زینب بهرامی در ژاپن @bahrami_zeinab Channel on Telegram

زینب بهرامی در ژاپن

@bahrami_zeinab


کانال کامنت و گفتگو از ساعت سه عصر تا یک بامداد باز است، در ساعت غیر از این کامنت شما توسط ربات حذف میشود🙏🏻

زینب بهرامی در ژاپن (Persian)

با افتخار ما به شما کانال 'زینب بهرامی در ژاپن' را معرفی می کنیم. این کانال توسط کاربر با نام کاربری 'bahrami_zeinab' اداره می شود و یک جایگاه برای کامنت و گفتگو در زمان های مختلف از روز است. از ساعت سه عصر تا یک بامداد باز است تا شما امکان داشته باشید تا با دیگر اعضای کانال در مورد موضوعات مختلف گفتگو کنید. لطفا توجه داشته باشید که در ساعات غیر از مشخص شده، کامنت های شما توسط ربات حذف خواهند شد. پس عجله کنید و به این کانال ملحق شوید تا از این فضای گفتگوی فرهنگی استفاده کنید. با 'زینب بهرامی در ژاپن' از زبان فارسی به جهانیت پیوسته و از گفتگوهای جذاب و مفید لذت ببرید. 🙏🏻

زینب بهرامی در ژاپن

02 Jan, 12:14


سهراب سپهری درتمام نامه هاش که درسفرهای خارج مینوشته، بشدت بی تاب و دلتنگ برگشتن به ایران بوده
همیشه درحال ناله و غر زدن که اینجا چقدر مزخرفه😅
(کمترین شکایتش در سفر به ژاپنه:)

امشب که این شعر رو می خوندم به همسرم گفتم حس میکنم سهراب این شعرو تو یکی از همین سفرها و تو دلتنگی گفته!
همسرم گفت چون سهراب مطالعات بسیار زیادی در ادیان مختلف داشته، همه اشعارش اشاره های استعاری و پیچیده هستن، بعیده انقدر ساده بوده باشه..

زینب بهرامی در ژاپن

02 Jan, 12:08


پشت دریا شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است،
بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند...
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی‌ست
شاخه معرفتی‌ست...

مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد...
 
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است..

پشت دریا شهریست
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید..


همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
دور باید شد از این خاک غریب..

شب سرودش را خواند
نوبت چلچله هاست..
همچنان خواهم خواند
همچنان خواهم راند..

زینب بهرامی در ژاپن

01 Jan, 20:42


یکی از نشانه های بلوغ در فضای مجازی اینه: دیگه نمیرید صفحه یا کانال کسی بهش بگید چرا اینو گفتی، اونو نگفتی!!
میفهمید شما تعیین کننده نوع مطالب برای دیگران نیستین
و اینکه اگر از دیگران توقعی دارید، عینا همین توقع از خودتون هم وجود داره!

زینب بهرامی در ژاپن

01 Jan, 12:58


من کتابها زندگینامه ها سفرنامه ها و .. زیادی از نویسندگان مختلف جهان درمورد صدتا دویست سال اخیر خوندم.
همه جا پر از گرسنگی و بیماری و مرگ و فقر و نبود امکاناته.
همه جای دنیا همین بوده، کمتر و بیشتر.
انگار غذا به تعداد آدمها نبود، خاطره مشترک همه کشورها، از ایران و ژاپن و امریکا و اروپا گرسنگی و فقر و البته ظلم بوده. گرچه بعد از جنگ جهانی دوم ناگهان جمعیت زمین افزایش انفجاری داشت، بخاطر اینکه علم اومد در خدمت سلامت و رشد و تغذیه بشر.


ولی داشتم امروز ویدیو از یه بچه پنج ساله تو غزه میدیدم.
خبرنگار پرسید خونه تون کجاست؟
گفت چادر داریم.
گفت قبلش خونه تون کجا بود؟!
بچه کمی فکر کرد چیزی نگفت. تو تعریف ذهنش خونه نبود!

گفت الان چی میخوای؟!
گفت سیب زمینی!!
گفت آخرین بار کی سیب زمینی خوردی؟!
گفت خییییلی وقت پیش!!


داشتم فکر میکردم اگر این بچه زنده بمونه و بزرگ بشه و بفهمه وقتی این بچه بوده، کشورهای دیگه بچه ها خونه داشتن جشن تولد داشتن مدرسه میرفتن بلاگر میشدن هرچی میخواستن میدیدن و تجربه میکردن، چه حسی پیدا میکنه؟!!

زینب بهرامی در ژاپن

01 Jan, 12:47


یاد یه چیزی افتادم
یه آقایی تو مدرسه زبان هست نودوخرده ای سالشه.

یبار صحبت از سیب زمینی شیرین بود،
گفت همه ژاپنیها عاشق سیب زمینی شیرینن و اصلا براش احترام قائلن که بارها در زمان قحطی مردم ژاپن رو نجات داده، ولی من ازش خوشم نمیاد:/

پرسیدم چرا؟!
یخورده من و من کرد گفت تصور کنید از یکی دوسال قبل پایان حنگ تا چندسال بعدش ما فقط سیب زمینی شیرین میخوردیم! صبحانه ناهار شام!! اونم نه یه شکم سیر! همونقدر که بهش محتاج بودیم ازش بدم میومد! همه خاطره من از کودکی انتظار برای سیب زمینی شیرینه!

زینب بهرامی در ژاپن

01 Jan, 12:29


اون روز تو این کتاب یه چیز جالب ولی تلخ خوندم.
ماجرا میرسه به سالهای جنگ جهانی دوم
و فشار و سختگی و گرسنگی که ژاپنیها رو بیچاره کرده بود

تصورکنید ژاپن که اونزمان کشورثروتمندی بوده وکلی کارخانه لوازم برقی وچندین کشور مستعمره داشته، بخاطر زیاده خواهی حاکمانش، خودخواسته وارد جنگ جهانی میشه وتمام همت و ثروت کشور رو بجای تامین نیاز داخلی، میذارن رو تولید تجهیزات جنگی و ناو و هواپیما و فلان،مردم از گشنگی و بدبختی داشتن میمردن.

این قسمت کتاب میگه این خانم میره پیش یک خانواده برای کار، این خانواده قبلاً شرکت تولید کیمونوداشتن وبعضی مدلها رو چهارصدسال در گنجینه نگه داشته بودن،اما با فشارحکومت مجبور میشن بجای کیمونو،برای ارتش چترنجات بدوزن.
گرسنگی وبدبختی اوتقدر فشار میاورده که هرچندوقت یبار پدره مجبور بوده یکی از گنجینه های چهارصد ساله رو بخاطر نان بفروشه.
مخصوصاً بخاطرگریه کودک خانواده ازگرسنگی.
نویسنده میگه ما ژاپنیهابه این میگیم زندگی پیازی.
یعنی تو هربار برای بقا، یک لایه از زندگی که با رنج بدست آوردی رو ازخودت جدا میکنی،میفروشی، و همزمان اشک میریزی!و بدبختی بزرگتر اینکه هرقدم به مرگ و نیستی هم نزدیک تر میشی!

زینب بهرامی در ژاپن

31 Dec, 15:11


ببینید گیفها رو

زینب بهرامی در ژاپن

31 Dec, 15:08


استیکرهای متحرک و گیفهای لاین خیییلی خوشگلن🥲

زینب بهرامی در ژاپن

31 Dec, 15:02


سال ٢٠٢۵ شروع شد.
از معابد نزدیک خونه ما همینطور داره صدای زنگ میاد. تا چندروز بساط زنگ و دعای معبد یکسره برقراره!
بابا اینا خیلی معتقدن!!:)
من از سرما حاضر نیستم برم بیرون بالکن ببینم چه خبره😅
فقط دارم پیام های تبریک سال نو رو توی لاین و واتساپ، سند تو آل میکنم😂
از این پیام میگیرم میفرستم به اونیکی و بالعکس:))
فقط مواظبم نام خانوادگیشونو پایین کپی نکنم😂
با عرض ارادت، میوکی فوجیوارا😁

زینب بهرامی در ژاپن

31 Dec, 12:57


هوای کیوتو گاهی خیلی عجیبه!
این ساعت سه بعداظهره، آسمون تاریک، ابرهای سیاه، با افتاب تند، رنگین کمان، دما منفی ٢!
(رفته بودم ببینم بوی سوختگی از کجاست😬)

زینب بهرامی در ژاپن

31 Dec, 12:42


اینه😅
نمیدونم یه سره دوسره چیه😂

آرد سفید برای سلامتی خیلی خیلی مضره، مخصوصاً ارد سفید شیرینی پزی.
جوی دوسر و آرد کامل باعث میشه کیک برای سلامتی مفید باشه درضمن چاق هم نکنه:)


(آوردم عکس بگیرم، همسرم میگه دعوا چطوری به جوپرک کشیده شد؟!😂)

زینب بهرامی در ژاپن

31 Dec, 12:32


عصری گفتم پاشم یه کیک بپزم شب سال نوئه.
کیکو گذاشتم نشستم پای لپتاب بدجوری غرق کار بودم.

یهو دیدم بوی دود و سوختگی خونه رو برداشت
هول هولکی رفتم کیکو جابجا کرذم بالاش هم بپزه.
خلاصه آوردیم خوردیم جای شما خالی خیلی هم عالی شده بود
ولی مگه بوی سوختن می‌رفت؟؟
رفتم پنجره آشپزخونه رو بازکردم دیدم غذای همسایه جزغاله شده انگار:))
اصلا دقت نکرده بودم به اینکه کیک هیچ کجاش نسوخته که😅

هنوزم بوی سوختن میاد😂

و اما مواد کیک چون میخواین بپرسین😅
جو پرک
هویج
گردو
پودر هل
شکر یک پیمانه کوچیک
من دوپیمانه جوپرک میزنم یه پیمانه آرد
هویج برای اولین بار زدم، رنده ریز، که با استقبال شدید همسر مواجه شد
شیر نصف لیوان
تخم مرغ سه تا
بکینگ پودر و پودر هل و روغن و گردوی خرد شده
روش هم گیلاس یخزده ریختم (کلا پنج عدد😂)

دستم سوخت موقع بیرون اوردن کیک، دیگه تزئین مزئین رو به بزرگواری و سلیقه خودتون 😬

زینب بهرامی در ژاپن

31 Dec, 12:24


برمیگردیم به تنظیمات کارخانه😅

هروقت تندتند تایپ میکنم، همسرم میگه: باز تو کانال دعوا شده؟!😅
میگم نه بابا!
میگه آهان«هنوز» دعوا نشده پس😂

زینب بهرامی در ژاپن

30 Dec, 12:51


علت مهارت بالای بچه های ژاپنی در تقاشی و طراحی دوچیزه: چاپستیک و کانجی!
از سن خیلی پایین بچه ژاپنی مجبوره با چاپستیک غذا بخوره، و از شش سالگی هرروز چندین صفحه کانجی رو با قواعد درست و دقیق بنویسه.
یعنی درست در سن رشد مهارت و توانایی های مغزی، بچه های ژاپنی و البته چینی، مغزشون کنترل باورنکردنی روی دستشون پیدا میکنه

من فقط ژاپنیها رو دیدم که حتی وقتی زل زدن به تخته یا دارن حرف میزنن میتونن با خودکار دقیق و درست و خوشخط توی دفترشون بنویسن!!

زینب بهرامی در ژاپن

30 Dec, 12:47


راستی😎
مدرسه خوشگل و مدرن محل ما هم ظاهراً داره چندماه قبل از موعد مقرر، اول بهار، به بهره برداری میرسه!
انقققدر عکس و فیلم و استوری بذارم که خسته بشین😂

قدیمی ترها یادتونه چقدر قبل از تخریب ساختمان قبلی، از حیاطش عکس و فیلم میذاشتم؟!

زینب بهرامی در ژاپن

30 Dec, 12:44


اون دیواری که از دور عکس گرفتم، همه نقاشیها درمورد ماشینهای ساختمان سازیه😅❤️

زینب بهرامی در ژاپن

30 Dec, 12:39


خب دیگه بازارگردی بسه، بریم سر موضوعات جدی😎

یکی از راه های بسیار هوشمندانه ایجاد حس وطن پرستی و عشق به خاک که ژاپنیها برای بچه ها اجرا میکنن خیییلی جالبه!!

هرکجا که یه ساخت و ساز پروزه های عمرانی شهرداری هست،
از پل و بیمارستان و فرودگاه و ..

به مدارس ابتدایی اون منطقه میگن بچه ها درمورد محله شون و تصورشون از پروژه درحال ساخت و ارزوهاشون نقاشی کنن.
بعد تمااام این نقاشی ها رو با اسم و مشخصات میچسبونن روی دیوار محل ساخت و ساز.


فکر کنید!
بچه یکسال هرروز میاد میبینه نقاشیش اونجاست، با کیفیت و بزرگ چاپ شده.
حس میکنه اینجا مال خودشه!
خودش هم به اینجا تعلق داره!
براش مهم میشه اون پروژه زودتر تموم بشه و عالی باشه!
میدونه باعث رونق محله اش میشه!
این حس تعلق خیلی خیلی مهمه!!

زینب بهرامی در ژاپن

30 Dec, 12:27


برنج قهوه ای
هم خوشمزه اس هم برای دستگاه گوارش عالیه
ولی گرونه😢

زینب بهرامی در ژاپن

17 Nov, 14:27


من خیلی بابت مشارکت شما در این کمپین خوشحالم
و اینکه میبینم انقدر افراد فعال داریم که خودم رتبه پونزدهم شدم، بیشتر خوشحالم میکنه🌸
همچنان پیاده رویهاتونو بگذارید
و همچنان از دوستان جدید دعوت میکنم به کمپین ما بپیوندین!

رای ما ، جامعه سالم، با روحیه و منظم💪😂

زینب بهرامی در ژاپن

17 Nov, 14:17


انقدر به لحاظ جسمی و ذهنی خسته ام که کلا یادم رفت اینو برای چی تعریف کردم😅

این شش هفت سالی که مدرسه زبان کار کردم به جرات میگم بیش از دوسه هزار ژاپنی برای یادگیری زبان اومدن و رفتن
اکثر این افراد یا میخوان راهنمای تور باشن
یا کلا شغلشون طوریه که با خارجیها زیاد سروکار دارن یا در ادارات و سازمانهای خاصی هستن مهارت انگلیسی مهمه براشون.
بعد الان طوری شده هرکجای شهر که یه ربطی به خارجی ها داشته باشه یا خارجی ها برن اونجا، حتماً حداقل دوسه تا از شاگردان مدرسه ما اونجا مشغول بکارن😅

حتی من چندسال قبل برای گرفتن وام رفته بودم شهرداری، اونجا یکی از کارمندای اصلی از شاگردای خودمون بود و کلی بهم کمک کرد:)
خیلی از نمایشگاه ها و جشنواره ها کلی آشنا پیدا میکنم😅

جالب ترینش چند روز قبل بود که با همسرم تو ایستگاه وسط شهر بودیم، یه خانم جوان رو دیدم که قبلاً شاگرد کدرسه ما بود
کلی ذوق کرد و تحویل گرفت و خوش و بش کردیم
یهو گفت عه! آقای فلانی رو میشناسی؟!
گفتم همسرمه خب! چطور؟😅
هیچی معلوم شد ایشون از مسئولین محل کار همسرمه:))

خلاصه الان من انقدر که تو کیوتو آشنا دارم، تو کل ایران ندارم😂 (ایندفعه ایران بودم گفتم حتماً تو قم چندنفر از فالورها میبینن منو! خواهرم گفت فک میکنی انقدر معروفی؟!😒
😂
و جالب اینکه اینهمه حرم و بازار و تهران و این ور اونور رفتم آشنا ندیدم مگر خودم بهشون خبر دادم😂)

اگر یه روز گذرتون به کیوتو افتاد و یجا گفتین از ایرانید و دیدین یکی با ذوق میخواد یه چیزی بگه، حتماً میخواد بگه یه نفر ایرانی اینجا هست که خوب میشناستش، تو ذوقش نزنید😂

زینب بهرامی در ژاپن

17 Nov, 13:44


تو کیوتو استیشن این گوشه دیدم خبراییه
اول فکر کردم نمایشگاه و معرفی اساب بازی چیزیه:)
بعد اومدم میبینم جشنه به مناسبت افتتاح ایستگاه شینکانسن (قطار تندرو) در دوشهر کوچک ژاپن

برنامه از طرف کمپانی شینکانسنه!

این آقا هم با این قیافه داغون، احتمالا مهندسی مغز متفکری چیزیه😂
خیلی هم اصرار داشت بیشتر از قیافه اون فیلم بگیرم تا بقیه😂
میخواستم بهش بگم به خودت بیا مرد! این کارای جلف چیه😂

زینب بهرامی در ژاپن

17 Nov, 13:36


این چندوقت دوتا گروه توریست ایرانی اومدن ژاپن، دورا دور خبر داشتم

امروز یه آقایی تو شاگردا گفت چندروز قبل تو اتوبوس یه گروه توریست دیده از کتابی که دست یکی از خانما بوده حدس زده عرب یا ایرانی باشن
ازشون پرسیده از کجا اومدین
گفتن ایران

بعد این بنده خدا کلی ذوق داشته باهاشون صحبت کنه معرفی کنه بگه میتونه ببرتشون جاهای دیدنی و اینا و اینکه براشون بگه معلم زبان ما ایرانیه، نه خانمه نه شوهرش نه بقیه اعضای تور، یک کلمه انگلیسی بلد نبودن و هی فقط گفتن اوکی اوکی گود وی لاو جاپان😅

زینب بهرامی در ژاپن

16 Nov, 14:48


پیاده روی فراموش نشود لطفاً🌸🙏🏻❤️

اگر هوای شهرتون آلوده اس پیاده روی نکنید یا قبل از طلوع آفتاب و اول صبح برید بیرون
ان شاالله همیشه سلامت باشید🌸

زینب بهرامی در ژاپن

16 Nov, 12:57


دیروز معبد پشت دانشگاهمون نماز جمعه بود:)
اون آقایی که کلاه طلایی داره استاد اعظم معبده
گفت دفعه بعد درمورد شادکامی و سعادت انسان در عصر نوین و پسامدرن صحبت میکنه
بعدش هم همگی دعا خوندن

زینب بهرامی در ژاپن

16 Nov, 12:15


عصر یه چند دقیقه داشتیم باهمکارا صحبت میکردیم، موضوع این بود که وقتی استرس میگیریم چه خوابایی میبینیم و اصلا خواب محل کار رو میبینیم یانه!
اکثراً گفتن خواب میبینن دیر رسیدن و هرچی میدوئن نمیرسن:)
حالا من همین دیشب یه خواب بامزه دیدم😅

خواب دیدم تو مدرسه زبان کلاس تمرین شنیداری داریم. این درس دوبخش داره، بخش اول یه مکالمه اس که میخونم و شاگرا باید بفهمن، بخش دوم ادامه اون ماجرا به صورت روایت یکی از دونفر صفحه قبله.

من بخش اولو درس دادم و سوالا رو پرسیدم و تمام، رفتم بخش دوم یهو دیدم ای دل غافل! این به زبان انگلیسی نیست! فینگلیشه!!
یعنی یه نفر فارسی رو به انگلیسی تایپ کرده! اونم نه فارسی ایرانی! فارسی تاجیکی یا افغانی که هرچی زور میزدم نمیتونستم بخونم😂😂 تازه بدبختی دیگه این بود که باید اینو سریع تو مغزم به انگلیسی ترجمه میکردم میگفتم چون شاگردا که فارسی نمیفهمن🥴
انقدر کلنجار رفتم که ساعت کلاس تموم شد و من خیس عرق و اضطراب که حالا چه خاکی به سرم بریزم😂


برای همکارام که گفتم مرده بودن از خنده😂میگفتن عوارض چندزبانه بودن همینه:))

زینب بهرامی در ژاپن

16 Nov, 12:04


جابجا شدن جهت صندلی قطارها در ژاپن

یه اتفاق اعصاب خردکن عجیبی برام افتاد😅
از کیوتو استیش به خونه ما سه تا قطار هست
کنار هم می ایستن
رسیدم دیدم فقط یدونه قطاره، خالی هم هست
با خوشحالی سوارشدم و این فیلمو گرفتم
انقدر خسته بودم تابلوهای اعلان حرکتها رو نگاه نکردم:)

سرم تو گوشی بود ایمیل جواب میدادم، پنج دقیقه بعد یهو متوجه شدم سمت راست یه قطار داره میره!
وقتی سرم تو گوشی بوده اون رسیده، یک دقیقه توقف کرده و سریع رفته!
فقط دیدم آخرش که میرفت روش نوشته سریع السیر!!
گفتم عیب نداره اون ده دقیقه ای میرسه این یه ربعه، زیاد فرقی نداره😢

دوباره پنج دقیقه بعد یه قطار رسید سمت راست!
گفتم ولش کن دیگه نوبتی هم باشه اول این قطار حرکت میکنه الکی پیاده نشم برم اونجا، بعد این بره!

باورتون میشه اونم یک دقیقه بعد حرکت کرد اونم سریع السیر بود!!!

بلاخره بعد از پونزده دقیقه قطاری که من توش بودم راه افتاد😢
پونزده دقیقه انتظار، پونزده دقیقه هم حرکت تا مقصد:))

دیدم هیچکس اول سوار این نمیشد ها توجه نکردم:)
تصور کردم یکی از بیرون داره نگاه میکنه و بهم میخنده
🥴😅

زینب بهرامی در ژاپن

16 Nov, 11:45


یک نفر علاقمند معماری، گفته بود از سقف بیرونی یدوباشی عکس بگیرم.
من عاشق اون تقاشیهای روی شیشه هام
بخشهای مختلف فرهنگ کیوتو رو نشون میدن

زینب بهرامی در ژاپن

16 Nov, 11:42


شب از محل کارم پیاده رفتم تا کیوتو استیشن
تقریبا ٣٣ دقیقه پیاده رویه
عکسها رو به ترتیب گرفتم

اون برج کیوتوئه
قبلاً گفتم، کیوتو شهر مذهبی ژاپنه، برجش نماد شمع معبده.

زینب بهرامی در ژاپن

16 Nov, 11:37


امشب تو کیوتو استیشن مشاهده شد

زینب بهرامی در ژاپن

15 Nov, 12:43


دم همه شرکت کننده ها در کمپین گرم!
همچنان با قوت پیش میریم!

دوستانی که با این کمپین پیاده روی رو شروع کردین، بیاین توی کامنت این پست درمورد خودتون بنویسید
اینکه چه تغییری کردین
به نظرتون آسونتر شده یا نه؟ اصلا تأثیری روی روحیه و نظم و زندگیتون داشته؟

زینب بهرامی در ژاپن

15 Nov, 12:07


دوستم عکس درپوش فاضلاب نارا رو فرستاد برام😍

زینب بهرامی در ژاپن

15 Nov, 11:59


دیروز یاد کلکسیون درپوش های فاضلابم افتادم😅
میخواستم نارا هم عکس بگیرم یادم رفت
درپوش فاضلابهای نارا عکس آهوهاست

به زودی میرم هیروشیما
اونجا هم عکس میگیرم

زینب بهرامی در ژاپن

12 Nov, 14:11


کلا امروز انقدر راه رفتم
ولی انقدر خسته ام که دارم میمیرم:)
من با هفده هجده هزارقدم پیاده روی نصف این خسته نمیشم بخدا!!

خلاصه به روز رسانی فراموش نشه لطفاً🌸🙏🏻
داخل ربات هم بگذارید


من امشب هرچی پست خنده دار داشتم گذاشتم، از فردا میریم سر مطالب جدی مدرسه، که حرف زیاد دارم😅

زینب بهرامی در ژاپن

12 Nov, 13:41


رفتم بالای سر دختره
میبینم تو چکنویسش مسیر زندگی و آینده شو نوشته:
١٩سالگی میره خارج (کره جنوبی)
با یه آیدل کی پاپ دیدار میکنه
ازدواج میکنن
بعد سه تابچه میاره
که دست برقضاهرسه تاش هم پسرن اسم هرسه تاشونم انتخاب کرده😂
میگم حالا قبلیا هیچی،اگر شوهرت با این اسمها مخالف بود چی؟😂
میگه یعنی میگی با کره ایها ازدواج نکنم؟!😭

یه پسره هم تو طراحی مسیر زندگی، فقط یه نقطه گذاشته بود نوشته بود مرگ!!
وحشت کردم گفتم نکنه افکار خودکشی داره!
میگم یعنی چی؟!
میگه من امشب می‌میرم، دیگه هیچ برنامه ای برای آینده ندارم😰
گفتم چی میگی؟!
خیلی جدی گفت همین دیگه! منو پدرم امشب قراره بمیریم، تصمیم گرفتیم دیگه به آینده فکر نکنیم!!

داشتم میرفتم به مدیر خبر بدم!!
گفتم درست توضیح بده ببینم چرا میمیرید؟!

میگه میدونی فوگو(ماهی بادکنکی)چیه؟! سمّیه، آدمو میکشه، فقط آشپزهای خیلی ماهر بلدن درست کنن!
حالا مادر من که اصلاً آشپزی بلد نیست و همیشه پدرم آشپزی میکنه،تصمیم گرفته امشب برامون فوگو درست کنه!
ما هم جرأت نداریم نخوریم!خدا حافظ زندگی😂


امروزدیدمش میگم عه تو که زنده ای؟!
میگه فک کنم مادرم فوگوی تقلبی خریده😂

نمیدونم اسکلن یا منو اسکل کردن😂

زینب بهرامی در ژاپن

12 Nov, 12:29


دیروز بعد از ساعت ناهار داشتیم برمیگشتیم سرکلاس، راهروها خیلی شلوغ بود.
یهو سه تا پسر خیلی قدبلند از دانش آموزا که تو گروه من نبودن آستینمو کشیدن گفتن میای تو این کلاس یه چیزی نشونت بدیم؟!

گفتم یا ابالفضل چی؟!😅

رفتم تو کلاس گفتن بشین

بعد سه تایی رفتن پای تخته، گفتن ما یه گروه بیت باکس برای خودمون درست کردیم میخوایم براتون اجرا کنیم!!
بعد شروع کردن از خودشون صدای دوپس دوپس و بنگ بنگ درآوردن😂😂😂

خیلی تلاش مذبوحانه ای کردم نخندم غرور نوجوانیشون به فنا نره🤣

تصور کنید سه تا جوان رشید قدبلند با کت و شلوار و کراوات یونیفرم باکلاس مدرسه وایسادن اوپس اوپس میکنن، همزمان تو مغز من یه آهنگ قدیمی تتلو پلی میشد:

جوونای ژاپنی
دور هم که میشینن
مثل ما دری وری پشت هم نمیچینن!

😂😂😂😂😂

زینب بهرامی در ژاپن

12 Nov, 12:16


این برنامه ای که داشتیم خیلی بزرگ بود،سی نفری دانشجوی بین المللی و معلم زبان بودن.
مدیر بخش ما یه خانم برزیلی خیلی دوست داشتنی با ظاهر کاملل اروپایی بود. یه آقای خیلی موقر سیاهپوست هم بود اهل گینه بیسائو. چون کشورش مستعمره پرتغال بوده اونم زبونش پرتغالی بود، گاهی دوتایی برای غیبت درمورد ژاپنی ها میزدن کانال پرتغال:)

صبح همگی تو لابی هتل جمع بودیم که حرکت کنیم سمت دبیرستان، دوتا خانم و یه آقای ژاپنی نماینده‌ی کمپانی و مسئول برنامه هم اومدن.
آقای ژاپنی داشت لیست اسامی رو چک میکرد که شنید اون دوتا دارن پرتغالی صحبت میکنن(ظاهراً درمورد قهوه هتل حرف میزدن)، یه مرتبه شروع کرد خیلی روان و درجه یک باهاشون پرتغالی صحبت کردن! انقدر طبیعی و ظاهراً درست صحبت میکرد کرک و پر اون دوتا ریخته بود!

من هاج و واج زل زده بودم بهش!
یهو بخودش اومد عذرخواهی کرد که وسط جمع به یه زبان دیگه صحبت کرده و دیگه تا غروب تکرار نشد.
حالا من داشتم از حسودی میمردم😅
از وقتی خودمو شناختم آرزو داشتم بتونم یهو تو یه جمعی به یه زبان خیلی غیرمنتظره ای خیلی مسلط و قشنگ صحبت کنم اطرافیان هم نفهمن😂

یادم افتاد توفرودگاه استانبول به ایران کناریه خانم آقای ایرانی نشسته بودم و منتظربودیم گیت و اعلام کنن.
تو فرودگاه ترکیه یه برنامه مزخرفی دارن که گیت پرواز رو تا یکی دو ساعت قبل پرواز اعلام نمیکنن.
دیدم یه زن و شوهر میانسال ژاپنی سرگردونن کسی نمیتونه کمکشون کنه فکر میکردن پروازشون کنسل شده، رفتم بهشون گفتم نگران نباشید این‌جا گیت رو یک ساعت مونده به پرواز اعلام میکنن. بعد شروع کردن از خودشون گفتن که داشتن میرفتن اسپانیا و از چیبا اومده بودن. ازم پرسیدن کجاییم و اینا، آخرش هم گفتن با ما سلفی میگیری؟
عکس گرفتیم و دوباره برگشتم سرجام دیدم زن و شوهر ایرانیه دقیقا با همون نگاه امروز صبح من دارن با حیرت نگاهم میکنن😅
گفتن به چه زبانی حرف میزدی؟!
گفتم ژاپنی😎

بعد حس غرور داشتم آرزوی کودکیم برآورده شده😂
حالا تفاوت ژاپنی ابتدایی و دست و پاشکسته من پیش حرفه ای پرتغالی حرف زدن این آقا اندازه یک کهکشانه😂

زینب بهرامی در ژاپن

11 Nov, 14:47


اینجا
یا داخل ربات
لطفا قدمهاتونو وارد کنید
دوستان جدید هم اگر دوست دارید به کمپین پیاده روی تا ماه بپیوندین🌸🙏🏻

هیچوقت دیر نیست!

@ham_ghadam_bot

زینب بهرامی در ژاپن

11 Nov, 14:44


هتلمون چسبیده به مدرسه، فرصت زیادی برای پیاده روی ندارم
خود مدرسه خیلی بزرگه و امروز یبار بین حیاط‌ها گم شدم، سه هزار قدم اونجا شد
بعدش پیاده رفتم تا محله های اطراف
بازم به هفت هزار نرسید:)

ولی یجوری از شش زنگ سروکله زدن با بچه ها خسته ام که انگار شصت هزار قدم راه رفتم😅

زینب بهرامی در ژاپن

11 Nov, 14:31


چندتا عکس از محله های اطراف


اون درخت پربار که عکس گرفتم درخت گینکو هست که تا دوهفته دیگه رنگش زرد درخشان میشه
اون که دستمه میوه اش

همه میریزن زیر درخت و وقتی پوستش له میشه بویی شبیه پنیر گندیده میده
داخلش یه هسته صاف و صیقلی کرم رنگ اندازه هسته زردآلو داره
ژاپنیها بعنوان خشکبار دارویی به تعداد خیلی کم میخورن
یکی به من سفارش میکرد فقط هشت تا دونه بخور، یدونه بیشتر بخوری سمی میشه ضرر میزنه (کلا بدمزه اس من دوست ندارم)

ولی اعتقاد ژاپنی به عدد مشخص داشتن خوراکیها جالبه.
چندین سال قبل یادمه یجایی خوندم که یه ژاپنی تحقیق کرده بود که تو قرآن تعداد کلمه انجیر و زیتون یه اعداد مشخصی دارن، پس این نشون میده فقط باید به اون تعداد خورد که اثر مفید و دارویی داشته باشن، ظاهراً روی تأثیرش تحقیق کرده بود. اعدادش یادم نیست تحقیق رو هم نخونده بودم فقط گزارش دیده بودم

اونیکی هم دستمه بلوطه.
زیر درختا پرر از بلوط بود

(حالا میوه های خوشمزه نهایتش هردرخت دوسه دونه درمیاد😂)

زینب بهرامی در ژاپن

11 Nov, 14:17


یه بخش برنامه باید سیستمهای کشور خودمونو بگیم که بچه ها با ژاپن مقایسه کنن.
داشتم مدرسه رو میگفتم.
گفتم مدرسه فقط نصف روزه،از٧ تا دوازده یک

با یه آه غلیظی همه گفتن فقط نصف روز؟! ایییی ناااا!(چقدر عالی😢)
گفتم تعطیلات تابستون هم سه تاچهارماهه!!
آهشون غلیظ تر شد با حسرت شدید و لهجه غلیظ تر گفتن: مِچّا اییی ناااا (خییییلی معرکه اس که😢)
بهم دیگه میگفتن میتونی سه ماه بدون مدرسه رو تصور کنی؟! اصلا بگو یه ماه بدون مدرسه فقط😢


بعد گفتم فعالیت کلوپ و برنامه های جانبی باحال مثل موسیقی و کشاورزی و خانه داری و مسابقات سراسری ورزش مدارس هم نداریما!!
یهو قیافه شون جدی شد گفتن عه! نه ما عاشق کلوپامونیم!
(البته همیشه تو پسرا چندتا تنبل پیدا میشه بازم بگن ایییی ناااا😂 خوش‌بحالشون بجای موندن تومدرسه تا ساعت هشت نه شب،میرن ویدیو گیم بازی میکنن😂)

بعد گفتم دختروپسرهاهم همیشه جدان!
گفتن عه مثل دبیرستانهای خصوصی و دینی اینجا؟!
گفتم آره!
پسرها گفتن اینکه خیلی خوبه😁


بیچاره پسرا خیلی بخاطر حضور دخترا استرس دارن،دخترا ولی راحتن😅

گفتم میدونید وقتی من مدارس شما رو برای ایرانیا تعریف میکنم اونام با حسرت میگن مِچّا اییییی ناااا😢

😂😂😂

زینب بهرامی در ژاپن

11 Nov, 14:00


طبیعت نیمه پاییزی زیبا
بازی رنگها رو ببینید

زینب بهرامی در ژاپن

11 Nov, 13:55


یکی از پسرا یه چیزی تعریف کرد اصلا باحااال😅

باید چندتا حادثه تلخ و شیرین زندگیشونو مینوشتن
دیدم این هی مینویسه هی پاک میکنه، درگیره اصلا!!
گفتم چی شده؟!
گفت نمیدونم این حادثه زندگیم تلخه یا شیرین!!

گفتم وا؟ خب بگو ببینم چیه؟!

گفت چندسال قبل پدربزرگم تصادف کرد از دنیا رفت!
گفتم خب این تلخه دیگه!
گفت نه آخه یه چیز دیگه هست!

پدربزرگم ٧۶سالش بود، همیشه میرفت پاچینکو(شرط بندی/نوعی قمار) بعد هرچی حقوق بازنشستگی و درآمد کار پاره وقت داشت میرفت خرج میکرد!
بعد یه روز از پاچینکو که اومدبیرون ماشین زد بهش!
چون سرعت ماشین بیش از حد بود مقصر شناخته شد، بیمه به ما ۴٠میلیون ین داد!!
پدرم سریع آپارتمان کوچیکونو فروخت وسط شهر خونه ویلایی خریدیم😅

هی هم وسط روبه آن سمون میگفت پدربزرگ ما خیلی ازت متشکریم!تو لطف خیلی بزرگی به ما کردی😁


دوتانکته: پاچینکو و قمار یکی از دلایل اصلی طلاق و درنهایت کارتن خوابی در ژاپنه.
دو. همه سالمندای ژاپن آرزو دارن طوری بمیرن که کلی پول به بچه هاشون برسه، شنیدم پیرها گاهی خودکشی میکنن علتش اینه ثابت بشه از فشار کاری بوده که بیمه به بازمانده هاشون غرامت خوبی بده!
البته فقط شنیدم.

زینب بهرامی در ژاپن

11 Nov, 13:42


ولی زندگی کردن تو کشور سالمند خیلی خوبه ها!!
من هرربار میرم دکتر چکاپی چیزی
بعد مشورت میخوام مثلاً برای تغذیه و مراقبت و اینا،
همیشه میگن اوه تو خیلی جوانی هنوز!!

چندروز پیش دکتر بودم برای چکاپ بودم، یه زن خیلی جدی مسن بود
پرونده رو نگاه کرد گفت عه چهل و دوسالته! هنوز خیلی جوانی بابا!! الان نیار نیست اصلا نگران چیزی باشی!!


ببینید چقققدر آدمهای فهمیده ای هستن!!
چقدر باشعور آخه!! چقدر بافرهنگ:))

آدم دلش میخواد شرق‌زده بشه اصلا!😂

زینب بهرامی در ژاپن

11 Nov, 13:33


توی کارتنها نشون میدادن که زنهای جادوگر برای اینکه جوان و زیبا بمونن میرفتن خون دختران جوان رو میخوردن یادتونه؟!
حالا من هریکی دوماه یبار مثل بوتاکس زدن باید برم یه دبیرستانی چیزی که کلی شادابی و روحیه و انرژی بگیرم😅😅(بیشتر برم اووردوز میکنم خل میشم😂)
هر مدرسه ای میرم بچه ها یجورن
باحالن.


یه بخش برنامه باید اهداف زندگی مینوشتن
یکیشون کلی برنامه نوشت تا چهل سالگیش، بعد گفت دیگه اونموقع چون پیر شدم میرم یه کارمند ساده میشم!!!
گفتم چرا حرف بیخود میزنی بچه؟!
چهل سالگی پیره؟!
من الان پیرم؟!
گفتن نه ولی چهل سالت بشه پیر میشی خب!!
گفتم من الان چهل و دوسالم دیوانه ها😂😂


یادتونه ماهم بچه بودیم فکر میکردیم چهل سالگی پیریه؟!!:))

زینب بهرامی در ژاپن

10 Nov, 13:04


خب دوستان
ما ربات ثبت قدم رو تو کانال اد کردیم
آخر شبها وارد این لینک بشین و قدمهاتونو ثبت کنید
هرروز ساعت چهارعصر، خود ربات داخل گروه یه گزارش از پیاده رویها میگذاره.
هنوز فقط میشه تعداد گامهای همون روز رو وارد کرد، اما ان شاالله بزودی امکانش فراهم نیشه قدمهای قبلیتونم وارد کنید که برای خودتونم ثبت رکورد بشه ان شاالله.

اینطوری جمع بستن کل قدمهای افراد و ثبت رکورد هم راحت تره


@ham_ghadam_bot


من امروز چندصد قدمی بیشتر راه رفتم البته، منتها این عدده خوشگل بود اسکرین شات گرفتم😅

زینب بهرامی در ژاپن

10 Nov, 12:43


راستی
بنده خدا آکیکو پاش شکسته!
(تو سن ٧۵ سالگی شکستن پا نه مانع کارشه نه مانع کلاس زبان اومدن!)

گفت آره رفتم پامو گچ گرفتم
بعد رفتم کفش یک شماره بزرگتر خریدم که بتونم روش بپوشم!

گفتم الان پای چپت گچه؟!!
گفت آره کل انگشتها تا پایین قوزک!!

گفتم چه گچ سوسولی ظریفی!!
والا من هرچی گچ پا دیدم اندازه وزنه های رضازاده قطر و وزن داشته😂😂

زینب بهرامی در ژاپن

10 Nov, 12:31


آکیکو همون خانم ٧۵ساله که گاهی عکس لاک هاشو براتون میذارم،
دورگه تایوانی ژاپنیه که بیش از ۵٠ساله که رئیس یه کمپانی متوسط سنگ جواهره که البته از پدرش ارث برده.
کارش اینطوریه که در تمام دنیا سفر میکرده سنگ جواهر میخریده میبرده کارخانه های چین،تسبیح بودایی و جواهرات میساخته بعد به مشتریان ثروتمند دردنیا میفروخته.
بعداین آدم تخصصش جوریه که توی فیلم تسبیح وانگشتردست کسی ببینه میگه اصله یا تقلبی یاساخت چینه یا فلان! شناسنامه تحویل میده!


قراره به زودی یه چیزی واسم بیاره که وقتی رسید ماجراشو براتون تعریف میکنم😎

دیروز کلاس که تموم شد کیفشو برداشت دیدم عه به دسته کیفش یه تسبیح دکوری خیلی خوشگل وصله.
همیشه هرهفته کلی جواهرات و چیزای جدید وغیرتکراری داره.

خلاصه تا گفتم چه خوشگله،سریع بازش کرد گفت این سنگ عقیق نایاب ژاپنیه،مال تو!!

گفتم نههه! این خیلی گرونه نمیخواستم بگیرمش!!
گفت کارکنانم از اینا خیلی زیاد ساختن، مشتریها سفارشات گرون قیمت که دارن، براشون یه هدیه فانتری هم میذاریم،این از اوناست.


خلاصه الان یه تسبیح کوچولوی خوشگل عقیق نایاب ژاپنی به گوشی من وصله🥰

منم به لیگ ثروتمندان جهان پیوستم، دیگه خدافظ😎
😁

زینب بهرامی در ژاپن

09 Nov, 15:00


آخر شب به روز رسانی پیاده رویها یادتون نره لطفاً🌸❤️🌸

زینب بهرامی در ژاپن

07 Nov, 11:39


رفتم پیج خانه سالمندانشون اصلا حسودیم شد!
آقا منم میخوام برم اینجا!😭
تازه فهمیعچرا اینا انقدر خونه سالمندانو دوست دارن!
البته معلومه که از اون مراکزیه که حداقل ده دوازده سال باید تو نوبت وایسی!

انقدر کلاسها و فعالیت های مختلف داره اینا عمرا با این دنیا وداع کنن😅
بیرون زندگی خیلی سخت تره بخدا!
تمااام عکسهاو فیلمهای پیجشون از فعالیتها و کلاسها و برنامه هاشونه! یا یکی از خودشون آموزش میده یا مربی از بیرون آوردن.

فقط اون رباته 😍🥰
ژاپن رباتهای مختلفی برای سالمندان ساخته که احساس تنهایی نکنن
اینم یکیشونه که سالمندان اینجا دارن باهاش سرگرم میشن😍
خیلی جیگره! بهشون گفتن رباته ورزشکاره.
بهش میگن ورزش کن، بلند میشه مثلاً چندتا شنا بزنه از خستگی ولو میشه😂
خیلی بانمک میگه تسوکاره چاتا! (از خستگی مُردم بابا!!)😂


از الان درخواست بدیم برای دهه شصتیها از این خونه های سالمندان بزنن یا زوده؟! بهتون قول میدم اون کافه گفته بودم رو همونجا یه گوشه حیاط خونه سالمندان بزنم و انواع آشها و قاطی پلوهای خوشمزه رو براتون بپزم😂

زینب بهرامی در ژاپن

07 Nov, 11:32


وای خدا
امروز یه خانم حدود هفتاد ساله تو شاگردای مدرسه زبان که خیلی هم سر و زبون داره
گفت مادر من الان ده دوازده ساله که خونه سالمندانه، نودوشش سالشه.
من هفته‌ای یک بار دوهفته ای یبار میرم بهش سر میزنم
مادرم از لحاظ هوش و حواس و زرنگی خیلی خیلی از من جلوتره!
مادر من پنجاه سالگی رفت کلاس خطاطی و از هفتادسالگی استاد خطاطی بود (ژاپنیها به کسی که کمتر از ٢٠سال در یه هنر تمام وقت کارکرده باشه نمیگن استاد!)
خلاصه ایندفعه دیدم مادرم اونجا کلاس خطاطی راه انداخته و کلی شاگرد از بیرون گرفته و نمایشگاه راه انداخته قراره برن توکیو هم نمایشگاه بزنن و دیدم اینستاگرام خانه سالمندان کلی از مادرم عکس و فیلم گذاشته و اینا😍


خطاطی ژاپنی واقعا سخته ها اینطوری نبینید! منم اول فکر میکردم مثل نقاشیه آسونه، یه مدت رفتم هربار سرتاپا رنگ و جوهر می شدم و یدونه کانجی نتونستم مثل استاد بنویسم😂فقط کسی که خط ژاپنی کار کرده میفهمه این خانم چه مهارت و تسلط بالایی داره!
اونم عکس مادره اس داره کارت پستال دست ساز تبریک سال نو و ازدواج و این چیزا آماده میکنه

زینب بهرامی در ژاپن

06 Nov, 15:05


به روز رسانی مقدار پیاده روی ها فراموش نشه لطفاً☺️🌸🙏🏻

کاش یکی مجموع قدمها رو جمع بزنه ببینیم چند تا ایستگاه تا ماه فاصله داریم😅

زینب بهرامی در ژاپن

06 Nov, 14:12


کانال پادکست و رادیوی دیلی نیویورک‌تایمز رو دارم
از صبح تا حالا عین تنور نونوایی یکسره پادکست و گزارش و تحلیل خبری میده بیرون😅

حال مخالفای ترامپ شده عین حال ما صبح اعلام پیروزی حسن روحانی:))))

زینب بهرامی در ژاپن

06 Nov, 14:02


چرا من همه رو با هم اد کردم ولی هی میبینم جا مونده😅

زینب بهرامی در ژاپن

06 Nov, 13:51


این جاموند

زینب بهرامی در ژاپن

06 Nov, 13:51


امروز ایستادم از پوسترهای تابلوهای اعلانات داخل ایستگاهای مترو عکس گرفتم
طراحی پوسترهاشون خیلی زیباست
انواع و اقسام پیامها و مطالب
مثل: موقع راه رفتن سرتون تو گوشی نباشه
دوچرخه تونو وسط راه پارک نکنید
جلسه کاریابی سالمندان برلی پنجاه کمپانی که اعلام آمادگی کردن
هنرهای نمایشی دبیرستانی ها برای حفظ فرهنگ و سنتهای ژاپن
کمپین های مشاوره و روانشناسی
جشنواره های قلعه کیوتو
بازارچه ها و نمایشگاه های صنایع دستی و سرامیکی
و...

زینب بهرامی در ژاپن

06 Nov, 12:13


تو همون دوره ریاست‌جمهوری قبلیش چندبار اومد ژاپن فقط بخاطر موضوع خودرو
اصرار داشت ژاپن هم باید سهم چهار رصدی وارد خودرو از امریکا رو خیلی بیشتر کنه!
اما ژاپن قبول نکرد چون خودروهای امریکایی در حد استانداردهای لازم ژاپن نیستن

زینب بهرامی در ژاپن

30 Oct, 11:53


سلام
چون دیروز گفتین اینترنت براتون مشکلی نیست اینم نگاه کنید پس😅
میخواستم صدای بازشکاری رو بشنوید
کیوتو بازشکاری خیلی زیاد داره و همه جا هستن
صداش شبیه شیهه اسبه

زینب بهرامی در ژاپن

29 Oct, 14:43


دنیا جای شادی نیست!
هیچوقت در تاریخ و حیات بشریت نبوده و هیچوقت هم نخواهد بود!

غم همیشه و همه جا، دردسترس ترین و ارزانترین و سهل الوصول ترین احساس آدمیه.
اصلا لازم نیست تلاش کنی که غمگین بشی، کافی به چندسال قبل فکر کنی، به آدمهایی که نیستن به روزهایی که گذشتن یا حتی به همین امروز یا فردایی که دیگه ما هم نیستیم!

غمگین شدن و غمگین کردن سخت نیست، اونیکه سخته و باید براش جنگید شاد کردنه. شاد که نه اصلا.. غمگین نبودن حتی برای چند لحظه..

منم هرروز اخبار میبینم، منم آدمم با هزار زیر و بم زندگیم.. میدونم جنگه آدمکشیه ظلمه..
و میدونم این جنگ و ظلمو و آدمکشی تموم بشه بعدی میاد و بعدی و بعدی..

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ!


دهمین پاییز در ژاپن.

زینب بهرامی در ژاپن

29 Oct, 13:25


اگر اینترنت دارین این فیلمو ببینید و از طبیعت لذت ببرید
من عاشق این گوشه شهرم و هزارتا فیلم و عکس ازش دارم

زینب بهرامی در ژاپن

29 Oct, 13:20


من برای فردا برنامه ریزی میکنم
یه پست مخصوص پیاده روی پین میکنیم اینجا، هرکسی دوست داره شرکت کنه یه کامنت بگذاره، بعد هرشب بیاین ادیت بزنید و عدد قدمهای اون روزتون رو اضافه کنید👌

زینب بهرامی در ژاپن

29 Oct, 13:02


از پس فردا دوباره کمپین یکماهه «پیاده روی تا ماه» بین دانشگاهای ژاپن دوباره شروع میشه. منهم ثبت نام کردم.

قدیمیهای کانال یادشونه، هرروز افراد باید پیاده روی کنن و مقدارشو ثبت کنن تا وقتی که مجموع پیاده رویها به اندازه فاصله زمین تا ماه برسه، هردانشگاهی زودتر برسه برنده اس.

حالا دوست دارید اینجا هم بذاریم؟!
از پسفردا پنج شنبه، هرشب بیاین تعداد قدمهایی که پیاده روی کردین رو تو کامنتها بنویسین
هرکسی موبایل داره میتونه اپلیکیشن قدم شمار رو دانلود کنه.
نظرتون چیه؟!

زینب بهرامی در ژاپن

29 Oct, 12:50


از دانشگاه خسته و له رسیدم باشگاه،
دیدم کلاس ایروبیک همه باهم هماهنگ کردن برای شب هالوین
لباسهاشون خیلی باحال بود، یکیشون گفت عه تو لباس هالوین نداری؟ یه جفت گوش خرگوشی توری بهم داد:)

داشتم فکر میکردم مادر خدابیامرزم اگر تا همین امروز زنده بود، یا همسن اینا بود یا چندسال کوچیکتر!
ولی آیا حتی بیست دقیقه از عمرش رو به بیخیالی و سرخوشی اینا طی کرد؟!

غم دنیا و بچه و زندگی و خوشی و ناخوشی و داشتن و نداشتن فرصت دلخوشی رو از مادرای خیلیهامون گرفت..! آخرش هم بهشون گفتیم غصه نخور بهشت زیر پای مادران است!

زینب بهرامی در ژاپن

27 Oct, 14:03


یخچال مهربانی!
اگر پول داری یه قبض رو به انتخاب خودت پرداخت کن
اگر نداری و بدهکاری، قبضتو آویزون کن😂

قبض کرایه خونه
بیمه
گاز
برق
آب
اینترنت
پارکینگ
قسط وام
همه باید تا چهارشنبه تسویه بشن
پنج شنبه هم با پرداخت شارژ ماهانه ساختمان، میریم که دور جدید قبضها رو با قدرت شروع کنیم😂

(اینجا هم میشه همه چیزو اینترنتی و آنلاین داد، من خودم گزینه قبض رو انتخاب کردم)

اونا هم یادگاری های برادرزاده خواهرزاده های کم سواد و بی سوادمه🥰😍

زینب بهرامی در ژاپن

27 Oct, 13:27


محاسبه هدیه برای جبران کمک دیگران اینطوریه که حداقل حقوق ساعتی رو درنظر میگیرن
مثلاً کسی دوساعت تو اسباب کشی بهتون کمک کرده به اندازه حداقل دوساعت دستمزد برای هدیه خرج می‌کنید
حالا اگر طرف آدم مهمیه و شغل مهمی داره، حداقل نه، باید بالاتر حساب کنید.
خلاصه اینجوری احترام به وقت دیگران می‌گذارید.
اینجا حتی اگر کسی داوطلبانه براتون وقت بگذاره، حداقل کرایه رفت و آمد رو باید بهش هدیه بدین.

زینب بهرامی در ژاپن

27 Oct, 13:07


این پکهای جالب رو ببینید
اینا جعبه هدیه هستن.
پک شیک و خوشگل شش قوطی روغن خوراکی سالم و بدون کلسترول! بسته انواع آب سبزیجات، سوپهای نیمه آماده..!

آخه کی اینا رو هدیه میده؟!

وقتشه یه فرهنگ جالب ژاپنی رو بهتون معرفی کنم: کادوی غیرصمیمانه مودبانه!

شما تعمیرات خونه دارید و قراره چندوقت حسایی سروصدا کنید یه پک از اینا یا بسته هدیه شستشو (شمال تاید ونرم کننده و این چیزا که خیلی خوشگله و مخصوص کادو، نبود عکس بگیرم) میبرید برای دوتا همسایه چپ و راستی و عذرخواهی میکنید که چندوقتی سروصدا زیادخواهد بود.

تازه خونه خریدین، برای هسایه های جدید.
از همکارا و همسایه ها و دوستاتون در یک کاری مثل اسباب کشی یا مرتب کردن باغچه بهتون کمک بزرگی کردن؟ از این هدیه ها.
تو همسایه ها کسی از باغ والدینش میوه و سبزیجات براتون آورده و شما باغی چیزی ندارین که جبران کنید؟ اینم هدیه😅

حتی تاچندسال قبل مدبوده دانشجوها آخر سال به اساتید دانشگاه پک حوله حمام میدادن! یه ده پونزده ساله از مد افتاده. پکهای خیلی شیک و زیبا به همراه مایع و لوسیون و اینجور چیزا.

یه آقایی میگفت پدربزرگم استاددانشگاه بود یه انبار پک حوله برای نوه ها ارث گذاشت😂

زینب بهرامی در ژاپن

27 Oct, 12:36


این گروه داوطلب هم راه افتاده بودن تو تبلیغات محله به محله مردم رو تشویق کنن پاشن برن رای بدن

زینب بهرامی در ژاپن

27 Oct, 12:22


حتی لوگوی گوگل هم انتخابات ژاپنه.


این عکس یوزهای ایرانی رو توکلاس نشون دادم😅
صحبت از حیوانات بود
میگفتن چین خیلی پدرسوخته اس، به واسطه پاندا تونسته یه چهره گوگولی بین المللی برای خودش درست کنه!
بعد گفتم حیوان ملی شما چیه؟
گفتن راکن قرمزه، که اونم از قضا گوگولی و بامزه اس!

گفتم چه جالب همه کشورها نمادشون یه حیوان گوگولی و بانمکه، ولی نماد کشورما شیر و پلنگ و یوزه😂

گفتن عکس یوز رو ببینیم!

سرچ کردم گوگل عکس خدابیامرز پیروز رو آورد، گفتن عه اینکه از همه شون گوگولی تره😅
گفتم خودش آره، مامانشو ولی ندیدین😂

زینب بهرامی در ژاپن

27 Oct, 12:06


صبح میرفتم مدرسه زبان،خیابونای اون اطراف خیلی شلوغ بود.ازدور دیدم یه پیرمرد مهربون داره بسته دستمال کاغذی تبلیغاتی میده ولی هیچکس نمیگیره.
دلم سوخت ردشدنی یکی گرفتم، بعد پشیمون شدم چرا دوسه تا لااقل نگرفتم خوشحال شه😅
اومدم باز کردم دیدم دوتابسته دستمال تو هر پاکته وسط یه کاغذه که نوشته بلندشید همین اول صبح بریدرأی بدین و رای مایعنی مجلس قدرتمندومجلس قدرتمندیعنی آزادی و امنیت مدنی وثبات اجتماعی اینا:)
بنده خدایدونه مشتری واسه تبلیغاتش داشت اونم من😂

کل کلاسهایجورایی بحث انتخابات امروزبود.
یه آقایی گفت واقعاً ناراحتم که مشارکت انتخاباتمون انقدراومده پایین،چهل۵٠درصد واقعاً بده!جوانها خیلی به مباحث سیاسی بی علاقه شدن!
بعدپرسیدایران چطوره؟
گفتم والا ایرانم اخیراًمشارکت همین حدود بوده.
گفتن چرا؟
گفتم مشکلات اقتصادی اصلشه.مردم از وضعیت اقتصادی وسوءمدیرست ناراضی ان رای نمیدن.
باتعجب گفتن یعنی مردم برای اعتراض تصمیم گرفتن رأی ندن؟!
گفتم آره خب!
گفتن چه عجیب تابحال نشنیده بودیم!!

بعد همه شون چنددقیقه ای به فکر فرو رفتن!

غلط نکنم بدککی به جونشون انداختم😂اگرفرداازاعتراضات خیابونی ژاپنیها شنیدین بدونین ازکجاآب میخوره😂

زینب بهرامی در ژاپن

25 Oct, 13:48


اینکه تو پادکست گفتم دانشمندان و متفکران تاریخ ایران تنها بودن و اکثریت با افراد بی سواد و جاهل بوده، یاد یه چیزی افتادم

پدرم خدابیامرز همیشه یه حکایتی تعریف میکرد که نمیدونم چقدر مستنده.
میگفت سلطان از فردوسی میخواد که شاهنامه رو بنویسه و فردوسی مخالفت میکنه
سلطان فردوسی رو میندازه زندان
توی زندان فردوسی یکسره گریه و بیقراری میکرده که آدم حکیم و عالم متفکری مثل من چرا باید به زندان بیفته؟!
این وسط یه نفر همسلولی داشته که اونم پا به پای فردوسی اشک میریخته.
یه روز فردوسی بهش میگه گرچه زندگی به من تلخ گرفت اما خوشحالم که تو رنج عمیق من رو درک میکنی!
طرف سرشو میخارونه میگه رنج که نمیدونم چیه، ولی من یه بز داشتم که ریش بلندی داشت، سرما که میخورد آب چشم و دماغش میریخت روی ریشش! تو وقتی گریه میکنی اشکت میریزه روی ریشت، دقیقا منو یاد بزم میندازی دلتنگ میشم!!
اینجا فردوسی بلند میشه زندانبان رو صدا میزنه میگه آقا به سلطان بگین هر شرطی داره قبوله، فقط منو از همنیشینی با جاهلان نجات بدین!!!

پدرم همیشه این حکایتو در توضیح مشقت معاشرت آدمهای متفکر و دانا با آدمهای سطحی و جاهل تعریف میکرد.

زینب بهرامی در ژاپن

25 Oct, 12:35


امروز هم موفق شدم پادکست «ایلات» از مجموعه ماجرای مشروطه رو گوش بدم که نصفش در مورد تاریخ قوم بختیاری بود😎 نمیدونستم فک و فامیلامون چنین تاریخ پر فراز و نشیبی دارن😅
و البته الان کنجکاوم که بدونم قبل از صفویه بختیاریا کجا بودن کی بودن چطوری بودن

زینب بهرامی در ژاپن

25 Oct, 11:46


موضوع پادکست ارتباط چندتا موضوعه که این چندروز باهاشون مواجه بودم و بهشون فکر کردم و فهمیدم به هم ارتباط دارن.
اون ماشین لباسشویی داخل باشگاه
پادکست «مدرسه» از مجموعه ماجرای مشروطه
پادکست «کشورها چگونه ثروتمند میشوند» علی بندری
لایو محمود فرجامی
سفرهای امپراتور میجی
ماجراهای مدرسه زبان
و کتابهای جابرابن حیان😅

زینب بهرامی در ژاپن

25 Oct, 11:38


بلااااخره پادکستی که دیشب قول دادم رو ضبط کردم🥹
ده باااار ضبط کردم
یعنی دیگه اهل خونه اعصاب براشون نمونده😅
الانم نمیدونم تو فایل آخر همه چیزایی که میخواستم بگم هستن یا نه😅
ولی دیگه ببخشید
همه طولانیه
هم خیلی صدام خسته اس آخرش🙏🏻

زینب بهرامی در ژاپن

24 Oct, 14:09


یه آقای پرفسور هست که در وزارت بهداشت ژاپن کارمیکنه و آدم بسیار مهمیه و ده ها پروژه عظیم بین المللی داشته.
من تا بحال از نزدیک ندیدمش ولی یکی دوبار آنلاین صحبت کردیم و یه پروژه پیشنهاد دادم که مدیریت کنه باهم کار کنیم.
انقدر این بشر مودب و متواضع و درجه یکه که حساب نداره
هرلحظه و هرکجا ایمیل بدم بلافاصله جواب میده و همیشه پیاماش محبت آمیزه، میگه نگران نباش من همیشه هستم و کمکت میکنم و هروقت سوالی داری اصلا درنگ نکن و اینجور چیزا.

این رفتار آکادمیک و مودبانه برای ارتباط گرفتن و موفقیت در دنیا خیلی مهمه. متاسفانه در ایران ایمیل اصلا اهمینی نداره و آداب نوشتن ایمیل و سریع جواب دادن و اینها برای هیچکس مهم نیست. دیدم اساتید و محققان ایرانی که گاهی با ناراحتی میگن من فلان دانشگاه یا مرکز یا شخص درخواست شرکت در کنفرانس یا فلان چیز رو دادم ولی درست جوابمو ندادن. من مطمئنم خود نحوه و زمان ایمیل نویسی و پاسخدهی این استادها یکی از علل جدی نگرفتنشون در دنیاست.

زینب بهرامی در ژاپن

24 Oct, 13:40


یک اتفاق فوق عجیب😅
از سر شب تا حالا تصمیم گرفتم یه فایل صوتی ضبط کنم درمورد یک مطلب جالب که اینجا براتون بگذارم، چون طولانی بود نمیشد تایپ کرد.
آقا چندییین بار کامل ضبط کردم بعد هی یا وسط یه چیزی شد، هول شدم پاک کردم یا بعد از ضبط کامل، خودم اشتباهی حذفش کردم!!!

مگه میشه آخه😢
دیگه واقعا اعصابم خورد شد
صدام هم خسته تر از اونه که دوباره ضبط کنم:(
باشه برای بعدا😢

درمورد ارتباط سیستم آموزشی و تکنولوژی و ارتباطش با حکومت بر جهان و دنیای امروز و اینجورچیزا بود.
واقعاً معلومه قسمت نبود امشب بذارم!

زینب بهرامی در ژاپن

23 Oct, 13:50


نتیجه زندگی سه زبانه و پریشانی رو میشه در پلنر من به خوبی مشاهده کرد😅
میخوام قرارها و شماره ها و اسم پسووردها رو فارسی بنویسم یه جور عجیبی درمیاد:)
روز بیست و هشتم «ملاقات با تاتیاما»😂
نمیدونم چرا نوشتم ملاقات
هی چشمم میفته هی تو ذهنم میگم پله پله تا ملاقات با خدا😂

زینب بهرامی در ژاپن

23 Oct, 12:48


ژاپنیها عاااشق حمامن!
فرهنگ حمامشون اصلا تو یه لول دیگه ای از دنیاست😅
با وجود اینکه تمااام خونه ها و آپارتمانها خودشون وان دارن، حمامهای عمومی و سنتی و آب گرمها همههه جای شهرها به وفور وجود دارن و محبوبن.

من خیلی بچه بودم، شاید چهارپنج ساله که تو سفر مشهد رفتیم حمام عمومی.
ماه قبل که از طرف دانشگاه رفتیم کمپینگ، همه افراد رفتن حمامهای سنتی و چشمه آب گرم داخل شهرک ویلایی.
ولی من روم نمیشد با همکلاسیهام برم حمام:)
به من و یه دختر دیگه هم که به بوی گوگرد حساسیت داره گفتن داخل ویلا هم حمام هست

رفتم دیدم

وکلی یاد اون حمام عمومی مشهد افتادم
البته حمام عمومی مشهد یه حوض کاشی داشت نه وان.

این یه حمام عمومی چهارنفره اس
وانش خیلی بزرگه شاید اندازه پشت وانت بار، تو فیلم شاید پیدا نیست


از پنجره صدای جنگل میاد.. حمام عمومی وسط کوه و جنگل😅

زینب بهرامی در ژاپن

23 Oct, 12:33


اینم خیلی جالبه!
من میگم این ژاپنیهای موزمار خیلی از تکنولوژی هاشونو هرگز به دنیا نشون ندادن اینم یکیش!

جلوی در حمام باشگاه این ماشین لباسشویی رو گذاشتن، مخصوص خشک کردن لباس ورزشی و مایوهای خیس!
لباسو میندازی توش، در پنج ثانیه آبگیری شده و نیمه خشک تحویل میده:))



این وسیله فقط برای گرفتن آب لباس تا رسیدن به منزله! معلومه که همه بمحض رسیدن به خونه تمام وسایل باشگاه رو میشورن! این برای خیس نشدن کیف و بو نگرفتنشه

زینب بهرامی در ژاپن

23 Oct, 12:28


امروز یه چیز بامزه تو باشگاه دیدم گفتم بهتون نشون بدم
میخواستم برم دسشویی داخل سالن،اینا رو دیدم:)
ببینید ژاپنیا به چه چیزایی فکر میکنن😅

با خودشون گفتن برای افراد سخته کتوتیهاشونو دربیارن دمپایی مخصوص توالت رو بپوشن، دمپایی غول درست کردن مخصوص پوشیدن روی کتانی😅

زینب بهرامی در ژاپن

22 Oct, 13:20


چند روز قبل تو شهر کوبه، دانشگاه کوبه یک برنامه بود که آقای تانی خودش شخصاً مارو دعوت کرده بود رفتیم
آقای تانی (لباس مشکی) یکی از قدیمی ترین و ماهرترین اساتید سنتور ایرانی در ژاپنه که خیلی هم عالی فارسی صحبت میکنه و فارسی رو با مزه پرانی و نمک ریختن زیادی یاد گرفته😅
ما سالها برنامه های مختلفش رو شرکت کردیم.

این برنامه دانشگاه کوبه اینطوری بود که دوتا از قدرترین اساتید سنتور «هندی» و «ایرانی» قرار بود برای دانشجویان هنر و موسیقی و ایران و هند شناسی اجرا کنن و درمورد ریشه های تاریخی گسترش سنتور از ایران به کشورهای همسایه صحبت کنن.

من خودم اولین بار بود سنتور هندی میشنیدم و البته آقای تانی گفت اونکسی که طبل میزنه استاد خیلی مشهورتریه و این دونفر سالها برای مطالعه و تحقیق و تمرین سنتور در هند زندگی کردن.
به نظر منکه صدای سنتور هندی هم خیلی قشنگ بود ولی بیشتر به صدای هارپ (چنگ) نزدیک بود
صدای سنتور ایرانی ظریف تر و شاعرانه تره.

مهارت فوق العاده هرسه استاد رو بدقت ببینید
ولی ادای بامزه اون دونفر رو ببینید که دقیقاً تقلیدی از رفتار نوازندگان هندی و پاکستانیه😅

زینب بهرامی در ژاپن

21 Oct, 14:55


اینو یکی از شاگردای مدرسه زبان بهم نشون داد جالب بود
کسانی که شبها دندان قروچه میکنن اون وسبله پروانه شکل رو با پد میچسبونن به شقیقه شون، همینکه شب دندون قروچه کنن اون یه ارتعاشی ایجاد میکنه که عضلات فک شل میشن بدون اینکه فرد بیدار شه.
گفت وسیله رو دکتر بهم کرایه داده برای دوماه و گفت عمومآ بعد از دوماه عادت دندون قروچه از بین میره
ساخت نروژه

زینب بهرامی در ژاپن

21 Oct, 14:45


من بعد یه عمر تازه فهمیدم چرا تو این ایستگاه قطار همه بچه مدرسه ای ها که سوار میشن اینقدر کرکثیفن و لباساشون لکه لکه و نامرتبه!🤦🏻‍♀️ این بزرگترین دبیرستان هنر شهر کیوتو بوده!

زینب بهرامی در ژاپن

21 Oct, 14:40


ژاپنیها سلطان برندینگ جهانن!!
هر چیز الکی رو چنان تبلیغات میکنن آدم مبهوت میمونه
الان فصل برداشت سیب زمینی شیرینه
چقققققدر مراسم و جشنواره دارن براش!
دانش آموزان مدارس هم اول سال سیب زمینی کاشتن الان با چه شور و جشنی دارن برداشت میکنن و بازارچه مدارس راه انداختن
این برنامه تلوزیون هم همین بود
به تمام مزارع کیوتو سرمیزد و با کشاورزها صحبت میکرد
بعد کارخونه هایی که محصول با سیب زمینی شیرین داشتن رو حسابی مفصل نشون میداد
بعد از محصولات اونا میدادن به داورای داخل استودیو که بگن نظرشون چیه و کدوم بهتره.

یکار میکنن آدم میگه خدایا کاش منم میخوردم ببینم چیه!

گفتم ای کشور پر نعمت خودمون!!

زینب بهرامی در ژاپن

21 Oct, 14:33


یه عروس دوماد قند عسل کیمونو پوش جلوی معبد بعد از مراسم عقد
دوتا عکاس داشتن ازشون عکس میگرفتن

زینب بهرامی در ژاپن

21 Oct, 14:31


شیش تا تیشرت روی طناب اویزون بود
سایز طرح و رنگ یکسان!
فک کنم صاخبش تو حراج یه جین رو نصف قیمت خریده😅

زینب بهرامی در ژاپن

21 Oct, 14:29


امروز تو واگن اول قطار
فقط من بودم و جناب راننده:)
داشتم فکر میکردم اگر شب بود میشد ارش صحنه فیلم ترسناک و جنایی درآورد
منتها ظهر بود و آفتاب توی تخم چشم آدم.

میتونستم از فرصت استفاده کنم فیلم بگیرم نشون بدم چطوری جهت صندلیا تو قطارای ژاپن به سرعت عوض میشن، منتها کلا دو ایستگاه و درمجموع کمتر از چهار دقیقه تو قطار بودم، وقتی پیاده شدم یادم افتاد😅

زینب بهرامی در ژاپن

20 Oct, 22:25


دیگه این زندگی به درد نمیخوره..🚶🏻‍♀️👩🏻‍🦯
خدا هم به من پشت کرده😞

فک کنم وقتشه اینجا رو ول کنم برم به کارهای ناشایستم فکر کنم..

زینب بهرامی در ژاپن

20 Oct, 14:54


من از شدت استرس کارهای پایان نامه و جلسه فرداصبح با استادراهنمام و اینا آروم و قرار ندارم، بعد رفتم نزدیک یکی دوساعت نشستم لایو دیشب محمود فرجامی رو نگاه کردم😅
مهم اینه که ارزششو داشت و خیلی خوب و جامع بود

شما هم اگر وقت دارید
نگران جنگ و حمله اسراییلید😅
نمیدونید موشک به چه درد میخوره و چرا باید براش هزینه کرد
و جایگاه الان ایران کجاست
از دست ندین این لایو رو.

https://www.instagram.com/reel/DBUw8keKYCM/?igsh=ZDVkOW41Z3VwMGdv

زینب بهرامی در ژاپن

20 Oct, 12:46


با سلام و احترام
برای حضور در 47 امین نشست  از سلسله نشست‌های ژاپن شناسی از همه علاقه‌مندان به موضوع «مفهوم پیش‌گیری در ژاپن» دعوت به عمل می‌آوریم. 

جوامع و سیاست‌های حکمرانی کشورها در حوزه سلامت و بهداشت را می‌توان به دو دسته درمان‌محور و پیش‌گیری‌‌محور تقسیم کرد. در این میان، ژاپن به‌عنوان یکی از پیش‌گامان رویکرد پیش‌گیری‌‌محور شناخته می‌شود. این رویکرد در تمامی حوزه‌های اجتماعی و سیاسی این کشور قابل مشاهده است. بنابراین، می‌توان گفت که رویکرد پیش‌گیری‌محور در ژاپن نه‌تنها یک راهبرد بهداشتی، بلکه یک فلسفه زندگی است که در تمام ابعاد جامعه نفوذ کرده‌است.

سخنران: سرکار خانم زینب بهرامی، دانش‌آموخته مهندسی اپیدمیولوژی محیط زیست و دانش‌جوی دکتری سلامت عمومی دانشگاه کیوتو
تاریخ: 30 مهر  ۱۴۰۳
زمان: ۱۳:۳۰ تا ۱۵:۳۰

مکان: خیابان کارگر شمالی، بالاتر از خیابان پانزدهم، پردیس شمالی دانشگاه تهران، دانشکده مطالعات جهان، طبقه چهارم، تالار ملل.
شناسه و گذرواژه حضور در فضای مجازی نشست (زوم):
https://us06web.zoom.us/j/84831585675?pwd=ESvupG4oIwuwEDfDXcV4djb5tIwkRL.1
Meeting ID: 848 3158 5675
Passcode: 699230

زینب بهرامی در ژاپن

19 Oct, 12:36


زن و شوهره از دانشگاه مک گیل کانادا اومده بودن اینم سوغاتیشون
بیسکوئیت معروف با شربت افرا
شیشه شربتش عین ادکلنه:)

زینب بهرامی در ژاپن

19 Oct, 12:33


چند شب پیش همسرم با یک زن و شوهر بسیار مهم قرار شام داشت منهم رفتم:)
رشته تخصصی زن و شوهر با همسرم یکی بود و در اینترنت همسرمو پیدا کرده بودن و یک قرار گذاشته بودن تا درمورد پروژه تحقیشون با همسرم صحبت کنن و بهرحال با تحقیقات و مقالات هم آشنا بشن.

من کلااا از حرفهای سر شام هیچی نمیفهمیدم😂

محل قرار، یه رستوران ترکیه ای مشهور و باکلاس بود.
فضا هم خیلی جدی و بحثها رسمی و سنگین بود
منم عین داور مسابقات پینگ پنگ، هرکسی حرف میزد فقط اینور میز اونور میز سرمو میچرخوندم گوش میدادم الکی تأیید میکردم😂

شامو که آوردن خیلی به نظرم خوشگل اومد، طاقت نیاوردم گوشیمو خیلی باخجالت و عذرخواهی درآوردم یواش عکس بگیرم دیدم خانمه هم سریع گفت عه راست میگی منم عکس بگیرما😂

(آقائه ایتالیایی بود گفت من میخوام ببینم پیتزای ترکیه چیه که خودشون میگن از ایتالیا هم قدیمی تره😅)

زینب بهرامی در ژاپن

19 Oct, 11:55


من چندوقته بخاطر سنگین شدن کار تحقیقم کمتر میرم مدرسه زبان، از طرفی بخاطر پاییز یه سری از معلمها حساسیت و مریضی گرفتن، و چون وقت من ازادتره، هی به من ایمیل میدن بجاشون برم، اینه که کلی چهره های جدید بین شاگردا میبینم:)

یکی از بامزه ترینهاش این بود
وارد کلاس شدم همون لحظه اول دیدم یه خانم سی، سی و پنج ساله هست، موها، ابروها حتی مژه هاش همه قرمز آتشی😅🔥
گفتم این ژاپنی نیست!
ژاپنیها اگر هم چنین تیپهایی بزنن عموما سیزده چهارده تا هجده نوزده سالگیه، دیگه بعد بیست سالگی یجورایی این جور تیپها خیلی جلف حساب میشن، در اکثر محل کارها هم رنگ کردن مو ممنوعه.
به صورت خانمه هم کمی دقت کردم دیدم قیافش هم ژاپنی نیست!

همه این تحلیلها در کمتر از یک ثانیه تو مغزم گذشت😅

خانمه سریع متوجه شد کارت اسمشو نذاشته رو میز، کارتشو گذاشت دیدم بعععله! اسمش مینیونگه. اسم کره ای!

کلی کیف کردم که به درجه ای از عرفان رسیدم که در چندثانیه میتونم چینی و کره و ژاپنی رو از هم تشخیص بدم😂

البته بلحاظ رفتاری فقط سی ثانیه لازمه که آدم راحت تشخیص بده😅 ولی قیافه خیلی سخته و خود ژاپنیها میگن بندرت درست تشخیص میدن!

حالا رفتاراشون چطوریه؟
معمولاً جوانترهاشون خیلی خوب بلدن استتار کنن:)) ولی سن بالاترها یا تازه رسیده ها نمیتونن. این خانم کره ای خیلی باحال بود ولی فهمیدم کسی چندسال با ژاپنیها کارکنه، کار کردن با بقیه مردم واسش خیلی غیرقابل تحمل میشه:)

کلاسی که من اونروز داشتم لیسینینگ (شنیداری) بود
من مرتب از روی متنها میخونم و بعد به ترتیب از نفر اول سوال میپرسم تا آخر.

ژاپنیها هم اینطوری ان که وقتی ازشون سؤال بپرسین عمرا فوری جواب نمیدن! حداقل چهار پنج ثانیه مکث میکنن. این هم یه رفتار مودبانه اس که صبر کنن سوال طرف تمام بشه، هم نشانه اینکه دارم خوب به حرفت فکر میکنم و الکی جواب نمیدم. تابحال از ژاپنیها غیر از این رفتار ندیدم، بزرگ و کوچیک فرقی نداره. عمرا هم تو حرف هم نمیپرن، وقتی هم جواب یه سوال خیلی ساده باشه، اونو نمیگن که اگر کسی تو کلاس خیلی ضعیفه، اونم جوابی داشته باشه و خجالت نکشه. این رفتارها کاملاً عمومیت داره.

حالا این خانم مینیونگ😅

وااای:)
بجای همهههه جواب میداد:) هر کدوم از شاگردا نوبتش بود حرف بزنه، تا میخواست فکر کنه این میپرید جوابو میگفت😅
آقا یه استرسی انداخته بود به جون بقیه، دیگه کسی نفس هم نمیکشید تا سوال میکردم مثل جت جنگی جواب میدادن😅 بیچاره ها تندحرف زدن و رفتار اینطوری رو بلد نیستن، هی تپق میزدن:)
بعد دختر کره ایه هرجا اشتباه میکرد، برخلاف ژاپنیها که عذرخواهی میکنن این غش غش خیلی بامزه میخندید😅 اولش بقیه کمی عصبی شدن، بعد دیگه بقیه هم به اشتباهات خودشون میخندیدن🤦🏻‍♀️😅
گفتم این یه هفته اینجا بمونه فرهنگ ژاپنو نابود میکنه😅


ولی دختر خیلی باحالی بود.
معمولاً کره ای ها رو که اینجا دیدم خیلی شوخ طبع و خونگرمن و سریع پسرخاله میشن😅

یه نکته خیلی جالب دیگه اینه که همهههه کره ای ها وقتی انگلیسی حرف میزنن لهجه شون عییین انگلیسی حرف زدن ترکهای ایرانه! یعنی تلفظها مکثها همههه عین ترکهای ایرانه! (لهجه انگلیسی حرف زدن ترکهای ترکیه فرق داره)

زینب بهرامی در ژاپن

17 Oct, 13:36


روز سوم نوامبر(دوازدهم سیزدهم آبان؟)، فستیوال نیروی هوایی ژاپنه، از اینا که هواپیماها تو آسمون نمایش میدن و خیلی از مردم هرسال میرن، منم کلی ذوق داشتم بلاخره برای اولین بار برم.

همون سوم نوامبر جشنواره بزرگ فرهنگ بین الملله در مرکز ارتباطات کیوتوئه که خیلی خیلی قشنگه

همون سوم نوامبر قراره از شهرداری بیان برای چکاپ سالانه لوله های فاضلاب (چون خونه‌مون دولتیه)و هیچکس خونه نیست درو بازکنه:)

همون سوم نوامبر من کل روز مدرسه زبان تدریس دارم و به هیچکدوم این کارها نمیرسم:)

فک کنم همه برنامه های مهم و جذاب جهان قراره همون روز برگزار بشن:)

توضیح عکس: از فرهنگهای عمومی بامزه ژاپن اینه که پول رو نباید مستقیم به دست طرف مقابل بدین، باید در ظرف مخصوص بگذارید(همه جا، بانک تاکسی فروشگاه ..)
و معمولاً وقتی قراره بقیه پول رو برگردونن، پولو همونجا جلوی چشمتون میذارن یه چیز معمولاً شیشه ای سنگین میذارن روش تا بقیه پولو آماده کنن و تاوقتی بقیه رو نگرفته باشین پولو برنمیدارن!

زینب بهرامی در ژاپن

17 Oct, 12:14


حالا به نظرتون اینا فکر میکنن بالاترین حقوق (الکی) رو کی در ژاپن میگیره؟😅

سیاستمدار ها!!😂😂

یعنی همه همنظر بودن که حقوق بالای سیاستمدارها واقعاً حرف زوره!!😅

یکی از آقایون گفت من نمیفهمم! چرا باید سیاستمدارها بالاترین حقوق رو داشته باشن درحالیکه واقعاً هیچ کار خاصی نمیکنن؟!😂

گفتم شما تو ژاپن اینو بگین که بقیه دنیا واویلاست😅

آقائه گفت من بقیه دنیا رو نمیدونم، ولی تو ژاپن همه سیاستمدارها بخصوص رده بالاهاشون از خاندان سیاستمدار میان. یعنی حداقل تا چهارصد سال قبل پدرانشون در دستگاهای دولتی و حکومتی بودن و کارکردن توی دستگاه دولتی تو ژاپن یه شغل خانوادگیه. خب پدران اینا ثروت زیادی داشتن، بچه هاشون تحت تعلیم بهترین اساتید و بهترین دانشگاه ها حقوق و اقتصاد و سیاست خوندن و سیاستمدار شدن، و بعد دوباره به ثروت خانوادگیشون اضافه کردن! این نامردی نیست؟!!

گفتم یعنی ترجیح میدین سیاستمدارها از خانواده های عادی تر و کم درامدتر انتخاب بشن؟!

همه شون یه مقدار فکر کردن گفتن خب نه! سیاست یه چیزیه که باید از کودکی بچه تو اون محیط باشه تا بشه بهش اعتماد کرد. این بچه ها واقعاً پرستیژ و شخصیت و تفکر سیاستمداری رو دارن ولی خب زیادی پولدارن که نباید باشن😅😅

(توی ژاپن تک تک آدمها و سازمانها و دانشگاه ها و وزارت خونه ها و .. تمام حقوق و درآمد و داراییهاشون کاملا برای همه روشن و معلومه، چیزی مخفی نیست)

زینب بهرامی در ژاپن

17 Oct, 11:53


چندوقت قبل تو کلاس، صحبت از این بود که اگر برنده جایزه لاتاری بشین چکار میکنین؟

تقریباً نود درصد ژاپنیها میگن میریم سفردور دنیا (و برمیگردیم ژاپن:)

یکی از آقایون که بازنشسته یه خبرگزاری بزرگ ژاپنیه گفت که نمیتونه بره سفر چون پدرومادرش هردو خیلی کهنسالن و بلاخره باید فعلأ ژاپن بمونه.
گفت با پولم چندتا پارکینگ میزنم که از درآمدش استفاده کنم و اینا، ولی یه بخش عمده‌شو میذارم برای کمک به گیون ماتسوری و جیدای ماتسوری و چندتا فستیوال معروف دیگه معابد کیوتو.

گفنم چرا؟!!

با تعجب گفت خب معلومه! اینا نماد فرهنگ ماست! کیوتو با این ماتسوریها کیوتو شده! همین الانش شما فکر میکنید هزینه سنگین هرساله اینهمه جشنواره معابد از کجا میاد؟! همین تجار بزرگ و روسای دانشگاه ها و مدیران شرکتی شهرکیوتو میدن دیگه! زنده نگهداشتن فرهنگمون خیلی ارزشمنده!! من یکی از آرزوهام اینه یه موقع بتونم کمک اساسی به کارای فرهنگی اینطوری داشته باشم!


.
چندروز بعدش هم یه گفتگو بود درمورد اینکه کمترین درآمد در ژاپن مال چه قشریه؟!
عمدتاً کشاورزها رو گفتن، پلیس ها و کسانی که بعد از بازنشستگی کار میکنن.

ولی یکی از جوابها خیلی جالب بود:
یه خانم جوان گفت به نظر من نامردی ترین حقوق پایین مال بعضی محقق هاست! من رشته‌م جانور شناسیه. یک استادی توی دانشکده ما هست که میخواست روی ماهی فلان تحقیق کنه. این ماهی یه گونه خاصه که به اسم ژاپن ثبت جهانی شده وجای دیگه ای وجود نداره.
این استاد برای گرفتن فاند تحقیقاتی اقدام کرد که بتونه روی تحقیقش کار کنه. خب دولت ژاپن، سازمانها کارخانه ها شهرداریها.. هرسال هزاران فاند تحقیقاتی میدن به محقق ها، منتها شرط نانوشته دادن فاند به یه پروژه اینه که منافع عمومی داشته باشه و برای کشور ثروت تولید کنه. خب طرح این بنده خدا این شروط رو نداشت. چندباری اقدام کرد و برخلاف محققای دیگه هیچ فاندی نگرفت.
ما و چندتا دیگه از استادا و دانشجویانی که شغل پاره وقت یا بورسیه داشتن خودمون دست بکارشدیم و نفری یک ماه دوماه یا سه ماه حقوقمون رو کامل گذاشتیم رو هم و به عنوان فاند تحقیقاتی بهش هدیه دادیم که بتونه کارش رو انجام بده، الان هم همگی پنج تا ده درصد حقوقمونو ماهانه برای هزینه هاش مثل سفرهای داخلی و خارجی و کنفرانسها و حقوق دستیارهاش و.. میدیم!

گفتم اون موقع چطوری بدون حقوق زندگی کردین؟!!
گفت کمی سخت گذشت و از دیگران قرض گرفتیم ولی مهم اینه که به تحقیق روی یک گونه خاص ژاپن کمک کردیم! نکته مهم اینه و بعد از چاپ مقاله‌ش خستگی همه مون در رفت!!


هیچی دیگه. این مدل وطن‌پرستی ها رو هرکجا که باشن خیلی دوست دارم.

زینب بهرامی در ژاپن

13 Oct, 12:52


البته من از قبل میدونستم بیدارشدن قبل طلوع آفتاب با طول عمر سالم کاااملا ارتباط داره
ولی اصلا کوهنوردی رو نمیدونستم

زینب بهرامی در ژاپن

13 Oct, 12:50


غیر از ایشون، سه نفر دیگه هم هستن، دوتا آقا و یک خانم دیگه، که همه بالای هشتاد و پنج سال دارن، همه کوهنورد حرفه ای ان
سلامت کامل جسمی و ذهنی این افراد باعث شده کاملاً ذهنیتم درمورد اثر کوهنوردی عوض بشه
مطمئنا یه ارتباط مهمی وجود داره

زینب بهرامی در ژاپن

13 Oct, 12:44


من امروز خیییلی خوشحالم که تونستم بعدازچندسال بلاخره از ایشون عکس بگیرم براتون😅
هیچوقت روم نمیشد وبهونه نداشتم:)

این آقای بسیارمحترم باکلاس و دوست داشتنی، یک عمرنماینده کمپانیهای فشن و لباس ایتالیا درژاپن بوده و بیشترعمرش اروپاگذشته، همیشه هم خوشتیپ و مرتب و اتوکشیده اس.

اما مهمترین نکته اینه که ایشون کوهنورده.یک عمرکوهنورد بوده!هیچ کوه مهمی درجهان نیست که نرفته باشه، فقط آلپ سوئیس رو٣بار رفته!! زیرو بم کوه های ژاپنو اندازه بچه هاش میشناسه😅

الانم هفته ای یکبارحتما میره کوه،و تو این عکس هم داشت میگفت روزایی که نمیرم کوه حداقل ده تاپانزده هزار قدم پیاده روی اونم بیشترشو قبل طلوع آفتاب میرم!


اینا رو شنیدین؟!
حالا نکته مهمش مونده!

ایشون نود سالشه!
(بادوسال کمتر/بیشتر ضریب خطا😅)
درصحت و سلامت کامل جسمی و مغزی! مرتب هم میاد کلاس زبان که انگلیسی یادش نره!
(دندوناشم مال خودشه😭)

عکسشو بهش نشون دادم میگم اجازه دارم به دوستام نشون بدم؟! میگه بخاطر پیاده روی و کوهنوردی؟! گفتم آره چون خیلی مهمه!


(توروخدا بگید ماشاءالله بنده خداچیزیش نشه😅
من خیلی دوستش دارم وبراش احترام قائلم. حس پدرونه بهم میده❤️

زینب بهرامی در ژاپن

12 Oct, 13:23


ای بابا
یه چیزی یادم افتاد اینم بگم برم😂
یه همکار ایرلندی داشتیم پوستش بسیار سفید و حساس بود(آقا) بعد همیشه خدا با یذره افتاب میسوخت خیلی اذیت میشد

یه روز دیدم یه پارچه بزرگ آورده محل کار، گفت زینب من از دیروز با این درگیرم میخوام مثل تو روسری سر کنم ولی نمیدونم چطوری تا کنم مثل مال تو بشه😂
براش مثلثی تا کردم و گفتم باید اینجوری بذاری رو سرت
گفت خب اون گیره ها رو از کجا میخری؟ از اونا بزنم محکم وایسه😂
گفتم نههه این کلیپیسه، اینو بزنی دیگه میشه حجاب زنونه😂 همینطوری یوری بنداز رو شونه‌ت کافیه نمیخواد (با اینهمه ریش و پشم:) خیلی حجابتو رعایت کنی مردم میترسن😂

زینب بهرامی در ژاپن

12 Oct, 13:13


من خیلی خوب میدونم چفیه چیه
این سفیدها رو چفیه نمیدونم.
روسری هم یعنی چیزی که روی سر میگذارن و توهین نیست
شایدم ما زنها چون حقیرتر و پایین تریم روسری برامون مناسبه و برای مردها نیست:))
چون مثلا بختیاریها به روسری میگن دستمال، توهین به زنهاشونه که دستمال سر میکنن؟!
چرا فکر میکنید لباسها بار توهین و تحقیر دارن؟!

زینب بهرامی در ژاپن

12 Oct, 12:39


مهدیه میگه پارسال شب هالوین با دوستاش رفته بودن یو اس جی (شهربازی ژاپنی)، میگه همههه ژاپنیها به عنوان لباس هالوین دشداشه و روسری و حلقه عربی داشتن😂

زینب بهرامی در ژاپن

12 Oct, 12:30


وای این خوب بود😂

یه پسره تو شاگردام هست سوم دبیرستانه
خیلی باحاله(سمت راستی)
عشق میکنه بیاد برای من ماجراهای مدرسه شونو با هیجان تعریف کنه😅
دبیرستانشون خصوصیه از این بچه پولداریها، هزارو پونصدتا دانش آموز داره خیلی باحاله شبیه دبیرستانهای انیمه ایه:)

امروز کلاس خصوصی داشت، گفت ما جشن روز ورزش رو دیروز برگزار کردیم میخوام عکساشو نشون بدم تعریف کنم براتون.
بعد گفت مدرسه ما جشن روز ورزش، یجور جشنواره کاستیوم (لباسهای خاص) هم هست

تم امسالمون تم خفن و لاکچری بود😅
بعد گفت میدونید من چندروز بعد مدرسه رفتم کارگری پول این لباسو دربیارم😂
لباسش مال شخصیت اول یه بازی ویدیویی معروف و محبوبه (بچه پکر شد فهمید من غیراز کندی کراش هیچ بازی نمیشناسم😂
لباسش خیییلی باحال بود تو عکس معلوم نیست.

بعد عکسهارو نشون داد خیلی باحال بودن
یهو دیدم کلی پسرودختر با این لباسهای عربی هم هستن😂

گفتم اینا چیه؟!
گفت خب تم لاکچریه اینام صاحب چاه نفتن دیگه😂

بعد گفت موقع مسابقات، من چون تیم شمشیربازی بودم لباسم خیلی خوب بود، چندتا از این لباس عربیها تو تیم مارتن بودن، دیدن نمیتونن بدوئن، دامن لباسو جمع کردن گذاشتن توشلوارشون بعد دوئیدن😂

زینب بهرامی در ژاپن

12 Oct, 12:20


عه اشتباهی کامنتشو بستم:)

زینب بهرامی در ژاپن

12 Oct, 12:19


دوشنبه روز ملی ورزشه، و این چندروز تمااام مدارس برنامه های مفصلی دارن

خیلی خوشم میاد ژاپنیها این چیزهای ساده رو انقدر جدی میگیرن (برخلاف ما که چیزای جدی رو ساده می گیریم:)

این مهدکودکه شاید کلا بیست سی تا بچه نداشته باشه
یکماهه دارن آماده میکنن و بچه ها رو تمرین میدن
جایگاه تماشاچیها
دستگاه خط کشی زمین
همه والدین هم اومدن
از قبل لیست برنامه ها رو دادن به خانواده ها


مدارس خیلی برنامه جدی تره و حداقل شش ماه تمرین مداوم دارن برای این روز.

چندوقت قبل یکی از شاگردا میگفت همکارم پسرش دبیرستانیه تو استادیوم کوشی‌ان بازی فوتبال داشتن رفتیم تماشا!
گفتم اوووه اینهمه راه تا اونجا رفتین؟! فینال بود؟!
همه خندیدن گفتن نه الان که تازه شروع فضل لیگ دبیزستانیه!!
گفتم رفتید بازی شروع لیگ؟! کسی هم غیرشما بود؟!
گفت استادیوم پنجاه هزارنفری یدونه صندلی خالی نمونده بود، شانس اوردم همکارم برام رزرو کرده بود!


بازی شروع لیگ دبیرستانی، پنجاه هزار تماشاچی اونم از شهرهای مختلف!!
اینطوری باید جدی گرفت!

زینب بهرامی در ژاپن

12 Oct, 12:03


یکیشون اولش گفت من یادمه دبیرستان بودم یه پروژه تحقیقی درمورد ادیان بزرگ جهان نوشتم یادمه درباره ایران اونجا به عنوان کشور اسلامی زیاد نوشتم، فقط همینو از ایران یادم مونده😅

زینب بهرامی در ژاپن

12 Oct, 11:46


امروز دوتا خانم میانسال تو مدرسه زبان اومده بودن گفتگوی سیاسی:)

اطلاعاتشون از جنگ و منطقه مخشر بود😅
گفتگو تازه از اینجا شروع شد که اصلا کی داره با کی میجنگه😅

یکیشون برگشته به اونیکی میگه آمریکا به ایران کمک کرد اسراییلو بزنن ولی نتونستن، اسراییل همینطور داره فلسطینیا رو میکشه!!

گفتم نهههه آمریکا به ایران کمک نمیکنه! آمریکا طرف اسرایییله!!😅

گفتن واقعاً؟! مگه موشکا رو ایران و امریکا نزدن؟!😂

گفتم نه! ایران تنهایی زد!
گفتن ببین از اول بگو! کی به اسراییل کمک میکنه؟!

گفتم آمریکا!

گفتن خب کی به ایران کمک میکنه؟!
گفتم نیروهای منطقه! همونا که آمریکا بهشون میگه تروریست چون جلوی گسترش اسراییل وایسادن!!

گفتن خب اگر آمریکا به اسراییل کمک کنه که جنگ حتمیه ایرانو میزنن که!!

گفتم نهه نگران نباشید جنگی درکار نیست:)
گفتن چرا؟!
نقشه ایرانو آوردم گفتم اول ببینید ایران چقدریه اسراییل چقدره، دوما عمده نفت دنیا از خلیج فارس و تنگه هرمز رد میشه، یه حمله کوچولو به ایران بکنن ایران تنگه هرمزو میبنده و خودش یا یمنیها همه نفتکشها رو میزنن و قیمت نفت یکشبه ده برابر میشه! این یعنی خطر نابودی اقتصاد دنیا! اسراییل شاید وحشیه بخواد حمله کنه اما امریکایی ها عاقلتر از اونن که اقتصاد جهانو به باد فنا بدن، آخرش ممکنه برای ساکت کردن اسراییل یه توافق پنهانی با ایرانیها کنن مثل دفعه قبل تو یکی از بیابونهای ایران چندتا ترقه ای نیمچه موشکی چیزی بزنن، ولی جنگ نمیشه خیالتون راحت!
یکیشون آخرش گفت یعنی مثلاً تا بهار میشه سفر رفت ایران؟!☺️☺️ گفتم آره بیاین خودم میبرمتون😅

زینب بهرامی در ژاپن

10 Oct, 12:32


اینم خرید امروزمون☺️
این خیارها یجور شور/ترشی هستن به نام نوکازوکه
اینجوریه که من تمام این سالها تو فروشگاها میدیدمشون، فکر میکردم کپک زدگیه نمیخریدم😂

دوستم برام خرید و بهم توضیح داد
یکی از انواع ترشیهای تخمیری قدیمی ژاپنه
به این صورت که سبوس برنج رو پودر میکنن
نمک و آب و کمی فلفل میزنن
خیار/بادمجون/پیاز/ترب/ هویج رو چندروز توش میخوابونن
تا یه ترشی خوشمزه و بسیار مفید برای سلامتی به وجود بیاد، به همین سادگی:)

و فهمیدم مثل مادربزرگهای ایرانی، همه مادربزرگهای ژاپنی یه خمره نوکازوکه توی انباری دارن😍

زینب بهرامی در ژاپن

10 Oct, 12:26


پاییز که میشه
عین ایران که لبو و باقالی میاد
اینجا سیب زمینی شیرین میاد
فروشگاها یه تنورماشینی خاص دارن که میبینید
توش عین تنور سنگکی پر از سنگه
سیب زمینی ها رو میذارن توش بپزه.
بقیه هم با چرخ دستی یا وانت تو شهر میگردن میفروشن
عین لبو، حس خنکی و سرما و نوستالژی داره
و همون اندازه لذیذ و دلچسبه