Pure Dudes @pure_dudes Channel on Telegram

Pure Dudes

@pure_dudes


چند اين شب و خاموشى؟ وقت است كه برخيزم

راه ارتباطی:
https://t.me/BChatBot?start=sc-981bdb4135

Pure Dudes (Persian)

با عرض سلام و خوش آمدگویی به همه عزیزان که به دنبال یک مکان خنده دار و جذاب برای گذراندن وقت هستند. ما کانال Pure Dudes را با افتخار معرفی می کنیم! nnPure Dudes یک کانال تلگرامی است که محلی مناسب برای تماشای ویدیوهای طنز، کمدی و خنده دار است. اگر به دنبال رفع استرس و خنده هستید، این کانال مناسب برای شماست. با تماشای ویدیوهای متنوع از آخرین طنزها و جوک های خنده دار، مطمئناً از کانال Pure Dudes لذت خواهید برد. nnشما می توانید به عنوان یکی از اعضای این کانال، از محتوای خنده دار و جذاب آن بهره مند شوید. همچنین می توانید ویدیوهای مورد علاقه خود را با دوستان خود به اشتراک بگذارید تا همگی از آن لذت ببرند. nnپس چه می گویید؟ بیایید با ما همراه شوید و لحظاتی پر از خنده و شادی را در کانال Pure Dudes تجربه کنید! از لینک زیر به ما بپیوندید:nhttps://t.me/BChatBot?start=sc-981bdb4135

Pure Dudes

30 Nov, 12:38


در 23 آگوست 1989، حدود دو میلیون نفر از لتونی، استونی و لیتوانی یک زنجیره انسانی تشکیل دادند که هر 3 کشور را متحد کرد تا تمایل خود را برای فرار از اتحاد جماهیر شوروی به جهان نشان دهند.
@Pure_Dudes

Pure Dudes

30 Nov, 09:36


در ستایشِ خواندن و داستان

متن زیر، برگردانِ گزیده‌ای از سخنرانیِ ماریو بارگاس یوسا است به‌هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۰. یوسا در این سخنرانیِ فاخر به‌لحاظ ادبی، و پربار از نظر تاریخی و سیاسی، از زاویه‌ای متفاوت و بدیع به رخداد «خواندن و داستان» می‌نگرد. او ضمن بازگفتنِ حسب حالِ ادبیِ خود، به پرسش‌هایی پاسخ می‌دهد که برای خواننده‌هم نافع است هم خواندنی؛ پرسش‌هایی از این دست که: چگونه داستان در کهن‌روزگارانِ باستان تولد یافت؟ داستان چگونه راه به عصیان و اعتراض می‌بَرد؟ چرا خودکامگان از گشت‌وگذار آزادِ خیال در جهان‌های‌ادبی می‌هراسند؟ دستگاه سانسور از چه رو برپا می‌شود؟ گذار از دیکتاتوری به دموکراسی مشروط به چه شرطی است؟ وطن چیست و وطن‌دوست کیست؟ ناسیونالیسمِ کوته‌نظرانه چه تفاوتی با میهن‌دوستیِ بلندنظرانه دارد؟

اگر داستان‌نبود، نه از اهمیت آزادی برای زندگیِ در خورِ زیستن آگاه بودیم، و نه می‌دانستیم که زندگیِ پایمال‌شده در زیر پای یک خودکامه، یک ایدئولوژی یا یک مذهب، به چه دوزخی بدل می‌شود. کسانی که تردید دارند که ادبیات ما را، فزون بر غرقه‌ساختن در نیکبختی، از هر گونه بیدادگری آگاه می‌سازد، باید از خود بپرسند که چرا رژیم‌هایی که مصمم به کنترلِ ز گهواره تا گورِ رفتارهای شهروندانِ خود هستند این‌قدر از ادبیات می‌هراسند و از چه رو سیستم‌های سانسور را برای سرکوب ادبیات و پاییدنِ نویسندگان مستقل پدید می‌آورند؟ آن‌ها این کارها را می‌کنند چون از خطر گشت‌وگذارِ آزادِ تخیل در کتاب‌ها آگاه‌اند و می‌دانند که داستان‌چقدر فتنه‌انگیز است وقتی خواننده، آزادیِ موجود در داستان را با تاریک‌اندیشی و ترسی که در دنیای واقعی در کمینِ اوست، مقایسه می‌کند. نویسنده با داستان‌سرایی، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، نارضایتی را ترویج می‌کند و نشان می‌دهد که دنیا به‌طرز بدی ساخته شده و زندگیِ خیالین، سرشار‌تر از زندگیِ روزمره‌ی ماست. اگر این حقیقت در هشیاری و حساسیتِ خواننده ریشه بدواند، او دیگر به‌راحتی بازی نمی‌خورد و این دروغِ‌بازجوها و نگهبانان را نمی‌پذیرد که پشت میله‌ها، زندگی بهتر و امن‌تری دارد.

ادبیات، نمایشی کاذب از زندگی است؛ با این حال، ادبیات سبب می‌شود که زندگی را بهتر دریابیم و در هزارتویی که در آن زاده می‌شویم، از آن می‌گذریم و در آن می‌میریم، راهِ خود را بازیابیم. ادبیات، پس‌روی‌ها و درماندگی‌هایی را که زندگیِ واقعی بر ما روا می‌دارد جبران می‌کند. به‌یُمن ادبیات است که می‌توانیم، تا اندازه‌ای، از هستی ِهیروگلیف‌واری رمزگشایی کنیم که برای اکثریت عظیمِ انسان‌ها موجودیت دارد؛ به‌ویژه کسانی از ما که بیش از یقین، تردید داریم و به سرگشتگی‌مان در مواجهه‌ی با موضوعاتی از قبیل استعلاء، سرنوشت فردی و جمعی، روح، معنا یا بی‌معنایی تاریخ، و زوایای دانش عقلانی، اذعان می‌کنیم.

ادامه...
@Pure_Dudes

Pure Dudes

26 Nov, 09:47


آهنگ ظهر سه‌شنبه‌ی شما

@Pure_Dudes

Pure Dudes

26 Nov, 09:42


یاد بخشی از این رساله‌ی عزیزالدین نَسَفی که «در بیان عشق» نام دارد، افتادم.
بند هفتم:

وقت باشد که عاشق چنان مستغرق معشوق شود که نام معشوق را فراموش کند، بلکه غیر معشوق هر چیز که باشد جمله فراموش کند. حتی نام معشوق را که جدا از معشوق است.

@Pure_Dudes

Pure Dudes

26 Nov, 09:36


این صفحه‌ی اینستاگرام این شاعر است.

شاید دوست داشته باشید این شعر را به زبان اصلی و بدون ترجمه و زبان الکن من گوش کنید.

@Pure_Dudes

Pure Dudes

26 Nov, 09:34


شعر جایی بین حس از دست دادن و خاطراتی که از عاشقی باقی می‌ماند، و نارسیسم یکی و مازوخسیم دیگری در نوسان است.
گویی همیشه دوست داری کسی این طور عاشق‌ت باشد، و در عین حال می‌دانی که از دست رفتن چنان عاشقانگی‌ای چه قدر می‌تواند ویرانگر و هولناک باشد.
ولی مگر آدمی تجربه‌ی همین‌ها نیست؟

Pure Dudes

26 Nov, 09:32


عاشق امثال من نشو
من ویران‌ت می‌کنم
به زیباترین شکل ممکن
و وقتی که تََرک‌ت می‌کنم
بالاخره خواهی فهمید
که چرا نام آدم‌ها را روی توفان‌ها می‌گذارند.

(من هرگز یاد نمی‌گیرم که نرم باشم.
من ترک می‌کنم.
همیشه این طور بود)

-کیتلین سیل

Pure Dudes

26 Nov, 09:31


عاشق امثالِ من نشو
لازم باشد نام خودم را هم فراموش می‌کنم
اگر پایِ یادگرفتن نام تو درمیان باشد
من باعث می‌شوم که فکر کنی
توفان‌ها، ملایم‌اند،
درد یک نعمت است.

در نومیدی گم می‌شوی.
در حسرت آن‌چه که گویی همیشه در حال وصال است
ولی دست‌نیافتنی‌ست

Pure Dudes

26 Nov, 09:29


عاشقِ امثالِ من نشو
امثالِ من تو را آن چنان عمیق دوست خواهند داشت
که به سنگ بدل می‌شوی،
به مجسمه‌ای که مردم می‌آیند و شگفت‌زده تماشا می‌کنند، که چقدر طول کشیده تا آن نگاهِ دوردست را در چشمان‌ت بتراشند.

عاشقِ امثالِ من نشو
من تو را به موزه‌ها و پارک‌ها و بناهای تاریخی خواهم برد
و هر جای زیبایی تو را خواهم بوسید
تا هرگز نتوانی به آن مکان‌ها برگردی
بی‌آن که طعم‌ِ من را چون خون در دهان‌ت حس کنی.

Pure Dudes

26 Nov, 09:28


عاشقِ امثالِ من نشو!

این عنوان شعری انگلیسی بود از دختر جوانی به اسم «کیتلین سیل» که چند سال پیش در فیسبوک دیدم. شعر عجیبی در مورد عشق.

Pure Dudes

25 Nov, 22:46


امروز تسبیح گونه این بیت رو زمزمه و تکرار می‌کردم:

رنگ حناست بر کف پای مبارکت
یا خون عاشقیست که پامال کرده‌ای؟


از فکری اصفهانی
این سوال رو یک شاعر غریب گم‌شده در تاریخ ما فارسی زبان‌ها از معشوقش پرسیده.
چیه این زبان فارسی که شاعرهای گمنام گم شده‌ش اینجور شعر می‌گن. شب و روزگار خوش.

Pure Dudes

22 Nov, 10:48


تصنیف زمن نگارم از ساخته‌های درويش‌خان
ترانه سرا: محمدتقی بهار
خواننده پریسا
@Pure_Dudes

Pure Dudes

22 Nov, 10:48


"چهارمضراب ماهور" از معروف‌ترین آثار درویش خان
به روایت استاد ابولحسن صبا
نوازنده: استاد محمدرضا لطفی
@Pure_Dudes

Pure Dudes

22 Nov, 10:48


انیمیشن سیم ششم درمورد داستان اضافه شدن سیم‌ ششم به تار و تصادفیه که منجر به مرگش می‌شه.
سازنده انیمیشن: بهرام عظیمی
نوازنده تار: علی قمصر
آهنگساز: فردین خلعتبری
@Pure_Dudes

Pure Dudes

22 Nov, 10:48


یه فکت جالب اینه که درویش خان اولین کسی بود که به‌وسیله تصادف اتوموبیل تو ایران کشته می‌شه.
همینطور همون کسی بود که سیم ۶ رو به تار اضافه کرد.
@Pure_Dudes

Pure Dudes

22 Nov, 10:47


امروز نود و هشتمین سال‌مرگ نابغه‌ی موسیقی ایرانی، غلامحسین درویش خانه (#درویش_خان) مرگی که حاصل تصادف کالسکه‌‌ش با اتومبیل فورد تو امیریه تهران بود. مزار مهجور درویش‌خان، رهبر ارکستر انجمن اخوت، تو گورستان ظهیرالدوله تهرانه‌
@Pure_Dudes

Pure Dudes

22 Nov, 07:50


داستان اینکه چرا اسم این ترک «اصفهان»ـه و آقای «لنگستون هیوز دوم» اینو کاور کرده و نسخه‌ی اوریجینالش واسه «دوک الینگتون»ـه، جالبه.
سال «۱۹۶۷» جایزه‌ی «گرَمی» نصیب آلبوم «Far East Suite» از آرتیست معروف یعنی «Duke Elington» می‌شه!
حالا تیم الینگتون یه تور مسافرتی چند ساله رو شروع می‌کنن که اکثر کشورهای شرقی رو شامل می‌شه و ایران یکی از اون‌ها بوده و تو ایران سراغ چندین شهر می‌رن (تهران، آبادان، اصفهان) و موسیقی که با حال و هوای ایران باشه رو می‌نوازن و اسمشو می‌ذارن «اصفهان»
حالا بعد گذشت دهه‌ها آقای «لنگستون» دوباره این کار رو کاور می‌کنه و با همون اسم روانه‌ی رسانه‌ها می‌کنه که خیلی هم خوب و دقیقا مشابه با نسخه اصلی کار رو درآورده.

@Pure_Dudes
Langston Hughes II - Isfahan
Duke Ellington - Isfahan

Pure Dudes

22 Nov, 07:47


Langston Hughes II - Isfahan

@Pure_Dudes

Pure Dudes

14 Nov, 21:13


«توصیف والتر بنیامین از فرانتس کافکا»
.
ادای حق مطلب درمورد سیمای کافکا، با تمامی خلوص و زیبایی غریبش، هرگز نباید از یک چیز غافل شد:
این سیما سیمای یک شکست است. شرایط تحقق شکست گوناگون‌اند. آدمی وسوسه می‌شود که بگوید: به محض آنکه او از شکست غایی‌اش اطمینان یافت، همه‌ی ذغدغه‌های طول راه برایش همچون در یک رویا حل و فصل گشت. هیچ چیزی به‌یاد ماندنی‌تر از شور و شوقی نیست که کافکا به‌واسطه‌ی آن بر شکست خویش تاکید داشت.

@Pure_Dudes

Pure Dudes

12 Nov, 10:27


از من پرسیده‌اید دلخواه من چیست؟
 
من می‌خواهم این زندگی را با تمام رنج، با تمام مصائب و دشواری هایش به صورتی روی نوار متحرک و فیلم درآورم.

@Pure_Dudes
بخشی از نامه سهراب شهید‌ثالث 
به عمویش، پاریس، 1966

Pure Dudes

12 Nov, 10:19


علی اکبر مرادی
تکنوازی تنبور
@Pure_Dudes

Pure Dudes

10 Nov, 20:52


داستان‌خوانی هوشنگ گلشیری

@Pure_Dudes

Pure Dudes

10 Nov, 10:37


بنگر! به این بزم باشکوه
در سال‌های واپسین تنهایی
جمعی از فرشتگان
با بال‌های افراشته و آراسته
نقاب بر چهره و اشک‌ریزان
در تماشاگهی به نظاره نشسته‌اند
نمایشی از بیم و امید را.
و نوازندگان ساز کرده‌اند،
نوای افلاک را.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شارل بودلر در کتاب «نقاش زندگی مدرن» درمورد اشعار پو می‌گوید:
در قصه‌های پو هرگز عشقی وجود ندارد. حتی لیجیا و النورا به‌معنای دقیق کلمه داستان‌های عشقی نیستند؛ فکر اصلی هریک از آن‌ها چیز به کلی متفاوتی است.شاید او فکر می‌کرد که زبان نثر از پس این احساس غریب و تقریبا غیر قابل برگردان بر نمی‌آید، چون اشعار او، برعکس، در آن غوطه می‌خورند. در آنجا شور الهی با همه‌ی ابهت خود ظاهر می‌شود، درحالی که دورارورش را ستارگان فراگرفته‌اند و همواره در ماخولیای درمان‌ناپذیری پوشیده شده است.
و چنان که گویی عشق چیزی است که حتی آوردن نامش باعث می‌شود قلم شروع به لرزیدن کند.

@Pure_Dudes

Pure Dudes

04 Nov, 11:36


خلاصه اینکه زن ایرونی تکه.

Pure Dudes

04 Nov, 11:34


برای دفع شیاطین و موجودات فراطبیعی

Charles-Dominique-Joseph Eisen - Fountain, 1896.

Pure Dudes

04 Nov, 11:26


به این کار می‌گفتن «دامن‌برچینی»

«دامن‌برچینی»
عملیه که در اون، زن یا مردی (بیشتر زن) دامنش رو بالا می‌زنه تا اندام جنسیش رو نشون بده.
این کار با بدن‌نمایی که برای لذت شهوانیه، متفاوته.
دلایل مختلفی هم داره (مثلا عملی خرافی برای دفع شَره) اما می‌تونه صرفا برای خندوندنِ جمع باشه (فضا رو از حالت غم دربیاره)
و قدیم هم در جنگ‌ها در مقابل دشمن انجامش می‌دادن.

@Pure_Dudes

Pure Dudes

04 Nov, 11:22


‏از نوشته‌های پلوتارک گفته شده که هنگامی کورش مردم پارس رو به شورش بر پادشاهی آستیاگ فراخواند نخست در جنگ شکست خورد. پس از آن، هنگامی که مردان هراسان از نبرد دوری می‌کردن زنان خودشون رو با شتاب به شهر رسوندن و دامن‌هاشون رو بالا زدن و گفتن «کجا میرید؟ اینجا پناه ببرید بزدلان»
به مردها هم بر خورد، نمی‌دونستن چی بگن و بی‌صدا در جا خشکشون زد، و ناگهان به خودشون اومدن و دلیرانه به نبرد بازگشتن و سپاه دشمن رو شکست دادن.
این چیزیه که از زبان پلوتارک گفته شده.

@Pure_Dudes

Pure Dudes

04 Nov, 11:21


این نقاشی از قرن هفدهم میلادی اسمش هست «دلاوری زنان ایرانی» یا (De moed van de Perzische vrouwen)، تاحالا دیده بودیدش؟ آیا قضیه‌ش رو شنیدید؟

@Pure_Dudes
Otto van Veen - The Persian women, 1629.

Pure Dudes

02 Nov, 10:03


دلیل اصلی تنهایی من این است که نمی‌دانم بخشی از کدام داستان هستم. می‌خواستم بخشی از یک داستان باشم، اما مانند یک برگ از آن بیرون افتادم.

@Pure_Dudes
‎اورهان پاموک نام من سرخ


همه‌ی ما داستانی داریم، آدم‌هایی در داستان ما هستند و نقش ایفا می‌کنند، و ما هم بخشی از داستان کسی هستیم.
تنهایی آن روزی است که هیچ جایی در داستان کسی که دوست‌ش داری نداری. گویی مثل برگی از آن کتاب بیرون افتاده باشی.

Pure Dudes

31 Oct, 12:27


این جا وطن دزدها و قاچاقچی‌ها و زندان مردمانش است... ما در چاهَک دنیا داریم زندگی می‌کنیم و مثل کرم در فقر و ناخوشی و کثافت می‌لولیم و به ننگین‌ترین طرزی در قید حیاتیم... و مُضحِک آن جاست که تصور می‌کنیم بهترین زندگی را داریم!

@Pure_Dudes
صادق هدایت
حاجی آقا

نقاشی مادران

کته کلویتس
۱۹۱۹ میلادی

Pure Dudes

30 Oct, 10:46


سال‌ها بی‌بودنت بودم
تن به هر بیهوده فرسودم...

@Pure_Dudes

Pure Dudes

29 Oct, 20:37


این‌ غذاها به مجموعه دستور العمل‌های تخیلی و مجلل کتاب آشپزی سالوادور دالی نقاش سوررئالیست اسپانیایی که اسمش هست Les Dîners de Gala تعلق دارن.

در حالی که بسیاری از هنرمندان اواخر دوران حرفه‌ایشون به نوشتن خاطرات و زندگی‌نامه روی میارن، سالوادور دالی که همیشه برخلاف جریان شنا می‌کرد، در ۶۹ سالگی، تصمیم می‌گیره کتاب آشپزی منتشر کنه.
اون به عنوان یه هنرمند چند وجهی، هرگز محدود به بوم نقاشی نبود. طراحی صحنه و لباس و مد، مجسمه‌سازی، عکاسی و سینما از فعالیت‌های دیگه‌ش بود. بنابراین جای تعجب نداره که وسط این حرکت مداوم بین هنرها، آشپزی رو هم ابزاری برای بیان خلاقانه‌ش انتخاب کنه؛ کتاب عجیب و پر زرق و برق دالی انعکاسی غیر منتظره، هرچند کامل از مفهوم زیبایی‌شناسی سوررئالیسم محسوب می‌شه.

کتاب آشپزی دالی توسط نشر تاشن در سال ۱۹۷۳ در تعداد محدود ۴۰۰ نسخه چاپ شد و این کتاب‌ها امروزه  اقلام کلکسیونی‌ان. سال ۲۰۱۶ این انتشارات نسخه یادبود و ویرایش مجدد اونو منتشر کرد و این کتاب استثنایی کمیاب رو در دسترس مخاطبان گسترده قرار داد. ۱۳۶ دستور غذای این مجموعه به دوازده فصل مربوط به دوره‌های غذایی مختلف تقسیم می‌شه.

@Pure_Dudes

Pure Dudes

29 Oct, 20:36


می‌دونستید سالوادور دالی یک کتاب آشپزی هم نوشته و تصویرسازی کرده؟

دالی تو مقدمه کتاب نوشته:
«ما قصد داریم از آن نمودارها و جداولی که در آن‌ها علم شیمی جای غذاشناسی را گرفته‌است چشم‌‌پوشی کنیم. اگر پیرو یکی از آن کالری‌‌سنج‌‌هایی هستید که لذت غذا خوردن را به نوعی تنبیه تبدیل می‌کنند، بلافاصله این کتاب را ببندید چون برای شما بیش از حد تهاجمی و بسیار گستاخانه است!»

@Pure_Dudes

Pure Dudes

25 Oct, 16:40


تصویر اول:
‏«هیچ»
شکستهٔ دفتری میرزا غلام‌رضا خوشنویس، ۱۳۰۰ ق.


تصویر دوم:
امضای معروف «آلفرد هیچکاک»

@Pure_Dudes

Pure Dudes

24 Oct, 17:42


پرواز 5390 خطوط هوایی بریتانیا 10 ژوئن 1990 از بیرمنگام به اسپانیا حرکت کرد. در حین پرواز، شیشه جلو کابین خلبان شکسته شد. کاپیتان بلافاصله از دریچه به بیرون پرتاب شد. پای کاپیتان بین فرمان و صفحه کنترل گیر کرده بود.

برای جلوگیری از پرت شدن خلبان از هواپیما، مهماندار مجبور بود تا کاپیتان را تا هنگام فرود نگه دارد. مهماندار که خلبان را در دست داشت، معتقد بود که او مرده است، اما او را رها نکرد، زیرا می ترسید که جسدش وارد موتور شود و بسوزد و شانس هواپیما برای فرود ایمن را کاهش دهد.

با این حال، او زنده ماند و هواپیما صدها کیلومتر را از روی دریا پرواز کرد.
@Pure_Dudes

Pure Dudes

24 Oct, 17:40


ویگن
شنیده بودید؟ نه.
@Pure_Dudes

Pure Dudes

19 Oct, 13:38


زمانی کیهان درباره ایرج پزشکزاد نوشته بود:

«کارگزاران رژيم پهلوی برای ضربه زدن به حرکت مبارزاتی مردم، سالها پيش، طرح مقدماتی دائی‌جان ناپلئون را آماده کرده و در کميسيون‌های مختلف روی جزئيات آن کار کرده بودند. طرح آماده شده را به پزشکزاد دادند که آنرا بپروراند و منتشر کند.»

واکنش پزشکزاد تنها یک جمله بود:

«بايد به اينها گفت اگر رژيم پهلوی چنين کارگزاران پيش‌بين، زرنگ و برنامه‌ريزی داشت که به اين راحتی از هم نمی‌پاشيد تا زمام امور فرهنگی مملکت دست يک بازجوی اوين (شریعتمداری) و آن هم با اين درجه از عقل و درايت بيفتد!»

@Pure_Dudes

Pure Dudes

15 Oct, 20:17


برای من آنا آنکر تصویرگر بی‌همتای غم و سوگواری است.
او پیشتر این نقاشی را در تصویر مراسم وداع پیش از خاکسپاری تصویر کشیده بود.

@Pure_Dudes

Pure Dudes

15 Oct, 20:16


در این فضا کنتراست و تضاد فاحش موجود بین عریانی زن بلوند و پوشش سیاه و کامل پیرزن، در غم تصویر شده حل می‌شود. آن چه که آن دو را مشترک می‌کند، دردی مشترک برای از دست دادن کسی است، بر سر خاکی که برای هر دوشان سرد است.

Pure Dudes

15 Oct, 20:15


فضای نقاشی در گورستانی آرام و خلوت است. با صلیبی بزرگ در مرکز تصویر و خورشید پشت صلیب در حال غروب کرد. صلیب آن قدر بزرگ است که گویی خورشید پشت‌ش پنهان شده. زمین سرد و آسمان هم همان قدر مغموم. حتا از رنگ‌های درخشان دم غروب هم خبری نیست.
این طوری نقاش نمادهایش را شکل داده. این ترکیب رنگ، نور و ترکیب‌بندی است که فضا را طوری ساخته که جوهر غم و اندوه و انباشته در کاراکترها را به تصویر بکشد به جای این که فیزیک آن‌ها و جنسیت‌شان ما را به جایی دور از این غم هدایت کند.

Pure Dudes

15 Oct, 20:13


حالا این چرا اهمیت دارد؟ برای این که می‌شود دید که نقاش یک‌هو صبح از خواب بیدار نشده و فهمیده باشد چه طور می‌شود مادرانگی را تصویر کرد. تمام اجزای این نقاشی بارها تمرین شده بودند و هنرمند دقیقاً می‌دانست دارد چه کار می‌کند. پرانتز بسته.
بگذریم، برگردیم سر نقاشی خودمان

Pure Dudes

15 Oct, 20:13


موضوعی را داخل پرانتز عرض کنم. این نقاشی را ببینید. به نظرتان شبیه نیست؟
این نقاشی هم اثر آنا آنکر است و نقاش آن را نه سال پیش از نقاشی مورد بحث ما کشیده. مدلی که نقاشی شده، مادر آنا است! او مادر خود را بارها نقاشی کرد.

Pure Dudes

15 Oct, 20:12


در نقاشی مورد بحث ما یک زن دیگر هم حضور دارد. زنی در جامه‌ی سیاه سوگواری. تصویری مادرانه از سوگ که گویی برای خیلی فرهنگ‌ها به شکلی مشترک قابل دریافت است. در حالی که دستانش برای دعا یا از سر استیصال در هم گره خورده‌اند.

Pure Dudes

15 Oct, 20:12


از حیث جای قرار گرفتن کاراکتر، هر دو زن در نقاشی‌های مونک و آنکر تقریباَ یک جا هستند، و از بابت ترکیب رنگ و تضادها زن آنکر وضوح بیشتری دارد، اما کمتر ممکن است رویای جنسی کسی باشد!

Pure Dudes

15 Oct, 20:10


آن را با یک نقاشی دیگر در همین دوران مقایسه کنید. نقاشی «عریان در برابر آینه»، اثر ادوارد مونک دقیقاً در همان تاریخ.
مونک (همان که تابلوی مشهور جیغ را کشیده) هم دوره‌ی آنکر و اتفاقاً متعلق به سنت اسکاندیناوی است.

Pure Dudes

15 Oct, 20:06


حالا نکته‌ی مهم را درخواهیم یافت. داریم نقاشی‌ای از اوایل قرن بیستم تماشا می‌کنیم، که زنی عریان به صراحت نقاشی شده و در مرکز توجه قرار گفته ولی یک اوبژه‌ی جنسی نیست.
آنا آنکر، بر خلاف نقاشان مرد روزگار خودش، بدن زن را مظهر تمایلات جنسی نمی‌انگارد.

Pure Dudes

15 Oct, 20:03


این موضوع تنها به این خاطر نیست که زنان عریان همیشه موضوعی جذاب بوده‌اند، بلکه خود نقاش هم عامدانه طوری نقاشی کرده که کاراکتر به چشم بیاید. به جز جای قرار گرفتن، کنتراست و ترکیب رنگ را ببینید. او روشن‌ترین بخش این نقاشی است، مثل یک چراغ روشن در یک اتاق جلب توجه می‌کند.

Pure Dudes

15 Oct, 20:03


بپردازیم به خود نقاشی. احتمالاَ اگر از شما بخواهند بعد از یک نگاه کوتاه بگویید که چه دیده‌اید اولین چیزی به خاطر خواهید آورد، زنی عریان است که پشت به بیننده روی زمین زانو زده است.

Pure Dudes

15 Oct, 20:02


آنا آنکر، از نقاشان حلقه‌ی اسکاگن، این اثر را در سال 1902 در سن چهل و سه سالگی خلق کرد، زمانی که در فرم و محتوا و تکنیک به پختگی رسیده بود.
(همسر او هم نقاش بود و تصویر دوم سلف‌پرتره‌ی او و تصویر سوم پرتره‌ای است که همسرش از او کشیده است.)

Pure Dudes

15 Oct, 20:00


مرگ و تنهایی و دلتنگی، و دنیایی که بر سر آدم خراب می‌شود انگار.

هنرمندانی بوده‌اند موفق شدند غم ویرانگری انسان را به تصویر بکشند.
این نقاشی یکی از آن‌هاست، «اندوه» اثر ‎آنا آنکر

@Pure_Dudes

Pure Dudes

12 Oct, 19:45


چند پوستر تبلیغاتی

@Pure_Dudes