یارِ خاکسار @yarekhaksar Channel on Telegram

یارِ خاکسار

@yarekhaksar


پَس عَدَم گَردَم عَدَم چون اَرغِنون...

یارِ خاکسار (Persian)

یارِ خاکسار یک کانال تلگرامی فوق العاده است که به شما امکان می دهد با دیگران از طریق متن، عکس و ویدیو درباره ی مطالب مختلف به اشتراک بگذارید. اگر علاقه‌مند به گسترش دایره‌ی دوستان، اشتراک تجربیات و دیدگاه‌های جدید هستید، پس این کانال مناسب شماست. در این کانال، شما می‌توانید با افرادی با اهداف و سلایق مشترک ارتباط برقرار کنید و در محیطی پر از انرژی مثبت به تبادل اطلاعات بپردازید. اگر عصبانیت و تنش روزمره را فراموش کرده و به دنبال یک فضای آرام و دوستانه هستید، یارِ خاکسار منتظر شماست. همچنین، در این کانال شما می‌توانید از مطالب سرگرم‌کننده، قابل انتقال به دیگران و مفید برای روزمرگی خود بهره‌مند شوید. به عبارت دیگر، یارِ خاکسار یک فضای متنوع و پویایی است که به شما امکان می‌دهد تا با افراد مختلف ارتباط برقرار کنید و از تجربیات آن‌ها بهره‌مند شوید. پس به جمع ما بپیوندید و از این فضای دوستانه و مفید بهره‌مند شوید.

یارِ خاکسار

26 Jan, 18:50


هو

تصوف دست در حقیقت زدن است و نومید بودن از آن‌چه اندر دست مردمان است.

رساله‌ی قشیریّه
ذکر معروف کرخی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

23 Jan, 15:56


هو

تصوّف حیله و تکلّف، بطالت و جهالت، شوخی و مزاح نیست، بلکه عفّت، مروّت و فتوّت است. زهد و طهارت، یقین و صبر، توکّل و ورع و خشوع است.
صادِ صوف، صفا
واو وفا،
و فاء دالّ بر فتوّت است.
هر کس حقّ و حقوق آن را بی نقصان ادا کند از دل او انوار صبح تلاءلو می‌کند، دنیا و قائله‌ی آن از عقلش خطور نمی‌کند، فقر برای او چون سپری، و صبر در گرفتاری‌ها برای او چون تکیه‌گاهی است.
در ذلّت، عزّت و در حزن تبسّم می‌یابد. شب و روزش در جست‌وجوی صلاح و ارشاد سپری می‌گردد.

تهذیب الاسرار
ابوسعد عبدالملک ابی‌عثمان خرگوشی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

20 Jan, 19:25


هو

و ازو می‌آید که بسی گفتی: خداوندا! هر چه از ما به تو رسد استغفروالله و هر چه از تو به ما رسد الحمدلله.

چشیدن طعم وقت
از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر
محمدرضا شفیعی کدکنی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

17 Jan, 11:05


هو

ببین که جلال و جبروت دنیا چه بادپا درمی‌گذرد! ای کاش زندگانی این مردان نیز به قدر علمشان پسندیده می‌بود، تا تحقیق و مطالعه‌ی ایشان فایده‌ای می‌داشت! اما در این دنیا چه بسیارند کسانی که بندگی پروردگار را چندان وقعی نمی‌نهند و در دانش‌آموزیِ بیهوده‌ی خویش تباه می‌گردند. چون عوضِ خضوع، بزرگ‌سری می‌کنند، در نخوت خویش به تباهی می‌روند..!

تشبه به مسیح
توماس آکمپیس
مترجم: سایه میثمی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

15 Jan, 21:58


رباب‌نوازی
شادروان استاد رحیم خوشنواز
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

15 Jan, 07:40


هو

نقل است که بِشر [حافی] گفت: یک شب مرتضی [ع] را به خواب دیدم.
گفتم: مرا پندی ده!
گفت: چه نیکوست شفقت توانگران بر درویشان برای طلب ثواب رحمان،
و از آن نیکوتر تکبر درویشان بر توانگران،
از [آن نیکوتر] اعتماد بر کَرم آفریدگار جهان.

از کتابِ بشر حافی
نویسنده: حسن اردشیری لاجیمی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

14 Jan, 18:31


هو

باید که از ناخوشی و بی‌حضوری و تفرقه و کثرت وجود مجازیِ خود و غیر، و هستی و تعیّن که خیال و پنداری بیش نیست، خوش خوش یعنی به تدریج و آهستگی به در آیی و مقیّد به هیچ قید نگردی، خواه آفاقی و خواه جسمانی و خواه روحانی؛ چه تا زمانی که طالب وصال حقیقی، به مرتبه فنا و عدمیت اصلی ذاتی رجوع نمی‌نماید، از حضرت اطلاقی محجوب است، بلکه تا آثار علم و حیات که از صفات ذاتیه‌اند، با سالک باقی است، هنوز به حقیقت اطلاق نرسیده است.

شمس‌الدین محمد لاهیجی معروف به اسیری
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

14 Jan, 13:57


هو

دَم به‌دَم دَم از ولای مرتضی باید زدن
دستِ دل در دامن آل عبا باید زدن

نقش حُبّ خاندان بر لوح جان باید نگاشت
مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن

دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی
گر نفس خواهی زدن با آشنا باید زدن

روبروی دوستان مرتضی باید نهاد
مدعی را تیغ غیرت بر قفا باید زدن

لافتی الّا علی لاسیف الّا ذوالفقار
این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن

در دو عالم چارده معصوم را باید گزید
پنج نوبت بر در دولت‌سرا باید زدن

پیشوایی بایدت جستن ز اولاد رسول
پس قدم مردانه در راه خدا باید زدن

گر بلایی آید از عشق شهید کربلا
عاشقانه آن بلا را مرحبا باید زدن

هر درختی کو ندارد میوهٔ حب علی
اصل و فرعش چون قلم سر تا به پا باید زدن

دوستانِ خاندان را دوست باید داشت دوست
بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن

سرخی روی موالی سکّۀ نام علی است
بر رخ دنیا و دین چون پادشا باید زدن

بی ولای آن ولی لاف از ولایت می‌زنی
لاف را باید که دانی از کجا باید زدن

ما لوایی از ولای آن ولی افراشتیم
طبل در زیر گلیم آخر چرا باید زدن

بر در شهر ولایت خانه‌ای باید گزید
خیمه در دارالسّلام اولیا باید زدن

حضرت شاه نعمت الله ولی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

13 Jan, 19:44


هو

الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه سلطان اولیا. سخن گذار منبر سلونی. سرور مطلبی. ابن عم نبی. در هل اتی. شهسوار لافتی. پیشوای انبیا. عروه الوثقی. کلمه الحسنی. سیدالاوصیا. عماد الاصفیا. رکن الاولیا. ایت الله العظمی. خیر المؤمنین. امام المتقین. اول العابدین. الزهد الزاهدین. زین الموحدین. حبل الله المتین. لنگر اسمان و زمین. وجه الله. عین الله. نور الله. اذن الله. روح الله. باب الله. سیف الله. عبدالله. اسدالله الغالب. علی بن ابیطالب.

هم جان به هزار دل گرفتار تو است
هم دل به هزار جان خریدار تو است

اندر طلبت نه خواب یابد نه قرار
هر کس که در آرزوی دیدار تو است

شیخ رضی‌الدین علی لالا غزنوی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

13 Jan, 18:22


مستِ وِلائے حیدرم، دم همہ دم علیؑ علیؑ
هر دو جہان ز دلبرم، دم همہ دم علیؑ علیؑ

شاہِ شریعتم علیؑ، پیرِ طریقتم علیؑ
حق با علیؑ حقیقتم، دم همہ دم علیؑ علیؑ

بادۀ حُبِ مرتضیٰ ساقی من بده مرا
تشنئہ آبِ کوثرم، دم همہ دم علیؑ علیؑ

نقطۂ بائے بسم اللہ، سِرِّ سرائے لا اِلٰہ
اوّلِ نقشِ والقلم، دم همہ دم علیؑ علیؑ

نعرہ زِ ھائے ھُو کُنم، سُوئے نجف روان شِوم
بوسہ بہ آستان کنم، دم همہ دم علیؑ علیؑ


قوالی نصرت فاتح علی‌خان
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

13 Jan, 17:19


قال امام علی عليه‌السَّلام:

أيُّهاالنّاسُ! إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلَيكُم ٱثنَتانِ: ٱتِّباعُ الهَوَىٰ وَ طُولُ الأمَلِ؛
فَأمَّااتِّباعُ الهَوَىٰ فَيَصُدُّ عَنِ الحَقِّ، وَ أمَّا طُولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةِ!

(نهج البلاغه، خطبه ٤٢)

مردم هوشیار باشید! هراسناک‌ترین چیزی که از آن بر شما بیمناکم دوچیز است:
پیروی از خواسته‌های درونی و درازی آرزو؛
پیروی از خواسته‌های درونی انسان را از راهِ حق باز می‌دارد، و درازی آرزو جهانِ دیگر را از یاد می‌برد.
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

12 Jan, 20:10


هو

مست شراب کوثرم، از دم مرتضی علی
شور علیست در سَرَم، از دم مرتضی علی

پیر ره بقا منم، آینه‌ی لقا منم
پیرو اولیا منم، از دم مرتضی علی

مهر علیست حاصلم، روی علیست در دلم
زان به خدای واصلم، از دم مرتضی علی

من خُم و جام و ساغرم، خَمرِ طهور و کوثرم
یک‌دل و جان به حیدرم، از دم مرتضی علی

علم شریعتم علی، کشف طریقتم علی
سرّ حقیقتم علی، از دم مرتضی علی

مظهر نورِ او دلم، کعبه و طورِ او دلم
جنّت و حور او دلم، از دم مرتضی علی

رازِ نهان او منم، وجه عیان او منم
شرح و بیان او منم، از دم مرتضی علی

میرزا ابوالقاسم حسینی شریفی شیرازی
معروف به میرزا بابا، متخلص به راز
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

12 Jan, 16:15


مُستند "سمفونی ایران"

درباره فیلم:
مستند 67 دقیقه‌ای «سمفونی ایران» که تولید آن حدود ۹ سال به طول انجامید و برای اولین بار در یازدهمین دوره جشنواره بین‌المللی «سینماحقیقت» به نمایش درآمد به موسیقی نواحی ایران و اقوام مختلف می‌پردازد. در این فیلم، فریدون شهبازیان آهنگساز ایرانی برای یافتن ریشه‌های موسیقی مقامی این سرزمین کهن به سفری طولانی می‌رود.


تهیه‌کننده، نویسنده و کارگردان: وحید موسائیان

پژوهشگران: فریدون شهبازیان، جهانگیر نصری اشرفی
گوینده متن: مسعود رایگان 🌐 کانال موسیقی گلها
https://t.me/MousighiGolha

یارِ خاکسار

12 Jan, 14:55


هو

[حضرت رسول فرمود] یا علی! و لِلسعید ثَلَثُ عَلامات قوت حلال فی بَلَدِهِ یعنی قوت حلال توشه‌ی راه آخرت است و حرام آن است که از رفتن راه باز مانی. و علامت دیگر مُجالَسَةُ العُلما و علما آنهایند که بدانند راه‌ها را و در آن راه‌ها بروند. تو باید که با ایشان نشینی و با آن رهروانی که راه‌ها را بدانند بروی و علامت دیگر خَمسُ صَلوات مَعَ الاِمام و امام آن کس است که او خداوند و حاکم آن شهر و آن ولایت آبادان است که ما بدانجا می‌رویم.

معارف
سلطان العلما محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

12 Jan, 08:06


هو

ای عزیز بدان که سلسله‌ی اولیا از زمان حضرت سلطان‌الاولیا و برهان الاصفیا اسدالله الغالب علیّ بن ابی طالب علیه السّلام الی یومنا هذا، مسلسل و مُعنعن است و تا انقراض عالم خواهد بود و در هیچ وقت از اوقات، ضعف به احوال بواطن مظاهر اسما و صفات راه نیافته و نخواهد یافت الان کماکان.

کشف‌الحقایق
سید محمد نوربخش
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

11 Jan, 20:40


هو

و گفت: عارف معروف را بیند و عالِم با عالِم نشیند. عالِم گوید: من چه کنم؟ عارف گوید او چه کند؟

تذکرة الأولیاء
ذکر بایزید بسطامی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

10 Jan, 11:05


هو

اگر چه از ابتدا دوست [او] را دوست دارد و دشمنِ او را دشمن، چون كار به كمال رسد به عكس شود. از غيرت دوست او را دشمن گيرد و دشمن او را دوست گيرد، بر نامش غيرت برد فضلا منه؛ نخواهد كه کس در نظرگاه او شركت دارد.
بیت:
من نگذارم كه باد بر تو گذرد
وز خلق جهان كسی به تو در نگرد
خاكی كه كف پای تو آن را سپرد
چاكرت بدان خاک همی رشک برد

از این ورق كار به جایی رسد كه دشمنان او را دوست گيرد و دوستان او را دشمن، مادام كه رنجی بدو نرسد.
پس از این كار به جایی رسد كه بر نامش غير برد فضلاً منه. نخواهد كه از هیچ‌كس نام او شنود. جمال او كه نظرگاه دل است نخواهد كه کس بیند. نام او سلوت‌گاهِ اوست، نخواهد كه از كس شنود. گویی كه قبله‌ی عشق اوست، نخواهد كه کس آنجاه راه برد.

سوانح العشاق
احمد غزالی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

09 Jan, 19:57


هو

ذکر عماد الفقرا
حضرت میرطاهررحمه الله علیه

لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار..
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

08 Jan, 21:03


هو

هجدهمین سالگرد پرواز ملکوتی حضرت آقا سید جلال الدین میر مصباح مطهری رحمه الله علیه از مشایخ قطارکش معظم فقر خاکسار حضرت خیرالحاج مطهر علیشاه (ره) را به تمامی فقراء سلسله جلیله خاکسار جلالی ابوترابی خاصه ارادتمندان آن حضرت، تسلیت و تعزیت عرض مینماییم. خدایش با مولایش قرین فرماید

@yarekhaksar

یارِ خاکسار

08 Jan, 17:46


هو

سعادت و لذت هر چيزی طبق مقتضای طبيعت و سرشت آن است که برایش آفریده شده است؛ لذت چشم در نگاه کردن به مناظر و چشم‌اندازها و چیزهای زیباست، لذت گوش در شنیدن صداهای گوش‌نواز است همچنین است ساير اعضا، اما لذت قلب در معرفت و شناخت خداوند متعال است، چون برای این امر آفریده شده است.

کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

07 Jan, 18:37


هو

[شیخ سعدالدین کاشغری] می‌فرموده‌اند که: در هر نَفَسی گنجی می‌گذرد، واقف باید می‌بود، حق سبحانه حاضر و ناظر است باید که از حقّ سبحانه شرم دارد و از او غفلت نوَرزد. حقّ سبحانه تشنیع و سرزنش کرده است که "مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ". در درون يک آدمی دو دل نیست که یکی را به دنیا مشغول دارد و یکی را به‌ حقّ سبحانه؛ در درون آدمی یک دل است اگر به دنیا مشغول سازد از حقّ سبحانه بی‌بهره ماند، و اگر متوجه به حقّ سبحانه گردد از دل او روزنه‌ای به‌سوی حقّ سبحانه گشاده شود، از آن روزنه آفتاب فیض الهی تافتن گیرد، آفتاب که طلوع کرد از مشرق تا مغرب هر ذرّه که هست از نور او بهره می‌یابد و نور او بر همه می‌تابد. اگر خانه بوَد که آن را روزنه نباشد هر آینه از نور بی‌بهره. پس اگر دل حاضرت است، حضور او به‌مثابه آن روزنه است؛ از آن رهگذر نورِ فیضِ وجود به وی خواهد رسید و اگر غافل است آن نور از وی در خواهد گذشت.

دوست بَهر لحظه‌ای در تو نظر می‌کند
چون تو از او غافلی از تو گذر می‌کند

رشحات ‌عین ‌الحیات
حسین بن علی واعظ کاشفی سبزواری
تصویر: مسجد جامع نی‌ریز
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

05 Jan, 19:32


نشان داغ دل ماست لاله‌ای که شکفت
به سوگواریِ زلف تو این بنفشه دمید

محمدرضا شجریان
محمدرضا لطفی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

05 Jan, 09:29


هو

[شیخ ابو اسحاق کازرونی گفت] چون حق تعالی و تقدس رویِ توفیق و نظر عنایت بر بنده کند بوی لطف و کرم حق تعالی به مشام جان وی رسد، و نشانه‌ی وی آن باشد که همیشه در ذوق طاعت و شوق حق باشد.
و اگر نعوذ بالله حق تعالی توفیق خود از بنده باز گیرد او را در بادیه‌ی هجران باز گذارد و مشام جان وی بسته کند تا بوی سعادت نشنود، و نشانه‌ی وی آن بوَد که به نافرمانی حق تعالی اصرار نماید و بدان دلیر شود و از معاصی اجتناب نکند و در آن غفلت خوش باشد، لاجرم از ذوق طاعت و شوق مشاهدات حق محروم ماند، نعوذ بالله.

فردوس‌المرشدیه فی اسرارالصمدیه
سیرت‌نامه شیخ ابواسحاق کازرونی
محمود بن عثمان
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

04 Jan, 17:44


هو

حاتم [طایی] را از بسیاری کَرم ملامت کردند بدین عبارت به سرزنش اشارت نمودند «لاخیر فی السرف» یعنی هیچ خیر نیست در اِسراف کردن. حاتم فی‌الحال کلمات ایشان را مقلوب فرمود که «لاسرف فی‌الخیر» یعنی هیچ اسرافی نیست در خیر کردن.
مقصود آن است که هر چند در خیر اخراج کنند آن اسراف نیست، بلکه اسراف آن باشد که خرج نه در خیر واقع شود.

اگر کسی به رضای خدای عزّوجل
هزار بدره ببخشد هنوز کم باشد

وگر برای هوا نیم‌دانگ خرج کند
یقین بدان که به اسراف متهم باشد

رساله‌ی حاتمیّه
حسین بن علی واعظ کاشفی هروی
تصحیح و تعلیقات باقر قربانی زرین
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

04 Jan, 15:57


هو

همچنان که در راهِ‌ صورت سرّاق و قطّاع‌الطّریق بسیارند بی‌بدرقه نتوان رفت، در راهِ حقیقت زخارف دنیاوی بسیار و نفس و هوا و اخوان سوء و شیاطین جمله راهزنان‌اند، بی‌بدرقه‌ی صاحب ولایتی نتوان رفت.

مرصاد العباد
شیخ نجم‌الدین رازی معروف به دایه
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

04 Jan, 05:39


هو

الإمام الهادی(ع) : اُذکرْ مَصرَعَک بینَ یدَی أهلِک؛ و لا طَبیبَ یمنَعُک، و لا حَبیبَ ینفَعُک.

امام هادی(ع): به یادآور آن هنگامی را که پیش روی خانواده‌ات در بستر مرگ افتاده‌ای و نه طبیبی می‌تواند جلو مردنت را بگیرد و نه دوستی به کارت می‌آید.

میزان الحکمه ، جلد ۱۱
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

03 Jan, 20:01


هو

بدان که مستحقِ دوستی به‌حقیقت جز خدای تعالی نیست. هر که دیگری را دوست دارد، از جهل بود مگر به آن وجه که تعلّق به حضرت او دارد - سبحانه- و بداند که هیچ لذت چون لذت دیدارِ حق سبحانه و تعالی نیست. و این مذهب همه مسلمانان است به زبان، ولیکن از خویشتن تحقیقِ آن باید جستن. شک نیست که علم و معرفت خوش است؛ و هر چند معلوم شریف‌تر علم به وی لذیذتر و خوش‌تر.

فصل الخطاب
خواجه محمد پارسا
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

02 Jan, 06:28


هو

ای جُوانمرد! تا نگویی که بهشت از آدم باز ستدند، چنین گوی که آدم از بهشت باز ستدند؛
دل بریان به مرغ بریان نیاساید!
گفته‌ی عزیزان است که «الزاهد صید الحقّ مِن الدّنیا، و العارف صید الحقّ مِن الجنّة»؛ زاهد صید حق است از دنیا، و عارف صید حق است از بهشت. «و لکم فیها ما تشتهی الأنفس و تلذّ الأعین.» قومی را یکاشفهم بذاته و یخاطبهم بصفاته، قومی را به بهشت مشغول گرداند؛ آن را اهلیّت آن مقام نه، و این قوم را از مخاطباتِ جمال و مکاشفات جلال پروای کَون نه.

روح‌الارواح فی شرح اسماء الملک الفتّاح
شهاب‌الدین محمد بن‌ منصور سمعانی
به‌تصحیح نجیب مایل هروی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

01 Jan, 19:17


♦️منوچهر صدوقی سها در خصوص مواجهه آیت‌الله حکیم با مثنوی مولوی سخن می‌گوید🔺

@joreah_journal

www.instagram.com/joreah_journal

یارِ خاکسار

01 Jan, 11:58


ای درویش!

مرید باید گوش جان به کلام پیر دهد تا از گزند راه مصون گشته و به قلزم هدایت ملحق گردد،
چرا که مبنای سلوک، پیر است و بس...

عین القضات همدانی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

01 Jan, 08:10


مخمس با صدای حضرت بسمل باخرزی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

01 Jan, 08:09


شعر از حضرت بسمل باخرزی
با صدای مبین درپور نوه مرحوم حاج نورمحمد درپور و دوتار نوازی محمد حسین درپور
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

01 Jan, 08:09


هو

در درویش کامل، متکلّم خداست.
اکنون اعتراض بر کلام درویشان چون
باشد!؟

حضرت شمس تبریزی
-باخرز ۱۳۹۶ در خدمت پیر سبحانی حضرت بسمل باخرزی حفظه الله تعالی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

01 Jan, 08:07


هو

اي كه در كوي عزيزان گذر افتاده تو را
با خبر باش كه يُمن نظر افتاده تو را

سر تسليم و دل از خط ارادت زنهار
گر دل از خال و خطي در خطر افتاده تو را

بر در پير مغان چون و چرا جايز نيست
مصلحت ديده گر از حلقه در افتاده تو را

آنكه در آينه ديدي رخ زيباي تو نيست
بلكه عكس رخ او بر صُوَر افتاده تو را

تكيه بر زهد و ورع كم كن و افزاي به عشق
حالي كو پاي در اين بركه گر افتاده تو را

گر تو را هست به سر تاج سليماني فخر
همّت از آصف عالي گهر افتاده تو را

حرمت شب مبر از ياد رسيدي چو به روز
هم ز شب بود كه پا بر سحر افتاده تو را

حمد ايزد بكن و شكر ولي نعمت هم
بخت شوريده اگر بي ز شر افتاده تو را

چون شدي محرم او قُرب نديمش بشناس
كز نديم در او اين هنر افتاده تو را

طعنه بر بسمل بي دل مزن از بـي ثمري
اگرم دست به شاخ شجر افتاده تو را

حضرت بسمل باخرزی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

01 Jan, 07:32


دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

حضرت خواجه
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

01 Jan, 07:26


هو

در آن نفس که بمیرم ...

مرحوم خندان علیشاه به نقل از حضرت سید انوار می‌فرمودند:

جناب شمس‌ علیشاه شیرازی (پیر مرحوم انوار و از مشایخ سلسله‌ی خاکسار معصوم‌ علیشاهی) مدتی بیمار بودند و در بستر. منزل‌شان نزدیک به امام‌زاده ابراهیم بود. در یکی از آن شب‌ها که برای عیادت و خدمت منزل‌شان بودیم، حضرت شمس فرمودند امشب بروید، تار و تنبک‌زنی پیدا کنید و بیاورید.
ما راه افتادیم تا نفس درویش را حق کنیم. در میانه‌ی راه لحظه‌ای از ذهنم گذشت که پیر ما در بستر بیماری است، دنبال مطرب!
بالاخره دو نوازنده را پیدا کردیم و مجددا منزل درویش رفتیم. آنها شروع کردند به نواختن.
درویش که چند روز بود توانایی بلند شدن از بستر را نداشت، یک‌دفعه از جا برخاست و به پایکوبی و سماع مشغول شد و با وجد و شوق می‌خواند:
دَردُم رو پیدا کردم، دَوام رو پیدا کردم
دردُم علی دَوام علی، دردُم علی دَوام علی

فردایش متوجه شدیم که شمس‌ علیشاه پرواز کرده‌اند و آن شب، آخرین ساعات حیات دنیوی حضرت شمس‌ علیشاه بوده است.

تصویر حضرت سید علی اکبر انوار میر کوثر شیرازی و نقاشی منتسب به مرحوم محمد جعفر شیرازی حضرت درویش شمس علیشاه خاکسار معصوم علیشاهی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

31 Dec, 05:06


هو

بیچاره عاشق که همه عمر در تدبیر آن گذراند و همه سال در اندیشه‌ی آن کی باشد تا دست در فتراک دولت معشوق اندازد و گَردِ بُراق عزّت او را سرمه‌ی چشمِ جهان‌بین سازد،

سرمه‌‌ای گَر دهی از گَرد ره خویشم ده
ورنه من دست ازین دیده‌ی پرخون شُستم

دیده‌ی عاشق به دیدار دوست روشن باشد و سینه‌ی محبّ به روایحِ ذکرِ محبوب گلشن، عاشق هر چه بیند ازو بیند و در وصال و فراق یک‌رنگ باشد و در خلاء و ملاء یکسان باشد و اگر مبادا از روی ظاهر جدای افتد، باطن او همچنان در عشق ثابت باشد و در دوستیِ دوست شاهد و ظاهر.

رساله مخ المعانی
شیخ امیرحسن علاءالدین سجزی دهلوی
به کوشش آذر میدخت صفوی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

30 Dec, 16:09


هو ۷۸۶
رندی دیدم نشسته بر خِنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهرۀ این
@KetabTasavof

یارِ خاکسار

30 Dec, 10:26


هو

و می‌فرمودند:
فقر خاکسار؛ کوچه‌ی گمنامی است.
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

27 Dec, 18:46


هو

حضرت آیت‌الله حجت هاشمی خراسانی و مرحوم حضرت درویش خندان علیشاه (ره)
مشهد مقدس، سال ۱۳۸۷
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

27 Dec, 18:41


هو

دل در حرم حریم دلدار
اِحرام طواف بسته بر یار

دل در طلبِ نگاه شوخش
او پرده نیفکنَد ز رخسار

من پایِ شکسته گِرد کویش
دل غرقه‌ی خون شد از خس و خار

خونِ دل و اشکِ دیده با هم
شد مونس و همدمم دگر بار

خود یار درون خانه لیکن
دل بی‌خبر از حضور دلدار

می‌موید و می‌چمد شب و روز
از رنج فراق و طعن اغیار

ای خانه‌نشینِ دل، خدا را
آخر نظری بر این دل زار

تا کی به هوای رویت ای دوست
پروانه صفت بسوزیَم زار

در رکن و مقام و مشعر و حجر
محراب نمازم ابروی یار

اندر عرفاتِ عشقِ دلبر
در راز و نیاز در شب تار

در کوی منا شدم ذبیحت
تقصیر نموده‌ام سرِ دار

دیگر خبری ز خود ندیدم
چون نیست شدم به هستی یار

خندان! ز فراق ناله کم کن
در عین تجلّی است دلدار

حضرت خندان علیشاه
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

27 Dec, 08:36


أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ الله لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ

با نهایت تاسف و تاثر و قلبی آکنده از اندوه و دردی عمیق، حضرت درویش خندان علیشاه (جناب قباد پشوتن) دار فانی را وداع گفتند و به سرای باقی شتافتند. با مولا و مقتدایش امیرالمومنین محشور باد.

دل بَرِ دل‌دار رفت، جان بَرِ جانانه شد
‌‌
پرواز آن مرشد دل‌آگاه، خاکسارِ بارگاه و آشنایِ سحرگاه، را محضر جامعه‌ی عرفانی بالاخص فقراء سلسله‌ی جلیله‌ی خاکسار ابوترابی تسلیت و تعزیت عرض کرده، از خداوند برای آن حضرت، علوّ درجات و برای بازماندگان، بیت و مریدان آن بزرگوار صبر جمیل خواهانیم.
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

25 Dec, 21:11


هو ۷۸۶

دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانی که به شما آزار می رسانند دعا کنید.چون او(خداوند) آفتاب خود را بر بدان و نیکان، یکسان می تاباند.اگر فقط کسانی را دوست بدارید که شما را دوست دارند،چه اجری دارید؟
مگر باجگیران همین کار را نمی کنند؟اگر فقط به دوستان خود سلام کنید چه کار فوق العاده ای کرده اید؟ مگر بی دینان همین کار را نمی کنند؟شما باید کامل باشید
( میلاد حضرت روح الله سیدنا عیسی مسیح علیه السلام، مبارک و میمون باد)
@KetabTasavof

یارِ خاکسار

25 Dec, 21:07


هو

تن همچون مریم است و هر یکی عیسی داریم. اگر ما را درد پیدا شود، عیسایِ ما بزاید و اگر درد نباشد عیسی هم از آن راه نهانی که آمد به اصلِ خود بپیوندد، الّا ما محروم مانیم و از وی بی بهره!

فیه ما فیه
مولانا جلال‌الدین بلخی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

23 Dec, 10:32


هو

از استاد ابوعلی شنیدم که گفت: بنده‌ی آنی که در بند آنی. اگر در بند نفسی، بنده‌ی نفسی و اگر در بند دنیایی، بنده‌ی دنیایی.

رساله قشیریه
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

23 Dec, 05:25


هو

و عیسی (علیه‌السلام) می‌گوید: مَثَل جوینده‌ی دنیا چون مَثَل خورنده‌ی آب دریاست؛ هرچند بیش خورَد، تشنه‌تر می‌شود، می‌خورد و می‌خورد تا هلاک شود و هرگز آن تشنگی از وی بِنشود.

کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

23 Dec, 01:38


کس برای کفن و دفن خویش نیست
محرم درویش جز درویش نیست
@ketabTasavof

یارِ خاکسار

22 Dec, 12:07


هو

نقل است که شیخ گفت: آن کار که بازپسینِ کارها می‌دانستم، پیشینِ همه بود و آن رضای والده (مادر) بود. و گفت آن‌چه در جمله ریاضت و مجاهده و غربت و خدمت می‌جُستم، در آن یافتم که یک شب، والده از من آب خواست، برفتم تا آب آورم در کوزه آب نبود، و بر سبو رفتم نبود، در جوی رفتم آب آوردم، چون باز آمدم، در خواب شده بود. شبی سرد بود، کوزه بر دست می‌داشتم. چون از خواب در آمد، آگاه شد آب خورد و مرا دعا کرد که دید کوزه بر دستِ من فسرده بود. گفت: چرا از دست ننهادی؟ گفتم ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم.

تذکرة ‌الاولیاء
ذکر سلطان‌العارفین بایزید بسطامی

@yarekhaksar

یارِ خاکسار

22 Dec, 08:23


هو

سوال کرد که معرفت چیست و محبّت چگونه است؟
گفتم اگر نمی‌شناسی با تو چه گویم [و اگر می‌شناسی با تو چه گویم]. کسی که اهل معرفت و محبت باشد، خود مزه معرفت و محبت الله یابد بی‌شرح، و اگر کسی اهل آن نباشد هر چند شرح کنیم مزه نیابد. کسی مزه محبت و عشق جمال الله را یابد که در بند آن باشد که این مزه از کجا بیرون می‌آید تا آن مزه بیش نماید، نه آن کس را که گوید آن چون و یا چگونه بوَد. چون از چگونگیش بپرسی، از مزه محبت و عشق جمالش محروم شوی، آن را چگونگی بر وی روا نباشد. چون از چگونگی محبتش بپرسی ندانی که محروم مانی از مزه‌اش. اکنون نیازمند باش تا محروم نمانی که الله پناه نیازمندان است.

معارف
سلطان‌العلما معروف به بهاء ولد، (پدر مولانا جلال‌الدین بلخی)
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Dec, 13:58


یا فاطمه‌ بنت‌ِ نبی‌
زنده‌یاد ناصر عبداللهی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Dec, 13:46


بررسی کارنامه مستشرق نامدار؛ زنده یاد لویی ماسینیون در حوزه فاطمه‌پژوهی و نقل خاطره‌ای از مرحوم دکتر منوچهر مرتضوی از دیدار با او در فرانسه

یادداشتی از:
محمد طاهری خسروشاهی
سردبیر سفینه تبریز

به مناسبت سال‌روز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Dec, 12:47


هو

و ازو [ابوالحسن خرقانی] می‌آید که گفت: دو برادر بودند و مادری. هر شبی یکی به خدمت مادر مشغول شدی و یکی به خدمت خداوند و آن شخص که به عبادت مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: «امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن.»
چنان کرد و آن شب به خدمت خدای سر به سجود نهاده در خواب شد، به خواب دید که آواز آمدی که «برادر تو را بیامرزیدیم و تو را بدو بخشیدیم.»
او گفت: «من به خدمت خدای تعالی مشغولم و او به خدمت والده و مرا در کار او می‌کنید؟»
گفتند: «برای آن که آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم و لکن مادرت از آن بی‌نیاز نیست که برادر تو می‌کند.»

تذکرة‌الاولیاء
ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Dec, 08:58


هو

عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(سلام‌ُ الله علیها) اَلْزَمْ رِجلَ‌هَا، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها، و الْزَمْ رجل‌ها فَثُمَ الجنه.

از حضرت فاطمه زهرا (س) روایت شده که فرمودند: همیشه در خدمت مادر و پابند او باش، چون بهشت زیر قدم‌های مادران است و نعمت‌های بهشتی نتیجه اکرام و خدمت به مادر خواهد بود.

كنز العمال‌، جلد ۱۶
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Dec, 07:15


هو

گفت: در سفری بودم، صحرا پربرف بود، و گبری را دیدم دامن در سرافگنده و از صحرای برف می‌رفت و ارزن می‌پاشید.
ذالنون گفت: ای دهقان! چه دانه می‌پاشی؟
گفت: مرغکان چینه نیابند. دانه می‌پاشم تا این تخم به برآید و خدای بر من رحمت کند.
گفتم: دانه‌ای که بیگانه پاشد -از گبری- نپذیرد.
گفت: اگر نپذیرد، بیند آنچه می‌کنم؟
گفتم: بیند.
گفت: مرا این بس باشد.

پس ذوالنون گفت چون به حج رفتم آن گبر را دیدم، عاشق‌آسا در طواف گفت: یا اباالفیض! دیدی که دید و پذیرفت، و آن تخم به برآمد، و مرا آشنایی داد، و آگاهی بخشید، و به خانه خودم خواند؟

ذوالنون از آن سخن در شور شد. گفت: خداوندا! بهشتی به مشت ارزن به گبری چهل ساله ارزان می‌فروشی.
هاتفی آواز داد: که حق تعالی هرکه را خواند، نه به علت خواند، و هرکه را راند نه به علت راند. تو ای ذوالنون! فارغ باش که کار انفعال لمایرید با قیاس عقل تو راست نیوفتد.

تذکرة‌الاولیاء
ذکر ذوالنون مصری
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Dec, 04:35


هو

صلوات محيى الدّين ابن عربی بر حضرت صدّيقه كبرى حضرت فاطمه سلام الله عليها

وَ (صَلَواتُ اللَه وَ مَلَآئِکتِهِ وَ حَمَلَةِ عَرْشِهِ وَ جَمیعِ خَلْقِهِ مِنْ أَرْضِهِ وَ سَمآئِهِ) عَلَى الْجَوْهَرَةِ الْقُدْسیةِ فى تَعَینِ الإنْسیةِ.
صورَةِ النَّفْسِ الْکلّیةِ، جَوادِ الْعالَمِ الْعَقْلیةِ، بَضْعَةِ الْحَقیقَةِ النَّبَویةِ، مَطْلَعِ الانْوارِ الْعَلَویةِ، عَینِ عُیونِ الاسْرارِ الْفاطِمیةِ.
النّاجیةِ الْمُنْجیةِ لِمُحِبّیها عَنِ النّارِ. ثَمَرَةِ شَجَرَةِ الْیقینِ، سَیدَةِ نِسآءِ الْعالَمینِ. الْمَعروفَةِ بِالْقَدْرِ، الْمَجْهولَةِ بِالْقَبْرِ. قُرَّةِ عَینِ الرَّسولِ، الزَّهْرآءِ الْبَتولِ؛ عَلَیها الصَّلَوةُ وَ السَّلامُ.


درود و تحیات بى شائبه خداوند، و فرشتگان او، و حاملین عرش او، و جمیع عالم آفرینش او، از زمینى او و آسمانى او، بر آن پاکیزه گوهر قدس باد، که با تجرّد قدسیه در هیئت انسیه، عالم بشریت را زینت داده است.
آن حقیقت طاهره، خود صورت نفس کلّى و بخشنده و نیرو آورنده عالم عقلى است. پاره اى از حقیقت احمدى، و مَطلَع و مَشرِق انوار علوى است. و اصل و منبع سرچشمه‌هاى اسرار مکنونه فاطمى است.
رستگار و آزاد کننده محبّین خود از آتش است، و جوهره ثمره درخت معرفت و یقین، و بزرگ بانوى بانوان عالمین. قدرش معلوم و معروف، و قبرش پنهان و مجهول است. نور دیده رسول الله، و نام گرامى و لقبش فاطمه زهراء، و بتول عذراء است؛ که درود و سلام خدا بر او باد.
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

20 Dec, 19:40


هو

ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور

با زلف تو قصه‌ایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور

عبید زاکانی
خطاط: میر عماد الحسنی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

20 Dec, 18:21


هو

الهی! این چه سرّ است که در اسرار پادشاهی تو پنهان است که مشتاقان حضرت جلالِ تو در انتظار شرابِ وصال جگرها بپالودند‌، تا به‌سر چشمه‌ی آب حیات و معرفت رسیدند و ذوق محبت از جمال با کمال تو چشیدند؟ و هر که رسید و چشید، به‌واسطه‌ی آن ازین غریبستان دنیای غدّارِ مُردارِ قدم در بطحای جمال جلال نهاد، و نفسِ خسّارِ مکار در تحت اقدام ارادت او سپری شد، و در هوای هویت او تعالی عزّ اسمه به‌جایی رسید که شیطان ملعون از مهابت ولايت او لباس نومیدی بر دوش زد.
عزیزا، تا مرد از خود سیر نشود بر وی این کار به‌سر نباید. بیت:
سیر آمده ز خویشتن می‌باید
برخاسته ز جان و تن می‌باید

بر هر گامی هزار بند افزون است
زین گرم روی بند شکن می‌باید

زیرا که عشق است که عاشق را به معشوق می‌رساند. پس طالب را طلب آن حضرت دلیل عشق است‌، و عاشق آن حضرت به‌واسطه غيرت الهی در معرکه‌ی ابتلای بلای مُبلی باشد، که «مَن اَحبّني اِبتليْتُه» یعنی هر که مرا دوست دارد، مبتلای بلای من شود، و این سرّ آن سخن است که گفته شده است که «واللهُ اَغيرُ مِنّا» یعنی الله تعالی از ما غیرتمندتر است.

کاشف الاسرار
شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

20 Dec, 18:10


إنّا لله و إنّا إليهِ رَاجعُون

با نهایت تاسف و تاثر، مرشد جلیل‌القدر‌ و کهنه سوار سلسله خاکسار حضرت درویش سیدمحمد مداحی میر افضل‌ علیشاه قلندر ساوجی دارفانی را وداع گفتند و به سرای باقی شتافتند،
‌‌
پرواز آن پیر بزرگوار را محضر جامعه‌ی عرفانی اخص فقراء سلسله‌ی جلیله‌ی خاکسار ابوترابی تسلیت و تعزیت عرض کرده، از خداوند برای آن مرحوم علوّ درجات و برای بازماندگان و بیت آن بزرگوار صبر جمیل خواهانیم.

فقراء سلسله جلیله خاکسار جلالی ابوترابی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

04 Dec, 04:31


هو

‍"الحُرَّه"، لقب بزرگ فاطمه (ع)

کمتر کسی می‌داند که یکی از القاب مهم و ارزشمند حضرت فاطمه(ع)، " الحُرَّه " است. یعنی "آزاده"، یعنی یک "زن آزاد". یک زن آزاد، زنی صاحب‌‌ اختیار است، تصمیم گیرنده است و خود صاحب اذن است. کنیز و فرمانبر نیست. فرمانده است. و شگفتا که تاریخ روی این لقب، تبلیغی در خور و شایسته نداشته است! چرا؟! از چه می‌ترسیده است؟! هر چه باشد اکنون من این لقب بزرگ و نجات بخش را امروزه روز، به بانگ رسا می‌گویم تا تمامی زنان مسلمان عالم، به تاسّی از ایشان، شجاعانه آزادی و آزادگی شان را پاس دارند. فاطمه(ع) کسی است که برخوردار از آزادی الهی خویش است، چه تجلّیِ اسم فاطر است، چه این خداوند است که او را "حُرَّه" نامیده و آزادش خوانده است. علی(ع) نیز که خود ابوالائمه است، او را " اَیَّتُها الحُرَّه" خطاب می‌کند. چه علی(ع) خوب می‌داند که با چه وجود بزرگی روبروست. گاه کسانی که خواستار دیدار فاطمه(ع) می‌شدند، علی(ع) را واسطه قرار می دادند و علی(ع) درباره درخواست.شان، اینگونه فاطمه (ع) را خطاب قرار می داد: "ای آزاده، این کسان درخواست ملاقات کرده‌اند، چه اذن می‌دهی؟!" زیرا خوب می‌داند آنکه خدا آزاده‌اش نام نهاده، هموست که تصمیم گیرنده است. این اوست که صاحب اختیار است با که ملاقات داشته باشد و با که نداشته باشد. خدا را شکر که این نکات ظریف و هوشمندانه در لابلای کتب احادیث و سِیَر حفظ شده‌اند. زن مسلمان، یک زن آزاده است. زیرا نمونه‌ی بزرگ و بارزی چون فاطمه(ع) الحُرَّه را پیش رو دارد. زن آزاده، هموست که خردمند است، هموست که مدیر و مدبر است. هموست که قابل اعتماد است. چه یک زن آزاده، رها از تعلقات است، در بندِ این چیز و آن چیز نیست، جز این باشد آزاده نیست. یک زن آزاده، پاک و مطهر است زیرا برده‌ی نفسانیّات نیست، در اسارت خواهش‌ها و آرزوهای واهی قرار ندارد. یک زن آزاده دارای نگاهی پر نفوذ، فهمی عمیق و وجودی قدرتمند است. یک زن آزاده، مربی آزادگی است. نسل آزاده به بار می.آورد. نسلی که حماقت‌ها و جهالت‌ها را پشت سر گذاشته و مملو از رحمت و خدمت به تمامی مخلوقات خدا گشته است.
ای زن فرهیخته که در هر کجای جهان هستی، "الحُرَّه" را دریاب. "آزاده" را دریاب. این آن چیزی است که فطرت الهی تو را شکوفا می‌کند. نه تنها فاطمه(ع) که مریم(ع) نیز "آزاده" است همچنانکه قرآن می گوید "اِنّی نَذَرتُ لَکَ ما فِی بَطنِی مُحَرّرا"... و بدان که "الحُرُّ حُرُّ و اِن مَسَّهُ الضُّرّ و العَبدُ عَبدُُ و اِن اَلبَسَتهُ الدُّرّ" ( آزاده، آزاده است اگرچه در سختی باشد، و برده، برده است اگرچه لباس مروارید نشان بر تن داشته باشد!)

دکتر مسعود ریاعی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

04 Dec, 04:00


هو

به داود وحی آمد که خانه‌ی ما پاک گردان تا خداوندِ خانه به خانه فرو آید.
گفت: خداوندا چگونه پاک گردانم؟
گفت: آتش عشق در او زن تا هرچه نسب با ما ندارد سوخته شود. پس به جاروب حسرت بروب تا اگر چیزی مانده بود از هوای نفس که به آتش عشق نسوخته است، جاروب حسرتش بروبد، که عروس وصل ما با هوای نفس تو بنسازد.

کشف‌الاسرار و عدّةالابرار
ابوالفضل رشید‌الدین میبدی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

03 Dec, 18:04


هو

نشنیده‌ای هر که به آتش قریب‌تر باشد او از همه حریق‌تر باشد، و هر که به آب نزدیک بوَد از همه غریب‌تر بود؟ و در عشق، قُرب و بُعد را اعتباری نیست. نزدیکی و دوریِ محبوب، اعتبار محبّت دارد؛ یعنی قوّتِ درد اندازه‌ی محبّت باشد. هرچند محبّت قوی‌تر بوَد، دردِ او هم قوی‌تر بوَد. با عشق کسی را زور نیست. عشق مذهبی است و شوق کیشی است که در او کسی چون یعقوب می‌باید؛ بامداد می‌گفت: «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ»، شام فریاد بر می‌آورد: «یا أَسَفى عَلى يُوسُفَ».

جزئیّات و کلیّات (چهل ناموس)
ضیاءالدین نخشبی
به تصحیح علی‌محمد موذّنی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

03 Dec, 10:02


هو

وقتی [شیخ ابوسعید] از نشابور قصد طوس داشت، و اندر آن عَقَبه‌ای سخت سرد بود و پایش اندر موزه (کفش، چکمه) می‌فِسرد. درویشی گفت: من اندیشه کردم که این فوطه (نوعی لباس) به دو نیم کنم و در پایش پیچم. دلم نداد؛ که فوطه‌ای سخت نیکو بود. چون به طوس آمدیم اندر مجلس ازوی سؤال کردم که: «شیخ ما را فرقی کند میان وسواس شیطانی، و الهام حق؟»
گفت: «الهام آن بود که تو را گفتند: فوطه پاره کن تا پای بوسعید سرد نیابد، وسواس آن که تو را منع کرد.»

کشف‌المحجوب
ابوالحسن علی بن عثمان هجویری
به تصحیح محمود عابدی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

03 Dec, 07:09


هو

پنبه اندر گوش حسّ دون کنید
بند حس از چشم خود بیرون کنید

پنبهٔ آن گوش سِرّ گوش سَرست
تا نگردد این کَر آن باطن کَرست

بی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شوید
تا خطاب "اِرجِعی" را بشنوید

تا به گفت و گوی بیداری دری
تو زگفت خواب بویی کی بری

سِیر بیرونیست قول و فعل ما
سِیر باطن هست بالای سما

حس خشکی دید کز خشکی بزاد
عیسی جان پای بر دریا نهاد

سِیر جسم خشک بر خشکی فتاد
سِیر جان، پا در دل دریا نهاد

چونک عمر اندر رهِ خشکی گذشت
گاه کوه و گاه دریا، گاه دشت

آب حیوان از کجا خواهی تو یافت
موج دریا را کجا خواهی شکافت

موج خاکی وهم و فهم و فکر ماست
موج آبی محو و سکرست و فناست

تا درین سکری از آن سکری تو دور
تا ازین مستی از آن جامی نفور

گفت و گوی ظاهر آمد چون غبار
مدتی خاموش خو کن، هوش‌دار

مثنوی معنوی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

03 Dec, 05:06


پروانه
فرید سعادتمند
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

02 Dec, 20:34


هو

واعظی به جوار حق پیوست. وزیرِ آن عصر به جنازه‌ی او حاضر شد، گفت: ای واعظ! وعظ‌های بسیار خوب از تو شنیدم، اما این چنین وعظ که امروز گفتی هرگز نگفته بودی، اصلِ همه‌ی وعظ‌ها این است که امروز گفتی، هر چه پیش از این می‌گفتی، همه فرع بود.

معارف
بهاء‌الدین محمدبن جلال‌الدین مشهور به سلطان ولد
به کوشش نجیب مایل هروی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

02 Dec, 16:59


♦️مسعود جعفری جزی از نقشِ عرفان در جهانِ امروز سخن می‌گوید🔺

@joreah_journal

www.instagram.com/joreah_journal

یارِ خاکسار

02 Dec, 14:58


هو

پرسیدند که مراقبه چیست؟ شیخ ما -قدّس الله روحه فرمودند که: مراقبه حضور بی‌غفلت است و شهود بی‌غیبت است. یعنی که مراقبه پاس داشتن انفاس است تا غافل نگردد و نگاه داشتن اوقات است تا ضایع نشود. و نیز خواجگان ما قدّس الله ارواحهم- فرموده‌اند که مراقبه پاکی سرّ است یعنی که تا سِر رونده‌ی راه از ماسوای حق فارغ نشود مرتبه‌ی مراقبه پیدا نشود.

مسلک العارفین
محمدبن‌احمد بخاری
تصحیح و تحقیق: مریم حسینی و محمود علیزاده کاشانی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

02 Dec, 04:56


هو

وقتی شیخی بیامد و شیری به زنجیر بسته در پس رباط شیخ آورد و از شیخ مرشد [ابواسحاق کازرونی] قدّس الله سرّه- درخواست تا شیخ برود و آن شیر ببیند. شیخ قدّس الله سرّه برفت و آن شیر دید. آن شیر چون شیخ بدید در خاک افتاد و تیز در شیخ مرشد می‌نگریست. بعد از آن شیخ مرشد گفت: یا شیر! چه کردی که در بند اوفتادی؟ تو همه روز صید چیزها می‌کردی، امروز چه شد که تو را صید کردند و اسیر گرفتند و از وطن خود تو را بیرون آوردند؟
بعد از آن شیخ رو به حاضران کرد و گفت: اعتماد بر نفس خود مکنید که شیطان را دام‌های بسیار است و باشد که ما در آن دام افتاده‌ایم و نمی‌دانیم.
پس حاضران را وقت خوش پدید آمد و بسیار گریستند. آنگاه شیخ روی با شیر کرد و گفت: یا شیر! چگونه است که در گردن تو زنجیرها می‌بینم؟.... یا شیر! قوّت جسم تو را خیانت کرد! آخر قوّت جسم تو کجا شد؟ یا شیر! چون قضاء حق در رسید قوّت جسم و دل و زَهره‌ی تو به‌کار نیامد و سودی نکرد تو را!

فردوس‌المرشدیه فی اسرارالصمدیه
محمود بن عثمان
به کوشش ایرج افشار
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

01 Dec, 19:35


هو

جهان را حبابِ آبی بین و سرابی. سلطانِ مرگ نبیند آن کس را که جهان را چنین دید.
پیش آی و بنگر این جهان را که چون گردونه‌ی رنگین شاهان است. گمراهان در آن محو شدند، فرزانگان به آن دل نبستند.

راه حق | بودا و سروده‌هایش (دمّاپادا)
مترجم: رضا علوی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

01 Dec, 13:23


هو

ای عزیز من! مرگ چون بیاید تو را با خود هیچ چیزی نیاورد و به تو هیچ چیز ندهد، از تو خواهد و از تو ستاند. هر جان که در روزگارِ دراز به جمالِ ذکر، منوّر شده باشد و از آفاتِ علایق مخلص شده بوَد، چون طبل باز "اِرجِعی" فرو کوبند و به دست مَلَک الموت درِ قفس برکشند - او مرغ شده است، پر و بال بزنند و به افق غیب فرو شود و خلاص از زندان و قفس غنیمت شمرد. اما هر جان که او اسیر شهوات و بسته‌ی آمال و امانی و بنده حبّ‌الدنیا بوَد، او خر لنگ است نه مرغ پرواز. و بدان گه چهار دیوار اصطبل بر بَهیمه افتد، او نه مرغ شود و نه پر یابد.

مجموعه آثار احمد غزالی؛ رساله پندنامه
به اهتمام احمد مجاهد
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

01 Dec, 05:44


هو

آورده‌اند که شیخ ما ابوسعید-قدّس الله روحه العزیز- روزی در نیشابور بر اسب نشسته بود و جمع متصوّفه در خدمت او. به بازار فرو می‌راند. وُرنایان می‌آمدند، برهنه.
هر یک ازار پای چرمین پوشیده و یکی را بر گردن گرفته می‌آوردند.
چون پیش شیخ رسیدند شیخ پرسید که این کیست؟
گفتند: امیر مُقامران است.
شیخ او را گفت: که این امیری به چه یافتی؟
گفت: «ای شیخ! به راست باختن و پاک باختن.»
شیخ  نعره‌ای بزد و گفت: «راست باز و پاک باز و امیر باش

اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی‌سعید
محمد بن منور
به تصحیح دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

30 Nov, 14:54


هو

اصلم ز قلندر است و فرعم ز عدم
وز ننگ مرا می‌نپذیرد عالم

دیده چو نظر کرد به صحرای قدم
جان در صف عشق بود، پیش از آدم

منسوب به بابا رکن‌الدین شیرازی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

30 Nov, 04:57


هو

ای عزیز! صمصام غیرتش آخته است، و معشوق به قطع پیوند غیریت ساخته. هر سَری که اینجا پیدا کنی بریده شود. چه از زهادت و چه از عبادت، چه از ذکر و چه از فکر، چه از شهود و چه از وجود؛ که او تو را به تو نگذارد و تو را با تو دوست ندارد.

مرآت العارفین
مسعود بک بخارایی دهلوی چشتی
به تصحیح نجف جوکار
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

29 Nov, 19:25


هو

اگر جام محبت که حقیقت آن نجمی از نجوم تجلیّاتِ لطفی است، ملاقی دلِ طالبی گردد، از غایت تاثیر لطافت آن جام، آینه‌ی دلِ طالب مصفا و نورانی گردد و از امراض اخلاق بشری و ادناس صفات بهیمی خلاص یابد، و استصحاب آثار آن تجلّی هادی منهج سالک گردد که "وَ بِالنّجمِ هُم یَهتدون".

به نور عشق توان در طریق جان رفتن
به پای عقل در این راه کی توان رفتن

جِنان جان نتوان یافتن به وهم و خیال
به بوی دوست توان اندر آن جنان رفتن

مشارب‌الاذواق
امیر سید علی همدانی
به تصحیح شادروان استاد محمد خواجوی
تصویر: آرامگاه حضرت میر سید علی همدانی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

29 Nov, 14:04


هو

شیخ عالم سیف‌الدین باخرزی قدّس الله روحه می‌فرماید که: دنیا مشغولی است، ترک دنیا هم مشغولی هست، دنیا چه چیز است؟ پرده‌ی کشف است، هر چیز که تو را از حضرت محجوب کند دنیای توست؛ خواه آن چیز دنیا باشد، خواه عقبی.

أوراد الاحباب و فصوص الآداب
ابوالمفاخر يحيى بن احمد باخرزى
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

29 Nov, 09:02


هو

معشوق خود به همه حالى معشوق است، پس استغنا صفت اوست. و عاشق به همه حالى عاشق است، پس افتقار همیشه صفت اوست. عاشق را همیشه  معشوق در باید، لاجرم افتقار صفت او بود و معشوق را هیچ چیزی در نباید كه خود را دارد، لاجرم استغنا صفت او بود.
اشكم ز غمِ تو هر شبی خون باشد
وز هجر تو بر دلم شبیخون باشد

تو با تویی ای نگار، زان با طربی
تو بی تو چه دانی كه شبی چون باشد

و رباعی دیگر هم بدین معنی دلالت می‌كند:
بیت
همواره تو دل ربوده‌ای معذوری
غم هیچ نیازموده‌ای معذوری
من بی تو هزار شب به خون در بودم
تو بی تو شبی نبوده‌ای معذوری

سوانح العشاق
احمد غزالی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

29 Nov, 07:04


هو

بیهُده است جست‌وجویتان بهرِ بهشت؛ نیز عبث است اندیشه­‌ی گریختن از دوزخ، مادام که اسیرِ سایه­‌های خویشتن­‌اید. چراکه، بهشت و جهنم، دو حالتِ ملازمِ دوگانگی­‌اند!
اگر انسان به تن و دل و اندیشه­‌ی خویش یگانه نگردد، اگر از سایه­‌ی خویش نَرَهد و اراده­‌ی یکتایی نیابد، هماره یک پای در جهنم خواهد داشت و پای دگرش در بهشت! به‌راستی این حالتِ وی دوزخ است!
آری. هولناک­‌تر از دوزخ آن است که بال­‌هایی از نور داشته باشید و پاهایی از آهن؛ و امید، شمایان را به بالا بَرد و نومیدی به پایین کشد و ایمانِ دلیر، شما را بگستراند و شکّ بزدل، شمایان را درهم پیچد!    

مِرداد
میخائیل نعیمه
برگردان: صالح بوعذار | نشر ثالث
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

28 Nov, 19:44


هو

نامه‌ای از شیخ سعدالدین حمویه به یکی از مریدان خود

@yarekhaksar

یارِ خاکسار

27 Nov, 18:01


هو

سخن در وِلایت و وَلایت افتاد، می‌فرمودند که: شیخ را هم وَلایت باشد و هم وِلایت. وَلایت آن است چون طائب شود و طاعت کند هر آینه از طاعت با ذوق گیرد، ممکن آن است که مریدان را به خدا رساند و آداب طریقت تعلیم فرماید، و آنچه میانِ او و میانِ خَلق است آن را وَلایت گویند، اما آنچه میان او و میان حقّ است آن وِلایت است و آن خواست محبّت است، و چون شیخ از دنیا نقل کند وِلایت با خود ببرَد اما وَلایت به کسی تسلیم کند، بدهد آن کس را که او خواهد و اگر او ندهد روا باشد که حق عزّ و جلّ آن وَلایتِ او به دیگری دهد، اما وِلایت که همراهِ او باشد آن را با خود ببرد.

فوائد الفؤاد (ملفوظات خواجه نظام الدین اولیاء)
تالیف خواجه حسن دهلوی
به کوشش دکتر محسن کیانی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

27 Nov, 16:05


هو

بر لفظ بعضی از اکابر قوم رفته است که: "مرید، مرادِ شیخ است و شیخ، مرادِ مرید ." از آن روی که مرید، مرید است؛ علی‌الدوام و الاستمرار خود را بر عتبه‌ی مرادِ شیخ خاک‌صفت انداخته و شیخ او را در پای مراد و قدم ارادت قدم چون خاک می‌سپرد، تا وقتی که به صفت مرادی موصوف شود. اینجا مرید خاک کف مراد آید، اما بدان اعتبار که مرید، مراد است؛ شیخ بر سر کوی ارادت او در پای مراد او افتاده و مرید را بر اوصاف ارادت خویش می‌گذراند و در عالم عُلوی ترقّی می‌دهد.

مکاتبات نورالدین اسفراینی با علاءالدوله سمنانی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

27 Nov, 06:15


هو

این راه خدای عزّ وجلّ دیرگاه است تا هر کسی در این راه دعوی کردند و می‌کنند، و می‌پندارند که راه خدای عزّ و جلّ را آبادان می‌کنند، و جز خرابی دیگر هیچ نکردند؛ زیرا که راه خدای تعالی سخت آبادان بوده است، و اکنون هست. قومی بندگان بی‌معرفت و بی‌هدایت در این راه آمدند و خود را اصول نام کردند و نه اصل دانستند و نه فرع، همچنان که آن مرد دعوی رهبری بادیه کرد و از راه بادیه به جز حکایت نشنیده بود و از منزل و حوض و چاه آن خبر نداشت!

کنوز الحکمة‌
شیخ احمد جام
به کوشش علی فاضل
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

26 Nov, 18:05


هو

و گفت: ندا می‌آید که "تو مایی و ما تو"،
می‌گویم که"تو خداوندی و ما بنده‌ی عاجز".

نوشته بر دریا
از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی
محمدرضا شفیعی کدکنی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

26 Nov, 11:30


هو

شیخ مرشد [ابواسحاق کازرونی] قدّس الله روحه العزیز- گفت: هر که حق‌تعالی او را به محبّت خود بکُشد دیه‌ی وی مطلق حق تعالی باشد، و هرکه از ترس حق‌تعالی هلاک شود دیه‌ی وی امن و امان جاودان باشد، و هر که رجاء حق‌تعالی او را بکشد دیه‌ی وی بهشت و حور و قصور باشد، و هر که اشتیاق حق‌تعالی او را بکشد دیه‌ی وی دیدار و لقاء حق‌تعالی باشد، وَ قیلَ مَن کانَ فِی الله تلفه فعلی الله خلفه، یعنی آن‌کس که در خدای گُم شود و هستی خود بر باد نیستی دهد، حق‌تعالی او را عوض بوَد و هستی خود او را کرامت کند تا هستی وی هستی حق‌تعالی باشد.

فردوس‌المرشدیه فی اسرارالصمدیه
محمود بن عثمان
به کوشش ایرج افشار
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

26 Nov, 05:23


هو

بنده‌ای از بندگان حق را این قدرت بوده است که خود را برای دوستی فنا کرد، از خدا آن دوست را می‌خواست. خدای -عزّ و جلّ- قبول نمی‌کرد، ندا آمد که «من او را نمی‌خواهم که بینی» آن بنده‌ی حقّ الحاح می‌کرد و از استدعا دست باز نمی‌داشت که «خداوندا در من خواست او نهاده‌ای از من نمی‌رود». در آخر ندا آمد: «خواهی که آن برآید سر را فدا کن و تو نیست شو و مَمان و از عالم برو». گفت: «یارب راضی شدم»، چنان کرد و سر را بباخت برای آن دوست تا آن کار او حاصل شد. چون بنده‌ای را آن لطف باشد که چنان عمری را که یک روزه‌ی آن عمر به عمر جمله‌ی عالم اوّلا و آخراً ارزد فدا کرد؛ آن لطف‌آفرین را این لطف نباشد؟ اینت محال امّا فنای او ممکن نیست، باری تو فنا شو.

فیه ما فیه
مولانا جلال‌الدین بلخی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

25 Nov, 18:49


هو

خرقه‌پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود، یکی از امرای عرب مر او را صد دینار بخشیده تا قربان کند. دزدان خفاجه ناگاه بر کاروان زدند و پاک ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردن گرفتند و فریاد بی فایده خواندن

گر تضرع کنی و گر فریاد
دزد زر باز پس نخواهد داد

مگر آن درویش صالح که بر قرار خویش مانده بود و تغیّر در او نیامده. گفتم: مگر معلوم تو را دزد نبرد؟ گفت: بلی بردند، ولیکن مرا با آن الفتی چنان نبود که به وقت مفارقت خسته‌دلی باشد.

نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل

گلستان
سعدی علیه‌الرحمه
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

25 Nov, 13:32


هو

و از شیخ کبیر [ابوعبدالله خفیف] رحمه‌االه تعالی علیه، سوال کردند که علامت اقبال حق بر بنده چیست؟
گفت: پشت بر کردن دنیا از وی و روی کردن حق بر وی.

سیرت شیخ کبیر
ترجمه تاج‌الدین کربالی، به تصحیح مجتبی مفرد
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

24 Nov, 19:41


هو

حکایت فرمود که علی کهوکهری در مولتان بوده است. در بابِ کسی که او را دردی و عشقی نبودی اعتقادی نکردی، اگر چه آن کس زاهد و متعبد بودی. و گفتی: "فلان کس هیچ نیست، اشک ندارد!". سخنِ درست از زبانِ او بیرون نیامدی؛ عشق را اشک گفتی.

هم بر نسبت این حروف فرمود که یحیی معاذ رازی گفته است رحمه الله علیه که یک ذرّه محبّت بِه از طاعت جمله آدمیان و پریان!

مناسبِ این معنی فرمود که شیخ الاسلام فریدالدین قدس الله سره‌العزیز [گنج شکر] بارها هر کسی را گفتی خدای عز و جل تو را دردی دهاد! آن کس حیران ماندی که این چه دعاست، این ساعت معلوم می‌شود که آن چه دعا بود!

فوائد الفؤاد (ملفوظات خواجه نظام‌الدین اولیاء)
خواجه حسن دهلوی
به کوشش محسن کیانی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

24 Nov, 06:49


هو

شیخ ما -قدّس الله روحه- [سعدالدین حموی] می‌فرمودند که: دل را صلاحی و فسادی است و صلاحِ دل صفای اوست و فسادِ دل کدورتِ اوست. باز صفای دل در صحّت و سلامت حواس است و کدورت دل در بیماری و خلل اوست. دل را پنج حاسّه است چنانکه قالب را پنج حاسّه است. باز چنانکه صلاح در سلامتِ حواس است که جملگی عالمِ شهادت را به آن پنج حس ادراک می‌کند، صلاحِ دل نیز در سلامت حواس اوست که جملگی عالم غیب را بدان پنج حس ادراک می‌کند.
پس دل را چشمی است که مشاهدات غیبی بدان چشم می‌کند، و گوشی است که استماع کلام حق و کلام اهل علم بدان گوش می‌کند، و مشامی است که روایحِ غیبی را بدان مشام می‌کند. و گاه هست که ذوق محبت و علامت ایمان و طعم عرفان بدان می‌کند. چنانکه حسّ ملسِ قالب در همه اعضا است تا از ملموسات نفع می‌گیرد، دل را نیز عقل بدان مثابت است تا به جملگیِ دل به‌واسطه‌ی عقل از کلّ معقولات نفع می‌رسد. پس هر که را این حواسِ دل به‌سلامت است صلاح دل و نجات تنِ او حاصل است، و هر که را این حواسّ دل به سلامت نیست فسادِ دل او و هلاکتِ تنِ او در آن است.

رساله مقاصدالسالکین، محمد جوینی
از کتاب این برگ‌های پیر
تصحیح و تعلیقات استاد نجیب مایل هروی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

23 Nov, 20:39


عرض تسلیت بواسطه شهادت مظلومانه بیش از هشتاد نفر از مسلمین و محبین اهل بیت علیهم السلام ،در پاچنار پاکستان
سیلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون
@erfaneeslami1

یارِ خاکسار

23 Nov, 16:44


هو

درویشی حسین منصور [حلاج] را گفت مرا وصیتی کن. گفت: عَلیک بِنفسک اِن لم تشغَلها شَغَلتَک. اگر تو با او پیکار نکنی، او به یک زخمت بیکار کند و اگر تو شبیخون نبری او خود تو را بیدار کند. پیش از آن که از پایت درآرد کاری به دست او ده، تا غباری به رویت نیاورده است باری بر پشت او نِه.

تو را با نفس کافرکیش کاری است
به دام آرش که این طرفه شکاری است

نزهت الارواح
امیر حسینی هروی
تصحیح و توضیحات: پریا زواره‌ئیان
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

23 Nov, 16:06


هو

و گفت: عمل کن و چنان عمل کن که هیچکس نیست در زمین به جز تو و هیچکس نیست در آسمان به جز او.

تذکرة‌الاولیاء
ذکر احمد بن‌ عاصم‌ انطاکی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

22 Nov, 12:26


هو

و گفت: اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم از بهر آن‌که عشق، خود او را صدبار سوخته است.

تذکرة‌الاولیاء
ذکر یحیی معاذ رازی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

22 Nov, 08:45


هو

روزی وی را [شیخ نجیب‌الدین علی بُزغش شیرازی] گفتند که سرّ توحید را به مثالی روشن کن.
گفت: دو آیینه و سیبی.

یکی از فضلا حاضر بود این معنی را به نظم آورد و گفت:
شیخ کامل نجیب دین پیر کهن
این حرف نو آورد به صحرای سخن

گفتا که ز وحدت ار مثالی خواهی
سیبی و دو آیینه تصور می‌کن

نفحات الانس
شیخ عبدالرحمان جامی
به تصحیح محمود عابدیان
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

22 Nov, 06:14


هو

ای درویش سرمایه‌ی عاشقان ملامت است..‌.
در عشقِ آن جمال سنگ ملامت، گلدسته‌ی باغ سلامت است.

تفسیر حدائق‌الحقایق
معین‌الدین فراهی هروی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Nov, 08:48


هو

باید که ملامتی صفت باشد و قلندر سیرت، نه چنان‌که بی‌شرعی کند و پندارد که ملامت است. حاشا و کلّا آن راه شیطان و دلالت اوست و اهل اباحت را ازین مزله به دوزخ برده‌اند. ملامتی بدان معنی باشد که نام و ننگ و مدح و ذمّ و ردّ و قبول خلق به نزدیک او یکسان باشد و به دوستی و دشمنی خلق فربه و لاغر نشود و این اضداد را یک‌رنگ شمرد. این ضعیف گوید:
بیت
زان روی که راه عشق راهی ننگ است
نه با خودمان صلح و نه با کس جنگ است

شد در سر نام و ننگ عمر همه خلق
ای بی‌خبران چه جای نام و ننگ است

مرصادالعباد
شیخ نجم‌الدین رازی معروف به دایه
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Nov, 06:01


هو

ابوعبدالله مغربی گفت: فقیرِ صادق کسی است که مالک هر چیزی است، ولی مملوک هیچ چیز نیست.

ذوالنون مصری گفت: فقیرِ صادق کسی است که با هیچ چیز آرام نگیرد، ولی همه با او آرام گیرند.

ابوالحارث اولاسی گفت: درویشِ صادق کسی است که خود با هیچ چیز انسی نمی‌گیرد، ولی همه به او انس گیرند.

اللّمع فی التصوف
ابونصر سرّاج
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

20 Nov, 14:16


ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، كجایی؟
چه باشد ار رخ خوبت بدین شكسته نمایی
نگفتی‌ام كه بیایم، چو جان تو به لب آید؟
ز هجر جان من اینک به لب رسید كجایی؟

شاعر: فخرالدین عراقی
خواننده: محمود محمودی خوانساری
نوازنده: جلیل شهناز
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

20 Nov, 13:19


هو

بایزید گفت: به خواب دیدم که گفتمی خدای عزّ و جلّ را چه کنمی که به تو رسمی؟
جواب داد: ای بایزید! تن بگذار و بیا.

گزیده در اخلاق و تصوف
ابونصر طاهر خانقاهی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

20 Nov, 06:46


هو

دل کرده بسی نگاه در دفتر عشق
جز روی خوشَت ندید اندر خور عشق

چندان‌که رُخت حُسن نهد بر سرِ حُسن
بیچاره دلم عشق نهد بر سر عشق

منسوب به ابوسعید بُزغش
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

20 Nov, 03:36


هو

پس نخست باطن را صافی باید کردن، آن‌گه جامه‌ی اهل صفا که صوف است در پوشیدن تا حکم نیاکان گیرد که: "مَن تَشبّه بِقوم فهوَ مِنُهم". این تشبّه به جامه نیست به اخلاق و احوال است، اگر تشبّه به جامه بودی بایستی که چون کافری جامه‌ی مسلمانی درپوشیدی بر وی حکم مسلمانان کنندی و این حال به خلاف این است. پس نخست تصفیه است در باطن، آن‌گه تصوف است به ظاهر.

صوفی نامه
قطب‌الدین ابوالمظفر منصوربن اردشیر العبادی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

19 Nov, 09:40


هو

آن‌گه شیخ گفت: پراکندگی دل از دوستی دنیا بوَد و تا دوستی دنیا بوَد، هرگز دل جمع نگردد، که رسول (ص) گفت: حُبّ‌الدّنیا راس کلّ خَطیئه. سرلشکر همه خطاها در خانه‌ی دل نشسته، آن‌گه چون وی دیگر را راه دهد تا به خانه‌ی دل درآید؟!

اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابی‌سعید
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

19 Nov, 02:58


هو

طالب دنیا هر فعلی که می‌کند برای راحت این جهان است و ملاحظه‌ی حق نِی، و طالب عقبی هر فعلی می‌کند برای راحت اخروی یا خوف از عذاب خواهد بود، و طالب حق هر عبادتی و ذکری و فکری بلکه هر حرکتی و سکنتی که می‌کند برای حق می‌کند که مشاهده حق در دنیا و لقای او در عقبی حاصل شود؛ پس در این طالب هنوز خواهش باقیست، خالصاً لله نمی‌تواند گفت تا انانیّت باقی، خواهش باقیست یقین که هنوز طالبِ مرادِ خود است نه طالبِ حق.
چون انانیّت فانی شد حق باقی شد، پس هر حرکت و سکنت که در وجود آید از حق می‌آید و برای حق می‌آید خالصاً لله باشد.

تحفه شطاریه
منسوب به عبدالنبی شطاری
گردآوری و تصحیح حسین نصیر باغبان
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

18 Nov, 18:39


⚫️دعا و نیایش می‌توانند تأثیر قابل‌توجهی بر شادی و سلامت روانی و معنوی داشته باشند. اگرچه تجربیات افراد ممکن است بر اساس باورهای شخصی، زمینه‌های فرهنگی و سنت‌های دینی متفاوت باشد، اما تحقیقات و شواهد تجربی چندین مزیت کلیدی را برجسته می‌کنند:


1️⃣ فواید احساسی و روان‌شناختی
♦️کاهش استرس:
🔸 دعا و نیایش اغلب احساس آرامش و آسودگی را به همراه دارند، سطح کورتیزول را کاهش می‌دهند و استرس را تسکین می‌بخشند.
🔸دعای متمرکز، مشابه مدیتیشن یا ذهن‌آگاهی عمل کرده و ذهن را آرام کرده و حس آرامش درونی را تقویت می‌کند.

♦️ بهبود تنظیم هیجانی:
🔸بیان شکرگزاری، امید یا طلب بخشش از طریق دعا می‌تواند به افراد در پردازش و تنظیم بهتر احساسات کمک کند.
🔸 این عمل راهی سازنده برای تخلیه احساسات منفی مانند خشم، ترس یا غم فراهم می‌کند.

♦️ افزایش مثبت‌اندیشی و تاب‌آوری:
🔸دعا برای هدایت یا اقرار به نیرویی برتر، حتی در زمان‌های سخت، خوش‌بینی و امید را تقویت می‌کند.
🔸دعاهای منظم می‌توانند تاب‌آوری را با ایجاد حس معنا و هدف در زندگی تقویت کنند و به افراد کمک کنند بهتر با مشکلات مقابله کنند.


2️⃣ فواید اجتماعی و روابط بین‌فردی
♦️ تقویت روابط:
🔸 دعا برای شفاعت (مانند دعا برای عزیزان) می‌توانند احساس ارتباط و همدلی با دیگران را تقویت کنند.
🔸دعاهای جمعی یا آیین‌های مشترک می‌توانند حس تعلق و حمایت اجتماعی ایجاد کنند.

♦️ حل تعارض:
🔸دعا می‌تواند بخشش و درک متقابل را تشویق کند، کینه را کاهش دهد و روابط بین‌فردی سالم‌تری را ارتقا دهد.


3️⃣ فواید معنوی و وجودی
♦️ایجاد حس معنا‌داری و هدف‌مندی:
🔸دعا اغلب شامل تأمل در هدف زندگی است و حس همسویی با ارزش‌ها و اهداف فرد را تقویت می‌کند.
🔸ایمان به نیرویی برتر یا طرحی الهی می‌تواند دیدگاهی آرامش‌بخش نسبت به عدم قطعیت‌های زندگی ارائه دهد.

♦️ تقویت ایمان و امید:
🔸دعا اعتماد به مداخله الهی را تقویت کرده و در زمان‌های دشوار امید را زنده نگه می‌دارد.
🔸اعمال مبتنی بر ایمان اغلب ترس‌های وجودی مانند اضطراب مرگ یا شکست را کاهش می‌دهند.


4️⃣ فواید جسمی
♦️ بهبود نتایج سلامت:
🔸مطالعات نشان می‌دهند که دعاهای منظم با کاهش فشار خون، بهبود عملکرد سیستم ایمنی و سلامت کلی بهتر مرتبط هستند.
🔸اثرات کاهش استرس ناشی از دعا به بهبود خواب و بهبود از بیماری کمک می‌کند.

♦️ تقویت عادات سالم:
🔸اعمال معنوی اغلب خودکنترلی و انتخاب سبک زندگی سالم‌تر را تشویق می‌کنند که تأثیر مثبتی بر سلامت بلندمدت دارند.


5️⃣ اثرات شناختی و عصبی
♦️ تمرکز و وضوح ذهنی:
🔸دعا نیازمند توجه و قصد است که تمرکز شناختی و خودآگاهی را افزایش می‌دهد.
🔸مطالعات تصویربرداری مغزی نشان می‌دهند که دعا نواحی مغزی مرتبط با همدلی، شفقت و حافظه را فعال می‌کند.

♦️ افزایش حس کنترل:
🔸دعا به افراد این حس را می‌دهد که به‌طور فعال با چالش‌های خود مواجه می‌شوند، حتی در شرایطی که خارج از کنترل آن‌هاست.


6️⃣ محدودیت‌های بالقوه
با وجود مزایای گسترده دعا، برخی نکات قابل توجه‌اند:
♦️وابستگی: اتکای بیش از حد به دعا بدون انجام اقدامات عملی ممکن است توانایی حل مسئله را محدود کند.
♦️پریشانی معنوی: در برخی موارد، دعاهای بی‌پاسخ یا شک‌های معنوی ممکن است به ناامیدی یا احساس ترک شدن منجر شوند.


🟣نتیجه‌گیری
دعا و نیایش ابزارهایی عمیق برای افزایش شادی و سلامت هستند که با تقویت ثبات احساسی، ایجاد تاب‌آوری و فراهم کردن حس معنا، نقش مؤثری در زندگی ایفا می‌کنند. این اعمال نه‌تنها به‌عنوان یک تمرین معنوی بلکه به‌عنوان یک منبع روان‌شناختی و اجتماعی به افراد کمک می‌کنند تا پیچیدگی‌های زندگی را با آرامش و رضایت بیشتری پشت سر بگذارند.

✍️ دکتر جواد حیدری (نویسنده و مدرس و مترجم در حوزۀ فلسفه و اندیشۀ سیاسی)

@irajrezaie

یارِ خاکسار

18 Nov, 15:59


هو

و گفت: الهی اگر من نتوانم که از گناه باز ایستم تو می‌توانی که گناهم بیامرزی.

تذکرة‌الاولیاء
ذکر یحیی معاذ رازی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

18 Nov, 14:39


هو

آن شهنشاهی که بحر لافتی را گوهر است
شحنه‌ی دشت نجف، شاهِ ولایت حیدر است

ذات پاک مرتضی را با کسی نسبت مکن
زآنکه این آب حیات از چشمه‌سار دیگر است

معنی قول «علی بابها» آسان مدان
کاین سخن را صدجهان معنی به‌هر بابی در است

سِرّ سبحانی که پنهان است در نادعلی
هم به‌معنی مظهرش او هم به‌معنی مظهر است

در ارادت اولیا را منطق او موردست
معجزات انبیا را مظهر او مصدر است

از فروغ روی او خورشید ذرات جهان
هر یکی جام جم و آیینه‌ی اسکندر است

هم شراب کوثر و هم آب خضر از لطف اوست
آری آن نخل کرم هر جا بوَد بارآور است

پیرو شاه نجف شو گر به کوثر مایلی
ز آنکه آن آب بقا را خضر راهش رهبر است

"لحمک لحمی" بدان و "جسمک جسمی" بخوان
تا بدانی ذات حیدر از کدامین جوهر است

پا به دوش مصطفی بهر شکست بت نهاد
پایه‌ی قدرش نگر کز هر دو عالم برتر است

در شبِ جان باختن بر جای احمد تکیه کرد
ز آنکه جای مصطفی هم مرتضی را درخور است

پیش لطفش هشت جنّت وادیی باشد سراب
نزد قهرش هفت دوزخ توده‌ی خاکستر است

عالم علم نهان کاندر دبیرستان او
تخته تعلیم طفلان قصه‌ی خیر و شر است

سینه‌ی ناپاکِ بد مِهری که در جان و دلش
جای شاهنشاه مردان نیست جای خنجر است

یا امیرالمؤمنین آنی که گر گوید کسی
نیست جز حبّ تو ایمان، مؤمنان را باور است

هر که نبود میوه حبّ تواَش، چون چوب خشک
آتشش باید زدن، گر خود همه عودِ تر است

خطبه بر نامت چو خواند بلبل روح القدس
گلبن طوبی ز روی پایه چوب منبر است

بحر الطاف تو را دریای اخضر نیم موج
بلکه هر یک قطره‌ای از آن چو بحر اخضر است

ای چراغ شرع و شمع دین دلیل راه شو
کاندرین ظلمت‌سرا نور تو ما را رهبر است

کرد اهلی جان فدا بهر شهید کربلا
وز «سَقاهُم ربّهم» مزدش شراب کوثر است

گر حسودان همچو روبه دشمن جانِ وی‌اند
غم ندارد آنکه او را شیرِ یزدان رهبر است

سایه‌ی آل علی پاینده بادا کاین پناه
سایبانی از برای آفتاب محشر است

اهلی شیرازی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

18 Nov, 07:35


هو

بسیار کس باشد که او را قوّت حضور نباشد. حالِ او در غیبت خوش‌تر باشد. همچنان که همه روشنایی روز از آفتاب است، الّا اگر کسی همه روز در قرص آفتاب نظر کند از او هیچ کاری نیاید و چشمش خیره گردد.

فیه ما فیه
مولانا جلال‌الدین بلخی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

18 Nov, 04:11


هو

ما را بُعد است و بُعدِ بُعد، و قرب است و قربِ قرب. اما بُعدِ بُعد آن است که شخص به متابعت هوای نفس به معصیت و مخالفت حق تعالی مشغول باشد، و چون از آن قدم بیرون نهد و در مخالفت نفس و مطاوعت حق تعالی نهد و روی به حق تعالی و پشت بر هوای نفس کند این قرب باشد، و به قدر اجتناب از معاصی و از هوای نفس به حق تعالی نزدیک شده باشد و چندان که در طاعات حق تعالی و مخالفت نفس سعی بیشتر کند به حق نزدیک‌تر شود.
اما بُعد آن است که اگر چه به طاعت و عبادت حق تعالی مشغول باشد به خود نیز مشغول باشد، و چون از برای آخرت خود به طاعت مشغول است [پس] به خود مشغول است و این بُعد است.
اما قربِ قرب آن بندگی است که محض از برای حق تعالی باشد بی‌شائبه‌ی طمع بهشت و بیم دوزخ، و آن تقرّبی است به حق تعالی که "یُریدون وَجهَهُ" خالص بی‌غرضی لِوَجه‌ِالله باشد، و چندان که او به حضرت تقرّب بیشتر کند حق تعالی نیز به او تقرّب کند.

کوی طریقت، حالات و کلمات شیخ صفی‌الدین اردبیلی
صمد موحد
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

17 Nov, 17:59


هو

و در آن وقت که این شیخ عبدالله به خدمت شیخ رشیدالدین طوسی پیوسته بود و شیخ وی را به خلوتی نشانده، چون از خلوت بیرون می‌آید درویشان می‌گویند وی را: ما را حکایتی گوی تا در خلوت چه دیدی؟
وی خاموش می‌باشد و هیچ نمی‌گوید. چون الحاح (اصرار) بسیار می‌کنند، برمی‌خیزد و نعره زنان رقص می‌کند و این می‌گوید:

بیچاره کسی که زر ندارد
از روی نکو خبر ندارد


شیخ رشیدالدین در آن حال در می‌آید و حال باز می‌داند، وی را در کنار می‌گیرد. و بدان سخن که آن عزیز را در قال آمده بود میان جمع و شیخ آب چشمی پدید می‌آید، و آن جماعت درویشان را جمعیتی روی می‌دهد و میان ایشان ذوق‌ها می‌رود.

کاشف الاسرار
نورالدین عبدالرحمن اسفراینی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

17 Nov, 14:52


رباب: وحید دل‌آهنگ
طبله: وحید هروی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

17 Nov, 14:06


هو

تو را می‌بینم که به خلق دل بسته‌ای و خدا را فراموش کرده‌ای. حقّ نفس و خلق را ادا می‌کنی، از حقّ خالق غافلی. در برابر عطای دیگران شکرگزاری، ولی نمی‌دانی آنچه که از سوی دیگران به تو می‌رسد، از جانب خداست از شکرش سر باز می‌زنی.

الفتح‌الربّانی
شیخ عبدالقادر گیلانی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

16 Nov, 19:53


هو

ای درویش! هر که چنان داند که جنّت به جمالِ حورا و عینا آراسته است هنوز بوی عبهرِ عهدِ عشق به مشام او نرسیده است، اربابِ دل دانند که این کلمه چیست. این بیچارگان خود هفتاد سال در دنیا در زحمتِ محدثات بوده‌اند، در بهشت نیز به محدثی فرو آیند. به‌حکمِ شریعت؛ دنیا راه است، و مطلوب بهشت. اما به فتوای حقیقت؛ بهشت هم راه است و هم راهزن، و مقصود حق.

روح‌الأرواح فی شرح اسماء الملک الفتّاح
شهاب‌الدین محمدبن‌منصور سمعانی
به تصحیح نجیب مایل هروی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

28 Oct, 20:22


هو

بنیاد فرهنگی نجیب مایل هروی منتشر کرده است:

۱- معراج‌نامه ابوعلی سینا بلخی
۲- نقد و تصحیح متون (مراحل نسخه‌شناسی و شیوه‌های تصحیح نسخه‌های خطی فارسی)
۳- سایه به سایه
۴- اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن
۵- تاریخ نسخه‌پردازی و تصحیح انتقادی نسخه‌های خطی
۶- خاصیت آینگی
۷- شیخ عبدالرحمن جامی
۸- این برگهای پیر
۹- پژواک ابتذال

برای تهیه آثار استاد نجیب مایل هروی به آدرس زیر پیام ارسال بفرمایید:
@Bonyadfarhangimayelheravi

@yarekhaksar

یارِ خاکسار

28 Oct, 14:42


هو

حسن بن علی بن یزدانیار گفت:
نشان ترس از خدا، رفتنِ ترس از دیگران است.
و نشان امید به خدا، نومیدی از جز او.
و نشان شوق به او، گریز از همه چیز.

شرح التّعرف لمذهب التّصوف
اسماعیل بن محمد مستملی بخاری
به تصحیح و تحشیه محمد روشن
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

28 Oct, 07:45


هو

بر تو باد که گمنام باشی تا دین به باد ندهی.
به کسی که تو را مدح گوید مغرور مشو‌.
باید که مدح و ذمّ پیش تو یکسان باشد.
با خَلق به حُسنِ خُلق معاملت کن.
از عقوبت حق تعالی ایمن مباش
و از رحمت حق نومید مباش
و میان خوف و رجا زندگانی کن که سالکِ راه را از این دو مقام چاره نباشد، گاهی خوف گاهی رجا.
در غمِ آخرت باش و مرگ را بسیار یاد کن.
طالب ریاست مباش که هر که ریاست را دوست دارد او را سالکِ طریقت نشاید.
جوانمرد باش و هر چیزی که خدای تعالی تو را داده است با خلقِ خدای بذل کن.
اعتماد کن بر وعده‌ی حق تعالی و از جمیع خلایق نومید باش.

از وصایای خواجه عبدالخالق غجدوانی
به تصحیح مریم حسینی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

28 Oct, 02:37


هو

هیچ‌کس در چشمِ ما خُرد نیست، و هر که قدم در طریقت نهاد اگرچه جوان باشد، به نظر پیران باید نگاه کردن. که آنچه به هفتاد سال به ما نداده‌اند روا بوَد که به روزی بدو دهند. چون اعتقاد چنین باشد، هیچ‌کس در چشم، خُرد ننماید.

شیخ ابوسعید ابوالخیر
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

27 Oct, 07:57


هو

و در سماع بسیار منشین که سماع نفاق پدید آرد در وقت، بسیاریِ سماع دل را بمیراند، و بر سماع انکار مکن که سماع را اصحابِ سماع بسیار است. و سماع روا نبوَد مگر کسی را که دلِ وی زنده بوَد و تنِ وی مُرده...

خواجه عبدالخالق غجدوانی
به تصحیح مریم حسینی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

27 Oct, 06:24


هو

و به بعضی اخبارها آورده‌اند که بنده‌ای را به بهشت اندر آورند. رضوان صلوات الله و سلامه علیه پیش وی باز آید با ریحان بهشت، پیش وی بدارد تا بگیرد. دست بزند و ریحان را بیندازد و گوید: مَا اَصنع بِالرّیحان اَینَ الرّحمن؟ (ریحان را چه کنم؟! رحمن کجاست؟)

شرح التّعرف لمذهب التّصوف
اسماعیل بن محمد مستملی بخاری
تصویر: حاج مرتضی احمدی کاشانی معروف به سید زاهد و ملقب به میر مظفرعلیشاه خاکسار

@yarekhaksar

یارِ خاکسار

26 Oct, 15:09


از خون جوانان وطن
استاد محمدرضا شجریان

به یاد دلاورمردان ارتش و پاسبانان بی‌نام و نشان وطن
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

26 Oct, 14:56


هو

ابوبکر طمستانی گفته است صحبت با حق دارید اگر توانید، یا با کسی که او را با حق تعالی وقتی باشد یا با پیری که با صحبتِ او از دست جهل برهید. با هر کس صحبت نتوان داشت که چون درست آیدت یگانگی باید در همه احوال.

مناقب الصوفیه
قطب الدین ابوالمظفر عبادی مروزی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

26 Oct, 09:28


هو

اللَّهُمَّ إِنَّهُ يَحْجُبُنِي عَنْ مَسْأَلَتِكَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ وَ تَحْدُونِي عَلَيْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ،
يَحْجُبُنِي أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ وَ نَهْيٌ نَهَيْتَنِي عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَيْهِ وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَيَّ فَقَصَّرْتُ فِي شُكْرِهَا.
وَ يَحْدُونِي عَلَى مَسْأَلَتِكَ تَفَضُّلُكَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَيْكَ وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَيْكَ إِذْ جَمِيعُ إِحْسَانِكَ تَفَضُّلٌ، وَ إِذْ كُلُّ نِعَمِكَ ابْتِدَاءٌ.

خدایا! سه خصلت، مرا از درخواست از حضرتت مانع می‌شود و یک خصلت مرا به جانب درخواست از تو پیش می‌برد. آن سه خصلتی که مانع درخواست من می‌باشد این است:
کار خوبی که مرا به آن فرمان دادی و در انجامش کُندی کردم؛
کار زشتی که مرا از آن بازداشتی و در ارتکابش شتاب ورزیدم؛
و نعمتی که به من دادی و در سپاس‌گزاریش کوتاهی کردم.
و خصلتى كه مرا بر مى‌انگيزد تا از تو مسئلت كنم همانا تفضل توست به هر كس كه روى به درگاه تو مى‌آورد و با خوش‌بينى روى به سوى تو مى‌كند، چرا كه هر احسان از جانب تو از روى تفضل است و هر نعمت كه دهى بى‌سابقه است.

صحیفه سجّادیه
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

26 Oct, 08:38


هو

در عشق تو دل نکرد یاد از دگری
دیده ز وفا نشان نداد از دگری

گرچه ستم از تو دید و داد از دگری
غمگین شدن از تو بِه که شاد از دگری

ابوالحسن طلحه مروزی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

25 Oct, 20:07


♦️نجیب مایل هروی از تفکیک مرامِ مولوی و ابن‌عربی سخن می‌گوید🔺

@joreah_journal

www.instagram.com/joreah_journal

یارِ خاکسار

25 Oct, 19:47


«هر برگ و هر درخت رسولی است از عدم»
به مناسبت انتشار کتاب «به روایت درخت» از صدیق قطبی

مهرداد رحمانی

کتاب‌ها را می‌توان مسامحتاً به دو دسته کلی تقسیم کرد. دسته نخست، آنهایی‌اند که غالباً سودای انتقال علم و دانش دارند. هدف این کتاب‌ها خواسته یا ناخواسته، قانع کردن مخاطب برای پذیرش مدعیات و معانی داخل کتاب است. این کتاب‌ها استدلالی‌اند و استدلالها نیز به دورِ قوایِ منطقی مخاطب می‌پیچند. پس از دوران قرون وسطی که بشر «نیاز» جدی به عقلانیت و خردمندی را احساس کرد، سهم این دسته از کتاب‌ها افزایش یافت. عمده کتب علمی و فلسفی در این دسته جای می‌گیرند.

دسته دوم، آنهایی‌اند که غالباً تهی از چنین اراده‌ای‌اند. بیش از آنکه سودای انتقال علم و دانش داشته باشند؛ در پی انتقال یک «خبرند». خبری که بشارت است، و نهایتا نوعی دعوت. این کتاب‌ها فاقد هرگونه تلاش برای قانع کردن مخاطب‌اند. به پر و پای منطق او چندان نمی‌پیچند و به جای استدلال، در پشت کلماتشان هوایی خوش نهفته دارند و در دل واژگان خود، نوری نهان. بعد از حدود ۴ قرن کار فکری و علمی،  از اواسط قرن گذشته، «نیاز» بشر به چنین کتاب‌هایی، رفته رفته سهم آن‌ها را مجددا افزون‌تر کرده است.

صدیق قطبی از نویسندگانی است که آثارش بیشتر به دسته دوم تعلق دارند. با این حال، اگرچه او شاعری مهم و ماندنی در ادبیات معاصر ماست؛ محققی برجسته در حوزه الهیات، معنویت، هنر و فلسفه نیز هست. صدیق قطبی واجد جهان‌بینی منحصر بفردی است که در قالب دسته‌بندی‌های مرسوم جای نمی‌گیرد. اندیشه و نظام باورهای او جایی در میانه نحله‌های گوناگون قرار می‌گیرد.  با همه آن‌ها همدلی‌هایی دارد اما هیچ یک تماماً اندیشه او را در بر نمی‌گیرند.

کتاب اخیر او «به روایت درخت» که چندی پیش توسط انتشارات اریش به چاپ رسیده، مجموعه‌ای از جستارهای اوست که در طی سالیان متمادی به رشته تحریر درآمده است. به گمانم این کتاب، در کنار بشارت‌های روشنی که به مخاطب خویش عرضه می‌کند و پنجره می‌گشاید، بهترین منبع برای شناخت زوایای جهان اندیشه‌ای نویسنده نیز هست. و حتی فراتر، پرتوهایی از تجربه‌های معنوی ناب او را نیز بر ما آشکار می‌کند.

صدیق قطبی در این کتاب که در هجده فصل سامان یافته، سیر بودن آدمی در جهان و مسیر سلوک او از آغاز (فصل اول:  آمدنم بهر چه بود) تا به انجام (فصل هجده: خانه خویش آمدی، اندرآ، شاد آمدی) را نگارگری می‌کند. او این سیاحت را با الهام از طرز بودن درخت در سپهر ایمان و معنویت تحریر کرده است.

گزینش‌های شکّرین او از میراث ادبی و عرفانی ایران، در کنار تفسیرهای گرم و روشنش، و همچنین ارجاعات دقیق، مجموعه‌ای دل‌نشان و در عین حال سودمند و مستند فراهم آورده است. در کنار مطالعه به هم پیوسته مطالب کتاب، می‌توان هر بخشی از کتاب را نیز مستقلا خواند و پشت پنجره دلباز آن کمی آسود.

بخشی از کتاب:

«خدا نه یک مفهوم، بلکه یک کشش است....  خدا اگر بی‌جهت و بی‌سوست، پس چاره چیست؟ پاسخ مولانا این است:  جست‌وجو...»
(بخشی از ص ۲۶۴ و ۲۶۵)

@mehrdad_rahmani4

یارِ خاکسار

25 Oct, 19:45


هو

«به روایت درخت» با الهام از طرز و شیوهٔ درخت که در چشم نویسنده رمزی است از حیات مؤمنانه، سیاحتی در سپهرِ ایمان و معنویت است. مجموعه جستارهای فراهم‌آمده در این کتاب به رغم تنوع و رنگارنگی در محوری اتحاد می‌یابند: معنویت مؤمنانه.
در بخشی از مقدمه کتاب آمده است:
«هر درختی پیام‌آور امید و معنا است. امید به اینکه کِشت‌های مصفّا مبارکند. ثمر می‌دهند. بذرهای نیکو، بی‌حاصل نیستند. هر برگ و هر درخت در چشم مولانا، رسول و پیامبری است که ما را به شعورمندی هستی توجه می‌دهد…
درخت، راویِ ایمان و بخشندگی است. ایمانِ درخت را در گشودگی‌ و دل‌سپردگی‌اش به آسمان و آفتاب و باران می‌توان جُست؛ در اعتماد غبطه‌انگیزش در موسم زمستان و امید ریشه‌داری که به بهار دارد.»

به روایت درخت
انتشارات اَریش
نویسنده: صدیق قطبی
لینک خرید کتاب از سایت ناشر

@yarekhaksar

یارِ خاکسار

25 Oct, 19:23


هو

حقیقت مراقبه بیرون آمدن بوَد از حرکات و روح خود به اختیار؛ چنان که به مرگ. و آرام گرفتن بعد از تصفیه‌ی دل و تزکیه‌ی نفس در انتظار انفتاح ابواب مواهب حضرت الهی و کمین داشتن بر رهگذر نسیمِ ریاحِ نفحاتِ الطاف نامتناهی در میدان مودّت عدم همت بر سر مرادات‌ زده، در بحر احدیت غوطه خورده، پروانه وجود خود بر شمع جلال احدیت زده، به امداد او منازل قطع کرده، گلیم ادبار حجاب انداخته، از خود بدو پرداخته، بساط مجاهدت طی کرده، دلِ مرده را به انوار مشاهدات می‌کرده، سیئات نفس به حسنات روح مبدل گشته، از او بدو در گریخته در حلقه عصمت او آویخته، انوار آفتاب صحرای قدم دیده، از تاریکی تنگنای حدوث رمیده " ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم".

رساله القواعد العشره
شیخ نجم‌الدین کبری
کتاب کوی طریقت، سعید رحیمیان
تصویر: شیراز، مسجد حاج باقر بلبل که مقبره شیخ معین‌الدین جنید شیرازی صاحب کتاب شدّالازار آنجا قرار دارد.
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

25 Oct, 12:34


هو

بر مُحبّ وقت گذرد که از محبّت چندان فریاد کند که دوزخیان را بر وی رحمت آید؛ زیرا که آتشِ دوزخ تن سوزد، و آتشِ محبّت جان.

روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح
شهاب‌الدین سمعانی
به تصحیح نجیب مایل هروی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

25 Oct, 08:00


هو

آن کس که هنوز از خلقِ خدای ترسد و از خدای نترسد، آن کس به نزدیک اهل طریقت، کافر است و هنوز به مقامِ مشرکان نرسیده است، چگونه شاید که از اهلِ معرفت سخن گوید!
جوانمردا! هفت آسمان و زمین در قبضه‌ی عارف کم بُوَد. اگر أنا‌الحق زند، معذورش دار!

نامه‌های عین‌القضات همدانی
به اهتمام علی‌نقی وزیری و عفیف عُسیران
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

24 Oct, 19:04


ای همدم روزگار چونی بی من
ای مونس و غمگسار چونی بی من

من با رخ چون خزان زردم بی‌ تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من

چونی بی من
همایون شجریان و تهمورس پورناظری
شاعر: مولانای جان
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

24 Oct, 16:29


هو

خوشبختانه بنیاد فرهنگی نجیب مایل هروی، آثار استاد را تجدید چاپ کرده است.
فهرست آثار منتشر شده تا کنون:

۱- معراج‌نامه ابوعلی سینا بلخی
۲- نقد و تصحیح متون (مراحل نسخه‌شناسی و شیوه‌های تصحیح نسخه‌های خطی فارسی)
۳- سایه به سایه
۴- اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن
۵- تاریخ نسخه‌پردازی و تصحیح انتقادی نسخه‌های خطی
۶- خاصیت آینگی
۷- شیخ عبدالرحمن جامی
۸- این برگهای پیر
۹- پژواک ابتذال
برای تهیه این آثار ارزشمند به آدرس زیر پیام ارسال بفرمایید:
@Bonyadfarhangimayelheravi


با آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت برای حضرت استاد نجیب مایل هروی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

24 Oct, 08:22


هو

زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد
خاک سر کویت چو صبا دربِدَرم کرد

من خود ز تو دیوانه‌ی مطلق شده بودم
زنجیر سر زلف تو دیوانه‌ترم کرد

گفتم به من افگن نظری، چشم ببستی
تا چشم خوشت بسته‌ی آن یک نظرم کرد

اندر نظرم داشت خیال تو و اشکم
سر تا قدم آلوده خون جگرم کرد

بفروخت مرا بر کف اندیشه خیالت
من این قدَر اَرزم که خیال تو کرَم کرد

آسوده دلی داشتم و بی‌خبر از عشق
ناگاه در آمد غم تو بی‌خبرم کرد

خسرو طلب وصل تو می‌کرد که هجرت
زین جای حوالت به سرای دگرم کرد

ابوالحسن یمین‌الدین بن سیف‌الدین محمود معروف به امیرخسرو دهلوی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

24 Oct, 05:10


هو

حیات معنوی نه هنر است و نه دانش. برای دست یازیدن به وصال خداوند، صرفاً نیازمند قلبی هستیم که خود را به چیزی جز او وانگذارد، جز به خاطر او کاری انجام ندهد، و فقط او را دوست بدارد.

تمرین حضور خداوند
نیکولاس هرمان | ترجمه حمیده قَمری
انتشارات نگاه معاصر
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

23 Oct, 19:25


هو

گرت مُلک جهان زیر نگین است
به‌آخر جای تو زیرِ زمین است

نماند کس به دنیا جاودانی
به گورستان نگر گر می‌ندانی

جهان را چون رباطی با دو در دان
کزین در چون درآیی بگذری زان

تو را گر تو گدایی گر شهنشاه
سه گز کرباس و ده خشت‌ است هم‌راه

اگر مُلکت ز ماهی تا به‌ماه است
سرانجامت برین دروازه راه است

ز هر چیزی که داری کام و ناکام
جدا می‌بایدت شد در سرانجام

بسی کردست گردون دست‌کاری
نخواهد بود کس را رستگاری

بدین عمری که چندین پیچ دارد
مشو غرّه که پِی بر هیچ دارد

اسرارنامه
فریدالدین عطار نیشابوری
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

23 Oct, 10:00


هو

سیمرغ عبارت از ذات واحد مطلق است. و قاف که مقرّ اوست عبارت از حقیقت انسانیت که مظهر تامّ آن حقیقت است. و حق به تمامت اسما و صفات به او متجلّی و ظاهر است. و آنچه گفته‌اند که کوه قاف از غایت بزرگی گرد عالم برآمده و محیط عالم است، در حقیقتِ انسانی آن معنی ظاهر است -چون حقیقت او چنان‌چه بیانش گذشت مشتمل بر تمامت حقایق عالم است. و احدّیت الجمع ظاهر و باطن واقع شده و منتخب و خلاصه‌ی همه‌ی عالم اوست، و هر که به معرفت حقیقت انسانی رسید به موجب مَن عَرَفه نَفسَه فقَد عَرَفَ ربَّه رویت و شناخت حق آن کسی را میّسر است که مَن رَآنی فقَد رَایُ الحقّ، چنان‌چه هر که به کوه قاف رسید به سیمرغ می‌رسد.

مفاتیح‌الاعجاز فی شرح گلشن راز
شمس‌الدین محمد لاهیجی نوربخشی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

23 Oct, 02:47


هو

اندک اندک از پروردگار جدا می‌مانیم و زمام خویش را به لذات و خوشی‌های‌مان می‌سپاریم و تنها هنگامی بیچارگی و دربه‌دری خویش را در می‌یابیم که خیال بازگشت و تلاش برای آن، تقریبا نومیدانه و بی‌ثمر است. دعا، دعا! این تنها چیزی است که آرامش و امنیت ما در گرو آن است.
"خجسته باد خدا که دعای مرا از خود و رحمت خویش را از من برنگردانیده است." (مزامیر)

فرانسوا فنلون
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

22 Oct, 14:18


هو

قول شیخ مرشد جنید بغدادی است که لفظِ قرآن و جسمِ انسان توامان‌اند و معنی قرآن و روح انسان توامان‌اند و حقیقت انسان و حقیقت قرآن یکی است و هو حقیقة الاشیاء.

رساله سلوک
شاه نعمت الله ولی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

22 Oct, 08:41


من نه خود می‌روم، او مرا می‌کِشد
کاه سرگشته را کهربا می‌کشد
سایه‌ی او شدم چون گریزم از او؟
در پی‌اش می‌روم تا کجا می‌کشد

تا کجا؟
جدیدترین اثر استاد شهرام ناظری
با غزلی از شادروان هوشنگ ابتهاج
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

22 Oct, 07:09


هو

رو رَختِ طلب به ساقی کوثر کش
از کوثر کثرت می‌ وحدت درکش

لا یَظمأ  اصلاً  ابداً  شاربُها
رمزی است از این می‌ ار توانی درکش

جلال‌الدین محمد دوانی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Oct, 20:44


هو

از اولیای حق آخرت جویید، دنیا مجویید؛ زیرا خدا با ایشان آخرت داده است، دنیا نداده است. هر که را آمرزش می‌باید و بهشت مخلّد و رحمت حق و شناخت و معرفت و رهیدن از دام دنیا و خلاص از تیغ مرگ، دامن اولیا گیرد.

معارف
بهاءالدین محمد بن جلال‌الدین رومی
به کوشش استاد نجیب مایل هروی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Oct, 14:31


هو

از حضرت خواجه‌ی ما [بهاءالدین نقشبند] قدّس الله روحه سوال کردند که بعضی از مشایخ گفته‌اند که "الصّوفی غَیرُ مَخلوق"، تاویل این چیست؟
خواجه فرمود صوفی را در بعضی اوقات صفتی و حالی می‌باشد که او نمی‌باشد. این سخن به نسبت آن وقت است و الا صوفی مخلوق است.

انیس‌الطّالبین و عُدّةالسّالکین
صلاح بن مبارک بخاری
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

21 Oct, 08:53


هو

یحیی بن معاذ گوید: "محبّت به جفا کم نشود و به بِرّ و عطا زیادت نگردد."، از آنچه این هر دو اندر محبّت سبب‌اند و اسباب اندر حال عیان متلاشی بوَد، و دوست را بلای دوست خوش باشد. و وفا و جفا اندر تحقیق محبت متساوی بود؛ چون محبت حاصل بود وفا چون جفا باشد و جفا چون وفا.

کشف المحجوب
ابوالحسن علی بن عثمان هجویری
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

20 Oct, 10:27


هو

چنان‌چه هر مسمّی به شیعه بر حق نیست، هر موسوم به صوفی نیز حق نباشد، بلکه جماعتی هستند که به صورت درویشان‌اند و به سیرت مخالف ایشان‌اند‌.

سید صدرالدین کاشف دزفولی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

20 Oct, 07:44


قلب سیاه و خلوت درویشان

حافظ عزیز، بر آینهٔ دل، اگر غباری افتاد، و دارایی جان و سرمایهٔ روح، اگر ناسره و سیاه شد، راه چاره چیست؟ پاسخ می‌دهد: معاشرت با «روشن‌رایان»، «صحبت درویشان»:

دل که آیینهٔ شاهی است غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبتِ روشن‌رایی

آنچه زر می‌شود از پرتوِ آن قلبِ سیاه
کیمیایی است که در صحبت درویشان است

آنان که حضورشان پنجره‌ای رو به جهان‌های ناپیداست:

چو جهان فسرده باشد، چو نشاط مرده باشد
چه جهان‌های دیگر که ز غیب برگشایی!
(کلیات شمس، غزل ۲۷۶۵)

اما آن درویش روشن‌رای که کیمیاست صحبت او، چه کسی است؟ او کسی است که می‌بیند آفاق را تباهی گرفته و در جهان پیدا (=از کران تا به کران) لشکر ظلم است، اما می‌داند و در دل می‌یابد که از «از ازل تا به ابد فرصت درویشان است». آن فرصت باشکوه ابدی را در دل خویش می‌یابد و می‌چشد. صحبت با او چشیدن این فرصت درخشان و بی‌انتهاست که همچون سفره‌ای رنگین و تمام‌ناشدنی در مساحت وقت، و در درازای ازل تا ابد، گسترده است:

از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است

دولتی را که نباشد غم از آسیبِ زوال
بی تکلّف بشنو دولتِ درویشان است

حافظ ار آبِ حیاتِ ازلی می‌خواهی
منبعش خاکِ درِ خلوتِ درویشان است

@sedigh_63

یارِ خاکسار

19 Oct, 18:12


هو

ذکرِ دائم ابتدا به صورت لسانی ادامه دارد تا آنکه به ذکر قلبی تبدیل شود. نشانه‌ی این حالت این است که قلب او در حال ذکر است، بدون مشارکت زبان.
در این حالت، الهام الله را به گوش دل می‌شنود و بوهای خوش ولایت الله را با شمّ قلبی حس می کند و حلاوت طعام الله را با ذوق قلبی می‌چشد، و اسرار عالم غیب و شهادت در مرآت قلبی او با صورت مناسب نمایان می‌شود، و محاسبه‌گر نفس خود می‌شود. و برای او صراط المستقیم و حقیقت شهود قلبی آشکار می‌شود و آن را با چشم قلب می‌بیند، و از آن در نزد عرفا به عشق الهی تعبیر می‌شود.

رساله زادالمسافرین
میرزا ابوالقاسم راز شیرازی
@yarekhaksar

یارِ خاکسار

19 Oct, 01:41


هو

عشق به مثابه شعله در آتش است. آتش محبت که در دلست، چون به سببِ باد سماع شعله زند؛
اگر به طرف چشم آید سالک را در گریه آرد،
و اگر به طرف دهان آید سالک را در فریاد آورد،
و اگر به طرف دست آید سالک را به حرکت آرد،
و اگر به طرف پای آید سالک را از جای برخیزاند و به رقص آرد. و امثال این حال را وجد می‌گویند.

کشف الحقایق
شیخ عزیز الدین نسفی
@yarekhaksar