AUSTRO LIBERTARIAN @austro_libertarian Channel on Telegram

AUSTRO LIBERTARIAN

@austro_libertarian


لسه‌فر به این معنی است: بگذارید افراد انتخاب کنند که چگونه می‌خواهند در تقسیم کار اجتماعی شرکت کنند و بگذارید خودشان تعیین کنند که آنتروپرنرها چه چیزی باید تولید کنند.

👤لودویگ فون میزس

کانال مطالعه:
@LibertyReader

AUSTRO LIBERTARIAN (Persian)

با ورود به کانال تلگرام AUSTRO LIBERTARIAN با نام کاربری austro_libertarian، به دنیای آزادی فکری و اقتصادی خوش آمدید! این کانال با هدف ارائه مطالب مرتبط با حقوق انسانی، آزادی فردی و حکومت کمینه، به منظور افزایش آگاهی های فردی و جمعی درباره ارزش های آزادی و شفافیت تشکیل شده است. با شعار 'بگذارید افراد انتخاب کنند که چگونه می‌خواهند در تقسیم کار اجتماعی شرکت کنند و بگذارید خودشان تعیین کنند که آنتروپرنرها چه چیزی باید تولید کنند'، این کانال برای افرادی که به دنبال شناخت بهتر اصول آزادی و مفهوم آن هستند، یک مکان ایده آل برای گسترش دانش و تبادل اطلاعات است. اگر به خواندن مطالب مرتبط با حقوق و حریت های فردی علاقه مند هستید، این کانال واقعیتی برای شماست. به همراه ما باشید و در کانال مطالعه LibertyReader نیز عضو شوید تا بتوانید از آخرین اخبار و مطالب مفید در این زمینه با خبر شوید.

AUSTRO LIBERTARIAN

03 Feb, 08:10


بوکانان به فدرالیسم به عنوان یک نظم سیاسی ایده‌آل با چندین مزیت اشاره کند یک، فدرالیسم دولت را وادار می‌کند تا تولیدات خودش ویژگی‌های متمایل به بازار بیشتری داشته باشد. یک قیاس سوپرمارکت را در نظر بگیرید. خریداران می‌توانند وارد سوپرمارکت شوند و در بین این همه کالاها انتخاب کنند و در سبدشان برای خرید قرار دهند. هر خریدار به‌طور فردی می‌تواند انتخاب کند که کالایی را بخرد یا خیر. هیچ دو خریداری نیاز به انتخاب‌های مشابه ندارند. در مقابل هر سبد بازاری که دولت فراهم کند برای همه افراد در محدوده حوزه قضایی دولت فراهم می‌شود. بله این واضح است که سیاست‌مداران در انتخابات برای کسب مقام با پیشنهادهای پلتفرم‌های سیاسی مختلف برای رای‌دهندگان شرکت می‌کنند. به نوعی با پیشنهاد سبد بازارهای متفاوت اما در نهایت به تمام رای‌دهندگان سبد بازاری که برنده انتخابات فراهم می‌کند می‌رسد.
فدرالیسم به شهروندان حق انتخاب‌های بیشتری می‌دهد. کاملا واضح است که این انتخاب دقیقا مثل انتخاب‌های فردی و شخصی‌سازی‌شده شخص در سوپرمارکت برای پر کردن سبد سوپرمارکت خود نیست. ولی اگر شخصی حوزه‌های قضایی زیادی برای انتخاب داشته باشد، او می‌تواند حوزه قضایی یا به‌نوعی سبدی را انتخاب کند که بیشتر از بقیه به خواسته‌های وی نزدیک‌تر است و بیشتر از همه منجر به رضایت و خوشحالی او می‌شود. همان‌طور که بوکانان می‌گوید قاعده کلی فدرالیسم مستقیما با مقایسه با بازار آشکار میشود.
همچنین بوکانان به فدرالیسم به عنوان یک مکانیزم محدودکننده عمل‌های دولت نگاه می‌کرد. از همه واضح‌تر، در نظام فدرال مردم می‌توانند از یک حوزه قضایی استانی به یک حوزه قضایی دیگر جابه‌جا شوند و نقل مکان کنند. بنابراین، دولت‌های هم سطح در یک سیستم فدرال، هر یک انگیزه‌های قوی‌تری برای ارائه ترکیبی و قیمت گذاری‌ای از کالاهای عمومی دارند که برای تعداد زیادی از مردم جذاب باشد.
به‌علاوه، فدرالیسم می‌تواند دولت‌های در سطح متفاوت را به کنترل یکدیگر دیگر تشویق کند. نتیجه این کار در جامعه مدرن امروزی که دولت در سطح بالاتر، عمل‌های دولت‌های در سطح پایین‌تر خود را محدود می‌کند آشکار است ولی بوکانان پتانسیلی برای دولت‌های در سطح پایین‌تر می بیند که دولت‌های در سطح بالاتر خود را به‌نوعی دیده‌بانی و آن‌ها را رصد و کنترل کنند.
در همین راستا او امکان جدایی را پیشنهاد می‌دهد. اگر دولت در سطح پایین‌تر حق جدا شدن از حوزه قضایی دولت بالاتر را داشته باشد، دولت در سطح بالاتر انگیزه‌های قوی‌تری برای حکومت کردن عاقلانه‌تر، منطقی‌تر و کارآمدتر دارد تا نسبت به وقتی که جدایی امکان‌پذیر نیست. ایالات متحده هم این‌گونه شکل گرفت، وقتی مهاجران و مستعمران از بریتانیای کبیر جدا شدند.اخیرا هم به‌طور مشابه بریتانیا از اتحادیه اروپا جدا شد.
همچنین ارتباطی بین فدرالیسم و آزادی فردی وجود دارد، به دلیل اینکه فدرالیسم این حق انتخاب حوزه‌های قضایی را به افراد می‌دهد. خود انتخاب سودمند است ولی این حقیقت که این انتخاب‌ها وجود دارند کمک می‌کند تا از سوء‌استفاده دولت‌ها از قدرتشان پیش‌گیری شود، چون افراد استثمارشده و مورد ظلم قرارگرفته راحت‌تر می‌توانند آنجا را ترک کنند. بوکانان خیلی راجع به طراحی قانون اساسی بهینه فکر کرد که در فصل ۸ و ۹ مطرح شده است و فدرالیسم یکی از اجزای تشکیل‌دهنده قانون اساسی‌ای است که او از آن حمایت و دفاع می‌کرد. فدرالیسم انتخاب‌های بهتری برای افراد فراهم می‌کند و همچنین قدرت دولت را محدود می‌کند.

دونالد بوردو، رندال هولکومب؛ اقتصاد، قانون و سیاست (مهم‌ترین ایده‌های جیمز بوکانان)، ص ۶۷-۶۹؛ انتشارات دنیای اقتصاد

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

21 Jan, 15:10


📌 اقتصاد ایران به خاویر میلی نیاز دارد (متن کامل)

🖋️ نویسنده: جعفر ساعی‌نیا

▫️اقتصاد ایران سال‌هاست که درگیر بحران‌های مزمن مانند تورم افسارگسیخته، رکود تولید، فساد ساختاری و ناکارآمدی سیستم اقتصادی است. این شرایط، شباهت‌های بسیاری با اقتصاد بحران‌زده آرژانتین دارد، کشوری که توانست با روی کار آمدن خاویر میلی و اجرای اصلاحات ریشه‌ای، مسیر خروج از این مشکلات را آغاز کند. میلی با سیاست‌های جسورانه‌اش، نقش دولت را کاهش داد و اقتصاد را آزادسازی کرد.

🆔 Telegram
🆔 Instagram

AUSTRO LIBERTARIAN

17 Jan, 09:59


«از گرانی گلایه نکنید!»
(قسمت سوم)

ایستادن در برابر مردم، به علت شهودِ طبیعتاً نادرست، آن هم در شرایطی که تقریباً هیچ کجا وسیله یا فرصتی برای یادگیری درست اقتصاد وجود ندارد، نه‌تنها فایده‌ای ندارد، بلکه وجهه‌ای زننده به لیبرالیسم می‌دهد و موجب انزوای طرفداران بازار آزاد می‌شود. حتی اگر ایشان موفق شوند و شکایت‌ها از گرانی را متوقف کنند، همچنان مشخص نیست که فایده‌ی این دستاورد چه خواهد بود. در هر دو صورت، در این اقتصاد که همین حالا نیز مملو از دخالت‌های دولت و بحران‌های ناشی از آن است، گرانی‌ها زندگی مصرف‌کننده و تولیدکننده‌های خرد را سخت‌تر و سخت‌تر خواهد کرد، و سکوت در برابر گرانی‌ها نه‌فقط از بار مداخله‌های دولت نمی‌کاهد، بلکه به دولت و کسانی که از این تورم و دخالت‌ها، و از این بدبختی مردم، سود می‌برند و بهترین زندگی‌ها را برای خود ساخته‌اند نیز فرصتی برای تازش بیشتر می‌دهد.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

17 Jan, 09:59


«از گرانی گلایه نکنید!»
(قسمت دوم)

اما مورد بالا کوچک و بی‌اهمیت جلوه می‌کند در برابر دسته‌ی دیگری از نقدها—البته این دو پیوندی نیز با یکدیگر دارند—که می‌گویند از گرانی‌ها انتقاد نکنید چون ممکن است دولت دخالت کند؛ یا از گرانی‌ها انتقاد نکنید چون مردم ایران ذاتاً کمونیست هستند و خواستار دخالت دولت. اول از همه، مگر دولت ایران تا به امروز برای دخالت‌های خود نیاز به درخواست و نظر مردم داشته—دولتی که وقتی تمام جامعه یک‌صدا خواستار آزادی‌های مختلف هستند، جار می‌زند مردم از ما کنترل بیشتر می‌خواهند؟ اما راستش چنین ادعایی پر بیراه نیست: وقتی مردم به گرانی‌ها اعتراض می‌کنند، صداهایی که خواستار آزادی بیشتر، و نه دخالت کمتر، هستند بسیار کم‌رنگ و حتی ناموجودند. اما این در اصل نشان از کم‌کاری ما طرفداران بازار آزاد دارد——کامل‌ترین و قطعی‌ترین دفاع‌ها از بازار آزاد زمانی شکل گرفتند که دو پدیده‌ی مطلوبیت مارجینال و ارزش ذهنی کشف شدند. اما منتقدانِ منتقدان گرانی، در حرف کسانی که از گرانی‌ها گله دارند، نشانه‌هایی از باور به نظریه‌ی ارزش کار می‌بینند؛ نظریه‌ای که در جدال‌های اقتصاد کلاسیک به ایده‌هایی همچون مارکسیسم و برنامه‌ریزی مرکزی ختم شد. پس می‌گویند مردم ذاتاً کمونیست و خواهان اقتصاد دولتی هستند، و می‌کوشند تا با آن‌ها مقابله کنند. ایراد این‌جاست که باور به نظریه‌ی ارزش کار نه ناشی از ایمان ذاتی به کمونیسم، بلکه یک شهود طبیعی است که در تجربیات محدود و روزمره‌ی انسانی تقویت می‌شود. بی‌دلیل نبود که هزاران سال پس از ظهور تمدن‌ها و شکل‌گیری اندیشه‌ی مدون درباره‌ی انسان و جوامع، همچنان خبری از مطلوبیت مارجینال و ارزش ذهنی نبود و حرکات کوچکی که به‌سمت کشف آن‌ها شکل گرفت همگی مهجور ماند. مطلوبیت مارجینال و ارزش ذهنی حتی امروز نیز ورای درک بسیاری از دانشجویان مقاطع بالاتر و حتی استادان اقتصاد است. کوتاه‌سخن، پایه و اساس نظریه‌ی اقتصاد مدرن و کامل‌ترین دفاع از بازار آزاد، به‌هیچ‌وجه به‌صورت شهودی قابل‌کشف نیست، عقل سلیم را به چالش می‌کشد، و درک روزمره‌ی ما از علت و معلول را زیرسوال می‌برد. توضیح همین پدیده‌ی بسیار بنیادی که «قیمت محصولات نهاییْ هزینه‌های تولید را تعیین می‌کند—نه برعکس» یقیناً یکی از سخت‌ترین موضوعات آموزشی در تاریخ بشر بوده است. و همزمان، ضروری‌تر از هر موضوع دیگری—مردم یک جامعه می‌توانند مثلاً بدون دانستن آخرین پیشرفت‌ها در مکانیک کوانتوم بدون هیچ مشکلی به زندگی خود ادامه دهند؛ اما ناآگاهی از نظریه‌ی ارزش ذهنی و مطلوبیت مارجینال همواره تهدیدی برای موجودیت جوامع و همکاری اجتماعی، و در نتیجه بقای انسان، بوده است. لیبرال‌های کلاسیک که در فقدان نظریه‌ی ارزش ذهنی بزرگ‌ترین سامان آزاد تاریخ بشر را در آمریکا بنیان نهادند، از یک نظر بسیار خوش‌اقبال بودند: هنوز خبری از جنبش‌های سوسیالیستی نبود. اما امروز چنین نیست. انسان‌ها ذاتاً کمونیست نیستند، اما جهل اقتصادیْ یک شهود طبیعی است. امروز جامعه پر از روشنفکران و فعالانی است که یا ندانسته این جهل را در نسخه‌های مختلف سوسیالیسم و دولت‌گرایی تئوریزه کرده‌اند، یا می‌کوشند از این جهل در جهت اهداف مستبدانه‌ی خود سوءاستفاده کنند. پس بیخود نبود که میزس بزرگ‌ترین، بل تنها وظیفه‌ی اقتصاددان را آموزش اقتصاد می‌دانست. اقتصاد، شاید درکنار فلسفه، تنها شاخه‌ی دانش بشری باشد که هدف از یادگیری آن فقط و فقط آموزاندن است. اقتصاددان باید سقراط جامعه‌ی مدرن باشد—من حتی قدم را فراتر می‌گذارم و می‌گویم اقتصاددانی که هدفی جز آموزش دارد، اصلاً اقتصاددان نیست؛ می‌تواند حسابدار و مالیه‌چی باشد، یا حتی تریدر و کلاهبردار و عمله‌ی دولت، اما اقتصاددان نه. اقتصاددان در کنار مردم می‌ایستد وقتی می‌بیند تصمیمات و نظرات مردم براساس شهود ارزش کار است، و جمعیتی را، هرچقدر کوچک، با پایه و اساس نظریه‌ی بازار آزاد، یعنی با ارزش ذهنی و مطلوبیت مارجینال، آشنا می‌کند. و این کافی نیست که فقط بگوییم «ارزش ذهنی است و هرکس می‌تواند هر قیمتی خواست ارائه بدهد، پس حرف نزنید.» بلکه باید یاد داد که ارزش ذهنی چگونه باعث ایجاد قیمت کالاهای نهایی می‌شود، یعنی مطلوبیت مارجینال را توضیح داد، سپس گفت چگونه این قیمت‌ها هزینه‌های تولید را مشخص می‌کنند، سپس چگونه فرایند کارآفرینی به کاهش قیمت و افزایش کیفیت می‌انجامد، سپس چگونه عدم‌قطعیت کمتر می‌شود و رفاه افزایش می‌یابد و ...؛ و بعد باید توضیح داد که چگونه دخالت گسترده‌ی دولت در تک‌تک این مراحل و بی‌اعتنایی به آموزه‌های اقتصاد موجب بحران‌های فراگیر و دائمی اقتصادی، خصوصاً گرانی، می‌شود؛ و راه رهایی چیست.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

17 Jan, 09:58


«از گرانی گلایه نکنید!»
(قسمت اول)

امروز وظیفه‌ی هر طرفدار بازار آزاد است که بلند و رساترین صدای معترض به گرانی‌ها باشد. اما متأسفانه عده‌ای از کسانی که در ظاهر داعیه‌ی آزادی اقتصاد دارند، هرگاه فرصتی فراهم می‌گردد، و صداهایی علیه گرانی‌ها—این واضح‌ترین و اصلی‌ترین علامت یک اقتصاد بسته و سوسیالیستی—بلند می‌شود، نه‌تنها سخنی به‌زبان نمی‌آورند، بلکه بدتر، برعکس، می‌کوشند تا صحبت‌ها علیه گرانی را خاموش کنند، گویی که یا اصلاً گرانی را حس نمی‌کنند یا دغدغه‌اش را ندارد، یا اقتصاددانانی هستند که از درک بزرگ‌ترین داغ اقتصادی این روزهای مردم ایران بی‌اطلاع‌اند.

علت هرچه باشد، اصلی‌ترین نقدها را می‌توان در چند دسته قرار داد. اول کسانی‌اند که برای توجیه موارد گرانی به یک گونه‌ی غریب از ارزشگذاری ذهنی متوسل می‌شوند. می‌گویند هرکس، چون یک کنشگر و تولیدکننده‌ی خصوصی است، حق دارد هر قیمتی برای کالای خود بگذارد و مردم می‌توانند از او بخرند یا نه. این ادعا از دو جنبه در اقتصاد ایرانی اعتباری ندارد. اول، در یک اقتصاد آزاد، کارآفرینان همواره می‌کوشند تا با کاهش قیمت و افزایش کیفیت محصول یا خدمات خود، مشتریان بیشتری را جلب کنند. در نتیجه‌ی این کوشش کارآفرینانه، مردم می‌توانند با مقدار پول ثابتْ مصرف بیشتر و در نتیجه رفاه بیشتر داشته باشند. اما چنین روندی در اقتصاد ایران وجود ندارد؛ نه خبری از فعالیت کارآفرینی به‌مفهوم اتریشی است، نه تورم اجازه می‌دهد که مردم با پول ثابت مصرف بیشتر داشته باشند—بلکه برعکس، تورم و گرانی هر روز از رفاه مردم می‌کاهد. اما این فرایند کاهش قیمت و افزایش رفاه، تنها یک نشانه‌ی عملکرد اقتصاد بازار است، و خود علتی دارد که ما را به جنبه‌ی دوم و عمیق‌تر غلط بودن استدلال مذکور می‌رساند. فردی که به این استدلال باور دارد، در جایی نادرست به دوگانه‌ی دولتی/خصوصی اشاره می‌کند. درواقع، بنیاد این ادعا این است که چون یک کالای گران را یک تولیدکننده‌ی خصوصی عرضه می‌کند، پس انتقاد از این گرانی انتقاد از بازار آزاد است؛ یا به عبارت دیگر، نباید از گرانی کالاهای خصوصی حرف زد، چون این‌ها را بخش خصوصی مستقل از دولت تولید کرده است. این استدلالْ دوگانه‌ی درست دولتی/خصوصی را به‌اشتباه به درون یک اقتصاد دولتی تعمیم می‌دهد. اما در یک اقتصاد بسته، خبری از مکانیسم‌ها و فرایندهایی که باعث کارآفرینی و کشف قیمت‌ها می‌شوند نیست و عوامل خصوصی نیز به‌اندازه‌ی بنگاه دولتی ناتوان هستند. منابع در بخش خصوصی نیز به‌درستی تخصیص نمی‌یابد، قیمت عوامل تولید همچنان پنهان است، عدم‌قطعیت آینده بالاست؛ و همه‌ی این عوامل دست به دست هم می‌دهند تا محاسبه‌ی اقتصادی ناممکن شود؛ سرمایه‌گذاری پرریسک می‌گردد، درآمدها کم می‌شود و قیمت محصولات افزایش و کیفیت آن‌ها کاهش می‌یابد. اگر در یک اقتصاد سوسیالیستی، مشکل محاسبه‌ی اقتصادی به بنگاه‌های دولتی محدود بود (پدیده‌ای که درواقع تاحدی در کشورهای کاپیتالیستی شاهدیم) که اصلاً از همان ابتدا هیچ برخوردی بین دو ایدئولوژی بازار و سوسیالیسم شکل نمی‌گرفت. دولت برای خود به تولید شورایی و برنامه‌ریزی مرکزی و هدردادن منابع و ایجاد تورم مشغول می‌شد و مردم نیز تحت همین دولت از مواهب بازار و تولید خصوصی بهره می‌بردند و بر رفاه خود می‌افزودند! مشکل اصلی اقتصاد دولتی این است که تمام اقتصاد را، از جمله و مهم‌تر از همه، بخش خصوصی را دچار اختلال می‌کند، و گرانی اولین و مهم‌ترین علامت این شیوه‌ی ویرانگر است. پس به‌عقیده‌ی من، نهایت بیگانگیِ طرفداران بازار با جامعه را می‌رساند که وقتی مردم از گرانی شکایت می‌کنند، جواب می‌دهند مجبور نیستی بخری، یا برو یک چیز دیگر بخر! مثل آن اشراف‌زاده‌ای که گفت مردم اگر نان ندارند کیک بخورند.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

11 Jan, 17:57


#موقت

دوستان عزیز، می‌توانید کتاب نظریه آشوب [درآمدی بر آنارشی بازار] رابرت پی. مورفی را با قیمت ۴۰ درصد کمتر از قیمت روی جلد از طریق لینک زیر خریداری کنید

لینک خرید

AUSTRO LIBERTARIAN

07 Jan, 18:27


📄 مقاله

سی‌اُمین سالمرگ «آقای لیبرتارین»

سه‌شنبه، هفتم ژانویه، مصادف با 18 دی ماه، سی‌اُمین سالگرد درگذشت مورای روتبارد اقتصاددان، مورخ و نظریه پرداز سیاسی امریکایی است. او اغلب به عنوان یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌ها در توسعه تفکر لیبرتارین یا آزادی خواهی مدرن مورد ستایش قرار می‌گیرد، تا جایی که به «آقای لیبرتارین» شهرت دارد.

◽️@utfinance◽️

AUSTRO LIBERTARIAN

07 Jan, 16:25


#موقت

دوستان عزیز، سایت ایران‌کتاب یک تخفیف ۲۰ درصدی بدون محدودیت بر روی تمام کتاب‌های سایت در نظر گرفته است. اگر مایل به خرید کتاب هستید می‌توانید تا ۲۵ام دی‌‌ماه از این تخفیف استفاده کنید.
پیشنهاد می‌کنیم، کتاب‌هایی که در کانال معرفی کرده‌ایم را فراموش نکنید.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

04 Jan, 15:07


⚜️اقتصاد رفتاری اتریشی⚜️

نویسنده: گلن ویتمن
مترجم: رضا زارع‌پور، احسان موسوی
 
 
اقتصاد اتریشی و اقتصاد رفتاری هردو مدعی‌اند که نقدهای عمیقی به علم اقتصاد نئوکلاسیک جریان اصلی وارد می‌کنند. این مشاهدهٔ ساده امکان هم‌افزایی بین دو مکتب فکری را نشان می‌دهد. درعین‌حال، اقتصاد اتریشی و رفتاری اغلب در تضاد هستند، مخصوصاً زمانی که به توصیه‌های سیاسی می‌پردازند. اقتصاد رفتاری اغلب برای توجیه مداخلات پدرسالارانه برای افرادی که به‌طور کامل عقلانی نیستند، به‌کار گرفته می‌شود. و برخی اقتصاددانان اتریشی به‌شدت علیه چنین استدلالاتی واکنش منفی نشان داده‌اند. با‌این‌حال، این اختلافِ‌نظر در سطح سیاست‌ها ممکن است موجب کمتر دیده شدنِ دستاوردهای تعاملات میان این دو مکتب شود.
در این مقاله، من این دستاوردهای بالقوه از تعاملات را با تمرکز بر اینکه چگونه دو مکتب می‌توانند یکدیگر را به‌طور سازنده نقد کنند، بررسی خواهم کرد.

📜 متن کامل: اقتصاد رفتاری اتریشی

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬

🟡➣ @IIFOM_CO

⚫️➣ instagram.com/iifom.co

🌐➣ iifom.com

AUSTRO LIBERTARIAN

01 Jan, 14:21


تصمیم برای حرکت به سمت اقتصاد آزاد صرفاً یک طرفداری و انتخاب میان دو روش (سوسیالیسم و کاپیتالیسم) نیست، بلکه نمایاندن یگانه مسیری است که راستای آن می‌توان حرکت کرد. یعنی اصلاً چنین مسئله‌ای وجود ندارد که بگوییم سیاست‌های سوسیالیستی به‌نوعی، یا در شرایطی، یا در کوتاه‌مدت جواب می‌دهد و باید آن را برگزید. من نیز به‌عنوان یک طرفدار اقتصاد آزاد استقبال می‌کردم اگر روشی وجود داشت که با تزریق منابع و اعتبار در بخش‌های فقیرتر ثبات سیاسی لازم برای آزادسازی اقتصاد تأمین می‌شد، اما اساساً فکر نمی‌کنم چنین فرمول جادویی‌ای وجود داشته باشد یا جایی در تاریخ نمونه‌ی موفقی از آن پیدا شود—حرف کسانی که از اقتصاد آزاد حمایت می‌کنند نیز همین است. بلکه نکته دقیقاً این است که این پول‌پاشی سوسیالیست‌پسند—پس از «تغییر» (چون همین حالا نیز با نوعی از آن مواجه هستیم)—به نتیجه‌ای که مبلغان آن ادعا می‌کنند ختم نخواهد شد: پس از دو-سه سال، تمام منابع آزادشده و اعتبارها از بین خواهد رفت، زیرا بهبود معیشت مردم فقط و فقط تابعی از کل اقتصاد است. پس نه‌تنها لایه‌های پایین‌تر بهبودی نخواهند دید، چه بسا وضع‌شان بدتر نیز بشود. اما وقتی اهداف این برنامه‌ی دو-سه ساله حاصل نشود، همان مردمی که با تزریق پول «ثبات سیاسی» پیدا کرده بودند خواستار پول و برنامه‌های بیشتر و قوی‌تری می‌شوند. حالا منابع و اعتبارهای ایران، چه در داخل و چه در صحنه‌ی بین‌الملل، کمتر شده و همزمان که مردم خواستار توزیع منابع و اعتبارات بیشتری هستند، دولت توان کمتری در تأمین آن دارد. افزایش حجم بدهی‌های داخلی و خارجی را نیز درنظر بگیرید که برای سرمایه‌گذاران چه دافعه‌ای خواهد داشت. سرمایه‌ها از ایران خارج می‌شوند و سرمایه‌گذاران خارجی نیز تمایلی به ورود به اقتصاد ایران نخواهند داشت. بنابراین، بعد از پایان دو-سه سال سوسیالیسم، نه‌تنها پیشرفتی حاصل نشده که بتوانیم برپایه‌ی آن یک اقتصاد آزاد را شروع کنیم، بلکه همچنان در همان نقطه‌ای هستیم که ادعا می‌شد آزادی اقتصادیْ ثبات سیاسی را از بین می‌برد. درواقع هیچ کاری انجام نشده، جز به تعویق انداختن فشارهایی که در جریان اصلاح اقتصادی ناگزیر به مردم وارد خواهد شد. این موضوعی است که به‌نظر من طرفداران اقتصاد آزاد در ایران به اشتباه در آن کم‌کاری کرده‌اند: اول آن که منابع و اعتبار ایران، حتی پس از آزادسازی منابع بین‌المللی، بسیار کمتر از آن است که برای بهبود وضعیت ده‌ها میلیون نفر کافی باشد؛ دوم، اصلاح اقتصادی ناگزیر فشارهایی به مردم وارد خواهد کرد که بایستی آن‌ها را آخرین عواقب این همه سال اشتباهات ویرانگر سیاسی و اقتصادی به‌حساب آوریم. این نکته‌ای است که تمام نظریه‌پردازان و دانشمندان اقتصاد بازار روی آن تأکید کرده‌اند، و در دهه‌های گذشته، خصوصاً پس از فروپاشی شوروی، نمونه‌های نسبتاً زیادی از آن را در اختیار داریم؛ تجربه‌ی آرژانتین جدیدترین این موارد است. توجه ایرانی‌های طرفدار اقتصاد آزاد به اقدامات خاویر میلی جای بسی خوشحالی و تقدیر دارد، اما یکی از بزرگ‌ترین نقاط قوت دولت میلی، شاید حتی بزرگ‌ترین، همواره از چشم ایشان پنهان مانده است. بسیاری از مخالفان میلی در رسانه‌های داخلی و خارجی ماه‌ها است که به‌درستی و با تمام قوا تأکید می‌کنند سیاست‌های دولت میلی فشارهای اقتصادی را روی مردم آرژانتین افزایش داده و نرخ فقر را به بالاترین سطح خود در دهه‌های اخیر رسانده است. اما خبری از بی‌ثباتی سیاسی در آرژانتین نمی‌بینیم، و دلیل آن را باید در مصاحبه‌های خیابانی رسانه‌ها با مردم آرژانتین بجوییم. بزرگ‌ترین شاهکار میلی و هم‌گروهی‌هایش این بوده که توانسته‌اند مردمی را که سال‌ها در بحران اقتصادی و معیشتی زندگی می‌کردند، قانع کنند که چند سال فشار و بحران شدیدتر را تحمل کنند تا مشکلات اقتصادی دهه‌های قبل با سیاست‌های بازارگرایانه به‌تدریج برطرف شوند. و در مصاحبه‌های خیابانی می‌بینیم که افراد راضی شده‌اند تا این فرصت را به دولت میلی بدهند. بنده‌ی حقیر این را «ثبات سیاسی لازم برای آزادسازی موفق» می‌بینم، و به‌عنوان یک طرفدار بازار آزاد اعتقاد دارم که ثبات سیاسی با پول‌پاشی‌های دولتی و سوسیالیستی خریدنی نیست، بلکه با ترویج آگاهی، ایده‌ها و برنامه‌ها درباره‌ی جزئیات برنامه‌های اقتصادی حاصل می‌شود. از همین رو، با این افراد نیز مشکل اساسی دارم: عاملان و نظریه‌پردازان اصلاحات در جمهوری اسلامی که در فقدان هرگونه عزم و تضمینی برای آزادی، مردم را دعوت به پذیرش فشارها و سختی‌هایی می‌کنند که هیچ ثمره‌ای نخواهند داشت. اما به‌نظرم یکی از اشتباهاتی است که می‌توانیم به‌عنوان یک ایران‌دوستِ خواستار «تغییر» مرتکب شویم، این است که ادعا کنیم فرمولی جادویی داریم که دولت با اجرای آن می‌تواند از همان روز نخست تغییر فشارها و بحران‌های اقتصادی ایران را برطرف کند.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

27 Dec, 20:59


میلتون فریدمن از نوشتن مقاله “روش شناسی اقتصاد اثباتی” پیشمان بود
✍️مانی بشرزاد
منتشر شده در Mises institute


لینک مقاله:
https://mises.org/power-market/milton-friedman-regretted-writing-methodology-positive-economics

AUSTRO LIBERTARIAN

27 Dec, 17:42


لیبرتارینیسم و اصل عدم تجاوز
- والتر بلاک

@iranian_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

20 Dec, 21:42


لیبرالیسم سیاسی چنان‌که من متوجه می‌شوم تحمیل گونه‌ای فهم زوری از زندگی خوب را به کناری می‌نهد و بنابراین هرگونه مداخله قهری حتی با توسل به هر نوع رفتار بدون خشونت را نیز منع می‌کند. لیبرالیسم اجتماعی شرح می‌دهد که: الف- سبک‌های زندگی متفاوتی می‌توانند جزو مصادیق زندگی خوب باشند و اصلا ارزش زیستن را خواهند داشت. ب- ما محکوم به لاادری‌گری درباره شایستگی بسیاری از سبک‌های زندگی دیگر به جای رد صریح آن‌ها هستیم. پ- حتی وقتی سبک‌های زندگی و الگوهای تعامل بدون خشونت، آشکارا در تقابل با عقل باشند فشار اجتماعی نباید برای تحذیر آنها مورد استفاده قرار بگیرد، مگر در موارد بسیار خاص. لیبرالیسم سیاسی و اجتماعی، مشوق ظهور و توسعه سبک‌های گوناگون زندگی‌و الگوهای سازمان اجتماعی است. هر نوعی از لیبرالیسم واجد حرکت پیوسته به سمت شمولیت بزرگترِ اخلاقی، حقوقی و سیاسی است- که همانا جهانشهرگرایی، مشروعیت‌بخشی به سبک‌های گوناگونِ «بودن» و توسعه جامعه اخلاقی را محقق می‌سازد.

گری چارتیه؛ لیبرالیسم حقوق طبیعی، ص ۳۵؛ نشر آماره
@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

19 Dec, 13:13


«هر روز مهمونی بود تو این مملکت»

غلامحسین ساعدی با همین جمله‌ی کوتاه توانست خود و والده‌ی گرامی‌اش را در ذهن و ذکر چندین نسل از ایرانی‌ها جاودانه کند. و این نوع جاودانگی مایه‌ی بسی خشنودی است و باید به فال نیک گرفت‌اش. در عین حال نباید از خیانت و ویرانی بزرگ‌تری که او و امثال‌اش در تاریخ و فرهنگ ایران به‌جا گذاشتند غافل شد، خصوصاً که امروز نیز جریان‌هایی تمدن‌ستیز همچنان با قدرت در کار هستند و می‌کوشند این افراد را از پس‌زمینه‌ی سیاسی خود بیرون آورند و به‌عنوان بزرگان و مشاهیر ادب و هنر ایران در پاچه‌ی مردم فروکنند. ما نیز همین کار را می‌کنیم، و فارغ از بینش‌های ویرانگر سیاسی‌شان، اعلام می‌کنیم که بزرگ‌ترین خیانت افرادی چون ساعدی و گلستان نه در عالم سیاست بلکه دقیقاً در همان حوزه‌ای بود که به‌طور تخصصی در آن مشغول به‌کار بودند؛ یعنی هنر و ادبیات. این ناهنرمندان با ارتباطات، ثروت و نفوذی که داشتند موفق شدند جریان تجدد در هنر و ادبیات ایران را، که پس از آشنایی با هنرهای زیبای غربی آغاز شد، در همان آغاز خفه، و بی‌مایگی یا میان‌مایگی خود را به‌عنوان معیار عالی هنری در میان ناشران و سرمایه‌گذاران خصوصی و دولتی تثبیت کنند. می‌توان ادعا کرد که برداشت این‌ها از تجدد هنری اصلاً نه «تجدد» بلکه «تخریب» بود. پس از آن که توانستند تمام زیبایی‌شناسی هنر کلاسیک ایران را از میان بردارند، از کار همتایان خود در اروپا و آمریکا الهام گرفتند و جنبش‌های ضدزیبایی‌شناسی غربی را وارد زبان فارسی کردند. شکی نیست که این جریان قدرتمند موجب می‌شد تا هنرمندان جوانی که به‌قصد تجربه و یادگیری پا به عرصه‌ی هنر می‌گذاشتند، هیچ منبع، سنت یا دانشگاهی معتبر برای آموزش هنرهای زیبا پیدا نکنند؛ و چه بسیار استعدادهایی که یا به‌اجبار پا در راه این استادانِ ویرانی گذاشتند، یا در راه هنر زیبا پافشاری کردند و لاجرم از دور کنار رفتند یا در گمنامی باقی ماندند. اما علاوه‌بر بستن راه یادگیری هنر، آن ناهنرمندان بخش عمده‌ای از کار خود را به اوباشیِ سازمان‌یافته و هدفمند اختصاص می‌دادند و در نشریات و کلاس‌ها و سخنرانی‌های فراوان خود، که بخش کوچکی از آن‌ها امروز نیز به ما رسیده، به ستیز با هنرمندانی که در مسیر نابودساختن هنر پا نگذاشته بودند می‌پرداختند و، همان‌طور که ذکر شد، با استفاده از پول و نفوذ و حمایت سرمایه‌گذاران ریز و درشت توانستند ناهنر خود را به‌عنوان هنر به ایرانی‌ها قالب کنند. این خسران که رمان و نمایشنامه‌ی ایرانی و شعر نوِ نیمایی جز از چند هنرمند و استثنا در این کشور فراتر نرفت و هیچ‌گاه به یک جریان تبدیل نشد، از ثمره‌ی کار همین‌هاست که اتفاقاً در کنار دشمنی با زیبایی و فرهنگ، با شادی و مهمانی هم پیکار می‌کردند. این جریان هنریِ عقیم و نامتمدن را می‌توانیم با تجدد واقعی هنر در ژاپن مقایسه کنیم، جایی که هنرمندان هیچ میلی به کنار زدن سنت و فرهنگ پرسابقه و غنی خود نشان ندادند (یعنی اصلاً چنین چیزی به ذهن یک هنرمند واقعی هم خطور نخواهد کرد)، و پس از آشنایی با هنرهای زیبای غربی نیز فرم‌ها و مصادیق آن را با آغوش باز پذیرا شدند—آن‌ها، که با مهمانی‌رفتن مردم‌شان هم مشکلی نداشتند، توانستند هنر خود را به قله‌هایی برسانند که نه‌تنها موجب برجستگی فرهنگ‌شان در عرصه‌ی جهانی شد، بلکه حتی اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها را نیز به این صرافت انداخت که از هنر و زیبایی‌شناسی ژاپنی برای خلق اثر الهام بگیرند؛ و خلاصه، جریانی به‌وجود آمد که تلفیقی هنرمندانه و نوین از دو سنت بزرگ و پرسابقه‌ی هنری در جهان را ارائه می‌دهد. امید است حالا که حملات مبارک به دشمنان مهمانی در ایران رواج پیدا کرده، نیم نگاهی نیز به دشمنیِ ویرانگرتر این‌ها با هنر داشته باشیم که شایسته‌ی لعن و نفرینی هزار برابر سخت‌تر است.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

16 Dec, 17:20


جهان دست کم در دراز مدت توسط ایده‌ها اداره می‌شود؛ واضح به نظر می‌رسد که لیبرتارینیسم تنها در صورتی پیروز می‌شود که ایده‌هایش میان تعداد قابل توجهی از افراد گسترش یابد و از سوی آن‌ها پذیرفته شود. از این رو «آموزش» به یک شرط لازم برای پیروزی آزادی بدل می‌شود؛ آموزشی که انواع آن را از انتزاعی‌ترین نظریه‌های سیستماتیک گرفته تا تبلیغاتی که علاقه افراد بالقوه را به خود جلب می‌کند دربرمی‌گیرد. در واقع آموزش مشخصه استراتژیک نظریه لیبرالیسم کلاسیک است.
اما باید بر این نکته تاکید کرد که ایده‌ها خودبه‌خود و در خلا به وجود نمی‌آیند؛ آنها تنها تا جایی موثرند که از سوی افراد پذیرفته و به کار گرفته شوند. پس برای اینکه ایده آزادی پیروز شود باید گروهی فعال از لیبرتارین‌های فداکار وجود داشته باشند؛ افرادی که نسبت به آزادی صاحب فراست هستند و مایلند این ایده را به دیگران منتقل کنند. به طور خلاصه باید یک جنبش لیبرتارین فعال و خودآگاه وجود داشته باشد. این سخنان ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما میان بسیاری از لیبرتارین‌ها بی‌میلی عجیبی وجود داشته است که خودشان را بخشی از یک جنبش آگاهانه و مستمر بدانند یا در فعالیت‌های آن درگیر شوند. با این حال تصور کنید آیا امکان داشت که دیسیپلین یا مجموعه‌ای از ایده.ها چه بودیسم باشد چه فیزیک مدرن، بتواند به خودی‌خود و بدون نیاز به کادری اختصاصی از بودایی‌ها یا فیزیک‌دانان پیشرفت کند و مقبول واقع شود؟

موری روتبارد؛ اخلاق آزادی، ص ۴۰۵؛ انتشارات دنیای اقتصاد

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

11 Dec, 06:40


اخلاق آزادی؛ موری روتبارد (انتشارات دنیای اقتصاد) ۲۷۴-۲۸۱

《...تنها دو راه برای کسب ثروت در جامعه وجود دارد: الف) از طریق تولید و مبادله داوطلبانه با دیگران - یا همان شیوه بازار آزاد - ؛ و ب) از طریق مصادره خشونت‌آمیز ثروت تولیدشده توسط دیگران (ابزار سیاسی)...》

@LibertyReader
@Austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

10 Dec, 09:51


#کتابستان_برخط منتشر کرد:

ملت، دولت و اقتصاد؛ مشارکت‌هایی در سیاست و تاریخ روزگار ما
لودویگ فون میزس
مترجم: مهرپویا علا
چاپ اول 1403
کتابستان برخط
قیمت: 300.000 240.000 ت

«عدم مداخله‌ی دولت» اساسی‌ترین مفهوم میزس در اقتصاد لیبرال کلاسیک است. در جنگ جهانی اول، آلمان و متحدانش از نظر جمعیت، تولید اقتصادی و قدرت نظامی بر قدرت‌های متفقین چیره شدند و شکست آن اجتناب ناپذیر بود. میزس معتقد بود که آلمان نباید برای صلح ورسای انتقام بگیرد؛ بلکه باید ایده‌های لیبرال و اقتصاد بازار آزاد را با گسترش تقسیم کار بین‌المللی پی بگیرد که به همه‌ی طرف‌ها کمک می‌کند. به اعتقاد میزس «برای ما و برای بشریت، تنها یک رستگاری وجود دارد: بازگشت به لیبرالیسم خردگرا».

اثر حاضر دومین کتاب لودویگ فون میزس (۱۸۸۱–۱۹۷۳)، فیلسوف و اقتصاددان اتریشی است که آن را کمتر از یک سال پس از پایان جنگ جهانی اول به زبان آلمانی نوشت. میزس در این کتاب مسائلی را به بحث می‌گذارد که درک بخشی از آن‌ها نیازمند قدری آگاهی از پیش‌زمینه‌ی تاریخی است....

سفارش از برخط بوک


📚برخط‌بوک👇
🆔 @Barkhatbook

AUSTRO LIBERTARIAN

06 Dec, 17:52


🔴 گفت‌وشنود اقتصادی؛ نشست ۲۱۹

با موضوع چالش بنزین و نفت
شبیه‌سازی برای تصمیم‌گیری

👤با حضور شهروندان و کارشناسان

آدرس: تهران، خیابان قائم مقام، میدان شعاع، پشت ایستگاه اتوبوس، طبقه منفی دو

زمان: شنبه
۱۷ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۸ تا ۲۱

برای ثبت‌نام و اعلام حضور به کانال مرتضی کاظمی در تلگرام مراجعه بفرمایید

کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir

AUSTRO LIBERTARIAN

06 Dec, 07:25


اخلاق آزادی؛ موری روتبارد (انتشارات دنیای اقتصاد) ۱۶۰-۱۷۰

《...گستره حق انسان در دفاع از خود و دارایی‌هایش تا کجاست؟ پاسخ اساسی به این سوال باید این‌گونه باشد: تا جایی که مرزکشی با حقوق مالکیت فردی دیگر را آغاز کند‌. در غیر این صورت، "دفاع" او به‌خودی‌خود شامل تجاوزی مجرمانه به دارایی مشروع فردی دیگر خواهد بود که ممکن است فرد دوم در واکنش به آن، به‌درستی از ملک خود دفاع کند...》

@LibertyReader
@Austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

05 Dec, 09:36


📄 گزارش

اقتصاد بر شانه اخلاق

رابطه بین اقتصاد و اخلاق را می‌توان تا پیش از شکل‌گیری علم اقتصاد در دوران مدرن پیگیری کرد. با این حال این شاخه از علوم انسانی، همگام با سایر علوم، به سمت عاری شدن از قضاوت‌های ارزشی حرکت کرد و از یک علم هنجاری به یک علم اثباتی بدل شد. با این حال، به نظر می‌رسد اقتصاد را می‌توان علمی درهم‌تنیده با اخلاق به حساب آورد؛ علمی که حتی اگر اثباتی بودن مباحث آن را بپذیریم، بروندادهای در جهان واقعی شانه به شانه اخلاق حرکت می‌کنند. «دنیای‌اقتصاد» در نشست گفت‌وشنود اقتصادی با موضوع «اخلاق و اقتصاد»، این مساله را به بحث گذاشت. در این نشست که به میزبانی مرتضی کاظمی برگزار شد، کتاب «اخلاق آزادی» از موری روتبارد با حضور مترجمان و میهمانان مورد بررسی قرار گرفت.

🔗 متن کامل
◽️@utfinance◽️

AUSTRO LIBERTARIAN

03 Dec, 16:45


لیبرالیسم نه دین است، نه جهان‌بینی و نه حزب منافع ویژه. دین نیست، زیرا نه ایمان و سرسپردگی طلب می‌کند، نه امری رازآلود گرداگرد آن را فراگرفته است و نه جزمیاتی دارد. جهان‌بینی نیست زیرا نمی‌خواهد گیتی را توضیح دهد، چنان‌که درباره‌ی معنا و هستی انسان‌ها هیچ چیز به ما نمی‌گوید و نمی‌خواهد بگوید. نوعی حزب که مدافع منافع خاصی باشد نیست، زیرا به هیچ فرد و گروهی وعده‌ی امتیاز ویژه نمی‌دهد و برای هیچ فرد و گروهی منفعت ویژه‌ای ایجاد نمی‌کند و نمی‌خواهد ایجاد کند. لیبرالیسم سراسر چیز دیگری است. ایدئولوژی* است؛ نظریه‌ای است درباره‌ی روابط میان امور اجتماعی و همزمان به‌کارگیری این نظریه در رفتار انسان‌ها در امور اجتماعی. هر قول و وعده‌ای که می‌دهد از آن‌چه در جامعه و از طریق جامعه می‌توان انجام داد تجاوز نمی‌کند. لیبرالیسم می‌خواهد فقط یک چیز به انسان‌ها بدهد: تکامل صلح‌آمیز و بی‌اختلال رفاه مادی برای همه تا از این طریق عوامل بیرونی درد و رنج را تا حدی که اصلاً در قدرت نهادهای اجتماعی است، از انسان‌ها دور نگه دارد. هدفش کاستن از رنج و افزودن به شادی است.
—«لیبرالیسم»، لودویگ فون میزس، ترجمه‌ی مهدی تدینی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه (بخش ۵، آینده‌ی لیبرالیسم)

* درباره‌ی ایدئولوژی بودن لیبرالیسم این مطلب را مطالعه کنید.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

03 Dec, 04:57


یک نکته حیاتی که باید مورد توجه قرار دهیم این است که اگر در تلاشیم تا نظامی اخلاقی برای انسان تاسیس کنیم (در مورد ما، زیر مجموعه ای از اخلاق که با خشونت سر و کار دارد)، برای اینکه تئوری اخلاقی معتبر باشد، باید صرف‌نظر از موقعیت، زمان و مکان، این اخلاق برای تمام انسان‌ها صدق کند. این یکی از ویژگی‌های برجسته قانون طبیعی است که می‌توان آن را فارغ از زمان یا مکان به تمام انسان‌ها اعمال کرد. از این رو قانون طبیعی اخلاقی در کنار قوانین طبیعی فیزیکی یا "علمی" جای می‌گیرد. اما جامعه آزاد تنها جامعه‌ای است که فارغ از زمان و مکان، می‌تواند یک قاعده بنیادی را به همه انسان‌ها اعمال کند. این یکی از راه‌هایی است که عقل می‌تواند با استفاده از آن یک نظریه قانون طبیعی را به یک نظریه رقیب ترجیح دهد، همانطور که می‌تواند از میان نظریات رقیب اقتصادی یا رشته‌های دیگر انتخاب کند.
بنابراین اگر یک نفر ادعا کند که خاندان هوهن‌تسولرن یا بوربون "حق طبیعی" دارند تا بر دیگران حکومت کنند، این نوع دکترین صرفا با اشاره به این حقیقت که در اینجا هیچ اخلاق یکسانی که برای هر فرد صدق کند وجود ندارد، به سادگی قابل رد است؛ چون جایگاه یک فرد در سلسله‌مراتب اخلاقی، به تصادف هوهن‌تسولرن بودن یا نبودن وابسته است. به طور مشابه، اگر کسی بگوید که هر انسان "حق طبیعی" دارد تا به‌طور مرتب سه وعده غذا در روز بخورد، مثل روز روشن است که این یک قانون طبیعی یا نظریه حقوق طبیعی مغالطه‌آمیز است؛ زیرا زمان‌ها و مکان‌های بی‌شماری وجود دارد که از لحاظ فیزیکی امکان فراهم آوردن سه وعده غذایی برای همه، یا حتی برای اکثریت جمعیت، وجود ندارد. در نتیجه این را نمی‌توان به عنوان نوعی "حق طبیعی" پیشنهاد کرد. در طرف مقابل، وضعیت جهان‌شمول اخلاق آزادی و حق طبیعی مالکیت بر شخص و اموال را که تحت چنین نظام اخلاقی‌ای به دست می‌آید، در نظر بگیرید. هر فرد، در هر زمان و مکان، می‌تواند تحت پوشش قواعد بنیادی باشد: مالکیت برخود یک شخص، مالکیت منابع بکری که فرد پیش از این تصرف و دگرگون کرده است؛ و مالکیت تمام عناوینی که از مالکیت بنیادی مشتق شده‌اند، چه از طریق مبادلات داوطلبانه و چه از طریق هدایای داوطلبانه. این قواعد، که می‌توانیم آن را "قواعد مالکیت طبیعی" بنامیم، به وضوح قابل اعمالند و صرف‌نظر از زمان یا مکان و صرف‌نظر از دستاوردهای اقتصادی جامعه، می‌توان از چنین مالکیت‌هایی دفاع کرد. هیچ نظام اجتماعی دیگری این امکان را ندارد که به عنوان یک قانون طبیعی جهان‌شمول تایید شود؛ زیرا اگر هر‌گونه قاعده اجباری از جانب یک فرد یا گروه نسبت به دیگری وجود داشته باشد (و هر قاعده‌ای نیازمند چنین تسلطی است)، اعمال یکسان این قاعده به همه افراد غیر ممکن خواهد بود؛ تنها یک جامعه بدون حکمران و لیبرتارینی ناب می‌تواند شروط حقوق طبیعی و قانون طبیعی را برآورده کند، یا مهم‌تر، می‌تواند شرایط یک اخلاق جهان‌شمول برای تمام بشریت را عملی کند.

موری روتبارد؛ اخلاق آزادی، ص ۱۱۸-۱۱۹؛ انتشارات دنیای اقتصاد

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

01 Dec, 19:39


ما این حقایق را بدیهی می‌پنداریم که تمام انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند، که از سوی پروردگارشان حقوقی جدایی‌ناپذیر به آن‌ها اعطا شده، که در میان آن‌ها زندگی، آزادی و پیگیری شادمانی قرار دارند [سه‌گانه متداول‌تر در آن زمان "زندگی، آزادی و مالکیت" بود]. که برای تضمین این حقوق دولت‌هایی بین انسان‌ها نهادینه می‌شوند که قدرت مشروعشان را از رضایت مردم تحت حکومت خود می‌گیرند. که هرگاه هر گونه‌ای از دولت به تخریب این اهداف روی آورد این حق مردم است که آن را دگرگون یا نابود کنند.

تامس جفرسون؛ اعلامیه استقلال آمریکا

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

29 Nov, 20:58


اعضای گرامی اگر مایل هستید می‌توانید در گروه چنل لیبرتارینیسم عضو شوید

https://t.me/+czq5BZaltAsxODBk

AUSTRO LIBERTARIAN

29 Nov, 10:22


🔴 گفت‌وشنود اقتصادی؛ نشست ۲۱۸

با موضوع اخلاق و اقتصاد
و کتاب"اخلاقِ آزادی"

👤با حضور مترجمان و کارشناسان

آدرس: تهران، خیابان قائم مقام، میدان شعاع، پشت ایستگاه اتوبوس، طبقه منفی دو

زمان: شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۸ تا ۲۱


برای ثبت‌نام و اعلام حضور به کانال مرتضی کاظمی در تلگرام مراجعه بفرمایید

کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir

AUSTRO LIBERTARIAN

28 Nov, 17:58


«نظام صوری باثبات برای مفهوم آزادی»

جناب جنت‌خواه دو خطا یا سوءاستفاده‌ی فاحش در کاربست قضایای ناتمامیت گودل دارد. نخست آن که این دو قضیه را، که قضایایی در منطق ریاضی هستند، به تمام ذهن و معرفت انسانی تعمیم می‌دهد. قضیه‌ی اول ناتمامیت به‌زبان ساده بیان می‌دارد که در هر دستگاه آکسیوماتیک حساب، می‌توان حداقل یک گزاره یافت که صدق (یا عدم‌صدق) آن در خود دستگاه حساب اثبات‌پذیر نیست—یعنی هر دستگاه آکسیوماتیک حساب ناتمام است. طبق قضیه‌ی دوم، گزاره‌ای که می‌گوید این دستگاه آکسیوماتیک حسابْ سازگار یا «باثبات» است (یعنی نمی‌توان دو گزاره‌ی متناقض را در آن اثبات کرد)، همان گزاره‌ای است که صدق یا عدم‌صدق آن در خود دستگاه قابل‌اثبات نیست—یعنی سازگاریِ هر دستگاه آکسیوماتیک حساب را باید با استدلالی خارج از این دستگاه استنباط کرد (که البته تا به امروز کسی حتی نمی‌داند چنین استدلالی چه ماهیتی دارد). واضح است که قضایای ناتمامیت گودل منحصراً معطوف به منطق ریاضی هستند. با این حال، کم نبوده‌اند کسانی که از زمان ارائه‌ی این قضایا آن‌ها را به موضوعاتی دیگر، مانند علم فیزیک یا ذهن انسان، تعمیم داده‌اند. اما مفسران گودل به‌درستی اشاره کرده‌اند که این تعمیم‌ها نه منطقی، بلکه عقیده و گمان شخصی تعمیم‌دهندگان است که هیچ‌کدام از آن‌ها نیز در تقریباً یک قرن گذشته، یک اثبات منطقی برای این تعمیم خود ارائه نداده‌اند. دوم آن که گودل درکنار قضایای مشهور ناتمامیت، یک قضیه کمتر مشهور به‌نام «تمامیت» دارد. طبق قضیه‌ی تمامیت، اگر T یک نظریه‌ی منطقِ مرتبه‌ی اول و φ جمله‌ای در یک زبان باشد، به‌گونه‌ای که هر مدل T یک مدل φ باشد، پس T یک نظریه‌ی کامل است. یا به زبان ساده‌تر، اگر T یک نظام صوری باشد که استنباط‌هایی منطقی از زبان را برمی‌گرداند، T ضرورتاً تمامیت دارد. این از آن جهت حائز اهمیت است که جناب جنت‌خواه ادعا می‌کند مفهوم آزادی، مانند یک دستگاه حساب، گزاره‌هایی غیرقابل‌اثبات از طریق ذهن دارد که صدق خود را از موجودیتی خارج از ذهن (خدا/دین) می‌گیرند؛ پس دین یک نظام صوری باثبات برای مفهوم آزادی است. حال آن که در این توضیح تناقضی مهلک وجود دارد. اگر مفهوم آزادی با یک نظام صوری قابل‌توضیح باشد، پس طبق قضیه‌ی تمامیت گودل، نظامِ صوریِ آزادیْ کامل است و هیچ گزاره‌ای ندارد که در درون خود اثبات نشود—از جمله گزاره‌ای که می‌گوید این نظام سازگار (باثبات) است. به بیان دیگر، «نظام صوری باثبات برای مفهوم آزادی» اصلاً نیازی به دین ندارد. از طرف دیگر، اگر بخواهیم قضایای ناتمامیت را به بحث آزادی تعمیم دهیم (که البته در درستی این تعمیمْ شَکی جدی وجود دارد)، و بگوییم آزادیْ گزاره‌هایی دارد که به‌طور ذهنی قابل‌اثبات نیستند و دین یک نظام صوری برای آزادی است، گزاره‌ی مربوط به «باثبات» بودن یا نبودنِ این نظام صوری در خود این نظام قابل اثبات نیست و همچنان نیاز به یک اثبات منطقی خارج از خود، یعنی خارج از دین، دارد—مگر آن که در یک چرخش دلبخواهی، آزادی را طبق قضیه‌های ناتمامیتْ ناتمام فرض کنیم و دین را طبق قضیه‌ی تمامیت، تمام و سازگار.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

27 Nov, 11:52


بوروکراسی؛ لودویگ فون میزس؛ (نشر روزنه) ۱۴۳-۱۴۷

《...آنچه نیاز داریم این است که رهبران مدنی را برای این دست رویارویی‌ها با واعظان حرفه‌ای بوروکراتیزاسیون و اجتماعی‌سازی تربیت کنیم. متوقف کردن گرایش به سمت بوروکراتیزاسیون صرفاً با ابراز خشم و ستایش نوستالژیک دوران خوب گذشته، ناامیدکننده است. روزهای قدیم آن‌قدرها که برخی معاصران ما فکر می‌کنند خوب نبود. برجستگی آن روزها، اتکا به گرایش به سمت آن نوع بهبودی بود که در نظام اقتصاد بازار کاملاً آزاد وجود داشت. آن‌ها به خداگونگی حکومت اعتقاد نداشتند. این افتخار آنان بود...》

@LibertyReader
@Austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

26 Nov, 14:54


📚 کتاب

اخلاق آزادی

مورای روتبارد

🔗 لینک خرید کتاب از وبسایت انتشارات دنیای اقتصاد

🔗 لینک خرید کتاب از بنوبوک

◽️@utfinance◽️

🖥 همچنین ببینید:
گفت‌وگوی مانی بشرزاد با رضا زارع‌پور یکی از سه مترجم کتاب اخلاق آزادی

◽️@utfinance◽️

#اخلاق_آزادی
#آزادی
#آنارشی
#آنارشیسم
#آنارکوکاپیتالیسم
#روتبارد

AUSTRO LIBERTARIAN

25 Nov, 16:51


محو شدن حس انتقاد تهدیدی جدی برای حفظ تمدن ماست. گول زدن مردم را برای شارلاتان‌ها آسان می‌کند. قابل توجه است که اقشار فرهیخته زودباورتر از افراد کم‌سواد هستند. پرشورترین حامیان مارکسیسم، نازیسم و فاشیسم، روشنفکران بودند، نه کشاورزان و روستاییان. روشنفکران هرگز آنقدر مشتاق نبودند که تناقضات آشکار کیش خود را ببینند. این که موسولینی در سخنرانی مذکور ایتالیایی‌ها را به عنوان نمایندگان قدیمی‌ترین تمدن غرب و نیز جوان‌ترین ملل متمدن ستود، کمترین آسیبی به محبوبیت فاشیسم وارد نکرد. هیچ ناسیونالیست آلمانی به این فکر نمی‌کرد که آدولف هیتلر مو سیاه، هرمان گورینگ تنومند و یوزف گوبلز چلاق به عنوان نمایندگان درخشان نژاد قهرمان آریایی قد بلند، باریک، مو بور و قهرمان تحسین می‌شدند. شگفت‌انگیز نیست میلیون‌ها غیرروس قاطعانه متقاعد شده‌اند که رژیم شوروی حتی دموکراتیک‌تر از آمریکاست؟
فقدان انتقاد این امکان را می‌دهد که به مردم بگوییم آن‌ها در نظام کنترل سختگیرانه و همه‌جانبه، افرادی آزاد خواهند بود. مردم رژیمی را تصور می‌کنند که در آن تمام ابزارها در اختیار دولت است و حکومت تنها کارفرما به عنوان قلمرو آزادی است. آنها هرگز این احتمال را در نظر نمی‌گیرند که حکومت قادر مطلق مدینه‌ی فاضله آنها می‌تواند اهدافی داشته باشد که خودشان کاملا آن را قبول ندارند. آن‌ها همیشه تلویحاً تصور می‌کنند دیکتاتور دقیقاً همان کاری را انجام می‌دهد که خودشان می‌خواهند.

بوروکراسی؛ لودویگ فون میزس، ص. ۱۳۳؛ نشر روزنه

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

21 Nov, 17:23


علیه پولانی

موری روتبارد
ترجمه و تنظیم: مهران خسروزاده

از موری روتبارد آمریکایی دست‌نوشته‌های زیادی برجای مانده است. برخی از این نوشته‌ها از سوی شاگردان وی و علاقه‌مندان به آثار او ویرایش و منتشر می‌شوند. کتاب «روتبارد علیه فیلسوفان» یکی از این آثار است. این کتاب مجموعه‌ای از نامه‌ها و یادداشت‌های انتقادی موری روتبارد علیه چهار متفکر نامدار را در خود جای‌داده و با تلاش رابرتا مودونیو، استاد علوم سیاسی دانشگاه روما تری ایتالیا تنظیم و منتشر شده است. این کتاب نظرات روتبارد را درباره ایده‌های لودویگ فون میزس، فردریش هایک، لئو اشتراوس و کار پولانی در خود جای داده است. این متن ترجمه بخش اول یادداشت روتبارد بر کتاب معروف «دگرگونی بزرگ» کارل پولانی است که در سال۱۹۶۱ به نگارش درآمده است.

مطالعه‌ی مطلب: قسمت اول، قسمت دوم

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

18 Nov, 09:57


📣 انجمن علمی اقتصاد دانشگاه تهران برگزار می‌کند:

🎙️ وبینار معرفی و بررسی کتاب «اقتصاد، قانون و سیاست»

👤 ارائه‌دهنده: مانی بشرزاد | مترجم کتاب

🗓 جمعه، ۲ آذر
🕑 ساعت ۱۷:۰۰
🏷️ ۶۰ دقیقه همراه با پرسش‌ و پاسخ

🔵 وبینار رایگان و حضور برای عموم آزاد است.

🧷 لینک ثبت‌نام

🆔 @anjomaneghtesad

AUSTRO LIBERTARIAN

16 Nov, 10:33


درباره‌ی بنیان «نهایی»

چرا برای میزس بنیان علم اقتصاد نهایی/کَرانین است (یا ultimate؛ برگرفته از فعل لاتینی ultimō به‌معنیِ به پایانِ چیزی رسیدن یا در پایانِ چیزی بودن)، نه اصلی/آغازین؟—این تمایزِ نه‌چندان چشمگیر، چرا که هردو به بنیان اشاره دارند، به‌طور ضمنی برداشت میزس از علم را منعکس می‌کند. میزس در یک تعریف کلی، کار علم را تقلیل پدیده‌ها به علت‌های آن‌ها می‌داند. اما این کار را نمی‌توان تا ابد ادامه داد؛ فیزیکدان، زیست‌شناس، شیمی‌دان به‌زودی درخواهند یافت که در یک نقطه دیگر نمی‌توانند پدیده‌ای را به علت‌های دیگر تقلیل دهند، و این محدودیت ناشی از ضعف‌های نظریه یا اندازه‌گیری یا آزمایش نیست، بلکه به پدیده‌ای می‌رسند که از لحاظ معرفت‌شناختیْ علت-معلولی نیست. در این مفهوم، شباهتی میان علوم طبیعی و علوم انسانی، ازجمله اقتصاد، وجود دارد: منگر در تلاش برای درک علت‌های پدیده‌های اقتصادی دریافت که این علت‌ها در نهایت در یک نقطه تمام می‌شوند. این همان نقطه‌ای است که میزس «کنش»، یا به‌طور دقیق‌تر، «مقوله‌ی کنش» می‌نامد. انگیزه‌ی یک کنش، این که یک فرد چه ذهنیت، سلیقه، ترجیح یا حالت روانی‌ای دارد که به یک کنش منجر می‌شود، چیزی نیست که بتوانیم به‌صورت معرفت‌شناختی برایشان علتی پیدا کنیم. برای توضیح این پدیده‌ها لاجرم باید وارد حوزه‌ی متافیزیک شویم، اما متافیزیک چیزی نیست که به‌صورت علمی بتوان بررسی‌اش کرد. پس در توضیح پدیده‌های انسانی، تا جایی می‌توانیم پیش برویم که به فرد برسیم؛ از این رو است که روش ما در علم اقتصاد «فردگرایی» و بنیان آن «مقوله‌ی کنش» است. و این بنیان از نوع نهایی است، زیرا در بررسی علمی، یعنی در جایی که بتوانیم گزاره‌هایی جهان‌شمول ارائه دهیم، کنش یک داده‌ی نهایی است. این که کنش را چه چیزی تعیین می‌کند، بسته به هر فرد، و توضیح آن بسته به هر متفکری، ممکن است متفاوت باشد، پس دیگر از قلمرو علم خارج می‌شویم. اما تفاوت علوم انسانی با علوم طبیعی در این است که علوم طبیعی به‌علت ماهیت تجربی خود در علت‌های نهایی خود به‌پایان می‌رسند؛ اما علوم انسانی، ازجمله علم اقتصاد، از این بنیان نهایی شروع می‌شوند و پیشینی بودن آن به ما این اجازه را می‌دهد که روبه جلو حرکت کنیم و به تبیین پدیده‌های پیچیده بپردازیم—درحالی‌که در علوم طبیعی با پدیده‌های پیچیده به آن مفهومی که در علوم انسانی داریم، مواجه نیستیم. (این تمایز میزس بین علوم طبیعی و انسانی را می‌توان با رویکرد فلسفه‌ی طبیعی، که روتبارد نیز از آن بهره می‌گیرد، مقایسه کرد؛ که در آن بررسی علمیِ هر دو پدیده‌های طبیعی و انسانی با کشف تأملی ماهیت‌ها آغاز می‌شود و به‌صورت استنباطی پیش می‌رود؛ پس بنیان‌ها در آن اصلی/آغازین هستند.)

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

13 Nov, 23:29


منتشر شد

بنیان نهایی علم اقتصاد: رساله‌ای دربارۀ روش

لودویگ فون میزس


هدف این رساله، تأکید بر این حقیقت است که در جهان هستی چیزی وجود دارد که علوم طبیعی نمی‌ تواند آن را توصیف و تحلیل کند: کنش انسانی. رساله با شناخت، علم و باور عقلانی سر و کار دارد و تنها تا آنجا به دکترین‌ های متافیزیکی ارجاع می‌ دهد که لازم باشد نشان داده شود که میان این دکترین‌ ها و شناخت علمی چه تفاوت‌ هایی وجود دارد. رساله بی‌کم‌ و کاست اصل موضوعۀ لاک را می‌ پذیرد که مطابق با آن «به هیچ گزاره‌ ای بیشتر از شواهدی که روی آن بنا شده است تکیه نکنید.»

برای خرید کتاب می‌توانید به اینجا مراجعه کنید.

AUSTRO LIBERTARIAN

13 Nov, 07:35


#سیاست #فلسفه

🔴دموکراسی نقیض مردم‌سالاری است

✏️⁩کلمه‌ی «دموکراسی» را مطلقاً نباید به «مردم‌سالاری» ترجمه کنیم.آریان‌پور به غلط دموکراسی را به مردم‌سالاری ترجمه کرد، که از این بدتر امکان‌پذیر نبود. کلمه‌ی دموکراسی اگر درست فهمیده شود، نقطه مقابل مردم‌سالاری است.کلمه‌ی مونارشی یا مونارکی به معنای سلطنت، الیگارشی به معنای حکومت گروه متنفذ و صاحب مال و منال است ولی «آریستوکراسی» به معنای نظام اشرافی و آدم‌های با فضیلت و بهترین‌ها می‌باشد.ارسطو می‌گوید آریستوکراسی به معنای بهترین مردمان است.متخصصان زبان یونانی توضیح دادند که کلمه‌ی دموکراسی بر مبنای الگوی آریستوکراسی ساخته و دیرتر از کلماتی چون مونارکی یا مونارشی در زبان یونانی ظاهر شده است.در زبان یونانی برای «فرمانروایی» دو فعل داریم، یکی «کراتِین» و دیگری «آرخِین». دومی یعنی با تحکم فرمان راندن به عبارت دیگر سلطه برقرار کردن، حکومت کردن.اما اولی کمی متفاوت است، فرمان راندن بی‌تحکم را نشان می‌دهد.شما وقتی کلمه‌ی مونارشی یا مونارکی را نگاه می‌کنید این از آرخِین گرفته شده است، یعنی برقراری سلطه یک نفر بر دیگران، الیگارشی هم از آرخِین آمده است.تنها آریستوکراسی از کلمات قدیمی‌تر با کراتِین آمده است، به عبارت دیگر به گفته ارسطو، حکومت اشراف، در واقع حکومت بهترین مردمان و فرمان راندن توأم با عدالت است. بنابراین از انواع شیوه‌های حکومتی فقط دو نوع با کراتِین و بقیه با آرخِین آمده است.

✏️⁩یونانی‌ها در مورد دموکراسی بحث‌های زیادی کردند که مورد بسیار مهمش در ارسطوست، مردم حکومت می‌کنند یا به عبارت دیگر و به زبان جدیدتر حاکمیت از آنِ مردم است (در واقع بیست قرن بعد از ارسطو کلمه‌ی حاکمیت در اندیشه سیاسی با بُدن ظاهر می‌شود).حکومت از مردم ناشی می‌شود و چیزی هم که ارسطو توضیح داده است، در چنین حکومتی مردم نیستند که با توجه به مصالح و منافع خودشان حکومت می‌کنند، بلکه قانون حاکم است. پس دو چیز در این توضیح مختصر قابل‌فهم است. یکی اینکه کلمه‌ی دموکراسی با سالاری نسبتی ندارد، چون سالاری در زبان فارسی معادل با آرخِین می‌تواند ‌باشد. آرخِین، سالاری‌کردن است، یعنی تسلط، برتری و تفوق یک شخص یا چند شخص یا همه‌ی افراد فرقی نمی‌کند.بنابراین سالاری اولین چیزی‌ست که دموکراسی نفی می‌کند.دوم، درست است که در ظاهر کلمه از دو جزء دِموس و کراتِین تشکیل شده است؛ یعنی مردم فرمان می‌رانند، ولی در واقع، مردم نیستند که فرمان می‌رانند بلکه «حکومت قانون» است که فرمان می‌راند. نظامی است که در آن قانون فرمانروا است، ولی حکومت ناشی از مردم است. بنابراین مردم‌سالاری نقیض‌ترین ترجمه‌ای بود که به دو دلیل توسط آریان‌پور انجام گرفت. اولین دلیلش این بود که، مارکسیست مبتذلی بود که تصورش از دموکراسی در بهترین حالت تعریف مارکس از سوسیالیسم بود که می‌گفت، دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا. یعنی سالاری مردم که عبارت باشند از پرولتاریا. این تلقی از دموکراسی، کاملا مارکسی و نادرست است. در واقع، اگر دموکراسی است که دیکتاتوری نیست، این دو تا با هم سازگار نیستند. حداقل چیزی که در مورد ترکیب این دو مفهوم می‌شود گفت، مثل آن چیزی‌ست که معمولا یکی که قوی‌تر است آن دیگری را می‌بلعد، در اینجا هم وقتی دیکتاتوری دموکراتیک است طبیعتا دیکتاتوری دموکراسی را می‌بلعد. همانطور که از نظر تاریخی دیکتاتوری در کشورهای بلوك شرق آزادی را بلعید.از طرف دیگر ایراد عمده‌ای که ما داریم با این فرهنگستان بازی ماست. در جایی لغت را درست می‌کنیم، بعد آنرا معنا می‌کنیم. نمونه کاری‌ست که با دموکراسی کردند. به عنوان مثال گفتند که دموکراسی از دو بخش درست شده است، یکی دِموُس، یعنی
مردم و دیگری، کراتِین، یعنی فرمان راندن، پس ما یک فارسی قشنگ فرهنگستانی برایش پیدا می‌کنیم و عرضه می‌کنیم، جا هم می‌افتد. ترجمه‌ی کلمات در بسیاری موارد بی‌معناست، در واقع به آشوب ذهنی دامن می‌زند. وقتی معنای کلمات را نمی‌دانیم که چیست و از کجا آمده‌اند و حدود و ثغورش کجاست، چه ضرورتی دارد که این همه ترجمه کنیم.«اهل زبان» فهم درستی از این اصطلاحات ندارند. بنابراین کلمۀ دموکراسی را بی‌خود به مردم‌سالاری ترجمه کردند که نه تنها مردم‌سالاری نیست، بلکه نقیض آن است.



منبع:
درس‌گفتارهای فلسفه سیاسی انقلاب فرانسه دکتر جواد طباطبایی
دوره سوم: دیدگاه توکویل درباره‌ی انقلاب فرانسه و دموکراسی در امریکا
@javadtabatabai


کانال تلگرام آرمان‌شهر
@globalutopia

AUSTRO LIBERTARIAN

13 Nov, 04:08


مسئله ی اصلی مبارزات سیاسی امروزین این است که آیا جامعه باید بر اساس مالکیت خصوصی بر ابزار تولید (سرمایه‌داری، نظام بازار) ساماندهی شود یا بر اساس کنترل عمومی ابزار تولید (سوسیالیسم ،کمونیسم، نظام اقتصادی برنامه‌ریزی شده). سرمایه‌داری یعنی بنگاه‌داری آزاد، حاکمیت مصرف‌کنندگان در امور اقتصادی و حاکمیت رأی‌دهندگان در مسائل سیاسی. سوسیالیسم به معنای کنترل کامل حکومت در تمام سپهرهای زندگی افراد و برتری بی‌حد و مرز حکومت به عنوان هیئت مرکزی مدیریت تولید است. هیچ سازشی میان این دو نظام وجود ندارد. برخلاف مغالطه‌ی مشهور، هیچ راه میانه و هیچ نظام ثالثی به عنوان الگوی نظم اجتماعی دائمی وجود ندارد. شهروندان باید میان سرمایه‌داری و سوسیالیسم یا همانطور که بسیاری از آمریکایی‌ها می‌گویند میان شیوه‌ی زندگی آمریکایی و شیوه‌ی زندگی روسی یکی را انتخاب کنند.
هر کس که در این آنتاگونیسم در سمت سرمایه‌داری بایستد، باید صریح و مستقیم این کار را انجام دهد. او باید از مالکیت خصوصی و بنگاه‌داری آزاد حمایت کند. بیهوده است که صرفاً به حمله به برخی اقداماتی که راه سوسیالیسم را صاف می‌کنند بسنده کنیم. مبارزه‌ی صرف با پدیده‌های صرفاً وابسته به جای مبارزه با گرایش به تمامیت‌خواهی، بی‌فایده است. بیهوده است که فقط روی انتقاد از بوروکراسی تمرکز کنیم.

بوروکراسی؛ لودویگ فون میزس؛ ص.۲۷؛ نشر روزنه

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

12 Nov, 15:35


منتشر شد!
اقتصاد، قانون و سیاست
مهم‌ترین ایده‌های جیمز بوکانان


نویسندگان: دونالد بوردو و رندال هولکومب
مترجمان: مانی بشرزاد، مهرزاد مطهری، کامراد گل‌محمدی

“درس مهمی که جیمز بوکانان به ما یاد می‌‌دهد این است که سیاست‌ مداران هم ‌مانند باقی انسان‌‌ها بر اساس منافع شخصی خود رفتار می‌‌کنند. سیاست‌ مداران فرشتگانی خیر خواه و به دنبال خیر عمومی نیستند و کار‌های آنها از سر نوع‌ دوستی نیست، بلکه ‌مانند فروشنده‌ ای که به دنبال سود خود است، آنها نیز منفعت شخصی خود را دنبال می‌‌کنند.”
از مقدمه من برای کتاب

کتاب درباره ایده‌های اقتصاددانی است که کمتر درباره‌اش صحبت شده، اما ایده‌های او زمینه ساز بازگشت اقتصاد سیاسی لیبرال بود، جیمز بوکانان.

-این کتاب را با دو دوست عزیزم، کامراد و مهرزاد عید دو سال پیش ترجمه کردیم، خیلی دوست داشتم زمانی که ایران بودم این کتاب منتشر می‌شد و با کامراد و مهرزاد جشن می‌گرفتیم.

برای تهیه کتاب به لینک زیر مراجعه کنید:

اقتصاد،قانون و سیاست، مهم ترین ایده‌های جیمز بوکانان

AUSTRO LIBERTARIAN

11 Nov, 18:20


اما اگر آدمی بتواند از تجربه ولو به طرقی ناشناخته بیاموزد، آنگاه نمی‌تواند در هر زمان مفروض بداند که در زمان بعد چه چیزی را خواهد دانست، و در نتیجه، نخواهد دانست که بر مبنای این شناخت چگونه عمل خواهد کرد. آدمی فقط می‌تواند پس از تحقق رویداد علل آن را بازسازی کند، درست همانگونه که شناخت خود را فقط می‌تواند پس از کسب کردنش تبیین کند. در واقع، هیچ پیشرفت علمی نمی‌تواند این واقعیت را تغییر دهد که به دلیل وجود عللی که پیوسته کارگرند، شناخت و کنش‌های آدمی باید پیش‌بینی‌ناپذیر تلقی شوند. باید این برداشت از آزادی را یک توهم دانست. اگر ما آدمیان می‌توانستیم از منظر دانشمندی که واجد قوای شناختی‌ای است که پیوسته بر عقل آدمی استعلا دارد، یا از منظر خداوند، به امور بنگریم، می‌توانستیم [همیشه] بر موضع حق باشیم. اما ما خدا نیستیم، و حتی اگر از منظر خداوندی، آزادی‌مان توهمی بیش نباشد و کنش‌هایمان از مجرایی پیش‌بینی‌پذیر بیرون آید، برای ما توهمی است ضروری و اجتناب‌ناپذیر. آدمی نمی‌تواند بر مبنای حالات قبلی خود پیشاپیش حالات آتی شناخت یا کنش‌هایی را که تبلور آن شناخت هستند پیش‌بینی کند. ما فقط میتوانیم پس از وقوع رویداد آن را بازسازی بکنیم.
پس اگر روش‌شناسی تجربه‌گرایانه در قلمرو شناخت و کنش ـ که شناخت جزء اصلی آن است ـ به کار رود کاملا متناقض می‌شود. آن دسته از دانشمندان علوم اجتماعی که ذهنیت تجربه‌گرایانه دارند و معادلاتی را درباره پدیدارهای اجتماعی صورت‌بندی می‌کنند، کاری کاملاً بی‌معنا و بیهوده انجام می‌دهند. پرداختن ایشان به کاری که باید خروجی‌اش را نامعلوم بدانند، اثبات می‌کند که کاری که به انجام آن تظاهر می‌کنند غیر قابل انجام است. چنان که میزس بارها تأکید کرده است: در قلمرو کنش انسانی هیچ امر ثابت علی تجربی وجود ندارد.
پس از مجرای استدلالی پیشین این بصیرت خلق می‌شود: تاریخ اجتماعی در مقام امری خلاف تاریخ طبیعی هیچ شناختی به بار نمی‌آورد که بتواند برای اهداف ناظر بر پیش‌بینی به کار رود. تاریخ اجتماعی و اقتصادی منحصراً بر گذشته دلالت دارند. خروجی پژوهش درباره چرایی و چگونگی کنشگری انسان‌ها در گذشته هیچ اثری نظام‌مند در پاسخ به این پرسش ندارد که آیا انسان‌ها در آینده نیز به همان شکل رفتار خواهند کرد یا نه. آدمیان توانایی آموختن دارند. این فرض مضحک است که بتوان امروز پیش‌بینی کرد آدمی فردا چه خواهد آموخت و از چه طریق شناخت فردایی آدمی با شناخت امروزین او متفاوت خواهد یا نخواهد بود. توانایی آدمی در این لحظه برای پیش‌بینی میزان تقاضای خود برای کالایی مانند شکر در طول یک سال از توانایی اینشتین برای پیش‌بینی نظریه نسبیت، پیش از آنکه آن را در عمل ارائه کند بیشتر نیست. آدمی نمی‌تواند امروز بداند که در یک سال آتی دربارۀ شکر چه چیزی خواهد دانست. آدمی نمی‌تواند همه کالاهایی را که در طول یک سال آتی با شکر رقابت خواهند داشت بشناسد. البته می‌توان این امور را حدس زد اما از آنجا که حالات آتی شناخت را نمی‌توان بر مبنای عللی پیش‌بینی کرد که پیوسته کارگرند، نمی‌توان در این حوزه پیش‌بینی‌ای کرد که از حیث معرفت‌شناختی از سنخ پیش‌بینی‌ای باشد که، مثلا در مورد رفتار آتی ماه یا آب و هوا یا جزر و مد انجام می‌دهیم. در انجام چنان پیش‌بینی‌هایی می‌توانیم به‌درستی از فرض کارگری علل بدون تغییر در طول زمان استفاده کنیم. اما پیش‌بینی درباره تقاضای آتی شکر چیزی است کاملاً متفاوت.

علم اقتصاد و روش مکتب اتریشی؛ هانس هرمان هوپه؛ ص. ۳۲-۳۳؛ نشر کرگدن

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

10 Nov, 10:06


دستورالعمل سیاست آزادی بیان رئیس‌جمهور دانلد جِی. ترامپ

پس از پیروزی ترامپ در انتخابات، این سخنرانی او که در دسامبر ۲۰۲۲ در وبسایت‌اش منتشر شده بود، دوباره مورد توجه کاربران شبکه‌های اجتماعی قرار گرفت. به‌علت پاره‌ای قرابت‌های این سخنرانی با برنامه‌ی لیبرالیسم کلاسیک و محافظه‌کار برای دفاع از آزادی بیان، تصمیم گرفتم که ترجمه‌ی آن را با شما به‌اشتراک بگذارم.

برای دسترسی به متن این سخنرانی و همچنین صفحه‌ی ویکیپدیای برخی از اصطلاحات یادشده در آن، می‌توانید از این لینک استفاده کنید.

(ویدیو با حجم کمتر در کامنت‌ها قرار گرفت)

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

09 Nov, 10:23


تجدید چاپ این ترجمه‌ی ارزشمند از شاهکار مورای روتبارد بهانه‌ی خوبی‌ست برای معرفی آن به دوستداران آزادی و علاقمندان فلسفه‌ی لیبرترین.
کتابی مزین به سه مقدمه‌ی ارزشمند از مترجمان گرامی، والتر بلاک و هانس هرمان هوپه.
شاید ارزشمندترین مبحث در مقدمه‌ی کتاب، دسته‌بندی چهار نحله‌ی مختلف لیبرترینیسم (از لیبرالیسم کلاسیک تا آنارکوکاپیتالیسم) در مقدمه‌ی والتر بلاک (که برای ترجمه‌ی فارسی کتاب نوشته شده) باشد.
نویسنده در بخش اول کتاب با عنوان «مقدمه: قانون طبیعی» چارچوبی از قانون طبیعی، تقابل قانون طبیعی و پوزیتیویسم، حقوق طبیعی و وظیفه‌ و هدف فلسفه‌ی سیاسی ارائه می‌دهد.
بخش دوم و سوم هسته‌ی اصلی کتاب را شکل می‌دهد و مفاهیم محوری کتاب را بیان می‌کند. فصل دوم با عنوان «نظریه‌ای برای آزادی» حق مالکیت به عنوان حق بنیادین بشری، قواعد حاکم بر روابط بین‌ فردی، دفاع از خود در برابر زور و تجاوز، مجازات، آزادی بیان و ... را در برمی‌گیرد. اجتناب از کلی‌نگری صرف و بررسی موارد انضمامی و جزئی، یکی از ویژگی‌هایی است که در شکل دادن به ذهنیت مخاطب از رویکرد آزادیخواهانه در مواجهه با موارد مشابه در زیست روزمره، تاثیر به‌سزایی دارد. به عنوان مثال در فصل «اطلاعات، درست و نادرست» به مسائلی مثل نشر اکاذیب و یا توهین می‌پردازد و با ذکر مثال‌های خواندنی دلایل غیرقابل قبول بودن ایجاد منع قانونی برای چنین مسائل و تضاد این منع قانونی با حق بشری آزادی بیان را توضیح می‌دهد. یا درباره‌ی حق سقط جنین که به خوبی ضرورت تحقق این حق زنان را بیان می‌کند.
در بخش سوم با عنوان «دولت در برابر آزادی» به ماهیت دولت، تضادهای درونی دولت، وضعیت اخلاقی روابط با دولت و روابط میان دولت‌ها می‌پردازد. به طور خلاصه باید گفت که این بخش از کتاب، عصاره‌ی نوع نگاه لیبرترین‌ها به دولت است. با خوندن این بخش از کتاب ماهیت تجاوزکارانه‌ی دولت‌ها و لزوم مقابله با آن‌ها برای حراست از آزادی قابل درک می‌شود.
بخش چهارم کتاب با عنوان «دیگر نظریات مدرن درباره‌ی آزادی» به بررسی انتقادی بخشی از نظریات متفکرین لیبرال مثل فایده‌گرایان، هایک، آیزایا برلین و سایرین می‌پردازد. به نظرم می‌شود نقد فوق‌العاده‌ی روتبارد به آنارشیسم نوزیک را خواندنی‌ترین مبحث این بخش قلمداد کرد.
و در نهایت کتاب با استراتژی پیشنهادی روتبارد برای دستیابی به آزادی در پنجمین بخش کتاب با عنوان «به سوی نظریه‌ای برای دستیابی به آزادی» به پایان می‌رسد.

✍️ طه غیاثی
@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

09 Nov, 10:18


چاپ دوم «اخلاق آزادی» نوشته‌ی روتبارد و ترجمه‌ی مهران خسروزاده، علیرضا کتانی و رضا زارع‌پور منتشر شد.

خرید از دنیای اقتصاد، ۳۰ بوک، برخط بوک، بوک از ما، فراز بوک، بوکچه، بازار کتاب، دیجی کالا، بانک کتاب شهر، پردیس کتاب اصفهان
(در اکثر سایت‌های بالا همچنان چاپ اول با قیمت قبلی موجود است)

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

08 Nov, 17:44


به‌نظر می‌رسد تغییر رویه‌ی جمهوری‌خواهان درباره‌ی موضوعات اجتماعی، مانند حقوق زنان و سقط جنین، یکی از اصلی‌ترین دلایل پیروزی آن‌ها در انتخابات اخیر بود.

ترامپ توانست رأی بسیاری از مردم کم‌درآمد، زنان، مردان لاتین، موافقان سقط جنین، نسل Z و مردم عرب (مسلمان؟) را که در دور قبل به بایدن رأی داده بودند، جذب کند. این گروه‌ها از پایگاه‌های رأی دموکرات‌ها بودند که در انتخابات‌های گذشته تفاوت‌ها را رقم زده بودند و دموکرات‌ها رأی‌های آن‌ها را به‌نوعی تضمین‌شده می‌دانستند. از طرف مقابل، حزب دموکرات تنها در جذب آرای ثروتمندان و سالمندان موفق بود.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

08 Nov, 08:58


📚متفکران چپ نو (احمق‌ها، شیادان و هوچی‌‌ها)؛ نوشته‌ی سِر راجر اسکروتن

#معرفی_کتاب

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

08 Nov, 08:25


#موقت

کتاب ارزشمند متفکران چپ نو (احمق‌ها، شیادان و هوچی‌ها) نوشته‌ی راجر اسکروتن و ترجمه‌ی بابک واحدی، در لینک‌های زیر موجود است

https://moham.ir/products/1000000961587057?utm_medium=PPC&utm_source=Torob

https://yazdbook.com/Book/74816/%D9%85%D8%AA%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%86%D9%BE-%D9%86%D9%88?utm_medium=PPC&utm_source=Torob

AUSTRO LIBERTARIAN

07 Nov, 09:52


گزاره‌ها و قضایای علم اقتصاد از تجربه استخراج نمی‌شوند. آن‌ها همچون [گزاره‌های] منطق و ریاضیات پیشینی هستند. نمی‌توان بر مبنای تجربه و امور واقع، آن‌ها را در معرض تایید یا رد قرار داد. آن‌ها هم به نحو منطقی و هم از حیث زمانی بر دریافت و فهم امور واقع تاریخی تقدم دارند. آن‌ها در حکم ابزارهای ضروری هرگونه فهم عقلانی وقایع تاریخی عمل می‌کنند.

لودویگ فون میزس؛ کنش انسانی؛ ص. ۳۲

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

05 Nov, 10:15


یونانیان با نقد دموکراسی چه چیزی را نقد می‌کردند؟

ارجاع به یونانیانی همچون افلاطون و ارسطو در نقد دموکراسی، که حربه‌ای کمابیش محبوب میان برخی راست‌گرایان است، چندان نمی‌تواند محلی از اعراب داشته باشد. چه باید ابتدا ببینیم این فیلسوفان در نقد «دموکراسی» دقیقاً چه چیزی را نقد می‌کردند. از نظر ارسطو، آزادی «مشخصه‌ی متعیین‌کننده»ی دموکراسی است و دموکراسی آزادی را ارج می‌نهد. اما نسبت آزادی با دموکراسی را می‌توان به دو شیوه‌ی متفاوت فهمید که کورت رافلاوب (Kurt Raaflaub) و اورلاندو پترسون (Orlando Patterson) به ما می‌دهند.

به تلقی رافلاوب، آزادیِ دموکراتیک، طبق گفته‌ی هرودوت، «سلطه‌ی قوم» از طریق «شأن برابر همگان» است. در این تلقی، آزادی برابر است با آزادیِ سلطه به‌گونه‌ای که هرکس سهمی برابر در سلطه داشته باشد. در این نوع آزادی، برده‌بودن طرد می‌شود، اما برده‌دار بودن یا سلطه بر دیگران، بر انسان‌ها یا طبقه‌های دیگر، طرد نمی‌شود. پس این نوع آزادی را می‌توان یک برداشت سیاسی دانست که درش سلطه‌ی بیگانگان، مثلاً ایرانی‌ها، بر شهروند یونانی انکار می‌شود، با این حال، خودْ آزادی‌ای است که سلطه را [بر بیگانگان و بردگانی از اقوام دیگر] مجاز می‌داند.

در تلقی دوم (پترسون)، آزادیِ دموکراتیک یک مفهوم «شخصی» است. یعنی هرکس «اجازه دارد آن‌چه را می‌خواهد انجام دهد». یا آدم می‌تواند «هرطور که بخواهد» زندگی کند. پس اگر برده را کسی بدانیم که نمی‌تواند آن‌طور که دوست می‌دارد زندگی کند، این تلقی از آزادی، آزادی را در برابر بردگی به‌طور کلی قرار می‌دهد. پس آزادی دیگر در سهیم بودن در سلطه—فرمانرواییِ جمعی بر خویش—خلاصه نمی‌شود، بلکه یک قدم فراتر می‌رود و دموکرات‌ها می‌خواهند که «تحتِ قدرتِ کسِ دیگری نباشیم یا قدرتِ کسِ دیگری مانعِ انجام دادنِ کاری که دوست می‌داریم نشود.» از این تعریفِ آزادی است، از این مقابله‌ی آزادی با بردگی، که دموکراسیْ اصلِ یا آرخه‌ی (arche) کنش کردن را معادل با آزادی قرار می‌دهد، زیرا بردگان اساساً نمی‌توانند کنش کنند. (از این رو است که ارسطو عجز بردگان برای کنش را چنان بنیادی می‌داند که فرض می‌کند این‌ها اصلاً تواناییِ کنش کردن ندارند و در نتیجه «بردگانی بالطبع» هستند.)

اما این دو تلقی (تلقی سیاسی و شخصی از آزادی) با یکدیگر در کشمکش هستند. منتقدان یونانی دموکراسی، افلاطون و ارسطو، آزادی شخصی را—آزادی برای کنش کردن و زندگی کردن به آن گونه که فرد دوست می‌دارد—یک تهدید برای آزادی سیاسی می‌بینند؛ دقیقاً از آن رو که آزادیِ دموکراتیکْ سلطه‌ی جمعی را نفی می‌کند، خود را از آزادیِ آمرانه‌ی سیاسی رها می‌کند و به آنارشی منتهی می‌شود. اما این تلقی دوم از آزادی، همان است که در قرن هجدهم نزد فیزیوکرات‌های فرانسوی به لسه‌فر (بگذار [هرچه می‌خواهند] بکنند) تبدیل شد، در قرن نوزدهم در برابر سوسیالیسم مارکسی ایستاد، و در قرن بیستم با تبیین میزس در کنش انسانی با اصل آزادی کنش ترکیب شد و به اوج رسید. (چنانکه می‌توان رگه‌هایی از این برداشت از آزادیِ دموکراتیک به‌مثابه‌ی آزادی شخصی را در نوشته‌های میزس دید.) از این رو بهتر است بگوییم که منتقدان یونانی دموکراسی دقیقاً در نفی آن چیزی بودند که لیبرال‌های کلاسیک در سه قرن گذشته برای تحقق‌اش کوشیده‌اند؛ و یونانیان دموکراسی را به‌نفع آن‌چه که امروز سلطه‌ی دولت‌های «دموکراتیک» مدرن است نقد می‌کردند.
_____________________________________
منبع: «نظریه‌ی رهایی»، کریستوف مکنه، ترجمه‌ی سید مسعود حسینی (صص۷۵-۷۹).

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

27 Oct, 14:07


اگر انقلاب فرانسه را از نزديك بررسی کنیم در می‌یابیم که این انقلاب درست با همان روحیه‌‌ای رهبری شده بود که بسیاری از کتاب‌های توضیح‌دهندهٔ نظریه‌های انتزاعیِ راجع به حکومت، تحت تأثیر آن نوشته شده بودند. انقلابیون ما همان اشتیاق به تعمیم‌های گستردهٔ نظام‌های قانونی شسته و رفته و قرینه‌ساز‌ی‌های عالمانه و همان بیزاری از واقعیت‌های‌ ناخوشایند و علاقه به قالب‌ریزی مجدد نهادها بر خطوطی نو پدید و مبدعانه و دست اول، و همان آرزوی بازسازی كل ساختمان جامعه برابر با قواعد منطق و يك نظام از پیش طراحی شده به جای مرمت اجزای معیوب آن را از خود نشان دادند. نتیجه این طرز تفکر جز فاجعه چیز دیگری نبود؛ زیرا آنچه که برای یک نویسنده شایستگی به‌ شمار می‌آید برای یک سیاستمدار ممکن است که نکوهیده باشد و همان کیفیت‌هایی که آفرینش ادبیات بزرگ را موجب می‌شوند می‌توانند انقلاب‌های فاجعه‌آمیزی را پدید آورند. حتى عبارت‌های سیاستمداران بیشتر از کتاب‌هایی که می‌خواندند گرفته می‌شدند؛ این عبارت‌ها پر بودند از واژه‌های انتزاعی و تعبیرهای پر زرق و برق ادبی و کلیشه‌های مطنطن و جمله‌پردازی‌های ادبی. سبك نوشته‌های ادبی که عواطف سیاسی را می‌پروراندند، در میان همهٔ طبقات مردم رواج پیدا کرده و حتی به آسانی از سوی پست‌ترین طبقات جامعه نیز پذیرفته شده بود.


✍🏼 الکسی دو توکویل
📚انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬

🟡➣ @IIFOM_CO

⚫️➣ instagram.com/iifom.co

🌐➣ iifom.com

AUSTRO LIBERTARIAN

21 Oct, 17:50


📄 مقاله

آینده لیبرالیسم

👤 پیتر بوتکه

ترجمه: مهران خسروزاده

◽️@utfinance◽️

AUSTRO LIBERTARIAN

20 Oct, 18:22


منتشر شد:

⚜️مارکسیسمِ بی نقاب؛ از توهم تا نابودی⚜️

نویسنده: لودویگ فون میزس

مترجم: داریوش درویشی

انتشارات: دنیای اقتصاد

تعداد صفحات: ۱۸۳

قطع: رقعی

قیمت: ۲۰۰ هزار تومان


این کتاب، متشکل از ۹ سخنرانی لودویگ میزس است که از ۲۳ ژوئن تا ۳ ژوئیه ۱۹۵۲، در کتابخانه عمومی سانفرانسیسکو درباره مارکسیسم ایراد شده است. میزس در پنج سخنرانی نخست، به انتقاد از بنیاد های آموزه ‌های مارکسیستی پرداخته و از سخنرانی ششم به بعد، به درک نادرست سوسیالیسم از بنیاد های اقتصادی بازار آزاد می ‌پردازد. ویژگی مهم سخنرانی ‌هایی که در این کتاب آمده، این است که وقتی میزس این سخنرانی ‌ها را ایراد کرد، به نظر می ‌رسید سوسیالیسم مارکسی در حال تسخیر جهان است اما میزس با صراحت توضیح می‌ داد که سوسیالیسم محال منطقی است و سرانجام فرو می ‌پاشد.


💡برای تهیهٔ کتاب به‌صورت آنلاین از طریق تارنمای انتشارات دنیای اقتصاد (لینک خرید) اقدام نمایید.

▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬

🟡➣ @IIFOM_CO

⚫️➣ instagram.com/iifom.co

🌐➣ iifom.com

AUSTRO LIBERTARIAN

19 Oct, 19:32


ممنوعیّت سقط جنین، مطالبه‌ی اخلاقی یا لجبازی با دموکرات‌ها؟

اگر استدلال pro-life* این باشد که جنین را چون انسان است نباید کشت، دقیقاً خود جمهوری‌خواهانِ pro-gun** که قتل را حتّی برای جلوگیری از آزار جنسی و دزدی نیز مجاز می‌دانند، جدّی‌ترین مخالفان این استدلال هستند. از این منظر، مخالفت جمهوری‌خواه‌ها با سقط جنین یک تناقض با باقی دیدگاه‌هایشان است، و در یک برداشت مستقیم از متون مذهبی ریشه دارد، نه فلسفه و قانونی که ایالات متّحد آمریکا را شکل داده.

جان لاک نه انسان، بلکه انسانِ دارای «مالکیّت نفس» یا انسانِ «خویش‌فرمان» را محقّ حق می‌داند. «خویش‌فرمانی» درواقع شگردی بود که لاک برای جدا کردن حقّ انسان از متن مذهبی ارائه داد، که تبدیل شد به پایه‌ای برای لیبرالیسم کلاسیک و حکم جدایی دین از دولت. امّا جنین را نمی‌توانیم خویش‌فرمان یا مالک نفس بدانیم. حکم انسان بودنِ جنین، برخلاف حقوق لیبرالیستی، کاملاً در پیوند دین و دولت ریشه دارد. تنها کسی که در این رابطه خویش‌فرمان است و در نتیجه اراده‌ای آزاد بر بدن خود دارد، زن باردار است.

روتبارد در «اخلاق آزادی» طبق همین مقدّمات اعلام می‌کند (صفحه‌ی ۱۸۶ به‌بعدِ ترجمه) که جنین در بدن یک مادر، در صورتی که مادر راضی به وجود آن نباشد (حتّی اگر حاملگی در نتیجه‌ی یک رابطه‌ی جنسی داوطلبانه بوده)، یک «انگل مهاجم» است و اراده‌ی مادر بر بدن را سلب می‌کند. پس بنا بر همان فلسفه‌ای که کلّ قانون اساسی آمریکا بر آن بنا شده، می‌توانیم نتیجه بگیریم که سقط جنین یک حقّ قانونی زن است.

مخالفان سقط جنین به دو استدلال دیگر نیز متوسّل می‌شوند که به‌کل از این فلسفه جداست. اوّلی این که بین جنین و مادر یک «قرارداد» وجود دارد؛ درحالی‌که چنین قراردادی جز با مراجعه به متون مقدّس قابل‌استخراج نیست، پس با این استدلال نیز اصل جدایی دین از دولت نقض می‌شود. دسته‌ی دوم سعی می‌کنند حقوق لیبرالیستی را به «حقّ حیات» تقلیل بدهند؛ عبارتی بسیار مبهم که اگر بخواهیم بپذیریم‌اش، باید بسیاری از حقوق لیبرالیستی را، از جمله حقّ حمل اسلحه و دفاع از خود که اول این متن اشاره شد، انکار کنیم. پس «حقّ حیات» چیزی نیست که فیلسوف‌های طبیعی به معنای مطلق از آن دفاع کنند.

جنین تا زمانی که از بدن مادر خارج نشده، تنها با مجوّز رضایت مادر داخل بدن حضور دارد. نوزاد از لحظه‌ی تولّد تبدیل می‌شود به موجودی که همچنان خویش‌فرمان نیست، امّا به‌صورت بالقوه خویش‌فرمان است. پس حقّ سرپرستیِ مطلق این موجود به مادر، یعنی اولین کسی که نوزاد را تصاحب می‌کند، می‌رسد. حالا نوزادِ تحتِ سرپرستی یک انسان است که قتل او مجاز نیست؛ همزمان، گرفتن سرپرستی او از مادر، بدون رضایتش، غیرقانونی است.

جمهوری‌خواه‌ها هیچ دلیل تاریخی، constitutional***، قانونی، یا استراتژیکی برای مقابله با حقّ سقط جنین در آمریکا ندارند. درواقع جمهوری‌خواه‌ها تا دهه‌ی ۱۹۷۰ و با یک دیدگاه پروتستانی به مذهب، هیچ مشکل بنیادی‌ای با سقط جنین نداشتند. تمرکز جمهوری‌خواه‌ها روی ممنوعیّت سقط جنین علّت قانونی، اخلاقی، یا مذهبی نداشت. بلکه مخالف سقط جنین شدند تا بتوانند مخالفان جنبش‌های آزادیِ جنسیِ زنان را جذب کنند و در انتخابات پیروز شوند. این یکی از دلایل پیروزی ریگان بود.

این تغییر استراتژیک به‌تدریج به یک لجبازی با دموکرات‌ها تبدیل شد که تا به امروز نیز به‌قوّه‌ی خود پابرجا بوده و تقویّت نیز گشته. هر دلیلی مبنی بر غیراخلاقی بودن سقط جنین، دیدگاه‌هایی هستند که جمهوری‌خواه‌های پروتستان بعدها از محافظه‌کاران کاتولیک قرض گرفتند. امّا انگیزه‌ی اصلی همان مخالفت با حقوق زنان و آزادی‌های جنسی‌شان است، حقوق و آزادی‌هایی که کاملاً منطبق با ارزش‌های لیبرالیستی هستند و جنبش زنان نیز، امروز می‌توانیم بگوییم، با قاطعیّت در آمریکا به پیروزی رسیده. پس حتّی دلیل اصلی نیز از بین رفته و جمهوری‌خواه‌ها امروز فقط به‌خاطر لجبازی با دموکرات‌ها خواستار ممنوعیّت سقط جنین هستند. امّا این مخالفت به یک پاشنه‌ی آشیل برای آن‌ها تبدیل شده است. جمهوری‌خواه‌ها توانستند فعّالان جمهوری‌خواه موافق سقط جنین را منزوی یا از حزب بیرون کنند؛ امّا هنوز اکثریّت جمهوری‌خواهان یا با سقط جنین مشکلی ندارند، یا سقط جنین را یک مسئله‌ی فردی و خانوادگی می‌بینند و خواستار عدم دخالت دولت هستند. حزب جمهوری‌خواه در هر انتخابات با وجود برتری‌هایی که در سیاست‌های اقتصادی نسبت به رقیب خود دارد، عدّه‌ای از رأی‌دهندگانش را سر مسئله‌ی سقط جنین از دست می‌دهد.

* حامی زندگی
** حامی اسلحه
*** مطابق قانون اساسی

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

17 Oct, 11:03


هایک یا عجم‌اوغلو؛ کدام‌یک نهادها را درست فهمیده‌اند؟

در این نوشته با بررسی رویکرد نهادگرایان و اتریشی‌ها به نهاد، شباهت‌ها و تفاوت‌های بنیادی این دو جریان بررسی شده‌اند.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

16 Oct, 08:38


📚مهاجرت آزاد و ادغام اجباری
✍🏻هانس هرمان هوپه

@Paleolibertarianizm

#مهاجرت_آزاد #ادغام_اجباری #هانس_هرمان_هوپ
#close_the_borders

AUSTRO LIBERTARIAN

15 Oct, 19:38


ساتوشی ناکاموتو که بود؟ (حجم پایین)

آندریاس آنتونوپولوس

زمان: ۴ دقیقه
با زیرنویس فارسی (ترجمه: مومو - بیت‌گاید)

کلیپ اصلی
@SatoshiSchool

AUSTRO LIBERTARIAN

15 Oct, 10:57


۳. هایک شاید تنها اتریشی‌ای باشد که حقوق مالکیت را یکی از مقدمات آزادی می‌داند؛ اما در کار او نیز تقلیل آزادی را مشاهده نمی‌کنیم. برعکس، هایک یک نظام تکاملی بسیار پیچیده و نامتمرکز را برای پدیدارشدن و بسط مفهوم آزادی در جامعه توضیح می‌دهد. در نظام هایکی، آزادی در بستر سنت‌ها شکل می‌گیرد که حقوق مالکیت را نیز باید یکی از ارکان این بستر (و نه تنها رکن آن) درنظر بگیریم. نظام هایک جای فراوانی برای عوامل تصادفی و غیرتصادفی مختلف دارد که تشخیص فرایند شکل‌گیری سنت‌های آزادی، یا حتی شناخت کامل آن‌ها، را تقریباً غیرممکن می‌سازد. دانش لازم برای شکل‌گیری سنت‌های آزادی به‌صورت نامتمرکز در جامعه توزیع شده‌اند و افراد از طریق نظام قیمتی و نهادها به بخشی از این دانش دسترسی دارند. نظام قیمتی لازم برای شکل‌گیری فرایندهای مدنظر هایک را می‌توان در همان برنامه‌ی مالکیت خصوصی میزسی خلاصه کرد؛ اما نهادهای آزادی لزوماً به مالکیت ارتباطی ندارند. در نتیجه شکل‌گیری نهادها، و نهایتاً پدیدارشدن آزادی، حساسیت بالایی به عواملی غیر از حقوق مالکیت و حتی نوع حقوق مالکیت درون جامعه دارد، که این حساسیت بالا را می‌توانیم در تفاوت‌های تاریخی جوامع مختلف به‌خوبی مشاهده کنیم.

هایک پیرو این نظریه‌ی خود، به مخالفت با صنع‌گرایی تمایل پیدا می‌کند؛ چرا که برخلاف نهادگرایان مدرن، ساخت (یا پدیدارکردنِ) یک جامعه‌ی آزاد از طریق دستکاری نهادها را غیرممکن می‌داند. تبیین نهاد مالکیت نه یک بسته‌ی قانون‌گذاری، بلکه خود نیز یک تکامل اجتماعی است و در نتیجه هایک نیز از راهی دیگر، به همان حکم میزسی نزدیک می‌شود که جامعه‌ی آزاد و قوانین مربوط به مالکیت از طریق یک فرایند آزمون و خطا پدیدار می‌شوند، و حقوق مالکیت را نمی‌توان از پیش طراحی کرد. هرچند افراط در مخالفت با صنع‌گرایی تا حدی دست‌وپاگیر می‌شود و خود هایک نیز در بررسی برخی موضوعات به رویکردی فایده‌گرایانه تمایل پیدا می‌کند.

تقلیل‌دادن آزادی به مالکیت روشی نیست که اقتصاددانان اتریشی به آن روی خوش نشان داده باشند. برعکس، می‌توان این گرایش برای تقلیل‌دادن را در کارهای اقتصاددانان جریان اصلی مشاهده کرد، که خواه به‌علت نیاز به بسط مدل‌های ریاضیاتی به ساده‌سازی روی می‌آورند، یا با عبور از کنار مفهوم آزادی، اصل را به جزئیات دیگری می‌دهند. مثلاً نهادگرایانی نظیر عجم‌اوغلو، برخلاف توضیح هایکی درباره‌ی نهادها، حقوق مالکیت را یک مفهوم قابل‌طراحی می‌پندارند که ساخت و تثبیت آن‌ها به شیوه‌ای معین به رونق و رشد اقتصادی منجر می‌شود. یا اقتصاددانان مکتب «هزینه‌های مبادله»، مانند الیور ویلیامسون، استدلال می‌کنند که حقوق مالکیت خصوصی هزینه‌های مبادله را کمتر می‌کند و در نتیجه اقتصاد آزاد را به اقتصاد سوسیالیستی ترجیح می‌دهند. یا اقتصاددانانی مانند الینور آستروم، که نهادهای مالکیت خصوصی سفت‌وسخت را در پیوندی محکم با حکمرانی خصوصی می‌بینند. با این حال، همچنان بسط این موضوعات نسبتاً جزئی و تخصصی به حکمی کلی مبنی بر آن که آزادی معادل است با مالکیت خصوصی، رویه‌ای مشکوک و پر-ابهام و دردسرساز است. همچنین رد هرگونه ارتباطی میان آزادی و دموکراسی نیز محل تردید است، دموکراسی تا پیش از قرن بیستم یکی از مفاهیم بسیار مرتبط با اقتصاد سیاسی لیبرالیسم بود و اتریشی‌هایی نظیر میزس نیز در قرن بیستم همچنان به‌دنبال احیای دموکراسیِ مدنظر لیبرال‌های کلاسیک بودند.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

15 Oct, 10:56


تقلیل‌دادن آزادی به یکی-دو مفهوم، نه چندان با روش‌شناسی مکتب اتریشی، بلکه با کار اقتصاددانان جریان اصلی قرابت دارد. در تقلیل‌دادن آزادی، لاجرم آزادی‌های برخی جوامع از قلم می‌افتند، یا برخی ناآزادی‌ها به‌صورت آزادی جلوه می‌کنند؛ همچنین ظرافت‌ها، فرایندها، و پدیده‌هایی اساسی و منحصربه‌فرد در تاریخ‌ها یا جغرافیاهای خاص از تحلیل خارج می‌شوند. به این علت، اقتصاددانان مکتب اتریشی چندان تمایلی به تقلیل‌دادن آزادی به مفاهیم دیگر از خود نشان نمی‌دهند. در مورد ارتباط میان آزادی و حقوق مالکیت، و یافتن این که آیا حقوق مالکیت با آزادی معادل یا «این‌همان» است، می‌توانیم به سه اقتصاددان بزرگ مکتب اتریشی، میزس، روتبارد و هایک، مراجعه کنیم.

۱. روش‌شناسی میزس در پراکسیولوژی دو خاصیت مهم دارد: اصل‌محور نبودن و عاری از ارزش بودن. میزس در «کنش انسانی» از تعریف یک نظام اصل‌محور یا آکسیوماتیک فاصله می‌گیرد؛ زیرا پراکسیولوژی را یک علم تأملی می‌داند: «نقطه‌ی شروعِ پراکسیولوژیْ انتخابِ اصل و تصمیم‌گیری درباره‌ی روش‌های پیش‌روی نیست، بلکه تأمل درباره‌ی ذاتِ کنش است.» (فصل ۲. ۳) پس تمرکز از اصل‌ها به مقوله‌های کنش تغییر می‌یابد—همچنین در فصل ۵ می‌خوانیم که «در یک رساله‌ی علم اقتصادْ نیازی به ورود به بحثِ تلاش‌ها برای ایجادِ مکانیک به‌مثابه‌ی یک نظامِ اصل‌محور که در آن مفهومِ عملکرد با مفهومِ علت و معلول جایگزین می‌شود، نیست. . . . مکانیکِ اصل‌محور نمی‌تواند در نقش یک مدل برای بررسیِ نظامِ اقتصادی ظاهر شود.» در این مفهوم، اساساً روش‌شناسی میزس ضد تقلیل‌دادن مفاهیم بزرگ به اصول جزئی‌تر است. اما در رابطه با ارتباط آزادی با حقوق مالکیت، خصوصیت «عاری از ارزش بودنِ» پراکسیولوژی سرنخ دقیق‌تری به ما می‌دهد. آزادی اساساً یک ارزش است، و به همین علت میزس حقوق مالکیت و آزادی را دو تا از مبانی مجزای لیبرالیسم درنظر می‌گیرد (بنگرید به بخش‌های «مالکیت» و «آزادی» در کتاب «لیبرالیسم»). در لیبرالیسم کلاسیک، آزادی در برابر بردگی تعریف می‌شود؛ یعنی همچنان می‌توان جامعه‌ای را متصور شد که در آن حقوق مالکیت جاری است، اما خبری از آزادی نیست. اما چگونه میزس چنین شرایطی را محتمل می‌داند؟ برای پاسخ باید به تحلیل او درباره‌ی ریشه‌های مالکیت مراجعه کرد. میزس، برخلاف فیلسوفان حقوق طبیعی و قرارداد اجتماعی، حقوق مالکیت را حقوقی خدادادی یا طبیعی یا ازلی نمی‌داند. حقوق مالکیتْ بخشی از بدنه‌ی بزرگ‌ترِ قوانین است که از دل بی‌قانونی پدیدار می‌شوند (این پست را ببینید) و در فرایند تکامل جوامع، خود را به انحاء متفاوتی نشان می‌دهند. پس ظهور حق مالکیت خصوصی در یک نظام برده‌داری چیز عجیبی نیست و موارد تاریخی نیز داشته است. در نتیجه‌ی این رویکرد، حقوق مالکیت به بخشی از برنامه‌ی اقتصادی لیبرالیسم درمی‌آید، و ارزش آزادی نیز به‌طور مستقل در یک برنامه‌ی سیاسی پیگیری می‌شود—هرچند که هر دو ذیل برنامه‌ی کلی لیبرالیسم جمع می‌شوند. در رویکرد میزس، حقوق مالکیت، از آن‌جا که اقتصادی و فاقد ارزش است، به‌شیوه‌ای فایده‌گرایانه استنباط می‌شود و مورد آزمون و خطا و تکامل است.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

13 Oct, 07:40


مارکس جمله‌ای به‌شدّت مولّدگرایانه دارد به این صورت که در جامعه‌ی کمونیستی «صبح‌ها ماهی می‌گیرم، شب‌ها شکسپیر نقد می‌کنم» یا چنین چیزی. این جمله‌ی گیرایی است، اما نه‌چندان انقلابی؛ مارکس خواسته یا ناخواسته همان چیزی را می‌طلبید که اشراف و روحانیون متموّل قرن‌ها می‌زیستند. اساساً در این‌جا با یک وضع بشری عام (و نه خاصّ نظام سرمایه‌داری) مواجه‌ایم: انسان زمانی می‌تواند دغدغه‌ی مولّد یا productive بودن داشته باشد که هدف اصلی تولید، یعنی رفع نیازهای حیاتی، را از سر گذرانده باشد. اشراف و روحانیون از هزاران سال قبل چنین بودند، و مارکس نیز در افکار خود، انسان بهره‌مند از موهبت کمونیسم را چنین می‌دید که دیگر هدفش از کار نه رفع نیاز بلکه کار برای خود کار است. اما «کار برای کار» تنها زمانی در انسان برانگیخته می‌شود که به‌اندازه‌ی کافی از موهبت فراغت برخوردار باشد. در تجربه‌ی فراغت است که گذر زمان را به عمیق‌ترین نحو درک می‌کنیم، و از این درک به ملال می‌رسیم. انسان در حالت مولّد نمی‌تواند متوجه گذر زمان شود. پس کسی که برای رفع نیاز و گذران زندگی باید زندگی خود را با کار بگذراند، انسانی که زندگی‌اش وابسته به کار است، حتی در اوقات بیکاری نیز فراغتی ندارد و گذر زمان را به‌نحو بنیادی درک نمی‌کند. اما اشراف و روحانیون پیش از ظهور سرمایه‌داری به کار وابسته نبودند، فراغت داشتند، گذر زمان را درک می‌کردند و به ملال می‌رسیدند. در این حالت، علاقه به کار برای کار در آن‌ها ایجاد می‌شد، پس می‌کوشیدند در عین بی‌نیازی مولّد باشند تا دوباره گذر زمان را درک نکنند. مثلاً یک اشراف‌زاده صبح‌ها ماهی می‌گرفت و شب‌ها شکسپیر نقد می‌کرد. مارکس نیز در جامعه‌ی کمونیستی‌اش، که انسان از نیاز به کار رها شده و کار برای خود کار تقدّس یافته، چنین انسانی را متصوّر بود. اما در این میان، نظامی که واقعاً توانست برای تمام انسان‌ها کیفیت زندگی اشرافی و در نتیجه فراغت به ارمغان آوَرَد، سرمایه‌داری بود. فراغت، خوشبختانه، همگانی شد و، متأسفانه، ملال نیز. نیاز برای مولّد بودن حالا شکایتی‌ست که بسیاری از روان‌شناسان با آن روبرو هستند. امّا البته این چیزی نیست که «خواسته‌ی» سرمایه‌داری باشد؛ که اصلاً موجودیّت اراده‌مندی نیست که بتواند چیزی «بخواهد». بلکه این نظام حالا برای تمام انسان‌ها شرایطی را مهیّا کرده که در گذشته فقط در اختیار عدّه‌ای قلیل بود. نمودهای ملال زمانی به فیلسوفان و هنرمندان و خاطراتِ روحانیون و اشراف‌زادگان محدود بود، ولی حالا همه جای نظام‌های ثروتمند سرمایه‌داری به چشم می‌خورد. برای اولین بار در تاریخ، انسان‌ها در ابعادی همگانی فرصت یافته‌اند که فیلسوف باشند—بدان معنا که در فراغت خود به این کشمکش سخت بین طبیعت آدمی و گذر زمان پی ببرند.
____
برداشتی خلاصه و کلّی از کتاب «فلسفه‌ی ملال» نوشته‌ی لارس اسوِنسِن، ترجمه‌ی افشین خاکباز، نشر نو.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

12 Oct, 16:54


چرا ارز‌های باثبات‌تر جایگزین ریال نشوند؟

در دنیای اقتصادی امروز، اهمیت ثبات مالی و ارزهای باثبات‌ به‌وضوح قابل مشاهده است. از آنجا که ریال ایران برای بیش از ۵۰ سال دچار تورم عمیق و مداوم بوده، برخی از کارشناسان اقتصادی و طرفداران نظریات پولی، به این سوال می‌پردازند که چرا ارزهای باثبات‌تر مانند ارزهای دیجیتال، طلا یا ارزهای خارجی، یا ارزهایی که می‌توانند توسط بخش خصوصی و برای رقابت با ارزهای دولتی تولید شوند، به‌عنوان جایگزین برای ریال مطرح نمی‌شوند. فردریش فون هایک، نظریه‌پرداز اقتصادی و طرفدار پول خصوصی، به استقلال پولی و اهمیت انتخاب فردی در بازارهای آزاد اشاره دارد.
نظریه خصوصی‌سازی پول که از سوی هایک مطرح شده است، به این ایده اشاره دارد که بازار باید در تعیین و عرضه پول آزاد باشد تا رقابت میان ارزها به افزایش ثبات و کیفیت منجر شود. در مورد ایران و ریال، این نظریه می‌تواند به عنوان یک راهکار برای ایجاد ریسک کمتر و بهبود شرایط اقتصادی مطرح شود.

مزایای این رویکرد عبارتند از:
1. رقابت بین ارزها: می‌تواند موجب کاهش تورم و ایجاد یک واحد پولی باثبات‌تر شود.
2. انتخاب آزاد: مردم می‌توانند ارز مورد نظر خود را انتخاب کنند و در نتیجه از نوسانات کمتر برخوردار شوند.
3. افزایش اعتماد: با وجود ارزهایی با ثبات بیشتر، اعتماد به سیستم مالی افزایش خواهد یافت.

اما اصلی‌ترین چالش این رویکرد می‌تواند پذیرش عمومی این نظریه باشد و همگام‌سازی مردم با یک سیستم جدید ممکن است زمان‌بر باشد.

📌 در سال ۱۴۰۱، از پایان نامه ارشد خود «ایده پول خصوصی هایک» دفاع نمودم. در آینده نیز، در این‌باره بیشتر خواهم نوشت.

🆔 Telegram
🆔 Instagram

AUSTRO LIBERTARIAN

11 Oct, 12:53


بسیار گفته‌اند که در این ۴۵ سال، جنبه‌های گوناگونی از زندگی فردی و اجتماعی به ابتذال کشیده شده است، اما کمتر سخن گفته‌اند که چگونه این ابتذالِ بسیار غیرطبیعی رشته‌های خود را با کل حیات این مردم در هم آمیخته. مردمی که در تمام عمر خود کوشیده‌اند تا راهی برای زندگی در این همه تدابیر حیرت‌آور سیاستمداران و سیاست‌های غیرطبیعی بیابند، حالا چنان درش غرق شده‌اند که هیچ راه دیگری برایشان قابل‌تصور و عملی نمی‌نماید. از کوچک‌ترین تحولی در این شرایط ناپایدار گریزان‌اند. آموزش و دانشگاه‌ها مبتذل شده‌اند، اما میلیون‌ها نفر برای معاش به‌شان در همین وضع وابسته‌اند. کارآفرینی را تقلیل داده‌اند به انحصارجویی و رانت‌خواهی، و میلیون‌ها نفر از این راه زندگی خود را می‌گذرانند. صنعت معادل شده با بنجل‌فروشی و عده‌ی فراوانی از این راه درآمد کسب می‌کنند. موفقیت را برای جوانان در مهاجرت تحصیلی خلاصه کرده‌اند و هزاران نفر از این راه برای زندگی خود برنامه‌ها چیده‌اند. وقتی از مزایای بازار آزاد می‌گوییم، با تمام جذابیت‌هایش، ته دل باید آن را پس بزنند. وقتی می‌گوییم مردم ایران می‌توانند بهترین خودروهای بادوام و با کیفیت و ارزان خارجی را سوار شوند، هزاران کاسب قطعه و دلال خودرو، و خانواده‌ها و بستگان‌شان نیز، به هراس می‌افتند. اگر بگوییم می‌توان از سرویس‌های اینترنتی بین‌المللی استفاده کرد، عده‌ای بی‌شمار توسعه‌دهنده و کدنویس و مدیران دانش‌بنیان دلهره می‌گیرند. اگر از تجارت آزاد بگوییم، هزاران مدیر و کارمند «نمایندگی‌های انحصاری» رعشه می‌گیرند. اگر اعتبار آموزش و مدارک دانشگاهی را زیرسوال ببریم، میلیون‌ها دانشجو و استاد شاکی خواهند شد. اگر قرار باشد یک تحول به‌طور موقت خدمات کنسول‌گری مهاجران ایرانی را لغو کند، همگی یک‌شبه ضد آزادی خواهند شد. از جنگ می‌ترسند، اما نه برای ویرانی خود جنگ، که خیلی از این‌ها اصلاً داخل ایران نیستند یا اگر هم باشند، هزاران تدبیر برای فرار از شهرها و مخفی شدن دارند—می‌ترسند چون کوچک‌ترین ضربه‌ای به این بی‌سامانیِ پایدار، در این ابتذالی که زندگی را درونش می‌گذرانیم خللی جبران‌ناپذیر ایجاد خواهد کرد—البته که سامان اجتماعی لزوماً باید از دل این ویرانیِ بی‌سامانی برآید، اما حاضر نیستند این ویرانی را زمانی که خود در آن‌اند تجربه کنند. پس پایداریِ هرج‌ومرج و آشوب فعلی را به امواج سهمگین طوفان آزادی‌بخش ترجیح می‌دهند. در این میان، البته چیز دیگری که مبتذل شده، دموکراسی است، پس این را هم به رأیی که هر چهار سال به کسی که می‌دانند هیچ تغییری حاصل نخواهد کرد محدود می‌کنند—نه برای آن که فکر کنند چیزی بهتر می‌شود، بلکه به‌قول خودشان، دقیقاً برای این که در همین حالت بماند، یعنی حتی از رأی هم تغییر نمی‌خواهند. البته همین هم در این حالت نخواهد ماند، و برای همین است که در هر دوره‌ی انتخابات مطالبه‌ها ناچیزتر و اندک‌تر می‌شوند، اما رأی دادن کنش سیاسیِ بدون پیامد است، پس جذاب است. هر چیزی که پیامد ندارد جذاب است، چون با آن که آزادیِ زمان‌های دور یا آزادیِ کشورهای دور را می‌ستایند، ایجادِ آن را نمی‌خواهند، چون معلوم نیست چطور در آن راه‌شان را پیدا خواهند کرد. کاسب و دلالی که نتوانند بنجل در پاچه کنند چطور باید زندگی خود را بگذرانند؟ نظام سنتی «بازار» ایران، که هر صنفی یک بورس برای خود دارد و کالاهایش خارج از آن به‌سختی یا به گرانی پیدا می‌شوند، در یک بازار آزاد چگونه پایدار خواهد ماند؟ بورس شیرآلات، بورس قطعات خودرو، بورس پارچه، بورس لوازم خانگی، و بورس هزاران چیز دیگر که از انحصار واردات و توزیع کالا به ثروت‌های هنگفت می‌رسند و تمام پول‌ها را به خود جذب می‌کنند، چگونه در یک نظام بازار آزاد دوام خواهند آورد؟ پس اگر تحولی بخواهند، دقیقاً در جهت عکس آن چیزی‌ست که همه‌ی ما می‌دانیم به‌نفع ایران تمام خواهد شد. در این میان، نباید بوروکراسی مخوف دولت را هم فراموش کرد. بسیاری برای دور زدن این بوروکراسی «پارتی» دارند یا خودشان پارتی هستند، و این نیز، با این که کسی هیچ شکی در نیروی ویران‌گر این بوروکراسی ندارد، احساسی خوب در فرد ایجاد می‌کند که در این ویرانی دارای یک امتیاز منحصربه‌فرد و یک قدرت ویژه است که خود و اطرافیانش را از طریق آن به پله‌های بالاتر برساند. پس او نیز از تغییر این بوروکراسی هراس دارد. تمام این اقشار را به‌درستی «خاکستری» نامیده‌اند، اما نه چون تغییری می‌خواهند و کاری برایش نمی‌کنند، بلکه چون تغییری نمی‌خواهند و در برابر تغییر نیز، خوشبختانه، مقاومتی نشان نمی‌دهند. چون مقاوت نیازمند انحراف از برنامه‌ی شخصی خودشان است، و تحقق این برنامه به چنان عوامل تصادفی و ناپایداری بستگی دارد که انحراف از آن حتی برای دفاع از وضعیت موجود نیز به‌معنی از دست دادن هدف خواهد بود.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

09 Oct, 11:30


وقتی منتقد هایک دستاویزی جز حمله‌ی شخصی ندارد
(قسمت سوم)

حالا طبق توضیحات هایک یک وضعیت ویژه در بازار آزاد وجود دارد: با این که افراد دانش و جایگاهی منحصربه‌فرد دارند، اما هیچ‌کدام نمی‌توانند در خلاً و کاملاً مستقل از بقیه برنامه‌ریزی کنند. برنامه‌ریزی ما اگر با برنامه‌ریزی دیگران در تضاد باشد، اصطکاک و تداخلی به‌وجود می‌آید که شاید به‌ضرر یک نفر تمام شود. مثلاً دو کارآفرین که با یکدیگر رقابت می‌کنند را درنظر بگیرید: این دو برای شرکت خود افرادی را استخدام می‌کنند. این افراد نیز هرکدام براساس دستمزدی که می‌گیرند، برنامه‌ای برای زندگی‌شان تنظیم می‌کنند. اما یکی از این دو کارآفرین شکست می‌خورد و مجبور می‌شود افرادی را که استخدام کرده اخراج کند، و به این ترتیب برنامه‌های آن‌ها نیز پایان می‌یابد—برنامه‌هایی که حتماً نقشی حیاتی در زندگی آن‌ها داشته است. این مسئله‌ای است که هایک به‌عنوان «زور» یا «اجبار» از آن یاد می‌کند و در آثار خود به تبیین راه‌حل‌های مختلف آن در یک نظام بازار آزاد می‌پردازد. حالا نویسنده‌ی این مقاله‌ی انتقادی دقیقاً همین توضیحات هایک درباره‌ی زور را به‌طور خلاصه توضیح داده و به‌عنوان نقد هایک جا زده است!

انتظار می‌رود که این مقاله‌ی ۳۶۰۰ کلمه‌ای بیشتر به نظریه‌های هایک پرداخته باشد تا با این بهانه بتوانیم عقاید مختلف او را معرفی و بررسی کنیم. اما در این ۳۶۰۰ کلمه فقط حدوداً ۱۰۰۰ کلمه درباره‌ی عقاید هایک می‌خوانیم. پس از این، همچنان ۱۰۰۰ کلمه باقی مانده، که نویسنده تصمیم گرفته در این فضا مشکلات زندگی زناشویی و طلاق هایک را به‌طور کاملاً مفصل تعریف کند. استدلالش نیز این است که: اگر نظریه‌های هایک خوبند پس چرا با همسرش مشکل داشت؟—«در تلاش اضطراب‌آور هایک برای پایان‌دادن به زندگی مشترکش . . . شاهد انعکاس معضلات کلی‌تر فلسفۀ عمومی و مسئلۀ معرفت او در مشکلات شخصی‌اش هستیم.» این‌جا منتقد هایک مرزهای حمله‌ی شخصی را جابه‌جا کرده!—البته از همان ابتدا نیز مشکوک بود که چرا یک استاد علوم سیاسی می‌خواهد در یک مقاله به «روان‌کاوی» هایک بپردازد—و بیشتر از این هم ارزشی ندارد که به این اصطلاحاً پرداخته شود.

چیزی که در این نوشته خواندیم، خلاصه‌ای است از وضعیت منتقدان دانشگاهی بازار آزاد—چه در آمریکا، که با تحریف مقدمات بنیادی یک نظریه، کاریکاتوری از اندیشمندان بازار آزاد می‌سازند و سپس این کاریکاتور را نقد می‌کنند، و چه در ایران، که همان نقد تحریف‌شده را برداشته و با شیطنت‌های خاص خود متن اصلی را بیشتر و بیشتر به ابتذال می‌کشانند. هایک قطعاً از نقد مبرا نیست و مبانی فلسفی و نظریه‌های سیاسی او از جانب بسیاری از اندیشمندان به‌نقد کشیده شده است (برای مثال، یک نقد خوب را می‌توانید در کتاب «اخلاق آزادی» اثر روتبارد پیدا کنید). اما لازمه‌ی این نقدها، که منتقدان به‌درستی رعایت کرده‌اند، مطالعه‌ی دقیق و موشکافانه‌ی آثار هایک و رعایت صداقت و عدم تحریف نوشته‌های او است—و از همه مهم‌تر، اجتناب از حمله‌ی شخصی به کسی که آثار و عقایدی مکتوب از خود به‌جا گذاشته، چه در جبهه‌ی چپ و چه در جبهه‌ی راست.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

09 Oct, 11:30


وقتی منتقد هایک دستاویزی جز حمله‌ی شخصی ندارد
(قسمت دوم)

بهتر است از این بیشتر درگیر بخش جزئیات زندگی شخصی هایک نشویم. منتقد سیاسی ما چند موضوع دیگر نیز درباره‌ی زندگی هایک گفته و سعی کرده با استفاده از این‌ها ناخودآگاه هایک را روان‌کاوی کند. بعد از این همه، او افتخار می‌دهد و برای نقد هایک کمی هم از نظریه‌های هایک می‌نویسد. به‌طور خاص نظریه‌ی «دانش ضمنی».

هایک می‌گوید در یک اقتصاد، هر انسان دانش خاص خودش را دارد—یا اصطلاحاً هر انسانی در حصار زمان و مکان خود حبس شده و نمی‌تواند همه چیز را درباره‌ی کل اقتصاد بداند. هرکس با برنامه‌ریزی‌های شخصی خود در زندگی کنش‌هایی انجام می‌دهد و این کنش‌ها تأثیرات کوچکی در اقتصاد می‌گذارند. برایند این تأثیرات، باعث نوسان‌های کلی قیمت در جامعه می‌شوند. پس دانش ضمنی تک‌تک افراد (که برای بقیه غیرقابل‌دسترسی هستند)، در قیمت‌های بازار آزاد منعکس می‌شوند و در اختیار همه قرار می‌گیرند.

در هر اقتصاد عده‌ای کارآفرین هستند که حاضرند با استفاده از این اطلاعات دست به اقداماتی زده و به سود برسند. مثلاً فرض کنید قیمت سوخت فسیلی در یک شهر بالا رفته است. این نشان می‌دهد که تقاضا برای سوخت در آن شهر بالاست. یعنی نوسان قیمت سوخت، ذهنیت ضمنی افراد درباره‌ی سوخت را نشون می‌دهد. حالا در این‌جا کارآفرین‌ها می‌توانند سوخت بیشتری به آن شهر عرضه کنند، یا محصولات و خدماتی را ارائه بدهند که جایگزین سوخت‌های فسیلی هستند. این کارآفرین‌ها از این کار سود کسب می‌کنند، و همین کسب سود باعث می‌شود تا سرمایه‌داران دیگر نیز راه کسب سود را یاد گرفته و ازشان تقلید کنند. به این ترتیب، کارآفرین‌ها بدون این که از تک‌تک مردم نیازشان را بپرسند، اقداماتی انجام می‌دهند که این نیازها را برطرف می‌کند.

پس از این توضیحات، کم‌کم اشتباهات نویسنده پدیدار می‌شوند. مثلاً او نوشته: «نوسانات قیمتی باعث تغییر در «تمایلات» ما می‌شوند.» درحالی‌که طبق توضیحات بالا، که خود نویسنده نیز به آن‌ها اشاره کرده، مسئله دقیقاً برعکس است: یعنی تمایلات ما باعث نوسانات قیمت می‌شوند.

اهمیت بازار آزاد در همین نهفته که تمایلات مردم در قیمت‌ها منعکس شوند. اما دومین اهمیت بازارها این است که همه‌ی مردم آزادند تا در فعالیت کارآفرینی شرکت کنند. این مهم است، زیرا فعالیت کارآفرینی ریسک‌های فراوانی دارد، پس افراد زیادی تمایل به این کار ندارند، و حتی از بین همان عده‌ی کمی که کارآفرینی می‌کنند، عده‌ی بسیار کمتری به موفقیت، یا همان سود، می‌رسند. پس مهم است که همه آزاد باشند تا در این فعالیت شرکت کنند، زیرا هر اندازه تعداد انسان‌های آزاد بیشتر باشد، کارآفرین‌های موفق نیز بیشتر خواهد بود—برخلاف اقتصادهای غیرآزاد که فقط عده‌ای اندک مجاز به کارآفرینی هستند و همگی هم شکست می‌خورند (چون نوسان قیمتی وجود ندارد که تمایلات مردم را نشان دهد).

سپس می‌رسیم به دومین اشتباه بزرگ نویسنده: «هایک می‌گوید برای اینکه نوآوری پیش بیاید عدۀ قلیلی "باید رهبری کنند و بقیه دنباله‌روی".» این‌جا احتمالاً نویسنده، و صد درصد مترجم، پنداشته‌اند که منظور از «بقیه»، بقیه‌ی مردم است. (لابد به همین علت نیز مترجم تصمیم گرفته عنوان را به دل‌خواه خود به آن‌صورت تغییر بدهد) درحالی‌که منظور از بقیه درواقع سرمایه‌داران است. وقتی عده‌ای کارآفرین موفق می‌شوند (یعنی دست به یک اقدام پرریسک می‌زنند برای برآوردن نیاز‌های مردم و به سود می‌رسند) سرمایه‌داران یاد می‌گیرند که روش کسب سود چیست، و دنبال کارآفرین‌ها حرکت می‌کنند. یعنی سرمایه‌دار مجبور است از کارآفرین‌های موفق، که خود در وهله‌ی اول مجبور بودند از تمایلات مردم پیروی کنند، تقلید کند. تفاوت اقتصاد آزاد و غیرآزاد دقیقاً در همین است: دقیقاً در یک اقتصاد غیرآزاد است که مردم مجبور می‌شوند از عده‌ای کارآفرین رانت‌خوار پیروی کنند، زیرا دولت برای حمایت از این افراد برگزیده، آزادی بقیه را به‌طور گسترده و شدید سلب می‌کند—مثلاً واردات را ممنوع می‌کند، یا انحصار واردات را به عده‌ی اندکی می‌دهد.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

09 Oct, 11:30


وقتی منتقد هایک دستاویزی جز حمله‌ی شخصی ندارد
(قسمت اول)

در روزهای گذشته با یک مقاله‌ی انتقادی درباره‌ی هایک مواجه شدم که سایت ترجمان آن را ترجمه و منتشر کرده. نویسنده‌ی مقاله کوری رابین استاد دانشگاه بروکلین و نویسنده‌ی نیویورکر است. اولین نکته‌ی لازم به ذکر درباره‌ی مقاله این است که مترجم اندکی شیطنت کرده و عنوان مقاله را به «هایک اهمیت زیادی به آزادی می‌دهد، اما فقط برای خواص». درحالی‌که عنوان اصلی مقاله Hayek, The Accidental Freudian (هایک، فرویدیِ تصادفی) است. جالب آن که نمی‌توان هیچ جمله‌ای مرتبط با عنوان ترجمه‌شده در این مقاله پیدا کرد. همچنین مترجم به‌طور دلبخواهی عنوان فرعی و خلاصه‌ای از خود به متن اضافه کرده که هایک را همچون هیولایی دیکتاتور و تمامیت‌خواه جا می‌زند.

مقاله با مقدمه‌ای درباره‌ی سفر هایک به شیلی و تحسین او از اقتصاد این کشور آغاز می‌شود. نویسنده چند عبارت (نه حتی جمله‌ی کامل) از هایک نقد می‌کند که گفته اقتصاد شیلی در آینده به مسیر خوبی خواهد رفت. ایده‌ی اصلی این نویسنده این است که اقتصاد شیلی اصلاً هم خوب نیست، اما هایک نظریه‌هایی غلط و تمامیت‌خواهانه داشت که طبق آن‌ها کاملاً منطقی‌ست که از اقتصاد بد شیلی دفاع کند.

با این مقدمه، انتظار داریم که بررسی‌ای درباره‌ی نظریات هایک بخوانیم؛ اما نه. این مقاله ۳۶۰۰ کلمه دارد و قرار است بیش از هزار کلمه یک خلاصه از زندگینامه‌ی هایک بخونیم. البته همین بخش زندگی‌نامه‌ای نیز قصد و غرضی دارد. نویسنده، که گویا از شیفتگان فروید است، در صدد است تا کل زندگی هایک را زیر و رو کرده، چند رذیلت پیدا کند که باعث شده‌اند هایک در مراحل بعدی زندگی خود به‌صورت ناخودآگاه چنین نظریه‌پرداز بدی شود. می‌خوانیم که متأسفانه این اقتصاددان بی‌اخلاق، خانواده‌ای اشرافی داشته—جرمی که گویا هر منتقد ایدئولوژی‌های چپ را از دور خارج می‌کند. در ادامه، نویسنده که انگار نتوانسته هیچ نقطه‌ی تاریکی در زندگی خود هایک پیدا کند، کمی برایمان از علائق و سلائق فاشیستی و نازیستی پدربزرگ، پدر، مادر و برادر هایک تعریف می‌کند. پس اولین باگ هایک را پیدا کردیم: خانواده‌اش یهودستیز بودند!

البته بلافاصله می‌رویم سراغ خود هایک. برعکس خانواده‌اش، هایک اتفاقاً با یهودی‌های زیادی دوست و آشنا بود. حتی اولین بار، ارتباط با «بهترین قماش روشنفکران یهودی» باعث شد تا او به بازار آزاد علاقمند شود. ملاحظه میکنید که نویسنده چه نقد جامع و گسترده‌ای از عقاید هایک ارائه می‌دهد. زندگی‌نامه‌ی هایک همچون قفسه‌های سوپرمارکتی ارائه می‌شود که هر مخالف بازار آزاد، چه یهودستیز چه یهود-دوست، بالاخره درونش چیزی باب میل برای گیر دادن به هایک پیدا می‌کند. اصلاً چه معنی دارد که یهودیان و یهودیت این چنین نقشی پررنگ در زندگی یک مدافع بازار آزاد داشته باشند؟! شاید نویسنده به‌زبان بی‌زبانی حالی‌مان می‌کند که اگر یهودیت این‌چنین در ناخودآگاه هایک نقش پررنگ نداشت، او هم یک سوسیالیست یا یک اقتصاددان «متعارف» باقی می‌ماند و هیچ‌گاه به سمت آزادی اقتصادی منحرف نمی‌شد.

در این‌جا ذکر نکته‌ای درباره‌ی هنرنمایی‌های مترجم نیز خالی از لطف نیست. جناب مترجم the best type of Jewish intelligentsia را «بهترین قماش روشنفکران یهودی» ترجمه کرده. حالا او یا بلد نیست که کلمه‌ی قماش چه بار منفی‌ای دارد (که در متن اصلی که نقل قولی از هایک است دیده نمی‌شود) یا از قصد چنین شیطنتی انجام داده—که در هر دو صورت پرسش‌هایی جدی درباره‌ی اعتبار مترجم و این بنگاه ترجمه برمی‌انگیزد.

@austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

04 Oct, 16:40


درک سازوکارهای پول؛ رابرت پی. مورفی (نشر چالش) ۱۶۷-۱۷۶

《این مبحث شرحی بر بحران ۲۰۰۸ و تفسیر آن از دیدگاه چرخه‌های تجاری اتریشی و نقد دستکاری نرخ بهره توسط بانک مرکزی است...》

@LibertyReader
@Austro_libertarian

AUSTRO LIBERTARIAN

23 Sep, 11:24


«محیط کار طی قرن گذشته ایمن‌تر شده، ولی این امر ناشی از نیروهای سرمایه‌داری رقابتی بود، نه مقررات... محیط کار ناایمن یا خطرناک، برای کارفرمایان هزینه‌زاست، چراکه آن‌ها باید دستمزد بالاتر جبران‌کننده‌ای را به کارگران بپردازند. بنابراین کارفرمایان منفعت مالی زیادی در ارتقای ایمنی محیط کار دارند، به‌ویژه در صنایع تولیدی که دستمزدها بخش اعظم هزینه‌های کل را شامل می‌شود. علاوه بر این، کارفرمایان می‌بایست هزینه‌های کار ازدست‌رفته، آموزش کارگران جدید، و جبران خسارت کارگران را، در هر زمان که حادثه‌ای رخ دهد، متحمل شوند. نیاز به صحبت درباره‌ی تهدیدهای قضایی، که گریبانگر آنان می‌شود، نیست. سرمایه‌گذاری در زمینه‌ی فناوری، از تراکتورهای مزارع تا ربات‌های مورد استفاده در کارخانه‌های خودروسازی، محیط کار را ایمن‌تر کرده‌اند. ولی اتحادیه‌ها، با این استدلال لادیستی که «مشاغل نابود می‌شوند»، اغلب با چنین فناوری‌هایی مخالفت کرده‌اند.» (توماس دی‌لورنزو)

✧ فاجعه‌ی دلخراش انفجار معدن طبس و جان‌باختن ده‌ها تن از کارگران آن را تسلیت می‌گوییم.

➣ @Notes_On_Liberty

AUSTRO LIBERTARIAN

23 Sep, 06:26


لینک کتابخانه آثار مرتبط با لیبرتارینیسم

https://drive.google.com/drive/mobile/folders/1JBvcl7iOWWBxD4SLhatudXArq17AcGeq

@LibertyReader
@Austro_libertarian