نابودی زمان در آسیب شناختی خودشیفتگی
مهم است که بین "زمان عینی" به عنوان یک مفهوم علمی که توسط یکنواختی فواصل خطی مشخص و به عنوان واحد های اندازه گیری زمان تعریف می شود و از سوی دیگر "درک ذهنی زمان" که ویژگی های متفاوت تری دارند تفاوت قائل شویم.
تجربه ذهنی استمرارزمان، نامنظم است و به عوامل روانی متعددی بستگی دارد .
در طول زندگی تغییری قابل توجه و در عین حال تدریجی در تجربه ذهنی استمرار(طول) زمان رخ می دهد . بسیاری از تجربه های اولیه به کودک هجوم می آورد و کودک به تدریج در چرخ های طولانی تری بین گذشته و آینده قرار میگیرد مثلاً مدت زمان طولانی بین تعطیلات آخر هفته و زمان بی پایان(endless time) بین تولدها ،بدین معنی که کیفیت" زمان بی پایان " را به خود می گیرد که مربوط به تداومی فرضی و طبیعی از دوران کودکی می باشد .در طول رشد و بلوغ، وظایف و سرمایه گذاری های فردی که به طور پیاپی قابل پیش بینی است،و چرخه های تجربه گذشته شتاب می گیرد. انتظار درباره پیشرفت در آینده که اکنون با توجه به سیر زندگی، برنامه ریزی و سرمایه گذاری های تحمیلی زندگی شخصی با شدت بیشتری در هوشیاری قرار دارد با کار فعال در جهت تبدیل " آینده ی طرح ریزی شده" به زمان حال تطابق می یابد، تجربه ذهنی استمرار را کاهش می دهد به طوری که با سرعت بیشتری عبور می کند. در اینجا درک روشن تری از آنچه که در آینده انتظار می رود و پیوند شدیدی بین تجربه گذشته و تکرار مورد انتظار آن وجود دارد. درک شتاب عبور از زمان با توجه به سن افزایش پیدا می کند و به تجربه هوشیار معناداری در سنین بالاتر تبدیل می شود (now _time flies).لحظات شاد، تجربه های ستاره دار (درخشان) در عین حال که خیلی زود میگذرد خاطراتی شاد را می سازد، درکی از زندگی که به شدت در آن لحظه زندگی کرده ایم را ایجاد می کند که در ادامه درک استمرار زمان در طول عمر را تداوم می بخشد. رشد در دگرسو تجربه های آسیب زا را نشان میدهد .آسیب شدید تاثیرات چندگانه روی درک ذهنی از زمان دارد که بستگی به ماهیئت و مدت تجربه آسیب زا دارد .در موارد حاد و کوتاه مدت زمانی که آسیب محصول پرخاشگری ارادی(willful aggression) است تقریباً درکی غیرقابل تحمل از کشانندگی زمان در طول تجربه آسیبزا ،و هم تثبیت آسیب وجود دارد که با" فلش بک" های مکرر ,استمرار تجربه ذهنی از آسیب را امتداد می بخشد .اثر طولانی مدت این وضعیت منجر به کیفیت" زمان, ساکن ایستاد" می شود که به تاثیر گسترده فرایندهای ناهوشیار مربوط است که از نگاه پس نگرانه(retrospectively) از تجربه فرد از زمان می کاهد به خصوص آن زمانی که بعد از تجربه آسیب زا زندگی شده است. بنابراین به عنوان مثال، زوجی که به آنها حمله شده یا از آنها دزدی شده و یا زندگیشان تهدید شده، تحریف شدیدی در تجربه ذهنی از بسط مدت حادثه همراه با اختلال پس از سانحه، تثبیت آسیب بعد از ماهها و درکی پس نگرانه از انقباض زمان بعد از آسیب در یک تا سه سال دارد. میشود گفت که انگار همین دیروز اتفاق افتاده است هرآنچه سرمایهگذاریهای معنایی و لذت بخش در روابط و فعالیتها پرمعنی و مهم تر باشد به نظر میرسد لحظه بیشتر شتاب میگیرد اما در همین راستا حس لحظات زندگی شده، غنی سازی تجربه کلی زندگی، رشد میکند. غلبه بیمارگونه گسستگی یا دوپارگی اولیه که نشان دهنده مرحله رشدی اولیه می باشد در سندروم پراکندگی هویت که مشخصه اختلالات شدید شخصیت است نه تنها به دوباره فعال سازی تجربه های بد ترسناک میانجامد که از آن دوری یا انکار شده بلکه همچنین منجر به جستجو برای افراد آرمانی میشود که به نوبه خود نمی توانند به طور کامل دوباره فعال شوند به این خاطر که واقعیت تجربه روابط آبژه هرگز به طور کامل آن جهان آرمانی را کامل یا برآورده نمی کند.همه این موارد احتمال یکپارچگی تجربه های جدید را کاهش می دهد، و اینکه فرد به طور مکرر دنیایی تغییرناپذیر از تجربه های آرمانی زودگذر و وحشتناک که تجربه کند را رد می کند.در نتیجه تحت چنین شرایط بیمارگونه، اجبار تکرارگونه(repetition compulsion) از درک زمان زندگی شده می کاهد،تجربه های جدید به طور بهنجار یکپارچه نمی شوند و موقعیت های آسیب زا دوباره ایجاد می شوند که نیاز به یک توجه پیوسته به محیط بی واسطه (immediate environment) دارد و اجازه نمی دهد گه تجربه های لذت بخش ،گذشته ای پرمعنی بسازد.اجبار تکرار گونه منبع و عملکرهای متعددی دارد : اما آن چیزی که در اینجا وجود دارد انکار تلویحی از گذشت زمان است : چیزی تغییر نکرده ، تکرار نشان می دهد که زمان یخ بسته!
#کرنبرگ
#ادامه_دارد
@TFP_Kernberg