خانقه @thekhanqah Channel on Telegram

خانقه

@thekhanqah


شکَّرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قندِ پارسی که به بَنگاله می‌رود

مالک: @GhettiCall
ایجنت کانال: @InanEndlessway

@ALazyBastardLivingInASuit

خانقه (Persian)

در کانال تلگرام "خانقه" با نام کاربری @thekhanqah، شما با محتوای شعری و ادبی غنی در تمام زمینه‌ها آشنا خواهید شد. این کانال تلگرامی توسط @GhettiCall اداره می‌شود و پر از غزل، قطعه، و شعرهای زیبا از شاعران مختلف است. اگر به دنبال یک مکان برای دل‌باختن به زیبایی‌های کلمات و اندیشه‌های شاعران هستید، "خانقه" بهترین انتخاب برای شماست. شعرها و اشعار منتشر شده در این کانال تلگرامی به شما ارامش و لذت خواهند بخشید. علاوه بحرفه شعر، این کانال همچنین دارای ادمین با تجربه با نام کاربری @InanendlessRoad است که در خدمت شما عزیزان قرار دارد. برای ورود به دنیایی از زیبایی و ابتکار، حتما به کانال تلگرام "خانقه" بپیوندید. در صورت داشتن هرگونه سوال یا ابهام، می‌توانید به @ALazyBastardLivingInASuit مراجعه کنید.

خانقه

10 Jan, 09:40


باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم

من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم

#رهی_معیری

خانقه

08 Jan, 07:35


هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

مرا امیدِ وِصالِ تو زنده می‌دارد
و گر نه هر دَمَم از هجرِ توست بیمِ هلاک

نَفَس نَفَس اگر از باد نَشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کُنَم گریبان چاک


رَوَد به خواب، دو چشم از خیالِ تو؟ هیهات
بُوَد صبور، دل اندر فِراقِ تو؟ حاشاک

اگر تو زخم زَنی، بِهْ که دیگری مَرهم
و گر تو زَهر دهی، بِهْ که دیگری تریاک

عِنان مَپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم
سِپر کُنَم سر و دستت ندارم از فِتراک

تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند؟
به قَدرِ دانشِ خود هر کسی کند اِدراک

به چَشمِ خَلق، عزیزِ جهان شود #حافظ
که بر درِ تو نَهَد رویِ مَسکَنَت بر خاک

خانقه

07 Jan, 04:58


متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجه است با ما سخنان بی‌حسیبت

چو نمی‌توان صبوری ستمت کشم ضروری
مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت

اگرم تو خصم باشی، نروم ز پیش تیرت
وگرم تو سیل باشی، نگریزم از نشیبت

به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی
متحیّرم در اوصافِ جمال و روی و زیبت

اگرم برآورد بخت به تخت پادشاهی
نه چنان که بنده باشم همه عمر در رکیبت

عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند
مگر او ندیده باشد رُخِ پارسافریبت

تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز عشقت
به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت

تو درخت خوب منظر همه میوه‌ای ولیکن
چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت

تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جانِ #سعدی بگداخت از نهیبت

خانقه

06 Jan, 09:55


دوستان سلام برای مولانا مشکلی پیش اومده؟

خانقه

04 Jan, 20:23


بی زُلفِ سَرکِشَش سَرِ سودایی از مَلال
همچون بنفشه بَر سَرِ زانو نهاده‌ایم

خانقه

04 Jan, 20:15


پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیده‌ایم
چون گل رعنا، خزان و نوبهاری بیش نیست

#صائب_تبریزی

خانقه

04 Jan, 20:12


زِ خُمار می‌گُریزی، به پَناهِ شیشهٔ مِی
دلِ نازُکَت ندارد، خبر از خُمارِ دیگر

خانقه

04 Jan, 19:57


مرا غم ندیمی است خاص ارنه من
چو عامان به نوعی طرب کردمی

اگر غم طلاق از دلم بستدی
نکاح بنات العنب کردمی

#خاقانی

خانقه

03 Jan, 21:08


حاشا که تیغِ صُبحِ قیامت جُدا کَند
از فکرِ او سَری که به زانو گُذاشتیم

#صائب_تبریزی

خانقه

03 Jan, 21:05


من که دائم با خیالِ یار گرمِ صُحبَتَم
جُز سَرِ زانو نمی‌باشد مرا سَرمنزلی!

#مخلص_کاشانی |
- نقاشی به‌رقم
شفیع عباسی

خانقه

03 Jan, 07:31


لاله رُخا! سمن برا! سرو روانِ کیستی؟
سنگ‌دلا! ستم‌گرا! آفت جانِ کیستی؟

تیرقدی، کمان‌کشی، زُهره‌‌رُخی و مهوشی
جانت فدا که بس خوشی، جان و جهانِ کیستی؟

از گل سرخ رسته‌ای، نرگس دسته بسته‌ای
نرخ شکر شکسته‌ای، پسته دهانِ کیستی؟

ای تو به دلبری سمر! شیفتهٔ رخت قمر!
بسته به کوه بر کمر، موی میانِ کیستی؟

دام نهاده می‌روی، مست ز باده می‌روی
مشت گشاده می‌روی، سخت کمانِ کیستی؟

شهد و شکر لبان تو، جمله جهان از آن تو
در عجبم به جان تو، تا خود از آنِ کیستی؟

#خاقانی

خانقه

01 Jan, 16:41


زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری
من و پیمودن پیمانه و دیوانه‌گری

چون همه وضع جهان گذران در گذر است
مگذر از عالم شیدایی و شوریده‌سری

تا کی از شعبدهٔ دور فلک خواهد بود
بادهٔ عیش به جام من و کام دگری

تا شدم بی‌خبر از خویش، خبرها دارم
بی‌خبر شو که خبرهاست در این بی‌خبری

تا شدم بی‌اثر، از ناله اثرها دیدم
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری

تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری

سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد
بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری

تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست
خاطر آسوده نگشتیم از این دربه دری

بیستون تاب دم تیشهٔ فرهاد نداشت
عشق را بین که از آن کوه گران شد کمری

پری از شرم تو در پرده نهان شد وقتی
که برون آمدی از پرده پی پرده‌دری

شهرهٔ شهر شدم از نظر همت شاه
تو به خوش منظری و بنده به صاحب نظری

آفتاب فلک عدل ملک ناصردین
که ازو ملک ندیده‌ست به جز دادگری

آن که تا دست کرم گسترش آمد به کرم
تنگ دستی نکشیدیم ز بی سیم و زری

تا فروغی خط آن ماه درخشان سر زد
فارغم روز و شب از فتنه دور قمری

#فروغی_بسطامی

خانقه

31 Dec, 18:15


خردم طبل جنون کوفت ز سودای دگر
عهد مجنون شد و شد نوبت شیدای دگر

دید از هر که ستم رو به من آورد ندید
غم مگر امن تر از سینه‌ی من جای دگر؟

مژده وصل به فردا دهیم آه که نیست
از قفای شب امروز تو فردای دگر

بستان از من و در زلف دلاویزش بند
این دل خون شده هم بر سر دل‌های دگر

زلف بر پای تو بیم است که دیوانه شوم
وای بینم اگر این سلسله بر پای دگر

از یک ایمان تو جان دادم و افسوس که ماند
تا قیامت به دلم حسرت ایمای دگر

لامکان دو جهان گشت و به مطلب نرسید
هر که جز کوی تو شد طالب ماوای دگر

صفت گریه #یغما و شب هجر مپرس
کشتی نوح و در او هر مژه دریای دگر

خانقه

30 Dec, 20:23


دیوان شمس غزل ۱۰۹۵ |
#مولانا جلال الدین محمد بلخی |
#مولوی

خانقه

30 Dec, 20:10


شاهْ شَمسُ الدّینِ تَبریزی مرا

مَست
می‌دارَد
خُمار
اَندَر
خُمار

خانقه

30 Dec, 20:10


ای شب و روز از حَدیثَش شَرمسار

خانقه

30 Dec, 20:09


روز رفت و قِصّه‌اَم کوتَه نَشُد

خانقه

30 Dec, 20:08


خاک و آب از عکسِ او رَنگین شده
جانْ بِباریده به تُرک و زَنگبار

خانقه

30 Dec, 20:08


شش جِهَت حَمّام و روزَن لامَکان
بر سَرِ روزَنْ جَمالِ شَهریار

خانقه

30 Dec, 20:07


چون بِدیدی سویِ روزَن دَرنِگَر
کانْ نِگار از عکسِ روزَن شُد نِگار

خانقه

28 Dec, 08:23


ما در یک دنیای دیگر هستیم کاپیتان

خانقه

28 Dec, 07:39


ای که رحمت می‌نیاید بر منت
آفرین بر جان و رحمت بر تنت

قامتت گویم که دلبند است و خوب
یا سخن یا آمدن یا رفتنت

شرمش از روی تو باید آفتاب
کاندرآید بامداد از روزنت

حسن اندامت نمی‌گویم به شرح
خود حکایت می‌کند پیراهنت

ای که سر تا پایت از گل خرمن است
رحمتی کن بر گدای خرمنت

ماه‌رویا! مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورت مستحسنت

ای جمال کعبه رویی باز کن
تا طوافی می‌کنم پیرامُنت

دست گیر این پنج روزم در حیات
تا نگیرم در قیامت دامنت

عزم دارم کز دلت بیرون کنم
و اندرون جان بسازم مسکنت

درد دل با سنگ‌دل گفتن چه سود
باد سردی می‌دمم در آهنت

گفتم «از جورت بریزم خون خویش»
گفت «خون خویشتن در گردنت»

گفتم «آتش درزنم آفاق را»
گفت
#سعدی درنگیرد با منت

خانقه

28 Dec, 03:48


رنج می بیند آنکس که به راهی تنهاست
پس در این معرکهٔ هول فزا آرامید

زاده کیستی ای خسته در این راه دراز؟
از پی چیستی ای خفته بر این جای پلید؟

من به پاسخ نگهی کردم و شیدا ماندم
همچنان ذره که در پیش جمال خورشید

دست بر کردم اما نه پی معلومی
سر فرو بردم در جیب ولیکن نومید

برق را از من و از کرده‌ٔ من خنده گرفت
گفتم آیا به خطا می‌روم؟ از نو خندید

آه از این شیوهٔ بیهوده که کس فهم نکرد
آنچه از خون دل من به زبانم غلتید

#نیما_یوشیج

خانقه

27 Dec, 19:33


دانسته ام غرور خریدار خویش را
خود همچو زلف می شکنم کار خویش را

هر گوهری که راحت بی قیمتی شناخت
شد آب سرد، گرمی بازار خویش را

در زیر بار منت پرتو نمی رویم
دانسته ایم قدر شب تار خویش را

زندان بود به مردم بیدار، مهد خاک
در خواب کن دو دیده بیدار خویش را

نادیدنی است صورت بی معنی جهان
روشن مساز آینه تار خویش را

هر دم چو تاک بار درختی نمی شویم
چون سرو بسته ایم به دل بار خویش را

چون صبح داده ایم به یک جرعه شفق
خندان به پیر میکده دستار خویش را

اظهار فقر پیش فرومایگان مکن
پوشیده دار گوهر شهوار خویش را

(هرگز چنان نشد که توانیم فرق کرد
از رشته های زلف، دل زار خویش را)

در زیر خاک و گرد کسادی نهفته ایم
از چشم خلق گوهر شهوار خویش را

از بینش بلند، به پستی رهانده ایم
صائب ز سیل حادثه دیوار خویش را

#صائب_تبریزی

خانقه

27 Dec, 14:23


دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است

برادران طریقت نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است

دگر به خُفیه نمی‌بایدم شراب و سماع
که نیکنامی در دین عاشقان ننگ است

چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم
مرا که چشم به ساقی و گوش بر چنگ است

به یادگار کسی دامن نسیم صبا
گرفته‌ایم و دریغا که باد در چنگ است

به خشم رفتهٔ ما را که می‌برد پیغام؟
بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است

بکش چنان که توانی که بی مشاهده‌ات
فراخنای جهان بر وجود ما تنگ است

ملامت از دل #سعدی فرونشوید عشق
سیاهی از حبشی چون رود؟ که خودرنگ است

خانقه

27 Dec, 12:21


گفتی چِسان گذشت شبِ غم، ندیده‌ای
هرگز چنان شبی که بگویم چنان گذشت

خانقه

24 Dec, 20:24


مبتلای هجر یارم، الغیاث ای دوستان
از فراقش سخت زارم، الغیاث ای دوستان

می‌تپم چون مرغ بسمل در میان خاک و خون
ننگرد در من نگارم، الغیاث ای دوستان

از فراق خویش همچون دشمنانم می‌کشد
زانکه او را دوست دارم، الغیاث ای دوستان

دیده‌اید آخر که چون بودم عزیز درگهش؟
بنگرید اکنون چه خوارم؟ الغیاث ای دوستان

غصه‌های نامرادی می‌کشم از دست او
زهره نه کآهی برآرم، الغیاث ای دوستان

یاد نارد از من مسکین، نپرسد حال من
هم چنین یار است یارم، الغیاث ای دوستان

هم به نگذارد مرا تا با سگان کوی او
روزگاری می‌گذارم، الغیاث ای دوستان

قصه‌ها دارم ز جور او میان جان نهان
با کسی گفتن نیارم، الغیاث ای دوستان

جان فرستم تحفه نزد یار و نپذیرد ز من
غم فرستد یادگارم، الغیاث ای دوستان

باز پرسد از من بیچارهٔ ماتم زده
کز فراقش سوکوارم؟ الغیاث ای دوستان

یار من باشید، کز ننگ #عراقی وا رهم
کز پی او شرمسارم الغیاث ای دوستان

خانقه

23 Dec, 15:15


اگه شعرهای کتگوری نامه رو جمع میکردیم الان ارشیو خوبی میشد
هرچند خودتون میتونید سرچ کنید: نامه

خانقه

23 Dec, 14:52


بله سلامُ عَلَیک

خانقه

23 Dec, 14:47


اَیا هوایِ تو در جان‌ها، سلام علیک
غُلام می‌خَری ارزان بها، سلام علیک

اَیا کَسی‌ که هزاران هزار، جان و روان
همی‌کِشَند ز هر سو تو را، سلام علیک

به وقتِ خواندنِ آن نامه‌هایِ خون آلود
بخوان ز جانبِ این آشنا، سلام علیک


تو می‌خَرامی و خورشید و ماه در پِیِ تو
همی‌دَوَند که‌ ای‌خوش‌لقا، سلام علیک

به خاک پایِ تو هر دَم همی‌کُنَند پیغام
هزار چَشم، که ای توتیا، سلام علیک

تو تیزگوش تَری از همه که هر نَفَسَت
ز غِیب می‌رَسَد از انبیا، سلام علیک

سلام خُشک نباشد، خصوص از شاهان
هزار خلعَت و هدیه‌ست با، سلام علیک

چنانک کرد خداوند در شبِ معراج
به نورِ مُطلق بر مُصطفی، سلام علیک

زَهی سلام که دارد ز نور دُنبِ دراز
چنین بُوَد چو کُنَد کِبریا، سلام علیک

گذشت این همه ای دوست، ماجرا بِشنو
ولیک پیشتر از ماجرا، سلام علیک


#مولانا جلال الدین محمد بلخی
#مولوی

خانقه

23 Dec, 14:12


خوش آن‌زمان که برای گلایه وقت نبود
‏هزار شِکوه به یک بوسه مختصر می‌شد

- سجاد سامانی.

خانقه

23 Dec, 09:50


خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان

بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم
کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان

دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد
می‌باید این نصیحت کردن به دلستانان

دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشرو
تا دامنت نگیرد دستِ خدای‌خوانان

من ترک مهر اینان در خود نمی‌شناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان

روشن‌روان عاشق از تیره‌شب ننالد
داند که روز گردد روزی شبِ شبانان

باور مکن که من دست از دامنت بدارم
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان

چشم از تو برنگیرم ور می‌کشد رقیبم
مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان

من اختیار خود را تسلیم عشق کردم
همچون زمام اشتر بر دست ساربانان

شکّرفروش مصری حال مگس چه داند
این دست شوق بر سر، وان آستین‌فشانان

شاید که آستینت بر سر زنند
#سعدی
تا چون مگس نگردی گِرد شکردهانان

خانقه

22 Dec, 00:45


زین‌ هستی بیهوده صوابی‌ که تو داری
گر جرم تصور نکنی سخت ‌گناهیست

#بیدل_دهلوی

خانقه

20 Dec, 22:20


شمس الدین محمد #حافظ شیرازی


هواخواهِ تواَم جانا و می‌دانم که می‌دانی
که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی

مَلامت‌گو چه دریابَد میان عاشق و معشوق؟
نبیند چشمِ نابینا خُصوص اَسرارِ پنهانی

بیفشان زُلف و صوفی را به پابازی و رقص آوَر
که از هر رُقعهٔ دَلقَش، هزاران بُت بیفشانی

گُشادِ کارِ مشتاقان، در آن اَبرویِ دلبند است
خدا را یک نَفَس بنشین، گِرِه بُگشا ز پیشانی

مَلَک در سجدهٔ آدم، زمین‌بوسِ تو نیّت کرد
که در حُسنِ تو لُطفی دید بیش از حَدِّ انسانی

چراغ‌افروز چشمِ ما نسیمِ زُلف جانان است
مَباد این جمع را یا رَب، غم از بادِ پریشانی

دریغا عیشِ شب‌گیری که در خواب سَحَر بگذشت
ندانی قَدرِ وقت ای دل، مگر وقتی که درمانی

مَلول از همرَهان بودن، طریقِ کاردانی نیست
بِکش دشواریِ منزل، به یاد عهد آسانی

خیالَ چَنبَرِ زُلفش فریبت می‌دهد حافظ
نگر تا حلقهٔ اِقبال ناممکن نَجُنبانی

خانقه

20 Dec, 16:43


دلم رمیده‌ی لولی‌وَشیست شورانگیز
دروغ‌وَعده و قَتّال‌وَضع و رنگ‌آمیز!

فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد
هزار جامه‌ی تَقوی و خرقه‌ی پرهیز

خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز

فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقی!
بِخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز

پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشْر
به مِی ز دل بِبَرَم هُولِ روزِ رستاخیز

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی!
که جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست‌آویز

بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت
که در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز

میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز!


#حافظ؛ غزل ۲۶۶ام

خانقه

19 Dec, 14:57


ممبرا همه ساکت عشقم میخواد به دل ادبیات سفر کنه

خانقه

19 Dec, 14:55


ما نخوایم با شما جایی بریم باید کیو ببینیم

خانقه

06 Dec, 11:08


این شِکسته چَنگِ بی قانون
رامِ چَنگِ چَنگیِ شوریده رَنگِ پیر
گاه گویی خواب می بینَد
خویش را در بارگاهِ پُر فُروغِ مِهر
طُرفه چَشم اَندازِ
شاد و شاهدِ زرتُشت
یا پَریزادی چَمان سَرمَست
در چمنزارانِ پاک و روشنِ مَهتاب می بینَد
روشنیهایِ دروغینی
کاروانِ شعله هایِ مُرده در مُرداب
بر جَبینِ قُدسیِ مِحراب می بینَد
یادِ ایّامِ شُکوه و فَخر و عِصمَت را
می سُرایَد شاد
قِصّه یِ غَمگینِ غُربَت را

خانقه

06 Dec, 10:37


ویرانه هایی از
دژ و آتشکده ایزدخواست
که دیگر نیست

خانقه

04 Dec, 21:40


از کُشتنِ مَنصور، غَرَض، دَفعِ خُمار است
این ساغرِ مِی، چاره‌یِ خَمیازه‌یِ دار است
 

خانقه

04 Dec, 21:38


کَرد از سِتَم آباد شَبِ هِجر خَلاصَم
صَیّادِ خیالِ نِگَهَت، صُبح‌شِکار است

خانقه

04 Dec, 21:33


دائم دَمِ صُبح است در اِقلیمِ مُحبّت
آیینه دِلان را به شب و روز چه کار است

خانقه

04 Dec, 19:20


از عکسِ تَنَت جَیبِ قَبا آینه‌زار است
پیراهن از اندامِ تو لبریزِ بهار است

#اسیر_شهرستانی

خانقه

04 Dec, 17:45


گر دوری از هوای من و هست روز و شب
جای دگر هوای تو این نیز بگذرد

#سنایی

خانقه

04 Dec, 14:12


https://t.me/TheKhanqah

خانقه

04 Dec, 14:06


دورانتین (Doruntine)،
که در زبان اصلی به نام "Kush e solli Doruntinën" شناخته می‌شود، یکی از آثار برجستهٔ اسماعیل کاداره، نویسنده مشهور آلبانیایی است. این رمان که در دهه ۱۹۸۰ منتشر شد، ترکیبی از اسطوره‌شناسی، فرهنگ فولکلور آلبانیایی، و نقد اجتماعی است و به خاطر لحن مرموز و فلسفی خود مورد توجه قرار گرفته است.

ماجرای رمان بر پایهٔ یک افسانهٔ قدیمی آلبانیایی به نام "بِسا" (Besa) بنا شده است. "بِسا" یک مفهوم اخلاقی و فرهنگی در آلبانی است که به معنای "قول شرف" یا "پیمان مقدس" می‌باشد.
داستان حول خانواده‌ای می‌چرخد که دختر آن‌ها، دورانتین، به دوردست‌ها فرستاده شده و با مردی از سرزمین دیگر ازدواج می‌کند. برادر دورانتین، کنستانتین، به مادرشان قول می‌دهد که همیشه مراقب خواهرش باشد و در صورت نیاز، او را بازگرداند. اما کنستانتین می‌میرد، و علی‌رغم این واقعیت، یک شب او به شکلی معجزه‌آسا و بخاطر عشق زیادش به خواهرش، به پا می‌خیزد و دورانتین را به خانه بازمی‌گرداند.

خانقه

03 Dec, 13:38


غروبِ سه‌شنبه خاکستری بود...

خانقه

01 Dec, 20:21


سَخت می‌تَرسَم که من بسیار می‌خواهم تو را
آرزو خوب است اما این‌قَدَرها خوب نیست

خانقه

01 Dec, 14:36


ببین به ساز و مَپُرس از ترانه‌ای‌ که ندارم
توان بِدیده شنیدن‌، فسانه‌ای که ندارم

به سعیِ بازویِ تسلیم در محیطِ توّکل
شناورم به اُمیدِ کَرانه‌ای که ندارم

به رنگِ شعلهٔ تصویر، سخت بی پَر و بالم
چه ها نسوخته‌ام از زبانه‌ای که ندارم

هزار چاکِ دل‌آغوش چیده‌ام به تَخَیُّل
هواپرستِ چه گیسوست شانه‌ای که ندارم‌؟

به چاره سازیِ وهم تعلّقم مُتِحِیّر
مگر جنون زَنَد آتش به خانه‌ای‌ که ندارم

به عزمِ بی‌جهتی‌ گُم نکرده‌ام رهِ مَقصد
خطا ندوخته‌ام بر نشانه‌ای که ندارم

دِگَر چه پیش توان بُرد در اَدبگهِ نازش
به غیرِ آینه بودن، بهانه‌ای ‌که ندارم

لَوایِ فتنه‌ کشیده‌ست تا به دامنِ محشر
نَفَس شُمار، دو ساعت زمانه‌ای که ندارم

فغان‌ که بَست به بالم هزار شُعله تَپیدن
نِشیمَنی که نبود آشیانه‌ای که ندارم

اگر به دِیر کبابم‌، وَگَر به‌ کعبه خَرابم
منم کشیده سَر از آستانه‌ای که ندارم

ز یأس بیدلی‌ا‌م ‌گُل نکرد شوخی‌ آهی
نفس چه ریشه دواند ز دانه‌ای که ندارم

#بیدل_دهلوی

خانقه

30 Nov, 19:19


نثر هم خوبه نه؟
کمتر نثر داشتیم ...

خانقه

30 Nov, 19:18


... بفرمود تا غلام به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد، مویَش گرفتند و پیشِ کِشتی آوردند. به دو دست در سُکّانِ کشتی آویخت. چون برآمد به گوشه‌ای بنشست و قرار یافت. مَلِک را عَجَب آمد؛ پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اوّل محنتِ غرقه شدن ناچشیده بود و قدرِ سلامتِ کشتی نمی‌دانست. همچنین قدرِ عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

...
فرق است میانِ آن که یارش در بر
تا آن که دو چشمِ انتظارش بر در
 
حکایتی از گلستان
#سعدی

خانقه

30 Nov, 16:05


#نوا
#سه‌تار
#شاهکار

خانقه

خانقه

30 Nov, 14:43


#رادیو_سرگذشت
پیوست نمره۳:
«اجرای اصلی نوامرکب‌خوانی»

@RadioSargozasht
https://t.me/abolchap

خانقه

30 Nov, 14:43


پیوست نمره‌ی سوم؛

نقد و بررسی آلبوم نوا-مرکب‌خوانی
به قلم محمدجمال سماواتی

@Radiosargozasht

خانقه

21 Nov, 19:15


ز دنیا می رود خسرو، به زیر لب همی گویم:
دلم بگرفته در غُربَت تَمَنّایِ وطن دارم

خانقه

21 Nov, 19:13


چو من رویِ تُرا بینم، چرا از گُل سخن گویم؟
چو من قَدِّ تُرا جویم، چه پَروایِ چمن دارم

خانقه

21 Nov, 19:09


چو سَروَت در‌قَبایِ سبز تا دیدم یقینم شد
که چون گُل چاک خواهم زد، اگر صَد پیرهن دارم

خانقه

21 Nov, 19:02


گَهی از دیده در رنجم، گَه از دل در جگرخواری
چه دانستم که من چندین بَلا از خویشتن دارم

خانقه

21 Nov, 18:18


چه جایِ محنت ایّوب و اندوهِ دلِ یَعقوب
بَلا این‌ست و بیماری و تنهایی که من دارم

خانقه

19 Nov, 18:34


بله؛

می‌فِکنی کارِ عشق، جُمله به فردا
می‌بِنَتَرسی که روزگار نَیابی؟

#عطار

خانقه

19 Nov, 18:29


من اين آهِ جگر سوز از دلِ پيمان شِکَن دارَم
چرا از ديگری نالَم که درد از خويشتن دارَم

#امیرخسرو_دهلوی

منبع کتابخانه ملی بریتانیا

خانقه

19 Nov, 18:05


بیام یا برم؟

خانقه

17 Nov, 18:55


و از آداب کاتب آنچه در حین تراشیدن قلم رعایت آن ضرورت است آن است که ریزهٔ قلم را به جایی نریزند که معبرِ مردم باشد و نسوزانند. اولی آنکه جمع کنند و به پای درختان گل ریزند که عبور مردم درین صورت بر بالای آن معتذر است.

برگرفته از
کتاب آئین خوشنویسی
و لطایف معنوی آن

خانقه

17 Nov, 18:52


من سَر چو قَلَم بر خطِّ سودایِ تو دارَم
با آن‌که منِ سَر زده را سَر زده‌ای باز

#سلمان_ساوجی

خانقه

17 Nov, 18:46


سه نمونه قلم نی
تراش دوره قاجار
موزه هنر هاروارد

خانقه

16 Nov, 15:34


[#ضربی
#شور: #دشتی

#سه‌تار: محمدرضا لطفی
#نی: عبدالنّقی افشارنیا
و
#تمبک: همایون شجریان

از آلبوم معمای هستی
آهنگ‌ساز: محمدرضا لطفی]

خانقه

خانقه

15 Nov, 05:42


تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست

چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم نفسم بی‌غبار باید و نیست

مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست

چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق
تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست

کجا به صحبت پاکان رسی که دیدهٔ تو
به سان شبنم گل اشکبار باید و نیست

رهی به شام جدایی چه طاقتی‌ست مرا
که روز وصل دلم را قرار باید و نیست

#رهی_معیری

خانقه

15 Nov, 05:25


بیاد لعل تو تا کی لب قدح بوسم؟
خوش آنکه بوسه بر آن لب زنم بجای قدح

#هلالی_جغتایی

خانقه

14 Nov, 22:20


Let it burn. Build another one

خانقه

14 Nov, 22:19


آن‌ها که خوانده‌ام همه از یادِ من بِرَفت
اِلّا حدیثِ دوست که تکرار می‌کنم


#سعدی

خانقه

14 Nov, 00:04


«ز هر جا برنجی از اینجا نرنجی»

#مولوی

خانقه

11 Nov, 05:35


ای بخت سر کشیده بنه پای در میان
تا من بباغ وصل ز گل پر کنم کنار

تا قطرهٔ سحاب غمت در دلم چکید
چشمم ز اشک حامل در شد چو گوشوار

از بس که گرد کوی تو بودیم تا بصبح
از بهر روز وصل تو شبها در انتظار

سوزی فتاده در دل و بر رخ فشانده اشک
آتش نهاده بر سر و چون شمع پایدار

زآن آتشی که کرده‌ای اندر تنور دل
ترسم که با دمم بگلو پر شود شرار

تو گوشمال خوردهٔ هجران چو بربطی
مانند چنگ ناله برآور چو زیر زار

کای وصل ناگزیر تو برده ز من شکیب
وی هجر پرقرار تو برده ز من قرار

گر یک نفس فراق تو اندیشه کردمی
گشتی ز بیم هجر دل و جان من فگار

اکنون تو دوری از من و من بی تو زنده‌ام
سختا که آدمیست در احداث روزگار

#سیف_فرغانی

خانقه

07 Nov, 22:17


بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است

#سعدی

خانقه

07 Nov, 07:23


ای جان تلخکام، خراب از چه باده‌ای
کز پا فتاده‌ای و دل از دست داده‌ای

ای دیده در مشاهده کیستی، که باز
هر سو به روی خود در حیرت گشاده‌ای

ای صبر، هر زمان ز زمان دگر کمی
وی درد، هردم از دم دیگر زیاده‌ای

شوخی که وعده داشت به من، دوش می‌گذشت
گفتم به خود که بهر چه روز ایستاده‌ای؟

برخاستم که در پی‌اش افتم، به ناز گفت
بنشین که در خیال محال اوفتاده‌ای

گفتم بیا به وعده وفا کن، به عشوه گفت
خوش بر فریب وعده ما دل نهاده‌ای

گفتم امیدها به تو دارم، به خنده گفت
#میلی برو برو که تو بسیار ساده‌ای

خانقه

02 Nov, 16:48


سرود مهر

خانقه

02 Nov, 15:35


چی بگم خب،

وَرایِ حَدِّ تَقریر است
شَرحِ آرزو مندی

خانقه

31 Oct, 20:31


ز یادِ رویِ او دارَد دلم هر گوشه ای دامی
چراغان می کند دیوانه در ویرانه‌ها امشب

#اسیر از خجلتِ فردا نمیدانم چه خواهد کرد
نگاهش گرمِ دلجویی و من مَستِ حیا امشب

خانقه

31 Oct, 13:39


از تندی خوی تو گهی یاد نکردم
کز درد ننالیدم و فریاد نکردم

پیش که رسیدم، که ز اندوه جدائی
نگریستم و حرف تو بنیاد نکردم

با آن‌همه بیداد که دیدم ز تو هرگز
دادی نزدم ناله ز بیداد نکردم

گفتی چه کس است این، چه کسم، آن که ز جورت
جان دادم و آه از دل ناشاد نکردم

#وحشی منم آن صید که از پا ننشستم
تا جان هدف ناوک صیاد نکردم

خانقه

30 Oct, 15:55


🚬🚬
https://t.me/TheKhanqah

خانقه

30 Oct, 15:48


تا غمش در سینه بود اسبابِ عیشم کم نبود
روزگارش خوش،کزو خوش روزگاری داشتم...

#قدسی_مشهدی

خانقه

30 Oct, 05:57


مُردَم از حَسرَتِ آهورَوِشان و رَمِشان
من ندانم به چه تدبیر به دام آرَمِشان

نیک‌رویانِ جهان را چو سِرِشتَند ز گِل
سنگی اندر گِلشان بود همان شد دِلِشان

#شاطرعباس_صبوحی

خانقه

29 Oct, 23:00


خانقه pinned «مردان خدا پردهٔ پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند هر دست که دادند از آن دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند یک طایفه را بهر مکافات سرشتند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند …»

خانقه

29 Oct, 22:56


زان شکستم به هم آیینه خودبینی را
که نگاهم همه در آینه روی تو بود

#فروغی_بسطامی

خانقه

29 Oct, 13:51


پیوسته ابرویت دل این ناتوان کشد
مردم کمان کشند و مرا آن کمان کشد

هرجنس را که هست کشد دل به جنس خویش
زآنت کمند مو طرف آن میان کشد

فرهاد نقش یار خود ار بر زدی به سنگ
نقش ره تو دیده بر آب روان کشد

بگشای لب به خنده تو پیش شکر فروش
تا رخت خود به خانه ز پیش دکان کشد

زآنسان که سوی خویش کشد مور دانه را
خط دانه های دل ما چنان کشد

آواز ما ز گریه بسیار نم کشید
عاشق دگر چگونه تواند فغان کشد

سوزد دوباره اختر برگشته کمال
شبها کمال آه که بر سر آسمان کشد

#کمال_خجندی

خانقه

28 Oct, 15:16


فردا سر خود می‌کنم اندر سر و کارش
امروز که با درد سرم هیچ مپرسید

#اوحدی_مراغه‌ای

خانقه

27 Oct, 23:06


تو خوش رفتی و آسودی مرا از غم بفرسودی
ز رفتن گر تو خشنودی، من از ماندن پشیمانم

#افسر_کرمانی
در سوگ همسر خود

خانقه

27 Oct, 23:01


‌دوشینه همی می‌گفت در مجلس ما چنگی
وافغانش همی می‌رفت هر لحظه به فرسنگی

واین صوت همی می‌خواند با خوب‌تر آهنگی
کای یار، چه بی‌مهری، کای دوست چه دل‌سنگی

#افسر_کرمانی

خانقه

27 Oct, 22:15


شرمنده من گروه بغلی داشتم چصناله میکردم

خانقه

27 Oct, 21:53


حالا تا ذکر میگفتیم همه سین میکردن لایک میکردن
دیدی بسم‌الله که گفتیم چیشد‌
همینه ها ، تا قبل اینکه شروع کنی همه میگن هستیم...

خانقه

27 Oct, 21:19


یارضا

خانقه

27 Oct, 21:17


کیا هستند امشب بسم‌الله بگیم

خانقه

25 Oct, 06:17


مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو باز کن
گم گشتگان عشق را پنهان یکی آواز کن

غمهاست در هر دل ز تو، هر یک به دیگر چاشنی
ما نیز گرم ذوق غم با هر یکی انباز کن

گو تا مرا در کوی تو سوسند پیش عاشقان
بازار تو چون گرم شد، بر من دو دیده باز کن

گه جان درون و گه برون، کارم مگر یکتا شود
نازی که اول کرده‌ای، یک بار دیگر باز کن

پیش رقیب کافرت در داد ما را چشم تو
گر ذکر کشتن می‌کنی، هم ذکر آن غماز کن

باز آمد این باد صبا، آورد بویی از چمن
ای مرغ جان، بشکن قفس، هم سوی او پرواز کن

بگشاد عشق از دیده خون، نالان شو، ای شخص نگون
آمد شراب تو کنون، جنگ کهن را ساز کن

چون زاهد ما توبه را بشکست، عاشق شد ترا
خواهی برو جرعه فشان، خواهیش سنگ انداز کن

گر بت پرستان را رسد بر تارک از خواری لگد
آغاز آن، ای محتسب، زین پیر شاهد باز کن

خسرو، تو بر وی کی رسی، لیکن به کویش کن گذر
در خاک با هر ذره‌ای بنشین، بیان راز کن

#امیرخسرو_دهلوی

خانقه

24 Oct, 08:37


غَرَض نَقشی‌ ست کَز ما باز مانَد
که هَستی را نمی‌بينَم بَقائی


کتیبه بیستون
از سفرنامهٔ فلاندن/کوست

خانقه

23 Oct, 15:51


ولی عکس و نقاشی هم‌ کم نبوده از طرف من در خانقه، نمیدونم چرا کم لطفی میکنند بعضی،
عیب نداره منم به انتقام یه سانسور کردم 😑

خانقه

23 Oct, 15:47


"زیبای لم زده بر نازبالش"

بانوی جوان با دست پای حنا زده، بادبزن، جامه گران بها ، گردنبند مروارید بر بالشی با نقش گل ها تکیه زده است.

این پرتره مسحورکننده محمد باقر اصفهانی بی گمان یکی از زیباترین نقاشی های رنگ روغن او است .
چهره ای شگفت انگیز که بسیار جذاب و ظریف طراحی شده است. همچنین این اثر از آن جهت مهم است که در زمان کریم خان زند ساخته شده ، نگاره با توجه به جزئیات آن مانند لب های غنچه، چانه نوک تیز، چشم ها و موهای قهوه ای تیره به آرمان های زیبایی در فرهنگ ایرانی پایبند است.
ژستِ حسیِ نقاشی و احساسات ملایم و شیرینی که از طریق ویژگی های چهره منتقل می شود، نمونه ای از سبک نقاش است و منسوجات پر نقش و نگار این شاهکارِ دوران زند را بیشتر متمایز می سازد.

رنگ روغن روی بوم،
با رقم یا باقرالعلوم
اثر محمد باقر اصفهانی
1138 خورشیدی

خانقه

23 Oct, 15:44


میگن چرا اینقدر نستعلیق
خب ایرادش چیه

خانقه

23 Oct, 14:52


جانی که هَست در کفِ اندیشه ها گِرو
بر رُخ، زِ خون، قَباله نوشتم، که نامِ توست

خانقه

23 Oct, 14:50


خونم، نگین نگین، که فرو می چِکَد ز چَشم
بر هر نگین ز کِلکِ وفا نقشِ نامِ توست

خانقه

23 Oct, 14:49


چون میکُشی مرا ز کفِ خویش،بیش ازین
یکجُرعه‌ای بِریز که ای کُشته شامِ توست

خانقه

23 Oct, 14:42


مَستی گَرَم تمام بِسوزَد، عَجَب مَدار
زین‌سان که دِل به پُختَنِ سودایِ خامِ توست

خانقه

23 Oct, 14:40


خود را زِ تو سلام کُنَم، زان همی زیَم
میرَم ازین، گمان نَبَرَم کاین سلامِ توست

خانقه

23 Oct, 14:33


وَه آن تویی و یا مَهِ گردون و یا خیال؟
ماهی که گاه‌گاه به‌بالایِ بامِ توست

خانقه

23 Oct, 14:23


جانم فَدایِ زُلفِ تو آندَم که پُرسَمَت:
کاین چیست؛ مویِ بافته؟ گویی که: دامِ توست

#امیرخسرو_دهلوی

خانقه

23 Oct, 14:11


چلیپای نستعلیق
اثر میرعلی هروی
قرن دهم
موزه تورنتو

خانقه

22 Oct, 22:35


بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حُسن برون‌ آ دمی ز ابر
کآن چهرهٔ مُشَعشَعِ تابانم آرزوست

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعدِ سلطانم آرزوست

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

وآن دفع گفتنت که برو شَه به خانه نیست
وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

در دست هر که هست ز خوبی قُراضه‌هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

این نان و آب چرخ چو سیل است بی‌وفا
من ماهی‌ام نهنگم و عُمانم آرزوست

یعقوب‌وار وا اسفاها همی‌زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسیِ عمرانم آرزوست

زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعرهٔ مستانم آرزوست

گویاترم ز بلبل امّا ز رشک عام
مُهر است بر دهانم و افغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آن که یافت می‌نشود، آنم آرزوست

هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست

پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست

گوشم شنید قصّه ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانهٔ میدانم آرزوست

می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمهٔ عثمانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی است
وآن لطف‌های زخمهٔ رحمانم آرزوست

باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

#مولوی

خانقه

22 Oct, 22:30


والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست


خانقه

22 Oct, 14:11


هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خویشتن
هر بیدلی آمد به خود، من بر قرار خویشتن

زین سوی جور دشمنان، زانسوی طعن دوستان
خلقی به طعن و گفتگو، عاشق به کار خویشتن

ای پندگو، هر دم دگر چه آتشم در می‌زنی
من خود به جان درمانده‌ام با روزگار خویشتن

جانا، چو خواهی کشتنم در آرزوی یک سخن
باری به دشنامی مرا کن شرمسار خویشتن

می دانی آخر مردنم عمدا چه می‌گویی سخن؟
درمانده‌ای را کشته گیر از انتظار خویشتن

تو در درون جان و من هر دم در اندوه دگر
یارب که چون پاره کنم جان فگار خویشتن

گر در خمار آن می ای کز کشتن عاشق چکد
این خون خود کردم بحل، بشکن خمار خویشتن

برداشتم ره در عدم، بگذاشتم دل در برت
گه گه مگر یادآوری از یادگار خویشتن

خود غمزه بر خسرو زنی، بر دیگران تهمت نهی
مانا به فتراک کسان بندی شکار خویشتن

#امیرخسرو_دهلوی

خانقه

21 Oct, 22:36


یک اخوان تشکر

خانقه

21 Oct, 20:55


فکر کنم منظور شاعر از سُرخ و سبز مشخص باشه، نه؟

خانقه

21 Oct, 20:48


نازم به روحت ، لاله جان !
با این عروسک
تو میتوانی هفته ای سَرگَرم باشی.
تا در میان دستهایِ کوچکِ خویش،
یک‌روز آنرا بِشکَنی، وَزهَم بِپاشی.

من نیز سبز و سُرخ و رنگین
بَس سَخت و پولادین عروسک‌ها شِکَستم.
و اکنون دگر سرگشته و ولگرد و تنها
چون کولئی دیوانه هستم.

ور باده ای، روزی شود ، شب
دیوانه مَستَم.

من از نگاهت شَرم دارم.
امروز هم با دست خالی آمدم من؛
مانند هر روز.
نفرین و نفرین

بر دستهای پیرِ محرومِ بزرگم.

امّا تو ، دختر!
امروزِ دیگر هم بِمَک پستانَکَت را.
بِفریب با آن
کام و زبان و آن لبِ خَندانَکَت را .
و آن دست‌هایِ کوچکت را
سوی خدا کن.
بنشین و با من "خواجه مینا"را دُعا کن.

برای دخترکم لاله و آقای مینا
بهمن ۱۳۳۳
میم امید
#مهدی_اخوان_ثالث

خانقه

21 Oct, 20:45


ای لاله ی من!
تو میتوانی ساعتی سَرمَست باشی
با دیدنِ یک شیشه یِ سُرخ ،
یا گوهرِ سبز ‌.

اما من از این رنگها بسیار دیدم .
وز این سیه دنیا و هرچیزی که در اوست ،
از آسمان و ابر و آدمها و سَگها ،
مِهری ندیدم ،
میوه ای شیرین نچیدم.

وز سُرخ و سبزِ روزگاران
دیگر نظر بستم ،
گذشتم ، دل بریدم .

دیگر نی‌اَم در "بیشه ی سرخ"
یا "سنگرِ سبز "
دیگر سیاهم من ، سیاهم.
دیگر سپیدم من ، سپیدم.
وز هرچه بود و هست و خواهد بود ، دگر
بیزارم و بیزار و بیزار ،
نومیدم و نومید و نومید ؛
هرچند می‌خوانند "اُمیدَ"م .

خانقه

21 Oct, 20:40


با چشمهایِ کوچکِ خویش ،
کز آن تَراوَد نورِ بی نِیرنگِ عِصمَت ،
کم کم ببین این پُرشگفتی عالَمِ ناآشنا را.

دنیا و هر چیزی که در اوست ،
از آسمان و ابر و خورشید و ستاره ،
از مرغها ، گلها و آدمها و سگها ،
وز این لحاف پاره پاره ،
تا این چراغِ کورسویِ نیم مُرده ،
تا این کهن
تصویرِ مَن ،
با چشمهای باد کرده ،
تا فرش و پَرده ،


اکنون به چَشمِ کوچکِ تو
پُر شگفتی‌ست ؛
هر لحظه رنگی تازه دارد .
خوانَد به خویشت .
فریادِ بی‌تابی کَشی ، چون شیهه یِ اسب
وقتی گُریزَد نقشِ دلخواهی ز پیشت .

يا همچو قُمری با زبانِ بی‌زبانی،
مَحزون و نامفهوم و گرم ، آواز خوانی ‌.

ای لاله ی من!

خانقه

21 Oct, 20:36


با دستهایِ کوچک خویش،
بِشکاف از هم پرده یِ پاکِ هوا را .
بشکن حِصارِ نورِ سَردی را که امروز
در خلوتِ بی بام و در کاشانه یِ من
پر کرده سرتاسر فضا را .

خانقه

21 Oct, 20:32


شأن نزول یک شعر
نمیدونم تا چه حد برای شما میتونه جذاب باشه
ولی برای این شعری که میفرستم شاید همینقدر کافی باشه که شاعر، شعرش رو برای دخترش "لاله" نوشته ، البته وقتی سروده بود دخترک نه بیست ساله بود و نه هنوز در رودخانه ی کرج پرپر شده بود؛

خانقه

21 Oct, 06:37


باکم از کشته شدن نیست، از آن می‌ترسم
که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود


#شاطرعباس_صبوحی

خانقه

20 Oct, 19:55


دیریست بیرون رفته‌ام از اختیار خویشتن
بِنشسته‌ام اندوهگین در انتظار خویشتن

گر از عیار حال خود در مجلس اظهاری کنم
ساز از مقام خود فتد من از عیار خویشتن

مشرب مصاحب می‌کند ورنه تفاوت بی حدست
تو مَست حُسن و ناز خود من در خمار خویشتن

سیلاب مستی سر دهم تا بیخ هستی برکند
یک‌بارگی فارغ شوم از خار خار خویشتن

گر بر سر صلح آورد روزی پشیمانی تو را
چندان بگریم کز دلت شویم غبار خویشتن

گر پیش می‌خواندی مراد ذوق مرا می‌یافتی
نقش خرابی مانده‌ام از یادگار خویشتن

آن شب که در خون خفته‌ام دانم شب آسودگی است
کم روز راحت دیده‌ام از روزگار خویشتن

معشوق و عاشق را به هم نازی «نظیری» لازم است
دشمن نمی‌باشد کسی با دوستدار خویشتن

#نظیری_نیشابوری

خانقه

20 Oct, 14:42


پیِ لُقمه و خِرقه هر لَحظه ای
نَشاید کشیدن ز خَلقی گَزَند

به‌روزی بُوَد نیم‌نانی کفاف
به‌عُمری بُوَد کهنه‌دَلقی بَسَند

#جامی
بخط میرعلی هروی

موزه هاروارد

خانقه

19 Oct, 13:39


داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم

هر یک ابروی تو کافی است پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم؟

شیخ پیمانه‌ شکن، توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم

عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم

مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم

دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم

هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم

#وصال_شیرازی

خانقه

18 Oct, 12:34


ز دلتنگی به جانم با که گویم؟
ز غصه ناتوانم، با که گویم؟

ز تنهایی ملولم، چند نالم؟
ز بی‌یاری به جانم، با که گویم؟

به عالم در، ندارم غمگساری
نمی‌دارم، ندانم با که گویم؟

ز غصه صدهزاران قصه دارم
ولی پیش که خوانم؟ با که گویم؟

چو مرغ نیم بسمل در غم یار
میان خون تپانم، با که گویم؟

فتاده چون بود در دام صیدی؟
ز محنت همچنانم، با که گویم؟

به کام دوستان بودم، کنون باز
به کام دشمنانم، با که گویم؟

مرا از زندگانی نیست سودی
ز هستی در زیانم، با که گویم؟

همه بیداد بر من از عراقی است
ز بودش در فغانم، با که گویم؟

#عراقی

خانقه

18 Oct, 07:35


سرگیج و خُمار و خسته، خوارم امروز
از مجلسِ دوش، یادگارم امروز

بر مَرکَبِ مِی سَوار بودم دیشب
کاینگونه پیاده، شرمسارم امروز

خانقه

17 Oct, 16:00


We both know what memories can bring
They bring diamonds and rust

https://t.me/TheKhanqah