زرتشتی اَوِستایی @zaraves Channel on Telegram

زرتشتی اَوِستایی

@zaraves


زرتشتی اوستایی: باور به ۷۰ کتاب زرتشتی
🦋ایزد🦋میهن🦋زرتشت🦋ناموس🦋
پیام گیر (تا دو ماه آینده):
@zaraaaave

زرتشتی اَوِستایی (Persian)

زرتشتی اوستایی یک کانال تلگرامی باور به ۷۰ کتاب زرتشتی را به شما معرفی می‌کند. این کانال شامل مطالبی درباره ایزد، میهن، زرتشت، و ناموس است. اگر به موضوعات ارزشمند زرتشتی علاقه‌مندید، این کانال یک منبع ارزشمند برای شما خواهد بود. با عضویت در این کانال، شما می‌توانید از دیدگاه‌ها و آموزه‌های گوناگون در ارتباط با مفاهیم زرتشتی بهره‌مند شوید. پیام‌گیری از این کانال تا دو ماه آینده ممکن است از طریق @zaraaaave انجام شود. برای دسترسی به محتواهای غنی و نوآورانه در حوزه زرتشتی، حتما این کانال را دنبال کنید.

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:17


بخش ۱۰۷

بسیاری گمان می کنند سپاه جاودان یا گارد میهن گرا بهترین بخش ارتش کورش بوده

ولی باید گفت سپاه جاودان ناتوان ترین بخش ارتش اوست.
کورش پس از گرفتن عراق به یاد پارسیان تهی دست و نیازمند افتاد که بیکار بودند. برای همین ده هزار از آنها را آورد و سپاه جاودان را ساخت

گارد میهن گرا در زمان داریوش نیرومند شده تا ۲۰۰ سال استوار بود و بيشتر از تهی دستان یارگیری می کرد
تا روزی که نیروهای اسکندر به پارسه رسیدند و گارد فرو پاچید

بزودی .......

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:10


سرود هرمز یشتا
برای دیگان و چله


از شما سپاس گزارم♥️♥️♥️♥️♥️
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋



بسیار شادم از دیدار دوباره شما😽

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:10


جشن چله و دیگان🌺🌺

بهانه ی جشن:
هرگاه نام ماه و روز یکی شود آن را جشن می گیریم. ماه دهم دیماه و روز یکم دی روز است. دی در اوستا به نام دتهوش آمده یعنی آفریدگار و خود اهورامزدا را می گوید (سرود یکم یسنا)
از آنجا که این جشن و ماه به نام خدا و بزرگترین ایزد ماست از شب پیش به پیشواز می رویم و شب چله می گیریم.
جشن ایزد مهر در ماه مهر است و چله برای ایشان نیست.
چله برای هرمز خداست و از آن رو می گوییم چله که یعنی چهل روز تا جشن سده مانده. و از آن روز می گوییم سده که یعنی پنجاه شب و پنجاه روز تا نوروز مانده
پس چله نام ایرانی است ولی یلدا نامی سریانی و آشوری است🌺🌺

یلدای رمی و آشوری:
سومریان می گویند:
اینانا یا ایشتار خدای مهربانی و عشق است و کمی دیوانگی دارد. شوهر او تموز خدای رنجیده است، کسی که به او ستم شد.
داستان این است که اینانا برای دیدار خواهرش که خدای دوزخ است به زیر زمین می رود ولی خواهرش و دیوان دوزخ با فرامین خود (که هرگز نباید کسی از دوزخ برگردد) او را برهنه به صلیب میخکوب می کنند و تاوان گناهان زندگی اش را می دهند، سرانجام وزیر او و انکی خدای خرد به یاری اینانا می شتابند و وی را رها می کنند. ولی دیوان به دنبال او آمده و درخواست می کنند یکی را به جای خودش به دوزخ بفرستد. اینانا آگاه می شود که در نبود او تموز شوهرش بسیار شاد بوده و وی را به دیوان می دهد.
تموز می گریزد و از خدای خورشید می خواهد دست و پاهایش را از او بگیرد و وی را ماری در بیابان کند تا وی را نیابند. ولی دیوان وی را نزد خواهر و مادرش گرفته و به سختی شکنجه می دهند، بر او میخ و تبر می کوبند و چشمانش را بسته او را می زنند. تموز به زیر خاک می رود و خواهر و همسرش برای او سرودهای سوگ می سرایند (گمان می شود تموز نمادی از شوهران مرده باشد و سرودهای او برای زنان بیوه به کار می رود)
سومریان، بابل و آشوریان، کنعان و سوریان یکمین ماه تابستان را تموز نامیده و برای این خدا در شهرها سوگ واری می کردند و این خدا به روم باستان (بیشتر اروپا به دست روم بود) و عراق امروزی هم رسیده، تا جایی که گمان می شود داستان تموز زمینه ای برای پذیرش مسیحیت در اروپا و سوگ واری حسین در عراق کنونی شده باشد.
اگر خوب ببینید داستان عیسا بسیار مانند تموز است. در یکی از سرودهای سوگ تموز خواهرش می گوید:
"چه کسی مادر توست؟ منم مادرت
چه کسی خواهر توست؟ منم خواهرت
روزی دوباره زنده می شوی و کنار هم خورشید را خواهیم دید"
هم چنین باور گروهی از سومریان این است که تموز هر سال در زمستان و بهار زنده می شود و دوباره در تابستان باید به دوزخ برود. سپس تموز و مهر یکی شدند و این خدا به روم باستان رسید.
این بررسی اروپا و آشوریان از یلدا بود که به دین ما ایرانیان پیوندی ندارد. ما تنها برای اهورای خدا شادمانیم 🌺🌺

زمان‌ جشن: ۳۰ آذر و ۱ دی
گروهی از زرتشتیان به شیوه باستانی ماه ها را سی روزه می شمارند نه سی و یک روزه. و این کار آنها مردم را گیج کرده و برای نمونه جشن شهریور آنها را به ماه پیش انداخته.
ولی ما جشن ها را با سال امروزی و ماه های کنونی هماهنگ کردیم تا برای مردم آسان و روش ها دوباره زنده شود.

روش جشن:
در چله خوراک خوب بپزید به اندازه توان خود
در آن شب بیاسایید و شاد باشید
تنها نماز روزانه بخوانید و چون یک پیشواز برای فرداست نیایشی ندارد
روش مردم این است که در این شب هندوانه و انار و میوه می خورند. ولی کمی از آن‌ را برای فردا نگه دارید. اگرچه در دین نیامده.
می توانید این جشن را در خانه یا حتا تنهایی  بگیرید
در دیگان (یکم دی) خوراک خوب تری بپزید و بیشتر جشن را آن شب بگیرید. در کنار نماز روزانه بخشی از نیایش هرمز یشتا هم برای خدا بخوانید (نماز را فرستادم نیایش هم می فرستم)
دیگان تنها یک روز است و نیازی نیست آن را چهار بار بگیرید. همان یکبار بس است🌺🌺

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:08


زمستان خوش باد
همراه دین زرتشت❤️

بخش های رسانه ی اَوستایی☀️☀️☀️

تاریخ شاهان کیانی🌲
https://t.me/zaraves/1606

شاهان ماد و هخامنش 🌴
https://t.me/zaraves/3513

سرودهای اوستا و پیوست🌳
https://t.me/zaraves/1762

گاه شمار و جشن های دینی🌷
https://t.me/zaraves/1884

پژوهش های کوچک🌹
https://t.me/zaraves/1968

تاریخ همسایگان ایران 🌺
https://t.me/zaraves/3194

شاهان اشکانی و ساسانی ب زودی.......🌟

تاریخ و جشن های این ماه🌕
https://t.me/zaraves/1953

بزرگ کردن پیام های تلگرام☀️
https://t.me/zaraves/2103

اوستای جیبی🌈
https://t.me/zaraves/2267

کارنامه زرتشت پیامبر و سنگر ما💧
https://t.me/zaraves/1683

پیک تابستان 🦋
https://t.me/zaraves/3453
𔓙‌𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙
𔓙‌𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙
🦋 میهن 🦋 ناموس 🦋 اهورامزدا🦋

با هیچ حکومت و گروه سیاسی در جهان همکاری نداریم❤️

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:07


پادشاهی کورش در روز مرگ او

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:04


دنباله داستان : جانشینان کورش در ۱۵ پیام
بزودی

پس از هخامنشیان: اشکانی و ساسانی
و شورش های آزادگان (برای آزادی ایران از بیگانه) نوشته خواهد شد

اینجا بزرگ ترین رسانه زرتشتی می شود

هنوز شروع نکردیم🤌🤌🤌🤌

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:03


تاریخ شاهان ماد و هخامنش🌺🌺

بخش ۱۱۸🌺
هرودوت گوید چندان خون دو سپاه ریخته شد که کشته ها بی پایان بود (هر سپاه بیشتر از صد هزار کشته)، سرانجام ایرانیان شکسته و کورش در جنگ کشته شد. تومیریس سر او را در تشتی از خون کرد و گفت ای پادشاه که همیشه به دنبال خون بودی، اینک سیراب شو.
این داستان هرودوت و بروسوس بود.
مساگت ها بدترین مردم ده ها تیره سکایی بودند چرا که هرودوت گوید بزرگان خود را هنگام پیری می کشتند و گوشت آنها را می خوردند‌ و زنان خود را به یک دیگر می سپردند. رفتاری که هیچ تیره سکایی انجام نمی داد مگر انها.
استرابون گیتاشناس می گوید کورش در جنگ پیروز شده و به سرزمین خود برگشته است. او همه سپاه دشمن را نابود کرد.

بخش ۱۱۹: پایان کورش از نگاه کتزیانس🌺
کتزیانس گوید کورش در پایان زندگی به جنگ تومیریس پرداخت و هندی ها با صدها فیل به یاری دشمن آمدند. ایرانیان بسیار خوب جنگیدند ولی سرانجام فیل ها دل سپاه را شکافته و یک هندو با نیزه اش به کورش زخم زد. ده هزار ایرانی کشته شد و شبانگاه کورش و سپاه او به چادرگاه برگشت. فردای آن روز یک پادشاه سکایی به یاری کورش آمد و آنها لشگر تومیریس را نابود کرده، سی هزار از آنها کشتند. و در این جنگ تومیریس و پسرانش کشته و سرنگون شد. پارسیان مساگت را گرفته که داریوش نیز در زمان خود آنجا را بخشی از ایران می داند. و کورش سه روز در کنار پارسیان بود و با آن ها سخن می زد. او از دو پسرش خواست با مادرشان مهربان باشند. سرانجام برای زخم ها درگذشت. کورش با قهرمانی برای میهن خود کشته شد‌

بخش ۱۲۰: مرگ کورش از زبان گزنفون🌺
او نیز می گوید کورش در پایان زندگی سپاهی بزرگ به جنگ مرزها فرستاده و در همه نبردهای خود پیروز شد.
آن گاه برای ایزدان نیایش و قربانی کرد و به نیازمندان کمک نمود. در خواب به او گفته شد به زودی خواهی مرد. پس به نوک کوه رفته، واپسین قربانی اش را برای ایزدان کرد و گفت ای ایزدان، ای ایزدان من، از شما سپاس برای کمک در همه سالها، این واپسین قربانی من است، آن را بپذیرید. آن گاه سه روز خوراک نخورد و آرمیده بود (مانند داستان کتزیانس)
سرانجام پسران و بزرگانش را گرد کرد و گفت:
من مردی خوشبخت بودم و زندگی خوب کردم. پارس را از سرزمین گمنام به شکوه رساندم و در جنگ شکست نخوردم و از پیروزی های خود گستاخ نشدم. به دو چیز ارزش بدهید، فرامین دین و بزرگتر ها. به پسر بزرگ خود پادشاهی ایران را داد و گفت خداوند را سپاس گیر و به پسر کوچک گیلان و ماد و ارمنستان را. به انها گفت بیشتر از من بکوشید و هرگز به دام دشمن نیفتید.
ای کبوجی مردم همیشه وفادار نیستند پس ارتش را به خود وفادار کن. به آن دو سفارش کرد هرگز با یک دیگر نجنگند که پس از آن نابود می شوند (و همین گونه شد)

بخش ۱۲۱🌺
او گفت اگر رفتار تان دادگرانه باشد در چشم مردم باشکوه وگرنه بی ارزش می شوید. مرگ مانند خواب است. تنم را پس از مرگ در تابوت زرین نکنید و بر زمین کشورم رها کنید که در همه زندگی برایم بهترین بوده. اگر می خواهید به من دست بزنید یا مرا تماشا کنید بشتابید چرا که پس از مرگم هیچکس نباید پیکر بی جانم را ببیند حتا پسرانم. همه پارسیان باید بر مزارم برسند و به آنها خوراک گوارا دهید تا بدانند با شکوه و پیروزی به پایان رسیدم.
گزنفون می گويد پس از دویست سال از زمان کورش پارسیان همه رفتارهای او را از یاد برده، از بی باکی به بزدلی، از غیرت به بی غیرتی، از داد به ستم و از سادگی به خوش گذرانی رسیدند. زنان آنها دیگر درست نبوده و مردان پارس سربازانی از کشورهای دیگر برای خود می گرفتند. به مردم زیردست ستم کرده و همه چیز آماده فروپاچی شده بود (چند سال پس از مرگ گزنفون هخامنشیان نابود شدند)

بخش ۱۲۲: خاندان او🌺
کورش دوم پسر کبوجی یکم پسر کورش یکم پسر تیش پیش، پسر هخامنش که همه رهبران پارس بودند.
از سوی مادر کورش دوم پسر ماندانه، دختر یا خواهر ایشتو ویگو، پسر هو وَخشرا، پسر فرا اورتیش، پسر دهایوک که همه پادشاه ایران بودند.
نزدیک ۵۸۰ پیش از میلاد زاده شد در سالهایی که پدر بزرگش تازه شاه شده و دخترش را همسر داده بود.
در سی سالگی ماد را گرفت و سال دیگر به جنگ کلدان رفت. در سی و سه سالی لیدی را گرفت و در چهل سالی برای گرفتن کلدان شتافت و گمان می شود در پنجاه سالی درگذشت‌. شاید پنجاه و پنج سالی.
استرابون می گوید نام کورش در جوانی آگر داد بود. در دین زرتشت آگر نام خداست و آگرداد یعنی بخشش خدا. هنگامی که به پادشاهی رسید نامش را به یاد رودخانه کُر که در پارس است کورش نهاد. هرودوت نیز می گوید کورش پیش از جوانی نام دیگری داشت.
او یک تا سه همسر گرفت، یک زن والای پارسی به نام "کاسان دان" که از او دو پسر و سه دختر یافت: کبوجی و بردیه و سه دختر به نام روخشانه، هتوسا و آرتیس تونه. همسر دیگر او یک شاهزاده مادی بود از بستگان او. پس از او پسرش کبوجی شاه شد
روان اش شاد، انوشه روان باد

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:03


تاریخ شاهان ماد و هخامنش🌺🌺

بخش ۱۱۳🌺
آن گاه به پارس برگشت و جشن های بزرگی گرفت و به مردم پارس گنج هایی داد چنان که سبک شاهان پارسی است پس از آمدن از جنگ.
پدرش نزد مردم گفت خدا را سپاس که کورش و سپاه پارس نام سرزمین ما را در آسیا بلند کرد ولی بدانید اگر از رهبران خود نافرمانی کنید نابود می شوید. اینک نزد ایزدان قربانی و سوگند کنیم که هرگاه کسی به پارس تاخت برابر او تا پای جان بجنگیم. من تا هنگامی که زنده ام ایران را مانند جان دوست دارم و پس از مرگ من باید از کورش فرمانبری کنید و پس از او نیز مردان بی باک را سرپرست خود کنید. (کتزیانس می گوید پدرش در  جنگها با او بوده ولی باستان شناسان می گویند پدرش در آن زمان زنده نبود)
همه مردم پس از قربانی به خدا سوگند زده و با کورش پیمان بستند. کورش نزدیکان خود را آموزش داد و آنها را برای شاهی به استان های خود فرستاد. پدر و پسر او هردو کبوجی نام داشتند. پسرش کبوجی را به عربیه (اردن) آرتابان ماد را به کاپادوکیا، کوری زانته را به ایونیا فرستاد و برای هر شهرستان نیز شهرداری برگزید.

بخش ۱۱۴🌺
کورش جوان ها را به ارتش می فرستاد و می گفت نباید تنبل شوند. پیش از کار یا ورزش نباید خوراک خورد. باید کشتزار و جانوران و درندگان و بیشه های شکار ساخت برای ارتش. استان دار هرسال باید با گروهی از سپاه خود به پایتخت بیاید تا شاه آنها را ببیند.
هفت ماه در بابل سه ماه در شوش و دو ماه در اکباتان می زیست.
کشور آباد بود و مردم برایش پیشکش های خوراکی و ناخوراکی می آوردند.
در این زمان پدر و مادرش مردند و او هفت بار در همه ی ایران گردش کرد.
در پایان زندگی که پنجاه تاشصت ساله بود سپاه بزرگی با صدها هزار نیرو فراهم کرد و به گشایش مرزهای دور پرداخت (گمان می شود جنگ های خراسان بود)
سرانجام پیر شده بود.

بخش ۱۱۵: مرگ کورش از زبان هرودوت🌺
درباره مرگ کورش چندین داستان است. و اینک همه انها را می گوییم. همه تاریخ نویسان از گِزنِفون و کُتزیانس تا هرودوت و بروسوس می گویند کورش در پایان زندگی ارتشی چند هزار تنی ساخت و به نبردهای مرزی پرداخت.
گمان می شود بیشتر جنگها در خراسان بوده باشد. و او بلخ (پایتخت کیانی ها) را سرکوب کرده است زیرا هرودوت از شورش بلخ می نویسد. سپس به او گفتند مردمی جنگجو و چادرنشین در بالای آمودریا هست بنام مساگت که هر سال به تاراج و جنگ می آیند.
کورش به رهبر آنها که زنی به نام تومیریس بود و همسرش مرده بود نامه داد و از او خواستگاری کرد. تومیریس دانست کورش زمین او را می خواهد و خواسته اش را برگشت زد. پسر کبوجی بدون هشدار با ارتش بزرگ خود از رود گذشت. تومیریس پیام داد ای شاه ماد، این کار را نکن، سرانجام بدی دارد. ولی اگر جنگ بخواهی یا تو درون خاک ما شو یا بگذار ما به خاکت بیاییم و کنار آب نجنگیم

بخش ۱۱۶🌺
کورش رای بزرگان را خواست، بيشتر گفتند درون ایران جنگ کنیم ولی کرزواس شاه لیدی گفت ای کورش اگر در ایران شکست بخوری دشمن به شهرها پیشروی می کند. پس تو به زمین آنها برو (نگرش کرزو بسیار نیرومند بود)
پس کورش بخشی از سپاه را با کرزواس و کبوجی به پارس فرستاد و از آنها خواست پس از او با یکدیگر همراه باشند. آن گاه خود درون جنگ شد.
کورش سرداری بنام ویشتاسپ داشت. او پسری ۲۰ ساله در پارس داشت به نام داریوش که هنوز سرباز نشده بود. کورش در خواب داریوش را دید که بر زمین ایستاده و دو بال او بر روی آسیا و یونان است. پس بسیار ترسیده که مبادا این بر من شورش کند. داستان را به ویشتاسپ گفت، ویشتاسپ پاسخ داد اگر کسی بر تو که ایران را سربلند کردی بشورد خود من او را می کشم، و به سوی پارس شتافت تا پسرش داریوش را بیابد.

بخش ۱۱۷: نبرد هفتم کورش🌺
بانوی مساگت ها پسری داشت به نام "سپر گاپسی" که سرداری بزرگ بود.
کورش و سپاهش از رود گذشته و ناگهان مساگت ها به رهبری "سپر گاپسی" نامردی کرده و به چادرگاه کورش تاختند، بردگان را کشته و خوراک ها را خورده، خوابیدند. کورش آگاه شده و با شتاب به سوی رود برگشت، همه آن مساگت ها را کشت و گاپسی را زنجیر بست که فردای آن روز گاپسی خودش را کشت.
تومیریس به کورش گفت ای تشنه به خون، یک سوم سپاهم را کشتی،
ولی اگر به سرزمین خود بروی جنگ نکنیم. ولی اگر هم چنان تشنه به خونی به پرتوی خورشید سوگند با خون خودت سیراب ات می کنم.
(گمان شده سی تا شصت هزار از سپاه مساگت در این نبرد کشته شد زیرا تروگ پمپه می گوید سپاه کورش در این جنگ نزدیک صد تا دویست هزار بوده و مساگت ها نیز باید همین شمار باشد)
پس دو سپاه آماده جنگی بزرگ شدند و تیخ های خود را سوهان کشیده تا با شتاب ببررد.
در جنگ بزرگ، میلیون ها تیر از دو سپاه پرتاب شد. چنان که تیرها به پایان رسید. آنگاه با  نیزه و شمشیر جنگیدند. و در پایان که همه شمشیرها شکست با خنجر به جنگ ایستادند.

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:02


تاریخ شاهان ماد و هخامنش🌺🌺

بخش ۱۰۹: رفتار های کورش🌺
گزنفون روانش شاد می گوید کورش والاترین رفتار را نماز روز می‌دانست و همه مردم را به انجام آن وادار کرده و موبدان را به آموزش نماز میان مردم فرستاد. این شیوه شاهان پارس است (امروز که من زندگی میکنم همه پارسیان و زرتشتیان بی دین شدند)
پادشاه بزرگ هرگز شوخی بد نمی‌کرد و زبان بد نداشت و به کوچک ها نیز زبان نیک داشت.
کورش میگفت هرکس خداپرست تر باد نزد من بزرگ تر است. دادگری را بزرگ می‌داشت و رهبران دزد را به سختی تاوان می کرد.
او پوشاک را ابزار شکوه زن می‌دانست و زن برهنه را بی ارزش می خواند. به اسب خود خوراک نمی‌داد تا خسته اش نمی‌کرد. فرمود درباریان بیهوده به هم خیره نشوند و آب دهان بر زمین نریزند. کورش جامه مادها را می پوشید و به خود سرمه و روغن گیاهی می زد. با بردگان مهربان بود ولی نمی گذاشت جنگ افزار سنگین بخرند تا مباد شورش کنند.
کورش بسیار نگهدار دوستانش بود، در همه زندگی دوستانش را تنها نکرد. برای نگهبان ها بخشی از خوراک های خود را می فرستاد (مانند تکه ای گوشت) تا بدانند او به یاد انهاست.

بخش ۱۱۰🌺
کورش چنان بر شکست خوردگان مهربان بود که پس از مرگ او نیز، آنها وی را پدر خود می دانستند.
او صدها جاسوس فرستاد تا بداند آیا فرماندار ها به مردم ستم نمی کنند. و جاسوس هایی هم برای جاسوسان خود فرستاد تا بداند آنها فریب کاری نکنند.
و گنجهای خود را به سپاه و مردمش می داد. یک روز کرزواس گفت با این روش تهی دست خواهی شد ولی کورش گفت برو و از هر سربازم برای من پول بخواه تا ببینی هریک چند سکه خواهد گفت. کرزواس پیشنهاد هر سرباز را نوشت و دید همه کمک ها از گنجینه پارس بيشتر می شود.
کورش گفت هرکس به خوراک و پوشاکی نیازمند است و گنج بیشتر از این برای من دردسر است. گنجینه من مردم و ارتش هستند که مرا دوست دارند. او برای نگهداری مردم و ارتش خود صدها پزشک گردآوری کرد و به آنها دست مزد میداد برای درمان مردم. برای شادی مردم و افزایش تلاش انها، بازی های ورزشی و سالانه ساخت با داورهای دادگر.

بخش ۱۱۱: تاج گذاری کورش🌺
وزیر دربار کورش فرولا بود از مردم پارس. او برای جشن تاج گذاری چهار هزار نیزه دار را دو سوی خیابان گماشت، به هر سو دو هزار. موبدان و سربازان را با جامه های زیبا آراست و کورش را با جامه سرخ و سپید در پشت آنها سوار اسب نمود. جامه های بزرگان در آن روز تکه هایی از زر و گوهر داشت. پارسیان برای نخستین بار نزد شاهان هخامنش زانو زدند و پیش از آن این کار را نمی کردند. در پی کورش سیصد نگهبان با درفش های پادشاهی می آمد. افسار و زره اسبان از زر بود. پس از او صد هزار اسب سوار پارسی و مادی، ارمنی و کاسی، هیتی و آشوری در گروه های صد تنی به خیابان آمد. در پایان پیادگان رسیده و مردم هورا و شادی کشیدند و نزد کورش آمده، خواهش هایی کردند برای بهبود شهر.
و او کارمندان خود را میان مردم فرستاد. هنگامی که دید یکی از کارمندان چندان به کار مردم نمی‌رسد بی درنگ او را بیرون کرد و گفت دیگر سوی من نیا. ولی به کارمندان خوب اسب های نیرومند بخشید برای رسیدگی به مردم. سپس کورش گوسفندانی قربانی ایزدان کرد و گوشتش را به مردم داد.
(گزنفون به نادرست نوشته موبدان اسب و گاو را قربانی کردند با اینکه به روشنی می‌دانیم قربانی دین زرتشت، گوسفند است)
آن گاه نماز دیگری خواند و بازی اسب دوانی در میان ارتش خود برپا کرد، به برندگان خانه هایی داد و خود کورش از برندگان بود چرا که در سواری چیره گی داشت.

بخش ۱۱۲🌺
در پایان کورش سردار خود ویشتاسپ را با دختر گبریای آشوری همسر کرد (ویشتاسپ زنی پارسی داشت و داریوش پسر او از زن پارسی بود نه از زن آشوری‌، چرا که داریوش در این زمان ده و در زمان مرگ کورش بیست ساله بود)
و جشنی برای سرداران خود گرفت مانند آرتابان مادی، تیگران ارمنی، گاداتا و گبریای آشوری. در همان مهمانی کورش به گبریا گفت من یاری مردم را بیش از جنگ دوست دارم چون در یاری مردم به آنها نیکی می کنی ولی در جنگ باید گروهی را بکشی.
و به شوخی گفت هرکس به دنبال همسر است از من کمک بخواهد، کوری زانته گفت برای من چه زنی خوب است؟ گفت زنی کوچک چون که تو کوتاهی و اگر زن بلند بگیری باید مانند سگ گرد او جست و خیز کنی. سپس کورش به تیگران ارمنی و آرتابان مادی و رهبر هیرکان ها گنج هایی داد برای کمک های ایشان. آنگاه بخشی از گنج های سالها جنگ را میان سربازان خود بخش بندی کرد و همه را به سرزمین خود فرستاد مگر گروهی کوچک. مانده پولها را به گنج خانه فرستاد تا انبار کند. و به مادیه برگشته در شهر اکباتان با دختر یا نوه پدربزرگ خود همسر شد (کتزیانس نیز می گوید با دختر پدربزرگ خود همسر شد و شوهر این زن را در جنگ پارس و ماد کشته بود) این زن در بچگی هم بازی او بود.
و هارپاگ فرمانده مادها همه سوریه، اردن اسراییل و پونیک (لبنان) را برای کورش گرفت.

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:02


تاریخ شاهان ماد و هخامنش🌺🌺

بخش ۱۰۴: دنباله استوانه🌺
....او برای خدایان دیگر در همه شهرها نماز و جشن گرفت ولی جشن های مردوک را خاموش نمود.
و به مردم و خدایان ستم می کرد. مردم سومر و کلدان مانند مردگان شده بودند.
سرانجام ایزدان شاهی دادگر جست جو کردند
خداوند، کورش را بدون جنگ و نبرد درون شهر کرد
و نبونید گستاخ را به دست او سپرد.
مردم از سختی رهیده و او را ستایش کردند.
منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ و نیرومند، پسر کبوجی یکم، نوه کورش یکم. مردم بابل را از زنجیرهایی که شایسته آنها نبود رها کردم. خدای جهان (مردوک به زبان کلدانی) مرا شکوه و نیرو بخشید.
و اگر بپرسید چرا کورش نام خدا را به زبان کلدانی گفت چون نامه او برای مردم عراق بود‌ تا به آنها آرامش دهد.
آنگاه خانه بزرگان نبونید را به سربازان کلدانی و ایرانی خود داد و بزرگان را بنده آنها کرد.

بخش ۱۰۵: آزادی یهودیان🌺
اسراییل ۳۵۰۰ سال پیش ساخته شد و شاهان و پیامبران بزرگی در آن پدید آمد. پادشاهی یکم آنها ۱۰۰۰ سال بود تا به دست آشور و کلدان نابود گشت. و نابودی آنها برای این بود که سخن خدای خود را نشنیده و به گناه پرداختند.
و آنها هفتاد سال در کلدان می زیسته و از کشور خود دور بودند تا اینکه خداوند به دل کورش نهاد ایشان را آزاد کند و اسراییل دوم را برپا کند.
پیامبران یهود درباره کورش ستایش های بسیار کرده اند که امروزه بخشی از کتاب آسمانی یهود و مسیحیان است.
در کتاب آسمانی آنها آمده:
خداوند درباره کورش می گوید که او چوپان من است، دلم از او شاد است و دوباره اورشلیم را ساخته و پرستش گاه آن را به پا می کند. خداوند به کورش برگزیده خود گفت، دست راست تو را گرفتم تا دروازه شهرها را برایت بشکنم، کمر شاهان را خم کرده و شهرها را برای سالها به تو دهم.
من پیشاپیش تو خواهم آمد و راه را برایت هموار می کنم. کلون درها را می شکنم و گنج ها را به تو می گشایم، تا بدانی من خدای اسراییل تو را برگزیدم. آنگاه که به بندگان یهودی من یاری کنی نامت را در جهان درخشان کنم. تو هنوز مرا نمی شناسی (دفتر یشیاهو، بخش ۴۵)

بخش ۱۰۶🌺
البته کورش اسراییل بزرگ که در زمان داوود همه کنعان و بخش‌هایی از اردن و سوریه بود را نساخت. تنها یک چهارم کنعان را به آنها داد و پنجاه هزار زندانی یهود را آزاد کرده و گنج های آنها را به ایشان پس داد که برای بازسازی به کشور خود بروند. کورش اسراییل دوم را ساخت و پانصد سال برپا بود تا زمانی که به دست رومیان نابود شد. پس از آن یهود ۱۸۰۰ هزار سال در جهان آواره بود تا هنگامی که بن گوریون اسراییل سوم را برپا کرد‌ و برای آن ارتش ساخت. امروزه صدها خیابان در اسراییل به نام کورش است

بخش ۱۰۷: دوستی با مردم کلدان🌺
و کورش چند روز تا نیمه های شب در میان شهر ایستاد و به نیازهای مردم بابل گوش داد تا بسیار خسته شد.
آنگاه مادیان و پارس‌ها به او پیش نهاد کردند تاجگذاری کند و یک پادشاهی با هزاران کارمند بسازد تا آنها کارها را انجام دهند. همه سپاه هورا کشید و کورش را برای تاجگذاری در کاخ بابل برد.
کورش دوباره بخشی از تاراج ها را به موبدان داد تا برای خدا میزد کنند و آنگاه نماز پیروزی خواند. در این هنگام به یاد کورش آمد که هزاران پارسی در بیچارگی زندگی می کنند. پس سپاهی ده هزار تنی از پارسیان ناتوان ساخت و آنها را سپاه جاودان نامید. این گونه بود که گارد شاهی پدید آمد برای کمک به نیازمندان و او پهلوان های خود را میان آنها نهاد تا سپاه نیرومند شود 😿
کورش گفت یاران بدانید اینک کشوری بزرگ و آباد داریم و هرچه بخواهیم. پس بهتر است آن را ویران نکنیم و با شکسته گان فروتن باشیم. نباید به تنبلی و شادی بسیار بپردازیم زیرا کسانی که آنها را شکستیم برای تنبلی زیر دست ما شدند.

بخش ۱۰۸🌺
پس باید سپاس گزار ایزدان باشیم و هر روز با ستایش آنها این را نشان دهیم و با زیردستان خود مهربانی کنیم. اگر رهبری می خواهد ازو به نیکی یاد شود باید به مردم خود مهربانی کند. ولی شورش ها را بی درنگ نابود کنید. گمان کنید روزی شمشیر را کنار نهاده و دیگران را بخریم تا برای ما بجنگند. آیا این ننگ نیست؟ ما بزرگان باید پاک باشیم تا زیردستان ما نیز پاک باشند و بدی را نیاموزند.
هرودوت می گوید کورش گفت زمین سخت مردان سخت و خوش بختی بسیار مردان را ناتوان می‌سازد. از نگاه کورش اسب و سگ پاک ترین جانوران بودند و همواره آنها را می ستود
کورش وزیرانی نهاد و هر روز پگاه آنها را بار می داد تا به نزدش آمده و درخواست ها را بگویند. کشور را بخش بندی کرده برای هر استان شاهی فرستاد. کورش بزرگانی که هر هفته به دیدارش نمی آمدند را گنج و جایگاه کم می داد زیرا گمان می‌کرد دیدار شاه و بزرگان پیوسته نیاز است تا شورش نشود و اگر کسی شورش می‌کرد همه دارایی او را می‌گرفت تا دوباره چاکرش شود. کورش می گفت شاه خوب به نیکان پاداش و بدها را تاوان می دهد و بیهوده نمی بخشد

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:01


تاریخ شاهان ماد و هخامنش🌺🌺

بخش ۹۹: مرگ پانتیا🌺
چون عیلامی ها جنازه را خاک سپاری می کنند کورش برای زن پارچه ها و گوهرهای بسیار فرستاد تا اگر خواست به کار ببرد.
پانتیا پس از خاک سپاری همسرش با خنجری خود را کشت. کورش که در راه رفتن بود برگشته و او را دید بسیار دلش سوخت.
پس آنجا ستونی ساخت و به زبان کلدانی روی آن نوشت : پرچم داران.
این بود سرانجام زنی که اسیر شد و شوهر او.
به هر روی، روش کورش این بود که پس از گرفتن هر کشور سپاه و رهبری از مردم آن سرزمین ساخته و برابر آرامشی که برای آن کشور می ساخت از آن ها باج سالانه می گرفت. کورش در این جا نیز گروهی از لیدی ها را به ارتش آورد و جایگاه داد و اسیران جنگی را نیز سرباز ساده کرد و جایگاه شان را گرفت (تا دوباره از هیچ آغاز کنند)

بخش ۱۰۰🌺
و او فریگیه و کاپادوکیا دو بخش در بالا و میان ترکیه را بدون جنگ گرفت. ایونی ها نیز بدون جنگ زیردست کورش شدند در گروی آن که سپاه پارس به کشور آنها نرود و خود نگهبان میهن خود باشند. آنگاه سوریه و عربیه را به خاک خود افزود که عربیه همان اردن است.
و ارتش سواران پارس را به چهل هزار رساند.
هرودوت گوید در این زمان پیکی از اسپارت به کورش رسیده گفت مبادا به ایونی ها و هم نژادان ما آسیب بزنی. کورش با خشم گفت این اسپارتی های گستاخ که هستند و چند سرباز دارند که چنین بی شرم هستند؟ پاسخ آمد یکی از استان های یونان است. کورش گفت من از مردم یونان که به جای جنگ با سخنرانی و دروغ به رهبری می رسند باکی ندارم و اگر زنده بمانم کاری می کنم به جای کمک به ایونی ها در اندیشه کمک به خودشان باشند.
کورش در راه برگشت به ایران بود که شنید گروهی از مردم سارد شورش کردند، ولی به جای نابودی شهر فرمود شورشیان را دستگیر و به بردگی بفروشند. چرا که به کرزواس گفته بود شهرت را نابود نمی کنم.

بخش ۱۰۱: جنگ ششم کورش🌺
کورش نزدیک ۵۸۰ پیش از میلاد زاده شد در سالهایی که پدر بزرگش تازه شاه شده و دخترش را همسر داد.
در سی سالگی ماد را گرفت و سال دیگر به جنگ کلدان رفت. در سی و سه سالی لیدی را گرفت و در چهل سالی برای نابودی کلدان شتافت و گمان می شود در پنجاه سالگی درگذشت‌. شاید پنجاه و پنج سالی.
پادشاه کلدان نبونید در آن سال بخش هایی از حجاز و شهر یتروب را گرفته بود و چندین سال برای جشن به بابل نیامده بود، پس در نبود او مردم شورش های بسیار کردند تا اینکه هم زمان با رسیدن کورش به پایتخت خود آمد.
کورش با شتاب به سوی بابل پایتخت کلدان یا همان آشور آمد (گزنفون به نادرست نوشته شهر نی نوا)
بابل دیوار و دژهای نیرومند داشت و به اندازه بیست سال، درونش خوراک بود به همراه آب رودخانه. کورش دانست گرفتن شهر فراوان سخت است و خوراک او کم. بابلی ها هر روز از دیوار کورش را ریشخند می کردند.

بخش ۱۰۲: گشودن بابل🌺
کوری زانته سردار پارسی کورش از او خواست چند فرسنگ بالاتر و دور از دشمن یک خندگ بسازند و آب رود را به آن بریزند تا رود خشک و از آنجا درون شهر شوند. کورش پذیرفت ولی برای اینکه راز پنهان بماند نزدیک شهر ایستاد و وانمود کرد می‌خواهد از راه دیوار یورش کند. و روزها این نمایش را داد تا سرانجام خندق آماده شد.
در شب جشن آکیتو که بابلی ها می و کباب بسیار می خوردند و مست بودند رود را جابجا کرده و به درون تاخت (تیمور لنگ در کتاب منم تیمور و بخش گرفتن عراق نوشته که از یهودیان شنیده کورش با این سبک درون شهر شده)
کورش در سخنرانی پیش از نبرد گفت ای سپاه من‌، این دشمن همان است که سال ها پیش ارتش آماده ی او را شکستید و اینک از آن هم ناتوان تر است و در جشن و مستی اند. از بزرگی شهر نترسید (چرا که بابل پانصد هزار بود) در زمانی کوتاه آن را می گیرید. آن گاه به گبریا و گاداتا از آشور گفت نیروهای مرا به کاخ شاه ببرید.
کورش به ناچار در هنگام رسیدن به شهر گروهی از مردم را کشت تا همه را بترساند. سربازان گاداتا پس از کشتن چند تن از سربازان و مردم چنان فریاد می زدند که انگار ما از جشن شادی می کنیم. سرانجام به کوی پادشاه رسیدند و نبونید با شمشیر در کاخ ایستاد، گاداتا و گبریا، با تیخ تیز نبونید را کشتند و کینه پسر و گذشته خود را گرفتند. آنگاه نزد تندیس مردوک خدای بابل زانو زده و سپاس کردند. و به نزد کورش آمده و داستان را گفتند.

بخش ۱۰۳: استوانه بابل🌺
کورش پیک هایی به شهر فرستاد و به مردم گفت به خانه بروید و هرکس خیابان باشد او را خواهم کشت. ارتش بابل با شنیدن مرگ شاه و افتادن پایتخت و نیمی از کشور تسلیم شد. کورش جنگ افزار آنها و همه مردم را گرفت تا کسی شورش نکند. ولی فردای آن روز برای مردم جشن سال نو گرفت و استوانه خود را خواند:
خداوند جهان (مردوک به زبان کلدانی)
کسی که آسمان و زمین را آفرید
و با دانش گوشه های جهان را می نگرد‌
او شهر بزرگ بابل را ساخت
آن گاه پادشاهی ستمگر بر شهر جای گرفت

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 15:00


آبی = سپاه ایران
سرخ = سپاه لیدی و مصر

کرزو اِس ارتش خود را در سه ستون بزرگ چید
ولی کورش در ستون های کوچک تا آسان تر جابجا شوند
کورش فرمان داد ستون چپ و راست لیدی را از ستون میانه جدا کنند و سپس ستون میانه را از ۴ گوشه نابود کنند

سپاه لیدی ۴۲۰ هزار و سپاه کورش ۲۰۰ هزار بود

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 14:58


تاریخ شاهان ماد و هخامنش🌺🌺

بخش ۹۴: تاوان گیگز🌺
سرانجام به فرمان شاه، وزیر در گوشه ای ایستاد و همسر شاه را برهنه دید. همسر شاه که دانست شوهرش نامردی و بی غیرتی کرده به وزیر پیام داد که یا شوهرم را بکش و خودت شاه باش، یا چون مرا برهنه دیدی تو را خواهم کشت. وزیر هرچه گریست و گفت ای بانو این گناه است او نپذیرفت.
سرانجام گیگس پادشاه را کشت و خود شاه لیدی شد. یکی از پیشگویان به او گفت پادشاهی تا پنج نسل در خاندان تو می ماند ولی ششمین شاه تاوان گناهت را می پردازد. این گونه خاندان گیگس پادشاه شد و دومین پادشاهی لیدی بود. گیگز و پسرش آردوس شصت سال رهبری کردند.
لیدی ها نیمی از ترکیه را به دست داشتند ولی بندرها و جزیره ها به دست یونانی ها بود.
گیگس و آردوس به گرفتن ایونیه (یعنی بندرهای یونانی ترکیه) پرداختند.
پس از او نوه اش سادیات و نبیره اش آلیآت شاه شدند.

بخش ۹۵🌺
در این زمان مادها آشور را شکسته و آرارتو (یعنی ارمنستان و نیمی از ترکیه) را گرفتند.
پس آلیآت و مادها برای گرفتن ترکیه به جنگ پرداختند. و چندین ماه جنگیده و شبها می آسودند تا اینکه در یکی از جنگ ها خورشید  گرفت و آسمان تار شد. و آنها این را نشانه خشم ایزدان شمرده و دیگر نجنگیدند. پادشاه کلدان آمده میان آنها پیمان آشتی بست و ترکیه کنونی را دو بخش کرده، هر بخش را به یکی از آنها داد. هم چنین دختر شاه لیدی با پسر شاه ماد ایشتو ویگو همسر شد.
آنگاه آلیآت به جنگ ایونیه پرداخت ولی پیروز نشد. پس از او پسرش کُرزو اِس بر تخت نشست و همه ایونیه را باج گزار لیدی کرد. این همان کرزواس است که به جنگ کورش آمد و بر پایه پیش گویی ششمین شاه از خون گیگس بود و باید تاوان گناه او را می پرداخت.

بخش ۹۶: سولون🌺
و در آتن باستان مردی فرهیخته بود به نام سولون. او برای مردم آتن فرامین ساخت تا بزرگان و مردم جایگاه خود را بدانند و دادگاه و دادستان برپا کرد، آنگاه برای آن که مردم او را ناچار به جابجایی فرامین نکنند سال ها بیرون از آتن رفت. روزی سولون نزد کرزو اس آمده و گنج و کاخ های او را دید. در پایان کرزواس پرسید ای سولون یک پرسش، باشکوه ترین مردی که در زندگی دیدی که بود؟ و امیدوار بود او را بگوید، سولون گفت فلان دونده که چند بار در المپیک یونان پیروز شد، کرزو گفت مگر او، سولون نام های جنگجویان و ورزش کاران را گفت. کرزواس گفت وای بر تو، آیا هیچ کدام از آنها سرزمین و گنج و سپاهی به بزرگی من داشته؟ پس چرا مرا نگفتی! سولون گفت آهاااا دانستم. ای پادشاه بدانید من مردانی را نام بردم که سرانجام آنها را دیده و با شکوه درگذشتند ولی هنوز سرانجام و پایان شما را ندیدم تا داوری کنم. کرزواس سولون را دیوانه پنداشت و او را بیرون کرد.
در این زمان کرزواس به کورش گفت: آه ای سولون ای سولون خردمند.

بخش ۹۷🌺
آنگاه کورش گفت میدانم دختران بسیار داری ولی آیا پسری هم داری؟
سپس کرزواس گفت ای کورش خدایان گاه پاسخ های ناروشن به ما می دهند. روزی نامه ای با گنج فراوان به پرستش گاه یونانیان فرستادم تا بدانم آیا دارای پسر خواهم شد؟ کاهن یونانی گفت آری دارای دو پسر می شوی که به سودت نمی آید. و من دارای دو پسر گشتم، یکی لال و گنگ است (هرودوت می گوید در روز سرنگون شدن کرزو اس زبانش از ترس باز شد و بر ایرانیان فریاد زد پدرم را نکشید) و دومی که شاهزاده ای برومند بود و در جوانی کشته شد.
آنگاه از خدایان پرسیدم اینک پسرم مرد چه کنم. کاهنان گفتند خود را بشناس و شاد باش. گمان کردم خودشناسی آسان تر از شناخت دیگران است. شاد بودم تا روزی که آشوری ها مرا به جنگ تو کشانده و چاپلوسان نیز مرا ستایش کرده و گستاخ شدم. اینک سیاه بختی مرا ببین. ولی ای کورش اینک که خود را می‌شناسم آیا پیش گویی خدایان انجام می‌شود و تو به من زندگی شاد خواهی داد؟
اگر می توانی شهر را تاراج نکن تا ویران نشود و در برابرش ما مردم لیدی خود بخش بزرگی از گنج ها را به تو می دهیم و سال دیگر که بیایی شهر ما آباد خواهد بود هم چنان.
کورش اندوهگین شده و گفت من همان زندگی شاد را به تو میدهم. زنان و دخترانت را به تو میدهم و شهر را تاراج نمی کنم و تنها گنج تو را می‌گیرم. ولی از این پس دیگر نمی توانی با کسی جنگ کنی. کرزواس گفت این همان زندگی شاد و آسان است. کورش با او دوست شد و تا پایان زندگی همراه او بود.

بخش ۹۸🌺
در این زمان کورش گنج های لیدیه را گرفت و گفت در بسته هایی پشت گاری نهید تا آرام آرام به سربازان بی باک دهم.
آنگاه از آپرا داد پرسید و گفت پس از جنگ او را ندیدم. سرداران گفتند مصریان در میان پیکار او را تکه پاره کرده و اینک همسرش لاشه او را سوار بر گردانه اش کرده به بیابان برد. کورش با شتاب به آن جا رفت و دست سردار خود را گرفت ولی افسوس که مصریان دست را بریده بودند. پانتیا کوشش کرد دست شوهرش را به بدن او پیوسته کند و کورش گریست.

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 14:57


تاریخ شاهان ماد و هخامنش🌺🌺

بخش ۸۹: جنگ پنجم کورش🌺
کورش در راست سپاه ایستاد و ارتش خود را در ستون های کوچک چید. سپاه کرزواس سه ستون بزرگ بود. یکی در راست، یکی چپ و یکی میان.
برنامه کرزواس این بود که دو ستون راست و چپ او یک نیم دایره خواهد شد تا ارتش کورش را دربند و محاصره کند.
با انجام این کار ایرانیان به هراس شدند.
کورش فرمان داد برای جنگ آماده باشید و سپاه با آوای ترسناکی هورا کشید.
ناگهان کورش و گروهی از سواران به راست دشمن‌ تاخته و نیروی آنها را شکافت. به فرمان او ایرانیان دو گوشه راست و چپ را از ستون میانه دشمن جدا کرده و میان آنها جدایی ساختند. آرتا گرشا با هزاران شتر سوار به چپ دشمن تاخت و اسب‌های ایشان از دیدن شترها ترسیده و گریختند. گرشا گریختگان را پی گرفت و تا یک فرسنگ آنها را تکه پاره کرد. گردانه های کورش با چرخ های نیزه دار پای دشمن را رنده می کردند. آپرا داته با گردانه های خود به مصریان تاخت ولی مصریان به هم پیوسته و جدا نشدند و گردانه های عیلامی را انداخته، آپرا داته را کشتند. پارسیان ناگهان به مصریان تاخته و ‌دو سپاه یکدیگر را کشتار سختی کرد. خون پارسی و مصریان مانند جوی شده بود. سپر و نیزه مصریان چند برابر پارسیان نیرومند بود و ایرانی ها به آرامی پسروی کردند. ناگهان دژ های پارسی (که کورش ساخته و ۱۶ گاو هر کدام را می کشید) از بالا به تیر اندازی پرداخته و مصریان را سیل تیر فرا گرفت.

بخش ۹۰🌺
در این زمان کورش پارسیان را دید که نیاز به یاری دارند. پس او با ده هزار سواره به پشت سپاه مصر تاخت و چندان از ایشان کشت که تیخ به دست او خشکید. و ناگاه یک مصری پای اسب کورش را زد و او را واژگون کرد، پارسیان با شتاب پیرامون او را گرفتند تا دست دشمن به او نرسد.
یکی از پاسبان های کورش آمده او را بر پشت اسب خود نشاند، جنگ به دست ایرانیان افتاده و کورش نابودی مصریان را دید.
ویشتاسپ و کوری زانته دو سپهدار پارسی با دو هزار سوار به زدن مصریان پرداختند. کورش به بالای دژهای خود رفت و از فراز آنجا آوردگاه را دید. به هر گوشه دو دسته از دو سپاه به جنگ می پرداخت‌ و همه نیروهای دشمن مگر مصریان گریخته بودند.
کورش دید واپسین دسته های مصری به سختی پایداری کرده و خود را به کشتن می دهند، پس دلش سوخته و به پارسیان گفت از آنها دور شوید.

بخش ۹۱: آشتی با مصر🌺
کورش به مصریان پیام داد که شما بی باک بوده و مانند دیگران نگریختید، اگر می خواهید شمشیر خود را دهید و به ما پیوسته تا از تاراج لیدی سود ببریم، ما به شما در این شهر ها خانه می دهیم. مصریان گفتند ای سرور، شمشیر می دهیم و خانه را می گیریم و سپاس مند خواهیم بود ولی با لیدی نمی جنگیم زیرا تنها سرزمین بود که بر ما بدی نکرد. کورش پذیرفت و آنها را در دو شهر لاریک و کیلن جای داد(در ترکیه)
برای همین مصریان تا پایان روزگار هخامنش کورش را ستایش می کردند. نام این نبرد ثیمبرا بود در میان ترکیه. هخامنشیان تا دویست و بیست سال پس از این جنگ، هم چنان به روش های کورش می رزمیدند. در این نبرد نیمی از ۴۰۰ هزار سپاه دشمن به دست کورش نابود شد و یکی از بزرگ ترین نبردهای تاریخ است
شبان گاه سپاه ایران چادر زده و خوراک خورد، در زیر مهتاب و کنار آتش. ارتش لیدی چند تکه شده و هریک به شهرهای خود گریخت. کورش پگاهان با شتاب سوی سارد پایتخت لیدی تاخت.
پارسیان دیوارهای شهر را با کشته های کمی گرفته و درون شدند. کلدانیان (یعنی عراقی ها) نیز در سپاه کورش بودند و کرزواِس بدون جنگ رام شد (تسلیم شد)

بخش ۹۲: داستان کرزواس🌺
کورش و نیروهای او در گوشه ای از سارد شمشیر بدست خوراک خورده و آماده رزم بودند. سپس کرزواس آمده گفت درود بر تو باد سرور ما، سرنوشت مرا شکست و به دست تو داد.
کورش گفت درود بر تو باد، ما هر دو مردمان هستیم. آیا پندی به من می دهی؟
هرودوت گوید کرزواس درین زمان داستان خود را به کورش گفت (و درین جا سخن گزنفون و هرودوت برابر است)
یونانیان گویند زئوس خدای انها، پسری داشت به نام مانس، مانس نوه ای داشت به نام آتیس، آتیس پسرانی داشت به نام لیدوس و تیرنوس. لیدوس لیدیه را به یاری هیتی ها ساخت و تیرنوس به ایتالیا رفت و شهرهای آن سامان را بپا کرد.

بخش ۹۳🌺
سپس لیدوس مُرد و ایردانوس شاه شد. و یونانیان پهلوانی بزرگ داشتند به نام هراکلس یا هرکول. هرکول در جنگی اسیر و برده ایردانوس شد. و او دخترش را به همسری هرکول داد. از فرزندان هرکول و آن زن شاهان آینده شهر لیدی پدید آمد. بیست و دو شاه که تا پانصد سال به لیدی فرمانداری کردند.
واپسین شاه هراکلی نامش کاندولِس بود و او وزیری داشت به نام گیگس. و این شاه کمی نامرد و بی غیرت بود، زنی زیبا داشت که همیشه از زیبایی او به وزیرش می گفت. روزی به او گفت تو در گوشه ای بمان و هنگامی که همسرم برهنه می شود او را ببین تا بدانی چه می گویم. هرچه وزیر گفت ای شاه این گناه است و ناپسند او نپذیرفت.

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 14:57


تاریخ شاهان ماد و هخامنش🌺🌺

بخش ۸۴🌺
به هر روی پسر کبوجی پیش از راهی شدن به لیدی نماز های بسیار خواند. ارتش ایران دسته و ستون های فراوان داشت و هر ستون و دسته پرچمی برای خود ساخته بود.
و کورش، ویشتاسپ پدر داریوش را با هزار سوار پیشاهنگ نمود (پیشاهنگ گروهی است که فرسنگ ها جلوتر از سپاه بروند تا از کمین دشمن آگاه شوند) و این پیشاهنگ پس از چند روز با دیدن دود بزرگی (در میان ترکیه) دانست که به لشگر لیدی نزدیک شده. پس آنها چند اسیر گرفته و آنها را نزد کورش آوردند و روشن شد پیام راست بوده. لشگریان لیدی و مصری در کاپادوکیا برای تازش به ایران فراهم شده بودند (هرودوت می گوید کرزو اس به کشتار مردان و آزار زنان کاپادوک پرداخت و در این زمان سپاه کورش را برابر خود دید)

بخش ۸۵🌺
کورش به یاری آراسپ و جاسوس های خود دانست سپاه دشمن چهارصد و بیست هزار است. دویست و چهل هزار از لیدی (ترکیه)، صد و بیست هزار مصری و سوری، شصت هزار کلدانی، و یونانیان که در راه بوده و هنوز نرسیدند.
سپاه کورش دویست هزار بود . هفتاد هزار پارسی و سی هزار کادوس، بیست و پنج هزار ارمنی و پنج هزار کاسی و سرانجام هفتاد هزار مادی و هیرکان و گروهی عرب و آشوری‌. به ارتش هخامنشی سپاه آسیا نیز می گفتند در برابر یونان که سپاه اروپا بود.
هنگامی که کورش از جاسوسان شنید مصریان می‌خواهند او را در کمین بی اندازند گفت بهتر است در اندیشه خود باشند تا در کمین ما نیفتند.
و به سربازان سفارش می کرد در زمان جنگ همیشه ناشت و چاشت بخورند و به اسبها خوراک بدهند تا با شکم گشنه نجنگند (ناشتا و چاشت؟ صبحانه و عصرانه هست به زبان عربی، در زمان جنگ زودتر خوراک می خورند به جای روز و شب)
هم چنین کورش برای آن که به نیروهای خود نشان دهد آنها را می شناسد و برای او ارزش دارند گاهی نام آنها را می آموخت و ایشان را به نام می خواند.

بخش ۸۶: چیدمان ارتش ماد و هخامنش🌺
هنگامی که آراسپ از لشگر لیدی برای ایرانیان جاسوسی کرد گفت ارتش لیدی سپاهش را در ستون های بزرگ خواهد چید ولی کورش گفت من ستون های کوچک می سازم (تا سربازان بیشتری بجنگند و کمتر در پشت سپاه بیکار باشند. زیرا در ستون های بزرگ بخش بزرگی از سپاه بیکار است)
و او سربازان توانا را پیش برد ولی ناتوان ها را در پشت سپاه نهاد تا از پشت تیراندازی و کمک کنند (این روش وارونه ساسانیان است. در زمان ساسانی بهترین نیروها در پشت یا دل سپاه نگه می داشتند)
کورش گفت سربازان نیرومند را ستایش کنید و ترسوها را امید دهید، بیکار ها را هشدار کرده و هرکس گریخت را بکشید. کاردوکه سردار گردانه داران بود. چهار سردار بنام آژی دتا، پارنوکه، آرتا و آرتا گرشا، هریک را با هزار سرباز پشتیبان گردانه ها کرد تا از پشت سر برای انها نگهداری کنند و کسی به گردانه ها نزدیک نشود
آپرا داته(همسر پانتیا) فرمانده تکاوران شد، ولی پارسیان نپذیرفتند و به کورش گفتند فال بزن. پادشاه فال زده و به سود آپرا داته شد. فراموش نکنید پادشاهان پیش از اسلام مانند کورش در همه چیز رای وزیران خود را می خواستند و پادشاهی آنها خودکامگی و دیکتاتوری نبود.

بخش ۸۷🌺
فردای آن روز کورش نماز پگاه خواند. درخشش شمشیرها در آغاز روز زیبا شده بود. آپرا داته جامه ای سراسر زرین داشت که همسرش با آب کردن گردن بندهای خود سفارش داده بود. همسرش پانتیا به او پیمان کرد که پس از مرگ او شوهر دیگری نگیرد و این برای او ننگ است.
از سوی دیگر کورش پس از سخنرانی برای ارتش دوباره نماز خواند و زمان خوراک نیافت، تنها کمی نوشاک برایش آوردند که نوشید.
جامه کورش و همه نیروهای او یکی بود: بالاپوش بنفش (رنگ شاهان کیانی)
کلاه خود سپید، زره و گُست وان برنزی (گستوان زره اسب است)، نیزه و شمشیر بسیار بلند (شمشیر آن ها سه بار بلند تر از شمشیرهای امروزی بود چرا که آهن بلندی در پشت آن می بستند). با این ویژگی که زره و نیزه ی کورش روکشی نازک از زر و طلا داشت و کسی مانند او نبود.
در آن روز بارانی، ناگهان آذرخش زد و کورش فریاد کشید برویم به سوی آذرخش. نماد هخامنشیان که شاهین زرد رنگی بود بر روی نیزه می درخشید.
در این جا باید بگویم که پرچم هخامنشیان شاهین نبود، پرچم آنها درفش کیانی بود و شاهین روی نیزه تنها یک نماد برای آنها بود.

بخش ۸۸🌺
به هر روی پس از بیست فرسنگ در روز چهارم به دشمن رسیدند.
کرزواس دو گوشه سپاهش را نیم گرد کرد تا ارتش کورش را در بر بگیرند ولی کورش به سردارانش گفت این گونه گوشه های او از دل سپاه دور می شود و فرو می پاچد.
هنگام جنگ به سربازان گفت وای چه خوشبختی بزرگی. ایزدان دشمن را به شما دادند که با تاراج او بی نیاز شوید. امروز روز کشت چیزی است که کاشته اید. از ننگ و بی غیرتی بیزار باشید. در جنگ شتاب نکنید و آرام پیش بروید.
فریاد کورش در جنگ "خدای رهاگر و خدای رهنما" بود.
و پیاپی سربازان را آفرین می گفت.

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 14:56


تاریخ شاهان ماد و هخامنش🌺

بخش ۷۹: شکست کادوسیان🌺
به هر روی کلدانیان به شهر گاتاداس رسیده و با دیدن او و سپاهش انها را نابود کرده و خود او را زخمی کردند، ناگهان سپاه کورش از دور پیدا شد و به دل کلدانیان تاخت و انها را گریزان کرد. کورش کسانی که گاداتا را زخمی کردند را کشت و به او گفت اگر شاه ستمگر کلدان تو را از داشتن پسری ناتوان کرده بدان که خداوند ما را به تو بخشیده برای دوستی تا زمان مرگ.
گاداتا گفت شما از فرزند برای من بهترید زیرا اگر نبودید مرا می کشتند. آنگاه برای آنها قربانی بسیار کرد و برای ارتشیان کباب پخت.
شوربختانه گروهی از کادوسی ها و گیلانی ها بدون فرمان کورش از سپاه جدا شده و برای شادی او به سوی شهر بابل رفتند ولی بدست گروهی از کلدانی ها کشته و زخمی شده، فرمانده آنها نابود شد. کورش با دیدن زخمیان آن ها خشمین نشد ولی بسیار دلش شکست و تا پایان شب به نگهداری آنها پرداخت و برای تک تک آنها خوراک و دارو فرستاد. کورش با مهربانی به کادوسی ها پند داد که بدون فرمان از ارتش جدا نشوید و هر ستون که جدا می‌شود نیاز به پشتیبانی از ارتش بزرگ تر دارد. کورش به آنها گفت فرمانده دیگری از میان خود برگزینند و به سردار نوین پندهای جنگی داد تا بداند چه کند. و فردای آن روز همان روستا که دشمن پیروز شده بود را گرفت و ویران کرد تا آنها به این جنگ سربلند نباشند.

بخش ۸۰🌺
و کورش برای نزدیک شدن به مردم عراق به پادشاه کلدان پیش نهاد کرد تا از این پس جنگ میان دو سپاه باشد و به کشاورزان آسیب نرسد تا به این روش با کشاورزان عراق نزدیک شده و از آنها خوراک بخرد. پادشاه کلدان در نامه ای پذیرفت.
یک روز که کورش برای جنگ آماده می شد گاتادا به او گفت من فرزندی ندارم تا جانشین من باشد، گنج و سپاهم برای تو باشد. آن گاه گریست و گفت سوگند که من با همسر شاه کلدان سخن هم نزدم و این ستمگر مرا تاوان کرد. کورش با او همدری کرده، هردو رنجیدند. کورش گاداتا را دوست خود گرفت و از او خواست تا زمان مرگ همراهش بماند. آنگاه پیک شادی آمد که سپاه کمکی از پارس با پانزده هزار جنگجو رسیده.

بخش ۸۱🌺
هم چنان که گفتیم کتاب گزنفون جنگ میان پارس و ماد را نیاورده و می گوید کورش جانشین نیاکان خود شد. ولی در این زمان او داستانی می گوید که از نگاه من می خواهد نابودی ماد به دست کورش را به زبان پنهان بنویسد. گزنفون روانش شاد گوید:
پس از این پیروزی ها کورش از رهبر ماد درخاست دیدار کرد و برایش چادری باشکوه و فرش به پا داشت.
پادشاه ماد با اسب خود آمده و با دیدن بزرگ شدن سپاه کورش و گنج و دارایی او گریست و گفت بسیار برایم شرم آور است که من از تو کوچکتر شدم زیرا من از خاندانی پرشکوه بودم که از صد ها سال پیش رهبری می کرد. تو مانند کسی هستی که مردم مرا گرفتی و آنها را از من بیزار و به خود نزدیک کردی. کورش اندوهگین شده و گریست. آنگاه رهبر مادها را بوسید و از او پوزش خواست و گفت من خویشاوند توام و هرچه کردم برای همه ماست.
سپس رهبران ماد برای کیاکسار رهبر خود پیشکش بسیار آوردند از زن و جامه و اسب های بلند که او شادمان شد. این گونه گزنفون با هنرمندی نابودی پادشاه ماد به دست کورش را داستان می کند.

بخش ۸۲🌺
و کورش در همه این زمان یک گردان ده هزار تنی از سواران پارسی ساخت و آنها را آموزش داد.
از سویی او گردانه های بهتری ساخت. چرخ های استوار و تیز تر و میان چرخ نیزه هایی برای خورد کردن پای دشمن ساخت و گردانه داران را زره پوش کرد که هخامنشیان تا پایان روزگار خود این روش را انجام دادند. هم چنین پسر کبوجی سپاهی از شتر سواران داشت.
آگاهی کورش نیرومند بود. او فرماندهان ناخشنود دشمن را به سوی خود می کشید، از فرستادگان هند برای جاسوسی از دشمن بهره می‌گرفت. سربازان پارسی را مانند کارگران برای کار ولی در پنهان برای جاسوسی می فرستاد و از تک تک اسیران بازجویی می کرد تا بداند سخن جاسوس های او درست بوده یا نه.

بخش ۸۳: جنگ لیدی🌺
در این زمان پیامی هراسناک به ارتش ایران رسید. شاه لیدی (نیمی از ترکیه) کرزواِس که در جنگ پیش گریخته بود با صدها هزار سپاهی از لیدی و سوریه، پونیک و مصر و یونان آماده جنگ می شد. کورش کوشید با گفتن اینکه جنگ افزار های شما بهتر شده لشگر آسیا را شاداب کند و سخنرانی های نیرومند برای آنها کرد، دشمن را کوچک نشان میداد تا ترس آنها را نابود کند. او گفت کرزواس مردی ناتوان است و می‌کوشد مردان کشورهای دیگر را برای جنگ بخرد. کوری زانته نیز آنها را امید داد که کاپادوک و لیدی دو سرزمین آباد و شاد را خواهیم گرفت و آن ها را بخش بندی می کنیم. سرانجام کورش رای گیری کرد و بیشتر رهبران پذیرفتند که با شتاب به لیدی بتازند پیش از آمدن آنها.
کورش سفارش کرد هر سرباز برای نیم ماه خوراک سبک، جامه، دارو و سوهان برای تیز کردن نیزه بیاورد چون در راه کمبود خوراک است و یخ بندان.

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 14:56


شاهان ماد و هخامنش🌺🌺

بخش ۷۴: داستان گبریا🌺
گبریا از رهبران توانگر آشور بود که با نبونید پادشاه کلدان دوستی داشت (آشور و کلدان بالا و پایین عراق است)
و پادشاه کلدان پسر گبریا را برای همسری با دختر خود برگزید. از داستان که پسر گبریا و پسر پادشاه به یک شکار و گردش شدند و چون پسر گبریا شکارهای بسیار کرد و پسر نبونید ناتوان بود از روی خشم پسر گبریا را با نیزه کشت. نبونید بسیار پوزش کرده و جنازه پسر گبریا را برای او فرستاد. او که فرزند خود را فرستاده بود تا داماد شود اینک پیکر خونین و بی جان پیرش را دریافت کرد. از همین رو گبریا کورش را مانند پسرش خوانده گفت اگر بتوانی کینه فرزندم را بگیری من و سپاه و گنجم برای تو خواهد بود و دخترم را به تو می دهم چنان که همچون پسرم باشی و من جنگجوی تو.
پس کورش دست خود را دراز کرد و او را ستایش کرده گفت شما بروید و ما به شهرتان خواهیم رسید.

بخش ۷۵🌺
لشگر کورش در ستون های آراسته می رفت و او هرکس بیرون از ستون بود را تاوان می کرد تا سپاهش همیشه آراسته باشد.
کورش پیش از رفتن به درون دژ گبریا پیرامون ارگ دید و دانست بسیار خوب ساخته شده. از این رو ترسید که مبادا دسیسه ای باشد. سپس پیشاهنگ هایی به درون فرستاد و پس از بازرسی همه چیز، به درون شد (چرا که بسیار دور اندیش بود)
و گبریا گنج ها و دختر خود را به کورش نشان داد برای همسری. پسر کبوجی با جوانمردی گفت:
من گنج ها و دخترت را پذیرفتم و اینک دوباره آنها را به تو می دهم. و من تنها یک چی از تو می پذیرم:
تو همه چیزت را به من دادی و من نشان دادم چیزی فراتر از اندازه خود نمی خواهم تا نام نیکی از من در آینده بماند. همین برایم بس است. این بود تنها چیزی که کورش از پیرمرد گرفت😿

بخش ۷۶🌺
و برای اینکه به گبریا سختی ندهد و با سپاهش درون ارگ شام نخورد بیرون رفت و گبریا را به شام در چادرگاه خود مهمان کرد.
گبریا دید پارسیان با فروتنی خوراک می خورند و هریک کمتر برمی‌دارد تا به دیگری برسد. این فرهنگ نیاکان ما بود که امروز چیزی از آن نمانده.
گزنفون می گوید پارسی ها هرگز سخن ناشایست نمی گویند و شوخی زشت نمی کنند (وارونه امروز)
هنگام خواب گبریا دید که تخت کورش و سپاه او از برگ و شاخ درختان ساخته شده و بر روی آن می خوابند. کورش گفت ای گبریا آیا من توانمند ترین مرد جهان نیستم؟ ببین که زمین تخت و آسمان سخف من است🌟🦅

بخش ۷۷🌺
فردای آن روز پیام رسید که لشکری از کاسی ها و کادوسی ها به سوی کورش آمده برای همکاری (کاسی ها مردمی پیش از ما ایرانیان بودند، از زاگرس به عراق تاخته و آنجا را برای سالها گرفتند، سرانجام به دست آشور و کلدان نابود شده، گروه کمی از آنها ماند، ولی کادوسی ها گیلانی بودند و از نژاد ایرانی)
گِزنِفون می گوید کادوسی ها مردمی باغیرت و باخروش بودند. و خوب است که ایرانیان امروز از خود بپرسند، از آن همه غیرت و میهن پرستی، پوشش زنان و خداپرستی چه چیزی مانده؟ آیا همه چیز را نابود و زنان خود را برهنه نکردیم؟ سپاه کادوسی نزدیک سی هزار و ارتش کاسی چهار هزار بود چرا که کاسی ها به دست آشور نابود شده بودند. پس پارسیان با کاسی و کادوسی ها همدست شده برای جنگ با شاه کلدان.
گبریا به کورش هشدار کرد که ارتش بابل هم اندازه سپاه کورش است و جنگی آسان نیست. ولی کورش گفت ارتش من در بهترین روند است و از جنگ با کسی که دو بار شکست شان داده باک ندارد. دشمن تا زمانی شیر است که ما را در نبردگاه نبیند🌟

بخش ۷۸: داستان گاداتا🌺
کورش پیش از پایتخت شهر های کوچک را گرفت و هرکس جنگید را سرکوب کرد، بیشتر تاراج ها را به گبریا سپرد و به او گفت کینه پسرش را می گیرد. آن گاه دوباره بخشی از تاراج را به هیربدان و موبدان بخشید چرا که یک پادشاه دینی بود.
گبریا کورش را از یکی از بزرگان آشور به نام گاداتا آگاه کرد که با شاه کلدان دشمنی داشت.
و می گویند شاه و گاداتا بسیار به هم نزدیک بودند تا اینکه یکی از زنان شاه سخنی درباره گاداتا گفت. شاه همین را بهانه کرد و فرمود این مرد بیچاره اخته شود. این گونه بود که آنها دشمن شدند.
پسر کبوجی با شنیدن داستان نامه ای به گاداتا داده و او را برای شورش فرا خواند. آنگاه به کمک او ارگی بزرگ را گرفت و به سربازان خود گفت:
"بسا دشمنان که با تو در پنهان دوست باشند و بسا دوستان که در پنهان با تو دشمنی کنند"
آشوریان در کینه به شهر گاداتا یورش زدند و او برای پشتیبانی از شهر خود سراسیمه رفت.
هنگامی که کورش به داستان پی برد به ارتش خود گفت که این مرد برای ما خودش را نابود کرده و اینک جوانمردی نیست اگر وی را رها کنیم. پس ایرانیان با شتاب برای کمک به دوست خود رفتند و از مرگ باکی نکردند.
کوری زانته، آرتابا، ویشتاسپ سرداران پارسی کورش بوده و هندامیا، هارپاگ، آراسپ فرماندهان مادی او بودند. داتاما فرمانده کادوسی و تیگران سردار ارمنی اش. همگی به یاری دوست خود شتافتند چرا که دوست گرامی است

زرتشتی اَوِستایی

20 Dec, 14:55


گسترش ایران در زمان ۲۰ پادشاه انجام شد

سیاه = کیانیان
سپید = گسترش مادها
سرخ = گسترش کورش
زرد = کبوجی پسر کورش
بنفش = به دست داريوش

زرتشتی اَوِستایی

07 Oct, 17:36


اگر مهرگان را نگرفتید تا ۶ روز زمان دارید برای جشن♥️♥️♥️

زرتشتی اَوِستایی

07 Oct, 15:00


مهرگان شاد🌼🌼

من برای جشم مهرگان هیچ کار نکرده بودم
با شتاب یک کیک بستنی خریدم (۳۰۰ هزار تومان)
و یک بسته کباب لقمه (۱۰۰ هزار تومان)
با یک‌ نوشیدنی

۶ دلار شد
شما هم با پول کم می توانید یک جشن خوب بگیرید اگر شام نپختید🌺🌺

زرتشتی اَوِستایی

07 Oct, 13:24


دوستان درود🌺🌺

همان جور که می‌دانید بنده ۹ ماه است کم کارم و رسانه را سپردم به خانم روخشان

ولی چرا؟
ما زمانی که این رسانه را ساختیم تاریخ کیانی و ماد، آشور و کلدان، اسراییل و عیلام را نوشتیم
گاه شمار هماهنگ ساختیم برای جشن ها
فرامین دین و صد سرود اوستا را به زبان ساده ساختیم
و در چند ماه به ۲ هزار کاربر رسیدیم.

گروهی از ایرانشهری ها از پیشرفت ما خشمگین شدند.
گفتند آقا ما می خواستیم امپراطوری زرتشتی بسازیم شما آمدید نذاشتید
از چی دستور گرفتی از چی فرمان می گیری؟
تو بهایی هستی یهودی هستی مسلمان سایبری هستی و ....

من گفتم بسیار خوب
من یکسال نميام تا این ها امپراطوری بسازند.
۹ ماه گذشت، آیا در نبود من کاری کردند؟
امپراطوری برپا شد؟
رسانه های خودشان هم رها کردند رفتند
به زودی برمیگردم و تاریخ هخامنش و اشکانی و ساسانی را دنبال می‌کنیم

این ۱ سال نبودن من نیاز بود تا فریب ایرانشهری ها آشکار شود❤️

زرتشتی اَوِستایی

07 Oct, 13:14


پاییز خوش باد
همراه دین زرتشت❤️

بخش های رسانه ی اَوستایی☀️☀️☀️

تاریخ شاهان کیانی🌲
https://t.me/zaraves/1606

سرودهای اوستا و پیوست🌳
https://t.me/zaraves/1762

گاه شمار و جشن های دینی🌴
https://t.me/zaraves/1884

پژوهش های کوچک🌹
https://t.me/zaraves/1968

تاریخ همسایگان ایران 🌺
https://t.me/zaraves/3194

شاهان ماد و هخامنش 🌷
https://t.me/zaraves/3438

شاهان اشکانی و ساسانی ب زودی.......🌟

تاریخ و جشن های این ماه🌕
https://t.me/zaraves/1953

بزرگ کردن پیام های تلگرام☀️
https://t.me/zaraves/2103

اوستای جیبی🌈
https://t.me/zaraves/2267

کارنامه زرتشت پیامبر و سنگر ما💧
https://t.me/zaraves/1683

پیک تابستان 🦋
https://t.me/zaraves/3453
𔓙‌𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙
𔓙‌𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙𔓙
🦋 میهن 🦋 ناموس 🦋 اهورامزدا🦋

با هیچ گروه سیاسی در جهان همکاری نداریم❤️

زرتشتی اَوِستایی

07 Oct, 13:05


جشن مهرگان🌺🌺

بهانه ی جشن:
ستایش ایزد مهر. خداوند او را افریده و ایزد مهر  دوست آسمانی و نگهدار ماست. او نگهدار پیمان ها میان مردمان و کشورهاست. هرکسی پیمانی بسته و انجام‌ ندهد را تاوان می دهد و حق ستم دیده را از ستمگر می گیرد
این ایزد بزرگ در آشور و بابل. ایران و مصر. رم و کشورهای باستانی پرستش می شد و گمان می شود نماد فروهر که در آشور و ایران می بینید برای ایشان است.
از سویی دیگر هم چنان که ایزد تیر به آرش کمانگیر یاری داد ایزد مهر نیز به فریدون یاری داد تا در این جشن بر دهاکه پیروز شود و ایران را آزاد کند. پس مهرگان هم جشن دینی و هم جشن میهنی است
مهرگان دومین جشن بزرگ دینی است و به آن نوروز پاییزی می گویند. بسیار برای خوراک آن‌ بکوشید🌺🌺

زمان‌ جشن: ۱۶ مهر
گروهی از زرتشتیان به شیوه باستانی ماه ها را سی روزه می شمارند نه سی و یک روزه. و این کار آنها مردم را گیج کرده و برای نمونه جشن شهریور آنها را به ماه پیش انداخته.
ولی ما جشن ها را با سال امروزی و ماه های کنونی هماهنگ کردیم تا برای مردم آسان و روش ها دوباره زنده شود🌺🌺

روش جشن: در آن روز بیاسایید و شاد باشید و خوراک خوب بخورید (کنار خوراک کمی آب میوه و بلال کبابی یا هر چیزی که دارید برای بچه ها و خود بپزید)
نیاز به هزینه نیست. حتا اگر چند تخم مرغ و کمی رب در خانه دارید و پول کمی دارید با همان جشن بگیرید. به ویژه که ایزد شهریور نگهدار تهی دستان است
می توانید این جشن را به تنهایی و یا در خانه خود همراه خانواده بگیرید
در کنار نماز روزانه کمی از سرود مهر یشتا هم بخوانید (نماز را فرستادم پیش تر. سرود هم در این‌ پیام می فرستم)
داستان فریدون و دهاکه را هم بخوانید که می فرستم🌺🌺

بخشی از مهر یشتا:
بنام ایزدان
شادی بر تو ای اهورامزدا
خشنود باد ایزد مهر سرزمین دار
اهورامزدای خدا چنین فرمود به سپیدمان زرتشت
که ای سپیدمان
زمانی که من مهر سرزمین دار را افریدم او را در شکوه و ستایش و نیایش برابر با جایگاه خود افریدم
ای سپیدمان
پیمان شکنِ گناهکار همه کشور را نابود می کند. گناه او به اندازه ی صد کافر است و به اندازه ی صد پارسا کش
ای سپیدمان
مبادا پیمانت بشکنی
چه پیمانی که با یک بدکار بستی چه پیمانی که با یک پارسا
با هر کدام که بستی پیمانت‌ را نگه دار
مهر، سرزمین دار به کسی که پیمان شکن نباشد اسبان پر شتاب می بخشد
اذرِ اهورامزدا (ایزد اتش و روشنی) به پیمان دار، راه درست را می نماید
روان پاک و زورمند مرده گان پارسا به پیمان دار فرزندان کاری می بخشند.
برای فر و بزرگی اش او را در نماز و با زُهراب (نوشاک دینی) می ستاییم
مهر، سرزمین دار را
مهر سرزمین دار را می ستاییم که استان های ایرانی را، خانه های شاد و خوش و ارام می بخشد
ما را یاری بخشد
ما را اسانی بخشد
ما را رستگاری بخشد
مهربان ما باشد
چاره ساز ما باشد
پیروزگر ما باشد
خوشبخت گر ما باشد
دادرس ما باشد
آن پرتوان جاودان پیروز
آن فریب نخورده ی شایسته ی ستایش و نماز
آن مهر
دارای سرزمین پهناور
آن ایزد نیرومند
نیرومند ترین افریده🌺🌺

زرتشتی اَوِستایی

07 Oct, 13:05


داستان مهرگان 🌺🌺

مرگ یم:
دهاک پس از کشتن جمشید چهارمین شاه ایران شد با اینکه خون ایرانی نداشت. آبتین نوه جمشید از ترس به ورنا یا گیلان گریخت و با زنی به نام فرانک همسر شد و از او سه پسر پیاپی گرفت: برمایه، کیانوش و سومی که فریدون بود. سربازان دهاک همه جا را گشته و سرانجام آبتین را یافته، به نزد آن ستمگر برده و کشتند. فرانک از ترس با سه پسرش به کوه هَربرز یا البرز گریخت تا از همه دور باشد. دهاکه دو دختر دیگر جمشید شهرناز و ارنواز که بچه های پاک و پوشیده روی بودند را گرفته، به آنها جادوگری آموخت و بزرگشان نمود. سپس به آنها همسر شد. فریدون پس از دهاک این دو زن را در میانسالی گرفت و روشن است که پادشاهی دهاک به اندازه بزرگ شدن دو دختر بچه بود (نزدیک بیست سال)
در اوستا آمده دهاک بَوری. بَور می شود بابِل. به او بیوَر اسب می گویند یعنی دارنده ده هزار سواره.
بر تخت نشسته و در هنگام او هنر و خرد خار شد و دیوپرستان به یاری اش آمدند. پاسبانان او به دنبال یاران جم و ارتش ایران بوده و هرسال هفتصد جوان را می کشت (اگر ایرانیان هر سال هزار بچه می آوردند او جان هفتصد جوان را می گرفت)
شبی در خواب سه جوان دید که او را به زنجیر بسته و می برند. موبدان را زور کرده تا گزارش خواب کنند.
و دهاک گزارش خواب خواست. موبدی گفت آن سه برادر تو را می گیرند، زیرا پدرشان را می کشی، سومین پسر که فریدون است هنوز زاده نشده.
پس دهاک سپاه خود را به شهر و دهان فرستاده و همه جا به دنبال نوزادی پسر بود. در این زمان آبتین دستگیر و برده شد و فرانک با پسرانش به البرز گریخت. فرانک فریدون را به موبدان کوهستان سپرده تا پرورش دهند. روزی فریدون شانزده ساله به نزد مادر آمد و نام و نشان پدرش را خواست. فرانک گفت که پدرت آبتین از خون شاهان است و دهاک پدرت و نیایت جمشید را کشته و ما را آواره نموده. فریدون خشمین شد ولی مادرش او را آرام کرد و گفت اینک بمان و بدرنگ تا زمانش برسد🌺🌺

شورش کاوه:
روزها گذشت و دهاک پیوسته نگران تر می شد. سرانجام بزرگان ایران را خواسته و در برگه ای گواهی نوشت که "ما ایرانیان از این شاه چیزی مگر داد و خوبی ندیده ایم" و از همه خواست آن را پیمان کنند. او می خواست اگر روزی گرفتار شد این گواهی را به فریدون دهد تا او را نکشد. و بزرگان یک به یک نامه را مهر کردند که ناگهان فریاد خروشی به گوش آمد.
مردی به نام کاوه به تالار آمد و فریاد زد که ای شاه من مردی آهنگرم که از دست تو آتش آید سرم، چندین پسرم را کشتی و اکنون واپسین پسرم را گرفته ای تا بکشند. دهاک فرمود پسر او را آزاد کنند و سپس از او خواست که نامه را مهر کند و به دادگری او گواه شود.
کاوه از خشم نامه را گرفت و تکه تکه کرد. سپس به میدان شهر آمد و چرم آهنگری اش را به نیزه کرده گفت من سوی مردی به نام فریدون می روم که از خون جمشید است، آیا زمان برگشت کیانیان نرسیده. پس هرکه خواست بیاید و مردم بسیاری روان شدند.
با رسیدن انها، فریدون و دو برادرش با مادر  بدرود کرده و او با گریه آنها را فرستاد. و در راه از هر شهر و دهی که می گذشتند مردان بسیاری به آنها می پیوست.
و فریدون به چرم آهنگری کاوه پارچه ای بنفش بست و میان آن ستاره ای زرد و چهار پر نگاشت. پیرامون آنرا نیز به رنگ سرخ بیاراست. این پرچم تا پایان ساسانیان درفش ایران بود.
از آنجا که دهاک جادوگری می دانست ایزد سروش آن شب نزد فریدون آمد و به او جادوهایی آموخت و وی را از آسیب راه آگاه کرد. و این شب همان شب بود که برادران فریدون سنگی از بالا پرتاب نمودند تا او را بکشند و خود رهبر شوند، ولی سنگ میان دو کوه گیر افتاد و فریدون هم آنها را بخشید.
و پایتخت دهاک در گنگ دژ بود، جایی در آسیای میانه (که روزی یکی از رهبران زرتشتی از آنجا نمودار خواهد شد) و گروهی به نادرست این شهر را بابل یا اورشلیم دانسته اند. فریدون شب هنگام به آنجا رسید.
پس فریدون به پایتخت رسید و آن ستمگر پیش از آن به مرز هند رفته بود تا گروهی از مردم را سرکوب کند. پس فریدون نبرد کرده و ایرانیان سپاه دهاک را تار و مار کرده و به کاخ او رسیدند. فریدون به شکوه و مردی دو دختر جمشید، دو همسر دهاک را از شوهر جدا کرد و به آنها همسر شد.
دهاک با شنیدن این پیام خشمی شده، به پایتخت برگشت و با ایرانیان جنگید. میانه روز سپاهش در هم شکست و فریدون با گرز به او کوبید و سرش را شکست. و چنین شد که وی را زنجیر کرده، دست بسته به کوه دماوند کشاند و در غاری سیاه بست تا از گشنه گی بمیرد. 
دهاک گروهی بیگانه همچون زنگیان و دیوپرستان را به میان ایرانیان آورد تا او را یاری دهند که فریدون همه را بیرون کرد تا خون ایرانیان آمیخته نشود. پیروزی فریدون بر دهاک در شب جشن مهرگان است که ستایش ایزد مهر هم همان شب است. این نهمین جشن ایرانیست و در ایران باستان نوروز و مهرگان بسیار والا بود. نام‌ دهاک یعنی ویرانگر🌺🌺

زرتشتی اَوِستایی

17 Aug, 15:21


آیا برای پدران من این نیایش را می خوانید؟

فرا رسیدن ماه شهریور پیشاپیش شاد 🌟

تاریخ هخامنش بزودی....

زرتشتی اَوِستایی

17 Aug, 15:19


ستایش ایزدگرد، واپسین شاه ساسانی🌺🌺

به نام ایزدان
ستایش و سرود، نیایش و درود بر سی و سه ایزد توانا و فرشتگان دانا
و بر روان شاهان کیانی
و پادشاهان ساسانی
ستایش و سرود، نیایش و درود
بر هرمز خدای آفریدگار و اهورای پرودگار
که جهان و دین آفرید
زمین و روشنی آفرید
جانور و مردم را آفرید
و شادی برای آنها نهاد🌺🌺

ستایش و سرود، نیایش و درود
بر واپسین شاه زرتشتی ما
ایزدگرد شهریاران
یزدگرد پسر شهریار
ستایش بر تو ای رهبر تاراج شده
نیایش بر تو ای شاه کشته شده
بر تو ای کسی که لاشه اش برهنه کردند
بر تو که فرزندان و کنیزانش گریخته کردند
ای شاهی که مرزهای او را شکستند
و دروازه ها را به رویش بستند
بر تو ای کشته ی بی گناه
بر تو ای نابود شده سپاه
ای یاری نشده از مردم خود
ای تنها شده از ارتش خود
سوگ و اندوه از رنج تو
ای کسی که دین خود رها نکرد
ای که اَوِستا را از خود جدا نکرد
ای که خون او و یارانش بریختند
و ای که سر سردارانش آويختند
ای که توانا به خون خاهی نبودی
و ابومسلم برای تو خون خاهی کرد
ای که جایگاه تو را پیش کنیزانت شکستند
و ای که پس از مرگ دستهایش را بستند
ای کسی که پیکرش را برهنه کردند
برهنه شده در راه خدا
و ای رها شده در راه دین
ای که خاندان او را کشتند
و توان یاری آنها را نداشت
ستایش بر تو و صدها هزار مردی
که همراه تو سرنگون شدند
ستایش بر زنانی
که همراه تو خود را کشتند
سوگ بر تو ای پشتیبان دین
و ای رزمنده ی آیین
و اگر برایت اشک نمی ریزیم
چرا که اوستا گفته
بر مردگان خود زاری نکنید🌺🌺

خداوند نفرین کند همه کسانی
که شهرهایت را به دشمن گشودند
که تاج و گوشواره هایت را ربودند
آنها که تو را به همدان و سپاهان
و کرمان و سیستان راه ندادند
و هنگامی که خواستی به مرو بیایی
ماهویه گفت ای مردم این شاه شما نیست
این که زخمی و نیمه جان به خراسان آمده
و سپاه و یاوری ندارد
بیایید او را تاراج کنیم
و به درون راهش ندهیم
خداوند نفرین کند ماهویه را هزار بار
که تو را در آن روزها بسیار آزار داد
و هنگامی که ماهویه برای نیزک نامه نوشت
به او گفت ایزدگرد را بترسان
و به جنگ او بیا
و نیزک آمده با نیزه خود به شانه ات کوبید
و تو به آسیابی گریختی
در آنجا تو را تکه پارچه کردند
خدا نفرین کند نیزک و ماهویه را
خداوند بشکند نیزه های شوم انها
خداوند بشکند دلهای آنها
که هر دو پس از تو
به خاری و زاری کشته شدند
خداوند نفرین کند
آنها که جامه هایت را برداشتند
و پیکرت را برهنه در آب گذاشتند
چنان کردند
که زنان و کنیزانت از ترس بگریزند
خاندان تو را گریزان کرده
پسرانت خود را پنهان کرده
و زنانت خود را نهان کردند🌺🌺

خداوند نفرین کند مردمی که رهایت کردند
بر آنها که زنان تو را بی پناه نموده
کسانی که پیکرت را دور ریختند
مهربانی پدرانت از یاد برده
و سر بزرگانت به چوب آویختند
خداوند نفرین کند مردمی را که
از مرگ تو شادی کردند
آنگاه فریاد های شادی و سور
از میان شهرهای ایرانی برخاست
هنگامی که پرسیدند چه پیش آمد
گفتند که ایزدگرد کشته شده
و مرگ تو را سور گرفتند
بسیاری از آن مردم پس از تو
به خاری و زاری کشته شدند
ما آنها را نیاکان خود نمی دانیم
و پدران و مادران خود نمی شماریم
شاد باشد روان فرخزاد پسر هرمز
هنگامی که مردم مرو بیرونت کردند
برابرت افتاده گریست
که ای شاه بیا از مرو برویم
به خدا آنها دو شاه را کشته اند
و تو را هم خواهند کشت
شاد باد روان فرخزاد
او یکمین سوگوار تو بود
و شاد باد روان آن مسیحیان
که پیکرت را از آب بیرون کشیده
پنهانی دخمه کردند
و از سوگ تو گریستند
ستایش بر تو ای واپسین پادشاه
که پس از تو پادشاهی نیامده
نیایش بر تو ای رهبری
که پس از تو رهبری نیامده
تا زمانی که بهرام از کابل برسد
ای که پیش از مرگ دشنام ات گفتند
و ای که در کتاب ها بدنام ات کردند
ای که هیچ نگفتی و خاموش بودی
من بی گمانم که تو بی گناه بودی
واپسین پادشاه ما بودی
و بی گمانم ابومسلم کینه تو را گرفته
دشمنان تو را در بیست شهری شکست
که دشمن در آن بیست جایگاه
لشگر تو را شکسته بود
و ابومسلم حکومتی را نابود کرد
به جای حکومت شما
این روشن می کند که خداوند
او را خونخاه تو نهاده
ستایش بر همه ایزدان
که بهترین یاوران تو هستند
ستایش بر روان شاهان کیانی
و ساسانی
و بر ایزدگرد شهریاران 
فرخزاد پسر هرمز
و برادرش رستم
و هزاران مردی
که همراه او سرنگون شدند🌺🌺

(این نیایش هنگام بیداری از خواب به من آموخته شد و من با شتاب آن را نوشتم)

زرتشتی اَوِستایی

19 Jun, 11:15


شهریور ام پاییز بی باران
شهریور ام پاییز بی رنگ است
دلتنگ شادی های تابستان
دلواپس افتادن برگ است

در روز ۳۰ شهریور بار دیگر جشن گاهن بار را می گیریم
این بار آفرینش زمین به دست خداوند


پایان تابستان 🌅🌅🌅🌅🌅🌅🌅

زرتشتی اَوِستایی

19 Jun, 11:15


جشن اَمرداد گان. جشن شهری وران🌺🌺

بهانه ی جشن:
این دو جشن برای ستایش اَمرداد دختر اهورامزدا و شهریور پسر اوست. امرداد نگهدار خوراک ها، گیاهان و میوه هاست و اوست که به ما خوراک و سفره می بخشد.
ایزد شهریور هم نگهدار آهن ، پهلوانان و پناه تهی دستان است. برای همین از پهلوانان می خواهد که به یاری بینوایان برسند.
شهریور به زبان ایرانی یعنی حکومت و فرمانداری خوب. و اَمرداد یعنی بی مرگی و جاودانی
درود بیکران بر بانو امرداد و ایزد شهریور🌞🌞

زمان‌ جشن: هفت امرداد و چهار شهریور.
گروهی از زرتشتیان به شیوه باستانی ماه ها را ۳۰ روزه می شمارند نه ۳۱ روزه. و این کار آنها مردم را گیج کرده و برای نمونه جشن شهریور آنها را به ماه پیش انداخته.
ولی ما جشن ها را با سال امروزی و ماه های کنونی هماهنگ کردیم تا برای مردم آسان و روش ها دوباره زنده شود

روش جشن: در آن روز بیاسایید و شاد باشید و خوراک خوب بخورید (کنار خوراک کمی آب میوه و بلال کبابی یا هر چیزی که دارید برای بچه ها و خود بپزید)
نیاز به هزینه نیست. حتا اگر ۵ تخم مرغ و کمی رب در خانه دارید و پول کمی دارید با همان جشن بگیرید. به ویژه که ایزد شهریور نگهدار تهی دستان است
می توانید این جشن را به تنهایی و یا در خانه با خانواده بگیرید
در کنار نماز روزانه کمی از سرود هفتا یشتا هم بخوانید (نماز را فرستادم پیش تر. سرود هم در این‌ پیام می فرستم)
به بچه های خود داستان جشن را بگویید🌞🌞

بخشی از سرود هفتا یشتا:
بنام ایزدان. شادی بر تو ای اهورامزدا
اهورامزدای خدای درخشان و فرهمند را می ستاییم
ایزدان را می ستاییم
بهمن (ایزد جانوران) را می ستاییم
آشتی، ایزد پیروز و نگهدار آفریدگان را می ستاییم
خرد درونی و خرد آموختنی مزدایی را می ستاییم
اردیبهشت زیباترین (ایزد پاسبان جهان) را می ستاییم
نیایش پر توان و مزدایی "اَیریمن گرامی" (یسنای ۵۴) را می ستاییم
سوگ نیک و فرابین و پارسای مزدایی (ایزد سوگندها) را می ستاییم
شهریور🌞 (ایزد پهلوان ها و تهی دستان) را می ستاییم
آهن آب دیده را می ستاییم
مهربانی و یاری بینوایان را می ستاییم
آرمیتای نیک (ایزد مهربانی) را می ستاییم
راتای نیک و فرابین و پارسای مزدایی (ایزد جوانمردی) را می ستاییم
خرداد گرامی (ایزد آب های اشامکی) را می ستاییم
یایری هوشتی (ایزد نگهبان جشن ها) را می ستاییم
همه ایزدان سال. آن پارسایان را می ستاییم
اَمُرداد گرامی🌞 ( ایزد گیاه و میوه ها) را می ستاییم
رمه و گله و کشتزار های سودمند گندم را می ستاییم
درخت گوکران مزدایی را می ستاییم (که هرکس میوه اش را بخورد جاودانه شود و امرداد نگهدارش است. و نام امرداد یعنی بی مرگی)🌞

زرتشتی اَوِستایی

19 Jun, 11:15


جشن اَمردادگان و شهریوران
۷ امرداد
۴ شهریور

زرتشتی اَوِستایی

19 Jun, 11:15


تابستان از سپهری🌻

دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟
من دراین آبادی
پی چیزی می گشتم🍀


پی خوابی شاید
پی نوری ، ریگی ، لبخندی
پشت تبریزی ها
غفلت پاکی بود
که صدایم می زد☀️


پای نی زاری ماندم
باد می آمد
گوش دادم
چه کسی با من حرف می زد ؟
راه افتادم💧


یونجه زاری سره راه
بعد جالیز خیار ، بوته های گل رنگ
و فراموشی خاک
لب آبی
گیوه ها را کندم
و نشستم پاها در آب
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است🌸


نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه
چه کسی پشت درختان است ؟
هیچ می چرد گاوی
ظهر تابستان است
سایه ها می دانند که چه تابستانی است
سایه هایی بی لک
گوشه ای روشن و پاک🍃


کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست ،
سیب هست ،
ایمان هست🌥

زرتشتی اَوِستایی

19 Jun, 11:14


سرود آفرین گاهنبار (بخش ۲)

جشن افرین زمین ۷۵ روز پسا آن است. در ماه شهریور و روز اَنَگران (سی شهریور)
هر که در سوم جشن گاهن بار، میزد بدهد پاداش او در جهان دیگر هم چون کسی است که در این جهان هزار ماده اسب و کره اسب به مردم دین دار و دوستدار ایزد اردیبهشت بخشیده، در راه نیکی و دین. برای امرزش روان
ای سپیدمان زرتشت
اگر یک مزداپرست سومین میزد هم ندهد رهبر زرتشتی او را میان مزداپرستان، ناشایست برای گواهی در دادگاه بنامد♥️

جشن افرین گیاه سی روز پسا آن است. در ماه مهر و روز اَنَگران(سی مهر)
هر که در چهارم جشن گاهن بار، میزد بدهد پاداش او در جهان دیگر هم چون کسی است که در این جهان هزار ماده شتر و کره شتر به مردم دین دار و دوست دار ایزد اردیبهشت بخشیده، در راه نیکی و دین. برای امرزش روان
ای سپیدمان زرتشت
اگر یک مزداپرست چهارمین میزد هم ندهد رهبر زرتشتی او را میان مزداپرستان از سواری به اسبان خوب بی بهره کند♥️

جشن افرین جانور هشتاد روز پسا آن است. در ماه دی و روز بهرام (بیست دی)
هر که در پنجم جشن گاهن بار، میزد بدهد پاداش او در جهان دیگر هم چون کسی است که در این جهان هزار ماده خر و ماده اسب و کره هایشان به مردم دین دار و پارسا بخشیده باشد، در راه نیکی و دین. برای امرزش روان.
ای سپیدمان زرتشت
اگر یک مزداپرست پنجمین میزد هم ندهد رهبر زرتشتی دارایی او را در میان مزداپرستان ازو بگیرد♥️

جشن افرین مردم هفتاد روز پس از آن است. در روز پایانی سال. هر که در ششم جشن گاهن بار، میزد بدهد پاداش او در جهان دیگر هم چون کسی است که در این جهان از هر چیز خوب و سود اور، به مردم دین دار و پارسا بخشیده، در راه نیکی و دین. برای امرزش روان
ای سپیدمان زرتشت
اگر یک مزداپرست ششمین میزد هم ندهد رهبر زرتشتی او را از دین بهی بیرون کند (و چنین کسی که در هیچ جشن سال حتا یک نیایش هم نخوانده کافر خواهد شد♥️

ولی اگر کسی پنج میزد را ندهد و در میزد ششم کاری کند موبد بزرگ می تواند او را برای سال نو ببخشد)
پس به همان گناه رواست که با او بجنگند و هم چون یک نارشِنی (یعنی سزاوار مرگ) او را برانند. و به همان گناه رواست که با او هم چون یک نارشنی رفتار شود.
رهبر زرتشتی با او چنان کند. و اگر خود رهبر زرتشتی این گناه را کرد شاگرد با او چنین کند (اگر موبد زرتشتی فرامین اوستا را نپذیرد برکنار است و شایسته مرگ)♥️

2,048

subscribers

256

photos

22

videos