ای‌لیا @yekbashar Channel on Telegram

ای‌لیا

@yekbashar


دو خط چایی یک فنجان خاطره ...
و خاطره ای که دیگر نیست.

ای‌لیا (Persian)

خوش آمدید به کانال تلگرام "ای‌لیا"! اگر علاقه‌مند به هنر، ادبیات و خلاقیت هستید، اینجا بهترین مکان برای شماست. در این کانال، شما با تصاویر زیبا، اشعار دلنشین و داستان‌های فوق‌العاده آشنا می‌شوید. از جمله اشعار و داستان‌هایی که در کانال به اشتراک گذاشته می‌شود، می‌توان به "دو خط چایی یک فنجان خاطره و خاطره ای که دیگر نیست" اشاره کرد. این کانال توسط یک کاربر به نام "yekbashar" اداره می‌شود که علاقه‌مند به اشعار و داستان‌های زیباست. اگر دنبال یک مکان آرامش‌بخش برای خواندن شعر و داستان هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. بیایید با هم به دنیایی از زیبایی و احساسات عمیق فراخوانده شویم. به کانال "ای‌لیا" بپیوندید و از آثار هنری بی‌نظیر لذت ببرید.

ای‌لیا

22 Nov, 18:41


‏در چشم های من دقیق تر نگاه کن جز تو هیچ چیزی در آن نیست.

چشمهایش - بزرگ علوی
@yekbashar

ای‌لیا

13 Nov, 14:15


گفت خدا لابد زن را که می آفریده حال خوبی داشته، آرام آرام اجزاء و ترکیبات را جمع کرده کنار هم. مثلن دست کشیده روی سر زن و بعد موها را آورده پایین دست گذاشته توی گودی کمر زن و کمی فرو داده و بعد گردی باسن را کشیده بیرون. دستهایش بوی گل رز میداده وقتی داشته چشمهای زن را خلق میکرده. منحنی در منحنی زن را رسم کرده. برجستگی سینه ها را، کشیدگی رانها را، خودش هم عاشق شده لابد!
گفت سرآخر گمانم شکم زن را بوسیده و ادامه خلقت را سپرده به زن!

#ای_لیا
#ازمیان_همینطوری_های_روزانه
@yekbashar

ای‌لیا

13 Nov, 10:35


آغوشت
شبیه جنگلی ست
که آرام
باران میزند روی برگهایش

#ای_لیا
@yekbashar

ای‌لیا

03 Nov, 14:21


‏اول اتوبان چالوس بعد از عوارضی چالوس یه بارون نرمی گرفت، شیشه رو دادم پایین، اون جلو سبزی کوه‌ها و بارون شده بود شبیه خنده‌های زنی که حالش خوبه و داره بهت میگه دوستت دارم، سلن دیون توی ضبط ماشین می‌خوند

When you look at me
I can touch the sky
I know that I'm alive ...

#ای_لیا
@yekbashar

ای‌لیا

31 Oct, 08:33


گفتم شعری بنویسم
به بلندی آفتاب
که زیبایی جهان را در نگاه تو محاط کند
ولی چه کنم
که چشمان تو زبان آدمی را الکن میکند.

#ای_لیا
@yekbashar

ای‌لیا

31 Oct, 08:30


‏مرد باید دختری داشته باشد که وقتی می گوئی خسته ام بگوید "بابائی من قربونت برم" بعدش تو هم بگوئی خدا نکند و بابائی قربانت برود.

ای‌لیا

30 Oct, 17:13


‏تورا چه کسی اسراف میکند؟
در حالی که من به ذره ذره تو محتاجم.

ییلماز اردوغان
@yekbashar

ای‌لیا

30 Oct, 09:48


ما بخشی از حرفهای ناگفته مان را از طریق سرانگشتان دستهایمان منتقل میکنیم، وقتی دستش را روی میز گذاشته و تو کف دست را میگذاری روی دستش و بعد آرام سر انگشتان را میکشی روی پوست دستش، یا اینکه دراز کشیده است و نرم نوک انگشتانت را روی تنش میرقصانی.
دستها دروغ نمیگویند، دستها عریان آن حال درون را بیان میکنند، آن احساس خفته در اعماق خیال را.

دستها ...

#ازمیان_همینطوری_های_روزانه
@yekbashar

ای‌لیا

30 Oct, 09:45


بیشتر احساس از سر انگشتان منتقل میشود. از توی دستها. وقتی دستش را میگیری، نرم انگشتانت را میکشی پشت دستش، تمام آن حس دوست داشتن را منتقل میکنی. دست ها حرفهای ناگفتنی را منتقل میکنند، حرفهایی که از سرانگشتان منتقل میشود. حرفهایی که نمیشود گفت، میشود دستش را گرفت توی چشمهایش نگاه کرد.

#ازمیان_همینطوری_های_روزانه
@boiereihan

ای‌لیا

27 Oct, 05:23


برگشت گفت: خونه‌ای که حالش خوبه بوی زن و غذا میده. گفتم یعنی زن بشینه توی خونه فقط غذا بپزه؟ گفت نه! نمیدونم چطور بگم، سر راستش میشه اینکه زن به خونه رنگ میده. از فلاسک استیل قدیمی پدرم دوتا چای ریختم توی لیوان کاغذی، یک جایی توی جاده ملایر زده بودیم کنار. برف سفید کرده بود همه‌جارو، نگاه کرد به ساعش و گفت ظهر میرسیم کارخونه، گفت میشینی پشت فرمون؟ گفتم با این چشما؟ نمیتونم. لیوان رو گرفت توی دستش نگاه کرد، بخار از روی لیوان بلند میشد و یک جایی توی هوا گم میشد، هورت کشید، پرسیدم دختره چی شد؟ نگاه کرد به ته‌مانده چای توی لیوان، روی پاهاش نشست، ته چای رو خالی کرد روی برفها، حفره قهوه‌ای رتگی روی برف باز شد، گفت: خیلی خوبه، خودت گفتی بهم خیلی زنه یادته؟ اولین بار که عکسش رو نشونت دادم و گفتم چطوره فقط تو گفتی خیلی زنه، هرکی دید گفت خوشگله فقط تو گفتی خیلی زنه، دلم قرص شد، امشب برگشتیم میبرمش بیرون، میخوام بگم تو زنی هستی که قراره به خونه‌ام رنگ بدی. لیوان خودم رو پر کردم، گفتم بریزم؟ گفت نه! رفت جلوی ماشین، تکیه داد، از توی پاکت سیگاری گذاشت لای لبهاش، روشن نکرد، برگشت طرف من و گفت: چند ساله ترک کردی؟ ۲۰ سال؟ گفتم ۲۱ سال و ۳ ماه، روزش رو دیگه یادم نیست. گفت منم باید ترک کنم، سیگار رو گذاشت توی پاکت، نشست توی ماشین، استارت زد، هوا سرد بود و نبود، آسمون آبی و زمین برفی منظره غریبی بود، چای رو خوردم فلاسک رو برداشتم نگاه کردم از توی شیشه عقب دیدم داره با گوشی حرف میزنه، برگشتم تکیه دادم به صندوق، نگاه کردم به ته اتوبان، جایی که میرفت بین تپه‌ها و گم میشد.

#ازمیان_همینطوری_های_روزانه
@yekbashar

ای‌لیا

26 Oct, 10:30


‏شيئان في هذه الحياه يستحقان الصِراع ... وطن حنون و إمرأه رائعة.

‏دو چیز در این زندگی ارزش جنگیدن دارند ... وطنی مهربان و زنی فوق العاده.

@yekbashar

ای‌لیا

26 Oct, 10:28


‏نیاز نیست وطن سرزمین بزرگی باشد
گاهی مساحت کوچکی است
در حد فاصل دو شانه، یک آغوش.

غسان کنفانی
@yekbashar

ای‌لیا

26 Oct, 10:28


مرا آنجا وطن است
آنجا که آغوش تو آغاز می‌شود

#ای_لیا
@yekbashar

ای‌لیا

25 Oct, 18:52


‏زن، در خواب مرد بیدار بود
مرد در خیال زن دست می‌کشید بر منحنی تن زن ... زن در خواب مرد چشمها را بسته بود
خیالی شیرین در تن یک اتفاق جاری بود.

#ای_لیا
@yekbashar

ای‌لیا

25 Oct, 18:49


‏زندگی
اتفاق است
تو رخ می‌دهی

#ای_لیا

@yekbashar

ای‌لیا

25 Oct, 18:24


ما مردها عادت میکنیم به بودن زن. نه اینکه عادی شود و تکراری، به بودنش به بویش، به اتمسفری که ایجاد میکند، به جانی که میریزد در دیوارهای خانه و تازه میکند حس بودن را ... چندروز نباشد حالمان خراب میشود. به هارت و پورتهایمان توجه نکنید. مرد بی زن تلف میشود!

#ازمیان_همینطوری_های_روزانه
@yekbashar

ای‌لیا

24 Oct, 19:54


در میان آدمها
کسی هست
که نام تو را
متفاوت صدا می‌زند.

#ای_لیا


@yekbashar

ای‌لیا

24 Oct, 17:21


و دوست داشتن
چیزی‌ست شبیه زنی
که باران
آرام
نفسهای او را
در میان مرور خاطره‌ای
حل می‌کند.

#ای_لیا
@yekbashar

ای‌لیا

24 Oct, 15:50


زندگی شاید چیزی‌ست
شبیه سکوت یک خیابان
به وقت بارش برف
آرام ...

#ای_لیا
@yekbashar

ای‌لیا

23 Oct, 08:45


ما
نیاز داریم
به کسی که
تمام طعم وجودش را
با جسم و روح تجربه کنیم
و او نیز
ما را
و این شاید سخت رخ دهد.

#ای_لیا
@yekbashar