ما باید عملا با حشو و زوائد در مقام برنامه و بازپخش دستورات و آموزهها شروع کنیم..بعد چه؟ خب بعد چیزی همچون سکوت یا لکنت زدن یا جیغ کشیدن وجود دارد، چیزی که از زیر حشو و زوائد و اطلاعات میلغزد و به زبان اجازه میدهد از طریق آن بلغزد و بهرغم همه چیز خود را شنیدنی کند.
🔹صحبت کردن حتی درباره خودت، همواره اختیار کردن جای کسی دیگر است؛ کسی که دیگر شما در جایگاه او مدعی سخن گفتن هستید و خود او کسی است که حق سخن از او سلب شده است... یک صدا بر مجموعهای از تصاویر مسلط میشود. پس چطور میتوانیم بدون دستور دادن، بدون ادعای بازنمایی چیزی یا کسی موفق به صحبت کردن شویم؟ چطور بدون حق صحبت کردن میتوانیم سبب صحبت کردن مردم شویم و چطور میتوانیم سهم صداها در نزاع علیه قدرت را به آنها برگردانیم؟ گمان میکنم در این مورد همچون حضور بیگانهای در زبان خود آدم باشد: پی گرفتن نوعی خط پرواز برای واژگان.
ژیل دلوز؛ مغز یک صفحه نمایش است
https://t.me/urbannEssay