shobeirisood

@shobeirisoodeh


راه مانا
فضایی برای ابراز کشف‌ها و گفت و شنود امن و مشفقانه

shobeirisood

23 Oct, 20:01


بسم الله...
«کسی برای ما از این کارها نکرد، بذار بچه‌هامون بی نصیب نمونن»
«از ما که گذشت بذار حسرتش به دل این نسل نمونه»
«ما که نسل سوخته بودیم نمی ذارم بچه‌م کم داشته باشه»

چند روزه ذره‌بین گذاشتم روی کارهایی که برای بچه‌هایم می‌کنم. همه را زیر و رو می‌کنم تا آشکار شود چرا این کار را کردم؟ چرا این خدمت و ایثار و سخاوت و از خودگذشتگی و هر چیزی که اسمش را می‌گذارید، مرتکب شدم؟ قبل و بعدش چه احساسی داشتم؟
عشق، مهر، حسرت، انزجار، رنجش، شور؟
چه جمله‌هایی در سرم می‌چرخید؟
از آن‌ها که در گیومه بالا نوشتم؟ یا جمله‌های دیگر؟
هر چه که هست من به یک جمع‌بندی شخصی رسیدم.
قبل از انجام هر خیر و خدمتی حال و احساس خودم و جملات سرگردان ذهنم را ببینم. اگر چیزی از جنس احساسات ناخوشایند و جملات تلخ بود، دست نگه دارم چون آنجا کسی که نیاز به خیر و خدمت دارد منم نه بچه‌ها.
خدمتی که با احساس حسرت گره خورده باشد نمی دانم بعدا چه می‌شود؟ چه توقعی برایم ایجاد می‌کند؟ آیا چیزی به معنای زندگی من اضافه می‌کند یا نه؟
دلم به حال لحظه‌ای که پدر و مادری با انرژی قدرتمندِ حاصل از یک احساس ناخوشایند به فرزندشان خدمتی می‌کنند می‌سوزد!
#زندگی_بر_مدار_ارزش
#نکن_آقا_خدمت_با_حسرت_نکن
#زنده_باد_ارزش_های_اصیل

shobeirisood

28 Sep, 21:47


بسم الله الرحمن الرحيم
کلاس زبان زیاد رفته بودم اما این یکی عجیب بود. شنیده بودم آدم‌ها از این کلاس یک نوع بودن تازه پیدا می کنند. یک جور اهل تامل و تفکر می شوند.
تجربه‌اش برای تشنگی منِ بیست و چند ساله خیلی خواستنی بود. تقریبا طول خیابان ولیعصر تهران را باید طی می کردم تا از خانه به کلاس برسم اما می ارزید.
کلاس بخش‌های مختلف داشت و هر بخش را یک استاد اداره می‌کرد.
سخت‌ترین و به تعبیر همکلاسی های قدیمی‌تر، قشنگ ترین بخش اسمش blogging بود با آقای مولایی.
هیچوقت یادم نمی رود.
وارد کلاس بلاگینگ شدم. قرار بود بنویسیم.
منتظر بودم استاد موضوع نوشتن تعیین کند و ما بنویسیم اما استاد این کار را نکرد. به جایش رفت تا درد کلمه ایجاد کند. می خواست کلمه ها را جدی بگیریم.
می خواست کشف کنیم که قبل از نوشتن لازم است روی کلمه ها کار کنیم و کلمه ها فقط از نوع بودن ما بر زبانمان جاری می‌شوند.
فکر می کنید برای کشف اهمیت تامل روی کلمات انگلیسی چه کار کرد؟
مانیتور را روشن کرد و ویدئوی یک سخنرانی قدرتمند را پخش کرد و از ما خواست با دقت به جوری که سخنران کلمه ها را زندگی می کند نگاه کنیم.
نه یک بار
بارها و بارها
سخنرانی کلاس زبان انگلیسی ما به زبان عربی بود و کلمه های قدرتمند از زبان سید حسن نصرالله خارج می شد.


من کشف کرده ام که آدم ها کلمه اند. به دنیا می آیند اما از دنیا نمی روند. بعد از مرگشان کلمه هایشان زنده اند.
‌‌ #الا-انّ_نصرالله_قریب

shobeirisood

27 Aug, 17:13


https://alefpe.ir/2024/08/27/%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%88%DA%AF-%D8%B3%D8%B1%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%85-%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%AD%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86/

shobeirisood

27 Aug, 17:13


نادره درّی که اجل درشکست

shobeirisood

25 Aug, 14:18


👈معرفی کارگاه روزانه:

گذری بر دنیای علم
🗓چهارشنبه ۷ شهریور
📍دانشکده فیزیک دانشگاه تهران
😎ویژه نوجوان

👈 اگر علاقمند هستین که نوجوانتان، یک روز جذاب در یک فضای آکادمیک را تجربه کند، در کارگاه یک روزه گذری بر دنیای علم، ثبت نام کنید.

اهداف کارگاه و نام اساتید در بنر درج شده است.

از ۹ تا ۱۳:۲۰ همراه با صرف ناهار

👈برای ثبت‌نام از طریق

@cafco_ir
📱09105236979
اقدام فرمایید.

shobeirisood

10 Jul, 13:09


لینک ثبت نام رایگان
https://simorqschool.com/webinar-taaroz

shobeirisood

30 Jun, 21:23


https://simorqschool.com/course/arzesh1403040604/

shobeirisood

05 Jun, 21:52


دوره استعدادیابی کودک و نوجوان
برای دوستانی که در موقعیت‌های مختلف ازم سوال پرسیده بودید. آقای دکتر طهرانی انسان امن و کاربلدی هستند.

shobeirisood

05 Jun, 21:51


https://www.instagram.com/p/C7w4VmUos3_/?igsh=MW03cjRnaXE0ZzZjMQ==

shobeirisood

24 May, 21:28


چهل و چند دقیقه است که «روسو»ی درونم بیدار شده و داره درباره نوه خیالی‌ش با دخترش حرف می‌زنه.
«به شمّ مادری‌ت اعتماد کن. هر چی لازم داری برای مادری خدا بهت داده. فقط بازاندیش باش. هر چی از من و بابا و دیگران دیدی، خوشت اومد یا نیومد، مهم نیست. فقط قبل از عمل کردن یا امتناع کردن بهش فکر کن و با خودت و انتخابت مهربون باش.
می‌دونی فرق آدم مشفق با آدم از خود متشکر چیه؟ هر دو اشتباه می‌کنن. اولی به خودش اجازه اشتباه میده اما همواره در حال قيامه برای جبران اشتباهاتش و بازاندیشی می‌کنه تا از اشتباهات بعدی جلوگیری کنه.
دومی گاهی حتی قبول نداره که اشتباه کرده یا این که کلی دلیل و منطق داره برای اشتباهش.»
ساعت نزدیک 1 نیمه شبه و روسوی درونم هنوز داره حرف می‌زنه اما پلک‌های من دیگه باز نمی‌مونه.
این یکی را از خودم می‌نویسم:
آدم‌ها به دو دسته مشفق و از خود متشکر تقسیم نمی‌شن. این را نوشتم چون موقع حرف زدن از شفقت، زیاد می‌شنوم که نکنه از خود متشکر و خودخواه بشیم‌!
نترسید رفقا.
فرق دارن با هم.
شب خوش.

#ژان_ژاک_روسو
#امیل_فرزند_خیالی
#مشفق_باشیم_خوبه

shobeirisood

29 Apr, 20:50


از هفته بعد یکشنبه ها عصر اینجا قراره دوباره از حیا و خودمراقبتی و دیگرمراقبتی حرف بزنیم. به امید خدا
https://simorqschool.com/course/khaneamn1403020502

shobeirisood

28 Apr, 22:03


امشب قبل از خواب با ابراهیم درباره پوستر تاتری که قراره صبحگاه فردا دوستانش اجرا کنند حرف زدیم. تاتری طنز با پوستری شیرین و خنده‌دار از پسران نوجوان با پشت لب‌های تازه سبز شده (که من برایشان می‌میرم😍)
تاتر فردا سر حرف بود. ادامه‌اش رسید به فیلم و برنامه‌های کلاس هنر و تاتر مدرسه.
یکدفعه ذهنم پرتاب شد سال‌های راهنمایی در مدرسه و خاطره‌ای که یادم آمد کلی سوال درباره نسبت نیت و عملکرد برایم زنده کرد.
یادم هست وقتی راهنمایی بودم زنگ‌های آزاد یا وقتی معلم نداشتیم یا ساعت نمی دانم چه، یک فیلمی بارها برایمان پخش شده بود. فیلمی سرشار از وحشت و عذاب که این جمله‌هایش با موسیقی رعب‌آورش هنوز در سرم چرخ می‌زند: «اسمع افهم يا لطفعلی ابن علي... اسمع افهم يا لطفعلی ابن علی»
این جمله در حالی ادا می شد که دوربین داخل قبر بود و فردی در حال تلقين ميت (لطفعلی خان)
کاری به داستان تکان دهنده و تامل برانگیز فیلم «توبه نصوح» ندارم فقط هر چه فکر می کنم نمی فهمم چطور نیت خیر مسوولین مدرسه‌ام (که هیچوقت در آن شکی نداشتم و ندارم) به این عملکرد منجر شد؟ برای یک کودک 11 ساله دنبال چه بودند؟
راستش را بخواهید حتی تحلیل این که آن اتفاق در کل زندگی من اثر مثبت داشته یا نه برایم آسان نیست. من همه زندگی با مرگ زیسته ام و قلبم با یادش تازه شده اما آن روزها را مطمئن نیستم که این فیلم با روح و روانم چه کرده؟ فقط می‌دانم که کابوس‌هایی درباره مرگ آزارم میداد (مخصوصا بعد از فوت پدرم در همان سال‌ها)

فکر می‌کنم درباره تفاوت ارزش ها و روش‌های زندگی کردن ارزش‌ها و دعوت دیگران به ارزش‌ها سال‌ها هم که به زبان‌ها و شیوه‌های مختلف نوشته شود باز هم کم است. نیت‌های خیری هستند که روش‌های غلطشان آدم را به ناکجاآباد می برد...
دوست دارم بیشتر به محتواهایی که الان بچه هایم می بینند تامل کنم. ببینم واقعا کدام با مرحله رشدی و نیاز هر کدام تناسب دارد؟ نکند آن‌ها هم بهتر است توبه نصوح ببینند؟ والله اعلم
#نیمه‌_شب_نوشت
#توبه_نصوح
#بیا_دور_هم_زهر_ترک_بشیم.

shobeirisood

13 Apr, 09:50


https://simorqschool.com/course/khaneamn1403010501

shobeirisood

12 Apr, 21:37


وارد مکان جدید که می‌شیم حرف نمی‌زنه. تو راه مصاحبه پیش دبستان بهش میگم: اونجا ازت سوال می‌پرسن بهشون جواب میدی‌؟ میگه نه.
میگم چیه که اون موقع حرف نمی‌زنی؟
میگه آخه خجالت می‌کشم.
تاییدش می کنم و میگم: خجالت اذیتت می‌کنه؟ دوست داری وقتی با کسی حرف میزنی خجالت نکشی؟
میگه آره.
یاد کتاب «نگرانی‌های قلمبه ای» می افتم. خدا رو شکر تو طاقچه بی نهایت دارمش.
براش می خونم، از پسر بچه ای که می خواست موقع اجرای برنامه تو مدرسه نگران نباشه و نگرانی‌ش بزرگ و بزرگ تر میشد. براش از جایی می خونم که پسر نگرانی رو بغل کرد و رفت برای اجرا.
خوب بهم گوش می کنه. بعد مثل کسانی که یه کشف تازه کردن میگه:آهان!یعنی خجالتم رو بغل کنم؟
میگم آره.
خیلی خوشحاله.
موقع مصاحبه مثل کسی که مدت‌هاست تمرین پذیرش کرده خجالتش را بغل می کنه و حرف میزنه.
شب برای همه اعضای خانواده از دستاورد تازه‌اش تعریف می کنه.
یک نفر سر سفره میگه خسته نباشید.
یکدفعه خشکش میزنه و میگه:
مامان! مگه خسته (منظورش خستگی) هم مثل خجالت نیست. میگم چرا هست.
میگه خب چرا خسته نباشید؟ خب خستگی رو هم بغل کنید. میگم عالیه! همینه!
روز بعد غذا که تموم میشه بابا میگه دستت درد نکنه.
باز میگه: مگه درد هم مثل خجالت نیست؟ خب چرا میگیم دستت درد نکنه؟مگه نمیشه درد را هم بغل کرد؟

من این جور وقت ها خیلی به این نگاه می کنم که بچه ها چقدر روون و جاری این بیرون زندگی می کنن! در مقابل ما آدم بزرگ ها که غالبا اون تو زندگی می کنیم. منظورم توی کله است!
ساعت ها هم وقت بذاریم که پذیرش احساس ها و حس های ناخوشایند را بفهمیم فایده نداره چون پذیرش فهمیدنی نیست، ذهنی نیست اصلا! کله ای نیست! تجربه کردنیه! درست مثل کاری که بچه ها حرفه ای انجامش میدن!

#پذیرش
#از_ذهنت_بیرون_بیا_و_زندگی_کن.
#بغل_کردن_احساسات
#زندگی_بر_مدار_ارزش

shobeirisood

29 Mar, 17:22


متن سخنرانی استاد اخوت

shobeirisood

29 Mar, 01:15


* جلسه هیات قرآن و عترت علیهم السلام*

تاریخ: ۸ فروردین ماه ۱۴۰۳

🎙️ مدرس: استاد احمدرضا اخوت

📖 در محضر سوره مبارکه جن – جلسه دوم

*🔸 برای دریافت محتوای جلسه وارد آدرس زیر شوید...*
🌐 http://ololelm.ir/?p=4237

#آموزش_صوتی #استاد_اخوت
#جلسه_خانوادگی #سوره_جن
🎙️ *اولوا العلم - کانال رسمی انتشار محتوای آموزشی*
🔻 ما را می توانید در رسانه ها دنبال کنید:
* [سایت](www.ololElm.ir) | [بله](ble.ir/ololElm_ir) | [سروش](splus.ir/ololElm_ir) | [ایتا](eitaa.com/ololElm_ir) *
@ololElm_ir
@QuranEtratSchool

shobeirisood

29 Mar, 01:15


انقدر حرف دارم که نرسیدم اینجا بنویسم.
اجالتا این فایل را میذارم اگه تونستید قبل از شب قدر گوش بدید که تنهاخوری نکرده باشم.
در نگاه من، از جهات مختلف خیلی فوق العاده بود.

shobeirisood

24 Feb, 22:12


سلام آقا
این منطقیه که شب تولدتون من دلگیر باشم؟
دلگیرِ دلتنگِ هواییِ دیدارتون.
دور و برم صدای مدح و شادی پره اما چشمانم وسط این شلوغی دنبال شماست. مثل تجربه چشمانم در غروب عجیب روز عرفه وسط صحرای عرفات
جایی که یقین داشتم شما هستید...
و دلم آماده دیدارتون بود...
همگی مودب در چادر نشسته بودیم...
و شما در آن صحرا بودید... می فهمیدم... اما نمی‌دیدمتون...
ما ناکام در صحرای محشر هم وقوف اضطراری کردیم و شاید برای همیشه(زبانم لال) فرصت بودن با شما را در یک فضای نزدیک از دست دادیم... 😭
من می‌بینم که هستید...
و می‌بینم که تا مضطر نباشیم نمی‌تونیم به اضطرار شما متصل شویم...
امشب دعا می‌کنم و از خودتون آمين می خواهم.
امشب برای مضطر شدن جمعی‌مون دعا می‌کنم. آمین می‌گویید؟
چقدر دلم هواتون را کرده...
تولدتون مبارک، مبارک‌ترین آقای دنیا 💚