوش فرا دهید در مرحله عالی از سکوت، صوتی در ان نیست، در نبوده اصوات، نه خالق و نه مخلوقی هست بلکه همه چیز فقط هست تقسیم و تکه تکه نشده
حقیقت، یکپارچه است این ذهنِ نام گذارنده و شرطی شده انسانی ماست که شکل و فرم ها را نامگذاری می‌کند.
کودک، قبل از آموزشِ زبان، ذهنی نامگذاری شده و نام گذارنده ندارد بلکه شعور و نبوغی طبیعی و پویا دارد.

عشق و نور

06 Feb, 19:47


به تاریکی نمی‌شود برچسب چسباند،
زیرا اصلاً وجود ندارد.l
فقط چراغ بیاور, و آنگاه نقاب از چهرهٔ تاریکی برداشته می‌شود.

این در مورد فکرهایت نیز صدق می‌کند
با فکرهایت درگیر نشو
آیا تقلا برای رهایی از افکار،
خود حاصل یک فکر دیگر نیست؟

پس افکارت را بشناس،آنها را ببین،
نسبت به حرکت فکر آگاه باش؛

سپس می‌بینی که آنها بدون زحمت فروکش می‌کنند

نظر بر خود، سرانجام به تخلیهٔ نفس می‌انجامد،
و وقتی نفس تخلیه شد، 
هستی در آن می‌گنجد‌.

#اشو

عشق و نور

06 Feb, 19:45


در طی مراحلِ بیداری روحانی، هرموقع سوالاتِ ذهنی تان را از قلبتان نمی‌پرسید و سعی می‌کنید از جایی دیگر پاسخها را بیابید، از ارتباط با سکوتِ قلبتان ساقط می‌مانید. سکوت، زبان الهی است و خانه الهی در قلب شماست که حقیقت تان را بهتر از خودتان می‌شناسد.

عشق و نور

06 Feb, 19:25


هیچکسی قادر نیست، زندگی دیگری را برایش زندگی کند.
زندگیتان را وابسته‌ به این و آن نکنید.

همه ما تنها بدنیا می آییم و تنها از دنیا میرویم و در مکتب‌ زندگی شاگردی در حالِ آموزشیم تا درسهای زندگی را با شعف بياموزيم تا به آگاهی رسیم آنموقع فارغ‌التحصیل عالم ماده می‌شویم و نیازی به زاد و واد مجدد برای آموزش در چرخه های متوالی کارما نداریم ☺️

عشق و نور

06 Feb, 07:15


https://youtu.be/WLU77t5u9o0?si=-7PHGnP8i2Fl0pYO

عشق و نور

06 Feb, 06:13


اوشو - نوجوانان چطور می توانند بین پدر و مادر و خودشان پل بزنند؟ کودک نوین

عشق و نور

06 Feb, 06:11


مرا فراموش کنید.

عشق و نور

06 Feb, 06:09


وقتی کسی به روشنایی می‌رسد تمام هستی به وجد می‌آید.

عشق و نور

06 Feb, 06:05


آرامش پایدار


اگـر زمیـن، بـدن شـمـا بـود، می توانستید مناطق درگیـر رنج بسیاری را ببینید؛ جنگ، فشارهای سیاسی و اقتصادی، قحطی و آلودگی ویرانگر در بسیاری از نقاط زميـن وجـود دارد. هر روز کودکان بسیاری بینایی شان را بر اثر سوء تغذیه از دست می دهند و دست های آن ها ناامیدانه در میان زباله های انباشته شـده در جست و جوی غذاست. مخالفت با خشونت، به آرامی جان بزرگسالان را در زندان می گیرد. رودخانه ها در حال خشک شدن هستند و هوا هر روز بیش از پیش غيـر قـابـل تنفس می شود. اگر چه دو ابرقدرت جهـان، روابطی دوستانه بـا هـم بـر قـرار کرده اند، اما هنوز بـه انـدازه ای از سلاح های اتمی برخوردارند که می توانند ده هـا بار زمین را نابود کنند.
افراد بسیاری از رنج جهان آگاه هستند و قلبشان آکنده از دلسوزی و همدلی است. آن ها از آن چه باید انجام شـود، آگاه هستند و برای تغییر، وارد فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و زیست محیطی می شوند. با این حال، اگر آنها از توان لازم برای کنش بلند مدت و پایدار برخوردار نباشند، پس از مدتی درگیر شدن، شور و اشتیاق خود را از دست می دهند. نیروی راستین نه در قـدرت، پـول يـا سـلاح، بلکه در آرامـش عميق درونی نهفته است.
بـا انـجـام تـمریـن هوشیاری در هر لحظه از زندگی روزانه، می توانیم آرامـش خـود را پرورش دهیـم. مـا بـا روشنی، اراده و شکیبایی که میوه های مراقبه هستند، می توانیـم کـنـش بلندمدت و پایدار را رقم بزنیم و ابـزار حقیقی آرامـش بـاشـیـم. مـن ایـن آرامش را در وجود آدم هایی با پیشینه های گوناگون مذهبی و فرهنگی دیده ام که زمان و انرژی شان را برای پشتیبانی از افراد ناتوان، تلاش برای برقراری عدالت اجتماعی، کاهش اختلاف طبقاتی و مالی، متوقف ساختن جنگ، مبارزه عليـه تبعیض و آبیاری درختان عشـق و تفاهـم در سراسر جهان صرف می کنند.


تیک نات هان
هر گام آرامش

عشق و نور

06 Feb, 06:00


سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉

عشق و نور

05 Feb, 20:52


🍃بخش هایی از کتاب هنر مُردن
از : اُشو

با صدای: نیروانا🦋

عشق و نور

05 Feb, 20:02


راهت را برو و به عقب برنگرد

هرگز در رنج دیگران دخالت نکنید. انسان باید از خودش خسته شود و جام زهری که برایش تهیه شده، بنوشد. بیش از حد اعتماد به نفس نداشته باشید و امیدوار نباشید که بتوانید به کسی کمک کنید.

شما فقط می‌توانید به کسی کمک کنید که آماده کمک باشد. انسان رنجور دنیا را از طریق درد خود می‌بیند، یعنی کور و کر است. کسب تمام تجربه‌های زندگی برای هر فرد به طول می‌انجامند و نمی‌بینند که چگونه وزن مرده‌ای روی شانه‌هایشان قرار دارد.

این را به خاطر بسپارید، اگر بخواهید در رنج دیگران دخالت کنید، مانند یک گردباد کارمایی شما را به بازی دیگران می‌کشاند. یک شخص با رنج‌های خود این قابلیت را دارد که آن را به دیگران منتقل کند.

راهت را برو و به عقب برنگرد تا به دردهای مردم نگاه کنی.

فقط در صورتی که مسیر خود را دنبال کنید آنگاه می‌توانید به مردم کمک کنید تا از خودشان سبقت بگیرند.

عشق و نور

05 Feb, 19:57


زندگی معنوی یعنی هرلحظه رو همانطور که هست بپذیری و نخوای طور دیگری باشه
دوستی با این لحظه، برابر با یکی بودن با روح زندگیِ☺️
پروردگار همون زندگیه و هرچیزی که بهت تحمیل شده رو ازت میگیره و بجاش هدیه بارونت میکنه منظورم هدایای الهیِ☺️
وقتی به چیزی نچسبی، با جریانِ زندگی جاری میشی ☺️

عشق و نور

05 Feb, 18:26


موسیقی
رزونانس (تشدید)

عشق و نور

05 Feb, 18:13


به تاریکی نمی‌شود برچسب چسباند،
زیرا اصلاً وجود ندارد.l
فقط چراغ بیاور, و آنگاه نقاب از چهرهٔ تاریکی برداشته می‌شود.

این در مورد فکرهایت نیز صدق می‌کند
با فکرهایت درگیر نشو
آیا تقلا برای رهایی از افکار،
خود حاصل یک فکر دیگر نیست؟

پس افکارت را بشناس،آنها را ببین،
نسبت به حرکت فکر آگاه باش؛

سپس می‌بینی که آنها بدون زحمت فروکش می‌کنند

نظر بر خود، سرانجام به تخلیهٔ نفس می‌انجامد،
و وقتی نفس تخلیه شد، 
هستی در آن می‌گنجد‌.

#اشو

عشق و نور

05 Feb, 17:58


ادامه👇👇

اگر تمام این سه مرکز باهم عمل کنند، انسان قادر خواهد بود بطور کامل  و صددرصد عمل کند. ما واقعاً می‌توانیم در روی همین زمین یک بهشت خلق کنیم.
این در حیطه‌ی توان ما هست: فقط قدری شهامت، و کمی تلاش لازم است و نه هیچ چیز دیگر

دنیا باید برای تکنولوژی‌ها و رفاه انسان، علمی باشد. دنیا باید شاعرانه باشد؛ وگرنه انسان فقط یک ربات می‌شود. سر یک کامپیوتر است. بدون شعر و موسیقی و رقص و ترانه، آنچه که سر می‌تواند انجام دهد بسیار موثرتر و بی‌نقص‌تر توسط کامپیوترها انجام می‌گیرد. پاپ‌ها اعلام کرده بودند که بدون خطا هستند. چنین نیست. ولی اگر بخواهند بی‌خطا باشند مغز آنان باید با یک کامپیوتر عوض شود؛ آنوقت بدون خطا خواهند بود.

قلب یک بُعد کاملاً متفاوت برای تجربه‌ی زیبایی، عشق و بیان آن است. ولی تمامش این نیست. تاوقتیکه به خودِ مرکز نرسید، ناراضی باقی خواهید ماند. و انسان ناراضی خطرناک است زیرا هرکاری خواهد کرد تا از این نارضایتی خود خلاص شود.

انسانی که خودش را و مرکزش را می‌شناسد، غنی‌ترین فرد است.
درواقع، ملکوت خداوند همینجاست
این پادشاهی شماست، در آنجا یک خدا هستید. در عمق، متمرکز در وجود، تو یک امپراطور هستی.

بنابراین، من به تمام دنیا می‌گویم که امپراطوری سرخ من فقط از امپراطورها تشکیل شده است. و ما باید هرچه سریع‌تر این امپراطوری سرخ را گسترش دهیم، زیرا نیروهای مرگبار هرلحظه نزدیک‌تر می‌شوند. ولی من هرگونه امید و یقینی را دارم که زندگی نمی‌تواند توسط مرگ شکست بخورد.

مردم من نخستین مردمانی در سراسر تاریح بشریت هستند که زندگی را تایید می‌کنند. تمام مذاهب دیگر نگرشی منفی به زندگی دارند. عملکرد آنان تمام شده است، دیگر هیچ فایده و استفاده‌ای ندارد. ما نیاز به مردمانی داریم که زندگی را تایید کنند. و اگر شما سرشار از زندگی باشید، این چیزی مُسری است:
مردم دیگر را مبتلا می‌سازد.

پس هرکجا که هستید، شاد باشید و جشن بگیرید. بگذارید عشق شما، زندگی شما و خنده‌ی شما در سراسر دنیا منتشر شود.

این ممکن هست. باید ممکن شود.
ما می‌توانیم آن را ممکن کنیم! و هیچکس دیگر نیست که این مسئولیت را بپذیرد.
ما تنها راه جایگزین هستیم.
ما پاسخ تمام سوالات در مورد بشریت هستیم


#اشو
از مرگ به جاودانگی

عشق و نور

05 Feb, 17:58


#سوال_از_اشو

اشوی محبوب، چندی پیش از شما شنیدم که گفتید علم مربوط به سر است و دیانت مربوط به قلب.
درک من این است که این ویژگی‌ها، این قطبیت‌ها، بطور دوجانبه به همدیگر وابسته هستند.
یکی بدون دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد: درست همانطور که انسان نمی‌تواند بدون هردو،
سر و قلب، زندگی کند. بنابراین، آیا یک جمع جهانی علمی نمی‌تواند بعنوان یک محصول‌جانبیِ ضروری، با خودش یک جمع‌جهانی دینی را بیاورد؟
آیا در نگرش شما به انسان نوین، چنین ترکیبی از علم جهانی و دیانت جهانی وجود ندارد؟

#پاسخ

انسان فقط سر و قلب نیست. چیزی بیش از این دو در او هست ـــ وجود او.
پس باید سه چیز را درک کنی:
سر head، قلب heart و وجود being.

من گفته‌ام که دیانت به قلب مربوط است، زیرا دیانت پلی است بین سر و وجود. سر نمی‌تواند بطور مستقیم به وجود جهش کند، مگر اینکه از قلب بگذرد.

علم در سر، در دلیل و منطق محصور است
قلب به احساسات، عواطف و محسوسات محصور است
ولی وجود ورای هردو است: سکوت خالص است ـــ بدون تفکر، بدون احساس. و فقط انسانی که وجود خودش را می‌شناسد انسانی با دیانتی اصیل است. قلب فقط یک ایستگاه است.

ولی شما باید مشکل مرا درک کنید. شما در سر هستید. من نمی‌توانم در مورد وجود صحبت کنم زیرا سر نمی‌تواند با وجود ارتباط پیدا کند. برای سر، وجود حقیقتی ندارد؛ برای همین است که دانشمندان پیوسته روح را انکار می‌کنند. پس من باید در مورد قلب صحبت کنم که وسط راه است.

برای سر امکان دارد که کمی در مورد قلب درک کند، زیر حتی بزرگترین دانشمند هم عاشق می‌شود. سر او نمی‌تواند درک کند که چه شده؟ عاشق شدن؟ او نمی‌تواند این را بطور منطقی اثبات کند، نمی‌تواند دریابد که چرا با این زن یا مرد خاص اتفاق افتاد؟ چه نوع ترکیب شیمیایی در پشت آن بوده، قانون فیزیکی پشت آن چه بوده! به‌نظر می‌رسد که از هیچ کجا آمده باشد! ولی همچنین نمی‌تواند منکر این واقعه باشد؛ عشق وجود دارد و تمام زندگیش را تسخیر کرده.

برای همین است که می‌گویم دیانت به قلب مربوط است. این فقط یک جمله‌ی موقت است.
وقتیکه من شما را از فکرکردن به احساس‌کردن ترغیب کردم، آنوقت می‌توانم بگویم که:
دیانت به وجود مربوط می‌شود. دیانت نه فکرکردن است و نه احساس کردن؛ نه منطق است و نه عاطفه. فقط سکوت خالص است،
از یک سو تهی‌بودن کامل است، زیرا نه احساس وجود دارد و نه فکری؛ و از سوی دیگر سرشار از سرور و سعادت است.

مراقبه راهی است از سر به قلب و از قلب به وجود
من مایلم که تمام دانشمندان به قلب گوش بدهند؛ همین کار خودِ شخصیت علم را تغییر خواهد داد: دیگر در خدمت مرگ نخواهد بود، دیگر بیشتر و بیشتر سلاح‌های مرگبار تولید نخواهد کرد؛ در خدمت زندگی خواهد بود. علم می‌تواند گل‌های سرخ بهتر، با عطرهای بهتر تولید کند؛ می‌تواند گیاهان بهتر، حیوانات بهتر، پرندگان بهتر و انسان‌های بهتری تولید کند.

ولی هدف نهایی، حرکت از احساس به وجود است. و تاجایی که به دنیای عینی مربوط می‌شود، اگر یک دانشمند قادر باشد از سر خود استفاده کند و اگر بتواند در دنیای ارتباطات فردی از قلب خود استفاده کند؛ و تاجایی که به جهان‌هستی مربوط است از وجود خود استفاده کند، آنگاه او یک انسان کامل است.

دیدگاه من از انسان نوین همین انسان کامل است که به این معنا کامل است که تمام این سه بُعد وجودین او بدون تضاد با همدیگر کار می‌کنند و درواقع، همدیگر را تکمیل می‌سازند.

انسان کامل می‌تواند دنیایی کامل را خلق کند. انسان کامل می‌تواند دنیایی از دانشمندان، دنیایی از شاعران و از مراقبه‌کنندگان ایجاد کند.

رویکرد من این است که تمام این سه مرکز باید در هر فرد عمل کنند، زیرا حتی یک نفر هم برای خودش یک دنیا است. و این مرکز‌ها در فرد وجود دارند، نه در جامعه؛ بنابر‌این تاکید من روی فرد است.

انسان جدید نه‌تنها در ریاضیات زرنگ است، بلکه می‌تواند از آهنگسازی لذت ببرد. می‌تواند برقصد و گیتار بنوازد ـــ که یک آسودگی عمیق برای سر است زیرا سر دیگر عمل نمی‌کند.

و انسان نوین نه فقط در قلب حضور دارد؛ بلکه لحظاتی وجود دارند که او حتی عمیق‌تر می‌رود و فقط هست.
این منبع بودش و وجود، همان مرکز زندگی تو است. لمس آن، حضور در آنجا یعنی تازه و جوان شدن. تمام انرژی‌های  قلب و سر تو چندین برابر خواهند شد، زیرا هر روز و هرلحظه انرژی تازه دریافت می‌کنی.

هم‌اکنون، حتی دانشمند بزرگی مانندآلبرت آینشتن فقط پانزده درصد از توان بالقوه‌ی خودش استفاده می‌کند. در مورد انسان معمولی چه می‌توان گفت؟ آنان هرگز به ورای پنج تا هفت در صد نمی‌روند.

ادامه👇👇

عشق و نور

05 Feb, 17:34


وقتی با کسی رابطه برقرار می کنید، هر چه به او نزدیک تر شوید، از بقیهٔ جهان دور تر می شوید، چون شریکی برای انسان محوریتان دارید. شما دار و دسته کوچکی درست کرده اید که مجبور به مراقبت از آن نیستید و‌ به ویژه اگر آن رابطه خوب پیش برود شــما کاملا از بقیه جدا می شوید. این رابطه انسان را به جای بهتری نمیبرد و فقط زندگی انسان را دچار مشکل می کند.
اگر شــما به طـور آگاهانه توانایی خود را در ایجـاد رابطه با هر چه در اطراف شما است، یعنی جایی که وحدت طبیعی وجود دارد، رشد ندهید، هرگز لذت زندگی در جهان را نخواهید چشـید و فقط ترس و نگرانی زندگی در این جهان را خواهید شـناخت. اگر شما این وحدت را، با هر چه در اطرافتان هست، بشناسید، قطعاً زندگی در این جهان برایتان فرایندی باور نکردنی از شادی خواهد بود. اگر به کوه ها نگاه کنید و اشک بریزید، و اگر به حشره ای نگاه کنید و با این که آن را دوست ندارید، به آن به عنوان بخشی از خودتان نگاه کنید و اگر بدانید این شور و حرارت زندگی است که دارد اتفاق می افتد و این شور و حرارت فوران احساسات است که به شما اجازه نمی دهد انسان محور باشید، به طور طبیعی وادار به جهان محوری خواهید شد.


سادگورو
از اجبار به آگاهی

عشق و نور

05 Feb, 17:30


انسانی را در این دنیا پیدا نمی‌کنید که دلش از کسی نرنجیده باشد😄
پای دلِ هرکسی بنشینی بلااستثنا این آزمندی را خواهی شنید که به هرکسی خوبی کردم، از او بدی دیدم. این کهن الگوی دیرینه و موروثی بر اساس انتظارات و توقعاتِ شخصی، شکل و فرم گرفته است و نسلهای بیشماری بدون بازنگری و تصحیح آن، انتقال یافته است. این الگوی موروثی را در درونتان مشاهده اش کنید تا به درک و شناختش برسید. بخاطر بسپارید که با نفی و انکار کردنِ این الگوی مزمن، منحل نمی‌شود بلکه تشدید شده و تکرار می شود. پس به درونتان نگاهی بیاندازید تا با مشاهده اش، منحلش کنید☺️

عشق و نور

05 Feb, 17:10


قانون وسم.
‍ آزار  دادن  دیگران

آزار  دیگری،مانند  تف  کردن  به  آسمان  است،روے  صورت  خودت  می‌افتد.
و  اگر  شرارت  نسبت  به  فردے  بی‌آزار  باشد  ،نتیجه‌اش  حتے  خطرناک‌تر  است.

اگر  با  یڪ  احمق  دیگر  بجنگی،  مشکل  زیادے  نیست،او  به  تو  تف  می‌اندازد  و  تو  به  او  تف  می‌اندازی.  تو  به  او  آسیب  می‌زنے  و  آسیب  تو  به  خودت  بازمی‌گردد؛  او  به  تو  آسیب  می‌زند  و  آسیب  او  به  خودش  بازمی‌گردد.
ولے  وقتے  که  آسیب  و  شرارت  تو  در  مورد  فردے  بی‌آزار  باشد،  آنوقت  واقعاً‌  دچار  مشکل  خواهے  شد،  زیرا  شرارت  تو  هزار  برابر  به  تو  بازمی‌گردد
فرد  معصوم  هیچ  شرارتے  با  تو  نخواهد  کرد
او  فقط  بازتاب  و  پژواڪ  می‌دهد،  یڪ  آینه  خواهد  بود
به‌یاد  بسپار:
وسوسه‌ے  زیادے  براے  آسیب‌زدن  به  یڪ  معصوم  وجود  دارد،  زیرا  می‌دانے  که  او  مانند  خودت  تلافے  نخواهد  کرد،
ولے  مشکل  این  است  که  او  مانند  تو  تلافے  نمی‌کند،  ولے  تمامے  جهان‌هستے  از  جانب  او  انتقام  خواهد  گرفت.  چون  او  خودش  انتقام  نخواهد  گرفت،  ‌تمامے  جهان  هستے  طرف  او  را  می‌گیرد.
جهان‌هستے  همیشه  طرفدار  افراد  بیدار  است.
ولے  جهان  هستے  نمی‌تواند  تو  را  ببخشد.
جهان‌هستے  دقیقاً  از  قانون  پیروے  می‌کند:
شرارت  باید  که  براے  خودت  شرارت  خلق  کند،  و  اگر  تو  مردم  را  آزار  بدهی،  حتماً‌  به  خودت  بازخواهد  گشت.  و  اگر  چنین  آسیبے  به  کسے  باشد  که  بی‌آزار  است،  برعلیه  فرد  خردمند  باشد،  برعلیه  بوداها  باشد،  آنوقت  تو  هزاران  برابر  رنج  خواهے  کشید.

اشو

عشق و نور

05 Feb, 13:51


https://youtu.be/DKZJ_0Snb18?si=dWSb1tV6_2TZXWNC

عشق و نور

05 Feb, 12:42


هر گاه جهان موافق کار تو نیست
و نمی گذارد به قصدت عمل کنی،
اصرار نکن، نجنگ، خود را فریب نده،
و به خیال فریب جهان هم نباش

بایست و گوش کن.
سخن جهان را بشنو و پیامش را دریاب.

#اشو

عشق و نور

04 Feb, 19:43


فهم ما برای درک چرایی جهان هستی بسیار ناچیز است
پس به جای اینکه دنبال برملا شدنش باشی
زندگیش کن
لذت ببر
دوست داشته باش
این فرصت گرانبها یکبار به تو داده شده
استفاده کن که وقت تنگه


#اشو

عشق و نور

04 Feb, 19:36


از خدا چیزی نخواه! اینقدر التماس نکن بلکه به درک و شناخت خدا برس
تو خدایی فقط در خوابی عمیق فرو رفته ایی و فراموش کرده ایی که خالق و مخلوق تویی ☺️

عشق و نور

04 Feb, 19:30


#اشو
"در جستجوی عشق جاودانه"

عشق و نور

04 Feb, 19:19


مراقبه شب 16 بهمن

عشق و نور

04 Feb, 19:14


حافظه خودآگاهت تا کجا قد می‌دهد؟ تا چند سالگیِ کودکی ات؟
آنچه در فراسوی خاطراتِ انباشته شده در حافظه خودآگاهت، تاریک و ابهام آمیز و مه آلود و مثل شب سیاه است، حافظه ناخوداگاه توست که با لایتناهیِ شعور کیهانی در ارتباط است. در آن فضای بیکران، ستارگان را می‌توانی می‌بینی که در آن چشمک میزنند☺️ نور را فقط در تاریکی و سیاهی می‌توان دید و تشخیص داد. بدونِ تاریکی، نور هیچ معنایی ندارد. نخست در تاریکی ناخوداگاهت، بخاطر نمی آوری کی و چیستی. وقتی وارد آن تاریکی ها و سیاهی شوی، شاهد آن خلا درونت باش که بنظر فضای خالی یا تهی از هر چیزی ست که برخی آنرا هیچ نامیده اند ولی هیچ فقط بنظر خالیست بله خالی از افکار ولی سرشار از آگاهی ناب است.
افکار و اصوات از آن هیچ می آیند و پس از مدتی در همان هیچ محو و ناپدید می‌گردند.
شعور آگاهی، لایتناهی ست ولی حافظه ذهنِ کاویده نشده و غیره شهودی، محدود است و برایت محدودیت ایجاد می‌کند تا خودت را به شکل یک انسان، تنها و مجزا تجربه کنی که تجربه ایی کاملا موقتی و ناپایدار و فانیست. تو محدود به حافظه ات نیستی حافظه، بخشی از شعور آگاهی توست.

عشق و نور

04 Feb, 18:41


بدن بیاد میاورد، حتی وقتی که ذهن فراموش کرده است…

بسیاری از ما تجربه‌ی دردهای جسمی مداوم، خستگی‌های بی‌دلیل، مشکلات گوارشی، تنش‌های عضلانی یا حتی مشکلات پوستی را داریم، بی‌آنکه علت مشخصی برایشان پیدا کنیم. گاهی این علائم چیزی فراتر از یک بیماری جسمی هستند—آن‌ها می‌توانند پژواک زخم‌های قدیمی، تجربه‌های ناگفته و احساسات سرکوب‌شده‌ی دوران کودکی باشند.

وقتی در کودکی با تجربه‌های دشوار، استرس‌های شدید یا ترومای عاطفی روبه‌رو می‌شویم، بدن‌مان به جای ما این خاطرات را به دوش می‌کشد. این خاطرات در قالب گرفتگی‌های مزمن، مشکلات تنفسی، دردهای بی‌دلیل و حتی ضعف سیستم ایمنی خود را نشان می‌دهند. شاید بدن ما سعی دارد چیزی را بگوید که ما سال‌ها از شنیدنش گریزان بوده‌ایم.
🕊️💫🕊️💫🕊️

عشق و نور

04 Feb, 17:54


در حالی که نشسته‌اید نیازی به استفاده از پاها نیست. در حالی که صحبت نمی‌کنید نیازی به استفاده از کلمات نیست. در درون خود به صورت کلامی بیان نکنید. در حالی که از گذشته استفاده نمی‌کنید، نیازی به اجازه دادن به آن برای غرق کردن شما نیست. مردن نسبت به گذشته به معنای ارباب شدن بر ذهن خود است. آنگاه کارآمدتر خواهید بود. اما آن کارایی از کیفیتی متفاوت خواهد بود – کیفیتی کاملاً متفاوت. هیچ تلاشی در آن نخواهد بود.
اکنون هر زمان که می‌خواهید به یاد بیاورید، باید تلاش کنید زیرا بسیار خسته هستید؛ مغزتان بسیار خسته است، به طور مداوم کار می‌کند. هیچ توقفی برای آن وجود ندارد، هیچ آرامشی. حتی در حالی که خواب هستید، بدن در حال استراحت است اما ذهن به کار خود ادامه می‌دهد. در حال رویا دیدن، کار می‌کند – به طور مداوم کار می‌کند. این یک معجزه است که دیوانه نیستید. یا شاید از قبل دیوانه هستید اما آگاه نیستید؛ یا شاید، به این دلیل که همه مانند شما دیوانه هستند، نمی‌توانید مقایسه کنید و نمی‌توانید بدانید چه اتفاقی برای شما می‌افتد.
نترسید، کارایی شما افزایش خواهد یافت. و کیفیت متفاوت خواهد بود زیرا هیچ تلاشی وجود نخواهد داشت. وقتی نیاز داشته باشید، می‌توانید از ذهنتان استفاده کنید. صرفاً یک ابزار است؛ درست مانند دست‌ها و پاهایتان، بخشی فیزیکی از شماست. حافظه یک چیز فیزیکی است، به یاد داشته باشید، بنابراین اگر مغزتان تخریب شود، ممکن است زنده و آگاه باشید اما حافظه‌تان را از دست خواهید داد. اگر بخش خاصی از مغزتان تخریب شود، آنگاه نوع خاصی از حافظه از بین خواهد رفت.
یکی از دوستانم، یک پزشک، از قطار افتاد. روی سرش افتاد و چیزی تخریب شد. به مدت سه سال تمام حافظه‌اش از بین رفت؛ حتی نمی‌توانست پدر یا مادرش را تشخیص دهد. زنده بود، کاملاً زنده، آگاه؛ اما نمی‌توانست بخواند، نمی‌توانست بنویسد، زیرا تمام حافظه‌اش از بین رفته بود. دوباره از الفبا شروع کرد و تنها پس از سه سال توانست دوباره از مغزش استفاده کند. اما اکنون او فقط یک کودک سه ساله بود؛ تمام دانش پزشکی، تمام مدارکی که داشت، از بین رفته بود، زیرا بافت‌های خاص، اعصاب خاصی در مغز، تخریب شده بودند و با آن‌ها تمام حافظه از بین رفته یا قطع شده بود.
اکنون، در چین، از شستشوی مغزی استفاده می‌کنند. آن‌ها تحریک الکتریکی به بخش‌های خاصی از مغز می‌دهند؛ فقط با شوک الکتریکی حافظه‌ی درونی را از بین می‌برند. بنابراین اگر فردی مذهبی هستید، آن‌ها در ذهن شما شوک درمانی انجام می‌دهند و تمام خاطرات شما – اینکه مذهبی هستید، اینکه به این کلیسا می‌روید یا این کتاب مقدس را می‌خوانید، یا به این فرقه تعلق دارید – از بین خواهد رفت. آنگاه به راحتی می‌توانید به یک کمونیست تبدیل شوید زیرا دیگر نمی‌دانید چه کسی هستید.
و اکنون این تکنیک‌ها در دسترس کل جهان قرار گرفته‌اند. هر دولتی اکنون این اسرار را در اختیار دارد. و خطرناک‌ترین اتفاقی که به زودی در سراسر جهان رخ خواهد داد، خشونت فیزیکی نخواهد بود، بلکه خشونت روانی خواهد بود. نیازی نیست مردی را به قتل برسانید؛ شما به سادگی حافظه‌ی خاصی را در او از بین می‌برید. او شستشوی مغزی شده است، اکنون باید از الفبا یاد بگیرد، بنابراین نمی‌تواند با شما بجنگد. اگر می‌خواهید او را به یک کمونیست یا یک ضد کمونیست تبدیل کنید، ابتدا حافظه را از بین ببرید؛ سپس او مانند یک کودک، درمانده می‌شود. سپس آموزش را دوباره شروع کنید. اکنون حافظه‌ی جدیدی ایجاد خواهد شد، یادگیری جدید، شرطی‌سازی جدید.
بمب اتم به اندازه‌ی این اسرار خطرناک نیست زیرا از طریق آن‌ها می‌توان روح انسان را به بردگی کشید. اگر مسیح اکنون در روسیه شوروی یا چین کمونیستی متولد شود، او را به صلیب نخواهند کشید؛ ابتدا سعی می‌کنند حافظه‌اش را از بین ببرند. آن‌ها نمی‌توانند با مسیح موفق شوند اما می‌توانند با شما موفق شوند. آن‌ها نمی‌توانند با مسیح موفق شوند زیرا او از قبل با حافظه هم‌هویت نیست. اگر حافظه را از بین ببرید، هیچ چیز واقعاً از دست نمی‌رود زیرا او در آگاهی خود زندگی می‌کند، نه در خاطراتش. شما واقعاً هیچ آگاهی جدا از خاطرات ندارید، بنابراین اگر حافظه‌تان از بین برود، آگاهی‌تان از بین می‌رود. شما نمی‌دانید چگونه بدون خاطرات عمل کنید.
بنابراین برای نسل جدید، دنیای آینده، مراقبه یک ضرورت است زیرا تنها چیزی است که می‌تواند از شما در برابر دیکتاتوری سیاسی محافظت کند – هیچ چیز دیگری. آن‌ها شما را به زندان نمی‌اندازند یا به سیبری نمی‌فرستند – نه، آن چیزها اکنون منسوخ شده‌اند. آن‌ها به سادگی یک ابزار الکتریکی دور سر شما قرار می‌دهند و شوک‌های الکتریکی خاصی به مغز می‌دهند و شما درست مانند یک کودک خواهید شد. آن‌ها خاطرات را پاک می‌کنند درست مانند اینکه می‌توانید روی یک ضبط صوت پاک کنید.

عشق و نور

04 Feb, 17:54


اوشو .ناظر:
مغز یک مکانیسم است، درست مانند یک دستگاه ضبط صوت. مغز به ضبط کردن همه‌چیز ادامه می‌دهد. مغز بخش فیزیکی است. به ضبط کردن ادامه خواهد داد، و خاطرات شما نمی‌توانند نابود شوند مگر اینکه مغز نابود شود. اما مشکل این نیست. مشکل این است که آگاهی شما مملو از خاطرات است. آگاهی شما به هم‌هویت دانستن خود با مغز ادامه می‌دهد و مغز همیشه توسط آگاهی شما تحریک می‌شود – و خاطرات به سیل‌آسا به سوی شما می‌آیند.
وقتی گفته می‌شود، "نسبت به گذشته بمیر"، منظور این است که با مغزتان هم‌هویت نشوید. می‌توانید از مغز استفاده کنید؛ در این صورت، صرفاً ابزاری خواهد بود. زمانی که به آن نیاز پیدا کنید، از آن استفاده خواهید کرد. و به آن نیاز خواهید داشت. مجبور خواهید بود به خانه بازگردید؛ مجبور خواهید بود به خاطر بیاورید کجا زندگی می‌کنید – خانه‌تان کجاست، نامتان چیست. می‌توانید از این خاطرات استفاده کنید، اما از آن‌ها استفاده کنید؛ توسط آن‌ها مورد استفاده قرار نگیرید. مشکل اینجاست.
در حالی که اینجا هستید، نیازی نیست درباره‌ی خانه‌ای که در شهرتان در آن زندگی می‌کنید فکر کنید، اما شما به فکر کردن درباره‌ی آن ادامه می‌دهید. نیازی نیست همسرتان را به یاد بیاورید در حالی که اینجا هستید، اما شما به صحبت کردن با او ادامه می‌دهید و او اینجا نیست. وقتی به خانه بازمی‌گردید، باید تشخیص دهید که او همسر شماست، اما نیازی نیست اکنون با او درگیر شوید. او نباید به ذهن بیاید؛ ذهن نباید به طور غیرضروری به کار خود ادامه دهد. نباید گذشته را وارد کند؛ نباید حال را با گذشته غرق کند.
حافظه باقی می‌ماند. نابود نمی‌شود. از طریق مراقبه، ذهن نابود نمی‌شود. شما به سادگی شروع به تعالی یافتن از آن می‌کنید. ذهن به عنوان یک انبار باقی می‌ماند؛ نیازی نیست در آن زندگی کنید. اگر در آن زندگی کنید، دیوانه هستید. نیازی نیست در یک انبار زندگی کنید. وقتی به چیزی نیاز دارید، به انبار می‌روید، آن چیز را بیرون می‌آورید و از آن استفاده می‌کنید. اما یک انبار، اتاق نشیمن نیست.
اما شما آن را به یکی تبدیل کرده‌اید. انبار خاطرات شما به اتاق نشیمن شما تبدیل شده است؛ شما آنجا زندگی می‌کنید. آنجا زندگی نکنید، تمام معنا این است. در حال حاضر باشید و هر زمان که به گذشته نیاز بود، از آن استفاده کنید. اما اجازه ندهید به طور مداوم شما را غرق کند. این غرق شدن توسط گذشته، آگاهی شما را کدر و کسل می‌کند. آنگاه نمی‌توانید با چشمانی شفاف ببینید، نمی‌توانید با قلبی صاف احساس کنید. آنگاه هیچ چیز روشن نیست، همه چیز گیج می‌شود.
برعکس، زمانی که با ذهن هم‌هویت نباشید، حافظه‌ی بسیار روشنی خواهید داشت. شما حافظه‌ی واقعاً خوبی ندارید زیرا ارباب خود نیستید. ذهن شما صرفاً یک مکانیسم دیوانه است. وقتی نیاز دارید چیزی را به یاد بیاورید، نمی‌آید و وقتی به آن نیاز ندارید، به آمدن ادامه می‌دهد: شما ارباب نیستید. اگر با برده هم‌هویت شوید، نمی‌توانید ارباب باشید. اگر بیش از حد به برده وابسته شوید، برده شروع به اربابی کردن شما خواهد کرد.
بنابراین اگر نسبت به گذشته بمیرید، در عملکرد ذهنتان کارآمدتر خواهید شد، نه کمتر. یک ارباب همیشه کارآمدتر است. وقتی می‌خواهد به یاد بیاورد، به یاد می‌آورد؛ وقتی نمی‌خواهد به یاد بیاورد، به یاد نمی‌آورد. وقتی به ذهن می‌گوید، "عمل کن"، عمل می‌کند. وقتی می‌گوید، "متوقف شو"، ذهن متوقف می‌شود. من باید از خاطرات استفاده کنم. باید با شما صحبت کنم: باید از کلمات استفاده کنم، باید از زبان استفاده کنم. اما فقط زمانی که با شما صحبت می‌کنم از آن‌ها استفاده می‌کنم. لحظه‌ای که صحبت نمی‌کنم، ذهن متوقف می‌شود. آنگاه خلاء کامل وجود دارد – تهیگی. آنگاه هیچ ابری وجود ندارد.
این درست مانند پاهای شماست: وقتی می‌خواهید راه بروید از پاهایتان استفاده می‌کنید. اما اگر در حالی که فقط نشسته‌اید یا ایستاده‌اید به حرکت دادن آن‌ها ادامه دهید، مردم فکر می‌کنند دیوانه هستید. آنگاه ممکن است بگویید، "چه کار می‌توانم بکنم؟ پاهایم به حرکت کردن ادامه می‌دهند؛ نمی‌توانم کاری انجام دهم." و اگر کسی به شما بگوید، "این را متوقف کن"، خواهید گفت، "اگر متوقف کنم، آنگاه وقتی بخواهم راه بروم چه کار خواهم کرد؟ کارایی‌ام کمتر خواهد شد. اگر متوقف کنم، آنگاه ظرفیت راه رفتن را از دست خواهم داد، بنابراین مجبورم به طور مداوم از آن‌ها استفاده کنم." به یاد داشته باشید، اگر به طور مداوم از آن‌ها استفاده کنید، وقتی زمان راه رفتن فرا برسد، احساس خستگی خواهید کرد. شما از قبل خسته هستید.

عشق و نور

04 Feb, 17:54


آنچه در آنجا انجام می‌شود صرفاً یک تحریک الکتریکی است و هر آنچه ضبط شده پاک می‌شود؛ سپس می‌توانید دوباره ضبط کنید. همین امر در مورد مغز نیز امکان‌پذیر است زیرا مغز یک مکانیسم است.
و وقتی می‌گویم نسبت به گذشته بمیر، منظورم این است که آنقدر به مغز وابسته نشوید که ندانید می‌توانید بدون مغز وجود داشته باشید. دانستن این، درک این، که "بدون مغز می‌توانم وجود داشته باشم؛ من آگاهی هستم و نه خاطرات؛ خاطرات صرفاً ابزارهای من هستند"، از ذهن خود آزاد خواهید شد. و هنگامی که از ذهن خود آزاد شدید، هیچ کس نمی‌تواند شما را به بردگی بگیرد. در غیر این صورت، همه در تلاشند تا شما را دستکاری کنند تا شما را به برده تبدیل کنند.
مذاهب، به اصطلاح مذاهب، این کار را انجام داده‌اند. آن‌ها به دستکاری ذهن شما ادامه می‌دهند. وقتی فقط یک کودک بودید، سعی می‌کردند به شما یاد بدهند که هندو هستید یا مسیحی یا کاتولیک یا پروتستان. آن‌ها از همان کودکی به شما آموزش می‌دادند، زمانی که هیچ چیز نمی‌دانستید؛ زمانی که هوشیار نبودید؛ زمانی که آگاه نبودید؛ زمانی که نمی‌توانستید تشخیص دهید چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست. وقتی نمی‌توانستید فکر کنید، شروع به آموزش دادن به شما کردند، شروع به شرطی‌سازی شما کردند. آن‌ها از شما یک مسیحی یا یک هندو یا یک جین یا یک محمدی ساختند. این‌ها بردگی هستند.
اکنون نیازی به به دست آوردن کودکان نیست؛ حتی یک پیرمرد را نیز می‌توان با شستن ذهنش دوباره به یک کودک تبدیل کرد. سپس او باید از الفبا یاد بگیرد. و وقتی از الفبا یاد می‌گیرید، نمی‌توانید استدلال کنید، وقتی مجبورید از الفبا یاد بگیرید، نمی‌توانید باور نکنید. به همین دلیل است که هر مذهبی می‌خواهد کودکان را به دست آورد و هر مذهبی سعی می‌کند نوعی آموزش مذهبی را تحمیل کند زیرا فقط در دوران کودکی....
واقعاً، اگر نتوانید کودکی را قبل از هفت سالگی به دست آورید، هرگز او را به دست نخواهید آورد. فقط قبل از هفت سالگی می‌توانید از او یک برده بسازید. آنگاه او هرگز نخواهد دانست که برده است زیرا بردگی عمیق‌تر از آگاهی او پیش می‌رود. نمی‌توانید فکر کنید که مسیحی بودن شما را برده می‌کند یا هندو بودن شما را برده می‌کند – یا می‌توانید؟
جامعه با شما حقه بازی کرده است. وقتی کاملاً هوشیار نبودید، ذهن شما را شرطی کردند. اکنون وقتی فکر می‌کنید، شرطی‌سازی عمیق‌تر از تفکر پیش رفته است. هر چه فکر کنید، آن شرطی‌سازی آن را رنگ‌آمیزی می‌کند. حتی اگر ضد مسیحی شوید و به شما آموزش داده شده باشد که مسیحی باشید، ضد مسیحیت شما، مسیحیت شما را با خود حمل خواهد کرد. حتی ضد مسیحیت شما نیز با شرطی‌سازی که به شما داده شده بود رنگ‌آمیزی خواهد شد. شما در جهت معکوس وسواس همان چیز را خواهید داشت.
فریدریش نیچه مخالف مسیحیت بود، به ویژه مخالف مسیح. اما او به عنوان یک مسیحی بزرگ شده بود. تمام زندگی‌اش مبارزه کرد؛ تمام زندگی‌اش به نوشتن علیه مسیح ادامه داد. اما آنقدر وسواس مسیح را داشت که وقتی دیوانه شد، در آخرین مرحله‌ی زندگی‌اش قبل از اینکه دیوانه شود، شروع به امضای نام خود با عنوان "ضد مسیح، فریدریش نیچه" کرد. آن شرطی‌سازی آنقدر عمیق رفته بود! می‌توانید ضد شوید، اما نمی‌توانید بی‌تفاوت باشید.
نسبت به گذشته بمیر، نسبت به حال، به لحظه‌ای که در آن هستید، زنده باشید – این ذهن شما را نابود نخواهد کرد. در واقع، به ذهن بی‌قرار شما آرامش خواهد داد. کارایی شما رشد خواهد کرد و هیچ تلاشی وجود نخواهد داشت. شما نیازی به به یاد آوردن نخواهید داشت. شما به سادگی به یاد خواهید آورد زیرا این عملکرد ذهن است؛ نیازی به هیچ تلاشی ندارید.

•✮✾•✿•✾✮•••
♥️ مترجم: فروغ هدایتی | ترجمه های بدون سانسور و حذفیات عارف فرزانه اُشو
📚 والاترین آموزه
🕉️ تفسیر اُشو بر کِنوپانیشاد
The Supreme Doctrine
ویرایش نشده
☯️ قسمتی از فصل یازدهم.

✮⸽ ↳༼@Osho_LaoTzu ༽ ⸼⚡️

عشق و نور

04 Feb, 17:50


حقیقت یا نیرنگ؟

سوال از اشو

شما گفتید برای لحظه به لحظه زندگی کردن، انسان باید گذشته‌ی مرده و خاطراتش را دور بریزد. آیا این به این معناست که همه‌ی خاطرات باید برای تعالی ذهن، منحل و نابود شوند؟ اما انسان برای عملکرد در این جهان به ذهنی قوی و انباشت شدید و کافی از خاطرات نیاز دارد.

مردن نسبت به گذشته به این معنا نیست که شما قادر به یادآوری آن نخواهید بود. به این معنا نیست که همه‌ی خاطرات شما منحل یا نابود خواهند شد. فقط به این معناست که اکنون شما در آن خاطرات زندگی نمی‌کنید، با آن خاطرات هم‌هویت نیستید. شما از آنها آزاد شده‌اید. آنها باقی خواهند ماند اما اکنون فقط بخشی از مغز شما خواهند بود، نه بخشی از آگاهی شما.
مغز یک مکانیسم است، درست مانند یک دستگاه ضبط صوت. مغز به ضبط کردن همه‌چیز ادامه می‌دهد. مغز بخش فیزیکی است. به ضبط کردن ادامه خواهد داد، و خاطرات شما نمی‌توانند نابود شوند مگر اینکه مغز نابود شود. اما مشکل این نیست. مشکل این است که آگاهی شما مملو از خاطرات است. آگاهی شما به هم‌هویت دانستن خود با مغز ادامه می‌دهد و مغز همیشه توسط آگاهی شما تحریک می‌شود – و خاطرات به سیل‌آسا به سوی شما می‌آیند.

اشو

عشق و نور

04 Feb, 17:46


آینده وجود ندارد
آینده نامعلوم است
آینده را هیچکس تاکنون تجربه نکرده است.

آینده فرافکنی و تخیلات ذهنی ست
که تو در این لحظه حاضر آن را داری.

تمام احتمالات در میدان کوانتومی، بطور پتانسیل وجود دارند هیچ گذشته و آینده‌ای وجود ندارد.

عشق و نور

04 Feb, 14:25


برای رسیدن به حریم مقدسِ عشق چهار_مرحله وجود دارد.
که بایستی همیشه به خاطر داشت........

❤️مرحله اول،
#حضور_در_لحظه_است ،
زیرا عشق تنها در حال ممکن است.
عشق ورزیدن در گذشته ممکن نیست.
اگر کسی بخواهد از عشق اجتناب کند دوراه برایش وجود دارد:
زندگی در گذشته یا آینده.
ولی عشق تنها در زمان حال ممکن است.
زیرا ملاقات مرگ و زندگی فقط در لحظه ی حال به وقوع می پیوندد.

❤️ #دومین_قدم در راه عشق این است که:
یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به شهد تبدیل کنی.
بسیاری از مردم عشق می ورزند،
ولی عشق آنها با سمومی همچون،
نفرت،حسادت، خشم و احساس مالکیت آلوده شده است.
عشق بسیارظریف و شکننده است.
عشق به مثابه یک نردبانی مابین بهشت و جهنم است.
نردبان وسیله ای دو طرفه است،
هم میتوانید از آن بالا روی هم پایین بیایی.
اگر عشق تو مسموم باشد نردبان تو را به قعر هدایت می‌کند و تو وارد جهنم می شوی. دومین اصلی که باید به خاطر بسپاری،تبدیل سموم وجودت به شهد عشق است.

❤️مرحله سوم،
#تقسیم_کردن_و_بخشیدن_است.
چیزهای منفی را برای خودت نگه دار،
ولی خوبی ها و زیبایی ها را با دیگران تقسیم کن.
معمولا مردم عکس آنرا انجام می دهند.
سومین قدم در نیل به عشق تقسیم کردن خوبی ها و زیبایی ها است.
این کار باعث جاری شدن عشق همچون رود خانه می شود،
رودخانه ای که سر چشمه آن قلب توست.
شریک شدن، باعث بر طرف شدن
تنگناها و معضلات نهفته در دل تو می‌گردد.

❤️چهارمین گام در راه عشق
#هیچ_بودن_است.
به محض اینکه فکر کنی که کسی هستی،
عشق از جاری شدن باز می ایستد.
عشق از درون کسی به بیرون جاری می شود که :
#کسی_نباشد.
عشق در نیستی خانه دارد.
هنگامی که خالی باشی،
عشق نیز در تو جاری و روان می‌گردد.

اشو

عشق و نور

04 Feb, 12:38


در مکتبِ زندگی، هرکسی گذشته های خودش را حمل میکند و بیوقفه از سرگذشته های بیاد مانده خودش تعریف می‌کند
هر کسی در درونش، گذشته های خودش را حمل می‌کند
همه ما انسانها یک درون و یک بیرون داریم
بیرونمان با نام و تن‌پوشِ دنیای مادی یا بدن(جسمِ فیزیکی) قابل شناسایی ست که همگی دو دست و دو پا و چهره ایی برای شناسایی داریم.
ولی هیچکسی قادر نیست درون دیگری را ببیند که در درونش چه ها می‌گذرد.
هرکسی، هرچه در مورده دیگری می‌گوید، از باورها و تصوراتِ ذهنِ نکاویده خودش در مورده دیگران سخن می‌گوید نه روحی که ورای تنپوشِ عینی اوست.

چشمهای دنیوی، فقط چیزهای عینی را می‌بینند و قضاوت می‌کنند نه چیزهایی که فراتر از عینیت ها و عالم پیدا باشند.
برای مشاهده آنچه فراسوی عینیت هاست(شکل و فرم‌ها) نیاز به چشم های درون داریم.
با دیده درون است که نور را در فراسوی همه عینت ها(بینام و شکل و فرم) می‌بینیم.

عشق و نور

04 Feb, 11:21


تو پیشاپیش کامل هستی

در عمیق‌ترین سطح، این احساسِ کامل بودن وجود دارد و نیازی نیست هیچ چیزی به خود بیفزایید. شما پیشاپیش سرشار هستید. زندگی، ذاتِ شماست. اما آن، زندگیِ شکل و فرم نیست، بلکه زندگی‌ای است مقدم بر شکل و فرم.

آن زندگیِ یگانه که شمایید، پیشاپیش کامل است. و شما به عنوان شکل و فرم، هنوز کارهایی انجام می‌دهید و تجاربی را تجربه می‌کنید، و این زیباست و شما به راستی از آن‌ها لذت می‌برید؛ زیرا دیگر به آن‌ها نیاز ندارید تا هویت شما را افزایش دهند.

مادامی که سعی می‌کنید از طریق آن‌ها هویت خود را افزایش دهید، هرچند تلاش می‌کنید از آن‌ها لذت ببرید اما نوعی نومیدی در پشت آن وجود دارد، نوعی سرخوردگی وجود دارد و فکر می‌کنید هنوز به آنجا نرسیده‌اید؛ زیرا از دنیا استفاده می‌کنید تا هویت شما را افزایش دهد.

این جواب نمی‌دهد.

این ادراکی زیباست که در همین لحظه، فراوانی و سرشاریِ زندگی وجود دارد. و این زندگی، همان ذاتِ شماست. و این امر شگفت‌انگیزی است که بتوانید در طبیعت یا اطراف شهر در آن حالت گشودگی، راه بروید. حالتی که در آن، فکر، دیگر خیلی مهم نیست.

#اکهارت_تله

عشق و نور

04 Feb, 11:19


لحظه حاضر، تنها لحظه‌ایست که در دسترس

ماست و همین لحظه، دری بسوی شعور ناب

آگاهی ست که بی آغاز و بی پایان است. نه

تولدی و نه مرگی برآن است نه زاده شده و نه می‌میرد.

سعی نکن شعور ناب آگاهی را (لایتناهی) را بفهمی

چون در درک و فهم انسانی نمیگنجد فقط همین

لحظه حاضر، حس و احساسش کن تا تجربه اش کنی☺️

عشق و نور

04 Feb, 11:10


هشیار به "من‌ هستم" وجودینِ درونتان که بینام و شکل است باشید
وقتی من هستم را با افکار و کلمات بیان می‌کنید، دارید ناآگاهانه از محتوای شرطی و انباشته شده از دانستگی های کهنه و قدیمیِ از سر گذشته هایتان که از خود(خیالی و توهمی) و داستان‌های غمباره زندگی تان شکل و فرم گرفته، سخن می‌گویید نه از بودنتان☺️

عشق و نور

04 Feb, 10:34


اونقدر در درونت شاهد بمون تا با مشهود یکی بشی اونموقع دیگه سوالی در ذهنت نمی مونه ☺️

مشکل در درک و فهمِ دانستگی های کهنه و قدیمی ست. دانستن های انباشته شده در ذهنت تورا فراتر نمی‌برند تو نیاز به شناخت و جوهره آگاهی داری تا فراتر از شناخته ها بسوی ناشناخته ها روی☺️

عشق و نور

04 Feb, 10:29


#مراقبه_روزانه 16 بهمن

عشق و نور

04 Feb, 09:44


#عشق در درون انسان ها نهفته است، فقط نیاز به آن است که آزاد و رها شود.

مسئله این نیست که عشق را چگونه تولید کنیم، بلکه فقط این است که:
چگونه پوشش ها و موانع آن را برداریم!

چیزی وجود دارد که ما خود را با آن پوشش داده ایم و آن پوشش اجازه نمی دهد که عشق به سطح بیاید.

سعی کنید از کسی که در کار طبابت است بپرسید سلامت چیست؟
بسیار عجیب است ولی هیچ پزشکی در دنیا وجود ندارد که بگوید سلامت چیست!
تمام علم پزشکی به سلامت توجه دارد، ولی هیچ کس نیست که قادر باشد بگوید سلامت چیست.
اگر از پزشکان بپرسی خواهند گفت:
من فقط می دانم بیماری چیست و عوارض آن چگونه است. من عبارات فنی و توصیفات مربوط به هر مرض را می دانم. ولی سلامت؟ در مورد سلامت چیزی نمی دانم. فقط می توانم بگویم وقتی مرضی نباشد آن چه که می ماند سلامتی است.
این به این سبب است که سلامت در درون هر انسان نهفته است. سلامت از درون می آید برای همین قابل توصیف نیست. فقط می توانیم بگوییم:
نبود بیماری سلامت است.
ولی این تعریف سلامت نیست، هیچ چیز مستقیمی در مورد آن نگفته اید
حقیقت آن است که سلامت را
#نباید_به_وجود_آورد.
سلامت یا توسط بیماری پوشیده می شود یا اینکه با رفتن بیماری خودش را نشان می دهد.

سلامت طبیعت ذاتی و فطری ماست
عشق در درون ماست.
عشق طبیعت ذاتی ماست
بنابراین این که از انسان ها بخواهیم که عشق را پرورش دهند عملی اساساً اشتباه است. مسئله این نیست که عشق را چگونه بپروریم، بلکه این است که:
چگونه تحقیق کنیم و دریابیم که چرا عشق نتوانسته است خود را متجلی سازد
مانع چیست؟
مشکل در چیست؟
مانع در کجاست؟

#اشو
#از_سکس_تا_فرا_آگاهی

عشق و نور

04 Feb, 08:41


توطئه‌ای به اسم خدا

اشو

عشق و نور

25 Jan, 19:31


روح هاى كهن نمى توانند چيزى جز عشق را تصور كنند روح هاى كهن نمى توانند همدل، امپث يا مهربان نباشند آنها ترجيح مى دهند سال هايى از عمر خود را در تنهايى به سر ببرند تا خود را بهتر كشف كنند و به آن انرژى عظيم كيهانى كه در وجودشان است پى ببرند و آن را زندگى كنند. روح هاى كهن سيستم هاى تاريك را مورد انتقاد قرار مى دهند آنان هنجار شكنانِ خانواده ى خود هستند روح هاى كهن براى تغيير جهان اينجا هستند زيرا شفقت و نور آنها به روشى كوانتومى در كل جهان سفر مى كند و سيستم ها را جانِ تازه مى بخشد حضور روح هاى كهن روى اين سياره زيبا ضرورى است آنان پيشگامانِ تغيير هستند روح هاى كهن اعتقادى به سيستم هاى محدود كننده و باورهاى سنتى ندارند آنها متمدِنانِ تاريخ اند آگاهى روح هاى كهن نرم و انعطاف پذير است آنها در چهارچوب هاى كهنه جاى نخواهد نگرفت روح هاى كهن عاشق درختان و اين سياره اند آنها خود را فرزند كائنات مى دانند آنان ارواح بومى اين سياره اندآنها علاقه اى به سيستم هاى دنيوى مانند: رقابت، شهوت، جاه طلبى، طمع، جنگ، خشونت و كمبود ندارند

روح هاى كهن درد و رنج را به عشق تبديل مى كنند. آنان كيمياگران اعصارند.

عشق و نور

25 Jan, 19:23


تو هم اکنون به این زمین تعلق داری
اما تو متصل به الوهیت هستی، زیرا تو الهی هستی.
تو قطعه‌ای از بهشت، قطعه‌ای از خدا، هستی که بر زمین زندگی می‌کند.

بدن اقامتگاه موقتی من است.
من محدود به بدنم نیستم.
من زندگی بی آغاز و بی پایان و بی کرانه‌ام.
من هرگز زاده نشدم و هرگز نمی میرم.

به اقیانوس و به آسمان مملو از ستارگان نگاه کن به این تجلی‌هایی که از ذهنِ شگفت‌انگیز من هستند.

پیش از زمان من آزاد هستم
تولد و مرگ فقط دروازه‌هایی هستند که ما از آنها عبور می‌کنیم،
آستانه‌هایی مقدس بر سفرمان.
تولد و مرگ بازی قایم باشک هستند.

پس با من بخند.
دستم را بگیر.
بیا خداحافظی کنیم.
خداحافظی کن تا باز دوباره همدیگر را ملاقات کنیم به زودی.

عشق و نور

25 Jan, 19:17


موسیقی بی کلام

درخشش آسمانی

از: Dan Gibson

عشق و نور

25 Jan, 19:15


مراقبه شب 6 بهمن

عشق و نور

25 Jan, 17:51


بسیاری می‌آیند، و فقط معدودی می‌مانند
ولی من نمی‌توانم به آنان بگویم
که اینک نیازی نیست تا جای دیگری بروید.

من این را فقط به افراد معدودی می‌توانم بگویم، تنها به کسانی که آماده‌ٔ ادراک هستند، کسانی که به اندازه کافی پخته هستند تا درک کنند.

بزرگ‌ترین چیز در زندگی
آماده بودن برای درک و دریافت است
و وقتی تو کاملاً ناپدید شدی
و مرشد تو را کاملاً سرشار کند،
حتی مرشد نیز ناپدید می‌گردد.

و در آن ناپیداییِ مرید و مرشد،
پردیس ظاهر می‌گردد
باغ فرا می‌رسد
و تو به وطن رسیده‌ای.

#اشو

عشق و نور

25 Jan, 17:44


هرگز به کسر آوردن و از دست دادن فکر نکن،
نگران نباش ،
گدا نباش.
انرژی هرگز تمام نخواهد شد.
جهان هستی بی آغاز و بی پایان است،
لذت ببر،
جشن بگیر،
فعال باش،
و همیشه یک بخشنده باش.
یک بخشنده تمام عيار.
طوری که هرگز به فکر نگه داشتن هیچ چیز نباشی این تنها نیایش واقعی است.
بخشندگی یعنی نیایش کردن.

بخشندگی یعنی عشق ورزیدن،
و کسانی که بتوانند بدهند،
همیشه به آنان بیشتر از پیش داده خواهد شد.

اشو


انسان قرنها به دروغ زيسته است – دروغهايي زيبا اما دروغ. ما به فنا ناپذيري و به روح باور يافته ايم، اما اينها باورهايي بيش نيستند. و باورها دروغين هستند. تو خود نمي داني كه آيا روحي در تو وجود دارد يا نه. و در اين باره نمي توان بحث و جدلي كرد. حتي اگر از نظر منطقي ثابت شود تو داراي روح هستي، هيچ تفاوتي در كيفيت زندگي تو ايجاد نخواهد كرد. يا اگر ثابت شود روحي وجود ندارد، باز هم هيچ تفاوتي ايجاد نخواهد شد.

اگر تو حتي نداني آيا در تو روح وجود دارد يا نه، چه چيز ديگري را مي تواني بداني؟ چگونه مي تواني از خدا، ازبهشت و جهنم و از اين قبيل چيزها آگاه شوي؟ نزديكترين چيز به تو روح است و تو حتي آنرا كشف نكرده اي! و تو داري از بهشتي در آسمان و جهنمي در اعماق زمين سخن مي گويي؟ تو از آن چه در موردش صحبت مي كني هيچ نمي داني.

مردم در مساجد، كليساها و معابد با هم بحث مي كنند. در مورد چيزهايي بزرگ آموزشهايي به آنان داده مي شود اما هيچكس به ساده ترين چيز نمي انديشد - آگاه شدن از اينكه تو كيستي.


با دقت نگاه کن.
در هر جا که چیزی رشد می کند خداوند حضور دارد چرا که تنها خداوند رشد می کند. در هر چیز قابل رشد خدا حاضر است.

وقتی برگی جوان بر درختی ظاهر می شود خداوند است که در او رشد می کند.

وقتى قطرات اشک از چشمان زن یا مردی فرو می چکد این خداوند است که میگرید .

در هر کجا که زندگی جاری است ، خدا هم هست.
خوب گوش کنید.
نزدیکتر  بیایید.
با دقت احساس کنید‌.
آگاه باشید.
شما در سرزمین مقدس هستید.

اوشو


در آن تحلیل نهایی،
خودت هستی،
همیشه خودت،
آن عامل قطعی و تعیین کننده،
که تعیین می‌کند چه چیزی بر او اتفاق بیفتد.
این را یادت باشد.
کلیدش همین است.
اگر ناشادی،
خودت هستی.
اگر به درستی زندگی نمی‌کنی،
خودت هستی.
اگر داری از دست می‌دهی،
خودت هستی.
مسئولیتش کاملا بر عهده توست.

از این مسئولیت نترس.

اوشو

عشق و نور

25 Jan, 17:39


#سوال_از_اشو

اشوی محبوب، تناقض‌های شما، دروغ‌های شما و تاکید شما براینکه ما نباید شما را باور کنیم،
ذهن مرا از کار انداخته است. تنها چیزی که می‌تواند با قاطعیت بگوید این است: “نمی‌دانم.”
من عادت داشتم بسیار به ذهنم افتخار کنم؛ ولی حالا ذهنم فقط احساس حماقت دارد.
تااینجا، بی‌ذهنی حاصل نشده ولی شاید زمانی بزودی فاصله‌های روبه‌مرگ آن همین “نمی‌دانم” باشد. درعین‌حال، قلبم احساس بهتر و بهتری دارد. وقتی خودتان را نقض می‌کنید قلبم فقط خوب می‌خندد و احساس سپاسگزاری دارد. چه خبر است؟

#پاسخ

هدف از تناقضات من دقیقاً همین چیزی است که برای تو اتفاق افتاده
من نمی‌خواهم که ذهن شما توسط من متقاعد شود. من مایلم با قلب شما رابطه داشته باشم، زیرا این تنها ارتباط واقعی است. ارتباط ذهن به ذهن همیشه سطحی است.

من می‌توانم یکسان سخن بگویم، ولی آنوقت ذهن شما را متقاعد می‌کنم ـــ و این آخرین چیزی است که می‌خواهم انجام دهم.

من یک مُبلّغ مذهبی نیستم و هیچ پیامی برای شما ندارم. من فقط تجربه دارم، و راه انتقال تجربه به شما توسط کلمات، نظریه‌ها و فلسفه‌ها نیست. استدلال پاسخگو نیست.

پس من نخست باید ذهن شما را از کار بیندازم، و بهترین راه برای اینکار این است که تا جایی که می‌توانم خودم را نقض کنم. یا شما فرار می‌کنید، با این حس که شاید دیوانه شوید؛ یا اگر که جگر داشته باشید، اینجا می‌مانید و واقعاً دیوانه می‌شوید!

وقتی ذهن قادر به عملکرد نباشد، این لحظه‌ای هست که قلب شروع به عمل می‌کند.

تو در فضای خوبی هستی. اگر ذهن بگوید، “من نمی‌دانم،” دکان ذهن تعطیل می‌شود. و اینجا، وقتی دکان ذهن بسته شود، بی‌درنگ درهای قلب شروع به بازشدن می‌کنند. این ها دو روی یک سکّه هستند. برای همین است که وقتی مرا می‌شنوی که خودم را نقض می‌کنم، خوب می‌خندی! و این پاسخی مناسب به تناقضات من است.

آری، این هنوز بی‌ذهنی نیست. هنوز ذهن است که می‌گوید، “نمی‌دانم.” وقتی ذهن کاملاً رفته باشد، در وضعیت بی‌ذهنی، کسی نیست که بگوید، “من نمی‌دانم.” این آخرین دانستن است
این یک دانش است: “من نمی‌دانم” دست‌کم این مقدار را می‌دانی!
این آخرین مانع است
این هم رها می‌شود؛ آنوقت موضوع دانستن یا ندانستن وجود ندارد. برای نخستین بار احساس می‌کنی؛ و راه تجربه‌کردن، همین احساس است
وقتی در سرت هستی میلیون‌ها مایل از من دوری
وقتی در قلبت باشی، در قلب من هم هستی
زیرا قلب‌ها جدایی نمی‌شناسند.
و تمام کار من این است که با یک آهنگ در تمام شما می‌تپد
آنگاه یک ارکستر می‌شوید. هنوز هم خیلی بیشتر از قلب در شما هست، ولی بدون قلب نمی‌توانید به درونی‌ترین گنج، وجود، برسید.

پس سه واژه وجود دارد:
فکرکردن، احساس کردن، وجود
از فکرکردن هیچکس هرگز نتوانسته به وجود برسد
هیچکس نمی‌تواند احساس را دور بزند: احساس کردن همان پل است
نخستین گام از فکرکردن به احساس کردن است
و گام دوم از احساس‌کردن به وجود یا بودن
و تمام این سفر در این دو گام کامل می‌شود.

پس به‌یاد داشته باش:
احساس بسیار زیباست، ولی در آنجا متوقف نشو. این فقط یک ایستگاه است. می توانی قدری استراحت کنی، از دنیای قلب لذت ببری، ولی یادت باشد که یک گام دیگر وجود دارد.

من توسط تناقضات چسبندگی شما به ذهن و تفکرات را ازبین می‌برم. توسط سکوت دنیای احساس شما را نابود می‌کنم
و وقتی این دو لایه رفته باشند، تو همانی هستی که جهان‌هستی می‌خواسته که باشی:
در خلوص خودت، در فردیت خودت،
به وطن رسیده‌ای.

پس نگران نباش، سفر آغاز شده است. تاوقتی که به وطن بازنگشته‌ای متوقف نشو:
جایی که نه تفکرات هست و نه احساسات، بلکه  فقط حسّی از بودن هست. در این تجربه، من قادر خواهم بود تا چیزی را به تو منتقل کنم که از هر راه دیگری غیرقابل انتقال است. آنگاه من مرشد نیستم و تو مرید نیستی.

در ذهن، من آموزگار هستم، تو شاگرد هستی.
در احساسات، من مرشد هستم، تو مرید هستی.
در وجود، من وجود ندارم، تو وجود نداری ـــ هستی وجود دارد.

#اشو
از مرگ به جاودانگی جلد دوم

عشق و نور

25 Jan, 17:37


...
بودا می‌گوید:
“یکی بودن در دانش و در عمل دشوار است."

تا زمانی که دانش مال خودت نباشد، همیشه شکافی بین آنچه می‌دانی و آنچه عمل می‌کنی وجود دارد. زیرا اعمال تو نمی‌تواند توسط دانشی که از دیگران گردآورده‌ای دگرگون شود؛ نمی‌تواند توسط دانشِ وام‌گرفته‌شده عوض شود. فقط وقتی می‌تواند عوض شود که بینش تو شکوفا شود. بنابراین داشتن یک زندگی هماهنگ و ترکیبی از آنچه می‌دانی و آنچه عمل می‌کنی، بسیار دشوار است.

تماشا کن: هر کار که می‌کنی، در واقع نشانگر آن است که چه می‌دانی. هر چیزی را که بدانی و عمل نکنی، نشانگر این است که ابداً آن را نمی‌دانی. پس آن را رها کن، دور بینداز! آشغال است!

اعمال خودت را تماشا کن، زیرا دانش واقعی تو همین است. می‌گویی خشم بد است و نمی‌خواهی خشمگین باشی، ‌ولی وقتی کسی به تو توهین می‌کند، خشمگین می‌شوی و می‌گویی: “چه می‌شود کرد؟ بر خلاف میل خودم عصبانی شدم. خوب می‌دانم که خشم بد است، سمّ است و ویرانگر است. این را می‌دانم، ولی چه کنم؟ خشمگین شدم!”

اگر نزد من بیایی، خواهم گفت “تو نمی‌دانی که خشم سمّ است. تو فقط در موردش شنیده‌ای. ولی در عمق درون می‌دانی که خشم لازم است؛ در عمق درون می‌دانی که اگر خشمگین نشوی جایگاهت را از دست خواهی داد و همه به تو زور خواهند گفت. بدون خشم هیچ استحکامی نداری؛ غرورت در هم خواهد شکست. بدون خشم چگونه می‌توانی در این دنیا، که مبارزه‌ای دايمی برای بقا هست، زنده بمانی؟”
این چیزی است که تو می‌دانی، ولی می‌گویی “می‌دانم که خشم سمّ است!”

بودا می‌داند که خشم سمّ است؛ تو بودا را شنیده‌ای، به سخن بودا گوش داده‌ای، چیزی از او آموخته‌ای ـــ ولی این دانشِ اوست.

یادت باشد: هر آنچه که در عمل انجام می‌دهی؛ همان دانش تو است. پس عمیق‌تر وارد وجودت بشو تا دقیقاً بدانی که چه می‌دانی. و اگر مایلی عمل خودت را دگرگون کنی، آنگاه دانشِ قرض‌گرفته شده کفایت نمی‌کند. اگر واقعاً‌ مایلی بدانی که خشم چیست، واردش شو، روی آن مراقبه کن، به انواع شیوه‌ها آن را مزه کن، بگذار در درونت رخ بدهد، توسط خشم محاصره شو، بگذار در ابر آن غوطه‌ور شوی، تمام ضربات و رنج‌ها و آزارها و زهرهای آن را احساس کن؛ ببین که چگونه توسط آن به جهنم پرتاب شده‌ای، احساس کن که چه سقوطی کرده‌ای. آن را احساس کن، آن را بشناس. و همین ادراک شروع یک دگرگونی در تو خواهد بود.

شناختن حقیقت یعنی دگرگون شدن. حقیقت رهایی‌بخش است ـــ ولی آن حقیقت باید مال خودت باشد [باید از تجربه‌ی خودت بیرون آمده باشد].

#اشو
📚«آموزش فراسو»

عشق و نور

25 Jan, 16:17


همه ما موجوداتی ذاتی و معنوی هستیم

نه بالاتر و نه پایین تر از همیم

بلکه در سطوحِ متفاوتی از ادراک و آگاهی مان هستیم

عشق و نور

25 Jan, 16:09


درهایی برای ارتباط با هوشمندی طبیعت


دروازه های متنوعی وجود دارند که می توانید از آن ها استفاده کنید تا وارد لحظه حال شوید. یکی آگاه شدن از میدان انرژی درونِ بدنتان است. وقتی در جایی نشسته اید، احساس کردن این که شما عملاً در دست ها، بازوها و پاهایتان، در سراسر بدنتان زنده هستید. یک طراوت و سر زندگی هست که اکثر مردم بی خبر از آنند و نمی توانند حس و احساسش کنند چون آن ها فقط در سرشان هستند، در حال فکر کردن، هستند همه توجه آن ها توسط تفکر جذب می شود و آن ها در جایی که هستند، حاضر نیستند. بنابراین شما می توانید از این دروازه استفاده کنید طراوت و سر زندگی بدن درونی تان.
می توانید از دریافت های حسی تان استفاده کنید... تماشای طبیعت، ارتباط با درختان و حیوانات یا سگ تان استفاده کنید. همچنان که یک سگ را در حال بازی یا استراحت تماشا می کنید یا در حال بازی با سگ تان هستید، هشیار باشید... شما می توانید "بودن" در "لحظه حال" را از یک "سگ یا حیواناتِ دیگری بیاموزید.

اکهارت تله
اینک و اینجا

عشق و نور

25 Jan, 15:59


خویش آگاهی محض است.
اما انسان خود را با جسم ، که خود بی جان است و از اراده خود نمی‌گوید " من جسم هستم" هویت می‌دهد .
...
کسی دیگر اینطور می‌گوید .
خویش بی نهایت نیز نمی‌گوید .
چه کس دیگری آن را می‌گوید ؟
یک "من" جعلی میان
آن آگاهی محض
و جسم بی جان بر‌خواسته
و خود را به اندازه جسم ، محدود تصور می‌کند .
این را جستجو کنید و او مثل شبحی ناپدید خواهد شد .
آن شبح ، نفس یا ذهن یا شخصیت است .
همه متون مقدس (Sastras) براساس خیزش این شبح استوار هستند ، که نابودی او هدف آن‌ها است .
وضعیت آگاهی حاضر فقط توهم است .
بی توهمی هدف است و نه چیزی بیشتر .

ماهارشی

عشق و نور

25 Jan, 13:14


یک‌ بار با قطار سفر می‌کردم و هوا بسیار گرم بود؛ گویی که از هوا آتش می‌بارید. همه اطرافیان من در رنج بودند ، جز من که ذهن خود را از فکر گرما جدا کرده بودم و از درون شادمان بودم و لبخند می‌زدم ، زیرا با خود تصمیم گرفته بودم که : " خداوندا ، همان الکتریسیته‌ای که در بخاری حرارت تولید می‌کند ، در یخچال یخ بوجود می‌آورد. پس من چرا نتوانم از همان الکتریسیته برای خنک شدن استفاده کنم؟ " در همان لحظه حس کردم لایه‌ای از یخ مرا در بر گرفت.


پاراماهانسا یوگاناندا

عشق و نور

25 Jan, 12:59


عدم تعادل

زندگی باید تعادلی بین عمل و بی‌عملی باشد
اگر کاملاً فعال باشی، چیزی را از دست داده‌ای(درون رااز کف می‌دهی)
اگر کاملاً بی‌عمل باشی، بازهم چیزی را کسر داری بیرون را
و بیرون هم زیبایی خودش را دارد

بزرگترین هنر، رسیدن به تعادل است
تعادلی بین اضداد
تعادلی بین تمام قطبیت‌ها

عشق و نور

25 Jan, 11:40


در عدم پذیرش، گویی در برابر جریانِ زندگی مثل کوهی پر از غرور و تکبر ایستاده‌ایم و با یکعالمه مقاومت های ذهنی سد ایجاد کردیم و اجازه نمی‌دهیم که انرژی ناب زندگی جریان یابد.

صلح و آرامش درونی، حاصل از پذیرش همين لحظه حاضر و بی مقاومتی در برابر اراده کیهانی ست.

وقتی همين لحظه رو همانطور که هست می‌پذیرید اندک اندک همه محتوای ذهن شرطی شده از گذشته هاتون که با اراده و امیال و خواسته ها و آرزوهای نفسانی تون رشد کردن، رفته رفته کاسته تر و کاسته تر میشن و در نهایت از بین میرن‌ و با سرسپردگی به اراده هستی، کیفیتی کاملا زنده و جاری از انرژی ناب حیاتِ زندگی رو لحظه به لحظه تجربه می‌کنید.

عشق و نور

25 Jan, 10:40


«كمك كردن»

تا می‌توانيد شاد باشيد. درباره‌ی ديگران خيلی فكر نكنيد. اگر شاد باقی بمانيد، همين شادی به ديگران نيز ياری می‌رساند.

در بیشتر مواقع خود شما نمی‌توانيد كمكی بكنيد، ولی شادی‌تان می‌تواند. اگر خودتان بخواهيد به ديگران كمك كنيد، همه‌چيز را خراب می‌كنيد. اما شادی بسيار ظريف و غير مستقيم، موثر واقع می‌شود.

اگر خودتان بخواهيد وارد عمل شويد، انرژی‌تان حالتی تنش‌دار به خود می‌گيرد و آنها بطور ناخودآگاه،‌ در مقابل پذيرش اين كمك مقاومت می‌كنند. آنها احساس می‌كنند كسی بالاتر از آنها می‌خواهد كمكشان كند و هيچكس دوست ندارد به ديگری وابسته باشد. زیرا این به نوعی احساس حقارت در آنها بوجود می‌آورد. پس مقاومتی عميق پديد می‌آيد.

خيلی نگران ديگران نباشيد. بهتر است قبل از هر چيز، نگران خود باشيد. هر كس خود مشكلاتش را بوجود آورده است و برای خلاصی از آنها بايد خود تلاش كند. شاد باشيد و همين شاديتان به ديگران شهامت، جرات و انگيزه می‌بخشد.

#اشو

عشق و نور

25 Jan, 10:38


مراقبه روزانه 6 بهمن

عشق و نور

25 Jan, 10:38


انیشتن درست دو روز قبل از مرگش،  چنین گفت: 
"برای من دیگر زندگی یک مشکل نیست، یک راز است."

و تفاوت بین مشکل و راز بسیار عظیم است، تفاوتی کیفی است.

یک مشکل می‌تواند بطور منطقی حل شود،
یک راز، چه با منطق و چه از هیچ راه دیگری، نمی‌تواند حل شود.
یک راز باید زندگی شود؛
همانگونه که هست پذیرفته شود؛
هیچ راهی برای حل کردن آن وجود ندارد.
زندگی یک راز است،
زیرا که متناقض است.
و هزاران تناقض وجود دارند،
ولی این تناقضات به زندگی تنوع و غنا و گستردگی می‌بخشند.

#اشو

عشق و نور

07 Jan, 23:26


چگونه میتوان تماشاگر بود و درعین حال احساسات خودرا حس کرد.
اکهارت تله
سفر به خویشتن

عشق و نور

07 Jan, 23:21


عشق ناشناخته باقی می‌ماند

عشق و نور

07 Jan, 23:16


با ترسهایت روبه رو شو

عشق و نور

07 Jan, 22:30


بزرگ‌ترین استاد معنوی من همیشه درد و ناراحتیِ درونم بوده...

من فقط با درد یا ناراحتی نشستم و سعی نکردم به هیچ وجه از جایی فرار کنم. بدون انتظار، بدون هیچ هدفی، بدون جستجوی راهی برای خروج:

از این گذشته، این "لذیذترین" مکان تحول خلاقانه است، جایی که خاک به طلا تبدیل می‌شود. در لحظه غم، ناامیدی، عصبانیت، ترس و درد، ساعت‌ها می‌نشستم، فقط با آن سوزش در سینه‌ام استراحت می‌کردم، بدون اینکه بخواهم از تجربه‌ام فرار کنم یا چیزی را اصلاح کنم.

بدون امید، بدون رویا، تا اینکه در میان بزرگ‌ترین طوفان، آرامشی تزلزل ناپذیر و همیشه حاضر را کشف کردم. آرامشی که همیشه وجود داشته است. آرامشی که من هستم.
به جای اجتناب از آن احساس ناراحت کننده، اجازه می‌دهیم ناراحتی عمیق‌ترین اسرار ما را فاش کند.

🍀جف فاستر

عشق و نور

07 Jan, 21:59


شگفتي

تمامي آنچه زيبا و واقعي است، ‌با شگفتي همراه است. ظرفيت شگفت زده شدن را از دست ندهيد. اين يكي از بزرگترين موهبتهاي زندگي است. با ازدست دادن ظرفيت شگفت زده شدن، ديگر مرده ايد. اگر اتفاقات هنوز مي توانند سبب شگفتي شما شوند، زنده ايد و هرچه بيشتر در رويارويي با اتفافات مختلف حيرت كنيد،‌ زنده تريد‌؛ درست همانند سرزندگي و نشاط كودكان كه با ديدن يك سگ، ‌گربه، پرنده يا گوش ماهي در ساحل آنچنان شگفتي آنها را فرا مي گيرد كه باور كردني نيست. حتي اگر شما الماس بزرگ كوه نور را پيدا مي كرديد،‌ اين قدر حيرت زده نمي شديد. كودكان ظرفيت شگفت زده شدن را دارند پس هر گوش ماهي كوچكي برايشان همانند يك كوه نور است. معناي زندگي براي هريك از شما به اندازه ظرفيت حيرت و شگفتي در شماست. بارها و بارها به خود يادآوري كنيد كه زندگي پاياني ندارد و هميشه در حال حركت و نو شده است. زندگي سفري بي پايان است كه هر لحظه اش بكر و تازه است. هر لحظه از زندگي، شما را به اصل خودتان باز مي گرداند.

اشو

🕊️💫🕊️💫🕊️

عشق و نور

07 Jan, 21:01


شعور ناب اگاهی که درون همه مخلوقات هستی ست (بینام و شکل)، در درون توهم هست، چون تو بخشی از «تمام چیزی که هست» هستی.
و تو از طریقِ همسویی قلبت با من، آنچه که هست را می‌شنوی و ارتباط می‌گیری. بدون وابستگی به منی که شاید تصوری شخص ازم داشته باشی و هنوز متوجه نباشی که تصوراتی تو ذهنت داری. انچه میجویی، فراسوی تصورات بشریست☺️

عشق و نور

07 Jan, 20:53


موافق یا مخالف بودن با مطلبی، ذهنیِ و اوایل باهاش درگیری ولی در ادامه مسیر پیشت نمی‌بره
همسویی و گواه قلبت با مطالب‌ِ که کدها و کلیدها و نکته هارو برای درک و شناخت می‌گیری
دنبال دریافت جوهره ها باش نه رد و نه قبول!
مهم جوهره آگاهیِ که غنی ترت می‌کنه

عشق و نور

07 Jan, 20:39


در تمام مسیر آگاهی که با طی مراحل بیداری

همراهه، شعور برتر و آگاهت غیروابستگی رو

برات یاد میده تا به دیگران نچسبی☺️

عشق و نور

07 Jan, 20:35


مهم ادراک و شناخت و آگاهی توست که هشیاریتو بیدارتر، قوه تشخیصتو تیزتر و محتوای ذهنتو واضحتر میکنه و تورو پیش می‌بره تا از خواب‌آلودگی هات بیرون بیای☺️👍

عشق و نور

07 Jan, 20:29


وقتی ذهن به این درک و شناخت و آگاهی برسه که افکار واقعی نیستند، فضای بیکران گشوده میشه و آب حیات رو جاری میکنه.

عشق و نور

07 Jan, 20:12


کسانیکه سعی در متقاعد کردن دیگران دارند،

در حقیقت نیاز به تشديد عقاید نکاویده خودشان دارند!
عقاید، کاملا منحصر بفردند و پیوسته با ارتباط با سطوح والاتری از آگاهی، تغییر می یابند.
به عقاید اکنونتان اتکا نکنید تا هرلحظه آماده برای پذیرش آگاهی های جدید باشید☺️

عشق و نور

07 Jan, 20:04


دگرگون و متحول شدن از ربات گون بودن به فردیت و انسانیت
از ماشینی و مصنوعی بودن به طبیعی و فطری بودن، پدیده ایی ست که همه رهپویان در مسیر وحدت وجودشان، تجربه می‌کنند. در حقیقت فطرت طبیعی ما که با دانش آلودگی و دانستگی ها، به فراموشی سپرده شد بود، اندک اندک به منظره خودآگاهی می‌آید و نوعی بیاد اوردن است☺️

سعی در متقاعد کردنِ دیگران با عقاید خودتان نداشته نباشید
تنها آگاهی هایتان را با همه سهیم شوید و اجازه دهید هرکسی راه خودش را خودش بیابد.

عشق و نور

07 Jan, 19:07


کسانیکه از این دنیا شکایت می‌کنند
گیر افتادن و وابستگی خودشان را به این دنیای خیالی و رویایی، آشکار می‌کنند.

حس نابِ سپاسگزاری، رویکردی زیباست که بسیاری از مردم اینگونه حس هایشان را یا فراموش تا تعطیل کرده اند و در دسترسشان نیست.
اکثریت مردم فقط هواس و هیجانات شان را می‌شناسند و بقدری احساساتِ سرکوب شده در ناخودهشان دارند که هیچگونه دسترسی به حس و احساساتشان ندارند. دلسنگی انسانها بخاطر ناتوان بودنشان از حس و احساس کردن خودشان است چه رسد به دیگران!
وقتی ناتوان از حس و احساس کردنِ خودت هستی یعنی ارتباط با قلبت بکل قطع شده و خودت را فقط هویتِ ذهنی و بدنت میپنداری.

عشق و نور

07 Jan, 18:53


ناشناختنی

#اشو

عشق و نور

07 Jan, 18:48


ذهن انسان

ذهن انسان یک مکانیسم خواستن است
ذهن همیشه در حال خواهش است همیشه در جستجوی یک چیز و خواستن چیزی دیگر است
هدف ذهن همیشه در آینده است
ذهن را اصلا با زمان حال کاری نیست. ذهن در زمان حال قادر به حرکت نیست و فضای لازم را برای حرکت ندارد
ذهن برای تحریک به زمان آینده نیاز دارد.
ذهن فقط می تواند یا در گذشته سیر کند و یا به آینده سفر کند.
ذهن هیچ گاه در زمان حال توان حرکت ندارد
زیرا برای این کار فضایی در اختیار ندارد.

حقیقت در زمان حاضر است
ولی ذهن همواره یا در گذشته است و یا در آینده، بنابراین بین ذهن و حال هیچگاه ملاقات و همنشینی وجود ندارد.
وقتی که ذهن در کار هدف های دنیایی است، مشکلی وجود ندارد و همه چیز قابل حل است.
ولی هر گاه ذهن شروع به جستجوی حقیقت کند، این تلاشی احمقانه خواهد بود.
زیرا که حقیقت این جا و در همین لحظه است ولی ذهن یا در گذشته است و یا در آینده!
ملاقاتی بین این دو نیست؛ پس این نکته اساسی را خوب درک کن:
تو نمی توانی حقیقت را جستجو کنی. البته می توانی آن را پیدا کنی،
ولی نمی‌توانی آن را جستجو کنی،
خود همین روند جستجو، تو را از یافتن آن باز می دارد.
تا شروع به جستجو کردن کنی از زمان حاضر دور میشوی و در واقع از خودت دور میشوی. زیرا تو همیشه در زمان حال وجود داری، جستجو کننده همیشه در زمان حال است، ولی جستجو شونده همیشه در آینده قرار دارد. تو هرگز آنچه را که جستجویش هستی ملاقات نخواهی کرد. برای همین است که مرشد لائوتزو و LAOTZA گفته:
در طلب مباش زیرا از دست خواهی داد. طلب نکن و به دست آر

#اشو
#الماسهای_آگاهی

عشق و نور

07 Jan, 18:08


بدونِ افکار همه انسانها عاشق هم هستند
به افکارتان بها ندهید و همه را در آغوش بگیرید 🤗

عشق و نور

07 Jan, 17:59


قبل از اینکه تصویری از کودکی در ذهنمان شکل بگیرد هشیاری هست
اگر اینه ایی در دنیای ما نمی‌بود هیچکسی قادر نبود چهره خودش را ببیند.
تصاویر همه ذهنی اند. آنچه مارا در حقیقت می آزارد هویت گرفتن با بدن و محتوای شرطی شده ذهن ماست که بی‌وقفه حرف میزند مگر در خوابِ عمیق که منی در بدن نیست تا هویت بسازد و بیوگرافی اش را و داستان‌های زندگیِ شخصی اش را بازتعریف و تفسیر کند☺️

عشق و نور

07 Jan, 17:41


تنها یکی وجود دارد و حتی آنهم نیست

قبل از پیدایشِ جهان همیشه وجود داشته و خارج از درک و فهم بشریست

درک و فهم بشری تابع زمان است و آنچه ورای زمان است در همین لحظه حاضر موجود است آن همان حضور است که در وجود ما حاضر است در میانِ دم ها و بازدم های ماست در آن مکث کوتاهی که میان دم و بازدم است.

آن بینام و شکل، جاودانه است و در کلام نمیگنجد. برخی آنرا تائو نامیده اند و در طولِ دوران‌ها و در طول زمان، نامهای بسیاری از قبیلِ نیروانا یا خدا و ... به ان بینام داده اند☺️

عشق و نور

07 Jan, 17:09


تا ناخوداگاهت را کاملا خودآگاه نکنی در رنج خواهی بود که همان رنج جدایی ست جدایی از هستی کل☺️

عشق و نور

04 Jan, 23:43


وقتی با شریک زندگیت (پارتنرت) تقلا می‌کنی، داری با خودت تقلا می‌کنی.

هر خطا و اشتباهی که در او می‌بینی، ضعفی انکار شده در خودت را لمس می‌کند.

عشق و نور

04 Jan, 21:31


همه امتحاناتی که در مسیر آگاهی میدید واسه اینه که دست از دروغ گفتن بردارید و اگر فکر می‌کنید که دروغ نگفتن آسونه سخت در اشتباهید چون از کودکی با یکعالمه دروغهای جورو واجور و از همه رنگ شرطی شدید و الان نمیدونید صادق و راستین و اصیل بودن چیه😄

عشق و نور

04 Jan, 20:14


یگانگی

#اشو

عشق و نور

04 Jan, 20:10


گاهی اوقات مردمان دانش‌آلوده چنان کارهای احمقانه‌ای انجام می‌دهند که هیچ شخص جاهلی هرگز چنین کارهایی را نمی کند
زیرا شخص نادان همیشه سوال می‌کند که این چیست ــ “من نمی‌دانم.”

ولی انسان دانش‌آلوده چنین اعترافی را غیرممکن می‌یابد
او نمی تواند این یک کلام را بیان کند:
#نمی‌دانم!

اگر بتوانی بگویی “نمی‌دانم،” بزرگترین گام را به سوی شناخت واقعی، به سوی خردمندی، برداشته‌ای

بودا می‌گوید:
وقتی ذهن خالی و ساکت است، تو خردمند هستی
منظور او از خردمندی، داشتن دانش و اطلاعات نیست
منظور او از خرد همان معصومیت است

دانش از بیرون می‌آید
خردمندی از درون طلوع می‌کند
دانش تولید سروصدا می‌کند
خردمندی بیشتر و بیشتر سکوت را می‌آورد
انسان خردمند آهسته‌آهسته ساکت می‌شود. حتی اگر صحبت کند، سخنانش طعمی از سکوت را، موسیقی سکوت را حمل می‌کنند.

منظور بودا از خردمند یعنی:
خودانگیخته بود، همانند کودک خودانگیخته عمل کردن با چشمانی پر از شگفتی و حیرت

وقتی چشمانت پر از شگفتی باشد می‌توانی آن زیبایی که تو را فراگرفته ببینی.

وقتی چشمانت پر از دانش باشد نمی‌توانی آن زیبایی را ببینی زیرا برای هرچیزی توجیهی داری ــ و این توجیهات به تو کمک می‌کنند تا از اصل آن راز دوری کنی، ‌نه چیزی دیگر.....

ولی مردمان دانش‌آلوده تجارت پررونقی داشته‌اند. آنان به مدت زیاد بر بشریت سلطه داشته‌اند؛ خوشی آنان در همین است.

#اشو
دامّا پادا / راه حق DhammaPada
تفسیر سخنان بودا توسط اشو

عشق و نور

04 Jan, 18:28


روشن بین کسی ست که به هیچ دانسته ایی از فهمش نچسبد تا هوش و نبوغش در ارتباط با شعور آگاهی نامحدود کیهانی، محدود یا مسدود نماند!
مثل ظرفی بی ته باشید تا گنجایش بیشتری برای درک و دریافتِ هدایای الهی با آگاهی نامحدود کیهانی باشيد.

عشق و نور

04 Jan, 18:04


جریان واقعی عشق به شما و قلبتان ارتباط دارد. هیچ ارتباطی با شخص دیگری ندارد. این یک جریان انرژی است که از قلبتان می آید و شما در درون تجربه می کنید. بی شک، افراد یا موقعیت های خاص میتوانند باعث باز یا بسته شدن قلبتان شود. اما عمل باز و بسته شدن، کاری است که قلبتان انجام می دهد، نه شخص دیگر.
نگاهی بیندازیم به اینکه اگر درک نکنیم که عشق تجربه ای کاملاً درونی است و ما آن تجربه را به شخص دیگری فرافکنی میکنیم، چه رخ می دهد.
لحظه ای که منبع عشق را به بیرون از خودمان فرافکنی کنیم، همه چیز شخصی می شود. تمایل داریم مالک شویم و این غیر طبیعی است. می خواهیم احساس عشق کنیم و این تجربه را به شخص دیگری فرافکنی کنیم. برای حفظ احساس عشق، باید او را تصاحب کنیم! هرگونه تصاحبی سد راه عشق میشود. عشق واقعی، بردگی نمی پذیرد بلکه آزادی می‌بخشد. عواطفِ نفسانیِ انسان مثل حسادت، نیاز به وابستگی دارد که ناشی از درک اشتباه از عشق است. همین طور، اگر احساس کنیم جریان عشق و معشوقمان کاری میکند که دوست نداریم، احساس بسته شدن و غم و اندوه می کنیم. این ها صرفاً احساسات یا هيجاناتی هستند که ناشی از درک و فهم‌ اشتباه ما از عشق های تعریف شده در ذهن‌مان است که عشق چگونه باید باشد و چگونه نباید باشد که متعلق به تعهدات و توقعات و انتظارات و بگو مگوهای جنجالیِ حافظه شرطی شده از بیرونِ ذهن است. عشقِ بیشرطه الهی، امثال عشق های شرطی شده انسانها نیست و همیشه در همین لحظه حاضر در اعماقِ وجودمان جاریست نه در تعاریف و تفاسیر ذهنِ نکاویده مان!

رها زیستن

عشق و نور

04 Jan, 17:15


حقیقت، رخدادی طبیعی ست اگر اختراعش کنی تبدیل به دروغ میشود
حقیقت را نمی‌توانی ابداع یا اختراعش کرد ولی می‌توان با درون نگری و با طی مراحل بیداریِ بخشِ روحانیِ وجود، به درک و شناختش رسید.
دروغها را میتوان اختراع کرد و براحتی در کلمات گنجاند و بخورد این و آن داد.
دروغها، هرچه معنوی تر و مقدس‌ تر و با آب و تاب بیشتری موعظه شوند، طرفدارانِ بیشتری می یابند(دروغها، برای امیال نفسانی بشری، بسیار جذاب و شیرینند) و چون اکثریت مردم از درونکاویِ خودشان ناآگاه و بی نصیب مانده اند، تا حقیقت بی‌واسطه وجود خودشان را دریابند و زندگی اش کنند، در اجبار به باورهای نکاویده و غیرتجربی و غیرشهودی موعظه گران، می‌مانند! شعور جمعی جامعه، قدمت و عمری طویل از اصول های اخلاقی و اخلاقيات، عرف و عادات، آداب و رسوم ، فرهنگ، سنت‌ها و خرافات و اعتقادات و ... انتقال یافته از نیاکان دارد که مثل وزنه ایی سنگین، با همه قل و زنجیرهایش بگردنِ مردمانِ جامعه زده است و مثل ابرهای تیره و تار، سایه ایی عظیم به خرد و نور آگاهی مردم افکنده است که شهامت عظیمی برای رهایی از گذشته ها می‌طلبد.

هرلحظه که تسلیمم در گارگه تقدیر
آرام‌تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر


👆منظور ارث و میراثِ گذشته ها و نیاکان ماست

عشق و نور

04 Jan, 16:38


هیچکس‌ در هیچ‌جای زمین نسخه ایی جادویی نداره که به کسی بده تا حالش تا ابد خوب بشه و تا ابد خوب بمونه هیچ حالی هرگز ثابت نمیمونه و هر لحظه در حالِ نوسانِ
مهم آگاهی تو به کیستی و چیستی خودت است شادمانی طبیعی و بی دلیل، پیشاپیش در بطن معصوم و کودکانه انسانها نهادینه شده.
با شادمانی طبیعی ات، راحت‌تر با خود واقعی ت یکی میشی، نه شادی‌های زودگذر که در بیرون دنبالشون بگردی و از خود واقعی ت دورتر بشی!
ناشادی، از شعور جمعی و بیمارگون بشری ساتع می‌شود که بشریت را مدت های طولانی، تسخیر کرده است.

عشق و نور

04 Jan, 15:22


اگر با محتوای ذهنت هویت بگیری، در اسارتش میمونی

عشق و نور

04 Jan, 15:18


جسم فیزیکی یا همون بدن، با همه بیوشیمی و ارگان‌ها و سلولهاش، از کودکی تا کهنسالی در حال رشد و تحولات و دگرگونی هاست. بدن موهبتی موقتی و همچنین عاریتی، از مادر زمینِ که برای تجربه فردی انسان بودن به ما داده میشه ولی ما فقط بدن نیستیم هرچند از کودکی باهاش هویت گرفتیم و وارده جهانِ وهمی و رویایی با همه نمایش هاش شدیم تا بازی کنیم😄
بدن، متعلق به مادرزمینِ ☺️


ما لعبتگانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

عشق و نور

04 Jan, 10:57


نفس ما رؤیاگری جاودانه است🤣
ولی وقتی زمانش رسیده باشد از رویاگری بیدار میشویم و در واقعیت این لحظه یعنی در زمان حال بیدار می شویم و زندگی را در اینجا و اکنون دوست میداریم و زندگی می کنیم☺️
همه ما در پسِ همه داستان های از سر گذشته مان که در حافظه ذهن و خاطرات و قلبمان نگاه داشته ایم، یکی هستیم ☺️

عشق و نور

04 Jan, 10:24


تمرینات معنوی

ذهن، فقط زمان را می‌شناسد گذشته و حال و آینده ولی آنچه ورای زمان است را نمی‌شناسند و آن ناشناخته، در سکوت رخ می‌دهد. سکوت این دنیایی نیست چون جنسش از ماده نیست. سکوت، فضای بیکران و همه کهکشان ها و لایتناهی را دربردارد
سکون(متوقف کردن ذهن) زمانی رخ می‌دهد که سکوت را دریابید.
شاهد و هشیار به تنفس های بدنتان باشید تا آهسته آهسته با نفسهای طبیعت یکی شوید بدین طریق سکوت را فرامی‌خوانید.
ذهن، عادت به نامگذاری همه چیز دارد و با مداخله گری هایش سعی خواهد کرد تا سکوت را برهم بزند. با توجه تیز و آگاهانه مراقبش باشید و
پیرامونتان را بدون نامگذاری، با ادراکاتِ حسی تان دریافت کنید... اشیا را فقط بنگرید و لمسشان کنید بی آنکه اجازه دهید ذهن تفسیری یا داستانی درموردش ارائه بدهد. مثل کودکی باشید که هیچ از این دنیا نمی‌داند و درحال کشف آن است.
تا میتوانید در این کیفیتِ بی فکری و بی کلامی، هشیار و مراقبگون در همین لحظه بمانید.

عشق و نور

04 Jan, 10:01


اولین وادی

اولین وادی، وادی #شناخت نامیده می شود.

طبیعتا اولین وادی باید وادی شناخت باشد. زیرا انسان همه چیز را باشناخت آغاز می کند.
حیوانات شناخت ندارند و این تنها انسان است که شناخت دارد.
فقط انسان است که به گردآوری شناختها می پردازد.
تنها انسان است که کتاب و نظریه دارد. پس شناخت اولین وادی است.

جنبه منفی این وادی این است که:
شما به شناخت برسید  و بعد گرفتار آن گردید. یعنی هدف واقعی از شناخت را فراموش کنید. گرفتار کار خودتان شوید و  یا اینکه در خود شناخت متوقف شوید

در این حالت شما جمع آوری کننده شناخت های بیشتر می شوید و همراه با دیگران تنها به گرد آوری شناخت ادامه می دهید.
البته در این راه ممکن است یک دانشمند بزرگ یا یک کارشناس شوید اما یک شناسنده نخواهید بود
روش شناسنده از روش شناخت کاملا متفاوت است.
هنگامی که شناخت رخ می دهد دو چیز مطرح می شود:
اول ، محتوای شناخت یعنی آن چیزی که می شناسید.
دوم خودآگاهی آیینه. شما کسی هستید که می توانید بشناسید.
اگر شما در محتوای شناخت بیشتر از ظرف شناخت متوقف شوید در این وادی گم خواهید شد
آن بخشی که شما را اسیر و گرفتار و گم می کند جنبه ی منفی شناخت نام دارد

اگر #اسیر شناخت شوید شما در اولین وادی گم گشته اید و نمی توانید از آن عبور کنید.
شناخت بیشتر شما موجب سردرگمی شما خواهد شد. چون راهی وجود ندارد که مشخص کند چه چیزی درست است چه چیزی غلط، هر چیزی که می شنوید را اگر به طور منطقی در برابرتان قرار دهید آنرا درست خواهید پنداشت
راه دیگری برای ارزیابی وجود ندارد
به همین دلیل است که این اتفاق می افتد
شما به نزد استادی می روید به سخنانش گوش می کنید حرف او به نظرتان درست می آید سپس به سوی استادی دیگر می روید و به او گوش می سپارید و می بینید که انگار حرف او هم درست است. کتابی را می خوانید و در ارزیابی درست به نظر می رسد سپس کتاب دیگری را می خوانید که ممکن است با کتاب اول کاملا در تضاد باشد. اما آن کتاب نیز منطق خود را دارد و ممکن است درست باشد و به نظر می رسد که راهی برای اینکه بدانید کدام درست می گوید کدام نادرست وجود ندارد
اگر شما به گرد آوری ادامه بدهید می بینید که کاری جز گرد آوری گزاره های متضاد و عبارات مخالف نکرده اید آنگاه میلیونها دیدگاه وجود خواهد داشت و شما دیر یا زود به یک فیلسوف یا مفسر نظام های فکری تبدیل می شوید واین کار نه تنها کمکی به شما نمی کند بلکه باعث سردر گمی بیشتر شما می شود

پس اولین نکته در وادی شناخت این است که:
انسان باید گوش به زنگ بماند و به گنجایش شناخت علاقه مند باشد نه به محتوا، فرد باید بر #تماشاچی(شاهد) بودن تاکید کند
باید بیشتر و بیشتر گوش به زنگ و هشیار باشد تا بعد به مرتبه #شناسندگی برسد
و انسان نه با شناختن چیزهای بیشتر که با #هشیار_بودن به شناسنده راستین بدل می شود

آگاهی یک تیر است که دو سو دارد
یک سو به شناخته شده،
دیگری به شناسنده
اگر در این وادی در پی کشف شناخته ها باشید راه را گم می کنید
اما اگر نگاه خود را به شناسنده بدوزید گم نمی شوید و در این صورت می توانید این وادی را پشت سر گذارید و هر بار که یک وادی را پشت سر می گذارید لذت بزرگی  به استقبال شما می آید.

#شناخت_فضیلت_است

وجدان فطری به شما امکان می دهد تا از طریق آن دگرگون شوید.
در حالت معمول تنها در حد متوسطی می دانید که:
چه چیزی درست است،و چه چیزی غلط
و به همین سبب است که همچنان به انجام کارهای نادرست خود ادامه می دهید، و به رغم نادرست بودن، هر آنچه را که می خواهید انجام دهید دنبال می کنید.
دانستن کارهای درست هیچ تفاوتی در رفتار شما پدید نمی آورد
به عنوان نمونه شما می دانید که خشم بد است، اما خشمگین می شوید.
یعنی با اینکه می دانید خشم چیز بدی است و در این مورد هیچ تردیدی ندارید، ولی باز هم عنان خود را به دست خشم می دهید. یا، به رغم اینکه می دانید مالکیت چیز خوبی نیست، ولی همچنان به مال اندوزی ادامه می دهید و بر میزان دارایی خود می افزایید، نه تنها می کوشید بر میزان دارایی مادی خود بیفزایید، بلکه حتی به مالک شدن افراد نیز علاقه نشان می دهید.
شما مالک همسر و فرزند خود هستید. پنداری که آنها وسیله اند و می توانند مالکیت پذیر باشند! 
شما خودتان را از طریق مالکیت به هلاکت می رسانید، و این همه در حالی است که می دانید این کارها، کارهایی عبث و بیهوده است.

پس این وجدان(اجتماعی یا شرطی) قرض گرفته شده نه تنها کمکی به شما نمی کند، بلکه حتی بارهای سنگین تری نیز بر دوش شما می گذارد.
اما با عبور از اولین وادی وجدان واقعی در شما بیدار می شور، و در آن حالت شما دقیقا می دانید که چه چیزی اشتباه است و امکان انجام کارهایی از نوع دیگر برای شما ممکن می شود.
اینجا همان جایی است که آن ضرب المثل سقراطی معنا پیدا می کند که می گوید:
"شناخت فضیلت است"

اشو

عشق و نور

04 Jan, 09:07


سخنرانی ۱۵ ژوئن ۱۹۸۰

پرسش پنجم:
اشو! وقتی برای کسی چیزهای وجودین، بیشتر از آنچه که بتواند در یک زمان آنها را جذب و هضم کند، اتفاق می‌افتد؛ آیا بهتر نیست که سرکوب کند تا اعتماد و معصومیت در او رشد کند؟ بدن من به سبب سرکوب در وضعیت بدی است، ولی احساس حس می‌کنم که نیاز به زمان بیشتری دارم.

پاسخ:
آناند تیلوپا! اعتماد و معصومیت چگونه می‌تواند از سرکوب رشد کند؟ تو بیشتر و بیشتر اینها را غیرممکن می‌کنی. معصومیت یعنی وضعیت برهنگی کامل، نبودِ کاملِ سرکوب.

شخص سرکوبگر فردی پیچیده می‌شود، نمی‌تواند معصوم باشد. همه‌چیز در او فلج شده و منحرف می‌گردد. دچار شکاف درونی می‌گردد. در واقع، به چند شخصیت مختلف تقسیم می‌شود و نه فقط دو تا.

افراد سرکوبگر یک در برای نمایش خود به دنیا دارند و یک درِ دیگر، درِ عقب، که در آنجا زندگی می‌کنند. آنها چیزی می‌گویند و کاری می‌کنند ولی چیز دیگری را فکر می‌کنند. آنان همیشه در آشوب قرار دارند، نمی‌توانند معصوم باشند.

معصومیت نیازی به سرکوب ندارد؛ نیاز به خودانگیختگی و طبیعی بودن دارد.

هر آنچه را که که سرکوب کنی، مشکل تو خواهد شد. اگر خشم را سرکوب کنی، مشکل تو خشم خواهد بود. آنوقت این خشم در همه‌جا پنهان خواهد شد. در واقع، اگر خشم زیادی را سرکوب کرده باشی، تمام مدت روز را بدون هیچ دلیلی خشمگین خواهی بود، زیرا اکنون دیگر نیازی نداری که یک دلیل معتبر برای خشم خودت داشته باشی، فقط در درونت می‌جوشی ـــ هر بهانه‌ای کافیست؛ یا اگر هیچ بهانه پیدا نکنی، شروع به اختراع بهانه‌ها خواهی کرد. اگر سرکوب کنی بهانه‌ای خواهی ساخت.

نه، تیلوپا، اگر بخواهی معصوم باشی، نیاز به زمان نداری، نیاز به ادراک داری، نیاز به بینش داری.

زمان کمکی نخواهد کرد، زیرا در آن زمان چه خواهی کرد؟ عادت‌های قدیمی خودت را تکرار خواهی کرد: به سرکوبگری ادامه خواهی داد. تو به یک بینش فوری نیاز داری. تو پیشاپیش برای زندگانی‌های بسیار سرکوب کرده‌ای ـــ دیگر کافیست.

حالا نکته را ببین و تمام سرکوبگری‌های خودت را دور بینداز. و اینجا جای این کار است! اگر نتوانی اینجا سرکوبگری‌هایت را رها کنی، در هیچ کجای دیگر در دنیا نخواهی توانست.

برای همین است که من اینهمه مورد سرزنش هستم ـــ روشن است، زیرا تمام جوامع دنیا در سرکوب زندگی می‌کنند. و تمام رویکرد من خودانگیختگیِ بدون سرکوب است؛ معصومیت فقط آنوقت می‌تواند به تو بازگردد.

معصومیت طبیعت و ذات تو است؛ چیزی نیست که باید به آن دست پیدا کنی؛ فقط عمیقاً در درونت سرکوب شده است. اگر تمام سرکوب‌ها برداشته شوند، خودش به سطح خواهد آمد. دوباره یک کودک معصوم خواهی شد.

و حق با مسیح است وقتی که می‌گوید: تا وقتی که دوباره کودک نشوید، تا وقتی که دوباره زاده نشوید، وارد ملکوت الهی نخواهید شد.

#اشو
📚«تائو: دروازه‌ی طلایی»

عشق و نور

04 Jan, 07:58


وقتی بهانه ها تمام باشه مسیر بهبودی هموار می‌شود

آنانی که تورا می شکنند معلمان حقیقی تو هستند وتورا به خودت وصل می‌کنند از خواب بیدارتان می‌کند

ما درخواب وخیال زندگی می‌کنیم درچرخه عادات بخاطر همین کسی به ما تلنگر می‌زند حال مان دگرگون می‌شود بیداری دردناک است وما دوست نداریم با حقیقت خودمان روبرو شویم وهمیشه دوست داریم درتوهمات زندگی کنیم

از انسانهایی که به شما تلنگر می‌زنند سپاس گذاری کنید اگر تلنگر نخوریم نمی‌توانیم ازخواب وخیال بیدار شویم وهمیشه در روز مرگی زندگی می‌کنیم

ذهن دنبال بهانه است که از حقیقت خودش فرار کند بخاطر همین قهر می‌کند گارد می‌گیرد چون تحمل حقیقت را ندارد وهمین امر انسان را منزوی وتنها می‌کند

ما از دیدن خود عاجزیم چون درچرخه شرطی شدگی عادات گرفتاریم بخاطر همین نیاز داریم دیگران به هردلیلی از ما انتقاد کنند یا تلنگر بزنند یا مارا تحریک کنند تا به خودمان بیاییم تا بتوانیم خودمان را ببینیم که در خیال بافی هاگرفتاریم

ذهن کامپیوتری است که با داده واطلاعات ش تورا رهبری می‌کند واین داده واطلاعات از دیگران به تو ارث رسیده وتو آن را باور کرده ای وداری ازش محافظت میکنی بی آنکه بدانی

تا محتویات ذهنت خالی نشود تو به درک وشناخت خودت نمیرسی بلکه از داده واطلاعات یا دانش دیگران رهبری می‌شوید وهیچ اختیاری از خودتان ندارید بلکه زندانی ذهن تان هستید

به ذهنتان آگاه باشید هرلحظه احساسات شمارا تغییر می‌دهد واین طرفند ذهن است که سالها شمارا با نقش هاش فریب داده است آگاه به ذهنتان باشید تا تعادل شما برهم نخورد گاهی قدرتمند گاهی نیازمند🦋🦋

عشق و نور

04 Jan, 07:01


سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉

عشق و نور

03 Jan, 21:21


تو دنیارو واقعا ندیدی فقط اونطور که در آینه ذهنت منعکس شده و به اون نحو خاصی که تحریف و شرطی شده، داری می‌بینی متوجه‌ی؟
برای دیدن دنیا و واقعیت ها باید آینه زنگار گرفته ذهنت، تمیز و صاف بشه تا مثل آینه دنیا رو بازتاب بده. پس هرچی که در گذره زمان تو ذهنت جمع و انباشته شده رو خالی کنی تا دنیارو همانطور که هست ببینی نه از داخل محتوای ذهنت!

عشق و نور

03 Jan, 20:49


خودبرتر 11:
همیشه در شک باش تا به یقین برسی

هیچ کس و باور مکن

اگر طالب فیضی

جهان پوچ است هیچی ارزش ندارد همش جنگ ودرگیری
دنیا شده مسابقه رقابت مقایسگری قضاوت گری محکوم کردن رد کردن حذف کردن
حکم صادر کردن حرص طمع

جاه ومقام وشهرت ثروت چشم ها را کور کرده است وانسان درآینده گرفتار است چون خواستن
تورا ازهمین لحظه دور می‌کند ناگهان متوجه می‌شوی بیهوده رفته وتو همچنان نگران آینده بوده ای

میایم ومیرویم تا بیدارتر شویم شهامت
بطلب راز بیداری همین است

وقتی وارد ترسهایت شوی نفس کم کم ضعیف وضعیف تر میشود

وقتی از ترسهایت عبور میکنی عشق تورا بغل
میکنه

عشق فرای ترس است وهمه ما درفقدان
عشق هستیم یعنی ازخودمان جدا هستیم وقتی با ترسها روبرو میشویم با خودمان یکی میشویم
اونوقت درخت عشق جوانه می‌زند وجاری می‌شود

آنکس که می‌ترسه را ببین شاهدش باش فقط:

نیازها خواسته ها آرزوها امیالها خواهش ها بخاطر جدایی ماست وقتی ما باخودمان یکی شویم
غنی وبی نیاز میشویم

عشق جای دوری نیست فرای ترسهاست دیوارهای
ذهنت را که ازباورها دروغین پر شده است
خالی کن تا بتوانی ازمحدودیت ها خارج شوی
آنوقت جاری می‌شود ومهمانت می‌کند.

عشق و نور

01 Jan, 10:01


سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉

عشق و نور

31 Dec, 21:37


یادت نره، تو باشی نباشی، زندگی در جریانه
اینقدر خودتو مهم نپندار امروز هستی فردا شاید نباشی☺️

عشق و نور

31 Dec, 21:35


جفت روحیت، خودبرتر و اگاه توست که در درون توست با جفت روحی خودت جفت شو و باهاش ازدواج کن تا انزال روحانی رو تجربه کنی
و بعدش، و بعدش ....... این عشق عمیقتر و عمیقتر میشه و تا بی نهایت میره ...

عشق و نور

31 Dec, 21:30


عشقِ ناب و خالصانه، همه ناخالصی هارو میسوزنه 🔥🔥🔥🔥

عشقِ نابِ الهی، جان میده و جان می ستانه🌞💝💘💖💗💓💞💕❤️‍🩹❤️‍🔥💔🤎🤍🩶🩷❤️🧡💛💚🩵💙💜🖤

عشق و نور

31 Dec, 21:29


عشقِ ناب و خالصانه، همه ناخالصی هارو میسوزنه 🔥🔥🔥🔥

عشقِ نابِ الهی، جان میده و جان می ستانه🌞💝💘💖💗💓💞💕❤️‍🩹❤️‍🔥💔🤎🤍🩶🩷❤️🧡💛💚🩵💙💜🖤

عشق و نور

29 Dec, 12:19


زندگی، موهبتی ست که به تک تک انسانها داده شده تا آگاهانه زندگی کنن نه سرسری!

با حس تقدیر از زندگی، زندگی کن تا با یکی شدن با زندگی، اسرارش برات فاش بشه☺️

عشق و نور

29 Dec, 11:50


همه درد و و رنجها و همینطور نیاز به فهمیده شدن یا درک شدن از سوی دیگران که امری ناممکنِ تورو بیشتر و بیشتر به درونت فرو میبرن تا سفری بدرون خودت کنی همونجایی که با قلب و خودبرتر و اگاهت وصل میشی و آروم آروم به درک و شناخته بی‌واسطه حقیقت وجودت میرسی
هرکسی خودشو بشناسه خدارو شناخته☺️

عشق و نور

29 Dec, 11:35


تا ژرفای سکوتِ درونتو کشف نکنی نمیتونی با معلمت ارتباط برقرار کنی
ذهن وراجت نمیزاره و بی‌وقفه با شرطی شدگی های تکراری، مداخله گری میکنه.
ذهن باید خالی بشه تا فضا برای درک و شناخته حقیقت بی‌واسطه وجود (الوهیت) گشوده بشه.
با مراقبه و مشاهده تاریکی های ناخوداگاهت، مسیر بیداری شروع میشه و آگاهیت، عمیقتر و عمیق‌تر میشه☺️

عشق و نور

29 Dec, 11:28


تو اون انسانی باش با ارزش‌های والای انسانی که ازش سخن میگی! فقط باید سخنانت باده هوا یا هوای داغ تولید نکنن بلکه شیوه زندگیت بشن تا مرجعی برای همه باشی.

جهان هستی، نیاز به انسانهای اصیل و راستین و واقعی داره نه انسان‌هایی که فقط حرف از انسانیت میزنن و برخلافش زندگی میکنن.

فقط حرف زدن یا دم زدن یا لاف زدن از ارزشهای انسانی کافی نیست!
اگر نمیتونی اون انسان راستین و حقیقی باشی، برای دیگران هم ایراد نگیر اونام نمیتونن چون یادنگرفتن!

عشق و نور

29 Dec, 10:25


هر مخلوقی، خالقش رو مثل خودش تصور میکنه
انسان هم که خالقش رو موجودی بنام خدا میدونه که خیلی نام‌های دیگری در زبان‌های مختلف بشری، به خالق داده شده، و جالب اینجاست که خالق رو مثل خودش تصور میکنه که نیست چون خالق قابل تصور نیست☺️
البته که در مورده "خالق" انسان چیزی نمیدونه چون ناشناخته است.
انسان، هرچی در مورده خدای تصوراتش میدونه، خودش متصور شده و دست ساخته خودشه واسه همین فکر میکنه همه چیز رو در مورد خالق میدونه چون طبق خواسته ها و امیال و گرایشاتِ خودش ساخته ☺️
خودساخته را باید رها کرد تا به واقعی رسید. ملاقات با شعور و روح هستی در همین لحظه حاضر امکان‌پذیره نه در دیروز و نه در فردا!😊
گذشته و آینده، با همه داستان‌هایی که بی‌وقفه در ذهنِ آدمی، بازتعریف و تفسیر میشن، خاطراتیِ که ذهن از گذشته ها داره و با اصوات و تصاویری که در خاطرات نگه داشته میشن و بازیافت می‌شن.
خاطرات، در حافظه دور و نزدیک ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه انباشته می‌شن
مهم حافظه سلولیِ بدنِ (دی ان ای)
قدمت و تکامل بدن، بسیار طولانی تر از ذهنِ
ذهن، با قوه تعقل و ادراک و فهم ... ساخته شده، و بعدا به بدن اضافه شده که حاصلش گونه انسانِ امروزیِ که خودش را اشرف مخلوقات می‌پندارد!

عشق و نور

29 Dec, 09:47


سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉

عشق و نور

28 Dec, 23:30


اشو - سخنان کوتاه و جذاب اوشو
https://youtube.com/watch?v=GL0OuUydLGs&si=zj91dlGD8cXSH8Aw

عشق و نور

28 Dec, 21:43


عجیب‌ترین چیزی که در ما انسانها طی هزاران سال، نسل به نسل رشد کرده ولی تکامل نیافته اینه که همه میخوایم فقط دیگران انسانهای خوبی باشن😁
نفسِ حق بجانب و پنهانکار ما، وکیلِ اعمالِ ناشایستِ خودشه و قاضی بی‌رحمی برای اعمال و رفتار ناشایستِ دیگران😅
اگر این خواسته عجیب رو در ناخوداگاه خودت مشاهده نکنی، هردم به دامش می‌افتی و نفست به حیلتگری هاش ادامه میده!

عشق و نور

28 Dec, 21:31


سعی نکن خوب باشی!
هزاران ساله که سعی کردی خوب باشی ولی خوب نشدی که هیچ از بدم بدتر شدی😄

خودت باش
اصیل باش
راستین باش
هرموقع میخوای خوب باشی بی شک کارخرابی می‌کنی😅

عشق و نور

28 Dec, 21:21


🍀 یادت نره
آنچه قبلا اتفاق افتاده را رها کن

🍀تصور نکن
آنچه ممکن است در آینده اتفاق بیفتد را رها کن

🍀 فکر نکن
آنچه اکنون در حال رخ دادن است را رها کن

🍀 حدس نزن
سعی نکن در هر چیزی معنا پیدا کنی

🍀کنترل نکن
سعی نکن اتفاقات را کنترل کنی

🍀 همه چیز را همانطور که هست رها کن

🍀آرام باش و بگذار همه چیز همانطور باشد که هست

عشق و نور

28 Dec, 21:15


تناقضاتِ زمان


لحظه حال، در ظاهر، «هر آن چه که روی می دهـد» است. زیرا آن چه روی می دهد، همواره تغییر می کند و به نظر می رسد که هر روز از زندگی شما هزاران لحظه را در بر می گیرد که در آن رویداد های گوناگونی رخ می دهند. زمـان بـه صورت توالی لحظات، بی پایان است که برخی از این لحظات، «خوب» و برخی «بد» هستند. با این حال اگر دقیق تر بنگرید، یعنی به تجربه های شخصی خود نگاهی بیندازید، خواهید دید که لحظات چندان زیادی نبـوده اند. آن گاه پی خواهید برد که همیشه تنها همین لحظه بوده است. زندگی همیشه در اکنون است. سراسر زندگی شما در این اکنون همیشگی آشکار می شود. حتى لحظـات گذشته یا آینده فقط زمانی وجود دارند که آن ها را به یاد آورید یا انتظارشان را بکشید که این کار را توسط فکر کردن به آن ها، تنها در لحظه ای که هست، یعنی این لحظه انجام می دهید.
پس چرا این گونه به نظر می رسد که گویی این همـه تـوالى لحظـه هـا وجـود داشته است؟ زیرا لحظه حال را با آن چه که روی می دهـد، یعنی با محتـوا اشتباه می گیرید. فضای اکنون با آنچه که در این فضا روی می دهد، اشتباه گرفته می شود. اشتباه گرفتن لحظه حال با محتوا، نه تنها توهم زمان، بلکه توهم «من درون» را نیز به وجود می آورد.

اکهارت تله
جهانی نو

عشق و نور

28 Dec, 19:34


چگونه میتوان تماشاگر بود و درعین حال احساسات خودرا حس کرد.
اکهارت تله
سفر به خویشتن

عشق و نور

28 Dec, 19:25


موسیقی بی کلام

خوش قلب(دل نازک)

عشق و نور

28 Dec, 19:24


رهایی از شرطی شدن

#اشو

عشق و نور

28 Dec, 19:22


به نظر من، #تعادل همه چيز است.

انتخاب نكن، رد نكن
هر دو را بپذير، و يك تعادل دروني ايجاد كن.
"مراقبه ي پويا" تلاشي است براي اين تعادل،
فعال هستي، از آن لذت ببر،
مشعوف باش، تماماً با آن باش

سپس ساكت هستي، از آن لذت ببر و شعف آن را احساس كن

تا حد ممكن بين اين دو حركت كن و هيچ انتخابي درست نكن.
نگو كه من اين هستم يا آن، هويت نگير
بگو: من هر دو هستم.
از نقض كردن خودت نترس.
نقض كن، هر دو باش،
و به آساني حركت كن.
و وقتي اين را مي گويم، بدون قيدوشرط مي گويم ، نه تنها براي فعاليت و سكون
اين شامل تمام چيزهاي متناقض كه آن ها را "خوب وبد" يا  "الهي و شيطاني" مي خوانيم نيز مي شود.

هميشه به ياد داشته باش:
كناره ها در همه جا وجود دارند،
و اگر مايلي يك رودخانه باشي،
از هر دو كناره استفاده كن،
بدون قيد و شرط

نگو: چون فعال بودم، چگونه مي توانم غيرفعال باشم؟
نگو: چون غيرفعال بودم، حالا چگونه فعال باشم؟
نگو: من اينم، چگونه مي توانم آن باشم؟

تو هر دو هستي و نيازي به انتخاب كردن نيست. تنها چيزي كه بايد به ياد داشته باشي اين است كه:
بين اين دو تعادل داشته باشي.
آنوقت به وراي هردو مي روي.
آنوقت به فراسوي اهريمن و الوهيت مي روي، وقتي كه به وراي هردو رفتي، آن #براهما است.

#اﺷﻮ
#راه_من_راه_ابرهای_سپید

عشق و نور

28 Dec, 18:47


متعادل باشید

یک انسان واقعاً متعادل با هیچ چیز مخالف نیست، زیرا طرفدار هیچ چیز نیست
اگر بیایی و از من بپرسی که آیا با پول مخالف هستی؟
فقط می‌توانم شانه‌هایم را بالا بیندازم و بگویم نه، من مخالف پول نیستم، زیرا هرگز طرفدار پول نبوده‌ام
پول یک شیئ است، یک وسیله و ابزار، واسطه‌ای برای تبادل، نیازی نیست که به هر راهی در موردش جنون پیدا کرد
اگر پول داری مصرفش کن، لذتش را ببر
اگر نداری، از نداشتن لذت ببر

انسان اهل ادراک لذت می‌برد
اگر قصر وجود نداشته باشد، از یک کلبه لذت می‌برد
هر چه باشد او خوشبخت و متعادل است
او نه با قصر مخالف است و نه طرفدار آن است. کسی که طرفدار باشد و یا مخالف، تعادل ندارد.

#اشو

عشق و نور

28 Dec, 18:18


«جوهره‌ای در انسان است که می‌تواند بر دردها و رنج‌ها تسلط یابد و آنها را شکوهمند سازد، یا توسط آن‌ها مغلوب شده و نابود گردد.
آن زمان که انسان  به مقصود دردها و رنج‌ها پی ببرد و از نیروی آن‌ها ااستفاده کند تمامی رنج‌ها به پایان می‌رسد.
کسانی که ادعا می‌کنند بیشتر از هر کسی رنج کشیده‌اند، هنوز معنای رنج را نیاموخته‌اند. هر آنچه برای تحمّل آن فراخوانده شده‌اند، هیچ ثمری به بار نیاورده است، به هدر رفته، بی‌حاصل، تهی، پوچ و بی‌حاصل مانده است؛ چرا که تجربه‌ای بی‌فروغ است.
مقصود تمام رنج‌ها، خواه بزرگ یا کوچک، کیمیاگری آن به شکوهی جاودان و ابدی بوده است.
انسان اگر تنها می‌توانست ارزش برآورد نشدنی آنچه شدیداً از آن رنجیده می‌شود را درک کند، درمی‌یافت که در درون مشکلات اهرمی برای بالا بردنِ شعور آگاهیِ جهان نهفته است. پس از آن، او در سپاسی عمیق و فروتنانه، خداوند را برای هر دل‌شکستگی، هر اشک و  هر رنجی، شکر می‌کرد چرا که به قدرت عظیمی که آن ها در خود دارند، کاملا پی می‌برد.
در حقیقت همین سپاسگزاری انسان را شکوهمند خواهد ساخت.
در هنر کیمیاگری جان، در شُکوه بخشیدن به رنج و اندوه آدمیست، تا آن تاج بافته از خار را به گوهری نایاب مبدل سازد.

آوای سپاس

عشق و نور

28 Dec, 18:11


وقتی فیلم سینمایی تمام شد،
پرده نمایش آنجا می‌ماند تا
فیلم بعدی به اکران درآید.

و آنجا ما یک سینمارو داریم،
شخصی که آنجا می‌نشیند تا
فیلم را نگاه کند.

بدون او،
فیلمی وجود ندارد.


#موجی

عشق و نور

28 Dec, 18:09


سام: آیا می توانی راهی برای حذف کالبد درد پیشنهاد کنی؟

اکهارت: بله، ما توسط قطع ارتباط میان کالبد درد و روند افکارمان، از آن رها می شویم. طوری که دیگر کالبد درد را با تفکرمان تغذیه نمی کنیم. هر فکر منفی یک فرکانس مشابه در کالبد درد دارد؛ بنابراین آن را تغذیه می کند. آن نمی تواند از افکار مثبت تغذیه کند. هنگامی که کالبد درد دیگر گفتگو درونی تفکر اجباری ما را در دست ندارد، به طور مستقیم از آن آگاه می شویم. حس های درون بدنمان را احساس می کنیم و در پی آن، هشیاری و نور آگاهی را وارد آن می کنیم. آن گاه احساس کهنه به آگاهی تغییر شکل می دهد، به همان طریقی که آتش همه چیز را به خودش تبدیل می کند؛ بنابراین عدم هویت گیری با احساس و فقط در لحظه حال بودن، راه توقف چرخه پیوسته در حال تکرار تجارب دردمند است.


ادامه دارد ...

اکهارت تله
اینک و اینجا

عشق و نور

09 Dec, 23:04


https://youtu.be/jYsSOCaYHYw?si=icCpjwaIj5ULSxNM

عشق و نور

09 Dec, 22:53


تحصیلات دانشگاهی یا حتی علم پزشکی(به شکل مسموم و دولتی اش که صنعتی برای فروش داروست)، «کوفت» را هم از حقیقت این هستی و از سلامتی، بر شما آشکار نخواهد کرد، با این وجود سالها هزاران کتاب منتشر شده توسط بهترین و مشهورترین افراد و موسسات جهانی و دولتی(با اسم های دهن پر کن و با حمایت کامل نهادها) خواهی خواند و دائما فکر خواهی کرد که داری چیز زیادی یاد میگیری، بقیه هم فکر خواهند کرد خیلی بلد هستی و مثلا وقتی دکتر شوی بقیه جان خود و عزیزانشان را به تو خواهند سپرد، اما اگر شهامت و صداقت داشته باشی، پس از سالها متوجه خواهی شد مسیر باطلی را طی کرده ای که توسط یک عده برایت طراحی شده بود... زیرا در فضاهای دانشگاهی یک کار را ترویج میکنند و آن مطالعاتی بسیار احمقانه، سطحی و حفظی محور است و برای همین برای نمره باید بجنگی(نه فهم و حل عمیق مشکلات)…در واقع شما برای آنچه هنوز نمیدانی، سالها اسمهای قلمبه سلمبه گذاشته ای(تا هم خودت هم جلوی بقیه، حس بیشتر دانستن و شناختن حقیقت هستی و مهم بودن داشته باشی)، اما هنوز هیچ نمیدانی و در اگاهی های جدیدتر متوجه میشوی هر آنچه فکر میکردی میدانی، فقط توهم دانستن بوده و این حقیقت انقدر تلخ است که چه بسا ترجیح بدهی به نگارنده این متن یک چیزی بگویی نه اینکه حقیقت را بپذیری و این هیچ عیبی ندارد !

و چه جنازه ها که با این روشهای غلط درمانی سیستم پزشکی در جهان، زیر خاک مدفون شده، درحالیکه این جنایات کاملا قانونی محسوب میشود و احدی هیچ حرفی هم نمیتواند بزند !!!

تمام سیستم احمقانه پزشکی مدرن بر اساس سرکوب علائم با فروش دارو(پر از عوارض) و واکسن و…طراحی شده و بقیه بازیچه و زیر شاخه این سیستم هستند، وگرنه این جماعت هیچ نمیدانند که بدن چطور کار میکند(و نمیخواهند هم بدانند چون موضوع فروش دارو و پول به جیب زدن است)، و سالها خودشان و مردم را معطل کرده اند با میلیاردها دلار تحقیق و پژوهش، درحالیکه هیچ پیشرفت قابل توجهی در این سیستم پزشکی معیوب در تمام جهان انجام نشده و هنوز ساده ترین بیماریها در جهان معمای بی پاسخی برای علم پزشکی هستند(که البته سرکوب علائمش را خوب بلدند و نه حل ریشه ای) ! اگر به این فهم رسیده باشید، کاملا متوجه هستید و اگر نه، شاید به زودی بیدار و آگاه شوید…
و درمانده کسانی هستند که هنوز آنچه را که گفته شد نمی فهمند…

عشق و نور

09 Dec, 22:47


حکمت سکوت

عشق و نور

09 Dec, 22:46


گردآوری سخنان اشو
بین سالهای 1967 تا 1969

انقلاب در آموزش و پرورش
ترجمه: محسن خاتمی

قسمت ششم
آموزش کامل
آموزش عشق به جای ریاضی و جغرافی یا تاریخ

عشق و نور

09 Dec, 22:18


تک تک قصه های منفی که علیه زندگی و شرایط فعلی ات در زندگی بیان میکنی و نظرات و قصه های منفی که درباره هرچیزی به زبان می آوری(چه درباره خودت چه دیگران)، علیه ات تمام میشود و برایت مشکل خلق میکند. به هرچیز جز خالی و تهی بودن بچسبی آسیب خواهی دید.

کاملا خالی از خودت باش…

عشق و نور

09 Dec, 22:10


محمد به همراه مریدش علی داشتند از یک مسیری ميگذشتند. کسي که دشمن علی بود آمد و او را متوقف کرد و شروع به توهين کردن به او نمود. علي صبورانه به توهین او گوش داد. چشمان او نشان از عشق و نیایش داشت. او به گوش دادن به حرفهای مسموم دشمنش ادامه داد؛ چنانکه گویي دارد او را ستایش ميکند. صبر او عالي بود؛ اما درنهایت او هم صبرش را از دست داد و به سطح دشمنش تنزل کرد و شروع به جواب دادن به او کرد. کم کم چشمانش پر از خشم شد و ابرهاي نفرت و انتقام شروع به رعد زدن در قلب او کردند. دست او تقريباً به شمشیر رسید. محمد که تاکنون آرام نشسته بود و همه چیز را تماشا مي کرد؛ ناگهان برخاست و به سمت دیگری حرکت کرد و علي را با دشمنش تنها گذاشت. به این خاطر علي بسیار تعجب کرد و کمي هم از محمد رنجیده خاطر شد. بعداز آن؛هنگامي که او را دید؛از او پرسید:((این رفتار شما چه بود؟ دشمن در مقابل من بود و تو تنها مرا رها کردی و دور شدی! آیا این کار شبیه ترک کردن من در حالي که درچنگال مرگ هستم؛نیست؟))
محمد گفت: عزیزم آن مرد بدون شک بسیار خشن و بیرحم بود و حرفهای او هم پر از خشمي شدید بود. اما من بسیارخوشحال بودم که دیدم تو در آرامش و عشق هستي. در آن هنگام؛ من ده محافظ را دیدم که توسط خدا براي حفاظت از تو فرستاده شدند و آرزوهای خوب او داشت بر تو مي بارید. تو درپناه عشق وبخشایش محفوظ بودی؛ اما به محض اینکه قلب تو ترحم را ترک کرد و سخت شد و چشمان تو، تولید شعله های خشم کرد؛ من دیدم که آن محافظ های بهشتي تو را ترک کردند. در آن زمان تنها کار درست این بود که من هم تو را ترک کنم.
خود خدا ؛ جانب تو را ترک کرده بود.

📗 کتاب_فانوسهای_سفالين
اشو

عشق و نور

09 Dec, 21:58


رهایی از نفس، همواره پشت تیره ترین طوفانها و فاجعه های زندگی امکان‌پذیر میگردد و به خواب و خیالهای نفسانی ات، هشیارتر و بیدارترت می‌سازد.
و زمانیکه در مقابل فاجعه و بلایا «تسلیم» شوی و مقاومتی نکنی، برکت و سعادتِ الهی برتو نازل می‌گردد…

عشق و نور

09 Dec, 21:38


هیچ چیز و هیچکس در این جهان مادی نیست که بتوانی در جیبت بگذاری و‌ با خودت به جهان پس از مرگ ببری. با این وجود تمام ساختار جامعه و دنیای مادی منطبق بر این است که دائم به دنبال چیزهای بیشتری باشی و این حقیقت بنیادین که تو موجودی ذاتا معنوی هستی را از یاد ببری...

عشق و نور

09 Dec, 19:34


https://youtu.be/LZXjxPGd9t0?si=yscnIy18Gx10pM6o

عشق و نور

09 Dec, 19:20


به هیچکسی با دیده حقارت نگاه نکنید

اگر دائماً انگشت روی اشتباهات دیگران بگذاریم، ایجاد روابط خوب و هماهنگ با مردم غیرممکن می‌شود.

اما اگر به درون خودمان نگاه کنیم تا به خطا های خودمان پی ببریم و دگرگونشان سازیم قطعا آرامش و هماهنگی وارد جهان ما خواهد شد.

خدا همان شاهد در درون همه ماست☺️

عشق و نور

09 Dec, 18:29


به یاد داشته باشید، اگر چیزی دردناک است، در مورد آن مراقبه کنید
باید چیزی از حقیقت در آن باشد
اگر چیزی درست، به شما آسیب میزند، به آن احترام بگذارید، به عمق آن بروید.
دریابید که چرا درد دارد؟
و پاداش خواهید گرفت. از طریق آن رشد خواهید کرد
دروغ، شیرین است؛ ولی به درد نمی خورند
پس مراقب دروغ های شیرین باشید.
وقتی چیزی به شما صدمه نمی زند، نمی تواند به انگیزه ای برای رشد تبدیل شود؛ بی فایده است، اصلاً نباید در مورد آن اذیت شوید.
اما به هر چیزی که آزاردهنده است توجه کامل داشته باش، و عصبانی نشو
اینجا باید بفهمی:
آگاه بودن، عصبانی نشدن......

#اشو

عشق و نور

09 Dec, 18:29


زندگی ای که ناآگاهانه سپری شده،
نمی تواند زیبا باشد
زندگی ای که در بی خبری و نا آگاهی به پایان آمده، نمی تواند از آزادی برخوردار باشد
و بدون آزادی زیبایی چطور می تواند وجود داشته باشد؟
زیبایی سایه آزادی است.

#اشو

عشق و نور

09 Dec, 18:15


در فراق از تمامی کلمات و بازی با مفاهیم
آن حکمت ناب در جان شما می‌آرامد
و بر پهنه‌ی هستی شما گسترده می‌شود

سامپوتا تنترا

عشق و نور

09 Dec, 18:14


دست‌یابی به قدرت درون

درون هر یک از ما موجودیتی وجود دارد، نیرویی نیمه‌خودمختار که به نام دردمندی بدن معروف است. آن را به‌عنوان سایه‌ای در نظر بگیرید که با منفی‌گرایی و احساساتی از این جنس رشد می‌کند و تغذیه می‌شود. به‌عنوان مثال، هنگامی که ما به‌شدت به منفی بودن دیگری واکنش نشان می‌دهیم، دردمندی ما با او طنین‌انداز می‌شود. این واکنش زمانی اتفاق می‌افتد که هر دوی ما دردهای عاطفی یا احساسات منفی مشابهی را تحمل می‌کنیم. دردمندی ما فرکانس یکسانی دارد که منجر به درگیری‌های مکرر می‌شود. راه برون‌رفت و اولین گام به‌سوی رهایی، شناخت حضور دردمندی بدن است. وقتی از موج‌های آن در درون خود آگاه شویم، می‌توانیم از سلطه‌ی آن جلوگیری کنیم.

این آگاهی تأثیر دردمندی را تضعیف می‌کند و آن را از بهم ریختن ادراکات ما بازمی‌دارد. اما چگونه می‌توانیم این چیز موزمار را از خود دور کنیم؟ نکته کلیدی این است که در لحظه‌ی حال هوشیار باشید. با امتناع از همذات‌پنداری با آن، تغذیه‌ای را که از افکارمان می‌جوید انکار می‌کنیم. ممکن است فوراً ناپدید نشود، اما کنترل خود را از دست می‌دهد، ضعیف می‌شود و به زمزمه‌ای ضعیف در آگاهی ما تبدیل می‌شود. با عقب‌نشینی، تفکر ما دقیق‌تر می‌شود و دیگر توسط زخم‌های عاطفی گذشته تحریف نمی‌شود. انرژی محبوس‌شده در دردمندی به یک فرکانس ارتعاشی تبدیل می‌شود که حضور آگاهانه ما را تقویت می‌کند. علاوه بر این، دردمندی در درام رشد می‌کند، نه‌فقط رنج شخصی بلکه جمعی.

حضور آگاهانه به‌عنوان پادزهر در برابر رنج جمعی عمل می‌کند.

اما نگران نباشید، مطمئناً امیدی وجود دارد. هنگامی که با کسی روبرو می‌شویم که در حالت دردمندی قرار دارد، حضور آگاهانه‌ی ما می‌تواند او را بیدار کند. این لحظات روندی دگرگون‌کننده را به راه می‌اندازد. هرچه بیشتر تأثیر دردمندی را بشناسیم و از آن جدا شویم، بیشتر راه را برای آزادی و روشنگری واقعی هموار می‌کنیم. از طریق حضور است که رهایی واقعی را می‌یابیم. برای لذت بردن از کاری که انجام می‌دهیم لازم نیست منتظر باشیم تا چیز خاصی وارد زندگی‌مان شود. در شادی معنای زیادی وجود دارد. سندرم «انتظار چیزی خاص برای خوشحالی» یکی از رایج‌ترین هذیان‌های حالت ناآگاه است.


📗 خلاصه‌ی کتاب زمینی نو از اکهارت تله

عشق و نور

08 Dec, 19:12


مراقبه شب 18 آذر

اشو

عشق و نور

08 Dec, 19:11


یک جمله‌ی شاعرانه‌ی معروف هست که می‌گوید:
«هرگز نپرس که ناقوس برای که به صدا در آمد؛ آن برای توست....»

وقتی کسی می‌میرد و صدای ناقوس کلیسا به صدا در می‌آید:
«هرگز نپرس که ناقوس برای که به صدا در آمد؛ آن برای توست.»

هر مرگی این را به تو یاد آور می‌شود که تو فقط برای چند روز اینجا هستی، شاید فردایی برای تو وجود نداشته باشد. پایان، هر روز نردیک و نزدیک‌تر می‌شود، و فراسوی مرگ چیزی جز یک دنیای ناشناخته و ناآشنا وجود ندارد.

نه دوستی، نه خانواده‌ای، نه جامعه‌ای، تو نمی‌دانی که چه چیزی برای تو وجود خواهد داشت چراکه همیشه در جمعیت بوده‌ای."مرگ تو را تنها می‌کند..."

پس فقط کسانی که هنر تنها بودن به هنگامِ زندگی را می‌دانند، به هنگام مرگ هشیار می‌مانند، وگرنه شوکِ پیش از مرگ چنان عظیم است که نود و نه درصد مردم یا حتی بیشتر، بیهوش می‌شوند
و مُردن در ناهشیاری، از دست دادن یک فرصت بزرگ است، چرا که مرگ، زندگی را در عریانیِ کامل بر تو آشکار می‌سازد.

#اشو

عشق و نور

08 Dec, 19:11


هوشیاری
با صدای آقای مومنی

#اشو

عشق و نور

08 Dec, 18:56


با انتشار امواج عشق جذاب‌تر شوید

تو مشغول تماشای این صحنه هستی. به خودت نگاه کن یک گل شده‌ای. گلی زیبا و خوشبو. آنقدر خوشبو که عطر رایحه‌اش در سراسر باغ پیچیده و هر کس از کنارش می‌گذرد جذب این رایحه می‌شود.

تو به عنوان آن گل خوشبو به خودت نگاه می‌کنی که از خودش عطر عشق ساطع می‌کند. برای گل فرقی نمی‌کند که چه کسی بر سر راهش قرار گیرد و حتی وقتی تنهاست و کسی نیست عطر افشانی می‌کند.

تو آن گل هستی و در همه حال مشغول انتشار امواج خوشبوی عشقی و با نثار آن بیشتر از عشق سرشار می‌شوی. تو در زندگی مثل این گل هستی و همیشه حتی وقتی تنهایی از خود امواج عشق را به بیرون می‌فرستی شاهد باش که چگونه امواجی که از تو به بیرون سرریز می‌کنند..

مثل نیروی جاذبه دیگران را به سویت جذب می‌کنند. تو دیگران را در میدان مغناطیسی عشق قرار می‌دهی و امواج عشق چهره‌ای زیبا و جذاب از تو می‌سازد...

اشو

عشق و نور

08 Dec, 17:32


🍁🌿«نفْس، هیچگاه راضی نیست»

نفْس انسان دارای یک نارضایتی مداوم و عمیق است. همیشه نق می‌زند، یک چاه بی‌ انتهاست، هر چه به درونش بریزی ناراضی است... همیشه طلبکار است. هیچگاه آسوده نیست. تنها راه نجات و آسوده شدن، رها کردن آن است.

رضایت در بی‌ نفسی است.

شنیده‌ام که شخصی به بانک خودش رفت. بانک، صدمین سالگرد تأسیس خودش را جشن گرفته بود. پس تصمیم گرفته بودند که به اولین مشتری که وارد می‌شود هدایای زیادی بدهند؛ یک اتومبیل، یک دستگاه تلویزیون، و چیزهای دیگر... بعلاوه چکی به مبلغ ده هزار روپیه...

آن شخص تصادفی اولین کسی بود که وارد بانک شد. کارکنان به گردنش گل انداختند و از او عکس گرفته و مصاحبه کردند و هدایا را به او دادند. وقتی مراسم تمام شد، او گفت، حالا که همه چیز تمام شده آیا می‌توانم به جایی که می‌خواستم بروم؟ از او پرسیدند به کجا؟ او گفت به اداره شکایتها...!!!
او آمده بود تا از بانک شکایت کند، و تمام اتفاقاتی که افتاده بود برایش کافی نبود. او نمی‌توانست شکایت خود را فراموش کند.

آگاه باشید،،،، نفسِ انسان همیشه به اداره شکایت‌ها می‌رود، هر اتفاقی بیفتد برایش، راضی کننده نیست. همیشه شاکی است. حتی اگر خدا هم نزد تو بیاید، خواهی گفت، صبر کن، بگذار اول دفتر شکایت‌ها را پر کنم!!!

نفس را رها کن، وگرنه کل زندگی‌ات در نارضایتی و شکایت کردن و تنش، تباه خواهد شد.

« اشو »🍁🌿🍁🌿

عشق و نور

08 Dec, 17:28


جستجو نکن،
تحقیق نکن،
نپرس،
در نزن،
تقاضا نکن
فقط آرام باش.
اگر آرام باشی، آن می آید.
اگر آرام باشی، آن آنجاست.
اگر آرام باشی، شروع به تپیدن با آن می کنی.

عشق و نور

08 Dec, 17:23


مطالبِ معنوی، بزبانهایی که انسانهای بیدار گشته به آن زبان سخن گفته و میگویند وقتی به زبانهای مختلف ترجمه می‌شوند، بخاطره نبوده واژگانی هموزن و مترادف در همه زبانها، کسانی که این بیانات، مقاله ها و کتابها را ترجمه میکنند اغلب در انتخابِ کلماتِ کلیدی ناتوان میمانند و کلی از حقیقت از دست می‌رود و این بهایی ست که در کتابهای تألیف و ترجمه شده پرداخته می‌شود که در فیلترینگِ مؤلفانشان هم در چاپِ اینگونه کتابها مجددا متونِ کلیدی، تصحیح و ویرایش می‌شوند تا اجازه چاپش را بگیرند.
وقتی روی مطالبِ معنویِ نوشته و ترجمه شده، تعمق و تامل و مراقبه میکنید سعی کنید در کلمات گیر نکنید و فقط جوهره آگاهی نهفته در متنها را دریافت کنید و مابقی را مثل تفاله دور بریزید!

عشق و نور

08 Dec, 17:22


این را به یاد داشته باش:
اولین چیز، درک شخصی خودت است.
خدمت به دیگران در درجه دوم قرار دارد.

تا زمانی که به حقیقت نرسیده‌ای،
اصرار وسوسه‌ی کمک به دیگران مضر است.
سعی نکن یک گورو باشی،
سعی نکن یک کمک کننده باشی،
زیرا آشفتگی زیادی ایجاد خواهی کرد،
مشکلات بیشتری به وجود خواهی آورد.

پس برای اندرز دادن وسوسه نشو.
راهنمایی نکن. سعی نکن استاد باشی، اول مرید باش.
زمانی که به نور درون دست پیدا کنی،
کمک و راهنمایی از تو جاری می‌شود.

#اشو
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

عشق و نور

08 Dec, 16:59


اشـoshoـو:
زندگی، تغییر است.
حتی هیمالیا نیز تغییر می کند
پس بدبختی تو نمی تواند بدون تغییر باشد. به شیوه ی خود تغییر می کند ،
و تو خواهی دید که تغییر می کند
و ناپدید می شود و کنار می رود ،
و تو احساس سبکی می کنی و تو کاری نکرده ای
یکبار که راز را بدانی می توانی هر چیزی را توسط خودش از بین ببری

امّا آن راز:
"بودن در سکوت بدون انجام هیچ کاری است ."
خشم آنجاست، پس باش، فقط باش . هیچ کاری نکن
اگر بتوانی این را زیاد انجام دهی،
این بی عملی، اگر فقط بتوانی آنجا باشی
– حاضر، مشاهده گر، اما بدون هیچ تلاشی برای تغییر هیچ چیزی –
با اجازه دادن به چیزها تا راه خودشان را داشته باشند، خواهی توانست هر چیزی را از بین ببری

#اشو
کتاب اسرار تانترا


حقیقت چیست؟
آیا نمادها و متون مقدس بیانگر حقیقت هستند؟

#پاسخ

خیر، هیچ کلامی نمایانگر حقیقت نیست،
واژه "خدا" خدا نیست
همانطور که واژه "آتش" آتش نیست
تو نمیتوانی فهرست نام غذاها را بخوری و سیر شوی
فهرست غذا خود غذا نیست
همه نمادها همچون فهرست غذا هستند و مردمان بسیاری هستند که این فهرست را می خورند و رنج می برند گرسنگی میکشند و درعجب اند که چرا رنج می کشند
تصاویر، تندیس ها، متون مقدس، و جملات همگی نماد هستند و بی فایده
حقیقت ربطی به کلام ندارد
حقیقت بی واژه است
حقیقت فراسوی کلام است
حقیقت را نمیتوان به سطح یک نظریه تقلیل داد
حقیقت پهناور است و کلام محدود.

به هیچ چیز جز تجربه خودت گوش نده. تنها تجربه وجودین است که میتواند حقیقت را برایت آشکار کند
کمال، خیر، حقیقت، همگی باید توسط خودت تجربه شوند
شاید بودا یا مسیح آن را تجربه کرده باشند
ولی تجربه آنها ربطی به تو ندارد
تجربه آنها تجربه تو نیست
من حقیقت را دیده ام، شناخته ام،و مایلم آن را با شما سهیم شوم و آن را به شما بدهم، ولی این ممکن نیست نمیتوانید با چشمان من نگاه کنید و با قلب من احساس کنید.
هرچه را که من بگویم برایت نماد می شود
تا زمانی که گفتن من تو را تشنه تر نکند نه برای کلام بیشتر، بلکه برای تجربه کردن خودت
تا زمانی که خودت بدنبال تجربه کردن نروی به وطن یا همان حقیقت نخواهی رسید
وطن تو نزدیکترین نقطه به خودت است. باید هم چنین باشد
حقیقت دقیقا در وجود خودت است.

#اشو

عشق و نور

08 Dec, 16:55


چو بیرون، چو درون


هنگامی که در شب به آسمانی صاف نگاه می کنید، شاید به راحتی و بی درنگ به آن ژرفای چشمگیر و پهنه شگرف و ساده پی ببرید. چه می بینید؟ ماه، ستارگان، سیاره هـا، نـوار درخشان راه شیری و شاید شهاب یا حتی کهکشان مجـاور، آندرومدا را که دومیلیون سال نوری با ما فاصله دارد، خواهید دید. امـا چـنـان چـه حتی از این هم ساده تر بخواهید، چه می بینید؟ چیز هایی که در فضا شناور هستند. به این ترتیب، جهان از چه تشکیل شده است؟ فضا و چیز های شناور در آن.
در شبی صاف هنگامی که به آسمان نگاه می کنید، اگر از حیرت زبانتـان بـنـد نیاید، باید گفت که شما به راستی نگاه نمی کنید و از وجود همه آن چه که در آن جا است، آگاه نیستید. احتمالاً فقط به اشیا می نگرید و شاید در پی یافتن نامی برای آن ها هستید. هر گاه که به فضای بیکران می نگرید و احساس شگفتی می کنید یا در برابر ایـن همـه راز هـای سربسته و دور از فهـم از احساس احترامی ژرف لبریز می شوید، به این معنا است که برای لحظه ای از تمایل برای توضیح یا برچسب زدن دست برداشته اید و نه تنها نسبت به اشیای شناور در فضا، بلکه از ژرفای بی کران خود فضا نیز آگاه شده اید. باید به اندازه ای در درون ساکن شده باشید تا متوجه آن بی کرانگی که جهان های بی شماری در آن وجود دارند، بشوید. آن احساس شگفتی از این حقیقت که میلیارد ها جهان در آن فضـای بـی کـران وجود دارد، سرچشمه نگرفته، بلکه از عظمتی که همه آن ها را در بر می گیرد، برخاسته است. با این که نمی توانید آن فضا را ببینید، همین طور بشنوید، مـزه آن را بچشید یا بویش را حس کنید، پس چگونه می توانید بدانید که وجود دارد؟ این پرسشی که به نظر منطقی می آید، همچنین اشتباه بنیادینی را در خود دارد. جوهره فضا هیچ چیز بودن است؛ از این رو به معنای واقعی کلمه «وجود محسوس» نـدارد. تنها چیز ها، یعنی اشکال در آن وجود دارند. حتی فضا خواندن آن هم می تواند گمراه کننده باشد، زیرا با نام نهادن آن را به یک شیء تبدیل می کنید.

اکهارت تله
جهانی نو

عشق و نور

08 Dec, 16:54


تناقضاتِ زمان


لحظه حال، در ظاهر، «هر آن چه که روی می دهـد» است. زیرا آن چه روی می دهد، همواره تغییر می کند و به نظر می رسد که هر روز از زندگی شما هزاران لحظه را در بر می گیرد که در آن رویداد های گوناگونی رخ می دهند. زمـان بـه صورت توالی لحظات، بی پایان است که برخی از این لحظات، «خوب» و برخی «بد» هستند. با این حال اگر دقیق تر بنگرید، یعنی به تجربه های شخصی خود نگاهی بیندازید، خواهید دید که لحظات چندان زیادی نبـوده اند. آن گاه پی خواهید برد که همیشه تنها همین لحظه بوده است. زندگی همیشه در اکنون است. سراسر زندگی شما در این اکنون همیشگی آشکار می شود. حتى لحظـات گذشته یا آینده فقط زمانی وجود دارند که آنها را همین لحظه بیاد می‌آورید یا انتظارشان را می کشید که این کار را توسط فکر کردن به آنها، تنها در لحظه ای که هست، یعنی این لحظه انجام می دهید.
پس چرا این گونه به نظر می رسد که گویی این همـه تـوالى لحظـه هـا وجـود داشته است؟ زیرا لحظه حال را با آن چه که روی می دهـد، یعنی با محتـوا اشتباه می گیرید. فضای اکنون با آنچه که در این فضا روی می دهد، اشتباه گرفته می شود. اشتباه گرفتن لحظه حال با محتوا، نه تنها توهم زمان، بلکه توهم «من درون» را نیز به وجود می آورد.

اکهارت تله
جهانی نو

عشق و نور

08 Dec, 16:49


در فیلم ویدیویی ات «شکوفایی آگاهی» بشر درباره گونه ای آگاهی جدید صحبت کرده ای که در زمان ما آشکار می شود. منظورت چیست؟ آیا لحظه حال همواره در دسترس جویندگان راستین نبوده است؟ چه چیزی در زمان ما در تاریخ جدید است؟ آیا تو به یک روند تکاملی خاص یک شتاب در رشد معنوی انسان - اشاره می کنی؟

اکهارت: بله. لحظه حال همواره در دسترس جویندگان معنوی بوده است اما تا زمانی که شما مشغول جستجو هستید، در دسترس لحظه حال نیستید. جستجو مستلزم این است که شما دارید در آینده به دنبال پاسخ یا نوعی حصول یا معنویت یا غیره می گردید. هر کسی در حالت جستجو است، جستجو برای افزودن چیزی به آن کسی که هست، خواه پول باشد یا رابطه، تعلقات، دانش اندوزی، وضعیت اجتماعی یا حصول معنوی و.... جستجو به این معنا است که شما به زمان بیشتر، آینده بیشتر به مقدار بیشتری از این و آن نیاز دارید و هیچ چیز اشتباهی در آن نیست. هر چیزی در این جهان جای خود را دارد. کسب پول، حصول دانش، یادگیری یک مهارت جدید، جستجو در قلمروی تازه حتی رسیدن از الف به ب... برای همه این چیز ها، شما نیاز به زمان دارید. تقریباً برای هر چیزی نیاز به زمان دارید، به جز یک چیز: در آغوش کشیدنِ این لحظه. شما برای گشودن خودتان به روی نیروی حال و بیداری نسبت به کسی که ورای نام و شکل هستید و درک این که در اعماق وجودتان، پیشاپیش کامل و تمام هستید و با اساس و ذاتِ بی زمان کل زندگی، یکی هستید، نیاز به هیچ زمانی ندارید. برای آن نه تنها نیاز به زمان ندارید، بلکه زمان سد و مانعی در راه درک آن است. جستجو مانع است.

اکهارت تله
اینک و اینجا

عشق و نور

08 Dec, 16:49


حقیقت در آینده بدست نمی آید!

عشق و نور

08 Dec, 15:56


ادامه

یک روانشناس [یک فرد صرفاً علمی] یک کاهش‌دهنده است؛ او یک کاهنده است. او روی موش‌ها مطالعه می‌کند و هرآنچه که از تحقیقاتش روی موش‌ها به‌دست می‌آورد روی تو به کار می‌بندد! این تهوع‌آور است، بسیار حقارت‌آمیز است و بسیار مسخره و غیرمنطقی!
او پایین‌ترین‌ها را مطالعه می‌کند تا بالاترین‌ها را بشناسد.

تو با مطالعه‌ی بذر و شکافتن و تحلیل کردن یک بذر نمی‌توانی چیزی از آن گُل بشناسی.

می‌توانی برای هزاران سال آن بذر را تحلیل کنی، ولی هرگز به رنگ‌های گل ‌سرخ و نیلوفر و عطر آنان نخواهی رسید. هرگز نخواهی دانست که آن عطر در آن بذر پنهان بوده. تحلیل کردن و شکافتن بذر نمی‌تواند آن عطر را به مشام تو برساند.

مطالعه‌ی رفتار موش‌ها و سپس کاربستن آن دانش روی انسان، فقط این را می‌گوید که انسان چیزی جز نوعی حیوان نیست، شاید قدری پیچیده‌تر،‌ ولی نه چیزی بیش از آن! کاهندگی یعنی همه‌ی چیزها را به سطحِ “نه‌چیزی بیش از این” تنزل دادن.

درک واقعی از انسان فقط با مطالعه‌ی بوداها، زرتشت‌ها، مسیح‌ها، کریشنا‌ها ـــ والاترین‌ها ــ ممکن است و نه با مطالعه‌ی موش‌ها. با مطالعه‌ی قله‌هاست که خواهی دانست دقیقاً کی هستی؛ نه با پایین‌ترین مخرج‌مشترک‌ها، بلکه با والاترین تجلیات انسانی.

وقتی یک بودا را مطالعه می‌کنی، اشیاقی عظیم در تو برمی‌خیزد تا به آن قله‌ها دست پیدا کنی. وقتی موش‌ها را مطالعه می‌کنی، دیگر اشتیاقی وجود ندارد. در واقع، از هرآنچه که هستی احساس رضایت پیدا می‌کنی. در واقع بسیار راضی هستی که قدری از موش‌ها بهتری، قدری پیچیده‌تر و باهوش‌تر هستی! احساس رضایت پیدا می‌کنی! دیانت ناپدید می‌گردد.

دیانت حقیقی [یعنی راه تجربه و شناخت] در اشتیاق تو برای رسیدن به قله‌ها، برای دستیابی به اوج‌های غایی، برای به‌فعل‌درآوردن توان‌های بالقوه‌ی تو، زندگی می‌کند. دیانت یعنی علمِ خودشکوفایی.

اگر یک روانشناس بتواند “شرینک” shrink یا “کاهش‌دهنده” خوانده شود؛ آنوقت یک انسان واقعاً‌ بادیانت را باید “استرچ stretch” یا “کِش‌دهنده” بخوانیم. او تو را تا حد غایی امکاناتت کِش می‌آورد.

پایان

#اشو
📚«دامّا پادا»

عشق و نور

08 Dec, 15:52


بودا می‌گوید:
نیازی به گردآوری دانش نیست؛ فرد باید معصوم باشد. توسط معصومیت است که حقیقت شناخته می‌شود و نه توسط دانش.

* همسایه گفت: “دیشب گربه‌‌ات خیلی سروصدا می‌کرد!”
دیگری گفت: “حق با تو است. از وقتی که آن قناری را خورده، فکر می‌کند که می‌تواند آواز بخواند!”

می‌توانی به خوردن کتاب‌های مذهبی ادامه بدهی؛ ولی ابداً‌ قادر نخواهی بود که آواز بخوانی! می‌توانی تمام وداها، اوپانیشاد‌ها، گیتاها، قرآن‌ها، انجیل‌ها را بشناسی، ولی همان احمقی که بودی باقی بمانی! البته شروع می‌کنی به لاف‌زدن در مورد دانش‌آلودگی خودت. شروع می‌کنی به نمایش‌دادن آن، یک متظاهر خواهی شد. حتی وقتی که چیزی نمی‌دانی، تظاهر می‌کنی که می‌دانی.

بزرگترین دارایی دختری به نام بدن‌نخودی گربه‌ای استثنایی به نام کُنت بود. با تاسف این گربه دو روز بود که گم شده بود. وقتی دوشیزه بدن‌نخودی درِ فریزر را باز کرد، تقریباً از شدت شوک بیهوش شد. گربه‌اش، کُنت، یخ‌زده و جامد آنجا بود. او فوری به کشیش تلفن زد و ماجرا را تعریف کرد. کشیش به او گفت که شاید هنوز امیدی به نجات گربه باشد: “دو قاشق غذاخوری بنزین به او بده!”
دوشیزه بدن‌نخودی با دستانی لرزان دهان کُنت را باز کرد و با احتیاط نسخه‌ی عجیب کشیش را به دهان او ریخت!
دقایقی گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد. داشت ناامید می‌شد که ناگهان گربه چشمانش را باز کرد، جیغ گوش‌خراشی کشید و با سرعت صد مایل در ساعت شروع کرد به دویدن روی اثاثیه‌ی خانه و دیوارها و حتی سقف اتاق!
گربه دو دقیقه‌ای به این کارها ادامه داد و ناگهان سر جای خودش خشک شد و مُرد و دیگر تکان نخورد.
دوشیزه بدن‌نخودی دوباره به کشیش تلفن زد و پس از شرح احوال، از او پرسید: “فکر می‌کنید چه اتفاقی افتاد؟”
کشیش گفت: “ساده است:‌ بنزین تمام کرد!”

کشیشان تمام پاسخ‌ها را دارند. از آنان سوال کن، هر چیز احمقانه‌ای‌ را بپرس. آنان نمی‌توانند بگویند “نمی‌دانیم،” این غیرممکن است. کشیشان هرگز نگفته‌اند که جاهل هستند؛ تمام تجارت آنان متکی به دانش‌آلودگی‌شان است.

سقراط می‌گوید “فقط یک چیز می‌دانم: که هیچ نمی‌دانم.” این دقیقاً‌ رویکرد بودا نیز هست. سقراط و بودا هم‌عصر بودند، مشترکات بسیاری دارند. اگر سقراط در هندوستان به دنیا می‌آمد او را یک بودا می‌خواندند. او نیز به معصومیت اعتماد دارد: معصومیت کودکی که هیچ چیز نمی‌داند.

اگر بتوانی بار دیگر یک کودک بشوی، فقط آنوقت است که درهای اسرار بر تو گشوده خواهند شد: می‌توانی ببینی. غبار روی چشمان تو چیزی جز دانش، اطلاعات و کتاب‌های مذهبی نیست.

ادامه دارد

#اشو
📚«دامّا پادا»

عشق و نور

08 Dec, 14:43


#سوال_از_اشو

اشوی محبوب، من بیشتر اوقات تجربه می‌کنم که آسوده شدن و اعتماد به جهان‌هستی خوب است
از سوی دیگر، فشاری وجود دارد که باید برای هرچیزی در زندگیم احساس مسئولیت کنم
آنگاه شروع می‌کنم به فکرکردن در مورد تصمیماتی که نیاز دارم بگیرم
احساس می‌کنم قادر نیستم، “نشستن در سکوت و رشد علف‌ها به خودیِ خود” را با “رفتن به سوی هدف” باهم متحد کنم. ممکن است نظر بدهید؟


🌻اشو

🦋خوانش نعیمه

عشق و نور

08 Dec, 14:42


حقیقت، در دنیای بیرون پیدا نمیشه بلکه درون تاریکی های ناخوداگاه خودتونه و خودتون باید کشفش کنید.
هرکسی حقیقت خودشو داره و تنها با سفری بدرون خودش و با کند و کاوشِ تاریکی ها و سیاهی های درون خودش میتونه به حقیقت بی‌واسطه وجودش برسه.
نور در تاریکی های درون پنهانِ 🌞

عشق و نور

21 Nov, 19:03


#مراقبه_شبانه ۱ آذر

با صدای : مهدی مومنی
و خانم قنبری

عشق و نور

21 Nov, 19:02


#سوال_از_اشو:
اشو عزیز، ارتباط با مردم برایم بسیار دشوار است.
مردم غالباً مرا میآزارند و به من به چشم یک احمق نگاه می کنند، چگونه این را تغییر دهم؟

#پاسخ:

ذهن معمولی همیشه #مسئولیت را متوجه شخص دیگری می کند.
همیشه این دیگری است که سبب رنج بردن تو است.
زنت تو را رنج می دهد.
شوهرت تو را رنج می دهد.
والدینت تو را رنج  می دهند.
فرزندانت تو را رنج می دهند.
یا که نظام مالی یا سیاسی جامعه است.سرمایه داري است.
کمونیزم، فاشیزم، آرمانگرایی سیاسی حاکم است.
ساختار جامعه، تقدیر، سرنوشت، خدا،
هر چه را که بخواهی نام ببري!
مردم میلیون ها راه براي فرار از مسئولیت پیدا می کنند.
ولی لحظه ای که بگویی دیگری تو را رنج می دهد آنوقت تو هیچ کاری برای تغییر آن نمیتوانی بکنی.
چه میتوانی بکنی؟
وقتی که جامعه تغییر کند و نظام اشتراکی بیاید و دنیایی بدون طبقه ایجاد شود، آنوقت همه خوشبخت خواهند بود. پس منتظر بمان!
قبل از آن ممکن نیست!
چگونه میتوانی در جامعه ای فقیر خوشبخت باشی؟
چگونه میتوانی در جامعه ای که تحت سلطه سرمایه دارها قرار دارد خوشبخت باشی؟
چگونه میتوانی در جامعه ای که به تو آزادی نمیدهد خوشبخت باشی؟
بهانه ها
بهانه ها
بهانه ها
بهانه هایی فقط برای پرهیز از یک بینش که من مسئول خودم هستم.
هیچکس دیگر مسئول من نیست.
این مسئولیت مطلقاً و تماماً با خودم است.
هرچه هستم، آفریده ی خودم هستم.
زمانی که چنین بینشی مستقر شد که:

"من مسئول زندگی خودم هستم.
برای تمام رنج هایم
برای تمام دردهایم
برای هر آنچه که بر من اتفاق افتاده و اتفاق می افتد.
من چنین انتخاب کرده ام:
این ها ثمره تخم هایی است که کاشته ام و اینک آنها را درو می کنم.
من مسئولم."

زمانی که این بینش در تو یک ادراك طبیعی شود،آنوقت هر چیز دیگر ساده است.
آنگاه زندگی چرخشی تازه می یابد.
در بعدی جدید حرکت خواهد کرد.
آن بعد، تبدیل، انقلاب و دگردیسی است.
زیرا زمانی که دانستم که من مسئول هستم، همچنین می دانم هر لحظه که تصمیم بگیرم میتوانم آن را دور بیندازم.
هیچکس نمیتواند مانع ام شود که آن را بیندازم.
آیا کسی میتواند مانعت شود که رنجت را دور بیندازي و اجازه ندهد که رنجت را به سرور تبدیل کنی؟
هیچکس حتی اگر در زندان و در زنجیر باشی نیز هیچکس نمیتواند تو را زندانی کند:
روح تو همچنان آزاد باقی خواهد ماند.
البته موقعیتی بسیار محدود داری، ولی در همان موقعیت محدود نیز میتوانی ترانه ای بخوانی. یا می توانی اشک های ناتوانی را گریه کنی.
حتی با داشتن زنجیرهایی در پا نیز می توانی برقصی. آنگاه صدای زنجیرها نیز برای خود نوایی دارند.
همگی این ها فضایی را ایجاد میکنند تا بتوانی متحول شوی و یک بودا گردی.

از همه سپاسگزار باش.
زیرا تمام اینها با هم موقعیتی را می آفرینند تا بوداها زاده شوند.

#اشو

عشق و نور

21 Nov, 18:56


اگر هر روز مقاومت را کمی بیشتر رها کنی،
آن نیرویی که دنیاها را آفریده را حس خواهی کرد که از میان تو جریان دارد.

فقط نفس کشیدن و گوش کردن،
نه اینکه تلاش کنی کاری اتفاق بیفتد،
بلکه فقط برای خوشایندی و راحتی هم‌راستایی.


آبراهام_هیکس

عشق و نور

21 Nov, 18:26


https://youtu.be/FePJsfUVzac?si=SoCT9cfln08yNKCS

عشق و نور

21 Nov, 18:12


امید_طوطیان

من لا مکانم لا زمانم
اینک اسیر این جهانم...

شوریده دل ، دل ناگرانم
تنها ولی با دیگرانم.....

حلاج بردار عندلیبم
عیسی خونین بر صلیبم
من یاغی ام ، شورم ، شهیدم
من عاصیم ، خشمم ، امیدم.....

عشق و نور

21 Nov, 18:09


بدون ذهن به من گوش بده،
نه موافقت کن و نه مخالفت
نمی گویم که هرچه می گویم را باور کن. ابدا !
نیازی به باور کردن یا باور نکردن نیست، به سادگی فقط گوش بده
چرا نمی توانی به سادگی فقط گوش بدهی؟
این از زیباییهای حقیقت است

اگر بدون مخالفت یا موافقت در سکوت گوش بدهی، اگر حقیقت بیان شود فورا قلبت را می لرزاند.
رقصی در وجودت پدید می آید و شروع به ارتباط گرفتن می کنی و سرانجام چنان عمیق با آن هماهنگ می شوی که دیگر به این فکر نمی کنی که باید
باورش کنی یا نباید باورش کنی
اگر حقیقتی در حرفهایم نباشد هیچ زنگی در قلبت به صدا در نمی آید و تو تحت تاثیر قرار نمی گیری اما نیاز است که ذهن تصمیم نگیرد.

انسان باهوش همیشه به روی تردید باز است ، هرچه باهوش تر باشی بیشتر به روی تردید باز خواهی بود زیرا هر تردیدی آغازی نو است.
می توانی در کنار من چگونه دیدن را بیاموزی اما هیچ فرامینی به تو نخواهم داد
فرامین به هیچ کس کمک نکرده اند. زیرا زندگی همواره در حال تغییر است و قوانین همیشه منقضی می گردند.

#اشو
#میهمان

عشق و نور

21 Nov, 17:56


ذهن، افکار نیست

ذهن، میدان انرژی ای است که افکار می توانند در آنجا وجود داشته باشند

درست همان گونه که ابرها، آسمان نیستند. اما در آسمان وجود دارند و از ماده آسمان شکل گرفته اند.

افکار، هم ذهن نیستند. بلکه در ذهن وجود دارند و از ماده ذهن شکل گرفته اند.

آسمان ابرها را قضاوت نمی کند

او به هر ابری برچسب نمیزند او در حال مشاهده رفت و آمد ابرها هست بدون هیچ واکنشی خاصی

عشق و نور

21 Nov, 17:56


هنگامی که خود را موجودی منفرد و جدا از دیگران فرض می کنیم فرصت خوبی برای انتقاد و سرزنش دیگران می یابیم اما هنگامی که به وحدت وجود قائل می شویم متهم کردن دیگران به عنوان یک شیوه زندگی بدل به امری محال می شود. زیرا همه ما متصل هستیم و همه نیرو های ما باید متفقاً در جهت یافتن راه حل هایی برای خیر و صلاح فرد و مجموعه هر دو عمل کند. اگر زندگی خود را جدا از دیگران فرض کنیم و دیدگاه ما براساس جدایی و تفرد باشد، گرایش ما در جهت مسئول کردن دیگران برای کمبود های زندگی خود خواهد بود و بسیار آسان است که آن ها را آماج سرزنش های خود قرار دهیم؛ به ویژه آن هایی که در بخش متفاوتی از این سرود واحد هم صدایی میکنند یعنی آن هایی را که شما شخصاً ملاقات نکرده اید و یا کسانی که به صورت ظاهر از شما متمایز هستند. ما کاملاً مختاریم که عده ای از ابنای بشر را دشمن خود تلقی کنیم و نسبت به آنها کینه و عناد بورزیم و سرزنش کنیم و یا آنکه احساس کنیم که همه بندگان خدا هستیم و در نظام آفرینش از یک گوهر آفریده شده ایم‌ و همه یکی هستیم.

وین دایر
درمان با عرفان

عشق و نور

21 Nov, 17:51


ما انسان‌ها از طریقِ مادران بدنیای جدایی ها زاده میشویم ولی فراموش می‌کنیم که مادرمانِ ماهم توسط مادرانشان بدنیا آمده اند و سختی هایی که ما در زندگی می‌کشیم، آنها هم کشیده اند. ميثاقِ آدم و حوا در باغ عدن، نمادی برای خلقت و آفرینشِ ماست که ما آنرا در جنیست ها می‌شناسیم. نرینه و مادینه، مرد و زن، مذکر و مؤنث، آنیما آنیموس، ین و یانگ، خدا و الهه.
آدم از درخت دانش خورد و با جفتش حوا از باغِ عدن سقوط به دنیای خاکی کرد یعنی به دنیای تضادها و قطبیت ها در بُعدی مادی و متراکم که با تکاملی طولانی مدت، زمان و مکان را آفرید.
همه ما از ذرات کیهانی بوجود آمده ایم که طی ميليون ها سال، رشدی تکاملی به این شکل و فرم درآمدیم که می‌بینیم و می‌شناسیم.
ما انسان‌های متمدن، محصولِ ميليون ها سال تکاملیم و تکامل، هرگز پایانی نمی یابد😊

عشق و نور

21 Nov, 17:30


ما در جستجوی یکدیگریم برای مصاحبه، تولید مثل برای لذت
اما بیش از هر چیز ما برای تمامیت و کامل بودن در جستجوی یکدیگریم
و این انتظار که آن روابط ما را از خودمان نجات خواهد داد علت این همه شادی و غم است
توهم جدایی وقتی شروع می‌شود که فکر می‌گوید تو را دوست دارم.
به بیان دیگر من به عنوان یک شخص مجزا تو را که یک شخص مجزا هستی را دوست دارم
تو عشقی را فراهم میکنی که من در جستجویش بودم تو جستجوی عشق را در من کامل میکنی تو پایان جستجوی منی
و اما در عشق ( من) عاشق ( تو) نمی‌شود
بلکه من و تو فرو می افتد.
و این است عشق.به همین دلیل ما آن را در عشق افتادن می‌نامیم.
توهم جدایی فرو می‌افتد و آنچه باقی میماند عشق است که همیشه حاضر بوده.
اما ظاهرا توسط جستجو ی ما برای چیزی بیشتر نادیده گرفته می‌شود.
هیچ دو نفری هرگز عاشق نشده اند عشق مرگ دو است
کنار رفتن توهم جدایی


شادترین احساس
غمگین ترین احساس
دردناکترین احساس
در آنچه شمایید در رفت و آمد است
وآنچه شمایید لمس نشده باقی میماند.
همانطور که هیچ مهم نیست چه چیزی بر روی پرده سینما افکنده می‌شود. پرده دست نخورده باقی میماند.

عشق و نور

21 Nov, 17:06


برخی مشخصات وجود دارند که نشان میدهند که آن پیشاپیش در حال وقوع است. آن ها بخشی از تحولی هستند که دارد در درون موجودات انسانی روی می دهد: تغییر یک مرحله آگاهی از کار افتادن یک مرحله آگاهی و شکل گیری یک مرحله جدید آگاهی. این یک پدیده تکاملی فوق العاده است.
به نظر می زسد که ما شاهد حوادث طبیعی مصیبت بار بیش تر و بیش تری روی سیاره هستیم: توفان، زلزله، موج های پس لرزه و غیره. از دید من بیرون و درون چنان قویا به هم مرتبط هستند که هر گونه تغییر جمعی که در درون موجودات انسانی، در درون روان انسان ها روی دهد به طور اجتناب ناپذیری در بیرون در آن په که در روی کل سیاره روی می دهد، تأثیر می کند.
بنابراین این تحولات دارند در تحولات درونی منعکس می شوند و آگاهی نفسانی قدیمی را از کار می اندازند؛ و این آگاهی نفسانی هم به صورت دیوانگی و جنون فزاینده در آن چه انسانهای تحت تسلط نفس انجام می دهند، جلوه گر می گردد.
تروریسم مثالی از آن دیوانگی افراطی است. مردم خودشان را منفجر می کنند فقط برای اینکه دیگران را بکشند. واکنش نا آگاهانه به تروریسم مساوی دیوانگی است.

اکهارت تله
اینک و اینجا

عشق و نور

21 Nov, 15:13


تسلیم شدن، یعنی رها کردن آن بخش از گذشته های خودتان که با حقيقتِ این لحظه زندگی، زندگی نمی کند. این تسلیم واقعی ست.

ما باید مقاومت خودمان را در برابر جریانِ زندگی تسلیم کنیم.

عشق و نور

21 Nov, 13:18


تسلیم، پذیرش درونی وضعیت موجود به طور کامل و بی هیچ قید و شرط است. در باره زندگی شما ـ در این لحظه ـ صحبت می کنم، نـه شـرایط و اوضاع و احوال زندگی شما که من وضعیت زندگی می نامم. بیماری، بخشی از وضعیت زندگی شماست و به این ترتیب دارای گذشته و آینـده اسـت.
گذشته و آینده پیوستاری بی وقفه را تشکیل می دهند، مگر آن که نیروی رهایی بخش حال از طریق حضور آگاه شما فعال شود. همان گونه که می دانید در ورای شرایط گوناگونی که وضعیت زندگی شما را شکل می دهند و از زمان تغذیه می کنند، چیزی اصیل تر و عمیق تر وجود دارد، زندگی و وجـود حقیقی شما در حال جاودان.
از آنجا که در حال مسأله ای وجود ندارد، بیماری نیز وجود ندارد. اعتقاد به برچسبی که شخصی به وضعیت شما می زند، آن وضعیت را تقویت و پایدار می کند و آنچه را که یک عدم توازن موقتی ست، به صورت یک حقیقت به ظاهر استوار در می آورد. اعتقاد به این برچسب نه تنها بیماری را حقیقی و پابرجا می کند، بلکه به آن تداومی در زمان می دهد که از پیش نداشته است


اکهارت تله
تمرین نیروی حال

عشق و نور

21 Nov, 13:05


آگاه بودن یعنی چه؟


آگاهی" اصطلاح بسیار مبهمی ست. تعریف اش نزد هر کس متفاوت است. زمانی که می گوییم "آگاهی"، نباید آن را با هوشیاری ذهن اشتباه گرفت. هوشیاری ذهنی (در سطح بقا) به شما کمک می کند زندگی (روزمره) بهتری داشته باشید. به شما کمک کند فرایند بقای خود را کمی متعالی تر پیش ببرید. آگاهی انجام دادنی نیست. آگاهی زنـده بـودن است. زنده بودن تان به این دلیل است که شما آگاه هستید. اگر کاملا ناآگاه بودید، آیا هرگز می فهمیدید که زنده اید؟ تا آن اندازه که آگاه اید زنده اید و زندگی می کنید و تجارب تان از زندگی به اندازه آگاهی تان است، تنها به همان اندازه.
آگاهی را نمـی تـوان تـمـرين کرد. چطور می توانید زندگی را تمرین کنید؟ اگر مرده بودید، می توانستید زندگی را تمرین کنید. اما اگر زنده هستید، چطور می خواهید آن را تمرین کنید؟ موضوع فقط این است که در حال حاضر، فضـای زیـادی بـه زنـده بودنتان نمی دهید تا جلوه کند زیرا شما به افکار و احساساتتان چسبیده اید. فرایند روانی تان بسیار مهم تر از جریان زندگی تان شده است. علت آن که آگاهی تا این حد دشوار شده است، تنها این است که به ذهنمان اجازه داده ایم درگیر وراجی های بی پایانی شود. اگر ذهن شما دست از وراجی بردارد، بطور طبیعی در آگاهی بسر خواهیم برد.
مردم فرایند فکری خود را به چیز خیلی مهمی برای خودشـان تبـديل کرده اند. حتی تا آنجا پیش رفته اند که بگویند: "فکر می کنم، پس هستم." (جمله معروف رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی م.) کدامیک بنظرتان درست است: فکر می کنی چون زنده هستی یا زنده ای چون فکر می کنی؟ می توانید یک فکر را خلق کنید، اینطور نیست؟ ما می خواهیم اهمیت را (از تمرکز روی افکار و احساسات) به سمت فرآیند زندگی برگردانیم. شما می توانید به هر شکلی که دوست دارید، با جریان روانی تان بازی کنید اما تنهـا به این دلیل که زنده اید، می توانید بیندیشید.
هر از گاهی اگر درها را به روی خودم ببندم و به مدت پنج روز در جایی بنشینم، برای پنج روز هیچ فکری به ذهنم خطور نمی کند. نه از پنجره به بیرون می نگرم، نه چیزی می خوانم و هیچ کاری انجام نمی دهـم. به سادگی فقط زنده هستم. همین پدیده عظیمی ست که درون شما رخ می دهد، چه چیزی هست که می خواهید به آن فکر کنید؟ زنده بودن خود فرایندی به مراتب بزرگ تر از جریان افکار احمقانه تان است.
از این ها گذشته، به چه چیز می توانید فکر کنید؟ شما فقط به نشخوار چرندیاتی که از این جا و آن جا جمع کرده اید، می پردازید. آیا می توانید به چیزی غیر از چرندیاتی که به خورد مغزتان داده شده، فکر کنید؟ شما تنهـا در حال نشخوار اطلاعات قدیمی که جمع آوری کرده اید هستید. ایـن نشخوار چرندیات، آنقدر با اهمیت شده که به خودتـان جـرات گفتن ایـن جمله را داده اید: "فکر می کنم، پس هستم." و این تبدیل شـده بـه شـیوه زندگی جهان امروز. هستی به حیات خود ادامه می دهد، حتی بدون افكـار ابلهانه شما.
اگر بخواهید، می توانید به تمامی، باشید و در عين حـال هـیچ فکـری نکنید. توجه داشته باشید، زیباترین لحظه ها در زندگی تان، لحظاتی اند که به چیزی فکر نمی کردید. آن چه آن را لحظات سعادت، خوشی، شور و شعف و آرامش مطلق می نامید، لحظاتی اند که به هیچ چیز فکر نمی کردید و فقط زنده بودید. کدام یک مهم تر است: زندگی کردن یا فکر کردن؟ باید تصمیم بگیرید، می خواهید یک موجود زنده باشید و یا موجودی متفکر؟!

سادگورو
ذهن، بدن، سرطان

عشق و نور

21 Nov, 12:16


#بایرون_کیتی

عشق و نور

21 Nov, 11:19


"انرژی و زمان خود را
برای کنترل ذهن هدر ندهید.
فقط به عنوان یک آگاهی
بی شخصیت باقی بمانید."

#موجی

عشق و نور

21 Nov, 10:50


آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دستخطی که تورا عاشق کرد
شوخیه کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاست بخند😊


در عشق بودن، رابطه نیست ☺️
انسانها امروزی، درک و فهمِ کاملا اشتباهی در مورده رابطه های عاشقانه دارند!

رابطه ها، ساخت و پرداخته ذهنِ بشریست.
رابطه ها بر اساسِ منافع شخصی و نفسانی ست که پر از نیازها و انتظارات و توقعاتِ بنا می‌شوند که دیر یا زود به عشق و نفرت از همدیگر تبدیل می‌شوند.

عاشقانه ترین رابطه های عاشقانه هم روزی با مرگ به پایان می‌رسند.

رابطه ها برای بیدار گشتنِ انسانها از خواب و خیال و رویاپردازی های نفسانی خلق شده اند! نه برای خشنودی ابدی!
همه انسانها شکست های عشقی را بارها تجربه کرده اند و هنوز هم میکنند و دردناک بودنش را بخوبی می‌شناسند چه در این زندگی یا در زندگانی های پيشين و همه اینها به این خاطر است تا انسانها از خواب و خیال و رویابینی، بیدار گردنند و بدرونشان بنگرند و الوهیتِ خودشان‌ را پیش گیرند☺️

عشق و نور

21 Nov, 10:10


در ژاپن یک سری تصویر نه تایی وجود دارد که بسیار بااهمیت هستند. در تصویر اول مردی هست که گاو خودش را گم کرده است. همه جارا می گردد: در میان درختان و جنگل انبوه... ولی هیچ نشانی از گاو وجود ندارد.
در تصویر دوم او رد پای گاو را پیدا می کند. در سومی، به نظر می رسد که گاو در پشت درختان پنهان شده؛ فقط پشت گاو دیده می شود.
در چهارمی، او تقریباٌ به گاو رسیده است و تمام هیکل گاو مشخص است.
در پنجمی، او شاخ های گاو را در دست گرفته است. در ششمی او با گاو کشمکش می کند.
در تصویر هفتم او بر گاو چیره شده و روی آن نشسته است.
در هشتمی، آن دو به سوی خانه بازمی گردند.
در تصویر نهم، گاو در اصطبل خودش است و مرد مشغول نواختن فلوت است.
این نه تصویر یکی را کسر دارد. این ها از چین آمده اند و مجموعه ی چینی ده تصویر دارد. وقتی به ژاپن آورده شدند، دهمی را دور انداختند زیرا بسیار عصبانی کننده است  و دهمین تصویر، بودای من است.
در تصویر دهم، گاو در اصطبل خودش است و آن بودا با یک بطری شراب روانه ی بازار شده است. ذهن ژاپنی فکر کرده که این خیلی زیاده روی است: مردم چه فکر خواهند کرد؟ یک بودا با بطری شراب؟ این برای ذهن معمولی مذهبی عصبانی کننده است، ولی به نظر من این یکی از تمام بقیه تصاویر مهم تر است. بدون آن تصاویر ناقص هستند.
وقتی کسی به بیداری می رسد، آنوقت باید فقط یک انسان معمولی باشد. رفتن به بازار با یک بطری شراب امری نمادین است: فقط یعنی که اینک دیگر نیازی نیست تا به مراقبه بنشیند؛ مراقبه اینک در قلب نشسته است؛ اینک نیازی به جدی بودن نیست. فرد آنچه را که
می خواسته بیابد، یافته است؛ اینک زمان سرخوشی است؛ اینک زمان جشن گرفتن است.
وبجز در بازار در کجا می توانی جشن بگیری؟ برای مراقبه می توانی به جنگل و کوهستان بروی، ولی برای جشن و شادی باید به سمت بازار بروی. کجا می توانی یک دیسکو پیدا کنی؟!همیشه این دهمین تصویر را به یاد داشته باش. در نهمی توقف نکن  نهمی زیباست،
ولی ناقص است. یک گام بیشتر... فقط نواختن فلوت کافی نیست. مست شو!
و دیوانه وار برقص!

اشو

احساس گناه یکي از مخرب ترین احساساتي است که ممکن است دچار آن شویم.
اگر ما در مورد کسي کار خطائي کرده باشیم ؛
یا علیه حقیقت وجود خودمان عمل کرده باشیم؛
واضح است که احساس بدی به ما دست خواهد داد.
اما اینکه  بگذاریم احساس گناه بر ما چیره شود، یعني خود را مبتلا به میگرن کنیم، سرانجام ابرهاي منفي گری و شک به خود و احساس بي ارزشي چنان ما را فرا ميگیرد که دیگر نميتوانیم هیچ یک از زیبایي ها و شادماني هایي را که زندگي به ما عرضه ميکند ببینیم.
همه ما آرزو داریم افراد بهتري شویم.
مهربان تر؛آگاه تر و صادق تر نسبت به خودمان. اما وقتي خود را به خاطر شکست هایمان مجازات ميکنیم و احساس گناه ميکنیم ؛ممکن است در چرخه اي از یأس و نومیدي گرفتار شویم که وضوح و روشني دیدمان را از ما بگیرد و دیگر نتوانیم موقعیت هایي را که با آنها مواجه ميشویم را به درستي ببینیم.
تو همین گونه که هستي کاملاً خوب هستي  و کاملاً طبیعي است که انسان هر از گاهي اشتباه کند. فقط از آن یاد_بگیر؛ به حرکت ادامه بده و از این درس استفاده کن تا بار دیگر همان اشتباه را مرتکب نشوي

اشو

عشق و نور

21 Nov, 08:07


کتاب تائو _ ت_ چینگ
اثر لائوتز

خوانش: #سوفیا_ساناندا

راه فرزانگی

عشق و نور

15 Nov, 21:35


اگاهی با جلال

عشق و نور

15 Nov, 19:33


همه ما
سروده هایی متفاوت
از یک خواننده هستیم

و شکل های متفاوت
از یک رقص

#اشو

عشق و نور

15 Nov, 19:28


طمع پاداش

وقتی که عاشق هستی آیا پاداش هم میخواهی؟
اگر چنین است بدان که عاشق نیستی.
عشق برای خودش یک پاداش است.

وقتی که صادق باشی آیا به پاداش می اندیشی؟
صادق بودن_ چه پاداشی بیش از این میتواند وجود داشته باشد؟

ولی تمام مذاهب به مردم این مفهوم کاذب را داده اند که صادق باشید، خوب باشید، اخلاقی باشید، و در دنیای دیگر پاداش بی حساب خواهید داشت.
آنان مردم را طمع کار میکنند.
و آن مردم طمع کار می کوشند که خوب باشند،
صادق و اخلاقی باشند.
نه اینکه عاشق حقیقت باشند،
نه اینکه از آن فضایل لذت ببرند.
آنان از این فضایل همچون تخته پرشی برای رسیدن همه لذات بهشت استفاده میکنند.

ادراک من این است که هر چیز اصیل که در تو بر میخیزد، برای تو یک پاداش است.
خوب بودن،
مفید بودن،
مهربان و صادق بودن،
چنان لذتی و سروری است که چیز دیگری نخواهی خواست.
سهیم شدن چنان لذتی دارد که دیگر صدقه نخواهی داد.
فقط گدایان هستند که به گدایان دیگر صدقه میدهند. گدایان بزرگتر به گدایان کوچکتر صدقه میدهند.
این گدایان بزرگتر گوشه چشمی به لذات بهشتی دارند. این فقط یک تجارت است.
بخششی بی قید و شرط نیست.
و بخشیدن بدون قید و شرط و لذت بردن، در خودش یک بهشت است.

اشو

عشق و نور

15 Nov, 19:20


به این سوتراها از بودا توجه کنید:

• دیدن خطاهای دیگران چه آسان است،
دیدن خطاهای خود چه دشوار!

• تو خطاهای دیگران را مانند پوشال در هوا بادافشان می‌کنی، ولی خطاهای خودت را پنهان: مانند خطاکاری که عمل خویش را مخفی نگه می‌دارد.

• توقف روی خطاهای دیگران
خطاهایت را چند برابر می‌کند.

اما دلیلش چیست؟
دلیل اصلی این است که تاکید روی خطاهای دیگران، سبب می‌شود که خطاهای خودت کوچک‌تر به نظر برسد.

تو خطاهای دیگران را بزرگنمایی می‌کنی تا بتوانی بگویی: “من از آنان بسیار برتر هستم،” تا بتوانی احساس کنی که: “چیزهای زیادی در من نباید تغییر کند: مردم را ببین که چقدر زشت هستند!”

وقتی همه زشت باشند، شروع می‌کنی به احساس زیبابودن! وقتی همه بسیار مادّی باشند، شروع می‌کنی به احساس معنوی‌بودن. این یک حقّه و راهکار است تا خودت را از چشمان خودت پنهان کنی.

و به یاد بسپار: درحالیکه نقایص خودت را پنهان می‌کنی، مانند سرطان در تو رشد خواهند کرد.

پس فقط مخالف آن را انجام بده. نگران خطاهای دیگران نباش؛ ابداً ربطی به تو ندارد. فقط به خطاهای خودت نگاه کن، آنها را تماشا کن، بر آنها نظارت کن ـــ زیرا با نظارت کردن قادر خواهی بود که از آنها آزاد بشوی.

در واقع، هرچه نظارت عمیق‌تر باشد، امکان بیشتری هست که آن خطاها و نقص‌ها به‌خودیِ خود از وجودت محو شوند؛ مانند قطرات شبنم بامدادی که در نور خورشید محو می‌شوند.

عشق و نور

15 Nov, 19:12


معجزه تسلیم

درست مثل دانه ای که در خاک در انتظار باران است تا شکوفا شود، تو هم منتظر خدا باش.
تسلیم کامل دری است که به روی او گشوده میشود.
خود را کاملا به " او " بسپار.
درست مانند قایقی که بر روی رودخانه شناور است...
نباید پارو بزنی، فقط طناب را شل کن.
نباید شنا کنی.
فقط شناور باش.
آنگاه رودخانه خودش تو را به دریا خواهد برد.
دریا بسیار نزدیک است.
اما فقط برای کسانی که شناورند.
نه برای کسانی که شنا میکنند.
از غرق شدن نترس.
زیرا ترس تو را وادار به شنا میکند.
حقیقت آن است که، کسانی که خود را بدون واهمه در خدا غرق میکنند، برای همیشه نجات میابند.
مقصدی را هم برای خودت تعیین مکن.
زیرا کسی که هدف تعیین میکند، شروع میکند به شنا کردن.
همواره به یاد داشته باش:
زمانی که قایق زندگی ات را به جریان اراده الهی بسپاری، به هر جا برسی مقصد همانجاست.
بنابراین:
کسانی که از خدا مقصد میسازند، گمراه میشوند.
هر کجا که "ذهن" از تمامی مقصدها رها میشود،
" خدا در همانجاست."

اشو

عشق و نور

15 Nov, 19:09


مراقبه ۲۵ آبان

عشق و نور

15 Nov, 18:57


#سوال_از_اشو

اشوی عزیز، سلیقه‌ی من هم مانند شما ساده است: من بهترین را می‌پسندم.
بااین‌حال، من این را به آخرین حد خود می‌برم و هرچیزی را در غایت آن می‌خواهم. و نه‌تنها در چیزهای مادّی، من مایلم، بخصوص با زنان، که هر دیدار، هر رابطه‌ی عاشقانه کامل باشد تجربه‌ای نهایی باشد. درنتیجه، من جدا می‌مانم، خیلی چیزها را ازدست می‌دهم
و خودم را مصیبت‌زده می‌سازم
لطفاً نظر بدهید

#پاسخ

عجیب است!
تو خودت را با من مقایسه می‌کنی، و من نمی‌دانم که مصیبت چیست و ناکامی چیست!
می‌گویی سلیقه‌ات مانند من است: خواهان بهترین‌ها هستی
ولی قبل از اینکه چنین سلیقه‌ای برای بهترین ها داشته باشی، باید مانند من باشی، و تو بسیار دور هستی

من این را گفته‌ام که سلیقه‌های من ساده هستند؛ من فقط با بهترین چیزها راضی هستم. ولی به یاد بسپار که:
من به آسانی راضی هستم، و پرسش تو با مصیبت و ناکامی ختم می‌شود
تو نمی‌توانی ساده باشی

و چه کسی خواهان بهترین‌ها نیست؟
و آیا فکر می کنی که من همیشه بهترین‌ها را به‌دست می‌آورم؟
برای نمونه، تو اینجا هستی…. حالا، من باید با تو چه کنم؟ البته که تو بهترین نیستی(مصیبت‌زده و ناکام هستی) ولی من هنوز هم تو را دوست دارم،
چه بهترین باشی و چه نباشی!

تو فقط نیمی از جمله را شنیده‌ای زمانش رسیده که نیمه‌ی دیگر را هم بدانی
مردمانی هستند که بهترین را می‌خواهند
اینها مردمی هستند که تمام دنیا را پر کرده‌اند
همگی ناکام، همگی رنجور هستند همچنین مردمانی هستند که از هرچیزی بهترین را می‌سازند. آنان کسانی هستند که می‌توانند بگویند مانند من هستند. من از هرچیزی بهترین را می‌سازم

آری، من با بهترین‌ها راضی هستم، ولی بهترین‌ها همیشه به تو تقدیم نمی‌شوند. تو باید بیاموزی که آن را به بهترین تبدیل کنی. و این آسان است، اگر که درک کنی من تو را به کجا می‌برم!
فکر نکن که در زندگی چیزهای بزرگ هستند و چیزهای کوچک
تمامش بستگی به تو دارد که چگونه به آنها نگاه کنی
این نگرش تو است که تعیین‌کننده هست،می‌توانی از یک گل وحشی لذت ببری، نیازی نیست تا گل‌های نیلوفرین برایت شکوفا شوند
آن لذت از درون تو می‌آید
نیازی نیست هرآنچه را که جامعه بهترین می‌داند داشته باشی
ولی می‌توانی هرآنچه را که داری بهترین کنی
از آن لذت ببر، تماماً‌ آن را زندگی کن، تمام عصاره‌اش را بیرون بکش، و خواهی یافت که همه‌چیز بهترین است

می‌گویی که بخصوص با زنان می‌خواهی که هر تجربه، نهایی و غایی باشد

برای دریافت غایی، تو باید غایی باشی تو فقط یک مقلد هستی، و سعی داری تجربه‌ی غایی را با یک زن داشته باشی. از خدا تشکر کن که او تو را تحمل می‌کند! از خدا تشکر کن که او فقط بالش به سوی پرتاب می‌کند!

لیاقتش را داشته باش! آن را کسب کن! هیچ چیز بدون ظرفیت تو برای جذب آن به سوی تو نخواهد آمد
تو فقط آنچه را که لیاقتش را داری به‌دست می‌آوری
این گفته را به یاد بسپار:
آنچه را می‌گیری که لایقش هستی
You get only that which you deserv

و نیازی نیست که ناکام شوی، همیشه
آنچه را می‌گیری که لایقش هستی طبیعت بسیار مهربان است. هرگز کمتر به تو نمی‌بخشد، هرگز بیشتر به تو نمی‌بخشد

پس اگر بهترین را از زنان دریافت نمی‌کنی، آیا از زنان پرسیده‌ای که آنان چه می‌گیرند؟! شاید بهترین را دریافت نکنی، ولی باید چیزی دریافت کرده باشی. و آن زنان بیچاره شاید همان را هم دریافت نکرده باشند!

عشق نیاز به دو شریک دارد. تقریباً مانند دو ساز موسیقی هستند که باهم در یک سمفونی می‌نوازند. اگر خواهان بهترین هستی، پس ظرفیتی خلق کن که بهترین عاشق باشی، و به زن کمک کن که بهترین معشوق باشد
تفاوت‌های زیستی وجود دارند که نمی‌توان هیچکس را بابت آنها سرزنش کرد، زیرا اهداف بیولوژیک در روابط عاشقانه متفاوت هستند. این تفاوت‌ها قرار نیست که به تو لذت بدهند، فقط برای تولید مثل تو است، یک المثنی، زیرا دیریا زود اصل‌ها به گورستان خواهند رفت! عملکرد بیولوژی در آنجا تمام شده است. و اگر تو فقط درگیر بیولوژی باشی، هیچ چیز دریافت نخواهی کرد، بجز ناکامی

فقط قدری زرنگ باش. نیازی نیست تا ناکام بمانی. راه‌هایی پیدا کن، هر امکانی که وجود دارد، بهترین را از آن بساز
آری، من از بهترین‌ها لذت می‌برم زیرا می‌دانم که چگونه هرچیزی را به بهترین خود تبدیل کنم. تو نیز می‌خواهی از بهترین‌ها لذت ببری، ولی نمی‌خواهی تا زحمت بکشی تا آن را به زیباترین و مطبوع‌ترین تبدیل کنی.

بعنوان یک سانیاسین باید بیاموزی که زندگی از چیزهای کوچک تشکیل شده، ولی هر چیز کوچک و جزیی می‌تواند به چیزی باشکوه تبدیل شود
من از چای خودم لذت می‌برم ـــ که شکر در آن نیست، شیر در آن نیست؛ فقط آب و برگ‌های چای است؛
ولی من از نوشیدن هر جرعه از آن لذت می‌برم. و احساس می‌کنم که هرلحظه در بهشت هستم
پس لطفاً کیمیاگری تبدیل و دگرگون‌سازی چیزها را یاد بگیر


#اشو
از مرگ به جاودانگی
#برگردان: محسن خاتمی

عشق و نور

15 Nov, 18:39


انداختنِ نقابها!
اشو

عشق و نور

15 Nov, 14:51


یکی دانستن خویش با ذهن، حجاب کدری ست از مفاهیم، برچسب ها، تصاویر، کلمات، داوری ها و تعابیری که همۀ روابط صادقانه را مسدود می کند.

این حجاب افکار، توهم جدایی را به بار می آورد

توهم اینکه (تو) و (دیگری) کاملا جدا از هم هستید

هنگامی که به این صدا گوش می دهید که (من از دیگری جدا هستم) آن را بی طرفانه گوش دهید و آن را قضاوت نکنید

واکنش نشان نده

تماشا کن و بگو من همان آگاهی ای هستم که دارد این گفتگوهای افکارم را می شنود

با آگاه بودن از این الگو و تماشای آن، از یکی دانستن خویش با آن دست بر می دارید

تا هنگامی که ذهن برخاسته از افکار زندگی شما را می گرداند، در واقع نمی توانید آرام بگیرید، نمیتوانید احساس خشنودی و آرامش داشته باشید

اگر بپذیری که ریشه ناآگاهی ات در یکی دانستن خویش با افکارت هست، از درون این توهم بیرون می آیی و در حضور (لحظه حال) هستی

توهمِ
من ماشینم هستم
من خانه ام هستم
من روابطم هستم
و ‌...


من کیستم؟ من آگاهی ای هستم که دارد اینها را تماشا (مشاهده) می کند.

اکهارت تله

عشق و نور

15 Nov, 14:48


از میان دیوانگی


رای هماچاندرا: تو نوشته ای که موجودات انسانی به عنوان یک کل، مجبور به توسعه حالتی از دیوانگی یا جنون بودند تا پس از آن قادر به تحول تکاملی و بیداری باشند. به نظر می رسد که این امر به طور موازی در سطح فردی نیز اتفاق می افتد. این طور نیست؟ یک شخص به عنوان یک بچه حسی نفسانی را بنا می نهد او یک اسم دارد، یک «من» دارد. اما پس از آن برای بیداری نیاز به پشت سر نهادن کامل حس نفس دارد.
اما پس از آن، برای بیداری، نیاز به پشت سر نهادن کامل حس نفس دارد. چرا برای بشر لازم بود که از میان دیوانگی بگذرد تا به نقطه امکان بیداری برسد و آن گاه در یک سطح فردی، آیا همه افراد باید یک نفس بنا کنند، فقط برای این که آن را بدرند و به بیداری برسند؟

اکهارت: در یک سطح فردی، می توان دید که نفس چگونه حتی در یک بچه کوچک رشد می کند. برای مثال وقتی که یک بچه به بچه ای دیگر می گوید: «من می توانم این را انجام دهم. شرط می بندم که تو نمی توانی» یا «پدر من اتومبیلی بزرگ تر از اتومبیل پدر تو دارد.» یا «پدر من از پدر تو قوی تر است.»


ادامه دارد ...

اکهارت تله
اینک و اینجا

عشق و نور

15 Nov, 14:45


خودشناسی حقیقی فقط وقتی اتفاق می‌افتد که تمامی خانه‌ و زندگی شما پر از نور شود. یک شعله‌ی کوچک از نور کفایت نمی‌کند، تمام خانه( وجودت) نیاز به نور دارد تا تمام گوشه‌ها و پستوها پر از نور شود. وگرنه همیشه به دو بخشِ شکسته باقی می‌مانید.

آن بخش که پر از نور است تصمیم می‌گیرد که به هیچ ماری اجازه‌ی ورود به خانه را نخواهد داد؛ ولی در مورد آن گوشه‌های تاریک که مارها پیشاپیش آنجا زندگی می‌کنند چکار می‌تواند بکند؟

و دیر یا زود وقتی که مارها به سمت نور بیایند، فریاد خواهید زد که پیمان شما شکسته شده؛ آن پیمانی که بسته بودید که نگذارید هیچ ماری وارد خانه شود شکسته شده است.

وقتی قسم می‌خورید و عهد میبندید که دیگر عصبانی نخواهید شد، با آن بخش کوچک که در نور است قسم می‌خورید. توجهی به آن نُه بخش دیگر که هنوز در تاریکی هستند و در تاریکی غوطه‌ور هستند ندارید. جایی که حتی همین حالا خشم در حال دَم‌ شدن و آماده‌ شدن است.

تو بارها سکس را آزموده ای و بیهودگی اش را دیدی ای، پس پیمان میبندی که زندگی بدون سکس داشته باشی، ولی مراکز جنسی تو همگی در تاریکی غرقه هستند، هیچ اشعه‌ای از هوشمندی تو به آنها نرسیده است.

بنابراین در گوشه‌ای از سر خودت پیمان می‌بندی، ولی مراکز جنسی تو هیچ چیز از این پیمان نمی‌دانند؛ آنها به کار خودشان ادامه می‌دهند. سکس از آنجا برمی‌خیزد و هوشمندی تو را مغلوب می‌کند زیرا نُه برابر قوی‌تر است.

آنوقت گریه و زاری می‌کنی، و دوباره پیمان می‌بندی، ولی هرگز درک نمیکنی که قسم‌خوردن برای یک پیمان کاری بی‌فایده است. نکته واقعی این نیست که تو از آن بخش کوچک پیمان بسته‌ای، نکته واقعی در این است که تو این بخش کوچک را آنقدر بسط بدهی تا تمام وجودت آگاه شود. آنوقت نیازی به پیمان‌ بستن وجود ندارد.

برای همین است که به شما می‌گویم یوگا از هیچکس نمی‌خواهد که پیمان ببندند و قسّم بخورند. بجز مردمان جاهل و احمق هیچکس در دنیا اینگونه عهد و پیمان نمی‌بندد. این‌کار هیچ معنایی ندارد. موضوع واقعی چیزی دیگر است.

موضوع واقعی این است که اگر تمام وجود شما نورانی شود، آنوقت نیازی به پیمان‌بستن وجود ندارد. ولی ما به پیمان بستن ادامه می‌دهیم!

شما این پیمان‌ها را برعلیه چه کسی می‌بندید؟ شما این پیمان‌ها را بر علیه آن بخش‌های تاریک وجود خودتان می‌بندید، و ابدا‌ً به آن بخش‌ها دسترسی ندارید! نمی‌تواند به آنجا راه پیدا کنید. تمام تصمیمات شما در گوشه‌ای از ذهن شما باقی می‌ماند. حتی تمام ذهن هم روشن نشده است.

  اوشو

عشق و نور

15 Nov, 14:39


به هیچ کوششی از جانب تو نیاز ندارد
یک پذیرش
یک گشودگی در ذهن
و یک قلبِ محبت آمیز کافی است

در چنین حالتی همە ی آنچە را کە مدعیان و مبلغانِ مذاهب و مرتاض های هندی در میلیون ها تناسخ روح قادر بە انجامش نیستند
تو در یک لحظە تحقق می بخشی

اشو

عشق و نور

15 Nov, 13:28


اگر از خودت ناراضی نباشی؛ اگر خودت را همانطور که هستی پذیرفته باشی ؛ آن زمان می تواند بی درنگ بر آورده شود.
ومن روی " بی درنگ" تاکید می کنم. بدون هیچ فاصله ی زمانی همینجا و همین حالا می توانی در بیابی که کامل هستی. کمال چیزی نیست که در آینده به آن دست بیابی؛ چیزی است که همیشه با خودت حملش کرده ای. کمال ذات و طبیعت تو است. تفاوت بین شبه مذهب و مذهب اصیل است. شبه مذهب می گوید که تو باید کامل باشی و احساس "گناه" ایجاد می کند زیرا که تو کامل نیستی؛ اخلاقیات درست می کند و یک تشویش عمیق خلق می کند. یک ترس و لرز همیشگی ؛ زیرا که تو کامل نیستی و بهشت و دوزخ را
می آفریند. اگر کامل بشوی به بهشت دست خواهی یافت و اگر کامل نشوی در جهنم تنبیه خواهی شد! مذهب اصیل می گوید که تو کامل هستی؛ نه اینکه باید باشی. نمی توانی ناکامل باشی ؛زیرا ناممکن است که خداوند چیزی ناقص بیافریند.
اگر خداوند این دنیا را آفریده باشد چگونه می تواند ناقص باشد؟
واگر تو از خداوند آمده ای چگونه
می توانی ناقص باشی؟

📕 #کتاب
#ماهی_دریا_تشنه_اش_نیست

لحظه حال

عشق و نور

15 Nov, 13:26


گوش‌دادن هنری است که به‌آسانی به‌دست نمی‌آید، اما درون آن زیبایی و ادراک عظیمی وجود دارد. ما با اعماق مختلفی از وجودمان می‌شنویم، اما گوش‌دادن ما همیشه با نوعی تعصب یا نقطه‌نظر و رویکردی خاص همراه است. ما به‌سادگی گوش نمی‌دهیم، همیشه پرده‌های متغیری از افکارمان، نتیجه‌گیری‌هایمان، و پیش‌داوری‌هایمان... وجود دارند. برای گوش‌دادن باید سکوتی پرهیزگارانه باشد. یک آزادی و رهاشدگیِ ناشی از کششی فراگیر، و توجهی توأم با آرامش. این گوش‌به‌زنگ‌بودن در وضعیتی غیرفعال، آمادگی برای شنیدن چیزی است که ورای نتیجه‌گیری‌های لفظی و کلامی است. اغتشاش‌های لفظی؛ صرفاً با معانی ظاهری و بیرونی مرتبط هستند؛ اما برای ارتباط صمیمانه ورای شلوغی واژه‌ها، باید گوش‌دادن در حالت هشیاریِ غیرفعال صورت گیرد. در چنین وضعیتی ندای عشق است که شنیده می‌شود؛ اما شنوندۀ واقعی به‌شدت کمیاب است. بیشترِ ما در جست‌وجوی نتایج و دست‌یافتن به اهداف‌مان هستیم، ما همیشه در حال برنده‌شدن و تسخیرکردن هستیم، و این است که آن ندا شنیده نمی‌شود. صدای عشق فقط در ترنم ورای واژه‌ها شنیدنی است.

🔹 جیدو کریشنامورتی

عشق و نور

15 Nov, 13:21


لباس بسیار گمراه‌کننده است. امروزه به لحاظ رفتارشناسی کشف شده که لباس تمایلات سکسی بیشتری را در دنیا بوجود آورده است.


🌻اشو

🦋خوانش نعیمه

عشق و نور

15 Nov, 10:59


اخیرا دنبال این بودی که از چه کسی عشق، تأیید، و سپاسگزاری بگیری؟

از آن شخص چه می‌خواستی؟



#بایرون_کیتی
#عشق_به_خود

عشق و نور

15 Nov, 10:22


#مراقبه_روزانه ۲۵ آبان

باصدای
خانم رعنا

عشق و نور

15 Nov, 10:20


#بی_آرزویی

در زندگی شکستی وجود ندارد.
همه اش بستگی به این دارد که امور را چگونه ببینی
اگر خواسته های فراوان داشته باشی،
بخواهی خیلی بالا بروی و نتوانی،
آنوقت شکست و ناکامی منتظر توست
ولی اگر هیچ خواسته، آرزو و رویایی نداشته باشی و همانطوری که هستی کاملا راضی و شاد باشی، زندگی یک پیروزی لحظه به لحظه  برایت به ارمغان خواهد آورد...
آرزو كردن يعني مخالفت ورزيدن با كل.
كه عملي ناممكن و ناشدني است.
#بي_آرزويي  يعني:
#راحت_بودن با كل و همگام شدن با آن....

#اشو
#کتاب_راز

عشق و نور

15 Nov, 10:18


حضور فکر، ذهن را مرزبندی می کند
اما ذهن بی حضور فکر ، فضایی بیکران است
به همین دلیل در بیداری
بی حضور فکر، انسان ، قطره را ترک می گوید ، دریا می شود
بدین سان ، انرژی عظیمی رها می شود
این انرژی ، همة آن چیزهایی را که مرده اند ، پاک می کند
این انرژی، گذشتة مقدّر را می زداید راحت و بی زحمت.
بزرگتر ، کوچکتر را جذب می کند و خود دست نخورده باقی می ماند

اشو
یک_فنجان_چای

عشق و نور

15 Nov, 08:10


نوردیده های دنیای ما، به نورندیده ها فقط راه بدرونشان را نشان می‌دهند تا از هرگونه تعصبات و وابستگی های دیرینه دست بشویند. ریشه همه رنجوری ها در وابستگی هاست و چسبیدن به وابستگی ها، عشق نیست و جز درد و رنج و جدایی، چیزی نمی آفریند☺️

عشق و نور

02 Nov, 08:22


سخنرانی دهم جولای ۱۹۷۹


مرشد عزیز! چرا هیچکس دوست ندارد مورد انتقاد قرار بگیرد و بااین حال همه دوست دارند از دیگران انتقاد کنند؟

خلاصه‌ی پاسخ:
نفْس ego بسیار حساس و شکننده است و بسیار از انتقاد وحشت دارد. نفس به نظریات دیگران وابسته است؛ هیچ واقعیتی از خودش ندارد. نفس یک نهاد واقعی نیست، چیزی محکم و اساسی نیست ـــ فقط مجموعه‌ای از نظرات دیگران است.

کسی می‌گوید “تو زیبا هستی،” و تو آن را جمع می‌کنی. دیگری می‌گوید “تو باهوش هستی،” و این را هم جمع می‌کنی. و دیگری می‌گوید ”من هرگز شخصی به منحصربه‌فردی تو ندیده‌ام،” و تو این را هم جمع می‌کنی. و سپس یک روز شخصی می‌آید و می‌گوید “تو حالم را به هم می‌زنی!” حالا چگونه می‌توانی انتقاد را بپذیری؟ این برخلاف تصویری است که از خودت خلق کرده‌ای. پس انتقام می‌گیری: با چنگ و دندان می‌جنگی. سپس دیگری می‌آید و می‌گوید “تو زشت هستی،” و دیگری می‌گوید “چقدر احمق هستی!”

و میلیون‌ها انسان در دنیا هستند و همگی نظرات خودشان را دارند: سلیقه‌های خودشان را دارند. بنابراین، نفس تو یک لحاف چهل‌تکه می‌شود، یک پدیده‌ی بسیار متضاد.
یک بخش می‌گوید “تو باهوش هستی،” و بخش دیگر می‌گوید “ساکت شو! دهان گُنده‌ات را ببند! تو فقط یک احمق هستی و نه چیز دیگر!” بنابراین مردم در وضعیت گیجی به سر می‌برند. نمی‌دانند کیستند، آیا باهوش هستند یا ابله؟ زشت هستند یا زیبا؟ خوب هستند یا بد؟ قدیس هستند یا گناهکار؟

وقتی کسی که از تو انتقاد کند بسیار می‌ترسی زیرا او لحاف چهل‌تکه‌ی تو را به سطح می‌آورد. این انتقاد او نیست که تو با آن مخالف هستی؛ تو با این مخالف هستی که او مشکلاتت را به سطح آورده است، مشکلاتی که تو به نوعی در درونت آنها را سرکوب کرده‌ای.

او تو را از آن مشکلات باخبر می‌کند؛ و هیچکس مایل نیست از مشکلاتش باخبر شود؛ زیرا آنوقت مشکلات می‌خواهند حل شوند و این کاری بسیار پیچیده و طاقت‌فرسا است. حل کردن مشکلات نیاز به جرات و شهامت دارد.

بله هیچکس دوست ندارد مورد انتقاد قرار بگیرد. ولی طرف دیگر داستان این است که همه می‌خواهند از دیگران انتقاد کنند؛ زیرا این احساس خوبی به تو می‌دهد. اگر دیگران بد باشند، بطور نیابتی به تو احساس خوبی می‌دهد. اگر هر کسِ دیگر حقه‌باز و دورو و دروغگو و حیله‌گر باشد، تو احساس خوبی داری که تو آنقدرها هم بد نیستی و آنقدرها هم دروغگو نیستی! این مقایسه تو را آسوده می‌کند. به تو کمک می‌کند دروغگو بمانی، زیرا تصور تو این است که مردم بیشتر از تو دروغ می‌گویند.

هر روز صبح، وقتی روزنامه را می‌خوانی همیشه احساس خوبی به تو می‌دهد ـــ در دنیا اتفاقات بسیار زیادی افتاده، خیلی چیزهای زشت، خشونت‌ها و قتل و خودکشی و تجاوز و دزدی…. که در مقایسه با تمام این‌ها تو یک قدیس هستی!

برای همین است که همه دوست دارند انتقاد کنند. همه دوست دارند خطاهای دیگران را بزرگ‌نمایی کنند.

تو سعی می‌کنی تا حد ممکن خطای دیگران را بزرگ کنی؛ زیرا آنوقت در مقایسه، خطاهای تو قابل اغماض هستند! و خداوند مهربان است! تو فقط خطاهای کوچکی مرتکب شده‌ای؛ در مقایسه با دنیا که اینهمه گناهکار در آن وجود دارد!

نفْس انسان دوست ندارد که مورد انتقاد قرار بگیرد و می‌خواهد از همه انتقاد کند.

از راهکارهای نفس آگاه باش: چگونه خودش را تغذیه می‌کند: چگونه از خودش محافظت می‌کند. تا وقتی که کاملاً‌ از تمام ابزارهای فریبکارانه‌ی نفس آگاه نشوی، هرگز قادر نخواهی شد که از آن خلاص بشوی.

و «خلاص‌شدن از نفس» ابتدای زندگیِ بادیانت است، شروع سلوک است. آنوقت دیگر نگران نخواهی بود که دیگران در موردت چه می‌گویند.

فقط به من نگاه کنید… تمام دنیا در مورد من چیزهایی می‌گویند. من حتی آنها را نمی‌خوانم. چه کسی اهمیت می‌دهد؟ اگر آنان از شایعات و پخش آن لذت می‌برند، بگذار خوش باشند؛ آنان چیز دیگری در زندگی ندارند که با آن خوش باشند. بگذار قدری تفریح کنند. اشکالی در آن نیست. آنان نمی‌توانند به من صدمه بزنند. می‌توانند بدن مرا از بین ببرند ولی نمی‌توانند به من صدمه بزنند. و من تصویری از خودم ندارم؛ آنان نمی‌توانند آن را هم نابود کنند. و من واکنش نشان نمی‌دهم، عمل می‌کنم. عمل من از خودم سرچشمه می‌گیرد؛ توسط دیگران تحریک نشده است. و من مردی آزاد هستم، آزادی هستم. بر اساس خودم عمل می‌کنم.

هنر عمل کردن بر اساس وجود خودت را بیاموز. نگران انتقادها نباش و به تحسین‌های دیگران علاقمند نباش. اگر دوست داری که توسط دیگران تحسین بشوی، ‌آنوقت نخواهی توانست در مورد انتقادها بی‌تفاوت بمانی. آزاد بمان.

تحسین و انتقاد: هر دو مثل هم هستند.
این است قانون ازلی و پایدار.

اشو
📚«دامّا پادا / راه حق»

عشق و نور

02 Nov, 08:19


شعور جمعی بشری، مدتهاست که به واسطه گرانی(روحانیت و رهبریتِ پدرمدار) که خودشان را نمایندگان خداوند معرفی کرده و خداوند را با کلمات، موعظه کرده و هنوز هم می‌کنند، عادت کرده است و آنها را مراجع تقلید خود نامیده است. تا به امروز فقط معدود انسانی توانسته اند به ورای کلمات و سخنان بروند تا به درک و شناخته بی‌واسطه حقیقت وجودشان نائل گردنند.
شکر هستی که در این عصر رستاخیز بزرگ، این امکان و فرصت همچو هدیه ایی برای همه داده می‌شود که خداوند را در وجود خودشان بیابند نه در کتاب‌ها و موعظه هایی که هیچکدام قلبشان را لمس نمی‌کند چون همه تکراری از گذشته هایند. گذشته مرده است اگر نکته را عمیقا درک کنی به شناختش میرسی و دست از گذشته های مرده میشویی.

عشق و نور

02 Nov, 08:00


فریبِ عشق های جعلیِ عالمِ عینی را که در بیرونتان می‌بینید، نخوريد تا عشق واقعی را که در درون خودتان است تجربه کنید. چیزی را که خودتان تجربه نکرده اید هرچند هم که وسوسه انگیز باشد، باور نکنید!
چشمه ی بی پایان عشق، در وجود خودتان است بسمت آن چشمه بروید عشق از همان چشمه ازلی در "بی نفسی" جاری میشود☺️

عشق و نور

02 Nov, 07:18


با حس مالکیت که از کودکی به همه آموخته میشود هرکسی در طول عمرش فقط در پی منافع شخصی خودش است و همه را درگیر اندوختنی هایی میکند که روزی با مرگ همه را از دست خواهد داد و چون اکثریت به این شیوه ناسالم زندگی عادت کرده اند، این شیوه بیمارگونِ زندگی، روال عادی به خود گرفته است و همه را به خودخواهی کشانده است. جامعه بیمارگونِ ما بواسطه رهبرانش! بجای عشق ورزی، نفس پروری را در مردمانش می پرورد!

عشق و نور

02 Nov, 07:09


بی تعادلی (افراط وتفریط)

ذهن انسان دردوگانگی وتناقضات ازکودکی شرطی شده است بخاطرهمین همیشه در نوسان است همیشه متغییر است حرفش با عملش متفاوت است چون اختیاری در ثبات خودش ندارد باورها ما همیشه ما را رهبری میکند وهرجا که طبق باور ما نیست ازش گریز میزنیم حذف ورد می کنیم یا قبول وتایید می کنیم مشکل دیگران نیستند مشکل باورهایی است که ما ازش خبری نداریم تمام اختلافات جدایی ها جنگ ها بخاطر همین باورهاست که مارا بی ثبات کرده است باورها مارا رهبری میکند بخاطر همین پذیرش نمیتوانیم داشته باشیم گاهی خوبیم گاهی بد هیچوقت نمیتوانیم درتعادل باشیم چون عادت کردیم یا صد هستیم یا صفر بخاطر همین همیشه نمیتوانیم با دیگران کنار بیاییم چون نوسانات درما زیاد است وهمین امر باعث رنج وعذاب ما میشود انسان دربی تعادلی در عذاب است چون در افراط وتفریط که بزرگترین بیماری انسانهاست گرفتار شده انسان درتلاش صد شدن درخواب وخیالش همیشه نقصان ایجاد میکند هیچ کس نمیتواند همیشه صد باشد باید تعادل را درزندگی بیاموزیم باید از باورهای بنیادین بیرون بزنیم تا بتوانیم درتعادل باشیم انسان درباورها همیشه در دوگانگی هاست در قهر واشتی است در خوب وبد
در درست وغلط واینها باعث جنگ های درونی شده است چون دایما ذهن انسان با قضاوت وتفسیر وتعبیر مارا از خودمان دور میکند ذهن انسان محدود است و نمیتواند حقیقت را ببیند یا تجربه کند بخاطر همین دایما پیش داوری پیشگویی منفی نگری می کند چون از باورهایش پیروی میکند وانسان هم باورهایش را باور میکند وهمین امر باعث شده است که هویت های جعلی برای خودش درست کند وانسان در خواسته ها یش گرفتار شود بخاطر همین توقعات وانتطارات درانسان زیاد شده است انسان حق به جانب وخودخواه شده است وهمیشه درحال جنگ است میخواهد برتر شود یا باشد جاه طلب است دوست دارد همه دراختیار ش باشد احساس مالکیت وتصاحب داشته باشد بخاطر همین ترسها باعث وابستگی وچسبندگی میشود احساس کمبود کردن اگر کسی نباشد احساس پوچی سرگردانی اشفتگی پریشانی میکند حسادت بسیار درانسان قوی است بخاطر همین احساس خودکم بینی زیاد شده است وهمه سعی میکنند صد باشند انسان بخاطر باورهای غلط والگوهای غلط ازخودحقیقی ش فاصله گرفته است وهمین امر همیشه درنقاب ها نقش ورول دربی تعادلی افراط وتفریط زندگی میکند انسان درباورها در خرافات وجعل درتوهماتش زندگی میکند وتا ازاین باورها خالی نشود درهویت های جعلیش در نوسانات باقی میماند بایک تایید ورد حالش دگرگون میشود تا زمانی که از باورها خالی نشویم به پذیرش نخواهیم رسیم وهمیشه در رنجش خشم نفرت وانتقام بسر خواهیم بودوهمیشه دردرون مان درحال جنگیدن هستیم ما براین باور هستیم که عوامل بیرونی حال مارا خوب میکند همین یک باور علط ما را وابسته به عوامل بیرونی میکند ومارا درافراط وتفریط میبرد تمام عوامل بیرونی موقتی به ما جواب میدهد وهمش اسپرین است واقف باش وخودتان وابسته به دیگران یا چیزهای دیگران نکنید از خودتان فرار نکنید واویزون دیگران نشوید کسی که با خودش نمیتواند خوش باشد با دیگران هم نمیتواند خوش باشد انچه مارا به عوامل بیرونی میبرد نیاز است خواسته است وهمین امر باعث رنج وعذاب ما شده است.

عشق و نور

02 Nov, 07:04


از خودت بپرس که آیا مثل صیادی هستی که می‌خواهد عشق را شکار یا صید کند؟!
عشق واقعی، بسیار مخاطره آمیز است که در حیرتش میمانی😍 عاشقِ واقعی، صیاد نیست چون عاری از هرگونه خواسته به چنگ آوردن است☺️
عاشق و معشوق درون توست آنچه بیرون می‌بینی نمایشی از آن است که مردم نمایشنامه اش را در خیمه شب بازی الهی باهم دیگر بازی می‌کنند😄

عشق و نور

02 Nov, 06:45


حرف زدن در مورده عشق، عشق نیست☺️

عشق و نور

02 Nov, 06:44


تا عاشق خودت نباشی، عشقی در وجودت جاری نیست و نمی‌توانی عشقی که در وجودت جاری نیست را با دیگرانی که خویشتن هایت هستند، سهیم شوی فقط مثلِ هنرپیشه ایی تظاهر میکنی که عاشقی!
اکثریتِ مردم این روزگار که از کودکی با رسانه ها بزرگ شده اند، عشق و عاشقی را از کتابها یا فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی یادمیگیرند و فقط نقشش را بازی می‌کنند و بزودی با شکست عشقی مواجه می‌شوند. عاشقی واقعی، هنرپیشه نیست! حس <<بودن>> در اینجا و اکنون است☺️

عشق و نور

02 Nov, 06:34


شهروندی


ما به عنوان شهروندان مسئولیتی بزرگ بر عهده داریم. زندگی روزمره و خوراک ما باید با شرایط سیاسی جهان متناسب باشد. ما هر روز کار هایی را انجام می دهیم؛ ما همان کار ها هستیم که باید با آرامش انجام شوند. اگر از سبک زندگی شیوه مصرف و نوع نگاهمان آگاه باشیم می دانیم چگونه آرامش را در لحظه ای که در آن زندگی می کنیم، بیافرینیم. ما فکر می کنیم که دولتمــان برای ایجاد هر سیاستی که خواهان آن باشد آزاد است، اما این آزادی به زندگی روزمره ما بستگی دارد. اگر ما بخواهیم دولت سیاست هایش را تغییر دهد، دولت مردان آن ها را تغییر می دهند. در حالی که امروزه چنین نیست.
ممکن است فکر کنید اگر وارد هیأت دولت شوید و قدرت را به دست بگیرید، می توانید هر کاری را که می خواهید انجام دهید، در حالی که چنین نیست. اگر شما رئیس جمهور شوید با واقعیت هایی دشوار رویارو خواهید شد که احتمالاً برای حلشان همان کاری را انجام خواهید داد که رئیس جمهور کنونی انجام می دهد؛ شاید کمی بهتر، شاید کمی بدتر.
مراقبه، ژرف نگریستن به پـدیده های پیرامون است تا بفهمیم چگونه می توانیم خود را تغییر دهیم و چگونه می توانیم شرایطمان را دگرگون سازیم. دگرگون ساختن شرایط، همچنین به معنا دگرگون ساختن ذهن هایمان هم هست. دگرگون ساختن ذهن های ما، به معنای دگرگون ساختن شرایط ماست، زیرا شرایط، ذهن و ذهن، شرایط است. هوشیاری اهمیت بسیاری دارد ماهیت بمب، ماهیت بی عدالتی و ماهیت وجود خودمان با هم یکی هستند.
هنگامی که ما مسئولانه تر زیستن را از خودمان آغاز می کنیم، باید از رهبران سیاسی مان بخواهیم که آن ها نیز در این راه حرکت کنند. ما باید آن ها را تشویق کنیم که آلوده کردن محیط و آگاهی مان را پایان دهند. ما باید به دولت مردان کمک کنیم تا مشاورانی را بر گزینند که شیوه تفکر ما در باره صلح را بیان کنند و بتوانند برای مشورت و پشتیبانی به این افراد روی آورند. ما برای پشتیبانی از رهبران سیاسی مان، به سهم خود، نیاز داریم تا آن ها به ویژه در زمانی که در حال تبلیغ برای انتخابات هستند، روشن گری کنند. به جای این که دولت مردان را به خاطر خوش سیمایی یا خوش پوشی شان در تلویزیون انتخاب کنیم و بعد ها از فقدان هوشیاریشان نا امید شویم، از این فرصت بر خور داریم که مسائل مهم را به آگاهی آنان برسانیم.
اگر ما به نوشتن مقاله ها و بیان سخنرانی هایی بپردازیم که بیانگر عقیده مان درباره لزوم کمک گرفتن رهبران سیاسی از افرادی باشد که به تمرین هوشیاری پرداخته اند و همچنین از حس عمیق متانت، آرامش و بینش روشن از جهانی بهتر برخور دارند، آن گاه دولت مردانی را انتخاب می کنیــم کـه می تواننـد مـا را در حرکت به سوی صلح یاری دهند برای نمونه، دولت فرانسه با انتخاب وزرایی از میان بوم شناسان و بشر دوستان، مانند برنارد کوشمان که در خلیج سـیـام بـه نجات پناهندگان شتافت، کار هایی را در راه دستیابی به این هدف به انجام رسانده که از جمله نشانه های خوب در این راه است.


تیک نات هان
هر گام آرامش

عشق و نور

02 Nov, 06:30


عشق منتظر پاسخ نیست
عشق خود پاسخ است
بی نیاز از نتایج و بازخوردها

عشق و نور

02 Nov, 05:59


خودتو بشناس☺️

عشق و نور

02 Nov, 05:26


سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉

عشق و نور

01 Nov, 23:17


🔸 هزار و یک دلیل برای شاد بودن
🔸 اثر بایرون کیتی

عشق و نور

01 Nov, 22:45


این را به یاد داشته باش:
اولین چیز، درک شخصی خودت است.
خدمت به دیگران در درجه دوم قرار دارد.

تا زمانی که به حقیقت نرسیده‌ای،
اصرار وسوسه‌ی کمک به دیگران مضر است.
سعی نکن یک گورو باشی،
سعی نکن یک کمک کننده باشی،
زیرا آشفتگی زیادی ایجاد خواهی کرد،
مشکلات بیشتری به وجود خواهی آورد.

پس برای اندرز دادن وسوسه نشو.
راهنمایی نکن. سعی نکن استاد باشی، اول مرید باش.
زمانی که به نور درون دست پیدا کنی،
کمک و راهنمایی از تو جاری می‌شود.

اشو
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

عشق و نور

01 Nov, 22:44


اشـoshoـو:
زندگی، تغییر است.
حتی هیمالیا نیز تغییر می کند
پس بدبختی تو نمی تواند بدون تغییر باشد. به شیوه ی خود تغییر می کند ،
و تو خواهی دید که تغییر می کند
و ناپدید می شود و کنار می رود ،
و تو احساس سبکی می کنی و تو کاری نکرده ای
یکبار که راز را بدانی می توانی هر چیزی را توسط خودش از بین ببری

امّا آن راز:
"بودن در سکوت بدون انجام هیچ کاری است ."
خشم آنجاست، پس باش، فقط باش . هیچ کاری نکن
اگر بتوانی این را زیاد انجام دهی،
این بی عملی، اگر فقط بتوانی آنجا باشی
– حاضر، مشاهده گر، اما بدون هیچ تلاشی برای تغییر هیچ چیزی –
با اجازه دادن به چیزها تا راه خودشان را داشته باشند، خواهی توانست هر چیزی را از بین ببری

#اشو
کتاب اسرار تانترا


حقیقت چیست؟
آیا نمادها و متون مقدس بیانگر حقیقت هستند؟

#پاسخ

خیر، هیچ کلامی نمایانگر حقیقت نیست،
واژه "خدا" خدا نیست
همانطور که واژه "آتش" آتش نیست
تو نمیتوانی فهرست نام غذاها را بخوری و سیر شوی
فهرست غذا خود غذا نیست
همه نمادها همچون فهرست غذا هستند و مردمان بسیاری هستند که این فهرست را می خورند و رنج می برند گرسنگی میکشند و درعجب اند که چرا رنج می کشند
تصاویر، تندیس ها، متون مقدس، و جملات همگی نماد هستند و بی فایده
حقیقت ربطی به کلام ندارد
حقیقت بی واژه است
حقیقت فراسوی کلام است
حقیقت را نمیتوان به سطح یک نظریه تقلیل داد
حقیقت پهناور است و کلام محدود.

به هیچ چیز جز تجربه خودت گوش نده. تنها تجربه وجودین است که میتواند حقیقت را برایت آشکار کند
کمال، خیر، حقیقت، همگی باید توسط خودت تجربه شوند
شاید بودا یا مسیح آن را تجربه کرده باشند
ولی تجربه آنها ربطی به تو ندارد
تجربه آنها تجربه تو نیست
من حقیقت را دیده ام، شناخته ام،و مایلم آن را با شما سهیم شوم و آن را به شما بدهم، ولی این ممکن نیست نمیتوانید با چشمان من نگاه کنید و با قلب من احساس کنید.
هرچه را که من بگویم برایت نماد می شود
تا زمانی که گفتن من تو را تشنه تر نکند نه برای کلام بیشتر، بلکه برای تجربه کردن خودت
تا زمانی که خودت بدنبال تجربه کردن نروی به وطن یا همان حقیقت نخواهی رسید
وطن تو نزدیکترین نقطه به خودت است. باید هم چنین باشد
حقیقت دقیقا در وجود خودت است.

#اشو

عشق و نور

01 Nov, 22:44


تمامی سنت های روحانی با زنان مخالف بوده اند. آنان به اين سبب با زنان مخالف بودند زيرا كه با زندگی مخالف بوده اند و برای نابود كردن زندگی، اساسی ترين چيز اين است كه مرد و زن را از هم جدا كنی.
آن ها با هر خوشی مخالف بوده اند، با هر عشق و سرزندگی مخالف بوده اند. راه آسان اين بوده كه زن را تحقير كنند و تا حد ممكن او را از مرد دور كنند، به ويژه درصومعه ها.
زنان موجوداتی رتبه دوم بودند. در سطح مردان قرار نداشتند.
طبيعتاً خيلی از چيزها مختل شدند.
اين سبب شد كه تمام بازيگوشی، شوخ طبعی و سرخوشی از زندگی گرفته شود و اين هم برای زنان و هم برای مردان ساختاری بسيار خشک ايجاد كرد. زن و مرد بخش هايی از يک كل هستند،
و وقتی اين ها را ازهم جدا كنی، آن ها پيوسته چيزی را كسر دارند ، و آن فاصله نمی تواند پر شود و آن فاصله مردمان را جدی می سازد، جدی های بيمارگونه و منحرف و از نظر روانی نامتعادل
اين سبب مختل سازی هماهنگی طبيعی می شود، تعادل زيست شناسی را برهم می زند،
اين وضعيت چنان مصيبتی است كه انسان قرن هاست از آن در رنج بوده است،

آری، اين بزرگترين پيشكش من به آيندەی انسان است، كه زنان در همان سطح مردان هستند ، از نظر روحانی مسئلەی عدم برابری وجود ندارد،
شما در اينجا خنده، اشک و خوشی می بينيد، در جمع بودا چنين چيزی ممكن نبود. در جمع ماهاويرا ممكن نبود. آنان برای زنان جمعی جداگانه داشتند، ولی از هر طريقی مورد تحقير بودند
در جينيسم، حتی يک مرد كه فقط يک روز است سالک شده بايد مورد احترام زن سالک هفتاد ساله قرار گيرد. آن زن هفتاد سال است كه سالک است، ولی بايد به مردی كه هم اينک سالک شده تعظيم كند، زيرا كه او يک مرد است!
و با وجودی كه مردان برای رسيدن به اشراق كار كرده اند، زنان برای رسيدن به اشراق مستقيماً كار نكرده اند، آنان نخست برای رسيدن به مردی كار كرده اند، زيرا نمی توانی بدون رسيدن به مردی، به اشراق برسی: نخست بايد مرد بشوی و سپس به اشراق برسی.
پس آنان فقط در ظاهر راهب و راهبه بودند، ولی هدف هايشان كاملاً متفاوت بود.
مرد پيشاپيش از مرتبه ای والاتر برخوردار بوده و زن آن مرحله را در زندگی بعد احراز می كرده است ، زن يک زندگی عقب بوده است!
و تمام اين ها مزخرفات است
تاجايی كه به روحانی بودن مربوط است، تفاوتی بين زن و مرد نيست، زيرا مسئله در بدن و زيست شناسی نيست، حتی مسئلەی  روان و روانشناسی هم در كار نيست.
مسئلەی  بودن در ميان است و در بودن، تفاوت جنسی مطرح نيست. روح ها زن و مرد نيستند،
يک روش می تواند يک مرد را به خود درونی اش رهنمون شود و همان روش می تواند يک زن را به خود درونی اش راهنمايی كند. ابداً مسئلەی  جنسيت در كار نيست، زيرا تمام كار در مشاهده گری است.
آنچه كه مورد مشاهده است، مسئله نيست ، چه يک بدن زنانه را تماشا كنی و چه بدنی مردانه را، چه ذهنی زنانه را مشاهده كنی و چه ذهنی مردانه را، اينها مسئله نيستند.
تاكيد بر مشاهده گری است ، و مشاهده گری جنسيت ندارد.
حتی مردانی بزرگ چون ماهاويرا، گوتام بودا نيز بخشی از دنيای مردسالار باقی ماندند و نتوانستند برعليه آن قيام كنند. اين نخستين بار است كه زن و مرد باهم هستند، برای يک تجربه كار می كنند، و طبيعتاً، وقتی انرژی های متضاد باهم كار كنند، بازيگوشی بيشتر، شوخ طبعی بيشتر، خندەی بيشتر، عشق بيشتر و دوستی بيشتری وجود خواهد داشت ، تمام كيفيت هايی كه ما را انسان می سازد.
قديسان قديم تقريباً غيرانسانی بودند، استخوان هايی خشكيده. سرزندگی و شوخ طبعی با معنويت آنان مخالف بود.

به نظر من، شوخ طبيعی و سرزنده بودن خود اساس روحانيت است،
اگر انسان روحانی نتواند شوخ و سرحال باشد، پس چه كسی می تواند؟

عشق و نور

01 Nov, 22:41


تناقضاتِ زمان


لحظه حال، در ظاهر، «هر آن چه که روی می دهـد» است. زیرا آن چه روی می دهد، همواره تغییر می کند و به نظر می رسد که هر روز از زندگی شما هزاران لحظه را در بر می گیرد که در آن رویداد های گوناگونی رخ می دهند. زمـان بـه صورت توالی لحظات، بی پایان است که برخی از این لحظات، «خوب» و برخی «بد» هستند. با این حال اگر دقیق تر بنگرید، یعنی به تجربه های شخصی خود نگاهی بیندازید، خواهید دید که لحظات چندان زیادی نبـوده اند. آن گاه پی خواهید برد که همیشه تنها همین لحظه بوده است. زندگی همیشه در اکنون است. سراسر زندگی شما در این اکنون همیشگی آشکار می شود. حتى لحظـات گذشته یا آینده فقط زمانی وجود دارند که آن ها را به یاد آورید یا انتظارشان را بکشید که این کار را توسط فکر کردن به آن ها، تنها در لحظه ای که هست، یعنی این لحظه انجام می دهید.
پس چرا این گونه به نظر می رسد که گویی این همـه تـوالى لحظـه هـا وجـود داشته است؟ زیرا لحظه حال را با آن چه که روی می دهـد، یعنی با محتـوا اشتباه می گیرید. فضای اکنون با آنچه که در این فضا روی می دهد، اشتباه گرفته می شود. اشتباه گرفتن لحظه حال با محتوا، نه تنها توهم زمان، بلکه توهم «من درون» را نیز به وجود می آورد.

اکهارت تله
جهانی نو

عشق و نور

27 Oct, 20:10


فقط سکوت کنید

تمام دعاهای شما چیزی نیست جز اینکه به خدا بگویید چکار بکند و چکار نکند. فکر می‌کنید مشاور خدا هستید.

اما مراقبه یعنی اینکه شما محدودیت‌های خودتان را درک می‌کنید و حالا فقط ساکت می‌شوید. بدون هیچ توصیه و سفارشی به خدا....

اگر بتوانید فقط ساکت باشید، هم در بیرون و درون‌تان، هر آن چیزی که واقعا نیازتان باشد برای‌تان رخ خواهد داد.

تمام تعالیم برای آن است که ساکت شوید و ایده‌های احمقانه خودتان را به خدا حواله ندهید. بلکه فقط سکوت کنید..

عشق و نور

27 Oct, 20:00


من حیوانات را «نگهبانان وجود» می‌نامم، به ویژه حیواناتی را که با انسان‌ها زندگی می‌کنند.

زیرا برای بسیاری از انسان‌ها، از طریق ارتباطشان با حیوانات است که با سطح وجود ارتباط می‌گیرند.

حیوانات در سطحی پیش از تفکر هستند.
آنها هنوز خودشان را در فکر گم نکردند.

وقتی ما به ماورای تفکر صعود کردیم، آنگاه دوباره با آنها ملاقات می‌کنیم، یعنی در جایی که ما هر دو بی‌فکر هستیم.

و این یک اتصال ژرف است.

فقط نگاه کردن به حیوانات می‌تواند تو را از ذهن خارج کرده و به این لحظه حاضر بیاورد؛
یعنی به جایی که حیوانات تمام اوقات آنجا زندگی می‌کنند -تسلیم زندگی.

هر گیاه یا حیوانی را نگاه کن و بگذار که آن، پذیرش آنچه که هست را، تسلیم به این حال حاضر را، به تو آموزش دهد؛
بگذار تمامیت را به تو یاد دهد، یعنی یکی بودن با خودت را، واقعی بودن را.
بگذار نحوه زندگی کردن و مردن را، و زندگی و مردن را یک مشکل نساختن را، به تو آموزش دهد.


#اکهارت_تول
#حالا_اکنون_حضور

عشق و نور

27 Oct, 19:59


نفس آدمی، همیشه در حال جنگ با حال حاضر است
و در مقابل این لحظه فانی و گذرا، مقاومت می‌کند‌ چون تابع زمان است.
برای نفس "بی زمانی" معنا و مفهومی ندارد

عشق و نور

27 Oct, 19:45


👆 بُعدِ موسیقی

اشو

عشق و نور

27 Oct, 19:40


خودبرتر 11:
فراآگاهی کوروش قدم ۱۱:
انسان شرطی شده همیشه درچرخه عادات دور محور خودش میچرخد ومیپندارد انچه را اموخته است حقیقت است تمام محتویاتش ازکودکی با باورها اعتقادات الگوها هویت ها ترسها ونقابها ازطریق خانواده مدارس اجتماع بهش تحمیل شده است وبا هویت ها جعلی ش رشد کرده است

انسانها در محدودیت ها زندگی میکند در انباشتگی ودانستگی هاشان ومیپندارند انچه دارند اگاهی ست ولی هنوز تجربه ای از اگاهی درونشان ندارند چون شهامت دل به دریا زدن وندارند وهمیشه ازمنطق شان محافظت می کنند وپشت میله های باور ها شان زندگی میکنند همیشه میخواهند انسان خوبی شوند پرهیز کار شوند وبا پرهیز کاری میخواهند معنوی شوند ولی اینها درخواب وخیال نفس شان گرفتارند وهمیشه بجای اینکه نفس شان بسوزانن نفس شان را فربه میکنند نفس از اگاهی وازحقیقت چیزی نمی داند نفس با ادا وتظاهر ونقاب ورول وماسک میخواهد انسان خوبی شود انسان های اخلاق گرا همشون نفس پرور هستند همیشه میخواهند کسی دیگری باشند واز خودشان فرار میکنند از خود واقعی شان فرار میکنند ودر ترسهاشون پشت دیوار انکار پنهان شده اند ما انسان خوب نداریم ما انسان اگاه داریم وبرای اینکه به اگاهی برسیم باید از تمام خواسته ها امیالها ارزوها گذشت باید پوسته نفس بترکد تا نور وارد شود قبل از اینکه بمیری بایددرنفس بمیری وگرنه درچرخه هزاران ساله درمحدودیت دور خودت میچرخی واز دانستگی هایت که ازان تو نیست محافظت میکنید اگاهی تجربه پذیراست انسان نفس پرور فقط سخنور میشود وهیچ درک وشناختی از عمق وجودش ندارد چون برای وارد شدن به دریا شهامت ترک ساحل باید بدست اوری فقط محدود انسانهایی میتوانند تولد ثانی را تجربه کنند وبیدار شوند وبرای بیداری باید جان بدی تا بتوانی لایق جانان شوی انسانهای نفس پرور همیشه به عوامل بیرونی با دانش اندوزی میخواهند به اگاهی برسند چون شهامت رودرو شدن باحقیقت خودشان را ندارند وهمیشه پشت دیوارها وحصارها زندگی میکنند در روز مرگی در تکرار وبا اندوخته هایی که ازدیگران دارند یا بدست اوردند قانع هستند اگاهی خدای درون ماست اگر بیدار نشود هزاران کتاب هم بخوانی هیچ فایده ای برای خودت نداره چون تو با کتاب خواندن به اگاهی درونت وصل نخواهی شد ودرسطح میمانی چون در باورهای محدود کننده ات اسیری وتوان تخریب هویت های جعلی ت را نداری چون همیشه بجای اینکه درون ت عمیق بشی از دانش بیرونی تغدیه کرده ای بخاطر همین فقط درحال رنج وعذاب هستید چون حال خوبتان به عوامل بیرونی بستگی دارد وبه اگاهی درونتان متصل نشده اید اگاهی از بیرون نیست باید درونت حفره کنی عمیق بشی هرانچه در ذهن محدودت ریخته شده باید خالی شود تا اجازه ورود به درون بهت داده شود باید سر بدهی تا پیر درونت به تو ازن ورود دهد تا بتوانی خدای درونت را ببینی یا تجربه کنی انسان نفس پرور میخواهد زاهد شود پرهیز کار شود بخاطر همین هیچوقت امیال وخواسته هایش تمامی ندارد چون اگاهی درونش بیدار نگشته است این اگاهی درون تمام اشعالهای درونش را میگیرد انسان پرهیزکار مثل مرتاض باید یک جا بشیند درتنهایی نکند خطا کند اشتباه کند انسان بدون خطا واشتباه هیچوقت نمیتواند رشد وشکوفا شود فقط در ترسهایش درمحدودیت ها میماند هزاران سال انسان تقلید کار با الگوها وباورها غلط زندگی میکند وشهامت گدشتن از محدودیت های ذهنش را ندارد دیوارهای ذهنی بسیار درد ناک است بخاطر همین همه با دانستگی هاشان خوش هستند بسته هستند‌در زندانی ذهنشان زندانی هستند تا انسان درک نکند نادان است دانای درونش بیدار نمیشود که بخواهد بیدارش کند نفس رویاگر همیشه انسانها را درخواب وخیال برده است وانسان تا نفس خودش را نشانسد بیدار نخواهد شد ودرتوهماتش دایما دنبال ثروت اندوزی دانش اندوزی جاه طلبی مشغول است وهیچ وقت نمیتواند راه درون را برود انچه هست درون انسان است وباید دست ازعوامل بیرونی کشید تا به درون دعوت شوید حرف نیست باید اجرا کنید انکه درون است کاملا تورا می شناسد وفریب اون غیر ممکن است باید از پشت کهنه نقاب ها بیرون بزنی و از ترسهات عبور کنی تا بتوانی با خودت یکپارچه شوی وازدوگانگی ها وتناقصات بیرون بزنی تا فردیت که همان اگاهی ست را تجربه کنید انسانی که شهود نداشته باشد در چرخه باورهایش میماند وهیچوقت حقیقت درونش را تجربه نخواهد کرد ودر دانستگی هایش درباورها واعتقاداتش مثل گذشته میماند میوه های پوسیده بدرد کسی نخواهد خورد باید میوه خودت برسد تا بتوانید هم خودتان هم دیگران را میوه دهید میوه های دیگران برایتان کارایی نخواهد داشت اگر هم داشته باشد در سطح است وهمین باعث میشود در مرداب بمانید ورشد نکنید تا اگاهی درونت بیدار نشود تو شکوفا نمیشوی ودرتوهم دانستن ها باقی میمانید🦋

عشق و نور

27 Oct, 19:40


اگاهی هیچ محدودیتی ندارد انچه محدود است ذهن شرطی شده است که دایما مانع رشد تو شده است چون با باورهای بنیادین شمارا زندانی کرده است تااز این میلها رهایی نیابی نمیتوانی پرواز کنی🦋

انسان شرطی شده ونااگاه همیشه درافراط وتفریط است در بی تعادلی چون از فهم من میدانم ش رهبری میشود وهمین امر باعث دوگانگی ها وتناقصات میشود باورها یا همان دانستن باعث میشود که درمحدودیت ها در شک وتردید بمانید وهمیشه در نوسانات هستید گاهی پذیرا هستید گاهی درجنگ هستید چون از باورها رهبری میشوید دانش سطحی است وبینش که با شهود قلبت همراه است یقین همیشه مسیر را برات هموار میکند ذهن نکاویده همیشه از داده واطلاعات ش محافظت میکند وچون تحمل حقیقت یا شهامت رفتن از منطقه امنش را ندارد بخاطر همین هیچ اختیاری ازخودش ندارد وعوامل بیرونی بهش جهت میدهد واز درون رفتن واهمه دارند بخاطرهمین دایما در سطح زندگی میکنند وازدریچه ذهنشان می بینند چون هنوز دریافتی از اگاهی یا بینش ندارند ذهنی که شهود ندارد دایما دور خودش میچرخد مقلد است وطبق عادات مکانیکی عمل میکند ودرخواب وخیال زندگی میکند واز شعور اگاه خویش بی خبر است ودایما درتلاش است که به اگاهی برسد ولی اگاهی با تلاش بدست نمیاید اگاهی همیشه است فقط باید از محتویات ذهن خالی شد انوقت مهمان اگاهی خواهید شد🦋

از انسانهای که درمحدودیت ها ترسها زندگی میکنند دوری کنید اونها درسطح زندگی می کنند وهمیشه از دانش بیرونی پیروی می کنند مقلد هستند وهمیشه درچرخه عادات هستند وشهامت ترک ساحل را ندارند فقط بلد ن حرف بزنن شعار میدن از دیگران میگویند چون بینش درونی ندارند فقط اطلاعات جمع اوری میکنند وبه دیگران نسخه میدهند🦋

تعصب داشتن اگاهی نیست ترس دادن اگاهی نیست محدود کردن اگاهی نیست ممنوع کردن اگاهی نیست مالکیت اگاهی نیست
اگاهی باور نیست اگاهی فرای باورهاست که تجربه پذیر هستش🦋

عشق و نور

27 Oct, 18:59


احساسِ خفگی از ترسِ رها شدن از دانستگی ها بالا میاد
وقتی این ترس کاملا پذیرفته بشه اون ترس هم از بین میره
هرچی رو بپذیری، ازش رها میشی

عمیق‌ترین خواسته بشری در حقیقت مردن در نفسشه☺️

نفس به هزار و یک طریق آموخته تا بقاشو تثبیت کنه و مقاومتگره بی نظیریِ

تا باوری در مورده مرگ داری از باورهات می‌ترسی چون نمیدونی مرگ چیه☺️
در مرگِ نهاییِ نفس، فکری وجود نداره تا تبدیل به باور بشه

مردم در حقیقت از باورهای خودشون در مورده مرگ میترسن چون واقعا نمیدونن مرگ چیه

بدن، میمیره در این شکی نیست
اونایی که بیدار میشن، مرگ قبل از مرگ رو در همین بدن تجربه میکنن و در همین بدن بدرود حیات میکنن چون مرگ رو باور نمیکنن ازش عبور میکنن ☺️

ببین در جامعه ایی که در اون بدنیا اومدی چه باورهای موروثی در باره مرگ رایج و مرسومِ همه رو زیر سوالشون ببر تا فراتر از باورها بری

دعاها، موروثی اند ارث و میراث نیاکان و رفتگان و اجداد ما هستند که رفته رفته تبدیل به اعتقادات و عادت‌های مرسومِ جوامع میشن که به زبان‌های مختلف بشری به گونه های مختلفی بیان میشن با ذکر و مانترا یا نماز و ...
با دعا نمیتونی با کیهان ارتباط برقرار کنی
ارتباطِ بی‌واسطه، فراسوی دعاهاست

چیزی رو که خودت تجربه اش نکردی، باور نکن همین

باورها و اعتقادات جمعی جامعه قوی اندکه باید ازشون فراتر بری☺️

عشق و نور

27 Oct, 18:24


احساسِ خفگی از ترسِ رها شدن از دانستگی ها بالا میاد
وقتی این ترس کاملا پذیرفته بشه اون ترس هم از بین میره
هرچی رو بپذیری، ازش رها میشی

عشق و نور

27 Oct, 18:18


سانیاس یا ترک دنیا، نادیده گرفتن چیزهای خارجی نیست بلکه نفس است.
برای چنین تارُکانی هیچ تفاوتی میان خلوت و زندگی فعال وجود ندارد.

" درست همان‌گونه که یک انسان ، کسی که ذهن او، پرمشغله است ، هشیار از آنچه که در جلوی او اتفاق می‌افتد نیست، درست همان‌گونه نیز عارف، اگرچه که در کار مشغول می‌شود، در پی آن فعال نیست ، زیرا ذهن او بدون طغیان نفس در خویش غرق می‌شود.
درست مثل انسانی که بر تختخواب خود خوابیده ، خواب می‌بیند که او سراسیمه بر روی پرتگاهی می‌افتد ، درست همان‌گونه نیز شخص غافلی که نفس او هنوز حاضر است، اگرچه که در خلوت در مدیتیشن عمیق مشغول می‌شود، از آن دست برنمی‌دارد که فاعل همه عمل باشد. "
در این فصل گفته می‌شود که سرتاسر زدودن فکر تنها ترک واقعی می‌باشد. "

رامانا ماهارشی

عشق و نور

27 Oct, 18:13


سؤال: آیا انسان می‌تواند با روزه گرفتن پیشرفت معنوی کند؟
جواب: روزه گرفتن باید عمدتاً به طور ذهنی [ خودداری از فکرها] باشد.
پرهیز از غذا هیچ خوبی‌ای نخواهد داشت ، او حتی ذهن را برآشفته خواهد کرد.
شکوفایی معنوی بیشتر با کنترل غذاخوردن خواهد آمد.
اما اگر، در طول روزه‌ای از یک ماه ، چشم‌انداز معنوی نگه داشته شده باشد، آنگاه در حدود ده روز پس از شکستن روزه ( اگر او به درستی شکسته شود و با غذا خوردن عقلایی ادامه پیدا کند) ذهن خالص و پیوسته خواهد شد، و بهمین صورت هم باقی می‌ماند.
در روزهای اول پس از آمدنم به اینجا، من چشم‌های خودم را بصورت بسته داشتم و آن‌چنان عمیق در مدیتیشن جذب شده بودم که به سختی می‌دانستم که آیا روز است یا شب. من هیچ غذا و هیچ خوابی نداشتم.
وقتی در بدن حرکت است، شما به غذا نیاز دارید.
اگر شما غذا دارید ، شما به خواب نیاز دارید.
اگر هیچ حرکتی نباشد، شما به خواب نیاز ندارید .
غذای بسیار کم برای حفظ زندگی کافی است. آن معمول بود که تجربه من باشد .
کسی یا دیگری عادت داشت که به من هرگاه که چشم‌های خودم را باز می‌کردم غذای مایعی تقدیم کند . آن، همه آن چیزی بود که من می‌خوردم.
اما یک چیز را به خاطر داشته باشید: به جز وقتی که انسان در وضعیتی جذب است که ذهن بی‌حرکت باشد، ممکن نیست که غذا یا خواب را یک‌سره دست برداشت.
وقتی که بدن و ذهن در پیگردهای معمولی زندگی مشغول هستند ، اگر شما دست از غذا و خواب بردارید بدن تلوتلو می‌خورد.
تئوری‌های مختلفی در رابطه با آنکه یک سالک معنوی چقدر باید غذا بخورد و چقدر باید بخوابد وجود دارند. بعضی می‌گویند که سالم است تا در ساعت ده شب به خواب رفت و در ساعت دو بامداد بیدار شد. آن به معنای آنست که چهار ساعت خواب کافی است.
بعضی می‌گویند که چهار ساعت خواب کافی نیست، بلکه باید شش ساعت باشد. او به این ختم شود، که خواب و غذا نباید به افراط کشیده شوند. اگر شما بخواهید یکی از آن‌ها را کاملاً قطع کنید، ذهن شما همیشه به سوی او سوق داده خواهد شد.
بنابراین، سالک باید همه چیز را در تعادل انجام دهد.
هیچ زیانی در سه یا چهار وعده غذای در یک روز وجود ندارد.
اما فقط نگویید " من این گونه از غذا را می‌خواهم و آن‌گونه از غذا را نمی‌خواهم " و از این قبیل.
علاوه بر آن، شما این وعده‌های غذا را در دوازده ساعت بیداری می‌خورید در حالی که در دوازده ساعت خواب غذا نمی‌خورید .
آیا خواب شما را به رستگاری هدایت می‌کند؟
این اشتباه است که فرض بر آن گرفته شود که بی‌فعالیتی ساده انسان را به رستگاری هدایت می‌کند.

رامانا ماهارشی

عشق و نور

27 Oct, 18:12


بی‌تقلایی نتیجه تقلا است
" تقلای آگاهانه عمدی ضروری است تا به آن وضعیت بی‌تقلای سکوت نائل گشت. "

رامانا ماهارشی

عشق و نور

27 Oct, 18:10


نوردیده، به تعبیر و تفسیر یا نظریاتِ دیگران
پاسخ نمیدهد☺️

عشق و نور

27 Oct, 17:50


چطور ذهن خودمان را به خدمت خودمان درآوریم

اشو

۴ دقیقه

عشق و نور

27 Oct, 17:47


در سکوت، بی زمانی حاکمه واسه همین خواسته ایی نیست چون منی که آرزویی داشته باشه، نیست.

عشق و نور

27 Oct, 17:36


تو زمانی با خداوند در ارتباطی که ساکت باشی و حرف نزنی و چیزی از خدا نخواهی فقط شنوای سکوت قلبت باشی ☺️

عشق و نور

27 Oct, 17:33


وقتی من ذهنی هست، حضور نیست یعنی در این لحظه در بدنت حاضر نیستی غایبی☺️

من ذهنی، من و تو میشناسه، اسم و رسم و هویتهای نقاب دار داره و یاد گرفته با هویت‌های خیالیش هنرپیشگی کنه یعنی رلهای بازی رو خوب یادگرفته و برای خودش کسی شده و داستان‌های تکراری گذشته هاشو بی‌وقفه تعریف و تفسیر میکنه هم برای خودش و هم برای دیگران.

عشق و نور

27 Oct, 17:19


منِ ذهنی، هویتی وهمی و موقتی برای حضور در همین لحظه حاضر است☺️

عشق و نور

27 Oct, 16:49


یک انسان خشن در تلاش برای خشن نبودن چه می‌تواند بکند؟

فقط می‌تواند از خشونت استفاده کند
او نسبت به دیگران و نسبت به خودش خشن خواهد بود
وقتی با دیگران خشونت کند، دچار مشکل خواهد شد، ولی وقتی با خودمان خشن باشیم، درک نمی‌کنیم که خشن هستیم
اگر برای مدتی طولانی روزه بگیریم فکر نمی‌کنیم که مرتکب خشونت شده‌ایم. ولی وقتی کسی را در اتاقی زندانی کنم و هیچ غذایی به او ندهم و بگذارم چند روز گرسنگی بکشد، تمام شهر متوجه می‌شوند که من انسان بسیار خشنی هستم و کسی را در اتاقی زندانی کرده و به او گرسنگی داده‌ام!!!
ولی اگر همین کار را با خودم بکنم، مرا بعنوان یک ریاضت‌کش بزرگ خواهند شناخت!!!
من در هر دو صورت یک رفتار را انجام داده‌ام. تنها تفاوت در این است در یک مورد آن را با دیگری انجام داده‌ام و در مورد دیگر، ‌با خودم.

نکته‌ی دیگری که مایلم به شما بگویم این است که:
هرکاری انسان خشن برای خشن‌نبودن انجام دهد، فقط می‌تواند عملی خشن باشد. او اینگونه نمی‌تواند غیرخشن شود. بنابراین، می‌گویم موضوع این نیست که عدم خشونت یک دین عالی باشد، بلکه موضوع این است که تو کیستی و چه می‌کنی
بگذارید این نکته به درستی فهمیده شود:
اگر من کار خشنی انجام دهم، بگذارم اینکه من خشن هستم کاملاً‌ عمیق در من فرو برود، و بگذارم این طبیعت خشنِ من روشن‌تر شود و عمیقاً‌ وارد آگاهی من شود؛ و بگذارید تشخیص دهم که من از صبح تا شب خشن هستم؛ بگذارید تشخیص دهم که وقتی در خیابان راه می‌روم، خشونت در راه‌رفتن من نیز وجود دارد. خشونت فقط این نیست که کسی چاقویی را در قلب دیگری فرو کند.

مردمانی که هوشمندی بسیار پایینی دارند فکر می‌کنند که خشونت فقط وقتی هست که کسی خنجری در شکم دیگری فرو کند
خشونتی که وقتی کسی با حالت خاصی به دیگری نگاه کند، می‌تواند خشونتی بیشتر از فروکردن چاقو در شکم دیگری داشته باشد
خشونت حتی می‌تواند وقتی باشد که تو ابداً‌ به دیگری نگاه نکنی
موضوع فقط این نیست با خشونت به دیگری نگاه کنی: اگر در خیابانی راه بروی و من از کنار تو رد بشوم و ابداً‌ به تو نگاه نکنم، گویی که تو فقط یک حیوان کوچک هستی و یا موجودی بی‌هویت هستی…این خشونت است
رهبران بزرگ اینگونه در خیابان راه می‌روند. آنان طوری راه می‌روند که مردمان اطرافشان مانند کِرم‌هایی هستند.

#اشو
انقلاب در آموزش‌وپرورش

عشق و نور

27 Oct, 16:43


آهنگ خود را بشناسید! 🪷🌞🌳🤰

در کشور «نامیبیا» یک قبیله ایی به نام «هیمبا» زندگی می‌کند که در آن، تاریخ تولد یک کودک لحظه تولد او در نظر گرفته نمی‌شود، بلکه روزی است که مادرش تصمیم می‌گیرد تا بچه‌دار شود!

وقتی زنی تصمیم می‌گیرد بچه‌دار شود، به جایی در جنگل زیر درخت می‌رود و به سکوت گوش می‌دهد تا اینکه آوازهای کودکی را می‌شنود که می‌خواهد او را به دنیا بیاورند.

او با شنیدن این آهنگها به سراغ همسر خود می‌رود و این آهنگ را به او آموزش می‌دهد. آنها این آهنگ را در هنگام لقاح کودک می‌خوانند، گویی نوزاد را به این دنیا می‌خوانند.

سپس وقتی مادر در هفته‌های آخر بارداری است، این آهنگ را به زنان مسن قبیله آموزش می‌دهد. در نتیجه زمانی که کودکی به دنیا می‌آید، زنان بزرگ‌تر این آهنگ را برای استقبال از نوزاد می‌خوانند.

کودک رشد می‌کند و بومیان دیگر نیز آواز کودک را یاد می‌گیرند. و اگر ناگهان اتفاقی بیفتد، مثلاً کودکی بیفتد و زانویش آسیب ببیند، شخصی او را بلند می کند و آهنگش را برایش می‌خواند.

دلیل دیگری که برای آواز خواندن وجود دارد این است که اگر ناگهان کسی کاری ناشایست انجام دهد، بومیان او را احاطه می‌کنند و دوباره آهنگها را برای آنها می‌خوانند.

این قبیله معتقد است که رفتار ضد اجتماعی نه با تنبیه، بلکه تنها با عشق و احترام به فرد اصلاح می‌شود. وقتی آهنگ خود را بشناسید، میل یا نیاز به انجام کاری که دیگران را ناراحت می‌کند از بین می‌رود.

این روال همیشگی در تمام زندگی این مردم است که آهنگها توسط همسران با هم خوانده می‌شود. سرانجام، هنگامی که شخصی در رختخواب نزدیک به مرگ دراز می‌کشد، تمام اهالی با خواندن آهنگ او، برای آخرین بار با او وداع می‌کنند.

عشق و نور

18 Oct, 13:03


در ارتباط با قلب و استاد درونتان

دیگر از تنهایی نمی‌ترسید.

اگر روزهای خود را بدون معنای خاصی بگذرانید و آن را بخشی از بازی زندگی بدانید مقاومت‌های ذهنی تان کاسته شده و دیگر آزارتان نمی‌دهد.

شما شروع به دوست داشتن موقعیت و لحظه فعلی خود می‌کنید، حتی اگر ذهن شما آن را به عنوان یک موقعیت نامطلوب ارزیابی و طبقه بندی کند.

کمبود پول، اعتماد به ديگران یا اعتماد به آینده دیگر باعث نگرانی شما نمی‌شود.
میزانِ ترسِ از دست دادنِ زندگیِ مادی، دوستان، عزیزان یا گذشته های غمبارتان، اندک‌اندک‌ کاسته تر و کاسته تر میشوند.

به تنفسِ خودآگاهانه و عمیق شدن آن هشیاتر میشوید.

رویدادها به طور طبیعی برای شما همین لحظه اتفاق می‌افتند، بدون برنامه‌ریزی های قبلی ذهنتان.
زندگی، در روال طبیعی اش جریان میابد و به شما عدم وابستگی را می‌آموزاند☺️

عشق و نور

18 Oct, 12:35


#پاسخ_اصلی

پاسخ اصلی؛ رسیدن به حالت بی سوالیست.

#اشو

عشق و نور

18 Oct, 12:34


من همیشه دنبال یک پاسخ بودم
همیشه در حال پرسش
همیشه در حال تلاش برای حل معما
همیشه دنبال قطعات گمشده
من پاسخ را نیافتم
این پیام یک پاسخ نیست
این حتی پایان پرسشها نیز نیست
به نظر می‌رسد همۀ پاسخها
فقط به پرسشهای بیشتر منجر می‌شوند
همۀ پرسشها اساساً خالی هستند
و همۀ پاسخها نیز خالی هستند
همه چیز خالی است
و علیرغم همۀ منطق ها
تهیای محض کاملاً پر است
بنابراین به نظر می‌رسد
پاسخ اینست که پاسخی وجود ندارد
خوب نیست وانمود کنی که
این چیزی است که تو می‌خواستی
تو می‌خواستی بدانی
"خود" همیشه می‌خواهد بداند
و این پیام کلِ "دانستن" را همان خبطی می‌سازد که هست

تیم کلیس

عشق و نور

18 Oct, 12:30


هنگامى كه از پنجره عشق به هستى نگاه مى كنى همه چيز رنگ مى گيرد،هويت پيدا مى كند ،معنا مى يابد ديدن با نگاه عشق است كه دگرگونى را ميسر مى كند اصلاً صحبت برهان واستدلال در ميان نيست خدا را نمى توان اثبات ويا رد كرد صحبت از دلى است كه ظرفيت عشق را دارد اگر دل تو از عشق سرشار باشد و مانند چشمه بجوشد انگاه آهسته آهسته وآرام آرام حضور او را احساس خواهى كرد تو را به سوى بيكران مى كشاند  تو را در معرض لطف او قرار مى دهد وانگاه خدا همچون ماجرايي شگفت وژرف در تو اتفاق مى افتد.

  #اشو

عشق و نور

18 Oct, 11:48


عدم وابستگی را بیاموزید.
وابستگی خالقِ بسیار سخت گیریست!

به استقبالِ ناشناخته ها رفتن را
بعنوان جوهره خرد و آگاهیِ وجودین تان‌ بپذیرید.

با پذیرش و تسلیم خود به هستی، با هستی دوست شوید و بر علیه اش نجنگید چون در اینگونه جنگهای درونی، همیشه شما بازنده اید نه هستیِ لایزال☺️

عشق و نور

18 Oct, 11:29


ذهن می‌تواند دشمن باشد
و همچنین ذهن می‌تواند دوست باشد.
این ذهن است که اسیر می‌کند
و این ذهن است که آزاد می‌کند.

وقتی ذهن به چیزهایی که گذرا و ناپایدار هستند می‌چسبد، این ذهن است که اسیر می‌شود. این ذهنی است که دشمن است.

اما ذهنی که هیچ جا و روی هیچ شیئی ساکن نمی‌شود و نمی‌ماند، این ذهنی است که دوست شماست. این ذهنی است که رهایی می‌بخشد.

همه‌چیز به شما بستگی دارد، به نوع همراهی شما که در ذهن خود دارید. ذهن می‌تواند شما را نابود کند و هم اینکه ذهن می‌تواند کمک‌کننده‌ی بزرگی باشد.

قدرت فوق‌العاده‌ای در ذهن وجود دارد، و این قدرتی‌ست که می‌توانید از آن استفاده کنید.

وقتی ذهن در آرامش است به ما آرامش می‌دهد. اما وقتی بی‌قرار است، همه‌ی این سامسارا، این رنج و این جهنم را ایجاد می‌کند.

یک ذهنِ آرام، بهشت را به زمین می‌آورد. آن را در همه‌جا به ارمغان می‌آورد.

#پاپاجی

عشق و نور

18 Oct, 11:25


بس دعاها کان زیان است و هلاک
وز کرم می نشنود یزدان پاک

#مثنوی_مولانا

دعاهای زبانی که نسل هاست طوطی واری انتقال یافته اند! مثل ورد گفتن شده اند. اینگونه دعاها از خواسته ها و آرزوهای منافعِ بهره کشِ نفسانی برمیخیزند و بسیار زیان آورند! همه خواسته ها و آرزوهایی که انسانها از روی نادانی و ناآگاهی به خدا حواله میکنند👈 خدا اینو به من بده، خدا اونو به من بده! یا اینو اینجوری کن که من میخوام و اونو اونجوری کن که من نمیخوام و ...
اینگونه دعاهای "حواله ایی" به ضرر دعاگران است چه طبق سیستم های باورمندیهایشان به خدا باشد، چه نباشد! خداوند اینگونه دعاها را از روی کرامت و مهر و شفقتِ بی پایانش، نشنیده می گیرد تا انسانها دست از این‌ دعاهای زیان آورشان‌ بردارند و در وجود خود عمیق‌تر شده و به فراسوی دعاها بروند و حقیقتِ خداوند را بی‌واسطه تجربه کنند!

عشق و نور

18 Oct, 10:45


هم خویش را بیگانه کن
هم خانه را ویرانه کن
آنگه بیا با عاشقان
همخانه شو همخانه شو😊

خویش👈  خود وهمی و خیالی ست
خانه   👈 منظور از خانه، خانه های باورمندیهای مقلدانه و غیره شهودی ست که از تجربه خودت نبوده اند!

عشق و نور

18 Oct, 10:37


ذهن، ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه در حافظه دور و نزدیکِ سمعی و بصری(دیداری/شنیداری) دارد که در راه زندگی، پوشش‌های بسیاری بر روی حقیقت می‌کشد! چون از طریقِ جامعه ایی نفس پرور که در آن بدنیا آمده ایی، آموزش دیده ایی! و جامعه همیشه با حقیقت مخالف بوده و دروغ و پنهانکاری را سرمشقِ زندگی تو قرار داده و تو هم قبولش کردی! خودآگاهی، بیادآوردنِ خویشتنِ واقعی توست همان که ورای "خود" است. حقیقتِ بی‌واسطه وجودت☺️
تمامِ "دل" تنگی هایت به این خاطر است که زبان "دلت" را فراموش کرده و صداقت و یکپارچگی ات را از دست داده ایی که اکنون بیادش می‌آوری☺️

عشق و نور

18 Oct, 10:17


فهمیدن، بر اساسِ واژگان و مفاهیم مفهمومی ست که با من میدانم، پیوسته با زبان هایی که از کودکی می آموزیم تغییر میکند. ادراک، عمیقتر از فهم است که با شناخت همراه است.
شناخت، همان خرد است که با خودآگاهی همراه است☺️

عشق و نور

18 Oct, 09:48


تغییر شیوه های قدیمی

🌻اشو

عشق و نور

18 Oct, 09:46


تنها قلبِ انسانِ که حقیقت رو میدونه و وقتی به پختگیِ درک و دریافتِ حقیقت بیواسطه وجودت برسی، برات عیان و آشکارش میکنه ☺️
حقیقت خداست😊

عشق و نور

18 Oct, 09:39


در مسیره آگاهی که مُردن در گذشته ها و زنده گشتن در اکنون است و با رشد و تکامل همراه است، هیچ نمیدانی که لحظه بعدی چه به همراه دارد☺️ فقط هشیار و گوشبزنگ‌ به این لحظه ایی و به ندای درونت اعتماد داری و پیروی می‌کنی☺️
کلید، پذیرش این لحظه است☺️

عشق و نور

18 Oct, 09:32


آموختن دانش و فهمیدن باهم متفاوتند،

فهمیدن انسان را در مسیر تکامل قرار می دهد،

آموختنِ دانش بدون فهمیدن ممکن است موفقیت کاذب به وجود آورد؛

ولی مسیر رشد و تکامل را روشن نمی کند.

گرجیف

عشق و نور

18 Oct, 09:22


مراقبه_روزانه ۲۷ مهر

عشق و نور

18 Oct, 09:20


مسیح میگوید:
وقتی که بدون شرمندگی جامه ها برکنید و آنها را بردارید و چونان کودکان آنها را زیر پا نهاده و لگد کنید، سپس خواهید دید پسر آن زنده را و نخواهید ترسید

وقتی در آغاز بچه مجبور میشود لباس بپوشد، سرکشی میکند.
او مخالف آن است چون آزادی اش را محدود میکند و به او نوعی دروغین بوده میدهد. مقاومت کردنش طبیعی است. اما شما میتوانید او را مجبور کنید. میتوانید او را ترغیب کنید. 
میگویید:
وقتی بیرون میرویم تو باید آن لباسها را بپوشی، وقتی به خانه برگشتیم، نیازی نیست.چون در جامعه لباس لازم است. وگرنه نمیتوانی با ما بیایی
و او میخواهد با شما بیاید بنابراین مجبور است لباس بپوشد.
اما لحظه ای که برمیگردد، لباسها را از تن بیرون خواهد کرد و نه تنها این، بلکه 
روی آنها خواهد پرید.آنها دشمن اند.
آنها او را دروغین میسازند.
وقتی آنها را میپوشد دیگر خودش نیست. اکنون دوباره آزاد است.
او برهنگی اش را با بیرون آوردن لباسها و زیر پا نهادن آنها جشن خواهد گرفت

اگر شما نیز مانند کودکان این کار را انجام دهید، سپس خواهید دید پسر آن زنده را و نخواهید ترسید.
در برهنگی تان ترسی نیست
چون ترس چیزی است که به شما اضافه میشود. ترس توسط شرم ایجاد میشود.
بسیاری از ادیان احساس گناه ایجاد میکرده اند تا شما احساس گناه کنید.
اگر احساس شرم کنید، ترسان میشوید. آنگاه نوعی عصبیت متولد میشود و سپس شما نزد همان اشخاصی که احساس گناه و ترس در شما ایجاد
کرده اند میروید تا یاد بگیرید چگونه به ورای آنها بروید!
آنها نمیتوانند مفید باشند چون آنها تولید کنندگان ترس هستند.
آنها به شما خواهند گفت:به سوی خدا دعا کن و خداترس باش.
آنها نمیتوانند شما را به ورای ترس رهنمون شوند.

مسیح میتواند شما را به ورای ترس راهنمایی کند اما در این صورت همه چیز باید از همان ریشه و بنیاد در هم شکسته شود.
ریشه و بنیاد این است:
اگر خود را نپذیرید، همیشه در ترس خواهید بود.

#اشو
#کتاب_دانه_خردل

عشق و نور

18 Oct, 09:19


خدا را يك انسان مپندار.
پدر خواندن خدا به ترس تو دامن مي زند،
زيرا هر كودكي از همان آغاز از پدر ترسانده شده است.

#اشو

عشق و نور

18 Oct, 07:30


همه ما باید به وظایف روزانه خویش توجه و عمل کنیم و همزمان هشیار و متمرکز به درونمان باشیم.
باید حسِ حضور هستی را در درونمان احساس کنیم و با نفس های او همنفس شویم‌.
برای ادغام و یکی شدن با هستی، نیازی به مراسمی پیچیده و تشریفاتی نداریم، عشق و اعتمادی کودکانه کافیست. بیایید همچون کودکی که نزد والدین خود می رود به سمتِ خداوند باز گردیم و همه مشکلات و نیاز های خویش را نزد او ببریم باید بدانیم راه حل تمامی مشکلات و همه نیاز هایمان که همه خودساخته اند، نزد او است.
ابتدا باید به طور مداوم در سکوتِ قلبمان با او گفت و شنود کنیم. او محبوب قلب ما و عاشق ماست. بیایید همواره با او سخن بگوییم و کلمات عاشقانه را با او نجوا کنیم. بیایید برای نعمت هایی که به ما ارزانی داشته است، از او سپاس گزاری و قدردانی نماییم. باید در سکوتِ قلبمان با او، بی تکلف و صمیمی، گفت و شنود کنیم.

عشق و نور

18 Oct, 07:15


دیالوگ درونی(گفتمانهای ذهنی) خودکار شده را تغییر دهید.
گفتگوی درونی ما، در دیدگاه ما از دنیای خود، افکار و باورها و احساسات ما و نهایتاً رویدادهایی که در زندگی ما روی میدهند، تاثیر می گذارد. به گفتگوهای درونی خود اجازه زور گویی و ترساندن، با گزارشهایی از قبیل، وقت دارد تمام می شود و .... اعتبار ندهید.
هشیار و شاهد و مراقبگون در همین لحظه حاضر که در بدنتان هستید نفسهای آگاهانه بکشید و زندگی کنید☺️

عشق و نور

18 Oct, 07:08


تعادل درون و بیرون

آیا می توانی درباره چالش های یافتن تعادل در زندگی های ما که به طور فزاینده ای پیچیده اند، صحبت کنی؟

اکهارت: مطابق نام گذاری من، منظور درونی و بیرونی در هم آمیخته است. افراد بسیاری وجود دارند که شدیداً درگیر رشد معنوی هستند اما با این حال در حرفه های جهانی کار می کنند و سعی می کنند به نوعی نظم در دنیای تحت تسلط نفس، دست یابند. در حالی که در همان حال روند بیداری را زنده نگاه می دارند. ایجاد تعادل در آن بسیار بسیار دشوار است: درگیر بودن در دنیای نفسانی و زنده نگاه داشتن روند درونی بیداری.
تا حدی نفس هنوز برای هر کسی یک چالش است. البته ما همه دارای نفس هستیم اما حداقل، برای نمونه، ساختار کلی افرادی مانند شما این نیست که پول تولید کند، بلکه تحقیق و جستجو در جنبه های بیداری و آگاهی است.

اکهارت تله
اینک و اینجا

1,280

subscribers

505

photos

1,548

videos