شاندور فرنتزی (۱۹۳۱-۱۸۷۳) روانکاو مجاری، یکی از تاثیرگذارترین روانکاوان حلقه اولیه فرویدی بود که علیرغم همراهی و همکاری نزدیک او با فروید در سالهای اولیه شکلگیری روانکاوی به دلیل تاکید بر ماهیت واقعی آسیبهای نقل شده از بیماران (به جای همراه شدن در تجدید نظر فروید در فرضیه اغوای خود و منتسب کردن این خاطرات به فانتزیهای اودیپی بیماران), از جامعه روانکاوی رانده شد و انتشار آثار او تا دهه ۸۰ متوقف ماند. دیدگاههای فرنتزی سهمی به سزا در صورتبندی فرضیات درمانی معاصر در بیماران آسیبدیده و مبتلا به اختلالات تجزیهای دارد. سرگذشت زیر در یکی از آثار او نقل شده است
زمانی برای یکی از بیماران افسرده ام داستانی را که از یک شکارچی بومی آمریکایی شنیده بودم نقل کردم:
شاهینی را دیدم که برای شکار پرندهای کوچک شیرجه میرود. پرنده ترسان و لرزان پس از گذشت چند لحظه مستقیما به سوی منقار شاهین رفت و از سوی او بلعیده شد. پیشبینی مرگ محتوم آنچنان اضطرابزا است که مرگ واقعی راهی نجات در مقایسه با آن به نظر میرسد.
فرنتزی به بیمارش چنین میگوید: اما فکر میکنی پرنده کوچک چه احساسی میداشت اگر که درست در زمانی که به سوی منقار صیادش میرفت دوست شکارچی من شاهین را به تیر خود گرفتار میکرد؟ او پس از گذشت دقایقی دوباره به سوی آسمان بال میگشود اما آن لحظاتی که به خودکشی اقدام کرده بود تبدیل به یک خاطره تجزیه شده میشد. اگر آن پرنده یک بیمار آسیب دیده بود، چنین میگفت: آن بخش تجزیه شده بخش بزرگی از روان من را نمایندگی میکند و حتی اگر شما از من بخواهید -که امیدوارم نخواهید- هرگز نباید تلاش برای آگاهانه کردن آن بخش از شخصیتم را هرچند دردناک متوقف کنم
https://t.me/alifiroozabadi1344